برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
هر روز که می گذرد، نیاز بشر به آموزه های اصیل و ناب اسلام راستین بیشتر می شود. بعثت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فقط برای دوران جاهلیت تاریخ نیست، بلکه بشر امروزی که در جاهلیت مدرنیته خود، بیش از پیش در خطر سراشیبی سقوط قرار گرفته، بدان احتیاج مبرم دارد. با نگاهی اجمالی به عصر بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله می توانیم عصر امروز را با عصر نزول قرآن تطبیق بدهیم و به حکیمانه بودن بعثت و دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله پی ببریم.
اوضاع علمی و فرهنگی
مردم عرب، شعر را به جای حکمت قرار داده بودند و غیر از شعر نیز چیزی نداشتند که در احکام و افعالشان بدان رجوع نمایند. به وسیله شعر با یکدیگر مخاصمه کرده و بر هم مثل می زدند و بر هم فضل می فروختند ... .(1)
پس شعر، در معنای ادبیات، نقش محوری در میان عرب داشت. به همین دلیل معجزه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله یعنی قرآن، از جنس شعر و ادب ( ولی بسیار فصیح تر و بلیغ تر و با معنا تر از آن ) می باشد. زیرا با توجه به روایات، معجزات پیامبران، متناسب با مقتضیات و شرایط زمانشان بوده است. چنانچه در دوران حضرت موسی علیه السلام ساحرین به واسطه عقل و داده های عقلی در سحر به اوج رسیده بودند. به همین دلیل با دیدن عصای حضرت موسی علیه السلام متوجه شدند که این کار ایشان بالاتر است از تمام آنچه آنها بدان از طریق عقل دست یافته بودند و به همین دلیل ایمان آوردند. در زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز سردمداران ادب به این نتیجه رسیدند که سخنان ایشان از جنس داده های عقلی نبوده و به منبع دیگری وصل می باشد.
اوضاع اقتصادی و تجاری
در آن زمان تجارت معمولا از طریق راه ابریشم صورت می گرفت. لکن به دلیل اختلاف میان بیزانس و ساسانیان این راه بسته شد. به همین دلیل تاجران مجبور به پیمودن راه های دیگری بودند. یکی از آن راه ها، آب های اقیانوس هند و جاده بوخور بوده است. عربستان نیز که در میان این مسیر قرار داشت در زمینه تجارت پیشرفت نمود. اشراف قریش از راه تجارت به ثروت کلانی دست یافتند و وضعیت اقتصادی خوبی در حجاز حاکم گشت.
در عربستان از یک طرف افکار زرتشتی، یهودی و مسیحی و از سوی دیگر اعتقادات حنیف که ادامه ادیان الهی و پیامبران بوده و عبدالمطلب و بعدها ابوطالب آن را استمرار بخشیدند وجود داشته است
چنانچه به گزارش یعقوبی بازارهای عرب 10 تا بودند و در آن برای تجارت جمع می شدند و سائر مردم نیز در آن می آمدند و بر طبق قانون جان و مالشان در آن بازارها در امان بود.(2)
افراد خونریزی چون اعراب، در بازارها امنیت را حاکم کرده بودند. اما به دلیل وجود بی عدالتی، فقر نیز در این جامعه وجود داشته است.
بعثت انبیا و پیامبران، یک ضرورت و نیاز طبیعی و فطری انسان است؛ زیرا هرگز کتاب آسمانی به تنهایی کارساز نیست؛ خداوند پیامبران را برای تبیین راه و ارشاد و هدایت مردم به سوی حق و خیر و صواب، مبعوث کرده است تا حق برای همگان روشن گردد و این چنین بود که در طول تاریخ، پیامبران و یا اوصیای آنان برای راهنمایی و ارشاد مردم آمدند و مردم را انذار و هشدار دادند، تا مبادا در نتیجه تبعیت از هواهای نفسانی از صراط مستقیم منحرف شوند.
تا عیان از پرده شد حسن دل آرای محمد
جهان روشن زنور چهره زیبای محمد
تیرگی های ضلالت پاک شد از چهر گیتی
بر طرف شد گرد غم از یک تجلای محمد
بعثت در کلام وحی
خداوند در یکی از آیات قرآن کریم، وضعیت دوران قبل و بعد از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله را این گونه ترسیم کرده است: «به تحقیق خداوند بر آنان منت نهاد و در میان خودشان رسولی را برانگیخت؛ رسولی از خودشان که آیات او را بر آنان تلاوت کند و آنان را تهذیب و تزکیه نماید و رشد و تعالی ببخشد و کتاب و حکمت به ایشان بیاموزد؛ اگرچه پیش از آن در گمراهی آشکاری به سر می بردند».
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله اغلب خندان و متبسّم بود، مگر آن گاه که قرآن فرود می آمد. وقتی در حال وعظ و پند دادن بود، کلام خویش را با تبسّم می آمیخت، و چهره ای خندان داشت، و با دیگران نیز با خوشرویی و خوشخویی برخورد می کرد
بعثت در کلام امیر
حضرت علی علیه السلام در بیان وضعیت اجتماعی اعراب دوران رسول خدا صلی الله علیه و آله و نیز بعثت پیامبر گرامی اسلام می فرمایند: «خداوند حضرت محمد صلی الله علیه و آله را برای هشدار به جهانیان و پاسداری از قرآن فرستاد، در حالی که شما گروه اعراب بر بدترین آیین و در فاسدترین جایگاه، قرار داشتید. در میان سنگ های درشت فرود می آمدید و با مارهای خشن سر و کار داشتید. آب گندیده می نوشیدند و نان خشکیده می خوردید. با این حال خون یکدیگر را می ریختید و با خویشان خود بد عمل می کردید. بت ها در میان شما بر افراشته و گناهان سراسر وجودتان را فرا گرفته بود. در چنین محیطی که مه غلیظ خرافه پرستی و سنت های زشت جاهلی سرتاسر جامعه را فرا گرفته بود، خداوند حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله را مبعوث فرمود تا آنان را به چشمه حقیقت و راه مستقیم هدایت رهنمون گرداند».
«ممكن است كسانى در این جهان اینگونه بیندیشند كه خداوند به ما انسانها عقل و اندیشه داده و در سایه خرد قادر هستیم مصالح و مفاسد خویش را ادراك كنیم و به دنبال آن به امورى كه مصلحت ما در آن است جامه عمل پوشیده و از امورى كه داراى مفسده و ضرر است اجتناب كنیم و در نتیجه هماى سعادت و خوشبختى را در آغوش كشیم و مدینه فاضله را بر روى كره خاكى ایجاد نمائیم. حال با این محاسبه، دیگر چه نیازى به ارسال رُسل و انزال كتب و وعده و وعیدهاى آسمانى و ... وجود دارد؟ ما معتقدیم كه با وجود عقل و شعور و اراده و علوم بشرى باز بشر نیاز به انبیاء دارد، نیاز به قانون آسمانى دارد و در هیچ عصرى بشر از حجت ظاهرى یعنى پیامبران و یا ادامه دهندگان راه آنان یعنى ائمه علیهم السلام بىنیاز نیست و بلكه با گذشت زمان احساس نیاز به آئین هاى آسمانى فزونى یافته و مضاعف مىگردد. » [2] این مسأله آن قدر با اهمیت است که علمای بزرگ همچون خواجه نصیرالدین طوسی آن را در صدر مباحث بعثت انبیاء آورده اند. شاید با طرح چنین بحثی بتوان به امتنانی بودن بعثت پی برد؛ که خداوند برای ارسال رسل بر انسانها منت گذارده است. بنابراین در جواب این سۆال که «چرا خداوند بخاطر مبعوث کردن پیامبرانش بر عموم مردم منت نهاده است؟» باید گفت بخاطر اهمیت موضوں و اینکه فوائد و ثمرات و نتایج بسیاری بر آن مترتب است.
"بعثت، در لغت به معنی برانگیختن، برانگیزاندن، فرستادن، بیدار كردن وزنده كردن است و در اصطلاح فرستادن خدای متعال است، انسانی را به سوی بشریت تا آنان را به راه حق وحقیقت دعوت كند.1 به طوری كه در آیات قرآن و احادیث اهل بیت (ع) بیان گردیده است، خداوند متعال در زمانهای مناسب پیامبرانی را برای هدایت مردم برانگیخته وهیچ قومی را بدون راهنمای الهی وانگذاشته است.
نوید بعثت پیامبر (ص)
برخی از خصوصیات و نشانههای ظهور آن حضرت در كتب واخبار ادیان پیشین مطرح بوده وبسیاری از اهل كتاب واعراب مشرك نیز با آن آشنائی قبلی داشتند.قرآن كریم در این زمینه میفرماید: « الَّذِینَ ءَاتَیْنَهُمُ الْكِتَابَ یَعْرِفُونَهُ و كَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَآءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقًا مِّنْهُمْ لَیَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یعلمون» (بقره/146)
«كسانی كه به ایشان كتاب (آسمانی) دادهایم، همان گونه كه پسران خود را میشناسند، او (محمد) را میشناسند و مسلماً گروهی از ایشان حقیقت را نهفته میدارند، و خودشان هم میدانند.» بعثت،انقلابی بزرگ بر ضد جهل، گمراهی، فساد وتباهی است و سزاوار منت گذاری خداوند ودر بردارنده حكمت وتربیت است:
«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُواْ عَلَیْهِمْ ءَایَتِهِ وَ یُزَكِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَالٍ مُّبِینٍ » (آلعمران/164)
«به یقین،خدا بر مؤمنان منّت نهاد (كه) پیامبری از خودشان در میان آنان برانگیخت،تا آیات خود را بر ایشان تلاوت كند و پاكشان گرداند وكتاب وحكمت به آنان بیاموزد، و قطعاً پیش از آن در گمراهی آشكاری بودند.» حضرت علی (ع) درباره فلسفه بعثت پیامبر خاتم (ص) میفرمایند:
«....خداوند سبحان، برای وفای به وعده خود و كامل گردانیدن دوران نبوّت، حضرت محمّد (ص) را مبعوث كرد؛ و از همه پیامبران پیمان پذیرش نبوت او را گرفته بود، نشانههای او شهرت داشت؛ و تولدش بر همه مبارك بود. در روزگاری كه مردم روی زمین دارای مذاهب پراكنده، خواستههای گوناگون و روشهای متفاوت بودند؛ عدهای خدا را به پدیدهها تشبیه كرده وگروهی نامهای ارزشمند خدا را انكار وبه بتها نسبت میدادند وبرخی به غیر خدا اشاره میكردند. پس خدای سبحان، مردم را به وسیله پیامبر (ص) از گمراهی نجات داد وهدایت كرد واز جهالت رهایی بخشید. سپس دیدار خود را برای پیامبر (ص) برگزید وآنچه نزد خود داشت برای او پسندید واو را با كوچ دادن از دنیا گرامی داشت...»2 همراه اولین نزول وحی ودر لحظه بعثت،حوادثی بزرگ اتفاق افتاد كه از آن جمله میتوان به شنیده شدن صدای نالهای اشاره كرد كه حضرت علی (ع) در باره آن میفرمایند: «صدای ناله شیطان را در هنگام نزول اولین وحی به آن حضرت شنیدم، عرض كردم یا رسول الله این ناله چیست؟ فرمود: این شیطان است كه چون از اطاعت شدن ناامید شده چنین به ناله درآمده است.»
آغاز بعثت در غار حرا با نزول آیاتی از سوره مباركه علق همراه بوده است، اما در این كه بعثت در چه زمانی رخ داده است، اختلافنظر وجود دارد و همین باعث اختلاف در زمان نزول قرآن نیز شده است. عدهای بعثت را در 27 رجب میدانند، برخی دیگر آنرا در 17، 18 و یا 24 ماه رمضان می پندارند و عدهای ربیعالاول را ماه مبعث برمیشمارند.
دانشمندان اهل سنّت برای اثبات بعثت در ماه مبارک رمضان به آیات سوره بقره، دخان و قدر استناد نمودهاند، آنان میگویند در قرآن، نامی از رجب و بعثت در آن وجود ندارد. آنچه قرآن بر آن دلالت دارد نزول آن در ماه رمضان و شب قدر می باشد و چون بعثت پیامبر (ص)با نزول قرآن همراه بوده، بنابر این بعثت نیز در ماه رمضان به وقوع پیوسته است. صاحب كتاب التمهید چنین میگوید: براساس روایات اهل بیت (علیهم السلام) بعثت در ماه رجب واقع شده است، اما قرآن به عنوان كتاب آسمانی، سه سال بعد از آن بر پیامبر نازل شده است و در این سه سال پیامبر (ص)دعوت مخفیانه داشتند. پس از آن دعوت علنی حضرت آغاز شد. که مقارن با آن نزول پیوسته قرآن هم آغاز گردید.3
شیعه بر این باور است بعثت پیامبر (ص) طبق برخی روایات روز 27 رجب4پنج سال پس از تجدید بنای كعبه، در سن چهل سالگی آن حضرت اتفاق افتاد. مستند این سخن روایات فراوانی است كه از اهل بیت (ع) به ما رسیده است. زمانی كه حضرت مانند همیشه در غار حرا واقع در كوه نور مشغول راز ونیاز با معبود خویش بود فرشته وحی از جانب پروردگار نازل میشود وآن حضرت را به خواندن فرا میخواند: ای محمد بخوان، پیامبر فرمود: چه بخوانم؟ پس جبرئیل آیاتی از قرآن را عرضه كرد:
« اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِى خَلَقَ،خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ،اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ، الَّذِى عَلَّمَ بالقلم، عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ » (آیات 1- 5)
«بخوان به نام پروردگارت كه آفرید. انسان را از عَلَق آفرید. بخوان، وپروردگار تو كریمترین است. همان كس كه به وسیله قلم آموخت، آنچه را كه انسان نمیدانست آموخت.»5 همراه اولین نزول وحی ودر لحظه بعثت،حوادثی بزرگ اتفاق افتاد كه از آن جمله میتوان به شنیده شدن صدای نالهای اشاره كرد كه حضرت علی (ع) در باره آن میفرمایند:
«صدای ناله شیطان را در هنگام نزول اولین وحی به آن حضرت شنیدم، عرض كردم یا رسول الله این ناله چیست؟ فرمود: این شیطان است كه چون از اطاعت شدن ناامید شده چنین به ناله درآمده است.»
[1] - لغتنامه دهخدا، واژه بعثت.
[2] - نهجالبلاغه؛ ترجمه محمد دشتی، ص 39، خطبه اول
[3] - معرفت، محمد هادی، التمهید فی علوم القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج1، ص 81 و 82
[4] - سبحانی، جعفر؛ فروغ ابدیت، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1373، ج 1،ص 233
[5] - ابن هشام، سیره ابن هشام، ج 1، ص 236.
▐*^* ▐سفیر نور ▐*^* ▐
ویژه نامه مبعث فرخنده حضرت ختمی مرتبت
محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله
نسیمی از عطر کلام حضرت ختمی مرتبت
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): تُقْبِلُوا إِلَيَّ بِسِتِّ خِصَالٍ أَتَقَبَّلُ لَكُمْ بِالْجَنَّةِ إِذَا حَدَّثْتُمْ فَلَا تَكْذِبُوا وَ إِذَا وَعَدْتُمْ فَلَا تُخْلِفُوا وَ إِذَا ائْتُمِنْتُمْ فَلَا تَخُونُوا وَ غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ وَ احْفَظُوا فُرُوجَكُمْ وَ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَلْسِنَتَكُمْ شش چيز را براى من بپذيريد تا من بهشت را برايتان بپذيرم: هنگامى كه سخن مى گوئيد، دروغ نگوئيد و هنگامى كه وعده مى دهيد، خلف وعده نكنيد و هنگامى كه امانتى به شما سپرده مى شود، پس خيانت نكنيد، چشمان خود را (بر حرام) ببنديد و پاكدامن باشيد و دست و زبانتان را (از گناه) نگه داريد.
نويسنده: آيت الله سيدعلي حسيني ميلاني نقد افكار ابن تيميّه (4)
آرمان ها و انديشه ها
هر مكتب و مذهبي و هر آرماني آرزو دارد كه روزي فراگير شده و تمامي مردم به آن بگروند؛ آرمان الهي باشد يا مادي، براساس عقل و خرد باشد، يا براساس شهوت و غريزه قدرت طلبي. همه فرمانروايان دوست دارند قلمرو فرمانرواييشان افزوده شود و گستره حكومتشان گسترده تر گردد. در اين ميان امتياز فرمانروايان الهي از مادي، در گسترش قلمرو حكومتي براي فرهنگ توحيد و اخلاق غني اسلام؛ نه براي اشباع غريزه ي قدرت طلبي و نشر جهل و فرهنگ هواپرستي، توجه و دقّت در چند مطلب است.
1. خداوند مالك حقيقي است. آيا به او اذن چنين كاري داده يا نه؟!
2. اگر خدا به او اذن داده، آيا او بر طبق همان معيارها و موازيني كه خدا معين نموده رفتار كرده يا در اين نبردها و پيكارها از محدوده موازين شرع خارج شده است؟
3. آثار و پيامدهاي اين جنگ ها براي مردم و جامعه اسلامي چه بوده؟ و آيا به نفع مسلمانان بوده يا به ضرر آنان؟ با توجه به اين سه مورد مهم مي توانيم درباره ي يك پيكار داوري كنيم. اما اگر كسي بدون اذن خدا به نبرد و جنگ پرداخت و در اين ميدان، نه موازين الهي را رعايت نمود و نه بر راه و روش خداپسندانه حركت كرد؛ بلكه روش مستكبران، زورگويان و فرعون ها را پيش گرفت و از آن طرف هم نتايج بسيار نامطلوبي عايد مسلمانان كرد و جلوي انتشار فرهنگ اسلام را گرفت، هيچ گاه نمي توان آن نبرد و پيكار را جنگي الهي و قابل تقدير دانست.
نويسنده: آيت الله سيدعلي حسيني ميلاني نقد افكار ابن تيميّه (2)
فضايل بي كران
آيات بسياري در فضايل و مناقب اميرمؤمنان علي (عليه السلام) نازل شده است كه به برخي از آن ها اشاره مي نماييم:
1. علي و آيه ولايت
خداوند متعال مي فرمايد:
« إِنَّمَا وَلِيُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ » (1)؛ ولي و صاحب اختيار شما تنها خدا، پيامبر او و كساني هستند كه ايمان آورده اند؛ همان كساني كه نماز را برپا مي دارند و در حال ركوع زكات مي دهند. بنابر ديدگاه عالمان اهل سنت اين آيه شريفه درباره ي اميرمؤمنان علي (عليه السلام) نازل شده است (2). اما ابن تيميّه در ذيل اين آيه مي گويد: برخي از دروغ گويان حديثي دروغين جعل كرده و گفته اند: اين آيه در مورد علي در آن هنگام كه انگشترش را در نماز به فقير بخشيد، نازل شده است. اين مطلب به اتفاق دانشمندان حديث دروغ است و دروغ بودن آن از راه هاي گوناگوني آشكار است. (3) جالب است بدانيم كه اين حديثي را كه ابن تيميّه تكذيب كرده محدثان زير از ابن عباس نقل كرده اند: عبدالرزاق، عبد بن حميد، ابن جرير طبري، ابوالشيخ، ابن مردويه. عده ديگري كه اين حديث را از مسلمة بن كُهَيل نقل كرده اند، عبارتند از: ابن ابي حاتِم، ابوالشيخ و ابن عساكر. از راويان ديگر اين حديث مي توان افراد ذيل را نام برد: طبراني، ثعلبي، واحدي، خطيب بغدادي، ابن جوزي، محب طبري، هيثمي و متقي هندي. از طرفي اين حديث در تفسيرهاي: فخر رازي، بَغَوي، نَسَفي، قُرْطُبي، بيضاوي، ابوالسعود عمادي و شوكاني نيز آمده است. آلوسي حنفي در تفسير آيه مي گويد: اكثر محدثان برآنند كه اين آيه درباره ي علي كرم الله وجهه نازل شده است. او مي افزايد: حسّان در اين باره اشعاري را سروده است. آن گاه آن شعرها را ذكر مي كند (4).
نويسنده: آيت الله سيدعلي حسيني ميلاني نقد افكار ابن تيميّه (3)
اتفاق نظر مسلمانان بر خلافت علي
آيا ابن تيميّه مي پذيرد كه اميرمؤمنان علي (عليه السلام) خليفه و جانشين پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) باشد؟ آيا ابن تيميّه حضرت مولي الموحّدين را به عنوان خليفه رسول خدا قبول دارد يا نه؟ بر همگان روشن است كه هيچ مسلماني در خلافت و جانشيني آن حضرت ترديدي ندارد و همه ي مسلمانان متفقند كه او خليفه و جانشين پيامبر خداست؛ اما آن چه مورد اختلاف شيعه و سنّي است اين است كه شيعيان، آن حضرت را خليفه بلافصل و نخستين امام و جانشين پس از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مي دانند، البته حقّ نيز همين است و ديگران آن وجود مقدس را در مرتبه چهارم مي دانند. شما نمي توانيد مسلماني را پيدا كنيد كه به طور كلي منكر خلافت حضرت علي (عليه السلام) باشد. آري، تنها گروهي از خوارج و ناصبي ها كه با بغض، كينه و دشمني آن حضرت بزرگ شده اند و دشمني و ناسزاگفتن به آن بزرگوار را مايه ي تقرّب به پروردگار مي دانند، خلافت آن حضرت را نمي پذيرند و تمامي مسلمانان، چه شيعه و چه سنّي، اين عده را كه به نام هاي ناصبي، خارجي و دشمن اهل بيت (عليهم السلام) معروفند، از اسلام خارج مي دانند. پرسش ما اين است كه چرا ابن تيميّه با تمامي مسلمانان مخالفت كرده و با نواصب و خوارج هم صدا شده است؟ آيا در حقيقت، او يك ناصبي است؟ اكنون به بعضي از عبارت هاي او در اين زمينه دقت كنيد. او مي گويد: مردم در مورد خلافت و جانشيني علي چند دسته اند: بعضي مي گويند: هم او امام بود و هم معاويه... برخي مي گويند: در آن زمان امام وجود نداشت؛ بلكه دوران فتنه بود... گروه سومي برآنند كه علي، امام است و او به درستي با كساني كه به جنگ او آمدند جنگيد. هم چنين صحابه اي كه با او جنگيدند هم چون طلحه و زبير مجتهد بوده و كار درستي انجام داده اند (!!)... طايفه چهارمي علي را امام مي دانند و مي گويند: او مجتهد بود و به درستي دست به شمشير برد و جنگيد و آن هايي كه به جنگ او آمدند نيز همگي مجتهد بودند؛ اما در اجتهادشان اشتباه كرده اند...
آورده اند كه در شهر كاشان دو شخص دكان خربزه فروشى داشتند، مى خريدند و مى فروختند.
يكى هميشه در دكان بود و يكى ديگر در تردد و گردش ، و آن شريك كه در تردد بود، از شريك ديگر پرسيد كه امروز چيزى فروخته اى ؟
گفت : نه :
گفت : چيزى خورده اى .
گفت : نه .
گفت : پس خربزه بزرگى كه ديروز نشان كرده ام ، كجا رفته كه حالا معلوم و پيدا نيست ؟ و من در فكر آنم كه در وقت خوردن آن خربزه رفيق داشته اى يا نه ؟ و اين گفتگو را كه مى كنم مى خواهم بدانم كه رفيق تو كه بوده است ؟
شريك گفت : اى مرد بوالله العظيم سوگند كه رفيقى نداشته و من نخورده ام .
آن مرد به شريكش گفت : من كسى را به اين كج خلقى و تند خوئى نديده ام كه به هر حرفى از جاى در آيد و قسم خورد، من كى مضايقه در خوردن خربزه با تو كرده ام ؟ مطلب و غرض آن است كه مى ترسم خربزه را اگر تنها خورده باشى ، آسيبى به تو رسد، چرا كه آن خربزه بسيار بزرگ بوده .
آن رفيق به شريك خود گفت : به خدا و رسول و به قرآن و دين و مذهب و ملت قسم كه من نخورده ام .
بعد آن مرد گفت : حالا اينها كه تو مى گويى اگر كسى بشنود، گمان مى كند كه من در خوردن خربزه با تو مضايقه داشته ام ، زينهار اى برادر از براى اين چنين چيزى جزئى از جاى بر آيى ، اين قدر مى خواهم كه بگوئى تخم آن خربزه چه شد و اگر نه خربزه فداى سر تو، بگذار خورده باشى .
آن مرد از شنيدن اين گفتگو بى تاب شد و به دنيا و آخرت و به مشرق و به مغرب و به عيسى و موسى قسم خورد كه من ابدا نخورده ام .
آن مرد گفت : اين قسم ها را براى كسى بخور كه تو را نشناخته باشد، با وجود اين من قول تو را قبول و باور دارم كه تو نخورده اى ، اما كج خلقى تا به اين حد خوب نمى باشد.
الحاصل پس از گفتگوى زياد آن شريك بيچاره گفت : اى برادر به من نگاه كن ببين ! تو چرا اين قدر بى اعتقادى ؟
قسمى و سوگندى ديگر نمانده كه ياد نمايم ، پس از اين از من چه مى خواهى اين خربزه را به هر قسم كه مى دانى به فروش مى رسد از حصه من كم نموده و حساب كن .
آن مرد گفت : اى يار، من از آن گذشتم و قيمت هم نمى خواهم ، بد كردم ، اگر من بعد از اين ، از اين مقوله حرف زنم ، مرد نباشم ، مى خواهم حالا بدانم كه پوست آن خربزه را به اسب دادى و يا به يابو و يا به دور انداختى ؟
آن فقير تاب نياورد، گريبان خود را پاره پاره كرد و رو به صحرا نمود
آورده اند كه شيخى با جمعى از مريدان از دهى بيرون آمده ، به دهى ديگر مى رفت . در اثناى راه ديد كه مردى از باغ بيرون آمده و سبدى بر سر دارد و مى رود، شيخ با خود گفت : كه در اينجا مى توان كرامتى ظاهر نمود. زيرا كه اكثر مردم اين ده ، رئيس حسين و رئيس عز الدين و خالو قاسم ، نام دارند و اين مرد را صدا زنى و بگويى كه سبد ميوه را بياورد تا خورده شود كه اگر اين كار به وقوع پيوست ، عجب كرامتى ظاهر گردد و نان تو در ميان مردم نادان از اول پخته گردد و در اين باب شهرت تمام مى كنى !
پس روى به آن مرد نموده ، گفت : اى رئيس عز الدين ! رئيس حسين خالو قاسم شهريار!
آن مرد چون اسم رئيس را شنيد، جواب داد و رو به عقب نمود. ديد شيخ ، با جمعى از مريدان مى رود .
شيخ گفت : سبد ميوه را بياور تا بخوريم . آن مرد پيش آمد و گفت : اى شيخ ، مرا عموعيد مى خوانند و سبد من هم از ميوه نيست .
شيخ با خود گفت كه اين دروغ مى گويد، اگر اين اسم را نداشت ، جواب نمى داد گويا در دادن ميوه مضايقه دارد با اينكه مرا بى كرامت تصور مى كند. پس از اين خيال گفت :
اى مرد مرا خبر داده اند كه آنچه در سبد است نصيب من و مريدان است و تو به علت ميوه ندادن نام خود را عموعيد گذاشته اى و دروغ مى گويى و انكار ميوه هم مى كنى .
آن مرد قسم ياد كرد كه يا شيخ از شما عجب دارم ، اگر اين سبد ميوه داشت البته به شما مى دادم .
شيخ گفت : اى مرد اگر راست مى گويى سبد بگذار تا ما خود نگاه كنيم ، اگر ميوه نداشته باشد، سبد برداشته و برو، آن مرد نمى خواست كه سبد را بر زمين بگذارد، زيرا سبب خجالت مى گرديد، از اين جهت در زمين گذاشتن سبد مضايقه مى نمود.
شيخ اين دفعه خاطر جمع گرديد و گفت : در رموز و عالم خفا به من گفته اند كه اين سبد نصيب من و مريدان من است و تو اى مرد شك در قول ما مكن و سبد را بگذار.
آن مرد لا علاج شده ، سبد را بر زمين بگذاشت .
چون شيخ نگاه كرد، ديد آن سبد پر از سرگين الاغ است . زيرا مدتها در باغ چريده بود و آن مرد سرگين ها را جمع نموده و در سبد گذارده بود و به خانه مى آورد.
چون شيخ آن سرگين را بديد، از روى خجالت به مريدان خود گفت : هر كس به سوز عشق فروزان است ، شروع در خوردن كند، مى داند كه اين چه لذت دارد!
پس مريدان هر يك به تقليد يكديگر تعريف مى كردند، يكى مى گفت :
كه بوى مشك به مشام من مى رسد، ديگرى مى گفت :
اگر عنبر به اين خوشبويى بود البته به چند برابر طلا نمى دادند.
ديگرى مى گفت : هرگز شكر را به چاشنى نديده ام ، بارى تا آن از سگ كمتران ، يك سبد سرگين را بخوردند و تعريف كردند.
شيخ با خود مى گفت : كه هر كس از اين بچشد و دل خود را بد كند، باطن او البته صاف گردد، قوت در گرسنگى و تشنگى به هم مى رساند
گويند در زمان دانيال نبى يك روز مردى پيش او آمد و گفت : اى دانيال امان از دست شيطان ، دانيال پرسيد: مگر شيطان چه كرده ؟ مرد گفت : هيچى ، از يك طرف شما انبياء و اولياء به ما درس دين و اخلاق مى دهيد و از طرف ديگر شيطان نمى گذارد رفتار ما درست باشد، كار خوب بكنيم و از بديها دورى نماييم .
دانيال پرسيد: چطور نمى گذارد؟ آيا لشكر مى كشد و با شما جنگ مى كند و شما را مجبور مى كند كه كار بد كنيد.
مرد گفت : نه ، اين طور كه نه ، ولى دايم ما را وسوسه مى كند، كارهاى بد را در نظر ما جلوه مى دهد. شب و روز، ما را فريب مى دهد و نمى گذارد ديندار و درست كردار باشيم .
خطبهاى از امام وفا همراه با راستى است و من سپرى نگهدارتر از آن نمى شناسم و آنکس که بداند بکجا بازمیگردد و معاد را بشناسد ، هرگز به فریبکارى دست نمى زند و ما ، در روزگارى بسر مى بریم که بیشتر مردمش ، حیله گران را زیرک مىشمارند و نادانان ، فریبکاران را بدرست اندیشى مىستایند ، آنها را چه م ىشود ؟ خدایشان بکشد .
بینایان پردانش و دیدهم راه فریب را مى دانند ولى آنرا مانع فرمان و نهى خدا میدانند و با این که توان فریبکارى را دارند از آن کناره میگیرند ولى فرصت طلبانى که پاىبند ایمان نیستند از آن بهره میگیرند
غیبت
سخنى در پرهیز از غیبت
آنها که از گناه بدورند و از خطر معصیت بسلامت جستهاند ،شایسته است که بر گناهکاران و نافرمانان ، ببخشایند و به آنها مهر ورزند و سپاس بیگناهى بر آنها چیره باشد تا به گناهکاران نتازند و به غیبت آنها نپردازند ، این غیبتگر را چه میشود که برادرش را غیبت میکند و به سرزنش او مى پردازد ؟
آیا بیاد نمى آورد که خداوند گناهان او را پوشیده داشته و رسوایش نساخته است ، گناهانى که از گناهان برادرش بزرگتر بوده است ؟ چگونه او را بگناهى سرزنش میکند که خود نیز بمانند آنرا مرتکب شده است ؟ و اگر گناهى مثل گناه او انجام نداده در انجام گناهى که از آن بزرگتر است بنافرمانى خداى پرداخته است و بخدا سوگند اگر هم گناه بزرگى بجا نیاورده و گناهانش کوچک بوده است گستاخى او بر عیبجوئى مردم از آن گناهان بزرگتر است .
اى بنده خدا در عیبجوئى هیچ گناهکارى شتاب مکن ، شاید که خدا او را آمرزیده باشد و بر گناه کوچک خود ایمن مباش شاید که بجهت آن کیفر یابى ،
پس هر کدام از شما ، بگناه دیگرى آگاه است باید از بدگوئى او دست بردارد و بجبران گناه خویش پردازد و بسپاس پاکدامنى خویش به افشاى گناهان دیگران نپردازد .
انسانسازى ، فردسازى ، خودسازى ، تلطیف و تعدیل غرائز ،مبارزه با تباهى ، رشد و گسترش پاکى ، تحکیم برتریها و بالاخره ایجاد مکتب اخلاق ، از مهمترین ، فورى ترین و ضرورى ترین مواردى است که اسلام به آن عنایتى خاص دارد و قرآن کریم هندسه اخلاق آدمى را بدقیقترین رسمى ، ترسیم فرموده و پیروان خود را برعایت نکات والاى آن برانگیخته و پیامبر اسلام بزرگترین نمونه اخلاقى انسانیت است بدانسان که خداوند دربارهاش میفرماید ( تو بزرگترین اخلاق را دارائى ) 2
----------- ( 1 ) نامه 62 نهج البلاغه
----------- ( 2 ) سوره قلم
پیامبر نمونه والا و مجسم اخلاق قرآنى بود چنانکه همسرش دربارهاش گفت : ( خلق پیامبر ، همان اخلاق قرآن بود ) و همین دستورهاى علمى و نمودارهاى عملى بود که مدینه فاضله حقیقى نه تخیلى افلاطونى را پدید آورد و امت اسلامى عظیمترین و پاکترین خویها را حائز گردید .
على هم با هندسه اخلاق ، عدالت هستى را در وجود انسانها تجلى داد و خود بزرگترین اخلاق را داشت چنانکه میفرمود :
( من مردم را به کارى نیکو وادار نکردم مگر آنکه خود پیشتر به آنها عمل مىکردم و مردم را از کارهاى زشت باز نمىداشتم مگر آنکه خود پیشتر از دیگران از آن زشتىها برکنار بودم ) .
و این سخن را جز پیامبران و امامان راستین ما هیچکس در زیر این آسمان نمیتواند ادعا کند ، على در گفتارش همهجا از اخلاق سخن میراند تا فرد فرد مردم را بپاکى و درستى بسازد و از اجتماع آنها جامعهاى پاک و عادل و راستین بوجود آورد ، على در وصیتى که بفرزندش امام حسن ( ع ) میفرماید و منظورش اندرز همه فرزندان مسلکى اوست دقیقترین مسائل اخلاقى را بصورت نصیحت بیان میدارد و از جمله چنین میفرماید :
برگرفته شده از پایگاه تخصصی نهج البلاغه (nahjolbalaghe.blog.ir )
اى بندگان خدا ، شما و آرزوهایتان در این دنیا مهمانید ،مهمانیى که دورانش بپایان میرسد ، و وامدارانى هستید که باید وام خویش را بپردازید ، روزگارتان پایان مى یابد و کردارتان باقى میماند ،چه بسیارند کسانى که در دنیا تلاش کردند و عمر خویش تباه کردند و کوشیدند و زیان دیدند ، شما اکنون در روزگارى بسر میبرید که نیکیها پشت کرده و بدیها روى آوردهاند و اهریمن بنابودى مردم طمع بسته است . اکنون ، شیطان ، نیروهایش توان گرفته و فریبش گسترش یافته و بشکار مردم دست زده است .
به این مردم نگاه کن ، و ببین که تهیدست برنج افتاده و توانگر بنعمت خداوند ناسپاس است و بخیل حق خدا را نمىپردازد و از کمک به نیازمندان بخل میورزد و سرکشان چنانند که گوششان پندها را نمى شنود .
کجایند نیکوکاران و شایستگان شما و آزاد مردان و بخشندگانتان ؟
کجایند آنان که در سوداگریشان پارسا و در راه و روششان پاکدل بودند ؟
نجاشی مؤلف رجال گوید که وی به جز این رساله، تصنیف دیگری از امام صادق (ع) ندیده است. اما می توان نظر نجاشی را چنین توجیه کرد که این تنها اثری است که به دست امام صادق (ع) تدوین شده است.
صدای شیعه: سخنان امام صادق علیه السلام سرشار از آموزه های عرفانی است؛ چنانکه بسیاری از موضوعاتی که ایشان بیان فرموده، در روزگاران بعد، از سوی عارفان بزرگی چون خواجه عبدالله انصاری در کتاب های منازل السایرین و صد میدان؛ عزالدین محمود کاشانی در کتاب مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه؛ ابوالقاسم قشیری در الرسالة القشیریه؛ خواجه نصیرالدین طوسی در اوصاف الاشراف تحریر شد. همچنین، امام صادق علیه السلام، خود نیز افزون بر اینکه در کتاب مصباح الشریعه آشکارا از عارف و عرفان و معرفت سخن گفته، در پرداخت برخی موضوعهای اخلاقی در این کتاب، چاشنی و رنگ معرفت و عرفان نیز به آن افزوده است.
1.نامه امام به نجاشی والی اهواز که به نام رساله عبد الله بن نجاشی شهرت دارد.
نجاشی مؤلف رجال گوید که وی به جز این رساله، تصنیف دیگری از امام صادق (ع) ندیده است. اما می توان نظر نجاشی را چنین توجیه کرد که این تنها اثری است که به دست امام صادق (ع) تدوین شده و باقی آثار از جمله چیزهایی است که توسط راویان آن حضرت جمع آوری شده است.
2.رساله ای از آن حضرت که صدوق در کتاب خصال آن را ذکر کرده و سندش را از اعمش به امام صادق رسانیده است.
این نامه حاوی احکام اسلامی از قبیل وضو و غسل و انواع آنها و نماز و اقسام آن و زکات، زکات مال و زکات فطره، و حیض و صیام و حج و جهاد و نکاح و طلاق، صلوات بر پیامبر (ص) و دوستی اولیای خدا و برائت از دشمنان خدا و نیکی به پدر و مادر و حکم متعه ازدواج و حج و احکام اولاد و کردار بندگان و جبر و تفویض و حکم کودکان و عصمت پیامبران و ائمه و مخلوق بودن قرآن و وجوب امر به معروف و نهی از منکر و معنای ایمان و عذاب قبر و بعث و تکبیر در عید فطر و قربان و احکام زنی که وضع حمل کرده و احکام خوردنیها و نوشیدنیها و صید ماهی و قربانی و گناهان کبیره و مسائلی از این قبیل، می باشد
شرح حال حضرت آیت الله العظمی خویی (قدس سره) به قلم مرحوم استاد سید عبدالعزیز طباطبایی
شرح حالی نویافته توسط حجتالاسلام والمسلمین دکتر رسول جعفریان را که 65 سال پیش توسط یکی از شاگردان مرحوم آیت الله العظمی خویی، مرحوم استاد سید عبدالعزیز طباطبائی نوشته شده، تقدیم می کنیم. این شرح حال در سال 1330، در سن 52 سالگی حضرت آیت الله العظمی خویی نوشته شده است.
مقدمه
صدای شیعه: شرح حالی که برای مرحوم آیت الله العظمی خویی ملاحظه می فرمایید، به قلم مرحوم استاد سید عبدالعزیز طباطبائی، دانشمند برجسته و کتابشناس کم نظیر و از نوادگان مرحوم آیت الله سید محمدکاظم یزدی است که حق استادی فراوان بر این بنده نیز دارد، در 65 سال پیش نوشته شده است.
مرحوم طباطبائی سالیان درازی در نجف و در محضر مراجع به ویژه آیت الله خویی بوده و بعدها به ایران آمدند تا آن که پس از سال ها تحقیق و راهنمایی پژوهشگران در ششم رمضان سال 1416 (1374ش) رحلت کردند. مرحوم سید عبدالعزیز در نجف از نزدیک با آیت الله خویی آشنایی داشته و آنچه را در شرح حال وی نوشته اند، همزمان از سر آشنایی و البته ارادت بوده است. حضرتشان در نوشتن بسیار دقیق، و مردی آشنا با روش های علمی در امر نگارش بودند. بنابراین نوشته شان از این زاویه ممتاز است. تاریخ نوشته حاضر باید سال 1370 ق (1330ش) باشد؛ زیرا با اشاره به سال شروع درس خارج آیت الله خویی یعنی 1350 ق (1310 ش) نوشته اند که اکنون که بیست سال از آن زمان گذشته، و آقای خویی چهار دوره اصول تدریس کرده اند. دو سال پیش از این تاریخ، آیت الله خویی سفری به ایران داشته اند که نشریه استوار قم در اردیبهشت آن سال یعنی 1328ش خبرش را نوشته و بخشی از آن مطلب، در همین شرح حال آمده است. بنابرین قدمت این شرح حال بسیار زیاد و مربوط به سال های بسیار دور است. درگذشت مرحوم آیت الله خویی در 17 مرداد ماه 1371 ش در کوفه رخ داد، و بنابراین شرح حال موجود 41 سال پیش از زمان درگذشت ایشان نوشته شده است. اگر تولد آیت الله خویی در 28 آبان 1278 ش باشد، زمان نگارش این شرح حال، 52 سال داشته اند.
طلوع خورشيد اسلام و نزول قرآن مجيد و زحمات بيشائبه رسول بزرگوار اسلام سبب حرکت عقلى و زنده شدن روحيه تفکر و انديشه در مردم شد و آنان را براى درک حقايق و مصالح و مفاسد امور به عرصه پرسش و سئوال وارد کرد...
صدای شیعه: طلوع خورشيد اسلام و نزول قرآن مجيد و زحمات بيشائبه رسول بزرگوار اسلام سبب حرکت عقلى و زنده شدن روحيه تفکر و انديشه در مردم شد و آنان را براى درک حقايق و مصالح و مفاسد امور به عرصه پرسش و سئوال وارد کرد.
به خاطر همين تحرک عقلى و حرکت فکرى بود که از رسول خدا درباره شراب و قمار پرسيدند و خداوند مهربان پاسخ لازم و حکيمانه و قانعکنندهاى به اين پرسش داد.
در روزگار جاهليت شراب جزء آشاميدنى ها، و قمار از منابع درآمد مردم بود، خداوند بزرگ که به اندازه سرسوزنى زيان و خسارت بندگانش را نميخواهد در پاسخ اين که شراب و قمار در زندگى چه وضعى دارد اعلام کرد در هر دو گناه بزرگ و منافعى اندک براى مردم است و گناه هر دو از منافعش سنگينتر است در حدى که منفعت آن دو را با سنگينى گناه هر دو نميتوان به حساب آورد.
اثم کبير که به صروت نکره موصوفه آمد ثبات و سنگينى گناه شراب و قمار و آثار زيانبار هر دو را در زندگى ميرساند، و منافع که به صورت جمع آمده و تعلق آن به الناس است بيثباتى و پراکندگى منافع آنها را مينماياند.
اثم که در مقابل منافع ذکر شده و به جاى «فيهما ضرر» آمده دلالت به گناه خسارت بار و نامحدود آنها در برابر سودهاى محدود دارد، گناه بزرگ و سنگينى که فکر و اعضاء و اجتماع و اقتصاد را فرا ميگيرد. «1
ورود اسکندر مقدونى به ايران، آغاز دوران ورود فرهنگ و تمدن يونان به ايران بود. او شاگرد ارسطو و از علاقمندان فلسفه به شمار مىرفت. در آن دوران فلسفه و موسيقى در جوار همديگر مطرح مىشدند و کمتر کسى بود که فلسفه بداند ولى با موسيقى آشنايى نداشته باشد. برخى از نويسندگان غربى معتقد هستند که تأثيرپذيرى يونانيان از ايرانيان بيش از تأثيرپذيرى ايرانيان از يونانيان بوده است. در شاهنامه فردوسى نيز در چند مورد که مربوط به اسکندر است، به نام چند ساز اشاره شده است. مانند: ناي، کوس، تبيره، کرناي، دراي، رود.
آريايىهاى ايران شاخهاى از نژاد هند و اروپايىاند که در حدود سه هزار سال پيش از ميلاد به آسياى ميانه آمدند و در ماوراءالنهر ساکن شدند. نخستين دولت بزرگى که نژاد آريايى تشکيل داد، دولت ماد بود که در اواخر سده هفتم پيش از ميلاد تأسيس شد و صدوپنجاه سال دوام يافت و سرانجام در ۵۵۰ ق.م. به دست کوروش کبير منقرض شد.
از موسيقى قديم آريايىها پيش از عصر هخامنشى بدليل نبودن مدارک و نبود کتابت اطلاعى در دست نيست؛ اما آنچه مسلم است اينکه طوايف آريايى مانند ساير مردمان قديم براى بيان عواطف و احساسات خويش و نمايش رنجها و خوشىها نغمهسرايى مىکردند. کهنترين اثر ادبى نژاد آرياها وَداها يا کتب مقدس هندىها که شامل چهار بخش است که يکى از اين چهار بخش ريگ وَدانام دارد. ريگ در زبان سانسکريت به معناى سرود است و وَدا به معنى دانش. اين بخش شامل نغمهها و سرودهاى مذهبى و ميراث باستانى قوم هند و ايرانى است. اين قطعات وجود موسيقى را در يمان طوايف آريايى تأئيد مىکند. ريگ وَدا از يادگارهاى کهن آريايىها در دورانى است که هنوز جدايى ميان آريايىهاى ايرانى و آريايىهاى هندى رخ نداده است.
انسان در ميان اصوات و نواهاى طبيعت به دنيا آمده است و مبانى موسيقى را از طبعيت آموخته. در مسير تمدن خويش، انسان به اصوات تازهاى پى برد و بهتدريج متوجه شد که صداهاى منظم مىتوانند بر فعاليت او تأثير مثبت داشته باشند. در واقع هنر با درک زيبايى از طبيعت و با تقليد آهنگهاى طبيعى و انعکاس اين آثار بهوجود آمده است. انسان براى پرستش خدايان و غلبه بر ترس، آوازهايى مىخواند که بهتدريج بهشکل سرودهاى مذهبى و دستهجمعى براى عبادت درآمد.
رقص و شعر و موسيقى با بشر بوجود آمد و انسان را از بدو حضور در اين جهان داراى احساسات و عواطف بود و حالاتى نظير بيم و غم و شادى و نفرت و ساير کيفيات درونى را تجربه مىکرد. اين عواطف و احساسات که هميشه با بشر همراه بودهاند، مىبايست بهگونهاى جلوهگر شوند؛ بنابراين بهوسيلهٔ صدا، حرکات و کلمات آشکار شدند که نمودار آن آواز و رقص و شعر بوده است.
از وقتى که بشر توانست حالات درونى خود را بهوسيله صدا نمايش دهد و با کمک صداهاى منظم طبيعت وزن را بهدست آورد، موسيقى بوجود آمد. جهان پر از اصوات مختلف است و بر پايه توازن و نظم استوار شده است.
نویسنده: سید علی حسینی قورتانی منبع اختضصاصی: راسخون
چکیده
در این مقاله کوتاه میخوانیم که یکی از دغدغه هائی که معمولا در بین جامعه و اعضای خانواده حکم فرماست، عدم امنیت و آرامش میباشد. تا جائی که بیان داشتیم بسیاری از زندگیها دارای آسایش و حتی تجملات و رفاهیات بسیار شدیدی هستند. اما در آن جامعه آسایش و امنیت ابدا حکم فرما نیست. اساسا در زندگی؛ چه فردی و چه اجتماعی انسانها بایستی خدا محور باشند تا بتوانند به آرامش دست یابند. به طور کلی آرامش در پناه یاد خدا به دست میآید یعنی کسانی که از یاد حضرت باری تعالی فاصله گرفتهاند معمولا در زندگی خود مضطرب و نگران به نظر میآیند. در این نوشتار بیان داشتیم که خانواده، هسته مرکزی جامعه است و شکلگیری جامعه از خانواده آغاز میشود. خانواده به گروهی خاص از خویشاوندان اطلاق میشود که در برآوردن نیازهای اساسی اعضا، مسئولیت اصلی را عهدهدار است. این گروه، ترکیبی از افراداند که از طریق خون، ازدواج یا فرزند خواندگی (در غیر حوزه اسلام) به هم مربوط میشوند. ما در این نوشتار بر آن شدیم که اولا آرامش را به فراخور مقاله معنا نمائیم و پس از آن با اقتباس آیات و روایات در این زمینه، برخی از عواملی که از نگاه قرآن برای جامعه و حتی خانواده برای امنیت و آسایش کاربرد اجتماعی و فرهنگی بسیار شدیدی دارد یاد آور شویم. کلید واژهها : آرامش، آسایش، سکینه، یاد خدا، ازدواج، نظم باعث امنیت، نظم و انضباط، تلاش و کوشش.
دل تنها با یادخدا آرام می شود ،دعای آرامش اعصاب وروان و ذکرهایی که در قرآن برای رفع اضطراب و دلشوره توصیه شده اند راهی مطمئن برای رسیدن به آرامش درونی و کسب آرامش اعصاب و روان است
آرامش اعصابو وران با رسیدن به آرامش درونحاصل می شود. هرکسی می داند که یاد خدا آرامبخش دلهاست پس برای رهایی از دلهره و اضطرابو داشتن اعصابی آرام به خدا پناه ببرید.
اگر کسی اعصاب خود را کنترل کند، دیگر خشمگین و عصبانی نمی شود، که از آن در آیات و روایات به "کظم غیظ" تعبیر شده است. خداوند متعال یکی از مهم ترین ویژگی های انسان های الاهی و پارسا پیشه را کظم غیظ و عفو از مردم می شمارد و می فرماید:"مؤمنان در هنگام عصبانیتخشم خود را فرو می برند و از خطای مردم در می گذرند و خدا نیکوکاران را دوست دارد".پس برای آرامش اعصاب این چند راه را پیش رو بگیرید:
صبر، دعا و نیایش، نماز و یاد خدا و توبه ازعواملی هستند که در ایجاد آرامش و سکون و طمأنینه، تأثیر بسزایی دارند و در باره نماز باید گفت که نماز که یاد خداست احیاگر روح و روان است و باعث رفع نگرانیها و اضطرابها و آرامش انسان میگردد.
آیات قرآن برای آرامش در زندگی بهترین و پایدارترین آثار را برای هر شخصی در هر موقعیت و شرایط زندگی فراهم خواهد کرد چرا که آثار این آیات برای کسب آرامش در زندگی ثابت شده است.
آیات قرآنبرای آرامش در زندگی بهترین و پایدارترین آثار را برای هر شخصی در هر موقعیت و شرایط زندگی فراهم خواهد کرد چرا که آثار این آیات برای کسب آرامش در زندگی شخصی و مشترک اثبات شده است. قرآن پراست از پیام ها و آیات پرمحتوی که برای رفع مشکلات و آرامش توصیه شده اند اما تکرار و مداومت داشتن بر چهار ذکری که در قرآن وارد شده است تاثیر بسیار زیادی در آرامش روح دارد.
پروردگار در قرآن برای از بین بردن مسائل فکری در زندگی اذکاری را برای بندگان قرار داده است که اگر به این اذکار دقت کافی و عقیده داشته باشیم و از ته دل آنها را بیان کنیم؛ بدون تردید در آرامش ذهن و زندگی ما اثرگذار است. امام صادق (ع) در این زمینه فرموده است:در شگفتم برای کسی که از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار کلمه پناه نمی برد!
در شگفتم برای کسی که ترس بر او غلبه کرده، چگونه به ذکر "حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ" (آل عمران ایه 171) پناه نمی برد.
در صورتی که خداوند به دنبال ذکر یاد شده فرموده است:پس (آن کسانی که به عزم جهاد خارج گشتند و تخویف شیاطین در آنها اثر نکرد و به ذکر فوق تمسک جستند) همراه با نعمتی از جانب خداوند (عافیت) و چیزی زاید بر آن (سود در تجارت) بازگشتند و هیچگونه بدی به آنان نرسید. در شگفتم برای کسی که اندوهگین است چگونه به ذکر "لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِین" (سوره انبیاء آیه 87) پناه نمی برد.
بدان كه انسان چون مولود همين عالم طبيعت است و مادر او همين دنياست و اولاد اين آب و خاك است، حب اين دنيا در قلبش از همان اول قرار ميگيرد و هر چه بزرگتر شود، اين محبت در دل او رشد مي كند. و به واسطه اين قواي شهويه و آلات التذاذيه كه خداوند به او مرحمت فرموده براي حفظ شخص و نوع، محبت او روزافزون شود و چون اين عالم را محل لذتها و خوشيهاي خود مي پندارد و مردن را اسباب انقطاع و جدايي از آنها مي داند لذا دلبستگاش به دنيا رو به ازدياد ميباشد. و اگر بر حسب اخبار انبيا و ائمه اطهار - صلوات الله عليهم- و برهان حكما معتقد به عالم آخرت نشده باشد و به كيفيات و حيات و كمالات آخرت، قلبش روشن نشده و قبول ننموده باشد، به مقام اطمينان نرسيده و حُبش به اين عالم خيلي زياد مي شود.