تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4205
بازدید دیروز : 43635
بازدید هفته : 47840
بازدید ماه : 113161
بازدید کل : 12458424
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 15 / 7 / 1398

5

هر وقت که ما میخوابیم ؛ آقا دشمنه بیداره!!!

مقام معظم رهبری در دیدار فرماندهان گردان‌های بسیج در تاریخ ۴/۹/۹۴ برای درخت تنومندِ بسیج؛ ۳ آفت بر شمردند. ایشان فرمودند:مراقب باشید این درخت تنومندِ [بسیج] دچار آفت نشود. … آفت دوّم، غفلت است…توضیح:دشمن منتظر غفلت ماست . فکر نکنیم ،حال که ما غافلیم دشمن نیز غافل است حضرت علی علیه السلام در آخرین خط نامه ای که همراه مالک اشتر در سال ۳۸ هجرى به مردم مصر، نوشته اند؛ می آورند: وَ مَنْ نَامَ لَمْ یُنَمْ عَنْهُ [هر آن کس که به خواب رود، دشمن او نخواهد خوابید] (نامه ۶۲)دشمن همیشه مردم را از اصول غافل می کند و آنگاه ضربه اش را می زندبه عنوان مثال : بسیاری از رویدادهای شوم مانند جنگها؛ در همین دورانها غفلت مردم و سرگرم بودن به غیر اهم ها بوده است بوده است. مانند :المپیک ۱۹۴۸ = اعلام موجودیت اسرائیل - جام جهانی ۱۹۸۲ = حمله رژیم صهیونیستی به لبنان - جام ملت های اروپا ۱۹۹۲ = قتل عام مردم بوسنی توسط اروپا- جام جهانی ۲۰۰۶ = جنگ ۳۳ رژیم صهیونیستی علیه لبنان - المپیک ۲۰۰۸ = حمله روسیه به گرجستان رژیم صهیونیستی و بازهم غزه - جام جهانی ۲۰۱۰ = محاصره غزه و حمله به کاروان آزادی - المپیک ۲۰۱۲ = جنگ سوریه -جام جهانی ۲۰۱۴ = حمله داعش

مواظب باشیم …

امام حسین علیه السلام به سمت کربلا در حرکت بود اما مردم چه؟! در حال حج گزاری؛ و این غفلت است.

داستانک:

در سال ۱۳۳۰ قمری، زمانی که عالم بزرگ شیعه، شهید ثقه الاسلام میرزا علی آقای تبریزی توسط روس ها در تبریز به دار آویخته شد،روز عاشورا بود. در همین هنگام، با فاصله ای نه چندان دور، دسته ها و گروه هایی به قمه زنی و عزاداری، به سبک خود مشغول بودند. تعدادی از حامیان ثقه الاسلام، به طلب یاری نزد عزاداران شتافتند و گفتند: شما بر مظلومیت امام اشک می ریزید و حتی از فرط ناراحتی قمه می زنید و می گویید ای کاش در کربلا بودیم و از امام دفاع می کردیم و در رکاب امام به شهادت می رسیدیم. حال موقعیتی پیش آمده، بیایید و نگذارید گلویی دیگر را به ناحق خفه کنند. شما بیش از دو سه هزار نفر هستید درحالی که تعداد روس ها از صد نفر تجاوز نمی کند، حتما بر آنها غلبه خواهید کرد. اما سر گروه قمه زنان به درخواست حامیان ثقه الاسلام پاسخ منفی داد و گفت: آنها تفنگ دارند و آدم را می کشند… [قمه زنی سنت یا بدعت: ص ۱۲۶]

مواظب باشیم … دشمن منتظر غفلتِ ماست …

موضوعات مرتبط: منبر ووعظ
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 15 / 7 / 1398

سوال از محضر حضرت آقا:

عمده‌ترین وظیفه جوانان حزب‌الّلهی و انقلابی چیست؟

پاسخ: به نظر من، جوانان انقلابی دانشگاه سعی کنند خوب درس بخوانند؛ خوب فکر و معرفتشان را بالا ببرند. سعی کنند در محیط خودشان اثر بگذارند؛ فعال باشند، نه منفعل؛ روی محیط خودشان، اثر فکری و روانی بگذارند. این شدنی است. یک جوان گاهی اوقات می‌تواند مجموعه پیرامونی خودش را کلاس را، استاد را و حتّی دانشگاه را زیر تأثیر شخصیت معنوی خودش قرار دهد. البته این کار با سیاسی‌کاری به‌دست نمی‌آید؛ با معنویت به‌دست می‌آید، با صفا به‌دست می‌آید، با استحکام رابطه با خدا به‌دست می‌آید.
عزیزان من! رابطه با خدا را جدّی بگیرید. شما جوانید؛ به آن اهمیت بدهید، با خدا حرف بزنید، از خدا بخواهید. مناجات، نماز، نماز با حال و با توجّه، برای شما خیلی لازم است. مبادا این‌ها را به حاشیه برانید.

 

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: پرسش وپاسخ
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 15 / 7 / 1398

http://salehin.ir/wp-content/uploads/2019/08/30.jpg

سوال از محضر حضرت آقا:

چه ضرورتی دارد انسانِ مسلمان از بصیرت برخوردار باشد؟

پاسخ: در پاسخ باید گفت عالم، عرصه‌ی درگیری و مبارزه‌ی «جبهه‌ی حق» علیه «جبهه‌ی باطل» است. در این صحنه‌ی درگیریِ حساس و سرنوشت‌ساز، انسان بی‌بصیرت در واقع «کور» است: «نداشتن بصیرت مثل نداشتن چشم است؛ راه را انسان نمی‌بیند. بله، عزم هم دارید، اراده هم دارید، امّا نمی‌دانید کجا باید بروید.» ۱۳۹۲/۱۰/۱۹

در این رویارویی اگر «بصیر» نباشیم در «تشخیص جبهه‌ها» به خطا می‌رویم: «بنده بارها این جبهه‌های سیاسی و صحنه‌های سیاسی را مثال میزنم به جبهه‌ی جنگ. اگر شما تو جبهه‌ی جنگ نظامی، هندسه‌ی زمین در اختیارتان نباشد، احتمال خطاهای بزرگ هست عرصه‌ی سیاسی عیناً همین‌جور است. اگر بصیرت نداشته باشید، دوست را نشناسید، دشمن را نشناسید، یک‌وقت می‌بینید آتش توپخانه‌ی تبلیغات شما و گفت و شنود شما و عمل شما به طرف قسمتی است که آنجا دوستان مجتمعند، نه دشمنان.» ۱۳۸۸/۵/۵

بدون بصیرت بزرگ‌ترین اشتباهات «در تشخیص جبهه‌ی حق از باطل» رُخ می‌دهد: «در ماجرای دفاع از دین، از همه‌چیز بیشتر، برای انسان، بصیرت لازم است. بی‌بصیرتها فریب می‌خورند. بی‌بصیرت‌ها در جبهه‌ی باطل قرار می‌گیرند؛ بدون این‌که خود بدانند.» ۱۳۷۱/۴/۲۲

 

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: پرسش وپاسخ
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 15 / 7 / 1398

www.Aboutorab.com

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

{1}لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ : سوگند به روز قيامت

{2}وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ :و سوگند به نفس لوامه و وجدان بيدار و ملامتگر (كه رستاخيز و جزا حق است
{3}أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ :آيا انسان مىپندارد كه هرگز استخوانهاى او را جمع نخواهيم كرد .

{4}بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ :آرى قادريم كه حتى خطوط سر انگشتان او را موزون و مرتب كنيم

{5}بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ :(انسان شك در معاد ندارد )بلكه او مىخواهد آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قيامت در تمام عمر گناه كند

{6}يَسْأَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ :از اينرو مى پرسد قيامت كى خواهد بود

*عصاره فراز آیات (1-6)حساب در قيامت و قدرت خدا بر بعث انسانها قطعی است. اما انسان بخاطر تمایل به فجور بدون بازخواست،درپذیرش معاد بهانه میاورد.

*نکته:
پیش از این در سوره عبس لفظ کفره الفجره و در سوره شمس فجور بکار رفته بود.در سوره قیامت هم لیفجر استفاده شده است.موضوع تکذیب و عدم باور به جزای اخروی که در سوره های قبلی مرحله دوم،نیز وجود داشت در این سوره نیز ادامه یافته است.

{7}فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ :گو در آن هنگام كه چشمها از شدت وحشت به گردش در آيد

{8}وَخَسَفَ الْقَمَرُ :و ماه بى نور گردد

{9}وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ :و خورشيد و ماه يك جا جمع شوند

{10}يَقُولُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ :آن روز انسان مى گويد راه فرار كجاست

{11}كَلَّا لَا وَزَرَ :هرگز چنين نيست راه فرار و پناهگاهى وجود ندارد

{12}إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ :آن روز قرارگاه نهايى تنها بسوى پروردگار تو است

{13}يُنَبَّأُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ :و در آن روز انسان را از تمام كارهايى كه از پيش يا پس فرستاده آگاه مى كنند

{14}بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ :بلكه انسان خودش از وضع خود آگاه است

{15}وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِيرَهُ :هر چند در ظاهر براى خود عذرهايى بتراشد

*عصاره فراز آیات( 7-15) پس از بروز حوادث هولناک قیامت ،اعمال انسان به او ارايه ميشود هرچند که میدانسته اما بازهم بهانه میاورد.

*در این سوره لفظ الانسان 6 بار تکرار شده که 5 بار ان در آیات 1-15است همانند سوره های مرحله اول،مخاطب نوع انسان است همان انسانی که در خسران است و دنیا طلبی بر او غلبه دارد.

-
در این فراز بخش دیگری از حوادث قیامت بازگو شده است.

{16}لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ :زبانت را بخاطر عجله براى خواندن آن [= قرآن] حركت مده

{17}إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ :چرا كه جمعكردن و خواندن آن بر عهده ماست

{18}فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ :پس هر گاه آن را خوانديم از خواندن آن پيروى كن

{19}ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ :سپس بيان و توضيح آن نيز بر عهده ماست

*عصاره فراز آیات( 16-19 ):خطاب به پيامبر كه خواندن و جمع كردن قران با ماست نگران نباش.
این فراز را میتوان به عنوان پرانتزی یا جملات معترضه در نظر گرفت.

{20}كَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ :چنين نيست (كه شما دلايل معاد را كافى ندانيد) بلكه (تکذیب شما به این دلیل است که)شما دنياى زودگذر را دوست داريد
{21}وَتَذَرُونَ الْآخِرَةَ :و آخرت را رها مى كنيد

*عصاره فراز آیات (20-21):دلیل تکذیب جزا و قیامت ،دنیاطلبی است.

{22}وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ :آرى در آن روز صورتهايى شاداب و مسرور است

{23}إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ :و به پروردگارش مى نگرد

{24}وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ :و در آن روز صورتهايى عبوس و در هم كشيده است

{25}تَظُنُّ أَن يُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ :زيرا مىداند عذابى در پيش دارد كه پشت را در هم مى شكند

{26}كَلَّا إِذَا بَلَغَتْ التَّرَاقِيَ :چنين نيست (كه انسان بتواند از اخرت فرارکند) موقعى كه جان به گلوگاهش رسد
{27}وَقِيلَ مَنْ رَاقٍ :و گفته شود آيا كسى هست كه اين بيمار را از مرگ نجات دهد

{28}وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ :و به جدائى از دنيا يقين پيدا كند

{29}وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ :و ساق پاها از سختى جان دادن به هم بپيچد

{30}إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ :آرى در آن روز مسير همه بسوى دادگاه پروردگارت خواهد بود

*عصاره فراز آیات (22-30): مرگ و بازگشت بسوی پرودگار برای حساب و کتاب و تفکیک مردم بر اساس اعمالشان قطعی است.

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 15 / 7 / 1398


www.Aboutorab.com

{31}فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّى :در آن روز گفته مىشود او هرگز ايمان نياورد و نماز نخواند

{32}وَلَكِن كَذَّبَ وَتَوَلَّى :بلكه تكذيب كرد و روى گردان شد

{33}ثُمَّ ذَهَبَ إِلَى أَهْلِهِ يَتَمَطَّى :سپس بسوى خانواده خود باز گشت در حالى كه متكبرانه قدم برمي داشت

{34}أَوْلَى لَكَ فَأَوْلَى :با اين اعمال عذاب الهى براى تو شايسته تر است شايسته تر

{35}ثُمَّ أَوْلَى لَكَ فَأَوْلَى :سپس عذاب الهى براى تو شايسته تر است شايسته تر
*عصاره فراز ایات (31-35):تکذیب عملی و اعتقادی قیامت و ترک عبادت ،این انسان را مستحق عذاب اخروی میکند.
*نکات:
1- مفهوم آیه( 20 و 21) که بر دنیا طلبی انسان وغفلت از اخرت تاکید دارد،در سوره های پیش نیز بیان شده بودسوره اعلی: بل توثرون الحیاه الدنیا ،سوره عادیات:انه لحب الخیر لشدید،همزه:جمع مالا و عدده یحسب ان ماله اخلده
2- مفهوم دو دسته شدن انسانها در قیامت بر اساس اعمالشان که در سوره های قبل نیز بیان شده بود،ادامه یافته است. این تقسیم در سوره عبس با عبارات وجوه یومئذ مسفره و وجوه یومنذ علیها غبره بیان شده بود در اینجا با وجوه یومئذ ناضره و وجوه یومئذ باسره بیان شده است.
3- در سوره ماعون به علایم بخشی از بی باران به معاد و جزای اخروی اشاره شد:نمازگزاران وعابدانی که انفاق نمی کنند و از کمک به هم نوعان خود دریغ میکنند در اینجا نشانه گروهی از دنیا خواهان ومعاد گریزان بیان شده است:اهل نماز و عبادت نیستند و بخاطر فرار از جزای اخروی و توجیه رفتار دنیوی خود،معاد را انکار میکنند.

{36}
أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدًى: آيا انسان گمان مى كند بى هدف رها مى شود

{37}
أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِّن مَّنِيٍّ يُمْنَى: آيا او نطفهاى از منى كه در رحم ريخته مىشود نبود

{38}
ثُمَّ كَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى: سپس بصورت خون بسته در آمد و خداوند او را آفريد و موزون ساخت

{39}
فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى: و از او دو زوج مرد و زن آفريد

{40}
أَلَيْسَ ذَلِكَ بِقَادِرٍ عَلَى أَن يُحْيِيَ الْمَوْتَى: آيا چنين كسى قادر نيست كه مردگان را زنده كند

*عصاره فراز آیات( 36-40):بطلان پندار نفی قیامت:خدايي كه نخستين بار انسان را افريد به زنده كردن او قادر است
*درس سوره قيامت:علیرغم قطعی بودن مرگ و قدرت خدا بر حشر و ارایه و سنجش اعمال انسانها،ادمی بخاطر دنیا طلبی؛ اخرت را رها و تکذیب میکند که جان دادنی سخت و عذابی کمرشکن در آخرت خواهد داشت.

 

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 15 / 7 / 1398

www.Aboutorab.com

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

{1}لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ : سوگند به روز قيامت

{2}وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ :و سوگند به نفس لوامه و وجدان بيدار و ملامتگر (كه رستاخيز و جزا حق است
{3}أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ :آيا انسان مىپندارد كه هرگز استخوانهاى او را جمع نخواهيم كرد .

{4}بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ :آرى قادريم كه حتى خطوط سر انگشتان او را موزون و مرتب كنيم

{5}بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ :(انسان شك در معاد ندارد )بلكه او مىخواهد آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قيامت در تمام عمر گناه كند

{6}يَسْأَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ :از اينرو مى پرسد قيامت كى خواهد بود

*عصاره فراز آیات (1-6)حساب در قيامت و قدرت خدا بر بعث انسانها قطعی است. اما انسان بخاطر تمایل به فجور بدون بازخواست،درپذیرش معاد بهانه میاورد.

*نکته:
پیش از این در سوره عبس لفظ کفره الفجره و در سوره شمس فجور بکار رفته بود.در سوره قیامت هم لیفجر استفاده شده است.موضوع تکذیب و عدم باور به جزای اخروی که در سوره های قبلی مرحله دوم،نیز وجود داشت در این سوره نیز ادامه یافته است.

{7}فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ :گو در آن هنگام كه چشمها از شدت وحشت به گردش در آيد

{8}وَخَسَفَ الْقَمَرُ :و ماه بى نور گردد

{9}وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ :و خورشيد و ماه يك جا جمع شوند

{10}يَقُولُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ :آن روز انسان مى گويد راه فرار كجاست

{11}كَلَّا لَا وَزَرَ :هرگز چنين نيست راه فرار و پناهگاهى وجود ندارد

{12}إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ :آن روز قرارگاه نهايى تنها بسوى پروردگار تو است

{13}يُنَبَّأُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ :و در آن روز انسان را از تمام كارهايى كه از پيش يا پس فرستاده آگاه مى كنند

{14}بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ :بلكه انسان خودش از وضع خود آگاه است

{15}وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِيرَهُ :هر چند در ظاهر براى خود عذرهايى بتراشد

*عصاره فراز آیات( 7-15) پس از بروز حوادث هولناک قیامت ،اعمال انسان به او ارايه ميشود هرچند که میدانسته اما بازهم بهانه میاورد.

*در این سوره لفظ الانسان 6 بار تکرار شده که 5 بار ان در آیات 1-15است همانند سوره های مرحله اول،مخاطب نوع انسان است همان انسانی که در خسران است و دنیا طلبی بر او غلبه دارد.

-
در این فراز بخش دیگری از حوادث قیامت بازگو شده است.

{16}لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ :زبانت را بخاطر عجله براى خواندن آن [= قرآن] حركت مده

{17}إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ :چرا كه جمعكردن و خواندن آن بر عهده ماست

{18}فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ :پس هر گاه آن را خوانديم از خواندن آن پيروى كن

{19}ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ :سپس بيان و توضيح آن نيز بر عهده ماست

*عصاره فراز آیات( 16-19 ):خطاب به پيامبر كه خواندن و جمع كردن قران با ماست نگران نباش.
این فراز را میتوان به عنوان پرانتزی یا جملات معترضه در نظر گرفت.

{20}كَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ :چنين نيست (كه شما دلايل معاد را كافى ندانيد) بلكه (تکذیب شما به این دلیل است که)شما دنياى زودگذر را دوست داريد
{21}وَتَذَرُونَ الْآخِرَةَ :و آخرت را رها مى كنيد

*عصاره فراز آیات (20-21):دلیل تکذیب جزا و قیامت ،دنیاطلبی است.

{22}وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ :آرى در آن روز صورتهايى شاداب و مسرور است

{23}إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ :و به پروردگارش مى نگرد

{24}وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ :و در آن روز صورتهايى عبوس و در هم كشيده است

{25}تَظُنُّ أَن يُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ :زيرا مىداند عذابى در پيش دارد كه پشت را در هم مى شكند

{26}كَلَّا إِذَا بَلَغَتْ التَّرَاقِيَ :چنين نيست (كه انسان بتواند از اخرت فرارکند) موقعى كه جان به گلوگاهش رسد
{27}وَقِيلَ مَنْ رَاقٍ :و گفته شود آيا كسى هست كه اين بيمار را از مرگ نجات دهد

{28}وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ :و به جدائى از دنيا يقين پيدا كند

{29}وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ :و ساق پاها از سختى جان دادن به هم بپيچد

{30}إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ :آرى در آن روز مسير همه بسوى دادگاه پروردگارت خواهد بود

*عصاره فراز آیات (22-30): مرگ و بازگشت بسوی پرودگار برای حساب و کتاب و تفکیک مردم بر اساس اعمالشان قطعی است.

 

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 15 / 7 / 1398

Image result for ‫تصاویر آسمان‬‎

جهت نامیدن آسمان، به آسمان و دنیا به دنیا و آخرت به آخرت و وجه نامگذاری حضرت آدم به آدم و حواء به حواء و درهم به درهم و دینار به دینار و سرّ این که به اسب «اجد» و به قاطر «عد» و به درازگوش «حرّ» می گویندحدیث (1) علی بن احمد بن رضی اللَّه عنه می گوید: محمّد بن یعقوب از علی بن محمّد نقل نموده که وی باسنادش حدیث ذیل را مرفوعا «1» نقل کرده:شخصی یهودی محضر علی بن ابی طالب علیه السّلام رسید و عرض کرد: چند سؤال از شما می نمایم در صورتی که جواب آنها را بدهید اسلام می آورم.علی علیه السّلام فرمودند: آنچه خواهی بپرس و محقّقا کسی را داناتر از ما اهل بیت نخواهی یافت.

یهودی عرضه داشت:الف: کره زمین بر چه استوار می باشد؟ب: چرا فرزند گاهی به عموها و زمانی به دایی ها شباهت دارد؟ج: منشأ پیدایش مو و خون و گوشت و استخوان و رگ آیا نطفه مرد بوده یا نطفه زن می باشد؟د: چرا آسمان را آسمان نامیده اند؟

ه: چرا دنیا را دنیا خوانده اند؟

و: برای چه آخرت را آخرت می گویند؟

ز: وجه نامیدن حضرت آدم به آدم و حوّا به حوّا چیست؟

ح: چرا به درهم، درهم گفته شده و دینار به این نام موسوم شده است؟

ط: چرا به اسب «اجد «1»» و به قاطر «عد «2»» و به درازگوش «حرّ «3»» گفته اند؟

علی علیه السّلام در جواب فرمودند:

الف: کره زمین روی دوش فرشته ای است ودو پای آن فرشته روی سنگی و سنگ بر شاخ گاوی بوده و چهار دست و پای گاو بر پشت ماهی که در دریای اسفل می باشد قرار دارد و دریا روی ظلمت و ظلمت و تاریکی بر عقیم و عقیم بر ثری استوار است و کسی غیر از خداوند عزّ و جلّ از زیر ثری مطّلع نیست.

ب و ج: هر گاه نطفه مرد و زودتر از نطفه زن خارج شده و در رحم قرار گیرد البته فرزند به عمو و عمّه ها شبیه می گردد و منشأ پیدایش استخوان و رگ همین نطفه می باشد و در صورتی که نطفه زن پیش از نطفه مرد بیرون آمده و زودتر در رحم وارد گردد فرزند به دایی و خاله ها شبیه می شود و منشأ پیدایش موی و پوست و گوشت این نطفه می باشد چه آن که نطفه زن زرد و رقیق است.

د: و آسمان را از این جهت آسمان نامیده اند که چون وسم «4» و معدن آب می باشد.

ه: و دنیا را به خاطر آن دنیا گفته اند که از هر چیزی پست تر می باشد.

و: و آخرت را، آخرت خوانند زیرا در آن پاداش و ثواب می باشد. «5» ز: و جهت نامیدن آدم، به آدم این است که آن جناب از صفحه روی زمین آفریده شده و شرح و توضیح آن چنین است:حقّ تعالی جبرئیل علیه السّلام را برانگیخت، ابتداء او را مأمور ساخت که از روی زمین چه نواحی و نرمش و چه مواضع ضخیم و درشت آن چهار نمونه خاک (خاک سفید و سرخ و تیره و سیاه) بیاورد و سپس فرمانش داد و به آوردن چهار نوع آب (آب شیرین و شور و تلخ و بد بوی) بعد از به او امر نمود که آب را در خاک بریزند آنگاه حقّ تعالی با قدرت کامله اش آب را با خاک در آمیخت و آن را گل ساخت و چنان این دو با هم ممزوج شدند که نه از خاک چیزی زائد آمد که آب بخواهد و نه از آب مقداری ماند که خاک نیاز داشته باشد و گل ساخته شده جثّه آدم بود و قادر متعال هنگام آمیختنی آبها و با خاک چنان نمود که آب شیرین در حلق آن هیکل و آب شور در دو چشمش و آب تلخ در دو گوشش و آب بد بو در بینی او قرار گرفت.و امّا حوّا را از این رو به این نام خوانده شده که منشأ آفرینشش حیوان بوده است «1».

ط: و امّا اینکه به اسب چرا «اجد» گفته اند، جهتش آنست که اوّلین کسی که روی اسب نشست قابیل بود که

در روز کشتن برادرش هابیل سوار آن شد و این بیت را انشاء کرد:اجد «2» الیوم و ماترک الناس دما یعنی: می یابم که مردم در امروز، خونی را که ریخته ام نادیده نگرفته و به دنبال من می آیند و چون هنگام دواندن اسب بیتی را که با کلمه «اجد» آغاز شده خواند لا جرم به اسب «اجد» گفته اند و به قاطر به خاطر آن «عد» گفته اند که: اوّلین کسی که بر قاطر نشست حضرت آدم علیه السّلام بود و شرح آن اینست که:حضرت آدم فرزندی داشت به نام «معد» که به چهار پایان شوق وافر داشت و پیوسته در معیّت جناب آدم آنها را می راند و هر گاه قاطر از رفتار می ماند آدم علیه السّلام با صدای بلند می فرمود: معد آن را بران در نتیجه قاطر با اسم معد الفت و انس پیدا کرد به حدّی که وقتی اسم معد را می گفتند قاطر به ذهن می آمد و بدین ترتیب این اسم برای آن حیوان گذارده شد و بعدها مردم «میم» را حذف کردند و به قاطر «عد» اطلاق نمودند. و امّا این که به درازگوش «حرّ» گفته اند جهتش آنست که: اوّلین کسی که بر دراز گوش نشست حوّاء بود، وی درازگوشی داشت که برای

زیارت نمودن قبر فرزندش هابیل بر آن سوار می شد و در اثناء راه مکرّر می گفت: وا حرّاه و هر وقت این عبارت را ادا می نمود حیوان راه می رفت و در وقتی که ساکت می شد حیوان نیز از رفتن باز می ماند، پس گویا این کلمه نام این حیوان است که وقتی آن را می شنود به وجد آمده و حرکت می کند، بعدا مردم در آن تصرّف کرده و کلمه «وا حرّاه» را «حرّ» گفتند.

ح: و امّا وجه تسمیه «درهم» به این نام آنست که، درهم دار همّ «1» و حزن است، کسی که آن را جمع نموده و در طاعت خدا صرف نکند حقّ تعالی در آتش واردش می نماید.و وجه تسمیه «دینار» به این اسم آنست که دینار دار نار و آتش است، کسی که آن را گرد نماید و در طاعت حقّ خرج نکند خداوند او را در آتش می برد.یهودی پس از استماع این جوابها عرضه داشت:ای امیر مؤمنان راست و صحیح فرمودی، آنچه را که ایراد کردی در تورات یافته ایم، پس از آن به دست حضرت اسلام آورد و ملازم آن جناب بود تا در جنگ صفّین کشته شد.

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 14 / 7 / 1398

آیاتی تکان دهنده از قرآن کریم در مورد مال و ثروت

خداوند متعال در قرآن کریم، در آیات 33 تا 35 سوره زخرف با بیانی بسیار تکان دهنده کم ارزشی متاع دنیوی را بیان می‌کند. در حقیقت اين آيات بیانگر نظام ارزشى اسلام است.

طلا  آیاتی تکان دهنده از قرآن کریم در مورد مال و ثروت

خداوند متعال در قرآن کریم، در آیات 33 تا 35 سوره زخرف با بیانی بسیار تکان دهنده کم ارزشی متاع دنیوی را بیان می‌کند. در حقیقت اين آيات بیانگر نظام ارزشى اسلام و عدم معيار بودن مال و ثروت و مقامات مادى برای سعادت و خوشبختی انسان استاین آیات و توضیح و تفسیر آن از تفسیر نمونه: (1) 

وَ لَوْ لا أَن يَكُونَ النَّاس أُمَّةً وَحِدَةً لَّجَعَلْنَا لِمَن يَكْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُيُوتهِمْ سقُفاً مِّن فِضةٍ وَ مَعَارِجَ عَلَيهَا يَظهَرُونَ(۳۳) وَ لِبُيُوتهِمْ أَبْوَباً وَ سرُراً عَلَيهَا يَتَّكِئُونَ(۳۴) وَ زُخْرُفاً وَ إِن كلُّ ذَلِك لَمَّا مَتَعُ الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ الاَخِرَةُ عِندَ رَبِّك لِلْمُتَّقِينَ(۳۵/زخرف)«اگر تمكن كفار از مواهب مادى سبب نمى شد كه همه مردم امت واحد [ همگی گمراه] شوند ما براى كسانى كه كافر مى شدند خانه هائى قرار مى داديم با سقفهائى از نقره و نردبانهائى كه از آن بالا روند! و براى خانه هاى آنها درها و تختهائى (زيبا و نقره‌ای ) قرار مى داديم كه بر آن تكيه كنند. و انواع وسائل تجملى ، ولى تمام اينها متاع زندگى دنياست و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهيزگاران استدر آیه اول منظور از می فرماید نردبانهایی که از آن بالا روند، اصل وجود پله هاى فراوان دليل بر عظمت بنا و داشتن طبقات متعدد است. «سقُف » جمع سقف است.  سپس مى افزايد «علاوه بر اين، براى خانه هاى آنان درها و تختهائى قرار مى داديم كه بر آن تكيه كنند» (و لبيوتهم ابوابا و سررا عليها يتكؤن ). ممكن است اين جمله اشاره به درها و تختهاى نقره باشد كه چون در آيه قبل در مورد سقفها آمده در اينجا از تكرار آن خوددارى شده ، و نيز ممكن است وجود درها و تختهاى متعدد (با توجه به اينكه ابوابا و سررا نكره است و در اينجا براى اهميت آمده ) خود دليل بر عظمت آن قصرها باشد، زيرا هرگز براى يك خانه محقر درهاى متعدد نمى گذارند، اين مخصوص قصرها و خانه هاى مجلل است، و همچنين وجود تختهاى بسيار.

 باز به اين هم اكتفا نكرده مى افزايد: علاوه بر همه اينها «انواع وسائل تجملى و زينت آلات براى آنها قرار مى داديم » (و زخرفا). تا زندگى مادى و پر زرق و برقشان از هر نظر تكميل گردد، قصرهائى مجلل و چند اشكوبه با سقفهائى از نقره، و درها و تختهاى متعدد، و انواع وسائل زينتى، و هر گونه نقش و نگار آنچنانكه مطلوب و مقصود و معبود دنياپرستان است .

 سپس مى افزايد: «اما همه اينها متاع زندگى دنياى مادى است و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهيزگاران است » (و ان كل ذلك لما متاع الحيوة الدنيا و الاخرة عند ربك للمتقين ). «زخرف » در اصل به معنى هر گونه زينت و تجمل تواءم با نقش و نگار است ، و از آنجا كه يكى از مهمترين وسائل زينت طلا است به آنهم زخرف گفته شده است ، و اينكه به سخنان بيهوده «مزخرف » مى گويند به خاطر زرق و برقى است كه به آن مى دهند.

 كوتاه سخن اينكه اين سرمايه هاى مادى و اين وسائل تجملاتى دنيا به قدرى در پيشگاه پروردگار بى ارزش است كه مى بايست تنها نصيب افراد بى ارزش همچون كفار و منكران حق باشد، و اگر مردم كم ظرفيت و دنياطلب به سوى بى ايمانى و كفر متمايل نمى شدند خداوند اين سرمايه ها را تنها نصيب اين گروه منفور و مطرود مى كرد، تا همگان بدانند مقياس ارزش و شخصيت انسان اين امور نيست.

 نكته ها:

 اسلام ارزشهاى غلط را درهم مى شكند به راستى تعبيرى رساتر از آنچه در آيات فوق آمده براى درهم شكستن ارزشهاى دروغين پيدا نمى شود، براى دگرگون ساختن جامعه اى كه محور سنجش شخصيت افراد در ثروت و داشته های مادی است، تا آنجا كه تعجب مى كنند چرا محمد يتيم و از نظر مادى فقير به نبوت برگزيده شده ، اساسى ترين كار اين است كه اين چهارچوبهاى غلط ارزشى درهم شكسته شود، و بر ويرانه آن ارزشهاى اصيل انسانى ، تقوى و پرهيزگارى ، و علم و دانش ، ايثار و فداكارى ، شهامت و گذشت بنا شود، در غير اين صورت همه اصلاحات ، روبنائى و سطحى ، و ناپايدار خواهد بود. و اين همان كارى است كه اسلام و قرآن و شخص پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به عاليترين وجهى انجام داد، و به همين دليل جامعه اى كه از عقب افتاده ترين و خرافى ترين جوامع بشرى بود در مدتى كوتاه ، آنچنان رشد و نمو كرد كه در صف اول قرار گرفت .جالب اينكه در حديثى از پيغمبر گرامى (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در تكميل اين برنامه مى خوانيم : لو وزنت الدنيا عند الله جناح بعوضة ما سقى الكافر منها شربة ماء: «اگر دنيا به اندازه بال مگسى نزد خدا وزن داشت خداوند به كافر حتى يك شربت آب نمى نوشانيد».

 امير مؤ منان على (عليه السلام ) نيز در «خطبه قاصعه » سخن را در اين زمينه به اوج رسانده مى فرمايد: ((موسى بن عمران با برادرش وارد بر فرعون شدند در حالى كه لباسهاى پشمين در دست داشتند و در دست هر كدام عصاى (چوپانى ) بود، با او شرط كردند كه اگر تسليم فرمان خدا شود حكومت و ملكش باقى مى ماند، و عزت و قدرتش دوام خواهد يافت ، اما او گفت : آيا از اين دو تعجب نمى كنيد كه با من شرط مى كنند كه بقاى ملك و دوام عزتم بستگى به خواسته آنها دارد، در حالى كه فقير و بيچارگى از سر و وضعشان مى بارد! (اگر راست مى گويند) پس چرا دستبندهائى از طلا به آنها داده نشده است؟ «اين سخن را فرعون به خاطر بزرگ شمردن طلا، و جمع آورى آن، و تحقير پشمينه پوشى گفت». «اگر خدا مى خواست به هنگام بعثت پيامبرانش درهاى گنجها و معادن طلا و باغهاى سبز و خرم را به روى آنان بگشايد مى گشود، و اگر اراده مى كرد پرندگان آسمان و حيوانات وحشى زمين را همراه آنان گسيل مى داشت ، ولى اگر اين كار را مى كرد آزمايش مردم از ميان مى رفت و پاداش و جزا بى اثر مى شد»!.

 و در قسمت ديگرى از همين خطبه مى فرمايد: ((مگر نمى بينيد خداوند انسانها را، از زمان آدم تا آخر جهان ، با سنگهائى كه نه زيانى مى رساند و نه سودى ، نه مى بيند و نه مى شنود، آزمايش نموده ، اين سنگها را خانه مقدس خود (كعبه ) قرار داده ، و آن را موجب پايدارى و قوام مردم ساخته است ، آن را در پر سنگلاخ ‌ترين مكانها، و بى گياه ترين نقاط روى زمين ، در تنگناى دره هائى مستقر ساخته ، در ميان كوههاى خشن ، شنهاى متراكم ، چشمه هاى كم آب ، آباديهاى جدا و پر فاصله كه هيچ مركبى به راحتى در آن زندگى نمى كند، و سپس آدم و فرزندانش ‍ را فرمان داد كه به آن سو توجه كنند و آن را مركز تجمع خود سازند...)). اگر خدا مى خواست خانه مقدسش و محل انجام مناسك حج را در ميان باغها و نهرها و زمينهاى هموار و پر درخت و آباد كه داراى خانه ها و كاخهاى بسيار و آباديهاى به هم پيوسته ، در ميان گندم زارها و باغهاى پر گل و گياه ، در ميان بستانهاى زيبا و سرسبز و پرآب ، در وسط باغستانى بهجت زا با جاده هاى راحت و آباد، قرار دهد، توانائى داشت ، ولى در اين حالت آزمايش و امتحان ساده تر بود و پاداش و جزا نيز كمتر (و مردم به ارزشهاى فريبنده ظاهرى مشغول مى شدند و از ارزشهاى واقعى الهى غافل مى گشتند)

 

به هر حال اساس انقلاب اسلامى انقلاب ارزشهاست ، و اگر مسلمانان امروز در شرائطى سخت و ناگوار تحت فشار دشمنان بيرحم و خونخوار قرار گرفته اند به خاطر همين است كه آن ارزشهاى اصيل را رها ساخته ، بار ديگر ارزشهاى جاهلى در ميان آنان رونق گرفته است ، مقياس شخصيت مال و مقام دنيا شده ، و علم و تقوا و فضيلت را به فراموشى سپرده اند، در زرق و برق مادى فرو رفته ، و از اسلام بيگانه شده اند، و تا چنين است بايد كفار اين خطاى بزرگ را بپردازند،

 از آیات روشن می‌شود که نه بهره مند بودن گروهى از كفار و ظالمان از اين مواهب مادى دليل بر شخصيت آنها است ، و نه محروم بودن مؤ منان از آن ، و نه استفاده از اين امور در حد معقول ، به صورت يك ابزار، ضررى به ايمان و تقواى انسان مى زند، و اين است تفكر صحيح اسلامى و قرآنى.

برگرفته از تفسیر نمونه، جلد 21 - صص56 - 62

موضوعات مرتبط: جملات تکان دهنده
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 14 / 7 / 1398

با دقت بخوانید لطفا...

 

✍ قرآن کتابی است که با نام خدا آغاز می شود و با نام مردم پایان می پذیرد. 

کتابی آسمانی است اما ــ بر خلاف آنچه مؤمنین امروزی می پندارند و بی ایمانان امروز قیاس می کنند ــ بیشتر توجهش به طبیعت است و زندگی و آگاهی و عزت و قدرت و پیشرفت و کمال و جهاد!

کتابی است که نام بیش از ۷۰ سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است و بیش از ۳۰ سوره اش از پدیده های مادی و تنها ۲ سوره اش از عبادات! آن هم حج و نماز! 

کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست …کتابی است که نخستین پیامش خواندن است و افتخار خدایش به تعلیم انسان با قلم… آن هم در جامعه ای و قبایلی که کتاب و قلم و تعلیم و تربیت مطرح نیست.

این کتاب از آن روزی که به حیله دشمن و به جهل دوست لایش را بستند، لایه اش مصرف پیدا کرد و وقتی متنش متروک شد، جلدش رواج یافت و از آن هنگام که این کتاب را ــ که خواندنی نام دارد ــ دیگر نخواندند و برای تقدیس و تبرک و اسباب کشی بکار رفت، از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از او نخواستند، وسیله شفای امراض جسمی چون درد کمر و باد شانه و … شد و چون در بیداری رهایش کردند، بالای سر در خواب گذاشتند و بالاخره، اینکه می بینی؛ اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و نثار روح ارواح گذشتگانش و ندایش از قبرستان های ما به گوش می رسد.

قرآن! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند” چه کس مرده است؟ “چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا تو را برای مردگان ما نازل کرده است. 

قرآن! من شرمنده توام اگر تو را از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده است 

یکی ذوق می کند که تو را بر روی برنج نوشته،‌ یکی ذوق میکند که تو را فرش کرده، ‌یکی ذوق می کند که ترا با طلا نوشته، ‌یکی به خود می بالد که تو را در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و … آیا واقعا خدا ترافرستاده تا موزه سازی کنیم؟ 

قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و تو را می شنوند،‌ آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند! … اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ”احسنت …!” گویی مسابقه نفس است …

قرآن!‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه، خواندن تو از آخر به اول معرفت  است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنانکه ترا حفظ کرده اند دانا کنی، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند. 

خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو. آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند،‌ گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. 

آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم

 

✨ مرحوم دکتر علی شریعتی، برگرفته از پدر مادر ما متهمیم،


yareakhar.blog.ir
موضوعات مرتبط: جملات تکان دهنده
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 14 / 7 / 1398

بدان ماند...

ز نامردان علاج درد خود جستن ، بدان ماند

که خار از پا برون آرد کسی با نیش عقرب ها

(صائب تبریزی)


برچسب‌ها: بدان ماند
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 14 / 7 / 1398

اگه تو بخوای خدا هم کمکت می کنه...


 

اگر اراده کنی که خودت را حفظ بکنی

پروردگار هم هنگام ارتکاب گناهان ، برای تو ایجاد مانع می کند

« مرحوم آیت الله حق شناس (ره) »


نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 14 / 7 / 1398

       

دو پسر بچه ی سیزده و چهارده ساله کنار رودخانه ایستاده بودند که در آن هنگام یک مرد شرور که بزرگ و کوچک فرقی برایش نداشت، برای سر کیسه کردنشان سراغ آنها رفت، ابتدا به پسر بچه ی سیزده ساله که خیلی زرنگ و باهوش بود گفت: "من شیطان هستم اگر به من یک سکه ندهی همین الان تو را تبدیل به یک خوک می کنم" پسر بچه ی سیزده ساله زبر و زرنگ خندید و او را مسخره کرد و برایش صدایی در آورد! مرد شرور از رو نرفت و به سراغ پسر بچه ی چهارده ساله رفت و گفت: "تو چی پسرک! آیا دوست داری توسط شیطان تبدیل به یک گاومیش شوی یا اینکه الآن به ابلیس یک سکه می دهی؟ "پسر بچه ی چهارده ساله که بر عکس دوست جوانترش خیلی ساده بود با ترس و لرز از جیبش یک سکه ی پنجاه سنتی درآورد و آن را به مرد شرور داد! مرد شرور پس از گرفتن سکه ی پنجاه سنتی از پسرک ساده به سراغ پسرک سیزده ساله رفت و خشمش را با زدن لگد و مشت بر سر او خالی کرد و بعد رفت.
چند دقیقه بعد پسرک زرنگ به سراغ پسر ساده آمد و دید او در حال اشک ریختن است، علت را جویا شد، پسرک گفت: "با آن پنجاه سنت باید برای مادر مریضم دارو می خریدم"
پسرک سیزده ساله خندید و گفت: "غصه نخور، من سه تا سکه پنجاه سنتی دارم که دوتایش را به تو می دهم." پسرک ساده گفت: "تو که پول نداشتی؟!" پسرک خندید و گفت: "گاهی می شود جیب شیطان را هم زد"

موضوعات مرتبط: داستانها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 14 / 7 / 1398

پروردگارا 

             

داده هایت ، نداده هایت و گرفته هایت را شکر می گویم

                            

چون داده هایت نعمت ، نداده هایت حکمت و گرفته هایت امتحان است.

    

 

یادم باشد حرفی نزنم به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم دل کسی بلرزد
خطی ننویسم آزار دهد کسی را
که تنها دل من ؛ دل نیست

موضوعات مرتبط: گونان گون
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 14 / 7 / 1398

دیدار دانشجویان کرمانشاه با مقام معظم رهبری

حجاب رمز پايدارى

در نظام طبيعت بهره مندى از بوى زيباى گل و تماشاى حسن دلرباى آن نه تنها ناپسند، نيست كه نشانگر لطافت روح و زيبايى روان و حسن سليقه است اما هميشه چنين نيست كه آدمى مجاز به استفاده از هر گلى باشد و چه بسا بسيار گلهاى زيباى پربها و ناياب و خوشبويى كه ، جاى خود را از بوستانها و باغهاى عمومى و پشت شيشه گلفروشى ها به گلخانه هاى خصوصى منتقل كرده و يك گل كاملا اختصاصى شده اند، براى چنين گلهايى بهاى سنگينى ، پرداخت شده ، و طبيعى است كه حفاظت از آن ها نيز مسؤ وليت بيشترى مى طلبد.
در نظام خانواده ، زن همانند اين گل اختصاصى است . تمام وجود و آثار و ثمراتش از آن كسى است كه سرپرستى و تدبير آن را عهده دار گشته است اين پاسدارى از گل ، كه براى مصونيت آن است ، اگر چه همراه با برنامه ها و محدوديتهايى است ، ولى اين امر، به صلاح گل و صاحب گل است . نام اين مصونيت در فرهنگ اسلام ، حجاب  است حجاب ؛يعنى پوشش ؛ پوشش گل از تيرهاى مسموم شيطان (3).حجاب ؛يعنى كانون عفت و پاكدامنى زن ، هماره چون سنگرى نفوذناپذير، در برابر بيگانه (نامحرم ) پايدار و استوار باشد. اميرالمؤ منين - عليه السلام - در وصيت به فرزندش حضرت امام مجتبى مى فرمايد:
)فان شدة الحجاب ابقى عليهن) (4) دقت در امر حجاب و مراقبت از آن مايه بقا و پايدارى بيشتر زنان است .آرامش جسم و جان زن در مرتبه نخست و همسر او در رتبه بعد، مرهون پاكدامنى و عفت طاهر و باطن و پاسدارى از رمز پايدارى - حجاب است


تا مرز بندگى : - دوست دو سويه


خداوند مهربان ، زن را مايه آرامش مرد قرار داده و مودت و رحمت را ميان آن دو به دو وديعت نهاده است اساس زندگى مشترك ، دوستى و محبت است ؛البته دوستى دو جانبه و دو سويه پيام آوران آسمانى مظاهر همه خوبيها و صاحبان اخلاق نيكو هستند و دوستى زنان نيز از ويژگيهاى اخلاقى آنان است (5) نشاط و بالندگى زندگى به عشق و دوستى است اين كه مرد تنها در كانون دلش دوستدار همسرش ‍ باشد ايفاى تمام وظيفه نيستت بلكه بايد اين دوستى را اظهار كند و به نمايش بگذاردپيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد: اين گفتار مرد به همسرش (من دوستت دارم ) هيچ گاه از دل زن خارج نمى شود(6).ارزش اين دوستى آن گاه ظاهر مى شود كه بدانيم ميان دستيابى به فضيلت ايمان و محبت به زن ، ارتباطى تنگاتنگ برقرار است (7) گويا لازمه ايمان ، اين دوستى معنوى معرفى شده است .
زن هم متقابلا بايد پاسخگوى اين محبت بى دريغ و معنوى مرد باشد و آن را در عمل نشان دهد به راستى تسليم و محبت و دوستى و تواضع زن در برابر شوهر، چنان ارزشمند و حساس است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است : اگر مى خواستم فرمان سجده (سجده انسان بر انسان ) دهم ، فرمان مى دادم كه زن براى همسرش سجده كند(8).
آيا بعد از اين محبتها و دوستيهاى دو جانبه جايى براى نفوذ ميكروب ناآرامى و اضطراب در محيط سالم زندگى باقى است ؟!

زيبايى روح و جسم

اگر آدمى فقط همين چهره قابل حس و اندام ظاهرى بود، بسيارى از نظرها و موضعگيرى ها و انديشه ها عوض مى شود؛اما نه تنها اين ظاهر محسوس ‍ و قابل رؤ يت ، تمام حقيقت انسان ، نيست ، بلكه نما و نمونه و مرتبه اى است كه از حقيقت جاويد و ارزشمند او به نام (روح ) جسم و روح در ارتباط با يكديگر و اثر پذير از هم باشند.
اسلام در انتخاب همسر نه تنها به حس زيباخواهى بها داده است بلكه آن را جهت داده و هدايت كرده و زيبايى را در كنار امور ديگرى ، كه در ارتباط با زندگى مشترك است ، مطرح كرده است به عنوان نمونه ، رسول اكرم صلى الله عليه و آله در سخنى آسمانى مى فرمايد: هركس تصميم به ازدواج گرفت از موى آن زن بپرسد، همان طور كه از صورت او مى پرسد زيرا مو يكى از دو زيبايى زن است . در عين حال ، همان حضرت در گفتارى ديگر مى فرمايد: برترين زنان امت من ، زيباروترين زنانى هستند كه كمترين مهريه را دارند(9)
پيام اين كلام هدايت بخش ، آن است كه نه تنها زيبايى زن ، معيار افزايش ‍ مهريه نيست ، بلكه بر عكس ، فضيلت از ديدگاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از آن زيبا چهرگانى است كه كمترين مهريه را دارند.

پيامبر رحمت ، حضرت محمد صلى الله عليه و آله در روايتى ديگر مى فرمايد: با زن زيباى نازا ازدواج نكنيد، زيرا من در روز قيامت به (فزونى ) شما امت مباهات مى كنم (10).در اين كلام نورانى به بعد ديگرى از مسؤ وليت زن كه توليد نسل و افزون ساختن جمعيت امت اسلام و تربيت اولاد است اشاره شده است مى توان دريافت كه از ديدگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله ازدواج به انگيزه زيبايى منهاى توليد نسل ، مورد قبول نيست .
پايان بخش ، سخن در اين قسمت ، كلام نورانى ديگرى از پيامبر نور و رحمت صلى الله عليه و آله است كه به طرز بديع و شگفتى ، زيبايى ظاهرى را كه سپر و پوششى براى زشتى باطن شده است محكوم نموده و درباره نزديك شدن به چنين زيبايى ناسالمى هشدار داده است به اين گفتار حضرت بنگريد:

اى مردم ! از سبزه هاى با طراواتى كه در محيط متعفن زباله ها و آلودگيها رشد كرده اند دورى كنيد. پرسيده شد: اى رسول خدا! مقصود شما چيست ؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پاسخ دادند: زن زيبايى كه در محيط بد و ناسالم رشد كرده است (11).
به راستى كه زيباتر از اين نمى توان خطر زن زيبايى را كه رشد و پرورش او در فضاى نامطلوب بوده است به تصوير كشيد. چهره زيباى چنين زنى اگر چه همانند سبزه زارهاى با طراوت و گلزارهاى با صفا، سراسر جاذبه و كشش ‍ است ، اما افسوس كه نزديك شدن به چنين سبزه زارى نتيجه اى جز فرو رفتن در باتلاقهاى متعفنى كه محصول خصال زشت وناپسند است به بار نمى آيد.

نفوذ آرامش در تمام زواياى زندگى و از بين رفتن تمامى زمينه هاى پيدايش ‍ و رشد اضطراب و ناآرامى ، نيازمند زيبايى جسم و روح و حاكميت خصال زيباى انسانى و اخلاقى است .
ضرورت زندگانى مشترك - نخستين خواستگارى -

مباش بى مى و معشوق زير طاق سپهر

 

بدين ترانه ، غم از دل به در توانى كرد

خالق مهربان هستى با حكمت و تدبير، انسان را به گونه اى آفريده كه ناگزير از زندگى اجتماعى است تنها زندگى كردن اگر ناممكن نباشد، بسيار دشوار و سخت است امام صادق - عليه السلام - داستان اولين آشنايى زن و مرد را چنين بازگو مى فرمايد: اولين پيامبر خدا، حضرت آدم - عليه السلام - پس ‍ از خلقت وقتى چشمش به حوا افتاد، با خدا چنين سخن گفت : پروردگار من ! اين مخلوق زيبا و نيكو كه همنشينى و نگاه به او مايه انس است چيست ؟
خداوند پاسخ فرمود: اين بنده من حواست . آيا دوست دارى با تو باشد، تا انيس و هم صحبت و پيرو فرمان تو باشد؟ آدم جواب داد: آرى ، و بر من است كه تا زنده ام سپاسگزار تو باشم . خداوند فرمود: او را از من خواستگارى كن كه او بنده من است و شايسته همسرى براى نيازهاى جنسى توست (12).


ارزشمندى ازدواج

ذوقى چنان ندارد بى دوست زندگانى

 

بى دوست زندگانى ذوقى چنان ندارد

بهترين معيار و بلكه تنها وسيله سنجش ارزشمندى هر چيز در نظام هستى ، مقدار ارزشى است كه آن چيز در نزد خالق هستى دارد او كه خود آفريدگار موجودات است ، دوستى و دشمنى اش نيز معيار دوستيها و دوست داشتنى ها و دشمنيها و دست ناداشتنى هاست .
اسلام كه كاملترين و آخرين دين آسمانى است ، داراى برنامه ها و دستورهاى متنوعى است و ازدواج و تشكيل زندگانى مشترك يكى از با فضيلت ترين نهادها، و بنيادها در اين مكتب است .
رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: در پيشگاه خداوند - در مكتب اسلام - دوست داشتنى تر از بنياد ازدواج و نهاد زندگانى مشترك هيچ بنياد و بنايى پايه گذارى نشده است (13).
آرى ، اين بهترين معيار ارزشمندى زندگانى مشترك است و آنان كه در مسير تحقق امور دوست داشتنى خداى بزرگ تلاش مى كنند سعادتمند و سرافرازند.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه تمام زندگانى اش منطبق با وحى است و ذره اى هوس در گفتار و رفتار و كردارش نيست و در قرآن به عنوان الگوى شايسته معرفى شده است (14) ازدواج را سنت و روش خويش معرفى كرده و روى گردانى از آن را به منزله قطع ارتباط با خويش مى داند(15). آن حضرت در روايتى مى فرمايد: هر كسى دوست دارد كه پيرو سنت من باشد، ازدواج يكى از سنتهاى من است (16).سر سپردن به دستورهاى خداوند و پيروى از سنت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ره آوردى جز خير و نيكى ندارد. دستيابى به دين و توان پاسدارى از آن موهبتى است كه نصيب هر كس نيست ، بهره مندى از اين ارمغان معنوى از آن كسى است كه گوش به فرمان خدا و رسول او و دنباله رو پيشوايان معصوم و مطيع اوامر آنان باشد. اقدام براى ازدواج به منظور احياى سنت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در كنار آثار و فوايد بى شمار دنيوى و اخروى ، ثمرات شاخص و روشنى دارد كه در فرد و جامعه متجلى مى گردد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: هر كس ازدواج كند، نيمى از دين خويش را محافظت كرده است (17).در روايت ديگرى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: دو ركعت نماز از نمازگزارى كه داراى همسر است برتر است از مرد بدون همسرى كه شبهايش را با نماز و روزهايش را با روزه ، سپرى مى سازد(18).حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد: دو ركعت نماز از نمازگزار با همسر، برتر از هفتاد ركعت نماز از انسان بدون همسر است (19).گذشته از آثار فردى ازدواج ، گاهى در افقى فراتر دستاوردى براى ازدواج متصور است كه شعاع درخشانش منحصر به محيط خانه و جامعه شخص ‍ ازدواج كننده نيست ، بلكه تمامى گستره زمين را در برمى گيرد و آثار معنوى اش به زمين ارزش مى بخشد. در اين زمينه به اين گفتار نورانى رسول خدا صلى الله عليه و آله بنگريد: انسان با ايمان را چه چيز مانع مى شود كه همسرى برگزيند، كه خداوند فرزندى روزى اش فرمايد كه زمين را با گفتار لااله الاالله سنگين و بارور كند(20).

ويژگيهاى بهترين زن در گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله:

درباره بهترين ها بايد بهترين افراد نظر بدهند و برترين افراد آنانى هستند كه در نظرشان هوى و هوس راه ندارد و گفتارشان مطابق با حق و واقع است اينان تنها پيامبران و امامان معصوم عليهم السلام هستند كه معارف و حقايق را با قلب پاك خود از سرچشمه زلال وحى دريافت و با زبان مبارك خود براى خلق خدا بيان مى كنند. رسول اكرم صلى الله عليه و آله در ميان اين جمع بهترين ، جلودار، و سرآمد است زيرا او برترين مخلوق خداست ، و كلامش ، بعد از كلام حق ، زيباترين و دلنشين ترين گفتار است .براى آشنايى با بهترين زنان به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله مى رويم و با هم گوش جان به كلام جان بخشش مى سپاريم .جابربن عبدالله مى گويد: با جمعى در خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بوديم آن حضرت فرمود:

بهترين زنان شما داراى اين ويژگيهاست فرزند آور، بسيار مهربان ، پاكدامن ، عزيز در ميان فاميل ، متواضع و فروتن با همسر، زينتگر براى همسر، خود نگهدار در برابر نامحرم ، حرف شنوايى از شوهر، فرمانبردار از همسر، كاملا در اختيار شوهر به هنگام تنهايى با شوهر (21).اكنون براى درك بيشتر اين كلام نورانى رسول اكرم صلى الله عليه و آله نگاهى ديگر به اين صفات مى افكنيم و از زبان مبارك آن حضرت و خاندان پاكش به تشريح آنها مى پردازيم
1- فرزندآور

در فرهنگ روايات ، دختر تا زمانى كه در خانه پدر به سر مى برد حسنه  است اين امانت الهى هرگاه پا به خانه شوهر گذاشت به مقام همسرى دست مى يابد و البته پاسدارى از اين مقام شرايط خاصى دارد كه تحصيل آنها مايه كمال و فضيلت زن است . سومين دوره اى كه زن بعد از دوران دخترى و همسرى به آن منتقل مى شود، دوران پر افتخار و مسؤ وليت ساز مادرى است . مقام مادر از آن كسى است كه محيط مقدس خانه را، با به دنيا آوردن و پرورش دادن فرزندان ، كه پاره هاى تن و جان او هستند، صفا و رونق بخشد. و روشن است كه هرچه تلاش زن در اين دوره مادر بودن ، افزون باشد، پاداش اخروى او نيز بيشتر و تقربش به پروردگار افزونتر است و اين سر گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه فرزند آورى از صفات خوب زن برمى شمرد. چرا كه اين ويژگى ، زن را به مقام مادر شدن ارتقا ميدهد و تا آنجايش رهنمون مى سازد كه خود آن حضرت در گفتار ديگرى مى فرمايد:
بهشت در زير گامهاى مادران است (22).آرامش حقيقى و معنوى زندگى با وجود فرزند صالح تقويت مى گردد و هيچگاه خانه بدون فرزند - با امكان آوردن آن - روى آرامش نخواهد ديد. براى توجه به ارزشمندى زنى كه فرزند آور است به اين دو روايت بنگريد:
رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: با دوشيزه فرزند آور ازدواج كنيد، ولى با زيبا چهره نازا ازدواج نكنيد، زيرا من به شما امت روز قيامت افتخار مى كنم (23).
در روايت ديگر امام عليه السلام مى فرمايد: بدانيد كه زن سياه چهره هاى كه فرزند آور باشد براى من دوست داشتنى تر است از زيباى نازا(24).

2- بسيار مهربان

محبت و دوستى و مهربانى ، شاه كليد نفوذ در دلهاست . هيچ چيزى به قدر مهربانى كارآيى ندارد. درهاى بسته و چهره هاى گرفته با اين ابزار گشوده و باز مى شوند.
در فرهنگ دوستى محبت ، همه چيز با معنى و پيام دار است گاه با يك اشاره و با يك كلمه و يا جمله مى توان صحنه را عوض كرد و به آسانى ، در دل ديگران راه يافت .
رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: بهترين زن ، آن است كه بسيار مهربان و صميمى باشد. طبيعى است كه منظور، به كار گرفتن اين سرمايه در خدمت جذب شوهر است محبت شوهر به همسر خود از طبيعى ترين انواع دوستيهاست و اگر با دوستى و مهربانى سرشار از طرف زن همراه باشد، هيچ كينه و بى مهرى اى برجا نمى ماند. ثمره اين اظهار دوستى و صميميت ، لبريز شدن كانون دل و فضاى خانه از آرامش و سكون است و در چنين دل و خانه اى اضطراب و بى قرارى راهى براى نفوذ ندارد. در روايت ديگرى ، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله يكى از صفات بدترين زنان را كينه و حقد معرفى مى فرمايد (25). زنى كه پيوسته چشم انتظار گرفتن عيب و نقطه ضعف است ، تا به وسيله آن همسرش را سركوب و توبيخ و سرزنش كند، داراى يك صفت منفى و مخرب است و طبيعى است كه با چنين برخوردهايى جز ناآرامى و اضطراب ، بذر ديگرى در زمينه زندگانى مشترك كاشته نمى شود.
شايد يكى از عوامل شكست و افسردگى و پيرى زودرس مردان ، همين بى مهرى ها و لجاجتهاى آگاهانه و ناآگاهانه زنان در برخورد با همسرانشان باشد. از امام صادق عليه السلام روايت است كه مى فرمايد: از دعاهاى رسولخدا صلى الله عليه و آله اين بود كه مى گفت : خدايا! به تو پناه مى برم از زنى كه مرا پير كند، قبل از اينكه دوران پيرى من فرا رسد(26).
روشن است كه پناه بردن انسان به خدا در جايى است كه احساس خطر و ناامنى و گمراهى وجود دارد، شايد در وجود زنى كه براى شوهرش پيرى زودرس مى آورد ريشه هاى ناامنى ، خطر و گمراهى نفوذ كرده باشد. طبيعى است كه چنين زنى موفق به آرام سازى محيط خانه و آرامش بخشى به شوهر نخواهد بود.

3- در اوج پاكدامنى

عفت حالتى است نفسانى كه بازدارنده از غلبه شهوت است (27).عفيف انسانى است كه با تلاش پى گير، به مقامى دست يافته كه خود را در اختيار خواسته هاى نفسانى قرار نمى دهد. روح چنين شخص آن چنان در اوج است كه به آسانى از آنچه ناپسند و نامشروع است چشم مى پوشد؛اگر چه توان انجامش را دارا باشد. اين مبارزه با نفس كه جهاد اكبر است چنان فضيلتى دارد كه صاحب اين مقام در مقايسه با مجاهد در جبهه جهاد اصغر، كه مبارزه با دشمن خارجى است ، از امتياز برخوردار است به اين روايت بنگريد:
حضرت اميرالمؤ منين مى فرمايد: جهادگرى كه در راه خدا به شهادت رسيده ، پاداشش ، برتر از توانگرى نيست كه با داشتن قدتر، عفت ورزيده است دور نيست كه عفيف فرشته اى از فرشتگان باشد (28).ارزشمندى صفت عفت - با توضيحى كه داده شد - براى يك زن روشن است . هر زنى لازم است كه اين ويژگى را در زندگى مشترك به نمايش ‍ بگذارد و از اين راه ، فكر و ذهن و دل همسرش را از هر نوع پندار و توهم وسوسه پوچ احتمالى و بى اساس پاكسازى كند و زمينه پيدايش و رشد هر نوع احساس بدبينى را از ميان ببرد. آرامش روانى از آن مردى است كه اين ويژگى و خصلت را - كه انسان را تا مرز فرشتگان اوج مى دهد - در همسر خويش بيابد.گلخانه زندگى در فضاى سالم و نشاطآور (عفت ) شاهد شكوفايى غنچه هاى معنوى و عطرآگين اعتماد زن و مرد به يكديگر خواهد بود.از آنجا كه گام نهادن در مسير خوبيها و معنويات ، نيازمند تعاون و همكارى است ، يادآورى اين نكته ضرورى است كه اگر مردى ، خواهان عفت همسرش مى باشد، بايد زمينه و اسباب آن را در حد توان خويش فراهم كند، در اين ميان وظيفه مرد است كه به گونه اى آراستگى ظاهر داشته باشد و خود را متلزم به رعايت زيبايى و نظافت بداند كه پيوسته براى همسرش ‍ جذاب و دلربا باشد در اين زمينه به اين روايت جالب توجه كنيد:حسن بن جهم مى گويد: امام رضا عليه السلام را ديدم كه محاسن خود را خضاب (رنگ ) كرده بود.پرسيدم : فدايت شوم ، رنگ كرده ايد؟! امام پاسخ داد: آرى ، رسيدگى به خود (تغيير شكل و هيئت دادن ) از عوامل افزايش عفت زنان است ، و يكى از علل بى عفتى زنان اين است كه همسرانشان اين امر را رها كرده اند، آنگاه امام فرمود: آيا دوست دارى همسرت را به گونه اى ببينى كه وضعيتش ‍ همانند تو باشد، در حالتى كه به سر و وضع خود نرسيده اى ؟!او جواب داد: خير، حضرت فرمود: همسر تو هم دوست ندارد كه تو را بدان گونه ببيند(29).

موضوعات مرتبط: حجاب رمز پیروزی
برچسب‌ها: حجاب رمز پايدارى
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 14 / 7 / 1398

4- عزيز در فاميل

در مفهوم عزت يك نوع نفوذ ناپذيرى نهفته است ، زمين سختى كه چيزى در آن موثر نيست ، داراى صفت عزت است ، اين حالت ، همانند تمامى صفات خوب ديگر، اگر از منبع اصلى سرچشمه بگيرد پايدار و ماندنى است وگرنه زودگذر و از بين رفتنى خواهد بود.
در فرهنگ قرآن ، عزت حقيقى از آن خداوند و پيامبر او و مؤ منان است خداوند كانون همه خوبيهاست و همه اين خوبيها از او به پيامبرش و مؤ منان سرايت مى كند ايمان ، شرط اصلى عزت است و در سايه بندگى خداست كه سربلندى انسان تاءمين مى شود.
شايد عزيز بودن زن كه در كلام رسول خدا صلى الله عليه و آله از ويژگيهاى زن خوب و شايسته معرفى شده است به اين معنى برگردد كه ايمان حقيقى يك زن از او در ميان فاميل چهره اى ساخته باشد كه مورد نظر و احترام و تكريم همه و داراى عزت و سرافرازى باشد. طبيعى است مردى كه اين موفقيت مطلوب را براى همسرش در ميان فاميل شاهد است و زنى كه از اين چنين جايگاه رفيعى برخوردار است ، هر دو در محيط مقدس خانه ، آرامش و امنيت را به وضوح احساس مى كنند.نقطه مقابل اين زن ، زنى است كه بر اثر سوء رفتار و گفتار و عملكردهاى ناشايسته و موضعگيرى و اقدامهاى ناپسند و نابخردانه خود را در ميان فاميل و آشنايان خوار و ذليل كرده است . چنين زنى در روايت ديگرى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله داراى خصلتى از خصال بدترين زنان است (30).زنى كه در ميان فاميل اعتبارى ندارد و با چشم حقارت و خوارى به او مى نگرند براى خود نيز شخصيت قابل اعتمادى را باور ندارد و هيچگاه موفق نخواهد شد كه بدون سرمايه لازم كه ، همان عزت و متانت و موقعيت خانوادگى است ، محيط خانه را محلى مناسب براى ارامش جسم و روح همسرش قرار دهد.

5- فروتن با همسر

ارزش هر صفت و عمل نيكويى در اين است كه آدمى آن را از روى آزادى و اختيار انجام دهد كسى كه مجبور است خوب باشد و كار نيك انجام دهد، شايد براى ديگران مفيد باشد، اما امتيازى براى خود او محسوب نمى شود نرمخويى و تواضع و فروتنى انسان نيز وقتى پسنديده و ارزشمند است كه با انتخاب و آزادى همراه باشد.قرآن كريم مؤ منان را از اين جهت كه در برابر يكديگر خاضع و فروتن و نرم هستند مى ستايد و روشن است كه مؤ من حقيقى با تلاش و مجاهده به اين خصلت پسنديده دست مى يابد.نرم بودن زن در محيط زندگانى مشترك ، در برابر شوهر، اگر از روى شناخت و اختيار و عمل به وظيفه شوهردارى باشد خصلت پسنديده و كار ارزشمندى است زنى كه به آسانى در برابر خواسته هاى مشروع و معقول شوهر شكل مى پذيرد و از خود مقاومتى نشان نمى دهد صاحب فضيلت است و محيط مقدس خانه با اين روحيه تسليم و گذشت و حق پذيرى ، زمينه پرورش و رشد آرامش را بهتر فراهم مى يابد.نقطه مقابل زنى كه در برابر همسر مطيع و منقاد است زنى است كه در برابر همسرش ، هيچ نرمش و انعطاف ندارد و پيوسته به دنبال مقاومت و پافشارى و جبهه گيرى در برابر خواسته هاى شوهر است . چنين زنى از ديدگاه رسول اكرم صلى الله عليه و آله از بدترين زنان است (31) زنى كه مرد هيچگاه نتواند راهى براى نفوذ در دل او بيابد، هرگز نبايد چشم اميد به زندگانى همراه با مسالمت و صفا داشته باشد.

6- زينتگر براى شوهر

خودآرايى و تزيين در نهاد زن قرار گرفته است ، اما زن به عنوان جنس ‍ مخالف مرد، حتى اگر خود را نيارايد، باز هم جذاب و داراى كشش است به همين جهت در اولين مراسم خواستگارى در آفرينش - داستان خلقت آدم و حوا - ديديم كه چگونه آدم همنشينى و نگاه به حوا را مايه انس و آرامش ‍ خويش يافته بود، و آن را به خداوند اظهار داشت . اين سرمايه خداداد بايد در مسير تثبيت زندگانى مشترك به كار رود. اگر زندگى مشترك فقط سپرى نمودن چند ساعت و چند روز بود، شايد سهل انگارى و بى اعتنايى مشكل آفرين نبود؛اما زندگانى دراز مدت زن و شوهر بايد پيوسته همراه با جاذبه عشق باشد تا هيچگاه گرد و غبار بى ميلى و بى اعتنايى و دلسردى و نااميدى بر صفحه درخشان آن ننشيند.
استفاده از زينت و آرايش ، جذابيت زن را تقويت مى كند و بر همين اساس ‍ است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله يكى از صفات زن خوب را خودآرايى براى شوهر بيان مى كند. زيرا مردى كه به همسرش عشق و مهر مى ورزد، بيگانه را به حريم دل خود راه نمى دهد. در اين حال ، بر سراسر زندگى آن دو، ابر آرامش و اطمينان سايه مى گسترد و اينجاست كه آرام بخش بودن گل وجود زن ، مفهوم و عينيت پيدا مى كند.اهميت آراستگى زن براى شوهر تا آنجاست كه در فرهنگ اسلام ، زن با هيچ بهانه اى نمى تواند درباره انجام اين وظيفه در قبال همسرش بى اعتنا يا بى توجه باشد. البته شرايط مختلف زندگى مقتضى گونه هاى مختلف عمل به اين وظيفه و خواهان برخورد شايسته و بايسته زن در آن شرايط مى باشد.
امام باقر عليه السلام مى فرمايد: سزاوار و شايسته نيست كه زن - درباره رسيدگى به سر و وضع خود و آراستن خويش بى عنايت باشد - و در زمينه آرايش و آراستن خود را بازنشسته كند، اگر چه به اندازه آويختن گردنبندى در گردن باشد و شايسته نيست كه زن دستش را با خضاب - رنگ با حنا - زينت نكند، اگر چه با كشيدن دست روى حنا باشد و اگر چه اين زن مسن باشد - سنى از او گذشته باشد (32).

موضوعات مرتبط: حجاب رمز پیروزی
برچسب‌ها: حجاب رمز پیروزی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 14 / 7 / 1398

7- خود نگهدار در برابر نامحرم

بيشتر اين چنين است كه تا آدمى ، حريم خود را نشكند، ديگرى جراءت تجاوز به حريم او را نمى يابد، در مرزهاى جغرافيايى نيز عبور دشمن از آن قسمت كه تحت حفاظت و ديدبانى نيست ، آسانتر صورت مى گيرد. اگر انسانى درباره هر برخوردى هيچ گونه عكس العملى و حساسيتى نشان ندهد، ديگران براى حفظ متانت و وقار و موقعيت او كمترين اعتبارى را نخواهند پذيرفت زن گل است ؛ آن هم فقط براى استفاده صاحب شرعى و قانونى اش . ارزش ‍ اين گل به آن است كه اختصاصى است و تنها براى يك نفر به نام شوهر، غير از شوهر هر كه باشد، ارتباط زن با او نبايد به گونه اى باشد كه زن با شوهر دارد، رعايت اين امر مهم را پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از صفات خوب زن مى داند، زن بايد در برابر نامحرم ، دژ و سنگر نفوذناپذير باشد. به راستى اگر تمامى زنان با تمامى نامحرمان و بيگانگان اينگونه باشند آيا ديگر جايى براى بدگمانى و بى اعتمادى ، كه زمينه ساز ناآرامى و اضطراب است ، يافت مى شود؟!در برابر اين زن ، زنى است كه هر نوع ارتباط صميمى و آميخته به دوستى و لذت بخشى ، را با غير همسر داشته باشد، ولى نوبت به همسر كه مى رسد جز خود نگهدارى و سنگين برخورد كردن و ميدان ندادن و بهانه ها و عذرهاى رنگارنگ آوردن ، كار و برخورد ديگرى نداشته باشد. رسول خدا صلى الله عليه و آله اين امر را يكى از صفات بدترين زنان معرفى مى فرمايد(33).اين حالت زن و اين طرز برخورد بايد براى غير شوهر باشد. در زمينه ياد شده ارتباط زن با غير شوهر - نامحرمان و بيگانگان - بايد همانند ارتباط يك قطب آهن ربا با قطب موافق باشد كه بطور طبيعى و خودكار، عكس العملى جز دفع و دورسازى ندارد، ولى نسبت به شوهر همانند قطبهاى مخالف آهن ربا باشد كه به طور طبيعى واكنشى جز جذب و كشش ‍ و اتصال ندارد.

8- حرف شنوايى از شوهر

از صفات بسيار خوب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه حتى دستاويز مخالفان و دشمنان اسلام نيز شده بود، حرف شنوايى بسيار آن حضرت بود، به نحوى كه مى گفتند پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فقط گوش است (34).اين خصلت بسيار پسنديده اى است كه آدمى قبل از هر نوع اظهار نظر و موضع گيرى ، گفتار ديگرى را بشنود، و نشنيده به قضاوت ننشيند. گوش ‍ براى شنيدن است و عقل براى انتخاب بهترين و پيروى از آن ، و خداوند در قرآن به بندگانى كه چنين هستند بشارت داده است (35).زن و مرد قبل از اينكه در كانون خانه رابطه همسرى داشته باشند، دو انسان داراى ادراك و فهم ، و بايد حرف حق را از يكديگر بپذيرند، تا حق حاكم باشدت نه تمايلات و سليقه هاى شخصى ، زن خوب آن است كه حرف شوهر را مى شنود - اگر چه نوبت به او اجرا و عمل نرسد - و اين خود امتياز است . زنى كه اصلا ظرفيت و آمادگى شنيدن حرف همسر را ندارد، از اين امتياز محروم است و از ديدگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله يك درجه از خوبى را دارا نيست . آيا ميان مردى كه براى حرفش در خانه گوش ‍ شنوايى سراغ ندارد با مردى كه همسرش را پيوسته شنواى سخنانش ‍ مى بيند از نظر وحى تفاوت وجود ندارد؟ آيا اين شنوايى حرف همسر، تاءثيرى در آرامش لازم براى مرد و زندگى مشترك ندارد؟!

9- فرمانبردار از همسر

در فرهنگ قرآن كريم ، مرد نسبت به زن قوام است (36) اگر چه زندگانى زن و مرد، مشترك است ، اما قيام اين بناى مقدس و تكيه گاه اصلى از نظر تدبير و سرپرستى و اداره امور و اعمال مديريت از آن مرد است . بر اين اساس ، فرمان و امر به دست اوست . طبيعى است مردى كه فرمان به بدى و حرام و نامعقول و ناپسند مى دهد، فرمانبردارى از او در اين حوزه و قلمرو نيست و فرمانش مطاع نخواهد بود.زنى كه در برابر فرمان شوهر؛يعنى دستورهاى مشروع و معقول او فرمانبردار است از نظر روحى آرامتر است ، تا زنى كه پيوسته مصمم است كه حرف آخر را او بزند، اگر چه ناحق باشد، و هيچ حرفى را از همسرش نپذيرد و به كار نبندد، اگر چه حق باشد.پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اطاعت زن از فرمان همسر را نشانه خوبى زن ميداند چرا كه اين فرمانبردارى پايه هاى زندگى مشترك را كه بايد دائما بر شالوده هاى دوستى و صميمت و آرامش استوار باشد تثبيت ميكند.آيا زنى كه در برابر خواسته شوهر با گفتن يك كلمه (چشم ) آرامش را، كه رسالت و ماءموريت اصلى اوست ، در محيط خانه به ارمغان مى آورد، لايق دريافت مدال افتخار (بهترين زن ) آن هم از زبان مبارك رسول گرامى اسلام نيست ؟نقطه مقابل چنين زنى ، آن است كه جز لجاجت و تمرد و سرپيچى در برابر شوهر، برخورد و موضع ديگرى ندارد. اين از صفات بدترين زنان است كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله در روايت ديگر بيان مى فرمايد (37).روشن است كه لجاجت در جايى است كه مساءله حق پذيرى و حق جويى در كار نيست ، بلكه پافشارى و مقاومت بر سر موضوع و مطلبى است كه زن جز اين كه بخواهد شجاعت و به اصطلاح هنرمندى و مرد بودن خودش را نشان بدهد انگيزه ديگرى ندارد. چنين زنى بايد مطمئن باشد كه تا اين خصلت ناپسند كه از ويژگى هاى بدترين زنان است در اوست هيچگاه موفق به انجام رسالت خدايى خويش ، كه آرامش بخشى به زندگى و شوهر است ، نخواهد شد.

موضوعات مرتبط: حجاب رمز پیروزی
برچسب‌ها: حجاب رمز پیروزی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 14 / 7 / 1398

10- پاسخگوى نيازهاى جنسى

سراسر جهان هستى ، سرشار از نعمتهاى بى شمار خداوند مهربانى است كه هر چيز را كه در جاى خودش نيكو آفريده و همه چيز را براى تكامل و رشد انسان مسخر او كرده است .
حقيقت سپاس هر نعمت ، به كار بستن آن در مسيرى است كه نعمت بخش ، خرسند است . اين چنين است كه شكر نعمت ، مايه افزونى و بركت و رشد آن و مفيد براى صاحب نعمت و ديگران خواهد بود.خداوند حكيم ، زن را به گونه اى آفريده است كه توانايى ايجاد محيط آرام و مطمئن براى خود و مرد را در اختيار دارد، و بر اين اساس ، تنها پاسخگوى نيازهاى جنسى هر مردى را، فقط زن همان مرد، مقرر كرده است و اين نعمت و موهبتى است كه خداوند در وجود زن قرار داده است شكر اين نعمت به آن است كه در مسير رضايت خداوند متعال است به كار گرفته شود. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه سخنگوى وحى است اين مسير را تبيين كرده است و مى فرمايد: از نشانه هاى بهترين زن آن است كه به هنگام تنهايى با همسرش ، كاملا در اختيار خواسته هاى او باشد (38).يعنى خودش را پيشكش او كند و از هر گونه بخل و تنگ نظرى و سختگيرى هاى بى اساسى كه مهر و محبت و آرامش را مى ميراند، پرهيز داشته باشد، و سخاوتمندان پاسخگوى نيازهاى جنسى همسرش ‍ باشد.
شايد حساسترين مساءله در زندگى مشترك كه مى تواند بسيارى از مشكلات را حل كند و از بروز بسيارى از مسائل پيشگيرى كند، همين مساءله باشد. پيشوايان معصوم دين ، مقدس اسلام نيز بر اين بخش تاءكيد بيشترى دارند و هر موضوعى كه بتواند براى زن انگيزه يا بهانه اى براى كوتاهى در اين رسالت باشد، از نظر منطق اسلام محكوم و ناپسند است .
به نظر ميرسد مطرح ساختن مساءله حيا و خجالت در اين زمينه يكى از قوى ترين توجيهاتى است كه زنان در اختيار دارند، و گمان مى برند تحت پوشش اسم حيا و در پناه اين توجيه در تنهايى با شوهر مى توانند رسمى تر و جدى تر برخورد كنند امام صادق عليه السلام در اين زمينه مى فرمايد: بهترين زن آن است كه به هنگام تنهايى و خلوت با شوهر هر گونه حيا و خجالت را از خود جدا سازد، ولى درغير اين حالت ، همراه با شوهر، خود را به زيور حيا بيارايد(39).اهميت مساءله پاسخگويى زن به نيازهاى جنسى مرد تا بدانجاست كه در قرآن كريم ساعاتى از شبانه روز، به عنوان ، ساعات اختصاصى و خلوت كردن زن و شوهر با هم معرفى شده است و در اين ساعات ، ممنوعيت ورود به جايگاه خصوصى زن و شوهر - پدر و مادر - اعلام شده و همه ، حتى كودكان نابالغى كه قدتر تشخصى مسائل جنسى را دارند، و خدمتكاران زن و مرد در هر خانه ، بايد با اجازه وارد شوند و اين همان محل استراحت زن و شوهر، يا اتاق خواب است كه نقش تربيتى و تسكينى و آرام بخشى آن در زندگى مشترك ، بى نياز از توضيح است قرآن كريم مى فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدمتكاران (غلامان و كنيزان ) و كودكان نابالغ در اوقات سه گانه قبل از نماز صبح و ظهرگاهان كه لباس خود را زمين مى گذاريد و بعد از نماز عشا كه سه وقت پنهانى و اختصاصى براى شماست بايد اجازه ورود بگيرند(40).اسلام عزيز مساءله انس زن و شوهر با يكديگر و خلوت كردن آن دو با يكديگر را آن قدر مؤ ثر و داراى نقش مى داند كه از ديدگاه معصومين عليهم السلام اين بخش از زندگانى مشترك از اسباب موفقيت مرد، در قسمتهاى ديگر، - عبادت و تحصيل معاش - به حساب مى آيد(41).اسلام براى دستيابى به اين هدف ، برنامه هاى ظريف و حساس و جذابى براى زن و مرد تدارك ديده كه اگر واقعا به آنها عمل شود، و مرد از هر نظر در خانه - كه در فرهنگ قرآن محيط آرامش است (42) - از نظر روحى و جنسى اقناع شود و بدون هيچ اظطراب و دغدغه اى در جامعه حضور پيدا كند، هيچگاه مشكلى براى چنين خانه و جامعه اى از نظر مسائل خانوادگى رخ نمى دهد. در اين زمينه روايات جالبى هست كه هيچ مشاور با تجربه در امور خانواده و هيچ روانشناس و روانكار و دقيقى نمى تواند چنين دستورالعملهايى صادر كند(43).اسلام حتى به زن اجازه نمى دهد كه به بهانه طولانى كردن نماز از پاسخگويى به خواسته - جنسى - شوهر سرباز زند(44).و حتى رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره زنى كه در برابر خواسته و نياز - جنسى - شوهرش آن قدر مكث و درنگ مى كند و مرتب وعده ميدهد تا همسرش به خواب مى رود، چنين مى فرمايد: پيوسته فرشتگان او را لعنت مى كنند تا همسرش از خواب برخيزد(45).

موضوعات مرتبط: حجاب رمز پیروزی
برچسب‌ها: حجاب رمز پیروزی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 14 / 7 / 1398

11- خوشبويى

گل هر چه زيبا باشد، هر انسان خوش سليقه و با ظرافت تا چشمش به گل زيبا مى افتد از بوى آن مى پرسد. بدون ترديد، تاءثير زيبايى گل همراه با بوى خوش آن ، در روح افزايى و نشاط آفرينى چندين برابر است زن در فرهنگ دينى ، گل زندگى است ، و اگر چه هميشه بايد عطر معنويات آرام بخش ، مشام جان آدمى ، باشد اما خوشبويى ظاهر وظيفه اى است كه پيروان پيامبران خدا بايد بيشتر به آن توجه كنند.در روايتى كه امام رضا عليه السلام عطر - معطر كردن - را از سنتهاى پيامبران معرفى مى كند(46).در روايت ديگر، امام صادق از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه آن حضرت مى فرمايد: تنها بهره من از دنياى شما، زنان و بوى خوش (47) است وظيفه زن در اين زمينه حساستر و ظريفتر است تا آنجا كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خوشبو بودن زن را از حقوقى شمرده كه مرد بر عهده زن دارد، به روايتى كه در اين زمينه بنگريد:امام صادق عليه السلام مى فرمايد: زنى نزد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمد و پرسيد: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله حق مرد بر زن چيست ؟
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: بيشتر از آن است - يعنى آنقدر زياد است كه وقت براى گفتن تمام آنها نيست - آن زن اظهار داشت : برخى از آن ها را برايم بازگو كن . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: زن بدون اجازه شوهر حق گرفتن روزه مستحبى و خارج شدن از خانه را ندارد، و بر عهده زن است كه خوشبوترين عطرها را براى شوهرش استعمال كند و زيباترين لباسهايش را بپوشد و خود را به بهترين وجه زينت كند و بيارايد و هر صبحگاه و شامگاه خويش را بر همسرش عرضه كند و حقوق مرد بر زن بيشتر از آن است كه گفتم (48).
در روايت ديگرى امام صادق عليه السلام خوشبويى زن را از صفات خوب زنان معرفى مى كند(49).بوى خوش زن منحصرا بايد براى شوهرش باشد؛يعنى عطرها و خوشبو كننده هايى كه زن به عنوان آراستن و ايفاى وظيفه در برابر شوهر و براى ايجاد جذابيت و تسكين روح و روان او به كار مى برد هيچگاه - به اين منظور و با اين اهداف - نبايد براى غير شوهر به كار گرفته شود، همان گونه كه اگر زنى تنها براى شوهرش خوشبو باشد يكى از صفات بهترين زنان را داراست و مورد رحمت پروردگار قرار مى گيرد. در مقابل نيز، زنى كه اين خوشبويى را براى بيگانگان و نامحرمان به كار مى برد از رحمت پروردگار دور است . به روايتى در اين زمينه توجه كنيد:

رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: زنى كه خود را خوشبو كند و از منزل خود خارج شود، به چنين زنى لعنت مى شود - از رحمت خدا دور مى گردد - تا هر زمان كه به منزلش بازگردد (50).اسلام عزيز براى پاك نگهداشتن جسم و جان آدمى برنامه هاى متنوعى دارد و هيچگاه به پيروانش اجازه نمى دهد كه هرگونه كه دلشان خواست در دنيا زندگى كنند. دستورهاى حساب شده و برنامه هاى دقيق اسلام آن چنان است كه حتى براى خوشبو بودن زن براى همسرش ، داراى طرح و دستورالعمل است و هر كس از به كار بستن دستور دينى سرپيچى كند بايد تنبيه شود. زشتى خوشبو كردن زن براى غير شوهر و تاءثير منفى معنوى آن در وجود زن تا آنجاست كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد: از چنين زنى خداوند نماز نمى پذيرد تا اينكه به خاطر اين كارش - استعمال مواد خوشبو براى غير شوهر - غسل كند، همان گونه كه به هنگام ناپاكى - جنابت - غسل مى كند(51) و بر اين اساس ، فقهاى بزرگ شيعه در رساله هاى عمليه در بيان برخى از غسلهاى مستحبى در اسلام غسل زنى را كه براى غير شوهر خود را خوشبو كرده است نيز يادآور شده اند.

شوهر به عنوان صاحب شرعى و قانونى اين گل خوشبو نبايد به همسرش ‍ چنين اجازه اى دهد، كه او خود را براى غير شوهر و خارج از محيط منزل خوشبو كند. خطرناكتر از اين مورد، جايى است كه شوهر به اين آراستن و خوشبو كردن همسرش براى غير خود راضى و خرسند باشد. چنين مردى با اين اقدام شيطانى و نابخردانه خويش ، زندگى مشترك را كه بايد به صورت اختصاصى ، بهشت تسكين و آرامش زن و شوهر باشد به جهنمى سوزان و پر از اضطراب و ويرانگر تبديل مى كند كه آتش برخاسته از آن قبل از هر كس ، دامنگير خود اوست و دود آن نيز به چشم خودش مى رود.به روايت جالبى در اين مورد توجه كنيد:
رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: هر مردى كه همسرش با زينت و خودآرايى از منزلش خارج مى شود ديوث است و هر كس چنين مردى را ديوث بنامد گناه نكرده است و اگر مردى راضى باشد كه زنش با زينت و خوشبو از منزلش خارج شود با هر گامى كه آن زن برمى دارد خانه اى در آتش - جهنم - براى آن مرد ساخته مى شود(52).در روايت ديگرى رسول خدا صلى الله عليه و آله در توضيح معناى ديوث مى فرمايد: ديوث مردى است كه همسرش زناكار است و او نيز بر اين موضوع آگاه است (53) در روايت ديگر امام باقر عليه السلام مى فرمايد: خداوند نماز سه گروه را نمى پذيرد؛ يكى از آنها ديوث است ، و آن مردى است كه شاهد ناپاكى و آلودگى جنسى همسرش است (54).با توجه به اين دو روايت معلوم شد كه ديوث ، مرد بى غيرتى است كه احساس مسؤ وليت دينى و اخلاقى و تربيتى در برابر همسرش ندارد. البته گاهى اين بى غيرتى در اوج است كه حتى به ناپاكى جنسى همسرش ‍ بى اعتناست و گاهى در اين مرز است كه خوشبويى و آرايش همسرش براى نامحرم و خارج از محيط خانه براى او مهم نيست ، بلكه بدان راضى و خرسند است . در هر حال نتيجه اعمال چنين مردى جز سست كردن بنياد مقدس زندگى و ناآرام ساختن فضاى آن چيزى نيست .

موضوعات مرتبط: حجاب رمز پیروزی
برچسب‌ها: حجاب رمز پیروزی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 14 / 7 / 1398

Image result for ‫تصاویر حجاب‬‎

12- دست پخت خوب

با تشكيل زندگى مشترك دوران تجرد دختر و پسر ديروز و زن و مرد امروز پايان گرفته است . دختر در خانه پدر چه مى خورده است ؟ دوست داشته يا نه ؟ و پسر در دوران تجرد در خانه پدر چه مى خورده و از دست پخت مادر راضى بوده يا خير و بيشتر در بيرون از منزل غذا مى خورد يا در منزل ؟ هرچه بوده ، گذشته و فعلا دوران جديد زندگانى است .
دختر موفق و زيرك ، آن است كه تمام خوبيها را به عنوان يادگارهاى ارزشمند، از دوران زندگى در خانه مادر فراگرفته و امروز از آن تجربيات در زندگى مشترك بهره مى برد.
آشپزى و كدبانويى از هنرهاى يك زن خوب است . و اين هنر، وقتى چشمگيرتر و مطلوبتر است كه زن در عين رعايت اعتدال و پرهيز از اسراف و تبذير، دلچسب ترين غذاها را تقديم ، همسرش كند.همان گونه كه رسول خدا صلى الله عليه و آله يكى از صفات بد مرد را تنها غذا خوردن معرفى كرده است (55) امام صادق عليه السلام نيز دست پخت پاك و خوب داشتن را از صفات خوب زن بيان كرده است (56).شايد هنرمندى زن در زمينه ارائه غذاهاى دوست داشتنى و مورد علاقه همسر بتواند عاملى براى پيشگيرى از بروز اين صفت بد - تنها غذا خوردن - در مرد باشد.به طور كلى پذيرايى زن از شوهر و خدمت كردن به او در فرهنگ اسلام از چنان پاداش عظيمى برخوردار است كه اگر زنان مسلمان مى دانستند به خود اجازه نمى دادند كه مرد حتى براى يك بار، غذاى آماده از بيرون منزل تهيه كند، و حاضر مى شدند كه هميشه با بهترين غذاها و پاكيزه ترين خوراكيها، كه دست پخت خودشان و حاصل دسترنجشان است ، از همسرانشان پذيرايى كنند.راستى اگر به فرموده حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام جهاد زن ، خوب شوهردارى كردن است (57)، اين گفتار نورانى معنايى جز اين دارد كه زن در سنگر تربيت فرزند، بچه دارى ، اداره شوهر، آرامش بخش بودن براى او، خدمت در خانه به قصد عبادت و اطاعت از همسر، به خشم در نياوردن او و...، حضور فعالانه و جدى داشته باشد.به راستى زنى كه با بهانه هاى مختلف نه هنر فرزند آورى و تربيت آن را دارد و نه هنر شوهردارى و اداره و تدبير كارهاى منزل و نه هنر آشپزى و خدمت به شوهر و نه هنر ايجاد جذابيت و دلربايى براى همسر و نه ... آيا مى تواند ادعاى جهاد و بهره مندى از پاداش مجاهدان را داشته باشد؟ در پايان اين بخش به روايت جالبى بنگريد:
امام عليه السلام مى فرمايد: هر زنى كه به شوهرش جرعه اى آب بنوشاند و او را سيراب كند، پاداش اين كارش از عبادت يك سال كه روزهايش را روزه بگيرد، و شبهايش را عبادت كند برتر است و در برابر هر نوبت كه به شوهرش آب مى دهد خداوند برايش شهرى در بهشت مى سازد و شصت گناه از او مى بخشد (58).

 

1-اقتباس از تفسيرالميزان ، ج 16، ص 173 - 174
2-
نهج البلاغه ، نامه 31 به امام مجتبى - عليه السلام -: (فان المراءة ريحانة )
3-
(نگاه (هوسبازانه نامحرم به زن ) از تيرهاى مسموم شيطان است ) امام صادق - عليه السلام -، وسايل الشيعة ، ج 14، ص 139، ح 5
4-
نهج البلاغه ، نامه 31
5-
بحارالانوار، ج 103، ص 239 ح 24: قال ابوعبدالله - عليه السلام - (من اخلاق الانبياء حب النساء)
6-
وسائل الشيعه ، ج 14، ص 10 ح 9
7-
وسائل الشيعه ، ج 14، ص 11، ح 10 (سمعت الصادق - عليه السلام - يقول : العبد كلما ازداد للنساء حبا ازداد فى الايمان فضلا)
8-
بحارالانوار، ج 103، ص 247، ح 29
9-
بحارالانوار، ج 103، ص 237، ص 36
10-
وسايل الشيعه ، ج 14، ص 33، ح 1
11-
وسائل الشيعه ، ج 14، ص 29 ح 4
12-
وسائل الشيعه ، ج 14، ص 2، ح 1
13-
وسائل الشيعه ، ج 14، ص 3 ح 4
14-
سوره احزاب ، آيه 21
15-
بحارالانوار، ج 103، ص 220، ح 23
16-
وسايل الشيعه ، ج 14، ص 6، ح 14
17-
وسايل الشيعه ، ج 14، ص 5، ح 11
18-
همان ، ج 14، ص 7 ح 2
19-
همان ، ج 14، ص 6، ح 1
20-
همان ، ج 14، ص 3، ح 3
21-
وسايل الشيعه ، ج 14، ص 14 ح 2
22-
نهج الفصاحة ، شمار 1328؛نور ملكوت قرآن ، ج 1 ص 141
23-
وسايل الشيعه ، ج 4، ص 33، ح 1
24-
همان ، ج 14، ص 33، ح 3
25-
همان ، ج 14، ص 18، ح 1
26-
همان ، ج 14، ص 19، ح 4
27-
مفردات راغب ، ص 351 ماده عف
28-
نهج البلاغه كلمات قصار، رقم ، 474
29-
وسايل الشيعة ، ج 14، ص 183، ح 1
30-
همان ج 14، ص 19، ح 3
31-
بحارالانوار، ج 103، ص 235، ح 20
32-
وسايل الشيعه ، ج 14، ص 118، ح 1
33-
همان ، ج 14، ص 19، ح 3
34-
سوره توبه آيه 61
35-
سوره زمر، آيات 17 و 18: (... فشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه )
36-
سوره نساء، آيه 34: (الرجال قوامون على النساء...)
37-
وسايل الشيعة ، ج 14، ص 19، ح 3
38-
همان ، ج 14، ص 14، ح 2
39-
همان ، ج 14، ص 14، ح 3
40-
سوره نور، آيه 58
41-
محجة البيضاء، ج 3، ص 68
42-
سوره نحل ، آيه 80 (والله جعل لكم من بيوتكم سكنا...)
43-
مراجعه شود: به وسايل الشيعه ، ج 14، ص 126 ، ح 5
44-
همان ، ج 14، ص 117، ح 1
45-
همان ، ج 14، ص 117، ح 2
46-
همان ، ج 14، ص 4، ح 7
47-
همان ، ج 14، ص 10، ح 4
48-
همان ج 14، ص 112، ح 2
49-
همان ، ج 14، ص 15، ح 6
50-
بحارالانوار، ج 103، ص 247، ح 27
51-
وسايل الشيعه ، ج 14، ص 113 ح 1
52-
بحارالانوار، ج 103، ص 249، ح 38
53-
وسايل الشيعة ، ج 14، ص 109، ح 9
54-
همان ، ج 14، ص 248، ح 4
55-
همان ج 14، ص 18، ح 2
56-
همان ج 14، ص 15، ح 6
57-
بحارالانوار، ج 103، ص 245، ح 23
58-
وسايل الشيعه ، ج 14، ص 123 ح 3

موضوعات مرتبط: حجاب رمز پیروزی
برچسب‌ها: حجاب رمز پیروزی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 14 / 7 / 1398

دختر خانم عزیز،اگه میگی پسرا باید تو رو جای خواهرشون بدونن و باهات کاری نداشته باشند،خب به

نظرت چه عاملی باعث میشه بهت نگاه کنن و اذیتت کنن؟؟غیر از اینه که تو یه کاری کردی که اونا نگات

میکنن؟؟ درسته هرزه که باشه حجاب نمیشناسه اما هرزه هم دنبال بیکاری مطلق نیست که هرکی رو دید

انگولکش کنه که...! تو یه قدم بردار،اونوقت میبینی که چقدر ازاون تیکه ها کم میشه...حداقلش تو وظیفه

 

ت رو انجام دادی،اونوقت دیگه کسی به تو گیر نمیده و همه هم تو رو جای خواهر واقعی شون خواهند

دونست...یه خواهر باحیا،نه یه........

برچسب‌ها: حجاب حیا ست
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 14 / 7 / 1398

عکس های بسیار خنده دار و طنز از سوژه های گوناگون

زیباترین لطیفه ها

مواظب باش نلغزی
روزی ابو حنیفه از محلی می گذشت، دید طفلی از جای گل آلود راه می رود او را صدا زد و گفت: بچه جان مواظب باش نلغزی.طفل در جوابش بی درنگ گفت: ای شیخ لغزش من سهل است، تو خود مواظب باش که نلغزی، چون از لغزش تو پیروانت نیز می لغزند.ابو حنیفه از هوش و ذکاوت آن طفل تعجب کرد.
قبر درویش و ثروتمند
توانگر زاده ای بر سر قبر پدرش نشسته بود و با فرزند درویش مناظره می کردند.او می گفت: ما پدرمان را در صندوق مخصوصی گذاشتیم و لباس خوب پوشاندیم و زیرش فرش انداختیم و از سنگ های گران قیمت استفاده کردیم ولی پدر تو هیچ چیز ندارد فقط بر رویش خاک ریخته اند.درویش زاده گفت: تا پدر تو از زیر آن سنگ های گران قیمت بجنبد پدر من به بهشت رفته است.
بهترین شکار
از دانشمندی پرسیدند بهترین شکار کدام است؟گفت: شکار دل های خلق، زیرا اگر دل های آنان را به دست آوری همه چیز از پی او خواهد آمد و در هیچ چیز از تو مضایقه ننمایند.
غفلت از خدا
از شخصی پرسیدند: چگونه است که در زمان گذشته خیلی از افراد ادعای پیغمبری می کردند اما در زمان ما آن گونه نیست؟گفت: در این زمان مردم از بس که ظلم و ستم به یکدیگر می کنند دیگر کسی نه از خدا یاد می کند و نه از پیغمبر.
دزد اموال و عقیده
رئیس گروهی از دزدان، قافله ای را غارت نموده، و در میان آن ها شخصی بسته ای پارچه داشت که جمله بسم الله الرحمن الرحیمنوشته و روی آن گذاشته بود در بین تجار سابق برای محفوظ ماندن اموالشان از دست راهزنان این عمل مرسوم بوده ، فوراً به افرادش دستور داد این اموال را به صاحبش برگردانید، چون که ما دزدان اموال مردمانیم نه دزدان عقیده آن ها، زیرا اگر به آن نوشته ترتیب اثر ندهیم آن ها بی اعتقاد خواهد شد.لازم به تذکر است که یکی از اساتید می گفت: سرکرده دزدان فوق الذکر همان فیضل عباس بوده است.شاید به خاطر همین عمل بود که خداوند او را هدایت نمود و توبه کرد و از عارفان گردید.
باغ وحش
نوزادی به دنیا آمد و بزرگترها قرار شد اسمی برایش انتخاب کنند. یکی گفت: اسمش را غزال بگذاریم.
دیگری گفت: پرستو بگذاریم.سومی گفت: بهتر است اسمش را آهو بگذاریم.خلاصه هر کسی از اسامی پرندگان و حیوات را نام برد و هیچ کدام هم حرف دیگری را قبول نمی کرد.بالاخره پدر بچه وقتی این صحنه را دید، گفت: برای اینکه نظر همه را در نظر بگیریم بهتر که اسمش را باغ وحش بگذاریم.
دنیا را گول زدن
عارفی نانی می خورد و می گفت: دنیا را گول می زنم.گفتند: چگونه با اینکه دنیا همه را گول می زند.
گفت: نان دنیا می خورم و کار آخرت می کنم.
شکر خدا
شخصی الاغش را گم کرده بود و گرد شهر می گشت و شکر خدا می کرد. گفتند: چرا شکر می کنی؟
گفت: برای اینکه اگر من روی خر نشسته بودم، امروز چهارمین روز گم شدن من و الاغم بود.
سخن پارسا
یکی از پادشاهان ظالم از پارسایی پرسید: بهترین عبادت ها کدام است؟گفت: تو را خواب نیم روز تا در آن یک نفس مخلوق را نیازاری.
حیله سارق
یک نفر آب دهن بر سینه کسی انداخت سپس با کمال دست پاچگی و اظهار شرمندگی دستمال از جیبش بیرون آورده و شروع به پاک نمودن آن و خیلی عذرخواهی نمود.بعد از رفتن آن مرد، معلوم شد که هنگام تمیز کردن کت آقا، جیبش را هم زه است.
روضه خوان ناشی
روضه خوانی در بالای منبر گفت: در خبر دارد که امام زاده یعقوب را در مصر بالای گلدسته شغال خورد.
شخصی از پای منبر گفت: خیلی اشتباه کردی، اولاً امامزاده نبود و پیغمبر بود، ثانیاً یعقوب نبود یوسف بود، ثالثاً مصر نبود کنعان بود، رابعاً بالای گلدسته نبود ته چاه بود، خامساً شغال نبود گرگ بود، سادساً گرگ هم نبود تهمت بود.
تاجر بخیل
در مسجدی گدایی بالای سر تاجر بخیلی رفت و گفت: حاج آقا نماز جماعت که می خوانی آخر به ما هم در راه خدا انفاق کن.تاجر بخیل گفت: برو خدا پدرت را بیامرزد، من نماز جماعت را هم برای استفاده از حمد و سوره اش می خوانم.یکی از ثروتمندان به فقیری وعده یک دست لباس را داد، فقیر چند مرتبه به سراغ او رفت و موفق به دریافت نشد.بالاخره روزی او را دید و گفت: لباسی که وعده داده بودی چه شد؟
در جواب گفت: با این وعده خواستم ادخال سرور به قلب مؤمن کرده باشم.

موضوعات مرتبط: خنده های حلال
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 13 / 7 / 1398

چرا صالحان، گرفتار مشكلات هستند و مجرمان و گنهكاران، در رفاه به سر مى‏برند؟

از آنجا كه خداوند اولیاى خود را دوست دارد، لذا اگر خلافى كنند، فوراً آنان را با قهر خود مى‏گیرد تا متذكّر شوند، چنانكه خداوند در قرآن مى‏فرماید: اگر پیامبر سخنى را كه ما نگفته‏ایم به ما نسبت دهد، با قدرت او را به قهر خود مى‏گیریم: «لو تقوَّل علینا بعضَ الاقاویل لأخذنا منه بالیمین»( سوره حاقّه، آیه 44 - 45) و همچنین اگر مؤمنین خلافى كنند، چند روزى نمى‏گذرد مگر آنكه گوشمالى مى‏شوند.
امّا اگر نااهلان خلاف كنند، خداوند به آنان مهلت مى‏دهد و هرگاه مهلت سرآمد، آنان را هلاك مى‏كند: «و جعلنا لمهلكهم مَوعداً»( سوره كهف، آیه 59) و اگر امیدى به اصلاحشان نباشد، خداوند حسابشان را تا قیامت به تأخیر مى‏اندازد و به آنان مهلت مى‏دهد تا پیمانه شان پر شود. «انّما نُملى لهم لیزدادوا اثماً»( سوره آل عمران، آیه 178)
به یك مثال توجه كنید:
اگر قطره‏اى چاى روى شیشه عینك شما بریزد، فوراً آن را پاك مى‏كنید.
امّا اگر قطره‏اى چاى روى لباس سفید شما بچكد، صبر مى‏كنید تا به منزل بروید و لباس خود را عوض كنید.
و اگر قطره‏اى روى قالى زیر پاى شما بچكد، آن را رها مى‏كنید تا مثلاً شب عید به قالى شویى ببرید.
خداوند نیز با هركس به گونه‏اى رفتار مى‏نماید و بر اساس شفّافیّت یا تیرگى روحش، كیفر او را به تاخیر مى‏اندازد.
موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: پرسش وپاسخ
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 13 / 7 / 1398

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
برچسب‌ها: شگفتی های قرآن
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 13 / 7 / 1398

با شنیدن نام او خشمی سوزان سرتا پای وجودم را فراگرفت!

با شنیدن نام او خشمی سوزان سرتا پای وجودم را فراگرفت!

مردی از اهالی شام چنین نقل کرده‌است: روزی در مدینه شخصی را با چهره‌ای آرام و بسیار نیکو و دارای حسن جمال دیدم. انسان وارسته‌ای که به طرز زیبایی لباس پوشیده و بر مرکبی سوار بود. پس درباره او پرس‌وجو کردم و دانستم که او حسن بن علی بن ابی‌طالب(ع) است. با شنیدن نام او خشمی سوزان سرتا پای وجودم را فراگرفت و بر علی بن ابی‌طالب(ع) حسد بردم که چگونه او چنین پسری دارد. پس از لحظاتی نزد او رفته و پرسیدم آیا واقعاً تو فرزند علی(ع) هستی؟[1]

آن مرد گفت: آری من پسر علی(ع) هستم. با شنیدن این سخن، با حالتی خشم‌آلود و غضبناک شروع به ناسزاگویی به او و پدرش امیرمؤمنان(ع) کردم. پس از شنیدن دشنام‌ها رو به من، سلام کرده و خندید و پرسید: آیا غریب هستی؟ گفتم: آری! فرمود: با من بیا؛ گویا امری بر تو مشتبه شده است. اگر چیزی بخواهی، به تو عطا می‌کنم؛ اگر طلب ارشاد کنی، تو را هدایت می‌کنم و اگر در حمل بار کمک بخواهی، کمکت می‌کنم و اگر گرسنه باشی، تو را سیر می‌کنم و اگر برهنه باشی، تو را می‌پوشانم و اگر محتاج باشی، بی‌نیازت می‌کنم و اگر رانده شده‌ای، تو را پناه می‌دهم و اگر مهمان ما باشی، تا وقت رفتن از تو پذیرایی می‌کنم؛ زیرا درِ خانه ما به روی هر نیازمندی باز است.

مرد شامی چون این سخنان امام(ع) را شنید، شروع به گریستن‌کرد و گفت: شهادت می‌دهم که شما خلیفۀ خدا بر روی زمین هستید و خدا بهتر می‌داند که رسالت و خلافت خود را نزد چه کسانی قرار دهد. پیش از آن‌که تو را ملاقات کنم، تو و پدرت دشمن‌ترین خلق در نزد من بودید و حالا که تو و پدرت را شناختم، محبوب‌ترین خلق خدا نزد من هستید. امام(ع) پس از این برخورد، مرد شامی را به خانه برده و او تا مدتی مهمان حضرت بود و از محبّان و مریدان امام مجتبی(ع) شد و دیدگاهش نسبت به خاندان پیامبر(ص) دگرگون و در زمرۀ شیعیان اهل‌بیت(ع) قرارگرفت.[2]

 

پی نوشت

--------------------------------------------------------
[1]. گویا مرد شامی علی(ع) را سزاوار داشتن چنین فرزندی نمی‌دید و این امر در اثر تبلیغات سوء معاویه در شام بوده است.
[2]. الکامل فی الادب: 1 / 235؛ ترجمة امام الحسن7: 149؛ کشف الغمه: 2 / 135 ـ 136؛ مسند الامام المجتبی7: 94.

 

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 13 / 7 / 1398

عبودیت امام حسن مجتبى(ع)

عبودیت امام حسن مجتبى(ع)

درباره عبادت امام مجتبی علیه السلام روایت است که آن حضرت در زمان خویش عابدترین، زاهدترین و برترین مردم به شمار می‌رفت. هنگامی که حج به جا می‌آورد، بسیاری از اوقات با پای برهنه از مدینه تا مکه می‌رفت.


هر وقت به یاد مرگ می‌افتاد می‌گریست و اگر در حضورش سخن از قبر به میان می‌آمد گریان می‌شد و چون به یاد قیامت و بر انگیخته شدن در محشر می‌افتاد اشک می‌ریخت و هر وقت به یاد عبور از صراط می‌افتاد گریه می‌کرد و هر گاه به یاد حضور مردم برای حساب در پیشگاه خدا می‌افتاد ناگهان فریاد می‌کشید و از شدّت بیم و هراس از هوش می‌رفت و غش می‌کرد. هر زمان برای نماز آماده می‌شد، اعضایش از خوف خدا می‌لرزید و هر وقت از بهشت و دوزخ سخن می‌گفت چون شخص مار گزیده مضطرب می‌گشت، آنگاه از خدا خواستار بهشت می‌شد و از آتش دوزخ به او پناه می‌برد و چون آیه‌ای که با «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا»* شروع می‌شود تلاوت می‌کرد، می‌فرمود:
لَبَّیک اللَّهُمَّ لَبَّیک .
بار خدایا! فرمانبردارم، فرمانبردار.


و نیز هنگامی که مشغول وضو می‌شد اعضایش می‌لرزید و چهره مبارکش زرد می‌شد؛ وقتی که می‌پرسیدند: چرا چنین حالی پیدا می‌کنی؟
می‌فرمود:
سزاوار است کسی که در برابر پروردگار عرش می‌ایستد، رنگش زرد و اعضایش دچار رعشه و لرزش شود.
هر گاه به در مسجد می‌رسید روی به آسمان می‌کرد و می‌فرمود:
خدایا! مهمان تو بر در خانه‌ات ایستاده است؛ ای خدای بخشنده! گنهکار پیش تو آمده؛ ای خدا! ای مهربان! از گناهانم به خاطر بزرگواریت درگذر.

 

برگرفته از کتاب اهل بيت عليهم السلام عرشيان فرش نشين، نوشته استاد حسین انصاریان

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 13 / 7 / 1398

عکس نوشته شهادت امام حسن مجتبی (ع)

استراتژی صلح در نظر امام حسن علیه السلام

 

شامگاه بيست و يكم رمضان سال چهلم از هجرت،حضرت على عليه السّلام،شهيد شد.بامداد آنروز،مردم در مسجد جامع شهر،گرد آمدند،حضرت امام حسن علیه السلام كه در آنوقت 37 سال داشتند بر منبر فراز آمدند و فرمودند:ديشب،مرد يگانه‏اى از جهان رخت‏بست كه در ميان‏گذشتگان و هم در بين آيندگان،به دانش و كردار،يكتا بود.همراه پيامبر،جنگها كرد و در نگاهبانى اسلام و پيامبر،مجاهدانه كوشيد،و پيامبر در جنگها،او را به سپاهسالارى مى‏فرستاد و او هماره پيروز باز مى‏گشت...از زرد و سفيد-اشاره به زر و سيم-دنيا،بيش از 700 درهم نگذاشت،آنهم سهميه‏ى او و بر آن بود كه با آن خدمتگارى براى خانواده‏ى خود فراهم آورد.بدين هنگام،امام به سختى گريست و مردم نيز گريستند...

آنگاه بدانجهت كه امامت از مسير راستين خود،انحراف نيابد،جمله ‏يى چند،از خويش گفت:من پسر پيامبرم كه مژده آور و بيم رسان بود و مردم را به سوى خدا مى‏خواند.من شعله‏ يى از آن چراغ فروزان پيامبرى و از خاندانى هستم كه خداوند،پليدى و آلودگى را از آنان دور گردانيده است و هم از آنانم كه در قرآن مجيد،محبت ايشان به وجوب آمده است:

عکس نوشته شهادت امام حسن مجتبی (ع)

قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة في القربى...1

«بگوى اى پيامبر،من از شمايان بر رسالتم،پاداشى،جز مهرورزى با خويشانم،نمى‏ خواهم...»

آنگاه،امام نشست و عبد الله بن عباس برخاست و گفت:مردم!،اين-اشاره به امام حسن علیه السلام -فرزند پيامبر شما و جانشين على علیه السلام و امام شماست،با او بيعت كنيد!مردم،گروها گروه،بدو روى آوردند و بيعت كردند2.چون معاويه،از آنچه گذشت آگاه شد،جاسوسانى به كوفه فرستاد و به بصره،تا هر چه مى ‏گذرد،گزارش دهند و در حكومت امام.از درون،دست‏به خرابكارى بزنند.امام،فرمان داد آنان را گرفتند و گشتند و نامه ‏يى نيز به معاويه فرستاد كه:جاسوس مى ‏فرستى؟ گويا جنگ را دوست مى‏دارى؟جنگ بسيار نزديك است،منتظر باش! انشاء الله .3

از نامه‏ هايى كه امام به معاويه نوشت و ابن ابى الحديد آنرا نقل مى‏ كند،اين است:

«...جاى شگفتى است كه قريش پس از مرگ پيامبر،در جانشينى او به ستيزه برخاستند و خود را بر ديگران از عرب،بدين سبب كه از قبيله‏ ى پيامبرند،برتر دانستند.عرب نيز تن در دادند،اما قريش خود در ميانه‏ى خويش،زير بار برترى ما نرفت ما را كه از آنان به پيامبر نزديكتر و خواستار حق خويش بوديم،كنار زدند و بر ما ستم كردند.ما از ستيزه كناره جستيم تا دشمنان و دورويان،از اين راه،به تخريب اسلام برنخيزند.امروز نيز از تو در شگفتيم كه داوطلب امرى هستى كه به هيچ رو،سزاوار آن نيستى،نه در دين برترى دارى و نه اثر خوبى از خويش باز گذارده‏اى،تو فرزند همان گروهى كه باپيامبر جنگيدند و هم فرزند دشمنترين مردم قريش نسبت‏به پيامبر و اما بدان كه پاداش كردارهاى تو با خداوند است و خواهى ديد كه سرانجام،پيروزى از آن چه كسى است.سوگند به خدا،چيزى نخواهد گذشت كه عمرت پايان مى ‏يابد و به ديدار خدا مى ‏شتابى و او تو را به كيفر كردارهايى كه از پيش فرستادى،مى ‏رساند و خدا به بندگانش ستم نمى‏كند،على علیه السلام رفت،مسلمانان با من بيعت كردند،از خدا خواستارم كه در دنيا چيزى مرا ندهد كه از آن كمبودى در امر دنياى ديگرم،به هم رسد :آنچه مرا بر آن داشت تا اين نامه را به تو،بنويسم،اين است كه بين خود و خداوند.عذرى داشته باشم،اگر تو نيز،چون ديگر مسلمانان،اين امر را بپذيرى به مصلحت اسلام است و تو خود نيز بهره‏ ى بيشتر خواهى داشت،باطل را دنبال مكن،تو نيز چون ديگران با من،بيعت كن!تو خود مى‏ دانى من سزاوارترم،از خدا بترس و ستمكار مباش و خون مسلمانان را محترم شمار و اگر حاضر نباشى،من همراه مسلمانان،به سوى تو خواهم شتافت و ترا به محاكمه خواهم كشانيد تا خداوند كه بهترين داورانست،بين ما حاكم گردد...»

معاويه در پاسخ نوشت:

«...حال من و تو،همانند حال پيشين شما خاندان با ابو بكر است،يعنى به همانگونه كه ابو بكر، به بهانه‏ ى تجربه‏ ى بيشتر،مقام خلافت را از على علیه السلام گرفت،من نيز، خود را از تو سزاوارتر مى‏ بينم،و اگر مى‏ دانستم كه تو بهتر از من به امور مردم مى ‏رسى و با دشمن رويارويى مى ‏كنى، بيعت مى‏كردم اما مى ‏دانى كه من از تو سابقه‏يى بيشتر دارم پس بهتر آنكه تو پيرو من باشى، من نيز قول مى‏ دهم كه خلافت مسلمانان پس از من با تو باشد و هم هر چه بيت المال عراق است از آن تو و نيز خراج و درآمد،هر ناحيه از عراق را كه بخواهى،در اختيار تو خواهم گذارد... و السلام‏».4

معاويه به همان بهانه‏ يى كه قريش به وسيله‏ ى آن از حضرت على علیه السلام رو گرداندند،از بيعت‏ با امام حسن علیه السّلام سر باز زد،او در دل مى‏ دانست كه امام از او سزاوارتر است اما رياست خواهى،او را از پيروى واقعيت‏ باز مى‏ داشت،چرا كه او مى ‏دانست كمى سن در پيامبرانى چون حضرت عيسى و يحيى،مانع پيامبرى نبوده است،در امام نيز كه جانشين پيامبر است،همين گونه است.معاويه،نه تنها از بيعت ‏سر باز زد،بلكه در صدد از ميان برداشتن امام بر آمد.برخى را به پنهانى فرمان داد تا آن گرامى را بكشند،از اين رو،امام،در زير پيراهن،زره مى‏ پوشيد و بى‏ زره به نماز نمى‏رفت،به همين جهت‏ يك روز كه يكى از اين ماموران مخفى معاويه،به سوى امام تير افكند،به آن گرامى صدمه ‏يى وارد نيامد.همين معاويه،كه كمى سن را در امام بهانه مى ‏آورد و ازبيعت ‏با او تن مى ‏زد،به هنگام ولايتعهدى يزيد،اين بهانه را فراموش و فرزند جوان خود را،جانشين خويش كرد و از مردم براى او بيعت گرفت.معاويه،به بهانه‏ ى ايجاد وحدت اسلامى و پيشگيرى از اختلاف و اغتشاش،به عمال خود نوشت كه:با لشگر به سوى من آييد و آنان همان كردند كه او گفت.معاويه آنان را بسيج كرد و به جنگ با امام به عراق فرستاد.امام نيز،به حجر بن عدى كندى،فرمان داد تا فرمانداران و هم مردم را براى جنگ آماده سازد.منادى به آيين آن زمان،در كوچه‏ هاى كوفه،فرياد«الصلاة‏»برداشت و مردم به مسجد ريختند.

 امام بر منبر فراز آمد و فرمود:معاويه به جنگ سوى شما آمده است،شما نيز به اردوگاه نخيله برويد...!همه،ساكت ماندند.عدى،فرزند حاتم طائى معروف،از جاى برخاست كه:من پسر حاتم هستم،سبحان الله،اين سكوت مرگبار چيست كه جانتان را فرا گرفته است؟چرا به امام و پسر پيامبرتان پاسخ نمى‏دهيد...از خشم خدا بيم كنيد،مگر شما از ننگ،باك نداريد...؟آنگاه،رو به امام كرد و گفت:گفتار شما را شنيديم و با جان و دل به فرمانيم،و افزود كه:من،هم اكنون به اردوگاه مى ‏روم،هر كه مايل است‏ به‏ من به پيوندد.

قيس بن سعد بن عباده و معقل بن قيس رياحى و زياد بن صعصعه‏ ى تيمى نيز با سخنرانيهاى شور انگيز،مردمان را به جنگ راغب ساختند و به تجهيز سپاه از مردم پرداختند و آنگاه همه به اردوگاه رفتند . 5 انبوه جمعيت در اردوگاه،به جز شيعيان،از اين چند دسته نيز فراهم آمده بود:

1.خوارج،كه تنها براى جنگ با معاويه آمده بودند نه به جانبدارى از امام.

2.آزمندانى كه دنبال غنائم جنگى بودند.

3.آنان كه به پيروى از روساى قبيله‏ ها،شركت كرده بودند و انگيزه‏ ى دينى نداشتند .6

امام حسن علیه السلام ،گروهى از اين سپاهيان را،به سپهسالارى حكم به شهرانبار فرستاد،اما حكم با معاويه ساخت،-همچنانكه سرپرست‏ بعدى-امام خود به ساباط مدائن رفت و از آنجا 12 هزار نفر را به عنوان پيشاهنگ جنگ به سالارى عبيد الله بن عباس،به رزم با معاويه گسيل داشت و قيس بن سعد بن عباده‏ ى انصارى را هم معاون كرد كه اگر عبيد الله از ميان رفت،او سپهسالار گردد.معاويه در صدد بر آمد كه قيس را بفريبد و يك ميليون درهم نزد قيس فرستاد تا با او همدست‏شود يا دست كم ازامام دست‏بردارد،قيس پاسخ داد كه:به نيرنگ،دين مرا نمى‏توانى از دستم بگيرى.7 برو اين دام بر مرغ دگر نه،كه عنقا را بلند است آشيانه.و اما سپهسالار اصلى لشكر،يعنى عبيد الله بن عباس،تنها به وعده‏ ى همان پول،فريفته شد و شبانه با گروهى از خاصان خويش،به سوى معاويه گريخت.بامداد آن روز،سپاه،بى سر پرست ماند،پس قيس با مردم نماز گزارد و سپهسالار شد و جريان را به امام گزارش داد . 8 قيس دليرانه مى‏جنگيد،معاويه چون راه فريب او را مسدود يافت جاسوسانى به ميان لشگر امام فرستاد كه به دروغ جريان صلح قيس با معاويه را بپراكنند و نيز گروه ديگرى را در ميان لشگر قيس كه بگويند:امام حسن با معاويه صلح كرده است .9بدين ترتيب،خوارج و آنانكه با صلح موافق نبودند،از اين خدعه،فريفته شدند و ناگهان به حالت عصيانى به خيمه‏ ى امام ريختند و به غارت پرداختند و حتى فرش زير پاى امام را ربودند و ضرب ه‏اى به ران آن حضرت وارد آوردند كه از خونريزى شديد،امام به حالت وخيمى در افتادند... 10

ياران امام،آن گرامى را به مدائن،به سراى سعد بن مسعودثقفى-فرماندار مدائن،كه از طرف حضرت منصوب شده بود-بردند.امام حسن علیه السلام مدتى در خانه‏ى ثقفى به معالجه پرداخت. در اين بين به او گفتند،برخى از روساى قبائل-كه انگيزه‏ى دينى نداشتند و يا با امام به دشمنكامى مى‏زيستند-به معاويه در پنهان نوشته‏اند كه:اگر به عراق آيى،پيمان مى ‏بنديم كه امام حسن علیه السّلام را به تو بسپاريم.معاويه،نامه ‏هاى اينان را،عيناًنزد امام فرستاد و تقاضاى صلح كرد با اين پيمان كه هر شرطى كه امام بفرمايد،پذيرا خواهد شد 11 امام،به شدت بيمار بود و هم،يارانش از هر سو پراكنده شده بودند و لشگريان و سربازان،از جهت ايده ‏ئولوژى و اهداف،يگانگى نداشتند و هر يك سازى جدا مى ‏نواختند و در راهى ديگر، مى‏ تاختند...و بارى،از هيچ سو و به هيچ رو،ادامه‏ ى جنگ به سود شيعيان و حتى اسلام نبود، چرا كه معاويه اگر به وسيله جنگ،رسماً پيروز مى‏ شد،اساس اسلام را از هم مى‏پاشيد،و هم دودمان همه‏ ى شيعيان-مسلمانان راستين-را از زمين بر مى‏ چيد.پس،ناگزير،امام با شرايطى بسيار و سخت،به صلح تن در داد.12

برخى از مفاد اين شرايط از اين قرار است:

1.خون شيعيان،محترم و محفوظ بماند و حقوقشان پايمال نگردد.

2.به امام على علیه السلام دشنام ندهند.13

3.معاويه،از در آمد-دارابگرد-يك ميليون درهم،بين يتيمان جنگ جمل و صفين،تقسيم كند.

4.امام علیه السلام ،معاويه را،«امير المؤمنين‏»نمى ‏خواند.14

5.معاويه بايد بر اساس كتاب خدا و سنت پيامبر صل الله علیه واله عمل كند.15

6.معاويه،پس از مرگ،خلافت را به ديگرى وانگذارد .16

معاويه،اين شرايط و شرايط ديگر را-كه همه براى حفظ اسلام،به ويژه شيعيان لازم بود-پذيرفت،و جنگ پايان يافت.


1.سوره‏ ى شورى آيه ‏ى 23

2.ارشاد مفيد ص 170-169 نهج البلاغه‏ى ابن ابى الحديد ج 16 ص 30.

3.ارشاد مفيد ص 170

4.ابن ابى الحديد ج 16 ص 35

5.بحار ج 44 ص 33

6.نهج البلاغه‏ى ابن ابى الحديد ج 16 ص 40-37

7.ارشاد مفيد،ص 171

8.تاريخ يعقوبى ج 2 ص 207-204

9.ارشاد مفيد ص 172

10.تاريخ يعقوبى ج 2 ص 207-204

11.تاريخ يعقوبى ج 2 ص 207-204-تاريخ طبرى،ج 7 ص 1

12.ارشاد مفيد ص 173-172

13.ارشاد مفيد ص 173-مقاتل الطالبيين ص 26

14.بحار ج 44 ص 3-2

15و 16.بحار ج 44 ص 65،در اين ماده از صلحنامه جمله‏ ى ديگرى هم نقل شده است‏ ولى چون به نظر ما صحيح نبود در اينجا نيامد.

 عنوان کتاب :پيشواى دوم حضرت امام حسن علیه السلام

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 13 / 7 / 1398

برآوردن حاجت مؤمن

تصاویر متحرک شهادت امام حسن مجتبی

در كتاب بحرالسعاده آورده‌اند كه شخصی به خدمت حضرت امام حسن (علیه‌السلام) آمد در حالی که امام در اعتکاف بودند. آن شخص گفت یابن رسول الله هزار دینار از فلان كس بر ذمه من است و مرا امان نمی‌دهد و نیز وعده‌اش گذشته است؛ در حالی که از مال دنیا چیزی ندارم. مرا از دست او خلاص كنید.

امام فرمود: الان از مال دینا نزد من چیزی نیست.

آن مرد گفت: یابن رسول الله به او بگویید كه به من مهلت دهد تا چند روز قرض او را پس بدهم.

در این حال، امام اعتكاف حرم كعبه را قطع نموده و به خانه فردی که قرض خواه بود؛ رفت. ابن عباس در راه به امام حسن(علیه‌السلام) برخورد.

گفت فدای تو گردم یابن رسول الله شما در اعتكاف بودید مگر فراموش كردید؟

امام فرمود كه فراموش نكردم اما از پدر بزرگوار خود شنیدم كه او از جدم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیده بود كه هر كس حاجت برادر خود را برآورد ثواب او با هفتاد سال عبادت برابر است. یابن عباس بهترین عمل‌ها برآوردن حاجت فرد مؤمن است .

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 13 / 7 / 1398

تصاویر متحرک شهادت امام حسن مجتبیتصاویر متحرک شهادت امام حسن مجتبیتصاویر متحرک شهادت امام حسن مجتبی تصاویر متحرک شهادت امام حسن مجتبیتصاویر متحرک شهادت امام حسن مجتبی

 

بنال ای دل که دیگر ماتم آمد

بگری ای دیده ایام غم آمد

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 13 / 7 / 1398

از آن زمان كه شمشير بر فرق شير خدا فرود آمد و زهر در جان فرزند زهرا نشست و سر ثارالله به مهمانى نيزه ها رفت. اسلام جاودانه شد. در كلام فرصت تغيير بود و در نوشته رخصت تحريف. آسمان محراب را حتى انكار مى شد كرد تا آن زمان كه شق القمر خونين ماه، فلق را جاودانه نساخت. كلام را مجال تغيير بود اما حنجره خون آلوده را هرگز.  

و نوشته را رخصت تحريف اما لوح زمرد و محفوظ در طشت نشسته را هرگز. و او آنگاه كه رنگ قدسى سبز را برمى گزيد جگر تفتيده خود را در انحناى شكوهمند تاريخ مى ديد.

او ـ چنانكه پدر ـ مظلوم زيست. اگر نه مظلومتر از برادر، همسنگ او. برادر ـ سلام الله عليه ـ را دشمن خارجى خواند، اما دوست «مذل المؤمنين» خطابش نكرد. گريز از دنيا و قدرت برادر بر همه از روز آشكارتر بود. برادر را كسى با تهمت «انك تدرى الخلاقه» نيالود. دشمن برادر، جانى و خونخوار بود و دشمن او سياستمدار و مكار هم.

برادر خدنگ از روبرو خورد و او خنجر از پشت. برادر مجال يافت كه جنگ را به بيرون خانه كشاند و او در خانه مجبور به ستيز شد. حماسه عاشقانه برادر آنچنان آشكار و هويدا بود كه پس از اندى و براى هميشه سرلوحه حماسه هاى عالم قرار گرفت اما حماسه عارفانه و حليمانه او آنچنان پر رمز و راز و پيچيده بود كه قرنها در ابهامى ناشى از انكار و جهالت محفوف ماند. از چشمه جوشان و جاودانه على دو رود جارى شد. ابعاد مختلف و شكوهمند منشور شخصيت على در دو بعد اساسى تبلور يافت. يك بعد خيبر على بود، «ضربة على يوم الخندق» او بود، ذات السلاسل على بود، جمل، صفين و نهروان على بود. و بعد ديگر حلم على بود، بيست و پنج سال سكوت على بود، با ريسمان در گردن به مسجد رفتن على بود، تحمل سيلى بر گونه فاطمه على بود، تاب شهادت غنچه نارسيده على بود، صبر على بود، استقامت على بود، تاب خار در چشم على بود و تحمل استخوان در گلوى على و چه كسى مى تواند، نه بگويد، تصور كند حتى كه يكى از ابعاد شخصيت على از آن ديگر كارسازتر و مفيدتر براى اسلام بوده است.

 آن على كه فرياد مى زند «والله لابن ابى طالب انس بالموت من الطفل بثدى امه» در آن سالهاى سخت سكوت، شمشير كشيدن برايش ساده تر نيست؟ او چه هراسى جز محو و نابودى اسلام دارد كه شمشير را در نيام چون استخوانى در گلو تاب مى آورد. كدام عقل سليمى درويدن را برتر از بذر پاشيدن تصور مى كند.

 

چه كسى على را در شرايط «مجتمعين حولى كربيضة الغنم» از آن زمان كه با تأمل و صبرى خدايى دانه دانه هاى بذر آگاهى را در زمين تاريك دلهاى كسان مى نشاند برتر مى پندارد. پس على همان على است چه ايستاده و چه نشسته. چه در ميدان و چه در خانه، چه در مسند آرام قضاوت و چه در اوج گير و دار شهامت، چه بر شانه پيامبر و چه در سايه نخلها و بر سر چاه. چه در ديدار صورت نيلى فاطمه و چه بر سينه عمر و بن عبد ود.

على همان على است چه در قيام و چه در قعود. و حسين مصداق جارى بعد اول شخصيت على است. و حسن تجلى شكوهمند بعد ديگر شخصيت على. و اين باز نه بدان معناست كه اين دو بالقوه همينند. اين همان است كه شرايط هر كدام به فعليت رساندن آنها را مجال مى دهد. چنانكه حسين اگر در شرايط امامت حسن، امام بود حسن بود و حسن اگر در زمان امامت حسين، حسين. آرى و حسن - سلام الله عليه - تجلى حلم على بود، تمامه. و اگر براى على هيچ نبود جز خنجر كلام آن اعرابى بر جگر سوخته خطبه شقشقيه او، مظلوميت او را بسنده بود. «فوالله ما اسفت على كلام قط كاسفى على هذا الكلام» و خنجر زهرآلود معاويه در آن زمان كه حسن (ع) به معرفى خويش و دفاع از حقانيت خويش ايستاده بود و او از خرما پرسيد بر جگر سوخته حسن كمتر نشانه گذاشت؟! و او با همان حلم پدر گونه، معاويه را پاسخ نگفت؟ ياران كدام رهبرى با مقتداى خود چنان كردند كه ياران حسن - سلام الله عليه - با او؟


عمق كدام زخم خنجر دوستانه اى روى دشمن را سپيد كرده است؟


حضرت - سلام الله عليه - سوگند مى خورد و فرياد مى كشد كه «والله ان معاويه خير لى من هولا» خيانت ياران، دست رذالت معاويه را از پشت بسته است، روى سياه معاويه را سپيد كرده است. من از دشمن آنقدر كه از دوست، ضربه ديدم. عجبا! با اينان بايد به جنگ دشمن رفت؟ اينان كه در قتل من از معاويه تعجيل بيشترى دارند. مگر سپاه على جنگ را پس از بر نيزه رفتن قرآن به على مجال داد؟ اينان كه بى وفايند.

 آنان دين را بهانه مى كردند و اينان به وضوح دنيا را. جهالت و طمع چنان به خواريشان كشانده كه امام حسن تازه بايد حقانيت خود و دشمنى دشمن را اثبات كند: «معاويه براى شما چنين وانمود كرده كه من او را سزاوار خلافت دانسته و خود را شايسته آن نديده ام. او دروغ مى گويد. ما بر طبق كتاب خداى عز و جل و بنا بر فرموده پيامبرش از همه كس به حكومت مردم سزاوارتريم و از لحظه اى كه خدا پيامبرش را به ديوار رحمت خود برد همواره ما خاندان رسالت مورد ظلم و تعدى واقع شده ايم...

 

همانا معاويه درباره حقى كه از آن منست با من به نزاع برخاست و من به صلاح امت و فرونشاندن فتنه و آشوب انديشيدم.» آرى اين جهل و فساد و دنياپرستى ياران، زمينه را براى قيام فاسد كرده است. او چاره اى ندارد جز اينكه بذر انقلاب را در زمينى تازه بيفشاند و چه فرقى مى كند كه او ثمره بگيرد، درو كند يا برادرش حسين. او بايد بنياد ستيز با باطل را بر زمينى استوار بنا كند، اگر معاويه مجالش ندهد برادرش حسين مجال را خواهد يافت و راهش را ادامه خواهد داد. آرى او بايد پايه گذار قيامى ديگر باشد حتى اگر خون دل يك عمر زندگانى توأم با حلم او در طشت بريزد. از آن زمان كه شمشير بر فرق شير خدا فرود آمد و زهر در جان فرزند زهرا نشست و سر ثارالله به مهمانى نيزه ها رفت اسلام جاودانه شد.

تصاویر متحرک شهادت امام حسن مجتبی

موضوعات مرتبط: ویژه نامه محرم حسینی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 13 / 7 / 1398

آمرزش زن بدکاره

ثقه الاسلام کلینی در کتاب شریف « روضه کافی » که آخرین بخش از کتاب باعظمت اوست از حضرت صادق علیه السلام روایت می کند : عابدی از کثرت عبادت پشت ابلیس را شکست . روزی لشکرش را خواند و گفت : کدام یک از شما می توانید این عابد را از گردونه عبادت خارج کنید ؟ هرکس مکر و حیله خود را بیان کرد ولی مقبول نیفتاد تا یکی از آنان گفت : من او را از راه نماز گمراه می کنم .حیله او را پسندید و وی را مأمور به گمراهی کشیدن عابد کرد !!مأمور ابلیس نزدیک صومعه عابد آمد و با نشاطی کم سابقه مشغول عبادت شد و چنان خود را غرق در عبادت نشان داد که عابد مهلت نمی یافت سبب نشاطش را در کثرت عبادت و خسته نشدن بپرسد . عابد منتظر فرصت بود تا در فرصتی مناسب علت نشاط و کثرت عبادت او را پرسید . پاسخ داد : من گناهی مرتکب شدم و پشیمان شدم ، پشیمانی از گناه مرا آن چنان در گردونه عبادت قرار داد که نه از کثرت عبادت خسته می شوم و نه نشاطم را از دست می دهم !! عابد در این زمینه بی آن که عاقلانه بیندیشد و فکر کند که اگر در حال گناه مرگش از راه برسد چه خواهد شد ؟ از او راهنمایی خواست . مأمور ابلیس او را تشویق به زنای با زنی بدکار که در شهر معروف به بدکاری بود کرد . عابد نزد آن شتافت .زن با دیدن چهره معصوم و ملکوتی عابد از حضور عابد در محلّه بدکاران شگفت زده شد و بنظر آورد که عابد ساده دل فریب خورده ، به او گفت : ای عابد ! انسان هرگز با گناه به مقام عبادت و مرتبه قرب نمی رسد ، کسی که تو را تشویق به این عمل کرده ، قصدش انحراف و گمراهی تو بوده . گناه عامل سقوط است نه وسیله صعود . اکنون به صومعه خود باز گرد که تشویق کننده را نخواهی یافت ، چون او را نیافتی یقین کن که شیطان بوده .عابد با بیداری باز گشت ، آن چهره شوم را ندید . از این که آن زن سبب شد که دامنش به گناه آلوده نشود بسیار خوشحال شد . از طرفی همان شب آن زن از دنیا رفت . خدا به پیامبر زمانش خطاب کرد : با مردم در تجهیز جنازه او حاضر شوید ، زیرا به خاطر هدایت یکی از بندگانم همه گناهانش را بخشیدم و از او درگذشتم و او را مورد آمرزش و رحمت خود قرار دادم . ما را ره توفیق نمودند و بریدیم

موضوعات مرتبط: داستانها
برچسب‌ها: آمرزش زن بدکاره
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی