تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 46598
بازدید دیروز : 37451
بازدید هفته : 196430
بازدید ماه : 518711
بازدید کل : 10910466
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 23 / 9 / 1395

پیرمرد سر میز غذا در دعا کردن و غذا خوردنآیا شما هم روزه هستید؟

در ماه رمضان چند جوان پیرمردی را دیدند که پنهانی غذا می‌خورد. به او گفتند: «ای پیرمرد مگر روزه نیستی؟»

پیرمرد گفت: «چرا روزه هستم. فقط آب و غذا می‌خورم.»

جوانان خندیدند و گفتند: «واقعاً؟»

پیرمرد گفت: «بله، دروغ نمی‌گویم، به کسی بد نگاه نمی‌کنم، کسی را مسخره نمی‌کنم، با کسی با دشنام سخن نمی‌گویم، کسی را آزرده نمی‌کنم، چشم به مال کسی ندارم، غیبت نمی‌کنم و ...»

بعد پیرمرد به جوانان گفت: «آیا شما هم روزه هستید؟»

یکی از جوانان درحالی که سرش را پایین نگهداشته بود به آرامی گفت: «خیر، ما فقط آب و غذا نمی‌خوریم!»



 

 

موضوعات مرتبط: حکایت ها وحکمت ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 23 / 9 / 1395

برچسب لیبل ساخت ژاپن Made in Japan

دین و مذهب ما چیست؟

یک بازرگان ایرانی که برای عقد قرارداد بازرگانی به چین سفر کرده بود، تعریف می‌کرد که مدیر یکى از شرکت‌هاى چینى از او پرسیده بود: «دین و مذهب شما ایرانیان چیست؟» 

بازرگان ایرانی هم تا حدی دین اسلام را برای مدیر شرکت چینی شرح داده بود و سپس علت این پرسش را از او جویا شده بود. مدیر شرکت چینی جواب داده بود که چندى پیش بعضى از آقایان تجار بازار ایرانی براى سفارش دادن بعضى از اجناس چینى نزد او رفته بودند. وقت ناهار، او آنان را به صرف ناهار در شرکت دعوت کرده بود و براى آنان مرغ سوخارى آورده بود. تجار ایرانی از خوردن آن غذا خوددارى کرده بودند چون که گفته بودند حرام است و ذبح شرعی نشده است ولى همان اشخاص از او خواسته بودند که بر روى آن اجناس ساخت چین، بنویسد: «Made in Japan» 

بنابراین می‌خواست بداند که دین و مذهب ما چیست

به راستی دین و مذهب ما چیست!

 

موضوعات مرتبط: حکایت ها وحکمت ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 22 / 9 / 1395

Image result for ‫شگفتیهای نهج البلاغه 11 ( گروه های مردم، کجایند زمامداران، گزینش کارگران‬‎

شگفتیهای نهج البلاغه 11 ( گروه های مردم، کجایند زمامداران، گزینش کارگران )

  • گروه هاى مردم

اى مردم ، در روزگارى سخت و سرکش بسر میبریم ، که نیکوکاران را بدکار مى‏شمارند و ستمگر بر غرور و تجاوز خویش مى ‏افزاید وضع ،چنان است که نمى ‏توانیم از دانش خویش بهره بریم و مجهولات خویش را باز پرسیم و از ناگواریهائى که بما میرسد بترسیم و راه چاره‏اى بجوئیم مردم این دوران به چهار گروه بخش شده‏اند ، گروهى از ناتوانى و کندى شمشیر و تهیدستى خویش توان تبهکارى ندارند گروه دوم تجاوزگران توانائى هستند که شمشیر ستم مى ‏کشند و بآشکارائى شر برمى ‏انگیزند و پیاده و سواره بسیج مى ‏کنند و آماده تبهکاریند ، آنها دین خود را براى بچنگ آوردن کالاى بى ‏ارج دنیا از دست میدهند یا به این دل خوشند که سوارانى پیشاپیش آنها حرکت کنند و یا بر روى منبرها ، به خودنمائى پردازند و چه سوداى زیانبخشى است که انسان دین خویشتن را بدنیا بفروشد و پاداش پروردگار را در جستجوى لذت این جهانى از دست بدهد .

گروه سوم ، آنانکه در زیر نقاب آخرت جوئى ، در جستجوى دنیایند و نمى‏خواهند که با تلاش در دنیا بنعیم آخرت رسند آنها ( براى فریب مردم ) آهسته راه مى ‏روند و گامهایشان را نزدیک بهم مى‏گذارند و دامان جامه‏شان را بهم مى‏پیچند و خود را چنان در دیدگاه مردم مى‏آرایند که امین همگان گردند و مردم امانتشان را به آنها سپارند آنها از عیب پوشى پروردگار براى گناهکارى خویش استفاده مى ‏کنند و در تباهى بسر مى ‏برند .

گروه چهارم کسانى هستند که از بیمایگى و بیعرضگى خانه‏نشین شده و بمقامى دست نیافته‏اند و اکنون که در این حال مانده‏اند خود را به قناعت زده و جامه پارسائى بر خود آراسته‏اند ولى آنها در شامگاه و نه در بامدادان ( نه در خانه و نه در بازار ) اهل پارسائى و زهد نیستند .

پس از این چهار گروه ، مردانى باقى میمانند که یا در روز رستاخیز چمشهاشان را از فریبندگیهاى دنیا فرو بسته است و اشکهاشان از ترس دادگاه قیامت فرو مى ‏بارد آنها رانده و رمیده‏اند و هراسناک و درهم کوفته ، خاموش و دهان بسته و یا فریادگرى بیدارگر و مخلص و یا ماتمدارى دردمند و اندوهگین که به پنهان بمبارزه برمیخیزند و در پشت حجاب تقیه گمنام و ناشناس میمانند ، گوئى در دریائى از آب شور و تلخ فرو رفته‏اند که دهانهاشان بسته و دلهاشان جریحه‏دار است آنقدر مردم را پند داده‏اند که خسته شده‏اند و چنان در فشار دشمنانند که درهم شکسته شده‏اند و آنقدر بدست دشمنان کشته شده‏اند که بکمى گرائیده‏اند ، پس باید دنیا در برابر چشمهاى شما بى‏ارزش‏تر از خارهاى خشکیده و سرقیچى ‏هاى کنار افتاده باشد پیش از آنکه دیگران از حال شما پند گیرند شما از وضع پیشینیان عبرت آموزید و این دنیا را بناپسندیش بدور اندازید ، همچنانکه مشتاقانش هم بناچار آنرا بدور انداختند .

کجایند زمامداران ؟

بخشى از خطبه امام در کوفه ، امام براى ایراد این خطبه بر روى سنگى که جعده بن هبیره مخزومى برایش گذاشت ایستاد و جامه‏اى پشمینه به تن داشت و شمشیرش را با بندى از لیف خرما بمیان بسته و نعلینى هم از لیف خرما بپا داشت .

اى بندگان خداى ، شما را به پرواگیرى از نافرمانى خداوند سفارش مى‏ کنم ، خدائى که جامه انسانى بر پیکرتان فرو پوشید و بهره‏ هاى فراوان زندگى را بشما ارزانى داشت .

اگر کسى براى بالا رفتن ببام بقاء نردبانى مییافت یا براى فرار از مرگ میتوانست راهى بیابد ، سلیمان پسر داود بود که پریان و آدمیان را بفرمان داشت و مقام پیامبرى و نزدیکى بخدا را احراز کرده بود ، ولى او هم بهره‏اش از دنیا اندک بود و روزگار عمرش بکمال نرسید و پیکان مرگ از کمان نابودى بسوى او پرتاب شد و کشورش بى ‏سرپرست و خانه‏اش خالى ماند و دیگران حکومت را از او بمیراث بردند و گذشت روزگاران باید براى شما پند و عبرتى باشد .

کجایند عمالقه ( پادشاهان حجاز و یمن ) و فرزندان آنها و فرعونها و پسرانشان ، کجایند کشورداران سرزمینهاى رس که پیامبران را مى ‏کشتند و سنتهاى فرستادگان خدا را خاموش مى‏کردند و روش ستمکاران را زنده مى ‏ساختند ؟

کجایند آنان که سپاهیانى بزرگ بر مى ‏انگیختند و هزاران هزار لشکر را فرارى میدادند و سپاهیان را بسیج میکردند و شهرها را میگرفتند ؟

گزینش کارگزاران

درباره کارگزارانت بدرستى بیندیش و آنها را از روى بررسى و آزمایش برگزین و بدون بررسى و یا بجهت دوستى‏ هاى اختصاصى ، کسى را بکار مگمار که در اینصورت گروهى از دسته ‏هاى ستمکار و خیانت پیشه را روى کار آورده‏اى و بکوش که افراد پر تجربه و با آزرم از خاندانهاى شایسته‏کار و با سابقه در اسلام را بخدمت حکومت ، گیرى که آنها در خوى و روش بزرگتر و در ناموس و شرف شایسته‏تر و در سودجوئى کم‏آزتر و در توجه به پایان کارها ژرف‏اندیشترند .

و چون چنین کسانى را بکار گزارى حکومت برگزیدى ، کار مزدى فراوان بآنها ارزانى دار تا بنیروى آن باصلاح کارهاى شخصى خویش بپردازند و از دست درازى بمال مردم بینیاز گردند و بهانه‏اى براى مخالفت فرمان تو و رخنه در امانت حکومت پیدا نکنند .

سپس بر کارهاشان مراقبتى دقیق داشته باش و بازرسانى مخفى که درستکار و وفادار باشند بر آنها بگمار زیرا چنین مراقبتهاى دقیقى آنها را بدرستکارى و امانتدارى و مدارا بر مردم و دورى از خیانتکاران وادار مى‏کند و اگر یکى از آنان دست بخیانت گشود و بازرسان تو همگى خیانتش را گزارش دادند ، این گزارشها براى تو کافى است ، پس کار گزار خیانتکار را کیفر ده و او را بناروائیهایش بگیر و به پستى و خواریش کشان و داغ رسوائى بر پیشانیش گذار و ریسمان ننگ و بدنامى را به گردنش بینداز .

منبع: سایت balaghah.net


برگرفته شده از پایگاه تخصصی نهج البلاغه (nahjolbalaghe.blog.ir )

 

موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 22 / 9 / 1395

Image result for ‫شگفتیهای نهج البلاغه 12 ( گاو های سه گانه، فرماندار خیانتکار، گروهی از مردم را کشتی‬‎

شگفتیهای نهج البلاغه 12 ( گاو های سه گانه، فرماندار خیانتکار، گروهی از مردم را کشتی )

  • گاوهاى سه‏ گانه

بهتر آن دیدیم که این مثل را در اینجا بیاورم زیرا از زیباترین داستانهاى عربى است که درباره حیوان آمده است و این داستان که از قول امام آمده است پیش از داستانهائى است که ابن مقفع در کتاب مشهورش کلیله و دمنه بیان داشته است و این داستان دعوتى است به اتحاد و دورى از پراکندگى و فساد . عجب اینجاست که چنین داستانى که انتساب آن به امام ثابت شده در نهج البلاغه و کتاب هاى پیشینى که نهج البلاغه از آن فراهم شده است نیامده است [ 1 ] سه گاو سفید و سیاه و قرمز ، بهمراه شیرى در بیشه‏اى بودند و چون گاوها با هم متحد بودند ، شیر نمى ‏توانست به آنها دست یابد روزى شیر به گاوهاى سیاه و سرخ گفت ، دلیلى نمى ‏بینیم که گاو سفید در بیشه ما باشد زیرا رنگ او بر خلاف رنگهاى ماست و شما دو تا با من همرنگید ، اگر بگذارید او را بخورم ، بیشه در انحصار خودمان میماند ، آنها به شیر گفتند مانعى ندارد او را بخور ، و شیر گاو سفید را خورد ، چند روزى که گذشت شیر به گاو سرخ گفت رنگ من بمانند رنگ تو است بگذار تا گاو سیاه را بخورم و بیشه براى ما دو تا باقى ماند گاو قرمز گفت باکى نیست او را بخور ، پس از آنکه گاو قرمز تنها ماند شیر به او گفت اینک ناگزیر ترا میخورم ، گاو قرمز گفت بگذار سه بار فریاد زنم ، شیر به او گفت ، فریاد بزن ، گاو قرمز فریاد زد و گفت من آنروز خورده شدم

 [ 1 ] گمان نمى ‏رود امام بداستان نویسى ‏هاى خیالى بپردازد ( مترجم )

که گاو سفید خورده شد .

فرماندار خیانتکار

نامه‏اى است که امام به منذر بن جارود عبدى که در امر فرمانداریش خیانت کرده بود نوشته است .

اما بعد ، من فریب شایستگى پدرت را خوردم و گمان کردم که تو هم از روش راستین او پیروى میکنى و راه او را مى‏روى ، ولى اکنون بمن خبر رسید که زمام کارت را بدست هوس سپرده‏اى و توشه‏اى براى آخرتت نیندوخته‏اى ، دنیایت را به ویرانى آخرتت آباد میکنى و ریشه دینت را برمى‏کنى که بخویشاوندانت به پیوندى ،اگر گزارشى که درباره تو بمن رسیده راست باشد شتر قبیله‏ات و بند کفشت از تو بهتر است و باعتماد تو و امثال تو نمى‏توان مرزى را استوار کرد و فرمانى را اجرا نمود و مقام چنین کسى را نمى‏توان بالا برد یا او را در امانتى شریک ساخت یا از خیانتش در امان بود پس تا نامه من بتو رسید بنزد من بیا .

گروهى از مردم را کشتى

همچنین نامه‏اى از امام بمعاویه گروهى فراوان از مردم را کشتى و با سرکشى و فریبکاریت مردم را بدریایت افکندى چنانکه تاریکى ‏ها آنها را فرا گرفت و امواج سهمگین تردیدها بکامشان کشید ، بناچار از راه راستى که در پیش داشتند بازگشتند و به کجى گرائیدند و به روش پیشینیان بازگشتند و به جاهلیت روى آوردند و به اشرافیت و افتخارات نیاکانشان نازیدند و تنها گروهى از بینایان بودند که بحق گرائیدند و از فتنه تو کنار ماندند .

منبع : سایت balaghah.net

 


برگرفته شده از پایگاه تخصصی نهج البلاغه (nahjolbalaghe.blog.ir )

 

موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 22 / 9 / 1395

پند های کوتاه از نهج البلاغه (15)

  • اهمیت نماز جمعه

و لا تسافر فى یوم جمعه حتى تشهد الصلاه الا فاصلا فى سبیل الله اوفى امر تعذربه.

نامه/ 69

ترجمه: در روز جمعه، تا در نماز جمعه حاضر نشده ‏اى، مسافرت مکن، مگر آنکه سفر تو، براى جهاد در راه خدا باشد، یا براى کارى که چاره‏یى جز انجام آن نیست.

شرح: مردم مسلمان ایران، پس از پیروزى انقلاب اسلامى، به ارزش و اهمیت نماز جمعه، به خوبى پى بردند، و دانستند که این مراسم پر شکوه سیاسى و عبادى، براى وحدت و پیوند مسلمانان، چقدر با ارزش است.

 

اساسا خداوند متعال، براى آنکه مسلمانان با یکدیگر پیوند و همبستگى بیشترى پیدا کنند، و نسبت به همدیگر الفت و محبت داشته باشند، با شرایط ویژه ا ى امر به برگزارى نماز جمعه فرموده است. در مراسم نماز جمعه مسلمانان در یک محل گرد مى ‏آیند، با یکدیگر نزدیک و متحد مى‏شوند، مشکلات زندگى خود را بازگو مى‏کنند و به چاره‏جوئى مسائل یکدیگر مى ‏پردازند، و شخص فاضل و دانشمند و دلسوزى، به عنوان امام جماعت آنها را براى حل مشکلات فردى و اجتماعى راهنمائى مى ‏کند.

این مراسم با شکوه الهى و اسلامى، که هفته‏ اى یکبار روزهاى جمعه انجام مى ‏گیرد، آنقدر ارزش و اهمیت دارد، که خداوند متعال و رسول اکرم (ص)، بارها مسلمانان را به شرکت در آن، سفارش و ترغیب کرده و حتى سوره‏اى نیز در قرآن کریم بهمین نام نازل شده است.

امام علیه‏السلام، براى نشان دادن اهمیت نماز جمعه، تاکید بسیار کرده است، تا جایى که مى ‏فرماید: حتى کسى که مى‏ خواهد به مسافرت برود، اگر سفرش در روز جمعه باشد، باید آنقدر مسافرتش را عقب بیندازد، که وقت نماز جمعه فرا رسد، و پس از شرکت در آن، مسافرت خود را آغاز کند. مگر آنکه بخواهد براى جهاد در راه خدا و دفاع از اسلام، به جنگ کفار برود، یا کارى بسیار لازم و ضرورى در پیش داشته باشد، که در صورت انجام ندادن آن، زیانى جبران ناپذیر ببیند. مانند کسى که باید از شهرى دیگر براى بیمارش پزشک یا داور بیاورد، یا کسى که براى انجام معامله‏ئى ناچار است، سر ساعت معین در شهر دیگرى باشد، و در غیر این صورت معامله بهم مى ‏خورد، و زیان غیر قابل جبرانى مى ‏بیند که معاش خانواده‏اش را مختل مى‏ کند.

نرم‏خویى زمینه دوستى

من لان عوده کثفت اغصانه.

ح/ 214

ترجمه: کسى که درخت وجودش، چوب نرم باشد، شاخه ‏هاى انبوه و فراوان، از آن سر مى ‏زند.

شرح: امام علیه‏السلام، در این کلام نغز و پر معنى، انسان را به درخت تشبیه فرموده است، و دوستان انسان را، مانند شاخه‏هاى درخت دانسته است.

در میان درختان، آن درختى که جنس چوبش، نرم‏تر باشد، شاخه‏هاى بیشترى از آن سر مى ‏زند. و درختى که پر شاخه‏تر است، اولا سایه گسترده‏ترى دارد که عده بیشترى مى ‏توانند در آن بیاسایند، ثانیا میوه ‏هاى بیشترى مى‏دهد که باز، دیگران، فایده بیشترى از آن مى‏برند. در نتیجه، چنین درختى، از توجه و مراقبت بیشترى هم برخوردار خواهد شد، و بیشتر به آن رسیدگى خواهند کرد.

انسان نیز، اگر درخت وجودش نرم باشد، یعنى اگر نرمخوى و خوش اخلاق و مهربان و گشاده رو باشد، شاخه ‏هاىبیشترى خواهد داشت، یعنى دوستان بیشترى گرد او جمع خواهند شد. در نتیجه هم دوستانش از او محبت خواهند دید و هم خود او از توجه و محبت عده بیشترى برخوردار خواهد شد.

بنیاد نهج البلاغه هیات تحریریه


برگرفته شده از پایگاه تخصصی نهج البلاغه (nahjolbalaghe.blog.ir )

 

موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 21 / 9 / 1395

نگاهی چندسونگرانه به پیاده‌روی اربعین

با تمرکز بر پیاده‌روی اربعین به این مهم دست پیدا می‌کنیم که نظم فرهنگی جدیدی در منطقه‌ی غرب آسیا در حال شکل گرفتن است که با جغرافیای سخت و منازعه‌آمیز این منطقه تفاوت بسیاری دارد. شاید بتوان اسم این نظم را نظم ژئوکالچر نامید.

صدای شیعه: پیاده‌روی میلیونی اربعین شهادت امام حسین (ع)، اجتماع بزرگی است که هرساله با شکوهی بیشتر از قبل برگزار شده و جهانیان را شگفت‌زده ساخته است. ابعاد کمّی و کیفی این رویداد به‌قدری گسترده است که آن را تبدیل به یک واقعه‌ی منحصربه‌فرد بین‌المللی نموده است. این راهپیمایی عظیم از مرتبه‌ی یک عزاداری در سطح کشور عراق یا حتی منطقه‌ی غرب آسیا خارج شده و ابعادی جهانی به خود گرفته و نشان‌دهنده عزت اسلام و مسلمین است که این عزت، هویت‌بخشی برای مسلمانان و بالأخص شیعیان را به ارمغان آورده است. در این نوشتار تلاش داریم مؤلفه‌ها و دلایل اینکه چرا این تجمع عظیم میلیونی را نماد عزت‌یابی ملی و اسلامی محسوب می‌کنیم، در سطوح تحلیل ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی مورد بررسی قرار دهیم و تأثیرات آن بر روی موقعیت شیعیان و جهان اسلام را نیز به‌طور مختصر بیان کنیم.

 

عزت‌یابی؛ محوریت راهپیمایی اربعین

عزت به مفهوم قدرت و صلابت است. هر کشور یا گروهی وقتی می‌تواند ادعای دستیابی به عزت را داشته باشد که مورد احترام و توجه دیگر کنشگران منطقه‌ای و جهانی قرار گرفته و از منابع متنوع قدرت در نظام تحول‌یافته‌ی کنونی بهره‌مند باشد. ازاین‌رو یکی از عوامل تجلی‌بخش عزت جوامع مختلف، مسئله‌ی وحدت اجتماعی است. راهپیمایی‌های بزرگ که سبب تحولات عمیق در کشورهای دنیا شده است، همواره یکی از مصادیق این موضوع به‌شمار می‌رود. راهپیمایی‌هایی که نقش مؤثری در بازیابی اعتمادبه‌نفس اجتماعی و ملی جوامع مختلف ایفا می‌نمایند، به‌عنوان وسیله‌ای برای ابراز وجود و فریاد زدن به‌حاشیه‌رفته‌ها نیز شناخته می‌شوند. راهپیمایی یک سبک ارتباطات جمعی منحصربه‌فرد است که وسعت میلیونی مخاطب را با تکیه بر ارتباطات میان‌فردی، گروهی و بین‌گروهی پوشش می‌دهد؛ مسئله‌ای که می‌توان آن را زیرمجموعه‌ی بحث قدرت نرم محسوب کرد.

در همین راستا، آیین‌ها و ادیان مختلف نیز با هدف همبستگی و وحدت میان پیروان و هویت‌بخشی به جریان اجتماعی خود، ایامی را در سال مشخص می‌‌نمایند و پیروان خویش را ملزم به شرکت در این اجتماعات می‌کنند. یکی از پیامدهای این‌گونه تجمعات، نمود جهانی و به‌نوعی تبلیغ آن جریان اجتماعی است که معمولاً در جامعه‌ی جهانی تأثیرگذار است. اصولاً در فضای جهانی‌شده‌‌ و در حال پیشرفت کنونی، هر گروهی به‌دنبال آن است که هویت فکری، اندیشه‌ای و قابلیتی خود را بروز دهد. شیعه نیز از این مسئله مستثنا نیست. این نماد در ذات خود موافق با فضای امت اسلامی و در خدمت آن است. بنابراین اجتماع عظیم و میلیونی پیاده‌روی اربعین را باید به‌عنوان نمادی از امت اسلام در نظر گرفت که می‌تواند قابلیت‌های خود را در خدمت امت اسلامی قرار دهد و زمینه‌ساز عزت مسلمانان و به‌ویژه شیعیان در دنیای کنونی شود. عزت راهپیمایی باشکوه اربعین که جنبه‌ی مردمی بودن آن پررنگ‌تر است، زمانی می‌تواند بهتر درک شود که به تأثیرات شگرف آن در سطوح مختلف تحلیلی، جهان اسلام و موقعیت تشیع پرداخته شود.

 

نخست) سطح ملی

ازآنجایی‌که جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان پرچمدار راستین اسلام ناب محمدی و با سیاست خارجی نشئت‌گرفته از انقلاب اسلامی خود، نقش مرکزی در زمینه‌سازی این اجتماع عظیم دارد، لذا در این قسمت منظور از سطح ملی، دستاوردها و تأثیراتی است که برگزاری پیاده‌روی اربعین بر نقش و کارکرد جمهوری اسلامی ایران در خارج از مرزهایش به‌دنبال خواهد داشت.

اولین تأثیر، زمانی مشاهده می‌شود که با قرار گرفتن ایران در شرایط وحدت اجتماعی با شیعیان عراق و سایر ملل منطقه، اعتمادبه‌نفس آن ملل افزایش پیدا می‌کند و تهران عملاً قادر خواهد بود متحدان منطقه‌ای خود را در خاک خودشان حمایت کند و آزادی عمل و اعتمادبه‌نفس آن‌ها را به‌شکل بی‌سابقه‌ای افزایش دهد؛ موضوعی که به‌شدت آمریکا را نگران می‌کند و با منافع آن کشور در منطقه، همخوانی ندارد.

پیاده‌روی اربعین به فهم سیاست جمهوری اسلامی ایران در منطقه نیز کمک می‌کند. این پدیده یکی از نشانه‌های قدرت روزافزون جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان یک مرکز هماهنگ‌کننده‌ی جهان تشیع است. راهپیمایی اربعین گویای اقتدار ملی و منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران است؛ چراکه به غرب و متحدان منطقه‌ای آن نشان می‌دهد ایران در کمال امنیت، در عتبات که قلب تپنده‌ی جهان اسلام است، راهپیمایی میلیونی برگزار می‌کند و نمادهای انقلابی خود را صادر می‌کند. همچنین این پیام را به آنان منتقل می‌سازد که ایران برای ایجاد وحدت راهبردی با شیعیان منطقه، از روش‌های نرم و توانمندی در تأثیرگذاری فرهنگی بر ملل و کشورهای منطقه بهره می‌گیرد و با گسترش قدرت نرم انقلاب اسلامی، فرصتی برای افزایش عمق و نفوذ استراتژیک جمهوری اسلامی ایران در منطقه و در میان شیعیان کشورهای حاضر در این مراسم فراهم شده است.

به‌علاوه این راهپیمایی، قدرت منطقه‌ای ایران و مدل مقابله با تهدیدات طراحی‌شده توسط اتاق‌های فکر غربی برای منطقه را به نمایش می‌گذارد و به قدرت‌های بزرگ فرامنطقه‌ای یادآور می‌شود که ایران همواره باید بخشی از راه‌حل مسائل منطقه باشد و آنان اگر قصد مبارزه‌ی واقعی با تروریسم برآمده از سیاست‌های غلط خود در منطقه را دارند، بدون ایران هرگز موفقیت چندانی در حل معضل تروریسم در منطقه به‌دست نخواهند آورد.

 

دوم) سطح منطقه‌ای

هرچند اربعین مشخصاً یک مراسم شیعی است، اما سنی‌ها و حتی مسیحیان، ایزدی‌ها و... نیز به‌عنوان زائر و خادم زائران در این مراسم شرکت می‌کنند. اگر به ماهیت انحصاری آیین‌های دینی توجه کنیم، خواهیم دید که این اتفاق در ایجاد پیوندهای ثبات‌بخش بین ملل منطقه، فوق‌العاده اهمیت دارد و مردم فارغ از دین، رنگ و نژاد، حسین‌ (ع) را به‌عنوان نماد فراگیر، بی‌حدومرز آزادی، ایثار و ظلم‌ستیزی می‌شناسند.

 نظم مردمی و خودجوش حماسه‌ی میلیونی پیاده‌روی اربعین در مسیر‌های منتهی به کربلا نیز حکایت از یک ظرفیت عظیم مدیریت منطقه‌ای دارد. همبستگی در برابر تکفیری‌ها، از دیگر تأثیرات منطقه‌ای پیاده‌روی اربعین است. در علوم سیاسی گفته می‌شود که خطر هجوم خارجی، همبستگی (Integration) داخلی به وجود می‌آورد و این راهپیمایی در موقعیتی برگزار می‌شود که منطقه‌ی غرب آسیا، وضعیت متشنج و بی‌ثباتی را تجربه می‌کند. داعش شیعه را دشمن خونی خود می‌پندارد و با اهل‌تسننی که مخالف زیاده‌خواهی‌ها و رفتارهای غیرانسانی این گروه هستند نیز به‌طور وحشیانه‌ای برخورد می‌کند. ازاین‌رو، هیچ‌چیز بیشتر از این، گروه‌های ترور را به خشم نمی‌آورد که ببینند خیل عظیم زائران شیعه به‌همراه دیگر گروه‌های قومی و مذهبی از کشورهای مختلف گرد هم می‌آیند و مولود رژیم صهیونیستی و غرب در بین افکار عمومی منطقه و بالاخص مردم عراق، نه‌تنها محبوبیتی نداشته است، بلکه مورد تنفر آنان نیز هست. در نگاهی دیگر، این اجتماع عظیم پیام‌آور امنیت و صلح و ثبات در عراق و کشورهای مسلمان منطقه است و از طرفی هم ناکارآمدی امنیت وابسته به غرب را نمایان می‌کند و همه‌ی اذهان را متوجه امنیت بومی و منطقه‌ای توسط خود ملت‌ها و دولت‌های منطقه می‌سازد.

 

تأثیرات پیاده‌روی اربعین بر موقعیت شیعیان

 خلأ وجود اجتماعی عظیم و جهانی که مخصوص شیعیان باشد را پیاده‌روی در ایام اربعین پر ‏می‌کند. راهپیمایی پرعظمت اربعین حسینی نشان میدهد که می‌تواند به‌عنوان یک نماد بارز، پیوند فرهنگی بین دو ملت ایران و عراق مطرح شود. همچنین این راهپیمایی، رسانه‌ی گویای فرهنگ ضداستکباری و ظلم‌ستیزی شیعی است و بسیاری از تحلیلگران، حضور میلیونی زائران در پیاده‌روی اربعین را قدرت‌نمایی نرم جهان تشیع ارزیابی می‌کنند. این مراسم توانسته بسیاری از افکار اختلافی بین شیعیان، بالأخص در عراق را در راستای یک عقیده‌ی مذهبی واحد گرد هم آورد و روحیه‌ی بالایی به مردم بدهد تا فضای روانی ایجادشده توسط داعش و رسانه‌هایی که با آب‌وتاب جنایات آن را پوشش می‌دهند، خنثی شود و روحیه‌ی ایستادگی آنان در مقابل داعش را تقویت سازد. زمینه‌سازی برای وحدت سیاسی و بالا بردن حس اعتمادبه‌نفس در میان شیعیان عراق، از تأثیرات مهم دیگر مراسم عظیم پیاده‌روی اربعین است.

 گردهمایی‌های صلح‌آمیز همچون پیاده‌روی اربعین، نقش و تأثیر زیادی در پیشبرد اهداف شیعی و معرفی راهبردها و اهداف صلح‌آمیز این مذهب دارد. رشد چشمگیر و معنادار هرساله‌ی جمعیت حاضر در این مراسم، از نوزایی و بازشکل‌گیری یک منسک جمعی شیعی خبر می‌دهد که باعث شده است احساس «هویت جمعی شیعی» بر سایر افتراقات، نظیر تمایزات زبانی و هویت ملی، فائق آید و به این هویت، نقش تازه‌ای ببخشد.

 می‌دانیم که به‌جز ایران و عراق، شیعیان در سایر کشورها در موقعیت اقلیت زندگی می‌کنند. شیعیان جمعیت‌هایی بودند که در طول تاریخ به‌جز دوره‌های کوتاه استثنا، همیشه به‌خاطر اقلیت بودنشان، تحت ظلم اکثریت‌ها بوده‌اند، اما اکنون شیعیان فرصتی برای مطرح کردن خود در قالب پیاده‌روی اربعین یافته‌اند. این مراسم بزرگ را می‌توان به‌عنوان نمادی بی‌نظیر از واقعیت جدید منطقه‌ی غرب آسیا، یعنی ژئوپلیتیک شیعه نیز قلمداد کرد. این راهپیمایی، علاوه‌بر آنکه به ایجاد وحدت در بین شیعیان جهان کمک خواهد کرد، ظرفیت و توان شیعه برای مواجهه با تهدیدات امنیتی و نظامی را نیز اثبات می‌‌کند.

 

سوم) سطح بین‌المللی

 برای دستاوردهای پیاده‌روی عظیم اربعین، بحث پیدایش یک پرستیژ جدید در روابط بین‌الملل هم مطرح می‌شود. متفکرین رئالیست و نئورئالیست روابط بین‌الملل، پرستیژ را نشان دادن قدرت واحدها، مردم و کشورها به قدرت مقابل برای ایجاد بازدارندگی می‌دانند. ازاین‌رو پیاده‌روی اربعین، پرستیژ جدیدی در عرصه‌ی بین‌الملل برای ایرانیان و مناطق شیعه‌نشین دیگر به وجود آورده است.

 پیاده‌روی صلح‌آمیز و میلیونی اربعین با دفع خشونت از چهره‌ی اسلام و شیعیان، به‌صورت عینی به مقابله با پروژه‌های شیعه‌هراسی و اسلام‌هراسی می‌رود که سعی دارند از اسلام چهره‌ای خشن و جنگ‌طلب در دنیا ترویج کنند. در واقع جهانیان با دیدن این رویداد عظیم و جلوه‌های زیبای معنوی و ابعاد انسانی آن، مشتاق آشنا شدن با حقیقت قیام کربلا می‌شوند و این موضوع زمینه‌ی گسترش حقیقت اسلام ناب را در سراسر جهان فراهم خواهد کرد و نسخه‌های اسلام آمریکایی همچون جریان‌های تکفیری را به محاق خواهد برد.

 از بُعد جغرافیایی و قومیتی هم خلق‌کنندگان این رویداد عظیم، از کشورها و اقوام مختلف از گوشه‌وکنار جهان و منطقه هستند. این واقعیت‌ها نشان می‌دهد که واقعه‌ی عاشورا، مرزهای اعتقادی و جغرافیایی را درنوردیده و مردم مختلف دنیا را به خود جذب کرده است. پیاده‌روی اربعین نه یک حرکت صرفاً شیعی، بلکه یک خیزش عظیم انسانی است.

از دیگر تأثیرات این راهپیمایی می‌توان به بالا بردن سطح توانایی‌های امت اسلامی در معادلات جهانی اشاره نمود. توجه به مسائل جهانی، در فرهنگ و جهان‌بینی تشیع، حکایت از اینترناسیونالیسم شیعه دارد. پیاده‌روی اربعین بروز و ظهور یک اینترناسیونالیسم شیعی را نوید می‌دهد. ریشه‌ی مذهبی این مسئله هم به این نکته برمی‌گردد که در تفکر شیعی، چیزی به اسم مرز نداریم. همه‌ی زمین قلمرو امام است و امام بر کل کائنات، تسلط و تصرف دارد.

 

فرجام سخن

راهپیمایی باشکوه اربعین حسینی با ارائه‌ی الگویی جدید از همبستگی، هم‌زیستی و یکسان‌سازی فرهنگی با محوریت تعالیم شیعه در عصر جهانی شدن، از موضوعات مهمی است که در شرایط کنونی جهان و منطقه‌ی غرب آسیا می‌تواند با خلق هویتی جدید و قدرتمند برای نمایش ظرفیت‌های عظیم جهان اسلام، باعث سربلندی و ایفای نقشی مؤثرتر توسط جهان اسلام در نظام بین‌الملل کنونی شود.

 درحالی‌که جهان اسلام در بازی طراحی‌شده توسط غرب گرفتار شده است و ظرفیت عظیم جهان اسلام قربانی درگیری‌های داخلی است و همین امر سبب شده است جهان اسلام در برابر فشارهای استکبار به ملل مسلمان، منفعلانه عمل نماید (گستاخی‌های رژیم صهیونیستی در کشتار مردم مسلمان فلسطین و آتش زدن اولین قبله‌ی مسلمانان جهان و سکوت جوامع مسلمان به‌جز ایران، شاهدی بر این مدعاست)، شیعیان با محوریت جمهوری اسلامی ایران و با بهره‌گیری از فرهنگ عاشورا و نمادهایی همچون راهپیمایی عظیم و میلیونی اربعین، ضمن خنثی‌سازی توطئه‌های نظام سلطه علیه جهان اسلام و منطقه، سیاست‌ها و طرح‌های آنان را به چالش می‌کشند و در این موقعیت خطیر که با کاهش قدرت مانور مسلمانان توأم شده است، عزت و اقتدار جهان اسلام را یک‌تنه به دنیا نشان می‌دهند.

منبع: برهان

 

موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 21 / 9 / 1395

انسان در حیرت میان عقل و عشق

صبح شد و بانگ الرحیل برخاست و قافله عشق عازم سفر تاریخ شد. خدایا! چگونه ممکن است که تو این باب رحمت خاص را تنها بر آنان گشوده باشی که در شب هشتم ذی‌الحجه سال شصتم هجری مخاطب امام بوده‌اند و دیگران را از این دعوت محروم خواسته باشی؟...

اول: مناظره عقل و عشق
صدای شیعه: راوی: صبح شد و بانگ الرحیل برخاست و قافله عشق عازم سفر تاریخ شد. خدایا! چگونه ممکن است که تو این باب رحمت خاص را تنها بر آنان گشوده باشی که در شب هشتم ذی‌الحجه سال شصتم هجری مخاطب امام بوده‌اند و دیگران را از این دعوت محروم خواسته باشی؟ آنان را می‌گویم که عرصه حیات‌شان عصری دیگر از تاریخ کره ارض است. هیهات ما ذلک الظن بک؛ ما را از فضل تو گمان دیگری است. پس چه جای تردید؟ راهی که آن قافله عشق پای در آن نهاد راه تاریخ است و آن بانگ الرحیل هر صبح در همه جا برمی‌خیزد. اگر نه، این راحلان قافله عشق، بعد از هزار و سیصد و چهل و چند سال به کدام دعوت است که لبیک گفته‌اند؟
الرحیل! الرحیل
!
اکنون بنگر حیرت میان عقل و عشق را
!
اکنون بنگر حیرت عقل و جرأت عشق را! بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند... راحلان طریق عشق می‌دانند که ماندن نیز در رفتن است. جاودانه ماندن در جوار رفیق اعلی و این اوست که ما را کشکشانه به خویش می‌خواند
.
«
ابوبکر عمر بن حارث»، «عبدالله بن عباس» که در تاریخ به «ابن‌عباس» مشهور است، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر و بالاخره محمد بن حنفیه، هر یک به زبانی با امام سخن از ماندن می‌گویند... و آن دیگری، عبدالله بن جعفر طیار، شوی زینب کبری، از «یحیی بن سعید»، حاکم مکه، برای او امان‌نامه می‌گیرد... اما پاسخ امام در جواب اینان پاسخی است که عشق به عقل می‌دهد؛ اگرچه عقل نیز اگر پیوند خویش را با سرچشمه عقل نبریده باشد، بی‌تردید عشق را تصدیق خواهد کرد. محمد بن حنفیه که شنید امام به سوی عراق کوچ کرده است، با شتاب خود را به موکب عشق رساند و دهانه شتر را در دست گرفت و گفت: «یا حسین! مگر شب گذشته مرا وعده ندادی که بر پیشنهاد من بیندیشی؟» محمد بن حنفیه، برادر امام، شب گذشته او را از پیمان‌شکنی مردم عراق بیم داده و از او خواسته بود جانب عراق را رها کند و به یمن بگریزد.
امام فرمود: «آری! اما پس از آنکه از تو جدا شدم، رسول خدا به خواب من آمد و گفت: ‌ای حسین! روی به راه نه که خداوند می‌خواهد تو را در راه خویش کشته بیند». محمد بن حنفیه گفت: ‌«انا لله و انا الیه راجعون
...»
راوی: عقل می‌گوید بمان و عشق می‌گوید برو و این هر دو، عقل و عشق را، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود، اگرچه عقل نیز اگر پیوند خویش را با چشمه خورشید نَبُرد، عشق را در راهی که می‌رود، تصدیق خواهد کرد؛ آنجا دیگر میان عقل و عشق فاصله‌ای نیست
.
عبدالله بن جعفرطیار، شوی زینب کبری(س) نیز 2 فرزند خویش- «عون» و «محمد»- را فرستاد تا به موکب عشق بپیوندند و با آن دو، نامه‌ای که در آن نوشته بود: ‌«شما را به خدا سوگند می‌دهم از این سفر بازگردی. از آن بیم دارم که در این راه جان دهی و نور زمین خاموش شود. مگر نه اینکه تو سراج مُنیر راه‌یافتگانی؟»... و خود از عمرو بن سعید بن عاص درخواست کرد تا امان‌نامه‌ای برای حسین بنویسد و او نوشت
.
راوی: عجبا! امام مأمن کره ارض است و اگر نباشد، ‌خاک، اهل خویش را یکسره فرومی‌بلعد و اینان برای او امان‌نامه می‌فرستند... و مگر جز در پناه حق نیز مأمنی هست؟ عقل را ببین که چگونه در دام جهل افتاده است! و عشق را ببین که چگونه پاسخ می‌گوید: «آنکه مردم را به طاعت خداوند و رسول او دعوت می‌کند هرگز تفرقه‌افکن نیست و مخالفت خدا و رسول نکرده است. بهترین امان، امان خداست و آن کس که در دنیا از خدا نترسد، آنگاه که قیامت برپا شود در امان او نخواهد بود. و من از خدا می‌خواهم که در دنیا از او بترسم تا آخرت را در امان او باشم
...».
عبدالله بن جعفرطیار بازگشت، اگرچه زینب کبری(س) و 2 فرزند خویش- عون و محمد- را در قافله عشق باقی گذاشت
.
راوی: یاران! این قافله، قافله عشق است و این راه که به سرزمین طف در کرانه فرات می‌رسد، راه تاریخ است و هر بامداد این بانگ از آسمان می‌رسد که: ‌الرحیل، الرحیل. از رحمت خدا دور است که این باب شیدایی را بر مشتاقان لقای خویش ببندد
...
 
پرده دوم: قافله عشق در سفر تاریخ
قافله عشق از منزلگاه «شراف» نیز گذشت. اول روز را که آزار گرما کمتر است، همچنان رفتند. نزدیک ظهر، امام شنید که یکی از یارانش تکبیر می‌گوید. فرمود: «الله اکبر، اما تو برای چه تکبیر گفتی؟» گفت: «نخلستانی به چشمم رسیده است.»... اما آنچه او دیده بود، نخلستان نبود؛ «حر بن یزید ریاحی» بود همراه با هزار سوار که می‌آمد تا راه بر کاروان ببندد. چیزی نگذشت که گردن اسبان نمودار شد. نیزه‌های‌شان گویی شاخ زنبورهای سرخ و پرچم‌های‌شان گویی بال سیاه غراب بود
.
راوی: از این سوی، آنک، سپاه فاجعه نزدیک می‌شود... اما از دیگر سوی، این سیاره سرگردان حر است که در مدار کهکشانی‌اش با شمس وجود حسین اقتران می‌یابد و لاجرم، جاذبه عشق او را به مدار یار می‌کشاند
.
امام کاروان خویش را به جانب کوه «ذوحسم» کشاند تا از راه آنان کناره گیرد و چون به دامنه کوه ذوحسم رسیدند و خیمه‌ها را برافراشتند، ‌حر بن یزید نیز با هزار سوار از راه رسید، سراپا پوشیده در سلاح، تا آنجا که جز چشمانش دیده نمی‌شد. امام پرسید: «کیستی؟» و حر پاسخ گفت: «حر بن یزید». امام دیگر باره پرسید: «با مایی یا بر ما؟» و حر پاسخ گفت: «بل علیکم» آنگاه امام چون آثار تشنگی را در آنان دید، بنی‌هاشم را فرمود که سیراب‌شان کنند؛ خود و اسبان‌شان را
.
راوی: این حسین است، سرسلسله تشنگان که دشمن را سیراب می‌کند... اما هنوز، گاه آن نرسیده است که غزل تشنه‌کامی کربلاییان را بسراییم
...
حر بن یزید نشان داده است دروغگو نیست. او در جواب امام که خورجین آکنده از نامه‌های مردم کوفه را در برابر او ریخته بود، می‌گوید: «ما از زمره آنان نیستیم که این نامه‌ها را نوشته‌اند!» حر را در همه روایات مربوط به واقعه کربلا با صفاتی چون صداقت، شجاعت، ادب و حفظ حرمت اهل بیت و بویژه فاطمه زهرا(س) ستوده‌اند... و اصلاً وقایع کربلا خود شاهدی است بر آنکه چراغ فطرت آزادگی و حق‌جویی هنوز در باطن حر، محجوب تیرگی گناه نگشته و به خاموشی نگراییده است. اما هنوز جای این پرسش باقی است که انسانی اینچنین را با دستگاه حکومتی ارباب جور چه کار؟ چگونه می‌توان به منصبی که حر در دارالاماره کوفه داشت راه یافت و باز آنچنان ماند که حر مانده بود؟ «آزادگی» که با پذیرش ولایت ظالمان در یک جا جمع نمی‌شود
!
راوی: آنچه حر را در دستگاه بنی‌امیه نگه داشته، غفلت است... غفلتی پنهان. شاید تعبیر «غفلت در غفلت» بهتر باشد، چرا که تنها راه خروج از این چاه غفلت آن است که انسان نسبت به غفلت خویش تذکر پیدا کند. هر انسانی را لیله‌القدری هست که در آن ناگزیر از انتخاب می‌شود و حر را نیز شب قدری اینچنین پیش آمد... «عمر بن سعد» را نیز... من و تو را هم پیش خواهد آمد. اگر باب «یا لیتنی کنت معکم» هنوز گشوده است، چرا آن باب دیگر باز نباشد که: «لعن الله امه سمعت بذلک فرضیت به؟
»
حر گفت: «من از آنان که برای شما نامه نوشته‌اند نیستم. ما مأموریم که از شما جدا نشویم مگر آنکه شما را به کوفه نزد عبیدالله بن زیاد برده باشیم». امام فرمود: «مرگ از این آرزو به تو نزدیک‌تر است.» و یاران را گفت تا برخیزند و زین بر اسب‌ها نهند و زنان و کودکان را در محمل‌ها بنشانند و راه مراجعت پیش گیرند. این سخن در بسیاری از تواریخ آمده است اما براستی آیا امام قصد مراجعت داشته‌اند؟ هر چه هست، در اینکه لشکریان حر تاخته‌اند و بر سر راه او صف بسته‌اند، تردید نیست. امام می‌فرماید: «ثکلتک امک! ما ترید مِنّی؟؛ مادرت در عزای تو بگرید، از من چه می‌خواهی؟
»
آنچه حر بن یزید در جواب امام گفته، سخنی است جاودانه که او را استحقاق توبه بخشیده است. روزنه‌ای از نور است که به سینه حر گشوده می‌شود و سفره ضیافتی است که عشق را به نهانخانه دل او میهمان می‌کند. حر گفت: «هان والله! اگر جز تو عرب دیگری این سخن را بر زبان می‌آورد، در هر حال، دهان به پاسخی سزاوار می‌گشودم. کائناً ما کان: هر چه باداباد... اما والله مرا حقی نیست که نام مادر تو را جز به نیکوترین وجه بر زبان بیاورم». جمله ارباب مقاتل و مورخان، حر بن یزید را بر این سخن ستوده‌اند و حق نیز همین است. سخن، ثمره گلبوته دل است و حر را ببین که از دهانش یاس و یاسمن می‌ریزد. این سخن ریحانی از ریاحین بهشت است که از گلبوته ادب حر برآمده
.
...
آنگاه حر چون دید که امام بر قصد خویش سخت پای می‌فشارد و نزدیک است که کار به مجادله بینجامد، از امام خواست راهی را میان کوفه و مدینه در پیش گیرد تا او از ابن‌‌زیاد کسب تکلیف کند، راهی که نه به کوفه منتهی شود و نه به مدینه بازگردد. در بعضی از تواریخ هست که حر بن یزید در ادامه این سخن افزوده است: «همانا این نکته را نیز هشدار می‌دهم که اگر دست به شمشیر برید و جنگ را آغاز کنید، بی‌تردید کشته خواهید شد.» و امام در پاسخ او فرموده است: «آیا مرا از مرگ می‌ترسانید و مگر بیش از کشتن من نیز کاری از شما ساخته است؟ شأن من، شأن آن کس نیست که از مرگ می‌ترسد. چقدر مرگ در راه وصول به عزت و احیای حق، سبک و راحت است! مرگ در راه عزت، نیست مگر حیات جاوید و حیات با ذلت، نیست مگر موتی که نشانی از زندگانی ندارد. ‌آیا مرا از مرگ می‌ترسانی؟ هیهات! تیرت به خطا رفت و ظنی که درباره من داشتی به یأس رسید. من آن کسی نیستم که از مرگ بترسم، نفس من بزرگ‌تر از آن است و همتم عالی‌تر از آن که از ترس مرگ زیر بار ظلم بروم و مگر بیش از کشتن من نیز کاری از شما ساخته است؟ مرحبا برکشته شدن در راه خدا، اگرچه شما بر هدم مجد من و محو عزت و شرفم قادر نیستید و اینچنین، مرا از کشته شدن ابایی نیست».
پرده سوم: ناشئه‌اللیل
امام، نزدیک غروب آفتاب، اصحاب خویش را گرد آورد تا با آنان سخن بگوید. حضرت علی بن الحسین(ع)، با آن همه که بیمار بوده است، خود را به نزدیکی جمع یاران کشاند تا سخنان امام را بشنود
:
«
اما بعد... براستی من نه اصحابی را بهتر و وفادارتر از اصحاب خویش می‌شناسم و نه خانواده‌ای را که بیش از خانواده‌ام بر برّ و نیکوکاری و حفظ پیوند خانوادگی استوار باشند. خداوند شما را از جانب من بهترین جزای خیر عنایت فرماید. آگاه باشید که من پیمان خویش را از ذمه شما برداشتم و اذن دادم که بروید و از این پس مرا بر گرده شما حقی نیست. اینک این شب است که سر می‌رسد و شما را در حجاب خویش فرومی‌پوشد؛ شب را شتر رهوار خویش بگیرید و پراکنده شوید که این جماعت مرا می‌جویند و اگر بر من دست یابند، به غیر من نپردازند». سخن چو بدینجا رسید، یاران را دل از دست رفت و به زبان اعتراض و اعتذار گفتند: «چرا برویم؟ تا آنکه چند روزی بیش از تو زندگی کنیم؟ نه! خداوند این ننگ را از ما دور کند. کاش ما را صد جان بود که همه را یکایک در راه تو می‌دادیم». نخستین کسی که بدین کلام ابتدا کرد «عباس بن علی» بود و دیگران از او پیروی کردند. امام روی به فرزندان مسلم کرد و آنان را رخصت داد که بروند: «آیا شهادت پدرتان مسلم بن عقیل کافی نیست که می‌خواهید مصیبتی دیگر نیز بر آن بیفزایید؟» غلیان آتش درون زلزالی شد که کوه‌های بلند را به لرزه انداخت و صخره‌های سخت را شکافت و راه آتش را باز کرد. مسلم بن عوسجه برپا ایستاده، گفت: «یا بن رسول‌الله! آیا ما آن کسانیم که دست از تو برداریم و پیرامون تو را رها کنیم در هنگامه‌ای که دشمن اینچنین تو را در محاصره گرفته است؟ مگر ما را در پیشگاه حق عذری در این کار باقی است؟ نه! والله تا آنگاه که این نیزه را در سینه دشمن نشکسته‌ام و شمشیرم را بر فرق دشمن خرد نکرده‌ام، دل از تو برنخواهم کند و اگر مرا سلاحی نباشد، با سنگ به جنگ آنان خواهم آمد تا با تو کشته شوم.» و «سعید بن عبدالله حنفی» به پا خاست و گفت: «قسم به ذات خداوند که واگذارت نخواهیم کرد تا او بداند و ببیند که ما حرمت پیامبرش را در حق تو که فرزند و وصی او هستی، حفظ کرده‌ایم. والله، اگر بدانم که کشته خواهم شد، آنگاه جان دوباره خواهم یافت تا پیکرم را زنده بسوزانند و خاکسترم را برباد دهند و این کردار را 70 بار مکرر خواهند کرد تا از تو جدا شوم، دست از تو برنخواهم داشت تا مرگ را در خدمت تو ملاقات کنم. و اگر اینچنین است، چرا الحال از شهادت در راه تو روی برتابم با آنکه جز یک بار کشته شدن بیش نیست و کرامتی جاودانه را نیز به دنبال دارد؟»
«
سید بن طاووس» روایت کرده است که در آن حال، «محمد بن بشیر حضرمی» را گفتند که پسرت را در سرحدات مملکت ری به اسارت گرفته‌اند و او گفت: «عوض جان او و جان خویش، از خالق، جان‌ها خواهم گرفت. دوست نمی‌داشتم که او را اسیر کنند و من بمانم.»... یعنی چه خوب است که اسیری او زمانی رخ نموده است که من نیز دیری در جهان نخواهم پایید. امام که مقال او شنید گفت: «خدایت رحمت کند، من بیعت خویش را از تو برداشتم. برو و فرزند خویش را از اسارت برهان». او جواب داد: «درندگان بیابان مرا زنده بدرند اگر از تو جدا شوم و تو را در غربت بگذارم و بگذرم؛ آنگاه خبرت را از شترسواران راهگذر باز پرسم؟ نه! هرگز اینچنین نخواهد شد
راوی: سفینه اجل به سرمنزل خویش رسیده است و این آخرین شبی است که امام در سیاره زمین به سر می‌برد. سیاره زمین، سفینه اجل است؛‌ سفینه‌ای که در دل بحر معلق آسمان لایتناهی، همسفر خورشید، رو به سوی مستقر خویش دارد و مسافرانش را نیز ناخواسته با خود می‌برد. ‌ای همسفر! نیک بنگر که درکجایی! مباد که از سر غفلت این سفینه اجل را مأمنی جاودان بینگاری و در این توهم، از سفر آسمانی خویش غافل شوی. نیک بنگر! فراز سرت آسمان است و زیر پایت سفینه‌ای که در دریای حیرت به امان عشق رها شده است. این جاذبه عشق است که او را با عنان توکل به خورشید بسته است و خورشید نیز در طواف شمسی دیگر است و آن شمس نیز در طواف شمسی دیگر و... و همه در طواف شمس‌الشموس عشق، حسین بن علی(ع)... مگر نه اینکه او خود مسافر این سفینه اجل است؟ یاران! اینجا حیرتکده عقل است... و تا «خود» باقی است، این «حیرت» باقی است. پس کار را باید به «مِی» واگذاشت؛ آن می‌ که تو را از «خویش» می‌رهاند و من و ما را در مسلخ او به قتل می‌رساند. آه! «اِنَّ‌ اللهَ شاءَ اَن یَراکَ قَتیلاً
».
گاه هست که کس از «خویشتن» رسته اما هنوز در بند «تن خویش» است... تن هم که مقهور دهر است. آنگاه از دهر می‌نالد که
:
یا دهر اف لک من خلیل
کم لک بالاشراق و الاصیل
من صاحب او طالب قتیل
و الدهر لا یقنع بالبدیل
و انما الامر الی الجلیل
و کل حی سالک السبیل
این آوای حسین است که از خیمه همسایه می‌آید، آنجا که «جون» شمشیر او را برای پیکار فردا صیقل می‌دهد. شعر و شمشیر؟ عشق و پیکار؟ آری! شعر و شمشیر، عشق و پیکار. این حسین است، سرسلسله عشاق، که عَلَم جنگ برداشته است تا خون خویش را همچون کهکشانی از نور بر آسمان دنیا بپاشد و راه قبله را به قبله‌جویان بنمایاند. آنجا که قبله نیز در سیطره حرامیان خونریز است، عشاق را جز این چاره‌ای نیست
.
 
پرده چهارم: غربال دهر
گفته‌اند آنگاه که حر بن یزید ریاحی از لشکریان عمر سعد کناره می‌گرفت تا به سپاه حق، الحاق یابد، «مهاجر بن اوس» به او گفت: «چه می‌کنی؟ مگر می‌خواهی حمله کنی؟»... و حر پاسخی نگفت اما لرزشی سخت سراپایش را گرفت. مهاجر حیرت زده پرسید: «والله در هیچ جنگی تو را اینچنین ندیده بودم و اگر از من می‌پرسیدند که شجاع‌ترین اهل کوفه کیست، تو را نام می‌بردم اما اکنون این رعشه‌ای که در تو می‌بینم از چیست؟
»
راوی: تن چهره‌ای است که جان را ظاهر می‌کند اما میان این ظاهر و آن باطن چه نسبتی است؟ آنان که روح را مرکبی می‌گیرند در خدمت اهوای تن، چه می‌دانند که چرا اهل باطن از قفس تن می‌نالند؟ تن چهره جان است اما از آن اقیانوس بی‌کرانه نمی ‌بیش ندارد و اگر داشت که آن دلباختگان صنم ظاهر، حسین را می‌شناختند
.
محتضران را دیده‌ای که هنگام مرگ چه رعشه‌ای بر جان‌شان می‌افتد؟ آن جذبه عظیم را که از درون ذرات تن، جان را به آسمان لایتناهی خلد می‌کشاند که نمی‌توان دید... اما تن را از آن همه، جز رعشه‌ای نصیب نیست. این رعشه، رعشه مرگ است؛ مرگی پیش از آنکه اجل سر رسد و سایه پردهشت بال‌های ملک الموت بر بستر ذلت حر بیفتد... موتوا قبلَ اَن تَموتوا. اینجا دیگر این حر است که جان خویش را می‌ستاند، نه ملک‌الموت. پیش چشم سرادقات مصفای عشق است، گسترده به پهنای آسمان‌ها و زمین، نورٌ علی نور تا غایت‌الغایات معراج نبی و در قفا، گور تنگی تنگ‌تر از پوست تن، آن سان که گویی یکایک ذرات تن را در گوری تنگ‌تر از خود بفشارند
.
حر بن یزید، لرزان گفت: «والله که من نفس خویش را در میان بهشت و دوزخ مخیر می‌بینم و زنهار اگر دست از بهشت بدارم، هر چند پاره‌پاره شوم و هر پاره‌ام را به آتش بسوزانند!»... و مرکب خویش را هی کرد و به سوی خیمه‌سرای حسین بن علی بال کشید
.
راوی: حر بن یزید ریاحی تکبیره‌الاحرام خون بست و آخرین حجاب را نیز درید و آزاد از بندگی غیر، وارد نماز عشق شد و این نماز، دائم است و آنکه در آن وارد شود هرگز از آن فارغ نخواهد شد: اَلَّذینَ هُم عَلی صَلاتِهِم دائِمونَ... و خود جان خویش را گرفت. حر آن کسی است که حق اذن جان گرفتن را به خود او می‌سپارد و این اکرم‌الموت است: قتل در راه خدا. و مگر آزاده کرامت‌مند را جز این نیز مرگی سزاوار است؟ احرار از مرگ در بستر به خدا پناه می‌برند. قدم صدق هرگز بر صراط نمی‌لرزد؛ حر صادق بود و از آغاز نیز جز در طریق صدق نرفته بود... احرار را چه‌بسا که مکر لیل و نهار به دارالاماره کوفه بکشاند اما غربال ابتلائات هیچ کس را رها نمی‌کند و اهل صدق را، طوعاً یا کرهاً، از اهل کذب تمییز می‌دهد... مکاری چون ضحاک بن عبدالله نیز نمی‌تواند از چشم ابتلای دهر پنهان شود... و فاش باید گفت این محضر عظیم حق جایی برای پنهان شدن ندارد
.
ضحاک بن عبدالله خود گفته است: «چون دیدم که اصحاب حسین همه کشته افتاده‌اند و جز «سوید بن عمرو بن ابی المطاع خثعمی» و
«بشیر بن عمرو حضرمی» دیگر کسی نمانده است، به او گفتم: یا بن رسول‌الله، می‌دانی آن عهدی را که بین من و توست، من شرط کرده بودم که در رکاب تو تا آنگاه بمانم که جنگجویی با تو هست. اکنون که دیگر کسی نمانده است، آیا مرا حلال می‌داری که از تو انصراف کنم؟ و حسین اذن داد که بروم... اسبی را که از پیش در یکی از خیمه‌ها پنهان داشته بودم، سوار شدم و به دامن دشت که پر از دشمن بود، زدم و گریختم...»
راوی: تن ضحاک بن عبدالله همه عاشورا، از صبح تا غروب، به همراه اصحاب عاشورایی امام عشق بود، اما جانش، حتی نفسی به ملکوتی که آن احرار را بار دادند راه نیافت، چرا که بین خود و حسین شرطی نهاده بود. «عبادت مشروط» کرم ابریشمی است که در پیله خفه می‌شود و بال‌های رستاخیزی‌اش هرگز نخواهد رست. این شرطی بود بین او و حسین... و اگرچه دیگری را جز خدای از آن آگاهی نبود اما زنهار که لوح تقدیر ما بر قلم اختیار می‌رود
!
«
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه خود روش بنده‌پروری داند

 

موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 21 / 9 / 1395

تشیّع چه وقت پیدا شده است؟/ ارتباط انسان با اهل‌بیت(ع)

آیت الله مظاهری گفت: خدا در ازل تجلّی کرد،‌ تجلّی با همۀ‌ اسماء و صفاتش و حتّی اسماء و صفات متأثره‌اش و آنگاه اهل‌بیت پیدا شد.

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.

شب جمعه متعلّق به قطب عالم امکان و محور عالم وجود و واسطۀ بین غیب و شهود، یعنی حضرت ولی‌عصر«عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشّریف» است؛ اظهار ارادت کنید خدمت آقا با سه صلوات. 

بحث این سال‌های ما دربارۀ معرفة‌النفس، یعنی انسان‌شناسی و خودشناسی بود. بیست و دو فصل از این بحث را فی‌الجمله صحبت کردم. فصل بیست و دوم راجع به ارتباطات بود. دربارۀ ارتباط انسان با خدا و ارتباط انسان با خودش و ارتباط با انسان با اعمالش صحبت کردم و قول دادم در این جلسه راجع به ارتباط انسان با اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» یعنی بهترین ارتباط‌ها صحبت کنم.

تشیّع چه وقت پیدا شده است؟! از نظر سیر و سلوکی‌ها، ‌از نظر شهودی‌ها و از نظر مثل حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و شاگردان حضرت امام که ایشان می‌فرمودند: خدا در ازل تجلّی کرد،‌ تجلّی با همۀ‌ اسماء و صفاتش و حتّی اسماء و صفات متأثره‌اش و آنگاه اهل‌بیت پیدا شد. پروردگار عالم تجلی دیگری کرد یعنی تجلّی ذاتی کرد با همۀ اسماء و صفاتش و حتّی اسماء ‌و صفات مستأثره‌اش و آنگاه قرآن پیدا شد و این خلقت در ازل بوده است. پس بدانید سیر و سلوکی‌ها و شهودی‌ها راجع به ولایت حرف‌های شیرین و ارزنده‌ای دارند. اما قطع نظر از این حرف‌ها، تشیع در وقتی پیدا شد که امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» در کعبه، در خانۀ خدا به دنیا آمد. 

فاطمه بنت اسد«سلام‌الله‌علیها» آبستن است و برای زیارت آمده است. من می‌گویم آمده است برای بیمارستان. دیوار خانۀ خدا شکافته شد و فاطمه بنت اسد رفتند در خانۀ خدا و آنجا زایشگاه فاطمه بنت اسد شد. اینکه چه گذشت، هیچکس نمی‌داند به جز فاطمه بنت اسد و خدا و افرادی که آنجا بوده‌اند. بالاخره نور خدا، مولا امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» به دنیا آمدند. فاطمه بنت اسد سه روز در خانۀ خدا مهمان خدا بود. مردم هر روز جمع می‌شدند که چه می‌شود. تا روز سوم که همه جمع شدند و همان جایی که شکافته شده بود و حضرت فاطمه وارد شده بود، باز شکافته شد و فاطمه بنت اسد با پارۀ ماهش امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه»‌ بیرون آمدند. چشم‌های امیرالمؤمنین بسته بود. چشم‌ها را باز نمی‌کرد تا اینکه او را به پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» دادند. آنگاه چشم‌ها را باز کرد و آیات اوّل سورۀ مؤمنون را خواندند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، الَّذینَ هُمْ فی‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ، وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ[1]»[2]

بعد او را به حضرت ابیطالب«سلام‌الله‌علیه» دادند و مردم این پارۀ ماه و این معجزۀ باهر خدا را زیارت کردند. پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» از حضرت ابیطالب و فاطمه بنت اسد اجازه گرفتند که تربیت این بچه با ایشان شود. حتی تربیت غذایی هم با پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» باشد و مادر این بچه پیغمبر اکرم شد. امیرالمؤمنین در نهج‌البلاغه می‌فرمایند: من مثل بچه‌ای که به دنبال مادر می‌دوید به دنبال پیغمبر اکرم می‌دویدم.[3] پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» در غار حرا بودند و او را نیز به غار حرا می‌بردند. در نهج‌البلاغه می‌فرمایند پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» به من می‌فرمودند:«إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی‏ مَا أَرَی‏»[4]

لذا اگر از شما بپرسند شیعه‌گری چه وقت به وجود آمد؟ ‌باید بگویید از خانۀ کعبه به وجود آمد. آیا می‌شود او امام نباشد! خیلی ساده‌لوحی می‌خواهد که او را امام ندانند. هیچ سنّی را سراغ ندارم که بگوید مولود کعبه دروغ است و امیرالمؤمنین در کعبه تولد پیدا نکرده است. لذا خیلی صاف و ساده می‌گوییم تشیع از مولود کعبه پیدا شده است. 

پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» مبعوث به رسالت شدند. اول کسی که ایمان آورده، علی«سلام‌الله‌علیه» است. آنگاه شد اول مؤمن به پیغمبر اکرم. با هم به خانه آمدند. حضرت خدیجه منتظر قدم پیغمبر اکرم و اسلام عزیز بوده است. پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنین وارد شدند و تا در زدند، حضرت خدیجه فرمودند چه کسی در می‌زند؟ هیچ کس حق در زدن ندارد به جز پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم». پیغمبر فرمودند من هستم و مبعوث به رسالت شده‌ام. حضرت خدیجه نیز ایمان آوردند و به حسب ظاهر یک مؤمن علی و یک مؤمنه حضرت خدیجه شد. معلوم است که پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» خیلی خسته و درهم کوبیده بودند. استراحتی کردند و عبایی روی خودشان انداختند. آیۀ شریفه آمد که: «یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ، قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلیلا»[5]؛ خواب تمام شد و شبانه‌روز باید زحمت بکشی. همین‌طور که ماه و خورشید در حرکت شبانه‌روزی است، ‌باید در حرکت باشی. یا رسول الله! برو این مردم را هدایت کن. 

پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم»،‌ امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه»‌ را به دنبال سران قریش فرستادند. معلوم است که پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» عزت بالایی دارد. شاید اینجا قدرت تکوینی امیرالمؤمنین و پیغمبر اکرم کار کرده است. همه جمع شدند. همۀ سنی‌ها از جمله سیرۀ ابن‌هشام و سیرۀ حلبی و شرح نهج‌البلاغه ابن‌ابی‌الحدید می‌نویسند که همه جمع شدند. پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم»غذایی هم به آنها داد که غذا شیربرنج بود. غذا را خوردند و پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» سه چیز را می‌خواستند بگویند: شهادت به خدا و شهادت به نبوّت و شهادت به علی. اوّل فرمودند من چطور آدمی پیش شما هستم؟ همه گفتند یا رسول الله! آدمی هستی امین و عاقل و صادق. فرمود تا حال از من خلافی شنیده‌اید؟ همه گفتند نه. فرمودند اگر من بگویم لشکر مجهزی پشت این کوه به شما حمله کرده است، آیا همه می‌روید؟ همه گفتند آری. گفت اگر چنین است من از طرف خدا مبعوث به رسالت شده‌ام. پس همه بگویید لا اله الاّ الله. اما تشیّع را تنها نگذاشت. پیغمبر اکرم فرمودند هر کسی اول بگوید، ‌بعد از من خلیفه و وصی من است. امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» بلند شدند و فرمودند «اشهد ان لا اله الاّ‌الله و اشهد انّک محمد رسول الله». پیغمبر فرمودند بنشین. بار دوّم پیغمبر اکرم تکرار کردند. فرمودند ای مردم! اگر می‌خواهید آقای دنیا و آخرت باشید، حرف مرا بشنوید و ایمان به خدا و ایمان به نبوّت من بیاورید. بگویید «لا اله الاّ‌ الله تفلحوا». شما را آقای دنیا و آخرت می‌کنم و هرکس اول ایمان بیاورد، بعد از من خلیفه و وصی من و امام برای شماست. احدی نگفت و امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» بار دوّم بلند شدند و گفتند «اشهد ان لا اله الاّ‌الله و اشهد انّک محمد رسول الله». پیغمبر اکرم فرمودند بنشین. بار سوّم پیغمبر اکرم تکرار کردند که ای مردم می‌خواهید آقای دنیا و آخرت شوید، یعنی می‌خواهید حکومت مطلق از شما باشد، آیا می‌خواهید برسید به آنجا که همه مطیع شما باشند؟ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»؛[6] من از طرف خدا مبعوث به رسالت شده‌ام و از طرف خدا مأمور شده‌ام به شما بگویم و هرکسی که اول ایمان به من بیاورد، ‌بعد از من خلیفه و وصی من است. کسی جواب پیغمبر را نداد و بار سوّم امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» بلند شدند و گفتند: «اشهد ان لا اله الاّ‌الله و اشهد انّک محمد رسول الله».

پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» فرمودند ای مردم! خدا و من رسول خدا و او هم بعد از من وصی من و خلیفۀ شما و امام بر شماست. آنگاه جلسه تمام شد.[7] از همان تبلیغ اوّل که از طرف خدا، پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» مأمور شدند و چهل نفر از سران قوم را وعده گرفتند و اظهار خدا و پیغمبر و اظهار وصایت کرد، تشیع از همان وقت پیدا شد. 

پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» شروع کردند و دوش به دوش خدا،‌ نبوّت و ولایت بود. جایی نداریم که پیغمبر اکرم کوتاه آمده باشد. یک سنّی نمی‌تواند بگوید پیغمبر اکرم اینجا کوتاه آمده است. در هر فرصتی پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» می‌فرمودند خدا، ‌پیغمبر،‌ علی. از جمله این حدیث ثقلین خیلی بالاست. شاید پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» این حدیث ثقلین را در بیش از هزار مورد فرموده‌اند. در هر فرصتی می‌فرمود: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثِّقْلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَمْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهما لَنْ تَضِلُّوا»[8]

اگر می‌خواهید گمراه نشوید و اگر هدایت می‌خواهید، قرآن،‌عترت و عترت، قرآن. یعنی گفتن «لا اله الاّ‌ الله» فقط فایده ندارد. این «لا اله الاّ‌ الله» باید دست کسی باشد که به یک دستش قرآن و به دست دیگرش ولایت اهل‌بیت باشد. آنگاه هدایت می‌شود و الاّ‌ ضلالت است. چند روز قبل دم مرگ به مسجد آمدند. نماز را نشسته خواندند و نمی‌توانستند ایستاده بخوانند. منبر رفتند و بعد در منبر گفتند این نماز مختص من بود. اوّل فرمودند ای مردم من چه پیغمبری برای شما بودم؟ همه گریه کردند و گفتند خوب پیغمبری بودی. ما جهنّمی بودیم و ما را بهشتی کردی و ما بدبخت و بیچاره بودیم و ما را آقا کردی. فرمودند ای مردم! اگر رستگاری می‌خواهید با روایت ثقلین است. روایت را خواندند:

«إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثِّقْلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَمْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهما لَنْ تَضِلُّوا»

خدا، پیغمبر، ولایت و قرآن. اگر یکی از این چهار مورد نباشد، بدبختی و ضلالت است. آمدند خانه و اطاق پر بود. پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» دم مرگ بودند. پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» در مدت عمرشان چیز ننوشتند و بنا نبود چیزی بنویسند. پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» در مدت عمرشان چیزی نخواندند. البته می‌توانستند بخوانند، اما بنا بود نخوانده و ننوشته این قرآن را تحویل مردم دهند.

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

به غمـزه مسئله آموز صد مدرس شد

اما در اینجا تصمیم گرفتند علی و تشیع را بنویسند. سنّی‌ها می‌گویند پیغمبر«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم»فرمودند: «ائْتُونِی‏ بِالْکَتِفِ‏ وَ الدَّوَاةِ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً»[9]

همۀ سنّی‌ها می‌گویند. از این جملۀ «لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً» معلوم می‌شود که می‌خواستند روایت ثقلین را بنویسند. در مجلس متوجّه شدند که پیغمبر می‌خواهند چه کنند، بنابراین نگذاشتند. جسارتی هم به پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» شد. پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» همه را بیرون کردند و ننوشتند و در اطاق، علی و زهرا ماندند و بعد هم حسن و حسین آمدند روی سینۀ پیغمبر و آنگاه پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» از دنیا رفتند.


[1]. المومنون، 1تا3: «به نام خداوند رحمتگر مهربان‏ به راستی که مؤمنان رستگار شدند، همانان که در نمازشان فروتنند، و آنان که از بیهوده رویگردانند»

[2]. ر.ک: امالی الطوسی، ص 708.

[3]. نهج البلاغة، خطبه 192.

[4]. نهج البلاغة، خطبه 192.

[5]. المزمّل، 1و 2: «ای جامه به خویشتن فروپیچیده، به پا خیز شب را مگر اندکی.»

[6]. النساء، 59: «ای کسانی که ایمان آورده‏اید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز] اطاعت کنید.»

[7]. ر.ک: الطبقات الکبری، ج 1، ص 61؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 121؛ الکامل فی‌التاریخ، ج 2، ص 61؛ سیرة الحلبیه، ج 1، ص 404 و...

[8]. الاحتجاج، ج 2، ص 450؛ جهت اطّلاع از سایر مصادر روایت ر.ک: بحار الأنوار، ج 23، ص 106تا 152 و إحقاق الحق و إزهاق الباطل و ملحقّات آن، ج 9، ص 309 تا 375 و ...  

[9]. الطبقات الکبری (ابن سعد)، ج 2، ص 188؛ ر.ک: تاریخ الطبری، ج 3، ص 193و...

 

موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 20 / 9 / 1395

Image result for ‫مضرات موسیقی از دیدگاه اسلام‬‎

. 6. لغو

«لغو»، در لغت به معناى کلام بى‏فایده‏است:

- راغب اصفهانى مى‏گوید:

کلامِ لغو آن است که توجّهى به آن نیست و از روى عدمِ فکر باشد.(24)

- برخى نیز لغو را هم‏معناىِ «لهو» دانسته‏اند.

به هر حال، لغو به کلام یا عملى اطلاق مى‏گردد که در باب آن تفکّرى نشده‏است و فایده‏اى ندارد.

2. 7. باطل

«باطل» به معناىِ فسادآور، بى‏اثر و ضایع کننده آمده‏است و به چیزهایى ناچیز و بیهوده اطلاق مى‏گردد. در «مفردات» در این باره آمده است:

باطل ضدِّ حق است و چیزى است که در مقامِ فحص، ثبات ندارد و در موردِ فعل و قول به کار مى‏رود.(25)

2. 8. قول زور

تعبیر «قول زور» که در قرآن آمده‏است(26)، یکى از دلایل قائلان به حرمت غنا و موسیقى است، زور به معناى باطل و دروغ بودن است. کلمه‏ىِ «زور» به معناى انحراف از حق است و به همین دلیل به دروغ نیز «زور» مى‏گویند. مفسران قرآن مراد از زور را در قرآن هر سخن باطل و منحرفى مى‏دانند.(27)

2. 9. لهو الحدیث

تعبیر «لهو الحدیث» نیز که در قرآن آمده، یکى از دلایل قائلان به حرمت غنا و موسیقى به شمار رفته‏است.

لهوالحدیث سخنى است که انسان را از راه حق منحرف و منصرف نموده و به خود مشغول کند. داستان‏هاى انحرافى و افسانه‏هاى فسادآور و سرگرمى‏هایى که انسان را از یاد و ذکر خدا مشغول مى‏سازد و سرگرمى به شعر و موسیقى و مزمار و دیگر آلات لهو، همه از مصادیق «لهوالحدیث» به شمار مى‏روند.(28)

***

همان‏طور که ملاحظه گردید، غنا دو گونه تعریف شده است و بنا بر هر کدام حکمى دارد:

در تعریفى مطلق صوت و آواز بلند انسان غنا دانسته شده‏است؛ بنابر آن غنا به‏طور مطلق حرام نخواهد بود؛ بلکه براى حرمت آن باید دو قید مطرب و مناسب با مجالس لهو نیز لحاظ گردد.

امّا در تعریف دیگر غنا عبارت است از: آواز و خوانندگى انسان؛ طورى که شأنیّت ایجاد طرب در اکثر شنوندگان را داشته باشد یا شبیه آوازهایى باشد که چنین شأنیتى را دارد.

طرب عبارت است از یک حالت خفت و سبکى در انسان که از شدت شادى یا یادآورى خواست‏هاى نفسانى و شهوانى و یا از شدت غم از دست دادن یا یادآورى آن ناشى مى‏گردد و باعث مى‏شود انسان از حالت عادى و تعادل خارج شود.(29)

این نوع از غنا به طور مطلق حرام است؛ زیرا علاوه بر آیات و روایات، اجماع نیز بر حرمت آن اقامه شده است. در این صورت نزاع و تفاوت دیدگاه حرمت و تفصیل، لفظى خواهد بود.

نظر به این که لفظ غنا در میان لغت‏دانان و عرف و فقیهان مجمل است، باید قدر متیقن را اتخاذ کنیم و شاید بتوان گفت: تعریف دوم قدر متیقن از تعاریف مختلف فقهاى شیعه است؛ زیرا در این تعاریف به قید مطرب بودن آواز غنایى اشاره گردیده است.


لطفا با ذکر منبع منتشر کنید ( منبع: گناه شناسی 313fadaii.blog.ir)

 

 

موضوعات مرتبط: موسیقی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 20 / 9 / 1395

مقاله : موسیقی از دیدگاه قرآن کریم

موسیقی از دیدگاه قرآن کریم

 برای پرش به مطلب مورد نظر روی آن کلیک کنید!

چکیده

کلید واژه‏ها

1. مقدمه

2. تحلیل مفهومى غنا و موسیقى

2. 1. معناى موسیقى

2. 2. غنا

2. 2. 1. ملاک تعریف غنا

2. 2. 2. مفهومِ لغوىِ غنا

2. 2. 3. حقیقت عرفى غنا

2. 2. 4. نسبت غنا و موسیقى

2. 3. ترجیع

2. 4. طرب

2. 5. لهو و لعب

2. 6. لغو

2. 7. باطل

2. 8. قول زور

2. 9. لهو الحدیث

3. نگاهى به تاریخچه‏ىِ غنا و موسیقی

4. دیدگاه قرآن کریم درباره‏ىِ غنا و موسیقى

4. 1. قول زور

4. 2. لهوالحدیث

4. 3. زور

4. 4. لغو

5. نقد دلالت آیات باب غنا

6. روایات تفسیرى

6. 1. روایات تفسیرى آیه‏ىِ سوره حجّ

6. 2. روایات تفسیرى آیه‏  سوره‏  لقمان

6. 3. روایات تفسیرى آیه‏  سوره ‏ فرقان

6. 4. روایت تفسیرى آیه‏ سوره ‏ مؤمنون

7. نقد احادیث تفسیرى

8. جمع‏ بندى و نتیجه ‏گیرى

نویسنده

پى‏نوشت‏ها

 

چکیده

در آیات قرآن از لفظ «غنا» استفاده نشده، و امر و نهى خاصّى صریحا بدان تعلّق نگرفته‏است؛ بلکه تمسّک‏کنندگان به آیات، آنها را به‏واسطه‏ىِ دلایل خارجى همچون احادیث وارده در این باب دلیل بر حرمت گرفته‏اند. در این آیات الفاظى نظیر «قول زور»، «باطل» و «لهوالحدیث» آمده‏است که برخى آنها را به «غنا» معنا کرده‏اند.

در باب غنا و موسیقى، آیات و احادیثى دال بر حرمت و حلّیّت وجود دارند که هیچ یک توانایى اثبات حکم مطلق غنا را نداشته و وافى به مقصود قائلان به حرمت مطلق یا حلیّت مطلق نیست.

نتیجه‏ىِ این بررسى کوتاه این است که غناى شهوانى و فسادانگیز حرام و غیر آن حلال و مباح است؛ لذا معناى غناى حرام در آواز لهوى و مفسده‏انگیز متعیّن مى‏گردد.

کلید واژه‏ها:

غنا، موسیقى، قول زور، باطل، لهو الحدیث، لهو و لعب.

1. مقدمه

موسیقى با کارکردهاىِ گوناگونى که در دوره‏ىِ معاصر یافته، موضوعى نو به شمار مى‏رود که از قرآن کریم به عنوان راهنمایى جاودانه انتظار مى‏رود، در خصوص حرمت یا حلیت آن ارائه‏ىِ طریق کند. در این مقاله، تلاش مى‏شود، با استناد به آیاتى از قرآن و روایات تفسیرى مربوط و نقد و بررسى آنها به بررسى این موضوع پرداخته شود.

2. تحلیل مفهومى غنا و موسیقى

مفهوم شرعىِ «غنا» و «موسیقى» مهم‏ترین مسائلِ این مبحث به شمار مى‏رود. اجمالِ آیات و روایاتِ این باب در خصوصِ این مورد، سبب شده است که این مسئله در ابهام و پیچیدگى از بى‏نظیرترین مسائل به حساب آید.

شاید عدمِ معرفى ملاک واحدى براى یافتن معناى غنا و موسیقى، علّت بروز این مشکل باشد. چرا که عدّه‏اى از فقها، در فتاواى خود، معناى لغوى غنا، پاره‏اى معناى عرفى آن و برخى دیگر مفهومِ خاصّى از آن را ملاک قرار داده‏اند.

اوّلین قدم در این راه، آن است که با پژوهشى دقیق، مناط و ملاک معینى در اخذِ معناىِ شرعىِ غنا مشخّص شود.

افزون بر این مشکل، ابهام برخى دیگر از اصطلاحاتِ مرتبط با این بحث، بر این پیچیدگى دامن مى‏زند. نقشِ تعیین کننده‏ىِ معناى این واژگان، هنگامى روشن مى‏شود که بدانیم، بسیارى از فقها، احکامِ بابِ غنا و موسیقى را با احکام خاصِّ این موارد به دست مى‏آورند و در بعضى موارد نیز، از آنها در تعریفِ غنا بهره مى‏جویند. اصطلاحاتى همچون، طرب، ترجیع، لهو، لعب، باطل و... که هر یک داراى تفصیلات و توضیحاتِ بسیارى است.

لذا براى ورود موفّق به بحثِ فقهى موسیقى، لازم است، معانىِ مراد از اصطلاحاتِ این باب را مورد بررسى قرار دهیم:

2. 1. معناى موسیقى

موسیقى در زبان فارسى به کسر قاف و سکون یاء و در زبان عربى به فتح قاف و الف مقصور تلفظ مى‏شود و از کلمه یونانى Mousike گرفته شده‏است. Mousikez نیز از کلمه‏ىِ Musa گرفته شده که نام یکى از نُه ربّ‏النوع اساطیرى یونان است که حامى هنرهاى زیبا بوده است.(1)

معادل لاتینى آن Musike و معادل انگلیسى آن Music و معادل فرانسوى آن Musique و معادل آلمانى آن Musikمى‏باشد.(2)

کلمه‏ىِ موسیقى از کلمات معرّب است و در رسائل «اخوان الصفا» مرادف غنا به معناى آواز خوش و سرور آمده است.(3)

برخى، در تعریف موسیقى گفته‏اند:

موسیقى علم به احوالِ نغمات است و روح از آن لذت مى‏برد. کارشناسان، آن را هنر بیانِ احساسات، به وسیله‏ىِ صدا دانسته‏اند؛ صداهایى با ارتعاشاتِ منظّم، هم‏آهنگ و متناسب.(4)

آقاى آذرى صاحب «جواهر الاسدار» موسیقى را مرکب از دو کلمه‏ىِ «مو» و «سقى» مى‏داند و مى‏گوید:

«مو» در لغت سریانى یعنى «هوا» و «سقى» به معنى «گره» است؛ یعنى موسیقى‏دان به واسطه‏ىِ ظرافت کار گویى هوا را گره مى‏زند.(5)

عبدالحمید لازقى در رساله‏ىِ زین اللحان فى علم تألیف والاوزان مى‏نویسد:

موسیقى مرکب از «موسى» و «قى» است «موسى» در لغت یونانى نغمه و سرود و «قى» به معناى موزون و دلپسند است.

2. 2. غنا

به منظور روشن شدن معناى غنا نخست باید ملاکى براى تعریف آن به دست داد و پس از آن تعریف‏هاىِ عرضه شده را بر آن محک زد.


لطفا با ذکر منبع منتشر کنید ( منبع: گناه شناسی 313fadaii.blog.ir)

 

موضوعات مرتبط: موسیقی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 20 / 9 / 1395

Image result for ‫مضرات موسیقی از دیدگاه اسلام‬‎

مضرات موسیقی از دیدگاه اسلام

پیامبر (صلی الله علیه و آله) : هر کس به لهویات گوش دهد در روز قیامت در گوش او سرب آب شده ریخته خواهد شد.  (مستدرک ج 2 ص 459 – مستدرک، ج 13، ص 222)

«
و من الناس من یشتری لهو الحدیث ... [1]» و برخی مردم سخنان بیهوده را می خرند تا مردم را از روی نادانی، از راه خدا گمراه سازند و آیات الهی را استهزا گیرند؛ برای آنان عذابی خوارکننده است.

«
لهو الحدیث» به هرگونه سخن با آهنگ سرگرم کننده و غفلت زا گفته  می شود. روایات متعددی آن را به غنا تفسیر کرده است.

تمامی فقیهان شیعی بر این باورند که غنا حرام بوده و هیچ شک و تردیدی در آن نیست.

 

حکمت ها، آثار و فلسفه حرمت موسیقی:

1-  
گرایش به فساد:

غنا و آواز مطرب لهوی، انسان را به سوی فساد اخلاقی می کشاند؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: «غنا نردبان زنا است[2]»؛ یعنی مقدمه آن.

-
بی غیرتی

امام صادق (علیه السلام) فرمود: اگر در منزلی چهل روز نوای موسیقی پخش شود، شیطان وارد شده، چنان قدرت نمایی کند که غیرت و حفظ ناموس را از او بردارد، آنچنانکه حتی اگر به ناموس وی هم تجاوز شود، در نزد او اهمیتی ندارد[3]

همچنین فرمود:«خانه ای که در آن غنا باشد، از فساد و فحشا مصون نخواهد بود.[4]

در حدیث دیگری آمده:« ... ایاکم و الغناء، فانه ینقص الحیاء ... [5]» «از غنا و موسیقی دوری کنید زیرا موسیقی حیاء را از بین می برد، شهوت را زیاد می کند. مردانگی را نابود می سازد، و هر کاری که شراب می کند موسیقی هم انجام می دهد.

2-
غفلت از یاد خدا:

قرآن یکی از عوامل گمراهی را «لهو الحدیث» دانسته است.

«
لهو» چیزی است که انسان را چنان مشغول کند که باعث غفلت و بازماندن از کارهای مهمتر شود. امام صادق (علیه السلام) فرمود : «گوش دادن به غنا، قساوت قلب می آورد.[6] و در نتیجه باعث فراموشی خدا و معنویت می شود و اعتقادشان به جهان پس از مرگ سست خواهد شد. »

3-
تضعیف اراده و شکست شخصیت

شنیدن و نواختن موسیقی، آن چنان اراده را سست و غریزه جنسی را تحریک می کند که شخص را بی اراده و بدون اختیار به حرکت در می آورد و شخصیت انسانی خود را در اختیاز نوازنده و خواننده قرار می دهد.

 

 

موضوعات مرتبط: موسیقی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 19 / 9 / 1395

آزادی اندیشه در قرآن


در برخی از آیات قرآن كریم، خداوند متعال امر به تفكر، تدبر و اندیشه كرده است و یا فرمانی داده كه اجرای آن منوط به فكر و اندیشه می باشد. همچنین در آیات زیادی اندیشه و تعقل را ویژگی مۆمنان راستین و انسانهای حقیقت طلب می داند.


ذهن، تفکر، فکرامر به اندیشه وتفكر و برشمردن آن به عنوان ویژگی انسانهای عالی رتبه، نشان دهنده آزادی انسان دراندیشه است. چرا كه بدون آزادی اندیشه، اندیشه معنا پیدا نمی كند. در محورهای ذیل این بحث را پی می گیریم:

الف) تفكر درباره قرآن

- «افلا یتدبرون القرآن ولو كان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا كثیرا»؛(1)

«آیا درباره قرآن نمی اندیشند؟ اگر از سوی غیر خدا بود، اختلاف فراوانی در آن می یافتند. »

- «لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیة الله وتلك الامثال نضربها للناس لعلهم یتفكرون » ؛(2)

«اگر این قرآن را بر كوهی نازل می كردیم، می دیدی كه در برابر آن خاشع می شود و از خوف خدا می شكافد! اینها مثالهایی است كه برای مردم می زنیم، شاید در آن بیندیشند

ب) اندیشه در آفرینش انسان و جهان

- «ان فی خلق السموات والارض واختلاف اللیل والنهار لآیات لاولی الالباب * الذین یذكرون الله قیاما وقعودا وعلی جنوبهم ویتفكرون فی خلق السموات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار»؛(3)

«مسلما در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و رفت شب و روز، نشانه های [روشنی] برای خردمندان است. همانها كه خدارا در حال ایستاده و نشسته، و آنگاه كه بر پهلو خوابیده اند، یاد می كنند؛ و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند؛ [و می گویند:] بارالها! اینها را بیهوده نیافریده ای؛ تو منزهی! ما را از عذاب آتش نگاهدار. »

- «او لم ینظروا فی ملكوت السموات والارض وما خلق الله من شی ء»؛ (4)

«آیا در حكومت و نظام آسمانها و زمین، و آنچه خدا آفریده است، [از روی دقت و عبرت] نظر نیفكندند؟»

- «او لم یتفكروا فی انفسهم ما خلق الله السموات والارض وما بینهما الا بالحق واجل مسمی و ان كثیرا من الناس بلقاء ربهم لكافرون »؛(5)

«آیا آنان با خود نیندیشیدند كه خداوند، آسمانها و زمین و آنچه را در میان آن دو است جز بحق و برای زمان معینی نیافریده است؟ ولی بسیاری از مردم لقای پروردگارشان را منكرند. »

درباره شراب و قمار از تو سۆال می كنند، بگو: در آنها گناه و زیان بزرگی است؛ و منافعی برای مردم در بر دارد؛ [ولی] گناه آنها از نفعشان بیشتر است. و از تو می پرسند چه چیز انفاق كنند؟ بگو: از مازاد نیازمندی خود. اینچنین خداوند آیات را برای شما روشن می سازد، شاید اندیشه كنید

- «ومن آیاته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا الیها وجعل بینكم مودة ورحمة ان فی ذ لك لآیات لقوم یتفكرون » ؛ (6)

«و از نشانه های او اینكه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در كنار آنان آرامش یابید، و در میانتان مودت و رحمت قرار داد؛ در این نشانه هایی است برای گروهی كه تفكر می كنند

- «وهو الذی مد الارض وجعل فیها رواسی وانهارا ومن كل الثمرات جعل فیها زوجین اثنین یغشی اللیل النهار ان فی ذ لك لآیات لقوم یتفكرون » ؛ (7)

«و او كسی است كه زمین را گسترد؛ و در آن كوهها و نهرهایی قرار داد؛ و در آن از تمام میوه ها دو جفت آفرید؛ [پرده سیاه] شب را بر روز می پوشاند؛ در اینها آیاتی است برای گروهی كه تفكر می كنند

- «انما مثل الحیاة الدنیا كماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض مما یاكل الناس والانعام حتی اذا اخذت الارض زخرفها وازینت وظن اهلها ا نهم قادرون علیها اتاها امرنا لیلا او نهارا فجعلناها حصیدا كان لم تغن بالامس كذ لك نفصل الآیات لقوم یتفكرون » ؛ (8)

خدا«مثل زندگی دنیا، همانند آبی است كه از آسمان نازل كرده ایم؛ كه در پی آن، گیاهان [گوناگون] زمین - كه مردم و چهارپایان از آن می خورند - می روید؛ تا زمانی كه زمین، زیبایی خود را یافته و آراسته می گردد، و اهل آن مطمئن می شوند كه می توانند از آن بهره مند گردند، [ناگهان] فرمان ما، شب هنگام یا در روز، [برای نابودی آن] فرا می رسد؛ و آنچنان آن را درو می كنیم كه گویی دیروز هرگز نبوده است! این گونه، آیات خود را برای گروهی كه می اندیشند، شرح می دهیم! »

- «واوحی ربك الی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا ومن الشجر ومما یعرشون * ثم كلی من كل الثمرات فاسلكی سبل ربك ذللا یخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فیه شفاء للناس ان فی ذ لك لآیة لقوم یتفكرون » ؛ (9)

«و پروردگار تو به زنبور عسل وحی [و الهام غریزی] نمود كه: «از كوهها و درختان و داربستهایی كه مردم می سازند، خانه هایی برگزین! سپس از تمام ثمرات [و شیره گلها] بخور و راههایی را كه پروردگارت برای تو تعیین كرده است، به راحتی بپیما! از درون شكم آنها، نوشیدنی با رنگهای مختلف خارج می شود كه در آن، شفا برای مردم است؛ به یقین در این امر نشانه روشنی است برای جمعیتی كه می اندیشند. »

ج) تفكر در نفع و ضرر

- «یسالونك عن الخمر والمیسر قل فیهما اثم كبیر ومنافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما ویسالونك ماذا ینفقون قل العفو كذ لك یبین الله لكم الآیات لعلكم تتفكرون » ؛ (10)

و او كسی است كه زمین را گسترد؛ و در آن كوهها و نهرهایی قرار داد؛ و در آن از تمام میوه ها دو جفت آفرید؛ [پرده سیاه] شب را بر روز می پوشاند؛ در اینها آیاتی است برای گروهی كه تفكر می كنند

«درباره شراب و قمار از تو سۆال می كنند، بگو: در آنها گناه و زیان بزرگی است؛ و منافعی برای مردم در بر دارد؛ [ولی] گناه آنها از نفعشان بیشتر است. و از تو می پرسند چه چیز انفاق كنند؟ بگو: از مازاد نیازمندی خود. اینچنین خداوند آیات را برای شما روشن می سازد، شاید اندیشه كنید

د) اندیشه در اهمیت علم و دانش و دوری از جهل

- «قل لا اقول لكم عندی خزائن الله ولا اعلم الغیب ولا اقول لكم انی ملك ان اتبع الا ما یوحی الی قل هل یستوی الاعمی والبصیر افلا تتفكرون » ؛ (11)

«بگو: من نمی گویم خزاین خدا نزد من است؛ و من، [جز آنچه خدا به من بیاموزد] از غیب آگاه نیستم! و به شما نمی گویم من فرشته ام؛ تنها از آنچه به من وحی می شود پیروی می كنم. بگو: آیا نابینا و بینا مساویند؟! پس چرا نمی اندیشید؟

- «... قل هل یستوی الذین یعلمون والذین لا یعلمون انما یتذكر اولوا الالباب » ؛ (12)

«بگو: آیا كسانی كه می دانند با كسانی كه نمی دانند یكسانند؟! تنها خردمندان متذكر می شوند. »

ه) تفكر درباره تسخیر آسمانها و زمین توسط انسان

- «وسخر لكم ما فی السموات وما فی الارض جمیعا منه ان فی ذلك لآیات لقوم یتفكرون » ؛(13)

«او آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همه را از سوی خودش مسخر شما ساخته؛ در این نشانه های [مهمی] است برای كسانی كه اندیشه می كنند

- «وسخر لكم اللیل والنهار والشمس والقمر والنجوم مسخرات بامره ان فی ذ لك لآیات لقوم یعقلون » ؛ (14)

«او شب و روز و خورشید و ماه را مسخر شما ساخت؛ و ستارگان نیز به فرمان او مسخر شمایند؛ در این، نشانه هایی است برای گروهی كه عقل خود را به كار می گیرند

 

پی نوشت ها :

1) نساء/82.

2) حشر/21.

3) آل عمران/190 و 191.

4) اعراف/185.

5) روم/8.

6) روم/21.

7) رعد/3.

8) یونس/24.

9) نحل/68.

10) بقره/219.

11) انعام/50.

12) زمر/9.

13) جاثیه/13.

14) نحل/12.

بخش قرآن تبیان


منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره48.

 

موضوعات مرتبط: آرامش در زندگی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 19 / 9 / 1395

قرآن طرفدار آزادی اندیشه است

اجبارقرآن کریم به صراحت اکراه بر پذیرش دین و اجبار نسبت به عقاید حقّه را مردود دانسته و حوزه عقیدتی را حوزه‌ای شمرده که باید همراه با آزادی عمل و انتخاب آگاهانه صورت پذیرد؛ و ایمانی را که از روی اختیار و پذیرش قلبی تحقق نیافته باشد، نکوهش می‌کند و برخی از مصادیق آن را بر «نفاق» تطبیق می‌دهد.


قرآن کریم، گشودن بند و زنجیرها را از دست و پای مردم و آزاد کردن آنان را یکی از بهترین نعمت ها و ره آورد رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می داند: «وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی كَانَتْ عَلَیْهِمْ» (سوره اعراف، آیه 157).

بدترین زنجیرها، زنجیر جهل و نادانی است که انسان گرفتار به آنها، نمی تواند حقایق را بشناسد.

آزادی اندیشه، در قالب امر به تفکر، تعقل، تدبر، و مانند آن، در بیش از سیصد آیه از آیات قرآن کریم مطرح شده است و مهم تر آنکه ذات اقدس الهی، نزول قرآن را، برای هدف تعقل و تدبر معرفی می نماید: «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» (سوره یوسف، آیه 2)؛ ما کتاب خود را به صورت قرآن عربی نازل کردیم تا شاید شما تعقل کنید.

«كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْكَ مُبَارَكٌ لِّیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَكَّرَ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ» (سوره ص، آیه 29)؛ قرآن کتاب مبارکی است که به سوی تو نازل نمودیم تا در آیاتش تدبر کنند و تا صاحبان عقل ها متذکر شوند.

در آیه دیگر، بی تدبران را چنین توبیخ می فرماید: «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا» (سوره محمد، آیه 24)؛ چرا برخی در قرآن تدبر نمی کنند؛ مگر بر آن دل ها قفل زده شده است؟

پس می بینیم که در برخی از آیات قرآن کریم، خداوند متعال امر به تفکر، تدبر و اندیشه کرده است و یا فرمانی داده که اجرای آن منوط به فکر و اندیشه می باشد. همچنین در آیات زیادی اندیشه و تعقل را ویژگی مۆمنان راستین و انسان های حقیقت طلب می داند.

امر به اندیشه و تفکر و برشمردن آن به عنوان ویژگی انسان های عالی رتبه، نشان دهنده آزادی انسان در اندیشه است، چرا که بدون آزادی اندیشه، اندیشه معنا پیدا نمی کند.

ما در سه حوزه این بحث را بررسی می کنیم:

الف) تفکر درباره قرآن

«أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفًا كَثِیرًا»؛ (سوره نساء، آیه 82)

«آیا در [معانى‏] قرآن نمى‏اندیشند؟ اگر از جانب غیر خدا بود قطعاً در آن اختلاف بسیارى مى‏یافتند

«لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ»؛ (سوره حشر، 21)

«درباره شراب و قمار از تو سۆال می كنند، بگو: در آنها گناه و زیان بزرگی است؛ و منافعی برای مردم در بر دارد؛ [ولی] گناه آنها از نفعشان بیشتر است. و از تو می پرسند چه چیز انفاق كنند؟ بگو: از مازاد نیازمندی خود. اینچنین خداوند آیات را برای شما روشن می سازد، شاید اندیشه كنید»

« اگر این قرآن را بر كوهى فرو مى‏فرستادیم، یقیناً آن [كوه‏] را از بیم خدا فروتن [و] از هم پاشیده مى‏دیدى. و این مَثَلها را براى مردم مى‏زنیم، باشد كه آنان بیندیشند

ب) اندیشه در آفرینش انسان و جهان

«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ* الَّذِینَ یَذْكُرُونَ اللّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَكَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»؛ (آل عمران، آیات 190-191)

«مسلماً در آفرینش آسمانها و زمین، و در پى یكدیگر آمدن شب و روز، براى خردمندان نشانه‏هایى [قانع كننده‏] است.

همانان كه خدا را [در همه احوال‏] ایستاده و نشسته، و به پهلو آرمیده یاد مى‏كنند، و در آفرینش آسمانها و زمین مى‏اندیشند [كه:] پروردگارا، اینها را بیهوده نیافریده‏اى منزهى تو! پس ما را از عذابِ آتش دوزخ در امان بدار

«أَوَلَمْ یَنظُرُواْ فِی مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَیْءٍ»؛ (سوره اعراف، آیه 185)

«آیا در ملكوت آسمانها و زمین و هر چیزى كه خدا آفریده است ننگریسته‏اند

«أَوَلَمْ یَتَفَكَّرُوا فِی أَنفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَإِنَّ كَثِیرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاء رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ»؛ (سوره روم، آیه 8)

چگونه آسمان شب را رصد كنیم؟ ـ جلسه دوم«آیا در خودشان به تفكّر نپرداخته‏اند؟ خداوند آسمانها و زمین و آنچه را كه میان آن دو است، جز به حق و تا هنگامى معیّن، نیافریده است، و [با این همه‏] بسیارى از مردم لقاى پروردگارشان را سخت منكرند

«وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِكَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ»؛ (همان، 21)

«و از نشانه‏هاى او اینكه از [نوع‏] خودتان همسرانى براى شما آفرید تا بدانها آرام گیرید، و میانتان دوستى و رحمت نهاد. آرى، در این [نعمت‏] براى مردمى كه مى‏اندیشند قطعاً نشانه‏هایى است

«وَهُوَ الَّذِی مَدَّ الأَرْضَ وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنْهَارًا وَمِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِی ذَلِكَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ»؛ (سوره رعد، آیه 3)

«و اوست كسى كه زمین را گسترانید و در آن، كوه‏ها و رودها نهاد، و از هرگونه میوه‏اى در آن، جُفت جُفت قرار داد. روز را به شب مى‏پوشاند. قطعاً در این [امور] براى مردمى كه تفكر مى‏كنند نشانه‏هایى وجود دارد

«إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا كَمَاء أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاء فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الأَرْضِ مِمَّا یَأْكُلُ النَّاسُ وَالأَنْعَامُ حَتَّىَ إِذَا أَخَذَتِ الأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّیَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَیْهَآ أَتَاهَا أَمْرُنَا لَیْلاً أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِیدًا كَأَن لَّمْ تَغْنَ بِالأَمْسِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ»؛ (یونس، 24)

«در حقیقت، مَثَلِ زندگى دنیا بسان آبى است كه آن را از آسمان فرو ریختیم، پس گیاه زمین- از آنچه مردم و دامها مى‏خورند- با آن درآمیخت، تا آن گاه كه زمین پیرایه خود را برگرفت و آراسته گردید و اهل آن پنداشتند كه آنان بر آن قدرت دارند، شبى یا روزى فرمان [ویرانى‏] ما آمد و آن را چنان درویده كردیم كه گویى دیروز وجود نداشته است. این گونه نشانه‏ها [ى خود] را براى مردمى كه اندیشه مى‏كنند به روشنى بیان مى‏كنیم

در برخی از آیات قرآن کریم، خداوند متعال امر به تفکر، تدبر و اندیشه کرده است و یا فرمانی داده که اجرای آن منوط به فکر و اندیشه می باشد. همچنین در آیات زیادی اندیشه و تعقل را ویژگی مۆمنان راستین و انسانهای حقیقت طلب می داند

« وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یَعْرِشُونَ* ثُمَّ كُلِی مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِی سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً یَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاء لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذَلِكَ لآیَةً لِّقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ »؛ (سوره نحل، آیه 68-69)

«و پروردگار تو به زنبور عسل وحى [الهام غریزى‏] كرد كه از پاره‏اى كوه‏ها و از برخى درختان و از آنچه داربست [و چفته‏سازى‏] مى‏كنند، خانه‏هایى براى خود درست كن، سپس از همه میوه‏ها بخور، و راههاى پروردگارت را فرمانبردارانه، بپوى. [آن گاه‏] از درون [شكم‏] آن، شهدى كه به رنگهاى گوناگون است بیرون مى‏آید. در آن، براى مردم درمانى است. راستى در این [زندگى زنبوران‏] براى مردمى كه تفكر مى‏كنند نشانه [قدرت الهى‏] است

ج) تفکر در نفع و ضرر

«یَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ كَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَآ أَكْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا وَیَسْأَلُونَكَ مَاذَا یُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذَلِكَ یُبیِّنُ اللّهُ لَكُمُ الآیَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ»؛ (سوره بقره، آیه 219)

«از تو درباره شراب و قمار مى‏پرسند، بگو: در ارتكاب آن دو گناهى است بزرگ و سودهایى (مادى) براى مردم، و گناه آنها بزرگتر از سودشان است. و از تو مى‏پرسند كه چه چیز انفاق كنند؟ بگو: آنچه میسور است. اینگونه خداوند براى شما آیات خود را روشن مى‏كند، شاید بیندیشید

 

فرآوری: آمنه اسفندیاری

بخش قرآن تبیان       


منابع:

ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 48 (مطلبی از اکبر اسدعلیزاده)

سایت ذی طوی

سایت حوزه

جوادی آملی، عبدالله ـ ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت

سایت دانشگاه مفید

 

موضوعات مرتبط: آرامش در زندگی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 19 / 9 / 1395

راهکارهای قرآنی آرامش خانواده


برای رسیدن خانواده به آرامش و آسایش قرآن چه راه‌کارهایی را پیشنهاد می‌کند؟


فشار روانی و نوشداروی آرامش (2)پاسخ

در قرآن شریف، خانواده محبوب‌ترین بنیاد اجتماعی معرفی گشته است. برای آن که از ارزش و قداست این بنیان محبوب پابرجا و محفوظ بماند، خدای متعال برای هر یک از اعضای خانواده، تکلیف، وظایف و حقوقی[1] تعیین کرده است که رعایت آن‌ها، موجب دستیابی خانواده به آرامش و آسایش، خواهد شد.

اوّلین قدم، اوّلین راهکار: در فرهنگ قرآن، هدف اصلی از ازدواج رسیدن به آرامش روان و آسایش خاطر، پیمودن طریق رشد، نیل به کمال انسانی و تقرب به ذات حقّ است.[2] و این بدست نمی‌آید مگر از طریق انتخاب درست و در دامن همسران برتر. نه با ازدواج گریزی می‌توان به آسایش و آرامش دست یافت و نه با ازدواج‌های نابرابر و طلاق‌های متعدد و متنوع.[3] قرآن شریف می‌فرماید: «هوَ الّذی خَلقکم مِن نفسٍ واحده جَعَلَ مِنها زوجها لِیسکن اِلیها...» [4] یعنی «او خدایی است که (همه‌ و) شما را از یک فرد آفرید؛ و همسرش را نیز از جنس او قرار داد، تا در کنا او بیاساید.» خود ازدواج باید آرامش روح و زندگی را به همراه داشته باشد و این بدست نمی‌آید، مگر در سایه تفاهم و درک درست از همدیگر و زندگی. در واقع اساس زندگی بر انس و الفت استوار است.[5] و این نیست مگر در گروه انتخاب درست.

پدر و مادری که اهل عبادت، نماز،‌مسجد، دعا، توسل و نیایش باشند، زندگی آرامی خواهند داشت. نقش تربیتی نماز و روزه بسیار بالا است و باعث رونق و صفای خانواده می‌شود. بحث‌هایی چون قرآن درمانی،‌نیایش درمانی، دعا درمانی، خانواده درمانی[9] و ... از جمله بحث‌های روز روان‌شناسان بزرگ است

راهکار عقیدتی و پایبندی به باورها: یکی از زیباترین راهکار، برای دستیابی خانواده به آرامش و آسایش، آن است که فضای حاکم بر خانواده و نوع نگرش از زندگی، الهی و خدا محور باشد. قرآن شریف،‌آرامش و آسایش را در گرو نام و یاد خداوند مهرگستر قرار داده است. می‌فرماید: «اَلا بذکرِ الله تَطمَئِنُّ القلوب»[6] یعنی «آگاه باشید، تنها با یاد خدا دل‌ها آرامش می‌یابد.» این نکته بر سراسر زندگی سایه افکنده است. فرد، خانواده و جامعه در صورتی می‌توانند به آرامش و آسایش دسترسی پیدا کنند که نام و یاد خدا بر آن حاکم باشد. آرامش روان از بزرگترین موهبت‌های الهی است.[7] که فقط در سایه نام و یاد الهی باید آن را جستجو کرد. اضطراب، استرس، عصبانیت، لاابالی‌گری، شهوت‌پرستی، پایمال کردن حقوق انسان‌ها و بسیاری از نبایدهای اخلاقی، چیزی نیست که با دارو درمان یابد. تنها در پرتو ایمان، باید از آن‌ها پیشگری و یا درمان کرد. قرآن شریف می‌فرماید: «و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت) و تنگی خواهد داشت؛ و روز قیامت، او را نابینا محشور می‌کنیم.»[8]

آرامش دلبه هر تقدیر، در پرتو نام و یاد خدا، بندگی و عبودیت نمودن، به یقین می‌توان به آرامش و آسایش آرمانی دست یافت. پدر و مادری که اهل عبادت، نماز،‌مسجد، دعا، توسل و نیایش باشند، زندگی آرامی خواهند داشت. نقش تربیتی نماز و روزه بسیار بالا است و باعث رونق و صفای خانواده می‌شود. بحث‌هایی چون قرآن درمانی،‌نیایش درمانی، دعا درمانی، خانواده درمانی[9] و ... از جمله بحث‌های روز روان‌شناسان بزرگ است.

راهکار اخلاقی و عاطفی: در فرهنگ قرآن، زن به عنوان مظهر جمال الهی در چهره انسان نقش‌آفرینی می‌کند.[10] قرآن شریف، آرامش و آسایش زن و مرد را در قالب‌ یک راهکار اخلاقی و عاطفی، بسیار زیبا بیان می‌کند؛ می‌فرماید: «و مِن ایاتِهِ اَن خَلَقَ لَکم مِن اَنفسِکم اَزواجاً لِتَسکنوا اِلیها و جَعَلَ بَینَکم مَوَدَّه و رَحمه اِنَّ فی ذلک لِایاتٍ لِقومٍ یتَفَکرون» [11] یعنی: «و از نشانه‌های او این است که همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و در میانتان مودت و رحمت قرار داد؛ در این نشانه‌هایی است برای گروهی که تفکر می‌کنند

منشأ گرایش مرد به زن و آرمیدن مرد در سایه انس به زن همانا مودتّ و رحمت است که خداوند بین آن‌ها قرار دارد و این مودتّ الهی و رحمت خدایی غیر از گرایش غریزه‌ی نر و ماده است که در حیوان‌ها هم موجود است. این همان محبّت الهی است.[12] «محبت،‌زیباترین جلوه‌ی ایمان است، محبت، متعالی‌ترین رفتارهاست، محبت، پاسخی به گرانقدرترین نیاز فطری انسان است، و در یک کلام، محبت‌آمیزه‌ای از گذشت و ایثار، شجاعت و صداقت، حق شناسی و عدالت، صبوری و همدلی و احساس است.»[13] که در پرتو آن آرامش و آسایش زیبا به دست می‌آید.

از محبت همسران برتر شوند                    وز محبت برتران همسر شوند

[14]

قرآن شریف، می‌فرماید: «هُنّ لباسٌ لَکم وَ‌ اَنتم لباسٌ لَهُنَّ»[15] یعنی «آنان لباس شما هستند و شما لباس آنانید.» درسایه‌ی لباس محبّت و تفاهم است که آسایش و آرامش خانواده بدست می‌آید و ساختار و نظام خانواده مستحکم می‌‌شود.

پوشانیدن عیب‌های همدیگر، محرم راز همدیگر بودن،مصون داشتن همدیگر از آفت‌ها و آلودگی‌ها،‌آرام جان همدیگر بودن، تنوع بخشیدن به زندگی همدیگر، متناسب بودن در ابعاد مختلف زندگی، نزدیکترین همراه و همراز هم بودن،[16] و ... همه این‌ها از این تشبیه بسیار دل‌انگیز و دلنواز قرآنی بدست می‌آید که همه این‌ها زمینه‌ساز آرامش و آسایش خانواده هستند... .

بدون اقتصاد سالم، ستون فقرات خانواده می‌شکند و خانواده به آرامش و آسایش دسترسی پیدا نمی‌کند. خانواده فقیر و به دنبال آن جامعه و کشور فقیر، همیشه سرافکنده و شرمنده هستند و نمی‌توانند صاحب قدرت و اقتدار باشند... از این جهت است که رسول اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ می‌فرماید: «خداوندا نان ما را مبارک فرما»

- راهکار اقتصادی: نقش اقتصاد را نباید در تأمین آرامش و آسایش خانواده نادیده گرفت. از نظر فقهی و حقوقی، اقتصاد در راستای تحیکم بنیان خانواده، نقش اساسی ایفا می‌کند. «آثار حقوق نکاح و پیوند زندگی مشترک، شامل دو بخش قابل توجّه است. بخشی از این آثار دارای جنبه اقتصادی و بخشی نیز متضمن حقوق و تکالیف همسران در روابط فی ما بین است.» قرآن شریف «اقتصاد سالم» را در تحکیم بنیان خانواده و به دنبال آن در دستیابی خانواده به آرامش و آسایش، بسیار مؤثر می‌داند. از این جهت با یک مهندسی بسیار زیبا، اقتصاد سالم را در ساختار خانواده جاسازی کرده است. مهریه و تأکید بر پرداخت بی‌چون و چرای آن،[17] هزینه خوراک، پوشاک، و مسکن،[18] توجه به ثروت ایتام،[19] توجه به سهم قانونی مرد و زن در ارث،[20] ارزیابی بلوغ اقتصادی یتیمان، پیش از واگذاری ارث به آنان،[21] توجه به میراث یتیمان به عنوان امانتی سنگین،[22] توصیه‌ای اخلاقی در مورد تقسیم ارث،[23] توجه به تفاوت مرد و زن در ارث،[24] توجه به طبقات میراث‌بران،[25] توجه به استقلال اقتصادی زن،[26]و ... از جمله بحث‌های اقتصادی هستند که قرآن شریف، آن را در راستای تحیکم بنیان خانواده مطرح کرده است... .

 

خلاصه و نتیجه:

 1 .اصل ازدواج و توجه به شرایط مناسب آن در انتخاب همسر خیلی مهم است،چون در ازدواج گاهی،‌ «اولین اشتباه، آخرین اشتباه است.».... .

2 . راهکار بسیار مهم، راهکار عقیدتی و دینی است که به صورت‌های گوناگون انجام می‌گیرد. یاد خدا در چهره‌ی نماز، روزه، دعا و توسل، توکل، تسبیح، انفاق، ایثار و ... .

3 .راهکار اقتصادی، که در جای خودش بسیار مهم است. بدون اقتصاد سالم، ستون فقرات خانواده می‌شکند و خانواده به آرامش و آسایش دسترسی پیدا نمی‌کند. خانواده فقیر و به دنبال آن جامعه و کشور فقیر، همیشه سرافکنده و شرمنده هستند و نمی‌توانند صاحب قدرت و اقتدار باشند... از این جهت است که رسول اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ می‌فرماید: «خداوندا نان ما را مبارک فرما» [27] لذا با مدیریت و برنامه‌های درست و به دنبال آن با تلاش همه جانبه و قناعت زیبا، زمینه‌های دستیابی آسایش و آرامش خانواده را فراهم و هموار ساخت. این بود اجمالی از یک تفصیل.

پی نوشت ها :

 [1] . بقره/233.

[2] . افروز، غلامعلی، همسران برتر، ص 24.

[3] . مراجعه شود به کتاب امامی، حقوق مدنی. ج 5.

[4] . اعراف/189.

[5] . تفسیر نور، قم، ج 4، ص 255.

[6] . رعد/28.

[7] . افروز، غلامعلی، همسران برتر، همان.

[8] . طه/124.

[9] . مراجعه شود به کتاب اثر جان کارلسون و دیگران، خانواده درمانی، ترجمه‌ی شکوه نوایی‌نژاد.

[10] . جوادی آملی، عبدالله، زن در آیینه جلال و جمال، ص 37.

[11] . روم/21.

[12] . جوادی آملی، عبد الله، همان، ص 5040؛ ‌افروز، غلامعلی، همان، ص 32.

[13] . افروز، غلامعلی، همان، ‌ص 32.

[14] . همان، ص 43.

[15] . بقره/187.

[16] . افروز، غلامعلی، همسران برتر، همان، صص 46 ـ 60 و 179.

[17] . نساء/4، 19، 21.

[18] . بقره/233 و نساء/34.

[19] . نساء/2.

[20] . نساء/33 و 176.

[21] . نساء/6.

[22] . نساء/9 ـ 10.

[23] . نساء/8.

[24] . نساء/11 ـ 14.

[25] . نساء/7، 33 و 176.

[26] . نساء/32.

[27] . جعفری، محمدتقی، نیایش امام حسین ـ علیه السلام ـ در صحرای عرفات، تهران، ص 90.

 

 

موضوعات مرتبط: آرامش در زندگی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 18 / 9 / 1395

‏معتمد عباسى كه همواره از محبوبیت و نفوذ معنوى امام در جامعه نگران بود، چون دید توجه مردم به امام روز بروز بیشتر مى‏شود و زندان و اختناق و مراقبت تاثیر معكوس دارد، سرانجام به همان شیوه مزورانه دیرینه متوسل شد و امام را پنهانى مسموم ساخت.
دانشمند نامدار جهان تشیع، «طبرسى‏» ، مى‏ نویسد:
بسیارى از دانشمندان ما گفته ‏اند: امام عسكرى (علیه السلام) بر اثر مسمومیت ‏به شهادت رسید، چنانكه پدرش و جدش و همه امامان، با شهادت از دنیا رفته‏ اند. (1)
«كفعمى‏»، دانشمند معروف شیعه، مى‏ گوید:
او را «معتمد» مسموم ساخت (2) و «محمد بن جریر بن رستم‏» ، از دانشمندان شیعى در قرن چهارم، معتقد است كه: امام عسكرى(علیه السلام)در اثر مسمومیت‏ به درجه شهادت رسید. (3)
یكى از نشانه ‏هاى شهادت امام توسط دربار عباسى، تحركها و تلاش هاى فوق العاده ‏اى بود كه معتمد عباسى در روزهاى مسمومیت و شهادت امام، براى عادى جلوه دادن مرگ آن حضرت از خود نشان داد.
«ابن صباغ مالكى‏» ، یكى از دانشمندان اهل سنت، از قول «عبید الله بن خاقان‏» ، یكى از درباریان عباسى (كه از احترام او نسبت‏ به امام یاد كردیم) مى‏نویسد:
«... هنگام در گذشت ابو محمد حسن بن على عسكرى(علیه السلام) معتمد، خلیفه عباسى حال مخصوصى پیدا كرد كه ما از آن‏ شگفت زده شدیم و فكر نمى‏كردیم چنین حالى در او (كه خلیفه وقت‏ بود و قدرت را در دست داشت) دیده شود. وقتى «ابو محمد» (امام عسكرى) رنجور شد، پنج نفر از اطرافیان خاص خلیفه كه همه از فقیهان دربارى بودند، به خانه او گسیل شدند. معتمد به آنان دستور داد در خانه ابو محمد بمانند و هر چه روى مى‏ دهد به او گزارش كنند، نیز عده ‏اى را به عنوان پرستار فرستاد تا ملازم او باشند، و همچنین به «قاضى بن بختیار» فرمان داد ده نفر از معتمدین را انتخاب كند و به خانه ابو محمد بفرستد و آنان هر صبح و شام نزد او بروند و حال او را زیر نظر بگیرند. دو یا سه روز بعد به خلیفه خبر دادند حال ابو محمد سخت ‏تر شده و بعید است ‏بهتر شود. خلیفه دستور داد شب و روز ملازم خانه او باشند و آنان پیوسته ملازم خانه آن بزرگوار بودند تا پس از چند روزى رحلت فرمود. وقتى خبر درگذشت آن حضرت پخش شد، سامراء به حركت در آمد و سراپا فریاد و ناله گردید و بازارها تعطیل و مغازه ‏ها بسته شد. بنى هاشم، دیوانیان، امراى لشكر، قاضیان شهر، شعرا، شهود و گواهان و سایر مردم براى شركت در مراسم تشییع حركت كردند، سامراء در آن روز یادآور صحنه قیامت‏ بود!
و روز هشتم ربیع الاوّل سال 260 هجرى، روز درد آلودى در شهر سامراء بود خبر شهادت امام عسكرى ‏علیه السلام در عنفوان شباب همه جا را فراگرفت. بازارها تعطیل شدند و مردم شتابان و گریان به سوى خانه امام رفتند. مورخان این روز غم بار را به روز قیامت تشبیه كرده ‏اند، چرا؟ چون‏ توده ‏هاى محرومى كه مهر و محبت خود را نسبت به امام، از ترس‏ سركوب نظام همیشه در خود نهان مى ‏داشتند، آن روز عنان عواطف‏ خروشان خویش را از كف دادند. آه كه اهل بیت نبوّت در راه تحكیم شالوده ‏هاى دین و نشر ارزش هاى‏ توحید چه رنجها كه متحمّل نشدند. چه خونها كه از آنان نریختند و چه حرمت ها كه ندریدند و حقوق ‏و قرابت آنان را به رسول خدا رعایت نكردند.
به راستى محنت اولیاى خدا در طول اعصار چه بى شمار بوده و پایگاه ‏وپاداش آنان در پیشگاه پروردگار چه بزرگ است! این امام بزرگوارى كه اینك از دنیاى آنان رخت بر مى‏ بندد در حالى كه ‏هنوز از عمر مباركش 28 سال نگذشته، با انواع محنت ها دست و پنجه نرم‏ كرد، از عهد متوكّل ستمكار و فرو مایه كه دشمنى علیه اهل بیت رسالت ‏را سر لوحه كار خویش قرار داد و مزار ابى عبد اللَّه الحسین‏ (علیه السلام) را ویران‏كرد تا دوران مستعین كه به خاطر كینه ورزیدن به خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله و سلم) آن‏ حضرت را نزد یكى از سر سخت ترین مردانش زندانى كرد. (این مرد اوتاش نام داشت كه بعداً پس از دیدن پاره‏اى از كرامت هاى امام، به امامت ‏آن حضرت ایمان آورد).
همین خلیفه، در دوران خویش نزدیك بود امام ‏را بكشد امّا خداوند او را فرصت نداد و وى از خلافت بر كنار شد. همچنین معتز در روزگار خویش مى‏ كوشید امام را دربند كند لیكن آن ‏حضرت به درگاه خداوند تضرّع كرد تا آنكه معتز نیز از دنیا رفت. حتّى در روزگار مهتدى امام از آزار وى در امان نبود، او مى‏ كوشید امام را در تنگنا قرار دهد تا آنجا كه زندانى ‏اش كرد و قصد كشتنش رانمود. لیكن امام به یكى از اصحابش به نام ابو هاشم اطلاع داد كه: "ابوهاشم! این ستمگر، قصد كرده مرا امشب بكشد، امّا خداوند عمر او را كوتاه گرداند. مرا فرزندى نیست و خداوند بزودى مرا فرزندى ‏عطا خواهد فرمود".(4) بالاخره آنكه آن حضرت در دوره معتمد همواره تحت آزار و اذیت ‏قرار داشت تا آنكه به دست وى به زندان افتاد.
آرى امام عسكرى‏ علیه السلام بیشتر مدّت رهبرى خویش را در دشوارى‏ و سختى گذارند و اكنون زمان وفات آن حضرت رسیده است: آیا امام به ‏مرگ طبیعى وفات یافت؟ یا آنكه توسط زهر به شهادت رسید؟ زهر یكى از مشهورترین ابزارهاى ترور در نزد زمامداران آن عهد بوده‏ و ترس آنان نسبت به وجود رهبران دینى محبوبی مثل امام آنها را وامى ‏داشته كه با اتخاذ این روش ایشان را تصفیه كنند. دلیل دیگر ما بر اتخاذ این شیوه از سوى خلیفه، طرز بر خورد آنان باامام به هنگام بیمارى ‏اش مى‏ باشد. خلیفه به پنج تن از افراد مورد وثوق‏ خویش گفته بود كه در طول مدّت بیمارى حضرت، همواره با او باشند. وى همچنین عدّه ‏اى پزشك به خاطر آن حضرت طلبیده بود تا وى را شبانه ‏روز همراه باشند.(5)
علّت این امر چه بود؟ دو علّت مى‏توان براى چنین رفتار شگفت آورى‏ پیدا كرد: نخست: برائت جستن از مسئولیت ترور امام در برابر توده ‏ها برحسب ضرب المثلى كه در میان سیاستمداران معروف است: او را بكش‏وزیر جنازه‏اش گریه كن. دوم: همه مردم و بویژه زمامداران مى‏ دانستند كه ائمه اهل بیت‏ علیهم السلام‏ همواره از احترام بسیار توده ‏هاى مردم بر خوردارند و شیعه بر این باوراست كه امامت در میان آنان یكى پس از دیگرى منتقل مى‏شود.
و اینك ‏این امام یازدهم است كه مى ‏خواهد از دنیا رخت بربندد. بنابر این باید حتماً او را جانشینى باشد، امّا این جانشین چه كسى است؟ خلفاى عبّاسى پیوسته مى ‏كوشیدند به هنگام شهادت یكى از ائمه پى‏ ببرند كه جانشین او كیست؟ به همین علّت ائمه ‏علیهم السلام نیز به هنگام احساس ‏خطر بر جانشین خود او را پنهان مى‏ كردند تا وقتى كه خطر از بین برود.
از دیگر سو احادیثى كه در باره حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وارد شده، ازخاور تا باختر را فرا گرفته است و دانشمندان مى ‏دانند كه مهدى ‏دوازدهمین جانشین است و اگر بگوییم كه زمامداران عبّاسى چیزى از این‏احادیث نمى‏ دانستند، نا معقول مى‏ نماید. از همین روست كه مى‏ بینیم ‏آنان پیوسته و با هر وسیله‏ اى مى ‏كوشند تا نور الهى را فرو نشانند امّا هیهات. به این دلیل است كه معتمد عبّاسى، به هنگام شدت گرفتن بیمارى امام ‏تدابیرى استثنایى مى ‏اندیشد. پس از آنكه امام چشم از جهان فرو مى ‏بندد، معتمد دستور مى ‏دهدخانه او را بازرسى كنند و كنیزانش را زیر نظر بگیرند. او نمى ‏دانست‏ خداوند خود رساننده فرمان و كار خویش است و امام منتظر بیشتر از پنج ‏سال است كه به دنیا آمده و از دید جاسوسان مخفى شده است و برگزیدگان ‏شیعه با وى بیعت كرده‏ اند.بدین گونه امام بواسطه زهر معتمد شهید شد.(6)
پس از وفات و غسل و تكفین آن حضرت، ابو عیسى بن متوكّل ازجانب حكومت و به نیابت از خلیفه بر آن حضرت نماز گزارد و پس ازفراغت از نماز، صورت امام را نمایان ساخت و آن را بویژه به هاشمی ها و علوی ها و مسئولان بلند مرتبه و قاضیان و پزشكان نشان داد و گفت: این‏ حسن پسر على پسر محمّد پسر رضاست كه به مرگ طبیعى، در بسترخویش مرده است و به هنگام رحلتش فلانى و فلانى از خادمان و محرمان‏ امیرالمؤمنین و فلانى و فلانى از قاضیان و فلانى از پزشكان بر بالین او حضور داشته‏ اند آنگاه چهره مبارك آن حضرت را پوشاند.(7) این اقدامات براى این بود كه مبادا پاى حكومت در قتل امام به میان‏ آید، و همین امر نشانگر آن است كه حكومت از جانب مردم متّهم به ‏كشتن امام بوده است.بدینسان امام عسكرى‏ علیه السلام رحلت كرد و از پس خویش راهى درخشان‏ بر جاى نهاد تا نسل ها از روشنى آن هدایت گردند.
آن حضرت را در همان اقامتگاه شریفش در شهر سامراء، در كنار مزار پدر بزرگوارش، به خاك سپردند كه تا امروز نیز زیارتگاه مسلمانان‏ است. درود خدا بر او باد روزى كه زاده شد و روزى كه به شهادت رسید و روزى كه زنده بر انگیخته خواهد شد. و درود خدا بر هواخواهان‏ و پیروان او تا روز رستاخیز.
آخرین وصیت:‏
آفتاب امامت غروب مى‏ كرد زیرا خداوند این گونه مقدّر كرده بود كه ‏این آفتاب از پس پرده غیبت صغرا و سپس غیبت كبرا پرتو افشانى كند. ازاین رو امام حسن عسكرى ‏علیه السلام بر دو بینش بسیار مهم تأكید كرد: نخست: تأكید بر شناخت غیبت و گرفتن بیعت براى ولى اللَّه اعظم ‏امام منتظر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) . دوم: تحكیم شالوده‏ هاى مرجعیت دینى.
الف - گرفتن بیعت براى امام منتظر احادیث فراوانى در باره امام حجّت منتظرعلیه السلام وجود دارد كه از پیامبر وتمام ائمه ‏علیهم السلام صادر شده امّا تأكید امام عسكرى علیه السلام بر این امر تأثیر رساترى داشت. چون آن حضرت، شخصاً امام را براى خواص از یاران‏ خویش مشخص كرد. همچنین روایت هاى فراوانى در این باره وارد شده كه‏به ذكر یكى از آنها اكتفا مى ‏ورزیم.
احمد بن اسحاق بن سعید اشعرى روایت كرده است كه: بر امام حسن ‏عسكرى علیه السلام وارد شدم و خواستم در باره جانشینش از وى بپرسم. امّا آن ‏حضرت خود بدون مقدّمه فرمود: "احمد بن اسحاق! خداوند تبارك و تعالى از زمانى كه آدم را آفریدزمین را از حجّت خدا بر خلقش خالى نگذاشته و تا روز قیامت هم خال ى‏ن خواهد گذارد به بركت وجود او است كه بلا از مردم زمین دور مى‏ شود وباران فرو مى ‏بارد وبركات زمین برون مى ‏آیند". گفتم: فرزند رسول خدا! پس از تو امام و خلیفه كیست؟ پس شتابان وارد اتاق شد. سپس بیرون آمد و بچّه ‏اى روى دوش گرفته‏ بود صورتش گویى ماه شب چهارده بود و سه سال از عمرش مى‏ گذشت. سپس امام فرمود: "احمد! اگر كرامت تو بر خداى عزّوجل و بر حجّت هایش نمى‏ بود، این ‏كودكم را به تو نشان نمى ‏دادم. او همنام و هم كنیه رسول خدا و كسى است‏كه زمین را از عدل و داد پر مى‏ كند پس از آنكه ستم و بیداد پر شده باشد. احمد! حكایت او در این امّت همچون حكایت خضر و همانند داستان ذو القرنین است. به خدا سوگند چنان غیبت درازى كند كه هیچ‏كس از هلاكت در آن رهایى نیابد مگر آنكه خداوند او را بر اعتقاد به ‏امامتش استوار كرده و در طول این مدّت با دعا براى تعجیل فرجش ‏همراهى نموده باشد".(8)
ب - مرجعیت خردمندانه دینى‏ براى این امامت كه امتداد رسالت الهى است باید كیان و موجودیت‏ اجتماعى در جهان وجود داشته باشد. این كیان شیعیان مخلص و فداكارند.
از طرفى اینان نیز باید از نظامى اجتماعى و استوارى بر خوردار شوند تا بتوانند در برابر رخدادها و مبارزه‏ جوئی ها توانا باشند. این نظام در رهبرى‏ مرجعیت تبلور مى‏ یابد. بدین معنى كه شیعیان به گرد محور عالمان الهى‏ واُمَناى وى بر حلال وحرام، جمع شوند. از این رو در دوران امام ‏عسكرى‏ علیه السلام شالوده نظام مرجعیت تحكیم یافت و نقش دانشمندان‏ شیعه، بدین اعتبار كه آنان وكلا ونوّاب و سفیران امام معصوم ‏علیه السلام‏ هستند، برجستگى ویژه‏اى پیدا كرد و روایت هاى فراوانى از امام‏ عسكرى‏ علیه السلام درباره نقش علماى دینى در بین مردم منتشر شد كه یكى از آنها همان روایت معروفى است كه امام عسكرى‏ علیه السلام از جدّ خویش امام‏ صادق ‏علیه السلام روایت كرده است و در آن آمده: "آن كه از فقیهان خویشتندار است و دین خویش را پاسدار و با هوا و هوس ‏خود ستیزه كار و امر مولاى خویش را فرمانبردار، پس بر عوام است كه از او تقلید كنند". از همین رو دانشمندان هدایت یافته، به نور اهل بیت‏ علیهم السلام امور امّت ‏را در دوران امام عهده دار شدند و با امام در باره مسائل مشكلّى كه با آنهابر خورد مى‏ كردند، نامه مى ‏نگاشتند و امام هم پاسخ هاى به آنها مى ‏نوشت ‏و نامه‏ ها را به امضاى (توقیع) خویش مهر مى‏كرد. این نامه‏ ها پیش علمابه تواقیع معروف شد و برخى از آنها از سوى امام عسكرى ‏علیه السلام شهرت‏ خاصّى كسب كردند.
*******************************************
1) اعلام الورى، الطبعة الثالثة، دار الكتب الاسلامیة، ص 367.
2) حاج شیخ عباس قمى، الانوار البهیة، مشهد، كتابفروشى جعفرى، ص 162.
3) دلائل الامامة، نجف، منشورات المكتبة الحیدریة، 1383 ه. ق، ص 223.
4) حیاة الامام العسكرى، ص‏254، به نقل از مهج الدعوات، ص‏274.
5) حیاة الامام العسكرى، ص‏267 به نقل از ارشاد، شیخ مفید، ص‏383.
6) حیاة الامام العسكرى، ص‏267 به نقل از ارشاد ص‏383.
7) همان مأخذ، ص‏268 به نقل از ارشاد همان مأخذ صفحه.
8) حیاة الامام العسكرى، ص‏263.
منبع:
سیره پیشوایان، مهدى پیشوائى، ص656

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 18 / 9 / 1395

 

این روزها مصادف با میلادامام حسن عسکری است به این بهانه بنا داریم احادیثی از این بزرگمرد دوران را به بررسی بنشینیم ؛ چرا که امام علی در این باره می فرماید : " هر گاه حدیثی شنیدید آن را با دقت عقلی فهم ورعایت کنید ، نه بشنوید و روایت کنید " بر خلاف تصور و عمل ما که احادیث  را از حفظ می کنیم و گاه ، جا وبی جا بر زبان می آوریم در کلام حضرت امیر احادیث تنها برای دقت وتدبر درآن و سپس به کار بستن آن است. ما هم سعی داریم در این مجال ، دو سخن از آن حضرت را بررسی کنیم ، چرا که " همانا براى خداوند بر مردم دو حجّت است، حجّت آشكار و حجّت پنهان، امّا حجّت آشكار عبارت است از رسولان و پیامبران و امامان؛ و حجّت پنهانى عبارت است از عقول مردمان ."(1)و در قرآن کریم آیات بسیاری است که انسان را به تعقل و تفکر در آفرینش و مخلوقات دعوت می کند . خداوند در سوره بقره آیه 170،  یهتدون( هدایت )  را به دنبال یعقلون ( تفکر ) آورده و درباره کفار که بر بت پرستی پدرانشان تاکید می ورزیدند می فرماید : " لو کان اباوهم لایعقلون شیئاً و لا یهتدون " ( آن پدران بی عقل و نادان بوده و هرگز به حق و راستی راه نیافته اند ) چنانکه همین معنا را هم می توان در کلام امام حسن عسکری نیز یافت ، ایشان در باره فضیلت تعقل می فرمایند " عبادت پر روزه گرفتن و پر نماز خواندن نیست ، عبادت پر اندیشه کردن در امر خداست" و هدایت نه تنها و تنها از طریق عبادت که در گام نخستین از طریق تفکر میسر است . خداوند علاوه بر اینکه هدایت وتفکر را امری توامان و لازم وملزوم یکدیگر می نامد ، پلیدی و بی خردی را نیز هم خانه یکدیگر می شمرد و در آیه 100 سوره یونس چنین می فرماید : " یجعل الرجس علی الذین لایعقلون " ( و خدا پلیدی را برای مردم بی خرد که عقل را به کارنمی بندند مقرر می دارد ) امام حسن عسکری نیز تعقل و تفکر را زیبایی باطنی آدمی می نامند " صورت نیکو ، زیبایی  ظاهری است ، و عقل نیکو ، زیبایی باطنی است . "

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 18 / 9 / 1395

حضرت امام هادى و امام عسكرى علیهماالسلام به اجبار در سامراء بسر مى بردند كه در آن زمان پایتخت خلافت بود، و در محلى به نام "العسكر" كه محل نظامیان و پادگان نظامى بود، خانه براى ایشان انتخاب كرده بودند. حضرت امام عسكرى(ع) مدت شش سال اقامت خود در سامراء ، یا در حبس بود و یا اگر آزاد بود، تحت نظر و ممنوع الملاقات بود.


روایات متعددى از زندانى شدن امام عسكرى (ع ) خبر مى دهد، از جمله آن كه المعتزبالله خلیفه عباسى ، به سعید حاجب دستور داده بود كه امام (ع ) را به حبس ببرد. ابوالهیثم نگرانى خود را از این وضع به امام (ع ) نوشت : و آن حضرت در جواب نوشتكه پس از سه روز گشایش حاصل مى شود، و پس از سه روز المعتز كشته شد.
آوردن و ماندن هر دو امام هادى و امام عسكرى (ع ) در سامراء به اكراه و اجبار، از جهاتى مانند سیاست مامون در آوردن امام رضا(ع ) به نزد خود بوده است، تا بتوانند از نزدیك روابط امام (ع ) را با شیعیانش كنترل نمایند، زیرا آنان كه در سراسر جهان اسلام پراكنده بودند، با امام هادى و امام عسكرى علیهماالسلام ارتباطات عمیق داشتند، به خصوص در دوره امام عسكرى (ع ) كه شیعیان اهل بیت(ع ) به میلیونها نفر رسیده بودند، و همه به این عقیده معتقد بودند كه حق امامان شان از طرف حكام ظالم غصب شده است، از این رو خمس و هدایا و سایر وجوهات شرعیه خود را به آن حضرت مى فرستادند و هئیت هایى از نمایندگان مردم وارد سامراء مى شدند و ضمن فراگیرى احكام شرعى، اموال و وجوهات شرعى خود را به امام تسلیم مى كردند. بدینسان پیشرفت و گسترش شبكه منظم و متشكل شیعیان كه از قبل شكل گرفته بود، براى حاكمیت عباسى ها خطر آفرین بود، لذا حضرت امام عسكرى(ع ) شدیداً تحت مراقبت دارالخلافه قرار داشت و از آن حضرت خواسته بود كه تا همیشه ارتباط خود را با دستگاه خلافت برقرار كند، و در هر دوشنبه و پنجشنبه در دربار حضور یابد، و وضعیت به گونه ای بود كه مردم نمى توانستند به طور مستقیم با امام(ع) ملاقات نمایند.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 18 / 9 / 1395


آستانه مقدّسه قم كه به بركت وجود مرقد نورانى و شریف حضرت فاطمه معصومه علیه السلام در سال 1314 ش. فعالیت خود را آغاز نمود، یكى از قدیمى ‏ترین موزه ‏هاى كشور محسوب مى‏گردد كه آثار و نفایس تاریخى و هنرى فراوانى در آن نگهدارى مى‏ شود. تنوع موضوعى آثار تاریخى، از ویژگى‏ هاى این موزه به شمار مى‏رود كه از آن جمله است:
1. گنجینه قرآن‏ هاى نفیس خطّى.
2. مسكوكات ادوار اسلامى و پیش از اسلام.
3. آثار كاشی‌كارى.
4. ظروف سفالینه.
5. تابلوهاى نقاشى.
6. آثار خاتم ‏كارى و منبّت‏كارى.
7. آثار حجّارى.
8. پارچه ‏هاى ابریشمى دستبافت.
9. قالى و قالیچه ‏هاى ابریشمى دستبافت.
اینك به جهت اهمیت موضوع، ابتدا براى آشنایى با بخش قرآن‏هاى نفیس خطّى موزه، توضیحاتى ارائه و سپس قرآن منسوب به امام حسن عسكرى علیه‏ السلام معرفى مى‏شود.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 18 / 9 / 1395



ویژه نامه شهادت مظلومانه حجت یازدهم ، 
حضرت امام حسن عسکری علیه السلام 





قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري عليه السلام :

أعْرَفُ النّاسِ بِحُقُوقِ إخْوانِهِ، وَأشَدُّهُمْ قَضاءً لَها، 
أعْظَمُهُمْ عِنْدَاللهِ شَأناً. 


امام حسن عسكري عليه السلام فرموده اند : 

هركس حقوق هم نوعان خود را بشناسد و رعايت كند 
و مشكلات و نيازمندي هاي آن ها را برطرف نمايد، 
در پيشگاه خداوند داراي عظمت و موقعيّتي خاصّي خواهد بود.


«احتجاج طبرسي، ج 2، ص 517، ح 340»


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 17 / 9 / 1395

Image result for ‫خوردن مال يتيم‬‎

خوردن مال يتيم

قال الله تعالي: «ألم يَجِدکَ يتيماً فأوي و وجدکَ ظالاً فَهَدي و وجدکَ عائلاً فأغني فأما اليتيمَ فلا تَقهَر و أما السائل فلا تَنهَر و أما بِنعمهِ ربک فحدث»؛[1]
خداوند متعال ميفرمايد: «آيا او تو را يتيمي نيافت و پناه داد؟ و تو را گمشده يافت و هدايت کرد؟ و تو را فقير يافت و بي نياز نمود؟ حال که چنين است يتيم را تحقير مکن، و سؤال کننده را از خود مران و نعمت هاي پروردگارت را بازگو کن».
کودکان بي سرپرست
مکرر اتفاق مي افتد که پدران و مادران در جريان جنگ يا به صورت عادي از دنيا مي روند و کودکان خردسالي از آنان باقي مي ماند که بايد در اجتماع نگهداري و تربيت شوند و با پرورش صحيح عضو مفيدي براي جامعه فردا باشند در قوانين کشورهاي جهان براي اين قبيل از کودکان مقرراتي وضع شده و موسسات مخصوصي از آنان نگه داري مي کنند، اسلام نيز در تعاليم قانوني و اخلاقي خود درباره يتيمان دستورهاي دامنه داري براي پيروان خود دارد که آنان را در انجام وظائف لازم راهنمايي فرموده است.
اگر کودک يتيم از ارث پدر يا مادر مالي دارد، شخصي که به عنوان سرپرست از طرف مقام صلاحيت دار حکومت اسلامي تعيين شده است، مصارف لباس و مسکن و مخارج زندگي او را از مال خود کودک مي پردازد و اگر کودک فقير و بي بضاعت باشد، خزانه دار دولت اسلام موظف است مصارف او را تقبل نمايد و طبق قانون مالي اسلام، زندگي يتيمان از در آمدهاي مختلف، قابل تأمين است؛ ولي مطلب قابل ملاحظه اين است که سعادت يتيمان را تنها در تأمين زندگي مادي و تهيه غذا و لباس و مسکن نمي داند.
يتيم يک انسان است و بايد تمام جهات معنوي و ويژگي هاي فردي او احيا شود. يتيم بايد از نوازش ها و محبت ها، از تأديب ها، تشويقها و تربيت هايي که يک کودک در دامن پدر و مادر از آن بهره مند است، برخوردار باشد. يتيم مانند يک بره نيست که صبح با گله، به چراگاه برود و شب برگردد او يک انسان است و علاوه بر مراقبت هاي جسمي و تغذيه بدني به ارضاي تمايلات روحي و تغذيه رواني نيز احتياج دارد.

 

موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسب‌ها: خوردن مال يتيم
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 17 / 9 / 1395

Image result for ‫خيانت در امانت‬‎

خيانت در امانت

امانت داري يعني چه؟
امين به کسي گفته مي شود که به مال و عرض و ناموس کسي خيانت نکرده باشد رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در دوره جاهليت و آغاز اسلام در امانت داري آنچنان مشهور بود که او را به محمد امين لقب دادند. در برابرش کلمه خائن وجود دارد و به کسي اطلاق مي گردد که به نوعي در مال و عرض و مقام و موقيعت شخصي خيانت روا داشته باشد.
دانمشندان ادبيات عرب کلمه امين را که صفت مشبهه است به کسي اطلاق مي کنند که صفت امانت داري او ثابت بوده و ساليان سال هرگز از او خيانت ديده نشده باشد و کلمه خائن که اسم فاعل است دلالت بر حدوث مي کند يعني اگر شخصي در تمام عمرش يک بار خيانت کرده باشد باو خائن مي توان اطلاق کرد با اين که به يک بار امانت داري نمي توان کلمه امين را به کار برد.
حضرت يوسف ـ عليه السلام ـ پس از درخواست تشکيل محکمه داوري گفت: «ذلک ليعلمَ أنِّي لَم اَخُنهُ بالغيبِ».[1]
اين کار را انجام دادم تا عزيز مصر بداند من در پنهان به زني خيانت نکردم.
بديهي است اين امانت داري راجع به ناموس بود در موارد ديگري از قرآن درباره ي همسر نوح و لوط پيامبر آمده که آن دو نسبت به مقام نبوت و پيامبري همسرانشان خيانت روا دانسته افشا گري کرده اطلاعات و اخبار را در اختيار دشمنان قرار مي دادند.
خداوند مي فرمايد:
«
کانتا تَحتَ عَبدَينِ مِن عبادِنا صالحينِ فَخانتا هُما».[2]
يعني: «دو تن از بندگان ما که صالح و شايسته بودند، همسرانشان به آن دو خيانت روا مي داشتند».
مسأله ي خيانت گاه آن چنان زيرکانه و با مهارت انجام مي گيرد که بسياري از مردم از انجام آن غفلت مي ورزند ولي خداوند که به اعماق دلها و نيت هاي افراد آگاهي دارد از آنچه که چشمان خائن انجام مي دهند با اطلاع است.
خداوند در سوره غافر مي فرمايد:
«
يَعلمُ خائنهَ الأعينِ و ما تُخفِي الصدورُ».[3]
«
خداوند به آن چه که در سينه ها پنهان است و به چشمان خيانت کار آگاه است».

 

موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسب‌ها: خيانت در امانت
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 17 / 9 / 1395

Image result for ‫دروغ‬‎

دروغ

دروغ از جمله گناهان كبيره، بلكه زشتترين گناهان و خبيث‏ترين آنها است. صفتي است كه انسان را در ديده‏ها خوار، و در نظرها بي‏وقع و بي‏ارزش مي‏سازد. و سرمايه خجالت و شرمندگي، و باعث دل شكستگي و رنج و اندوه مي گردد. سبب و اساس ريختن آبرو در نزد خلق خدا، و باعث سياه‏روئي دنيا و آخرت است. و آيات در مذمّت اين صفت بسيار، و احاديث در نكوهش آن بي‏شمار است.
خداوند كريم مي‏فرمايد: « إنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ[1]» يعني: «اين است و جز اين نيست كه: به دروغ، افترا مي‏بندند كساني كه ايمان به خدا ندارند». حضرت پيغمبر - صلّي اللّه عليه و آله - فرمود كه: «هرگاه مؤمني بدون عذر شرعي، دروغ بگويد، هفتاد هزار فرشته بر او لعنت مي‏كنند. و از دل او تعفّن و گندي بلند مي‏شود و مي‏رود تا به عرش مي‏رسد. و خداي - تعالي - به سبب آن دروغ، گناه هفتاد زنا بر او مي‏نويسد، كه آسان‏ترين آنها زنائي باشد كه با مادر خود كرده باشد». و از آن سرور پرسيدند كه: «آيا ممكن است مؤمن، ترسو باشد؟ فرمودند: بلي. عرض كردند: ممكن است مومن بخيل باشد؟ فرمود: بلي. عرض شد كه: ممكن است مومن دروغگو باشد؟ فرمود: نه». و فرمود كه: «دروغ، رزق و روزي آدمي را كم مي‏كند».
و نيز از آن بزرگوار روايت شده است كه: «واي بر كسي كه سخن گويد به دروغ، تا حاضران را بخنداند. واي بر او واي بر او واي بر او». و فرمود: «گويا مردي به نزد من آمد و گفت: برخيز. برخاستم با او روانه شدم تا رسيدم به دو نفر، يكي نشسته بود و ديگري ايستاده، در دست او قلابي از آهن بود آن را فرو مي‏برد به يك طرف سر او و مي‏كشيد تا به شانه او مي‏رسيد، بعد از آن بيرون مي‏آورد به طرفي ديگر فرو مي‏برد. من گفتم اين چه عمل است؟ گفت: اين مرد نشسته مردي است دروغگو، كه به اين نحو در قبر، عذاب مي‏شود تا روز قيامت». و فرمود: «شما را خبر دهم به بزرگترين گناهان كبيره، و آن شرك به خدا، و آزردن والدين، و دروغ است». و حضرت امير المؤمنين - عليه السّلام - فرمود كه: «بنده‏اي مزّه ايمان را نمي‏يابد تا دروغ را ترك كند، خواه دروغ از روي شوخي و هزل باشد يا از جدّ». و حضرت امام محمد باقر - عليه السّلام - فرمود كه: «خداي - تعالي - براي بدي، قفلهايي را قرار داده است، كليد اين قفلها شراب است، و دروغ بدتر است از شراب». و فرمود كه: «دروغ، خراب كننده بناي ايمان است». و از حضرت امام حسن عسكري - عليه السّلام - روايت شده است كه: «تمام اعمال زشت در خانه‏اي است و كليد آن خانه دروغ است». و مخفي نماند كه: بدترين انواع دروغ، دروغ بر خدا و رسول و ائمه - عليهم السلام - است، يعني: كسي مسأله‏اي گويد كه: مطابق با واقع نباشد، يا حديثي دروغ نقل كند و امثال اين‏ها.
و همين قدر در مذمت دروغ بر ايشان كافي است كه: «روزه را باطل مي‏كند». و باعث وجوب قضا و كفاره مي‏شود بنابر اقوي، همچنان كه در كتب فقهيه نوشته شده است.

 

موضوعات مرتبط: خط قرمز های قرآنی
برچسب‌ها: دروغ
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 16 / 9 / 1395

Image result for ‫ازدواج‬‎

مهارت ها و اصول پیش از ازدواج و مراسم خواستگاری :

مهارت در خود آگاهی:

خود آگاهی موجب شناخت نیازهای افراد و یافتن راه مناسب برای مواجهه با آنها می شود . و همچنین اهداف زندگی را مشخص تر و واقع بینانه تر می كند. خود آگاهی فرآیند سالم هویت یابی را برای انسان آسانتر ساخته ، به زندگی او آرامش می دهد و احساس رضایتمندی را رونق می بخشد . خود آگاهی تضمین كننده استحكام وجودی فرد در هنگام بزرگسالی است و باعث پرورش روابط زن و مرد در رویارویی با مشكلات و حل مناسب آن هاست. خود آگاهی شناخت احساسات، اهداف و برنامه های زندگی ، تفریحات و سرگرمی ها ، توانایی ها ، ضعف ها، ارزشها ، مسئولیت ها، شناخت فرهنگ، مذهب ، علائق، آرزوها، و استعدادها را به دنبال دارد. كشف و درك شناخت و مهارتها و توانایی های خود به این دلیل مهم است كه: فرد قبل از ازدواج بداند چه هدفی دارد و براساس هدف اصلی زندگی اش برنامه ریزی كند.

آگاهی از خود و خصوصیات خویش به انسان كمك می كند با توانایی ها ، ضعفها ، و سایر خصوصیات خود آشنا شود . و همچنین در صورت برخورد با مشكلات طرف مقابل و تشكیل زندگی مشترك بهتر و عمیق تر با مسائل روبرو شود.


شناخت تفاوتهای زن ومرد :

تفاوتهای میان زن ومرد تفاوتهای عمده ای است . برخی از این تفاوتها ریشه در عوامل فیزیولوژیكی و زیستی و بعضی نشأت گرفته از عوامل اجتماعی و فرهنگی دارد و باید در ازدواج و زندگی مشترك به آن توجه كرد. ازجمله:

1-
برای مردان استقلال اهمیت بسیاری دارد: آنها می خواهند در مورد مسائل مالی، معاملات و سایر موارد مشابه مستقل باشند . مخالفت و عدم توجه افراد به این نكته می تواند مشكلات و موانعی را در زندگی مشترك ایجاد كند زیرا مرد تصور می كند كه به استقلالش لطمه خورده است.

2-
زنان می خواهند مورد حمایت باشند و به این حمایت اهمیت می دهند: چنانچه زنی حس كند از طرف همسرش مورد بی توجهی و بی مسئولیتی قرار گرفته به شدت آزرده شده و واكنش های شدید عاطفی نشان می دهد.

3-
مدیریت خانه برای مردها بسیار مهم است: با مراجعه به فرهنگ های مختلف در جوامع گوناگون خواهیم دید كه مردها به عنوان قدرت اول خانواده شناخته شده اند . البته ، این مسئله را باید جدا از تبعیض جنسی میان زن ومرد به حساب آورد. در خانواده هایی كه زن بدون نظر خواهی و مشورت همسرش درباره ی مسائل خانوادگی تصمیمی اتخاذ می كند با این كه قدرت اول خانواده است ، مشكلات زیادی مشاهده می شود. البته این كه مردها قدرت اول خانواده باشند به این معنا نیست كه مرد همانند یك دیكتاتور عمل كند بلكه منظور نقش مدیریتی است.

4-
صحبت كردن و ارتباطات اجتماعی برای زنان مهم است: زنان با دور هم جمع شدن و حرف زدن بسیاری از نگرانی ها و اضطراب ها و ناراحتی های خود را تخلیه می كنند و تمایل به ارتباطات اجتماعی در زنان بیشتر از مردان است . چنانچه درك و آگاهی زن و مرد به این خصوصیات ضعیف باشد، مطمئاٌ آنها را دچار سوء تفاهم های جدی در زندگی مشترك می كند.

5-
نگاه مردان به مسائل كلی تر است : مردها معمولاٌ وارد جزئیات و نكات ظریف نمی شوند در حالی كه زنها به عمق مسائل و اجزای ریز در ارتباطات توجه زیادی دارند و این خصوصیت زن و مرد باعث می شود ، كه زن تصور كند كه مرد درباره بسیاری از مسائل بی دقت است و مرد نیز تصور كند كه همسرش فردی حساس و ریز بین است.

6-
زن ها عاطفی تر از مردها هستند: تفاوت عمده بین زن ومرد عاطفی تر بودن زنان است و این انتظاری است كه زنها از مردها دارند. مثلاٌ زنی كه همواره تاریخ دقیق روز ازدواج ، تاریخ تولد و مانند آن را به یاد دارد وقتی با شوهری روبرو می شود كه نسبت به این مسائل بی اعتنا است نخستین احساسش این است همسرش نسبت به او بی علاقه است و ادامه چنین تفكرات منفی در مدت زمان اندك موجب سوء تفاهم و دلسردی از زندگی مشترك می شود. لذا آگاهی از این نكات ضمن آنكه از ناراحتی های بسیار زیادی جلوگیری می كند. احساس توانایی و مهارت زندگی مشترك را در شخص رشد می دهد.


مهارت در همدلی با افراد:

همدلی با افراد مهارت خاصی می خواهد. همدلی به برقراری ارتباط عمیق و صمیمی با افراد كمك می كند.
گاهی افراد به اشتباه تصور می كنند تفاهم به این معنی است: كه با فرد مقابل كاملاٌ هم فكر و هم عقیده باشیم در حالی كه چنین تصوری از پایه اشتباه است ، زیرا هیچ گاه نمی توان دو نفر را یافت كه شبیه هم باشند.
اختلاف در دیدگاهها، علائق ها ،آرزوها، سلیقه ها ، امری طبیعی و عادی است.

اصول مهارت همدلی: 1- به صحبت های دیگران خوب گوش كنید . 2- با احساس و عواطف طرف مقابل تان همراه و هماهنگ شوید. 3- به احساسات و هیجان های طرف مقابل تان توجه داشته باشید. 4- خود را به جای طرف مقابل بگذارید. 5- در همدلی با طرف مقابل از جمله های قاطع استفاده نكنید.

مهارت تصمیم گیری:

انسانها در صورت های مختلفی تصمیم می گیرند. خواه این تصمیم معامله ای یا اشتغال به كاری یا ازدواج باشد.

اصول تصمیم گیری عقلانی:

تصمیم گیری عقلانی دارای اصول و مهارت هایی به ترتیب زیر است:

مواجه شدن با یک تصمیم: زمانی كه فرد متوجه می شود باید تصمیم بگیرد روی آن تمركز کرده و ضمن روشن كردن تصمیم اطلاعات مورد نیاز را جمع آوری می كند.

ارزیابی پیامدهای پیش بینی شده انتخاب: فرد پیامد های متفاوت انتخاب ها را مورد بررسی و ارزیابی می دهد تا معقول ترین آنها را انتخاب كند.

تعهد به تصمیم: نسبت به تصمیمی كه گرفته می شود باید پایبند بود و به آن اعتقاد داشت.

برنامه ریزی برای انجام تصمیم: حتی تصمیم عقلانی نیز نیاز به برنامه ریزی دقیق دارد.

اجرا یا انجام تصمیم: در این مرحله فرد به صورت عملی وارد مراحل اجرای برنامه خودش می شود.

ارزیابی پیامد های واقعی اجرا یا انجام تصمیم: فرد به بررسی و ارزیابی تصمیمی می پردازد كه یا ناموفق بوده یا موفقیت كاملی را به دست نیاورده است . در اینجا فرد مراحلی را كه پشت سر گذاشته مورد بررسی قرار می دهد.
منبع : سایت تبیان

موضوعات مرتبط: ازدواج
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 16 / 9 / 1395

Image result for ‫ازدواج‬‎

آموزش خواستگاری موفق

با گذشت زمان تغییرات زیادی در آداب و رسوم بشر اتفاق می‏افتد و بعضی از مراحل و جنبه‏های این رسوم کمرنگ شده و در مقابل مراحل جدیدی به آنها اضافه می‏شود. اما گاهی بعضی از این رسوم استوار و محکم بر جای خود باقی می‏ماند و هرگز رنگ نمی‏بازد. ازدواج نیز به عنوان یکی از رسوم در چند سال اخیر تغییرات بسیاری نسبت به گذشته در آن اتفاق افتاده که بعضی از جنبه‏های آن حذف شده و بعضی از جنبه‏ها به آن اضافه گردیده است. اما بعضی از مراحلی که در این امر باید رعایت شود در طول زمان چندان دستخوش تغییر نشده و پیوسته شکل ثابت خود را حفظ کرده است. البته شاید بعضی‏ها به سلیقه خود تغییراتی در آن ایجاد کنند اما این تغییرات آنقدر کوچک هستند که چندان به چشم نمی‏آیند.

از جمله این مراحل خواستگاری است. دختر و پسر به هر طریقی که با هم آشنا شده باشند حتماً باید جلسات متعدد خواستگاری را از سربگذرانند تا به مقصود خود یعنی ازدواج موفق برسند و هیچ ازدواج موفقی بدون گذراندن این مرحله اتفاق نمی‏افتد. سال‏های گذشته به دلیل شناخت بیشتر خانواده‏ها از یکدیگر، حساسیت آنها در این جلسات کمتر بود و ازدواج در مدت زمان کوتاهی اتفاق می‏افتاد، اما امروز به دلیل دور شدن افراد از یکدیگر و شناخت کم خانواده‏ها از هم، سعی می‏شود این جلسات با اهمیت و توجه بیشتری مدنظر قرار گرفته شده و نتایج با ثباتی از آنها گرفته شود.

چگونگی برخورد با طرف مقابل و خانواده او و همین‏طور سوالات مورد نظر که باید پرسید شود روند خواستگاری که در هر جلسه باید طی شود و... همه و همه باید به افراد و خانواده‏ها آموزش داده شده تا بتوانند تصمیمات صحیح و منطقی بگیرند و با ازدواج موفق یک عمر زندگی خود را بیمه کنند.

بهتر است اولین تجربه ی ازدواج را ازدواج موفق شکل بدهند و این تنها از طریق سرمایه‏گذاری امکان‏پذیر است. این سرمایه‏گذاری از طریق شرکت در کلاس‏های آموزشی، مطالعه، داشتن مشاور و انجام مشاوره، گفتگو و تلاش‏های دوره خواستگاری امکان‏پذیر است.

در فرآیند گسترده خواستگاری سیستم والدین و سیستم دختر و پسر باید با هم تعامل داشته باشند. چون دختر و پسر عضوی از یک خانواده هستند، پس علاوه بر شناخت خصوصیات فرد باید خانواده او را هم شناخت.
سیستم تحقیق امروز چندان جواب نمی‏دهد و نباید تنها به آن اعتماد داشت. پس باید به فرآیند گسترده خواستگاری توجه کرد و به بحث و گفتگو در این جلسات پرداخت. باید 3- 4 جلسه گفتگو و سوالات متعدد و اساسی از فرد پرسیده شود.

باید به فرد نزدیک‏تر شویم تا از لحاظ خصوصیات شخصیتی او را بهتر بشناسیم.البته اعتماد‏سازی در این زمینه‏ها بسیار نیاز است و باید اعتماد طرف مقابل را جلب کنیم.

علاوه بر مسائل بالا باید توجه داشت که، پایان جلسه اول نباید پاسخ قطعی داد. در جلسه دوم مسائلی که در جلسه اول ابهام آمیز بوده را باید مطرح کرد و بعضی از ادعاهای مطرح شده در جلسه اول باید ریز مورد بررسی قرار گیرند. در جلسات خواستگاری باید به ادعاهای آرمانی فرد هم توجه کنیم و بسنجیم که آیا این ادعاها با توجه به شرایط فرد و ظرفیت او و خانواده‏اش امکان‏پذیر هست یا نه.

در جلسات خواستگاری از چند نکته باید مطمئن شد:

موضوعات مرتبط: ازدواج
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 16 / 9 / 1395

Image result for ‫ازدواج‬‎

معناي ازدواج
رابطه عشق و ازدواج

ازدواج نوعي رابطه است . اصولا زندگي يعني برقراري رابطه براي پاسخ گفتن به ضرورتها. در ازدواج ما دو نوع نياز را بايد برطرف كنيم 1- نياز جنسي كه خيلي مهم است 2- نياز روحي - رواني كه آن هم به نوبه خود مهم است البته ما نيازهاي مادي هم داريم كه بدون ازدواج هم قابل پاسخگويي است .
وقتي نياز جنسي ما به صورتي مكانيكي برطرف بشود ، نمي‌توانيم نام آن را ازدواج يا زندگي مشترك بگذاريم 0 چرا كه اين رابطه با خود ارضايي هيچ فرقي ندارد. تنها نوعي رابطه مكانيكي است . حتي مي توانم بگويم كه در برخي اوقات خود ارضايي، كه به هيچ وجه تجويز نمي شود ولي طبق آمار مراكز علمي ، بسياري به اين شيوه ارضاء پناه مي‌برند، آرامش بيشتري به دنبال دارد . چراكه ما در ارضاء جنسي مكانيكي و پسيكولوژيك ، صدمه هم مي خوريم.چرا كه در اين خصوص رابطه ناهنجار است و در ضمن خيال مي كنيم مورد سوء استفاده قرار گرفته ايم.
پس انگيزه ما براي زندگي مشترك ارضاء دو نوع نياز است: نياز جنسي و نياز روحي- رواني.اما چرا ما مبتلاي به اين نيازها شده ايم ؟! نياز جنسي كه غريزي است و در سرشت ماست . ما نيازهاي روحي خود را به شكل هاي گوناگون كسب مي كنيم . ما به اين نياز مبتلا مي شويم. در واقع وقتي احساس دروني مي كنيم ، نياز به ايجاد رابطه داريم 0 در رابطه اي كه بيشتر واكنشي است . ممكن است رابطه جنسي را هم خرج رابطه روحي رواني خود بكنيم ، ولي چيزي به دست نياوريم . يعني ارضاء خود را رها كنيم تا روانمان التيام يابد 0 تهي درون پر شود 0 خلأدرون از بين برود . ولي مي بينيم كه نمي شود 0 پناه بردن به بسياري از گروه ها و فرقه ها بخاطر رهايي از اين احساس خلأ و تنهايي و پوچي درون است.



موضوعات مرتبط: ازدواج
برچسب‌ها: معناي ازدواج
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 14 / 9 / 1395

چرا خداوند در همة نمازها امر کرده تا سورة‌ حمد خوانده شود.

99260087110035097467.jpg

از حضرت رضا (ع) نقل شده: اگر بپرسند: چرا خداوند در همة نمازها امر کرده تا سورة‌ حمد خوانده شود.

در پاسخ میگوئیم: برای اینکه قرآن مهجور و متروک نگردد همواره نمازگزاران با قرآن ارتباط داشته باشند و آن را از یاد نبرند و انتخاب این سوره از این روست که همة معارف و مفاهیم قرآن در سوره حمد جمع است،‌ و سوره حمد با محتوای بلند و وسیعی که دارد همه اصول و ارکان قرآن را درون خود جای داده است.

«فقد اجتمع فیه جوامع الخیر و الحکمة فی امر الآخرة و الدنیا ما لایجمعه شییء من الاشیاء».

در سوره حمد،‌ همه برنامههای کلّی نیک و حکمت، در امور دنیا و آخرت جمع شده «و این سوره کانون همه ابعاد قرآن شده است» ولی در سورههای دیگر، چنین جامعیّتی وجود ندارد

منبع:

بحار: ج 85، ص 54 و علل الشّرایع: ج 1، ص 247، عیون الاخبار: ج2، ص

 

 

موضوعات مرتبط: نماز
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 14 / 9 / 1395

نماز بهترین عمل برای بازسازی اعمال زشت

89978586500945751520.jpg

قرآن می‌فرماید:  «أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَی النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ؛ در دو طرف روز و پاسی از شب، نماز را به جا بیاور.»( هود / 114) سپس قاعده کلی را می‌فرماید: «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ؛ کارهای خوب کارهای بد را از بین می‏برد

مسلّم است که یکی از کارهای خوبی که، اعمال بد را از بین می‌برد، نماز است. در روایتی از امام معصوم (ع) آمده است اگر به گناهی مبتلا شدید، تلاش کنید پس از آن، دو رکعت نماز بخوانید. چرا که نور نماز دل تاریک انسان را روشن نموده و زمینه توبه را فراهم کرده و او را از عمل زشت در حضور خداوند، پشیمان و شرمگین می‌گرداند ، این پشیمانی باعث پذیرش توبه می‌شود:«کَفَی بِالنَّدَمِ تَوْبَةً».
(
الکافی، ج 2، ص 426، باب «الاعتراف بالذنوب و الندم علیها»)

 

 

موضوعات مرتبط: نماز
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 14 / 9 / 1395

چرا در نماز، قنوت مستحب است؟ آیا این حکم مستند قرآنى دارد؟

25561694447001871533.jpg

پاسخ:

مستند و دلیل وجوب یا استحباب احکام شرعى، فقط قرآن نیست بلکه روایات اهل‌بیت و... نیز مستند احکام شرعى هستند. قنوت در لغت به معنى دعا و عبادات با خضوع و خشوع است.

خداوند در قرآن مى‌فرماید: «حافِظوا عَلَى الصَّلَوتِ والصَّلوةِ الوُسطى وقوموا لِلّهِ قـانِتین»(بقره،238) در انجام همه نمازها، به خصوص نماز وُسطى کوشا باشید و با حالت قنوت (خضوع و خشوع) براى خدا قیام کنید. برخى قنوت در این آیه را به معنى همان قنوت در نماز مى‌دانند ولى غالب مفسران و فقیهان معتقدند، قنوت در این آیه به همان معنى لغوى (خضوع و خشوع) مى‌باشد.[1] در هر صورت حتى اگر به این آیه یا آیه 43 سوره آل‌عمران بر استحباب قنوت استدلال نشود تردیدى نیست که قنوت یکى از اجزاى مستحب نماز است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) و امامان معصوم(علیهم السلام) بسیار به آن توجه داشتند. در بعضى روایت‌ها اشاره شده که چون در محضر خدا براى نماز مى‌ایستیم، دعا مى‌کنیم. جا داشت که در پایان رکعت دوّم نیز که ایستادن در محضر خدا تمام مى‌شود و به رکوع مى‌رویم خدا را ستایش کنیم و او را بخوانیم.[2]

[1] ر.ک: بحارالانوار، علامه طباطبایى، ج 82، ص 195ـ194.

[2]. ر.ک: شیخ صدوق، علل الشرایع، ج1، ص260.

 

موضوعات مرتبط: نماز
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 13 / 9 / 1395

Image result

زن و حجاب

 

حجاب، در لغت به معنای پوشش است. حجاب، یعنی لباسی که بدن زن را بپوشاند. اسلام به بانوان دستور داده بدن خود را به طور کامل بپوشانند و از نظر مردان بیگانه محفوظ بدارند.

برای وجوب حجاب از آیات قرآن و احادیث استفاده شده است. در این‌جا به سه آیه اشاره می‌شود:

آیه اول

خداوند متعال در قرآن می‌فرماید:

«ای پیامبر! به مردان مؤمن بگو: چشمان خویش فرو بندند و عورت خود را نگه دارند، این برای پاک‌دامنی آنان بهتر است. خدا به کارهای آنان آگاه است. و به زنان مؤمن بگو: دیدگان خود را فرو بندند و عورت خود را نگه دارند و زینت‌های خود را جز آن مقدار که پیداست، آشکار نسازند و مقنعه‌های خود را تا گریبان خود گذارند و زینت‌های خویش

را جز برای شوهران و پدران و پدر شوهران و برادران و پسر برادران و پسر خواهران و زنان و بردگان خودشان و مردان خدمت‌گزارشان که به زن رغبت ندارند و کودکان غیر ممیزی که از عورت زنان خبر ندارند، آشکار نسازند.

و زنان آن‌چنان پای بر زمین نزنند، تا زینت‌های پنهانشان دانسته شود.

ای مؤمنان! همگان به درگاه خدا توبه کنید، باشد که رستگار شوید».[1]

آیه فوق، درباره حجاب بانوان نازل شده و به مسائلی اشاره کرده که نیاز به شرح و تفسیر دارد:

در آغاز از مردان و زنان مؤمن خواسته شده که دیدگان خود را فرو بندند و مردان به زنان و زنان به مردان خیره نشوند و چشم‌چرانی نکنند.

غض، در لغت به معنای کاستن و فروبستن است. غض بصر؛ یعنی نگاه را کوتاه کردن و خیره نشدن. گاهی انسان به دیگری می‌نگرد، ولی نگاه کردن هدف نیست، زمانی هم برای لذت می‌نگرد که آن را چشم‌چرانی می‌گویند.

نگاه‌های ثانوی و لذت‌جویی، انسان را به فساد می‌کشد و از آنها نهی شده است، اما نظرهایی که برای لذت‌جویی نباشد حرام نیست، زیرا از لوازم معاشرت و زندگی اجتماعی است.

بعد از آن، به زنان و مردان توصیه می‌کند که فروج خود را حفظ کنند.

فروج، جمع «فرج» به معنای «عورت» است. مقصود از حفظ فرج یا پوشیدن آن، سعی در حفظ عفت و پاک‌دامنی است با غض بصر؛ یعنی چشم پوشیدن و رعایت حجاب.

سپس خطاب به زنان می‌گوید: «لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلّا ما ظَهَرَ مِنْها».

زینت، به معنای زیور و وسیله زیبایی است که انواعی دارد: یکی، زیورهایی که از بدن جدا هستند، مانند گوشواره، گلوبند، انگشتر، گل‌سر، دست‌بند، لباس‌های زینتی. نوع دوم زینت‌هایی‌اند که به بدن می‌چسبند، مانند سرمه، رنگ ناخن، رنگ دست و پا و رنگ مو. زینت مذکور در آیه هر دو مورد را شامل می‌شود. به زنان توصیه شده که انواع زینت‌های خود را برای مردان بیگانه آشکار نکنند و بدین وسیله از جلب توجه مردان و تحریک غریزه جنسی آنان جلوگیری کنند.

بعد از آن، با جمله: «إِلّا ما ظَهَرَ مِنْها» به زنان اجازه داده، زینت‌های ظاهر خود را- که به طور طبیعی آشکار است- نپوشانند، مانند سرمه، رنگ ابرو، خضاب دست، انگشتر، رنگ چادر، مانتو و کفش. بانوان به دلیل این‌که در اجتماع زندگی می‌کنند و مسئولیت‌هایی را بر عهده دارند طبعاً چشم مردان بیگانه به صورت، دست و زینت‌های آشکار آنان می‌افتد و پوشش آنها امری دشوار و حرجی است، لذا به آنان رخصت داده شده که بدون پوشیدن آنها به ادای مسئولیت‌های خود مشغول باشند.

در بعضی احادیث نیز زینت‌های ظاهر مذکور در آیه، به همین معنا تفسیر شده است.

زراره از حضرت صادق علیه السلام نقل کرده که در تفسیر قول خدای عزوجل:

«إِلّا ما ظَهَرَ مِنْها» فرمود:

زینت ظاهر، عبارت است از سرمه و انگشتر.[2]

ابوبصیر می‌گوید:

از امام صادق علیه السلام از تفسیر آیه «لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلّا ما ظَهَرَ مِنْها» سؤال کردم، فرمود: زینت ظاهر عبارت است از انگشتر و دست‌بند.[3]

سپس در تعقیب بیان حجاب می‌فرماید:

 

موضوعات مرتبط: ناگفته های زندگی
برچسب‌ها: زن و حجاب
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 13 / 9 / 1395

Image result for ‫زن و آزادی‬‎

زن و آزادی

 

زن مانند مرد آزاد آفریده شده و علاقه‌مند است بدون دخالت دیگران زندگی کند. تمایل به آزادی خواسته‌ای طبیعی و مشروع است، اما آیا انسان می‌تواند در اجتماع آزادانه زندگی کند؟

انسان به همنوعان خود نیاز دارد و باید حقوق و خواسته‌های آنان را نیز رعایت کند و آزادی‌های خود را در محدوده مقررات اجتماعی مقید سازد؛ این‌گونه محدودیت‌ها به زیان انسان نیست، بلکه به نفع او است. به علاوه، آزاد زیستن و پیروی از خواسته‌های نفسانی گاهی به زیان واقعی انسان تمام می‌شود، در چنین مواردی باید محدودیت را بپذیرد، زیرا به صلاح واقعی او است.

اسلام نیز با این‌که حق آزادی انسان‌ها را محترم می‌شمارد، آزادی مطلق را نه ممکن می‌داند و نه طبق مصالح فردی و اجتماعی انسان‌ها. به همین دلیل، با رعایت مصالح جسمانی و نفسانی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی انسان‌ها، احکام و قوانین و تکالیفی را تشریع نموده و آزادی آنان را محدود می‌سازد. ممکن است برخی محدودیت‌های شرعی به مذاق انسان‌ها خوش‌آیند نباشد و آن را مزاحم آزادی خویش بدانند، این قضاوت معلول عدم شناخت صحیح انسان از مصالح واقعی خویشتن است. اگر بشر از مصالح واقعی زندگی خویش آگاه بود، محدودیت‌های شرعی را سلب آزادی نمی‌دانست و با رضایت‌خاطر آنها را می‌پذیرفت.

در مورد آزادی بانوان نیز وضع به همین‌گونه است. اسلام آزادی بانوان را محترم می‌شمارد و در قوانین خود، آن را رعایت می‌کند- به شرط این‌که خلاف مصالح واقعی او و سایر افراد اجتماع نباشد- ولی در مواردی که آزادی طبق مصالح واقعی او نبود، محدودیت را بر آن ترجیح می‌دهد. در این‌جا به طور اختصار برخی آزادی‌های زن را برمی‌شمریم:

1. آزادی در کار: چنان‌که گفته شد، اسلام زن را یکی از دو رکن اجتماع می‌داند و مسئولیت‌هایی را بر عهده‌اش نهاده است. زن نمی‌تواند و نباید عضوی فلج و وجودی بی‌کار و باطل باشد. اسلام کار کردن را وظیفه و از بهترین عبادت‌ها می‌داند و پیروانش را از بی‌کاری و بطالت و مصرفی بودن برحذر می‌دارد. احادیث فراوانی در این‌باره وجود دارد که به نمونه‌هایی از آنها اشاره می‌شود:

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

عبادت هفتاد جزء است و طلب روزی حلال بهترین جزء آن است.[1]

حضرت موسی بن جعفر علیه السلام می‌فرمود:

خدای عزوجل، بنده پرخواب و بی‌کار را مبغوض می‌دارد.[2]

کار کردن از دیدگاه اسلام، نه یک حق، بلکه وظیفه است و مرد و زن، از این نظر تفاوتی ندارند. زن نیز باید درباره امور اجتماعی ادایِ وظیفه کند و در انتخاب شغل آزاد است. اما با توجه به آفرینش ویژه جسمانی و روانی‌اش اشتغال به هر کاری در شأن و صلاحیت وی و سایر افراد اجتماع نیست. وی موجودی است ظریف، لطیف و زیبا و در اثر همین لطافت و زیبایی است که برای مرد جاذبه و نفوذ دارد، لذا در انتخاب شغل باید بکوشد به زیبایی‌اش لطمه‌ای وارد نسازد. از همین رو، اشتغال به کارهای سنگین و دشوار و خسته‌کننده به صلاح بانوان نیست، مانند رانندگی ماشین‌های سنگین، کارهای شبانه، کارگری در معادن، کارگری ذوب آهن، کارخانه سیمان، کارخانه‌های اتومبیل‌سازی، کشاورزی، دامداری، و امثال آن. اشتغال به این کارها بیشتر فوق توان بانوان است و زیبایی و لطافت و جاذبیت آنان را در معرض خطر قرار می‌دهد، که نه به نفع بانوان است و نه شوهران‌شان.

 

موضوعات مرتبط: ناگفته های زندگی
برچسب‌ها: زن و آزادی
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی