تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4751
بازدید دیروز : 42970
بازدید هفته : 4751
بازدید ماه : 47721
بازدید کل : 11104572
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 16 / 12 / 1395

نتیجه تصویری برای 3 حدیث درباره نماز

حدیث  امام صادق علیه السلام :

لا تَغتَرّوا بِصَلاتِهِم وَ لا بِصیامِهِم، فَإِنَّ الرَّجُلَ رُبَما لَهِجَ بِالصَّلاةِ و َالصَّومِ حَتّى لَو تَرَکَهُ استَوحَشَ ، وَ لکِنِ اختَبِروهُم عِندَ صِدقِ الحَدیثِ و َأداءُ الأمانَةِ؛

فریب نماز و روزه مردم را نخورید، زیرا آدمى گاه چنان به نماز و روزه خو مى کند که اگر آنها را ترک گوید، احساس ترس مى کند، بلکه آنها را به راستگویى و امانتدارى بیازمایید.

کافى(ط-الاسلامیه) ج2، ص 104، ح2

حدیث امام على علیه السلام :

اَلنَّظیفُ مِنَ الثِّیابِ یُذهِبُ الهَمَّ وَ الحُزنَ و َهُوَ طَهورٌ لِلصَّلاةِ؛

لباس پاکیزه غم و اندوه را مى برد و موجب پاکیزگى نماز است.

کافى(ط-الاسلامیه) ج6 ، ص 444، ح 14

حدیث  امام صادق علیه السلام :

ما یَمنَعُ اَحَدَکُم اِذا دَخَل عَلَیهِ غَمٌّ مِن غُمُومِ الدُّنیا اَن یَتَوَضَّاَ ثُمَّ یَدخُلَ مَسجِدَهُ وَ یَرکَعَ رَکعَتَینِ فَیَدعُوَ اللّه فیهِما؟ اَما سَمِعتَ اللّه یَقُولُ: «و َاستَعینوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاةِ»؟

چه چیز مانع مى شود که هر گاه بر یکى از شما غم و اندوه دنیایى رسید، وضو بگیرد و به سجده گاه خود رود و دو رکعت نماز گزارد و در آن دعا کند؟ مگر نشنیده اى که خداوند مى فرماید: «از صبر و نماز مدد بگیرید»؟

تفسیر عیاشى ج 1، ص 43، ح 39

 

موضوعات مرتبط: نماز
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 16 / 12 / 1395

70976342540872452709.gif

حسن بن قارن می‏گوید: از امام رضا(ع) در مورد شخصی پرسیدند که پسر نوجوانش را به انجام نماز وادار می‏کند و این فرزند گاهی نماز را ترک می‏کند. امام فرمود: این پسر چند سال دارد؟ گفتند: آقا، 8 ساله است. حضرت رضا(ع) با تعجب فرمود: سبحان اللّه! 8 ساله است و نمازش را ترک می‏کند؟! گفته شد! بچه است گاهی خسته و ناراحت می‏شود. امام فرمود: هر طوری که راحت است نمازش را بخواند.(1)

1. وسائل الشیعه، ج 4، ص 20.

 

موضوعات مرتبط: نماز
برچسب‌ها: نماز نوجوانان
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 15 / 12 / 1395

رابطه زناشویی

بعضی از جمله های ساده تاثیر زیادی در رابطه عاطفی شما خواهند داشت


اگر شما دوست دارید که رابطه تان ادامه پیدا کنید، خیلی راحت با گفتن چند جمله می توانید آتش عشق را بار دیگر میان خود و محبوب تان روشن کنید و از گرمای آن لذت ببرید.


در شروع یک رابطه عاشقانه، هم چیز زیباست. زمانی که شما به چشم های طرف مقابل تان خیره می شوید، دیگر هیچ چیز و هیچ کس جز او، برایتان مهم نیست.

 

از نظر شما او یک انسان تمام و کمال است که هیچ نقضی ندارد. شما بدون هیچ مانعی، به او می گویید که دوستش دارید و کلمات عاشقانه خود به خود از دهان تان بیرون می آید. مهم نیست که او دور است یا نزدیک، در هر حال تنها فردی است که همه جوره دوستش دارید.

 

موضوعات مرتبط: ناگفته های زندگی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 15 / 12 / 1395

۱۰ چیزی که در هیچ رابطه‌ ای نباید تحمل کنید

پایان رابطه عاشقانه

یک رابطه سالم قبل از هر چیز با احترام متقابل شروع می‌شود

 

رابطه شما، چه یک رابطه جدی عاشقانه باشد چه نباشد، باعث می‌شود احساس هیجان و خوشبختی در زندگی کنید. ولی بسیاری افراد فقط بخاطر ترس از تنهایی در روابط ناراحت‌کننده می‌مانند، حتی اگر آن رابطه قادر به برطرف کردن نیازهایشان نباشد.

 

هرکس نیاز به احترام، محبت و عشق در رابطه دارد ولی اگر طرفتان قادر به تامین اینها برای شما نباشد، شاید بهتر باشد به ادامه این رابطه بیشتر فکر کنید.

 

اگر این ۱۰ مشکل را در رابطه‌تان دارید، محبور نیستید آن رابطه را تحمل کنید.

 

۱. بی‌احترامی کلامی 

یک رابطه سالم قبل از هر چیز با احترام متقابل شروع می‌شود. نباید هیچوقت کسی که بددهنی می‌کند، تحقیرتان می‌کند یا باعث می‌شود به هر ترتیبی احساس ناراحتی کنید را تحمل کنید. حتی اگر با هم وارد بحث و جدل می‌شوید، این حق را به هیچکدام از شما نمی‌دهد که با بی‌احترامی با هم رفتار کنید.

 

موضوعات مرتبط: ناگفته های زندگی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 15 / 12 / 1395

مراحل طلاق توافقی

وقتی همه چیز به بن بست رسید و دیگر راهی برای ادامه وجود نداشت باید به طلاق فكر كرد

«ما زندگی مان را با عشق شروع کردیم؛ پس چرا به اینجا رسیدیم؟» این سوال بیشتر افرادی است که در راهروهای دادسرا یا دفاتر ثبت طلاق سرگردانند؛ در حالی که چندی پیش با شوق فراوان به دنبال کارهای عروسی شان بودند، امروز دیگر نمی خواهند به این زندگی ادامه دهند. حال چرا این اتفاق رخ می دهد؟ 

 طبق آخرین آمار در سال 92 در کشور ما تعداد 757 هزار و 197 ازدواج در دفاتر ازدواج به ثبت رسید که این رقم در مقایسه با سال گذشته 4.4 درصد کاهش داشته است؛ همچنین در همان سال 158 هزار و 753 مورد طلاق در دفاتر کشور ثبت شد که در مقایسه با سال قبل 4.6 درصد افزایش داشت.

موضوعات مرتبط: ناگفته های زندگی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 14 / 12 / 1395


علاوه بر تغییر و تحولات وسیع در رشد جسمانی، تحولاتی در حیطهٔ شناختی و فکری نوجوانان نیز رخ می‌دهد که با رشد مغز و فعالیت‌های آن در ارتباط است.
ضرورت شناخت ویژگی های دانش آموزان

در مطالعات مربوط به رشد عصب شناختی آمده است که رشد دوران بلوغ با رشد مغز نیز همراه است و‌در نوجوانی تغییراتی در سطوح و عملکردهای مغز به وقوع می‌پیوندد و از پیامدهای این‌رشد‌مغزی،رسیدن به مرحله جدیدی از رشد‌شناختی‌ است ‌که ‌آن ‌رسیدن ‌به «اندیشه انتزاعی» می‌باشد.


تفکر کودکان وابسته به داده‌های عینی و محسوس است و آنان قادر به درک مفاهیم انتزاعی نیستند، در حالی که با شروع نوجوانی، نوجوان می‌تواند به انواع احتمالات و فرضیات بیاندیشد.


نوجوان نه تنها به آنچه هست می‌اندیشد بلکه به آنچه می تواند‌باشد نیز فکر می‌کند و از آنجا که قابلیت تجسم احتمالات نامحدود را پیدا می‌کند، می‌تواند در مورد مسایل اخلاقی، اجتماعی برنامه‌های آینده خود گستردهٔ وسیعی را مدّ نظر قرار دهد و این تحول روزنه‌های تازه‌ای را برای اندیشه‌ها می‌گشاید و به نوجوان امکان تحلیل مسایل سیاسی و فلسفی را می‌دهد.9

موضوعات مرتبط: ویژه جوانان ونوجوانان
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 14 / 12 / 1395

ویژگی‌های دورۀ نوجوانی و جوانی و تأثیر نماز در مشکلات روانی افراد در این دوره‌ها
شخصیت هر فرد کل خصایص بدنی، فکری، عاطفی، اجتماعی و اخلاقی،اعم از موروثی یا اکتسابی است که او را به طور آشکار از دیگران متمایز می‌کند.6

بنابراین برای بررسی شخصیت یک فرد باید هم جنبه‌های فردی او یعنی ویژگی‌های جسمانی، فکری، عاطفی و اخلاقی وی را شناخت ـ اعم از موروثی و اکتسابی ـ و هم از نظر برخوردهای اجتماعی و ویژگی‌های پایدار رفتارش با دیگران، او را مورد ارزیابی قرار داد.

بررسی شخصیت جوان بدین معناست که نوع انسان در دوران نوجوانی و جوانی از نظر ابعاد وجودی دارای ویژگی‌ها و خصوصیاتی است که حیات او را از سایر مراحل عمرش ممتاز می‌کند.هدف از شناخت شخصیت جوان؛شناخت این ویژگی‌ها و اقتضائات می‌باشد تا بتوانیمبه کمک این شناخت و با بهره‌گیری از تعالیم قرآن و ائمه معصومین، جوانان را در مهم‌ترین مرحله حیاتشان کمک و راهنمایی کنیم.

شناخت ویژگی های جسمانی

در سال‌های اولیه بلوغ به سبب افزایش ترشح هورمون‌های غدد آندوکرین، تغییرات عمیقی در ارگانیزم بدن به وجود می‌آید و تعادل نسبی نوجوان به هم می‌خورد، شکل و حجم بدن تغییر می‌کند و از حالت کودکی خارج شده و به غالب و اندازه بزرگسالان نزدیک می شود.رشد در این دوره چنان پرشتاب و سریع انجام می‌گیرد که آن را به «جهش» تعبیر کرده‌اند.

رشد جهشی مربوط به سال‌های بلوغ و نوجوانی است و حدوداً چهار سال طول می‌کشد و سپس حالت تدریجی به خود می‌گیرد و در دوران جوانی آهنگی تدریجی به خود گرفته و به نهایت و اوج خود می‌رسد.به سبب این تغییر و تحولات، نوجوانان توجهی افراطی نسبت به وضع ظاهری خود نشان می‌دهند و نسبت به چهره، ترکیب بدن، تناسب اندام و آرایش ظاهری خود بسیار دقیق می شوند.بسیاری از والدین نسبت به تغییر رفتارهای نوجوانان خود در آرایش وضع ظاهری ابراز نگرانی کرده و بنای مخالفت را با آنان می‌گذارند، در حالی که این تغییرات از خواهش‌های غریزی و فطری دوران نوجوانی است و باید با رفتاری سنجیده و ایجاد روابطی صمیمانه آنان را کمک کرد تا این مراحل را سپری کنند.تمایل به زیبایی و جمال از خواهش‌های فطری بشر است که در نوجوانان و جوانان تظاهربیشتری دارد و این نکته از دیدگاه امیرالمؤمنین(ع) نیز مطرح گردیده و ایشان در توجه به این حس و پرورش آن عنایت خاصی کرده‌اند.از امام باقر(ع) روایت شده که:

حضرت امیر(ع) به همراه غلام جوان خود قنبر به بازار بزازها مراجعه نموده و دو لباس تهیه می‌نمایند یکی به قیمت سه درهم و یکی به قیمت دو درهم و لباس گرانتر را به غلام می‌دهند.وقتی غلامشان از ایشان می‌خواهند که لباس گرانقدر را خود حضرت تن کنند، ایشان می فرماید:«انت شاب و‌لک شره الشباب»7

موضوعات مرتبط: ویژه جوانان ونوجوانان
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 13 / 12 / 1395

تست هوش تصویری با جواب برای کودکان

معمای جدید, بازی تفاوت اشکال

پیدا کردن اختلاف بین دو تصویر

تست هوش تصویری با جواب برای کودکان

تست هوش تصویری پیدا کردن تفاوت تصاویر

 

◊◊◊

◊◊◊

◊◊◊

◊◊◊

◊◊◊

تست هوش تصویری

◊◊◊

◊◊◊

◊◊◊

◊◊◊

◊◊◊

◊◊◊

◊◊◊

◊◊◊

◊◊◊

◊◊◊

◊◊◊

◊◊◊

◊◊◊

جواب تست ها :

شما می تونین اختلاف ها رو با دایره هایی که دور نقاط اختلاف تصاویر کشیده شده مشاهده کنید.

تست هوش تصویری, تست هوش,تست هوش برای کودکان

جواب تست هوش, تست هوش برای کودکان

تست آیکیو, بازی اختلاف تصویر

تست هوش تصویری با جواب برای کودکان

موضوعات مرتبط: معما
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 13 / 12 / 1395

تست هوش تصویری برچسب مکعب مجهول

در این تست هوش تصویری جدید ، تعدادی مکعب داریم که هر کدام با یک برچسب عددی مشخص شده اند.

با دقت به شکل پایین نگاه کنید، هر کدام از مکعب ها یک برچسب عددی خورده است. ولی برچسب یکی از آنها مجهول است. آیا می توانید آن را مشخص کنید؟

برچسب مکعب مجهول,معما همراه با جواب, تست هوش تصویری

تست هوش تصویری جدید – معما همراه با جواب

↓↓↓

↓↓↓

↓↓↓

↓↓↓

↓↓↓

↓↓↓

↓↓↓

↓↓↓

↓↓↓

↓↓↓

↓↓↓

↓↓↓

↓↓↓

↓↓↓

↓↓↓

↓↓↓

↓↓↓

پاسخ تست هوش تصویری : برچسب مجهول روی مکعب

۳

عدد هر یک از برچسب ها، حاصل جمع برچسب های بالا و سمت راست آن برچسب است.

منبع:ihoosh.ir

موضوعات مرتبط: معما
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 13 / 12 / 1395

تست هوش بیل گیتس به همراه جواب

معمای بیل گیتس, تست هوش بیل گیتس, تست هوش به همراه جواب, تست هوش تصویری به همراه پاسخ, معما با جواب.

تست هوش بیل گیتس به همراه جواب

این چیستان را بیل گیتس در سال ۲۰۰۲ طراحی کرد تا از بین ۱۰۰ مهندس یکی را برای شرکتش انتخاب کند.حال بفرمایید که هر کلید کدام چراغ را روشن می کند؟

.

دو اتاق در مجاورت هم قرار دارند. هر کدام یک در دارند ولی هیچ کدام پنجره ندارند. درهایشان که بسته باشد درون اتاق ها کاملاً تاریک است. در یک اتاق سه چراغ برق به توان های ۱۰۰، ۱۱۰ و ۱۲۰ وات و در اتاق دیگر سه کلید برق مثل هم وجود دارد.( لطفاً به شکل  نگاه کنید) ما نمی دانیم کدام کلید کدام چراغ را روشن می کند( مثلاً نمی دانیم آیا کلید وسطی مربوط است به چراغ وسطی یا به چراغ های دیگر اما به طور قطع می دانیم که هر کدام از کلیدها یکی از چراغ ها را روشن می کند. هم چنین ترتیب چراغ ها را هم نمی دانیم ).

شما معلوم کنید که هر کلید مربوط به کدام چراغ است. برای این کار و در شروع، شما باید در اتاق کلیدها باشید و کار را از آنجا شروع کنید. شما می توانید هر چند مرتبه که بخواهید کلیدها را روشن و خاموش کنید. اما شما تنها هستید و نمی توانید از کسی کمک بگیرید و هیچ گونه وسیله ای هم خواه برقی خواه غیر برقی به همراه ندارید و مهمتر از همه اینکه شما حق ندارید بیش از یک بار وارد اتاق چراغ ها شوید و وقتی که وارد شدید و بیرون آمدید، دیگر نمی توانید مجدداً وارد آن اتاق بشوید.

این چیستان را بیل گیتس در سال ۲۰۰۲ طراحی کرد تا از بین ۱۰۰ مهندس یکی را برای شرکتش انتخاب کند.حال بفرمایید که هر کلید کدام چراغ را روشن می کند؟

============

============

============

============

============

============

============

============

============

============

پاسخ معما:

کلیدها را روشن کنید و یکی، دو دقیقه بعد، آن را خاموش کنید. حالا کلید دیگری را روشن کنید و به اتاق چراغها بروید. چراغی که روشن است، مربوط است به کلید دوم. دو چراغ دیگر را لمس کنید، آنکه گرم است مربوط است به کلید اول و البته آنکه سرد است مربوط است به کلید سوم.
اگر شما نتوانستید این معما را حل کنید، یقینا به این دلیل بوده است که به فیزیک معما که همانا حرارت تولید شده در چراغهاست توجه نداشتید و فکر خود را متمرکز بر تناظر چراغها و کلیدها کردید؛ راه حلی که هرگز شما را به جواب نخواهد رساند.

توان چراغها هم هیچ ربطی به حل معما ندارد و فقط برای گمراه کردن شما در معما گنجانده شده است.

*******

منبع : تبیان

*******


موضوعات مرتبط: معما
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 12 / 12 / 1395
تصاویر متحرك - تصاویر و نوشته های متحرك با موضوع شهادت حضرت زهرا (س) AKSGIF IR fatemeh gif  D8 AA D8 B5 D8 A7 D9 88 D9 8A D8 B1  D9 85 D8 AA D8 AD D8 B1 D9 83  D8 AD D8 B6 D8 B1 D8 AA  D9 81 D8 A7 D8 B7 D9 85 D9 87  D8 B3 225

حضرت فاطمه(علیهاالسلام) چگونه سر از قبر برمى‌‏دارد؟

حضرت فاطمه علیهاالسلام هر چند مقام برترى دارد، ولى او نیز همانند دیگران این مسیر را مى‏پیماید و پس از عالم برزخ به محشر مى‏آید و در پیشگاه خدا مقام او بر دیگران ثابت مى‏شود.
امام على علیه‏السلام مى‏فرمایند: روزى پیامبر خدا صلى الله علیه و آله براى دیدار فاطمه علیهاالسلام به خانه‏ ما آمد، ولى دخترش را بسیار محزون دید. از او پرسید چرا این گونه غمگینى؟ در جواب گفت: پدر جان! به یاد عالم محشر افتادم كه مردم در آن حال عریان خواهند بود. (ذكرت المحشر و وقوف الناس عراه...)
رسول گرامى فرمودند: نگران مباش، پس از آن كه من، على و ابراهیم خلیل(علیهم‌‏السلام) سر از قبر برمى‏داریم آنگاه خداوند جبرئیل را با هفتاد هزار ملائكه به سراغ تو مى‏فرستند، سپس اسرافیل در حالى كه با سه پارچه زیبا از نور در اختیار دارد، كنار تو مى‏آید و تو را از قبر بیرون مى‏نماید، در حالى كه بدنت پوشیده است...
آنگاه با عزت و احترام بى‏نظیر هفتاد هزار ملائكه تسبیح گویان تو را وارد محشر مى‏كنند و به همین تعداد حوریان بهشتى به استقبالت مى‏آیند. در این هنگام مریم (دختر عمران)، خدیجه (دختر خویلد)، حوا (زن آدم)، آسیه، (دختر مزاحم) هر كدام با صفوف ملائكه اطراف تو را مى‏گیرند و تو را بر روى منبرى از نور مى‏نشانند در این هنگام جبرئیل به حضور تو مى‏رسد و مى‏گوید: هر حاجتى دارى بگو و تو مى‏گویى: خدایا! حسن و حسینم را مى‏خواهم.
در آن ساعت حسینت را مى‏بینى كه با بدن خون آلود به محشر مى‏آید و از خدا مى‏خواهد كه قاتلان وى را به كیفر رساند، بلافاصله خداوند به خشم آمده و از خشم او ملائكه نیز به خشم آیند و شعله‏هاى جهنم زبانه مى‏كشد و قاتلان حسین و دشمنان او بر درون آتش افكنده مى‏شوند.

هدهدی، گروه دین و اندیشه تبیان
برگرفته از بحارالانوار، ج 43، ص 226-225 با تلخیص

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 12 / 12 / 1395

 

تصاویر متحرك - تصاویر و نوشته های متحرك با موضوع شهادت حضرت زهرا (س) AKSGIF IR fatemeh gif  D8 AA D8 B5 D8 A7 D9 88 D9 8A D8 B1  D9 85 D8 AA D8 AD D8 B1 D9 83  D8 AD D8 B6 D8 B1 D8 AA  D9 81 D8 A7 D8 B7 D9 85 D9 87  D8 B3 2179


فاطمه(س) از زبان پیامبر(ص)
رسول خدا(ص) در زمان حیات خویش به ویژه ماههای آخر عمر خود در باره دخترش فاطمه(س) سفارش بسیار نمود به طوری که مردم او را پاره تن پیامبر و روشنی قلب مصطفی و وارث همه خصلتهای خداگونه محمد بن‏عبدالله‏۹ می‏دانستند، او عصمت کبرایی بود که دوستیش دوستی پیامبر و خدای پیامبر بود ودشمنیش دشمنی با خاتم انبیاء و مبدا هستی همه عالم بشمار می‏رفت، مردم آن روز فاطمه(س) را محدثه، صدیقه، طاهره و زکیه و ... می‏دانستند، زیرا آنگاه که پیامبر خدا(ص) با سلمان - ره - سخن می‏گفت مردم از آن حضرت شنیدند که می‏فرمود:
سلمان! دوستی و محبت دخترم فاطمه در صد موطن و جایگاه سود خواهد بخشید که ساده‏ترین آن جایگاه‏ها این چند موضع است:
هنگام مرگ، خانه قبر، زمان سنجش اعمال، وقت‏حشر، به هنگام عبور از صراط، زمان حسابرسی.
یا سلمان من احب فاطمه بنتی فهو فی الجنه معی، و من ابغصها فهو فی الناریا سلمان حب فاطمه ینفع فی مائه من المواطن، ایسر ذلک المواطن الموت و القبر و المیزان و المحشر و الصراط و المحاسبه. فمن رضیت عنه ابنتی فاطمه رضیت عنه و من رضیت عنه رضی الله عنه، و من غضبت علیه غضبت علیه و من غضبت علیه غضب الله علیه.
یا سلمان، ویل لمن یظلمها و یظلم بعلها امیرالمؤمنین علیا، و ویل لمن یظلم ذریتها و شیعتها.
ای سلمان، کسی که دخترم فاطمه(س) را دوست‏بدارد پس آن کس همراه من در بهشت‏خواهد بود و کسی که او را دشمن بدارد جایگاه آن کس جهنم است.
سلمان! دوستی و محبت دخترم فاطمه در صد موطن و جایگاه سود خواهد بخشید که ساده‏ترین آن جایگاه‏ها - این چند موضع است:
هنگام مرگ، خانه قبر، زمان سنجش اعمال، وقت‏حشر، به هنگام عبور از صراط، زمان حسابرسی. پس کسی که دخترم فاطمه از او خشنود باشد من از آن کس خشنود خواهم بود و هر کس که من از او خشنود باشم خداوند از او خرسند خواهد شد. و چنانچه دخترم بر کسی خشم کند من را خشمگین کرده است. و کسی که مورد خشم من واقع شود مورد خشم خداوند قرار خواهد گرفت.
ای سلمان وای بر کسی که بر فاطمه و شوهرش امیرمؤمنان علی [ابن‏ابی‏طالب] ظلم کند و وای بر کسی که بر فرزندان و شیعیانش ستم روا دارد.
باید اذعان کرد که همان توصیه‏های بی‏شمار رسول خدا(ص) در باره دخترش فاطمه(س) سبب شده که ابن ابی‏الحدید معتزلی در صداقت و راستگویی و حقانیت ادعای فاطمه(س) در باره فدک چنین بنویسد:
از استادم (علی بن‏فارقی) در مدرسه بغداد پرسیدم:
آیا فاطمه(س) در ادعای مالکیت «فدک‏» صادق نبود؟ پاسخ داد: آری گفتم: پس چرا خلیفه اول فدک را به او نداد در حالی که فاطمه نزد او راستگوبود؟
او تبسمی کرد و با زبان طنز و لطیفه گونه‏ای گفت:
اگر ابی‏بکر آن روز «فدک‏» را به مجرد ادعای فاطمه می‏داد فردا به سراغش می‏آمد و ادعای خلافت‏برای همسرش می‏کرد!
و او را از مقامش کنار می‏زد در آن هنگام خلیفه هیچگونه دفاعی از خود نداشت زیرا با دادن فدک پذیرفته بود که فاطمه(س) هر چه را ادعا کند راست می‏گوید و نیازی به دلیل و گواه ندارد.
سپس ابن ابی‏الحدید اضافه می‏کند: این یک حقیقت است، گرچه استادم آن را به عنوان مزاح مطرح کرد.

تصاویر متحرك - تصاویر و نوشته های متحرك با موضوع شهادت حضرت زهرا (س) AKSGIF IR fatemeh gif  D8 AA D8 B5 D8 A7 D9 88 DB 8C D8 B1  D9 85 D8 AA D8 AD D8 B1 DA A9  D8 AD D8 B6 D8 B1 D8 AA  D9 81 D8 A7 D8 B7 D9 85 D9 87  D8 B3 2562

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 12 / 12 / 1395


با کدامین واژه داغدار،
با کدامین حنجره سوخته
و با کدامین رمق بازمانده،
پاسخت گویم؛ علی جان!

نفسم بالا نمی‌آید!
چشم‌های خسته‌ام دیگر توان باز شدن ندارد؛
اما چه کنم که دم مسیحایی‌ات مرده زنده می‌کند!
چه کنم که جان فاطمه نه در قبضه عزرائیل که در قبضه توست!

می‌خواهم دیگر بار آفتاب چهر‌ه‌ات را به نظاره بنشینم!
می‌خواهم این چشم‌های جوشان اشک را
که بر چهره تکیده و مظلومت می‌چکد با سرانگشتانم پاک کنم!

علی جان! کمک کن تا بازوان مجروحم
برای آخرین بار به یاری‌‌ات بشتابد
و غبار غم از دیدگانت بزداید!

می‌دانم که بعد از من کسی نیست که یاری‌ات کند!
می‌دانم که بعد از من تنها مونس تو چاه خواهد بود
و نخلستان‌های کوفه!

ای مظلوم‌ترین مرد تاریخ!
تو بعد از من تنهاتر از پیش خواهی شد.
تو بعد از من سال‌ها خار در چشم
و استخوان در گلوخواهی داشت؛

اما ملالی نیست، آن‌روز را می‌بینم
که فرزندم مهدی می‌آید
و انتقام تو را از دودمان کفر و نفاق می‌گیرد؛
روزی که حق به حق‌دار می‌رسد
و باطل برای همیشه نابود می‌شود.

من می‌روم!
اما کودکانم را به تو می‌سپارم!
یتیمانم را دریاب. علی‌جان!

یتیمانم را دریاب!
مرا شبانه غسل و کفن کن!
شبانه به خاک بسپار و
نشان مزارم را بر هیچ کس آشکار نکن!
بگذرا که داغ غربت من
تا ابد بر سینه تاریخ بماند.





موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: حنجره سوخته
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 12 / 1395

تدبر در سوره مباركه ي شعراء (2)

 تدبر در سوره مباركه ي شعراء (2)

مجري طرح: علي صبوحي طسوجي
 
1-3-1- كلام اول. آيات 105 تا 122

كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ (105) إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ (106) إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (107) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ (108) وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ (109) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ (110) قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ (111) قَالَ وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (112) إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ (113) وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ (114) إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ (115) قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ (116) قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ (117) فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحًا وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (118) فَأَنجَيْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ (119) ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِينَ (120) إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ (121) وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (122)

پيوستگي آيات كلام 1:

آيات اين كلام داراي سه مطلب است: مطلب نخست، آيات 105 تا 116 كه چگونگي تكذيب قوم نوح ( عليه السلام ) را در دو فراز اجمال و تفصيل مطرح مي كند؛ مطلب دوم، آيات 117 تا 120 كه بيان دعاي حضرت نوح ( عليه السلام ) براي رهايي از قوم خود و استجابت آن است؛ مطلب سوم، آيات 121 و 122 كه ترجيع بند اين كلام است. در اين كلام نيز مانند كلامهاي گذشته ارتباط آيات دروني مطالب و همچنين ارتباط سياقي مطالب، نيازي به توضيح ندارد.

 

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 12 / 1395

تدبر در سوره مباركه ي شعراء (3)

 تدبر در سوره مباركه شعراء (3)

 

مجري طرح: علي صبوحي طسوجي
 

 


نمودار شماره 5- نمودار سوره مباركه شعراء

2- هدايتي بودن سخن در سوره مباركه شعراء

1-2- فضاي سخن سوره مباركه شعراء

در اين قسمت از نوشتار، با حركتي مرحله به مرحله به كشف فضاي سخن سوره مباركه شعراء مي پردازيم:

طليعه

اين آيات در فضايي نازل شده است كه شدت تكذيب و انكار مشركان نسبت به قرآن كريم، پيامبر اكرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) را به شدت متأثر كرده است ( : لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ ) به همين جهت، اين آيات در خطابي به نبي مكرم اسلام ( صلي الله عليه و آله و سلم ) با تبيين قدرت خدا بر خاضع كردن مشركان، سيره مستمره آنان در اعراض از ذكر محدث ( آيات تشريعي خداي متعالي ) و تهديد ايشان، درصدد تسلي خاطر پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) برآمده است.

فصل اول

كلام 1: به جا بودن نزول اين آيات، حاكي از فضاي اقتدار و شوكت ظاهري مشركان و نگراني پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) موفقيت در مقابله با آنان است و خداي متعالي با طرح داستان موسي ( عليه السلام ) و حمايتهايي كه از او در برابر فرعون داشته است، اين فضا را به نفع حق تغيير مي دهد.
كلام 2: لزوم به جا بودن و مؤثر بودن اين آيات مي فهماند كه مشركان در ظاهر به ابراهيم ( عليه السلام ) اعتقاد داشته اند، اما در واقعيت، راهي در جهت عكس دين و آيين ابراهيم ( عليه السلام ) را برگزيده اند. طرح حقايق اسلام از زبان گوياي حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) راهي براي تأثيرگذاري بر مشركان بوده است.
مجموع دو كلام اين فصل، حاكي از فضاي اقتدار ظاهري مشركان و اتكاء سوري آنان به ابراهيم ( عليه السلام ) است. همانطور كه از شدت تأسف و تأثر و نگراني پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) در پيشبرد امر خطير رسالت در اين اوضاع نيز خبر مي دهد.

 

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 12 / 1395

تدبر در سوره ي مباركه ي كهف (1)

 تدبر در سوره ي مباركه ي كهف (1)

 

مجري طرح: علي صبوحي طسوجي
 

هر يک از سوره هاي قرآن کريم، به عنوان مصداق تام و رسمي سخن حکيمانه، داراي دو ويژگي اساسي است: نخست، انسجام سخن؛ دوم، هدايتي بودن سخن؛ در کتاب آموزش تدبر در سوره هاي قرآن کريم «3»، در ارائه تدبر هر سوره بخشي مستقل براي تبيين هر يک از اين دو ويژگي اساسي در نظر گرفته شده است، گفتني است سوره هاي مورد بحث در اين کتاب، غالباً چند فصلي هستند:

انسجام سخن در سوره هاي قرآن کريم

اقتضاي حکمت متکلم آن است که منسجم سخن بگويد و اجزاء کلام او از هم گسسته و در هم ريخته نباشد. عقل سليم چنين حکم مي کند که سخن منسجم از سخن پراکنده، با اجزاي بي ربط و درهم بهتر است؛ پس اگر چنين است، بايد اقرار کنيم که اولين و والاترين سخن منسجم، کلام خداي سبحان در قرآن کريم است. خلافِ اقرار به حکمت اعلاي خداي متعالي است، که انسجام را براي سخن خويش، کمال بدانيم و در عين حال، کلام حضرتش را از انسجام بي بهره تلقي کنيم، به ويژه آنکه ذات پاکش در قرآن نورانيش، هر گونه اختلاف و ناهماهنگي را از ساحت کلام خويش دور دانست و آن را لايق نطق پرحجاب بشر معرفي کرد، پس چرا بشري که به اقتضاي جهل و جهالت، از ناهماهنگي و پراکندگي در سخن گفتن مبرا نيست، سخن خداي منزه از هر نقص و عيب را، منزه از در هم ريختگي و ناهماهنگي نمي داند؟ علت اين پندار، تدبر نکردن در قرآن است، چه اينکه خدا فرمود: « أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا » (1)
انسجام در هر يک از سوره هاي قرآن کريم با توجه به چهار محور زير بررسي مي شود:
1.
پيوستگي: منظور از پيوستگي، ارتباط ادبي، اسلوبي و محتوايي آيات سوره است. با بررسي پيوستگي آيات، سطحي از انسجام سوره، کشف؛ و به تبع آن، گسست هاي ادبي، اسلوبي و محتوايي نيز آشکار مي گردد؛ بدين ترتيب، سوره کلام بندي مي شود.
2.
هم بستگي، مراد از هم بستگي، ارتباط و اشتراک ظاهري کلام هاي سوره است. با مطالعه هم بستگي کلام ها، سطحي ديگر از انسجام سوره، کشف؛ و به دنبال آن، مرزهاي فقدان هم بستگي نيز مشخص مي شود؛ بدين ترتيب، سوره فصل بندي مي شود.

 

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 10 / 12 / 1395

نتیجه تصویری برای امورتربیتی

از دیدگاه قرآن کریم مربی دارای ویژگیهای زیر است:

 *مهرورزی و عطوفت در تربیت

مربی به انسانهای تحت تربیت خویش عشق می ورزد همچون پدری مهربان که به امور فرزندان خویش رسیدگی می کند د رهمه برخوردهایش به اصلاح و تربیت آنان می پردازد ، رحمت و شفقت راه کار تربیت است و خداوند رحمت بر بندگان را بر خود فرض نموده است، «کتب علی نفسه الرحمه» و بر این اساس ارسال رسل و انزال کتب صورت گرفته است، آغاز سوره های قرآن با دو وصف رحمان و رحیم یادآور مهر و لطف آن پروردگار و مربی نظام هستی به موجودات و از جمله انسانهاست که این مهر و عطوفت باید الگویی برای تمامی انسانها باشد.

 

*خودورزی و کاربرد منطق و استدلال در تربیت

قرآن کریم بهره مندی مربی را از منطق و استدلال و سخنان محکم و استوار نشانه موفقیت او معرفی می کند و با پیامبرخویش می فرماید: «ادع ال سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن ...» حکمت و جدال احسن از مصادیق سخن منطقی و استدلال در بیان است، با توجه به این اصل مربیان باید تلاش نمایند روشهای متنوع و پیچیده منطق و علم معانی و بیان و بدیع بیاموزد و درکار تربیت مورد استفاده قرار دهند.

 

*خیر اندیشی و موعظه در تربیت

هدف تربیت باید متوجه انسان تحت تربیت و جامعه باشد در این راستا مربی باید بر کرسی خیرخواهی ، نصیحت و موعظه بنشیند تا سخن و عمل او دعوت کننده به خیر و صلاح و رشد باشد. قرآن به موعظه در گستره ای بسیار وسیع به عنوان ابزار نیرومند در کار تربیتی می نگرد و درکنار حکمت، موعظه را از ابزارهای مهم تبلیغ و تربیت می داند. «ادع ال سبیل ربک بالحکمه و الموعظه»

 

*صبوری، تحمل و سعه صدر در تربیت

تربیت انسان کاری ظریف و عمیق و دارای مشکلات عدیده است در بیان راز شبانی پیامبران از امام صادق (ع) روایت شده است که خداوند هیچ پیامبری را به رسالت مبعوث نکرد مگر اینکه او را به چوپانی گرفت، تا مردمداری، تحمل مشکلات، هدایت و شیوه تربیت انسان ها را به آنها بیاموزد. تحمل و سعه صدر از رموز موفقیت مربی در هدایت و تربیت است.

 

 

موضوعات مرتبط: همگام با مربیان
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 10 / 12 / 1395

 مربی مؤفق کيست؟

تعليم و تربيت دو بال ترقي و پيشرفت مي باشند و بدون نظام شايسته ي آموزشيتربيتي، نمي توان به جايگاهي از رشد و شكوفايي رسيد. آموزش وتربیت اساسي و زيربنايي نيازمند مربی و معلمي است كه راز و رمز تعليم و تربيت را بداند وخودش الگوي تربيتي براي متعلمین باشد و خود را به صفاتي ارزشمندي بيارايد تا بتواند بر دانش آموزان اثر مثبت گذاشته و نتايج مطلوبي به دست آورد.

مربی مؤفق به آنچه مي داند و به ديگران توصيه مي كند، عمل نموده و الگوي عملي از اخلاق انساني را به دانش آموزان تقديم مي نمايد؛ چون عملكرد مربی زير نظر دانش آموز قرار دارد كه اگر خداي نخواسته خلاف گفته اش مرتكب عملي گردد، ديگر ارزش مربی بودن را از دست داده و هرگز كسي به اندرزهايش گوش فرا نخواهد داد.
مربی مؤفق وقار و سنگيني دارد، به بهانه انس گرفتن و جذب متعلمین از خود حركاتي بروز نمي دهد كه به وقارش صدمه برساند و سخناني را به زبان نمي آورد كه موجب شرمساري او گردد تا دانش آموزان احساس نكنند كه مربی سبك و كم ارزش شده است.
مربی مؤفق تلاش مي كند تا اعتماد به نفس شاگردان را افزايش دهد، چون تا دانش آموز اعتماد به نفس نداشته و به خودش ارزش قايل نگردد؛ هر گز در رشد و تعالي شخصيت اش گام هاي استواري بر نخواهد داشت. مربی نبايد به بهانه كنترول صنف، اعتماد به نفس متعلمین را بشكند و او را در صنف تمسخر كرده و بازيچه هم صنفي هايش قرار دهد؛ زيرا اين سركوب كردن ها متعلم را خورد مي كند و ديگر هيچ ارزشي به دانش و مكتب و مربی قايل نمي گردد

موضوعات مرتبط: همگام با مربیان
برچسب‌ها: مربی مؤفق کيست؟
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 10 / 12 / 1395

نتیجه تصویری برای امورتربیتی

مربی امورتربیتی

امور تربیتی نهادی است كه در وزارت آموزش و پرورش با مهندسی شهیدان رجایی و باهنر تاسیس گردید و تاكنون ثمرات بسیار ارزشمندی برای انقلاب داشته است از جمله هدایت و رهبری نسل جوان در دوران 8سال دفاع مقدس، فضاسازی فرهنگی برای دفاع از ارزش های انقلاب در مدارس، ترویج فرهنگ انسان سازی برای تصدی مدیریت های آینده كشور، تحكیم سازه های معنوی خانواده هایی كه در آینده دانش آموزان با آن روبرو هستند، مقابله با توطئه های فرهنگی استكبار و به طور خلاصه پرورش استعدادهای آینده سازان میهن اسلامی.

علل اصلی تشكیل نهاد امور تربیتی:

1- انتقال ارزش های دینی و فرهنگی انقلاب اسلامی به مدارس  و دانش آموزان

2- تربیت و بازسازی دانش آموزان در فضایی انقلابی و اسلامی

3- زمینه سازی برای ورود نگرش های دینی و ارزش های انقلاب اسلامی به نظام آموزش و پرورش و حفظ مدارس از آفات فرهنگی و سیاسی.

4- شناخت و پرورش استعدادهای دانش آموزان در رشد دینی، عقلی، اجتماعی، عاطفی آنان و حفظ ارزشها.

بنابراین مهم ترین اهداف تشكیل امور تربیتی را حراست از مرزهای اعتقادی و حفظ دستاوردها و تبیین ارزش های انقلاب در مدارس باید دانستچرا كه انگیزه های انقلابی و اسلامی همراه با شعار "مربیان امور تربیتی سربازان انقلابند" موجب تأسیس این نهاد انقلابی شده است.این مجموعه در طی سال های شكل گیری خود تلاش گسترده ای را درجهت رفع كاستی ها و پرورش مذهبی و انقلابی دانش آموزان به انجام رسانده است.امور تربیتی تاكنون ثمرات بسیار ارزشمندی برای جامعه داشته است از جمله: هدایت و رهبری نسل جوان در دوران 8سال دفاع مقدس، فضاسازی فرهنگی برای دفاع از ارزش های انقلاب در مدارس، ترویج فرهنگ انسان سازی برای تصدی مدیریت های آینده كشور، تحكیم سازه های معنوی خانواده هایی كه در آینده دانش آموزان با آن روبرو هستند، مقابله با توطئه های فرهنگی استكبار و به طور خلاصه پرورش استعدادهای آینده سازان میهن اسلامی.

موضوعات مرتبط: همگام با مربیان
برچسب‌ها: مربی امورتربیتی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 9 / 12 / 1395

نتیجه تصویری برای طهارت و نجاست

طهارت و نجاست

پرسش 9: آيا فلسفه «طهارت» در قرآن بيان شده است؟
پاسخ: خداى متعال پس از بيان عبادت هاى غسل، وضو و تيمم، مى فرمايد: خداوند نمى خواهد با اين دستورات بر شما سخت بگيرد. راز اين دستور آن است كه شما طاهر شويد (ما يُريدُ اللّهُ لِيَجعَلَ عَلَيكُم مِن حَرَج و لـكِن يُريدُ لِيُطَهِّرَكُم) ؛[10]تا انسان طاهر نشود به خدايى كه طيّب است نمى رسد. اصولا همه دستورات خداى سبحان چه دستور عبادى و چه دستور مالى، رازش همان طهارت باطن است و اين طهارت، محبوب خداى مهربان است.
http://www.maarefquran.com/images/icons/page.gif 
پرسمان قرآنى فلسفه احكام، صفحه 31
پرسش 10: با توجه به آيات قرآن كريم فلسفه وضو چيست؟
پاسخ: وضو عبارت است از شستن صورت و دستها و مسح جلوى سر و روى پاها كه يك عبادت محسوب مى شود.[11]ممكن است تمام فلسفه وضو و غسل براى ما روشن نباشد؛ آنچه بايد از روى دليل و عقل پذيرفته شود، اصول دين است؛ بنابراين اگر عالم و حكيم بودن خداوند را با دليل و عقل ثابت كرديم، لازم نيست فلسفه همه دستورات او را بدانيم، پس در امور جرئى و فروعات ديگر، گر چه حكمت آن بر ما پوشيده باشد، (پيروى) لازم است؛ با اين حال وضو و غسل، داراى دو فايده روشن است:

فوايد وضو

1. امام رضا(عليه السلام) فرمود: فرمان به وضو، براى اين است كه بندگان هنگام ملاقات خدا پاك باشند و دستورات او را به كار بندند؛ از آلودگى ها و نجاست ها بر كنار شوند؛ علاوه بر اين، وضو سبب مى شود كه آثار خواب و كسالت از انسان بر طرف شده و قلب براى قيام در پيشگاه خدا نور و صفا يابد.[12]
2.
فايده بهداشتى: برخى فوايد بهداشتى مربوط به بهداشت روانى از جمله برطرف شدن كسالت و تنبلى و ايجاد شادابى جسمى و روحى است و برخى ديگر فوايد بهداشتى وضو مربوط به بهداشت جسمى فردى و اجتماعى است كه به برخى از آن ها اشاره مى شود.
1.
دست و صورت غالباً در معرض آلودگى هاى فراوانى هستند، از اين رو وقتى در وضو شسته مى شوند از اين آلودگى ها پاك مى شوند، به ويژه كه شستن بايد به گونه اى باشد كه آب به پوست برسد و هرگونه چربى و موانع ديگر قبل از وضو از دست و صورت زدوده شود.
2.
ساير اعضاى وضو ـ سر و پاها ـ از طرفى كم تر در معرض آلودگى ها قرار دارند و از طرفى شستن مداوم آن ها در هر وضو به ويژه در مناطق سردسير كار دشوارى
http://www.maarefquran.com/images/icons/page.gif 
پرسمان قرآنى فلسفه احكام، صفحه 32
است؛ ولى وقتى انسان آن را مسح مى كند در واقع سر و پاهاى خود را بازبينى مى كند كه اگر آلوده هستند آلودگى را از آن ها بزدايد به ويژه با توجه به اين كه اگر مانعى مانند: گل، چربى و... تمام روى پا يا سر را فرا گرفته باشد، بايد پيش از وضو سر و پاهاى خودش را تميز كند در غير اين صورت وضويش باطل است.
3.
ممكن است يكى از حكمت هاى لزوم شستن دست و صورت در وضو اين باشد كه از راه پوست نيز ميكروب ها وارد بدن مى شوند، ولى وقتى اين دو عضو شسته شوند از ورود ميكروب ها به بدن ـ از طريق دست و صورتى كه بيش تر در معرض آلودگى ها قرار دارد ـ جلوگيرى مى شود.
4.
تعادل اعصاب سمپاتيك و پاراسمپاتيك نيز ممكن است يكى از حكمت هاى وضو باشد؛ زيرا تماس بدن با آب ـ به ويژه آب سرد ـ اثر عجيبى در تعادل ميان اين دو اعصاب دارد.

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: طهارت و نجاست
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 9 / 12 / 1395

احکام طهارت و نجاست در بهاییت

پرسش 13: با توجه به جايگاه ويژه انسان در قرآن فلسفه نجس بودن مدفوع انسان چيست؟
پاسخ: بديهى است كه فلسفه و حكمت بعضى از دستورها قبل از بيان اسلام، براى مردم روشن است و اگر در اسلام هم چيزى از آن فلسفه ها آمده، ما را به حكم عقل ارشاد
http://www.maarefquran.com/images/icons/page.gif 
پرسمان قرآنى فلسفه احكام، صفحه 37
مى كند و تذكر و يادآورى است؛ مانند: نجس بودن مدفوع انسان، زشتى دروغ، خيانت، سرقت،ظلم و ستم، كم فروشى و ...ونيز مانند: خوبى نظافت و بهداشت، عدالت، كمك به مستمندان و ستمديدگان، كار و كوشش و ... اين گونه احكام وامور اخلاقى هميشه ثابت و مطلق اند و هرگز تغيير نمى كنند.
امام خمينى(رحمه الله) در اين باره مى فرمايد: «حق ـ تبارك و تعالى ـ با عنايت و رحمت، به دست قدرت خود، كه طينت آدم اوّل را مخّمر فرمود، دو فطرت و جبلّت به آن مرحمت نمود: يكى اصلى و ديگر تبعى، كه اين دو فطرت عروج او است به سوى مقصد و مقصود اصلى. يكى از آن دو فطرت ـ كه سمت اصليت دارد ـ فطرت عشق به كمال مطلق و خير و سعادت مطلقه است كه در كانون جميع سلسله بشر، از سعيد و شقى و عالم و عالى و دانى، مخمّر و مطبوع است. و ديگرى از آن دو فطرت، كه سمت فرعيّت و تابعيّت دارد، فطرت تنفّر از نقص و انزجار از شرّ و شقاوت است كه اين مخمّربالعرض است و به تبع آن فطرت عشق به كمال، تنفّر از نقص نيز مطبوع و مخمّر در انسان است[22] بنابراين با استناد به نظر امام خمينى (ره) مهم ترين فلسفه احكام به صورت كلى دائر مدار ملايم و مخالف بودن با فطرت انسانى است. همان گونه كه آيه شريف قرآن (فِطرَتَ اللّهِ الَّتى فَطَرَ النّاسَ عَلَيها)[23]به آن اشاره دارد. فطرت الهى، همان فطرتى است كه خداى متعال انسان را بر آن آفريده است.[24]
ائمه هدى(عليهم السلام) متناسب با سطح افكار مردم؛ و علماى دين با تعمّق در آيات و روايات در اين باب، جهاتى درباره فلسفه نجاست مدفوع آدمى ذكر كرده اند كه در اين نوشتار به اختصار به بعضى از ثمرات اخلاقى و عملى آن در زندگى شخصى اشاره مى شود. عالم ربانى مرحوم ملاّ احمد نراقى (اعلى اللّه مقاله) مى فرمايد:از جمله آداب باطنيه طهارت از نجاسات و ازاله آن ها در وقت قضاى حاجت در بيت الخلا، آن است
http://www.maarefquran.com/images/icons/page.gif 
پرسمان قرآنى فلسفه احكام، صفحه 38
كه به فكر پستى خود و اندرون پر از كثافت خود افتد و نقص و قصور خود را به نظر آورد و خود را تصور كند كه چگونه اندرون او آكنده از قاذورات است و خود حامل نجاسات است و چون به فراغت از قضاى حاجت، به استراحت افتد و سبكبار گردد، يادآورد اگر اخلاق ذميمه اى را كه به سبب نجاسات باطنيه (مثل كبر و حسد و بخل و ...) در او مجتمع گشته اند از خود دور كند و از آنها فارغ شود، نفس او به استراحت مى افتد و دل او از چركينى آنها مطمئن مى شود و لايق وقوف بساط خدمت مى گردد و اهليت وصول به حرم قرب ربّ العزه به هم مى رساند. پس هم چنان كه سعى مى كند در دفع نجاسات ظاهريه از براى استراحت چند روزه بدن خود، بايد سعى كند در دفع كثافات باطنيه و نجاسات داخله در رگ و ريشه فرو رفته تا روح و بدن او هر دو در دنيا و آخرت ابدالآباد به استراحت افتد، حضرت امام همام جعفربن محمدالصادق(عليه السلام) فرمود: كه بيت الخلا را مستراح مى گويند از جهت اين كه مردمان در آن جا از ثقل كثافات و قاذورات فارغ مى شوند و از سنگينى نجاسات به استراحت مى افتند و مؤمن در آن جا عبرت مى گيرد كه كسى كه خود را از ثقل اموال دنيويه فارغ و از بار شهوات نفسانيه خالى سازد، به استراحت مى افتد. و دل او به فراغت از اشتغال دنيا شاد مى گردد و بايد خود را از جميع آن ها دور دارد، هم چنان كه خود را از جميع نجاسات و غايط دور مى دارد.[25]

نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 9 / 12 / 1395

نماز

نتیجه تصویری برای نماز

پرسش 15: چرا خداوند در قرآن فرموده است: نماز بخوانيد؟
پاسخ: الف) «نماز» از واجباتى كه در قرآن كريم و روايات اسلامى بر آن بيش ترين تأكيد و سفارش شده و تنها واجبى است كه مكلف ـ حتى در حال احتضار ـ بايد آن را به جا آورد و تحت هيچ شرايطى نبايد ترك شود و تمام انبياى الهى به امت هايشان بر آن سفارش كرده اند و در روز حساب رسى نيز اگر نماز پذيرفته شود، زمينه پذيرش ديگر اعمال نيز فراهم مى شود.
http://www.maarefquran.com/images/icons/page.gif 
پرسمان قرآنى فلسفه احكام، صفحه 41
خداوند در آيه هاى مختلف قرآن، بر وجوب نماز تصريح فرموده است؛ مانند: (و اَقيمُوا الصَّلاةَ و آتُوا الزَّكواةَ واَطيعوا الرَّسولَ لَعَلَّكُم تُرحَمون؛[1]و نماز را به پا داريد و زكات بدهيد و پيامبر خدا را فرمان بريد تا مورد رحمت قرار گيريد.)واژه «اقيموا» صيغه امر است و امر نيز بر وجوب دلالت مى كند.
خداوند متعال مى فرمايد: (قُل لِعِبَادِىَ الَّذينَ آمَنوا يُقيمُوا الصَّلاةَ و يُنفِقوا مِمّا رَزَقناهُم ...؛[2]به آن بندگانم كه ايمان آورده اند بگو: نماز را به پا دارند و از آنچه به ايشان روزى داده ايم،پنهان و آشكارا انفاق كنند ...) در جايى ديگر مى فرمايد: (اِنَّ الصَّلاةَ كانَت عَلَى المُؤمِنينَ كِتاباً مَوقوتـاً؛[3]نماز، وظيفه ثابت و معينى براى مؤمنان است.)
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد: اولين نگاه در روز قيامت به پرونده اعمال، نگاه به نماز است. اگر نماز بنده پذيرفته شود به بقيّه اعمال نيز توجه مى شود؛ اما اگر نماز پذيرفته نشود، به ديگر اعمال نيز توجهى نخواهد شد[4]
امام على(عليه السلام) مى فرمايد: «اُوصيكُم بِالصّلاةِ وَ حِفظِها فانّها خَيرُ العملِ و هى عَمودُ دِينِكُم؛ شما را به نماز و محافظت از آن توصيه مى كنم. همانا نماز بهترين عمل و ستون دين شماست[5]
ب) درباره فلسفه و حكمت وجوب نماز، مطالب فراوانى در قرآن و روايات اسلامى آمده است:
1.
ياد و ذكر خدا؛ خداوند متعال در قرآن مى فرمايد: (و اَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكرى؛[6]و به ياد من نماز بر پا دار) و مى فرمايد: (اَلا بِذِكرِ اللّهِ تَطمَنُّ القُلوب؛[7]آگاه باش كه با ياد خدا دل ها آرامش مى يابد.) و نيز مى فرمايد: (و مَن اَعرَضَ عَن ذِكرى فَاِنَّ لَهُ مَعيشَةً
http://www.maarefquran.com/images/icons/page.gif 
پرسمان قرآنى فلسفه احكام، صفحه 42
ضَنكـًا و نَحشُرُهُ يَومَ القِيامَةِ اَعمى؛[8]هركه از ياد من روى بگرداند،در حقيقت، زندگى تنگ و سختى خواهد داشت و روز رستاخيز او را نابينا محشور مى كنيم.)

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: نماز
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 7 / 12 / 1395

نتیجه تصویری برای اسوه دلاوران

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

 

امام حسین علیه السلام دلاور مردی بود که شجاعت و شهامتش دوست و دشمن را به حیرت آورده بود. حماسه آفرینی های آن حضرت در جنگ های جمل و صفین و نهروان زبانزد خاص و عام بود. عبداللَّه بن قیس از دلاوری های امام حسین علیه السلام در جنگ صفین چنین گزارش کرده است:

در نبرد صفین در میان لشکر علی علیه السلام و در رکاب آن حضرت بودم.

ابوایوب سلمی از فرماندهان معاویه به کمک نیروهای خود بر آب فرات مسلّط شده و آن را به روی ما بست.

لشکریان علی علیه السلام از شدت عطش به آن حضرت شکایت کردند.

امیرالمؤمنین علیه السلام نیز برای باز پس گیری آب فرات عده ای را فرستاد، امّا آنان ناامید برگشتند.

مولای متقیان علیه السلام از گرفتاری پیش آمده به شدت ناراحت شد. در آن حال امام حسین علیه السلام عرضه داشت:

«امضی الیه یا ابتاه؟»؛ پدر جان! آیا من برای باز کردن راه آب بروم؟» علی علیه السلام فرمود: «پسرم! برو

حضرت سیدالشهدا علیه السلام به همراه عده ای به نیروهای دشمن حمله کرده و آنان را از فرات دور ساخت و خیمه اش را در کنار آب برافراشت و عده ای را برای حفاظت از آب گمارد.

آنگاه نزد پدر بزرگوارش آمد و پیروزی خویش را مژده داد. امّا علی علیه السلام از شنیدن بازگشایی راه آب به گریه افتاد. به امام گفته شد: یا علی! چرا گریه می کنید؟! این اولین پیروزی است که در این جنگ به برکت حسین علیه السلام به دست آمد امام فرمود: بلی درست است، امّا من به یاد عاشورا افتادم که حسینم با لب تشنه به شهادت می رسد و از شدّت ظلم اسب او شیهه می کشد و می گوید: ای وای از دست امتی که فرزند دختر پیامبرشان را کشتند.[1]

منبع : پاک نیا، عبد الکریم؛ ویژگی های امام حسین (ع)، الخصائص الحسینیة، ص: 72

موضوعات مرتبط: داستانها
برچسب‌ها: اسوه دلاوران
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 7 / 12 / 1395

 کشف ردپای بسیار بزرگ یک دایناسور  + عکس,جای پای بزرگ یک دایناسور,رد پای دایناسور

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 یکی از سرهنگان انوشیروان ، پادشاه ظالم ساسانی ، زنی زیبا در خانه داشت .
انوشیروان در آن زن طمع نموده و به قصد تجاوز به او در غیاب شوهرش به منزل وی آمد .
زن این جریان را بعدا به شوهر خویش رسانید ، بیچاره سرهنگ دید زنش را که از دست داده سهل است جانش نیز در خطر می باشد ، فورا زن خود را طلاق داد تا از عواقب آن مصون بماند .
هنگامی که این خبر به انوشیروان رسید آن سرهنگ را فورا احضار نموده و به او گفت : شنیده ام یک بوستان بسیار زیبایی داشته ای و اخیرا آن را رها کرده ای ، چرا ؟
سرهنگ پاسخ داد : چون جای پای شیر در آن بوستان دیدم ترسیدم مرا بدرد .
انوشیروان خندید و گفت : دگر آن شیر به آن بوستان نخواهد آمد . (1)
اصولا تاریخ سلاطین و حکام ستمگر همواره با این فجایع است ، در حوزه سلطنت و قدرت آنها آنجه را که اهمیت و امنیت ندارد جان و مال و شرف و ناموس ملت است و تازه آنچه که در داستان فوق نقل شده نمونه کوچکی از جنایات بسیاری است که در زندگی و سلطنت سلطانی رخ داده که او را به غلط ((عادل )) نامیده اند .

1- مسئله حجاب ، ص 30
حکایتها و هدایتها در آثار شهید مطهری - محمد جواد صاحبی

 

موضوعات مرتبط: داستانها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 7 / 12 / 1395

نتیجه تصویری برای , تقوای چشم,
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

 یکی از خصوصیات حضرت آیت الله حاج شیخ محمد تقی ستوده، تقوای چشم بود. اگر چشم ایشان در خیابان به نامحرم می‌افتاد، فوراً چشم خود را بسته، به جهت دیگری روی می‌گرداند.
خود ایشان بیان می‌کرد: اگر برای من حتی در خواب هم، چنین منظره‌ای پیش بیاید، در آنجا هم همین رفتار را دارم و چشم‌هایم را می‌بندم.
وی این مطلب را بر یک مطلب کلامی شاهد می‌گرفت که در عالم برزخ می‌گویند انسان صفاتش را همراهش دارد و خواب نمودی از برزخ است. می‌گفت: انسان هر ملکه‌ای که در بیداری دارد، در خواب هم همان حالت را دارد و در برزخ هم همین طور است.
همسرشان نقل می‌کرد: یک بار کاری با ایشان داشتم و به مسجد رفتم و منتظر شدم تا ایشان از مسجد بیرون بیاید و آن کار را به ایشان بگویم.
همان طور که کنار ایستاده بودم و ایشان بیرون می‌آمد، گفت: همشیره! فرمایشی داشتید؟
اصلاً نگاه نمی‌کرد ببیند چه کسی است که من را بشناسد و همان طور که سرشان پایین بود، از من سؤال کرد.

منبع : قنبری، محمد، یادمان آیت الله حاج شیخ محمد تقی ستوده، ص56

موضوعات مرتبط: داستانها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 6 / 12 / 1395

نتیجه تصویری برای پرسش وپاسخ

. هلاك و تهلكه به چند نحو متصور است كه از آن جمله، نابودى و ضايع و بيهوده شدن است و ممكن است مراد از تهلكه در آيه شريفه، اين قسم هلاكت باشد و اين در موردى است كه در القاى در تهلكه، مقصد صحيح شرعى و عقلى نباشد؛ اما اگر مقصد صحيح شرعى ـ مثل حفظ دين و اداى تكليف و دفاع از احكام ـ در نظر باشد، فداكارى و جانبازى، القاى در تهلكه و فنا نيست.
كسى كه در راه خدا و براى حفظ دين و مصالح عموم كشته شود، ضايع و باطل نشده؛ بلكه باقى و ثابت تر گرديده است. پس در زمينه تحصيل مصلحت يا دفع مفسده اى كه از نظر شرعى مهم تر از حفظ جان باشد، بذل جان و تن دادن به مرگ و شهادت، القاى در تهلكه نيست؛ نظير صرف مال كه اگر انسان آن را دور بريزد اسراف است؛ ولى اگر براى حفظ آبرو و شرافت يا استفاده بيشتر بدهد، بجا و مشروع است.
4.
صبر و استقامت در ميدان جهاد و دفاع از دين، بخصوص در مواردى كه پشت كردن به جنگ سبب تزلزل و شكست سپاه اسلام و غلبه كافران شود و
فداكارى موجب تشويق مجاهدان گردد ـ با علم به شهادت ـ ممدوح، بلكه واجب است و هيچ كس اين گونه مردانگى و ثبات قدم و استقامت را، القاى نفس در تهلكه نشمرده است؛ بلكه هميشه ـ بخصوص در صدر اسلام ـ يكى از افتخارات بزرگ و سربلندى هاى سربازان، پرچم داران و فرماندهان بوده است؛ مانند استقامت تاريخى و جانبازى و فداكارى جناب جعفر طيار عليه السلامدر جنگ موته. اين جانبازى و مجاهدت اقدام به شهادت درك سعادت و رستگارى و تقرب به خداوند متعال است؛ نه خودكشى و القاى نفس در هلاكت.
5.
آيه كريمه اگر چه دلالت بر حرمت القاى نفس در تهلكه دارد؛ اما چون متعلَّق نهى عنوان «القا در تهلكه» است و مثل تعلق نهى به موضوعات خارجى (مانند شرب خمر يا قمار) نيست، تحقق مصداق و فرد آن، دائرمدار تحقق عنوان مذكور است. ممكن است يك اقدام و عملى در حالى و يا نسبت به شخصى، القا در تهلكه باشد و در حالى ديگر يا نسبت به شخصى ديگر، نباشد.
پس از بيان اين مقدمات، گفتنى است كه:
يكم. امام از تمام امّت اعلم به احكام و معصوم از خطا و اشتباه است و آنچه از او صادر شود، طبق فرمان الهى و تكليف شرعى مى باشد.
دوّم. بنى اميه حضرت اباعبدالله عليه السلام را به شهادت مى رساندند؛ خواه به سوى عراق مى رفت يا در مكه مى ماند. آن حضرت در اين مورد تمام مصالح را ملاحظه كرد و هر كس با دقّت برنامه قيام آن حضرت را ملاحظه كند، مى فهمد كه امام براى آنكه شهادت و مظلوميتش حداكثر فايده را براى بقاى اسلام و احياى دين داشته باشد، تمام دقايق و نكات را مراعات كرد.
سوّم. هدف امام حسين عليه السلام از قيام و امتناع از بيعت و تسليم نشدن و تحمل آن مصايب عظيم، نجات دين بود و اين هدفى بود كه ارزش داشت آن حضرت براى حصول آن، جان خود و جوانان و اصحابش را فدا كند. از اين جهت شهادت
را اختيار كرد و از آن مصيبت هاى بزرگ استقبال نمود.
مقصود اصلى امام حسين عليه السلام، امتثال امر خدا و حفظ دين و حمايت از حق و كشيدن خط بطلان بر حكومت بنى اميه و افكار و هدف هاى آنها بود و مقدمه رسيدن به اين مقصود، تسليم نشدن و استقامت تا سر حد شهادت و آن همه حادثه بود. بنابراين استقامت در راه عقيده و حفظ دين، باعث سربلندى و افتخار است و موضوع آن از القاى نفس در تهلكه خارج مى باشد.

جايگاه زنان
پرسش 24. چرا امام حسين عليه السلام با اينكه مى دانست به شهادت مى رسد، خانواده خود را به همراه برد؟ جايگاه و نقش زنان در انقلاب عاشورايى حسين عليه السلام چه بود؟
نهضت امام حسين عليه السلام دو چهره داشت و بر اساس هر يك از آنها، يك تقسيم كار صورت گرفت: يكى فداكارى و جانبازى و «شهادت» و ديگرى «ابلاغ پيام». البته ابلاغ پيام جز با فداكارى ها و زحمات طاقت فرسا ممكن نبود. جايگاه و نقش اصلى زنان در عمل به وظيفه دوم، تبلور يافت. گرچه زنان در تربيت رزمندگان، تهييج آنان و ساير اقدامات پشتيبانى نقش ايفاء كردند؛ اما وظيفه اصلى آنان، «پيام رسانى» بود.
براى بحث راجع به نقش زنان در تبليغ نهضت حسينى و اسلام، ابتدا دو مقدمه را بايد بيان كرد. يكى اينكه طبق روايات، تمام كارهاى سيدالشهدا عليه السلام روى حساب بوده است و علت اينكه به رغم آگاهى از خطرات سفر، اهل بيت را همراه خود به سوى كوفه برد، اين بود كه به واسطه الهامى كه از عالم معنا به اباعبدالله عليه السلام شد و پيامبر صلى الله عليه و آله در عالم رؤيا به ايشان فرمود: «اِن الله شاء اَن يراهنّ سبايا»؛[31] حضرت فهميد كه اسارت اينها مورد رضاى حق است؛ يعنى، حضرت
مصلحت تشخيص داد كه اهل بيت خود را همراه ببرد. در حقيقت امام عليه السلام با اين كار، مبلغان خود را به شهرهاى مختلف و حتى به قلب حكومت دشمن فرستاد و پيام خود را به گوش همگان رساند.
مطلب دوّم بحثى درباره نقش زن در تاريخ است، هيچ كس منكر نقش زن در طول تاريخ نيست و لااقل نقش غيرمستقيم زن را همه قبول دارند؛ بدين صورت كه زن، مرد را مى سازد و مرد تاريخ را و نقشى كه زن در ساختن مرد دارد، بيشتر از نقشى است كه مرد در ساختن تاريخ دارد. به طور كلى، زنان، از نظر نقش داشتن يا نداشتن در طول تاريخ، به سه دسته تقسيم مى شوند:
الف. زنانى كه مثل شى ء گران بها، اما بدون نقش بودند؛ مثل بسيارى كه زن براى آنها يك شى ء ـ نه شخص ـ گران بها بوده كه بايد در حريم خود محفوظ بماند و به دليل همان گران بهايى اش بر مرد اثر مى گذاشت. مى توان گفت: سازنده چنين جوامعى تنها جنس مذكر بوده است.
ب. در بعضى از جوامع، زن از حالت شى ء بودن خارج شده، وارد اجتماع مى شود؛ اما حريم خود را گم مى كند و چون در همه جا حضور مى يابد، ارزش خود را از دست مى دهد و بى ارزش مى شود! زن در اين جوامع «شخص» است؛ اما شخصى بى ارزش. از نظر رشد برخى استعدادهاى انسانى ـ از قبيل علم، اراده، شخصيت اجتماعى، حضور در مشاغل مختلف و ... ـ به او شخصيت مى دهند و از شى ء بودن خارجش مى سازند؛ ولى از طرف ديگر، ارزش او را براى مرد از بين مى برند. از طبيعت زن اين است كه براى مرد گران بها باشد وا گر اين را از او بگيرند، روحيه او متلاشى مى شود. سازنده اين جوامع گرچه مذكر ـ مؤنث است، اما زن، كالاى ارزان است؛ بدون اينكه در نظر هيچ مردى عزت و احترام لايق يك زن را داشته باشد!

ج. از نظر اسلام، زن بايد ارزشمند باشد؛ يعنى، از طرفى شخصيت روحى و معنوى و كمالات انسانى، ـ مثل علم، هنر، اراده قوى، شجاعت، خلاقيت و حتى فضايل معنوى ـ را در سطح عالى داشته باشد و از طرف ديگر مبتذل نباشد. قرآن كريم نيز به زنان چنين ارزشى داده است؛ مثلاً حوا را در كنار آدم مخاطب قرار داده، از هر دو مى خواهد كه به آن درخت نزديك نشوند.[32] ساره نيز مانند ابراهيم خليل عليه السلامفرشته ها را مى بيند و با آنان صحبت مى كند. مريم عليهاالسلام از خداوند رزق و روزى هايى مى گيرد كه زكريا در تعجب فرو مى رود و فاطمه زهرا عليهاالسلام كوثر (خيركثير) خوانده مى شود.
در تاريخ اسلام، بهترين نمونه چنين زنى حضرت زهرا عليهاالسلام است. او كه خوشحال مى شود تنها كارهاى داخل منزل از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله به او واگذار شده، در مسجد، چنان خطبه اى مى خواند كه امثال بوعلى نيز قادر به چنين انشايى در مسائل توحيدى نمى باشند. اما در عين حال، آن حضرت خطبه خويش را از پشت پرده مى خواند؛ يعنى، در عين حفظ حريم خود با مردان، نشان مى دهد كه يك زن چقدر مى تواند مؤثر در جامعه باشد.
با اين دو مقدمه بايد گفت: كه تاريخ كربلا، يك تاريخ مذكر ـ مؤنث است؛ يعنى، زن و مرد هر دو در آن نقش دارند؛ ولى هر يك در مدار خودش و بدون خارج شدن از حريم خود.
نقش مردان در حادثه عاشورا روشن است؛ اما نقش زنان به خصوص با حضرت زينب عليهاالسلام از عصر عاشورا به بعد تجلّى پيدا مى كند و تمام كارها از اين پس به او واگذار مى شود. او در مقابل پيكر مطهر امام، كارى مى كند كه دوست و دشمن به گريه در مى آيند و در واقع اولين مجلس عزادارى امام حسين عليه السلامرا برپا
مى كند. از امام سجاد عليه السلام و ديگر زنان و كودكان، پرستارى مى كند و در مقابل دروازه كوفه با خطبه خود، شجاعت على عليه السلام و حياى فاطمه عليهاالسلام را در هم مى آميزد و خطابه هاى عالى علوى را به ياد مردم مى آورد و مردم كوفه را نسبت به كارى كه انجام داده بودند، متنبه مى سازد. اين است زنى كه اسلام مى خواهد. شخصيت رشد يافته اجتماعى در عين حيا و عفت و رعايت حريم.[33]
با توجه به آنچه گفته شد، همراهى خانواده امام حسين عليه السلام در نهضت عاشورا از چند جهت حائز اهميت است؛
1.
زنان و كودكان توانايى تبليغ و پيام رسانى را دارند.
2.
علاوه بر توانايى تبليغ، دشمنان نيز از مقابله با آنان عاجزند؛ زيرا بايد حريم آنان را حفظ كنند و در صورت آسيب رسانى به زنان و كودكان، عواطف همگان جريحه دار مى شود و نزد افكار عمومى در طول تاريخ محكوم خواهند شد. چنان كه در واقعه كربلا دشمنان حتى نزد خانواده هاى خود، سرافكنده شدند.
ديگر آنكه از نگاه عرفانى، امام حسين عليه السلام تمام هستى خود و اطرافيان خود را بدون هرگونه كاستى، در طبق اخلاص گذاشت و به درگاه خداوند آورد. ثمره چنين اخلاصى آن شد كه نهضت عاشورا در طول و عرض تاريخ، براى مسلمانان و غير مسلمانان، تأثيرگذار باشد و در قيامت نيز به درجه اى برسند كه همگان غبطه آن را بخورند. براى توضيح بيشتر در اين باره، چند نكته قابل ذكر است:

يك. پيام رسانى
تكليف اجتماعى در آيين اسلام، ويژه مردان نيست؛ بلكه زنان متعهد و مسلمان نيز در برابر جريان حق و باطل و مسأله ولايت و رهبرى، وظيفه دارند و بايد از رهبرى حق، دفاع و پيروى كنند و از حكومت هاى فساد و مسؤولان نالايق، انتقاد
نمايند و در صحنه هاى گوناگون اجتماعى، حضورى مؤثر داشته باشند.
در تداوم مسيرى كه حضرت زهرا عليهاالسلام در حمايت از امام معصوم عليه السلام و افشاگرى عليه رويه هاى ناسالم زمامداران داشت؛ زنان به خصوص حضرت زينب عليهاالسلام نيز در نهضت كربلا دوشادوش امام حسين عليه السلاممشاركت داشتند.
هر قيام و نهضتى، عمدتاً از دو بخش «خون» و «پيام» تشكيل مى گردد. مقصود از بخش «خون»، مبارزات خونين و قيام مسلحانه است كه مستلزم كشتن و كشته شدن و جانبازى در راه آرمان مقدس است. مقصود از بخش «پيام» نيز، رساندن و ابلاغ خواسته هاى انقلاب و بيان آرمان ها و اهداف آن است.
با بررسى قيام مقدس امام حسين عليه السلام، اين دو بخش كاملاً در آن به چشم مى خورد؛ زيرا انقلاب امام حسين عليه السلام تا عصر عاشورا مظهر بخش اول، يعنى (بخش خون و شهادت)، بود و رهبرى و پرچم دارى نيز بر عهده خود ايشان قرار داشت. پس از آن، بخش دوم به پرچم دارى امام سجاد عليه السلام و حضرت زينب عليهاالسلام آغاز گرديد. آنان با سخنان آتشين خود، پيام انقلاب و شهادت سرخ حضرت سيدالشهدا و يارانش را به آگاهى افكار عمومى رسانيدند و طبل رسوايى حكومت پليد اموى را به صدا درآوردند.
با توجه به تبليغات بسيار گسترده و دامنه دارى كه حكومت اموى از زمان معاويه، عليه اهل بيت عليهم السلام ـ به ويژه در منطقه شام به راه انداخته بود ـ بى شك اگر بازماندگان امام حسين عليه السلامبه افشاگرى و بيدارسازى نمى پرداختند، دشمنان اسلام و مزدوران قدرت هاى وقت، نهضت بزرگ و جاويدان آن حضرت را در طول تاريخ، كم ارزش و چهره آن را وارونه نشان مى دادند؛ همچنان كه برخى در تهمتى درباره امام حسن عليه السلام گفتند: «بر اثر ذات الريه و سل از دنيا رفت».
اما تبليغات گسترده بازماندگان حضرت سيدالشهدا عليه السلام در دوران اسارت ـ كه كينه توزى سفيهانه يزيد چنين فرصتى را براى آنان پيش آورده بود ـ اجازه چنين تحريف و جنايتى را به دشمنان نداد. ضرورت حضور و نقش بازماندگان عاشورا، با بررسى و مطالعه در حكومت امويان بر شام، بيش از پيش روشن مى شود.

دو. خنثى سازى تبليغات بنى اميه
شام از آن روز كه به تصرف مسلمانان درآمد، تحت سيطره فرمان روايانى چون خالد پسر وليد و معاويه پسر ابوسفيان قرار گرفت. مردم اين سرزمين، نه سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را دريافته بودند و نه روش اصحاب او را مى دانستند و نه اسلام را دست كم آن گونه كه در مدينه رواج داشت، مى شناختند؛ البته 113 تن از صحابه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله يا در فتح اين سرزمين شركت داشتند، و يا به تدريج در آنجا سكونت گزيده بودند؛ ولى بررسى زندگى نامه اين افراد نيز روشن مى كند كه جز چند تن، بقيه آنان براى مدت كمى محضر پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله را درك كرده و جز يك يا چند حديث، روايت نكرده بودند.
گذشته از آن، بيشتر اين افراد در طول خلافت عمر و عثمان تا آغاز حكومت معاويه، وفات كردند و در زمان قيام امام حسين عليه السلام تنها يازده تن از آنان زنده بوده و در شام به سر مى بردند.
اينان مردمانى در سنين هفتاد تا هشتاد سال بودند كه گوشه نشينى را بر آميختن با توده ترجيح داده و در عامه مردم نفوذى نداشتند. و در نتيجه نسل جوان آن روز، از اسلام حقيقى چيزى نمى دانستند و شايد در نظر آنان، اسلام هم حكومتى بود مانند حكومت كسانى كه پيش از ورود اسلام بر آن سرزمين فرمان مى راندند! و تجمّل دربار معاويه، حيف و ميل اموال عمومى، ساختن كاخ هاى بزرگ و تبعيد و زندانى كردن و كشتن مخالفان، براى آنان امرى طبيعى بود؛ زيرا چنين نظامى نيم قرن پيش از آن سابقه داشت و به يقين كسانى بودند كه مى پنداشتند آنچه در مدينه
عصر پيامبر گذشته، نيز اين چنين بوده است.[34]
معاويه حدود 42 سال در شام حكومت كرد و در اين مدت نسبتاً طولانى، مردم شام را به گونه اى پرورش داد كه فاقد بصيرت و آگاهى دينى باشند و در برابر اراده و خواست او، بى چون و چرا تسليم شوند.[35] معاويه در طى اين مدت، نه تنها از نظر نظامى و سياسى مردم شام را تحت سلطه خود قرار داد كه از نظر فكرى و مذهبى نيز مردم آن منطقه را كور و كر و گمراه بار آورد تا آنچه او به اسم تعليمات اسلام به آنان عرضه مى كند، بى هيچ اعتراضى بپذيرند.
حكومت پليد بنى اميه با تبليغات زهرآگين و كينه توزانه، خاندان پاك پيامبر را در نظر مردم شام منفور جلوه داد و در مقابل، بنى اميه را خويشان رسول خدا و نزديك ترين افراد به او معرفى كرده؛ به طورى كه پس از پيروزى قيام عباسيان و استقرار حكومت ابوالعباس سفّاح، ده تن از امراى شام نزد وى رفتند و همه سوگند خوردند كه ما تا زمان قتل مروان آخرين (خليفه اموى)، نمى دانستيم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله جز بنى اميه خويشاوندى داشت كه از او ارث ببرند، تا آنكه شما امير شديد.[36]
بنابراين، جاى شگفتى نيست اگر در مقاتل مى خوانيم: به هنگام آمدن اسيران كربلا به دمشق، مردى در برابر امام زين العابدين عليه السلام ايستاد و گفت: سپاس خدايى را كه شما را كشت و نابود ساخت و مردمان را از شرّتان آسوده كرد! حضرت كمى صبر كرد تا شامى هر چه در دل داشت بيرون ريخت؛ سپس با تلاوت آياتى مانند:
«
إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً».[37] فرمود: اين
آيات در حق ما نازل شده است. پس از آن بود كه مرد فهميد آنچه درباره اين اسيران شنيده، درست نيست. آنان خارجى نيستند؛ بلكه فرزندان پيامبر هستند؛ و از آنچه گفته بود، پشيمان شد و توبه كرد.[38]
بنابراين با حركت منزل به منزل خاندان امام حسين عليه السلام و خطبه ها و روشنگرى هاى امام سجاد عليه السلام و حضرت زينب عليهاالسلام، تحريفات چندين دهه بنى اميه ـ حتى در «شام» به عنوان مركز خلافت دشمنان ـ خنثى شد.
سه. افشاى چهره ظالمان
بُعد ديگر علت حضور خانواده امام حسين عليه السلام، نشان دادن چهره سفّاك، بى رحم و غيرانسانى يزيد و حكومت وى بود. يكى از عوامل مؤثر در پذيرش پيام از سوى مردم و رساتر بودن تبليغات از سوى پيام آوران، عنصر مظلوميت است. از اين رو برخى از جناح ها، گروه ها و احزاب سياسى هنگام تبليغات براى نفوذ بيشتر در اذهان مردم و افكار عمومى، مظلوم نمايى مى كنند؛ چون انسان، فطرتا از ظلم و ظالم بيزار و متنفر است، همچنان كه مظلوم، محبوب و حداقل مورد عواطف و احساسات مثبت مردم است.
در حادثه كربلا، نه مظلوم نمايى؛ بلكه حقيقت مظلوميت با فداكارى اهل بيت آميخته شد و آنان پيام سالار شهيدان و اصحاب را با عالى ترين صورت به همه مردم ابلاغ كردند؛ به گونه اى كه امروز نيز صداى آنان، در وجدان بشريت به گوش مى رسد.
خردسالان و زنان، كه نه سلاح جنگى داشتند و نه توان رزم؛ ولى با قساوت بارترين شكل ممكن مورد ضرب و شتم و هتك حرمت و آزردگى عواطف و احساسات قرار گرفتند. طفل شش ماهه با لب هاى تشنه در كنار شط
فرات جان داد؛ دخترك خردسال كنار پيكر خونين و قطعه قطعه پدر كتك خورد؛ خيمه هاى آنان به آتش كشيده شد و ... اين عوامل در ابلاغ پيام و افشاى ماهيت حكومت يزيد كمتر، از آن شهادت و جانبازى اصحاب نبود. همين «صداى العطش» طفلان امام حسين و قنداقه خونين على اصغر عليه السلام است كه آن شمشيرزدن ها و خون هاى ريخته شده را زنده نگه داشته است.
امام سجاد عليه السلام در شام همين كه خواست دستگاه بنى اميه را رسوا كند، فرمود: پدرم امام حسين عليه السلام را به نحو مُثله و قطعه قطعه كردن، شهيد كردند. همچون پرنده اى در قفس، پر و بال او را شكستند تا جان داد.
اينجا اگر امام سجاد عليه السلام مى فرمود: «پدرم را شهيد كردند»، در چشم مردم شام ـ كه شناخت عميقى نسبت به اهل بيت نداشتند ـ خيلى مهم نبود؛ زيرا مى گفتند: «در جنگ، افرادى كشته مى شوند و يكى از آنان امام حسين بوده است».
امام سجاد عليه السلام فرمود: بر فرض قصد كشتن داريد؛ اما چرا اين گونه كشتيد؟ چرا مثل پرنده بدنش را پاره پاره كرديد؟ چرا كنار نهر آب، او را تشنه كشتيد؟ چرا او را دفن نكرديد؟ چرا به خيمه هاى او حمله كرديد؟ چرا كودك او را شهيد كرديد؟ اين كلمات به قدرى در نزد افراد غيرقابل خدشه بود كه شام را طوفانى كرد و يك جنبش فكرى و فرهنگى، عليه رژيم اموى به راه انداخت.
نكته پايانى آنكه، يزيد مى خواست با كشتن مردان و به اسارت كشيدن خاندان اهل بيت، همه حركت ها را در نطفه خفه كند؛ به طورى كه همگان از چنين سرنوشتى ترسان و بيمناك باشند و خود بر اريكه قدرت تكيه بزند. اما قيام با عزت امام حسين عليه السلام و پيام رسانى افشاگرانه و مظلومانه خاندان او، هسته هاى ظلم ستيزى را براى خونخواهى امام حسين عليه السلام و از بين بردن بنى اميه در نقاط مختلف سرزمين هاى اسلامى به وجود آورد.

پی نوشت ها
_____________________
[1].
ميزان الحكمة، ج 3، ص 80.
[2].
غرر الحكم، ج 2، ص 400.
[3].
نگا: توبه، آيه 7.
[4].
نگا: اصول كافى، ج 5، ح 1، ص 55.
[5].
بحارالانوار، ج 44، باب 37، ح 2.
[6]. (
امر به معروف و نهى از منكر) فقط بر انسان قدرتمند و آگاه واجب است (فروع كافى، ج 5، ص 59).
[7].
امر به معروف و نهى از منكر را واجب نمى دانند، مگر وقتى كه از ضرر آن در امان باشند. فروع كافى، ج 5، ص 55.
[8].
امر به معروف و نهى از منكر، راه پيامبران و شيوه نيكان است. به وسيله اين اصل واجبات برپا مى گردد، راه ها امن و سرزمينها آباد مى شود و از دشمنان حقوق ضايع شده باز ستانده مى گردد. (فروع كافى، ج 5، ص 55).
[9].
حماسه حسينى، ج 1، صص 312ـ304.
[10].
مقتل خوارزمى، ج 2، ص 58؛ تذكرة الخواص، ص 261.
[11].
بنا به نقل يعقوبى و خوارزمى يزيد صريحاً به وليد نوشته بود: اگر حسين و ابن زبير از بيعت خوددارى كنند، گردنشان را بزند و سرهايشان را به نزد او بفرستد. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 15؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 180.
[12].
سموالمعنى، ص 113 و 114؛ مقتل الحسين خوارزمى، ص 184 ف 9.
[13].
تذكرة الخواص، ص 252.
[14].
تاريخ طبرى، ج 4، ص 262.
[15].
سمو المعنى، ص 118.
[16].
العدالة الاجتماعية في الاسلام، ص 180 و 181.
[17].
العدالة الاجتماعية في الاسلام، ص 181.
[18].
الاسلام و الاستبداد السياسى، ص 187 و 188.
[19].
سمو المعنى، ص 28.
[20].
تذكره الخواص، ص 283.
[21].
بگو درباره ما چه انتظارى داريد، جز اينكه يكى از دو خوبى شهادت يا پيروزى نصيب ما مى شود. (توبه، آيه 52).
[22]. «
مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الشهداء و الصالحين».(ر.ك: مجله العدل، شماره 9، سال 2، ص 6.
[23].
نگا: تاريخ طبرى، ج 5، ص 427ـ424.
[24].
همان، ص 417.
[25]. «
داناى نهان است و كسى را بر غيب خود آگاه نمى كند جز پيامبرى كه از او خشنود باشد»، جن 72، آيه 26.
[26].
ربانى خلخالى، على، چهره درخشان حسين بن على عليه السلام، ص 134ـ140.
[27].
تاريخ طبرى، ج 4، ص 292؛ الحسن و الحسين سبطا رسول الله، ص 91 و 92.
[28].
قمقام، ص 359؛ نظم در رالمسمطين، ص 215.
براى آگاهى بيشتر ر.ك:
الف. مقتل خوارزمى، ف 8، ص 160 و ف 9، ص 187 و ف 10، ص 218 و ص 191 و 192؛
ب. طبرى، ج 4، ص 31؛
پ. كامل، ج 3، ص 278؛
ت. قمقام زخار، ص 333؛
ث. قمقام، ص 263 و 264؛
ج. ترجمه تاريخ ابن اعثم، ص 346.

[29]. القاى نفس در تهلكه؛ يعنى، خود را در كارى انداختن، كه آن كار موجب هلاكت مى شود.
[30].
بقره 2، آيه 195.
[31].
بحارالانوار، ج 44، ص 364.
[32].
درباره اين فكر غلط مسيحيت كه آدم مرد اصالت دارد و حوا (زن) تبعيّت، و مبارزه قرآن با اين تفكر، استاد مطهرى مفصل بحث كرده است. ر. ك: حماسه حسينى، ج 1، صص 406ـ404.
[33].
حماسه حسينى، ج 1، صص 411ـ397 و ج 2، صص 236ـ231.
[34].
شهيدى، سيد جعفر، قيام امام حسين عليه السلام، ص 185.
[35].
آيتى، محمد ابراهيم، بررسى تاريخ عاشورا، ص 47.
[36].
ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 159.
[37].
احزاب 33: آيه 33 «بى شك خداوند مى خواهد هرگونه پليدى را از شما اهل بيت ببرد و شما را پاك سازد، پاك ساختنى».
[38].
اخطب خوارزمى، مقتل الحسين عليه السلام، ج 2، ص 61؛ اللهوف، ص 74.

 

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: پرسش وپاسخ
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 6 / 12 / 1395

نتیجه تصویری برای پرسش وپاسخ

علم به شهادت
پرسش 22. آيا امام حسين عليه السلام مى دانست شهيد مى شود؟ اگر چنين است، چرا با پاى خويش به سوى قتلگاه رفت؟
بر اساس احاديث و روايات شيعى، امامان عليهم السلام از علم غيب موهبتى از سوى خداوند بهره مندند. خداوند متعال مى فرمايد: «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً إِلاّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ».[25]
اين آيه نشان مى دهد كه علم غيب اختصاص به خداوند دارد و كسى جز خدا آن را نمى داند. اما ممكن است پيامبر با رضايت پروردگار متعال، بداند و نيز ممكن است ديگر انسان ها از سوى خدا و يا به تعليم پيامبران، از آن آگاهى يابند.
علامه طباطبايى رحمه الله ـ صاحب تفسير الميزان ـ در اين باره مى گويد: «سيدالشهدا عليه السلام ـ به عقيده شيعه اماميه ـ سومين جانشين از جانشينان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آلهو صاحب ولايت كليه مى باشد. علم امام عليه السلام به اعيان خارجيه و حوادث و وقايع ـ طبق آنچه از ادله نقليه و براهين عقليه بر مى آيد ـ دو قسم است:
قسم اول: امام عليه السلام در هر شرايطى ـ به اذن خداوندى ـ به حقايق جهان هستى آگاه است، اعم از آنها كه تحت حس قرار دارند يا آنها كه از دايره حس بيرون مى باشند؛ مانند موجودات آسمانى و حوادث گذشته و وقايع آينده.

قسم دوم: علم عادى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و نيز امام عليه السلام مانند ساير افراد، در مجراى اختيار و بر اساس علم عادى است و آنچه را شايسته مى بيند، انجام مى دهد».[26]
بايد توجه كرد كه علم قطعى امام به حوادث تغييرناپذير، مستلزم جبر نيست؛ همان طور كه علم خداوند به افعال انسان، مستلزم جبر نيست؛ چرا كه مشيّت خداوندى به افعال اختيارى انسانى، از راه اراده و اختيار تعلق گرفته است؛ يعنى، خداوند علم دارد كه انسان با اختيار و اراده خود كدام كارها را انجام مى دهد.
درباره امام حسين عليه السلام نيز مى دانيم و به نقل متواتر ثابت است كه رسول اكرم صلى الله عليه و آلهو امام على عليه السلام از شهادت سيدالشهدا عليه السلام خبر داده بودند و اين اخبار در معتبرترين كتاب هاى تاريخ و حديث ضبط شده است. صحابه، همسران، خويشاوندان و نزديكان پيغمبر صلى الله عليه و آله اين اخبار را بلاواسطه و يا با واسطه شنيده بودند.
همچنين وقتى امام حسين عليه السلام عازم هجرت از مدينه به مكه معظمه شد و هنگامى كه در مكه تصميم به سفر عراق گرفت؛ اعيان و رجال اسلام در بيم و تشويش افتاده و سخت نگران شدند.
هم به ملاحظه اينكه به طور يقين مى دانستند بر طبق اخبار پيغمبر صلى الله عليه و آلهشهادت در انتظار حسين عليه السلام است و هم به ملاحظه اوضاع روز و استيلاى بنى اميه بر جهان اسلام و رعب و هراسى كه از ظلم و ستم شان در دل ها افتاده و خفقانى كه قلوب مسلمين را فرا گرفته بود؛ از اينكه بتوان با حكومت ستمكار بنى اميه به مبارزه برخاست، مأيوس و نااميد بودند و هم با امتحاناتى كه مردم كوفه در عصر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام و امام حسن عليه السلامداده بودند، روشن بود كه امام حسين عليه السلام به سوى مرگ و شهادت سفر مى كند و احتمال اينكه جريان به طور ديگر خاتمه يابد، بسيار ضعيف بود.

امام حسين عليه السلام به طور مكرر از قتل خود خبر مى داد؛ اما از خلع يزيد و تصرف ممالك اسلامى و تشكيل حكومت به كسى خبر نداد؛ هر چند همه را موظف و مكلف مى دانست كه با آن حضرت همكارى كنند و از بيعت با يزيد و اطاعت او امتناع ورزند و بر ضد او شورش و انقلاب برپا نمايند. البته آن حضرت مى دانست كه چنين قيامى برپا نخواهد شد و خودش با جمعى قليل بايد قيام كنند و كشته شوند. از اين رو شهادت خود را به مردم اعلام مى كرد. گاهى در پاسخ كسانى كه از آن حضرت مى خواستند سفر نكند و به عراق نرود مى فرمود: «من رسول خدا را در خواب ديدم و در آن خواب به كارى مأمور شدم كه اگر آن كار را انجام دهم سزاوارتر است».[27]
در كشف الغمه از حضرت زين العابدين نقل شده كه فرمود: «به هر منزل فرود آمديم و بار بستيم، پدرم از شهادت يحيى بن زكريا سخن مى گفت و از آن جمله روزى فرمود: از خوارى دنيا نزد بارى تعالى اين است كه سر مطهر يحيى را بريدند و به هديه نزد زن زانيه اى از بنى اسرائيل بردند».[28]
بنابر آنچه گفته شد مدارك و مصادر معتبر تاريخى دلالت دارند كه امام حسين عليه السلام از شهادت خود و به دست نيامدن پيروزى نظامى، علم و آگاهى داشت و قيام آن حضرت، اعلان بطلان حكومت يزيد، احياى دين، رفع شبهات و
انحرافات فكرى و نجات اسلام از ضربات كشنده حكومت يزيد بود. هنر امام حسين عليه السلامدر اين بود كه «حقانيت» خود را با پاسخ به دعوت كوفيان، با تدبير و «عقلانيت» پيش برد؛ به گونه اى كه بر همگان اتمام حجت شد و نهضت خود را با «مظلوميت» آميخته كرد تا چهره ظالمان هر چه منفورتر در طول تاريخ باقى بماند و قابل محو شدن و كم رنگ شدن نباشد. لذا اين رنگ الهى تنها با «شهادت و اسارت» جاودانه ماند.
القاى نفس در تهلكه[29]
پرسش 23. اگر هدف انسان كشته شدن و مظلوميت و اسارت اهل و عيال باشد؛ القاى نفس در تهلكه است كه عقلاً و شرعا بر حسب آيه كريمه «و لاتلقوا بايديكم الى التهلكة»[30]، جايز نيست؛ پس چگونه امام عليه السلام براى شهادت و كشته شدن بيرون شد و مقدمات آن را با اختيار خود فراهم ساخت؟
1.
خود را در معرض نابودى قرار دادن يا القاى نفس در تهلكه يكى از موضوعاتى است كه به حسب اختلاف احوال و عناوين، گاه موضوع حكم تحريمى و گاه موضوع حكم الزامى و وجوبى مى شود و اين طور نيست كه مطلقا القاى نفس در تهلكه حرام باشد؛ بلكه گاهى هم واجب است، و اگر فرضا اين آيه عموم داشته باشد، با ادلّه ديگر تخصيص مى خورد.
اگر اسلام در معرض نابودى باشد و نجات آن متوقف بر القاى نفس در تهلكه باشد، آيا باز هم القاى نفس در تهلكه جايز نيست؟
آيا عقلاً و شرعا كسى كه براى حفظ جان خود اسلام را در تهلكه بگذارد، مسؤول نيست؟ آيا اين مورد از دفاع و جهاد، اولى به فداكارى و وجوب نيست؟
فلسفه جهاد و دفاع، دعوت به توحيد و آزاد كردن بشر از پرستش غيرخدا و
حفظ اسلام و نجات دين از نابودى و يا حفظ كشور اسلام از تسلط اجانب است كه طبق احكام جهاد و دفاع ـ با يقين به كشته شدن و افتادن نفوس بسيار در تهلكه ـ واجب است.
اگر دفاع از سنگر و مرزى، متوقّف بر كشته شدن جمعى از لشكر بود و براى حفظ مملكت اسلام، دفاع از آن ضرورت داشت؛ بايد با تحمل تلفات سنگين، به دفاع پرداخت و اين القاى در تهلكه جايز؛ بلكه واجب است.
2.
اين حكم (حرمت القاى نفس در تهلكه)، حكم ارشادى و تأييد حكم عقل به قبح «القاى در تهلكه» است و بديهى است كه استنكار عقل در موردى است كه مصلحت مهم تر در بين نباشد؛ ولى اگر حفظ مصلحت بزرگ ترى توقف بر آن يافت، عقل به جواز و گاه به لزوم و حسن القا، حكم مى كند.

 

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: علم به شهادت
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 6 / 12 / 1395

نتیجه تصویری برای پرسش وپاسخ

خطر حاكميت يزيد
پرسش 20. مقصود امام حسين عليه السلام از گفتن استرجاع «انالله و انا اليه راجعون» چه بود؟ چرا امام حسين عليه السلام فرمودند با حاكميت يزيد ديگر بايد فاتحه اسلام را خواند؟
خطرى كه امام حسين عليه السلام از آن ياد كردند، خطر ارتجاع است. اين خطر از تمام مخاطراتى كه در آن روز جامعه مسلمانان را تهديد مى كرد، مهم تر و شكننده تر بود. عفريت ارتجاع، بازگشت به عصر شرك و بت پرستى و جاهليت، اندك اندك قيافه منحوس و مهيب خود را نشان مى داد.
زور سرنيزه بنى اميه، نقشه هاى وسيع آنها را در سست كردن مبانى دينى جامعه و الغاى نظامات اسلامى و تحقير شعائر دينى، اجرا مى كرد.
جهان اسلام ـ مخصوصاً مراكز حساس و شهرهايى كه رجال بزرگ و شخصيت هاى اسلامى در آن ساكن بودند مثل مكه، مدينه، كوفه و بصره ـ در سكوت مرگ بار و خفقان شديد فرورفته بود. شدت ستمگرى فرماندارانى مانند زياد، سمره، مغيره و بى باكى آنها از كشتن انسان هاى بى گناه، جرح و ضرب و
شكنجه، پرونده سازى و هتك حرمت مسلمانان، جامعه را مرعوب و مأيوس ساخته بود. امويان تصميم داشتند كه معنويت اسلام و طبقات دين دار و ملتزم به آداب و شعائر دين را ـ كه مورد احترام مردم بود ـ بكوبند و از ميان بردارند.
علائلى مى گويد: «در نزد متفكران اسلامى ثابت است كه بنى اميه، جرثومه فساد بودند و تجديد زندگى عصر جاهليت با تمام مراسم و رنگ هايش، جزو طبيعت آنها بود».[19]
سبط ابن جوزى مى گويد: «جدم در كتاب تبصره گفته است: همانا حسين به سوى آن قوم رفت، براى اينكه ديد شريعت محو شده است. پس در استوار ساختن پايه هاى آن كوشش كرد».[20]
اگر دست يزد در اجراى نقشه هاى خائنانه بنى اميه بازگذاشته مى شد ـ همان طور كه معاويه مى خواست ـ اذان و شهادت به توحيد و رسالت ترك مى شد و از اسلام اسمى باقى نمى ماند و اگر هم اسمى مى ماند، مسماى آن طريقه بنى اميه و روش و اعمال يزيد بود.
اگر خلافت يزيد با عكس العمل شديدى در جامعه اسلام مواجه نمى گشت، او به سِمَت جانشينى پيغمبر صلى الله عليه و آله پذيرفته مى شد و مملكت اسلام كانون معاصى، فحشا، قمار، شراب، رقص، غنا، سگ بازى و نابكارى مى گرديد؛ زيرا جامعه از اميران و سران خود پيروى مى كنند و كارهاى آنها را سرمشق قرار مى دهند.
از اين رو لازم بود براى حفظ اسلام و دفع خطر ارتجاع نسبت به روش يزيد، جنبش و نهضتى آغاز شود كه عموم مردم، بدانند كه سران سياسى بنى اميه از برنامه هاى اسلامى تبعيت نمى كنند.
علاوه بر اين بايد احساسات دينى مردم را بر ضد آنان بيدار ساخت تا در
مخالفت با آنها، سرسختى نشان داده و نسبت به كارها و برنامه هايى كه مطرح مى كنند، بدبين باشند و آنها را خائن و دشمن اسلام بشناسند.
قيام سيدالشهدا عليه السلام براى اين دو منظور لازم و واجب بود؛ يعنى، لازم بود كه هم پرده از روى كار بنى اميه بردارد و آنها را به جوامع اسلامى معرفى نمايد و هم احساسات دينى مردم را عليه امويان بسيج كند و عواطف جامعه را به سوى خاندان پيغمبر و اهل بيت عليهم السلام جلب نمايد و شعائر اسلام پابرجا بماند.
شدت قساوت دشمن نيز او را از جهاد در راه خدا باز نداشت؛ زيرا او مجاهدى بود كه به امر خدا قيام كرد و برايش تفاوت نداشت كه به ظاهر مغلوب باشد يا منصور؟ چون هر دو حال برايش شرافت بود: «قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاّ إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ»[21]
پس او در راه خدا و حق شهيد شد و كشندگانش به لعنت خدا و تمام ملائكه و مردم گرفتار شدند و او به بزرگ ترين درجات در نزد خدايش نائل آمد.[22]

اتمام حجت در كربلا
پرسش 21. معناى اتمام حجت در صحنه كربلا و امثال آن يعنى چه؟«عليهاالسلامقدس سرهماصلى الله عليه و آلهعليه السلامعليه السلام»
در نهضت عاشورا، امام حسين عليه السلام يك سرى شيوه ها و تاكتيك هاى تبليغى داشت تا بدين وسيله مردم را از حقيقت آگاه سازد. اين روش هاى تبليغى هم مايه ماندگارى نهضت و مصونيت چهره آن از انحرافات و كژانديشى ها بود و هم عاملى روحيه بخش در ياران و ايجاد تزلزل در انگيزه سپاه كوفه بود. و هم موجب
رسوايى يا خنثى شدن تبليغات دشمن شد. يكى از اين روشها «اتمام حجت»بود. امام حسين عليه السلامبا اين روش، راه هر گونه عذر، بهانه، توجيه و تأويل را بر روى دشمنان بسته و زمينه را براى پيوستن افراد به جبهه حق فراهم مى ساخت و انسان هاى ناآگاه را از دشمنى با آن حضرت بر حذر مى داشت.
«
اتمام حجت» شيوه اى براى احيا و ترويج فرهنگ گفت و گو تلقى مى شد؛ روشى كه حضرت ابا عبدالله عليه السلام از سنت نبوى و علوى الهام گرفته بود. آن حضرت به وضوح مشاهده مى كرد كه فرهنگ دعوت، تبليغ و ارشاد، فراموش و خشونت، زور و ارعاب جايگزين منطق، مشورت و مناظره شده است. از اين رو همواره كوشش مى كرد تا با احتجاج ها و اتمام حجت هاى خويش، اهميت و پايبندى به اصل مذاكره را به عنوان يك سنت حسنه به مردم خاطر نشان سازد.
آن حضرت در يكى از اتمام حجت هاى خود مى فرمايد:
«
آيا من پسر دختر پيامبر شما، فرزند پسر عموى او كه نخستين مسلمان بود نيستم؟ آيا حمزه سيدالشهداء و جعفر طيار عموهاى من نيستند؟ آيا سخن پيامبر خدا به شما نرسيده كه فرمود: اين دو تن سرور جوانان اهل بهشتند؟ اگر شما مرا دروغ گو مى پنداريد از كسانى چون جابر بن عبدالله انصارى، ابا سعيد خدرى، سهل بن سعد ساعدى، زيد بن ارقم وانس بن مالك بپرسيد!
آيا من كسى از شما را كشته ام كه به خونخواهى برخاسته ايد؟ يا مالى از شما نابود كرده ام كه تقاص مى كنيد يا زخمى بر كسى زده ام كه قصاص مى نماييد؟
آنها هيچ نگفتند: آن گاه امام فرياد زد: «اى شبث بن ربعى! اى حجار بن ابجر! اى قيس بن اشعث! اى يزيد بن حارث! آيا شما ننوشتيد كه ميوه هاى اينجا رسيده، باغ ها سرسبز شده و اينك بشتاب كه به سوى لشكرى آماده مى آيى؟ نه به خدا هرگز مانند مردمان دون و پست، دست بيعت نمى سپارم و مانند بردگان فرار نمى كنم.»[23]

امام عليه السلام با چنين جملاتى، به عدم تنافى منطق گفتمان با اصول گرايى و ذلت ناپذيرى تأكيد مى ورزد البته اين سيرت از سوى پيروان وى نيز پيگيرى مى شد؛ چنان كه عباس بن على، زهير بن قين و حبيب بن مظاهر در مواضع گوناگون، با دشمن خونخوار به گفت و گو پرداخته و اتمام حجت مى كردند.[24]

 

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: خطر حاكميت يزيد
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 5 / 12 / 1395

مغزی که چيزی نديده، نشنيده و نگفته فکر نيز نمی کند

«و بحث کردن با کسانيکه ايمان نمی آورند، مانند اين می ماند که کسی با کسيکه غير از صدای معمولی و بانگ چيزی را تشخيص نمی دهد جر و بحث کند. اينها کـَر و گنگ و کور مادرزادی هستند. به اين خاطر اينها فکر نیز نمی کنند».

نکته آيه: آدم کـَر و گنگ و کور مادرزادی فکر نمی کند:

همانطور که آیه مطرح کرده مغـزی که هيچگاه چيزی نشنيده و نگفـتهو نـديـده، در واقع فکر هم نمی کند و نمی تواند بکند.

( آيه بحث کردن با کسانيکه بخداوند ايمان نمی آورند (يعنی کسانيکه برای خود موضعی دارنـد و روی آن ايستاده اند و دنبال شناخت نيستند)، به جر و بحث کردنِ کسی با حيوان و يا با کسی که زبان ما را نمی داند تشـبيه کرده است. در صورت "جر و بحث" با حيوان و يا کسی که زبان ما را نمی داند، آنها از آنچه گفـته می شود فقط صدای عادی و بانگ را از هم تشخيص می دهـند).

عکس العمل نشان دادن پوست

 

« خدا درسترين گفتارها را نازل نمود. کتابی است با موضوعات متناسب هر وضعيتی. پوست کسانی که از عظمت و ابهت خدای خـود می هـراسند در برخـورد با آن عکس العمل نشان می دهـد و بعـد با ياد خدا پوست و دل آنها نرم می شود».

وقـتـی انـسـاناحـسـاس سـرمـا يـا تـرس يـا حالات مـشابه آن می کند، در هر دو حال بدن با پوست خود عکس العمل نشان می دهد.

پوست از دو لايه داخلی و خارجی تشکيل شده است. قسمت داخلـی آن پر از اعصاب است. به کمک ماهيچه های کوچک که به کـيـسـه مو بسته هـستند موی بدن بلند می شود. وقتی آن ماهيچه ها منقـبض (جـمع) می شود کيسه موها به شکل محروطی کشيده می شوند، هـر چند موئی نيز نداشته باشند، و باعث چندشی شدن پوست می شوند. ايـن عـکـس الـعـمـل از اشاره بخش مرکزی مغـز ريشه می گـيـرد کـه پـيـام کاهش دما را از طريق نخاع دريافت می کند، که آن نيز از طريق اعصاب درک دما در پوست پيام خود را می گيرد. ابتدا هـورمون مربـوطه ترشح می شود که بصورت عامل فشار روی مجرای خون زير پوست عمل می کند، طوريکه جريان خون و پس از آن پس دادن گرما کم می شود. و پس از آن خود بدن آغاز به توليد گرما می کند. و در پايان کيسه های موها فرمان منقبض شدن را دريافـت می کنند.

بخـش سـمـت چـپ تـصـويـر نشان می دهد که در وضعيت کاهش دما (سرما) چه عکس العـمـلهائی در پوست و زير سطح آن ايجاد می شود، در مـقـايـسه با بخش سمت راست که وضعيت پوست در حالت گرما را نشان می دهد.

ساير عکس العملهای ديگر انسان مانند عکس العمل در برابر ابهت وعظمت و هـمـيـنـطـورعکـس العـمـلـهـای ديـگـر مانند اسـترس و يا احساس اينکه مثلاً اين وضعيت چطوری از سر آدم خواهد گذشت و غـيـره، درست مانند عکس العمل پـوسـت که در کاهش دما ديديم، عکس العمل آن روی پوست بارز می شود و پوست سفـت می شود.

موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 5 / 12 / 1395

پـوشـش و مـغـز

« به مردان مؤمن بگو: نگاههای خود را بگيرند (یعنی به همه جای مردم نگاه نکنند) و باسن خود را نيز بپوشانند. اينکار آنها را برجسته ترمی کند. خدا می داند که آنها (يعنی: غير مسلمانها) چه پوشاکهائی را خواهند ساخت ـــ همينطور به زنان مؤمن نيز بگو: نگاه خود را بگيرنـد (یعنی به همه جای مردم نگاه نکنند) و باسن خود را بپوشانند و زيبائی خود را جز آنچه از آن ظاهر شده (یعنی زیبائی پوشاک و زیور آلات) نشان ندهند، و روسری خود را نيز روی گريبان خود بيندازند،و زیبائی ساختگی بدنِ خود را جز به شوهران، پدران، پدران شوهر، فرزندان، فرزندان همسر، برادران، فرزندان برادر، فرزندان خواهر، زنانِ خود (یعنی زنان مسلمانی که با آنها نشست و برخاست دارند)، (زنان) مستخدم خود، مردان همراهی که احساس جنسی ندارند (یعنی مردان پیر، معلول، دیوانه و غیره که توسط خانواده نگهداری میشوند)، و بچه هائی که هنوز از جاهای جنسی زنان چیزی نمی دانند، به کسی دیگر نشان ندهند. و پای خود را زمین نزنند که دیگران بدانند چه زیور آلات پنهانی دارند (یعنی با در آوردن سر و صدای زیور آلات، خود و زیور آلات خود را مطرح نکنند). و با آرزوی رستگاری، همه شما ایمانداران با توبه (یعنی با عوض کردن اینگونه تفکرات و رویه خود) به طرف خدا برگردید». ( نور 30ــ31).

زینت بمعنی «زیبائی ساختگی» است (یعنی زیبائی ای که از خود شئ نیست. مانند تصویر مینیاتوری روی کوزه، که از خودِ کوزه نیست بلکه روی آن نقاشی شده است). و به هر چیزی که چیزی را زیبا می کند و می آراید زینت اطلاق می شود .

 زینتِ اولی در آیه مربوط به زیبائیهای ساختگی روی پوشاک (مانند زیبائی سر آستین که در تصویر می بینیم)، و همینطور زیور آلاتی است که انسان آنها را در دست، گردن، پا، گوش و بینی نصب می کند یا می آویزد. مانند این مدلهای قدیمی که در تصویر می بینیم و سر و صدا ایجاد می کنند. "زینت" دومی در آیه زیبائی ساختگی بدن است. یعنی زیبائی برجستگی سینه توسط سوتین، یا زیبائی چهره  و پا و دستها بشکلی در تصویر  می بینیم). و آخرین زینت درآیه به معنی زیور آلاتی است که در دست و گردن و پاها و گوش و بینی نصب کرده می شود یا آویخته می شود. و فروج جمع فرج است بمعنی شکاف، و از جمله به قسمت باسن بدن انسان که بدن در آنجا شکاف برمیدارد فرج اطلاق شده است. و در آیه به این معنی بکار گرفته شده است.

موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
برچسب‌ها: پـوشـش و مـغـز
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی