تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 41329
بازدید دیروز : 37451
بازدید هفته : 191161
بازدید ماه : 513442
بازدید کل : 10905197
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 5 / 8 / 1395

Image result for ‫طلاق در اسلام‬‎

طلاق در اسلام

اسلام، طلاق و جداشدن زن و شوهر را در شرایطی خاص تجویز نموده، ولی آن‌را عملی منفور و مبغوض می‌داند و در احادیث مذمت شده است:

امام صادق علیه السلام فرمود:

خدا خانه‌ای را که در آن عروسی برپا شود دوست دارد و خانه‌ای را که در آن طلاق واقع شود مبغوض دارد. نزد خدا چیزی مبغوض‌تر از طلاق نیست.[1]

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

میان کارهای حلال، کاری بدتر از طلاق نیست. خدا مردانی را که زیاد طلاق می‌دهند و زن می‌گیرند دشمن دارد.[2]

هم‌چنین علیه السلام فرمود:

وقتی به پیامبر صلی الله علیه و آله خبر رسید که ابوایوب قصد دارد همسر خود را طلاق دهد، فرمود: طلاق دادن ام‌ایوب گناه است.[3]

امام محمد باقر علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده که فرمود:

آن‌قدر جبرئیل درباره زن به من سفارش کرد که گمان کردم طلاق دادن او جز در موردی که مرتکب فحشای آشکار شود جایز نیست.[4]

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

تزویج کنید، ولی طلاق ندهید، زیرا از طلاق عرش خدا می‌لرزد.[5]

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

خدا در میان مباحات، چیزی را محبوب‌تر از نکاح ندارد و هیچ مباحی را مبغوض‌تر از طلاق ندارد.[6]

طلاق از نظر اسلام، عملی بسیار زشت و قبیح است که باید حتی‌الامکان از آن دوری شود، زیرا عرش خدا را به لرزه می‌آورد، اما به عللی تحریم نشده و مورد نهی شدید قرار گرفته است. برای پیش‌گیری از وقوع طلاق، با عوامل آن به شدت مبارزه شده که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

1. یکی از عوامل طلاق، دل‌سردی مرد به همسر مشروع خود و دل‌بستگی و چشم‌داشت به زنان بیگانه است. یکی از عوامل مهم آن، بی‌حجابی یا بدحجابی بانوان و چشم‌چرانی مردان است. وقتی مرد در کوچه و خیابان چشمش به زنی افتاد که از همسر خودش زیباتر و جاذب‌تر بود، امکان دارد شیفته او گردد و از همسرش دل‌سرد شود. وقتی به منزل برگشت با ایراد و بهانه‌جویی زندگی را تلخ می‌کند و چه‌بسا در نهایت به طلاق کشیده شود.

اسلام برای پیش‌گیری از وقوع این امر، از یک طرف به بانوان توصیه می‌کند حجاب را رعایت کنند و زینت‌های خود را در معرض دید مردان بیگانه قرار ندهند و برای غیرشوهر خود آرایش و دلبری نکنند. از سوی دیگر، به مردان توصیه می‌کند که به زنان نامحرم ننگرند و از شوخی و شیرین‌زبانی با آنان بپرهیزند. اگر چشمشان به زنی نامحرم افتاد، تعقیب نکنند و بی‌درنگ دیدگان خود را فروبندند.

2. دومین عامل طلاق، دل‌سردی زن و مرد به یک‌دیگر و ارضا نشدن غریزه جنسی آنان است. بسیاری از طلاق‌ها و انحراف‌ها در اثر این است که زن یا مرد در کام‌یابی و ارضای غریزه جنسی خوب اشباع نمی‌شوند.

اسلام برای پیش‌گیری از وقوع این امر به بانوان توصیه می‌کند که بهترین لباس‌های خود را در منزل بپوشند، طبق دلخواه شوهر، خود را آرایش کنند و در معرض دید او قرار دهند. هم‌چنین به مردان توصیه می‌کند که نظافت و پاکیزگی را رعایت کنند و به اصلاح سر و صورت خود برسند و در منزل نیز زیبا زندگی کنند.

از سوی دیگر، به زن و شوهر تذکر می‌دهد که هنگام عمل جنسی و لذت‌جویی‌ها فقط به فکر ارضای غریزه جنسی و کام‌یابی خود نباشند، بلکه به فکر کام‌دهی و ارضای طرف خود نیز باشند.

3. سومین عامل، بدرفتاری‌ها و بداخلاقی‌ها و ایراد و بهانه‌جویی‌ها و کشمکش‌ها و لجبازی‌های زن یا شوهر است. آمار نشان می‌دهد که مهم‌ترین عامل اکثر طلاق‌ها ناسازگاری اخلاق زن و شوهر بوده است.

اسلام برای پیش‌گیری از این امر و استحکام بنیاد خانواده، برای هر یک از زن و شوهر حقوق و وظایفی را مقرر داشته و از آنان خواسته که به آن عمل کنند. علاوه بر آن، توصیه کرده که از خودمحوری، استبداد و لج‌بازی بپرهیزند و سعه صدر و گذشت داشته باشند و اختلاف سلیقه‌ها را با عقل و انصاف حل و فصل کنند.

وظایف اخلاقی زن و شوهر در کتاب‌های اخلاق بررسی شده که به برخی از آنها اشاره شد.

4. عامل دیگری که اسلام برای حل اختلاف‌های زن و شوهر و جلوگیری از طلاق پیش‌بینی کرده، موضوع تشکیل هیئت داوران است که از دو نفر تشکیل شده است: یکی، از خانواده زن و دیگری، از خانواده مرد. این دو نفر می‌توانند از خویشان زن و شوهر یا بیگانه باشند.

قرآن می‌فرماید:

«اگر از اختلاف و جدایی زن و شوهر ترسیدید، پس داوری را از بستگان مرد و زن انتخاب کنید. چنان‌چه قصد اصلاح داشته باشند خدا توفیقشان می‌دهد، زیرا خدا دانا و آگاه است».[7]

هیئت داوران برای اصلاح، جلسه‌ای ترتیب می‌دهند و از زن و شوهر جهت شرکت در آن دعوت می‌نمایند. از موضوع اختلاف جویا می‌شوند، با کمال دقت و انصاف به سخنان آنان گوش می‌دهند، حق را در هر طرف یافتند دوستانه و مشفقانه به فرد دیگر تذکر می‌دهند. هر یکی از آنان را به وظیفه‌اش آشنا می‌سازند. آن‌گاه آنان را به گذشت و اغماض و رعایت وظایف زناشویی و سعی در استحکام بنیاد مقدس ازدواج دعوت می‌کنند و از عواقب سوء اختلاف و جدایی برحذر می‌دارند، بدین وسیله صلحشان می‌دهند.

ناگفته نماند که صلح داوران اسلامی، با سازشی که به اجبار قانون به وجود می‌آید تفاوت فراوانی دارد. صلح قانونی مانند صلح دو شریک یا دو همسایه یا دو متخاصم است که ملتزم می‌شوند به حقوق یک‌دیگر تجاوز نکنند، اما صلحی که اسلام با هیئت داوران فراهم می‌سازد، به معنای الزام قانونی نیست، بلکه رفع کدورت‌های قلبی و ریشه‌کن کردن منشأ اختلاف‌ها و سعی در ایجاد تفاهم و تحکیم علاقه خانوادگی و دل‌گرمی به زندگی و عادی ساختن روابط زن و شوهر است. امتیاز این سازش بر صلح اول، برای کسی پوشیده نیست. اما اگر داوران بعد از بررسی و اقدامات لازم بدین نتیجه رسیدند که اختلاف‌های میان زن و شوهر بسیار عمیق است و شعله‌های عشق و علاقه زناشویی کاملًا خاموش شده و هیچ امیدی به اصلاح نیست، حتی با توصیه به گذشت و اغماض، در چنین صورتی زن و شوهر را به حال خود می‌گذارند تا از یک‌دیگر جدا شوند، یا آنان را به طلاق توصیه می‌کنند.

5. پنجمین چیزی که می‌تواند مانع طلاق شود یا آن‌را به تأخیر بیندازد، پرداخت مهر است. مرد اگر مهر زن خود را از قبل داده، حق ندارد آن را پس بگیرد و اگر نداده است، وظیفه دارد هنگام طلاق به طور کامل بپردازد.

قرآن می‌فرماید:

«اگر خواستيد زنى به جاى زن ديگر بگيريد و او را قنطارى مال داده‏ايد، نبايد چيزى از او بازستانيد. آيا تهمت مى‏زنيد و مرتكب گناه مى‏شويد، تا مهرشان را بگيريد چگونه مهر را پس مى‏گيريد و حال آن‏كه از يك‏ديگر بهره برده‏ايد و زنان از شما پيمانى استوار گرفته‏اند».[8]

مهر، حقِ شرعی و قانونی زن است و می‌تواند از هر طریق ممکن، آن‌را وصول کند و چنان‌چه مرد به طور نقدی آن‌را نداده باشد، باید هنگام طلاق آن‌را بپردازد. اگر مهر، ملک یا پول قابل توجهی باشد می‌تواند تا حدی از اقدام به طلاق جلوگیری کند، به ویژه در افراد تهی‌دست یا کم‌ثروت.

6. یکی از عوامل دیگر، سرپرستی و نگه‌داری از فرزندان و تأمین هزینه زندگی آنان است که مرد بر عهده دارد. در صورتی که اوضاع خانواده عادی باشد و زن و شوهر با هم زندگی کنند، بیشتر زنان مسئولیت نگه‌داری بچه‌ها را برعهده می‌گیرند، در نتیجه، مردان فرصت کارکردن و تأمین هزینه‌های خانواده را دارند.

اما اگر با طلاق از یک‌دیگر جدا شدند، سرپرستی و نگه‌داری از بچه‌ها نیز برعهده مرد می‌افتد و جمع میان این دو مسئولیت بسیار دشوار است. به علاوه، بچه‌ها نیاز به مادر دارند، که پدر نمی‌تواند آن‌را تأمین کند. از همین رو، اگر پدر خوب بیندیشد و عواقب سوء و مشکلات آن‌را مطالعه کند، غالباً از طلاق دادن منصرف می‌شود.

بنابراین، وجود فرزند و مسئولیت نگه‌داری از او را نیز می‌توان یکی از پشتوانه‌های بقا و استحکام بنیاد خانواده و از موانع طلاق به‌شمار آورد.

7. عامل دیگر، حضور دو شاهد عادل است. اسلام در صحت طلاق حضور دو شاهد عادل را هنگام اجرای صیغه طلاق شرط کرده است، زیرا در صحت آن، اجرای صحیح صیغه طلاق شرط شده که از هر کسی ساخته نیست.

از سوی دیگر، باید زمان اجرایِ صیغه، دو نفر شاهد عادل حضور داشته باشند، تا صیغه طلاق را بشنوند و عنداللزوم شهادت دهند.

با توجه به این‌که دسترسی به مجری صیغه طلاق و وجود دو نفر شاهد عادل چندان آسان نیست و نیاز به گذشت زمان دارد، مرد را از تعجیل در طلاق بازمی‌دارد.

در طول این مدت امکان دارد مرد سر عقل بیاید و از عصبانیت‌ها و لج‌بازی‌هایش کاسته شود و در عواقب سوء طلاق و مشکلات گوناگون آینده‌اش خوب بیندیشد و از طلاق دادن منصرف گردد. دوستان و مشاوران خیرخواه نیز می‌توانند در این خصوص به او کمک کنند. بعد از وجود همه شرایط، باز عالم مجری صیغه عقد و دو نفر شاهد عادل فوراً طلاق نمی‌دهند؛ بلکه می‌کوشند اختلاف‌هایشان را برطرف سازند و صلحشان دهند و در صورت لزوم بازهم طلاق را تأخیر می‌اندازند، تا فرصت بیشتری برای عاقبت‌اندیشی وانصراف داشته باشند. اسلام، چون مخالف طلاق بوده به هر طریق ممکن می‌کوشد از وقوع آن جلوگیری کند.

8. بعد از این‌که طلاق با همه شرایط و طی مراحل انجام گرفت، باز هم اسلام ازدواج را خاتمه یافته تلقی نمی‌کند، بلکه زمانی را به عنوان زمان عده[9] تعیین کرده و در طلاق رجعی به مرد اجازه می‌دهد به ازدواج سابق رجوع کند، بدون این‌که نیازی به مهر و صیغه جدید باشد.

اسلام آن‌قدر به حفظ و بقای ازدواج عنایت داشته که حتی بعد از وقوع طلاق و در زمان عده به مرد فرصت داده تا خوب بیندیشد و در صورت تمایل به ازدواج سابق رجوع کند.

 

موضوعات مرتبط: ناگفته های زندگی
برچسب‌ها: طلاق در اسلام
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 4 / 8 / 1395

فرصت جواني را دريابيد

فرصت جواني را دريابيد

نويسنده:مرضيه فكري

يكي از عوامل موفقيت و پيروزي انقلاب اسلامي توجه حضرت امام خميني و روابط ايشان با مردم به ويژه نسل جوان بوده است. امام خميني براي جوانان همچون پدري دلسوز و فداكار بود و لحظه اي از اين قشر فعال جامعه غفلت ننموده و همواره با نصايح خود سعي در آگاه نمودن جوانان داشت. امام با جوانان رابطه قلبي و پيوند عاطفي برقرار كرده بود به طوري كه همدلي و همزباني امام با آنان مورد تعجب جامعه شناسان بود و اين مسئله همچون معمايي براي آنان به نظر مي رسيد كه چگونه امام با سن بالا فكر پر نشاط و جوان پسند دارد كه توانسته نسل جوان را به خود مجذوب ساخته و به دنبال خود به حركت در آورد تا پا به پاي او براي حفظ اسلام بكوشند. امام جوانان را اميد آينده كشور مي دانست و نقش جوانان را در پيروزي انقلاب بس عظيم مي شناخت.

غنيمت شمردن فرصت جواني

يكي از توصيه هاي حضرت امام به جوانان در خصوص اهميت دادن به جواني بود و اين فرصت را آنقدر مهم مي دانست كه همواره به اصلاح انسان در اين دوران تاكيد مي نمودند و دريغ داشتند كه اين سرمايه بزرگ و فرصت بي نظير از دست برود چنان كه اميرالمومنين علي (ع) فرموده اند: « شيئان لا يعرف فضلهما الا من فقدهما: السباب و العافيه ( 1 ) دو چيز است كه قدر و قيمتشان را نمي شناسند مگر كسي كه آن دو را از دست داده باشد يكي جواني و ديگري تندرستي و عافيت. » از اين حديث شريف به خوبي روشن مي شود كه جواني فرصت و سرمايه اي بس با اهميت است كه اولا همرديف با نعمت بزرگ الهي يعني سلامت و عافيت قرار گرفته و ثانيا انسان وقتي آن را از دست داد پي به ارزشش مي برد آنگاه دچار حسرت مي شود چرا كه مي فهمد سرمايه گرانبهايي را از دست داده كه قابل جبران نيست و اين موجب حسرت و پشيماني دايمي خواهد بود. امام خميني در باره ضرورت غنيمت شمردن جواني خطاب به فرزند خود فرمودند: « پسرم تا نعمت جواني را از دست ندادي فكر اصلاح خود باش كه در پيري همه چيز را از دست مي دهي. يكي از مكايد شيطان كه شايد بزرگترين آن باشد كه پدرت بدان گرفتار بوده و هست مگر رحمت حق تعالي دستگير او باشد استدراج است. در عهد نو جواني شيطان باطن كه بزرگترين دشمنان اوست او را از فكر اصلاح خود باز مي دارد و اميد مي دهد كه وقت زياد است. اكنون فصل برخورداري از جواني است و هر آن و هر ساعت و هر روز كه بر انسان مي گذرد درجه درجه او را با وعده هاي پوچ از اين فكر باز مي دارد تا ايام جواني را از او بگيرد و آنگاه كه جواني رو به اتمام است او را به اميد اصلاح در پيري سر خوش مي كند و در ايام پيري نيز اين وسوسه شيطاني از او دست نكشد و وعده تو به در آخر عمر مي دهد و در آخر عمر و شهود موت حق تعالي را در نظر او مغبوض ترين موجود جلوه مي دهد كه محبوب او كه دنيا است از دستش گرفته است اين حال اشخاصي است كه نور فطرت در آنها به كلي خاموش نشده است و اشخاصي هستند كه غرقاب دنيا آنها را از فكر اصلاح به دور نگهداشته و غرور دنيا سر تا پاي آنان را فراگرفته است . ( 2 )
در آئين مقدس اسلام به جواني اهميت زيادي داده شده است و بر غنيمت شمردن آن توصيه و تاكيد فراوان شده است. پيشوايان گرامي اسلام جواني را يكي از نعمت هاي پر ارج الهي و از سرمايه هاي بزرگ سعادت در زندگي انسان دانسته اند و به نحوه گذراندن آن توجه خاصي دارند. همانطور كه پيامبر اكرم (ص ) مي فرمايند: « در قيامت هيچ بنده اي قدم از قدم بر نمي دارد تا به اين پرسش ها پاسخ دهد: اول آنكه عمرش را در چه كار سپري نموده است و دوم جوانيش را چگونه و در چه راه تمام كرده است » .
فرصت ايام جواني فرصت رسيدن به بالاترين مراحل توانمندي و عالي ترين منازل زندگي است و انسان در اين دوران در اوج توانايي قرار دارد. اگر فردي در اين دوران قدم در راه راست بگذارد و از رهنمودهاي بزرگان دين بهره ببرد مسلم به سعادت واقعي دست مي يابد و اگر كوتاهي كند خود را از سعادت و آينده درخشان محروم مي سازد.

 

موضوعات مرتبط: ویژه جوانان ونوجوانان
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 4 / 8 / 1395

جوان و ارزش جوان

جوان و ارزش جوان
نويسنده: غلامعلی دانش
منبع : اختصاصی راسخون
 
چکیده
در هر جامعه جوان ونسل جوان گنچینه های سرشار آن ها است و لازم به حفظ و حراست است و بزرگان و مدیران جوامع بشری باید در مورد آنها برنامه ریزی داشته باشند و الا ضربه های جبران ناپذیری به پیکر جامعه وارد خواهد شد.
اگر جوانی در بین جمعی ضربه خورد و آن جمع قدرت دفاع نداشته باشد در واقع آنها محکوم به نابودی و شکستند برای جلوگیری از این ضربه ها و شکست ها آیات و روایات رهنمایی های حکیمانه ای دارد و بر ما لازم است طبق آنها عمل نموده و الگو و سرمشق قرار دهیم.
کیلد واژگان:
جوان، جامعه، رابطه ی جوان و جامعه ، و اهمیت جوان.
مقدمه:
هدایت و تربیت نسل جوان به لحاظ اهمیتی که دارد امروزه بیشتر از گذشته مورد توجه دانشمندان و دل سوزان جوامع مختلف قرار گرفته است.
جوان دارای خصوصیات عاطفی ، اجتماعی و جسمانی است.
حساسیت و تنوع خصلت های رفتاری، هیجان درونی ... شمه ای از ویژگی های اوست.
با توجه به این ویژگی ها و خصوصیات نوجوانان و جوانان، باید طوری با آنها برخورد شود و رابطه برقرار گردد که مایه ی جذب و دل گرمی آنهاشود نه اینکه باعث تنفر و دل سردی آنها گردد. ما در این نوشتار بر آنیم با استفاده از آیات و روایات به شناخت ویژگیهای جوان و نوع رفتار با آن بپردازیم.

جوان و ارزش
 

در حیقیت جامعه مرکب است از زن ومرد و پیر و جوان ولی در هر جامعه ای که نسل جوان گنجینه های سرشاری هستند که حفظ و مراقبت لازم دارد و الا این سرمایه ی ارزشمند از بین خواد رفت وراه انحراف و هلاکت در پیش می گیرد لذا برای مدیران و مدبران اجتماع لازم است برای حفظ و حراست نسل جوان سرمایه گذاری کند واین گروه فعال و پرشور را با رفتار حکیمانه و تکریم شخصیت و احترام به نیازهای آنها، دل آنها را گرفته؛ به اهداف مطلوب هدایت نمایند.
و جامعه ی آینده را از نظر سلامتی و حفظ ارزش ها بیمه نمایند.

 

موضوعات مرتبط: ویژه جوانان ونوجوانان
برچسب‌ها: جوان و ارزش جوان
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 4 / 8 / 1395

جوان، انتخاب هدفی بزرگ

جوان، انتخاب هدفی بزرگ
جوان، انتخاب هدفی بزرگ

نويسنده: محمد خندان
منبع :اختصاصی راسخون
 
چکیده

در این تحقیق به بررسی بهترین هدف زندگی می‌پردازیم. در صورتی که جوان بهترین هدف را شناخت و آن را انتخاب نمود به تبع آن تلاش مضاعف خواهد نمود. حال سوال این است بهترین هدف زندگی چیست؟ و انتخاب آن چه تاثیری در زندگی دارد؟
کلید واژه: قرآن، امام، هدف، جوان، آینده

مقدمه
 

امیرالمومنین علی (ع) می‌فرمایند: «کسی که شرافت باطنی وگوهر انسانی خود را بشناسد، این شناسایی، او را از پستی‌هایش مصون خواهد داشت (1) پس برای جلوگیری از سقوط و تباهی دنیا و آخرت، می‌بایست جوانان استعدادهای معنوی و لیاقتهای روحی خود را بشناسند و برای نیل به خوشبختی و سعادت ابدی و این که انسان واقعی باشند و به مدارج کمال روحانی نایل شوند تصمیم قطعی بگیرند؛ و با کمک قرآن و اهلبیت هدف زنگی را بیابد. پیشینه‌ی انتخاب هدف در تمام ملت‌ها از اغاز خلقت بوده است، بسیاری از انسان‌ها مخصوصا دولت‌های اروپایی هدف را قدرت و پول و... می‌دانند در صورتی که همه این‌ها فنا پذیر و آخر تمام می‌شود

گفتار اول: هدف جوان
 

رابطه دین و جوان:
 

این بحث در دنیای امروز بسیار حائز اهمیت است که جوان با دین پیوند و ارتباطی جدا نشدنی دارد؛ سئوالی که مطرح می‌گردد، این است که این پیوند چگونه پیوندی است؟ این پیوند لازم است که ماندگار باشد یا این پیوند یک زمان خاصی دارد و بعد از آن زمان معین، پیوند دیگر وجود ندارد؛ مثل پیوند ازدواج که انسان تا جوان است و آن شور و اشتیاق و آن تحرکات را دارد و قوه شهوت و میل جنسی در وجودش هست گرایش به ازدواج دارد؛ و یا پیوند باید بین جوان و دین پیوندی عمیق و همیشگی باشد، مانند پیوند فرزند و مادر که هیچ وقت قطع شدنی نیست و نخواهد بود. سئوال دیگری که در این رابطه بسیار حائز اهمیت می‌باشد، این است که روح یک جوان به خودی خود چنین گرایشی به دین دارد و عوامل بیرونی ممکن است او را در این امر سوق دهد و یا باید علاقمندی به دین را با تشویق و تبلیغ در جوان ایجاد کرد. برای روشن شدن این موضوع باید به مراحل زندگی انسان توجه نمود تا جایگاه جوانی را در این مراحل پیدا کنیم.

 

موضوعات مرتبط: ویژه جوانان ونوجوانان
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 3 / 8 / 1395

چیستان با جواب چیستان جدید

 چیستان با جواب: تکرار ارقام

برای نوشتن اعداد از 28 تا 80 چند بار رقم 7 به کار می رود ؟

.

.

.

.

 

پاسخ چیستان با جواب تکرار ارقام

پاسخ چیستان جدید : جواب 15 بار است. به خاطر اینکه در اعداد 37 و 47 و 57 و 67 کلا 4 بار رقم 7 به کار می رود . اما از اعداد 70 تا 79 باید 11 بار رقم 7 را به کار برد . لازم به ذکر است که در عدد 77 دو بار رقم 7 به کار می رود . به این ترتیب برای نوشتن اعداد از 28 تا 80 باید مجموعا 15 بار باید رقم 7 را به کار برد .

 

موضوعات مرتبط: معما
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 3 / 8 / 1395

 چیستان با جواب : چند مربع ؟

 

در این چیستان با جواب قصد داریم هوش تصوریری شما را بسنجیم . در واقع این چیستان جدید بوده و کمی با چیستان با جواب قبلی متفاوت است و جنبه دیگری از هوش شما را می آزماید . در شکل زیر چند مربع پیدا می کنید ؟

 

چیستان با جواب چیستان جدید. . . .                                                                                                        قبل از دیدن حل این چیستان با جواب بیشتر فکر کنید .

پاسخ چیستان با جواب چند مربع ؟ :

 گر کمی با سبک این چیستان جدید آشنا باشید می فهمید که 24 مربع در شکل مو جود است .   چیستان با جواب چیستان جدید                                                    امیدوارم از این چیستان جدید لذت برده باشید. باز هم به این صفحه سر بزنید چرا که با چیستان جدید به روز خواهد شد

موضوعات مرتبط: معما
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 3 / 8 / 1395

چیستان با جواب : معمای عبور از رودخانه

  روزی یک زن و شوهر با دو فرزند کوچک خود (یک پسر ، یک دختر ) از روستایی گذر می کردند . همین طور که می رفتند به رودخانه ای رسیدن د. بر روی این رودخانه هیچ پلی وجود نداشت . آن ها متوجه مرد ماهیگیری شدند که در قایق خود به ماهی گیری مشغول بود . آنها از ماهی گیر کمک خواستند . مرد ماهی گیر به آنها گفت که قایقش تنها ظرفیت یک نفر بزرگ سال یا دو نفر کودک را دارد . آیا می تونید بگویید این خانواده چگونه می تونند از عرض رودخانه عبور کنند و در آخر ، قایق رو به صاحبش بازگردانند ؟ برای رسیدن به جواب این چیستان جدید لازم است به دو راهنمایی زیر توجه کنید . این دو نکته شما را در جواب دادن به این چیستان  یاری می دهند : راهنمایی اول برای چیستان با جواب : هیچ کدام از اعضای خانواده قصد شنا کردن ندارند ! راهنمایی اول برای چیستان با جواب : هر دو فرزند کوچک خانواده می توانند قایق را هدایت کنند . حال قبل از اینکه به حل چیستان با جواب نگاه کنید ، خوب به راهنمایی های این چیستان جدید فکر کنید . . . آیا این چیستان جدید شما را حسابی به فکر فرو برده ؟ عجله نکنید ! حل این چیستان با جواب در دسترس شماست . جواب این چیستان رو در ادامه مطلب مشاهده کنید . برای شما چیستان جدید بود ؟  

پاسخ چیستان با جواب عبور از رودخانه

 

اگر تونستید به حل این چیستان با جواب برسید واقعا باید به شما تبریک گفت چراکه شما در حل این چیستان جدید مهارت تفکر منظم رو آموخته اید . البته این نکته که این چیستان با جواب است نباید شما را وادار به نگاه کردن جواب بکند ! هریک از افراد را با یک علامت اختصاری نشان می دهیم : A : پدر         : Bمادر         : Cپسر   : D      دختر  E         : ماهیگیر مراحل حل چیستان با جواب : بریم سر وقت حل این چیستان جدید  ؟  

 

طرف اول

حرکت

طرف دوم

---

ABCDE

---

---

1

AB   E

پسر و دختر به سمت دیگر می روند

CD

2

ABC E

پسر بر می گردد

D

3

BC   E

پدر می رود

A   D

4

BCDE

دختر بر می گردد

A

5

B    E

پسر و دختر می روند

A   CD

6

BC   E

پسر بر می گردد

A     D

7

C    E

مادر می رود

AB   D

8

CDE

دختر بر می گردد

AB

9

E

پسر و دختر می روند

ABCD

10

C   E

پسر برمی گردد

AB   D

11

C

ماهیگیر می رود

AB   DE

12

CD

دختر برمی گردد

AB    E

13

---

بالاخره پسر و دختر می روند

ABCDE

  با 13 جابجایی در عرض رودخانه ، همگی به سمت دیگر می روند و البته قایق هم به صاحبش باز میگردد و البته به حل این چیستان با جواب می رسیم ! امیدوارم از حل این چیستان جدید لذت برده باشید . حال به یک چیستان با جواب دیگر توجه کنید :

موضوعات مرتبط: معما
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 2 / 8 / 1395

پرسش 1: مراد از فلسفه احكام چيست؟
پاسخ: واژه فلسفه،كاربردهاى گوناگون و معانى متفاوتى دارد. گاه به صورت مطلق (بدون قيد) و گاه با صورت پسوند (مبانى فلسفه،تاريخ فلسفه و ...) و گاه به شكل پيشوند (فلسفه اسلامى، فلسفه غرب،فلسفه هنر،فلسفه دين، فلسفه احكام و ...) به كار رفته است.
فلسفه به صورت مطلق، به معناى فلسفه خاص است؛ يعنى علمى كه در آن از عوارض موجود از آن جهت كه موجود است، بحث مى شود.[1]
واژه فلسفه هر گاه به صورت پسوند به كار رود،به معناى فلسفه اى است كه حكما آن را به نظرى و عملى تقسيم كرده اند؛عملى را شامل تهذيب اخلاق، تدبير منزل و سياست مدن دانسته اند و نظرى را به طبيعيات، الهيات و رياضيات تقسيم كرده اند.
هرگاه فلسفه به گونه پيشوند آورده شود، معانى گوناگون از آن اراده مى شود كه بيش تر آن معانى نو پيداست و در لغت نامه هاى كهن ديده نمى شود. براى نمونه «فلسفه اسلامى» به معناى آن بخش از مباحث فلسفى است كه در ميان انديشه وران اسلامى مطرح شده و رشد يافته است.
در برخى از اين واژه ها،فلسفه به علمى از علوم اضافه شده است؛مثل فلسفه حقوق،فلسفه هنر،فلسفه تاريخ و ...در اين واژه ها،فلسفه به معناى «علم شناسى» علم است.موضوع علم تاريخ، وقايع گذشته و تجزيه و تحليل آن هاست، ولى موضوع فلسفه تاريخ،خود علم تاريخ است.
در اين نوشتار، مراد از فلسفه، شناخت علّت تشريع احكام و نيز بيان برخى مصالح، اهداف و فوايد موضوعات فقهى مى باشد.[2] و اما مراد از احكام، حكم هاى
تكليفى حرمت، وجوب، استحباب، كراهت و اباحه است و افزون بر آن حكم هاى وضعى مانند: طهارت، نجاست، صحت و بطلان مى باشد كه در بحث هاى آينده تا حد امكان به آنها پرداخته مى شود.
پرسش 2: آيا مى توان در پى درك و فهم فلسفه احكام از قرآن و ساير منابع بود؟گستره پى گيرى آن تا كجاست؟
پاسخ: بحث از فلسفه احكام و قوانين و مقررات اسلامى،از مهم ترين بحث هايى است كه امروز با آن سروكار داريم و قسمت قابل توجهى از پرسش ها و پاسخ هاى ما را تشكيل مى دهد.
هركس از خود مى پرسد ما چرا بايد نماز بخوانيم؟ چرا به زيارت خانه خدا برويم؟ چرا رباخوارى در اسلام حرام است؟ و چرا خوردن گوشت خوك، ممنوع است؟ و چرا بيش از چهار زن دائم در اسلام حرام شده است؟ و نيز علت تحريم استفاده از ظروف طلا و نقره و ... از جمله پرسش هايى است كه در فلسفه احكام مطرح است چه مى باشد؟
اين گونه نيست كه ما نبايد در پى درك و فهم فلسفه احكام باشيم و اين گونه نيست درك فلسفه همه احكام ضرورى باشد، بلكه ما حق داريم در پى فلسفه احكام باشيم، اما نبايد انتظار داشته باشيم كه تمام حكمت ها و فلسفه هاى همه احكام الهى را بدانيم و نمى توانيم اطاعت از دستورات الهى را به فهم فلسفه حكمت و يا علت آن ها مشروط نماييم. توضيح اين كه:مطالعه متون اسلامى ـ قرآن و احاديث پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و ائمه(عليه السلام) و گفتگوهاى اصحاب و ياران آنان ـ نشان مى دهد كه همواره بحث از فلسفه احكام در ميان آنان رايج بوده و بايد هم چنين باشد؛زيرا روش قرآن را يك روش استدلالى و منطقى آزاد مى ديدند و به خود حق مى دادند در مباحث مربوط به احكام نيز از اين روش استفاده كرده،از فلسفه حكم سؤال كنند. اصولا آموزه هاى اسلامى، خدا را چنين معرفى مى كند:وجودى است بى نهايت از نظر علم و قدرت و بى نياز از همه چيز و همه كس و همه كارهاى او روى حكمت خاصى است ـ چه بدانيم و چه ندانيم ـ عبث و
لغو و لهو در كار او راه ندارد و پيامبران را براى تعليم وتربيت و دعوت به سوى حق و عدالت فرستاده است.چنين معرفى از «خدا» ما را به سؤال از فلسفه احكام و اسرارى كه طبعاً در زندگى و سعادت و سرنوشت ما دارد تشويق مى كند. اگر تصور كنيم روش قرآن تنها استدلال در «اصول دين» و مسائل عقيدتى است نه «فروع دين» و «مسائل علمى» اشتباه كرده ايم؛ زيرا مى بينيم قرآن مثلا پس از تشريع روزه ماه مبارك رمضان مى گويد: «لعلكم تتقون؛ تا شايد شما تقوا پيشه كنيد»[3] و به اين ترتيب فلسفه آن را پرهيز از گناه ذكر مى كند كه در پرتو اين رياضت مخصوص اسلامى، تسلط بر نفس و هوس هاى سركش حاصل مى گردد. و در آيات ديگر نيز به فلسفه و حكمت حكم اشاره شده است.[4]
و در احاديث پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و ائمه هدى(عليه السلام) نيز موارد فراوانى ديده مى شود كه پيشوايان اسلام به ذكر اسرار و فلسفه احكام پرداخته اند[5] و كتاب معروف علل الشرايع تأليف محدث بزرگوار مرحوم شيخ صدوق ـ همان طورى كه از نامش پيداست ـ مجموعه اى از اين دست اخبار مى باشد.
بنابراين، هنگامى كه مى بينيم قرآن مجيد و پيشوايان اسلام در موارد بسيارى به بيان فلسفه و اسرار احكام مى پردازند، دليل بر اين است كه چنين حقى را به ما داده اند كه در اين باره به بحث بپردازيم،در غير اين صورت مى بايست مردم را به صراحت از بررسى و دقت و پرسش در اين قسمت منع مى كردند.
تا اين جا نتيجه مى گيريم طرز برداشت اسلام از مسائل دينى به طور كلى، و گشودن باب استدلال در همه آن ها، و هم دريافت و روش مسلمانان و ياران پيغمبر و ائمه(عليه السلام) در خصوص اسرار احكام،چنين حقى را براى ما محفوظ داشته است.
از يك سو اگر تصور شود ذكر فلسفه احكام ممكن است از اهميت و قاطعيت و عموميت آن ها بكاهد اشتباه است؛ بلكه بر عكس با اشباع كردن عقل وروح انسان،
احكام در زندگى انسان وارد شده و جزء ضروريات و نيازمندى هاى وى مى شود كه در اين صورت نه تنها به عنوان تعبد خشك، بلكه به عنوان يك واقعيت شناخته شده از آن استقبال خواهد كرد.
از سوى ديگر مى دانيم معلومات ما هر قدر هم با گذشت زمان پيش برود باز محدود است،ما همه چيز را نمى دانيم، اگر مى دانستيم لازم بود قافله علم و دانش بشر متوقف گردد؛ زيرا به پايان راه رسيده بود و اين نادانى هاى ماست كه دانشمندان بشر را به تلاش و كوشش دائمى براى يافتن «نايافته ها» و كشف «مجهولات» وا مى دارد. بلكه آنچه مى دانيم در برابر آنچه نمى دانيم،قطره اى در برابر دريا و سطرى از كتابى بسيار عظيم و بزرگ هستى است. حتى در ميان مجهولات ما چيزهاى بسيارى است كه اگر هم معلم و استادى براى شرح آن از جهانى مافوق جهان ما بياورند، باز ما استعداد درك آن را نداريم؛ همان طور كه بسيارى از مسائل علمى امروز اگر براى انسان هاى هزار سال پيش شرح داده مى شد اصلا قدرت درك آن را نداشتند، تا چه رسد كه بخواهند با پاى عقل و فكر خود به سوى آن بروند.
اين را نيز مى دانيم كه احكام و دستورات آسمانى از علم بى پايان خداوند سرچشمه مى گيرد،از مبدئى كه همه حقايق هستى پيش او روشن است و گذشته و آينده و غيب و شهود براى او مفهومى ندارد،بلكه از همه چيز به طور يكسان آگاه است.
آيا با توجه به اين حقايق مى توانيم انتظار داشته باشيم كه فلسفه همه احكام را درك كنيم؟ اگر چنين بود چه نيازى به پيامبران براى تشريع احكام داشتيم؟ خودمان مى نشستيم و آنچه صلاح و مصلحت بود تصويب مى كرديم و اين همه در سنگلاخ هاى زندگى سرگردان نمى شديم! وانگهى مگر ما همه اَسرار آفرينش و تمامى موجودات جهان و قوانينى كه بر آن ها حكومت مى كند و فلسفه وجودى هر يك را مى دانيم؟
احكام تشريعى هم جدا از حقايق آفرينش و تكوين نيست،اطلاعات ما در هر دو قسمت محدود است.

از مجموع اين بحث چنين نتيجه مى گيريم كه:
ما تنها به اندازه اطلاعات و به ميزان معلومات بشرى در هر عصر و زمان مى توانيم فلسفه و اَسرار احكام الهى را دريابيم،نه همه آن ها را و اصولا با عمق و وسعت آن دستورات و محدوديت علم ما، نبايد غير از اين انتظار داشته باشيم.
مفهوم اين سخن اين است كه هرگز نمى توانيم اطاعت از اين دستورات و احكام را مشروط به درك و فهم فلسفه آن ها كنيم، زيرا در اين صورت ادعاى علم نامحدود براى خود كرده ايم و دانش خود را در سطح دانش پروردگار آورده ايم و اين با هيچ منطقى سازگار نيست.
كوتاه سخن اين كه:بحث از فلسفه و اَسرار احكام و حق ورود در اين بحث مطلبى است و مشروط نمودن عمل به احكام، به فهم فلسفه آنها مطلبى ديگر و هيچ گاه عمل به يك حكم شرعى مشروط به فهم فلسفه و حكمت آن نبوده و نيست.
ما درباره فلسفه احكام الهى بحث مى كنيم تا به ارزش و اهميت و آثار مختلف آن ها آشناتر شويم،نه براى اين كه ببينيم آيا بايد به آنها عمل كرد يا نه؟
اين مسأله درست به اين مى ماند كه از طبيب حاذق معالج خود توضيحاتى درباره فوايد داروهايى كه براى ما تجويز كرده و چگونگى تأثير آنها بخواهيم تا آگاهى و علاقه بيش ترى به آن پيدا كنيم، نه اين كه به كار بستن دستورات وى مشروط به توضيحات قانع كننده او باشد،زيرا در اين صورت بايد خود ما هم طبيب باشيم.
پرسش 3: شناخت فلسفه احكام و بيان آنها از قرآن و روايات اسلامى، چه فوايد و كاربردهايى دارد؟
پاسخ: اگر فلسفه احكام به ادلّه محكم و در خور پذيرش شرعى مستند باشد،داراى فوايد و كاربردهاى بسيارى است كه برخى از آن ها عبارتند از:

1. ايجاد انگيزه مضاعف در ميدان عمل

عمل عبادى، بايد تنها براى رضاى خدا انجام گيرد، نه حكمتى كه براى انجام آن عمل وجود دارد؛ ولى شخصى كه فايده عمل خويش را مى داند، معمولا با ميل و رغبت و انگيزه بيش ترى عمل را انجام مى دهد و از سوى ديگر،عناصر وسوسه انگيز نمى توانند به بهانه بى ثمر بودن آن عمل،فرد را به انكار و بى تفاوتى و شك بكشانند.[6]
فخر رازى در اين باره مى نويسد: «شناخت فلسفه احكام، فايده مهمى است، زيرا نفوس بشرى به پذيرش احكامى ميل دارند كه مطابق ملاك هاى عقلى و علمى است و به عكس، در پذيرش احكامى كه تنها تعبدى هستند،بى ميل است»[7]

2. اثبات حكمت خداوند

حكمت، كه از صفات الهى است،با دليل هاى گوناگونى اثبات شدنى است، كه يكى از آن ها، شناخت فلسفه احكام است؛چه اين كه معلمان و مبلغان انديشه دينى، براى معتقد ساختن مردم به حكمت الهى و تفهيم به ايشان از مثال ها و نمونه هايى سود مى جويند كه بر اساس فهم بشرى يا دريافت هاى علمى،آثار حكيم بودن صانع در آن ها آشكار است. و اين شيوه اى است كه خود قرآن نيز به كار بسته است. مانند (و ما خَلَقتُ الجِنَّ والاِنسَ اِلاّ لِيَعبُدون).[8]

3. شناخت ابعاد اعجازى قرآن

قرآن از زاويه هاى گوناگونى معجزه است كه يكى از آن ها بُعد علمى و واقع بينى آيات است، زيرا قرآن در زمانى انسان را به ارزش ها فراخوانده و حلال و حرام ها و قوانين مدنى و اجتماعى را براى ايشان باز گفته كه دانش محدود بشر به او اجازه دريافت ضرورت و اهميت آن فرمان ها را نمى داده است و امروز در پرتو شناخت هاى تجربى
و علمى، فلسفه بسيارى از آن احكام روشن شده و آشكارتر نيز خواهد شد و چه بسا اين، يكى از جلوه هاى آن آياتى باشد كه خداوند هماره وعده ظهور و تجلى نوين آن را داده است.[9]
پرسش 4: چرا فلسفه احكام در قرآن نيامده است؟
پاسخ: اين گونه نيست كه اصلا فلسفه احكام در قرآن نيامده است، بلكه بسيارى از احكامى كه در قرآن آمده،به فلسفه آن هم اشاره شده است، مانند:
نماز: (و اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِكرى؛[10]و به ياد من نماز بر پا دار!)؛ (اَلا بِذِكرِ اللّهِ تَطمَئنُّ القُلوبُ؛[11]آگاه باش كه با ياد خدا دل ها آرامش مى يابد!)؛ (و اَقِمِ الصَّلاةَ اِنَّ الصَّلاةَ تَنهى عَنِ الفَحشاءِ و المُنكَرِ؛[12]و نماز را بر پا دار،كه نماز از كار زشت و ناپسند باز مى دارد.)
روزه: (كُتِبَ عَلَيكُمُ الصّيامُ ... لَعَلَّكُم تَتَّقون؛[13]روزه بر شما مقرر شده است ... باشد كه پرهيزكارى كنيد.)
قصاص: (كُتِبَ عَلَيكُمُ القِصاصُ فِى القَتلَى ...ولَكُم فِى القِصاصِ حَيوةٌ؛[14]درباره كشتگان، بر شما حق قصاص مقرر شده است ...و براى شما در قصاص،حيات و زندگى است.)
شراب و قمار: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! شراب،قمار،بت ها و تيرهاى قرعه پليدند و از عمل شيطانند، از آن ها دورى كنيد باشد كه رستگار شويد!همانا شيطان مى خواهد با شراب و قمار، ميان شما دشمنى و كينه ايجاد كند،و شما را از ياد خدا و از نماز باز دارد.پس آيا شما دست بر مى داريد؟»[15]
لازم به يادآورى است كه قرآن كريم كتابى است كه در آن غالباً كليّات مسائل آمده و تبيين جرئيات آن به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)و امامان معصوم واگذار شده است: (و
اَنزَلنا اِلَيكَ الذِّكرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَيهِم؛[16]ما اين ذكر [قرآن]را بر تو نازل كرديم، تا براى مردم آنچه به سوى ايشان نازل شده است توضيح دهى.)
از اين رو در قرآن كريم به جرئيات همه احكام و فلسفه آن ها پرداخته نشده است.
پرسش 5: آيا عنصر زمان و مكان،شامل آيات احكام قرآن مانند: ارث، شهادت زن، قصاص و كيفيت آن، و ...مى شود؟
پاسخ: 1. گر چه قرآن كريم، در شرايط تاريخى خاص خود نازل شده است؛ ولى كتابى جاويد و جهانى است.[17] و هرگز به آنچه مربوط به شرايط ويژه آن زمان هست منحصر نمى باشد؛ يعنى معناى آيات را بايد به شرايط زمانى و مكانى ديگر گسترش داد. گسترده بودن حكم و مقصود از آيه و محدود نكردن آن در يك چارچوب زمانى و مكانى خاص نزول قرآن،امرى روشن و مسلم است كه خود قرآن[18] و روايات اسلامى بر آن دلالت دارند.[19]
2.
آنچه متغير مى باشد حوادث روزگار است؛ يعنى مفاهيم و معانى مربوط به قرآن ثابت است، ولى مصداق هاى آن تبديل و تغيير مى پذيرد. پس از آن جا كه مصاديق مفاهيم ثابت دين بر حسب زمان ها و مكان ها متغيرند، بايستى آن مفاهيم ثابت را بر اين مصاديق متغير تطبيق داد و چون وضع كننده قوانين الهى، آفريدگار جهان است و او به نيازهاى بشر در هر عصرى و هر مكانى احاطه كامل دارد و محدود به زمان و مكان نيست؛ قوانين اسلامى را بر اساس اصول تغييرناپذير و ثابت وضع نموده است و قواعد كلى را براى بشر بيان كرده است؛ لكن جزئيات احكام را كه قابل استنتاج از آن اصول ثابت است و در موقعيت هاى مختلف متفاوت مى باشد، مطرح نكرده است. از اين رو نسبت به بسيارى از موضوعات،آيه يا روايتى نداريم،
مانند مسائل مستحدثه مثل: قانون بيمه، مجازات قاچاق، قانون چك، شبيه سازى و ... اين ها همه از مسائلى هستند كه به صورت جزيى، در آيه يا روايتى از آن ها بحث نشده است؛ ولى امامان معصوم(عليهم السلام) باب اجتهاد را براى ما باز گذاشته،تا با توجه به اصول ثابتى كه بيانگر تمامى مسائل مورد نياز بشر مى باشند بتوانيم پاسخ گوى اين فروع باشيم. براى مثال، قرآن كريم فرموده: (و لا تَأكُلوا اَموالَكُم بَينَكُم بِالباطِـل)؛[20]يعنى نقل وانتقال ها (خريد و فروش ها) نبايد به صورت بيهوده انجام شود. يعنى اگر شما مال و ثروتى مشروع به دست آورده ايد و خواستيد آن را به ديگرى منتقل كنيد، اين نقل و انتقال بايد به صورتى باشد كه از نظر اجتماعى شكل مفيدى داشته باشد و يكى از نيازهاى اصلى زندگى افراد جامعه را رفع كند. اكنون اگر كسى بخواهد با پولى كه در اثر تلاش شرافتمندانه به دست آورده، كالايى بى مصرف و بى فايده بخرد، معامله او از نظر قرآن باطل است؛امّا اگر زمانى بيايد كه بر اثر پيشرفت دانش مى توان از آنچه تاكنون فايده اى نداشته استفاده صحيح كرد، در آن صورت معامله آن كه تا ديروز باطل و حرام بوده به معامله صحيحى تبديل مى شود. مثلا خريد و فروش خون در گذشته حرام مى دانستند ولى در اين زمان كه براى نجات مجروحان و بيماران مورد استفاده قرار مى گيرد جايز مى دانند.نظير اين مسأله فراوان است كه اين جا مجال بيان آن نيست.[21]
در انطباق احكام كلى با مصاديق جديد، اين اجتهاد است كه نقش اصلى را دارا است. وظيفه فقيه جامع الشرايط اين است كه بدون انحراف از اصول كلى، مسائل جزئى و متغير و تابع گذشت زمان را بررسى كند و بر اساس همان احكام و چهارچوب هاى اصلى كه وحى عرضه نموده است، احكام مناسب را صادر كند.
3.
وضع قوانين در اسلام به صورت قضاياى حقيقيه است به اين معنا كه اسلام احكام را روى طبيعت اشيا برده و نظر به افراد آن ها ندارد، مثلا حرمت را روى طبيعت ربا، برده است، نه رباى خاصى و به همين جهت همان طور كه حرمت ربا، رباى ساده را در عصر نزول قرآن در بر مى گيرد، شامل رباهاى متداول در جامعه امروزى نيز مى شود؛ ولى آنچه مهم است اين است كه فقيه تشخيص دهد اين نوع معامله در اين عصر داخل در طبيعت ربا هست يا نه.[22]
بنابراين، قوانين و احكام كلى شريعت اسلام ثابت است و زمان و مكان آن ها را تغيير نمى دهد «حلالُ محمّد حلالٌ الى يومِ القيامةِ وَ حَرامُه حَرامٌ اِلى يَومِ القيامةِ»[23]عنصر زمان و مكان در تغيير موضوعات احكام و اجتهاد مجتهدان نقش دارد.
پرسش 6:آيا فلسفه و حكمت همه احكام در قرآن و روايات آمده است؟
پاسخ: احكام شرعى دو گونه اند: 1. احكامى كه برخى از حكمت هاى آن ها در قرآن و روايات اسلامى بيان شده است مانند روزه كه يكى از حكمت هاى آن را قرآن پرهيز از گناه دانسته است؛[24] 2. احكامى كه در آيات و روايات اشاره اى به فلسفه آن ها نشده و يا دست كم به دست ما نرسيده است. در اين موارد ممكن است با دليل هاى عقلى يا تجربى به بخشى از آن ها پى ببريم، ولى چون علم و عقل ما محدود است نمى توانيم فلسفه كامل آن را به دست آوريم. البته اين بدين معنا نيست كه عمل به آن حكم را مشروط به داشتن حكمت آن نماييم؛ بلكه روحيه بندگى خداوند اقتضا مى كند تا فرمان بردار بى چون و چراى پروردگار خود باشيم و هر دستورى را ـ هرچند بدون آگاهى از حكمت آن ـ اطاعت كنيم و اين به معناى تقليد كوركورانه نيست؛ چرا كه فرض اين است پروردگار خود را به خوبى مى شناسيم و مى دانيم كه هرگز فرمانى را به ضرر بنده اش صادر نمى كند؛ بلكه تمام احكام الهى براى رساندن او به كمال و تأمين سعادت و خوشبختى او در دنيا و
آخرت است و هر دستورى به ما دهد، صلاح و خير ما را در آن ديده است. هم چنان كه يك بيمار چون مى داند پزشك معالجش خير و صلاح او را مى خواهد و در پى بهبودى بيمارى اوست، داروهايى را كه برايش تجويز كرده است مصرف مى كند بى آن كه از حكمت آن ها آگاهى داشته باشد.
پرسش 7: آيا احكام قرآن يا فلسفه احكام آن را مى توان از راه قياس به دست آورد؟
پاسخ: خير. روايات فراوانى در منابع اهل سنت و نيز ار طريق اهل بيت به ما رسيد كه در آن قياس احكام و حقايق دينى مذمت و نخستين قياس كننده را ابليس معرفى نموده است[25] و امام صادق(عليه السلام) به ابوحنيفه فرمود: قياس مكن كه شيطان نخستين قياس كننده بود.[26] هنگامى كه گفت: (خَلَقتَنى مِن نار و خَلَقتَهُ مِن طين)[27] .
منظور از قياس اين است كه موضوعى را به موضوع ديگر كه از بعضى جهات با آن شباهت دارد مقايسه كنيم و همان حكمى كه موضوع اول دارد،درباره موضوع دوم نيز اجرا نماييم، بى آن كه فلسفه و اسرار حكم اول را به طور كامل بدانيم، مثل اين كه عرق بدن انسان را به بول انسان مقايسه كنيم و بگوييم چون عرق در پاره اى جهات و اجزاى تركيبى شبيه بول است، پس عرق هم نجس است، در حالى كه اگر چه در پاره اى جهات شباهت دارند، از جهاتى متفاوتند، يكى رقيق تر است، ديگرى غليظ تر، پرهيز از يكى كار ساده اى است و پرهيز از ديگرى بسيار مشكل و طاقت فرسا، به علاوه تمام فلسفه هاى حكم اول بر ما روشن نيست و اين يك مقايسه تخمينى بيش نمى باشد.
به همين جهت پيشوايان ما با الهام از كلام پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) قياس را به شدت محكوم كرده و باطل شمرده اند؛ زيرا گشوده شدن باب قياس سبب مى شود كه هر كس با مطالعه محدود و فكر كوتاه خود، به مجرد اين كه دو موضوع را از پاره اى جهات، مساوى
دانست، حكم يكى را در باره ديگرى اجرا كند و اين كار در قوانين و احكام دينى هرج و مرج به وجود مى آورد.
ممنوع بودن قياس از نظر عقل منحصر به قوانين دينى نيست، پزشكان نيز توصيه مى كنند كه هرگز نسخه بيمارى را به ديگر ندهيد، هر چند بيمارى آنان شبيه هم باشند.فلسفه آن روشن است، زيرا دو بيمار ممكن است در نظر ما با هم شباهت داشته باشند، ولى احتمال دارد،در واقع بيمارى آن دو متفاوت باشد.
كوتاه سخن اين كه: مقايسه موضوعى بر موضوعى ديگر بدون آگاهى از تمام اَسرار آن نمى تواند دليل بر اتحاد حكم آن ها شود و اگر پاى قياس به احكام دينى كشيده شود، براى احكام ضابطه اى باقى نمى ماند، زيرا ممكن است، يك نفر موضوعى را طورى قياس كند و حكمى براى آن صادر نمايد و ديگرى آن موضوع را به گونه اى ديگر قياس نمايد و حكم ديگرى صادر نمايد تنها موضوعى كه مى توان به عنوان استثنا در اين جا روى آن تكيه كرد، اين است كه خود قانون گذار دليل و فلسفه حكم خود را بيان كند، در اين صورت مى توان هر كجا كه آن دليل و فلسفه موجود است، حكم را جارى ساخت، و اصطلاحاً آن را قياس «منصوص العلة» مى گويند،مثلا اگر پزشك به بيمار بگويد بايد از فلان ميوه پرهيز كنى، زيرا ترش است، بيمار مى فهمد كه ترشى براى او ضرر دارد و بايد از آن پرهيز كند هر چند در غير آن ميوه باشد، هم چنين اگر در قرآن يا سنت، تصريح شود كه از شراب بپرهيزيد زيرا مسكر است، از آن مى فهميم كه هر مايع مسكرى ـ اگرچه شراب نباشد ـ حرام است،اين گونه قياس ممنوع نيست چون دليل آن ذكر شده و قطعى است.[28]


[1]. بداية الحكمة، علامه طباطبائى، ص 6.
[2].
ر.ك: فصلنامه پژوهش هاى قرآنى، ش 3، ص 58 ـ 59؛ مجمع المسائل، آية الله گلپايگانى، ج 1، ص 107؛ مقاصدالشريعة «عمر بن صالح» ؛ مقاصدالشريعه «يوسف احمد».
[3].
بقره/183.
[4].
ر.ك: آل عمران/130 ؛ نور/56.
[5].
وسائل الشيعه، حرّ العاملى، ج 4، ص 9 و ج 10، ص 8.
[6].
مقاصدالشريعه، يوسف احمد، ص 141.
[7].
المحصول، فخر رازى، ج 5، ص 315.
[8].
ذاريات/56 و نيز ر.ك: مؤمنون/115 ؛ حديد/25 ؛ دخان/38 ـ 39.
[9].
فصلنامه پژوهش هاى قرآنى، ش 3، ص 71 ـ 72.
[10].
طه/14.
[11].
رعد/28.
[12].
عنكبوت/45.
[13].
بقره/183.
[14].
بقره/178 ـ 179 .
[15].
مائده/90 ـ 91 .
[16].
نحل/44 .
[17].
فرقان/1.
[18].
انبياء/24.
[19].
بحارالانوار، ج 23، ص 197.
[20].
بقره/188.
[21].
نهايه الاحكام، ج 2، ص 463 ؛ مصباح الفقاهه، ج 1، ص 97 ؛ توضيح المسائل امام خمينى(رحمه الله)، ص 274.
[22].
جهت آگاهى بيش تر ر.ك: فصلنامه نقد و نظر، سال دوم، شماره 5 ويژه زمان و مكان.
[23].
كافى، ج 1، ص 58.
[24].
بقره/183 .
[25].
سنن دارمى، ج 1، ص 65 ؛ كنزالعمال، ج 1، ص 209.
[26].
كافى، كلينى، ج 1، ص 58 ؛ وسائل الشيعه، شيخ حرّ عاملى، ج 2، ص 347.
[27].
اعراف/12.
[28].
منابع قانون گذارى در حكومت اسلامى، سيف الله صرامى، ص 227 ـ 239؛ فرهنگ تشريعى اصطلاحات اصول، ص 297 ـ 303.

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 2 / 8 / 1395

پرسمان قرآنى امربه معروف و نهى از منكر،


سوال: در صورت امكان براى تحقيق بيشتر درباره امر به معروف و نهى از منكر، چند اثر قرآنى معرفى كنيد؟
جواب: براى تحقيق بيشتر درباره امر به معروف و نهى از منكر از ديدگاه قرآن، نوشته هاى مفسران قرآن كريم در ذيل آيات مربوط، به خصوص آيات 104 و 110 آل عمران، بسيار مفيد است در اين ميان، آثارى كه در آيات الاحكام نگارش يافته اند، از جمله: زبدة البيان محقق اردبيلى، كنز العرفان في فقه القرآن فاضل مقداد، احكام القرآن جصاص و... نقش ارزنده اى دارند؛ براى نمونه، در اين جا كتاب ها و آثارى كه به صورت مستقل نگارش يافته و مؤثر است، بر مى شمريم:
1.
فريضه امر به معروف و نهى از منكر از ديدگاه قرآن و سنت، زين العابدين قربانى لاهيجى؛
2.
پژوهشى در امر به معروف و نهى از منكر از ديدگاه قرآن و سنت، محمد اسحاق مسعودى؛
3.
امر به معروف و نهى از منكر، محسن قرائتى؛
4.
بايدها و نبايدها، امر به معروف و نهى از منكر از ديدگاه قرآن،
برگرفته از سخنرانى هاى شهيد بهشتى؛
5 .
امر به معروف و نهى از منكر، آية اللّه حسين نورى؛
6 .
آذرخشى ديگر از آسمان كربلا، برگرفته از سخنرانى هاى آية اللّه مصباح يزدى.
سوال: در آيه 16 سوره اسراء آمده كه هرگاه اراده كرديم اهل قريه اى را نابود كنيم، به ثروت مندان در آن روستا امر مى كرديم تا فسق و فجور كنند، آيا در اين جا ـ نعوذ باللّه ـ خداوند به منكر امر نكرده است؟
جواب: در قانون پاداش و مجازات الهى، اصل كلى وجود دارد كه خداوند تا حجت را تمام نكند، كسى را مجازات نمى كند. هنگامى كه مردم پس از دست يابى به تمام عوامل هدايت، مانند قرآن، انبياء، امام، عقل، وجدان، فطرت و مانند آن، راه انحرافى را اختيار كنند، به گونه اى كه ديگر هيچ اميدى به بازگشت آن ها نبوده و وجودشان چيزى جز زيان و گناه و آلودگى خود و اطرافيان نباشد، آن ها را عذاب مى كند. در آيه مورد بحث، درست به همين اصل اشاره شده است؛ از اين رو خداوند متعال مى فرمايد:
هنگامى كه ما تصميم بر هلاكت قومى بگيريم، نخست اوامر خود را براى مترفان و سردمداران آنها بيان مى كنيم؛ سپس هنگامى كه آنها به مخالفت و خروج از اطاعت ما برخيزند و
استحقاق مجازات پيدا كنند، آنها را به شدت درهم مى كوبيم و هلاك مى كنيم.
اين آيه شريف، چهار مرحله را مشخص كرده است: 1. اوامر [و نواهى]؛ 2. فسق و مخالفت؛ 3. استحقاق مجازات؛ 4.هلاكت.
بنابراين، مراد از (امرنا مترفيها ففسقوا فيها)اين است كه مرفهان و سران آن قوم را به اطاعت و پيروى از پيامبران امر كرديم؛ ولى آنها مخالفت كردند و راه فسق و نافرمانى را پيش گرفتند، نه اين كه به ثروت مندان در آن روستا امر كرديم تا فسق و فجور كنند.[1] علامه طباطبائى از اين آيه برداشت ديگرى دارد كه نتيجه آن چنين است:
هرگاه وقت عذاب قومى نزديك شود (آن قوم به سبب نافرمانى مستحق عذاب شوند) خداوند با برخوردار كردن آن قوم به نعمت هاى فراوان مادّى، آنان را گرفتار عذاب استدراج مى كند و آنان كه غرق نعمت هاى فراوان اند دچار غفلت بيشتر و در نتيجه فسق و فجور بيشتر مى شوند و ناگاه عذاب نهايى از راه مى رسد و آنان را نابود مى كند.[2]
بنا بر اين تفسير، امر به فسق به معناى برخوردار كردن آنها از نعمت و ايجاد زمينه فسق بيشتر آنان است كه خود نوعى عذاب به حساب مى آيد، نه فرمان دادن به فسق و فجور.
سوال: با اين كه خداوند بر همه رفتارهاى انسان آگاه است و از ظلم، ستم و منكر و جنگ هايى كه در جهان رخ مى دهد خبردار است، چرا از راه هاى غير عادى (معجزه) براى برچيده شدن بساط ظلم و منكرها و نابودى سران مستكبر دنيا، عملى انجام نمى دهد؟
جواب: خداوند از همه اعمال انسان ها آگاه است و قدرت جلوگيرى از كارهاى زشت، منكر، ظلم و ستم ها را نيز دارد و مى تواند كارى كند كه همه مردم، ايمان بياورند و در راه راست قرار گيرند:
(
ولَو شاءَ رَبُّكَ لاََمَنَ مَن فِى الاَرضِ كُلُّهُم جَميعـًا)[3]؛و اگر پروردگار تو مى خواست، قطعاً هر كه در زمين است همه آنها يكسر ايمان مى آوردند.
ليكن خداوند خواسته است انسان بر اساس اختيار، راه خود را برگزيند و بپيمايد. خداوند متعال براى يافتن راه از بى راه، چراغ هاى هدايتى به نام پيامبران و عقل را قرار داده و فرموده است:
(
اِنّا هَدَينـهُ السَّبيلَ اِمّا شاكِرًا واِمّا كَفورا)[4]؛ما راه راست را بدو نموديم؛ يا سپاس گزار خواهد بود و يا ناسپاس گزار.
از اين پس خود انسان است كه بايد شكر يا كفر و هدايت يا ضلالت را برگزيند. لازمه اين نظام و تدبير الهى، وجود ظلم و ستم و منكر در جهان انسان هاست.
به بيان ديگر، ظلم و ستم و ديگر ناهنجارى ها، آثار گناهانى است كه جدايى آن آثار، از گناهان اجتناب ناپذير است؛ زيرا اختيار انسان و نيز حاكميت نظام علت و معلولى در جهان آفرينش (اين كه هر علت معين، معلول معين خود را در پى دارد) اقتضا مى كند كه خداوند از راه هاى غير عادى، به برچيده شدن ظلم وستم و ناهنجارى ها اقدام نفرمايد.
بنابراين، اگر خدا بخواهد با قدرت خود جلو ظلم و گناه ستم گران را بگيرد، با اختيار انسان ها ناسازگار است و چنان چه بخواهد مانع اثرِ گناه شود ـ مانند اين كه خداوند جلو اثر سمّى را بگيرد كه ظالم به مظلوم خورانده است و سم بى اثر شده و او را از پاى درنياورد ـ در اين صورت نظام علت و معلولى كه يكى از سنت هاى الهى است، دچار خلل مى گردد.


[1]. على اكبر هاشمى رفسنجانى و جمعى از محققان مركز فرهنگ و معارف قرآن، تفسير راهنما، ج 10، ص 48.
[2].
تفسير الميزان، ج 13، ص 60 .
[3].
يونس، آيه 99.
[4].
انسان، آيه 3.

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
 شرک
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 2 / 8 / 1395

 

1. معناى شرك

پرسش 47 : لطفا معناى شرك را از منظر قرآن تبيين فرمائيد.
پاسخ : راغب گفته است: «شرك از نظر لغت به معناى شريك قرار دادن است».[1]
ابن فارس مى گويد: «شرك يعنى چيزى مشترك بين دو نفر باشد و هيچ كدام استقلال به آن نداشته باشد[2]
اما در فرهنگ و اصطلاحات دينى، به معناى شريك قرار دادن موجود ديگرى با خداى بزرگ، در يكى از مقامات و شئون مخصوص به آفريننده عالم است،[3] چه اينكه در آفرينش جهان شريك شمرده شود، يا در تدبير و اداره نظام هستى، يا در تأمين نيازمندى هاى انسان و يا در چيزهايى مشابه آن.
شرك در برابر توحيد است و موحّد كسى را گويند كه به خداى يگانه ايمان داشته باشد و در هيچ يك از مقامات ويژه خدايى، كسى يا چيزى را شريك او نداند، اين در حالى است كه موحدان هيچ گاه منكر نقش افراد انسان يا ديگر موجودات عالم در تأمين نيازمندى هاى خود يا ديگر تغيير و تحولات اين جهان مادى نيستند؛ زيرا جهان طبيعت براساس قانون «عليت» استوار شده و تأثير و تأثر ميان اشياى اين عالم كاملاً آشكار است؛ از سويى، انسان يگانه پرست براى هيچ موجودى جز خداوند «استقلال در تأثير» قائل
http://www.maarefquran.com/images/icons/page.gif 
پرسمان خداشناسی در قرآن، صفحه 130
نيست و قدرت تأثير گذارى هر كس و هر چيز را فيض الهى وپرتوى از رحمت گسترده او دانسته و معتقد است كه هيچ كس بدون عنايت آن هستى بخش بزرگ، امكان و قدرت هيچ گونه تأثير و عملى را نداشته، بلكه حتى هستى خود را لحظه به لحظه از وى دريافت مى كند.


 

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: شرک
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 1 / 8 / 1395

دخالت بيجا و خواسته هركس
مرحوم ثقة الا سلام كلينى در كتاب شريف كافى آورده است :
روزى بين امام محمّد باقر عليه السلام و بين يكى از نوه هاى امام حسن مجتبى عليه السلام اختلافى واقع شد.
شخصى ، به نام عبدالملك گويد: من اختلاف آن حضرت و پسر عمويش را شنيدم ، جهت صلح و اصلاح خدمت امام باقر عليه السلام رفتم و چون خواستم در آن زمينه صحبت كنم ، حضرت فرمود: آرام باش و در كار ما دخالت نكن .
جريان ما همانند آن شخص است كه در بنى اسرائيل داراى دو دختر بود، يكى از آن ها را به عقد كشاورزى و ديگرى را به عقد كوزه گرى در آورد.
پس از آن كه هر دوى آن ها به خانه شوهر رفتند، روزى پدر به ديدار دختر و داماد كشاورزش رفت و احوال آنان را جويا شد؟
دختر گفت : شوهرم زراعت كرده است و نياز به آبيارى دارد، اگر خداوند باران بفرستد حال ما خوب است .
سپس به منزل ديگر دختر و دامادش رفت و احوال آنها را پرسيد؟
دختر گفت : شوهرم تعداى كوزه ساخته است و آن ها را بيرون گذاشته تا خشك شده و آماده كوره شوند، چنانچه باران نيايد حال ما خوب خواهد بود؛ پدر ضمن خداحافظى ، دست به سوى آسمان بلند كرده و گفت : خدايا، تو خود به احوال هر دوى آن ها و همچنين به مصلحت ايشان آگاه تر مى باشى .
بعد از آن ، حضرت فرمود: ما نيز چنين هستيم و چنين گوئيم .(17)
همچنين تاريخ ‌نويسان به نقل از سُدير صيرفى آورده اند، كه گفته است :
به زيارت كعبه الهى مشرّف شده بودم ، در آن جا امام محمّد باقر عليه السلام را ملاقات كردم ، حضرت دست مرا گرفت ، و روى به جانب كعبه نمود و اظهار داشت : اى سُدير! مردم موظّف شده اند كه به زيارت اين كعبه سنگى آمده و اطراف آن طواف نمايند؛ و آن گاه بايستى نزد ما اهل بيت رسالت آيند و ايمان و عقايد خود را بر ما عرضه دارند تا ما آن ها را راهنمائى و هدايت نمائيم .
سپس امام عليه السلام اشاره به سينه خويش نمود و فرمود: همانا ولايت ما از هر چيزى مهم تر و بلكه اساس و بنيان هر چيزى است .
و پس از آن ، افزود: اى سُدير! اگر آن دو نفر - ابوحنيفه و سفيان ثورى - نبودند و مردم را به گرد خود جمع نكرده و آن ها را به بى راهه منحرف نمى كردند؛ ما فرصت مناسبى در اين سفر حجّ مى يافتيم ، كه مردم را به حقايق دين و منافع دنيا و آخرتشان راهنمايى كنيم و نسبت به تمام امور مادّى و معنوى آشنا و آگاهشان سازيم .(18)

موضوعات مرتبط: داستانها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 1 / 8 / 1395

نجات نسل دو پرنده و تسليم نخل خشكيده
جابر بن يزيد جُعفى حكايت كند:
در يكى از سال ها، به همراه حضرت باقرالعلوم عليه السلام رهسپار مكّه معظّمه شدم .
در بين راه ، دو پرنده به سمت ما آمدند و بالاى كجاوه امام محمّد باقر عليه السلام نشستند و مشغول سر و صدا شدند، من خواستم آن ها را بگيرم تا همراه خود داشته باشم ، ناگهان حضرت با صداى بلند، فرمود: اى جابر! آرام باش و پرندگان را به حال خود واگذار، آن ها به ما اهل بيت عصمت و طهارت پناه آورده اند.
عرضه داشتم : مولاى من ! مشكل و ناراحتى آن ها چيست ، كه اين چنين به شما پناهنده شده اند؟!
حضرت فرمود: آن ها مدّت سه سال است كه در اين حوالى لانه دارند و هرگاه تخم مى گذارند تا جوجه شود، مارى در اطراف آن ها هست كه مى آيد و جوجه هاى آن ها را مى خورد.
اكنون پرندگان به ما پناهنده شده تا از خداوند بخواهم كه آن مار را به هلاكت رساند؛ و من نيز در حقّ آن مار نفرين كردم و به هلاكت رسيد؛ و پرندگان در امان قرار گرفتند.
جابر گويد: سپس به راه خود ادامه داديم تا نزديك سحر و اذان صبح به بيابانى رسيديم ؛ و من پياده شدم و افسار شتر حضرت را گرفتم ؛ و چون حضرت فرود آمد، در گوشه اى خم شد و مقدارى از شن ها را كنار زد و در حال كنار زدن شن ها، چنين دعائى را بر لب هاى خود زمزمه مى نمود: خداوندا! ما را سيراب و تطهير و پاك گردان .
ناگهان سنگ سفيدى نمايان شد و امام عليه السلام آن سنگ را كنار زد و چشمه اى زلال و گوارا آشكار گرديد، و از آن آب آشاميدم و نيز براى نماز وضو گرفتيم .
و بعد از خواندن نماز، سوار شديم و به راه خود ادامه داديم تا آن كه صبحگاهان به روستائى رسيديم ، كه نخلستانى كنار آن روستا بود، در آن جا فرود آمديم ؛ و حضرت كنار نخل خرمائى - كه از مدّتها قبل خشك شده بود - آمد و خطاب به آن كرد و اظهار داشت : اى درخت خرما! از آنچه خداوند متعال در درون شاخه هاى تو قرار داده است ، ما را بهره مند ساز.
جابر افزود: ناگهان ديدم درخت خرما، سرسبز و پربار شد و خود را در مقابل امام عليه السلام خم كرد؛ و ما به راحتى از ثمره آن مى چيديم و مى خورديم .
در همين اثنا، يك مرد عرب بيابان نشين كه در آن حوالى بود، وقتى اين معجزه را مشاهده كرد، به حضرت خطاب كرد و گفت : سحر و جادو كرديد؟!
امام عليه السلام در پاسخ ، به آن عرب خطاب نمود و به آرامى اظهار داشت :
اى مرد! به ما نسبت ناروا مده ، چون كه ما از اهل بيت رسالت هستيم ؛ و هيچ كدام از ما ساحر و جادوگر نبوده و نيستيم ، بلكه خداوند متعال از اسامى مقدّسه خود كلماتى را به ما آموخته است كه هر موقع هر چه را بخواهيم و اراده كنيم ، به وسيله آن كلمات ، خداوند متعال را مى خوانيم و تقاضا ميكنيم ، آن گاه دعاى ما به لطف او مستجاب خواهد شد.(16)

موضوعات مرتبط: داستانها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 1 / 8 / 1395

خلاصه حالات هفتمين معصوم ، پنجمين اختر امامت
آن حضرت بنابر مشهور، روز جمعه يا دوشنبه ، سوّم ماه صفر، يا اوّل ماه رجب ، سال 57(2) هجرى قمرى در شهر مدينه منوّره ديده به جهان گشود.
نام : محمّد، صلوات اللّه و سلامه عليه .(3)
كنيه : أ بوجعفر، أ بوجعفر اوّل .(4)
لقب : باقر، شاكر، هادى ، باقرالعلوم ، امين ، شبيه .
پدر: امام سجّاد، زين العابدين ، علىّ بن الحسين عليهماالسلام .
مادر: فاطمه ، دختر امام حسن مجتبى عليه السلام .
نقش انگشتر: حضرت داراى سه انگشتر بود، كه نقش هر كدام به ترتيب عبارتند از: للّه للّه ((رَبِّ لا تَذَرْنى فَرْداً)) ، ((الْعِزَّةُ لِلّهِ)) ، ((الْقُوَّةُ لِلّهِ جَميعا)) .
دربان : جابر بن يزيد جُعفى .
حضرت اوّلين امام و خليفه اى بود كه با استفاده از جوّ عمومى حاكم بر جامعه زمانش - يعنى ؛ شروع كشمكش و درگيرى بنى العبّاس و بنى اميّه - توانست ضمن دفاع از مبانى اسلام و حقوق مظلومان ، حدّاكثر استفاده و بهره را برگيرد.
و در همين راستا - ضمن مبارزاتى كه بر عليه جبّاران و ظالمان داشت - كلاس ها و جلسات مختلف احكام ، تشكيل و حقايق اسلام و تفسير قرآن را نشر داده ، و علوم و معارف الهى را براى جوامع بشرى شكافته و تشريح نمود.
و بر همين اساس يكى از لقب هاى مشهور آن حضرت ، باقرالعلوم - يعنى ؛ شكافنده علوم و فنون - مى باشد.
امام محمّد باقر عليه السلام در سنين دو يا چهار سالگى در صحراى كربلا حضور داشت .
حضرت در هر روز جمعه يك دينار در راه خدا به مستمندان صدقه مى داد و مى فرمود: دادن صدقه در روز جمعه چند برابر ديگر روزها پاداش دارد.
هرگاه براى حضرت مشكلى پيش مى آمد، خانواده خويش را دستور مى داد تا جمع مى نمود؛ و در جمع آن ها به درگاه خداوند دعا مى كرد و آن ها آمّين مى گفتند.
مدّت عمر: آن حضرت حدود چهار سال ، با جدّش امام حسين عليه السلام ؛ و مدّت 38 سال هم زمان در حيات پدرش ، امام سجّاد عليه السلام ؛ و سپس حدود 19 سال امامت و زعامت جامعه اسلامى را برعهده داشت ، كه روى هم عمر با بركت آن حضرت را 57 سال گفته اند.
مدّت امامت : آن بزرگوار روز 12 يا 25 محرّم ، سال 94 يا 95، پس از شهادت پدر بزرگوارش در سنين 38 سالگى به منصب امامت نائل آمد؛ و زعامت آن حضرت تا هفتم ذى الحجّة يا ربيع الا وّل ، سال 114 به طول انجاميد.
شهادت : روز دوشنبه ، هفتم ربيع الا ول يا ذى الحجة ، سال 114 هجرى قمرى (5) به دستور هشام بن عبدالملك به وسيله زهر، توسّط ابراهيم بن وليد - استاندار مدينه - مسموم و به درجه رفيع شهادت نائل آمد.
محلّ دفن : پس از شهادت ، پيكر پاك و مطهّر حضرتش تشييع ؛ و در قبرستان بقيع در جوار مرقد شريف پدر و عموى بزرگوارش دفن گرديد.
فرزندان : امام محمّد باقر عليه السلام داراى هفت فرزند پسر و دو دختر بوده است .
پادشاهان و خلفاء هم عصر امامتش : وليد بن عبدالملك ، سليمان بن عبدالملك ، عمر بن عبدالعزيز، يزيد بن عبدالملك ، هشام ابن عبدالملك ، وليد بن يزيد بن عبدالملك ، يزيد بن وليد بن عبدالملك و ابراهيم بن وليد بن عبدالملك .
نماز آن حضرت : دو ركعت است ، در هر ركعت پس از قرائت سوره حمد، صد مرتبه ((شهد اللّه )) خوانده مى شود.
و بعد از آن كه سلام نماز پايان يافت ، تسبيحات حضرت فاطمه زهراء عليهاالسلام گفته مى شود، و سپس تقاضا و درخواست حوائج مشروعه از درگاه خداوند متعال انجام گردد كه ان شاء اللّه برآورده خواهد شد.(6)
مدح هفتمين ستاره فروزنده

به سر مى پرورانم من هواى حضرت باقر

 

به دل باشد مرا شوق لقاى حضرت باقر

 

ز عشقش جان من بر لب رسيده ، كَس نمى داند

 

كه نبود چاره ساز من سواى حضرت باقر

 

چنان بگرفته صيت علميش آفاق را يك سر

 

كه پيچيده در اين عالم صداى حضرت باقر

 

پيمبر گفت با جابر، كه خواهى ديد باقر را

 

سلام از من رسان آن گه براى حضرت باقر

 

سؤ الاتى كه از وى كرد دانشمند نصرانى

 

جوابش را شنيد از گفته هاى حضرت باقر

 

مسلمان گشت راهب ، ناگهان در محضر آن شه

 

منوّر شد دل او از ولاى حضرت باقر

 

به رستاخيز گر خواهى نجات از گرمى محشر

 

برو در سايه ظلّ هماى حضرت باقر

 

جلال و شأ ن قدر آن امام پاك بازان را

 

نمى داند كسى غير از خداى حضرت باقر(7)

بشارت بر نور هدايت و نشر علوم
مرحوم شيخ صدوق ، كلينى ، مجلسى و ديگر علماء رحمة اللّه عليهم آورده اند:
روزى سُلَيْم بن قيس هلالى به محضر مبارك مولاى متّقيان امام علىّ عليه السلام آمد؛ و از آن حضرت چند سؤ ال كرد؛ و امام عليه السلام پاسخ او را بيان فرمود.
و سپس حضرت اظهار داشت : روزى در محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله بوديم ، كه ضمن بيان مطالبى پيرامون اوصياء و خلفاء بعد از من ، افزود:
اوّلين آنها فرزندم ، حسن و سپس حسين (سلام اللّه عليهما) خواهند بود و بعد از او فرزندش علىّ بن الحسين عليهماالسلام و پس از او نيز پسرش ، به نام محمّد بن علىّ (باقر العلوم عليه السلام ) مى باشد.
و آن گاه خطاب به حسين عليه السلام نمود و فرمود: به همين زودى در حيات تو فرزندى به نام محمّد بن علىّ - سلام اللّه عليهما - متولّد مى شود، پس سلام مرا به او برسان .
و سپس تمام دوازده خليفه خود را تا آخر معرّفى نمود.(8)
همچنين آورده اند:
چون حضرت باقرالعلوم عليه السلام به دنيا آمد، امام سجّاد صلوات اللّه عليه فرمود: فرزندم ، باقرالعلوم را بياوريد.
در اين هنگام يكى ديگر از فرزندانش اظهار داشت : چرا اين نوزاد را به عنوان باقر مطرح نمودى ؟
امام سجّاد عليه السلام سر به سجده نهاد و پس از آن كه سر از سجده برداشت ، فرمود: اين نوزاد امام و راهنما و نور هدايت امّت است ؛ او گنجينه بردبارى و علوم مختلف است ؛ او شكافنده همه علوم و فنون خواهد بود، او شبيه ترين مردم به رسول خدا صلى الله عليه و آله مى باشد.(9)
و نيز آورده اند:
چون روزهاى آخر عمر حضرت رسول اللّه صلى الله عليه و آله به پايان رسيد جبرئيل امين عليه السلام صحيفه اى را از طرف خداوند تقديم آن حضرت نمود، كه هر قسمتى از آن مربوط به يكى از ائمّه اطهار عليهم السلام بود كه شرح وظائف هر يك به طور فشرده بيان شده بود؛ و هر يك از ايشان وظيفه داشت كه در پايان عمر خويش آن را به امام بعد از خود تحويل دهد.
پس هنگامى كه امام سجّاد، زين العابدين عليه السلام در آخرين لحظات عمر پربركتش بود، آن صحيفه را تحويل فرزندش امام محمّد باقر عليه السلام داد.
وقتى امام باقر سلام اللّه عليه آن صحيفه را گشود، اين شرح وظائف را ملاحظه نمود:
كتاب خداوند - قرآن - را تفسير نما، امّت را كمك و راهنمائى كن و حقايق را بيان و روشن ساز و از هيچ قدرتى بيم و هراس نداشته باش مگر از خداوند متعال ... .(10)
شهامت و خطاب به كودكى معصوم
طبق آنچه كه تاريخ ‌نويسان و راويان حديث نقل كرده اند:
امام محمّد باقر عليه السلام ، در صحنه كربلا حضور داشت و برخى سنّ آن حضرت را در آن هنگام چهار ساله (11) و عدّه اى هم دو سال (12) گفته اند
و هنگامى كه حضرت به همراه ديگر اسيران كربلاء وارد مجلس يزيد ملعون شد؛ و پرخاشگرى هايى را از يزيد در مقابل پدرش امام سجّاد عليه السلام مشاهده كرد.
و چون امام سجّاد، زين العابدين عليه السلام در مقابل سخنان زشت و ناپسند يزيد ساكت نبود و جواب مى داد، يزيد با اطرافيان خود مشورت كرد و آها پيشنهاد قتل حضرت را دادند.
به همين جهت حضرت باقرالعلوم عليه السلام در همان سنين كودكى ، پس از مشاهده چنين صحنه اى لب به سخن گشود و خطاب به يزيد كرد و فرمود:
اى يزيد! پيشنهاد و نظريه اطرافيان تو بر خلاف نظريّه اطرافيان فرعون مى باشد، چون كه آن ها در مقابل حركت و سخن حضرت موسى و هارون عليهماالسلام ، گفتند:
اى فرعون ! دانشمندان و جادوگران را جمع كن تا موسى و هارون را محكوم نمايند.
وليكن اطرافيان تو پيشنهاد قتل و كشتار ما را مى دهند.
يزيد ضمن تعجّب از سخنورى و استدلال اين كودك خردسال ، سؤ ال كرد: علّت و سبب اين دو نظريّه مخالف در چيست ؟!
حضرت باقرالعلوم عليه السلام با كمال شهامت فرمود: آن ها رشيد و هوشيار بودند؛ ولى اين ها بى فكر و عقب افتاده اند.
و سپس افزود: پيامبران و فرزندانشان را كسى نمى كشد، مگر آن كه زنازاده باشد.
پس از آن يزيد سرافكنده شد و ساكت ماند؛ و ديگر هيچ عكس العملى از خود نشان نداد.(13)
آئينه تمام نماى پيامبر خدا
مرحوم شيخ صدوق و برخى ديگر از بزرگان آورده اند:
روزى جابر بن عبداللّه انصارى وارد منزل امام سجّاد، زين العابدين عليه السلام شد، در بين صحبت با آن حضرت ، نوجوانى نورانى وارد مجلس گرديد.
همين كه چشم جابر بر آن نوجوان زيبا اندام افتاد، لرزه بدنش را فرا گرفت ؛ و از جاى خود بر خاست و مرتّب تمام قامت آن عزز نورانى را تماشا مى كرد.
و چون با دقّت او را نگريست ، اظهار داشت : اى نوجوان ! جلو بيا، هنگامى كه مقدارى كه جلو آمد، جابر گفت : اكنون برگرد و برو.
پس از آن گفت : قسم به خداى كعبه ، كه اين نوجوان از نظر شكل و شمايل از هر جهت ، شبيه ترين افراد به رسول خدا صلى الله عليه و آله مى باشد.
بعد از آن ، جابر چند قدمى به سوى نوجوان آمد؛ و چون نزديك شد، سؤ ال كرد: نامت چيست ؟
حضرت فرمود: محمّد.
گفت : نام پدرت چيست ؟
فرمود: من پسر علىّ بن الحسين هستم .
گفت : اى عزيزم ! جانم فدايت باد، توئى شكافنده علوم ؟
فرمود: بلى ، آنچه را كه جدّم رسول خدا صلى الله عليه و آله تو را بر آن ماءمور كرده است ، ابلاغ كن .
لذا جابر بن عبداللّه انصارى گفت : رسول خدا مرا بشارت داد، كه من باقى خواهم ماند تا زمانى كه تو را ملاقات نمايم ؛ و آن گاه فرمود: سلام او را به شما برسانم .
بنابر اين سلام رسول اللّه بر تو باد.
آن گاه حضرت باقرالعلوم عليه السلام خطاب به جابر نمود و اظهار داشت : و اى جابر! سلام بر رسول خدا باد تا هنگامى كه زمين و آسمان پايدار و پا بر جا باشند؛ و نيز سلام بر تو باد، كه ابلاغ سلام جدّم را نمودى .
بعد از آن جابر مرتّب در جلسات امام محمّد باقر عليه السلام حضور مى يافت و از درياى علوم و فنون آن حضرت بهره مند مى گرديد.
روزى امام محمّد باقر عليه السلام مساءله اى را از جابر سؤ ال نمود؟
جابر در پاسخ گفت : همانا رسول خدا مرا خبر داد كه شما اهل بيت هدايت گر هستيد و در تمام دوران ها از همه انسان ها بردبارتر و عالم تر خواهيد بود.
و نيز فرمود: به اهل بيت من چيزى نياموزيد، زيرا كه نيازى به آموختن ندارند و ايشان در همه مسائل و علوم از همه برترند.
امام محمّد باقر عليه السلام فرمود: بلى ، جدّم رسول خدا صلى الله عليه و آله صحيح فرمود: من در كودكى حكمت را مى دانستم و در كودكى فضل خداوند شامل من و ديگر اهل بيت رسالت عليهم السلام گرديده است و مى گردد.(14)
همچنين آورده اند:
ابان بن تغلب گفت : از حضرت ابوجعفر، امام محمّد باقر عليه السلام شنيدم كه فرمود: روزى در مكتب خانه نشسته بودم كه جابر بن عبد اللّه انصارى وارد شد و به من گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله مرا دستور داده است تا سلام آن حضرت را به تو ابلاغ دارم .(15)

موضوعات مرتبط: داستانها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 30 / 7 / 1395

Image result for ‫مهدویت‬‎

شرايط ظهور امام زمان(عج)

مىگويند امام مهدى(عج) زمانى ظهور مىكند كه شرايط آن فراهم شود ؛ با توجه به وضعيت فعلى جهان آيا مىتوان گفت ظهور نزديك است و نيز شرايط فراهم است؟

شرايط به امورى گفته مىشود كه تحقق ظهور وابسته به وجود آنهاست و تا آنها محقق نشوند، ظهورى در كار نخواهد بود. اما علايم و نشانهها، آن دسته رويدادها و حوادثى است كه براساس گفته پيشوايان معصوم، قبل و يا در آستانه ظهور واقع خواهد شد و تحقق هر كدام نويد نزديك بودن قيام حضرت را مىدهد. براين اساس انقلاب جهانى امام علاوه بر اين كه داراى علايم و نشانههايى است كه پيش از وقوع آن روى مىدهد، داراى يك سرى شرايط و بايستههايى است كه با تحقق آنها، قيام اتفاق خواهد افتاد. در رابطه با اين انقلاب و يا هر انقلاب واقعى ديگر، چند شرط متصور است.
يك. قانون و برنامه كامل و جامع
مىدانيم كه زندگى بشرى به خصوص در عصر حاضر با كاستىها و دشوارىهاى فراوانى رو به رو بوده و مهمترين خواستهها و نيازهايش از جمله عدالت، معنويت و رفاه واقعى است هيچ مكتب و دولت و انقلابى نيز نتوانسته به طور اساسى مشكلات بشر را برطرف كند و اگر موفقيتى داشته در بعضى از ابعاد و محدود بوده است. در واقع براى رفع همه كاستىها و تحقق اهداف عالى جامعه بشرى نياز به يك برنامه كامل و جامع است كه تاكنون هيچ يك از مكاتب و نحلههاى بشرى نتوانستهاند آن را ارائه دهند و اين تنها در كتاب آسمانى (قرآن) وجود دارد كه حضرت مهدى(عج) مبيّن آن و تحقق بخش تمامى آموزههاى آن با يك انقلاب جهانى خواهد بود.
يك انقلاب براى در هم شكستن وضع موجود و برقرارى وضع مطلوب به دو برنامه نياز دارد:
1.
برنامهاى جامع براى مبارزه با مشكلات و تغيير وضع موجود.
2.
قانون متناسب براى حركت جامعه به طرف وضعيت مطلوب و براساس نيازهاى واقعى جامعه.
قيام حضرت مهدى(عج) نيز اين شرط لازم را دارد. برنامه انقلاب جهانى آن حضرت مبارزه پيگر و جدى با حكام جور و سردمداران فكرى و نظامى جامعه بشرى و نابودى كامل فساد و ظلم و كفر است. آن حضرت هم داراى اين برنامه و هدف است و هم براساس پيش بينىهاى قرآنى و روايى موفق و پيروز خواهد بود.
برنامه حضرت در قسمت دوم، براساس عمل به كتاب خدا و سنت پيامبر است كه كاملترين و بهترين برنامه زندگى انسانى است. اين قانون جامع، متناسب با همه نيازهاى جامعه و ضامن تمام حقوق فردى و اجتماعى در يك نظام عادلانه حكومتى است.
پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) مىفرمايد: «سيره و سنت او، سنت من است مردم را بر دين و آيين من به پا خواهد داشت و آنان را به كتاب پروردگارم دعوت مىكند»[1].
دو. رهبرى مقتدر و توانمند
شرط ديگر براى پيدايش يك انقلاب وجود رهبر و پيشوايى آگاه، توانمند و دلسوز است تا با آشنايى كامل از اهداف، برنامهها، زمينهها و موانع، با مديريتى صحيح و قاطع، حركت انقلابى را راهبرى كند و تا آخرين نفس ادامه دهد. هم چنين بتواند فرمان روايى جهان را در دست گرفته و عدالت را در آن گسترش دهد. انقلاب عظيم مهدوى، به يقين داراى اين شرط است. حضرت مهدى(عج) با توجه به مقام امامتشان، مسلما شايستگى چنين منصبى را دارد و مىتواند چنين مسئوليتى را بر عهده بگيرد.
سه. ياران ايثارگر و مجريان توانمند
شرط ديگر يك انقلاب وجود يارانى فداكار است كه با آشنايى نسبت به برنامهها و اهداف و اعتقاد به آنها تا آخرين لحظه، از رهبر و انقلاب دست بر ندارند و آماده هر گونه فداكارى باشند.
قيام جهانى امام مهدى نيز نياز به يارانى دارد كه ضمن آشنايى و اعتقاد به امام و دين تا آخرين لحظه فداكارى كنند. اين جمعيت خالص و مخلص كه اصحاب حضرت را تشكيل مىهند، نقش جدى و قابل توجهى در رهبرى سپاه و فتح كشورها و اداره مناطق و سرزمينها ايفا خواهند كرد.
امام جواد (علیهالسلام) در اين زمينه مىفرمايد: «اصحاب مهدى به سوى او اجتماع مىكنند كه سيصد و سيزده نفراند ؛ به تعداد اهل بدر از نقاط مختلف زمين... وقتى اين عده جمع شدند، خدا امر او را ظاهر مىكند و چون عده كامل شد كه ده هزار نفراند، به اذن خدا خروج مىكند»[2].
چه بسا اين شرط هنوز تحقق نيافته و تعداد ياران آن حضرت - به خصوص اصحاب خاص - كامل نشده است تا قيام نيز صورت گيرد.
چهار. آمادگى عمومى و بالارفتن سطح رشد و فهم مردم
يكى ديگر از شرايط يك انقلاب و تحقق آن، پذيرش مردمى و قابليت آنان است، اگر مردم آن را نخواهند، و شرايط فكرى و روانى فراهم نباشد، آن قيام به سرانجام نمىرسد ؛ چنان كه نهضت الهى امام حسين (علیهالسلام) به جهت عدم همراهى مردم در ظاهر شكست خورد و آن حضرت به شهادت رسيد.
قيام حضرت مهدى(عج) نيز اين شرط را لازم دارد. مردم بايد به حدى از رشد و آگاهى رسيده باشند كه پذيراى حركت اصلاحى و قيام بزرگ منجى عالم بشريت باشند. وجود اين آمادگى از شرايط بسيار مهم براى ظهور مصلح موعود است ؛ چرا كه با وجود آن، حركت اصلاحى حضرت به نتيجه خواهد رسيد.
از ميان چهار شرط ياد شده، دو شرط فراهم است و آن طرح و برنامه كامل براى اداره جهان و وجود رهبر شايسته و كارآمد است. اما شرط سوم و چهارم نيز لازم است فراهم شود و مردم آمادگى پذيرش انقلاب او را داشته باشند.
براين اساس مىتوان تفاوتهاى ميان شرايط و علايم ظهور را چنين شمارش كرد:
1.
رابطه ظهور با شرايطش واقعى است. يعنى تا آنها نباشند ظهور هم اتفاقى نمىافتد حال آن كه علايم، دلالت بر ظهور مىكنند و از امكان و نزديكى وقوع چنين حادثه عظيمى خبر مىدهند.
2.
شرايط ظهور با هم ارتباط متقابل و واقعى دارند، حال آن كه ارتباط خاصى ميان نشانههاى ظهور مشاهده نمىشود.
3.
شرايط ظهور همگى با هم بايد در يك زمان محقق باشند حال آنكه علايم ظهور، به طور طبيعى طى ماهها و سالها و قرنها رخ مىدهند.
4.
شرايط ظهور بايد مداومت داشته باشند و شرط بقاى ظهورند، حال آنكه نشانههاى ظهور در زمانى خاص رخ مىدهند و نه لزوم و نه امكان دارد كه آن شرايط در مدت زمانى طولانى واقع شوند و وقوع آنها ادامه يابد.
5.
شرايط ظهور تنها در زمان ظهور است كه به حد اعلاى خود مىرسند ؛ حال آن كه تمامى نشانهها به مرور پيش از ظهور رخ مىدهند.
6.
همه شرايط ظهور بايد متحقق باشند ؛ با آنكه نشانههاى ظهور لازم نيست كه همهشان رخبدهند و تنها حدوثعلايم حتمى كافىاست و بقيه به نزديكىظهور دلالتمىكنند و اگر پيشازظهور رخندهند، مشكلىدر امر ظهور پيشنمىآيد[3].

پی نوشت ها
__________________________________
[1].
كمال الدين، ج 2، ب 39، ح 6.
[2].
كمال الدين، ج 2، باب 37، ح 2.
[3].
تاريخ غيبت كبرى، ص 399-396 ؛ شش ماه پايانى، ص 223-222.

 

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 30 / 7 / 1395

روزشمار نهضت امام حسین

روزشمار نهضت حسینی

imam-hossein.gifروزشمار جريان نهضت امام حسين (عليه‌السلام)  [1]
1ـ درخواست بيعت از سوى وليد حاكم مدینه جمعه 27 رجب سال 60 ق
2ـ ملاقات دوم بين وليد و امام حسين علیه‌السلام شنبه 28 رجب سال 60 ق
3ـ بيرون رفتن امام (عليه‌السلام)  از مدینه شب يكشنبه 28 رجب سال 60 ق
4ـ ورود به مكّه شب جمعه 3 شعبان سال 60 ق
5ـ اقامت در مکّه شعبان، رمضان، شوال، ذى‌القعده و ذى‌الحجه تا روز هشتم سال 60 ق يعنى چهار ماه و پنج روز
6ـ رسيدن اولين نامه‌هاى كوفيان به امام علیه‌السلام چهارشنبه 10 رمضان سال 60 ق
7ـ بيرون رفتن مسلم از مکّه دوشنبه 15 رمضان سال 60 ق
8ـ ورود مسلم به کوفه سه‌شنبه 5 شوال سال 60 ق
9ـ شهادت مسلم سه‌شنبه 8 ذى‌الحجه سال 60 ق
10ـ خروج امام (عليه‌السلام)  از مکّه سه‌شنبه 8 ذى‌الحجه سال 60 ق
11ـ رسيدن امام (عليه‌السلام)  به سرزمين کربلا جمعه سوم محرم سال 61 ق
12ـ ورود عمر بن سعد به کربلا جمعه سوم محرم سال 61 ق
13ـ سامان‌دهی سپاه از سوى عمر بن سعد و گفتگوهاى او با امام علیه‌السلام از سوم تا ششم محرم‌الحرام سال 61 ق
14ـ ممانعت سپاه امام (عليه‌السلام)  از دسترسى به آبسه شنبه 7 محرم 61 ق
15ـ حمله ابتدايى بر سپاه امام علیه‌السلام پنج‌شنبه 9 محرم سال 61 ق
16ـ واقعه عاشورا جمعه 10 محرم سال 61 ق
17ـ كوچ اسيران از سرزمين کربلا بعدازظهر روز شنبه 11 محرم سال 61 ق.

پی نوشت ها
_______________
[1]. اين جدول از مقاله‌اى با نام «البعد الزمنى فى الثورة الحسينيه» برگرفته شده كه توسط آقاى احمد القاضى نگاشته شده و در شماره دوّم مجله رسالة الحسين (عليه‌السلام)  چاپ شده است.


موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 30 / 7 / 1395

Image result for ‫امام سجاد‬‎

امام سجاد(علیه السلام) و یاد امام حسین(علیه السلام)

نقش امام سجاد(علیه السلام) در زنده نگه داشتن نهضت امام حسین(علیه السلام) چگونه بود؟

امام زین العابدین(علیه السلام) از نیرومندترین عوامل جاودانه ساختن انقلاب حسینی و تأثیرگذاری آن بر عواطف و احساسات جامعه به شمار می رود و این، به خاطر موضع گیری های آن حضرت است که تاریخ در دنیای شجاعت ها و قهرمانی ها، نظیری برای آن سراغ ندارد و یکی از زیباترین اسناد سیاسی در اسلام، سخنرانی آن بزرگوار در دربار یزید است.
«
امام زین العابدین(علیه السلام) در صحنه زندگی اسلامی به سان پرنورترین چراغ سیاسی که تاریخ اسلامی آن را می شناسد، ظاهر شد و در حالی که در بند بیماری و اسارت بود، با مهارتی فراوان، توانست آرمان‏ های انقلاب پدرش امام حسین(علیه السلام) را منتشر سازد و ارزش‏ های اصلی این انقلاب را با شیوه ای روشن و در نهایت مهارت، اصالت و نوآوری، به نمایش بگذارد»[1] از‌این‌رو آن حضرت نسبت به این واقعه حساس تاریخ شیعه، مسئولیت خاصی احساس می کرد و خود را موظف می دانست که با یادآوری های فراوان و پی در پی، این حادثه تحرک زا و انقلاب خیز را در تاریخ ثبت کند؛ تا همواره منشأ الهام رشادت و روشنگر راه آزادی خواهان و حق طلبان باشد. این در حالی بود که دستگاه حاکم به شدت علاقه مند بود که واقعه عاشورا به عنوان قیامی برضد خلیفه رسول خد(ص)، قلمداد شود که سرکوبی آن، حق و وظیفه خلیفه و دستگاه خلافت بوده است و چون در این جهت ناکام ماند، بنا بر محو و به فراموشی سپردن آن واقعه گذاشت. امام سجاد(علیه السلام) نیز که اهمیت این حادثه را در رسوا سازی حکام جور می دانست، تا آخر عمر شریفش، برای زنده نگه‌داشتن یاد این جهاد مقدس، با در پیش گرفتن روش های مختلف کوشید. آن بزرگوار بارها داستان قومی از بنی اسرائیل را که حرمت حکم روز شنبه را شکستند و به صید ماهی پرداختند و به کیفر این گناه مسخ شدند، حکایت می کرد و در آخر می فرمود: «خداوند، آن قوم را به خاطر صید ماهی مسخ کرد؛ پس چگونه می بینی نزد خدا حال قومی را که اولاد رسول خد(ص) را کشتند و حریمش را شکستند»[2]
و در پاسخ به ایرادی که بر گریه های مداوم حضرت گرفتند، می فرمود: «یعقوب برای یوسف، با این که نمی دانست حتماً مرده است، آن قدر گریه کرد که چشمانش سفید گردید؛ اما من به چشمان خود دیدم که چگونه شانزده تن از اهل بیت(علیهم السلام) به شهادت رسیدند. چگونه می توانم گریه نکنم»؟[3]
بدین ترتیب، گریه امام نیز خود به خود موجب شد تا در موارد زیادی مردم نسبت به واقعه کربلا، هشیار شوند و علاوه بر این، امام خود وقایع کربلا را در موارد متعدد، نقل می فرمود.[4]
مقابله و مبارزه با به فراموشی سپردن حادثه کربلا با گریه و ذکر مصائب اهل بیت(علیهم السلام)، از همان آغاز ورود امام به مدینه، آغاز شد؛ تا مردم با اشک و اندوه، از او استقبال کنند و او از این عواطف برای انتشار گزارش‏ های کربلا، بهره ببرد و این رویدادها را در دل ها متمرکز سازد؛ تا تردیدها و انکارهای دشمنان و گذشت زمان، آنها را محو نکند؛ چنان که بسیاری از وقایع و رویدادها بر اثر گذشت زمان، از بین رفته، از خاطره ها محو شده اند.[5]
هرچند ممکن است برخی گریه را دلیلی بر درماندگی و ناتوانی و شکست به‌شمار می آورند اما گریه می تواند نشانه شدت محبت به خوبی ها و فریاد بلند مظلومیت در برابر ستمگران و اعتراض در برابر آنان باشد و کمترین چیزی که امام سجاد(علیه السلام) با گریه از خود بروز می داد، آن است که مردم و افکار عمومی درباره عوامل گریه، پرس‌و‌جو می کنند. تمامی این امور، زمانی شدت می یابند که گریه‌کننده، شخصیتی بزرگوار و بلندآوازه باشد؛ به ویژه زمانی‌که گریه، بسیار فراوان و به‌طور دائم، جریان داشته باشد؛ چنان‌که امام زین العابدین(علیه السلام) این‌گونه بود؛ تا آن‌جا که از زمره گریه کنندگان جهان به شمار آمد و پس از آدم، یعقوب، یوسف و جده اش فاطمه زهرا(سلام الله علیه) پنجمین گریه کننده بود.
وقتی مردم، امام زین العابدین(علیه السلام) را می دیدند که شب و روز اشک می ریزد و همواره از حسین شهید و مصیبت هایش یاد می کند، از خود می پرسیدند: این همه گریه و اندوه چرا؟ سیلاب اشک و اندوه همیشگی چرا؟ امام برای چه کسی می گرید؟ از‌این‌رو، گریه امام، سبب شد که یاد حادثه کربلا در دل ها جاودان شود و در خاطره ها زنده شود و اهداف این حادثه، همچنان در دل و وجدان تاریخ، زنده و پر تحرک باقی ماند و دشمنی و نفرت نسبت به قاتلان ستمگر شهیدان کربلا، انباشته شود.
امام از داستان کربلا، انگیزه ای برای مردم ایجاد کرد؛ تا آن را زنده نگه دارند و با قطرات اشک، آن را تقویت و با آب چشم ها آن را سیراب کنند. زیرا آن مصیبت، مصیبت، همه مردمانی است که در زندگی از کرامت برخوردارند یا چیزی را به نام کرامت، احساس می کنند.
امام سجاد(علیه السلام) مؤمنان را بر گریستن، تشویق می کرد و می فرمود: «هر مؤمنی که به خاطر کشته شدن حسین(علیه السلام) بگرید، تا بر گونه اش اشک روان شود، خداوند او را وارد حجره ای در بهشت می کند و او زمانی طولانی در آن جا به سر می برد. هر مؤمنی که بر اثر آزارهایی که از سوی دشمنان ما در دنیا بر ما وارد شده، از چشمانش اشک سرازیر شود، تا این که بر دو گونه او روان گردد، خداوند وی را در منزل صدق، وارد سازد»[6]
گریه، یکی از شیوه هایی بود که امام آن را ابزاری برای زنده کردن یاد کربلا قرار داد؛ البته ایشان شیوه‏ های دیگری را نیز به کار گرفت مانند؛ ترویج زیارت امام حسین(علیه السلام)؛ ابوحمزه ثمالی گفته است: «من از علی بن الحسین(علیه السلام) درباره زیارت حسین(علیه السلام) پرسیدم؟ البته گریه و اعتراض امام به خاطر احساسات و یا انتقام‌جویی شخصی نبود؛ بلکه تعهد آن بزرگوار به احیای اندیشه ای بود که امام حسین(علیه السلام) به خاطر آن شهید شد.[7]

پی نوشت ها
______________________
[1].
قرشی، حیاه الامام زین العابدین، ج 1، ‌ص 8.
[2].
طبرسی، الاحتجاج، ج 2، ص 312.
[3].
مختصر تاریخ دمشق، ج 17، ص 239.
[4].
ن.ک: تاریخ الطبری، ج 5، ص 212، 96.
[5].
محمد رضا حسینی جلالی، پیشین، ص 72-73.
[6].
ثواب الاعمال، ص 83.
[7].
محمدرضا حسینی جلالی، ‌پیشین، ص 208-211.

 

 

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 29 / 7 / 1395

جنین در قرآن(2)

جنین در قرآن(2)
جنین در قرآن(2)

زمان كامل شيردهي دوسال است
************

وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَينِ كَامِلَينِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ (بقره/233)
 

«مادراني كه مي خواهند شيردهي خود را كامل كنند دوسال كامل به فرزندان خود شير دهند»!
************
علم امروز نيز مدت زمان لازم شيردهي را دوسال مي داند.
زني ‌كه به بچه شير مي دهد نيز رحم وي به حد طبيعي خود مي رسد. سه چهارم زناني كه به گشادي رحم دچار شده اند كساني هستند كه به فرزندان خود شير نداده اند.
چگونگي خروج نطفة زن و مرد
************

فَلْينْظُرِ الْإِنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ* خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ* يخْرُجُ مِنْ بَينِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ* (طارق/5 ــ 7)
 

«انسان مغرور مي بايد ببيند از چه درست شده* از آب جهنده اي درست شده* كه از خروجي سفت و خروجي‌هاي نرم (ازميان صلب پدر و سينه‌ي مادر) خارج مي شود»!
************
ــ نكته آيه: آب جهنده اي كه انسان را درست مي كند از خروجي سفت و خروجي هاي نرم خارج مي شود.
خروجي سفت:
خروجي «سفت» مفرد آمده و به معني «يكي بودن» آن است، مربوط به خروجي تخمك «زن» است. چنان‌كه در تصوير مي بينيم، تخمك زن يك خروجي بيش تر ندارد، و آن خروج از تخمدان است. خروجي تخمدان نيز بسته است. وقتي تخمك بخواهد بيرون بيايد به كناره جداره خروجي تخمدان مي رود. بعد در تخمدان فشار ايجاد مي شود و جداره تخمدان پاره مي شود و تخمك به بيرون جهش داده مي شود. تخمك زن در قرن نوزدهم كشف شد.
خروجي هاي نرم:
خروجي هاي نرم كه جمع آمده (يعني بيش از دو تا خروجي است، چون در عربي از سه به بالا جمع محسوب مي شود) مربوط به خروجي هاي نطفه مرد است.
درون بيضه كانال هاي خرطومي (مارپيچي) زيادي وجود دارد كه طول آن ها روي هم ديگر به چند صدمتر مي رسد. در آن جا پيوسته سلول هاي خاصي تقسيم مي شوند كه در هر روز ميليون ها كروموزم توليد مي كنند. و در كانال خرطومي سراسري پشت بيضه كروموزم ها از اطلاعات توارثي شارژ مي شوند. بعد ازطريق مجراي مني كه نيم‌متر طول دارد پس از دور زدن مثانه به درون غده زير مثانه رفته و پس از طي قسمتي از آن در آن جا در مجراي ادرار جاري مي شوند. علت جهش آن نيز انبساط ماهيچه هاي قوي است.
چنان‌كه در تصوير مي بينيم نطفه مرد بيش از يك خروجي دارد و همة آن ها نيز نرم مي باشند (يعني جلو آن مانعي وجود ندارد كه مانند درِ خروجي تخمدان زن بخواهد بتركد يا پاره شود).
تقسيم سلول ها و به تعادل رسيدن آن ها

 

موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
برچسب‌ها: جنین در قرآن(2
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 29 / 7 / 1395

جنين شناسي و حیات انسانی از نظر اسلام و قرآن (1)

جنين شناسي و حیات انسانی از نظر اسلام و قرآن (1)
جنين شناسي و حیات انسانی از نظر اسلام و قرآن (1

ما مي دانيم قبل از ساختن دستگاه هاي مجهز ميکروب شناسي و به وجود آمدن ميکروسکوپ هاي قوي ممکن نبود که بشر بتواند بدون ارتباط با علوم ماوراالطبيعه از علم جنين شناسي اطلاعي داشته باشد.
در عصر پيامبر اسلام (ص) آنچه در بين مردم معروف بود اين بود که فرزند از نطفه پدر به وجود مي آيد و رحم مادر، جز ظرفي براي پرورش نطفه پدر چيزي نيست و مادر حقي نسبت به فرزند ندارد.
ولي قرآن و اسلام بر خلاف فرضيه ديروز و طبق علم امروز در اين موضوع نظر داده و در چند آيه اشاره مي کند آن چنان که پدر در انعقاد نطفه فرزند سهيم است، مادر نيز در آن سهم دارد و شايد سهم زياد تري هم داشته باشد.
قرآن در اين باره مي گويد:
************

وَتِلْكَ حُجَّتُنَا آتَينَاهَا إِبْرَاهِيمَ عَلَى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَّنْ نَّشَاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ (انعام/83)
 

«اين است حجتي که ابراهيم را بر قومش داديم ما مقام هر که را بخواهيم رفيع مي گردانيم که خداي تو (به نظام و صلاح عالميان) بصير و دانا است».
************
تا آن که مي فرمايد:
************

وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيعْقُوبَ كُلًّا هَدَينَا وَنُوحًا هَدَينَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّيتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ* وَزَكَرِيا وَيحْيى وَعِيسَى وَإِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ (انعام/84-85)
 

«ابراهيم و فرزندانش داوود و سليمان و ايوب و يوسف و موسي و هارون هدايت نموديم و همچنين نيکوکاران را پاداش نيک خواهيم داد. و هم زکريا و يحيي و عيسي و الياس همه از نيکوکارانند».
************
از اين آيه مستفاد است که يکي از فرزندان حضرت ابراهيم حضرت عيسي است با آن که عيسي پدر نداشت پس مسلم از ناحيه مادر به حضرت ابراهيم منتسب است و طبيعي است که در صورتي حضرت عيسي از ذريه حضرت ابراهيم محسوب مي شود که حضرت مريم نطفه اي از خود داشته باشد و نطفه او موجب ايجاد فرزند بشود ولي اگر قرآن هم مثل مردم آن روز معتقد بود که مادر از خود نطفه اي ندارد و تنها ظرف پرورش کودک است نمي خواست بگويد که حضرت عيسي از ذريه حضرت ابراهيم است و اين خود دليل است که قرآن مي داند نطفه مادر هم در انعقاد نطفه فرزند مؤثر است.
و نيز مي فرمايد:
************

 

 

موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 29 / 7 / 1395

جنين شناسي و حیات انسانی از نظر اسلام و قرآن (2)

جنين شناسي و حیات انسانی از نظر اسلام و قرآن (2)
جنين شناسي و حیات انسانی از نظر اسلام و قرآن (2)

آفرينش انسان
 

************

وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مََّسْنُونٍ (حجر/26)
 

«و ما انسان را "از خاک کوره در گل و لايِ سياهِ بد بويِ تعفن گرفته" آفريديم».
************
يکي از مباحث مبحث مجاز در زبان عربي "گفتن نتيجه کار به جاي خود کار" است. مانند:
ــ نان مي پزم. به جاي خمير مي پزم.
ــ جام شفا نوشيدم. به جاي جام دوا نوشيدم.
ــ سيب کاشتم. به جاي درخت سيب يا تخم آن را کاشتم.
ــ ساعت 12 پرواز مي کنم. به جاي هواپيما پرواز مي کند.
آيه مزبور نيز مانند جملات مزبور در چهار چوب مبحث مجاز گفته شده. يعني "آفرينش انسان" در آيه به معني آفرينش خود انسان نيست. بلکه آفرينش چيز ديگري است که قرار بوده نتيجه آن آفرينش انسان بشود. پيش از اين نيز در آيه 20 عنکبوت ديديم که قرآن گفت:



موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 28 / 7 / 1395

«نفس‌دزدی در قرائت قرآن»؛ یادداشتی از استاد فقید، محمد تقی مروت

بسیارى از قاریان براى صرفه جوئى در نفس، حرف «ها» را از محلى بین مخرج «قاف» و «کاف» تلفظ مى کنند زیرا حرف «ها» در حالت سکون و بویژه زمانى که مشدّد است سبب استهلاک مقدار زیادى از نفس مى شود. و این نیز مطلقًا قابل قبول نیست و حرف ها بایستى به فاصله ناچیزى پس از مخرج حرف «همزه» تلفظ شود. لذا نصیحت بنده به این آقایان این است که حتمًا تکنیک صحیح تلفظ حرف «ها» را فرا گیرند.

شکوری_شبکه تخصصی قرآن تبیان

استاد مرحوم محمد تقی مروت بانی فن نوین قرائت قرآن در ایران

اشاره:

استاد محمد تقی مروت از بنبان گذاران فن قرائت قرآن به شیوه نوین در ایران به شمار می روند. بسیاری از اساتید کنونی که در کسوت داوری مسابقات بین المللی قرآن ایفای نقش می کنند، افتخار شاگردی در محضر این استاد بزرگ را دارند. استاد مروت پیش از انقلاب اسلامی در سفری به کشور مصر، به مدت 5 سال پیاپی از محضر مشاهیر قاریان مصری به کسب اصول و فنون قرائت قرآن پرداخت. او همچنین نخستین قاری ایرانی و شیعه ای است که در سال 53 در قدیمی ترین مسابقات بین المللی جهان اسلام(مسابقات مالزی)، به کسب رتبه نخست شانزدهمین دوره این مسابقات نائل شده است.
این استاد پیشکسوت با توصیه شیخ مرحوم عبدالباسط به کشور کانادا مسافرت می کند و این اقامت حدود سی سال به طول می انجامد. وی پس از سال ها دوری از وطن سال 1388 به ایران آمدند و به مدت چند ماه در محافل قرآنی شرکت کردند.
ایشان که از مدت ها قبل از بیماری کبد رنج می بردند، سرانجام در سن 72 سالگی در شب عاشورای حسینی سال جاری، دار فانی را وداع گفتند.
آنچه می خوانید یادداشتی است به قلم استاد مروت در باب فلسفه و اصول صحیح نفس گرفتن در تلاوت قرآن.

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله و صلاته و سلامه على رسول الله و على آله الأئمه الطاهرین
و رضی عن صحابه رسوله الأبرار الشاکرین
برادران و خواهران قرآنـى:
سلام الله علیکم و رحمته و برکاته
رب ٱشرح لى صدرى و یسر لى أمرى و ٱحلل عقده من لسانى یفقهوا قولى؛
از دیر زمان قاریان قرآنى که در قید تلاوت درست قرآن کریم نبودند و آن را صرفًا براى کسب شهرت و محبوبیت کاذب میان مستمعین مى خواندند، مبتلا به یک مشکل اساسى بودند که تلاوت صحیح قرآن را تحت الشعاع خود قرار مى داد. این مشکل اساسى، همانا تجدید نفس به هنگام «وصل» کلمات قرآنى است. در گذشته قاریان قرآن این مسأله را رعایت مى کردند و به ندرت شخصى پیدا مى شد که به این حکم عمل نکند. عمل گرفتن نفس حین تلاوت قرآن، در میان قراء به «نفس دزدى» معروف شده که اصطلاحى درست است. این ها مى پرسند: بر چه اساسى تنفس بهنگام تلاوت آیات درست نیست؟ پاسخ:
تمامى احکام ترتیل قرآن مجید را که شخص پیامبر اکرم «صلى الله علیه و آله و سلم» بر اساس فرمان الهى «وَ رَتِّلِ ٱلْقُرْءَانَ تَرْتِیلًا» عملاً در تلاوت خود رعایت مى فرمودند و سپس توسط أئمه هدى و در رأس آنان أمیر المؤمنین إمام على بن أبی طالب علیهم الصلاه و السلام، تدوین و تنظیم شد که بحمد الله امروزه در دسترس ما قرار دارد، و ما بر اساس این احکام بایستى قرآن مجید را به امر خداوند «وَ رَتِّلِ ٱلْقُرْءَانَ تَرْتِیلًا»، تلاوت کنیم.
عجیب است که بعضى از آقایان که در رأس أمور قرآنى قرار دارند مدعى هستند که هیچ قانونى در تحریم «نفس دزدى» وجود ندارد.
خداوند تبارک و تعالى در قرآن مجید حدودًا به ۳۰ مورد پیرامون اقامه نماز اشاره فرموده است. از این آقایان سؤال مى کنم: آیا در قرآن نص صریحى براى عدد رکعات نماز یومیه و جزئیات دیگر عبادات وجود دارد؟ عالمان بزرگ شیعه بر اساس سنت رسول خدا و توجیهات أئمه هدى کتاب هاى متعددى در باره عبادات مختلفه نوشته اند. من باب مثال «کتاب الصلوه» که فقط براى نماز نوشته شده است را در نظر بگیرید که مجموعًا بیش از ده هزار صفحه مى باشد. سؤال این است که محتویات این ۱۰۰۰۰ صفحه از کجا آمده ؟ یک پاسخ بسیار کوتاه از قرآن: «مَا ءَاتَاکُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُم عَنْهُ فَٱنْتَهُوا». پس از نزول آیه نماز مسلمانان از رسول خدا «صلى الله علیه و آله و سلم» سؤال مى کردند که چگونه نماز بخوانند. رسول خدا «صلى الله علیه و آله و سلم» در پاسخ فرمودند: «صلوا کما رأیتمونى أصلى» یعنى آن طورى که من نماز مى گذارم شما نیز چنین کنید. بنا بر این، سنت رسول الله براى همه مسلمانان حجت است که چگونه عبادات خود را بطور صحیح انجام دهند.
حال باز مى گردیم به اصل مطلب که همان «نفس دزدى» باشد. در رابطه با بحث ما، در تجوید قرآن کریم ۴ حکم وجود دارد که عبارتند از: وصل، وقف، ابتداء و سکت. «وصل» بمعناى تلاوت قرآن مجید است که ضمن آن حروف و کلمات با پیوستگى و بدون جدائى از حرف یا کلمه قبلى و نیز از حرف و یا کلمه بعدى باشد.
«
وقف» بمعناى قطع صدا و توقف و ایستادن بر کلمات، براى مدتى کوتاه (حدودًا بین ۱۰ تا ۲۰ ثانیه) و حتمًا نفس تازه کردن مى باشد.
«
ابتداء» یعنى شروع تلاوت و یا آغاز دوباره تلاوت است پس از وقف، با شروطى که ذکر شد. و اما «سکت» که ما ۴ مورد آن را در روایت حفص داریم، بمعناى یک وقفه اى بسیار کوتاه (حدودًا ۱ ثانیه) است که بدون نفس کشیدن باشد و دانشمندان آن را «وقفه قصیره من غیر تنفس» مى نامند. در حالت سکت نفس کشیدن مطلقًا ممنوع است.
حال اگر ما حتى در این سکت ها بر خلاف قانون تجوید نفس بدزدیم، از فرمان خدا «وَ رَتِّلِ ٱلْقُرْءَانَ تَرْتِیلًا» تبعیت نکرده ایم و قطعًا بر خلاف فرمان خداوند و رسولش عمل کرده و مآلًا فعل حرام انجام داده ایم. نا گفته نماند که مبناى وقف و سکت بر سکون، و مبناى وصل و ابتداء بر حرکت مى باشد. بنا بر این هرگونه تخطى از این احکام ابدًا جایز نیست و حرام مى باشد.
سؤال مهم دیگرى که در اینجا پیش مى آید: اصلًا چرا این آقایان نفس مى دزدند؟؟؟ این سؤال هیچ پاسخى بجز این که نفس دزدان مى خواهند خود نمائى کنند و به مستمعین خود بگویند که نفس ما زیاد است، وجود ندارد. و وا مصیبتا بر وقتى که مستمعِ غافل بر این عمل قبیح قارى صحه گذارده و از طول نفس تقلبى او حمایت کند و او را به انحراف بیشتر سوق دهد. و نیز بسیارى از قاریان براى صرفه جوئى در نفس، حرف «ها» را از محلى بین مخرج «قاف» و «کاف» تلفظ مى کنند زیرا حرف «ها» در حالت سکون و بویژه زمانى که مشدد است سبب استهلاک مقدار زیادى از نفس مى شود. و این نیز مطلقًا قابل قبول نیست و حرف ها بایستى به فاصله ناچیزى پس از مخرج حرف «همزه» تلفظ شود. لذا نصیحت بنده به این آقایان این است که حتمًا تکنیک صحیح تلفظ حرف «ها» را فرا گیرند.
مشکل دیگر افراط در مسأله مقامات و الحان قرآنى است که بسیارى از قراء را بخود مشغول کرده بطورى که براى آوردن مقامات و نشان دادن نفس طولانى، صحت تلاوت قرآن را مراعات نمى کنند و فقط به فکر شنیدن تشویق مستمعین غافل خود هستند.
در باب تلاوت این چنانى قرآن کریم احادیثى از رسول خدا «صلى الله علیه و آله و سلم» به ما رسیده که یکى از این احادیث را در اینجا ملاحظه مى کنید:
عن حذیفه بن الیمان (رض)، قال رسول الله «صلى الله علیه و آله و سلم»: «ٱقرَءُوا القُرْءَانَ بِلُحُونِ ٱلعَرَبِ وَ أصْوَاتِها، و إیَّاکُم و َلُحُونَ أهْلِ ٱلْفِسْقِ وَ لُحُونَ أهْلِ ٱلکِتابِ و ٱلْکَبَآئِرِ، فإنَّهُ سَیَجِیءُ مِنْ بَعدِى قَومٌ یُرجِّعوُنَ بِٱلْقُرْءَانِ تَرجِیعَ ٱلرَّهْبَانِیَّهِ وَ ٱلنَّوْحِ و َٱلْغِنَآءِ، لا یُجَاوِزُ حَنَاجِرَهُمْ، مَفْتُونَهٌ قُلوبُهُمْ و َقُلُوبُ ٱلَّذِینَ یُعْجِبُهُمْ شَأنُهُمْ». صدق رسول الله «صلى الله علیه و آله و سلم».
حذیفه بن الیمان از رسول خدا «صلى الله علیه و آله و سلم» نقل مى کند: قال رسول الله «صلى الله علیه و آله و سلم»: قرآن را با نواى شیرین و آواهاى عربى بخوانید و از لحن ها و آواهاى فاسقان و آواى یهود و نصارى پرهیز کنید. و (پس از من) خواهند آمد مردمى که قرآن را مانند آوازه خوانان با نوحه سرائى مى خوانند… آنان قرآن را در گلوهاشان مى چرخانند (مانند چهچه زدن آوازه خوانان) که از حنجره شان تجاوز نمى کند (یعنى به قلبشان نمى رسد). دلهاشان و دل کسانى که از این نوع قرآن خواندن ها خوششان مى آید، فریب خورده مى باشد. و نیز حدیث دیگرى بر همین مضمون است که در پایان اینان را «أُولَٰئِکَ هُمُ ٱلْغَافِلُونَ» خوانده و بهتر است معنى الغافلون را در آیه ۱۷۹ سوره مبارکه الأعراف جستجو کنیم.
وَ ٱلسَّلَامُ عَلَىٰ مَنِ ٱتَبَعَ ٱلْهُدُىٰ
 
محمد تقى مروت – کانادا

 

موضوعات مرتبط: دانستنی ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 28 / 7 / 1395

دعای مستجاب آیت‌الله بروجردی در حق استاد مروّت

آنچه می‌آید گفتگویی است منتشرنشده با استاد محمد تقی مروت، پایه‌گذار فن نوین قرائت قرآن در ایران، که به مناسبت درگذشت این استاد پیشکسوت تقدیم می‌گردد.

محمد تقی مروت

 اشاره:

مرحوم استاد محمدتقی مروت، بنیانگذار قرائت صحیح و اصولی قرآن در کشورمان، اولین ایرانی و شیعه دارنده رتبه بین‌المللی در مسابقات جهانی قرآن مالزی و مدرس قرآن که ۲۱ مهرماه و دهم محرم الحرام 1438دار فانی را وداع گفت، چند ماه قبل در گفت‌وگویی تلفنی و در مواردی به صورت مکتوب و پس از اصرارهای فراوان خبرنگار خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) چگونگی روی آوردن به تلاوت قرآن و بخشی از داستان پر فراز و نشیب زندگی‌اش را بازگو کرد.
وی در اغلب تماس‌های تلفنی که در آن حال با بیماری قلبی و دیابت نیز مواجه بود، بسیار صبورانه همراهی می‌کرد. استاد مروت بارها از اینکه بسیاری از شاگردانش از برترین اساتید و قاریان ایران محسوب می‌شوند و نیز اولین شیعه دریافت‌کننده رتبه مسابقات بین‌المللی قرآن مالزی بود، بارها با افتخار یاد می‌کرد و مدام از اینکه طی چند دهه‌ای که در خارج از ایران به سر می‌برد، تعدادی از شاگردانش وی را فراموش نکرده و به یاد او بودند، قدردان بود.
همچنین به دوستی و همنشینی با استاد ابراهیم پورفرزیب(مولایی) مباهات می‌کرد و سرانجام در آستانه دومین سالگرد درگذشت استاد مولایی(۲۲ مهر ۹۳) به ملکوت اعلی پیوست. در ادامه این گفت‌وگو را می‌خوانید؛

در سال ۱۳۵۲ بار دیگر به این مسابقات اعزام شدم و خوشبختانه برنده اول این مسابقات بودم و طلسم اول شدن قاریان مالزیایى که از بدو برگزارى این مسابقات همیشه اول مى شدند، توسط یک قارى شیعه ایرانى شکسته شد

استاد مروت، بفرمایید در چه سالی و در کجا متولد شدید؟

بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام على رَحمَةِ ٱللَّـٰهِ للعالمین و خاتم رسله سیدنا و مولانا محمد بن عبدالله و على عترته أهل بیته الأئمة الطیبین الطاهرین المعصومین و رضى الله تعالى عن صحابته الأوفیاء المؤمنین الشاکرین الذین ٱهتدوا بهدیهم و زادهم الله هُدىً و أیماناً؛ در ۲۲ اسفند سال ۱۳۲۳ در چهارراه (میدان) حسن آباد محله سنگلج تهران به دنیا آمدم. از دوران کودکى به فضل الهى و کمک مرحوم پدرم با حضور در مجالس تفسیر قرآن مرحوم آیت الله محمد تقى آملى در مسجد مجدالدوله واقع در خیابان امام خمینى(ره)(سپه سابق) شرق میدان حسن آباد با قرآن کریم آشنا شده و روح و جانم با مهر کلام مقدس خداوندم سرشته شد.

اولین حضور جدی شما در کنار رحل قرآن مربوط به چه سالی و چگونه بود؟

حدوداً ۹ سال داشتم که براى نخستین بار پشت رحل قرآن در جلسه‌اى که در منزل مرحوم دائی‌ام برقرار بود، نشستم و تصمیم گرفتم براى اولین بار قرآن را تلاوت کنم. قارى (معلم) آن جلسه شخصى بود که ما ایشان را بنام آقارضا مى‌شناختیم. وى هم قارى قرآن، هم مسئله‌گو، هم سخنران و هم نوحه‌خوان آن جلسه بود. در آن شب به مجردى که نوبت خواندن من شد، ایشان جلسه قرآن را ختم کرد تا به بقیه برنامه‌ها بپردازد. من بقدرى متأثر شدم که شدیداً به گریه افتادم. از علت گریه‌ام جویا شدند و من با گله‌مندى گفتم که این آقا به همه اجازه داد قرآن بخوانند بجز من. ایشان با عذرخواهى و دلجوئى، از من خواست تا آنجا که مایل هستم قرآن بخوانم. البته این اولین بارى بود که من قرآن مى‌خواندم و طبیعتاً غلط‌هاى بسیارى در تلاوتم وجود داشت.
پس از چند جلسه وقتى آقارضا علاقه و اشتیاق زیاد مرا براى آموختن تلاوت قرآن به علت سؤال‌هاى پى در پى‌اى که از ایشان مى‌کردم، دید، فرمود که وى دیگر چیزى براى آموختن به من ندارد و قصد دارد مرا به جلسات درس مرحوم مغفور ملامحمدباقر فانى رضوان الله تعالى علیه راهنمایى کند. مرحوم فانى استادى بود بسیار با تقوا داراى چهره‌اى نورانى و تبحر ویژه‌اى در تعلیم شاگردانش داشت که من در مدت بسیار کوتاهى روان‌خوانى (بدون قرائت) قرآن را از ایشان به خوبى فرا گرفتم و یقین دارم رمز فراگیرى سریعم در مدتى کوتاه، بخاطر ساده‌خوانى‌ام بود که همه تمرکزم را در یافتن حروف و ترکیب حرکات و دیگر احکام تجوید بکار مى‌بردم و ضمناً مى‌ترسیدم که به اصطلاح با قرائت بخوانم. به عنوان مثال چون مى‌دانستند که من صداى خوبى دارم از من بارها خواستند با صوت بخوانم ولى من خجالت مى‌کشیدم. سرانجام تصمیم گرفتم قرآن را با قرائت بخوانم ولى چون اولین بار بود به علت دستپاچگى به جاى أعوذ بالله من الشیطان الرجیم گفتم: أعوذ بالله من الشیطان الرحیم! که همه بشدت خندیدند. ناگفته نماند که مرحوم فانى(در راستاى مطالعات شخصى‌ام)، تنها استاد مباشر و مستقیم بنده بودند که حضوراً و نفس به نفس قرآن را از ایشان فرا گرفتم. روزها نیز به محل سابق کتابخانه ملک در بازار سلطانى مى‌رفتم و کتاب‌هاى تجوید و یک نسخه از لغت‌نامه‌هاى عربى- فارسى را از مسئولان درخواست مى‌کردم تا معناى واژه هاى عربى را که نمى‌دانستم با مراجعه به این لغت نامه بفهمم. تا ساعت ۵ بعد از ظهر که کتابخانه باز بود در آن جا مى‌ماندم تا حتى المقدور درباره تجوید قرآن مطالعه داشته باشم. ناگفته نماند که استفاده از کتاب هاى کتابخانه ملک فقط در محل آن مقدور بود و به کسى کتاب را به رسم امانت نمى‌دادند تا با خود به منزل ببرد.

از دیدارتان با آیت الله بروجردی گفته بودید این دیدار در چه شرایطی رخ داد؟

حدوداً ۱۲سال بیشتر نداشتم که تعدادى از رفقاى محله تصمیم گرفتند یک جلسه هفتگى، فقط تلاوت قرآن داشته باشند و بنده را هم به عنوان معلم خود برگزیدند. در همان ایام، مرحوم ابوى، ما را براى زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها به قم برد. پس از زیارت، براى شرفیابى به حضور حضرت آیت الله العظمى سیدحسین طباطبائى بروجردى رضوان الله علیه و قَدَّسَ سِرَّهُ راهى منزل معظم له شدیم ولى پس از رسیدن به منزل ایشان، ایشان براى رفتن به حوزه سوار درشکه و آماده رفتن بودند و من بلافاصله به بالاى رکاب درشکه پریده و پس از بوسیدن دست ایشان اجازه خواستم تا برایشان قرآن بخوانم. ایشان با خوش‌رویى تمام، اجازه فرمودند و من هم آیت‌الکرسى و دو آیه پس از آن را که خوب حفظ داشتم براى ایشان قرائت کردم. ایشان براى بنده دعا کردند و فرمودند که إن شاء الله بزودى یک قارى خوب قرآن و یک استاد ممتاز شوم.
چندین بار از ارتباط خوبی که بین قاریان تهران و مشهد پیش از انقلاب اسلامی شکل گرفته بود فرمودید، اولین ارتباط چگونه حاصل شد؟
در تابستان سال ۱۳۴۶ در حال بازگشت از کار و رفتن به خانه بودم و با خداى خود راز و نیاز مى‌کردم که بار خدایا؛ هنوز سعادت زیارت آقا امام رضا(علیه السلام) نصیبم نشده است، خدایا آرزویم را برآور. در همین هنگام در ۸ قدمى خود یک آگهى که به دیوار نصب شده بود توجهم را جلب کرد. این آگهى از جانب سازمان اوقاف آن زمان که تحت نظارت نخست وزیرى اداره مى شد، منتشر شده بود که طى آن از علاقمندان دعوت شده بود تا براى شرکت در یک مسابقه تلاوت قرآن که قرار بود در تهران برگزار شود، شرکت کنند. من که تا آن زمان نتوانسته بودم کیفیت تلاوتم را ارزشیابى کنم، تصمیم گرفتم در آن مسابقات شرکت کنم تا بدانم تا چه مرحله‌اى در تلاوت قرآن پیشرفت داشته‌ام.
غرض از این مسابقات این بود که طى آن ۳۰ قارى را برگزیده و ۲ تن از برگزیدگان را به مراکز استان‌هاى ۱۵ گانه بمدت ۱۴روز براى تلاوت قرآن مجید بفرستند. بنده که از انتخاب‌شدگان بودم به همراه قارى دیگری به مشهد مقدس فرستادند. در دروازه مشهد (گنبدنما) گروهى از اعضای جامعه قاریان قرآن مشهد در انتظار ما بودند و از ما به گرمى استقبال کرده و ما را با خود به زیارت حضرت رضا(ع) و پس از زیارت و اداى واجبات، به میهمانسراى ایشان هدایت کردند و هر شب و هر روز در جوار آن حضرت با قرآن و ایشان انس داشتیم و دانستم که حضرت حق تعالى (جل جلاله) دعایم را استجابت فرموده است. پس از آن تقریبا همه ساله با گروهى از عاشقان قرآن مجید به پابوس آقا امام رضا(ع) مشرف مى‌شدیم.

خادم القرآن، زنده‌یاد استاد محمدتقی مروت به دوستی و همنشینی با استاد ابراهیم پورفرزیب(مولایی) مباهات می‌کرد و سرانجام در آستانه دومین سالگرد درگذشت استاد مولایی(۲۲ مهر ۹۳) به ملکوت اعلی پیوست؛ وی دوستدار قرآن و قرآن‌دوستان بود و با همه توان در راه اعتلای قرآنیان کشورمان تلاش کرد.

به مسابقات قرآن مالزی می‌رسیم، نقطه عطفی در زندگی شما، چه شد که در سال‌ ۱۹۷۳ میلادی در این رقابت جهانی حضور یافتید؟

در سال ۱۳۴۸ سازمان اوقاف، وقت مرا به نمایندگى از طرف ایران به مسابقات جهانى مالزى اعزام کرد. در آن سال به علت بى‌تجربگى و نبودن در سطح قاریان جهانى، مقامى نصیبم نشد ولى براى اولین بار صداى ملکوتى إمام القراء مرحوم استاد شیخ مصطفى اسماعیل را که امامت نماز مغرب را بر عهده داشت از طریق بلندگوهاى بزرگ ترین مسجد پایتخت مالزى «نِگارا» شنیدم و پس از شنیدن صداى ایشان، صداى قاریان دیگر برایم چندان دلچسب نبود.
در سال ۱۳۵۱ بار دیگر پس از پیروزى در مسابقات داخلى، بار دیگر به همین مسابقات فرستاده شدم. در آن سال مرحومشیخ محمود خلیل الحصرى استاد برجسته و شیخ القراء مصر به عنوان سرپرست هیأت داوران و مرحوم شیخ فؤاد العروسى قارى مصرى که تا قبل از وفاتش یکى از داوران دائمى این مسابقات بود، به خاطر این که مرا با احتساب ۹۲درصد نفر دوم و قارى مالزیائى را با ۹۲/۲۵ به عنوان نفر اول انتخاب کرده بودند به شدت خشمگین بودند. این حادثه در آن شب بر فضاى استادیوم ۵۰ هزار نفرى «مِردیکا» محل این مسابقات، سنگینى مى‌کرد و بسیارى از حاضران در استادیوم پیرامون آن سخن مى‌گفتند.
در سال ۱۳۵۲ بار دیگر به این مسابقات اعزام شدم و خوشبختانه برنده اول این مسابقات بودم و طلسم اول شدن قاریان مالزیایى که از بدو برگزارى این مسابقات همیشه اول مى شدند، توسط یک قارى شیعه ایرانى شکسته شد.
پس از بازگشت به وطن، رئیس رادیو ایران مرا در محوطه رادیو در میدان ارک دید و به گرمى از من استقبال کرد و مرا بوسید و دست خود را بر گردنم نهاد و اظهار داشت که به عنوان جایزه دستور خواهد داد که تمام ۳۰ جزء قرآن را با تلاوت من براى رادیو ضبط کنند که هم اکنون بسیارى از آن تلاوت ها بحمد الله موجود است.
در این مرحله بمرور سلسله وقایعى رخ داد که تصمیم گرفتم ایران را ترک کرده و به بهانه ادامه تحصیل به مصر بروم. البته طبیعى است که یکى از آرزوهاى قاریان قرآن دیدن و ملاقات با قاریان بزرگ مصرى مانند مصطفى اسماعیل، عبدالباسط محمد عبد الصمد، شیخ محمود خلیل الحصرى، شیخ محمود على البناء و دیگر قاریان بزرگ مصر بود که بحمد الله این آرزو براى من محقق شد و روی هم رفته بمدت ۵ سال و اندى با این بزرگان معاشرت و رفت و آمد داشتم.
به زودی مصاحبه با مرحوم استاد مروت، حضورش در مصر و چگونگی آشنایی ایشان با اساتید بزرگ عصر طلایی مصر منتشر خواهد شد.
صادقین، دبیر سرویس فعالیت‌های قرآنی ایکنا

 

موضوعات مرتبط: دانستنی ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 28 / 7 / 1395

شاهکار سید نقشبندی در مدح حضرت زینب(سلام الله علیها) + فیلم

 

ابتهال «یا شقیقه السبطین» که توسط امام المبتهلین عصر طلایی موسیقی آئینی مصر، شیخ محمدسید النقشبندی، در مسجد سیده زینب(سلام الله علیها) شهر قاهره، اجرا شده است، به حق، ماندگارترین اثری است که تا کنون در مدح ام‌المصائب کربلا، حضرت زینب (سلام الله علیها)خلق شده است.

نویسنده: شکوری_شبکه تخصصی قرآن تبیان

سید محمد نقشبندی

سید محمد نقشبندی، پیشوای مبتهلان مصر و از جمله نوابغ بزرگ جهان اسلام در هنر موسیقی آئینی است. شهرت او نه به واسطه تلاوت های خاشعانه اش که به دلیل انشادهای دینی و ابتهالات پرسوز و گدازی است که سینه مالامال از عشق به خاندان وحی، تراویده است. 
وی در سال ۱۹۷۶ میلادی(۱۳۵۵ هجری شمسی) وفات یافت و در مجلس ختمش، استاد محمدتقی مروت (که همزمان با شب عاشورای حسینی سال جاری از میان جامعه قرآنی، رخت بربستند) به قرائت آیات قرآن پرداخت.
برخورداری از صدایی خدادادی با ویژگی‌های منحصر به فردی همچون ارتفاع مناسب، مساحت عالی، طنین زیبا و انعطاف فوق‌العاده در کنار خشوع ذاتی و حُسن ادا، او را به حق، شایسته لقب «امام‌المبتهلین» گردانده است.
گفته شده، آغاز شهرت این مرد بزرگ از اجرای‌ برنامه به‌مناسبت میلاد امام حسین(ع) رقم خورد که شدیدا مورد استقبال حاضرین قرارگرفت.
در مصر افزون بر نقشبندی، مبتهلان بزرگ دیگری همچون شیخ طه الفشنی، نصرالله طوبار، شیخ علی‌الزاوی، شیخ عبدالتواب بساتینی، شیخ ممدوح عبد‌الجلیل و شیخ کامل یوسف بهتیمی ظهور کرده اند اما هیچکدام به صَیْت شهرت او دست نیازیدند.

شاهکار "یا شقیقه السبطین"

و اما ابتهال مشهور "یا شقیقه السبطین" را باید شاهکاری بی بدیل و شورانگیزترین آثار سید نقشبندی دانست.
این ابتهال در سال 1968 میلادی، در محفلی که به مناسبت ولادت حضرت زینب(س)، در مسجد سیدة زینب شهر قاهره برگزار شده بود اجرا شده است. در ابتدای محفل، استاد به همراه بطانة (گروه تواشیح) دو قصیده "أشرق الکون بالهدی" و "أدم الصلاة علی الحبیب"، را در مدح حضرت ختمی مرتبت اجرا می کنند. آنگاه در مدح حضرت زینب(س)، قصیده "یا شقیقه البسطین" را آنچنان زیبا، فنی و اثرگذار رقم می زند که تشویق‌های پیاپی مستمعین و  فریادهای "مدد مدد" و "کمان والله کده" ( تو را به خدا، دوباره بخوان) آنها از گوشه کنار مجلس بلند می‌شود.
این اثر فاخر و خاطره انگیز، بیش از هر چیز، از عمق محبت و دلبستگی این قاری و مبتهل بزرگ جهان اسلام نسبت به خاندان پیامبر(ص) حکایت دارد.

 

دانلود

موضوعات مرتبط: دانستنی ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 27 / 7 / 1395

Image result for ‫بی اعتقادترین کشورهای دنیا اعلام شدند‬‎

بی اعتقادترین کشورهای دنیا اعلام شدند

طبق گزارش ایندیپیندنت، شش کشور چین، ژاپن، جمهوری چک، فرانسه، استرالیا و ایسلند به ترتیب کمترین اعتقاد دینی را دارند.

طبق نظرسنجی انجام شده از سوی موسسات وین (Win) و گالوپ، فقط در حدود 40 تا 49 درصد از مردم کشور چین دارای باور الهی هستند.

کمونیسم که از سال 1949 ساختار حکومتی چین را تشکیل می دهد، مذهب را به عنوان ظلم کننده در حق طبقه کارگر معرفی کرده است و در دوران 27 ساله حکومت مائو زدونگ، بنیان گذار کمونیسم در چین، همه جنبش های مذهبی سرکوب شدند.

در مورد چین باید این نکته را نیز متذکر شد که مهمترین جهانبینی رایج در این کشور، یعنی آیین کنفوسیوس، به دلیل عدم اعتقاد به موجودی الهی و فرامادّی معروف است.

در ژاپن که در دومین جایگاه بعد از چین قرار می گیرد، بیشتر مردم خود را بدون اعتقاد به آیینی الهی معرفی می کنند.

از این رو در نظرسنجی های انجام شده، بین 30 تا 39 درصد از مردم ژاپن خود را بی دین معرفی می کنند.

در این فهرست شاید جالبترین کشور، جمهوری چک باشد که در آن 30 تا 39 درصد از مردم بی دین هستند. اعتقاد بسیار کم مردم چک به مسیحیت می تواند به دلیل حکومت ملی گرای این کشور در قرن های 19 و 20 میلادی باشد.

در مورد فرانسه که در جایگاه چهارم قرار گرفته است، می توان گفت که از همسایه های اروپایی خود بسیار فاصله دارد به طوری که از هر 5 نفر یک نفر بی دین است.

در فرانسه همانند چین، تاریخچه ای مفصل برای دین زدایی از کشور وجود دارد. انقلابیان فرانسه در سال 1789 حکومت کاتولیک این کشور را سرنگون کرده و این مذهب را از رسمیت کنار گذاشتند و در سال 1905 طی قانونی دین از سیاست جدا شد.

پنجمین کشوری که در طبقه بندی وبسایت ایندیپندنت به عنوان بی خدا قرار گرفته، کشور استرالیا است که در آن بین 10 تا 19 درصد از مردم بی دین هستند.

 

و سرانجام در ششمین جایگاه کشورهای بی دین، کشور ایسلند قرار گرفته که در آن بین 10 تا 19 درصد از مردم در این لیست قرار دارند.

موضوعات مرتبط: تربیتی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 27 / 7 / 1395

Image result for ‫چگونه فرزند مسئولیت پذیر پرورش دهید؟‬‎

چگونه فرزند مسئولیت پذیر پرورش دهید؟

یک سرمایه جاودانی برای فرزندانتان رقم بزنید

هر پدر و مادری تلاش می کند تا بهترین چیزها را برای فرزندانش فراهم کند، به این امید که با این چیزها سرمایه زندگی آتی او را تأمین کند. اما آیا واقعاً تا به حال به این فکر کرده اید که بهترین سرمایه ای که می توانید برای آینده فرزندانتان باقی بگذارید، چه سرمایه ای است؟ 

 

راحله فلاح/کارشناسی ارشد روانشناسی بخش خانواده ایرانی تبیان

  

از «سر» مایه تا «سرمایه»  

اگر می خواهید فرزندان «سرمایه داری» داشته باشید، بی تعارف باید برای آنها از «سر» مایه بگذارید! برای این کار نیازی نیست که پول زیادی داشته باشید، چون همانطور که در اطرافتان دیده اید اکثر فرزندان آدم های سرمایه دار، مدیران خوبی برای میراث هایشان نمی شوند. همچنین ضروری نیست که لزوماً بچه هایتان را مدام از این کلاس به آن کلاس روانه کنید. تنها کاری که باید انجام بدهید این است که خودتان «سر» مایه دار باشید. اما چگونه می شود «سر» مایه دار شد و فرزندانی «سرمایه دار» تربیت کرد؟ 

راز «سر مایه دار» شدن 

وقتی فرزند ما کار می کند و یا اولین حقوقش را می گیرد، به جای نا امید کردن او به خاطر کم بودن حقوقش و یا خدای نکرده سرکوفت زدن، به او بگوییم که از ته دل چقدر به او افتخار می کنیم

در تصور اغلب ما «سرمایه داران» کسانی هستند که بالأخره یک جورهایی دستشان در جیب دیگران بوده است. البته از آنجا که تفکر «همه این طوری هستند» یکی از عمده ترین خطاهای فکری است، نمی توانیم بپذیریم که واقعاً همه ثروتمندان این گونه باشند. از دیدگاه منطقی و همینطور در معادلات واقعی زندگی، بزرگترین ثروتمندان و «سرمایه داران» دنیا کسانی بوده و هستند که برای رسیدن به این مرتبه کار کرده اند، آن هم کارهای مختلف در مراتب اجتماعی مختلف. به عبارت دیگر این گروه کسانی هستند که از انجام هیچ کار مفید و مؤثری عار نداشته اند و «سرشان» را مایه کار و زندگی شان قرار داده اند. این مهمترین راز «سرمایه داران» واقعی است

کار و فرزند ما

قبول دارم. کار پیدا کردن سخت شده است. اما آیا این به معنای آن است که واقعاً هیچ کاری برای فرزندان ما وجود ندارد؟ چگونه است که جوانانی همسن و همانند فرزند ما صاحب زن و زندگی هم شده اند ولی فرزند ما به خاطر اینکه هنوز کار مناسب پیدا نکرده است سردر گم مانده است؟ این کاری که ما برای فرزندانمان تصور می کنیم چیست؟ چه شکلی است؟ اجازه بدهید تعارف را کنار بگذاریم و کمی صریح تر با هم صحبت کنیم. آیا کاری که ما برای فرزندانمان در نظر داشته و داریم، یک کار راحت پشت میزی با حقوق بالا نیست؟ آیا جز این نیست که فکر می کنیم چون فرزندمان در دانشگاه مثلاً حقوق خوانده حتماً و الزاماً باید در یک مرکز حقوقی دولتی استخدام بشود؟ اصلاً سر و کله این قصه پشت میز نشینی از کجا پیدا شد؟ 

ما هم مقصریم

فکر می کنم دیگر وقتش رسیده که قبول کنیم ما پدر و مادرها در سرمایه دار نشدن فرزندانمان مقصریم. نه به این دلیل که پولی نداشته ایم تا سرمایه کار آنها بکنیم بلکه به این دلیل که «سر» مایه دار بودن را درست به فرزندانمان یاد نداده ایم. «سر» مایه دار بودن یعنی اینکه فرزندمان از کودکی یاد گرفته باشد که اهل کار باشد نه از زیر کار در رو، برای کار کردن برنامه داشته باشد، فکر داشته باشد، پشتکار داشته باشد، عزت نفس داشته باشد، اهل عرق ریختن باشد. و چون چنین نشد، رؤیای پشت میز نشینی شروع شد.  

چگونه فرزندانی کاری داشته باشیم؟ 

اینکه عرض می کنم برای «سرمایه» دار شدن فرزندانمان ما باید از «سر» مایه بگذاریم، اینجا مصداق پیدا می کند. یعنی جایی که ما باید بپذیریم اول فکر خودمان را نسبت به کار کردن عوض کنیم. برای رقم خوردن این اتفاق به چند نکته زیر توجه کنیم:

به پشت میز نشینی فکر نکنیم

عینک پشت میز نشینی را از چشمان خودمان برداریم. پشت میز نشین شدن، دم دستی ترین آرزویی است که می توانیم برای فرزندمان بکنیم. بیایید به جای این تفکر، به این فکر کنیم که چطور فرزندمان را زرنگ و پرکار تربیت کنیم

نفس کار را ارزشمند بدانیم

 فرزندان ما چیزهایی را که خودمان به آنها باور نداریم، باور نمی کنند. پس بیایید باور کنیم که رسم کار مهم تر از اسم کار است و این باور را به فرزندانمان هم منتقل کنیم که هر کاری که برای خود فرد و جامعه او مفید باشد و از او آدم مؤثری بسازد، کار با ارزشی است

هیچ شغلی را کم اهمیت نشماریم

اگر می خواهید فرزندان «سرمایه داری» داشته باشید، بی تعارف باید برای آنها از «سر» مایه بگذارید! برای این کار نیازی نیست که پول زیادی داشته باشید، چون همانطور که در اطرافتان دیده اید اکثر فرزندان آدم های سرمایه دار، مدیران خوبی برای میراث هایشان نمی شوند

اگر به فرض پسر لیسانسیه فلان فامیل راننده تاکسی شده است، با نگاه حقیر پندارانه درباره شغل او صحبت نکنیم. البته قبول دارم متأسفانه رسانه های ما هم در این زمینه مؤثر بوده اند مثلاً هر آدم وامانده و جا مانده ای را در نقش یک راننده نمایش داده اند در حالی که فیلم های خارجی از یک راننده تاکسی یا یک آشپز ساده یک قهرمان ملی می سازند. به هر حال اگر می خواهیم فرزندانمان آدم های مفید و موفقی باشند باید این تصورات به درد نخور را دور بریزیم

فرصت سازی کنیم

اوقات فراغت فرزندانمان را با مهارت های مختلف پر کنیم. برای مثال او را برای فروشندگی، پخش کردن تبلیغات بین خانه ها، تعمیرکاری دوچرخه، کارگری نانوایی و کارهای مختلف بفرستیم و در حالی که از دور مراقبش هستیم اجازه بدهیم کار کردن را تجربه کند

سرمان را بالا بگیریم

وقتی فرزند ما کار می کند و یا اولین حقوقش را می گیرد، به جای نا امید کردن او به خاطر کم بودن حقوقش و یا خدای نکرده سرکوفت زدن، به او بگوییم که از ته دل چقدر به او افتخار می کنیم

بیکاری را زشت تصویر کنیم 

وجدان کاری را یاد بدهیم. برای این کار لازم است خودمان اهل کم گذاشتن، کم فروشی و کم کاری نباشیم و اهمیت این موضوع را برای فرزندمان توضیح بدهیم.

موضوعات مرتبط: تربیتی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 27 / 7 / 1395

Image result for ‫راه حلهای ساده برای کنترل لجاجت در نوجوانان:‬‎

راه حلهای ساده برای کنترل لجاجت در نوجوانان:

برخی والدین گمان می کنند که هنوز هم همانند زمانی که فرزندشان در سنین کودکی بوده،  باید برای حذف رفتارهای ناصحیح او، او را طرد یا با او قهر کنند، اما این بدترین رفتار ممکن است، نوجوان شما نیاز به توجه دارد نه طرد شدن، نیاز به دلیل و استدلال دارد نه سکوت. برای اینکه این کارها را نکنید، به مطالب زیر توجه نمایید.

سرزنش ممنوع

نصیحت های مستقیم و سرزنش آمیز در این دوره اثر بسیار مخربی بر رفتار نوجوان دارد. به دنبال راه های غیرمستقیم برای تذکر باشید. اگر نکات مثبت او را کمرنگ ببینید و در عوض به نکات منفی اخلاقی و روحی او تمرکز کنید به او یک سرنخ برای لجبازی خواهید داد چرا که به او آموزش می دهید که روی نکات منفی تمرکز کند. اگر او را با کسی مقایسه کنید، او نیز شما را با دیگر والدین مقایسه خواهد کرد.

با هم باشید

یکی از مهم ترین و موثرترین راهکارها برای حل مسائل دوران بلوغ و نوجوانی برقراری رابطه نزدیک و صمیمی میان نوجوان و والدینش است. معمولا نوجوان با والد همجنس خود رابطه خوبی ندارند، اما این رابطه را می توان ترمیم کرد با اینکه نیاز به زمان دارد. ولی شما ناامید نشده و از پا ننشینید و مطمئن باشید هر بار یک قدم به صمیمیت و هدف نزدیک تر شده اید.

تشویق کنید

نوجوانان برخلاف آن چیزی که به نظر می آید، از پذیرفتن مسئولیت های کوتاه، مورد علاقه و مهم لذت می برند. چنین مسئولیت هایی را به آنها بسپارید و در ازایش تشویق و تشکر را فراموش نکنید. اما در سپردن مسئولیت به نوجوان مراقب باشید که چه مسئولیتی و در چه زمانی به نوجوان واگذار می شود. چه اینکه اگر انتخابتان صحیح نباشد، او را دلزده خواهید کرد، پس علایق و خصوصیات او را خوب بشناسید.

دلیل منطقی

برای هر مخالفت یا موافقت و هر مسئله ای که در محیط خانواده مطرح می شود، دلیل قانع کننده و منطقی داشته باشید و متقابلا با دلیل و انتقادها و مخالفت های نوجوانتان با روی باز برخورد کنید.

دستور مستقیم ندهید

تا جایی که ممکن است به فرزندان دستور مستقیم ندهید، بلکه فرصت انتخاب های مختلف به او بدهید. خوبی این روش آن است که شما موارد انتخابی را کنترل می کنید و در هر حال هر انتخابی که او انجام دهد، مورد رضایت شماست و این امکان انتخاب، فرزندتان را که تشنه استقلال و خودگردان بودن است راضی می کند. برای مثال به او نگویید که «همین الان اتاقت را تمیز کن.» با این کار حتما با او وارد مشاجره خواهید شد.

بگویید احساساتش را درک می کنید

بچه های لجوج در مورد درست و اشتباه بودن افکار و اعمالشان بسیار سرسخت هستند، اگر به نتیجه ای برسند حس می کنند که باید از آن دفاع کنند. شما هر چه سخت تر سعی کنید که آن ها را متقاعد سازید، مخالفتشان قوی تری خواهد شد، در چنین مواقعی ساده ترین راه برای جلب همکاری آنها این است که موقعیت آن ها را تصدیق کنید و نشان دهید که احساساتشان را درک می کنید.

 

منابع: همشهری، جام جم، سلامانه

موضوعات مرتبط: تربیتی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 26 / 7 / 1395

خداوند از مشاهده چشم‌ها برتر است


حضرت علی(علیه السلام) در خطبه 228 نهج البلاغه فرمودند: خداوند از مشاهده چشم‌ها برتر و والاتر است و حرکت و سکون در او راه ندارد. زیرا او خود حرکت و سکون را آفرید و چگونه ممکن است آنچه را که خود آفرید در او اثر بگذارد یا خود از پدیده های خویش اثر پذیرد؟


خداشناساندن صحیح خداوند

کسی که کیفیتی برای خدا قایل شد؛ یگانگی او را انکار کرده و آن کس که همانندی برای او قرار داد؛ به حقیقت خدا نرسیده است.

کسی که خدا را به چیزی تشبیه کرد؛ به مقصد نرسید و آن کس که به او اشاره کند یا در وهم آورد؛ خدا را بی نیاز ندانسته است.

هرچه که ذاتش شناخته باشد؛ آفریده است و آن چه در هستی به دیگری متکی باشد؛ دارای آفریننده است. سازنده ای غیرمحتاج به ابزار، اندازه گیرنده ای بی نیاز، نه به فکر و اندیشه، (بلکه) بی نیاز بدون یاری دیگران است، با زمان‌ها همراه نبوده و از ابزار و وسایل کمک نگرفته است. هستی او برتر از زمان است و وجود او بر نیستی مقدم است، و ازلیت او را آغازی نیست.

با پدید آوردن حواس روشن می‌شود که حواسی ندارد و با آفرینش اشیا متضاد، ثابت می‌شود که دارای ضدی نیست و با هماهنگ کردن اشیا دانسته شد که همانندی ندارد.

خدایی که روشنی را با تاریکی، آشکار را با نهان، خشکی را با تری، گرمی را با سردی ضد هم قرار داد و عناصر متضاد را با هم ترکیب و هماهنگ کرد و بین موجودات ضد هم، وحدت ایجاد نمود؛ آن‌ها را که با هم دور بودند نزدیک کرد و بین آن‌ها که با هم نزدیک بودند فاصله انداخت.

خدایی که حدی ندارد و با شماره محاسبه نمی‌گردد که همانا ابزار و آلات، دلیل محدود بودن خویشند و به همانند خود اشاره می‌شوند. این که می‌گوییم موجودات از فلان زمان پدید آمده‌اند؛ پس قدیم نمی‌توانند باشند و حادثند؛ و این که می‌گوییم حتما پدید آمدند؛ ازلی بودن آن‌ها رد می‌شود و این که می‌گوییم اگر چنین بودند کامل می‌شدند؛ پس در تمام جهات کامل نیستند.

خدا با خلق پدیده‌ها در برابر عقل‌ها جلوه کرد و از مشاهده چشم‌ها برتر و والاتر است؛ و حرکت و سکون در او راه ندارد. زیرا او خود حرکت و سکون را آفرید و چگونه ممکن است آنچه را که خود آفرید در او اثر بگذارد یا خود از پدیده های خویش اثر پذیرد؟

حرف می‌زند نه با زبان و کام و دهان؛ می‌شنود نه با سوراخ‌های گوش و آلت شنوایی؛ سخن می‌گوید نه با به کار گرفتن الفاظ در بیان؛ حفظ می‌کند نه با رنج به خاطر سپردن؛ می‌خواهد نه با بکارگیری اندیشه؛ دوست دارد و خشنود می‌شود نه از راه دلسوزی؛ دشمن می‌دارد و به خشم می‌آید نه با صوتی که در گوش‌ها نشیند؛ و نه فریادی که شنیده شود؛ بلکه سخن خدای سبحان همان کاری است که ایجاد می‌کند

اگر چنین شود، ذاتش چون دیگر پدیده‌ها، تغییر می‌کند و اصل وجودش تجزیه می‌پذیرد و دیگر ازلی نمی‌تواند باشد. هنگامی که آغازی برای او تصور شود؛ پس سرآمدی نیز خواهد داشت و این آغاز و انجام، دلیل روشن نقص، و نقصان و ضعف دلیل مخلوق بودن، و نیاز به خالقی دیگر داشتن است. پس نمی‌تواند آفریدگار همه هستی باشد، و از صفات پروردگار که (هیچ چیز در او موثر نیست، و نابودی و تغییر و پنهان شدن در او راه ندارد) خارج می‌شود.

 

والاتر از صفات پدیده‌ها

خدا فرزندی ندارد تا فرزند دیگری باشد، و زاده نشده تا محدود به حدودی گردد و برتر است از آنکه پسرانی داشته باشد و منزه است که با زنانی ازدواج کند.

اندیشه‌ها به او نمی‌رسند تا اندازه ای برای خدا تصور نماید. حواس از احساس کردن او عاجز و دست‌ها از لمس کردن او ناتوان است و تغییر و دگرگونی در او راه ندارد، و گذشت زمان تاثیری در او نمی‌گذارد، گذران روز و شب او را سالخورده نسازد و روشنایی و تاریکی در او اثر ندارد.

خدا با هیچ یک از اجزاء و جوارح و اعضا و اندام، و نه با عرضی از اعراض، و نه با دگرگونی‌ها و تجزیه، توصیف نمی‌شود. برای او اندازه و نهایتی وجود ندارد و نیستی و سرآمدی نخواهد داشت. چیزی او را در خود نمی‌گنجاند که بالا و پایینش ببرد و نه چیزی او را حمل می‌کند که کج یا راست نگهدارد؛ نه در درون اشیا قرار دارد و نه بیرون آن.

حرف می‌زند نه با زبان و کام و دهان؛ می‌شنود نه با سوراخ‌های گوش و آلت شنوایی؛ سخن می‌گوید نه با به کار گرفتن الفاظ در بیان؛ حفظ می‌کند نه با رنج به خاطر سپردن؛ می‌خواهد نه با بکارگیری اندیشه؛ دوست دارد و خشنود می‌شود نه از راه دلسوزی؛ دشمن می‌دارد و به خشم می‌آید نه با صوتی که در گوش‌ها نشیند؛ و نه فریادی که شنیده شود؛ بلکه سخن خدای سبحان همان کاری است که ایجاد می‌کند.

 

موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 26 / 7 / 1395

همه خدا را می‌شناختیم اما فراموش کرده‌ایم!


امیر مومنان علی(علیه السلام) درباره شناخت خدا می‌فرمایند: «شناختن خدای پاک و منزه، والاترین معرفت‌هاست و خداشناسی با فضلیت‌ترین علم است


ایمانهشت دلیل بر اثبات وجود خدا در کلمات آن حضرت(علیه السلام) وجود دارد هر چند که راه‌های به سوی خدا به عدد نفوس خلایق است؛ و اما دلایل عبارتند از: برهان معقولیت؛ برهان فطرت؛ برهان صدیقین؛ برهان نظم؛ برهان علّی؛ برهان معجزه؛ برهان حدوث و برهان فسخ عزائم. در ادامه این مطلب به برخی از این دلایل پرداخته شده است.

 

برهان معقولیت یا احتیاط عقلی بر وجود خدا

از راه‌های شناخت وجود خدا، معقولیت اعتقاد به خداست. امام علی(علیه السلام) در سخنان خود به این راه اشاره فرموده‌اند. این برهان به طور خلاصه چنین است: اعتقاد داشتن به خدا و لوازم آن از معتقد نبودن به خدا و لوازم آن، معقول‌تر است. برای توضیح این برهان، یادآوری چند مقدمه ضروری است:

به طور کلی اعتقادات و جهان‌بینی‌های انسان بر اساس پذیرش ماورای طبیعت و انکار آن، به دو دسته تقسیم می‌شود: 1. جهان‌بینی الهی؛ 2. جهان بینی مادی.

در جهان‌بینی مادی، فرقه‌ها و گرایش‌های مختلفی وجود دارد، ولی همه آنها در انکار وجود خدا و به تبع آن در انکار جهان آخرت مشترکند. هم‌چنین در جهان‌بینی الهی نیز گرایش‌ها و نحله‌های مختلفی وجود دارد که همه آنها در اعتقاد به وجود خدا مشترکند.

 

موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 26 / 7 / 1395

5 اثر پر برکت معرفت خدا


یکی از آثاری که برای معرفت حقیقی خدا ذکر شده است «بی‌نیازی از خلق خدا» است. اگر کسی واقعا خدا را بشناسد احساس می‌کند که هیچ نیازی به غیر خدا ندارد. از حضرت امیر علیه‌السلام نقل شده است: «در هر دلی که معرفت خدا جای گیرد، بی‌نیازی از خلق خدا هم جای خواهد گرفت


خدادر آیات قرآن و روایات شریف اهل‌بیت صلوات‌الله‌علیهم‌أجمعین آثار خاصی برای معرفت خدای متعال ذکر شده است که می‌توان تحت چند عنوان آن‌ها را بیان کرد.

 

آثار معرفت خدا

1. بی‌نیازی از خلق خدا

 یکی از آثاری که برای معرفت حقیقی خدا ذکر شده است «بی‌نیازی از خلق خدا» است. اگر کسی واقعا خدا را بشناسد احساس می‌کند که هیچ نیازی به غیر خدا ندارد. از حضرت امیر علیه‌السلام نقل شده است: «مَنْ سَكَنَ قَلْبَهُ الْعِلْمُ بِاللَّهِ سَكَنَهُ الْغِنَى عَنْ خَلْقِ اللَّهِ؛1 در هر دلی که معرفت خدا جای گیرد، بی‌نیازی از خلق خدا هم جای خواهد گرفت

موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 25 / 7 / 1395





ای که ما را به جهان جانی و هم جانانی
خسرو حسن و کمالی و هم خوبانی

محور عالم امکان ولی یزدانی
در ضمیری تو عیان گر ز نظر پنهانی


یا این دل شکسته ما را صبور کن
یا لااقل به خاطر زینب ظهور کن

دیگر بتاب از افق مکه ، ماه من!
این جاده های شب زده را غرق نور کن

نَمی از چشم های توست چشمه ، رود ، دریا هم

کمی از ردّ پای توست جنگل ، کوه ، صحرا هم


تو از تورات و انجیل و زبور ، از نور لبریزی

تو قرآنی ، زمین مات شکوهت ، آسمان ها هم




مولاي من وقت آمدنت دير شد بيا
اين دل در انتظار تو پير شد بيا



ديدم به خواب آمدي از جاده هاي دور
گفتم دلم ؛ خواب تو تعبير شد بي
ا




از حال وروزمان، تو چه می پرسی ای عزیز؟!

پنهان نمی کنم، به خدا حالمان بد است


آدم؟ قسم به نور تو! « آدم » نمی شویم

همسفره ایم با هوس و نانمان بد است



تا وعده قيامت تو صبر مي کنيم
بر داغ بي نهايت تو، صبر ميکنيم

اي از تبار آينه و آفتاب و عشق
تا مژده زيارت تو، صبر ميکني
م

ماندیم به داغ انتظارت، مددی
ما و غم و درد بی شمارت، مددی


دلخسته از این غمی که در ریشه ماست
در آرزوی فجر بهارت، مدد
ی


یک بار جلوه ای کن شادان نمای ما را
کز هجر بیقرار و مهجور و ناتوانیم


مگو نجیب زمانه , ز چشم ما گله داری
مگر نه وعده نمودی که بیشتر توببخشی؟!

شبانه حرف دلم را اگر برای تو گفتم
خیال من همه این بود مرا سحر توببخش
ی

یک شب بیا ستاره بریزم به پای تو
ای آفتاب من همه چیزم فدای تو

یک شب بیا تا به ما برسد اذان صبح
از پشت بام مسجد کوفه با صدای ت
و


وَ گفته اند: تو از سمت كعبه مي آيي


ولي "چه وقتش" را هيچ كس نفهميده ست...

 
موضوعات مرتبط: مشاعره
برچسب‌ها: مشاعره
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 25 / 7 / 1395





امشب نشسته بر دلم غم هاي عالم
بي تو گذشت امروز هم آقاي عالم



امروز هم مولا خبر از تو نيامد
شب آمد و من ماندم و غم هاي عالم




ما پی سایه سروش به تلاشیم همه
او ز پندار من خسته نهان است هنوز


ز تو توحيد ،ز تو نون و قلم ميريزد
تو ستون حرمي ، بي تو حرم ميريزد

حسن چشمان شما ، ديد مرا كرد عوض
ازنگاه تو ولم يولد و لَم ميريزد

تو كه يك گوشه چشمت غم عالم ببرد
پس نگه كن به لبم ، منتظرم ميريزد







دلم از عالم و آدم سیر شد ٬‌بیا
این دل زغم هجر تو پیر شد ٬ بیا


فرصت گذشت ، وقت زيادي نمانده است
تعجيل كن عزيزدلم ، دير شد بی
ا




از شنبه درون خود تلنبار شدیم /
تا آخر پنجشنبه تکرار شدیم

خیر سرمان منتظر دیداریم/
جمعه شد و لنگ ظهر بیدارشدیم


از هجرت ای نگارا دریاست دیدگانم
بنگر زغم شب و روز از دیده خون فشانم

میرسد یاردل درماندگان
میرسد آن منجی آخرزمان

میرسد تنها امید فاطمه
میدهد برظلم ظالم خاتمه

میرسد اوکه نفس دردام اوست
مرغ روحم کفتری بربام اوست


 

تا نقش تو هست نقش آيينه ما
بوي خوش گل نشسته در سينه ما

در ديده بهار جاودان مي شکفد
با ياد تو اي اميد ديرينه م
ا



 

 

موضوعات مرتبط: مشاعره
برچسب‌ها: مشاعره
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی