تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 17058
بازدید دیروز : 37451
بازدید هفته : 166890
بازدید ماه : 489171
بازدید کل : 10880926
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 12 / 4 / 1395

چکیده
بارزترین شاخصه‌ی انسان که ارزش وی بدان سنجیده می‌گردد، برخورداری از قدرت اندیشه و تعقل است؛ اما از آنجا که برخی از روایات، ناظر بر کاستی توانایی زن در اندیشیدن است؛ اعتقاد به این کاستی بسان موضوعی گردیده که قرن‌ها بر افکار و اندیشه‌ی مردان مسلمان سایه افکنده است. در قرآن کریم نیز آیاتی مشاهده می‌گردد که معتقدین به کاستی اندیشه‌ی بانوان با تفسیری که آنان ارائه داده، کوشیده‌اند تا این نقصان را به اثبات برسانند. اینان در تفسیر آیه 18 از سوره زخرف بیان داشته‌اند که زنان از نظر تعقل نسبت به مردان در مرتبه‌ی پایین‌تری قرار دارند یا در تفسیر آیه 5 از سوره نساء، ایشان را یکی از مصادیق «سفیه» به شمار آورده و این دیدگاه را به روایات نبوی مستند کرده‌اند. ایشان همچنین در تفسیری که از آیه 34 همین سوره ارائه نموده، یکی از مصادیق برتری مرد بر زن را برتری قوای اندیشه‌ی مردان نسبت به زنان برشمرده‌اند؛ در حالی که این آیات همگی ناظر به تفاوت‌های میان زن و مرد بوده و هیچ ارتباطی به کاستی قدرت اندیشه‌ی زنان ندارد. این پژوهش پس از نقد و تحلیل آراء برخی از مفسران قرآن کریم در ذیل آیات مذکور به این حقیقت رهنمون گردیده که دیدگاه ایشان مبتنی بر درکی منطقی از این موضوع نبوده؛ بلکه این برداشت‌ها به دلیل پیش داشته‌های ذهنی این گروه از مفسران نسبت به زنان شکل گرفته، که این، خود زاییده‌ی سنت‌ها و عرف جوامع از گذشته‌های دور تا کنون بوده، یا نشأت گرفته از نوعی برداشت سطحی از روایات موجود در این رابطه است.
کلید واژه‌ها: تفسیر، روایت، زن، عقل، قرآن، مرد
مقدمه
قبل از بررسی چگونگی روابط با هر شخص یا دسته و گروه خاص، بایستی نگرش صحیحی از طرف مقابل در ذهن انسان، ایجاد گردد، تا چگونگی رفتار با آن‌ها مشخص گردد؛ چرا که عمل هر انسانی فرع بر عقیده‌ی اوست. (1) و او رفتار خود را به تناسب عقاید خویش انجام می‌دهد و هیچ کس نیست که بدون عقیده کاری انجام دهد؛ پس عمل انسان‌ها بر اساس اندیشه‌ی آن‌ها صورت می‌گیرد و تفاوتی که با هم دارند در اصل اعتقاد نیست، بلکه در متعلق اعتقاد آنان می‌باشد. (2) از آنجا که تشخیص درستی و نادرستی هر اندیشه‌ای نیاز به میزانی دقیق و مورد اطمینان دارد و از طرفی،‌ میزان صحت اندیشه هر مسلمانی با معارف قرآن کریم به عنوان قانون اساسی اسلام مورد سنجش واقع می‌گردد،‌ از این رو این کتاب مقدس فراروی این مقاله قرار گرفته تا در موضوع نقصان عقلی زن و مرد مورد کنکاشی دوباره قرار گیرد و البته نظرات مفسران در تفسیر آیات قرآن کریم مورد بررسی واقع شود. کاستی عقل زن موضوعی است که قرن‌ها بر افکار و اندیشه‌ی مردان مسلمان و غیرمسلمان سایه افکنده و با توجه به این دیدگاه با این جنس برخورد می‌گردد. مردان مسلمان، با استناد به آیات قرآن و یا روایات معصومین (ع) بر طبل کاستی عقل زن کوبیده و در نتیجه، این دسته از انسان‌ها را که نیمی از پیکره‌ی جامعه را تشکیل داده‌اند، مورد تحقیر و سرزنش قرار می‌دهند. در این مقاله سعی گردیده، تا با ذکر آیات قرآن کریم که در این موضوع،‌ مورد توجه مفسران قرار گرفته است و با بیان دیدگاه‌های مفسران نام آشنای شیعه و سنی، نظرات آن‌ها مورد بررسی و نقد قرار گیرد.

 

موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 11 / 4 / 1395

غزه با خون شهیدان نورانی شده است

امروز غزه دیگر آن قبیله 16 قرن پیش نیست که عده ای خود را به آن منتسب بدانند و به آن افتخار بکنند . غزه امروز عضو زنده و فعال امت است و از عمق وجود قضیه و مردمی برخاسته است که دیگر برای نشان دادن هویت والای آن خون و نژاد و جغرافیای سیاسی و ایدئولوژی تاثیری ندارد . غزه تصغیر و تحقیر شدنی نیست . هیچ انسان عاقلی نمی تواند؛ بپذیرد که چگونه امروز تمامی عرب ها از گشودن راز این معمای فلسطینی عاجز مانده اند.

چرا باید غزه در مقابل انبوه دشمنان سنگدل و بیرحم تنها رها شود ؟ آیا غزه باید به تنهایی در مقابل دشمنان ایستادگی و از حریم و مقدسات و ارزش های امت دفاع کند؟ آیا شرم آور نیست که ما هر روز نظاره گر سریال زنده و غمبار باشیم و از کنار آن به طور عادی  بگذریم ؟ حجاج با تابوت های سفید به غزه باز می گردند وکودکان در کوچه وخیابان می میرند و قتل و کشتار ادامه می یابد و دشمن به شیوه نازی های آلمان به کشتار و نسل کشی به عنوان بهترین گزینه می پردازد تا به صلح و آرامش خیالی برسد . آن وقت عرب ها و مسلمانان نه تنها به جهاد و مبارزه و دفاع نمی پردازند بلکه گویی اصلا زنده نیستند.

این گونه مرگ و خاموشی که ما به آن عادت کرده ایم؛ سطر اول کتاب خاکستر شدن است و از قتل و آواره کردن و محاصره از پنچ جهت نیز دردناکتر است و این فرهنگ سیاسی و شیوه جدیدی است که این گونه القا می کند که هرکس که زیر سم اسبان و زنجیر تانک ها قرار بگیرد؛ فقط باید خودش از خود دفاع کند و سرنوشت محتوم خود را بپذیرد و دیگر انسان غیور و شرافتمندی نیست که دست عرق شدگان در دریای خون را بگیرد. اکنون این گونه می نماید که میان کسانی که محکوم به سرنوشت سراسر محنت هستند و کسانی که حاضر به درگیری و مقابله با دشمنان تاریخی خود نیستند و حاضرند این دشمنان را در کنار خود جای دهند؛ هیچ گونه ارتباط و سنخیتی وجود ندارد.

آن چه که امروز در غزه می گذرد؛ به همه ما مربوط است و تنها یک مسئله و موضوع صرفا فلسطینی نیست و ما نباید از تحمل بار مسئولیت و مشارکت در درد و رنج آنان شانه خالی کنیم و خون های به ناحق ریخته شده آنان را نادیده بگیریم . ما راه گریزی نداریم و داستان ما ادامه خواهد داشت و دفاع از حق ما را در معرض مرگ قرار داده است ولی با این حال کناره گیری و بی تفاوتی نسبت به امور مسلمانان گرفتار، اکنون به صورت قاعده کلی در آمده است
غزه اکنون غرق در خون و تاریکی است و دود های تیره و تار فضای این منطقه را فرا گرفته است و هیچ نور امیدی به چشم نمی خورد و صرفا جغدهای شوم بر خرابه های آن آواز می خوانند.

ما می دانیم که ادامه نواختن ساز مرگ و خونریزی و به صدا در آوردن ناقوس مرگ تمامی تلاش ها را ناکام خواهد گذاشت و زندگی برای کسانی که در محیط های وحشتناک و بسیار سرد و تاریک به سر می برند؛ مفهوم خود را از دست داده است . یک و نیم میلیون انسان فلسطینی به جرایمی محکوم شده اند که هیچ گاه مرتکب نشده اند . مرتکبان این جنایات اختاپوس های سفیدی هستند که شعار دمکراسی سر می دهند و خود را متولیان اصلی و انحصاری آن می دانند. دمکراسی زیر یوغ اشغالگری و تحت ائتلاف ژنرال و خاخام و شب و تاریکی و اشغالگری چه معنی دارد؟

این امت نباید تنگ نظر باشد و صرفا پیش پای خود را بنگرد و نباید طرح های موقت را تحت هر شرایطی بپذیرد و به اجبار و از روی سرخوردگی و ناامیدی به راه حل های غیر اصولی تن در دهد . صلح با جنگ ویرانگر در تضاد و تعارض است؛ اگر چه در جهان کنونی همه چیز معنای عکس می دهد و وارونه شده است.

تاریکی غزه باید آن قدر ادامه یابد تا دیگر هیچ روزنه امیدی باقی نماند . کسانی که برق بیمارستان ها و مساجد و مدارس و پروشگاه ها را قطع می کنند؛ اگر بتوانند خورشید و ماه و ستارگان را نیز از آسمان عرب ها محو می کنند و این اتفاق نیز به وقوع خواهد پیوست اگر این سکوت مرگبار فراگیر ادامه یابد.

 

نویسنده : خیری منصور

 

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 11 / 4 / 1395

 


در 8 دسامبر 1987 انتفاضه اول ملت فلسطين عليه اشغال سرزمينشان توسط ارتش رژيم صهيونيستي آغاز شد و تاکنون که دومين انتفاضه را شاهد هستيم اين حرکت مردمي توانسته است ضرباتي را در ابعاد گوناگون سياسي، امنيتي، اقتصادي و ... به اين رژيم وارد کند. 

انتفاضه واژه اي است که از همان سال 1987 (1366) همزمان با آغاز قيام مردم مسلمان و تحت ستم فلسطين وارد واژگان انقلابي- سياسي جهان شد. از لحاظ لغوي انتفاضه به معني جنبش و لرزش است که همراه با نيرو و سرعت باشد، اما از نظر انقلابيون جهان، انتفاضه حکايت از عملکرد معترضانه و شجاعانه مردم غيرمسلح فلسطين در برابر رژيم اشغالگر قدس دارد. انتفاضه حرکت توده هاي سنگ به دست فلسطيني است توده هاي که اعم از پير و جوان و زن و مرد در برابر سربازان تا بن دندان مسلح اسراييلي ايستادگي مي کنند تا پيام مظلوميت و اشغال سرزمين خويش را به جهانيان برسانند. 

در تاريخ يک قرن گذشته فلسطين چندين انتفاضه وقيام مردمي رخ داده است از اين ميان قيامهاي 1921، 1933، 1936 همگي کوتاه بودند و خيلي زود توسط استعمارگران انگليسي سرکوب گرديدند، اما در سال 1987 انتفاضه بزرگ موسوم به "انتفاضه اول"رخ داد.
 

1- شروع انتفاضه 

در اين خيزش عمومي، حوادث مهمي اتفاق افتاده است که هر يک در شروع انتفاضه مردمي دخيل بودند: در شب ششم اکتبر 1987، در گذرگاه «الشجيعه» در جنوب شهر غزه، بين نيروهاي اسرائيلي و گروهي از مجاهدان فلسطيني درگيري پيش مي‌آيد. صبح روز بعد با حضور خبرنگاران در محل حادثه، رژيم صهيونيستي اثري از درگيري برجاي نگذاشته بود، امّا بعد از مدتي جريان فاش گرديد که در اين حادثه چهار مبارز فلسطيني به شهادت رسيده‌اند.

روز هشتم اکتبر، تمام شهرهاي نوار غزه شاهد راهپيمايي مردم خشمگين بود. تا غروب اين روز تعداد مجروحين به 30 تن رسيد و ده‌ها نفر نيز بازداشت شدند. پس از اين درگيري، پليس بيت‌المقدس اعلام کرد که به گروهي يهودي موسوم به «پاسداران جبل هيکل» اجازه داده است تا در حرم شريف قدس، مراسم ديني خود را برگزار کنند. 

اين خبر، صبح جمعه نهم اکتبر 1987 تمام مردم شهر قدس را برانگيخت تا براي دفاع از حريم بيت‌المقدّس و جلوگيري از آلوده شدن آن بوسيله دشمنان بپاخيزند. در روز موعود، مقاومت فلسطيني‌ها براي جلوگيري از ورود اين گروه به حرم شريف قدس، به زخمي‌شدن ده‌ها مسلمان ختم شد و گروه پاسداران هيکل از محل درگيري گريختند. با اين حال قدس آرام نگرفت ودر آن روزها نوار غزه، نابلس، رام‌الله، و الخليل يکپارچه آشوب بود.

در 12 اکتبر با شهادت مادر 35 ساله‌اي که دبير يکي از مدارس رام‌الله بود و نيز با زخمي شدن ده‌ها نفر ديگر، نبرد ميان مردم بي‌دفاع و نيرو‌هاي اسرائيلي شدت يافت. از طرفي با ورود «جرج شولتز» وزير امور خارجه وقت آمريکا به سرزمين‌هاي اشغالي، تظاهرات اعتراض آميز فلسطيني‌ها در نوار غزه و کرانه باختري ادامه يافت و... فرمانده نظامي منطقه جنوب ارتش اسرائيل نيز درپي اين اتفاقات، در روز 16 نوامبر حکم اخراج «شيخ عبدالعزيز عوده» رهبر معنوي «جهاد اسلامي» را صادر کرد. 

در پي انتشار اين خبر سراسر مناطق جباليا، غزه، خان يونس، بلاطه، دهيشه و جنين مملو از تظاهرات و اعتراضات گرديد. در ادامه اين نا آرامي‌ها «گروه جهاد اسلامي» در شب 22 نوامبر عمليات شهادت‌طلبانه‌اي را در شمال «تل‌آويو» اجرا کرد که منجر به هلاکت عده‌اي از سربازان اسرائيلي شد.

همچنين در شب 25 نوامبر نيز چريک‌هاي فلسطيني جبهه خلق، توسط هواپيماي بادباني (کايت) به شهرک يهودي‌نشين «الخاصّه» حمله بردند که باعث کشته‌شدن 6 تن از سربازان اسرائيلي شد. همه اين رويدادها زمينه ساز قيامي شد که پس از هشتم دسامبر 1987 با تصادف عمدي يک خودروي ارتش اسرائيل با 4 تن از کارگران فلسطيني، شعله‌ور گرديده و بزرگترين و گسترده‌ترين خيزش فلسطينيان پس از سال 1967 را رقم زد.
 
 

2) علل ظهور انتفاضه 

اگر چه بررسي همه علل و عوامل انتفاضه مردم فلسطين نياز به گذشت زمان بيشتري دارد، اما چند عامل مهم بروز انتفاضه را مي‌توان بدينگونه فهرست کرد: 

1-2) تأثير انقلاب اسلامي ايران بر مردم فلسطين: 

يکي از دلايل اصلي شروع انتفاضه نگاه ملت فلسطين در تحولات بيروني در منطقه و انقلاب اسلامي ايران بود که دراين‌باره رهبر سازمان جهاد اسلامي فلسطين، شهيد دکتر فتحي شقاقي توضيحات جامعي دارد: "هيچ چيز به اندازه انقلاب امام خميني(ره) نتوانست ملت فلسطين را به هيجان آورد و احساسات آنها را برانگيزد و اميد را در دلهايشان زنده کند.

با پيروزي انقلاب اسلامي ، ما به خود آمديم و دريافتيم که آمريکا و اسرائيل نيز قابل شکست هستند. ما فهميديم که با الهام از دين اسلام مي‌توانيم معجزه کنيم". 2-2) نااميدي مردم از رهبران خود: از ديگر عوامل مهم شروع انتفاضه نااميدي و ياس ملت فلسطين از رهبران خود بود.

سازمان آزاديبخش فلسطين(ساف)که در مسير مبارزات مردمي تا دوران کسب هويت، به عنوان رهبر و نقطه اتکاء مردم فلسطين بخصوص ساکنان مناطق اشغالي تلقي مي‌شد، در درون خود دچار تحولات بسيار زيادي شد و از يک سازمان مبارز و مدافع حقوق فلسطيني‌ها به سازماني تبديل گشت که براي کسب اولين و ساده‌ترين و پيش پاافتاده‌ترين حقوق مردم فلسطين هيچ‌گونه توانايي از خود نمي‌تواند بروز دهد. به تعبير «ابواياد» از رهبران سابق ساف: "... صريحاً بگويم ورود فتح به سازمان آزاديبخش فلسطين در سال 1968، خصلت انقلابي آن را کاهش داد. جنبش ما دچار بوروکراسي شده است. 

رزمندگي خود را از دست داده و به جاي آن احترام و ابهت به دست آورده است و از ترس اينکه مبادا از جانب سياستمداران، متهم به تروريسم، تندروي و ماجراجويي شود، براي اثبات ميانه‌روي، نرمش و آشتي‌پذيري خود در هر قدم شتاب کرد، غافل از آنکه رسالت عمده‌اش اساساً اين نيست..." 

3-2) سياستهاي سرکوبگرانه اسرائيل: 


اقدامات وحشيانه حاکمان اسرائيلي و همچنين عناصر و گروههاي نژادپرست و افراطي صهيونيست نسبت به اهالي و مردم فلسطيني، از جمله قتل، شکنجه، غارت، تخريب منازل، بازداشت‌هاي گسترده دسته‌جمعي، حبس‌هاي طولاني و توهين به مقدسات، کاسه صبر فلسطيني‌ها را لبريز نمود تا اينکه باعث شد آنها در مقابل تجاوزات و زورگويي‌هاي رژيم صهيونيستي ايستادگي نمايند و منطقي ترين پاسخ به چنين سياستهائي آغاز قيامي مردمي به دور از دخالت سستم دولتي بود. 

4-2) نااميدي توده‌هاي فلسطيني از دولتهاي حامي:

يکي از دلايل مهم آغاز انتفاضه تقويت اين حس در مردم فلسطين بود که انتظار هرگونه کمکي از بيرون بويژه در قالب دولتهاي عربي که تا آن زمان آنها انتظار آن را داشتند عبث و بيهوده است. کشورهاي عربي پس از شکستهاي سهمگين از ارتش اسرائيل، روحيه خود را از دست دادند و در مقابل فلسطيني‌ها بيشتر به شعار تکيه کردند تا عمل. 

به تعبير ابواياد: "... تمام انقلابهايي که در فلسطين شکل گرفته‌اند در پايتختهاي عربي دفن شده‌اند. دولتهاي عربي نسبت به فلسطيني‌ها علاقه افلاطوني ابراز داشتند، وعده و وعيد فراوان دادند، اما اقدام واقعي و عملي هيچ... . با مشاهده اين بي‌توجهي آشکار رژيم‌هاي عربي به اوضاع فلاکت‌بار فلسطينيان، آخرين اميدها از حمايتها و کمک‌هاي دولتهاي عربي و کارساز بودن انديشه ناسيوناليسم عربي قطع شد و انديشه اتکا به اسلام و حرکت از درون که با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران به نحو موفقيت‌آميزي تجربه شده بود، قوت گرفت...". 

3) ويژگي‌هاي انتفاضه 

1-3) اسلامي بودن: 

يکي از مهمترين ويژگيهاي انتفاضه فلسطين نسيبت به حرکتهاي مشابه پيشين خمير مايه اسلامي آن بود. «منير شفيق»؛ تئوريسين انقلاب فلسطين در اين مورد مي‌گويد:" ...مسئله فلسطين همان مسئله اسلام است و اين امر منافاتي با وطن‌پرستي و عربيت ندارد و چون مسئله فلسطين در اساس و جوهرش مسئله‌اي اسلامي است، بايد بر همين اساس معالجه و بر اين اساس حل و فصل شود ..." 

2-3) حضور مردم در متن انتفاضه: 

نقش مردمي در بسياري از قيامها تاريخي يکي از مهمترين عامل موفقيت اين حرکتها بوده است و انتفاضه ملت فلسطين نيز از اين قاعده مستثني نبود. در اين حرکت مردم در متن انتفاضه قرار داشتند و گرچه دولتمردان سعي داشتند در برخي از برهه ها از اين مسئله- به درست يا به غلط - به عنوان برگي چانه زني در فرايند گفتگوها سود ببرند اما به عنوان ابزاري در دست رهبران فلسطيني نبودند و شايد به جرات بتوان اين را گفت که در برخي اوقات اينم حرکت انتفاضه بود که راهبرد گفتگوها را تعيين مي کرد تا اينکه ورود به مذاکرات بتواند چنين خواسته اي را بر آن تحميل کند.

3-3) نوع مبارزه: 


يکي ديگر از ويژگيهاي اين قيام نوع منحصر به فرد بودن اين قيام بود که بلحاظ ابزار و شيوه با قيامهاي پيشين در داخل وخارج بسيار متفاوت بود. مبارزات فلسطيني همواره متکي به عملياتهاي چريکي و سلاح و سازمان بوده است، اما اين بار زنان و کودکان فلسطيني به همراه جوانان اين مرز و بوم با سلاحي نامتعارف - بلحاظ شيوه هاي مدرن جنگ- سنگ در برابر گلوله به مبارزه با اشغالگران خانه ها و سرزمين خود پرداختند. 

4-3) شهادت‌طلبي: 


شهادت‌طلبي و از جان گذشتگي، يکي ديگر از خصوصياتي بود که در قيام نخستين انتفاضه جايگاهي ويژه بخود گرفت. اين خصوصيت که اوج آن در عمليات استشهادي بويژه در سوي زنان و دختران فلسطيني متجلي گرديد سبب آن شد تا دولت عبري بر اين باور برسد که ملت فلسطين خطوط قرمزي را بين خود و مقامات مذاکره کننده ترسيم مي کنند و درصورت عبور اين مقامات از اين خطوط آن را نخواهند پذيرفت. 

5-3) خودجوش و مستقل بودن: 

از ديگر ويژگيهاي اين دوران نسبت به حرکتهاي قبلي فلسطيني‌ها، خودجوش و مستقل بودن آن است. جنبش فلسطين در برخورد به بن‌بست در همه خطوط و راهها، سرانجام به اين نتيجه رسيد که اسلام راه‌حل اين مسئله است. راهي که فلسفه‌هاي سياسي نتوانستند بپويند و غالباً به شکست، تسليم و سازش کشيده شدند. امروز در اسلام جستجو مي‌شود و اين راه همان ايده بازگشت به خويشتن است. 

6-3) آگاهي: 

مردم فلسطين با "آگاهي و معرفت" براي کسب حقوق از دست رفته‌شان با يکديگر متحد شدند و در صحنه مبارزه حضوري فعال دارند چنين آگاهي با گذشت زمان نيز فزوني پيدا کرد و در انتفاضه بعدي و حرکت هاي ديگر اين ملت تداعي پيدا کرد و به اوج خود رسيد.

 
رکود انتفاضه و صعود سازش: 

با آغاز انتفاضة فلسطين در سال 1987، فلسطينيان بعد از چهل سال در موضع تهاجم و اسرائيل در موضع تدافع قرار گرفت و چنين بعدي سبب گرديد تا اين تفکر در برخي طيف ها ايجاد شود که موضع تدافعي اتخاذ شده از سوي دولت اسرائيل را مي توان در روند گفتگوها شاهد بود و در نتيجه آن مي توان از طريق گفتگوها به برخي از مطالبات ملت فلسطين جامعه عمل پوشاند. 

در پي انتفاضه همچنين امنيت داخلي اسرائيل به شدت به خطر افتاد و همين امر ضرورت طرح حل مسئله فلسطين را براي اسرائيل مطرح ساخت. در اين بين ساف با توجه به برگ برنده‌اي که به دست آورد، سوار بر امواج حوادث شد و از انتفاضه به عنوان برگي در مذاکرات صلح با اسرائيل استفاده کرد. يک سال بعد از انتفاضه، ساف در نوزدهمين اجلاس ملي فلسطين در الجزاير، تأسيس کشور فلسطيني در کنار اسرائيل را تصويب کرد و قطعنامه‌هاي 242و338 که موجوديت اسرائيل را به رسميت مي‌شناخت و از فلسطينيان به عنوان آوارگان عرب سخن مي‌گفت، مورد قبول قرار داد.

به هر رو برگزاري اجلاس الجزاير و تصميمات آن اولين ضربه را بر وحدت فلسطينيان در مبارزه مردمي وارد آورد. مدتي بعد طرح گفتگوهاي سياسي صلح و موافقت ساف و کشورهاي عربي با شرکت در آن، عامل ديگري در جدايي و اختلاف گروههاي فلسطيني شرکت‌کننده در انتفاضه شد.

در آستانه امضاي پيمان غزه ـ اريحا، که منجر به خاموش شدن انتفاضه گرديد، اسحاق رابين بار ديگر به گسترش موج اسلام‌گرايي در سرزمينهاي اشغالي فلسطين اعتراف کرد و در پاسخ به پرسشهاي چند تن از اعضاي کميسيون دفاع اسرائيل، تأکيد کرد که نفوذ گروههاي اسلامي در سرزمينهاي اشغالي، هر روز گسترش بيشتري مي‌يابد و اين براي اسرائيل خطرناک خواهد بود. رابين گفت: "طرفداران فلسطيني (امام) خميني مي‌کوشند تا جناههاي معتدل جنبش فتح را از صحنه مبارزه خارج سازند." «نيوزويک» در تفسيري که پس از امضاي پيمان غزه ـ اريحا داشت، چنين نوشت: رابين يک اسب جنگي پير است، او ژنرالي است که در سال 1967 اسرائيل را به پيروزي رساند. 

او در زمان تصدي امور وزارت دفاع کشور نيز کسي بود که از سرکوب فلسطيني‌ها به منظور حفظ نظم در سرزمينهاي اشغالي طرفداري مي‌کرد. اکنون وي هدف خويش را صرفاً بدان جهت روي صلح با ساف متمرکز نموده است که جلوي خطر بزرگتر ناشي از بنيادگرايان را بگيرد. پس از امضاي پيمان غزه ـ اريحا نيز، روزنامه آمريکايي «کريستين ساينس مانيتور» نوشت:" اگر به خاطر مسلمانان راديکال نبود، صلح بين ساف و اسرائيل هرگز به وقوع نمي‌پيوست." اين روزنامه مي‌افزايد: "از شگفتي‌هاي قضيه اين است که طرفين معاهده يعني اسحاق رابين و ياسر عرفات، هر دو از ترس يک دشمن مشترک که همان اسلام سياسي راديکال مي‌باشد، مجبور به امضاي قرارداد صلح شدند.

" به اعتقاد «جرج حبش»، پيشنهاد اسرائيل براي خارج کردن نيروهايش از نوار غزه صرفاً بدين خاطر بود که انتفاضه در آنجا ابتکار عمل را در دست گرفته بود و ميزان تلفات اشغالگران همواره بيشتر مي‌شد و آنها دريافتند که نمي‌توانند « آهن داغ »ي چون نوار غزه را براي هميشه در دست خود نگاه دارند.

از طرفي خطر اسلامگرايي به گونه‌اي براي مقامهاي صهيونيستي و به تبع آن براي مقامهاي آمريکايي مخاطره آفرين بود که بناگزير حاضر شدند به برخي از مواضعي که طي سالها از آنها اجتناب مي‌کردند، روي آورند. از جمله اين مواضع، مذاکره و نزديکي با سازمان آزاديبخش فلسطين بود.





موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: انتفاضه چیست ؟
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 11 / 4 / 1395

علاج واقعه را قبل وقوع بايد كرد

نوشته: علی الرشید


 جنایت غیر انسانی بهترین عبارتی است که می توان در توصیف اقدامات کنونی صهیونیست های اشغالگر علیه ساکنان نوارغزه به کار برد. رژیم صهیونیستی قساوت و سنگدلی تمام نبرد بی رحمانه ای را علیه فلسطینیان به راه انداخته است و عقده درونی خود را از طریق بمباران مناطق فلسطینی و یورش های وحشیانه به این مناطق بر سر فلسطینیان خالی می کند و حتی غیر نظامیان را به خاک و خون می کشد و میان مبارز و کودک و فرد سالخورده یا میان یک همایش حزبی یا یک مراسم عروسی هیچ تفاوتی قائل نیست. "اسرائیل" گذرگاه ها را به طور کامل بسته است و سیاست مجازات دسته جمعی فلسطینیان را اعمال می کند که این جنایات حکایت از یک بحران قریب الوقوع دارد. این رژیم همچنین مانع از انتقال کمک های مالی و مواد غذایی اساسی نظیر شیرخشک به نوار غزه می شود و از سوخت رسانی به این منطقه جهت تامین آب و برق ممانعت می کند و همچنین از سفر بیماران فلسطینی به خارج از اراضی اشغالی جهت درمان جلوگیری می کند و به خاطر همین اقدامات غیر انسانی شمار زیادی از آنان جان باخته اند . آیا جنایتی باقی مانده که رژیم اشغالگر قدس برای تضعیف اراده پولادین ملت پایدار و صبور فلسطین که از 7 ماه پیش در قفس تنگ محاصره حبس شده اند، دست به آن نزده باشد.

همه این جنایات در پرتو سکوت محافل عربی و بین المللی صورت می گیرد و منظورم اینجا محکوم کردن و تقبییح نیست، زیرا این اقدامات هیچ سودی به حال یک میلیون و سیصد هزار نفری که در معرض مرگ تدریجی قرار گرفته اند، ندارد، بلکه مقصودم موضع گیری ها و واکنش ها عملی است که در اعتراض به شرایط و واقعیت موجود که مولود اراده جائرانه رژیم صهیونیستی و آمریکا می باشد و در حمایت از فلسطینیان صورت می گیرد و به رنج و مشکلات و محنت های آنان پایان می بخشد.

متاسفانه نه تنها جنبش مقاومت اسلامی حماس و گروه های مقاومت؛ بلکه تمامی ملت فلسطین بهای ناکامی ها رژیم غاصب صهیونیستی در براندازی حماس را می پردازد؛ به ویژه پس از این که حماس از طریق یک انتخابات سالم و شفاف اکثر کرسی های مجلس قانون گذاری فلسطین را به دست آورد و نوار غزه را به کنترل کامل خود درآورد و همچنین پس از آن که ارتش "اسرائیل" در متوقف کردن حملات موشکی مبارزان فلسطینی به شهرها و مناطق فلسطینی به رغم حملات هوایی و اقدامات تروریستی بی وقفه علیه ملت فلسطین ناکام ماند؛ همه فلسطینیان بهای مشکلات و بحران احزاب و بحران داخلی رژیم صهیونیستی را می پردازند. کاملا پیداست که ایهود اولمرت نخست وزیر رژیم صهیونیستی که از حمله گسترده به نوار غزه هراس دارد به منظور جلب رضایت برخی فرماندهان ارتش خون آشامش و رهبران برخی احزاب صهیونیستی در کابینه ائتلافی اش دستور کشتارهای خونین را می دهد. به رغم این که اولمرت در جریان مذاکرات با فلسطینیان هیچ امتیازی به تشکیلات خودگردان نداده است و حتی از آن انتظار نمی رود که چنین کاری را انجام دهد؛ رهبران این احزاب اولمرت را به چشم پوشی از اصول "اسرائیل" به منظور ادامه مذاکره با مقامات تشکیلات خودگردان فلسطین متهم می کنند. وی با ارتکاب جنایت علیه فلسطنییان می خواهد به گزارش وینوگراد که وی را مسئول شکست در جنگ سی و سه روزه می داند؛ سرپوش بگذارد.

باید میان نوع واکنش ها  یک مقایسه ای به عمل آوریم و نخست واکنش های مقامات سرزمین های اشغالی و رژیم صهیونیستی را مورد بررسی قرار دهیم. وزیران حزب "اسرائیل بیتنا" به رهبری "افیگدور لیبرمن" وزیر امور راهبردی رژیم غاصب صهیونیستی در اعتراض به آنچه که آن را آغاز مذاکره مرحله نهایی میان "اسرائیل" و سازمان آزادی بخش فلسطین "ساف" قلمداد می کنند، استعفا داده از ائتلاف کناره گیری کردند. این حزب 11 کرسی کنست "اسرائیل" را در اختیار دارد و اولمرت همچنان به خاطر این مسئله در معرض تهدید قرار دارد.

در عرصه داخلی فلسطین نیز به رغم ادامه شهرک سازی حتی پس از کنفرانس آناپولیس و به رغم کشت و کشتارهایی که ارتش عبری در نوار غزه و کرانه باختری به راه انداخته است، محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین و اطرافیانش همچنان به مذاکراتشان با سران تل آویو ادامه می دهند و به خواسته های جنبش حماس و دیگر گروه ها توجهی نمی کنند. جنبش های فلسطینی و گروهای مقاومت فلسطین بارها خواستار برقراری آشتی ملی و تحکیم و تقویت وحدت ملی در جهت مصاف با تجاوزات وحشیانه ارتش اسرائیل و مقابله با شهرک سازی شده اند؛اما تشکیلات خودگردان فلسطین همچنان شروط جائرانه خود برای گفت و گو با حماس را تکرار می کند.

برخی شخصیت های جنبش فتح به رهبری محمود عباس بر این باورند آن چه که در نوار غزه رخ می دهد؛ امکان ندارد؛ تشکیلات خودگردان را در تنگنا قرار دهد و روند سازش را به چالش بکشاند، بلکه این تشکیلات به گفت و گو و مذاکرات بی فایده خود با تل آویو ادامه خواهد داد و هرگز مانع تداوم این گفت و گوها نخواهد شد.

در سطح عربی و اسلامی، آنچه که مورد نظر است در دو مسئله کاملا جدید و قدیم معنا می یابد و آن هم لغو محاصره نوار غزه و اعمال فشار در جهت تحکیم و تقویت وحدت ملی فلسطین است. عمرو موسی دبیر کل اتحادیه عرب به تازگی در خصوص مسئله نخست گفته است:« من از تمامی عرب ها می خواهم تا در جهت لغو محاصره ساکنان نوار غزه دست به قیام بزنند و با ارائه کمک های غذایی و دارویی و مادی به حمایت از ساکنان این منطقه برخیزند.»

سوالی که اینجا مطرح می شود؛ این است که پس از این که کار به گرسنه نگه داشتن ملت فلسطین و قطع شیر خشک  و مرگ بیماران و مجروحان و گلوله باران کودکان و زنان و غیر نظامیان بی گناه در مقابل دیدگان آنان (عرب ها و مسلمانان) صورت گرفت؛ چه انتظاری از عرب ها و مسلمانان می رود؟

گذرگاه رفح تنها گذرگاه میان مصر و نوار غزه است؛ پس چه عاملی مصر را از برداشتن گامی موثر در جهت گشودن این گذرگاه منع می کند و چه عاملی مانع از حمایت عرب ها از این اقدام بشردوستانه و شرافتمندانه ملی مصر علی الخصوص در سایه ادامه پافشاری آمریکا و رژیم صهیونیستی بر تداوم محاصره و اتهامات آمریکا و اسرائیل علیه مصر مبنی بر بی ثبات کردن امنیت منطقه می شود. کاخ سفید و تل آویو مدعی هستند که مصر از امنیت رژیم صهیونیستی حمایت نمی کنند.

چرا ما نباید اقدام اساسی را در جهت حمایت و پشتیبانی از ملت فلسطین و ناکام گذاشتن اقدامات صهیونیست ها و همپیمانان آنان به عمل بیاوریم.

امروز ضرورت اتخاذ موضع گیری های یکپارچه و هماهنگ ازسوی فلسطینیان و اعراب و مسلمانان با توجه با اوضاع در حال انفجار و غیرقابل کنترل نوار غزه به وضوح مشاهده می شود و الزامی است . در غیر این صورت مسئولیت وخامت اوضاع در صورت وقوع فاجعه انسانی و تبعات ناشی از آن به عهده آنان خواهد بود.

منبع: palestine-persian.info

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 11 / 4 / 1395


 


فردا میان هاله ای از نور می رسد 

با خون و زخم، «قبه‌ی موسی» هنوز هست
در چنگ باد «مسجدالاقصی» هنوز هست

رقص کبوتران هر از گاه، دیدنی است
در چنگ باد «قبه الارواح» دیدنی است

بوی زلال حادثه از دور می‌رسد
فردا میان هاله‌ای از نور می‌رسد

فردا در انتهای همین شب، نشسته است
این شب، در انتظار نفس‌های آخر است

فردای بهتری که زمین مال غنچه‌هاست
فردای دست‌های تو، آمال غنچه‌هاست

فردا حقیقتی‌ست در آغوش چنگ تو
فردا، جوانه می‌زند از پای سنگ تو

ارابه‌های خسته، زمین‌گیر می‌شوند
وقتی که دست‌های تو تکثیر می‌شوند

فردا، پر است از گل زیتون دست‌هات
فردا، نشسته در رگ و در خون دست‌هات

باروت، زیر سنگ تو آوار می‌شود
بیروت، پا گرفته و بیدار می‌شود

این شب، در انتظار نفس‌های آخر است
فردای کوچه‌های تو، فردای بهتر است

فرهاد سعادت پیشه 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 11 / 4 / 1395

 

 

 

 

رژیم صهیونیستی از غزه چه می خواهد؟

اسراییل با محاصره غیر انسانی غزه، غنان گسیخته به نیات پلید خود جامه عمل پوشانید و ساکنان بی دفاع این منطقه را در کمال بی رحمی در تاریکی مطلق و سرمای شدید زمستان بدون هیچ گونه احساس شرم وگناه و پایبندی به اصول اخلاقی و انسانی رها کرد . بعد از سیطره حماس بر نوار غزه از شش ماه گذشته انتظار می رفت که اسراییل به چنین اقدامی دست بزند و به این دلیل این اقدام را به تاخیرانداخت تا سرمای سخت زمستان فرا رسد و کمبود برق و انرژی بیشتر احساس شود و گرسنگی و درد و رنج مردم در منطقه تحت اداره حماس بیشتر خود را نشان دهد. بنابراین تمامی  گذرگاه های مرزی را بست تا فلسطینیان نتوانند از نوار غزه  به رفح مصر رفت و آمد داشته باشند. این اقدام جنایتکارانه ای است که ضمیر و وجدان آدمی نمی تواند سکوت در برابر آن را بپذیرد . اشغالگران با این اقدام خود در واقع در صدد تکمیل سلسله اقدامات مجرمانه ای بودند که با کشتارهای بی رحمانه در غزه آغاز شده بود ؛ کشتاری که فقط در طی دو روز بیش از سی شهید برجای گذاشت و جوامع بین المللی هیچ گونه واکنشی از خود نشان ندادند و به یاری این مردم ستمدیده نشتافتند.

اکنون این سوالات مطرح است که اسراییل از غزه چه می خواهد ؟ آیا خواستار اشغال مجدد این منطقه است ؟ آیا می خواهد حماس و ملت فلسطین را تنبیه کند ؟

حقیقت امر این است که تصمیم محاصره غزه با هماهنگی و اجماع کابینه این رژیم صورت گرفته است و مجال و میدانی برای خود نمایی و رقابت سیاسی میان احزاب و گروه های داخلی از جمله ایهود باراک بود که اعلام کرده بود که اگر فعالیت گروه های مقاومت فلسطینی متوقف نشود؛ غزه مورد حمله قرار خواهد گرفت.

اسراییل جلوگیری از شلیک موشک مقاومت فلسطین به سوی شهرک سدیروت را بهانه ای برای محاصره غزه قرار داد؛ در حالی که به طور حتم این بهانه و دستاویز، واهی و بی اساس است زیرا موشک های مقاومت در مقابل تکنولوژی و امکانات شگفت آور ارتش اشغالگر که از انواع سلاح های پیشرفته و مدرن برای رویارویی با فلسطینیان استفاده می کند؛ چه تاثیری می تواند داشته باشد.

سکوت مرگبار آمریکاییان در این زمینه نیز بسیار شگفت آور است. تا زمان نگارش این مقاله هیچ بیانیه رسمی در مورد حوادث اخیر غزه  از جانب دولت آمریکا منتشر نشده است. گویی این حادثه در کره زمین اتفاق نیفتاده است و همین آمریکایی ها نیستند که در مورد حادثه مرگ حتی یک تن در جهان سنگ صلح و انسان دوستی به سینه می زنند . اکنون پوچی ادعاهای بوش در مورد این که فلسطینیان و رژیم اشغالگر تا پایان امسال می توانند به صلح دست یابند کاملا آشکار شده است.

اسراییل با این گونه اقدامات جنایتکارانه خود در غزه سه هدف اساسی را دنبال می کند: اول این که حماس را تحت فشارهای روحی و روانی قرار دهد و مسئول حوادث غزه معرفی کند تا سر پوشی برای ناتوانی و ناکامی این رژیم در مقابل ملت فلسطین و ملل عرب باشد . اسراییل با تشدید محاصره و گرسنگی و اعمال فشار بیشتر بر ملت فلسطین می خواهد حماس را مجازات کند و این گونه مشخص است که می خواهد به فلسطینیان بگوید که باید از پشتیبانی حماس دست بکشند و نوار عزه را به فتح تحویل دهند . این اقدامات در جهت ایجاد تفرقه میان حماس و فتح و دامن زدن بیشتر به اختلافات میان این دو صورت می گیرد و این دو نباید در دام این رژیم گرفتار شوند زیرا اسراییل در نهایت خواهان نابودی هر دو گروه است و هیچگاه چشم دیدن سرافرازی و سربلندی فلسطینیان را ندارد.

دوم این که اسراییل می خواهد به حماس فشار بیاورد تا از شلیک موشک به شهرک سدیروت جلوگیری کند و حماس مجبور به مذاکره در مورد نظامی اسراییلی اسیر گلعاد شالیت شود . در حالی حماس بعد از کشتار محله الزیتون غزه گفت و گو در این باره را متوقف کرده است .

سوم این که اسراییل با تحمیل محاصره می خواهد؛ مقاومت تمامی گروه های فلسطینی را متوقف سازد و زیر ساخت های آنان را از بین ببرد و مانع از حمایت های بی دریغ مادی و معنوی فلسطینیان از گروه های مقاومت شود و رهبران مقاومت را نابود کند. اخیرا رسانه های اشغالگران از طرح ترور رهبران حماس از جمله اسماعیل هنیه پرده برداشته اند. 

اسراییل به درستی می داند که این گونه اقداماتش فقط به اصرار و پافشاری فلسطینیان به دفاع از سرزمین و ملت خواهد انجامید و شاید اسراییل با این گونه اقدامات غیرانسانی خود در شعله وری انتفاضه سوم سهیم باشد و دیگر دیر شده باشد و پشیمانی برایش سودی نداشته باشد.

 

نویسنده : خلیل العنانی

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 11 / 4 / 1395


 

•**• 
روز جهانی بیداری•**• 


•*
*• ویژه نامه روز قدس •**• 


 





خواهد رسید روزی که بیت المقدس پیراهن عزت و اقتدار بر تن کند
و نغمه خوش آزادیش در جهان بپیچد

روزی که شکوفه های امید و ایمان از تمام دیوارهای بیت المقدس 
و عطر خوش پیروزی همه جا را پر سازد

روزی که چشمان مسلمانان از اشک شادی ریخته، فروغ اش تمام دنیا
را چراغان کند. آن روزی که دل های مشتاق مسلمان برگرد قبله
اول خواهد گشت و نوای یکدلی مسلمانی سرخواهد داد.

ای قدس، ای سرزمین مقدّس، نوای قدسی لااله الااللّه
از عمق تاریخ بودنت به گوش می رسد. 


عطر جان بخش توحید از آنروز که خداوند تو را به ابراهیم مژده داد
در تو پیچید، قدسیان از آسمان نورانیت ستاره های معنویت می چینند 

و ملایک با خوشه های خوش بوی ایمان آذینت می بندند
سلام بر تو آنروز که اولین پیامبر توحید را در خود جا دادی


سلام بر تو آنروز که مأوای عروج پیامبر ما بودی 
و سلام بر تو که اینک لاله زار سینه سرخان آزادگی و شاهدان شهیدی.



 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: ویژه نامه روز قدس
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 10 / 4 / 1395

در آن حالت بحرانی بودم که دیدم دو نفر وارد اطاق شدند و در دو طرف من قرار گرفتند و ضمن نگاه به یکدیگر گفتند: «پایان زندگی اوست و باید او را قبض روح کرد».

نویسنده: شکوری

آیت الله حائری

دنیای عجیبی است و عجیب تر، حکایت برخی از آدم های دنیاست. توی این دنیا خیلی چیزها هست که حساب و کتابش با قواعد عالم ماده جور در نمی آید. در قبال این خیلی چیزها هم؛ آدم ها چند دسته اند : بعضی ها حس گرا هستند؛ به هیچ پدیده غیبی باور پیدا نمی کنند مگر اینکه بتوانند در لابراتوارها و روی میز تشریح به وضوح ببینندش. 
برخی هم عقل گرایند. خطای دید باعث نمی شود که اینها، چوبِ راست را در آب، شکسته بینگارند. 
اما مشکل اینجاست که عقل هم مثل حس، دستش از دامن حقیقت کوتاه هست. روشن تر بگویم: اگر حس محدود است به محسوسات، ابزار عقل هم محدود است به معقولات در حالیکه برخی حقایق اصلا معقول واقع نمی شوند و بنابراین؛ به قول حضرت مولانا، کمیت عقل در شناخت حقایق عالم ماورا، لنگ است. اما خوشا به حال آنها که در کنار حس و عقل، به اصالت وحی هم باور دارند. نمونه بارزش شخص شخیص شیخ الرئیس، فیلسوف نامدار و نادره روزگار. 
ابن سینا، وقتی در تبیین عقلی معاد جسمانی در می ماند، مثل عقل گراهای افراطی امروزه روز، یکسره پرده انکار و خط بطلان روی آن نمی کشد بلکه می گوید: درست است که خرد من، کنه این مساله را در نمی یابد ولی می پذیرمش، چون صادق مصدَّق از آن خبر داده. صادق مصدَّقی که ابن سینا می گوید یعنی قرآن.
این مقدمات را آوردم که بگویم یکی از معارف ناب قرآنی که دست کوتاه عقل به بلندای فهم حقیقتش نمی رسد مساله «رجعت» است. 
«رجعت» در اندیشه دینی، به معنای بازگشت مردگان به زندگی در حیات دنیاست. کثیری از روایات و آیات بر وقوع رجعت تصریح دارد. مثلا شیخ حر عاملی در الایقاض، ۶۴ آیه از قرآن را دال بر رجعت دانسته است؛ 
نمونه را؛ آیه 243 بقره که می فرماید: 
«آیا از [حال ] کسانی که از بیم مرگ از خانه های خود خارج شدند، و هزاران تن بودند، خبر نیافتی؟ پس خداوند به آنان گفت: «تن به مرگ بسپارید» آن گاه آنان را زنده ساخت. آری، خداوند نسبت به مردم، صاحب بخشش است، ولی بیشتر مردم سپاسگزاری نمی کنند».
و آیات فراوان دیگر که از حوصله این وجیزه بیرون است. افزون بر دلالت صریح آیات محکم و روایات صحیح السند، در اوراقی از دفتر قطور تاریخ، حکایاتی هم نقل شده که سند مستندی بر امکان وقوع رجعت در آخر الزمان به شمار می رود. از جمله، داستان مرگ آیت الله حائری، موسس حوزه علمیه قم.

تعویق زمان مرگ آیت الله حائری با عنایت امام حسین(ع)

مرحوم شریف رازی نقل می کند: آیت الله حائری یزدی، بنیانگذار حوزه علمیه قم دارای خصایص اخلاقی و انسانی و سجایای بسیاری بود، از خصوصیات بارز او شدت ارادتش به پیامبر و خاندانش، به ویژه سالار شهیدان حضرت سیدالشهدا(ع) بود که زبانزد خاص و عام بود.
این ارادت به گونه ای بود که مرحوم حاج شیخ ابراهیم صاحب الزمانی تبریزی که یکی از خوبان بود از سوی آن جناب دستور داشت، همه روزه پیش از آغاز درس فقه آن مرحوم، دقایقی ذکر مصیبت امام حسین(ع) را کند و آن گاه جناب حائری درس فقه خود را آغاز می کرد.
دهه محرم مجلس سوگواری داشت و روز عاشورا خود به نشان سوگ حسین(ع) گِل بر چهره و پیشانی می مالید و جلو دسته عزاداری علما حرکت می کرد.
از شدت ارادت او به کشتی نجات امت، امام حسین(ع) و دلیل آن پرسیدند که در پاسخ فرمود: «من هر چه دارم از آن گرامی است» و آن گاه یکی از کرامت های آن حضرت در مورد خودش را به این صورت شرح داد:
هنگامی که در کربلا بودم، شبی در خواب دیدم که فردی به من گفت: «شیخ عبدالکریم! کارهایت را ردیف کن که تا سه روز دیگر از دنیا خواهی رفت»، از خواب بیدار شدم و غرق در حیرت گشتم، اما بدان توجه زیادی نکردم، شب سه شنبه بود که این خواب را دیدم، روز سه شنبه و چهارشنبه را به درس و بحث رفتم و کوشیدم خواب را فراموش کنم و روز پنج شنبه که تعطیل بود با برخی از دوستان به باغ معروف «سید جواد کلیدار» در کربلا رفتیم و پس از گردش و بحث علمی نهار خوردیم و به استراحت پرداختیم.
هنوز خوابم نبرده بود که به تدریج تب و لرز شدیدی به من دست داد و به سرعت شدت یافت و کار به جایی رسید که دوستان هر چه عبا و روانداز بود همه را روی من انداختند، اما باز هم می لرزیدم و آن گاه پس از ساعتی تب سوزانی همه وجودم را فرا گرفت و احساس کردم که حالم بسیار وخیم است و با مرگ فاصله ای ندارم. از دوستان خواستم که مرا هر چه زودتر به منزل برسانند و آنان نیز وسیله ای یافتند و مرا به خانه انتقال دادند و در منزل به حالت احتضار افتادم.
کم کم علائم و نشانه های مرگ از راه رسید و حواس ظاهری رو به خاموشی نهاد و تازه به یاد خواب سه شنبه افتادم، در آن حالت بحرانی بودم که دیدم دو نفر وارد اطاق شدند و در دو طرف من قرا گرفتند و ضمن نگاه به یکدیگر گفتند: «پایان زندگی اوست و باید او را قبض روح کرد».
من که مرگ را در برابر دیدگانم می دیدم با قلبی سوخته و پر اخلاص به سالار شهیدان توسل جسته و گفتم: «سرورم! من از مرگ نمی هراسم اما از دست خالی و فراهم نکردن زاد و توشه آخرت، بسیار نگرانم، شما را به حرمت مادرت فاطمه(س) شفاعت مرا بکن تا خدا مرگم را به تأخیر اندازد و من کار آخرت را بسازم و آن گاه بروم».
شگفتا که پس از این توجه قلبی دیدم، فردی وارد شد و به آن دو فرشته گفت: «سیدالشهدا(ع) می فرماید: «شیخ، به ما توسل جسته و ما شفاعت او را نزد خدا نموده ایم و تقاضا کرده ایم که عمر او را طولانی سازد و خدا از سر مهر به ما اجابت فرموده است، او را رها کنید» و آن دو به نشانه اطاعت خضوع کردند و آن گاه هر سه با هم صعود کردند.
درست در آن لحظات احساس کردم که رو به بهبود بازگشتم، صدای گریه خاندانم را شنیدم و توجه یافتم که به سر و صورت می زنند، به طور آهسته خود را حرکت دادم و دیده گشودم، اما دریافتم که چشمانم بسته و بر صورتم پوشش کشیده اند، خواستم پایم را حرکت دهم که دیدم دو شصت پایم را نیز بسته اند، دستم را برای کنار زدن پوشش از صورتم به آرامی حرکت دادم که دیدم همه ساکت شدند و گفتند: «گریه نکنید حرکت دارد» و آرام شدند، پوشش از روی من برداشتند و چشمم را گشودند و پاهایم را باز کردند.
اشاره کردم که آب بیاورید و آب را به دهانم ریختند، کم کم از بستر مرگ برخاستم و نشستم و به تدریج بهبودی کامل خویش را یافتم و این به خاطر برکت و عنایت مولایم حسین(ع) بود.

موضوعات مرتبط: دانستنی ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 10 / 4 / 1395

سلسله نوشتار حاضر با زبانی روان و به دور از پیچیدگی، نگاهی دارد به پاره ای معارف مندرج در سوره الرحمن. داستان هایی که در هر بخش بیان شده، بر گیرایی مطلب افزوده و در انتهای هر داستان، پیامی به عنوان نتیجه آنچه روایت می شود، بیان می گردد.

نویسنده: سمیه افشار

سوره الرحمن
مَرَجَ ٱلْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ (الرحمن/19)، بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌۭ لَّا یَبْغِیَانِ (الرحمن/20)

دو دریای مختلف (شور و شیرین، گرم و سرد) را در کنار هم قرار داد، در حالی که با هم تماس دارند؛
در میان آن دو برزخی است که یکی بر دیگری غلبه نمی کند (و به هم نمی آمیزند)!

شوری و شیرینی

چشمان کوچک وحشت زده اش دستت را میان آسمان و زمین نگاه داشت. اشک در چشمانش حلقه زده بود.
نمی دانی چه شد. میان شوخی و خنده، میان بازی و تفریح؛ یک سرکشی، یک بچگی، یک لحظه اطاعت نکردن امر تو، و ثانیه ای بعد طوفان خشم و سیل خروشان سرزنش و لحظاتی دیگر دستی میان زمین و آسمان برای فرود آمدن بر چهره معصوم کودکی که هنوز نه قدرت تشخیص و بیان دارد و نه توان ابراز خواسته. کودکی که حس و خیالش به هم آمیخته و بازی مهمترین و اساسی ترین کار روزانه اوست.
نگاهش می کنی. لب گزیده چشم به زمین دوخته و آرام اشک می ریزد. مرواریدهای غلطانی از جنس تمام حس های درون. گوی های شفافی که شرم برایت به ارمغان می آورد. وقتی در آغوشت جای می گیرد گرمای لبخند معصومانه اش آبت می کند. دلت می خواهد زمین دهن باز کند. چه ساده و سریع شیرینی بازی به تلخی سرزنش بدل شد، آن هم تنها به دلیل عدم حاکمیت عقل در موجود بالغی چون تو.
دریای غضب و حِلمت آنچنان در هم آمیخته شده که هر یک بر حریم دیگری می تازد. گاهی این سر بر می آورد و گاهی آن یکی.

یَخْرُجُ مِنْهُمَا ٱللُّؤْلُؤُ وَٱلْمَرْجَانُ (الرحمن/22)

از آن دو، لؤلؤ و مرجان خارج می شود.


خوب می دانی که اگر دریا آرام نگیرد، هیچ کشتی کوچکی به ساحل امن نخواهد رسید. و تو در دریای وجودت شاهد گردش بزرگترین کشتی هستی. هر چند سرنشین آن کودکی خردسال است اما انسانی است از جنس خاک که لایق ردای خلیفه الهی است. روحی بزرگ در قالبی کوچک که قرار است در دریای وجود تو عفت، شجاعت و حکمت بیاموزد، تا عدالتش عالم گیر شده و در دامانش لؤلؤ و مرجان رشد کند.

وَلَهُ ٱلْجَوَارِ ٱلْمُنشَاتُ فِى ٱلْبَحْرِ كَٱلْأَعْلَٰمِ (الرحمن/24)

و برای اوست کشتی های ساخته شده که در دریا به حرکت درمی آیند و همچون کوهی هستند!

چشم می بندی و نیت می کنی. سخت است اما گوارا. با خود می گویی کمتر از آبِ دریا نیستم، نه شوری جای خود را به شیرینی می دهد و نه شیرینی آغشته به شوری طعم خود را از دست داده و رنگ دگر می گیرد. هر یک بر مدار خویش، بر قانون خویش، بر جای خویش. 
و تو آدمی، اشرف مخلوقات، بشری از جنس خاک که روح در تو دمیده شده؛ با نعمت عقل که بیندیشی، حق را از باطل جدا سازی، انتخاب کنی و بهره بری. پس نکند نفسَت به سوی تثبیت طبیعت انسانی ات بتازد و تو در خواب غفلت عقل را بازیچه سازی. 
که در آنصورت نه تنها از آبِ دریا که از حیوانات نیز کمتری.

ادامه دارد...

موضوعات مرتبط: دانستنی ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 10 / 4 / 1395

چه تو باشی چه نباشی خدا هست؛ چه بخواهی چه نخواهی قیامت خواهد رسید، چه بدانی چه ندانی. که اگر اهل دل باشی و یقین، چشم باز می کنی به روی آیه ها و قیامِ قیامت را در عالم مُلک به چشم دل می بینی.


سوره نوشت سوره نبأ
ذَٰلِكَ ٱلْیَوْمُ ٱلْحَقُّ ۖ فَمَن شَآءَ ٱتَّخَذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ مَابًا (نبأ:39)

آن روز حق است؛ هر کس بخواهد راهی به سوی پروردگارش برمی گزیند!

چه تو باشی چه نباشی خدا هست

چه تو باشی چه نباشی خدا هست؛ می خواهی باور کن، می خواهی باور نکن.
چه تو باشی چه نباشی خدا هست؛ می خواهی به دستوراتش عمل کن، می خواهی عمل نکن.
چه تو باشی چه نباشی خدا هست؛ می خواهی سر به اطاعت از قانون هایش فرو آور، می خواهی برای خودت قانون بساز و بر پایه آن دیوار زندگی ات را بنا کن.
چه تو باشی چه نباشی خدا هست؛ می خواهی خیر را برگزین، می خواهی شر را انتخاب کن.
چه تو باشی چه نباشی خدا هست؛ می خواهی بر پایه عقل و درایت زندگی کن، می خواهی جنود جهل را به خدمت گیر.
چه تو باشی چه نباشی خدا هست؛ می خواهی بر مدار حق بچرخ و دل محکم دار به عاقبت امرت، می خواهی حق و ناحق کن.
چه تو باشی چه نباشی خدا هست؛ می خواهی به ریسمان محکم محکماتش چنگ بزن، می خواهی در بستر زمان ومکان از پِی متشابهات روان شو.
چه تو باشی چه نباشی خدا هست؛ می خواهی در چهار راه های انتخابات دنیا هر لحظه حق را بیاب، می خواهی سرگردان بر سر مصداق ها بگو مگو کن.
چه تو باشی چه نباشی خدا هست؛ می خواهی بر پایه استعدادها و توانایی هایت اوج بگیر، می خواهی خود را درگیر پُست و مقام کن.
چه تو باشی چه نباشی خدا هست؛ می خواهی چشم باز کن به روی آیه های آفاقی و انفسی، می خواهی کورمال کورمال طی مسیر کن.
چه تو باشی چه نباشی خدا هست؛ چه بخواهی چه نخواهی قیامت خواهد رسید، چه بدانی چه ندانی. که اگر اهل دل باشی و یقین، چشم باز می کنی به روی آیه ها و قیامِ قیامت را در عالم مُلک به چشم دل می بینی.

یکسری قانون هایی در عالم هست که چه تو باشی چه نباشی، چه بخواهی چه نخواهی، چه بدانی چه ندانی؛ هست، ثابت و محکم. اگر بر اساس آن اصول رفتار کنی به ریسمان محکمی چنگ زده ای که آدم و عالم نمی توانند تو را بلغزانند و منحرف کنند. اما مشکل من و تو آن است که این قانون ها را می دانیم ولی گاه در گیر و دار زندگی آنها را فراموش می کنیم و چسبیده به متشابهات، یعنی آن قانون هایی که در بستر زمان و مکان متفاوت هستند، تصمیم گرفته و عمل می کنیم.
إِنَّآ أَنذَرْنَٰكُمْ عَذَابًۭا قَرِیبًۭا یَوْمَ یَنظُرُ ٱلْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ وَیَقُولُ ٱلْكَافِرُ یَٰلَیْتَنِى كُنتُ تُرَٰبًۢا (نبأ:40)

و ما شما را از عذاب نزدیکی بیم دادیم! این عذاب در روزی خواهد بود که انسان آنچه را از قبل با دستهای خود فرستاده می بیند، و کافر می گوید: «ای کاش خاک بودم (و گرفتار عذاب نمی شدم)!»

موضوعات مرتبط: دانستنی ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 9 / 4 / 1395

بر بلندای خورشید

امام علی

امشب، مردی گستره آفاق را روشن می کند که شجاعتش، شجاعت تمام شجاعان را بی رنگ می کند.

امشب، کودکی خواهد خندید که عدالت را تفسیری عاشقانه خواهد کرد.

امشب، کسی سکوت کعبه را خواهد شکست که روزی بر بلندای شانه های خورشید، با تبر معرفت، بت های زمانه را خواهد شکست.

امشب، کسی از پس دیوارهای باشکوه کعبه بیرون خواهد آمد که ذوالفقارش هراس در دل شجاعان عرب می اندازد.

امشب، حکومتی متولد خواهد شد که دین و ولایت محمدی و عدالت سرمدی، ارکان استوار آن خواهد بود.

امشب، ستاره ای خواهد درخشید که درخشش نجابتش، آغوش مهربان مظلومیت است.

امشب، شب آمدن صاحب ذوالفقار، حیدر کرار است، آمدنش مبارک!

 

بهار، رنگ لبخند تُست

آن روز که آمدی، از پشت بام های جهان، بوی کبوتر بلند شد. در و دیوار کعبه شکوفه باران بود از لبخندهای طولانی آسمان.

عطر نگاهت منتشر شد و کوچه های مکه، بوی آمدنت را در اشتیاقی شگفت تجربه کردند.

چون مرواریدی غلتان از صدف جان فاطمه بنت اسد زاده شدی و ابوطالب از بارقه چشمان متین تو کمر راست کرد.

تو فرزند دریایی؛ وسیع و بی زوال.

در طنین صدایت، سمفونی رودهای بی قرار، شنیدنی ست.

تو اولین کسی هستی که به ندای یکتا پرستی محمد صلی الله علیه و آله لبیک گفتی؛ اولین شاهدی که در آینه های محراب، فرق خون آلودش تکثیر شد.

اگر تو نبودی، بادهای هرزه شقاوت، چهره زلال شیعه را با گرد و غبار نفاق می پوشاندند و چشمه های توحیدی عشق، در کویر کفر و دشمنی می خشکیدند

یا علی! تو آن نخلی که شاخه های گسترده اش، سراسر خاک را سایه بان بود.

کوچه های کوفه، آهنگ قدم های تو را که به خاطر می آورند، رایحه ای افلاکی در جانشان می پیچد.

فرزندان شیعه، نام تو را بر پیشانی بندهای سبزشان حک کرده اند. کودکان این قوم، دست بر زانو می گذارند و یا علی می گویند.

زمین بی تو در خویش مچاله می شود. آسمان بدون تو در ابرهایی تیره معلق می ماند.

تو رازی نامکشوفی؛ رازی بزرگ که جهان هنوز به شناختنت تن نمی دهد. آئینه ها تجسم پاکی تواند.

اگر تو نبودی، پنجره های عدالت و راستی، برای همیشه بسته می مانْد.

اگر تو نبودی، بادهای هرزه شقاوت، چهره زلال شیعه را با گرد و غبار نفاق می پوشاندند و چشمه های توحیدی عشق، در کویر کفر و دشمنی می خشکیدند.

آه ای بزرگ! دنیای کوچک پیرامونت را چگونه تاب آوردی؟

در کوران آن همه زمستان کدام آتش را به یاری طلبیدی که این گونه سرخ، تنور نیمه خاکستر عشق را روشن نگه داشتی و داغ سکه های مقام و منصب را بر دل زیاده خواهان و نامردمان گذاشتی؟

تو آن جویبار ناتمامی که از خاک، گل های معطر عدالت رویاندی.

آن هنگام که چشم گشودی، نخلستان هایی بی شمار به بار نشستند و گندمزارها در وسعتی بی کرانه به سمت نور قد کشیدند.

بهار، رنگ لبخند تُست که بر پیکر درختان جاری شد.تو آمدی و این گونه، قطورترین کتاب عدالت و آزادگی با سرانگشتان روشن تو ورق خورد...


 

فاطمه حیدری  

معصومه داوودآبادی

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: بر بلندای خورشید
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 9 / 4 / 1395

فراتر از درک زمان

امام علی

 

معجزه ای فراتر از درک زمان، در بطن آفرینش رخ می دهد.

مکه، حیرت این اعجاز بی بدیل را زانو زده است.

 

کعبه با تمام وجود، پابه پای بنت اسد، درد می کشد. ناگهان، در خوش آهنگی لحظات بالادست، در مقدس ترین دقایق حضور، بر شاخه ابدیت، زیباترین بهار گل می کند.

 

دیوار کعبه، آماده ترک خوردن است. سه روز تمام، انتظار؛ آن هم دور خانه خدا. معجزه، بی محابا می کوبد به دیوارهای کعبه. ناگهان در مقابل دیدگان حیرت زده حجاز، از پیشانی کعبه آفتاب طلوع می کند.

آسمان می پیچد از شوق در دل نشینی تبسم های آسمانی کودک ابوطالب.

مکه پلک می زند ناباوری اش را. مکه، بر زمین می نشیند و پیشانی به خاک می گذارد، عظمت این اتفاق را.

نسیم عطر خوش حضورش را می پراکند تا دورترین نقطه از گستره خاک. دنیا می پیچد در نور؛ نوری ازلی، برخاسته از عمق روشنان نگاه حیدری.

عالم، دهان حیرت گشوده است، عظمت واقعه را.

کودک، یعنی علی، پلک می گشاید به جهانی از عاطفه، به وسعت نامحدودی از مهربانی... و تبسمی، لب هایش را می شکوفاند.

این علی است؛ سری از اسرار خداوند، رازی ناگشوده از مکنونات آفرینش.

تمام آفاق، سرشار از جذبه لاهوتی تبسم های عارفانه علی است.

از هیبت نامش، سکوت کرده است جهان! تمام پنجره ها شکوه ملکوتی اش را به تماشا نشسته اند.

شاهکار بی نظیر آفرینش، آغاز تصنیف های عاشقانه بنده و معبود! چقدر موسیقی آمدنت، به زیباترین ترانه پرندگان خوش الحان می ماند!

نجوای ملایم ملائک، در نسیم شناور است و کعبه، آغوش گشوده توست تا آمدنت را از شور سال های مقابل آکنده کند

طنین صدایت، به لحن دلنوازترین موسیقی فرادست، شبیه است.

روزهای نیامده جهان، از عطر آمدنت سرشارند. پیش از این، کام روزگار، با طعم خوش نامت آشنا بود.

پیش از این، سطر به سطر جهان، آیین پهلوانی و جوان مردی ات را از بر کرده بود.

نخلستان ها به شوق صدای تو، قد راست می کنند. رودها، به اشاره نگاهت، می خروشند!

ذره ذره خلقت، بر دوش خود، کوله بار محبت و ارادت تو را دارند!

هر ذره در شروع خودش گفت: «یا علی»

مقصود عاشقانه فطرت، علی علی است

باغ های عدالت، طراوات نگاه تو را به انتظار نشسته اند!

ای راز سر به مهر آفرینش!

کاش می شد تمام دقایق عمر، ساحل نشین اقیانوس بی کران و جاودانگی ات باشم و جرعه نوش به سوی معرفتت!

 

در هوای خورشیدی ات

 از تمام آسمان ها صدایت را می شنوم و نجوای شبانگاهی ات را با گونه های خیسی که عطش روزهای نیامده را سیراب می کند.

از تمام آسمان ها، رد گام های مهربانت را به چشم می کشم. کعبه در پوست خود نمی گنجد، دلش برای میلاد توست که می تپد.

نجوای ملایم ملائک، در نسیم شناور است و کعبه، آغوش گشوده توست تا آمدنت را از شور سال های مقابل آکنده کند.

می آیی تا نخل های جهان، به شانه های ستبرت تکیه دهند.

کودک، یعنی علی، پلک می گشاید به جهانی از عاطفه، به وسعت نامحدودی از مهربانی... و تبسمی، لب هایش را می شکوفاند

می آیی تا چاه، زمزمه غربتش را برای تو موج بزند.

می آیی تا از سوز شبانگاهی ات، کائنات را به لرزه درآوری و در کوچه های غبارآلود آسمان، ولوله بیندازی.

می آیی و کعبه، سرشارتر از همیشه، منتظر میلاد توست!

چشم هایت را می گشایی تا سال ها رنج سرشارت را در چاه، اشک بریزی.

می آیی تا نجوای کبود فاطمه را بشنوی و صبرت در تمام کناره ها منتشر شود.

می آیی و صدای قدم هایت را خوب می شناسند یتیمان کوفه.

کعبه در هوای خورشیدی ات نفس می کشد.

دریچه های روز، باز می شوند و ملائک، کِل می کشند و تو چشم می گشایی. روبه روی خاک و این همه نامردی در مقابلت قد می کشد. روز، به یمن نگاهت برمی خیزد و به سماع می نشیند.

زمان، شتاب گرفته است و تو در آغوش مادر آرام شده ای تا فردا، کوچه های سرشار از شیطان، از صلابت گام هایت خواب آشوب شوند.


کعبه، طلوعت را فراموش نمی کند، ای که دست های مهربانت، ستون استوار عدالت! تو، تمام سالیان کودکی ات را هم مرد زیسته ای.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: فراتر از درک زمان
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 9 / 4 / 1395

گره گشاترین

امام علی

آفتاب، روز را از لبخند دیوار کعبه آغاز می کند و ماه، از پیشانی تو نورانی می شود.

زمان، از حرکت می ایستد، تا تاریخ، از اولین نفس های تو آغاز شود.

هوا، با نفس های تو جریان می گیرد. آسمان، از همیشه به زمین نزدیک تر می شود. جاهلیت حجاز را موریانه ها، آرام آرام می جوند تا تاریخ، به روزهای آفتابی با تو برسد. ضلالت در پیش پای تو تمام و زندگی روشن، با اولین پلک زدن تو آغاز می شود.

زمین، نفس کشیدن را از تو آغاز می کند. عشق، با تو قدم به خاک می گذارد تا عدالت را با تمام وجود معنا کند.

مناره ها، به یمن آمدنت، یکی یکی از خاک سر بلند خواهند کرد تا سال های سال بعد از تو، منادی نامت شوند.

با آمدنت، پرنده ها آسمان را می بینند و ماه، شب های طولانی، بیدار می ماند، تا برای خواب های کودکی ات، عاشقانه لالایی بخواند. با اعجاز می آیی تا پیام آور روزهای روشن باشی.

نیامده، به مهمانی خداوند می روی؛ در خانه خدا به دیدار زمین می آیی. تو از تمام پدرانی که می شناسم، مهربان تری؛ این را خشت خشت خانه ات قسم خواهند خورد.

من به تنهایی تو ایمان دارم. تویی که مۆمن ترین بنده خداوندی. لبخندهایت را به ستاره ها سپرده ای تا شب هایمان را چراغانی کنند. این ستاره های همیشه درخشان و ماه را از پیشانی ات سیراب بوسه کرده ای تا دلگرم، در شب های تارمان بتابد. ما با نام تو، برخاستن را آموختیم و با نام تو بزرگ شدیم. با نام تو، تمام گره های افتاده در زندگی مان را باز کردیم. تو آمدی تا خورشید را مهمان کوچه های شب زده بشریت کنی.

تو آمدی تا راه های جهان به دوزخ ختم نشوند.

 
از تو می گویم که شانه های جوان مردی ات، تسکین دهنده دردهای دردمندان بود؛ از تو که خرابه های محزون کوفه، طنین گام هایت را خوب می شناختند؛ همان گونه که نخل های شهر، صدای گریه هایت را
تو آمدی تا بار امانت صدوبیست وچهار هزار پیامبر را غریبانه، در کوچه های دلتنگ کوفه به دوش بکشی و ما را به سرمنزل نجات برسانی.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: گره گشاترین
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 9 / 4 / 1395

خطبه بدون الف مولای متقیان علی علیه السّلام

امام علی

روزى اصحاب رسول خدا صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله گرد هم جمع شده بودند و درباره این كه چه حرفى از سایر حروف در كلام از اهمیت بیش‏ترى برخوردار است گفتگو مى‏كردند. در نهایت همگى بر حرف «الف» اتفاق نظر پیدا نمودند. در این اثنا، على علیه‏السلام مرتجلاً و بدون هیچگونه تأمل و توقفى خطبه‏اى خالى از حرف «الف» ایراد فرمودند كه بعدا به خطبه «مونقه» (شگفت‏انگیز و تعجب‏آور) نامیده شد.

حَمِدْتُ مَنْ عَظُمَتْ مِنَّتُهُ، وَ سَبَغَتْ نِعْمَتُهُ، وَ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ، وَ تَمَّتْ كَلِمَتُهُ، وَ نَفَذَتْ مَشِیَّتُهُ وَ بَلَغَتْ حُجَّتُهُ، وَ عَدَلَتْ قَضِیَّتُهُ، حَمِدْتُ حَمْدَ مُقِرٍّ بِرُبُوبِیَّتِهِ، مُتَخَضِّعٍ لِعُبُودِیَّتِهِ، مُتَنَصِّلٍ مِنْ خَطیئَتِهِ، مُعْتَرِفٍ بِتَوْحیدِهِ، مُسْتَعیذٍ مِنْ وَعیدِهِ، مُۆَمِّلٍ مِنْ رَبِّهِ مَغْفِرَةً تُنْجیهِ، یَوْمَ یُشْغَلُ عَنْ فَصیلَتِهِ وَ بَنیهِ، وَ نَسْتَعینُهُ، وَ نَسْتَرْشِدُهُ، وَ نُۆْمِنُ بِهِ، وَ نَتَوَكَّلُ عَلَیْه، وَ شَهِدْتُ لَهُ بِضَمیرٍ مُخْلِصٍ مُوقِنٍ، وَ فَرَّدْتُهُ تَفْریدَ مُۆْمِنٍ مُتْقِنٍ، وَ وَحَّدْتُهُ تَوْحیدَ عَبْدٍ مُذْعِنٍ لَیْسَ لَهُ شَریكٌ فى مُلْكِهِ، وَ لَمْ یَكُنْ لَهُ وَلِىٌّ فى صُنْعِهِ، جَلَّ عَنْ مُشیرٍ وَ وَزیرٍ، وَ تَنَزَّهَ عَنْ مِثْلٍ وَ نَظیرٍ، عَلِمَ فَسَتَرَ، وَ بَطَنَ فَخَبَرَ، وَ مَلَكَ فَقَهَرَ، وَ عُصِىَ فَغَفَرَ، وَ عُبِدَ فَشَكَرَ، وَ حَكَمَ فَعَدَلَ، وَ تَكَرَّمَ وَ تَفَضَّلَ، لَمْ یَزَلْ وَ لَنْ یَزُولَ، وَ لَیْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ‏ءٌ.وَ هُوَ قَبْلَ كُلِّ شَىْ‏ءٍ، وَ بَعْدَ كُلِّ شَىْ‏ءٍ، رَبٌّ مُتَفَرِّدٌ بِعِزَّتِهِ، مُتَمَلِّكٌ بِقُوَّتِهِ، مُتَقَدِّسٌ بِعُلُوِّهِ، مُتَكَبِّرٌ بِسُمُوِّهِ لَیْسَ یُدْرِكُهُ بَصَرٌ، وَ لَمْ یُحِطْ بِهِ نَظَرٌ، قَوِىٌّ، مَنیعٌ، بَصیرٌ، سَمیعٌ، عَلِىٌّ، حَكیمٌ، رَۆُفٌ، رَحیمٌ، عَزیزٌ، عَلیمٌ،

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 9 / 4 / 1395

درسی زیبا از امیر دلها

امام علی

امام على علیه السلام داراى جاذبه هاى عجیبى بود، و دوست و دشمن ، مسلمان و كافر را جذب مى كرد، تا جایى كه كسانى در این راه دست خود را قطع مى كردند، و از آئین خود منصرف گردیده ، آئین بحق على علیه السلام  را مى پذیرفتند.

روزى على علیه السلام كنیزى را دید كه محزون و گرایان است ، و چون از علتش پرسید، جواب داد: صاحبم مرا براى خرید گوشت مأمور ساخت ، و چون گوشت را خریدم مورد پسند وى واقع نشد، لذا آن را برگرداندم ، دوباره قصاب گوشت را عوض كرد و گفت : چنانچه بار دیگر بیاورى عوض نمى كنم ، ولى صاحبم این گوشت را نیز نپسندید، نمى دانم چه كار كنم ؟

حضرت فرمودند: من حاضرم تو را به پیش صاحبت ببرم ، و از او تقاضا كنم كه آزارت ندهد، و یا از قصاب بخواهم گوشت را براى بار دوم عوض ‍ كند، كدام را انتخاب مى كنى ؟

به درخواست كنیز آن حضرت به مغازه قصابى وارد شد، و از قصاب خواست كه گوشت را عوض كند، و یا معامله را اقاله نماید ( وجنس را پس بگیرد).

قصاب امیرالمۆمنین علیه السلام را نمى شناخت ، و لذا مشتى بر سینه آن حضرت زد و گفت : برو بیرون به شما مربوط نیست !!

على علیه السلام با آن همه توان و شجاعت و قدرتى كه داشت ، مشت قصاب را تحمل كرد و چیزى به او نگفت !! و كنیز را به خانه اش برگرداند، و به ارباب سفارش كرد كه وى را آزار ندهد.

چون صاحب كنیز، مولاى متقیان را شناخت ، كنیز را به شكرانه تشریف آوردن آن حضرت آزاد ساخت .

ولى از سوى دیگر چون مردم ، آن حضرت را هنگام وارد شدن به مغازه قصابى دیده بودند، لذا به سراغش آمدند و گفتند: امیرالمۆمنین چه شد و كجا رفت ؟

على علیه السلام چون از این جریان آگاه گشت بر بالین قصاب آمده ، و دست قطع شده را از زمین برداشت ، و بلافاصله آن را در جاى خود قرار داد، و از خدا خواست سلامتى را به وى برگرداند، در نتیجه دست قطع شده به بركت انفاس ملكوتى آن حضرت خوب شد

قصاب كه مردى غریب و از عاشقان مولا بود، و اساسا براى دیدار آن حضرت به كوفه آمده بود، ولى على علیه السلام هنگام ورود وى به كوفه ، در مسافرت به سر مى برد، جواب داد: من كجا و على كجا؟ من كه مدتها است كه در انتظار على هستم.

گفتند: همان عربى كه با كنیز گریان وارد مغازه ات شد على علیه السلام بود!!

قصاب كه دید كه به چه بزرگوارى جسارت كرده است ، گرفتار غم و اندوه شدیدى شد، و لذا دستش را با ساطور قصابى قطع كرده و بى هوش ‍ افتاد!!

على علیه السلام چون از این جریان آگاه گشت بر بالین قصاب آمده ، و دست قطع شده را از زمین برداشت ، و بلافاصله آن را در جاى خود قرار داد، و از خدا خواست سلامتى را به وى برگرداند، در نتیجه دست قطع شده به بركت انفاس ملكوتى آن حضرت خوب شد. (1)

نظیر این جریان با كمى تفاوت در مورد بقالى پیش آمد، كه حضرت در شفاعتش از كنیزى مشت او را نیز تحمل كرد.

امام على علیه السلام نه تنها در اخلاق و برخورد نمونه بود، و اسلام در وجود او تجسم پیدا مى كرد، بلكه به هر موضوعى در وجود او بنگریم ، وى همانند رسول خدا اسوه و الگو بود، در عدالت ، ایثار، اخلاص ، سوز و مسۆ ولیت ، جوانمردى و همه سیماى واقعى قرآن و اسلام بود، و لذا جاذبه داشت ، و دوست و دشمن در برابر وى خاضع بودند.

این اخلاق الهی امام، همواره الگویی شایسته برای شیعیان حقیقی آن حضرت بوده است. چنانکه مالک اشتر سردار شجاع و بی بدیل لشگر علی علیه السلام که در همه چیز از امام خود پیروی می کرد، روزی در کوفه در بازار عبور می کرد، یکی از بازاریان او را نشناخت، به خیال این که یک دهاتی فقیری عبور می کند، مقداری ته مانده سبزی را به سوی او پرتاب کرد، و از تلخ کاری خود خندید. مالک بی آن که سخنی بگوید از آنجا عبور کرد.

امام على علیه السلام نه تنها در اخلاق و برخورد نمونه بود، و اسلام در وجود او تجسم پیدا مى كرد، بلكه به هر موضوعى در وجود او بنگریم ، وى همانند رسول خدا اسوه و الگو بود، در عدالت ، ایثار، اخلاص ، سوز و مسۆ ولیت ، جوانمردى و همه سیماى واقعى قرآن و اسلام بود، و لذا جاذبه داشت ، و دوست و دشمن در برابر وى خاضع بودند.

 مردی به آن بازاری گفت: آیا این شخص را نشناختی؟

او گفت: نه.

آن مرد گفت:  او مالک اشتر، سردار بزرگ سپاه علی بود.

بازاری با شنیدن این سخن ترسان و لرزان به دنبال مالک شتافت، تا به محضرش رسیده عذرخواهی کند. دید مالک وارد مسجد شد و به نماز ایستاد، بازاری پس از نماز نزد مالک آمد و با کمال فروتنی به عذرخواهی پرداخت. مالک گفت:

«سوگند به خدا به مسجد نیامدم مگر برای این که دعا کنم تا خدا تو را بیامرزد و اصلاح کند.» (2)

این رأفت اسلامی، و برخورد بزرگوارانه و عفو و گذشت شاگرد برجسته و دست پرورده امیرمۆمنان، نشان می دهد که شاگردان و شیعیان علی علیه السلام باید در هر حال و مقام خصلت عفو و بخشش را از یاد نبرند.

 

پی نوشت:

1) بحارالانوار، ج 41، ص 48.

2) همان، ج 42، ص 157.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 8 / 4 / 1395

عکس ماه رمضان متن,عکس ماه رمضان 95,عکس نوشته ماه مبارک رمضان 1395,عکس تبریک آمدن ماه مبارک رمضان 1395,عکس های رمضان 95,تصاویر رمضان 95 با متن زیبا

شب‌هاي قدر از ديدگاه اهل سنت

 

از جمله مواردى كه در كتب روايى و آثار مفسران اهل سنت در مورد آن، اختلاف نظر وجود دارد و سرانجام اجماع عالمان اين مذهب برآن مهر خاتمت مى‏نهد، موضوع «جايگاه زمانى شب قدر» است. شب قدر، اگر چه در تواتر روايات شيعى، قطعاً از شب‌هاى دهه سوم ماه مبارك رمضان شمرده مى‏شود و ترديد در آن نيز به واسطه روايات منقول از ناحيه معصومين (ع) و نيز تفاوت تفاسير روايات است، اما از اين حيث كه شبى خارج از ماه رمضان نيست، مورد اجماع كلي و قطعى است.

 

مقدمه

موضوع و اهميت شب قدر، همان‌طور كه در ادبيات فكرى، عقيدتى و روايى شيعه جايگاه ويژه و بالايى دارد، در بين ساير فرق مسلمين نيز شأن و جايگاه خاص خود را دارد. دو فرقه و شعبه اصلى آيين اسلام، يعني مذاهب تشيع و تسنن، اگر چه در برخى موارد و موضوعات مرتبط با شب‌هاى قدر و آيين‏ها و مناسك ويژه، آن، اختلاف نظرهايى دارند، اما در اهميت و جايگاه آن ترديد روا نمى‏دارند.

شايد اختلاف‏هاى روايي و موضوعى كه در اين نوشتار به عمده‏ترين آن‌ها اشاره خواهد شد، مباحثى باشد در خور توجه و اهميت، اما مهم‏تر از همه اين مباحث، قبول بالاتفاق وجود چنين شبى است و فيض جارى‌اي كه خداوند در اين شب از آسمان و به مداومت مى‏فرستد. سرچشمه اين اتفاق نظر و عقيده نيز آيات مشير به اين موضوع در قرآن كريم است و سرچشمه آن اختلاف نظرها، تأثير و تاثر اختلاف عقايد و برداشت‌ها از اين آيات، كه در ميراث حديثى و روايى هر دو فرقه رسوخ يافته است.

در نوشتار حاضر، فارغ از بحث تشيع، موضوعات و وجوهي از موارد مرتبط با شب قدر را، با تعاريف و گفتارهاى عالمان و مستند به كتب روايى و شروح تفسيري اهل سنت تقريرخواهيم نمود؛ بدان اميد كه اين باب گشوده شده، در پى‌آمد خود تحقيقات و مباحث جامع‏تر را نيز به دنبال آورد.

 

بحث نخست: زمان شب قدر

از جمله مواردى كه در كتب روايى و آثار مفسران اهل سنت در مورد آن، اختلاف نظر وجود دارد و سرانجام اجماع عالمان اين مذهب برآن مهر خاتمت مى‏نهد، موضوع «جايگاه زمانى شب قدر» است. شب قدر، اگر چه در تواتر روايات شيعى، قطعاً از شب‌هاى دهه سوم ماه مبارك رمضان شمرده مى‏شود و ترديد در آن نيز به واسطه روايات منقول از ناحيه معصومين(ع) و نيز تفاوت تفاسير روايات است، اما از اين حيث كه شبى خارج از ماه رمضان نيست، مورد اجماع كلي و قطعى است.

در ميان عالمان و در ميراث روايى و تفسيرى اهل سنت، اما، ابتدا در اين خصوص و سپس در قطعى كردن جايگاه اين شب در ماه مبارك رمضان ترديد و تفاوت وجود دارد. دسته‏اى از روايات، همچون روايت مشهور «ابوحنيفه» در «شرح الازهار»، بر اين اعتقاد تاكيد مى‏كند كه شب قدر به طور قطعى و يقينى نمى‏تواند در اين دهه باشد و بلكه در تمامى ليالى سال پنهان است. روايت مذكور، كه در ضمن مسئله‏اى فقهى وارد شده، چنين است: «شب قدر، در ميان شب‌هاى سال پنهان است و چنان‌چه كسى طلاق همسرش را مشروط به انجام در شب قدر نمايد، بدون گذشت يكسال كامل، طلاق واقع نشده است»(ج1ـ ص57).

اين حكم‌واره و در واقع روايت مستند، اشاره به اين معنا دارد كه جايگاه زمانى شب قدر، در حد احتمال قريب به يقين نيز نيست تا بتوان بر مبناى آن، به شكوك فروع و احتمالات نيز توجه كرد. در حقيقت، اين روايت و روايات مشابه، چون روايت «عبدالله بن مسعود» با اين مضمون كه: «تنها كسى مى‏تواند شب قدر را درك كند كه يكسال تمام شب زنده دارى كرده باشد» (درالمنثور، ج6ـ ص376)، بر موضوع پنهان بودن شب قدر به لحاظ جايگاه زمانى تاكيد دارد و اين بدان معناست كه احتمال قرار داشتن شب قدر در يكى از شب‌هاى دهه آخر ماه مبارك منتفى و حداقل به لحاظ احتمال، برابر با شب‌هاى ديگر سال است.

اين دسته از روايات منقول در منابع اهل سنت، البته از سوى دسته‌اي ديگر از روايات معتبرتر، كه در نهايت به اجماع بيشتر مفسران و عالمان اهل سنت انجاميده است، مورد ترديد و انكار قرار گرفته است. اگر گشودن بابى با عنوان «باب فضيلة (فضل) ليلةالقدر» ملازم و در كنار ابواب «صوم» و «صيام» در منابع روايى اهل سنت نشانه و اشاره‏اى نزديك به موضوع قرار داشتن شب قدر در ماه رمضان و ارتباط آن با ماه صيام پنداشته نشود، روايات معتبر چندانى در اين خصوص وجود دارد كه بر موضوع فوق تاكيد دارد.

از «ماوردى» در «الحاوى الكبير» روايتى سراغ داريم با اين مضمون كه: «در اين كه شب قدر در دهه سوم ماه رمضان است، ترديدى بين عالمان نبايد باشد، چه، ابوذر از رسول الله روايت كرده است كه اين شب در دهه پايانى ماه رمضان است» (ص483). نيز روايت «عبدالله بن عمر» از رسول خدا(ص) كه فرموده است: «شب قدر را در دهه پايانى رمضان بجوييد» (درالمنثور، ج6ـ ص372).

شايد روايت «عايشه» از احوال رسول مكرم اسلام در دهه پايانى ماه رمضان را نيز تاكيدى بر اين جايگاه زمانى بتوان شمرد: «آنگاه كه دهه آخر رمضان فرا مى‏رسيد، رسول خدا شب‌ها را بيدار بود و اهل و خويش خود را نيز بيدار مى‏داشت و از زنان دوري مي‌جست»(المغنى، ج 3ـ ص 179) و نيز روايت »ابن عمر« از اعتكاف پيامبر در دهه پايانى ماه مبارك رمضان را كه در »صحيح مسلم« آمده است: «پيامبر دهه انجامين ماه رمضان را در اعتكاف بودند» (شرح نووي، ج8 ـ‌ص 66).

گفته شد كه با وجود تعدد روايات دسته دوم، يعنى روايات مؤيد قرار داشتن شب قدر در ظرف زمانى ماه مبارك رمضان و به خصوص در دهه سوم اين ماه، روايات و احكام و تفاسير دسته اول از مفسران و عالمان اهل سنت مبنى بر پنهان بودن شب قدر در ليالى مجموع سال تضعيف مى‏شود؛ اما باب اختلاف بر سر تعيين جايگاه واقعى اين شب در ميان شب‌هاى دهه آخر رمضان هم‌چنان در ميان راويان و مفسران حديث اهل تسنن مفتوح است.

روايات و مباحث متعدد و متفاوتى در اين خصوص در منابع اهل سنت وارد شده است كه در يك طبقه بندى كلى به سه دسته روايات تاكيده كننده بر شب بيست و يكم، شب بيست و سوم و شب بيست و هفتم تقسيم مى‏شوند. البته روايات بسيار ضعيفي نيز مبني بر ليلةالقدر بودن شب هفدهم وجود دارد؛ ازجمله روايت «ابن عباس» در «درالمنثور» (ج6ـ ص376).

عمده‏ترين و بيشترين تاكيد در روايات منابع سنى، بر شب بيست و سوم حكايت دارد و البته اين تنها در منابع منعكس شده است و در عمل (امروزه) به استناد روايات مربوط به شب بيست و هفتم، اين احتمال قوى‏تر از سايرين دانسته شده و بر آن تأكيد مى‏شود و اعمال ويژه و مؤكد شب قدر نيز در ميان اهل سنت، به طور خاص در اين شب صورت مى‏پذيرد. برخى روايات وارده در منابع اهل سنت در اين زمينه را مرور مى‏نماييم:

در «صحيح مسلم» آمده است: «گفته شده شب بيست و سوم، شب قدر است و اين موضوع قول بسيارى صحابه و تابعين است» (ج8 ـ ص 58) و در روايتى از »ابن عمر» منقول است كه «فردى نزد پيامبر عرض كرد كه در خواب ديده است شب قدر، هفت روز مانده به پايان رمضان است و پيامبر فرمود خواب‌هاى شما كه بر بيست و سوم توافق دارند صحيح‌اند و هر كس خواست شب‌زنده‌دارى قدر را درك كند، اين شب را احياء نگهدارد» (مجمع البيان، ج10ـ ص) و نيز روايت منقول از «سعيد بن جبير» در «درالمنثور»(ج6ـ ص 373) كه مؤيد همين نظر است.

داستان معروف «عبدالله بن انيس جُهنى» و «شب جهنى» نيز كه به تكرار در روايات و منابع اهل سنت و شيعه نقل شده است، نيز، تاكيدى بر شب بيست و سوم ماه رمضان به عنوان شب قدر است. چكيده داستان عبدالله و «شب جهنى» چنين است: عبدالله بن انيس از تيره جهنيه كه رمه‌دارى باديه نشين بود، به دليل دورى از مدينه، امكان حضور دايم در مدينه را نداشت. روزى خدمت رسول خدا رسيد و احوال خويش عرضه داشت كه به دليل بعد مسافت امكان حضور دايم در شب‏هاى رمضان و احياء نگهداشتن را در مدينه ندارد و از پيامبر خواست تا شب قدر را براى او معين كند تا در آن شب در مدينه حضور يابد و به عبادت بپردازد. پيامبر در پاسخ وى فرمود: «شب بيست و سوم ماه رمضان»(درالمنثور، ج6ـ ص 373) و از آن پس، شب بيست و سوم به عنوان شب قدر و «شب جهنى» معروف شد.

در كنار اين روايات، دسته‏اى ديگر از روايات و تفاسير اهل سنت، حكايت از «ليلة القدر» بودن شب‏هاى بيست و يكم و بيست و هفتم دارند و قول دوم از روايات اين دسته، يعنى شب قدر بودن بيست و هفتم، تقريباً پذيرفته‏تر از قول اول است؛ اگر چه با قول ليلة القدر بودن شب بيست و سوم نيز به لحاظ تعدد روايات و تفاسير سندى در برابرى است، اما به جهت اقبال خاص، امروزه شايع‏تر از ديدگاه ديگر مورد اهتمام اهل سنت است وشبى است كه بزرگ شمرده مى‏شود. البته شبهاى بيست و سوم و بيست و يكم نيز مانند آنچه در بين شيعيان متداول است، در بين اهل سنت محل اهتمام و توجه‏اند.

اما روايات متعددى نيز در خصوص ليلة القدر بودن شب بيست و هفتم وجود دارد كه مى‏توان با مراجعه به كتب روايى بعض تفاسير آنها را مشاهده كرد. اجمالاً تاكيد و يقينى منقول از «ابىّ بن كعب» در ضمن روايت منقول از وى در صحيح مسلم از «زرّ بن حبيش» كه مي‌گويد «ابي قسم ياد كرده است شب قدر شب بيست و هفتم است، زيرا به روايت پيامبر در بامداد شب قدر خورشيد كم‌رونق و كم‌رمق و بدون پرتوهاى چندان طلوع مى‏كند» (ج8 ـ ص65) را اگر ضميمه كنيم به روايات ديگر مثل روايتى منقول از پيامبر(ص) توسط «عايشه» كه: «شب قدر را در شب بيست و هفتم بجوييد» و روايت‌هاى مشابه ديگر، تقريباً احتمالى كه براى روايات شب بيست و سوم به دست مى‏آمد، براى اين شب نيز قابل تصور است و البته تاكيد بر اين شب از سوى اهل سنت بدون دليل ديگرى و شايد در پى‌آمد عرف رايج بين عالمان و عاميان، ترجيح بلامرجحي است كه يافتن دليل براى آن حوصله بررسى متون فراوانى را آن‌هم بدون اعتماد به رسيدن به نتيجه قطعى مى‏طلبد.

به‌هرحال بين شب بيست و سوم (كه روايات معروف اهل سنت و شيعه به صورت مشترك بدان اشاره دارند) و شب بيست و هفتم، تاكيد و ترديدى خاص وجود ندارد، الا تفاوت نظرى كه بدان اشاره شد.

در مجموع، به نظر مى‏رسد حاصل جمع روايات و وجه غالب آن‌ها و ديگر تفاسير اهل سنت، نخست بر مسئله جايگاه زمانى شب قدر در ماه مبارك رمضان و سپس در قرار داشتن اين شب در دهه سوم اتفاق دارند و وجوه ديگر با وجود تعدد و كثرت سندى و اقبال به آن‌ها، به لحاظ ضعف در برابر اين دسته روايات و تفاسير منقول، معتبر نباشند.

 

بحث دوم: عموميت شب قدر

از جمله مباحث ديگرى كه در خصوص شب قدر مطرح است، اختصاص و عموميت زمانى شب قدر به دوره‏اى خاص، يا جريان داشتن اين باب واسعه الهى در همه دوره‌هاست. از موضوعاتى كه تقريباً اتفاق نظر در مورد آن به حد اجماع و تواتر رسيده است، عموميت داشتن شب قدر در همه دوره‏ها و زمان‌هاست؛ اما پاره‏اى احاديث و روايات منقول در اسناد روايى اهل سنت، كه گاه به آن‌ها استدلال مى‏شود و بى طرفدار نيز نيستند، بر اين اعتقاد استوارند كه شب قدر مخصوص به دوره خاص حيات پيامبر بوده است و ديگر شب قدرى وجود ندارد. به بيان ديگر، اين شب، اختصاص به دوره‏اى خاص از زمان (دوران حيات پيامبر) داشته و قابل تكرار نيست.

دسته‏اى ديگر از روايات كه در بين روايات شيعه نيز مشابه آن يافت مى‏شود، برعكس، نه تنها دايره عموميت شب قدر را از دوران پيامبر تا روزگار ما وسعت مى‏دهد، بلكه آن را به قبل از آن دوره نيز سرايت مى‏دهد و اين اعتقاد را كه شب قدر از ابتداى خلقت آدم وجود داشته و بابى وسيع از ابواب رحمت الهى بوده مسلم مى‏پندارد و بر آن ابرام مى‏ورزد.

 

اكنون روايات مؤيد هر سه نظر را مرور مى‏كنيم.

گفتيم آن‌چه مسلم است، وجود «شب قدر» به عنوان شبى متفاوت از ساير ليالى سال است؛ شبى كه اهميت آن براى همه مشخص و تأييد شده است. دسته‏اى از روايات، از جمله روايت منقول در «صحيح بخارى» و «فتح البارى» بر اين موضوع حكايت دارد كه »شب قدر از ميان رفته» و «شب مخصوصي بوده كه در زمان پيامبر وجود داشته است»(تفسير القاسمي‌،ج17ـ ص 217). روايت ديگرى نيز در «صحيح بخارى» از قول «عبادة بن صامت» نقل شده با اين مضمون كه «پيامبر تصميم داشتند ما را از شب قدر به طور دقيق آگاه كنند، اما در راه دو نفر را در حال نزاع ديدند و وقتى به جمع ما وارد شدند، فرمودند به دليل همين (نزاع‌ها) شب قدر از ميان شما برداشته شد»(كتاب فضل ليلة‌القدر ـ باب 32). البته عده‏اى اعتقاد دارند كه اين برداشتن، قطعى نيست و تنها آگاهى از ظرف زمانى شب قدر را از بين برده است.

اما اين دسته از روايات با پاره‏اى از روايات و شروح ديگر در مورد اختصاصى بودن شب قدر در تضاد است. روايات دسته دوم نيز در جمع روايات اهل سنت ديده مى‏شود و حتى بر دسته اول به لحاظ تعداد و اهميت رجحان دارد. از جمله اين روايات،‌نقل «اباهريرة» است از قول «عبدالله بن مكانس» كه به «اباهريره» گفته بود:« گمان مى‏كنند شب قدر از بين رفته» و وى در پاسخ گفته بود: «دروغ است و در همه ماه‏هاى رمضانى كه در پيش روست، شب قدر قرار دارد»(درالمنثور،ج6ـ ص372).

از «عبدالله بن عمر» نيز روايت است كه: «درباره شب قدر از پيامبر(ص) سؤال شد كه آيا هميشگى است يا اختصاص به زمان خاصى دارد؟(و) حضرت فرمود همه ماههاى رمضان داراى شب قدر است»(همان).

از جمله روايات شيعه نيز در اين خصوص روايات «هشام بن حكم» از امام صادق(ع) است كه آن حضرت فرمودند: «شب قدر در تمام سال‌ها موجود است» (وسايل الشيعه، ج10ـ ص 359).

پس در مجموع در مى‏يابيم كه آنچه به طور اجماع مورد پذيرش است، اين است كه شب قدر اختصاص به دوره‏اى خاص از تاريخ يعنى زمان پيامبر نداشته و تاكنون ادامه دارد و تا ابد نيز چنين خواهد بود.

پاره‏اى ديگر از روايات، بر ممتاز بودن امت محمد(ص) به اين امتياز و فقدان آن براى ساير امت‏هاى قبل از اسلام اشاره دارند و بر اين عقيده استوارند كه شب قدر امتيازي اختصاصي براى مسلمين است و در امت‌هاي گذشته سابقه نداشته است. به خصوص، در ميان روايات اهل سنت، اين نظر طرفداران بسيار دارد كه شب قدر وجهى اختصاصى براى امت اسلامى است در تعليل اين استناد نيز گفته‌مي‌شود چون پيامبر اعمال امت‏هاى پيشين را نگريست، دريافت اعمال صالح آنان به دليل عمر طولانى‌شان بسيار بيشتر از امت خودش است و بهمين دليل از خداوند خواست شب قدر را به مسلمانان اختصاص دهد تا اين كاستى جبران شود و آنها با داشتن اعمال نيك بيش از پيشينيان، ممتاز شوند(درالمنثور،ج6ـ ص371) و نيز روايات ديگرى از اين دست، كه اشاره به ممتاز بودن امت پيامبر به واسطه جعل شب قدر براى آنان دارند (همان).

در كنار اين دسته روايات پرطرفدار، پاره‏اى روايات ديگر، اين موضوع را تاييد نمي‌كنند و اين اختصاص و امتياز را به قبل نيز سرايت مى‏دهند. اگر چه تعداد اين دسته روايات بين اهل سنت كمتر است، اما در منابع شيعه روايات زيادى يافت مى‏شود كه ضمن آن‌ها، شب قدر براى قبل از امت پيامبر نيز دانسته شده است.

از اين دسته روايات، از جمله مى‏توان به روايت «درالمنثور» منقول از ابوذر اشاره كنيم كه از پيامبر پرسيد: «آيا شب قدرى كه در امت‏هاى پيشين بوده و براى امت تو هم هست تا ابد ادامه خواهد داشت» و پيامبر نيز فرمودند: «آرى» (و مخالفتى با بيان ابوذر نكردند).( همان، ص373). از روايات شيعه نيز روايت منقول از حضرت امام جواد را مي‌توان ذكر كرد كه در ضمن حديثى مفصل فرمودند: »به خدا سوگند... امرى كه بر تمام انبياء تا حضرت محمد در شب قدر نازل مى‏شد، وصيت كردن بود و قرار دادن شخص به عنوان وصى» (اصول كافي، ج1ـ ص250).

در جمع روايات سه گانه فوق، بايد گفت شب قدر با توجه به روايات و مستندات، از ديد شيعه اختصاص به قبل از پيامبر و بعد از آن تا امروز دارد و شايد فضيلت‏هاى آن در امت پيامبر ازدياد پيدا كرده و از ديد اهل سنت، شبى است اختصاصي براى امت پيامبر كه تا امروز نيز ادامه دارد و قبل از پيامبر نبوده و در واقع امتياز مسلمانان بر ساير امت‌هاست؛ اگر چه رواياتى اندك شمار نيز در منابع اهل سنت وجود دارد كه شب قدر را فقط مربوط به زمان پيامبر مى‏داند.

 

بحث سوم: مسئله نزول قرآن در شب قدر

به استناد سه آيه از قرآن كريم، شارحان و مفسران شيعه و سنى معتقدند قرآن كريم در شب قدر نازل شده است: نخست، آيه اول سوره «قدر» (انا انزلناه فى ليلة القدر)، و دوم، آيه سوم سوره «دخان» (انا انزلناه فى ليلة مباركة) و سوم، آيه 185 سوره «بقره» (شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن). اگر تواتر عالمان و مفسران در خصوص تأييد مرجع ضمير بودن قرآن در دو آيه اول هم نبود، بى ترديد آيه سوم اشاره به نزول قرآن در شب قدر در ماه رمضان داشت. اما جمع اين سه آيه، ترديدى باقى نمى‏گذارد كه نزول قرآن در شب قدر بوده است و يكباره صورت گرفته است.

اما اختلاف نظر ناشى از موضوع، از آن‌جاست كه عالمان و مفسراني از اهل سنت، معتقدند ظرف مكانى نزول قرآن، «بيت المعمور» بوده در آسمان‏ها و قلب مبارك پيامبر نبوده و در ضمن شروع نزول قرآن نيز در اين شب بوده است. مفسران زيادى چون «رشيدرضا» در «المنار»، «سيد قطب» در «فى ظلال القرآن»، «جواهري طنطاوى» در«جواهر القرآن» و «المراغى» در تفسير خود، اعتقاد به آغاز نزول قرآن در شب قدر دارند (تفسيرالمراغي، ج25، ص119).

نظر اول تاييد شده توسط اين دسته شارحان در مورد آغاز نزول در شب قدر، سخن درستى نيست؛ چون در مورد مسئله آغاز نزول در صبحگاه بيست و هفتم رجب و غار حرا اتفاق نظر كلى وجود دارد و غير از آن مورد پذيرش نمى‏تواند باشد؛ الا اينكه آغاز بعثت را غار حرا بدانيم و بيست و هفتم رجب و آغاز نزول قرآن را شب قدر در ماه رمضان، كه فرض درستى نيست.

در خصوص نزول قرآن بر قلب پيامبر يا نزول بر «بيت المعمور» كه دومى قول مورد اتفاق اهل سنت است، نيز بايد گفت كه رواياتى از منابع اهل سنت كه در اين خصوص تاييد و تاكيد دارند، نمى‏توانند نافى روايات انزال قرآن بر سينه مبارك پيامبر باشند؛ چرا كه جايگاه، مرتبه و مكانت حضرت پيامبر از همه آسمان‌ها و عوالم فراتر است و بيت المعمور در رتبه بالاترى از مكانت ايشان قرار ندارد كه امتيازى دانسته شود.

علاوه بر اين، نزول دفعى و نزول تدريجى دو مقوله جداست. در نزول دفعى، نياز به نزول آيه آيه و قرائت و مرور آن نيست و روح و كليت قرآن نازل مى‏شود در نزول تدريجى به مناسبت‏ها و اسباب نزول مختلف آيات تناسب آن نازل، قرائت، حفظ و به ياد سپرده مى‏شود و شيوع مى‏يابد. اضافه مى‏كنيم كه آنچه ذات معصوم و حضرت كردگار در مى‏يابد نيز چيزى جز آن است كه ما درمى‏يابيم و بنابراين آنچه در ارتباط با بندگان مطرح است، نزول تدريجى است كه در آن شبهه‏اى نيست و در واقع نحوه، مكان و زمان نزول دفعى قرآن، تغييري در نزول تدريجى ايجاد نمى‏كند.

اما روايات مربوطه. روايت «ابن عباس» كه در جمع اين موضوع مستند اهل سنت قرار گرفته، چنين است: »پس از نزول قرآن در شب قدر، فرشته وحى نزول تدريجى قرآن را از غار حرا آغاز كرد و به مرور زمان و در پاسخ به نيازمندى‏ها و سئوالات بندگان بر محمد فرود آورد». اين روايت با روايت ديگرى از »مقاتل« تكميل مى‏شود كه مى‏گويد: خداوند متعال قرآن را در شب قدر از لوح محفوظ بر فرشتگان امين وحى نازل فرمود و همه ساله خداى سبحان به اندازه يك سال تا سال آينده وحى را نازل مى‏فرمايد و جبرئيل آن را اندك اندك بر پيامبر فرود مى‏آورد« (مجمع البيان، ج10ـ ص 518).

روايات متعدد ديگر نيز در اين خصوص ذكر شده است كه جمع آن‌ها، در نهايت ما را به اين نتيجه مي‌رساند كه در مورد نزول كلي قرآن در شب قدر اختلاف نظر وجود ندارد و ظرف زماني آن در همين شب مبارك است؛ اگر چه در مورد جايگاه نزول نيز، حتي اگر به قول اهل سنت معتقد باشيم و نزول بر بيت المعمور را بپذيريم، باز با روايات و معتقدات شيعه در اين خصوص و در تاييد نزول بر سينه مبارك پيامبر در تنافي نخواهد بود.

 

پي نوشت :

1ـ سيوطي، جلال الدين: الدر المنثور، كتابخانه بزرگ آيت‌الله مرعشي نجفي، قم.

2ـ رازي، امام فخر: تفسير الكبير، دفتر تبليغات اسلامي، قم.

3ـ القاسمي، محمد جمال‌الدين: تفسير القاسمي، بيروت.

4ـ المراغي، مصطفي: تفسير المراغي، داراحياءالتراث العربي،‌بيروت.

5ـ ابن المفتاح، عبدالله: شرح الازهار، الحجاز، قاهره.

6ـ طبرسي، امين الاسلام: مجمع البيان، اسلاميه، تهران.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 8 / 4 / 1395

عکس ماه رمضان متن,عکس ماه رمضان 95,عکس نوشته ماه مبارک رمضان 1395,عکس تبریک آمدن ماه مبارک رمضان 1395,عکس های رمضان 95,تصاویر رمضان 95 با متن زیبا

پرسش :

چرا شب قدر، شب نزول قرآن كريم بين مسلمين مورد اختلاف است؟ چرا شيعه شبهاي 19، 21 و 23 و اهل سنت شبهاي 23 و 27 را شب قدر مي دانند؟

 

پاسخ :

سنت در نزد اهل تسنن به قول، فعل و تقرير پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ اطلاق شده و در نظر شيعه علاوه بر آن، شامل امامان معصوم ـ عليهم السّلام ـ نيز مي شود. سؤال مذكور از سه بخش تشكيل يافته كه هر كدام به صورت جداگانه مورد بحث واقع مي شود.

 

الف) علت اختلاف در مورد شب قدر بين مسلمين:

بعد از رحلت نبي اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل و كتابت احاديث و روايات از طرف خليفة اول ممنوع گرديد. و اين منع حديث تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزيز (99 هجري) ادامه داشت. اين مسئله باعث ضربة جبران ناپذيري به احاديث خصوصاً احاديث اهل تسنن گرديد. به موجب اين امر سلسلة اسناد روايات اهل تسنن از بين رفت و از ارزش حديث كاسته شد و از طرفي احاديث ساختگي زيادي نيز به همين خاطر وارد جوامع حديثي اهل تسنن گرديد. ولي خوشبختانه جوامع حديثي شيعه به خاطر عدم پيروي از اين منع، و وجود جانشينان به حق كه علوم خود را از ايشان مي گرفتند از اين ضايعات مصون ماند. اين امر موجب اختلافات زيادي در جزئيات و بسياري از مسائل گرديد. ولي از آنجا كه شيعه احاديث خود را از اهل بيت مي گيرند و همواره در مشكلات، سخنان اين بزرگواران چاره ساز بوده فلذا مشكل چنداني ندارند.

اما در قرآن در تعيين شب قدر چيزي نيامده. و آنچه از قرآن در اين رابطه به طور قطع مي توان فهميد اين است كه شب قدر فطعاً در ماه مبارك رمضان واقع شده و اما اينكه كدام يك از شبهاي آن است، قرآن دلالتي بر آن ندارد.[1]

 

ب) شبهاي 19 و 21 آيا به خاطر حضرت علي ـ عليه السّلام ـ به عنوان شب قدر معروف هستند؟

احاديث زيادي در مورد تعيين شب قدر وارد شده و در بعضي از اين احاديث، شبهاي 19 و 21 و 23 به عنوان شب قدر معرفي و بيان شده که يكي از اينها شب قدر است.[2] در برخي ديگر، 21 و 23 به عنوان شب قدر معرفي شده است.[3] بعضي از روايات به صراحت شب 23 را به عنوان شب قدر معرفي و آن را افضل از همة شبهاي 19 و 21 دانسته اند.[4] در بعضي از احاديث، از امام پرسيده اند كدامين از 2 شب 21 و 23 قدر است؟ امام تعيين نكرده اند و فرموده اند: چه مي شود بر تو اگر در هر دو شب خير انجام دهي؟[5] و...

بنابراين روشن شد كه شبهاي 19 و 21 به عنوان احتمال شب قدر بودن در لسان روايات ذكر شده، نه به خاطر حضرت علي ـ عليه السّلام ـ هر چند فضل اين دو شب به خاطر قرار گرفتن شهادت حضرت در آن دو قطعاً بيشتر شده است.

 

ج) 23 افضل است يا 27 ؟

طبق گفتار بند الف، شبهايي كه احتمال قدر در آنها داده مي شد و يكي از آنها قطعاً شب قدر است،‌ به ترتيب افضليت عبارتند از: شب 19، 21 و 23 كه شب 23 افضل از دو شب ديگر بوده و بلكه طبق تصريح بعضي از احاديث، شب قدر همين شب است و مي دانيم كه در تمام طول سال شبي به فضليت شب قدر نمي رسد. بنابراين 23 از شب 27 و از تمام شبها افضل خواهد بود.

پرسش :

در قرآن شب قدر يك شب معرفي شده است ولي با سيستمي كه كشورهاي اسلامي دارند شب قدر در جهان اسلام 5- 4 شب مي شود؟ بالاخره كدامشان شب قدر است؟ بهتر نيست همه كشورهاي اسلامي اختلاف را كنار بگذارند و با هلال ماه سرزمين وحي، ماه رمضان را آغاز و به پايان رسانند (همچنين در مورد ساير ماههاي قمري)؟

 

پاسخ :

شب قدر در واقع يك شب بيش نيست و آغاز و انجام آن 24 ساعت؛ يعني، به اندازه يك دور گردش كره زمين است و در اين مدت تدريجا تمام زمين را فرا مي‏گيرد.

به عبارت ديگر شب قدر در سطح كل كره زمين به اندازه يك شبانه‏روز در هر جايي از كره است. بنابراين، هرقسمتي از كره زمين در پاره‏اي از آن قرار مي‏گيرد. از اين رو اگر كسي آن را شبي در ايران درك كند و سپس به كشور دور دستي سفر نمايد و شب بعد در آن جا مجددا ليلة‏القدر را درك كند، در واقع يك شب بيشتر نبوده است؛ زيرا شب بعد استمرار همان شب و پاره ديگري از آن واحدزماني است و فاصله شدن روز در بين دو نقطه، آن را به دو شب تبديل نمي‏كند؛ زيرا از 24 ساعت خارج نشده و آنچه در نظر اين فرد شب دوم است، در واقع مراحل پاياني همان 24 ساعت مي‏باشد و در نتيجه همه آثار مترتب بر آن مانند تعيين مقدرات، يك بار بيش نيست. به همين نسبت مسأله شب نيمه شعبان و ... نيز روشن مي‏شود.

به عبارت ديگر همه شب‏ها يا روزها همين حالت را دارند كه در عرض 24 ساعت به صورت متخالف و تدريجي كل زمين را پوشش مي‏دهند.

 

اما نسبت به دو شب در ايران و عربستان بايد بگوييم يكي از آنها شب قدر نيست و فضيلت آن يا از دست ما رفته است يا از دست آنها.

در مورد ملاك بودن رؤيت هلال در يك افق براي افق‏هاي ديگر سخن بسيار است و بين فقهاء اختلاف نظر وجود دارد و هر كدام براي خودشان دليل‏هائي دارند. برخي ديده شدن ماه در يك افق را بعد از ثبوت آن براي ساير افق‏ها نيز ملاك مي‏دانند. البته به شرطي كه در شب مشترك باشند يكي از استدلال‏هاي كساني كه اين نظريه را دارند. همين است كه ما يك شب قدر و يا يك روز غيد فطر بيشتر نداريم و روز عيد فطر عيد تمام مسلمين است. در مقابل برخي ديگر از فقهاء رؤيت هلال را در يك افق براي ساير افق‏ها كه نزديك به آن افق نيستند به خصوص افق غربي را براي افق شرقي ملاك نمي‏دانند و در پاسخ به اين سؤال كه ما يك روز عيد بيشتر نداريم و يا يك شب قدر بيشتر نداريم مي‏گويند همان گونه كه اگر در يك افق شب قدر است و در افق ديگر همان ساعت روز است براي آن‏ها اين ساعت از روز شب قدر نيست. پس مي‏شود گفت بالفرض شب بيست و سوم شب قدر است و نه 12 ساعت خاص و اين شب در دو افق مي‏تواند متفاوت باشد و يا به عنوان مثال اگر گفته شود وقت ظهر وقت شريفي است و خواصي بر آن مترتب است لازمه آن اين نيست كه يك زمان خاص وقت ظهر براي كل روي كره زمين باشد.

 

نتيجه:

1. نظر شيعه در مورد شب قدر و تعيين آن مشخص بوده و چون از ائمه ـ عليهم السّلام ـ يعني وارثان علم پيامبر به ما رسيده قطعاً صحيح مي باشد.

2. شبهاي 19 و 21 نيز طبق بعضي روايات احتمال شب قدر بودن داده مي شود.

3. شب 23 از تمام شبها افضل است.

 

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. مستدرك الوسائل، محدث نوري، ج 7، باب تعيين ليلة القدر.

2. علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ج20، ص 561.

3. مکارم شيرازي، تفسير نمونه، ج27، ذيل سوره قدر.

4. دعائم الاسلام، نعمان بن محمد تميمي مغربي، ج1.

 

پی نوشت:

[1] . ر. ك: طباطبايي، سيد محمد حسين، ترجمه تفسير الميزان، مترجم سيد محمد باقر موسوي، دفتر انتشارات اسلامي، ج 20، ص 561.

[2] . ر. ك: كليني، الكافي، تهران، ‌دارالكتب الاسلاميه، 1365، هـ . ش، چاپ چهارم، ‌ج 4،‌ص 158، ح 8. وسائل الشيعه ، حر عاملي، مؤسسة آل البيت، چاپ اول،‌ج 10.

[3] . ر. ك: كافي، ج 3، ص 40 و ج 4، ص 154، مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404 هـ ق، ج 94، ص 2 و 8.

[4] . ر. ك: بحارالانوار، ج 94، سيد بن طاووس، اقبال الاعمال، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1365 هـ ش، چاپ دوم، ص 190.

[5] . ر. ك: ‌طوسي، التهذيب، دارالكتب الاسلاميه، 1365 هـ ش، چاپ چهارم، ج 3،‌ص 58.

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: پرسش
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 8 / 4 / 1395

عکس ماه رمضان متن,عکس ماه رمضان 95,عکس نوشته ماه مبارک رمضان 1395,عکس تبریک آمدن ماه مبارک رمضان 1395,عکس های رمضان 95,تصاویر رمضان 95 با متن زیبا

شب قدر مختص زمان پیامبر است؟

 

شب قدر مخصوص زمان پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) نیست.

برخى از برادران اهل سنت(1) گمان كرده اند كه شب قدر در زمان حیات رسول اكرم (صلى الله علیه و آله) بوده و پس از آن نیست .

این قول ، ضعیف است ، زیرا در بعضى تفاسیر روایت شده كه ابوذر غفارى فرموده است: به پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله) گفتم : آیا شب قدر در زمان انبیاست كه امر بر آنان نازل مى شود و هنگامى كه چشم از جهان بربستند، دیگر مرتفع مى گردد؟ حضرت فرمودند: خیر، شب قدر تا روز قیامت وجود دارد.(2)

از این روایت ، وجود امام در هر زمان و عصرى نیز استفاده مى گردد؛ یعنى باید امامى وجود داشته باشد تا ملائكه و روح در شب قدر به محضر مباركش فرود آیند و مقدرات بندگان را به حضرتش عرضه دارند؛ البته پرواضح است كه این امر، اكرامى از جانب خداوند نسبت به امام (علیه السلام ) است و هیچ منافاتى با ((وحى )) كه در خصوص انبیا باشد، ندارد.

ابن عمر گوید: از پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) درباره لیلة القدر سوالى شد و من آن را شنیدم كه حضرت در پاسخ فرمودند: (((هى فى كل رمضان )؛(3) شب قدر در هر ماه رمضان وجود دارد.))

و در روایت دیگرى از امام باقر (علیه السلام ) مى خوانیم :

... انه لینزل فى لیلة القدر الى ولى الامر تفسیر الامور، سنة سنة ، یؤ مر فیها فى امر نفسه بكذا و كذا، و فى امر الناس بكذا و كذا؛(4)

در ((شب قدر)) به ولى امر (امام هر عصرى ) تفسیر امور، سال به سال نازل مى گردد و درباره خود و دیگران به دستورهاى مخصوصى مامور مى گردد.

آیه شریفه (تنزل الملائكه و الروح )(5) و نیز آیه شریفه (فیها یفرق كل امر حكیم )(6) كه به صیغه مضارع آمده است، بر این مطلب دلالت مى كنند، زیرا فعل مضارع (تنزل ، یفرق ) دلالت بر استمرار و تجدد در استقبال دارد و آیه (سلام هى حتى مطلع الفجر)(7) نیز گواه دیگرى است ، زیرا جمله اسمیه مى باشد و بیانگر دوام است . پس آوردن سلام و رحمت فرشته ها، براى همیشه تاریخ در شب قدر هر سال است ، اگر چه وحى قطع شده است .

مفسر معروف عامه ، ((رشید الدین میبدى )) مى نویسد:

برخى گفته اند: این شب قدر در روزگاران پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) بود و سپس از میان رفت ، اما چنین نیست ، زیرا كه همه اصحاب پیامبر و علماى اسلام معتقدند كه شب قدر تا قیام قیامت ، باقى است .(8)

بیشتر دانشمندان اهل سنت با میبدى هم آوا هستند،(9) لذا به تاویل حدیثى كه بخارى در صحیح خود(10) درباره برطرف شدن شب قدر از میان امت نقل كرده ، مى پردازند و مى گویند: منظور، از بین رفتن معرفت و بركت شب قدر است ، نه اصل آن .(11)

 

آیا شب قدر مخصوص به امت اسلامى است ؟

روایت هاى مختلفى در این باب وارد شده است كه بعضى از آنها بر مختص ‍ بودن شب قدر دلالت مى كنند، از آن جمله است روایت ذیل :

پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمودند: ان الله وهب لامتى لیلة القدر، لم یعطها من كان قبلهم .(12) خداوند به امت من شب قدر را بخشید در حالى كه هیچ یكى از امت هاى قبلى از این بخشش الهى برخوردار نبودند.

از برخى روایت هاى دیگر استفاده مى شود كه در دوران پیامبر پیشین نیز بوده است .(13)

علاوه بر روایات از خود قرآن نیز مى توان این مطلب را استفاده كرد، زیرا نزول قرآن در شب قدر بوده و روشن است كه ظرف باید پیش از مظروف وجود داشته باشد.

 

پی نوشت ها:

1.محمد جمال الدین القاسمى ، تفسیر القاسمى ، ج 17، ص 218.

2.تفسیر نور الثقلین ، ج 5، ص 620؛ البرهان فى تفسیر القرآن ، ج 4، ص 488 و مجمع البیان ، ج 10، ص 518.

3.سیوطى ، الدر المنثور، ج 6، ص 371.

4.اصول كافى .

5.قدر (97)، آیه 4.

6.دخان (44)، آیه 4.

7.قدر (97)، آیه 5.

8.ابوالفضل میبدى ، كشف الاسرار، ج 10، ص 559.

9.فیض القدیر، ج 2، ص 158 و كتاب التاج ، ج 2، ص 79.

10.صحیح بخارى ، ج 3، ص 61، كتاب الصوم ، باب معرفه لیله القدر.

11.فتح البارى ، ج 4، ص 233 و كافى ، ج 6، ص 7.

12.الدر المنثور، ج 6، ص 371؛ التاج ، ج 2، ص 79 و فیض القدیر، ج 2، ص 158.

13.اصول كافى ، ج 1، ص 258.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 7 / 4 / 1395

جدیدترین مدل کارت پستال برای شبهای قدر

پاداش اعمال شب قدر

ثواب خواندن سوره قدر

 

از امام صادق (علیه السلام ) روایت شده است كه اگر كسى در شب بیست و سوم ماه رمضان ، هزار مرتبه سوره قدر را بخواند، چون صبح كند، یقین او شدید و محكم شده باشد.(1)

 

ثواب احیاى لیله القدر

پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله) فرمودند:

من قام لیلة القدر، ایمانا و احتسابا، غفر له ما تقدم من ذنبه .(2) كسى كه شب قدر را به عبادت احیا بدارد و باایمان و صابر باشد، خداوند، گناهان گذشته اش را بیامرزد.

 

ثواب اعمال نیك دیگر

حضرت نبى اكرم (صلى الله علیه و آله) فرمودند:

قال موسى : الهى ارید قربك ، قال : قربى لمن استیقظ لیله القدر. قال... .(3)

حضرت موسى (علیه السلام ) در مناجات خود با خدا عرض كرد: خدایا، من خواهان قرب تو هستم . خداوند فرمود: قرب من از آن كسانى است كه لیله القدر را بیدار باشند. عرض كرد: خدایا، رحمتت را خواهانم . خداوند فرمود: رحمت شامل حال كسانى است كه در شب قدر به مساكین رحم مى كنند.

عرض كرد: خدایا، من جواز عبور از صراط را خواهانم .

خداوند فرمود: این جواز براى كسانى صادر مى شود كه در لیله القدر صدقه بدهند.

عرض كرد: خدایا، من خواهان درختان و میوه هاى بهشت هستم . خداوند سبحان فرمود: این نعمت براى كسانى است كه در لیله القدر به تسبیح مشغولند.

عرض كرد: خدایا، من نجات از آتش را مى طلبم . فرمود: نجات براى كسانى است كه در لیلة القدر به استغفار مشغولند.

عرض كرد: خدایا، من رضاى تو را مى طلبم . فرمود: رضاى من را كسى جلب كرد كه در لیلة القدر دو ركعت نماز خواند.

 

ثواب نماز

پیامبر اعظم (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمودند:

من صلّى ركعتین فى لیلة القدر، فقراء فى كل ركعة ، فاتحه الكتاب مرة و قل هو الله احد سبع مرات ، فاذا فرغ یستغفر سبعین مره ...؛(4)

كسى كه در شب قدر، دو ركعت نماز بخواند و در هر ركعت ، بعد از حمد، هفت مرتبه ((سوره توحید)) را بخواند و پس از اتمام نماز، هفتاد مرتبه ((استغفر الله و اتوب الیه )) بگوید، از جاى خویش برنخیزد تا خداوند او و پدر و مادرش را بیامرزد و ملائكه اى بفرستد تا حسنات او را تا سال دیگر یادداشت كنند و ملك دیگرى را مامور سازد تا در بهشت براى او درختانى غرس كند و قصرهایى بنا سازد كه نهرهایى در آن جارى باشد و از دنیا نرود تا این كه این الطاف خدا را در حق خود مشاهده نماید.

 

امام باقر (علیه السلام) فرمودند:

من احیى لیلة ثلاث و عشرین من شهر رمضان ، و صلى فیها ماة ركعة ... .(5)

خدا رزق و روزى كسى كه شب بیست و سوم ماه رمضان را احیا بدارد و در آن شب ، صد ركعت نماز بخواند وسیع گرداند و در مقابل دشمن ، او را كفایت كند و از غرق شدن و ویرانى و سرقت ، او را پناه دهد و ترس منكر و نكیر را از او مرتفع سازد و از قبرش خارج مى شود، در حالى كه نور او براى اهل محشر تلالؤ دارد و نامه عملش را به دست راستش مى دهند و برات آزادى از آتش و از صراط و امان نامه از عذاب به او داده مى شود و بدون حساب و كتاب داخل بهشت مى گردد و در بهشت ، رفیق پیامبران و صدیقین و شهدا و صالحین خواهد شد و اینان خوب رفیقانى هستند.

 

ثواب صدقه

از امام على بن موسى الرضا (علیه السلام ) روایت شده است كه فرمودند:

من تصدق وقت افطاره على مسكین برغیف ، غفر الله ذنبه .(6)

كسى كه به وقت افطار، قرص نانى را به فقیرى صدقه دهد، خداوند گناهانش را بیامرزد.

 

امام صادق (علیه السلام ) نیز فرمودند:

من تصدق فى شهر رمضان بصدقه ، صرف الله عنه سبعین نوعا من البلاء.

كسى كه در ماه رمضان صدقه اى بدهد، خداوند سبحان ، هفتاد نوع بلا و گرفتارى را از او در خواهد كرد.

 

ثواب غسل شب قدر

 

قال موسى بن جعفر (علیه السلام ):

من اغتسل لیلة القدر و احیاها الى طلوع الفجر، خرج من ذنوبه .(7)

((كسى كه شب قدر غسل كند و تا طلوع فجر، احیا نگه دارد گناهانش ‍ بخشوده خواهد شد.))

ثواب قرائت سوره روم و عنكبوت

 

امام صادق (علیه السلام ) فرمودند:

كسى كه در شب قدر (شب بیست و سوم ماه رمضان) دو سوره عنكبوت و روم را بخواند، به خدا-اى ابو محمد-او بدون استثنا اهل بهشت است .

ثواب دو ركعت نماز در كنار قبر ابى عبدالله الحسین (علیه السلام )

 

امام صادق (علیه السلام ) فرمودند:

((كسى كه كنار قبر امام حسین (علیه السلام ) شب بیست و سوم ماه رمضان را درك كند و در كنار قبر مطهر، دو ركعت یا آن مقدارى كه برایش ‍ مقدور باشد، نماز بگزارد و از خدا درخواست بهشت كند و از آتش دوزخ به خدا پناه ببرد، خداوند خواسته او را اجابت خواهد كرد.))(8)

 

ثواب زیارت سید الشهداء (علیه السلام ) در شب قدر

امام صادق (علیه السلام) فرمود:

اذا كان لیله القدر، فیها یفرق كل امر حكیم ، نادى مناد تلك اللیله من بطنان العرش : ان الله قد غفر لمن زار قبر الحسین (علیه السلام ) فى هذه اللیلة ؛(9)

((هنگامى كه شب قدر فرا رسد، در آن (شب ) هر (گونه ) كارى (به نحوى ) استوار فیصله مى یابد؛ در آن شب از درون عرش ، منادى ندا در خواهد داد كه : خداوند، كسى را كه در این شب ، قبر حسین (علیه السلام ) را زیارت كند، خواهد بخشید.)).

 

پی نوشت ها:

1.تحفة الزائر، ص 203 و مفتاح الجنات ، ج 3، ص 278.

2. سید قطب ، فى ظلال القرآن ، ج 8، ص 628؛ میرزا حسین نورى ، مستدرك الوسائل ، ج 7، ص 458 و روضه الواعظین ، ص 349.

3. مستدرك الوسائل ، ج 7، ص 456 و الاقبال بالاعمال الحسنه ، ص ‍ 417.

4. مستدرك الوسائل ، ج 7، ص 455.

5. فضائل الاءشهر الثلاثه ، ص 138؛ روضه الواعظین ، ج 5، ص 349 و بحارالانوار، ج 95، ص 168.

6. بحارالانوار، ج 96، ص 167.

7.صدوق ، ثواب الاعمال ، ص 171؛ بحارالانوار، ج 96، ص 319 و احمد بن محمد حلى ، عدة الداعى ، ص 92.

8. الاقبال بالاعمال الحسنه ، ص 440 و بحارالانوار، ج 95، ص ‍ 66.

9. كامل الزیارات ، ص 184 و بحارالانوار، ج 95، ص 166.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 7 / 4 / 1395

شب های احیا

 

درک شب قدر

زراره از امام صادق(ع) نقل می کند که از پیامبر در سرزمین مِنا درباره شب قدر سؤال کردند. آن حضرت داخل مسجد شب و در برابر جمعیت طیّ خطابه ای، بعد از ستایش خداوند، فرمودند: «من نیز به جزئیات آن اگاه نیستم، ولی بدانید که هرکس ماه رمضان را دریابد و تندرست باشد و روزها را روزه بگیرد و شب ها را به دعا بایستد و مواظب نمازش باشد و به سوی نمازجمعه بشتابد و در این حال عید فطر را درک کند، شب قدر را درک خواهد کرد و به پاداش پروردگار نائل می شود»

 

قلب ماه رمضان

شب های قدر فرصتی است برای بازگشتن به سوی حضرت حق و توبه کردن از گناهان و پیمودن راه درست.شب قدر، فرصتی است برای پاک کردن ظاهر و باطن از هر آلودگی. شب قدر شب زاری و سبک شدن روح از بار گناهان ورهایی از دوزخ است. فرصتی دوباره برای اظهار شرمساری و پشیمانی از گذشته ها است. مبادا این فرصت را از دست دهیم و در این شب روحانی، از امور معنوی غافل شویم. مبادا شب قدر بگذرد و ما همچنان غرق در ناپاکی ها باقی بمانیم و خود را از عمق منجلاب به معراج پاکی و وارستگی نرسانیم. مبادا شبِ نماز و تلاوت بگذرد و ما از برکات این لحظه های شکوهمند و شیرین بی بهره بمانیم.

 

حیف اگر...

صفحه دفترِ گسترده آفاق جهان را،

گاهی

پیش چشمت بگشای

پنجه در پنجه ابلیس فکن

تا کی و چند، اسارت در «خویش»؟

می توانی که گریبان برهانی از «نفس»

می توان ز «خود» آزاد شوی.

تو، فروغ سحری

موج بی آرامی

جویباری جاری

خنده صبحی و مهتاب شبی

تو فروزنده تر از خورشیدی

حیف اگر وصله ناجور و کج جامه «هستی» باشی!

درد و افسوس اگر مشتری زشتی و پستی باشی.

حیف اگر در «شب قدر»

«قدر» خود نشناسی؛...

 

شب قدر و نزول قرآن

برخی از زمان ها و مکان ها در نگاه ما از جایگاه ویژه ای برخوردارند. شب قدر نیز از این قبیل است؛ زیرا حوادث مهمی در این شب رخ داده است. از جمله این رویدادها، نزول قرآن است که خداوند درباره آن می فرماید:ما قرآن را در شب قدر فرو فرستادیم.

 

شب قدر و نزول ملائکه

از ویژگی های مهم شب قدر فرود آمدن فرشتگان آسمان بر امام و حجت خداست. بر اساس روایات متعدد و معتبر شب قدر به زمان پیامبر اکرم(ص) اختصاص ندارد؛ بلکه هر سال تکرار می شود و در آن شب، فرشتگان الهی بر قلب امام فرود می آیند و آنچه خداوند فرمان داده است با او درمیان می گذارند.

 

شب قدر و آزادی روح

از ویژگی های شب قدر، آزادی روح آدمی است. انسان در لحظه لحظه زندگی اش هدف وسوسه ها است. دام های گوناگون شیاطین و وسوسه نفس امّاره همیشه بر دست و پای روحش تنیده شده و مجال پرواز و رهایی از آن کمتر وجود دارد. اما خداوند اراده کرده است که در شب قدر این سلطه و سیطره را از شیاطین بگیرد و برای بندگانی که به او رو آورده اند، فرصت عروج فراهم آورد.

 

شب قدر و تعیین سرنوشت

از رویدادهای مهم شب قدر، تعیین سرنوشت آدمی است. در این شب، حوادث و امور نیک و بد سال آینده انسان، تعیین می شود و سرنوشت سال آینده او در آن شب رقم می خورد. او ابزاری در اختیار دارد که می تواند با استفاده از آن در این شب، چگونگی سرنوشت خود را تا حدّی تعیین کند و همین مسأله است که شناخت و بهره گیری از «شب قدر» را ضروری می سازد. بدون شک، آن ابزار چیزی جز دعا نیست.

 

شب قدر، شب نیایش

دعا، فرصتی برای تطهیر روح آدمی است. امام سجاد(ع) که زین العابدین، یعنی زینت پرستندگان لقب یافته است، برای دعا کردن در «شب قدر» اهمیت ویژه ای قائل است. آن بزرگوار که در دعاهایش هر آنچه موجب سعادت و صلاح است درخواست می کند، از خدا توفیق نیایش کردن در شب قدر می طلبد. بنابراین شایسته است که همه ما به شب قدر به عنوان شب سرنوشت ساز بنگریم و خود را آماده کنیم تا با دعا و نیایش، در تعیین سرنوشت و وارستگی روح خویش بکوشیم.

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: شب های احیا
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 7 / 4 / 1395

جدیدترین مدل کارت پستال برای شبهای قدر

شب قدر، شب ارتباط با خدا

 

جمعیت از خود بی‌خود شده است. چراغ‏ها خاموش است. در تاریكى صداى گریه و ناله از هر سو برمى‌خیزد. انگار اینها همان انسان‏هایى نیستند كه ساعتى پیش در كوچه و خیابان راه مى‏رفتند از بقالى و لبنیاتى و نانوایى خرید مى‏كردند، گاهى بر هم اخم مى‏كردند و از یكدیگر دلگیر مى‏شدند. پیش خود هزار جور حساب و كتاب داشتند. انگار اینها از یك سیاره دیگر آمده‏اند، از سیاره عشق و دوستى؛ از سیاره دل‌هاى نرم و آماده. از سیاره‏اى كه در آن كسى به فكر مزه خورشتى كه با نان فردا شب خواهد خورد نیست. آنجا دیگر كسى به فكر بزرگى و كوچگى خانه، زیبایى و زرق و برق اتومبیل و لباس، تفاخر و رفاه و دنیاطلبى نیست. اینها از كجا آمده‏اند كه این‏طور ضجه مى‏زنند. این‏گونه از خود بی‌خود مى‏شوند. شانه به شانه هم مى‏نشینند و تكان‏هاى شانه یكدیگر را حس مى‏كنند. اینها از كجا آمده‏اند كه فضاى خاموش مصلى را با امواج آسمانى و عرشى خود به فضایى سرشار از نفس فرشتگان تبدیل كرده است.

صداى آرام بخش مجرى مراسم، فریادها را به سكوت مبدل مى‏كند: گوش كن امشب فرض كن اینجا تنهایى، فرض كن هیچ كس جز تو نیست. تنهاى تنها. فرض كن در تنهایى قبر و در تاریكى قبر به خودت آمدى، یك عمر معصیت كردن، یك عمر خلاف اوامر الهى رفتار كردن، یك عمر جواب محبت‏هاى او را با بى اعتنایى دادن تمام شده است. حالا آوردنت اینجا در آرامگاه ابدى، جایى كه هیچ برگشتى نیست، هیچ فریادرسى نیست. جایى كه تو هستى و نتیجه اعمال تو كه به صورت مار و مور و عقرب به جانت مى‏افتد. این تاریكى، همان تاریكى شب قبر است. فكر كن كه عذاب‏هاى الهى در راه هستند. تو را به جان على ‏(علیه السلام) كه امشب فرقش در محراب شكافته مى‏شود! این محیط را فراموش كن.

حالا یك نفر از تو مى‏پرسد شب‏هاى قدر چه كردى؟ از شب‏هاى قدر چه توشه‏اى برداشتى؟ وقتى درهاى رحمت ‏به رویت ‏باز بود، چرا استفاده نكردى؟ خدایا من امشب آمده‏ام كه بگویم اشتباه كردم. آمده‏ام بگویم نفهمیدم، نمى‏خواستم با توى مهربان، مخالفت كنم. خدایا اگر قرار است امشب مرا نیامرزى، همین الان مرا از دنیا ببر. حالا قرآن‏ها را روى سر بگیرید. قرآن خیلى عزیزه. قرآن را روى سرهاى خود بگیرید و در تاریكى قبر فریاد بزنید: الهى بك یا الله ...

صداى جمعیت ‏یك بار دیگر اوج مى‌گیرد هیچ كس حال خود را نمى‏فهمد. هیچ كس به فكر وضع ظاهرى خود نیست. گویا در این جمعیت هر كس در خلوت خود ناله مى‏كند؛ گویى هر كس از بدى اعمال خود ضجه مى‏زند.

این جمله را هم گوش كن: تو را به جان آقایى كه مرغابى‏هاى خانه دخترش هم براى او اشك مى‏ریختند، گوش كن. مى‏خواهم در همین حالى كه دارى یك دعا بخوانم. خدایا اگر امشب در سرنوشت ‏یك‌ ساله ما مقدر كردى كه این آخرین شب قدرى باشد كه آن را درك مى‏كنیم، خدایا كارى كن كه امشب، شب آمرزش ما باشد. شب بخشیده شدن گناهان ما باشد.

صداى آمیخته با گریه مداح در میان فریادهاى حاضران گم مى‏شود. مراسم شب نوزدهم پایان یافته است. چراغ‏ها روشن مى‏شود، چهره‏ها هنوز اشك‏آلود است. جمعیت‏ به آرامى از فضاى مصلى خارج مى‏شوند.

براى گفت‏ و گو جوان هجده ساله‏اى را انتخاب مى‏كنم كه با شلوار لى و بلوز نوشته‏دارى كه بر تن دارد، كاملا شبیه جوان‏هاى امروزى است؛ همان‏ها كه بعضى‏ها اصلا انتظار دیدنشان را در چنین جاهایى ندارند. او را از وقتى كه با ناله‏هاى دلخراشش، در تاریكى مصلى بر سر و رو خود مى‏زد، نشانه كرده بودم. چند قدمى به دنبالش مى‏روم كاملا از فضاى مصلى خارج شدیم. دو سه قدم در كنارش برمى‏دارم و هنگامى كه توجهش جلب مى‏شود، مى‏گویم:

- قبول باشه، مراسم با حالى بود.

- سرى تكان مى‏دهد، به علامت تایید و مى‏خواهد در سكوت، راهش را ادامه دهد كه باز مى‏گویم بچه كدام محله‏اى؟ با كنجكاوى نگاهم مى‏كند، نگاهش آن چنان نافذ است كه بیش از آن نمى‏توانم مقاومت كنم و ناگهان ماجراى تهیه گزارش را مى‏گویم. با تعجب گوش مى‏كند. مثل این ‏كه اولین بارى است كه در چنین موقعیتى قرار مى‏گیرد. شاید هم اصلا انتظارش را نداشته كه در چنین جایى مورد نظرخواهى قرار بگیرد. اما هر چه هست، انگار با خودش كنار مى‏آید كه چند كلمه‏اى از احساسش در شب قدر صحبت كند:

«امشب چشم من به روى چیزهایى باز شد كه پیش از این نمى‏دیدم، اگر هم جسته و گریخته، گاهى كسى در این مورد حرفى مى‏زد، برایم خیلى مهم نبود. اما حالا حس مى‏كنم سبك شده‏ام، حس مى‏كنم پاك شده‏ام، حالا من هم مى‏توانم او را صدا بزنم.»

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 7 / 4 / 1395

جدیدترین مدل کارت پستال برای شبهای قدر

فضایل شب قدر

برتری این شب از هزار ماه!!

 

شب قدر از شب هاى با عظمت و با اهمیت سال است و دلیل فضیلت این شب بر سایر شب ها به اعتبار امورى است كه در این شب محقق مى گردد وگرنه اجزاى زمان یا مكان، درجه و رتبه وجودى شان یكى است و بین آنها تفاوتى وجود ندارد.

 

شب آمرزش گناهان است

در منهج الصادقین در تفسیر سوره ((قدر)) از پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله) روایت شده كه فرمودند: ((هر كس شب قدر را احیا دارد و مومن باشد و به روز جزا اعتقاد داشته باشد، تمامى گناهانش ‍ آمرزیده مى شود.))

 

قلب ماه رمضان است

در روایتى مى خوانیم كه امام صادق (علیه السلام ) فرمود: ((از كتاب خدا استفاده مى شود كه شماره ماه هاى سال نزد خداوند، دوازده ماه است و سر آمد ماه ها، رمضان است و قلب ماه رمضان ، لیلة القدر است .))(1)

 

سرور شب هاست

پیامبر خاتم فرمود: ((لیلة القدر سیدة اللیالى ))(2) شب قدر، سرور شبهاست .

 

از هزار ماه بهتر است

در فرهنگ غنى اسلام ، همه امور را با معیارهاى الهى مى سنجند؛ از این رو قرآن كریم ، ابراهیم ، ((قهرمان توحید)) را یك امت مى داند و یا در مورد شب قدر در قرآن مى خوانیم : (لیلة القدر خیر من الف شهر) و در صحیفه سجادیه (دعاى 44) آمده است كه فضل لیله واحدة من لیالیه ، على لیالى الف شهر و سماها، لیلة القدر(3و4)

 

به چه سبب شب قدر بهتر از هزار ماه است ؟

در خبرى از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) نقل شده است : هنگامى كه ماه رمضان نزدیك شد - در ایامى كه سه روز از ماه شعبان باقى بود - به بلال گفت : مسلمانان را به مسجد بخوان و چون گرد آمدند، بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى فرمود: اى مردم ! پروردگار این ماه را به شما اختصاص داده است ، آن سید ماههاست و در آن شبى است كه از هزار ماه نیكوتر است .(5)

 

نظرهاى گوناگونى در خصوص بهتر بودن این شب مبارك از هزار ماه ، ابراز شده است .(6)

الف ) عمل نیك در این شب از هزار ماهى كه در آنها شب قدر نباشد بهتر است و در این خصوص ، روایت زیر قابل دقت است :

راوى از امام صادق (علیه السلام ) سوال مى كند: چگونه ممكن است شب قدر از هزار ماه بهتر باشد؟

امام (علیه السلام ) فرمودند: العمل فیها خیر من العمل فى الف شهر لیس فیها لیله القدر.(7)

 

ب ) از امام زین العابدین (علیه السلام ) روایت شده كه فرمود: خدا به رسول خود محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) گفت : آیا مى دانى براى چه شب قدر از هزار ماه برتر است ؟ اظهار داشت : نه .

 

خداوند فرمود: براى این كه در این شب ، فرشتگان و روح به اذن بارى تعالى هر امرى را فرود مى آورند.(8)

ج ) نزول قرآن در آن شب .

 

حال كه كلام به این جا رسید، بد نیست تا اشاره اى گذرا به وجوه دیگرى كه دانشمندان نقل كرده اند، داشته باشیم :

الف) عبادت یك شب پیروان پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) از سلطنت هزار ماه بنى امیه - كه تقریبا هشتاد و اندى سال مى شود - برتر است.(9)

 

ب ) نقل است كه پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) نام چهار تن از عابدان (یحیى ، زكریا، حزقیل و یوشع ) را بر زبان جارى كرد و فرمود: ((اینان هشتاد سال خدا را پرستیدند و لحظه اى هم از یاد او غافل نشدند و مرتكب گناه نگردیدند.)) حضار تعجب كردند. جبرئیل ((سوره قدر)) را فرود آورد.(10)

 

پ ) ابوبكر ورّاق گوید: ملك سلیمان هزار ماه بود و ملك ذوالقرنین هزار ماه و كسى كه در شب قدر خدا را عبادت كند، از ملك و سلطنت آن دو بهتر است .

 

ت ) ثعلبى گوید: پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) به یاران خود فرمودند: در بنى اسرائیل ، عابدى مى زیست كه ((شمسون )) نام داشت ، وى هزار ماه ، سلاح بست و در راه خدا نبرد كرد. صحابه گفتند: آیا ما نیز با این عمر كوتاه به چنین سعادتى نائل خواهیم شد؟ كه سوره قدر نازل گردید.

 

ه ) شب قدر از هزار ماه بهتر است ، زیرا بر امت هاى پیشین ، هزاران ماه گذشت و آنان در تاریكى ها و گمراهى ها به سر مى بردند.

 

نزول قرآن در این شب

طبق روایات موجود، مجموع قرآن ، كه معجزه جاوید رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) است ، در شب قدر دفعتا به صورت یك روح از لوح محفوظ به آسمان دنیا یا بیت المعمور و یا قلب پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) نازل شده است .

این را اصطلاحا نزول دفعى (یكباره ) و نزول اجمالى قرآن مى گویند، اما قرآن یك نزول تدریجى و تفصیلى هم دارد، كه طى 23 سال دوران نبوت پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) به صورت الفاظ نازل شده است .

به همین علت ، لغویان بین كلمه نزول از باب افعال و از باب تفعیل فرق گذارده اند؛ از این رو آیاتى كه با لفظ ((انزال )) و مشتقات آن آمده ، ظاهر در نزول ((دفعى )) مى دانند و آیاتى كه با لفظ ((تنزیل )) و مشقات آن وارد شده است ، ظاهر در نزول ((تدریجى )) مى دانند.

 

سوره قدر

نامگذارى یكى از ((سور قرآن )) به نام قدر (سورة القدر)، گویاى فضیلت و اهمیت این شب است .

 

شب مبارك

شب قدر شبى مبارك و فرخنده است ، چون قرآن كه بهترین خیرات و بركات است ، در این شب نازل شده است : (انا انزلناه فى لیله مباركة .)

 

پی نوشت ها:

1.تفسیر نور الثقلین ، ج 5، ص 918؛ و نیز رك : مجمع البیان .

2.بحار الانوار، ج 40، ص 54.

3.الصحیفه السجادیه ، ص 66 و مصباح المتهجد، ص 607.

4.خداوند یكى از شب هاى ماه رمضان را بر شب هاى هزار ماه برترى داد و آن شب با فضیلت را شب قدر نامید.

5. نور الثقلین ، ج 5، ص 618.

6.مثلا زمخشرى در كشاف مى گوید: ارتقاى فضیلت شب قدر تا این حد، علتش وجود مصالح دینى است ، از قبیل نزول ملائكه و روح و تفضیل هر امرى از روى حكمت .

7. یعنى عمل در شب قدر بهتر از عمل در هزار ماهى است كه شب قدر در آن نباشد.

8. الكافى ، ج 1، ص 248 و بحار الانوار، ج 25، ص 80.

9.رك : محمد ثقفى تهرانى ، تفسیر روان جاوید و على بن ابراهیم قمى ، تفسیر قمى .

10.ملا محسن فیض كاشانى ، تفسیر صافى ، ج 5.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: فضایل شب قدر
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 7 / 4 / 1395

 

تاریخ، مبهوتِ فضائلی ناتمام

 


چه می‌توان گفت در مدح شخصیتی كه مدح و منقبت بلندش در قرآن كریم آمده است. (1) سكوت معنی ‌دار فصحا و بلغا و علما و حكما و عرفا و اولیاء از ذكر مناقب امام امیرالمۆمنین علیه السلام، - برادر رسول خدا صلی الله علیه و له، همسر فاطمه زهرا علیهاالسلام ، داناترین مردم، كسی كه در خداشناسی و عبادت پس از پیامبر صلی الله علیه و آله برترین شخصیت است - ، گویاتر از مدیحت ‌سرایی و ذكر فضائل و مناقب و مراتب رفیع و مقامات والا و حضور شكوهمند او در صحنه‌ های مختلف و معجزات شكار و عجائب زندگی اوست.


امام علی

از این رو اعتراف به عجز در پیشگاه مقدس و با عظمت آن حضرت برای همگان بهتر است. سَروری كه رسول خدا صلی ‌الله علیه و آله در خطابی درباره ‌اش فرمود: «در وجود على فضایلى است كه اگر یكى از آنها در سایر مردم باشد كفایتشان كند.(2)

همو كه بعضی اصحاب همچون عمر بن خطاب در فراوانی فضائلش گفته ‌اند كه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هیچ كس به اندازه امام علی(علیه السلام) به كسب فضایل نایل نیامده است، فضایل آن حضرت به اندازه‌ ای است كه هر كس به حقیقت آن برسد، او را به راه راست هدایت می‌كند و از گمراهی رهایی می ‌بخشد.(3)

و در جای دیگری خطاب به آن حضرت فرمود: سوگند به آن كه جانم در دست اوست، اگر نه این بود كه گروهى از یاران من درباره تو همان را مى گفتند كه نصاری درباره مسیح گفتند، همانا سخنى درباره تو مى گفتم كه بر هیچ گروهى عبور نكنى جز آنكه خاك پا و آب وضویت را براى تبرك و شفا برگیرند، ولى همین تو را بس كه تو از منى و من از تو. (4)

فضایل و مناقب امیرالمۆمنین على علیه السلام  به اندازه ‌اى است كه یكى از بزرگان در پاسخ به سۆالى در مورد آن حضرت، گفت:

«چه بگویم درباره كسى كه دشمنانش از روى حسد و كینه، و دوستانش از ترس جان خود، مناقب او را مخفى كردند و در عین حال فضایل او عالم را پر كرده است».

گرچه بحث پیرامون شخصیت بزرگ مردى هم چون امیرمۆمنان علیه السلام كارى بس دشوار است، لكن در حد توان، نگاهى گذرا به زوایایى از وجود این نمونه كامل «خلیفة الله» خواهیم داشت تا از این رهگذر، بر معرفت خود نسبت به آن حضرت بیفزاییم. چرا که ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت كرده است كه فرمود:

«خداوند این مردم را عذاب نمی ‌كند مگر به خاطر گناه دانشمندان ایشان، آنها كه حق را كتمان كردند و فضایل علی و عترت طاهرین او را بیان نكردند. بدانید راه نمی ‌رود بر روی زمین بعد از پیغمبران و رسولان كسی كه مقامش برتر از شیعیان و دوستان علی باشد، آنهایی كه امر ولایت آن حضرت را ظاهر می ‌كنند و فضایل او را منتشر می ‌كنند، رحمت الهی سر تا پای وجود آنها را فرا می‌ گیرد و فرشتگان برای آنها استغفار می‌ كنند، و بدبختی به تمام معنا نصیب كسانی می ‌شود كه فضایل او را كتمان می ‌كنند و امر او را پنهان می ‌دارند چگونه می ‌خواهند در آتش پایداری كنند.(5)

آن سَرور اسوه‌ جانفشانی و در نصرت حق و اقامه عدل، یگانه و در اعلاء كلمة الله فوق العاده بود. با ضعفا ترّحم و با فقرا مواساتی عظیم داشت. از خدای متعال خوفی فراوان بر دل داشت. و افصح و ابلغ همگان بود و در خوراك و پوشاك و در تمامی احوال و افعال با عظمت بود

صفوانی در كتاب «محن» و كلینی در كتاب «كافی» روایت كرده‌ اند كه چون امیرالمومنین علیه السلام به شهادت رسیدند، پیرمردی گریه‌ كنان آمد در حالی كه می ‌گفت:

«امروز زنجیرهای نبوت پاره شد،»

تا ایستاد در اتاقی كه حضرت در آنجا مرغ روحش پرواز نموده بود و با دو دست خود دو بازوی دو طرف در را گرفت و گفت:

« خدا تو را رحمت كند، حقا كه اولین كسی بودی كه اسلام آوردی و پاك‌ترین آنها بودی از جهت ایمان، و یقینت از همه شدیدتر بود و خوفت از خدا نسبت به همه بیشتر، و طاعتت به پیغمبر خدا از همه فزون‌تر، و مناقبت و فضایلت از همه عالیتر، و سوابقت از همه زیادتر، و شباهتت به رسول خدا از جهت قوای طبیعی و اخلاق معنوی و از جهت علایم روحانی در چهره ‌ات و از جهت فضل و شرافت از همه بیشتر بود، و از جهت صدا از همه آرامتر بودی و از جهت استقامت از همه رفیع مرتبه‌تر بودی. سخنت از همه مقبول ‌تر و منطقت از همه صحیح ‌تر و قلبت از همه شجاع تر و كردارت از همه نیكوتر و یقینت از همه قوی تر بود. حفظ كردی آنچه را كه ضایع كردند و رعایت كردی آنچه را كه مهْمل گذاشتند و دامن همت به كمر زدی در وقتی كه آنها اجتماع كردند و نفس خود را بلند داشتی هنگامی كه آنها حرص زدند و توقف كردی در وقتی كه آنها بدعت نهادند و دادخواهی كردی نسبت به ظلم‌ هایی كه نمودند.

ای علی تو نسبت به كافران، عذاب سخت و مداوم بودی و نسبت به مومنان پناهگاه و ملجا و حصن. تو مانند كوهی عظیم و ثابت بودی كه تندبادهای اهواء و راء باطل و طوفان های سخت امیال و انكار مخالفین ابدا تكانی در تو به وجود نیاورد. نسبت به كودكان مانند پدر مهربان و نسبت به بیوه زنان چون شوهر رئوف بودی. بیت المال را به طور تساوی تقسیم كردی و در رعیت و توده‌ مردم به عدالت رفتار نمودی و آتش‌ های كفر و شرك و بیداد و تجاوز بر حقوق را خاموش كردی و بت ‌های ظاهر و باطن را در هم شكستی و ذلیل نمودی، و در مقام بندگی خداوند عزّ و جلّ قیام كردی ... »

و بسیار از این قبیل سخنان گفت و صفات عالیه‌ آن حضرت را بیان كرد و ناگهان ناپدید شد! مردم كه التفات كردند كسی را ندیدند و از حضرت امام حسن علیه السلام سوال كردند؟ فرمود: آن مرد پیر، حضرت خضر علیه السلام بود.(6)

صاحب این مفاخر عظیم را می ‌بینیم كه از خوف خدا چون مارگزیده به خود می ‌پیچد! بزرگ است خدایی كه چنین انسانی در مقابل عظمتش كُرنش می‌ كند و در مقابل جلال و جبروت و سلطنتش خود را كوچك می ‌داند و از كبریایی ‌اش خائف و ترسان است و در مقابل ذات پاكش به عجز و فقر اعتراف دارد.

آری، آن سَرور اسوه‌ جانفشانی و در نصرت حق و اقامه عدل، یگانه و در اعلاء كلمة الله فوق العاده بود. با ضعفا ترّحم و با فقرا مواساتی عظیم داشت. از خدای متعال خوفی فراوان بر دل داشت. و افصح و ابلغ همگان بود و در خوراك و پوشاك و در تمامی احوال و افعال با عظمت بود. فضایل آن حضرت به گونه‌ اى است كه نه تنها شیعیان، بلكه پیروان مذاهب و ادیان مختلف درباره آن به بحث و بررسى پرداخته و در این زمینه كتاب‌هاى فراوانى به رشته تحریر در آورده و قصاید و غزلیاتى زیبا سروده اند. شاید در طول تاریخ، فردى دیگر را نتوان یافت كه مانند امیرالمۆمنین علیه السلام از چنین محبوبیتى در میان ادیان، فِرَق و ملل گوناگون برخوردار باشد.

ولادت حضرت علی (ع)

آن حضرت، بزرگترین نشانه خدای متعال و علم و قدرت و سائر صفات برجسته اوست و در عالم امكان مانندی جز پسر عمش رسول خدا صلی الله علیه و آله ندارد. اوست ممسوس در ذات حق، و بسیار گریان از خشیت الهی و مجاهد در راه خدا. اوست صراط مستقیم و عروة الوثقی و حبل الله متین، و میزان اعمال، و تقسیم‌گر بهشت و دوزخ، و دست باز خداوندی و دیده‌ی بینای حق و حجت بالغه ‌اش.

و از سوی دیگر صاحب این مفاخر عظیم را می ‌بینیم كه از خوف خدا چون مارگزیده به خود می ‌پیچد! بزرگ است خدایی كه چنین انسانی در مقابل عظمتش كُرنش می‌ كند و در مقابل جلال و جبروت و سلطنتش خود را كوچك می ‌داند و از كبریایی ‌اش خائف و ترسان است و در مقابل ذات پاكش به عجز و فقر اعتراف دارد. و بلند مرتبه است خدای عظیم، فریننده چنین انسانی و ودیعت گذارنده این عظمت‌ها و كمالات در این فریننده.

از این رو آنچه ما درباره امیرالمۆمنین و مولی الموحدین آوردیم چون قطره ‌ای است در مقابل دریا و ذره ‌ای است در مقابل خورشید. پس عقول جهانیان و زبان ستایش‌گران، كوچك‌تر و نارساتر از آن است كه حق این امام همام را ادا كند. چرا که

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

 

ای ابا الحسن! اگر دریاها مركب، درختان جنگلها قلم، انسانها نویسنده و جنیان حسابگر شوند نمی‌توانند فضایل تو را بشمارند.(7)

كتاب فضل تو را  بحر كافی نیست                    كه تر كنم سرانگشت و صفحه بشمارم

 

پی نوشت:

1) علماى اهل تسنن از ابن عباس نقل كرده‌اند كه 300 یه در شأن امیرالمۆمنین على علیه السلام نازل شده است. همچنین از «مجاهد» كه یكى از بزرگان، علما و مفسران اهل سنّت در قرن اول است، نقل شده است كه 70 یه در شأن امیرالمۆمنین علیه السلام نازل شده است كه هیچ كس در ن یات با ن حضرت شریك نیست: « لَمْ یُشَارِكْهُ فِیهِ أَحَدٌ ».

2) نصایح، ص 340.

3) فضایل الخمسه من الصحاح السته، ج 1، ص 167.

4) مناقب خوارزمى، ص 96. بحارالانوار، ج 40، ص 105.

5) مشارق الانوار، ص 17.

6) امام شناسی، علامه طهرانی، ج 4، ص 73، به نقل از مناقب ابن شهر شوب ج 1 ص 481.

7) كشف الغمة، اربلی ج 1، ص 111، استربادی در تاویل الیات، ج 2، ص 888.

ابوالفضل صالح صدر             


 

 


منابع:

 پرتویی از فضایل امیرمومنان علی علیه السلام در حدیث، آیة الله لطف ‏اللّه صافی گلپایگانی.

در پرتو ولایت، آیة الله محمدتقى مصباح یزدى.

چشمه حیات، احمد ابراهیمی هرستانی.

داستانهایى از امام على علیه السلام، حمید خرمى.

1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام، محمدرضا رمزى اوحدى.vv

تاریخ، مبهوتِ فضائلی ناتمام

 


 


 

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 7 / 4 / 1395

 

لبخندی که مرگ را خجلت‌زده کرد

امام علی (ع)

 


 

همه از مرگ مى گریزند، اما او به استقبال مرگ مى شتافت. بارها و بارها از معركه هاى مرگبار، بى خیال و سبكبار، جان سالم بدربرده بود. در صحنه هاى هولناك، مرگ را به بازى مى گرفت. در لیلة المبیت که جوان بیست و سه ساله اى بیش نبود و در بستر مرگ به جاى پیامبر خدا صلی الله علیه وآله خوابید، و خود را مردانه به آغوش خطر انداخت و به چهره مرگ لبخند زد.


در نبرد بدر، در جنگ احد، در كارزار خندق، در ماجراى فتح خیبر، در پیكار دشوار و خونین حنین، مرگ از آن همه شجاعت به حیرت افتاد و از شرم شجاعت او، سرافكنده از نزدش گریخت.

مولای متقیان على علیه السلام آنچنان با مرگ خو گرفته و با آن آشنا و مانوس گشته بود كه مى فرمود:  

« و الله لابن ابى طالب انس بالموت من الطفل بثدى امه ؛ (نهج البلاغة، خطبه 5) به خدا سوگند كه انس و دوستى پسر ابوطالب با مرگ از انس كودك شیرخوار به سینه مادر، بیشتر است ».

او خوب مى دانست كه سرانجام مرگ به سراغ او خواهد آمد، اما نه مرگ طبیعى. مى دانست كه كشته خواهد شد. این را از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله شنیده بود. در آخرین جمعه ماه شعبان، پیامبر صلی الله علیه وآله براى مردم خطبه خواند و در آن بیانات، پیرامون اهمیت ماه مبارك رمضان سخنان بسیار ارزشمندى ایراد فرمود. راوى این روایت كه خود اوست، فرمود:

در پایان سخنان آن حضرت پرسیدم: یا رسول الله! برترین اعمال در این ماه كدام است؟ آن حضرت فرمود: یا اباالحسن! بهترین اعمال در این ماه خوددارى از كارهایى است كه خداوند ما را از انجام آنها بازداشته است.

پیامبر صلی الله علیه وآله این را فرمود و گریست. حاضران و من در شگفت شدیم و پرسیدیم: یا رسول الله، براى چه گریه مى كنید؟ و او فرمود: براى آن گریه مى كنم كه مى دانم در ماه مبارك رمضان خون تو را مى‌ریزند. گویا مى بینم در حالیكه در محراب نماز به عبادت ایستاده اى، شقى ترین افراد كه از قابیل - قاتل هابیل- و از آن تیره بختى كه شتر ثمود را كشت نیز شقى تر است، تو را مى كُشد. او همزاد و همگون همان كسى است كه شتر صالح را كشت. آن نابكار نگون بخت، ضربتى بر پیشانى تو وارد مى سازد كه محاسن تو را از خون پیشانیت رنگین مى كند.

به یاد آورد كه در جنگ احد وقتى گروهى از مسلمانان شهید شدند، بر او سنگین آمد كه چرا سعادت شهادت نصیب او نگشته است، پیامبر صلی الله علیه وآله به او فرمود: تو نیز شهید خواهى شد اما به من بگو در هنگام شهادت صبر و شكیبایى تو چگونه خواهد بود؟ و او به پیامبر صلی الله علیه وآله عرض كرده بود: یا رسول الله! صبر هنگام نزول بلاست، این كه شما فرمودى، براى من بشارت است و جاى شكر و سپاس دارد

وقتى پیامبر صلی الله علیه وآله این خبر را داد، او فقط از یك چیز نگران بود. لذا پرسید: یا رسول الله! در آن هنگام كه كشته مى شوم آیا دین من سلامت است؟ و وقتى پیامبر صلی الله علیه وآله به او مژده داد: آرى، چنان خواهد بود، نفسى به راحتى و رضایت كشید و خداى را سپاس گفت كه تا آخرین لحظه زندگى، بر دین حق خواهد بود.

بالاخره مرگ آمد، درست همان طور كه پیامبر صلی الله علیه وآله پیشگویى فرموده بود، در سحرگاه نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجرى، هنگام نماز و به دست تبهكارترین انسانها، با شمشیرى كه تیغه آن را به سمّى كشنده آب داده بودند، ضربتى كارى به پیشانیش فرود آمد و محاسن مباركش را از خون پیشانى رنگین ساخت

آری، مرگ آمد، اما این بار نیز خجلت زده شد. چون وقتى ضربت شمشیر به پیشانیش خورد، رضایتمندانه فرمود:  « فزت و ربّ الكعبة ؛ (بحارالانوار: 42/239) به خداى كعبه سوگند كه رستگار شدم » .

به یاد آورد كه در جنگ احد وقتى گروهى از مسلمانان شهید شدند، بر او سنگین آمد كه چرا سعادت شهادت نصیب او نگشته است، پیامبر صلی الله علیه وآله به او فرمود: تو نیز شهید خواهى شد اما به من بگو در هنگام شهادت صبر و شكیبایى تو چگونه خوهد بود؟ و او به پیامبر صلی الله علیه وآله عرض كرده بود: یا رسول الله! صبر هنگام نزول بلاست، این كه شما فرمودى، براى من بشارت است و جاى شكر و سپاس دارد.

او از دیرباز، خواهان شهادت بود و اینك اندك اندك آرزوی او تحقق می ‌یافت و بدانچه می‌خواست نزدیك می ‌شد. خاك مرگ به روى كوفه پاشیده اند. از آسمان غم مى بارد. شهر یكپارچه نگران و ناراحت است. وقتى این صدا در شهر پیچید كه : «قتل امیرالمومنین» دست و پاى مردم سست شد، همان مردمى كه بارها امیر و امامشان از بى وفایى و پیمان شكنى و سست عهدى آنان شكایت مى كرد.

 

امام علی (ع)

 

شب پیش از ضربت خوردن، وقتى خوابى سبك او را در ربود، پیامبر صلی الله علیه وآله را در خواب دید و از آن مردم به آن حضرت شكایت كرد و عرض نمود: اى رسول خدا! چه نافرمانیها و دشمنیها كه از امت تو دیدم! پیامبر به او فرمود: نفرینشان كن. و او هم گفت: خدایا بهتر از اینان را نصیب من دار و بدتر از مرا بر اینان بگمار.

و همین نیز شد. علی علیه السلام چنانكه خود می ‌خواست به آرزویش رسید . به جوار خدا رفت و از رنج دشمنان دوست‌‌نما رست و در جوار حق آرمید اما عدالت، نگاهبان امین و برپادارنده مجاهد خود را از دست داد، و بی‌یاور ماند. ستمبارگان از هر سو دست به حریم آن گشودند و به اندازه توان خود اندك اندك از آن ربودند، چندانكه چیزی از آن بر جای نماند. آنگاه ستم را برجایش نشاندند و همچنان جای خود را دارند تا خدا كی خواهد كه زمین پر از عدل و داد شود، از آن پس كه پر از ستم و جور شده است .

آری چراغی را كه خدا برافروخت با دم سرد این و آن خاموش نگردد و هر روز فروغ آن افزون‌تر شود، و با گذشت زمان دوستی علی علیه السلام در دلها راه می ‌یابد و بانگ ولایت او شبانه ‌روز گوش شیعیان و دلبستگان وی را در بامداد و پیشین و شامگاه نوازش می‌ دهد .

 

ابوالفضل صالح صدر           


 


منابع:

آخرین دیدار، نادر فضلی.

علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام، سید جعفر شهیدی.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 7 / 4 / 1395

 

دشمنان، دست به دامان قضاوت علوی


در حكومت پنج ساله امیرمۆمنان امام على علیه السلام سیستم قضائى كارآمدى وجود داشت که آن حضرت در مسئولیّت سنگین قضاوت، در شناسائى علل و عوامل جُرم، در شناخت مجرم و بزهكار، در گرفتن اعترافات روشن و آشكار از مجرمان، همواره الگوی نمونه بود. تا جایی که دشمنان آن حضرت نیز از رهنمودهاى قضائى و علوم سرشار امام استفاده مى كردند، و در مشكلات قضائى از امام على علیه السلام راه حل مى طلبیدند.


امام علی

چه کسی شایسته رهبری است

هرگاه خلیفه اوّل در مشكلات قضائى به بن بست مى رسید از حضرت امیرالمۆمنین علیه السلام الگو مى گرفت. چنانکه نقل شده است، پس از رحلت رسول خدا صلى الله علیه و آله مردى را كه شراب خورده بود به نزد ابوبكر آوردند، خلیفه از وى پرسید: آیا شراب خورده اى ؟ او جواب داد: بلى . ابوبكر گفت : چرا شراب خورده‌اى در حالى كه حرام است ؟ آن مرد گفت : اگر مى دانستم كه شراب حرام است لب به آن نمى زدم. در حالى كه جمعیت زیادى این صحنه را تماشا مى كردند، خلیفه از حكم مسأله عاجز مانده، و دست به سوى عمر دراز كرد!

عمر گفت : این مسأله از معضلات است و چاره اش، ابوالحسن است !

ابوبكر خطاب به غلامش گفت : برو على را حاضر كن، ولى عمر گفت : سزاوار نیست على را بیاوریم، اجازه دهید ما به منزل او برویم .

آنان همراه سلمان به خانه امام على علیه السلام آمده، و جریان را ابلاغ نمودند، حضرت فرمود: چاره كار این است كه او را در بازار و كوچه بگردانید، و از مهاجرین و انصار جویا شوید، كه آیا كسى حكم تحریم شراب را به وى گفته است؟ اگر حكم تحریم به گوش او نرسیده باشد، او را آزاد كنید.

خلیفه به دستور امام على علیه السلام عمل كرد، چون كسى شهادت نداد، وى را مرخص نمودند، بدون این كه بر وى حد بزنند.

سلمان مى گوید: من به امیرالمومنین علیه السلام گفتم : خوب آنان را ارشاد نمودى، حضرت جواب داد:

خواستم حكم آیه سى و پنج سوره یونس را در مورد خود و آنان بار دیگر مورد تأكید قرار دهم كه مى فرماید:

« افمن یهدى الى الحق ان یتبع امن لایهدى الا یهدى فمالكم كیف تحكمون (1) ؛

آیا كسى كه هدایت به حق مى كند براى رهبرى شایسته تر است و یا آن كس كه هدایت نمى شود مگر هدایتش كنند؟ شما را چه مى شود؟ چگونه داورى مى كنید؟ »

امام صادق علیه السلام مى فرماید: هیچ كس ‍ پیش از امیرالمومنین علیه السلام این گونه قضاوت ننموده و این اولین قضاوت آن حضرت پس از وفات رسول خدا صلى الله علیه و آله بوده است.(2) و شیخ مفید (ره) در ارشاد آورده: این خبر مورد اتفاق خاصه و عامه. (3)

 

دست به دامان مولا

همچنین خلیفه دوم در ده ها مورد قضائى از نوآورى و خلاّقیّت امام على علیه السلام استفاده كرد و بارها اعتراف كرد که اگر شیوه هاى قضائى آن حضرت نبود، خلیفه رسوا مى شد(4)

چنانکه نقل شده است، مردى یمنى، كه زنش در یمن بود، در مدینه زنا كرد، عمر دستور داد او را سنگسار كنند، امیرالمومنین علیه السلام به وى فرمود: سنگسارى بر او روا نیست ؛ زیرا از زنش غایب بوده و باید بر او حد جارى شود. در این وقت عمر گفت : خدا مرا زنده نگذارد براى مشكلى كه ابوالحسن در آن نباشد.(5)

خلیفه دوم در ده ها مورد قضائى از نوآورى و خلاّقیّت امام على علیه السلام استفاده كرد و بارها اعتراف كرد که اگر شیوه هاى قضائى آن حضرت نبود، خلیفه رسوا مى شد

همچنین روزی چند نفر شامى در حال احرام ، پنج تخم شتر مرغ، بریان كرده و خوردند پس از آن گفتند: ما محرم بودیم و این عمل برایمان حرام بود، چون به مدینه آمدند مساءله را از عمر پرسیدند، عمر پاسخش را ندانست و به آنان گفت : چند نفر از اصحاب رسول خدا پیدا نموده و حكم مسأله را از آنها بپرسید، پس ‍ مساءله را از بعض اصحاب پیامبر پرسش نمودند، ولى پاسخ آنان مختلف بود، شامیان نزد عمر بازگشته و جریان را گفتند. عمر گفت: در این شهر مردى هست كه ما ماموریم در مواقع اختلاف از او حكم بخواهیم، پس برخاست و با آن گروه به طرف خانه حضرت امیر علیه السلام روانه گردیده آن حضرت را در محلى به نام «ینبع» یافت، شامى ها مسأله خود را از آن حضرت پرسیدند.

امام على علیه السلام فرمود: باید پنج ماده شتر از فحل بكشند و نتاج آنها را جهت قربانى به خانه خدا بفرستند.

عمر گفت : ماده شتر گاهى بچه مى اندازد.

امام علیه السلام فرمود: تخم هم گاهى فاسد مى شود. در این موقع عمر گفت: براى مثل چنین مشكلاتى مامور شده ایم از شما سوال كنیم .(6)

امام علی

حاکم جاهل

خلیفه سوم نیز نتوانست از علوم و ابتكارات امیرالمۆمنین علیه السلام استفاده نكند. چنانکه در تاریخ ثبت شده است که مردى دو زن داشت ؛ یكى از انصار و دیگرى از بنى هاشم، زن انصاریش را طلاق گفته و پس از چندى درگذشت . زن انصارى نزد عثمان گواه آورد كه هنگام مردن شوهر در عده طلاق بوده و از او ارث مى برد، عثمان حكمش را ندانست و آنان را به نزد امیرالمومنین علیه السلام برد، آن حضرت در پاسخ مسأله فرمود: اگر زن انصارى سوگند یاد مى كند كه در موقع وفات شوهر سه دفعه حیض از طلاقش نگذشته از او ارث مى برد وگرنه ارث نمى برد.

عثمان به زن هاشمى رو كرده و گفت : این قضاوت كه شنیدى قضاوت پسر عمت على بود آیا آن را قبول دارى ؟

گفت : آرى، و اینك زن انصارى سوگند یاد كند و ارث ببرد. ولى زن انصارى از قسم خوردن امتناع ورزید و از میراث صرفنظر كرد .(7)

 

مایه تحیّر تاریخ

بهرحال بحث و بررسى پیرامون قضاوتهاى آن حضرت و مطالعه همه جانبه آنها امرى است لازم و ثمربخش كه نیازمند فرصت و مجالى مناسب و تدوین كتابهاى مستقل در این زمینه است اما آنچه مسلّم است اینکه حضرت امیرالمۆمنین علیه السلام بزرگ عالم آگاهى بود كه از انواع علوم در حل بن بست هاى و مشكلات قضائى استفاده فرمود. بگونه اى كه معاصران آن حضرت در شگفت ماندند و آیندگان با شگفتى از روش ها و شیوه هاى حكیمانه آن بزرگ یگانه بهره مند شدند و خواهند شد.

 

 

پی نوشت:

1) یونس/35

2) فروع كافى، كتاب الحدود، باب من زنى او سرق او شرب الخمر بجهالة، حدیث 4.

3) الارشاد، مفید، قضایاه علیه السلام فى عهد ابى بكر، ص 107.

4) مناقب، سروى، ج 1، قضایاه علیه السلام فى عهد الثانى .

5) همان.

6) همان.

7) همان.

 

ابوالفضل صالح صدر 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 7 / 4 / 1395

امام علی(ع) یک انقلابی است نه یک دیپلمات!


کشورداری بدون سیاست‌ورزی امری ناممکن است. و در نگاه رایج دنیا سیاست‌ورزی به ناچار شامل اموری چون موضع‌گیری مبهم، امتیاز دادن برای امتیاز گرفتن و اموری از این دست است. بلکه کسی که حرف‌ها، موضع‌گیری‌ها و تصمیم‌های خود را بی‌پرده و از ابتدای کار اعلام می‌کند از سیاست سررشته‌ای ندارد.


امام علی، قاطعیت، علوی، منش سیاسی

کسی که اهل سازش و کوتاه آمدن برای تصاحب یا تثبیت حکومت خود نیست فهم سیاسی پایینی دارد. حتی چنین فردی صلاحیت لازم برای تصدی امر حکومت را دارا نیست. حاکم باید اهل معامله باشد، باید بتواند در صحنه تهدیدات، نمایشی خوب را کارگردانی کند و یادش باشد اینها نمایش‌اند و قرار نیست مواضع واقعی آشکارا بیان شود.

هرچند این نگاه، نگاه رایج سیاست‌مداران دنیا است،[1] اما امام علی علیه السلام در رفتار خود نشان داد که از این روش استفاده نمی‌کند. سیره‌ی ایشان بیانگر این واقعیت است که امیرالمۆمنین علیه السلام مواضع خود را صریح بیان کرده، برای تحکیم قدرت خود از اصولش کوتاه نیامده است. ماجرای شورای شش نفره خلافت، اتمام حجت امام با مردم قبل از بیعتشان با ایشان و رد نصیحت برخی سیاسیون در سازش ابتدایی با معاویه، سه نمونه آشکار است که میزان اهمیت این اصل را نشان می‌دهد.

 

صراحت یا ابهام

امام علی علیه السلام حاضر نشد حتی برای رسیدن به خلافت و بازگرداندن جریان جامعه به مسیر اصلی خود، اندک تسامحی در تعبیر داشته، یا یک دروغ مصلحتی بگوید. خلیفه دوم شورایی شش نفره تشکیل داد تا بعد از مرگش خلیفه مسلمین را تعیین کنند.[2] این شورا شامل عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی وقاص، طلحه، زبیر، عثمان و امام علی علیه السلام بود. قرار بر این بود که این شش نفر یکی را از بین خود برای خلافت تعیین نمایند، زبیر به امام علی علیه السلام رای داد، طلحه به عثمان و سعد به عبدالرحمن. عبدالرحمن رای خود را بین امام علی علیه السلام و عثمان معلق بر شرطی گذاشت. او ابتدا به امام علی علیه السلام گفت: «من حاضرم با تو بیعت کنم به شرطی که طبق قرآن، سیره رسول خدا و سیره ابوبکر و عمر رفتار کنی». امام صریح و بی پرده اعلام کرد کتاب خدا و سیره رسولش را قبول داشته، اما به سیره ابوبکر و عمر عمل نخواهد کرد. عبدالرحمن همین شرحها را به عثمان گفت و او بدون درنگ پاسخ داد چنین خواهد کرد. در این هنگام عبدالرحمن با عثمان بیعت کرده، او خلیفه سوم مسلمین شناخته شد.[3]

بدانید هر زمینی از بیت المال که عثمان آن را بخشیده یا مالی از اموال الهی که بذل کرده باید به بیت المال بازگردد ... به خدا سوگند اگر این مال را در جایی بیابم با اینکه مهر زنان شده باشد یا کنیزان با آن خریداری شده باشند آن را به بیت المال باز خواهم گرداند!

امیرالمۆمنین علیه السلام می‌توانست به ظاهر شرط عبدالرحمن را قبول کرده، پس از بیعت و تثبیت حکومت خود، دلایل عمل نکردن به سیره دو خلیفه قبل را برای مردم بیان کند؛ همان کاری که بعد از مرگ عثمان و به خلافت رسیدن خود انجام داد.[4] اما امام با تصریح به روش خود و عدم مبهم‌گویی نشان داد، حاکم اسلامی ابهام و دو‌پهلویی را نپذیرفته، مواضع خود را صریح بیان می‌کند؛ حتی در جایی که یک ابهام‌گویی یا دروغ ساده، به ظاهر باعث شود مسیر انحراف جهان اسلام، به سمت اصلاح تغییر یابد.

عدالت یا تسامح

نمونه دوم که امام مواضع خود را صریح بیان کرده است، زمانی است که مردم برای بیعت با ایشان به منزلش هجوم آورده، همگی اصرار بر این امر داشتند. بعد از قتل عثمان، شرایط چنان شد که مردم خود برای بیعت سراغ امیرالمۆمین علیه‌السلام آمدند. این در حالی بود که 25 سال از رحلت رسول خدا می‌گذشت و در این مدت آنچه حق امام علی علیه‌السلام بود، توسط دیگران غصب شده بود. در این مدت جامعه از سیره رسول اسلام و تعالیم اسلامی دور گشته، به انحراف کشیده شده بود و این فرصت، برای اصلاح جامعه بسیار مناسب بود. اما مردم 25 سال به اموری عادت کرده بودند. خواص، ویژه‌خوار شده بودند و برخی امور خلاف سنت رسول خدا در بین مردم عادت شده بود. کسی که می‌خواست در این شرایط حکومت را به دست گیرد، می‌بایست «به خاطر حفظ مصالح و ملاحظه‌ی جوانب قضیه، کوتاه بیاید و دل‌ها را به دست بیاورد.»[5] اما امام قبل از اینکه مردم با او بیعت کنند، با آنها اتمام حجت کرده، روز بعد از بیعت نیز صحبت بسیار تندی کرد.

ایشان قبل از اینکه مردم با او بیعت کنند خطاب به آنها فرمود:

«بدانید اگر من خواسته شما را اجابت کنم [و حکومت بر شما را بپذیرم] آنطور که خود می‌دانم شما را اداره خواهم کرد و به حرف این و آن و سرزنش سرزنش‌گران توجهی نخواهم نمود (سفارش‌پذیر نبوده ملاحظه شخصیت‌ها و ... را نخواهم کرد)».[6]

امام علی

ایشان روز بعد از بیعت نیز مردم را جمع کرده، فرمود:

«بدانید هر زمینی از بیت المال که عثمان آن را بخشیده یا مالی از اموال الهی که بذل کرده باید به بیت المال بازگردد... به خدا سوگند اگر این مال را در جایی بیابم با اینکه مهر زنان شده باشد یا کنیزان با آن خریداری شده باشند آن را به بیت المال باز خواهم گرداند!»[7]

کلماتی که حضرت در آن شرایط حساس بیان کرده‌اند از منظر دیپلماسی مرسوم در جهان، کاری خام است که تنها ثمره‌اش سست شدن پایه‌های حکومت نوپای امام خواهد بود. اما علی بن ابی طالب علیه السلام با رفتار خود نشان داد حکومت‌داری اسلامی، حکومت‌داری انقلابی است؛ حکومت‌داری‌ای که بر سر ارزشها هیچ سازش و تسامحی به خرج نداده، صراحتا و با صدای رسا مواضع انقلابی خود را اعلام می‌کند.

 

باج‌دهی یا قاطعیت

سومین موضع‌گیری امام که حکایت از نفی ساسیت‌بازی‌های رایج در اداره حکومت‌ها دارد، رد پیشنهاد امتیاز دادن به معاویه برای سکوت و عدم مخالفت او با حکومت نوپای امام است. پس از قتل عثمان، «تمام اقطار اسلامی با امیرالمۆمنین علیه السلام بیعت کردند. تا آن روز هیچ بیعتی به عمومیت بیعت با امیرالمۆمنین علیه السلام وجود نداشت جز شام که با امیرالمۆمنین علیه السلام بیعت نکردند».[8] در همان اوایل حکومت امیرالمۆمنین علیه السلام، مغیرة بن شعبه نزد حضرت رفته به ایشان گفت: «ای امیر مۆمنان برای شما خیرخواهی‌ای دارم.» امام پرسیدند خیر خواهیت چیست و او پاسخ داد: «...و معاویه را در حکومتش بر شام تثبیت کن تا اطاعت خود را بر او لازم کرده باشی.[9] سپس آنگاه که حکومتت اسقرار یافت، هرطور که خواستی با او رفتار کن ]خواستی برکنارش کن و خواستی ابقایش نما[»[10]

امام در پاسخ به او به خدا سوگند یاد کرد تا زمانی که معاویه چنین جهت‌گیری داشته باشد، هرگز او را به کار نخواهد گماشت بلکه از او می‌خواهد به اجتماع مسلمین پیوسته، با امام بیعت کند و اگر از بیعت امتناع کرد با او خواهد جنگید! این در حالی است که ابن عباس که از بزرگان آن روزگار جهان اسلام بود نیز با نظر مغیره موافق بوده، این کار را به صلاح می‌دانست.[11] گویا ابن عباس نیز هرچند بیشتر چهره‌ای علمی بود تا سیاسی، اما تفکری دیپلماتیک داشت نه انقلابی.

 

یک ارزش بزرگ

 

بیان صریح مواضع در سه مقطع بسیار حساس از زندگی سیاسی امام علی علیه السلام به خوبی نشان می‌دهد در اسلام، داشتن مواضع انقلابی و بیان انقلابی این مواضع یک ارزش بزرگ است؛ آنقدر بزرگ که باید برای حفظش امام علی علیه السلام خلافت را در شورای شش نفره از دست بدهد، در اولین ساعات حکومت نوپا، صدها دشمن و ناراضی برای خود درست کند و از ابتدای حاکم شدن، سنگ بنای جنگی 110 روزه را با سپاهیان انبوه شام بگذارد.[12]


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 7 / 4 / 1395

شهید رمضان، بزرگترین مبارزِ با فتنه

امام علی

 


ماه مبارك رمضان اگر چه كه طبق فرمایش پیامبر اكرم صلی الله علیه واله « شهر الله » (1) است و ماه خداست و از طرفی بهار قرآن است (2)، ماهی است كه نزول قرآن در آن رخ داده (3)، شب قدر در آن مخفی گشته و ماه روزه است و با شنیدن اسم رمضان به یاد خدا و قرآن و روزه و لیالی قدر می افتیم.

ماه رمضان ماهی است كه اهمیت مسأله امامت را به آن شكلی كه شیعه به آن می نگرد به امت اسلامی نشان می دهد و بیان می دارد كه اگر جامعه ای به وصیت پیامبر خود در رابطه با جانشینی وی اهمیت نداد به چه سرنوشتی دچار خواهد شد و چه گروه هایی در جامعه اسلامی جولان خواهند داد، ناكثین و قاسطین و مارقین .

 آن چنان جامعه اسلامی بعد از پیامبر صلی الله علیه واله در اثر دوری از اهل بیت علیهم السلام عقب گرد نمود و دچار انحطاط شد كه در درون این جامعه گروه هایی پرورش یافتند كه دنبال سلطنت و میراث خواری از بیت المال بودند ( قاسطین و ناكثین ، معاویه و طلحه و زبیر ) یا این كه در عین تمسك به بعض از ظواهر اسلام آن چنان از حماقت برخوردار شدند كه شكم زن باردار مسلمان را می شكافتند و جنین او را هم به قتل می‌رساندند اما در عین حال اگر خرمایی بر زمین افتاده بود و آن را می خوردند برای كسب حلالیت به دنبال صاحبش می‌گشتند. امروز نیز سرنوشت جامعه اسلامی را مشاهده می كنیم. وهابیت مسلط بر عربستان و حرمین شریفین اگر كسی مصحف را بر زمین بگذارد او را توبیخ می نماید اما قتل عام كودكان و زنان مسلمان و حتی مثله نمودن جنازه ها و به دهان كشیدن قلب آنان را كه كار همسر ابوسفیان است به راحتیِ خوردن آب، مرتكب می شود و آن را مباح می شمرد. آیا واقعا مسیحیت و یهودیت تحریف شده یا بودیسم یا هر مكتب دیگری از چنین امر هولناكی كه اسم اسلام را هم به یدك می كشد ، بهتر نیست !!

یكی از ویژگی های بارز شهید این ماه كه از شئون امامت اوست مبارزه با فتنه هایی است كه امت اسلام به آن دچار بود تا جایی كه طبق نهج البلاغة فرمود : « أنا فقأت عین الفتنة » من چشم فتنه را كور كردم، جهان اسلام باید بداند كه از هیچ فتنه ای در أمان نخواهد ماند مگر این كه به مكتب بزرگترین مبارزه كننده با فتنه رجوع نماید

آری نتیجه اسلام بدون امامت و كنار زدن امثال علی و حسن و حسین علیهم السلام و فرزندانشان چیزی جز تسلط حَجاج و واقعه حره و امثال آن در گذشته و وضعیت رقت بار كنونی امت اسلامی در امروزه نخواهد بود !

امروز علمای وهابی باید با افتخار فراوان شعر سلف خود یزید بن معاویه علیهمااللعنة را با فریاد بلند بخوانند كه:

                                لعبت هاشم بالملك فلا                                خبر جاء و لا وحی نزل

                              لیت أشیاخی ببدر شهدوا                          جزع الخزرج من وقع الأسل(4)

در این ماه مبارك رمضان كه در آن به سر می بریم امت اسلامی در آتش مهار نشدنی اختلافات فرقه ای و قومیت گرایی و سیاسیت بازی به شدت در حال سوختن است اما دریغ از كمی توجه به منشأ آتش و افسوس از غفلت از آن !!

اما متأسفانه باید گفت كه این درد غفلت و مرض اختلاف جز با شعله ورتر شدن و گداخته شدن آن آتش درمان نخواهد شد چرا كه « آخر الدواء الكی » (5) !

بسوزند چوب درختان بی بر                         جزا خود همین است مر بی بری را

بسیار اشتباه است كه كسی فكر كند امروز فقط گروه خاصی از مسلمانان تحت فشار دیگر گروه ها هستند. آیا دود آتشی كه امروز در مصر و سوریه و عراق و بحرین و پاكستان و افغانستان و میانمار بلند است به چشم همه مسلمانان اعم از شیعه و سنی نمی رود

هنوز زمان نیاز است تا این امت در یابد كه آن حبل الله و عروة الوثقی ای كه قرآن دستور به تمسك به آن را داده و پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله نیز وعده عدم گمراهی را در صورت تمسك به آن داده است ، همان عترت و اهل بیت علیهم السلام هستند كه در رأس آن امیرالمۆمنین علی علیه السلام شهید رمضان می باشد !

بسیار اشتباه است كه كسی فكر كند امروز فقط گروه خاصی از مسلمانان تحت فشار دیگر گروه ها هستند. آیا دود آتشی كه امروز در مصر و سوریه و عراق و بحرین و پاكستان و افغانستان و میانمار بلند است به چشم همه مسلمانان اعم از شیعه و سنی نمی رود:

« واتقوا فتنة لا تصیبنّ الذین ظلموا منكم خاصة » (6)

بپرهیزید از فتنه ای كه فقط به ظالمان از شما نمی رسد ( بلكه دامن خوبان را هم می گیرد )

یكی از ویژگی های بارز شهید این ماه كه از شئون امامت اوست مبارزه با فتنه هایی است كه امت اسلام به آن دچار بود تا جایی كه طبق نهج البلاغة فرمود: «أنا فقأت عین الفتنة » (7) من چشم فتنه را كور كردم ، جهان اسلام باید بداند كه از هیچ فتنه ای در أمان نخواهد ماند مگر این كه به مكتب بزرگترین مبارزه كننده با فتنه رجوع نماید .

 

پی نوشت ها:

1-صحیفه سجادیه ص228 .

2- ثواب الأعمال ص103 .

3- سوره بقره /185 .

4- اشعار معروف یزید در هنگام ضربه زدن به سر مقدس امام حسین علیه السلام ،احتجاج ج2ص34 .

5- ضرب المثل : آخرین دارو داغ و آتش است .

6- سوره انفال / 25 .

7- نهج البلاغة محمد عبده ج1ص182 .

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 7 / 4 / 1395

رابطه شب قدر با امام عصر ارواحنا فداه

شب قدر

خداوند متعال در چهارمین آیه سوره مباركه قدر می‌فرماید:

تنزّل الملائكة و الرّوح فیها بإذن ربهّم من كلّ أمرٍ؛ فرشتگان و روح، در آن شب به دستور پروردگارشان با هر فرمانی (برای تقدیر هر كاری) فرود آیند. (1)

فعل مضارع «تنّزل» دلالت بر تكرار و بقاء «لیلةالقدر» دارد، و در آیات سوم و چهارم سوره دخان نیز:

فیها یفرَق كلّ أمرٍ حكیم(2) ؛ در آن شب، هر فرمانی، بر حسب حكمت صادر می‌شود.

دلالت بر تجدد و دوام دارد. زیرا هیأت نحوی باب «تفعّل» دلالت بر پذیرش یا تكلف یا هر دو می‌نماید. ظاهر این فعل‌ها، خبر از تفریق و تنزل امر در لیلةالقدرهای آینده می‌دهد.

این امر كه در زمان رسول خدا به آن حضرت نازل می‌شده‌است، و در هر شب قدر دیگر، باید بر كسی نازل و تبیین و تحكیم یا كشف شود كه به افق نبوت نزدیك و پیوسته باشد.

قبول اصل وصایت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و امامت، ناشی از این معنی و مبتنی بر همین اساس است.

امام سجاد علیه السلام فرموده‌اند:

ای گروه شیعه، با سوره «انا انزلناه فی لیلة القدر» با مخالفین امامت ائمه معصومین علیهم السلام مخاصمه و مباحثه (و اتمام حجت) كنید تا كامیاب و پیروز شوید، به خدا كه آن سوره، پس از پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله حجت خدای تبارك و تعالی است بر مردم، و آن سوره آقای دین شماست و نهایت دانش و آگاهی ماست. ای گروه شیعه، با «حم و الكتاب المبین؛ انا انزلناه فی لیلة مباركة انا كنا منذرین» مخاصمه و مناظره كنید، زیرا این آیات مخصوص والیان امر امامت بعد از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله است.

كسی كه قرآن را به عنوان كلام خدا پذیرفت به این معنی است كه همه سوره‌ها و آیات آن را پذیرفته است و یك مسلمان واقعی هم كسی است كه تسلیم همه آیات قرآن باشد، پس هر مسلمانی الزاماً باید سوره قدر، و از آن سوره، شب قدر، و استمرار آن را تا قیامت بپذیرد و لازمه پذیرفتن آن، آیه (تنزّل الملائكة...) كه هر فرد با ایمانی ناگزیر از قبول آن است. باید بپذیرد كه در شب قدر فرشته‌ها و روح از جانب پروردگار با هر امری فرود می‌آیند و این امر یك متولی و ولیّ می‌خواهد كه متولی و ولیّ آن امر باشد. این كه خداوند در آیات سوم و چهارم سوره دخان می‌فرماید:

در آن شب هر فرمانی، بر حسب حكمت صادر می‌شود. فرمانی از جانب ما، و ما همواره فرستنده آن بوده‌ایم.

دلالت بر تكرار و تجدید و ارسال در آن شب دارد و به این معنا كه آن شب، فرشتگان و روح، در هر سال، دائماً نازل می‌شوند؛ پس باید به طور مدام شخصی به عنوان «ولیِّّ» این امر باشد كه به سوی او نازل و ارسال گردند كه او همان ولیّ جهان و جهانیان خواهد بود؛ و هم اوست كه اطاعتش بر همگان واجب است.

به همین سبب، هر كس ادعا كرد كه من ولیّ امر هستم، باید ثابت كند كه این امر توسط فرشتگان و رو ح بر او نازل شده و می‌شوند، و چون هیچ كس جز پیامبر و اوصیاء معصوم علیهم السلام نمی‌توانند مدعی این امر باشند و اساساً هم نیستند، باید از اوصیاء و پیامبر همواره كسی باشد كه در شب قدر توسط روح و فرشتگان از جانب یزدان هر امری بر او نازل شود.

شب قدر

آیه مورد بحث، یكی از مستدل‌ترین آیات قرآن كریم بر ضرورت وجود همیشگی یك ولی امر از جانب خداست كه امین بر حفظ و اجزاء و اداء امر الهی باشد، و آن همان امام معصوم است.

و هر كس نزول پیوسته فرشتگان و روح را در شب قدر بپذیرد كه اگر به قرآن ایمان دارد باید بپذیرد، ناگزیر باید ولی امر را هم بپذیرد وگرنه كافر به بعضی از آیات قرآن خواهد بود، كه در آن صورت چنین كسی بنابر بیان خود قرآن كریم كافر واقعی است.

از رسول اكرم صلی الله علیه و آله نقل شده است، كه به اصحابشان فرموده‌اند:

به شب قدر ایمان بیاورید، زیرا آن شب برای علی بن ابی‌طالب علیه السلام و یازده نفر از فرزندان او پس از من خواهد بود.

چنان كه خداوند در آیات 150 و 151 سوره نساء می‌فرماید:

"إنّ الّذین یكفرون بالله و رسله و یریدون ان یفرّقوا بین الله و رسله و یقولون نؤمن ببعض و نكفر ببعض و یریدون أن یتّخذوا بین ذلك سبیلاً ٭ أولئك هم الكافرون حقّاً و أعتدنا للكافرین عذاباً مهینا؛ كسانی كه به خدا و پیامبران خدا كافر شده‌اند و می‌خواهند بین خدا و رسولانش جدایی اندازند و می‌گویند به برخی ایمان می‌آوریم و به بعضی كافر می‌شویم و می‌خواهند در این میان (بینابین) اتخاذ كنند، اینان حقا كافرند و ما برای كفركیشان عذاب خواركننده‌ای مهیا كرده‌ایم.

و می‌بینید كه خداوند، كسانی را كه پاره‌ای از آیات خدا را بپذیرند و برخی را نپذیرند، كافر حقیقی می‌داند.

بنابراین مؤمن حقیقی كسی است كه هم استمرار لیلةالقدر را تا قیامت پذیرا باشد و هم وجود حجت زمان و ولیّ امر، و امام معصومی كه امر الهی را دریافت می‌كند و امین بر آن در جهت پاسداری، به ‌كار بستن و اداء باشد، قبول كند؛ یعنی همان بزرگواری كه در زمان وجود مقدس بقیةالله الاعظم حضرت مهدی(عج) می‌باشد و به همین سبب پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله بنابر آنچه شیعه و سنی از آن حضرت نقل كرده‌اند، فرمودند:

"من أنكر المهدی فقد كفر (3) ؛ كسی كه وجود مهدی را انكار كند، رهسپار دیار كفر شده است."

و در كتب شیعه، از این قبیل احادیث فراوان است، و از آن جمله، از امام صادق علیه السلام و آن حضرت از پدر ارجمندشان و از آن طریق از جدّ عالیقدرشان و از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله نقل شده كه فرموده‌اند:

"القائم من ولدی اسمه إسمی و كنیته كنیتی و شمائله شمائلی و سنّته سنتی یقیم النّاس علی ملتّی و شریعتی و یدعوهم إلی كتاب الله عزّوجلّ، من أطاعة أطاعنی و من عصاه عصانی، و من أنكره فی غیبته فقد أنكرنی، و من كذبه فقد كذّبنی، و من صدّقه فقد صدّقنی، إلی الله اشكو المكذّبین لى فى أمره، و الجاهدین لقولی و المضلّین لأمتّی عن طریقته و سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلبٍ ینقلبون(4)؛

قائم از فرزندان من است اسم او اسم من «محمد» و كنیه او، كنیه من «ابوالقاسم» و سیمای او سیمای من و سنت او سنت من است، دین و آیین و ملت و شریعت مرا در بین مردم بر پا می‌دارد و آنان را به كتاب خدای عزوجل فرامی‌خواند. كسی كه او را طاعت كند، مرا پیروی ‌كرده و كسی كه او را نافرمانی كند، مرا نافرمانی كرده است و كسی كه او را در دوران غیبتش انكار كند، تحقیقاً مرا انكار كرده و كسی كه او را تكذیب كند هر آینه مرا تكذیب كرده و كسی كه او را تصدیق كند، هر آینه مرا تصدیق كرده است. از آنها كه مرا درباره او تكذیب كرده و گفتار مرا در شأن او انكار می‌كنند و امت مرا از راه او گمراه می‌سازند، به خدا شكایت می‌برم. به‌ زودی آنها كه ستم كردند و می‌دانند كه بازگشتشان به كجا است و سرنوشتشان چگونه است (و چگونه در دگرگونی‌ها، مجازات ستمگری‌های خود را در دنیا و آخرت خواهند دید."

در این حدیث شریف انكار و تكذیب امام عصر، اروحنا فداه، انكار و تكذیب پیامبر به حساب آمده است، و در نتیجه همه پیامبران را انكار كرده، كه همان رهسپاری به وادی كفر خواهد بود.

علی بن ابراهیم قمی در تفسیری درباره نزول فرشتگان و روح، در شب قدر می‌گوید:

 فرشتگان و روح القدس، در شب قدر، بر امام زمان(عج) نازل می‌شوند و آنچه را از مقدرات سالانه بشر، نوشته‌اند، به او تقدیم می‌دارند.

و همین محدث مورد وثوق از حضرت امام باقر علیه السلام نقل كرده، كه وقتی از حضرتش پرسیدند: آیا شما می‌دانید كه لیلة القدر كدام شب است؟ حضرت فرمودند:

چگونه ندانیم، و حال آن‌كه در شب قدر فرشتگان بر گِرد ما طواف می‌كنند. (5)

از حضرت صادق علیه السلام نقل شده كه فرموده‌اند:

«ما قرآن را در شب قدر فرو فرستادیم»، «شب قدر» فاطمه و «قدر» خداست، پس كسی كه فاطمه(علیهاالسلام) را آنگونه كه باید، بشناسد، شب قدر را درك كرده است.

حضرت امام سجاد علیه السلام، در این باره، می‌فرمایند:

همانا سال به سال در شب قدر تفسیر و بیان كارها، بر ولی امر (امام زمان) فرود می‌آید.

شب قدر

و نیز آن حضرت فرموده‌اند:

ای گروه شیعه، با سوره «انا انزلناه فی لیلة القدر» با مخالفین امامت ائمه معصومین علیهم السلام مخاصمه و مباحثه (و اتمام حجت) كنید تا كامیاب و پیروز شوید، به خدا كه آن سوره، پس از پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله حجت خدای تبارك و تعالی است بر مردم، و آن سوره آقای دین شماست و نهایت دانش و آگاهی ماست. ای گروه شیعه، با «حم و الكتاب المبین؛ انا انزلناه فی لیلة مباركة انا كنا منذرین» مخاصمه و مناظره كنید، زیرا این آیات مخصوص والیان امر امامت بعد از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله است.

همچنین از رسول اكرم صلی الله علیه و آله نقل شده است، كه به اصحابشان فرموده‌اند:

به شب قدر ایمان بیاورید، زیرا آن شب برای علی بن ابی‌طالب علیه السلام و یازده نفر از فرزندان او پس از من خواهد بود.

از آنچه كه نگارش یافت، استفاده می‌شود كه شب قدر تا قیامت باقی است و در هر شب قدر هم ولی امر و صاحب امری هست كه آن امر را دریافت دارد، كه در زمان ما صاحب آن امر صاحب بزرگوار ما حضرت حجة‌ بن الحسن المهدی، ارواحنا فداه است و برای آن‌ كه بهتر بدانیم كه لیلةالقدر بیانگر مقام شامخ ولایت اهل بیت علیهم السلام و امامت آنان تا روز رستاخیز می‌باشد؛ حدیثی را هم كه در بخش فضیلت‌های حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام است، ملاحظه می‌كنیم كه در آن به طور كنایه از آن بانوی عظیم القدر تعبیر به لیلةالقدر شده است و آن در تفسیر فرات بن ابراهیم از حضرت صادق علیه السلام نقل شده كه فرموده‌اند:

«ما قرآن را در شب قدر فرو فرستادیم»، «شب قدر» فاطمه و «قدر» خداست، پس كسی كه فاطمه(علیهاالسلام) را آنگونه كه باید، بشناسد، شب قدر را درك كرده است.

و این اشاره به مقام ولایت آن بانوی معصوم نیز دارد.

و از طرفی، همان‌گونه كه در شب قدر امر حق بر امام به حق فرود می‌آید، نزول‌گاه نور پاك امامان معصوم نیز وجود مقدس فاطمه زهرا علیهاالسلام است؛ كه حقیقتاً هر كس آن بانو را شناخت و به عظمت مقام فرزندان معصومش و همسر مظلوم و معصومش پی‌ برد، شب قدر را درك كرده است.

 

پی‌نوشت‌ها:

1- برگرفته از تحقیقی درباره لیلةالقدر و رابطه آن با امام عصر ارواحنافداه، صص 149 ـ 132، با تلخیص .

2- سوره دخان (44)، آیه 4.

3- علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 51، ص 51 / منتخب الاثر، فصل 10، ب 1، جز 1، ص 492.

4- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 51، ص 73 / منتخب الاثر، فصل2، ب 3، ح 4 ، ص 183.

5- امراء هستی، ص 190/ تفسیر القمی، ص 731/ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 97، ص 14، جز 23.

 

منبع:

ماهنامه موعود، ش 57 ، علی‌اكبر رضوانی .

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 6 / 4 / 1395

«قدر» در لغت به معناى اندازه و اندازه‏گیرى است.(1) «تقدیر» نیز به معناى اندازه‏گیرى و تعیین است.(2) اما معناى اصطلاحى «قدر»، عبارت است از ویژگى هستى و وجود هر چیز و چگونگى آفرینش آن(‏3) به عبارت دیگر، اندازه و محدوده وجودى هر چیز، «قدر» نام دارد. (4)

بنابر دیدگاه حكمت الهى، در نظام آفرینش، هر چیزى اندازه‏اى خاص دارد و هیچ چیزى بى‏حساب و كتاب نیست. جهان حساب و كتاب دارد و بر اساس نظم ریاضى تنظیم شده، گذشته، حال و آینده آن با هم ارتباط دارند.

استاد مطهرى در تعریف قدر مى‏فرماید: « ... قدر به معناى اندازه و تعیین است... حوادث جهان ... از آن جهت كه حدود و اندازه و موقعیت مكانى و زمانى آنها تعیین شده است، مقدور به تقدیر الهى است.»(5) پس در یك كلام، «قدر» به معناى ویژگى‏هاى طبیعى و جسمانى چیزهاست كه شامل شكل، حدود، طول، عرض و موقعیت‏هاى مكانى و زمانى آنها مى‏گردد و تمام موجودات مادى و طبیعى را در برمى‏گیرد.

این معنا از روایات استفاده مى‏شود؛ چنان كه در روایتى از امام رضا علیه السلام پرسیده شد: معناى قدر چیست؟ امام فرمود: «تقدیر الشى‏ء، طوله و عرضه»؛ «اندازه‏گیرى هر چیز اعم از طول و عرض آن است.» (6) و در روایت دیگر، این امام بزرگوار در معناى قدر فرمود: «اندازه هر چیز اعم از طول و عرض و بقاى آن است.»(7)

بنابراین، معناى تقدیر الهى این است كه در جهان مادى، آفریده‏ها از حیث هستى و آثار و ویژگى‏هایشان محدوده‏اى خاص دارند. این محدوده با امورى خاص مرتبط است؛ امورى كه علت‏ها و شرایط آنها هستند و به دلیل اختلاف علل و شرایط، هستى، آثار و ویژگى‏هاى موجودات مادى نیز متفاوت است. هر موجود مادى به وسیله قالب‏هایى از داخل و خارج، اندازه‏گیرى و قالب‏گیرى مى‏شود. این قالب، حدود، یعنى طول، عرض، شكل، رنگ، موقعیت مكانى و زمانى و سایر عوارض و ویژگى‏هاى مادى آن به شمار مى‏آید. پس معناى تقدیر الهى در موجودات مادى، یعنى هدایت آنها به سوى مسیر هستى‏شان است كه براى آنها مقدر گردیده است و در آن قالب‏گیرى شده‏اند. (8)

اما تعبیر فلسفى قدر، اصل علیت است. «اصل علیت همان پیوند ضرورى و قطعى حوادث با یكدیگر و این كه هر حادثه‏اى تحتّم و قطعیت ضرورى و قطعى خود و نیز تقدّر و خصوصیات وجودى خود را از امرى یا امورى مقدم بر خود گرفته است.

(9) اصل علیت عمومى و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جمیع وقایع و حوادث جهان حكمفرماست و هر حادثى، ضرورت و قطعیت وجود خود و نیز شكل و خصوصیت زمانى و مكانى و سایر خصوصیات وجودى‏اش را از علل متقدمه خود كسب كرده است و یك پیوند ناگسستى میان گذشته و حال و استقبال میان هر موجودى و علل متقدمه او هست.»(10)

اما علل موجودات مادى تركیبى، فاعل و ماده و شرایط و عدم مانع است كه هر یك تأثیر خاص بر آن دارند و مجموع این تأثیرها، قالب وجودى خاصى را شكل مى‏دهند. اگر تمام این علل و شرایط و عدم مانع، كنار هم گرد آیند، علت تامه ساخته مى‏شود و معلول خود را ضرورت و وجود مى‏دهد كه از آن در متون دینى به «قضاى الهى» تعبیر مى‏شود. اما هر موجودى با توجه به علل و شرایط خود قالبى خاص دارد كه عوارض و ویژگى‏هاى وجودى‏اش را مى‏سازد و در متون دینى از آن به «قدر الهى» تعبیر مى‏شود.

با روشن شدن معناى قدر، امكان فهم حقیقت شب قدر نیز میسر مى‏شود. شب قدر شبى است كه همه مقدرات تقدیر مى‏گردد و قالب معین و اندازه خاص هر پدیده، روشن و اندازه‏گیرى مى‏شود.

به عبارت روشن‏تر، شب قدر یكى از شب‏هاى دهه آخر ماه رمضان است. طبق روایات ما، یكى از شب‏هاى نوزدهم یا بیست و یكم و به احتمال زیادتر، بیست و سوم ماه مبارك رمضان است.(11) در این شب - كه شب نزول قرآن به شمار مى‏آید - امور خیر و شر مردم و ولادت، مرگ، روزى، حج، طاعت، گناه و خلاصه هر حادثه‏اى كه در طول سال واقع مى‏شود، تقدیر مى‏گردد.(12) شب قدر همیشه و هر سال تكرار مى‏شود. عبادت در آن شب، فضیلت فراوان دارد و در نیكویى سرنوشت یك ساله بسیار مؤثر است.(13) در این شب تمام حوادث سال آینده به امام هر زمان ارائه مى‏شود و وى از سرنوشت خود و دیگران با خبر مى‏گردد. امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: «انه ینزل فى لیلة القدر الى ولى الامر تفسیر الامور سنةً سنةً، یؤمر فى امر نفسه بكذا و كذا و فى امر الناس بكذا و كذا؛ در شب قدر به‏ ولى امر (امام هر زمان) تفسیر كارها و حوادث نازل مى‏شود و وى درباره خویش و دیگر مردمان مأمور به دستورهایى مى‏شود.»(14)

 

پس شب قدر شبى است كه:

1. قرآن در آن نازل شده است.

2. حوادث سال آینده در آن تقدیر مى‏شود.

3. این حوادث بر امام زمان - روحى فداه - عرضه و آن حضرت مامور به كارهایى مى‏گردد.

 

بنابراین، مى‏توان گفت شب قدر، شب تقدیر و شب اندازه‏گیرى و شب تعیین حوادث جهان ماده است.

این مطلب مطابق آیات قرآنى نیز مى‏باشد؛ زیرا در آیه 185 سوره مباركه «بقره» مى‏فرماید: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ»؛ ماه رمضان كه در آن قرآن ‏نازل شده است.» طبق این آیه، نزول قرآن (نزول دفعى) در ماه رمضان بوده است. و در آیات 3 - 5 سوره مباركه دخان مى‏فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِینَ* فِیها یُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِیمٍ* أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِینَ.» این آیه نیز تصریح دارد كه نزول [دفعى‏] قرآن در یك شب بوده است كه از آن به شب مبارك تعبیر شده است. همچنین در سوره مباركه قدر تصریح شده است كه قرآن در شب قدر نازل شده است.

 

پس با جمع آیات سه گانه بالا روشن مى‏شود:

1. قرآن در ماه رمضان نازل شده است.

2. قرآن در شبى مبارك از شب‏هاى ماه مبارك رمضان نازل شده است.

3. این شب، در قرآن شب قدر نام دارد.

4. ویژگى خاص این شب بر حسب آیات سوره مباركه دخان دو امر است:

الف. نزول قرآن.

ب. هر امر حكیمى در آن شب مبارك جدا مى‏گردد.

 

اما سوره مباركه قدر كه به منزله شرح و تفسیر آیات سوره مباركه «دخان» است، شش ویژگى براى شب قدر مى‏شمارد:

الف. شب نزول قرآن است (إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ).

ب. این شب، شبى ناشناخته است و این ناشناختگى به دلیل عظمت آن شب است ( وَ ما أَدْراكَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ).

ج. شب قدر از هزار ماه بهتر است. (لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ).

د. در این شب مبارك، ملائكه و روح با اجازه پروردگار عالمیان نازل مى‏شوند (تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَالرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ) و روایات تصریح دارند كه آنها بر قلب امام هر زمان نازل مى‏شوند.

ه. این نزول براى تحقق هر امرى است كه در سوره «دخان» بدان اشاره رفت (مِنْ كُلِّ أَمْرٍ) و این نزول - كه مساوى با رحمت خاصه الهى ‏بر مومنان شب زنده‌دار است - تا طلوع فجر ادامه دارد (سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ).

و. شب قدر، شب تقدیر و اندازه‏گیرى است؛ زیرا در این سوره - كه تنها پنج آیه دارد - سه بار «لیلة القدر» تكرار شده است و این نشانه اهتمام ویژه قرآن به مسئله اندازه‏گیرى در آن شب خاص است.

مرحوم كلینى در كافى از امام باقر علیه السلام نقل مى‏كند كه آن حضرت در جواب معناى آیه «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَكَةٍ» فرمودند: «آرى شب قدر، شبى است كه همه ساله در ماه رمضان و در دهه آخر آن، تجدید مى‏شود. شبى كه قرآن جز در آن شب نازل نشده و آن شبى است كه خداى تعالى درباره‏اش فرموده است: «فیها یفرق كل امر حكیم؛ در آن شب هر، امرى با حكمت، متعین و ممتاز مى‏گردد.» آنگاه فرمود: «در شب قدر، هر حادثه‏اى كه باید در طول آن سال واقع گردد، تقدیر مى‏شود؛ خیر و شر، طاعت و معصیت و فرزندى كه قرار است متولد شود یا اجلى كه قرار است فرارسد یا رزقى كه قرار است برسد و ... .»(15)

 

پى‏نوشت‌ها:

1- قاموس قرآن، سید على اكبر قرشى، ج ‏5، ص 246 و 247 .

2- همان، ص 248.

3- المیزان، سید محمد حسین طباطبایى، ج‏12 ص 150 و 151.

4- همان، ج‏ 19، ص 101.

5- انسان و سرنوشت، شهید مطهرى، ص 52.

6- المحاسن البرقى، ج‏1، ص 244.

7- بحار الانوار، ج ‏5، ص 122.

8- المیزان، ج ‏19، ص 101 - 103

9- انسان و سرنوشت، ص 53

10- همان، ص 55 و 56

11- اقبال الاعمال، سید بن طاووس، تحقیق و تصحیح جواد قیومى اصفهانى، ج‏1، ص 312 و 313 و 374 و 375

12- الكافى، كلینى، ج ‏4، ص 157 .

13- المراقبات، ملكى تبریزى، ص، 237 - 252

14- الكافى، ج‏1، ص 248

15- المیزان فى تفسیر القرآن، ج 20، ص، 382/ بحث روایى ذیل سوره مباركه قدر.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: حقیقت شب قدر
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 6 / 4 / 1395

شب قدر، شب توبه

 

شب قدر، بال گشودن فرشتگان و عرشیان، روی زمین دیدنی است. ستارگان با نورافشانی زیبای شان اشک های سوز و توبة بندگان گنه کار را در اوج نگاه های شان و در آسمان عشق منعکس می کنند. آری، دست های نیاز سوی خداوند بلند شده است تا از عطر رحمت او سرشار شوند.

اطرافم را می نگرم. همه جا پر شده است از بوی رحمت و مهربانی و عشق خداوندی. همه جا لبریز نالة سوزناک عاشقان الهی است. نواهای عاشقانه با آوایی عطشناک، تشنگی روح های سرگردان در کویر دنیا را سر می دهند و با ناله های بک یا الله»، عاشقی و نیاز را به اوج می رسانند. امشب، مهتاب مثل همیشه نیست، او نیز نورانی تر شده تا با تابش رحمت الهی بر دل های تاریک و سیاه چندین ساله، آن ها را روشن و الهی کند.

پروردگارا! در این شب، چشم به آسمان دوخته ام و سر بر آستان کبریایی تو. بارالها! تسبیح گوی توام و چشم در چشم افق دوخته ام و در مدار نگاهم نظاره گر کهکشان مهربانی توام. یا نور! هیچ یاریگری نیست جز مهربانی تو. پس دستم بگیر. هیچ تکیه گاهی نیست جز پناهگاه مودّت و رحمت تو. مرا نزد خویش بپذیر. قطرات اشک و ناله های سوزناک، آرام آرام دلم را به سویت می کشاند.

مهربانا! می دانم که شب قدر را فرصتی برای دل سوختگان و عاشقان راهت قرار داده ای و من باید این پلکان صعود را در این شب زیبا و نورانی بپیمایم. باید راهی به سوی آسمان بیابم. باید خود را به ابدیت نزدیک کنم. باید هم چون فرشتگان، گرداگرد امام هستی بگردم. باید بروم به سوی نورانیت. باید وجودم را در اینة خوبی ها منعکس کنم. باید در این شب، خود را پیدا کنم که سال هاست گم کردة راهم و اسیر پندارهای خویش. باید در این جادة تنهایی گام بردارم، عاشقانه نالة بک یا الله» سر دهم و بند بند یا غیاث المستغیثین» را بر لوح دلم حک کنم.

باید رنگ خدا گیرم که شب قدر، شب زیبایی هاست، شب آسمانی شدن است. شب هم نشینی با فرشتگان است. شب توبه و استغفار، شب وعده با خداست. و من آمده ام با چشمانی اشکبار و دستانی تهی و کوله باری از گناه که بر دوشم سنگینی می کند.

آمده ام تا همیشه نیازم را با بی نیازی وجودش یک رنگ کنم. آمده ام تا تسبیح توبه و استغفار را دانه دانه بشمارم. آمده ام تا وجودم را در اقیانوس بی کران رحمت الهی غرق کنم.

آمده ام ای خوب ترین! ای بهترین! ای مهربان ترین! تا در میهمانی بندگانت مرا نیز بپذیری و بخشش گناهان را بدرقة راهم کنی. آمده ام تا به چهارده نور پاک، قسَمت دهم و والاترین کتاب را بر سر بگیرم و بالاتر روم. مرا به خویش وامگذار و در این شب، با بهترین دوستانت هم نشین کن و از خویش مران که بی تو حیرانم و سرگردان.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: شب قدر، شب توبه
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی