برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
زهرا عصاره عصمت است. زهرا، آیینه پاکی است. زهرا زلال کوثر است.
ای همیشه جاری! ای بهار کوتاه! ای ترنم باران وحی!
در شکوه مقام تو حیرانم که معنویت رشتههای چادرت دست نیاز میآویزد و معرفت به غبار آستان خانهات بوسه میزند.
برهوت این دنیای خاکی شایان میزبانی چشمه سار همیشه جاری تو را نداشت. تو که در آیینه زخمها و داغها و در هجران پدر غریبانه زیستی و در وداع شبانهات با پهلویی شکسته، خانه گلین را به امید آغوش بهشتی پدر ترک گفتی...
وجود مبارك حضرت فاطمه علیهاالسلام تنها یك تفكر یا تصور یك حقیقت حیات بخش نیست. بلكه تجسمی عینی و زنده از بركت خداوند بر انسان است.
اگر تا قبل از حضور ایشان در عالم خاكی انسان معناگرا مجبور بود گوشههایی از نعمت یك زن مقدس را در اسطورهها، الههها و افسانهها جستجو كند یا متوسل به پاكدامنی حضرت مریم(ع) یا خردمندی آسیه و وفاداری سارا بشود، بعد از تجسم خاكی و عینی ایشان برای انسان كمالگرا یك الگوی زنده و جاوید پدید آمد و آن شخصیتی والا به نام «فاطمه» دختر رسول اكرم بود.
از این رو است كه فاطمه علیهاالسلام را ناموس و علت هستی میدانند. اگر فاطمه علیهااسلام پا به جهان فانی نگذاشته بود و خاك هبوط را به قدوم خود مبارك نمیكرد، دیگر برای پیروانش هدفی وجود نداشت تا برای آن به شهادت برسند و جهاد كنند. جهانیان با توسل به اوست كه توكل به احد را میآموزند و از نور هدایت ایشان است كه بركت زندگی دنیایی درك میشود.
بنابراین بیدلیل نیست كه بعد از درگذشت ملكوتی ایشان، بشریت، سرگشته به دنبال مرهمی است تا زخم نبود روح بخش ایشان در عالم فانی التیام یابد. از این روست كه هر چه انسان برای درك حضرت فاطمه علیهاالسلام تلاش میكند، بركت آن بر خودش میتابد و این اصل وجودی نعمت فاطمه علیهاالسلام در دنیا است.
امروز هم شاهد تلاش انسانهای پاكی هستیم كه به دنبال معنویت فاطمه علیهاالسلام در رفتار روزمره خود هستند و با تذكره و یادمانهایی سعی دارند آوای خوش چشمه كوثر را در یادشان زنده نگه دارند تا در بهشت، حاضر در خدمت ایشان باشند.
رسول اكرم صلی الله علیه و آله روایت نمودهاند كه خدای متعال فرمود: ای احمد! اگر تو نبودی آسمان و زمین را نمیآفریدم و اگر علی نبود تو را نمیآفریدم و اگر فاطمه نبود، شما را نمیآفریدم.(یعنی شمایان رمز خلقتید)(1)
از امام محمدباقر علیه السلام روایت شده است كه، ولادت حضرت زهرا علیهاالسلام پنج سال بعد از بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سن شریف آن بانو در هنگام وفات هیجده سال و هفتاد و پنج روز بود.(2)
فاطمه ی زهرا علیهاالسلام هم در نسب و خانواده و هم به جهت رفتار و کردار شخصی و نیز اوصاف خودی، در بلندای قله ی عظمت و بزرگی قرار دارد.
او در عظمت و بزرگی نسب خانوادگی شهره ی جهان است؛ زیرا پدری چون رسول خدا اولین فرد جهان هستی در کمال و فضائل، و مادری چون خدیجه ی کبری، یکی از زن های کامل جهان هستی و دومین مسلمان و فداکارترین فرد در راه اسلام، و همسری چون حضرت علی علیه السلام که به منزله ی جان پیامبر و برترین انسان بعد از پیامبر می باشد. و فرزندانی چون حسنین و زینبین دارد. اگر محصول تربیت زهرا علیهاالسلام فقط زینب علیهاالسلام بود در افتخار و عظمت او کفایت می کرد.
فاطمه دختر رسول خدا، محدثه بود نه پیامبر، فاطمه را از این جهت محدثه نامیده اند که فرشتگان از آسمان بر او نازل می شدند و با او همانند مریم دختر عمران گفتگو داشتند
فاطمة علیهاالسلام لیله القدر ناشناخته است. امام صادق علیه السلام فرمودند:
«انا انزلناه فی لیلة القدر, اللیلة: فاطمه و القدر: الله، فمن عرف فاطمه حق معرفتها فقد ادرک لیلة القدر و کما سمت «فاطمة» لان الخلق فطموا عن معرفتها.(1)
(این که خداوند می فرماید:) ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم، (مراد از) شب فاطمه و مرا از قدر خداوند است. در نتیجه هر کسی فاطمه را آن چنان که باید بشناسد، به حقیقت شب قدر را درک نموده است و ... و این که فاطمه، فاطمه نامیده شده است برای این است که مخلوق از کُنه معرفت او عاجز است.»
شفیعه ی روز جزا
پیامبر اسلام خطاب به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام فرمود: انتما الامامان و لأمّکما الشفاعة.
شما دو نفر (حسنین) امام هستید، و برای مادر شما شفاعت است.
همچنین پیامبر اسلام فرمود: وقتی روز قیامت شود، از باطن عرش ندا می رسد: ای اهل قیامت! چشم های خویش را پایین افکنید تا این که فاطمه دختر محمد با پیراهن خضاب شده به خون حسین عبور کند، در آن عرصه حضرت فاطمه پایه ی عرش را گرفته و عرضه می دارد: پروردگارا! تو جبار عادلی، بین من و کسانی که فرزندان مرا کشتند قضاوت فرما. رسول اکرم فرمودند: به حق خدای کعبه سوگند که پروردگارم به سنت من حکم خواهد فرمود. آنگاه زهرا عرضه می دارد: اللهم اشفعنی فیمن بکی علی مصیبته؛ پروردگارا، به من اجازه شفاعت کسانی را بفرما که در مصیبت حسینم گریه کرده اند» و خدای تعالی اذن شفاعت آنان را به ایشان عنایت می فرماید.(5)
اگر محصول تربیت زهرا علیهاالسلام فقط زینب علیهاالسلام بود در افتخار و عظمت او کفایت می کرد
اُنس طلبى یکى از گرایش هاى ذاتى است. انسان ذاتاً اهل انس و رفاقت است و از مأنوس شدن با دیگران لذّت مى برد. حتّى خشن ترین و بى رحم ترین طبایع، بدون هیچ گونه ترغیب و تشویقى، با کسانى که در زمینه اى مادّى یا معنوى داراى نقاط مشترکى هستند، طرح دوستى ریخته، و هنگامى که در کنار آنان قرار گیرند، احساس راحتى کرده، با آنان مأنوس مى شوند.
البته انگیزه ها متفاوت است و دوست هاى نیز طبعاً به اقتضاى شرایط سنّى و انگیزه هاى گوناگون از کیفیّت و امتیازات یکسانى برخوردار نیستند.
دوستى کودکان، کشش ذاتى، انعطافى پاک، و انعکاسى از یک جاذبه ى ساده ى طبیعى است که از غریزه ى انس طلبى سرچشمه گرفته است. به سادگى شکل مى گیرد و با همه ى لطافت و صفا و پاکى، پایان مى پذیرد.
دوستى میان سالان و کسانى که دوران پرشور جوانى را پشت سر گذارده، شیرینى ها و تلخکامى -هاى زندگى را چشیده، و از تجربیّات فراوانى برخوردارند، نوعاً ناشى از جلب منفعت، و با انگیزه و هدفى خاص است که معمولاً با تحقیق و بررسى توأم بوده، پس از آگاهى یافتن از طرز تفکّر و خصایص اخلاقى و رفتارى طرف مقابل – و وجود شایستگى متناسب با هدف مورد نظر در او – تداوم مى یابد و در عین حال، با درایت، مآل اندیشى و رعایت احتیاط همراه بوده، از افراط و تفریط به دور است، و در صورتى که مطلوب خود را در آن نیابند، بر استمرار آن لجاجت و اصرارى نداشته، از خود سرسختى نشان نمى دهند.
چه كسي پهلوي حضرت زهرا(س) را شكست؟ وچه كسي به بازوي آن حضرت شمشير زد؟
پاسخ:
دركتاب هاي حديثي وتاريخي برادران اهل سنت وشيعيان، مطالب فراواني يافت مي شود. ازجمله ذهبي روايت مي كند كه عمر لگد زد تا اين كه محسن را سقط كرد.1 ساير مورخان ومحدثان شيعه وسني نيز جريان برخورد عمر با حضرت زهراس را نقل كرده اند كه از جملهاند :
منابع شيعه:
امالي، شيخ صدوق، انتشارات اعلمي، چاپ پيوست، ص99ـ طبرسي، الاحتجاج، تصحيح شيخ ابراهيم بهادري وشيخ محمد هادي ، انتشارات اسوه،جلد1،ص109وجلد2،ص40 ـ كامل الزيارات، ابن قولويه،ص332ـ بحارالانوار،ج27و29و30
منابع اهل سنت :
شهرستاني،الملل النحل، تحقيق محمد سيد گيلاني، ج1،ص57ـ ابنشهر آشوب، مناقب آل ابي طالب،جلد3،ص358ـ الامامه والخلافه، مقاتل بن عطبه،ص160ـ انساب الاشراف بلاذري،جلد1ـ العقد الفريد ابن عبدربه،جلد ص259و الوافي بالوفيات،جلد6،ص17
آتش زدن درب خانه حضرت فاطمه س وسيلي زدن به آن حضرت درمنابع تاريخي و روايي شيعه واهل سنت آمده است وذكر شده است كه : پس از آن كه كار بيعت گرفتن ازمردم تمام شد وحضرت عليع وعده اي ديگر از اصحاب پيامبرص بعيت نكردند، به خانه آن حضرت حمله كردند. دررا سوزاندند وحضرت عليع را به زور بيرون آوردند، حضرت فاطمهس را تحت فشار قرار دادند وكار به جايي رسيد كه محسن او سقط شد. حضرت عليع را به مسجد بردند ولي بيعت نكرد وآنان گفتند :اگر بيعت نكني تو را به قتل مي رسانيم.
بلاذري از علماي اهل سنت مي نويسد : ابوبكر كسي را دنبال حضرت عليع فرستاد تا بيايد وبيعتكند وليحضرت عليع نيامد، پس ازآن عمربن خطاب درحاليكه آتش به همراه داشت، به سوي خانه امام عليع رفت،حضرتفاطمهس عمر را درخانه ملاقات كرد وگفت : اي پسر خطاب! آيا مي خواهي خانه ما را آتش بزني؟!
عمربن خطاب گفت : بله2
ابن عبدريه مي نويسد : آنان كه از بيعت سرباز زدند عبارتند از : علي، عباس، زبير،وليد بن عباده، درخانه فاطمه نشستند. ابوبكر عمر را فرستاد تا آنها را ازخانه فاطمه بيرون بياورد، ابوبكر به عمر گفت : اگر سرباز زدند با آنان بجنگ. عمر به همراه آتش به خانه فاطمهسآمد تا خانه را برسرآنان آتش بزند، حضرت فاطمه س او را ديد وگفت : اي پسر خطاب آيا آمده اي خانه ما را آتش بزني؟ عمر گفت : بله، مگر اين كه بيعت كنيد.3
ابن قتيبه انيوري مي نويسد : ابوبكر عمر را به سوي كساني كه بيعت نكردند ودرخانه حضرت عليع تحصن كردند، فرستاد . عمر به خانه حضرت عليع آمد وصدا زد ولي كسي بيرون نيامد. عمر هيزم خواست وگفت : قسم به آنكه جان عمر دردست اوست، يا بايد بيرون بياييد وبيعت كنيد ويا خانه را برسرآنان كه درآن هستند آتش مي زنم، به او گفتند : حضرت فاطمهس درآن است، گفت : ولو فاطمه درآن باشد، همه بيرون آمدند ولي علي بيرون نيامد. عمر نزد ابوبكر رفت وگفت : آيا نمي خواهي از علي كه از بيعت سرباز زده بيعت بگيري؟! ابوبكر به قنفذ گفت : برو علي را بياور.قنفذ آمد وحضرت عليع به او گفت : چه كار داري؟ گفت : خليفه رسول خدا تو را مي خواهد. ايشان فرمودند: زود بر پيامبرص دروغ بستيد. قنفذ پيام حضرت عليع را به ابوبكر رسانيد. ابوبكر گريه طولاني كرد،عمر گفت : علي را رها نكن. ابوبكر به قنفذ گفت : دوباره نزد علي برو وبگو : با خليفه رسول خدا بيعت كن، حضرت عليعگفت : سبحان الله آنچه را كه ازآن او نيست براي خودش ادعا كرده است. قنفذ پيام را به ابوبكر رساند. ابوبكر باز همگريه كرد. پس ازآن عمر برخاست وگروهي با او همراه شدند و به درخانه حضرت فاطمهس آمدند. درزدند وقتي حضرت فاطمهس صداي آنها را شنيد، با صداي بلند فرياد كرد :يا ابتاه(يا رسول الله)، پس از تو، از پسر خطاب وپسر ابي قحانه چه ها كه نكشيديم. وقتي كه گروه مهاجم گريه فاطمهس را شنيدند، درحالي كه گريه مي كردند برگشتند ودلشان براي حضرت فاطمهس سوخت ولي عمر وعده اي ماندند. علي را بيرون آوردند وگفتند : بيعت كن، فرمود : اگر بيعت نكنم چه مي كنيد؟ گفتند به خدا سوگند گردنت را مي زنيم.4
*** پاورقي:
(1) ميزان الاعمال، جلد1،ص139
(2) انساب الاشراف، تحقيق محمود الفردوس العظم، داراليقظه العربيه، جلد2،ص12
(3) العقدالفريد، چاپ دوم مصر، تحقيق عمر سعيد العربان،1953و1372،جلد5،ص12
الامانه والسياسه،تحقيق استاد علي شيري، منشورات رضي،جلد1،ص30
چه كسي در كوچه به حضرت زهرا (س) سيلي زد؟ آيا فقط به آن حضرت سيلي زد؟
پاسخ:
جواب پرسش فوق در دو محور سامان مييابد:
يكم: اهانت به ساحت مقدس حضرت زهرا (س) اختصاص به سيلي زدن ندارد، بلكه جسارتهاي ديگر نيز صورت گرفته است.
دوم: چه كس بر حضرت زهرا (س) سيلي زده است و چگونه اين جنايت به وجود آمد؟
آنچه كه مورخان و محدّثان شيعه به طور شفاف به آن پرداخته اند، آن است كه حكومت به خانه امام علي عليه السلام هجوم برده و نسبت به ساحت مقدس امام علي عليه السلام و حضرت زهرا (س) اهانت شده است. جعفر سبحاني، فروغ ولايت، ص 185.
البته برخي از دانشمندان اهل سنت نيز جريان هجوم بردن افراد به خانه امام را بيان كرده اند طبري مينويسد: عمر با جمعيتي در برابر خانه زهرا آمد و گفت: به خدا قسم! اين خانه را ميسوزانم مگر آن كه متحصنان براي بيعت، خانه را ترك گويند.
تاريخ طبري، ج 3، ص 202.
ابن قتيبه دينوري به تهديد عمر مبني بر آتش زدن خانه امام علي عليه السلام تصريح كرده است.
الامامه و السياسة، ج 2، ص 12؛ شرح نهج البلاغه ابي الحديد، ج 1، ص 134.
از ديدگاه برخي از علماي اهل سنت استفاده ميشود كه عمر به آتش سوزي خانه امام اكتفا نكرد و در را به پهلوي زهرا (س) نيز زد. شهرستاني از ابراهيم بن سيار معروف به نظام رئيس معتزله نقل ميكند كه: عمر در ايام اخذ بيعت، در را بر پهلوي فاطمه زهرا زد و او بچه اي را كه در رحم داشت، سقط كرد. نيز فرمان داد خانه را بإ؛ كساني كه در آن بودند بسوزانند، در حالي كه در خانه، علي و فاطمه و حسن و حسين كسي ديگر نبود.
ملل و نحل، ج 2، ص 59، به نقل از فروغ ولايت، ص 189.
بر اين اساس اهانت به ساحت مقدس حضرت زهرا (س) منحصر به سيلي زدن نيست.
محدثان و مورخان شيعي جريان هجوم به خانه علي عليه السلام را مطرح كرده اند كه در اين جا به بيان ديدگان مرحوم سيد مرتضي اكتفا ميشود: در آغاز كار محدثان و تاريخنويسان از نقل جسارتهايي كه به ساخت مقدس دخت پيامبر اكرمصلي الله وعليه وآله وارد شد، امتناع نميكردند و اين مطلب ميان آنها مشهور بود كه مأمور خليفه با فشار، در خانه را بر فاطمه زد و او فرزندي را كه در رحم داشت، سقط كرد و قنفذ به امر عمر، زهرا را زير تازيانه گرفت تا دست از عليصلي الله وعليه وآله بردارد، ولي بعدها ديدند كه اين مطلب با مقام و موقعيت خلفا سازگار نيست و از نقل آن خودداري كردند.
تلخيص الشافي، ج 3، ص 76، به نقل از فروغ ولايت، ص 189.
برخي از عالمان شيعي ديگر مانند محدث قمي و ديلمي جريان سيلي خوردن حضرت زهرا (س) توسط عمر را نيز مطرح كرده اند. ديلمي مينويسد: فاطمه زهرا (س) فرمود: منافقين هيزم فراواني بر در خانه من جمع كردند و خانه را به آتش كشيدند. من پشت لنگه در ايستاده بودم و آن گروه را به خدا و رسول قسم ميدادم كه از ما دست بردارند، ولي عمر بن خطاب تازيانه را از دست قنفذ گرفت و آن چنان با تازيانه بر بازوي من ميزد كه ورم بازوي من مثل بازوبند شد... عمر به اين ستم اكتفا نكرد و با دست هاي خود آن چنان سيلي به صورتم زد كه گوشواره از گوشم افتاد. در همين موقع بود كه محسن خود را ساقط نمودم.
چه هنگام پهلوي مبارك حضرت فاطمه((عليها السلام)) شكست؟
پاسخ:
پس از در گذشت پيامبر اسلام((صلي الله عليه وآله)) و غصب حق حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب((عليه السلام)) دستگاه خلافت باطل اقدام به بيعت گرفتن از مسلمانان نمود. گروهي از اصحاب برجسته، در خانه علي((عليه السلام)) قرار داشتند. آنان براي اينكه به زور از اين گروه، كه در رأس آنان اميرالمؤمنين علي((عليه السلام)) بود، بيعت بگيرند به در خانه اميرالمؤمنين در خانه اميرالمؤمنين علي((عليه السلام))آمدند و از افرادي كه در خانه بودند خواستند بيرون آمده، با ابوبكر بيعت كنند آنها تهديد كردند كه در غير اين صورت خانه را با كساني كه داخل آن هستند آتش مي زنند. حضرت فاطمه((عليها السلام)) به پشت در آمد. آنان وقتي متوجّه شدند آن حضرت پشت در است، در را به پهلوي آن گرامي فشار داده، پهلوي وي را آززدند. كه با اين عمل مستوجب لعنت و نفرين و عذاب جاويدان خدا شدند.
اين چه دنيايي است که دختر رسول خدا را در خويش تاب نمي آورد؟
اين چه روزگاري است که «راز آفرينش زن» را در خود تحمل نمي کند؟
اين چه عالمي است که دردانه ي خدا را از خويش مي راند؟
روزگار غريبي است دخترم. دنيا از آن غريب تر.
آنجا جاي تو نيست، دنيا هرگز جاي تو نبوده است. بيا دخترم، بيا، تو از آغاز هم دنيايي نبودي. تو از بهشت آمده بودي، تو از بهشت آمده بودي...
آن روزها که مرا در حرا با خدا خلوتي دوست داشتني بود، جبرئيل؛ اين قاصد ميان عاشق و معشوق، اين رابط ميان عابد و معبود، اين ملک خوب و پاک و صميمي، اين امين رازهاي من و پيام هاي خداوند، پيام آورد که معبود، چهل شبانه روز تو را مي خواند،
يک خلوت مدام چهل روزه از تو مي طلبد...
و من که جان مي سپردم به پيام هاي الهي و آتش اشتياقم زبانه مي کشيد بادم خداوندي، انگار خدا با همه بزرگي اش از آن من شده باشد، بال درآوردم و جانم را در التهاب آن پيام عاشقانه گداختم.
آري، جز خدا و جبرئيل و شوي تو کسي چه مي دانست حرا يعني چه؟ کسي چه مي داند خلوت با خدا يعني چه؟
اما... اما کسي بود در اين دنيا که بسيار دوستش مي داشتم- خدا هميشه دوستش بدارد- دل نازکش را نمي توانستم نگران و آزرده ي خويش ببينم.
همان که در وقت بي پناهي پناهم شد و در وقت تنگدستي، گشايشم و در سرماي سوزنده ي تکذيب دشمنان، تن پوش تصديقم؛ مادرت خديجه.
خدا هم نمي خواست او را در دل نگران و مشوش ببيند.
در آن پيام شيرين، در آن دعوت زلال، آمده بود که اين چهل روز مفارقت از خديجه را برايش پيغام کنم.
و کردم، عمار، آن صحابي وفادار را گسيل کردم:
«جان من! خديجه! دوري ام از تو، نه بواسطه ي کراهت و عداوت و اندوه است، خدا تو را دوست دارد و من نيز، خدا هر روز، بارها و بارها، تو را به رخ ملائکه خويش مي کشد، به تو مباهات مي کند و... من نيز.
اين ديدار چهل روزه ي من با آفريدگار و... ضمنا فراق تو، هم فرمان اوست. اين چهل شبانه روز را تاب بياور، آرام و قرار داشته باش و در خانه را به روي هيچکس نگشاي.
من چهل افطار در خانه ي فاطمه بنت اسد مي گشايم تا وعده ي الهي سرآيد و ديدار تازه گردد.»
پيام که به مادرت خديجه رسيد، اشک در چشمهايش حلقه زد و
آن حلقه بر در چشمها ماند تا من در شام چهلم، حلقه از دربرداشتم و وقتي صداي دلنشين خديجه از پشت پنجره انتظار برآمد که:-
کيست کوبنده ي دري که جز محمد (ص) شايسته کوفتن آن نيست؟
گفتم:-
محمدم.
دخترم! شادي و شعفي که از اين ديدار در دل مادرت پديد آمد، در چشمايش درخششي آشکار مي گرفت. افطار آن شب از بهشت برايم به ارمغان امده بود، طرف هاي غروب جبرئيل، آن ملک نازنين خداوند، با طبقي در دست، آمد و کنار نشست. سلام حيات آفرين خدا را به من رساند و گفت که افطار اين آخرين روز ديدار را، محبوب- جل و علا- از بهشت برايت هديه کرده است.
در پي او ميکائيل و اسرافيل هم آمدند- خدا ارج و قربشان را افزون کند- جبرئيل با ظرفي که از بهشت آورده بود، آب بر دست هايم مي ريخت، ميکائيل شستشويشان مي داد و اسرافيل با حوله لطيفي که از بهشت همراهش کرده بودند، اب از دستهايم مي سترد.
ببين دخترم!- جان پدرت به فدايت- که همه ي مقدمات ولادت تو قدم به قدم از بهشت تکوين مي يافت.
اين را هم بازبگويم که تو اولين کسي هستي که به بهشت وارد مي شوي. تويي که بهشت را براي بهشتيان افتتاح مي کني.
اين را اکنون که تو مهياي خروج از اين دنياي بي وفا مي شوي نمي گويم، اين را اکنون که تو اسماء را صدا مي کني که بيايد و رخت هاي مرگ را برايت مهيا کند نمي گويم...
اين را اکنون که تو وضوي وفات مي گيري نمي گويم، هميشه گفته ام، در همه جا گفته ام که من از فاطمه بوي بهشت را مي شنوم.
يک بار عايشه گفت: چرا اينقدر فاطمه را مي بويي؟ چرا اينقدر
فاطمه را مي بوسي؟ چرا به هر ديدار فاطمه، تو جان دوباره مي گيري؟
گفتم: «خموش! عايشه! فاطمه بهشت من است، فاطمه کوثر من است، من از فاطمه بوي بهشت مي شنوم، فاطمه عين بهشت است، فاطمه جواز بهشت است، رضاي من در گروي رضاي فاطمه است، رضاي خدا در گروي رضاي فاطمه است، خشم فاطمه جهنم خداست و رضاي فاطمه بهشت خدا.»
فاطمه جان! خاطر تو را نه فقط بدين خاطر مي خواهم که تو دختر مني، تو سيده ي زنان عالمياني، تو برترين زن عالمي، خدا تو را چنين برگزيده است و خدا به تو چنين عشق مي ورزد.
اين را من از خودم نمي گويم، کدام حرف را من از جانب خودم گفته ام؟
آن شب که به معراج رفته بودم، ديدم که بر در بهشت به زيباترين خط نوشته است:
خدايي جز خداي بي همتا نيست، محمد (ص) پيامبر خداست. علي مشعوق خداست، فاطمه، حسن و حسين برگزيدگان خدا هستند و لعنت خدا بر آنان که کينه ورز اين عزيزان خدا باشند.
اين را اکنون که تو غسل رحلت مي کني نمي گويم.
آن روز که من در خيمه اي نشسته بودم و بر کماني عربي تکيه کرده بودم يادت هست؟
تو و شوي گرامي ات علي و دو نور چشمم حسن و حسين نشسته بوديم و من براي چندمين بار اعلام کردم که:
اي مسلمانان بدانيد: هر کسي که با اينان- يعني با شما- در صلح و صفا باشد من با او در صلح و صفايم و هر کس با اينان- يعني با شما- به جنگ برخيزد، من با او در ستيزم، من کسي را دوست دارم که اين عزيزان را دوست بدارد و دوست نمي دارند اين عزيزان را مگر پاک طينتان و دشمن نمي دارند اين عزيززان را مگر آلودگان و
تردامنان».
فاطمه جان بيا! بيا که سخت در اشتياق ديدار تو مي سوزم، بيا، بيا که دنيا جاي تو نيست و بهشت بي تو بهشت نيست.
راستي! به اسماء بگو: آن کافور که از بهشت برايم آمده بود و ثلث آن را خود به هنگام وفات خويش به کار گرفتم و دو ثلث ديگر آن را براي تو و علي گذاشتم بياورد.
به آن کافور بهشتي حنوط کن دخترم که ولادت تو بهشتي است و وفات تو نيز بهشتي است. سلام بر تو آن روز که زاده شدي، سلام بر تو آن دو روز که زيستي، سلام بر تو اکنون که مي آئي و سلام بر تو آن روز که برانگيخته مي شوي.
سالهاي اخير جامعه ما با معضل اساسي اشتغال جوانان روبروست ، و از سوي ديگر در همين سالها، جنسيت پذيرفته شدگان دانشگاهها اندکي به نفع دختران تغيير يافته ، و بازار تقاضا براي اشتغال آکنده از دختران و پسراني است که تحصيلات خويش را به اتمام رسانده و در صدد يافتن شغلي هستند تا آموخته هاي خود در دانشگاه را در بوته آزمايش نهند و در اين ميان به امنيت و استقلال مالي دست يابند. و اما بحث در همين جا آغاز مي شود : عده ايي از کارشناسان ، جامعه شناسان و همچنين صاحب نظران حوزه دين معتقدند که چون در شرع اسلام و همچنين در قانون جمهوري اسلامي ايران تامين مخارج زندگي و مايحتاج زوجه بر عهده زوج مي باشد ، و اين مردان هستند که چرخ هاي گران اقتصاد خانواده را به گردش در آورده و بار اين مسئوليت را بر دوش دارند پس بايد بازار اشتغال به نفع مردان تغيير يابد ؛ و به دنبال آن ، چون تحصيلات دانشگاهي نياز کاذب اشتغال ( به زعم آنان) را در زنان ايجاد کرده و ازسوئي ديگر بالا رفتن سن ازدواج در دختران را سبب مي شود ، خواهان ايجاد محدوديت در پذيرش رشته هاي دانشگاهي شده اند . نمونه غلبه انديشه هاي اين کارشناسان را در اعمال محدوديت براي پذيرش دختران در رشته هاي پزشکي و داروسازي در سال گذشته شاهد بوديم . همين کارشناسان براي آنکه بر ادعاي خويش مستندات ديني و روايي را بيفزايند کوشش کرده اند نظر مساعد علماي دين را نيز جلب کنند و اين عزيزان نيز با استناد به داستاني از زندگي بانو فاطمه زهرا ( س) به بانوان کشورمان توصيه مي کنند که خانه داري رابر فعاليت هاي اجتماعي ارجح بدانند.
اين بزرگان با اشاره به داستان معروفي که پيامبر اکرم در اوايل زندگي مشترک فاطمه زهرا و علي مرتضي (عليها سلام ) و بنا به در خواست حضرت فاطمه ( س) مجموعه کارهاي خانه را بدين ترتيب بين اين زوج بزرگوار تقسيم کردند : کارهاي خانه از آن فاطمه و کارهاي بيرون از خانه از آن علي ؛ خانه داري را اهم وظايف زن و مايه خشنودي پروردگار مي شمرند. از اينروست که جمعيت زنان مسلمان در کشور ما ، محدود شدن به کارِ خانه را ثوابي عظيم و اجري شريف قلمداد مي کنند.
در اين فرصت قصد برآن است که به نقد ، بررسي و دوباره خواني اين داستان پرداخته و ريشه هاي آن را جستجو کنيم . البته لازم به ذکر است که نگارنده به مقام بلند بانوان خانه داري که با فداکاري از بسياري حقوق خود چشم پوشي کرده اند با ديده احترام مي نگرد و اميدوار است آن دسته از اين عزيزان اين نوشتار را حقير شمردن فداکاري هاي آنان تلقي نکنند .
بهتر آن است به داستان فوق الذکر بازگشته و ريشه هاي آن را بررسي کنيم :
حاكم در مستدرك به سند خود روايت كرده است كه:«رسول خدا (ص) بر فاطمه وارد شد.فاطمه گردنبندى از طلا را كه به گردن داشت به دست گرفت و گفت:اين را ابو الحسن به من تحفه داده است.رسول خدا (ص) به او فرمود:فاطمه آيا خوشحال مى شوى كه مردم بگويند فاطمه دختر محمد است و در دست تو زنجيرى از آتش است.آنگاه ننشست و از خانه بيرون آمد.فاطمه زنجير را گرفت و با آن غلامى خريد و آزاد كرد.چون پيامبر را از اين امر آگاه كردند،فرمود:خدا را شكر كه فاطمه را از آتش رهانيد.»حاكم گويد:«اين حديث بنا به شرط شيخين صحيح است.»
احمد بن حنبل در مسند از ثوبان،آزاد كرده رسول خدا (ص) نقل كرده است كه گفت:«هنگامى كه پيامبر قصد سفر داشت آخرين كسى را كه ديدار مى كرد فاطمه بود و چون باز مى گشت نخست به ديدار فاطمه مى رفت.يكبار از جنگى بازگشت و به خانه فاطمه رفت و ديد كه بر در خانه پرده اى آويخته شده است.همچنين بر دست حسن و حسين دو دستبند نقره اى ديد.آن حضرت با مشاهده اين موارد به خانه داخل نشد و از راه بازگشت.فاطمه دانست كه پيامبر به خاطر ديدن پرده و دستبندها به خانه قدم ننهاده.از اين رو پرده را پاره كرد و دستبندها را از دست كودكانش به در آورد و قطعه قطعه كرد.حسن و حسين گريستند فاطمه دستبند را ميان آن دو تقسيم كرد.آنان هر دو،در هر حالى كه گريه مى كردند،به سوى رسول خدا (ص) رفتند.پيامبر دستبند را از آنان گرفت و به ثوبان گفت:اينها را نزد بنى فلان ببر و براى فاطمه گردنبندى از عصب (دندان جانورى دريايى) و دو دستبند از عاج بخر.زيرا اينان اهل بيت من هستند و من دوست ندارم آنان طيبات خود را در زندگى دنيويشان بخورند.»
همچنين احمد بن حنبل از جعفر بن محمد،از پدرش روايت كرده است كه گفت:«گروهى از مردم برهنه از روم نزد رسول خدا (ص) آمدند.آن حضرت بر فاطمه وارد شد،فاطمه پرده اى آويخته بود پيامبر به او فرمود:آيا خوشحال خواهى شد اگر خداوند روز قيامت تو را بپوشاند؟اين پرده را به من بده.فاطمه پرده را به رسول خدا (ص) داد و آن حضرت آن را به اندازه دو ذراع در يك ذراع بريد و به هر يك از برهنگان داد.»
راستى در گفتار
مؤلف استيعاب به سند خود از عايشه نقل كرده است كه گفت:كسى را راست گفتارتر از فاطمه نديدم، مگر پدرش را.
شكى نيست كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله، در ميان تمام مخلوقات عالم، برترين آنان است و اگر نور پاك او نبود و وى قدم به هستى نمى گذاشت، بدون ترديد، خداوند متعال دگران را خلق نمى كرد. (1)
و از سوى ديگر در احاديثى كه از طريق عامه و خاصه نقل شده، پنج تن آل عبا، همگى نور واحد و در پيشگاه الهى به يك ميزان خواهند بود، (2) هر چند برترى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بر ديگران مسلم است.
و در حديثى رسول خدا مى فرمايند: «من برترين انسان جهان براى اولين و آخرين هستم و بعد از من على عليه السلام برترين مخلوقات جهان است، بدانيد كه اول ما مثل آخر ما و آخر ما مثل اول ما مى باشد. (3)
و از سوى سوم از خود پيامبر خدا مى خوانيم كه مى فرمايند:
«حسن و حسين بهترين انسان روى زمين بعد از من و پدرشان مى باشند و مادرشان بهترين زن عالم است.» (4)
و در ساير سخنان پربار اهل بيت مى خوانيم كه خداوند انبيا را بر ديگران تفضيل داده و آنان را نيز در مراتب كمال و فضيلت يكسان نيافريده، بلكه چند نفر آنان كه به اولوالعزم معروفند، بر ساير سفيران آسمانى مقدم داشته و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام را نيز بر اين (انبيا اولوالعزم) برترى داده است. (5)
و بالاخره در يك روايتى از امام صادق عليه السلام آمده است: تمام پيامبران گذشته براى معرفت حقوق و ولايت ما مبعوث شده اند و موظف بوده اند ما را بر ديگران مقدم بدانند.(6)
اگر به دقت و بدون ذهنيت اين احاديث را مورد نظر قرار دهيم به اين نتيجه خواهيم رسيد كه انبياى الهى همگى معصوم بودند و اينكه على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام، بعد از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله، از همه ى آنان برترند، بدون ترديد در تمام فضائل و از جمله ى در عصمت بر همه ى آنان تفوق دارند. (دقت فرماييد.)
از طرف ديگر در فصل ششم اين كتاب روايات متعددى را از طريق اهل سنت و تشيع ملاحظه فرموديد كه اگر على نبود، براى فاطمه عليهاالسلام كفو و همتايى پيدا نمى شد، خواه آدم و انسانهاى ديگر.
علما و دانشمندان بزرگ و محققين عاليقدر از اين حديثها نيز، تفوق و برترى على و فاطمه عليهم السلام را بر همه ى انسانها جز رسول خدا استفاده كرده اند. در اين صورت براى فاطمه ى زهرا عليهاالسلام فوق عصمت ثابت مى شود، زيرا به استناد اين حديثها، فاطمه عليهاالسلام برابر على است و چگونه مفروض است كه انسان عاقل، در دو تساوى يكى را بر ديگرى مقدم بدارد؟
پاورقي
1ـ لولاك كما خلقت الافلاك و لو لا على لما خلقتك و لولا فاطمه لما خلقتكما. (عوالم، ج 11 ص 25 و 26).
2ـ على (ع)مى فرمايند: رسول خدا به منزل ما آمدند، در حالى كه من در خواب بودم، او بعد از مذاكره با دخترش به او فرمودند: «انى و اياك و هذين و هذا الراقد فى مكان واحد.» يعنى من و تو (دخترم) و اين حسن و حسين و اينكه خوابيده (على) در يك مكان و منزله مى باشيم. (فرائد السمطين، ج 2، ص 28 ش 367).
3ـ بحار، ج 26، ص 316، ح 79: انا سيد الاولين و الاخرين و انت يا على! سيدالخلائق بعدى، اولنا كاخرنا و آخرنا كاولنا.
4ـ بحار 26، ص 272 و، ح 14: الحسن و الحسين خير اهل الارض بعدى و بعد ابيها و امهما افضل نسا اهل الارض.
5ـ بحارالانوار، ج 26، ص 199، ح 11، عن الصادق (ع): ان اللَّه فضل انلى العزم من الرسل بالعلم على الانبيا و ورثنا علمهم و فضلنا عليهم فى فضلهم...
6ـ اصول كافى، ج 1، ص 437، ح 4: ما من نبى جا قط الا بمعرفه حقنا و تفضيلنا على من سوانا.
فاطمه اي طليعه عشق!
فاطمه اي طليعه عشق! اي بهانه هستي! اي عصاره وجود رسول(ص)!
پيش از تو خداي عالم، بهانه اي براي آفريدن نداشت. عشق بي معنا مانده بود.
فخر، فروتني، بزرگي، آبرو، زيبايي و كمال همه واژه هايي تهي، بي فروغ و بي نشان بودند.
تو اما با طلوع خود برگستره زمان، عشق را معنا كردي؛ فخر را مايه مباهات شدي؛ فروتني در مكتب تو درس افتادگي آموخت؛ بزرگي، اوج از بلنداي تو يافت. آبرو حتي از تو آبرو گرفت؛ زيبايي را تو زينت بخشيدي؛
و ... بالاخره كمال نيز بواسطه تو تكامل پذيرفت.
گاه شكفتن تو، لبخند رضايت بر لبان خدا جاري بود، فرشتگان هل هله كنان شعر سرور مي سرودند، عالم غرق در اشتياق بود، محمد(ص) اما در پوست خود نمي گنجيد.
مانده ام از تو چه بگويم؟ چگونه بگويم؟ كه قلم درمانده از ستايش توست؛ تويي كه:
تجلّي خدايي و خداي تجلّي؛
كه تمام حسني و حسن تمام؛
كه دخت يكتاي رسولي و يكتا دخت رسول؛
كه كوثر حقيقتي و حقيقت كوثر؛
كه چشم روشن رسولي و روشناي چشم رسول (ص)؛
كه محبوبترين همسري و همسر محبوبترين؛
كه فخر كمالي و كمال فخر؛
كه تجسّم عصمتي و عصمت مجسّم؛
كه حقيقت ژرفي و ژرفاي حقيقت؛
كه طهارت محضي و محض طهارت؛
كه ...
تو اما با طلوع خود برگستره زمان، عشق را معنا كردي؛ فخر را مايه مباهات شدي؛ فروتني در مكتب تو درس افتادگي آموخت؛ بزرگي، اوج از بلنداي تو يافت. آبرو حتي از تو آبرو گرفت.
تاريخ هرگز از ياد نخواهد برد آن بامداد رؤيايي، آن پگاه شگرف كه تو در وجود آمدي، گاه شكفتن تو، لبخند رضايت بر لبان خدا جاري بود، فرشتگان هل هله كنان شعر سرور مي سرودند، عالم غرق در اشتياق بود، محمد(ص) اما در پوست خود نمي گنجيد، كودكان شادمانه اين و آن سو مي پريدند. زنان، بر مادر تو، خديجه، رشك مي بردند.
و اينك...
تو آن ماه تمامي كه روزي از مشرق سرزمين وحي درخشيدن گرفتي و امروز عالميان همچنان سرگشته و سرمست از حضور شكوهمند تو...
پاسخ به شب نامه اهل سنت پيرامون شهادت حضرت زهرا (س)
باسمه تعالي
باتوجه به مراسم باشكوه عزاداري حضرت فاطمه زهرا (س) در سال جاري، عده اي از تفرقه افكنان وهابي ، شب نامه اي را در برخي از استان هاي مرزي كشور توزيع كردند كه در آن، شبهاتي را پيرامون شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها مطرح شده بود و در پايان نوشته شده بود: (تقليد كوركورانه را بگذاريد و به تبليغات تاجران بازار مذاهب و تعصب توجه نكنيد خودتان به ميدان تحقيق در آييد وحق را ازباطل تشخيص دهيد). با توجه به تماس هاي متعدد، تصميم گرفته شد براي روشن اذهان مسلمانان پاسخ مختصري در اختيار عموم قرار گيرد.
1. چرا حضرت علي (ع) در آن صحنه هيچ واكنشي از خود نشان نداد ؟
اولا: امام علي (ع) در قدم نخست از خود واكنش نشان داد ؛ چنانچه آلوسي مفسر مشهور اهل سنت در اين باره مي نويسد :
عمر با غلاف شمشير به پهلوي مبارک فاطمه و با تازيانه به بازوي حضرت زد . فاطمه ، صدا زد : « يا ابتاه » علي (ع) ناگهان از جا برخاست وگريبان عمر را گرفت و بر زمين زد و بر بيني و گردنش کوبيد .
تفسير آلوسي :3/124 .
نقل اين قضيه توسط آلوسي به هر نيتي كه باشد ، نشانگر اين است كه واكنش علي (ع) در منابع معتبر شيعه در قرن اول و دوم شيعه وجود داشته است .
باور نداشته باش که با اتمام ناله های زهرا آر ام شوی!
ای مد ینه علی دیگر زهرا ندارد
علی امشب پاره ی وجودش را به خاک می سپارد
یا نه علی خود به گور می سپارد؟
زهرا جان بعد از تو علی دیگر قد راست نکند
بعد از دیگر خضاب نکند بعداز تو ...آری بعد از همه چیز
برای علی تمام می شود .
ای چاه های مدینه کجایید علی دیگر....
بعد از این شب علی دیگر سنگ سبو ندارد .
دردهای علی را مر همی نیست
غصه های علی را گوش شنوایی نیست .
ای چاه های مدینه علی از امشب
با شما نجوا میکند درد غریبی می گوید
بخروشید ای چاه های مدینه فریاد بزنید
درد های علی را زخمهای دلش ریشش را
آنگاه که علی غسل یاس میداد
آنگاه که سر بر دیوار بی کسی گذاشت
و فریادش گوش مدینه را کر کرد
آنگاه که علی پهلوی شکسته ی زهرا را دید
فریاد زد رهرا جان علی را ببخش که
دردهای تو را نفهمید که زخمهای تو را ندید
ندامت علی دنیا را می لرزاند .
آری ای کاش آن شب دنیا به پایان می رسید
کاش کنگره ی عرش متلاشی میشد!
چه بگویم از امشب ...فقط این را می گویم که داغ تازه است
تا به امروز و علی همچنان بر مزار مخفی یاس می گرید
و کوچه های مدینه ناله علی و زینب و حسنین را از امشب در خود دارد .
خون بخروشید ای چاه ها ی مدینه که علی دیگر زهرا ندارد
یک درس از هزاران درس در مکتب صدیقه طاهره زهرای مرضیه سلام الله علیها
از جابر بن عبدالله انصاری، صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منقول است که: مردی از اعراب مهاجر که فردی فقیر مستمند بود، پس از نماز عصر از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) طلب کمک و مساعدت نمود.
حضرت فرمود که من چیزی ندارم. سپس او را به خانه فاطمه (سلام الله علیها) که در کنار مسجد و در نزدیکی خانه رسول خدا قرار داشت، راهنمایی نمودند. آن شخص به همراه بلال (صحابی و مؤذن رسول خدا) به در خانه حضرت فاطمه (علیها السلام) آمد و بر اهل بیت رسول خدا سلام گفت و سپس عرض حال نمود.
حضرت فاطمه (علیها السلام) با وجود اینکه سه روز بود خود و پدر و همسرش در نهایت گرسنگی به سر میبردند، چون از حال فقیر آگاه شد، گردنبندی را که فرزند حمزه، دختر عموی حضرت به ایشان هدیه داده بود و در نزد آن بزرگوار یادگاری ارزشمند محسوب میشد، از گردن باز نمود و به اعرابی فرمود: این را بگیر و بفروش؛ امید است که خداوند بهتر از آن را نصیب تو نماید.
اعرابی گردنبند را گرفت و به نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بازگشت و شرح حال را گفت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از شنیدن ماجرا، متأثر گشت و اشک از چشمان مبارکش فرو ریخت و به حال اعرابی دعا فرمود. عمار یاسر (از اصحاب پیامبر) برخاست و اجازه گرفت و در برابر اعطای غذا، لباس، مرکب و هزینه سفر به اعرابی، آن گردنبند را از او خریداری نمود.
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از اعرابی پرسید: آیا راضی شدی؟ او در مقابل، اظهار شرمندگی و تشکر نمود. عمار گردنبند را در پارچه ای یمانی پیچیده و آنرا معطر نمود و به همراه غلامش به پیامبر هدیه داد. غلام به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و جریان را باز گفت.
حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) غلام و گردنبند را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. غلام به خانهی صدیقه اطهر آمد. زهرا (علیها السلام)، گردنبند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد نمود. گویند غلام در این هنگام تبسم نمود. هنگامی که علت را جویا شدند، گفت: چه گردنبند با برکتی بود، گرسنهای را سیر کرد و برهنهای را پوشانید، پیادهای را صاحب مرکب و فقیری را بینیاز کرد و غلامی را آزاد نمود و سرانجام به نزد صاحب خویش بازگشت
قرآن مجيد که کلام راستين خداست و در نهايت اتقان و درستي قرار دارد، بي هيچ شک و شائبه اي بازگوکننده حقايقي است که ذهن بشري از نيل به بسياري از آنها، عاجز و ناتوان است. فاطمه زهرا(ع) نيز حقيقتي بي مانند دارد که جز در سايه سار قرآن و کلام معصومان نمي توان بدان دست يافت. بدين لحاظ، در اين مجال به بررسي برخي از آيات قرآن و بيان پاره اي از اين حقايق مي پردازيم.
1.خانه فاطمه(ع) جلوه گاه نور هدايت الهي
قرآن کريم، خداوند را نور آسمان ها و زمين مي خواند و تصريح مي کند که او هر فردي را که بخواهد، به نور خويش هدايت مي کند. در ادامه مي فرمايد:«[ اين نور هدايت] در خانه هايي است که خداوند اذن فرموده است رفعت بيابند؛ خانه هايي که نام خدا در آنها ذکر مي شود و مرداني که تجارت و معامله، آنان را از ياد الهي غافل نمي کند و مي ترسند از روزي که در آن، دل ها و چشم ها زير و رو مي شود، صبح و شام در آنها، تسبيح او مي گويند.»(1)
هنگامي که پيامبر خدا (ص)آيات مذکور را تلاوت کرد، يکي از اطرافيان حضرت پرسيد: يا رسول الله! اين خانه ها کدام خانه هايند؟ فرمود:«خانه هاي انبيا». ابوبکر برخاست و گفت: يا رسول الله! آيا خانه فاطمه و علي از مصاديق اين آيهاست؟
پاسخ شنيد:«آري، از برترين مصاديق آن است.»(2)
شب و سکوت و تنهایی...
و سری در چاه و واگویه های یک مرد، در هجوم سایه های نامرد.
آه! چه درد غریبی است، «غریبی»! فدای غربتت، علی! وقتی تمام دلت را غسل و کفن کنی، وقتی خونابه پهلوی دار
و ندارت را بشویی و گونه های یاست را ارغوانی ببینی،
اگر علی علیه السلام هم باشی، پشتت خواهد شکست. اُف بر تو ای روزگار! زمانه، چه ناجوانمردانه غربت را میان آشنایان وحی قسمت می کند!
به خدا اگر علی علیه السلام ، علی علیه السلام نبود، می شکست
که علی علیه السلام ، علی علیه السلام بود و در سوگ فاطمه علیهاالسلام شکست.
دیگر علی علیه السلام تنهاست، وقتی که زهرا میان خاک خفته باشد؛
که هیچ کس نباشد تا بر زخم سینه علی مرهمی نهد.
... و علی علیه السلام مانده است و مدینه بی زهرا
و خلوت بقیع. ای بقیع مطهر! مزار یاس کجاست؟
با تو سخن می گویم، ای بانوی آب های زلال، ای بانوی عشق!
اینک تمام درهای زمین، در ماتمی جاودان می سوزند
و ضجّه می زنند و دستان بی شرمی که چهره ات را نیلی کردند
قرن هاست که در عظیم ترین آتش جهنّم، هر لحظه خاکستر می شوند.
شب تلخی است امشب.کاروان کوچکی از مدینه خارج می شود؛
همراه تابوتی که بر شانه سنگین ترین بادهای زمین می درخشد و پیش می آید.
ناله های علی علیه السلام قلب سیاه ترین شب مدینه را می شکاف
د و هر قطره اشکی که از چشمان کودکانت فرو می چکد،
چون سیلابی عظیم، تا عمق زمین فرو می رود.
آیا چه کسی خواهد فهمید که چه آتشی آن شب، قلب مولا
را می گداخت و چه کسی آیا خواهد فهمید که ناله های بی صدای
زینب، چه حرارتی را آن شب به دورترین کهکشان ها می کشاند.
تمام فرشته های هر هفت آسمان، امشب همچنان که می گریند،
با درخشان ترین ستاره ها، گنبد سبز را زینت می دهند
و راهی می سازند، مفروش و نورانی، که از زمین به
عمیق ترین ونورانی ترین نقطه لاجورد کشیده شده است.
دستان علی علیه السلام ، چندان که پیکر ملکوتی را غسل می دهند
می سوزند و شانه های بلندش که عمری چون کوه، پایه های آسمان
بودند اینک از گریه پنهان علی علیه السلام به لرزه در آمده اند.
سیّدتنا! تو را به خاک می سپاریم... نه!
خاک را به تو می سپاریم که عظمت تو در خاک نمی گنجد.
آیا چگونه می شود باور کرد، بانو!
تو که زنده ترین زنده ها بودی و تو که تمام آن
چه که در حیات می گنجد، به پاس وجود تو هستی
گرفته اند چگونه می توان باور کرد که تو زنده نباشی؟
مگر می توان گفت که تو زنده نیستی؟
هم چنان که تو پیش از تولّدت، از بدو حیات زاده شده ای
بی شک پس از وفات نیز، همچنان تا جاودان زنده خواهی بود.
مگر جز این است که بر عرش ایستاده ای و اعمال قوم
پدر را می نگری و واسطه حاجات می شوی و مگر برای
آمرزش، قوم تو به کار به تو متوسّل نمی شوند
و مگر قرار نیست که تو شفیع گنهکاران رستاخیز باشی؟
ای مادرِ هر چه پاکی و مهر!
این سطور را بپذیر که به نامت سوگند
این کلمات جز از ماتم جانسوزم بر نخاسته اند.
و از آغاز جز به نام تو قلم بر نداشته ام.
چشانم را که می بندم، می توانم به وضوح ببینم:
شب های مدینه آن قدر بزرگ بوده اند که حتی
امروز هم می توان تصورشان کرد.
گوش می کنم، دیوارهای خانه ات ناله می کنند.
این دیوارها شاهد لحظه لحظه حضورت بوده اند بانو!
شاهد لحظه لحظه درد و عشق و اشک و مناجاتت
که آتش به جگرهایشان می ریخته است.
این دیوارها شنیده اند کلمات سوزاننده ات را و آن همه گلایه ای
که از این قوم داشتی و اینک، جای خالی تو را می گریند؛
جای خالی دستانِ تو را که هر وقت می خواستی
در خانه حرکت کنی، از دردِ پهلو باید دست
را به دیوار تکیه می دادی. اینک وقت وداع است.
تو می روی، امّا در انتظار باش؛
دیری نخواهد پایید که مولا با فرق شکافته به تو
خواهد پیوست و آن گاه، همه چاه ها خواهند گریست.
اینک به آسمان که نگاه کنی، پدر را می بینی که گریان
و خندان به استقبال تو آمده است.
دروازه های بهشت گشوده است.
جاده مفروش از ستارگان، گام هایت را به خویش می خواند.
بال بگشا! دیگر زمان درد و اشک به پایان رسیده است.
بال بگشا بانو! بال بگشا...
فرض کنید شما یک صخره نورد حرفه ای هستید! شما پایین صخره ها ایستاده اید و مسیر حرکتتان فکر می کنید. صخره ها شامل 4
رنگ زرد، سبز، آبی و قرمز هستند. شما تصمیم می گیرید مسیری که انتخاب می کنید با شرایط زیر طی شود :
یک ؛ شما می خواهید به بالای صخره برسید. همیشه باید از یک قطعه به قطعه دیگر بروید و نمی توانید از روی یکی جهش داشته باشید. دو ؛ مسیری که انتخاب می کنید باید شامل چهار رنگ پشت سر هم باشد که این رنگ ها، دقیقا تکرار شوند. مثلا مسیر شما می تواند به صورت زیر انتخاب شود:
زرد ، سبز ، آبی و قرمز ؛ زرد ، سبز ، آبی و قرمز ؛ … و به همین ترتیب.
تصویر بالا را با دقت مشاهده نمایید . به نظر شما چند اختلاف بین تصاویر سمت راست و سمت چپ وجود دارد ؟ بین این دو عکس 8 اختلاف وجود دارد ! اگر نتوانستید اختلاف ها را بیابید برای دیدن جواب تست هوش به پایین همین صفحه مراجعه نمایید
سپردن موسي ـ عليه السلام ـ صندوق عهد را به يوشع
در آية 248 سورة بقره سخن از تابوت (صندوق عهد موسي) به ميان آمده و در آن آيه چنين ميخوانيم:
«و پيامبرشان (اشموئيل) به بنياسرائيل گفت: نشانة صحّت حكومت و فرماندهي طالوت آن است كه تابوت (صندوق عهد) به سوي شما خواهد آمد، كه در آن، آرامشي از پروردگار شما، و يادگارهاي خاندان موسي ـ عليه السلام ـ قرار دارد، در حاليكه فرشتگان آن را حمل ميكنند. در اين موضوع نشانة روشن براي شما است، اگر ايمان داشته باشيد.»
توضيح اينكه موسي ـ عليه السلام ـ در روزهاي آخر عمر خود، الواح مقدّس تورات، كتاب آسماني را به ضميمة زرة خود و يادگارهاي ديگر در ميان صندوقي نهاد و آن را به وصي خود يوشع بن نون سپرد، اين صندوق چنانكه از آية فوق استفاده ميشود، داراي اعتبار و عظمت خاصّي براي بنياسرائيل، و ماية اطمينان و آرامش خاطر براي آنها بود.
ارتباط موسي (ع) با خداوند
راز لقب «كليمُ الله» براي موسي ـ عليه السلام ـ
امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: خداوند به حضرت موسي بن عمران ـ عليه السلام ـ وحي كرد: «اي موسي! آيا ميداني كه چرا تو را براي هم كلامي خودم برگزيدم، نه ديگران را؟!» (با تو همسخن شدم و تو به مقام كليم الله» نائل شدي)
موسي ـ عليه السلام ـ عرض كرد: «نه، راز اين مطلب را نميدانم!»
خداوند، به او وحي كرد: «اي موسي! من بندگانم را زير و رو (و بررسي كامل) نمودم در ميان آنها هيچكس را در برابر خودم، متواضعتر و فروتنتر از تو نديدم.
«يا موسي اِنَّكَ اِذا صَلَّيتَ، وَضَعْتَ خَدَّكَ عَلَي التُّرابِ؛ اي موسي! تو هرگاه، نماز ميگزاري، گونة خود را روي خاك مينهي و چهرهات را روي زمين ميگذاري.»[1]
به اين ترتيب، در مييابيم كه عاليترين مرحلة عبادت، كوچكي نمودن بيشتر در برابر خدا است.
عدالت دقيق خداوند
روزي حضرت موسي ـ عليه السلام ـ از كنار كوهي عبور ميكرد، چشمهاي در آنجا ديد، از آب آن وضو گرفت، به بالاي كوه رفت، و مشغول نماز شد.
در اين هنگام ديد اسبسواري كنار چشمه آمد و از آب آن نوشيد، و كيسهاش را كه پر از درهم بود از روي فراموشي در آنجا گذاشت و رفت.
ماجراي بَلْعم باعورا
بلعم باعورا از علماي بنياسرائيل بود، و كارش به قدري بالا گرفت كه اسم اعظم ميدانست و دعايش به استجابت ميرسيد.
روايت شده: موسي ـ عليه السلام ـ با جمعيتي از بنياسرائيل به فرماندهي يوشع بن نون و كالب بن يوفنا از بيابان تيه بيرون آمده و به سوي شهر (بيتالمقدس و شام) حركت كردند، تا آن را فتح كنند و از زير يوغ حاكمان ستمگر عمالقه خارج سازند.
وقتي كه به نزديك شهر رسيدند، حاكمان ظالم نزد بلعم باعورا (عالم معروف بنياسرائيل) رفته و گفتند از موقعيت خود استفاده كن و چون اسم اعظم الهي را ميداني، در مورد موسي و بنياسرائيل نفرين كن. بَلْعَم باعورا گفت: «من چگونه در مورد مؤمناني كه پيامبر خدا و فرشتگان، همراهشان هستند، نفرين كنم؟ چنين كاري نخواهم كرد.»
آنها بار ديگر نزد بَلْعم باعورا آمدند و تقاضا كردند نفرين كند، او نپذيرفت، سرانجام همسر بلعم باعورا را واسطه قرار دادند، همسر او با نيرنگ و ترفند آنقدر شوهرش را وسوسه كرد، كه سرانجام بَلْعم حاضر شد بالاي كوهي كه مشرف بر بنياسرائيل است برود و آنها را نفرين كند.
چه متغیرهایی دست به دست هم میدهد تا خروجیاش بشود فرزند برومندی چون محسن حججی؟ آنهم در این بریده از زمان که ارزشها در هجوم فرهنگ بیگانه، رنگ باخته و ابزارها و اسبابهای غفلت و گمراهی، تا پستوی خانهها، راه یافته است.
نویسنده: شکوری_شبکه تخصصی قرآن
پرواز ملکوتی شهید مدافع حرم آل الله، محسن حججی، چند روزی است که فضای کشور را غمآلود و ملتهب کرده است. شهیدی که یادش از دو منظر به کربلا گره میخورد: یکی اسارتش در مسیر تاریخی اسرای کربلا و دیگر شهادتش با حلقوم بریده.
زین پس، چهره شکوهمند این شهید، همواره روضه مجسم کربلاست.
این حماسه عزتآفرین، درست در زمانهای که غوغای سیاست، مسئولان را و دغدغه معیشت، مردم را سرگرم کرده است، بسان تلنگری بود که چشمهای خواب گرفته را بیدار کرد.
حالا هر جا میروی، سخن از رشادت و نگاه عزتمندانه این شهید است و آنگاه حماسهای که با «سر» سرود.
شاید خیلیها اصلا میانهای با برنامه «اینستاگرام» نداشته باشند. نشر این خاطرات دست کم دو فایده دارد: اولا: به اشتراکگزاری صفحهای که نور میپراکند، خودش مصداق صدقه جاری است. ثانیا: اگر شما یا اطرافیانتان، قرآن شخصی دارید، در quranmanoos@ میتوانید از لحظات انس و تجربه تنفس در اتمسفر کتاب خدا بگویید تا به همین اندازه، در مهجوریت زدایی از قرآن سهیم باشید.
شکوری_شبکه تخصصی قرآن تبیان
حکایت صفحه اینستاگرامی « قرآن مانوس»، را پیشتر برایتان گفتهایم(اینجا). توضیح دادیم که خانم مرشد زاده، مدیر سابق همشهری داستان، این صفحه را راه انداخته که شاید خودش هم فکر نمیکرده با این حجم از اقبال خودجوش مخاطبان روبرو شود. شاید خیلیها اصلا میانهای با برنامه محبوب «اینستاگرام» نداشته باشند. نشر این خاطرات دست کم دو فایده دارد: اولا: به اشتراکگزاری صفحهای که نور میپراکند، خودش مصداق صدقه جاری است. ثانیا: اگر شما یا اطرافیانتان، قرآن شخصی دارید، در quranmanoos@ میتوانید از لحظات انس و تجربه تنفس در اتمسفر کتاب خدا بگویید تا به همین اندازه، در مهجوریت زدایی از قرآن سهیم باشید.
حالا این شما و این هم دستچینی از انبوه پستهای فرستاده شده به «قرآن مانوس».
اول، از آخرین پستی شروع میکنیم از کلمه به عنوان آخرین معجزه خدا، سخن گفته است:
در این وانفسای دنیای پسامدرن که پیشرفت بیشتر در صنعت و تکنولوژی، مورث غفلت بیشتر از یاد خدا شده است، اگر قدمی بزنیم در بُنبستها و کوچههای قدیمی شهر، خانههایی را میبینیم که تاج و سردرشان با اذکار و آیات کتاب نور، آذین شده است. «قرآننوشته»هایی که به باور قدما،اهل خانه را از گزند شر اهریمنان و چشم بدِ تنگچشمان دور میدارد.
شکوری_شبکه تخصصی قرآن
در قدیم، صاحبان خانه با کتیبهها و نقوش سردر منازل خود، ارتباط معنوی برقرار میکردند و نیز کتیبه ورودی منازل، نشان از موقعیت اجتماعی صاحب خانه بوده است.