برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
آدم(ع)بیم این را داشت که بعد از مرگش، قابیل به جان یکی دیگر از پسرانش سوء قصد کند.
حضرت آدم(ع) به سال های آخر عمر خود رسید .930 سال از عمرش گذشته بود خداوند به او وحی کرد که پایان عمرت فرا رسیده و مدت پیامبریت به سر آمده است. اسم اعظم و آنچه که خدا از اسماء ارجمند به تو آموخته و همه ی گنجینیه نبوت و آنچه را مردم به آن نیاز دارند به جانشین خود که بعداز تو پیامبر خواهد بود و فرزند تو است یعنی شیث(ع) واگذار کن و به او دستور بده که این مساله را پنهان داشته تا در برابر خطراتی که از جانب برادرش قابیل ایجاد می شود در امان بماند و به دست او کشته نشود.
در همان زمان ها حضرت آدم(ع) هنگام مرگ، فرزندان و نوادگان خود را که هزاران نفر شده بودند، دور خود جمع کرد و به آن ها چنین وصیت نمود: ای فرزندان من برترین فرزند، من شیث(ع) است و من از طرف خدا، او را وصی خود نمودم. از این رو آنچه از سوی خدا به من تعلیم داده شده به شیث(ع) می آموزم تا مطابق شریعت من حکم کند که او حجت خدا بر روی زمین است.
سپس آدم(ع) به شیث(ع) گفت: وقتی از دنیا رفتم، مرا غسل بده و کفن کن و به خاک بسپار.این را بدان که از نسل تو پیامبری پدیدار می شود که او را خاتم پیامبران خدا گویند. این صیت را به وصی خود بگو و او به وصی خود نسل به نسل بگوید تا زمانی که آن حضرت ظاهر گردد.
سرانجام آدم(ع) رحلت نمود و شیث(ع) پیکرش را در سرزمین مکه دفن کرد اما پس از 1500 سال، حضرت نوح(ع) که تا آدم 10 یا 8 پدر واسطه داشت، پیکر آدم(ع) را از غار کوه ابو قبیس _کنار کعبه_ بیرون آورد و به همراه خود با کشتی به سرزمین نجف اشرف برد و در آنجا به خاک سپرد. هم اکنون قبر آدم(ع) و قبر نوح(ع) در کنار حرم مطهر حضرت علی(ع) در نجف اشرف قرار دارد.
بر اساس برخی از روایات، اولین فردی که روزه گرفت، حضرت آدم(ع) بود. روایت در این باره چنین میگوید: «إِنَّ آدَمَ ع لَمَّا أَکَلَ مِنَ الشَّجَرَةِ بَقِیَ فِی بَطْنِهِ ثَلَاثِینَ یَوْماً فَفَرَضَ اللَّهُ عَلَى ذُرِّیَّتِهِ ثَلَاثِینَ یَوْماً الْجُوعَ وَ الْعَطَشَ وَ الَّذِی یَأْکُلُونَهُ بِاللَّیْلِ تَفَضُّلٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِمْ وَ کَذَلِکَ کَانَ عَلَى آدَمَ (ع)...»؛[1] هنگامی که حضرت آدم(ع) از میوه درخت ممنوعه خورد، آن میوه سی روز در شکمش باقی ماند. پس از آن بود که خداوند بر حضرت آدم و نسل او سی روز گرسنگی و تشنگی را واجب نمود. و اگر در شب چیزی میخورند تفضلی است از جانب پروردگار.
این روایت تصریح دارد به اینکه اولین فردی که در تاریخ بشر روزه گرفت، خود حضرت آدم(ع) بود و تاریخ وجوب روزه بازگشت به خلقت آدم میکند.
اما طبق برخی از روایات، اولین شخصی که از پیروان پیامبر(ص) و از مسلمانان روزه گرفت، امام علی(ع) بود: «...قَالَ أَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ کُنْتُ مَعَ النَّبِیِّ (ص) بِمَکَّةَ إِذْ وَرَدَ عَلَیْهِ أَعْرَابِیٌّ طَوِیلُ الْقَامَةِ عَظِیمُ الْهَامَةِ مُحْتَزِمٌ بِکِسَاءٍ وَ مُلْتَحِفٌ بِعَبَاءٍ قُطْوَانِیٍّ قَدْ تَنَکَّبَ قَوْساً لَهُ وَ کِنَانَةً فَقَالَ لِلنَّبِیِّ (ص) یَا مُحَمَّدُ أَیْنَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ مِنْ قَلْبِکَ فَبَکَى رَسُولُ اللَّهِ (ص) بُکَاءً شَدِیداً حَتَّى ابْتَلَّتْ وَجْنَتَاهُ مِنْ دُمُوعِهِ وَ أَلْصَقَ خَدَّهُ بِالْأَرْضِ ثُمَّ وَثَبَ کَالْمُنْفَلِتِ مِنْ عِقَالِهِ وَ أَخَذَ بِقَائِمَةِ الْمِنْبَرِ ثُمَّ قَالَ یَا أَعْرَابِیٌّ وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ وَ سَطَحَ الْأَرْضَ عَلَى وَجْهِ الْمَاءِ لَقَدْ سَأَلْتَنِی عَنْ سَیِّدِ کُلِّ أَبْیَضَ وَ أَسْوَد وَ أَوَّلُ مَنْ صَامَ وَ زَکَى وَ تَصَدَّقَ وَ صَلَّى الْقِبْلَتَیْنِ وَ بَایَعَ الْبَیْعَتَیْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَیْنِ وَ حَمَلَ الرَّایَتَیْنِ وَ فَتَحَ بَدْراً وَ حُنَیْنَ ثُمَّ لَمْ یَعْصِ اللَّهَ طَرْفَةَ عَیْنٍ قَالَ فَغَابَ الْأَعْرَابِیُّ مِنْ بَیْنِ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِأَبِی سَعِیدٍ یَا أَخَا جُهَیْنَةَ هَلْ عَرَفْتَ مَنْ کَانَ یُخَاطِبُنِی فِی ابْنِ عَمِّی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِب...»؛[2] ابو سعید خدری میگوید؛ با رسول خدا در مکه بودم که مردی اعرابی بلند قامت... وارد شد، گفت ای محمد .... پیامبر(ص) گریهای شدیدی کرد به گونهای که اشک بر صورت حضرت جاری شد.... بعد از فرمود ای اعرابی.... اولین کسی که روزه گرفت، زکات داد، صدقه داد، به سوی دو قبله نماز خواند، دوبار بیعت نمود، دوبار مهاجرت کرد.... امام علی(ع) بود.
پی نوشتها:
[1]. ابن بابویه، محمد بن على، من لا یحضر الفقیه، محقق، مصحح، غفارى، على اکبر، ج 2، ص 74، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ دوم، 1413ق.
[2]. برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، ج 2، ص 331، دار الکتب الإسلامیة، قم، چاپ دوم، 1371ق.
روزی گفتگویی میان شیطان و رسول خدا(ص) اتفاق افتاد که پاسخ شیطان به سوالات ایشان شنیدنی است.
پیامبر اکرم(ص) در خانه اُمّ سلمه نشسته بودند.کسی از همسر ایشان اجازه ورود خواست.حضرت رسول(ص) فرمودند:ابلیس است، در را به روی او نبندید نمی خواهم راهش ندهید در را باز کنید و بگذارید بیاید .
وقتی ابلیس رو به روی پیامبر (ص) نشست، گفت من به اختیار خودم به اینجا نیامده ام، دو فرشته از جانب خداوند من را مأمور کردند تا جلسه ای با تو داشته باشم. حضرت فرمودند: من سؤالاتی دارم که تو باید به آنها جواب بدهی
حضرت رسول(ص) از شیطان پرسیدند: در این دنیا با چه کسی دشمن هستی؟
با تو! نسبت به شما دشمنی بسیار دارم. حضرت پرسیدند: چرا؟
شیطان پاسخ داد: تو با این قدرت معنوی،مردم را هدایت می کنی و به آنها وعده قطعی می دهی که آنها را در قیامت نیز شفاعت خواهی کرد. تو مانع و مخل کار من هستی و زحمت مرا به باد می دهی.
حضرت رسول (ص) از شیطان پرسیدند: آیا با کس دیگری هم دشمن هستی، شیطان گفت:من با یاران و دوستان تو هم دشمن هستم. آنها وقتی گناه می کنند عاشق توبه هستند و از عذاب الهی دلهره دارند و به پدر و مادرشان احترام می گذارند. همچنین دشمن عالمی هستم که به علمش عمل می کند و دشمن کسی هستم که از کار خیر روگردان نیست.
هنگامی که انسان میمیرد، موتور تمام فعالیتهایش خاموش میشود. و انسان به طور کامل خلع سلاح و فلج و بیحس میشود.تا اینجایش را همه میدانیم.امادانشمندان میگویند که بعد از مرگ قدرت شنوایی ما به این زودی ها از بین نمیرود. قدرت شنوایی ما آخرین حس ما است که به راحتی بعد از مرگ از بین نمیرود. این را دانشمندان با آزمایشهای متعدد به دست آوردهاند. بنابراین وقتی انسان میمیرد تا مدتها همچنان صداها را میشنود و این کاملا یک واقعیت علمی است که همچنان دانشمندان به دنبال دلیل آن هستند.
آلت تناسلی به شدت بزرگ میشود.
بعد از مرگ آلت تناسلی تقریبا ۵ برابر زمانی میشود که انسان زنده بودهاست. درواقع بیضههابه اندازه یک توپ متوسط میشوند.اما این دلیل کاملا علمی است و هیچ ربطی به خیلی از تخیلات ندارد. طبق نظر دانشمندان وقتی انسان میمیرد قسمتهایی از بدن انسان که بیشترین میزان باکتری را دارد سریعتر و بیشتر باد میکنند، و از آنجا که بیشترین میزان باکتری در بدن در قسمتهای تناسلی است این ناحیه از بدن سریع و به شدت باد میکند.
بهترین روش برای مطمئن شدن از مرگ
حتی امروزه با پیشرفت غیرقابل باور علم پزشکی، خیلیوقتها پیشمی آید که تشخیص اینکه شخص مردهاست یا زنده و بیهوش است و یا به کما رفته سخت است. قدیمیتر ها روشهای عجیبی داشتند چون فکر میکردند درد باعث میشود که فرد عکسالعمل نشان دهد کارهای وحشتناکی مثل بریدن قسمتی از بدن و سوزاندن بدن انجام میدادند. در این حال راحتترین کار این است که زبان او را چند بار بکشید اگر زنده باشد با کشیدن زبانش شما میتوانید عکس العمل را روی زبان ببینید.
در هر حال روح با تعلق شدیدی که به جسد دارد، همواره در کنار جسد میماند و از وضعیت خوب یا بد جسد متاثر میشود چه داخل در جسد و حساس به احساسات آن باشد چه نباشد. به همین جهت شاید بتوان گفت فشار قبر، می تواند کنایه از همان فعل و انفعالات شیمیایی باشد که جنازه را از هم می پاشد و ظرف مدت بسیار کمی، چنان تغییرات سریعی در آن ایجاد می کند که اگر امکان رویت جسد بعد از یک شب حاصل شود، صحنهی دلخراش و اندوهباری در معرض دید قرار خواهد گرفت.
اگر آن مردگان را با (دیده) عقل و خرد بسنجى، یا پرده (خاكى) كه آنها را از تو پوشانده است كنار رود (آنها را خواهى دید) در حالی كه گوشهایشان در اثر رسوخ جانوران خاكى در آنها نابود و کر گشته، و دیدگانشان از سرمه خاك (به مغز) فرو رفته، و زبانهایشان پس از تندى و تیزى در دهانها پاره پاره گشته، و دلهاشان پس از بیدارى در سینهها مرده، و از طپش افتاده، در هر عضوى از ایشان پوسیدگى تازه كه باعث فساد و زشتى است رخداده، و راه نابودى آنها را آسان ساخته است،
در حالی كه در برابر هر آسیبى تسلیماند، نه براى دفاع (از آلام و اسقام) دستى، و نه براى نالیدن (از سختیها) دلهایى دارند(اگر به دیده عبرت بنگرى) اندوههاى دلها و خاشاك و خونابه چشمها را خواهى دید كه براى آنها در هر یك از این رسوائى و گرفتاریها حالتى است كه دگرگون نشود، و سختی ای است كه برطرف نگردد.
(ترجمه نهج البلاغه انصارى، ص 625)
؛ البته اسامی و اوصاف دیگری هم دارم که چندان معروف نیستند نظیر وسواس، خنّاس، عزازیل، عفریت، شیصبان، حارث، مارد، غوی، رجیم، ابو مره، ابولبین، مذموم، مرید و…(1)
بهشت و جهنم: پیشه و شغل شما چیست؟
شیطان: مشاغل فراوانی دارم؛ گاهی مسافر کشم؛ سر دو راهی حق و باطل می ایستم و مسافران را در جاده گمراهی در بست به سفر جهنم می برم. گاهی کشاورزم و بذر کینه و نفاق را در زمین دلها می افشانم. گاهی نقاشم؛ رنگ بطلان به چهره حقیقت می زنم و جامه کژی برقامت راستی می پوشانم. گاهی هم خلبانم؛ با بالهای وسوسه و القاء آنقدر بر فراز قلب آدمی چرخ می زنم تا باند مناسب برای فرود بیابم.(2)
بهشت و جهنم: دشمنی دیرینه ات با آدمی زاد از کجا سرچشمه می گیرد؟
شیطان: ماجرا از آن روزی شروع شد که صحنه آرای خلقت، دست به کار آفرینش آدم شد.(3) ملائک نه از روی اعتراض که از روی کنجکاوی گفتند: این موجود خاکی که می آفرینی بر روی زمین فسادها خواهد انگیخت و خونهای بسیارخواهد ریخت.اگر قصد تو طاعت بردن است که ما در فرمانبری مطاعیم. واگر مقصود تو تسبیح و تقدیس است که ما پیوسته در این کاریم.(4)
یکی از شاگردان امام جواد (ع) بیمار شده بود ،در حدی که، بستری شده بود، و امید به زنده ماندن نداشت، امام جواد (ع) با خبر شد همراه جمعی از اصحاب به عیادت او رفت ،وقتی به بالین او نشست و احوال پرسی کرد، و او زاز و گریه کرد و می گفت:
می میرم ،چه کنم،مرگ در کار است .امام جواد(ع) به او فرمود :«ای بنده خدا ،تو که از مرگ می ترسی ،از این روست که نمی دانی
برای تو تو مثالی بزنم:اگر بدنت الوده به چرک باشد،و موجب زخمهای پوستی بدن گردد و ناراحت شوی ،و بدانی که اگر حمام بروی و شستشو کنی ،همه این چرکها و الودگیها و زخمها از بین می رود،ایا میل داری که با حمام برویری،یا میل نداری ؟
بیمار عرض کرد :البته که دوست دارم که هر چه زودتر ،به حمام بروم و خود را از
الودگیها و ناپاکیها پاک نمایم. امام جواد(ع) فرمود:
مرگ برای مومن همان ،حمام است و ان اخرین منزلگاه و مرحله شستشو و پاکسازی از الودگیها گناه می باشد،بنابراین اگر به سوی مرگ رفتی ،در حقیقت از همه اندوهها و رنجها،رهیده ای ،و به سوی شادی رو اورده ای،پس غم را به خود را مده »1
بیانات گرم و پر مهر امام جواد(ع) روحی تازه در کالبد ان بیمار بخشید و قلب واعصاب او ارام شد،و اندوهش به شادی ونشاط تبدیل گردید.2
بسم الله الرحمن الرحیم
ذکر مبارک ـ درس 23 ـ سوره بقره آیات 146 تا 153 ـ جزء دوم
توجه: به دلیل حجم مطالب بهتر است این درس در دو جلسه برگزار گردد
آیه 146
الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَريقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ
اهل كتاب، نسبت به هویت پیامبر اسلام [بر اساس اوصافش كه در تورات و انجیل خواندهاند] به گونهای كه پسران خود را میشناسند؛ شناخت دارند و بهطور مسلم گروهی از آنان حق را در حالی كه میدانند، پنهان میدارند.
واژه:
يَكْتُمُونَ: کتمان میکنند. (يَكْتُمُ: کتمان میکند) (ریشه: كَتْم)
1ـ حق واضح را نپذیرفتند
نشانه های پیامبر صلیاللهوعلیهوآلهوسلم در نزد یهودیان به قدری واضح و روشن بود که ایشان را چون فرزند خویش می شناختند و کوچک ترین تردیدی در راستی دعوت وی نداشتند، با این حال، گروهی از آنان، حقپوشانی کرده و آن حضرت را انکار کردند.
پیام:
حتّى دربارة دشمنان، انصاف را مراعات كنيم. قرآن، كتمان را به همة اهلكتاب نسبت نمىدهد. «فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ». (این پیام در آیه 75 و 101 سوره بقره نیز بود)
آیه 147
الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْترَيِنَ
[این] حق [كه تغییرِ قبله است] از سوی پروردگار توست؛ بنابراین از تردید كنندگان نسبت به حق مباش.
واژه:
المُمتَرینَ: تردید كنندگان (مِریَة: شک و تردید در موضوع)
2ـ حق، پایدار خواهد بود
این آیه، با وجود اختصار، دربرگیرندة مطلب ارزنده ای است که توجه به آن لازم است و آن این است که: انکار دشمنان و لجاجت و عناد آنان، نباید سبب شود که مؤمنان دلسرد شده و تصور کنند که برای همیشه حق مخفی خواهد ماند؛ زیرا یکی از سنت های خداوند آن است که باطل ـ حتی اگر هجمة عظیم تبلیغاتی دشمن را به همراه داشته باشد ـ چون سرابی از بین خواهد رفت و زلال جاری حق، نمایان خواهد شد.
پیام:
دستورها و فرامين الهى كه از طريق وحى و يا روايات ثابت شود، جاى مجادله و مناقشه ندارد. «فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ»
بسم الله الرحمن الرحیم
ذکر مبارک ـ درس 22 ـ سوره بقره آیات 142 تا 145 ـ ابتدای جزء دوم
آیه 142
سَيَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلاَّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتي كانُوا عَلَيْها قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ يَهْدي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ
به زودی مردم سبك مغز میگویند: چه چیزی مسلمانان را از قبلهای كه بر آن بودند [یعنی بیتالمقدس، به سوی كعبه] گردانید؟ بگو: مالكیتِ مشرق و مغرب فقط ویژة خداست، هر كه را بخواهد به راه راست هدایت میكند.
واژه: السُّفَهاء: نابخردان (جمع سَفیه) («سفیه»، به کسی گفته میشود که زندگی مادی یا معنوی او دچار اختلال و بینظمی گشته است. معادل صحیح آن در فارسی، سبک مغز است.)
1ـ تغییر قبله و بهانهجویی یهودیان
در آیات 142 تا 150، ماجرای تغییر قبله مطرح شده است.
پیامبر صلیاللهوعلیهوآلهوسلم حدود سیزده سال در مکه و مدت کوتاهی در مدینه به سمت بیتالمقدس نماز میگزارد. در طول این مدت، یهودیان همواره آن حضرت و پیروانش را سرزنش میکردند که چرا مسلمانان خود قبله ندارند و به سمت قبلة ما نماز میخوانند. این امر موجب گردید پیامبر صلیاللهوعلیهوآلهوسلم از خداوند درخواست کند تا قبلة جدیدی را برای مسلمانان قرار دهد. خداوند نیز، دعای وی را اجابت کرد و حکم تغییر قبله به سمت مسجدالحرام را نازل فرمود.
2ـ دلیل رو نمودن به قبله
در آیات پیشین، ویژگیهای قوم یهود و انواع کفر و ناسپاسی آنان نسبت به دستورهای الهی بیان شد. در این آیه، خداوند با پیشبینی بهانهجویی بعدی آنان که در تغییر قبله رخ خواهد داد، به پیامبر اسلام صلیاللهوعلیهوآلهوسلم و مسلمانان آمادگی میبخشد که در پاسخ آنان بگویند که مشرق و مغرب از آن خداست و رونمودن به سمت و جهت خاصی در نماز، تنها برای مصالحی چون آزمایش بندگان و ایجاد وحدت کلمه واجب شده است.
3ـ عظمت کعبه
افزون بر این که در آیات گذشته به گوشهای از عظمت بسیار والای کعبه، قبلة دوم مسلمانان، اشاره شد و بیان گردید که تجدید بنای آن توسط پیامبر بزرگی چون ابراهیم علیهالسلام آن هم پس از اعطای مقام امامت به وی صورت گرفته است و بیان این عظمت، جایگاه ممتاز قبله دوم مسلمانان را بیشتر روشن مینماید.
پیام : مسلمانان باید توطئهها و شبهات دشمن را پیشبینى كرده و با پاسخ به آنها، از نفوذ و گسترش آن پیشگیرى نمایند. «سَیَقُولُ ... قُل»
بسم الله الرحمن الرحیم
ذکر مبارک ـ درس بیست و یکم ـ سوره بقره آیات 135 تا 141 1ـ شأن نزول آیات 135 تا 137
چند نفر از علماى يهود و مسيحيان نجران با مسلمانان بحث و گفتگو داشتند و هر يك از اين دو گروه خود را اولى و سزاوارتر به آئين حق دانسته و ديگرى را نفى مىكردند و مسلمانان را به مذهب خويش دعوت مىنمودند، آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
آیه 135
واژه: حَنیفاً: حقّگرا، مستقیم و متمایل از باطل به سوى حقّ. (حَنَف: میل به حقّ، اعتدال)
دین ابراهیم از آن جهت، «حَنیف» نامیده شد که از هرگونه شرک و انحرافی به دور بوده و در مسیر مستقیم توحید قدم می گذارد. 2ـ توحید، اصل اساسی شناخت آیین پاک
خودپرستى و خودمحورى بهطور معمول سبب مىشود كه انسان حق را در خودش منحصر بداند، همه را بر باطل بشمرد و سعى كند ديگران را به رنگ خود در آورد چنانكه یهود و نصاری چنین میگفتند.
در حالی که دينداران واقعی كسانى هستند كه پيرو آئين توحيدى خالص باشند، توحيدى كه هيچگونه با شرك آميخته نگردد، مهمترين اصل اساسى براى شناخت آئين پاك از آئينهاى انحرافى همين رعايت كامل اصل توحيد است.
قرآن كریم در این آیه به پیامبر صلیاللهوعلیهوآلهوسلم دستور مىدهد كه در پاسخ تبلیغات آنها بگو: «بلكه ما از آیین حنیف ابراهیم پیروى مىكنیم كه از مشركان نبود.» و این، کنایه از آن است که این دو دین آلوده به شرک هستند. پیام : به تبلیغات سوء دیگران پاسخ دهید. «قالُوا... قُل»
آیه 136
واژه: لانُفَرِّقُ: فرق نمىگذاریم. (تَفریق: پراكنده كردن، جدایى افكندن). 3ـ ایمان به همهی پیامبران؛ لازمهی پذیرش دین اسلام
این آیه، در واقع تفصیل جملهی «مِلّة اِبراهیم» در آیهی قبل است؛ یعنی لازمهی دین ابراهیم، ایمان به همهی پیامبران است. در این آیه، حساب حضرت موسى و عیسى از حساب پیروانشان جدا مىشود و آنها در ردیف پیامبران ابراهیمى قرار مىگیرند كه همچون ابراهیم مردم را به توحید ناب دعوت مىكردند.
یکی از امتیازات دین اسلام نسبت به سایر ادیان الهی، این است که اسلام به حقانیت دیگر پیامبران اعتراف داشته و به رسالت آنان ایمان دارد؛ اگرچه معتقد است آن ادیان توسط پیروانشان دستخوش تحریف گردیده است.
ایمان به همهی پیامبران، نشانهی وحدت رویه و هدف واحد آنان نیز هست. 4ـ نزول قرآن به سوي مردم
در این آیه، از تعبیر «وَ ما اُنزِلَ اِلَينَا» برای ایمان به قرآن استفاده شده است. این تعبیر بیانگر این نکته است که قرآن کریم در عین این که بر پیامبر نازل شده، بر ما هم (از طریق پیامبر) نازل شده است. بنابر این، نقطة پایانی وحی، قلب مبارك رسول اكرم صلیاللهوعلیهوآلهوسلم نیست؛ بلكه تا گوش امت اسلامی هم چنان ادامه دارد و به همین دلیل، هنگام قرائت یا گوش دادن «یا اَیّهَا الَّذینَ آمَنوا» گفتن لبیک مستحب است.
(برای مطالعه دقیقتر این موضوع به مطلبی که در این باره در سایت سراج اندیشه منتشر شده است مراجعه نمایید) پیام : در كنار ایمان قلبى، تسلیم عملى نیز لازم است. «آمَنَّا بِاللَّهِ ... نَحنُ لَهُ مُسلِمُونَ»
بسم الله الرحمن الرحیم
ذکر مبارک ـ درس بیستم ـ سوره بقره آیات 127 تا 134
آیه 127 سوره بقره
وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّميعُ الْعَليمُ
ترجمه: و [یاد كنید] زمانی كه ابراهیم و اسماعیل پایههای خانه كعبه را بالا میبردند [و به پیشگاه حق میگفتند:] ای پروردگار ما! [این عمل را] از ما بپذیر كه تو شنوا و دانایی.
قدمت خانهی خدا:
طبق آیات کریمهی قرآن و احادیث، خانهی کعبه از زمان حضرت آدم بوده و پیش از حضرت ابراهیم ساخته شده و وی تنها کار بازسازی و تجدید بنا را بر روی آن انجام داد. شاهد این امر، آیهی 37 سورهی ابراهیم است که در آن ابراهیم سالها پیش و پس از آنکه همسر و فرزند خود را در سرزمین خشک و سوزان مکه رها نمود، به خداوند عرض کرد: «پروردگارا! من ذریهی خویش را در جوار خانهی تو، سکونت دادم».
پیام: در مسیر اهداف الهى، بنّایى و كارگرى نیز عبادت است. «رَبَّنا تَقَبَّل مِنَّا».
آیه 128 سوره بقره
رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَ أَرِنا مَناسِكَنا وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ
ترجمه: ای پروردگار ما! ما را [با همه ی وجود] تسلیم خود قرار ده، و نیز از دودمان ما امتی كه تسلیم تو باشند پدید آور، و راه و رسم عبادتمان را به ما نشان ده، و توبه ی ما را بپذیر، كه تو بسیار توبهپذیر و مهربانی.
واژه: اَرِنا: به ما بنما (اِرائة: نشاندادن، نمایاندن)
مگر ابراهیم گناه کرده بود که توبه کند؟
توبه همواره به معناي بازگشت از گناه نيست؛ بلكه عنوان توبه، در بسياري از موارد به درخواست لطف و عنايت الهي و طلب تنبّه اطلاق ميشود، چنانكه خداي سبحان از شمول لطف الهي بر مؤمنان، با تعبير «تاب» ياد ميكند: «لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ الَّذينَ اتَّبَعُوهُ في ساعَةِ الْعُسْرَةِ ـ مسلّماً خداوند رحمت خود را شامل حال پيامبر و مهاجران و انصار، كه در زمان عسرت و شدّت (در جنگ تبوك) از او پيروى كردند، نمود». (توبه/117) درخواست توبه از سوي دو پيامبر معصوم، حضرت ابراهيم و اسماعيل (عليهماالسلام) نيز ناظر به اين معنا از توبه است، زيرا توبه از معصيت، درباره معصومان (عليهمالسلام) كه عصيان و نسيان ندارند متصور نيست، بلكه درخواست توبه (عنایت) ابتدايي يا ترفيع درجه و بذل عنايت بیشتر است.
پیام 1: به كمالات امروز خود قانع نشوید و تكامل آن را از خدا بخواهید. «رَبَّنا وَ اجعَلنا مُسلِمَینِ لَكَ».
پیام 2: در دعاها به نسل و فرزندان، توجه ویژه کنیم. «وَ مِن ذُرِّیَّتِنا»
پیام 3: دانستن احكام، بدون روح تسلیم سودى نخواهد داشت. «وَ اجعَلنا مُسلِمَینِ لَكَ... اَرِنا مَناسِكَنا».
درخواست مقام تسليم (مطلب اضافی ویژه مطالعه)
در قرآن كريم دعاهاي متعددي از حضرت ابراهيم و اسماعيل (عليهماالسلام) نقل شده است. هنگام اشتغال به نوسازي كعبه و پس از آن يكي از خواستههاي آن حضرت و فرزندش از خداي سبحان اين بود كه پروردگارا! ما را تسليم محض خودت قرار ده: «رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ ».
مقام تسليم، مقام تفويض محض (واگذاری کامل امور به دست خدا) و برتر از مقام رضاست و با كمال توحيد هماهنگ است. درخواست مقام تسليم، در واقع تقاضاي داشتن قلب سليم است، زيرا قلب سليم به معناي قلب مسلم و مطيع است، با اين ويژگي كه جز ياد و مهر حق، چيز ديگري را در آن راه نيست. چنين منزلت والايي براي سالك بيادعايي مانند حضرت خليل و حضرت ذبيح، مطلوب بود و درخواست شد.
آيه شريفه «إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ ـ صافات/84» گواه استجابت دعاي حضرت ابراهيم (عليهالسلام) است. اثر استجابت آن دعا، در آزمون بسيار دشوار فدا كردن حضرت اسماعيل (عليهالسلام) آشكار شد، زيرا اين پدر و پسر هر دو با ابراز آمادگي كامل خود، به فرمان خداوند گردن نهاده و تسليم محض فرمان او شدند
نيل فرزندانِ معنوي حضرت ابراهيم به مقام تسليم (مطلب اضافی ویژه مطالعه)
حضرت ابراهيم (عليهالسلام) كه به فكر نسلهاي آينده خويش بود و به سرنوشت آنان اهتمام داشت، در بخش دوم از اين دعا براي فرزندان و نوادگان خويش دعا كرده و از خداي سبحان خواسته است تا آنان هم به مقام تسليم برسند. كلمه «مِن» بر تبعيض دلالت ميكند، از اينرو از «من ذرّيّتنا» استفاده میشود که تنها برخي از نوادگان حضرت ابراهيم و اسماعيل (عليهماالسلام) به مقام مزبور خواهند رسید.
اختصاص نيايش به ذرّيه طبيعي و نسل بدني است؛ ليكن گستره نفوذ معنوي رهبران الهي ايجاب ميكند كه هر كس رهبري آنان را به صورت واقعی بپذيرد و پيرو راستين آنان باشد، از فرزندان آنان به حساب آيد. در تأييد اين نكته ميتوان گفت كه خداي سبحان ابراهيم خليلالرحمان را پدر همه مسلمانان معرفي ميكند: «مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِنْ قَبْلُ ـ حج/78» چنان كه از ائمه معصومین به استناد آيه « فَمَنْ تَبِعَني فَإِنَّهُ مِنِّي ـ ابراهیم/16» نقل شده است كه «سلمان منّا أهل البيت» و در باره عدّة ديگري نيز از رجال و نساء چنين وارد شده است. نتيجه اينكه، اميد گسترش آن نيايش، نسبت به فرزندان معنوي آنان بعيد نيست.
بر اين اساس، نيل به كمال مزبور، يعني مقام تسليم و انقياد و انقطاع كامل، مختص به معصومين (عليهمالسلام) يا ويژه ذريّه ابراهيم خليلالرحمان نيست و ديگران نيز ميتوانند در مسير تحصيل آن گام بردارند.
آیه 129 سوره بقره
رَبَّنا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ
ترجمه: ای پروردگار ما! در میان آنان پیامبری از خودشان برانگیز، كه آیات تو را بر آنان بخواند، و آنان را كتاب و حكمت بیاموزد، و [از آلودگیهای ظاهری و باطنی] پاكشان كند؛ زیرا تو توانای شكستناپذیر و حكیمی.
واژه: ابعَث: برانگیز (بَعث: برانگیختن)
امام علی علیه السلام : مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَاءْيِهِ هَلَكَ؛ / (نهج البلاغه : ح 161، ص 1163)
هر كه به رأى خود تكيه زند هلاک شود.
سرمایه حیات !
وای به حال غفلت و سرمستی ما! امان از این بی هوشی و خواب سنگین ما! ... آیا نیامده وقت آن که درصدد اصلاح نفس برآییم و برای علاج امراض آن، قدمی برداریم؟ سرمایه جوانی را به رایگان از دست دادیم وبا غرور نفس و شیطان، جوانی را که باید با آن سعادتهای دوجهان را تهیه کنیم، از کف نهادیم. اکنون نیز درصدد اصلاح برنمی آییم تا سرمایه حیات هم از دست برود و با خسران تام و شقاوت کامل، از این دنیا منتقل شویم.
اگر به فرائض الهی عمل کردی ، صرف عمل کردن به فرائض الهی شما را در ، عِداد با تقواترین مردم قرار می دهد و شما از با تقواترین مردم خواهی بود. بعضی از فرائض،فرائضی است که به طور معمول انجام می دهیم مثل : نماز ، روزه و ... لکن فرائض الله دائره اوسعی ( وسیع تری) دارد... یکی از فرائض الهی امر به معروف است. یکی از فرائض نهی از منکر است. بعضی از عناوین است که آنها یکی از مصادیق معروف و منکر است که به آنها توجه نداریم . فرض کنید که مصلحت است (یا) اقتضاء می کند ، یک حرفی را بزنید که اگر خاموش بنشینید گناه است ، این هم از فرائض است. ما خیلی از اینها غفلت داریم. این که فرمودند فرائض الهی را عمل کنید لازمه اش این است که ما فرائض الهی را بشناسیم.
[ شرح حدیث از امام خامنه ای (مدظلّه العالی) در مقدمه درس خارج 18/10/1396 ]
امام علی (ع): بِدَوامِ ذِكرِ اللهِ تَنجابُ الغَفلَةُ. / (غرر الحكم، ح4269)
با پيوسته به ياد خدا بودن است كه پرده غفلت كنار مى رود.
ضخیم ترین حجابها !
تا محبّت دنیا و زخارف آن در قلب است، عیوب آن محتجب ( وپنهان) است زیرا که پردۀ محبّت ضخیم ترین حجابها است ، چنانچه گفته اند : "حُبُّ الشَّی ءِ یُعمِی وَ یُصِمُّ"؛ - علاقه و حبّ به چیزی محبّ را کور و کر می کند . - آن روزی خدای تعالی عیب های آن را به ما بفهماند، و درد و درمان را به ما ارائه دهد که قلب را از محبّت دنیا تهی و از سرخ و زرد آن اعراض کنیم. پس چون این حجاب غلیظ خرق شد (پاره شده) عیب هایی که به صورت خوبی و نیکویی و جمال خودنمایی کرده بود، از پرده بیرون افتد و چون انسان درد و درمان را فهمید، راه سلوک بر او روشن شود و طریق اصلاح برای او آسان گردد.
[ امام خمینی ، شرح حدیث جنود عقل و جهل ، چاپ پانزدهم ، 1393 ، ص 308 ]
ابو بصير مىگويد از امام صادق عليه السّلام پرسيدم:ايمان چيست؟ پس امام پاسخ را در دو كلمه برايم جمع نمود فرمود: ايمان به خدا اين است كه از او نافرمانى نكنى.... خُب این هم خطاب به مؤمنین وجود دارد؛ در قرآن ، در روایات معنای مؤمن چیست؟ حضرت جواب این سؤال را در دو کلمه برای ما بیان می کند. ارتباط بین انگیزه قلبی و عمل جوانحی با عمل جوارحی؛ ایمان به خدا این است که معصیت الهی را نکنی . پس معلوم می شود کسی که سرکشی کند از فرامین الهی، ایمان ندارد. البته معصیت الهی در اینجا به معنای گناه کردن از روی عمد است.
[ شرح حدیث از امام خامنه ای (مدظلّه العالی ) در مقدمه درس خارج ]
امام رضا (ع): أفضَلُ العَقلِ مَعرِفَةُ الإنسانِ نَفسَهُ. / (بحار الأنوار: ج78، ص352، ح9)
برترين خرد، خود شناسى انسان است.
طرح شیطنت آمیز !
جهاد اکبر ، جهادی است که با نفس طاغوتی خودش انسان انجام می دهد. شما جوان ها از حالا باید شروع کنید به این جهاد، نگذارید که قوای جوانی از دستتان برود، هر چه قوای جوانی از دست برود ریشه های اخلاق فاسد در انسان زیادتر می شود و جهاد مشکل تر. جوان زود می تواند در این جهاد پیروز بشود، پیر به این زودی نمی تواند، نگذارید اصلاح حال خودتان را از زمان جوانی به زمان پیری بیفتد، یکی از کیدهائی که نفس انسانی به انسان می کند و شیطان به انسان پیشنهاد می کند این است که بگذار برای آخر عمر، خودت را اصلاح کن، حالا از جوانی استفاده کن و بعدآخر عمر توبه کن. این یک طرح شیطنت آمیز است که نفس انسان می کند به تعلیم شیطان بزرگ. انسان تا قوای جوانیش هست و تا روح لطیف جوانی هست و تا ریشه های فساد در او کم است می تواند اصلاح کند خودش را.
[ صحیفه نور، ج 7، ص 211 ]
تربیتی در حساب خدا !
عَن جابر بن یزید الجُعفی عَن ابی جعفرٍ محمدبنعلیٍ الباقر علیهالسلام قال مَن قَدَّمَ اَولَاداً یَحتَسِبُهُم عِندَالله حَجَبُوهُ مِنَ النَّارِ بِإِذنِ الله عَزَّوَجَل؛ (الامالی شیخ صدوق، صفحهی 634)
«یَحتَسِبُهُم عِندَالله» یعنی جوری این فرزندان را، این اولاد را بار بیاورد که بتواند آنها را به حساب خدا بگذارد. طبعاً فرزندی را انسان می تواند به حساب خدا بگذارد که او تربیت الهی پیدا کرده باشد؛ متدیّن باشد؛ اهل فسق و فجور و تضییع اوقات و این ها نباشد. این [فرزند] را انسان می تواند به حساب خدا بگذارد و الّا اگر یک فرزندی بود که انسان او را بد تربیت کرد –کما این که بعضیها فرزندان خودشان را بد تربیت می کنند؛ از اوّل این بچّه را اهل دنیا و اهل اشرافیگری و اهل شهوات و این ها بار میآورند. در محیط خانواده، پدر و مادر، مشی شان برای فرزند، یک سرمشق است. اگر این سرمشق، سرمشق بدی باشد، بچّه بد بار میآید. فرض کنید پدر و مادر متقلّب [باشند]، دروغگو [باشند]، به همدیگر رحم نمی کنند، به همدیگر خیانت می کنند؛ اینها را هم بچّه، جلوی چشمش می بیند ؛ [پدر و مادر] به مسائل دینی اهمّیّت نمی دهند؛ به فرائض، به نماز، به روزه. بچّه [هم] همینجور بار میآید. این تربیت بد است- گاهی هست که انسان بچّه را، تربیت بد هم نمی کند لکن رها می کند؛ خیلی از ماها گرفتار این معنا هستیم؛ نه این که بچّه را بد تربیت کنیم، نه، امّا رهایش می کنیم؛ کَأنّه احساس مسئولیّتی نسبت به او نداریم. گاهی اوقات برای درس خواندن و مشق نوشتنش وقت صرف می کنیم اما برای نماز خواندنش، برای آشنا شدنش با قرآن، با مسائل دینی، نه، هیچ وقتی نمی گذاریم. این رها کردن بچّه است. این ها را نمی شود انسان به حساب خدا بگذارد؛ یعنی بگوید خدایا این بچّه را من تربیت کردم برای تو، در حساب تو؛ نمی شود. ... تربیت فرزندان، تربیت تکتک فرزندان نیست، تربیت محیط خانواده است. محیط خانواده که خوب بود، چه بچّه یکی باشد چه پنج تا باشد، فرقی نمی کند، بهطور طبیعی، بهطور غالب خوب تربیت می شوند. پس بنابراین «یَحتَسِبُهُم عِندَالله» که در این حدیث شریف هست، معنایش این است که بچّه را جوری تربیت کند که بتواند او را پای خدا حساب کند. حالا، اگر «مَن قَدَّمَ اَولَاداً یَحتَسِبُهُم عِندَالله»، اگر [انسان] تقدیم کند اولادی را -تقدیم کند یعنی بار بیاورد، پرورش بدهد، ارائه بدهد فرزندانی را- که بتواند آنها را پای خدا حساب بکند، این فرزندان، او را از آتش الهی، از عذاب الهی دور نگه می دارند، مانع می شوند. این یکی از این چیزهای مهم است. خدای متعال به ما میگوید که عمل صالح کنید تا پیش خدای متعال مأجور باشید، از عذاب الهی مأمون باشید؛ اما به این اکتفا نمی کند؛ می فرماید اگر چنانچه نسل بعد از خودتان را هم تربیت کردید، این هم یک حسنهای است، یک عمل صالحی است که می تواند شما را حاجب از آتش باشد.
امام علی علیه السلام: فَمَنْ اءَخَذَ بِالتَّقْوى عَزَبَتْ عَنْهُ الشَّدائِدُ. / (نهج البلاغه: خ 189، ص 636)
آن كه تقوا پيشه كند، سختى ها از او دورى گزيند.
طعمه ابلیس
ای عزیز ... از حیله های نفسانی غافل مشو که نفس و شیطان در کمین هستند و در پی فرصت می گردند که انسان را از راه حق برگردانند. هیچ گاه به کمالات خود مغرور مشو، که غرور از شیطان است. همیشه به خود بدبین باش، و از سوء عاقبت در ترس و هراس باش. و اگر دیدی در تو از این علوم اعجاب و خود بینی و خود پسندی حاصل شده است، بدآن که طعمه ابلیس شدی و از راه سعادت دور افتادی. و آن گاه نظر کن ببین جز پاره(ای) اصطلاحات بی مغز، چه در دست داری؟ آیا می توان با این اصطلاحات، ملائکه الله غلاظ و شداد را جواب داد؟ ... آیا می توان در قبر و قیامت هم باز با همین پای چوبین رفت و از صراط هم می توان با این پای چوبین گذاشت؟
حِضرتباقر(علیه السلام ) روایت میکنند از جابربنعبدالله؛ میگوید جمع شده بودیم، مشغول گفتوگو بودیم، حضرت رسول(صلی الله علیه و آله ) در حالی که سوار شترشان بودند، یک روزی از کنار ما عبور کردند - فرمایش پیغمبر اکرم، خطاب به ماهاست، دربارۀ ما این حرف گفته شده - میفرمایند: چگونه است که میبینم محبت دنیا بر بسیاری از مردم غالب شده! گویا مرگ برای آنها نیست و فقط برای دیگران، مرگ مقدّر و معین شده است، اینها بنا نیست بمیرند! این طور مکِبّ [روی آورنده] بر دنیا و محبت دنیایند، کأنّه بنا نیست از دنیا جدا بشوند. این حقوقی که مردم دارند، مسلمانها دارند، گویا این حقوق بر اینها واجب نشده است و بر دیگران این حقوق واجب شده است! گویا اصلاً اطلاعی ندارند از مردمی که قبل از اینها وارد عالمَ اموات شدند و مرُدند. کلمۀ سَفر جمع سافرِ است. گویا اینها خیال می کنند که این مرُده هایی که رفتند، این مرُدهها مسافرانی هستند که بزودی به طرف اینها برمی گردند. کأنّه اصلاً مرگ به معنای واقعیاش برای اینها جا نیفتاده! مردهها را در قبرها جا میدهند، میراث آنها را میخورند، خیال می کنند که خودشان بعد از این، تا ابد بناست در دنیا بمانند! کأنه باورشان این است. ممکن است ما بگوییم: ما که مرگ را قبول داریم. بله، در ذهنمان قبول داریم، اما در باطنِ دلمان قبول نداریم که روزی باید از این عالم به عالم برزخ برویم و وارد در یک عالم عجیب ناشناختهای شویم که انسان قادر بر کوچکترین عملی برای نجات خودش نیست. در اینجا هزار کار میتوانیم برای نجات خودمان انجام بدهیم؛ توسّل کنیم، خدمت کنیم، تلاش کنیم، مجاهدت کنیم، همه کار میتوانیم بکنیم اما آنجا که رفتیم، دستها بسته است، برای نجات خودمان از مشکلاتی که آنجا ممکن است پیش بیاید، راهی وجود ندارد. این را باید از عُمق جان باور کرد، صِرف باورِ عقلی و ذهنی کافی نیست.
[ شرح حدیث از امام خامنه ای در ابتدای درس خارج ، 17/7/91 ]
ناپلئون بزرگ نابغة سیاسیون عالم، راجع به مسلمین فكر كرد. پرسید: مركز مسلیمین كجا است، مصر را معرفی كردند، با یك مترجم عرب به طرف شهر مصر حركت كرد، پس از ورود با مترجمش به كتابخانه آن شهر وارد شد، به مترجمش گفت:
یكی از كتابها را برایم بخوان، دست برد بین این همه كتب یكی را برداشته، گشود، دید قرآن است اول صفحه دیدگانش را این آیه جذب نمود «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ».
ترجمه: یقیقاً این قرآن «بشر را» به استوارترین راه هدایت میكند.
آیه را برای ناپلئون خواند و ترجمه كرد، از كتابخانه بیرون آمد وشب را تا صبح به فكر این آیه بود، صبح بیدار شده دو مرتبه به كتابخانه آمدند از مترجم خواست از همان كتاب دیروزی برایش بخواند، قرآن را باز كرده و آیاتی چند از قرآن را تلاوت و معنی كرد، ناپلئون برگشت، شب را باز غرق در تفكّر بود.
روز سوّم به كتابخانه برگشتند به درخواست ناپلئون چند آیه از قرآن را مترجم برایش خواند و ترجمه كرد و از كتابخانه بیرون آمدند.
ناپلئون پرسید، این كتاب مربوط به كدام ملت است؟
مترجم گفت:
مربوط به مسلمانان است و اینان معتقدند كه این قرآن است و از آسمان به پیامبر عظیم الشأن آنها نازل گردیده.
ناپلئون دو جمله گفت: یكی به نفع مسلمین یكی به ضرر مسلمین آنكه به نفع مسلمین از دهان این مرد سیاسی بیرون آمده، این بود كه گفت: آنچه من از این كتاب استفاده كردم این طور احساس نمودم كه اگر مسلمانها از دستور جامع این كتاب استفاده كنند ذلّت نخواهند دید.
و آن جملهای كه به ضرر اسلام گفت این بود كه میگفت:
تا زمانی كه این قرآن در بین مسلمین حكومت كند، در پرتو تعالیم عالیه و برنامه جامع، مسلمانها تسلیم ما، نخواهند شد، مگر ما بین آنها و این قرآن جدائی بیفكنیم.
جملاتی حکیمانه از قرآن کریم
كتابي فرخنده بر تو فرو فرستاديم، تا در آيات آن تدبير كنند و خردمندان از آن پند گيرند. ص آیه۲۹
************************
بدانید که زندگی دنیا بازی و سرگرمى و آرايش و فخرفروشى شما به یکدیگر و رقابت در افزایش اموال و فرزندان است. همانند باراني كه محصولش كشاورزان را در شگفتي فرو ميبرد ، سپس خشك ميشود به گونه اي كه آن را زرد رنگ ميبيني،سپس خس و خاشاک گردد ... زندگانى دنيا جز كالاى فريبنده نيست. حدید آیه ۲۰
************************
در روی زمین به تکبر راه مرو که نمی توانی زمین را بشکافی و هرگز قامتت به بلندای کوهها نمی رسد. اسراء آیه ۳۷
************************
بندگان خاص خداوند رحمان،كسانى هستند كه با آرامش و بى تكبّر بر زمين راه مى روند؛وهنگامى كه جاهلان آنها را مخاطب سازند [و سخنان نابخردانه گويند]، به ملايمت پاسخ مى دهند. فرقان آيه ۶۳
************************
در آنچه خداوند بر تو بخشيده است، سراى آخرت را بجوى و سهم خود را از دنيا فراموش مكن و همانگونه كه خدا به تو نيكي كرده است نيكي كن و هرگز فساد در زمين منما كه خدا مفسدان را دوست ندارد. قصص آیه ۷۷
یکی از نابهنجاری های اجتماعی که در جامعه بسیار رواج یافته و به صورت پدیده ای در همه جا حتی در میان کودکان و نوجوانان بروز پیدا کرده است، مسئله دشنام و ناسزا با واژگان و الفاظ رکیک و زشت است.
در فرهنگ قرآنی از کاربرد سب به معنای دشنام و ناسزاگویی نهی شده است. واژه سب در کاربردهای قرآنی همان مفهوم فحش و فحاشی در زبان فارسی را می رساند. هرچند که واژه فحش و فحشاء در زبان عربی در حوزه عمل جوارحی به کار می رود ولی مفهوم آن در عربی غیر از مفهوم فارسی آن است؛ زیرا مفهوم فارسی فحش همان ناسزا و دشنام است که به عنوان یکی از آفات زبانی در حوزه علم، اخلاق و اصول تربیتی و هنجاری از آن بحث می شود. در این نوشتار دیدگاه قرآن و روایات نسبت به دشنام و ناسزاگویی تحلیل و تبیین شده که ازنظر می گذرانیم.
● مفهوم ناسزا و دشنام
دشنام و ناسزا به معنای به کاربردن الفاظ و واژگان رکیک و عبارت های تند و زننده است و آن عبارت از این است که انسان از امور قبیح و مستهجن با عبارات و الفاظ صریح تعبیر کند و کلمات ناشایست و دور از شأن آدمی را برزبان جاری نماید که در اصطلاح به آن سب یا فحش می گویند. فحش مفهوم وسیعی دارد که شامل نسبت های زشت ناموسی نیز می شود. البته الفاظ و عباراتی که اراذل و اوباش در سخنان خویش به کار می گیرند دارای مراتب مختلفی است که بعضی از آن ها از بعضی دیگر زشت تر است و به حسب عادات و موارد باهم فرق می کند. از این رو ازنظر حکم شرعی، بعضی از فحش ها و ناسزاها حرام و برخی دیگر مکروه و مذموم شمرده شده است.
متأسفانه بددهانی، دشنام گویی و به کارگیری واژه های عامیانه قبیح به گونه فزاینده ای در میان اقشار جامعه و بخصوص کودکان و نوجوانان معمول گردیده است. البته دشنام گویی و بددهانی تنها منحصر به افراد فحاش نیست بلکه به عنوان یک پدیده نابهنجار در تعاملات اجتماعی میان تمام اقشار جامعه رخنه کرده و در همه جا به اشکال و شیوه های گوناگون مشاهده می شود.
روان شناسان اجتماعی بر این باورند که نمی توان دشنام ها را از فرهنگ واژگانی یک زبان به طور کامل حذف کرد، اما می توان کاربرد آنها را در ارتباطات و کنش های ارتباطی تا اندازه ای کاست و آن را تا حد زیادی تحت کنترل و مهار درآورد.
از سخنان وجود مقدّس معصومین دربارۀ نیکان، سه نکته استفاده میشود که مقام نیکان دارای سه منزل است و هنگامی که این سه منزل پیموده شود، انسان به مقام نیکان میرسد.
1ـ خواستن
اولین منزل و مرحله عبارت از «خواستن» است. به تعبیر سادهتر، برای رسیدن به مقام نیکان یک همّت جانانه، مردانه و عاشقانه لازم است. روانشناسان امروزِ دنیا هم موضوع اراده و همّت را در کتابهای خود مطرح کرده و گفتهاند که ما حتی اگر بتوانیم ارادۀ کسانی را که ناراحتی فکری و ناراحتی روحی و روانی دارند، تقویت کنیم و به ارادهشان قدرت بدهیم، بر باطن خودشان تسلّط و حکومت پیدا میکنند و میتوانند خطوط کج فکری و روانی و وسوسهای را از دنیای درون و مملکت باطن خودشان بیرون کنند. چه بسا با تقویت اراده، بعضی از بیماریهای جسمی به سلامتی، و حتی به از بین رفتن مرض منجر شود.([1])
این اراده و همّت، در انبیاء خدا و ائمۀطاهرین: و در آنانی که به مقام نیکان و اولیای الهی رسیدهاند، بسیار قوی است؛ به طوریکه بر اثر این همّت، به دنبال آنچه که عنصر شخصیت آنان را تشکیل میدهد رفته، و به دلیل وجود ارادۀ قوی، خسته و کسل نشدند و در بین راه کار را رها نکردند. قرآنکریم قبل از اینکه روانشناسان امروزه به این حقیقت برسند و موضوع همّت و بلندهمتی را کشف کنند، این مسأله را طرح و از تصمیم و ارادۀ قاطع، به «عزم» تعبیر کردهاست.
یکی دیگر از آثار و نشانههای رستگاری، گریه کردن از خوف خداوند است([1]).
قرآن کریم درباره بندگان مؤمن میفرماید:
)وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ(([2])؛ «[این فروتنان در برابر حق،] چون آیاتی را که بر پیامبر اسلام نازل شده بشنوند میبینی که دیدگانشان به سبب شناخت حق لبریز از اشک میشود، میگویند: پروردگارا! ما [به پیامبر و قرآن] ایمان آوردیم؛ بنابراین ما را در زمرۀ گواهان [به حقانیت پیامبر و قرآن] قرار ده!.»
از زمان حضرت آدم تا کنون دو نوع گریه برای رستگاران وجود داشته است:
گریه «خَوفِ مِنَ اللّهِ» که مخصوص سحرها و اوقات خلوت با خالق است.
گریه برای مظلومیت و شهادت امام حسین(ع) و دیگر ائمه: که مناسب مجالس روضه و عزا است.
امام صادق(ع) در مورد ارزش گریهکردن برای خدا میفرماید:
«مَا مِنْ شَيْ ءٍ إِلَّا وَ لَهُ كَيْلٌ وَ وَزْنٌ إِلَّا الدُّمُوعُ؛ فَإِنَّ الْقَطْرَةَ تُطْفِئُ بِحَاراً مِنْ نَارٍ، فَإِذَا اغْرَوْرَقَتِ الْعَيْنُ بِمَائِهَا، لَمْ يَرْهَقْ وَجْهاً قَتَرٌ وَ لَاذِلَّةٌ، فَإِذَا فَاضَتْ حَرَّمَهُ اللَّهُ عَلَى النَّارِ وَ لَوْ أَنَّ بَاكِياً بَكى فِي أُمَّةٍ لَرُحِمُوا([3])؛ هر چیزی پیمانه و وزنی دارد مگر اشکها؛ زیرا قطره ی اشک دریاهایی از آتش را خاموش میکند. و هرگاه چشم در اشک خود غرق شود، گَرد هیچ فقر و ذلّتی بر چهره آن ننشیند و هرگاه اشکها سرازیر شود، خداوند آن چهره را بر آتش حرام گرداند و اگر شخصی در میان امتی بگرید، همه آن امت مشمول رحمت میشوند.»
چند سال قبل در يكى از شهرهاى ايران مرد شريف و با ايمانى زندگى مى كرد.
فرزند اكبر و ارشد او همانند پدر بزرگوارش از پاكى و تقوا برخوردار بود. پدر و پسر از نظر مالى ضعيف بودند و هر دو در يك خانه متوسّطى زندگى مى كردند. براى آن كه آبرو و احترامشان محفوظ باشد و به مردم اظهار احتياج نكنند تا جائى كه ممكن بود در مصارف مالى صرفه جويى مى نمودند. از جمله موارد صرفه جويى آنها اين بود كه آب لوله كشى شهر را فقط براى نوشيدن و تهيّه غذا مصرف مى نمودند و براى شستشوى لباس، پركردن حوض و مشروب ساختن چند درختى كه در منزل داشتند از آب چاه استفاده مى كردند.
روى چاه، اطاق كوچكى ساخته بودند كه چاه را از فضولات خارج مصون دارد، به علاوه براى كسى كه مى خواهد از چاه آب بكشد سرپناه باشد تا درزمستان و تابستان او را از سرما و گرما و برف و باران محافظت نمايد. اين پدر و پسر براى كشيدن آب از چاه كارگر نمى آوردند و خودشان به طور تناوب اين وظيفه را انجام مى دادند.
روزى پدر و پسر با هم گفتگو كردند كه كاهگل سقف اطاقك روى چاه تبله كرده و ممكن است ناگهان از سقف جدا شود يا در چاه بريزد يا بر سر كسى كه از چاه آب مى كشد فرود آيد و بايد آن را تعمير كنيم و چون براى آوردن بنّا و كارگر تمكّن مالى نداشتند با هم قرار گذاشتند در يكى از روزهاى تعطيل با كمك يكديگر كاهگل تبله شده را از سقف جدا كنند، آنگاه گل ساخته سقف را تعمير نمايند.
چگونه بفهميم كه خداوند ما را دوست دارد و از كارهاي ما راضي است؟
همين سئوال را مردي از امام باقرعليه السلام پرسيد امام در پاسخ فرمود: به قلبت رجوع كن و ببين كه آيا دوستان خدا را در دل دوست داري يا خير؟ اگر چنين محبتي را در خويش يافتي بدان كه پروردگار نيز تو را دوست ميدارد. اصول كافي، ج 2، ص 126، باب حُبّ الله.
سؤال شما از دوستي خداوند به دو صورت قابل فهم است: يكي آن كه علامت محبت الهي به بندگان و آفريدهگان خود چيست و ديگر آن كه نشانههاي محبت او نسبت به يك بنده خاص چه چيزي است؟
در مورد مسئله اول نشانههاي بسياري از حضور محبت خدا نسبت به بندگان ميتوان به دست داد. حالات روحي، رواني ما ميتواند نشان دهنده آن باشد. حقيقت اين است كه ما تا به كسي ارادت و محبتي نداشته باشيم، به ديدارش نميرويم، او را به مهماني دعوت نميكنيم، از سخن گفتن با او اكراه داريم، نامهاي برايش نميفرستيم و تلفني براي جويا شدن از احوالش نمينماييم. وجود هر يك از اين اعمال نزد ما گوياي محبتي دروني به طرف مقابلمان است. بنابراين با همين قياس كوچك ميتوانيم پي به رابطه محبتآميز خداوند با خويش بريم. قرآن اين نامه بزرگ الهي، آيا براي كسي جز انسان فرستاده شده؟ آيا دعوت به عبادت به ويژه نماز و روزه آن هم در مواقع خاص، مفهومي جز محبت پروردگار دارد؟ آيا اين خدا نيست كه از رگ گردن به ما نزديكتر و بين قلب ما و خود ما قرار دارد؟
دوست نزديكتر از من به من است
وين عجبتر كه من از وي دورم (سعدي)
امام سجادعليه السلام در دعاي ابوحمزه ثمالي درباره اين محبت خداوندي كه تمامي عالم را فراگرفته، بسيار سخنان نغز آورده است. در جايي از اين دعا ميفرمايد:
الحمد لله الذي أناديه كلما شئتُ لحاجتي و أخلوا به حيث شئت لسرّي بغير شفيع فيقضي لي حاجتي... و الحمد لله الذي تحبّب الي و هو غني عنّي
امام، خدا را شكر كرده و ميگويند: سپاس خدايي را كه هر وقت خواستم او را براي رسيدن به حاجتي مخاطب ساختم و هر ميل داشتم، بدون واسطه شفاعت كسي با او خلوت كردم و او حاجت را به جا آورد. سپاس خدايي را كه به من محبت و نيكويي كرد، در حالي كه كمتر نيازي به من نداشت.
زكريا مىگويد مسيحى بودم و در مسيحيت متعصب، مسلمان شدم، و خوشحال بودم، بهمكه رفتم، خدمت حضرت صادق (عليه السلام) رسيدم فرمود اگر پرسشى دارى، بپرس. عرض كردم: خانوادهام مسيحى هستند، تنها مسلمان آن خانواده منم، مادرم كور شده، من به ناچار با آنان زندگى مىكنم، زيرا پدر و مادرم جز من كسى را ندارند، دوست دارند با آنها هم غذا شوم و از ظرف آنان آب بخورم، فرمودند پدر و مادرت گوشت خوك مىخورند گفتم نه، با خوك تماسى دارند؟ گفتم: نه. فرمود: از آن خانه بيرون نرو. از پدر و مادرت جدا مشو، به مادرت خدمت كن، كارهايش را انجام بده، او را به حمام و دستشوئى ببر، لباسهايش را عوض كن، لقمه به دهانش بگذار!
طلبه ای که به لوستر های حرم امیر المومنین اعتراض داشت
فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده : یکى از طلبه هاى حوزه باعظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود . روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمومنین (علیه السلام)عرضه مى دارد : شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ؟!شب امیرالمومنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید : اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فیجیل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو :به آسمان رود و کار آفتاب کند .
پس از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهید !!بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید : سخن همان است که گفتم ، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن ، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد ، مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند .
سرانجام كسي كه نماز نخواند چه مي شود و مجازات او چيست؟
از برخي روايات استفاده ميشود كسي كه عمداً نمازش را نخواند، كافر يا مانند كافر است يا بهرهايز دين ندارد يا دينش خراب ميشود يا موقع مرگ به او خطاب ميشود: ميخواهي يهودي بمير يا نصراني. بمير، تو مسلمان نيستي.
از برخي مجرمان كه گرفتار جهنم شدهاند، پرسيده ميشود: چه چيزي باعث شد كه در دوزخ باشيد، ميگويند: ما از نمازگزاران نبوديم (يتسائلون عن المجرمين ما سلككم في سقر قالوا: لم نك من المصلين). مدثر (74) آيه 40 تا 43.
در مذمت كساني كه در نماز سهلانگاري ميكنند و آن را ضايع مينمايند نيز آيات و رواياتي وارد شده است.
امام باقرعليهالسلام فرمود: نمازت را سبك نشمار، زيرا پيامبرصلي الله وعليه وآله در آخرين لحظات حياتش فرمود: هر كس نمازش را سبك بشمارد ، از من نيست.
و شبيه همين مضمون از امام صادق عليهالسلام نقل شده كه: كسي كه نماز را سبك بشمارد، مشمول شفاعت ما نميشود.
فاطمه زهرا (س) از پدرش رسول خداصلي الله وعليه وآله پرسيد: عذاب و عقوبت كسي كه نمازش را سبك بشمارد [ يعني مسلماني كه نماز نخواند يا گاهي بخواند يا به نماز و كيفيت صحت آن اهميتي ندهد ] چيست؟
مرحوم آقا شيخ عباس قمى در همين كتاب مفاتيح الجنان مىگويد:هر كس بخواهد مرده خود را خواب ببينيد، اين دعا را بخواند و اين كار را بكند، بعد مرده خود را در خواب ببيند.
يك كسى تمام اين كارهايى را كه شيخ عباس قمى گفته بود، انجام داد، ولى مرده خود را درخواب نديد. براى همين، از دست شيخ عباس خيلى ناراحت شد و پيش خود گفت: آخر شيخ عباس اين چه مطالبى بود كه كه در كتابت مفاتيح نوشتى. عمل اين مطالب سودى نداد و نتيجه اى در برنداشت. از اين بابت خيلى عصبانى شده بود.
شب شيخ عباس به خواب او آمد و گفت: من هم اين مطالب را درست نوشتم. آن فرد گفت: پس من آنها را غلط انجام دادم. شيخ عباس گفت: نه، تو اتفاقاً هم آن كارها را هم درست انجام دادى. آن فرد گفت: پس چرا مردهام به خوابم نيامد؟
شيخ عباس گفت: حالا چرا معطل اين هستى كه او به خوابت بيايد. من با اين كه مرده ام، به اين طرف آمده ام و آلان هم من در عالم بعد هستم. خداوند متعال نمى گذارد مرده هايى كه به خاطر گناهان و اشتباهاتى داشتند، اكنون دچار رنجند، به خواب بيداران در دنيا بيايند؛ مبادا كه آبروى مرده بريزد. به اين كه آن مرده در خواب آن زندگان بيايد و بگويد، بله، ما را به زنجير كشيدند و ما را داخل آتش بردند. براى همين خداوند متعال اصلًا نمى گذارد كه آن مردگان به خواب زندهها بيايند. با اين پردهپوشى خداوند، زندگان مىگويند، اين بند خدا كه مرده، عجب آدم خوبى بوده است و خدا او را رحمت كند، و همان مرد گرفتار كه خداوند نمىگذاشت به خواب كسى بيايد، اگر همينطور چهل نفر آدم خوب دربار او بگويند، خدايا او را بيامرز، خطاب مىرسد كه عذاب او را برداريد؛ چون چهل نفر از بندگانم از من درخواست آمرزش او را كردند. اين خداست.
یسع بن حمزه میگوید: در مجلس حضرت رضا علیه السلام بودم و جمعیت بسیاری در مجلس حضور داشتند و از آن حضرت سؤال میکردند و از احکام حلال و حرام میپرسیدند و امام رضا علیه السلام پاسخ آنها را میداد. در این میان، ناگهان مردی بلند قامت و گندم گون وارد مجلس شد و سلام کرد و به امام هشتم علیه السلام عرض نمود: من از دوستان شما و پدر و اجداد شما هستم. در سفر حج، پولم تمام شده و خرجی راه ندارم تا به وطنم برسم. اگر امکان دارد، خرجی راه را به من بده تا به وطنم برسم. خداوند مرا از نعمتهایش برخوردار نموده است، وقتی به وطن رسیدم، معادل آنچه به من دادهای، از جانب شما صدقه میدهم، چون خودم مستحق صدقه نیستم.
امام رضا علیه السلام به او فرمود: بنشین، خدا به تو لطف کند. سپس امام رو به مردم کرد و به پاسخ سؤالهای آنها پرداخت. مدتی بعد، همه مردم رفتند و تنها آن مرد مسافر، من، سلیمان جعفری و خثیمه در خدمت امام ماندیم. امام علیه السلام به ما فرمود: اجازه میدهید به اندرون خانه بروم؟ سلیمان عرض کرد: خداوند امر و اذن شما را بر ما مقدم داشته است. حضرت برخاست و وارد حجرهای شد و پس از چند دقیقه بازگشت، و از پشت در فرمود: آن مرد مسافر خراسانی کجاست؟ خراسانی برخاست و گفت: اینجا هستم. امام از بالای در، دستش را به سوی مسافر دراز کرد و فرمود: این دینارها را بگیر و خرجی راه خود را با آن تأمین کن، و این مبلغ مال خودت باشد، دیگر لازم نیست از ناحیه من، معادل آن را صدقه بدهی، برو که نه تو مرا ببینی و نه من تو را ببینم. مسافر خراسانی، پول را گرفت و رفت.
سلیمان به امام رضا علیه السلام عرض کرد: فدایت گردم که عطا کردی و مهربانی فرمودی، ولی چرا هنگام پول دادن به مسافر، خود را نشان ندادی؟! فرمود: مخافة ان آری ذُلَّ السؤال فی وجهه لقضائی حاجته؛ از آن ترسیدم که شرمندگی سؤال را در چهره او بنگرم از این رو که حاجتش را برمی آورم. و آیا سخن رسول خدا صلی اللّه علیه وآله را نشنیدهای که فرمود: المستتر بالحسنة تعدل سبعین حجّة، و المذیع بالسَّیّئة مخذول، و المستتر بها مغفور له؛ پاداش آن کس که کار نیکش را میپوشاند، معادل پاداش هفتاد حج است، و آن کس که آشکارا گناه میکند، مورد طرد خداست، و آن کس که گناهش را میپوشاند، در صورت توبه مورد آمرزش خدا قرار میگیرد.
احدى نمى تواند وجود مقدّس آفريدگار را توصيف نمايد جز از طريقى كه حضرت او خودش را وصف كرده، و آن در آيات قرآن و فرمايش هاى ائمّه معصومين عليهم السلام است.
دانش انسان آميخته به جهل است، آن را استعداد و قابليّتى نيست كه بتواند وجود بى نهايت در بى نهايت را وصف كند. چگونه انسان قدرت توصيف آن جناب را دارد در حالى كه اساس و پايه دانش بشر نيروى حسّ است و حسّ از درك عظمت و جلال كبريايى ناتوان، و آن را تناسبى با ادراك حقايق و اسرار نيست، نيروى واهمه نيز از رسيدن به آن حقيقت محضه پايش لنگ است، كه واهمه به طور دائم در معرض خاطرات بى اساس است. عقل اكتسابى هم به آن ساحت مقدّس عرصه با عظمت راه ندارد، كه آنجا را كه ميدانى نامتناهى است با مركب عقل نمى توان رفت. وجود مبارك حضرت ربّ العزّه برتر از آن است كه به وصف واصفان در آيد، و با ارزش تر از آن است كه نعت ثنا گويان بتواند به نعتش برخيزد.
او را نسبت به تمام موجودات قرب ذاتى است، ولى در عين قرب در جهت مقام و علوّشأن بسيار دور دست است. در دوريش نزديك است، و در نزديكيش دور؛ چرا كه او قائم به ذات و ماسواى او قائم به او هستند، و چه فاصله اى دورتر از اين كه او قائم به خود و موجودات نسبت به او ربط محضند، و او واجب و ديگران ممكن، و حضرتش خالق و غير او مخلوق است. فاصله او از موجودات همچون فاصله قيّوميّت از قوّام و نور از سايه است، ولى در عين اين فاصله به تمام موجودات نزديك است، چرا كه او به وجود آورنده و نگهبان همه آنهاست.