برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
شبِ میلادِ و بر برگِ شقایق نوشته نام زیبای تو صادق
رئیس مذهب پاکِ تشیّع تو بر دل آشنا کردی حقایق
در آن گمراهیِ سختِ زمانه ز تو تفسیر شد قرآن ناطق اگر اکنون علی را دوست داریم همه از زحمتت گردیده لایق به هر بزم سؤالِ فقه و علمی ز پاسخهای خود گشتی تو فائق اگر ای پاسدار دین نبودی کجا بود این همه عشق و علایق
بدان تا حشر ای شیخ الائمه بوَد مدیون درسِ تو خلایق
دوران 34 ساله امامت امام جعفرصادق علیه السلام فرصتی طلایی بود تا تشنه کامانِ معارفِ نابِ الهی را از سرچشمه زلال وحی سیراب سازد و در این خلال، برخوردهای آن حضرت با گروه های دگر اندیش سازنده و آموزنده بود. هنگامی که مفضل علیه زندیقی، عتاب آمیز صحبت کرد، آن زندیق نتوانست تعجب خود را پنهان کند و گفت گمان نمی برم شما از حلقه شاگردان جعفر صادق باشید چه این که ایشان رفتاری بس ملایم تر و خوشایندتر از این جوش و خروش شما دارد. آن حضرت که با مخالفان این نوع برخورد کریمانه را دارد، به یقین با اصحاب و شاگردان خاص خویش، رفتاری والاتر از این خواهد داشت. او سال ها بر کرسی درس و منبر پیامبر صلی الله علیه وآله قرار گرفت و هزاران شاگرد را در مکتب خود تربیت کرد.
سلوک علمی این معلّم بزرگ، طی این سی وچند سال، برخورد شایسته یک استاد را با شاگردان خود به زیباترین وجه ترسیم می کند و ما در این مجال کوتاه به چند عنوان مختصر اشاره می کنیم:
الف: تشویق و تکریم شاگردان
تاریخ پربار زندگی امام صادق علیه السلام نشان می دهد که آن حضرت، چه در حضور و چه در غیاب یاران و شاگردان شایسته خود، نسبت به آنان، تعبیرات زیبایی دارد که نشانگر تشویقِ آن ها و احترام به آنان است. بعنوان مثال ابان بن تغلب می گوید: از پدرم شنیدم که می گفت: به اتفاق پدرم خدمت امام صادق علیه السلام رسیدیم. همین که نگاه امام به پدرم افتاد، دستور داد بالش برای پدرم نهادند و با پدرم مصافحه و معانقه کرد و به او خوشامد گفت.(1) و یا هشام بن محمدالسائب الکلبی که امام علیه السلام نسبت به او بسیار عنایت داشت به گونه ای که هر گاه بر حضرت وارد می شد، امام صادق علیه السلام او را نزد خود می نشاند و با او با گشاده رویی و نشاط سخن می گفت.(2)
گذشت زمان و فاصله افتادن بین شیعیان و زمان حضور معصومان از یک سو، تهاجم فرهنگهای مختلف به جامعه تشیّع از سوی دیگر، و راه یافتن برخی انحرافات و بدعتها از سوی سوم باعث شده است که در رفتار و فرهنگ شیعیان تغییرات و تحولاتی ایجاد شود. تا آنجا که عده ای نام شیعه داشتن و صرف اظهار محبّت اهل بیت علیهم السلام را باعث نجات خویش می دانند، هر چند گناهان زیادی مرتکب شده باشند؛ غافل از اینکه حضرت صادق علیه السلام در مورد صفات شیعه فرمود:
«از شیعیان ما نیست کسی که به زبان ]شیعه بودن را] اظهار کند و در رفتار مخالف ما و رفتار ما باشد. شیعه کسی است که با زبان و قلبش موافق ما باشد و از آثار ما پیروی نماید و طبق رفتار ما رفتار کند. آنها شیعیان ما هستند».(1)
لذا ضرورت دارد که اوصاف شیعیان حقیقی و راستین را در گفتار امام ناطق، حضرت صادق علیه السلام ـ که بر اصلاح و سازندگی شیعیان ـ سخت حساسیت و تأکید داشته است، بازخوانی کنیم تا بتوانیم خود و جامعه امروزی را با آن اوصاف مقایسه نموده و محک زنیم.
امامان همانند پیامبران می توانند خرق عادت کنند تنها فرق این دو عمل به این است که پیامبران به همراه خرق عادت ادعای پیامبری داشتند ولی ائمه معصومین ادعای پیامبری نداشتند؛ در عوض ادعای دارا بودن مقام ولایت و حجت بودن خدا بر خلق را داشتند.
1. از یونس بن ظبیان و مفضل بن عمر و ابو سلمه سراج و حسین بن نویره روایت شده كه گفتند: ما در حضور حضرت صادق علیه السّلام بودیم، آن حضرت بما فرمود: خزینههاى زمین و كلیدهاى آنها بما عطا شده، اگر من بخواهم به یكى از این پاهایم میگویم: آنچه طلا كه در جوف تو است خارج كن! (خارج میكند) پس آن حضرت با پاى خود روى زمین خطى كشید، با دست خود مقدارى از طلا كه بقدر یك وجب بود خارج كرد، آن طلاها را بما داد و فرمود: نیكو بآن نظر كنید كه شك نیاورید، بعد از آن بما فرمود: بزمین نگاه كنید! وقتى ما نگاه كردیم دیدیم كه مقدار زیادى طلاى درخشنده روى هم قرار گرفته است.
یكى از آن مردم گفت: یا بن رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله بشما اینطور نعمتها عطا شده و شیعیان شما محتاجند؟! فرمود: خدا بهمین زودى دنیا و آخرت را براى شیعیان ما جمع خواهد كرد و آنان را در بهشت پرنازونعمت داخل میكند و دشمنان ما را در دوزخ داخل خواهد كرد. (1)
خجسته ميلاد ششمين دٌراقيانوس بيكران امامت، دسته گل بوستان ولايت، صاق آل محمد(ص)، موسس مكتب فقه جعفري، امام جعفرصادق عليه السلام برشيعيان وشيفتگان خاندان عصمت وطهارت عليهم السلام مبارك باد
پیامبر، پی در پی از سرچشمه وحی نوشید و آفتاب، در ثانیه های معلق و معطر و باران خورده، شکفته تر از پیش گل می کرد و سر شاخه های احساس، سرشار از شکوفه های شبنم نور می شدند و پیامبر، به فراگیرترین حادثه تاریخ مبعوث می شد.
بی تابی زنی در دامنه کوه، اشتیاق همسری در سراشیبی اشک و شوق و لبخند، می رفت تا به اقیانوس بی حد و مرز پیامبر بپیوندد.
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، سر بلند از آفتاب، برون آمد و از صخره های سرسخت، با گام هایی ملایم و موزون تر از باران به راه افتاد، تا در کنار تشنگی خدیجه، عشق را سیراب از زمزمه گوارای آسمانی خویش کند؛ که
«عشق، جریانی است خنک در سحرگاهی خشک برای کامی تشنه، جریانی خیس که چشمان خسته گرفتار شب را می شوید. و عشق فرصتی است تا جامه خودی از تن به در آید و در زلال آئینه، تصویر بی خودی نقش بندد».
پیامبر روشنی، پیوسته و پی در پی، خویش را چون سایه ای همراه و همدم خویش می دید. آن چه را که با زبان زمزمه می کرد، از دل می شنید.
فرهنگ مجموعه ای از ارزشها، عادات، رفتار و سنت های هر قوم است و به همین نسبت در عصر بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله نیز فرهنگ هایی - كه بهتر است از آنها به عنوان خرده فرهنگ یاد كنیم - وجود داشتند. این فرهنگ ها گر چه بعضاً باقی مانده فرهنگ ادیان الهی و ابراهیمی بودند اما با ضد ارزشهای موجود در جامعه و فرهنگ اقوام و ملل مختلف که ناشی از تفكر و خواست های مادی بشر بود، آغشته شده بود. لذا تشخیص حق از باطل در این فرهنگ ها برای مردم بسیار سخت و بعضاً ناممكن شده بود؛ مطمئناً این نوع فرهنگ ها به نفع بشر نخواهد بود بلكه به نفع مستكبرین و حكام جور می باشد، چرا كه آنان در لوای این فرهنگها منافع خودشان را تأمین می كنند.
اما فرهنگ های الهی دارای خصوصیاتی است به نفع مردم و همه طبقات جامعه. فرهنگ های الهی و بخصوص فرهنگ اسلامی قصد تحمیل اهداف نظام ارزشها و نظام دینی خود را ندارند، چرا كه اگر مفاهیم ارزشمند این نظام های فرهنگی به نحو شایسته به مردم منتقل شود، ارزشها از ضد ارزشها شناسایی می شود و خرده فرهنگ های التقاطی جای خود را به نظام های برتر فرهنگی خواهند داد.
علاوه بر اين، برخي سوره هاي قرآن كريم اساساً در شأن پيامبر اكرم (ص) است و اين غير از سوره هايي است كه به وجود مبارك آن حضرت تأويل شده است. «يس» كه قلب قرآن كريم است و سرچشمه هايي از معرفت و حكمت از آن جاري است، به پيامبر اكرم (ص) منسوب است. سوره 47 قرآن کريم به نام نامي آن بزرگوار نام نهاده شده است: "محمد" (ص)، علاوه براين سوره فتح، سوره حجرات، سوره نجم، سوره مجادله، سوره تحريم، سوره قلم، سوره مزمل، سوره مدثر، سوره بلد، سوره ضحي، سوره شرح (انشراح)، سوره تين، سوره علق، سوره قدر، سوره كوثر برخي از سوره هايي است كه ناظر به شأن و جايگاه عظيم و مرتبه رفيع آن حضرت در پيشگاه خداوند متعال است. هر كدام از اين سوره ها و آيات نوراني آن، مالامال از حرمت و لطفي است كه خالق متعال براي اين برترين بنده مقرب خود قائل است. پيامبر اكرم(ص) نه تنها مبلغ دين الهي و معلم آيات حكمت، كه مربي و اسوه انسان ها است: «لقدكان لكم في رسول الله اسوه حسنه». بنابر اين پيوند پيروان آن حضرت با اين وجود مقدس، هنگامي معني دار و مؤثر است كه آن بزرگوار را به عنوان مقتدا، امام، الگو و پيشواي حقيقي بشناسند و در مسلك و سلوك، از ايشان پيروي كنند. آياتي فراوان از قرآن كريم احكام و دستوراتي را خطاب به پيامبر اكرم (ص) بيان مي كند كه خطوط روشن الگو بودن آن حضرت را ترسيم و سرمشق هايي را كه پيروان آن بزرگوار بايد براي خود «اصل» قرار دهند مشخص مي نمايد. نگاهي گذرا به اين سرمشق ها، جامعيت دين و عرصه هاي گوناگوني را كه بايد يك مسلمان واقعي بدان توجه داشته باشد. تبيين مي نمايد. اين دستورات و احكام صريح و گويا براي هركسي بدون نياز به چيز ديگري جز فهم عبارات قرآن كريم، روشن مي كند كه همه عرصه هاي عبادي، اقتصادي، سياسي، تربيتي، اجتماعي، نظامي، فرهنگي، اخلاقي و... در قلمرو الگوبرداري و پيروي از پيامبر اكرم (ص) قرار مي گيرد و هيچ زمينه اي از زمينه هاي اساسي و پايه اي زندگي نهان را نمي يابيم كه سرمشق ها و خطوط اصلي آن براي پيروان پيامبر تعيين نشده باشد.
جلوه هايي از حقيقت وجودي نبي اکرم (ص) در قرآن کريم
از عايشه پرسيدند: اخلاق پيامبر چگونه بود؟ پاسخ داد: «خلق و خوي پيامبر(ص)، قرآن بود.» شخصيت جامع و چند بعدي پيامبر اسلام و كمال و عظمت معرفتي، اخلاقي و وجودي آن بزرگوار، قرآن مجسم و ناطق است كه به عنوان نماد مطلق و تام «انسان كامل» در ميان آدميان، حجت و الگويي ماندگار مي باشد. اگر قرآن كريم، كلام تشريعي حضرت حق است، پيامبر اكرم (ص) كلمه الله الاعظم و كلام تكويني خدا است. اگر قرآن كتابي است با حقايق جاودانه و هميشگي، پيامبر اكرم (ص) نيز حقيقتي عيني و جاودانه است. اگر قرآن بطون و لايه هاي معنايي و مصداقي عميق و گسترده اي دارد كه تلاش براي كشف آن حقايق بايد استمرار داشته باشد، پيامبر اكرم (ص) نيز ذخيره اي تمام نشدني و حقيقتي است عيني و انساني، كه شناخت ابعاد مختلف شخصيت ايشان و دستيابي به عمق سيره، سلوك و سنت آن حضرت به جهاد و اجتهادي مستمر نيازمند است.
اگر نياز بشريت به قرآن هرگز پايان نمي يابد و تكامل علمي و اجتماعي انسان، نياز او را به حقايق قرآن كريم نه تنها كاهش نمي دهد كه روزافزون مي سازد، نياز انسان امروز و فردا به پيامبر اكرم(ص) و درس ها و آموزه هاي ايشان پايان ناپذير است و اگر اسلام خاتم اديان و قرآن خاتم كتب آسماني است، پيامبر اكرم (ص) خاتم النبياء و قله رفيع كمال انساني است. او خليفه الله الاعظم و واسطه ابدي نزول فيض الهي است كه: «و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين». قرآن كريم نسخه مكتوب حقيقت نور محمدي (ص) است و پيامبر اكرم (ص) آينه تمام نماي صفات حسناي حق و نور مطلق خداوند متعال بر عالم و آدم.
خدای سبحان رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ را چنین وصف میكند «یس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِیمِ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»[1] یعنی سوگند به این كتاب حكیم كه تو از مرسلین و فرستادهگان هستی و بر بستر و مسیر صراط مستقیم و راه راست قرار داری. در گذشته، گفته شد «صراط مستقیم» آن است كه هم از خطر افراط و زیادهروی دور باشد و هم از خطر تفریط و كوتاهی و اگر حضرت رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ بر صراط مستقیم و بلكه خود، عین صراط مستقیم است. تمام شئون و وظایف آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیز عین صراط مستقیم است. تلاوت و تعلیم و تزكیه و یاد آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، به دور از افراط و تفریط میگردد و درخصوص قرآن علاوه بر تلاوت، در گرفتن و نگهداری آن نیز معصوم از خطا و انحراف و نسیان است. به تعبیر استاد علاّمه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ در سه جهت رسالتش معصوم است: اوّل آن كه وحی الهی را درست دریافت میكند؛ دوم این كه پس از دریافت درست، آن را به خوبی ضبط و نگهداری میكند و سوم این كه در ابلاغ به مردم، الفاظ آن را بدون كم و زیاد بر مردم تلاوت میكند، و معارف آن را بدون كاهش و افزایش بیان میكند، پس آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ در هر سه مرحله معصوم از سهو و نسیان و دور از عصیان است،[2]كه باید هر یك جداگانه روشن گردد. 1ـ عصمت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در گرفتن قرآن مسئله مهمّ در اینجا آن است كه آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ چگونه فهمید كه آنچه بر او وحی شده، وحی خداوند است نه كلام شیطان؟ فخر رازی در این زمینه میگوید: همان گونه كه افراد عادی بشر برای شناخت وحی، نیازمند معجزهاند، پیامبر نیز برای تشخیص وحی نیاز به معجزه دارد؛ اگر فرشتهی وحی برای او معجزهای ارائه كرد، برای وی ثابت میشود كه آنچه دریافت میكند وحی الهی است و بدون ارائهی معجزه، ثابت نمیشود. دربارهی فرشته نیز همین سخن را تكرار میكند كه: فرشتهی وحی برای اینكه بفهمد آنچه تلقی و دریافت كرده وحی است نه تلقینهای نفسانی و نه وسوسههای شیطانی، نیاز به معجزه دارد. متأسّفانه این تفكّر نادرست كه رسول خدا و فرشتهی معصوم امین را در حدّ انسانی عادی پایین میآورد به طوری كه اصل وحی را تشخیص نمیدهد و نیازمند گواهی دیگری است، به كتابهای برخی از عالمان شیعه در عصر حاضر نیز سرایت كرده و ایشان مطلبی كه در برخی از تفسیرهای اهل سنّت آمده را گرفته است كه وقتی حالت خاص در غار حرا و در آغاز بعثت و رسالت، برای حضرت رسول ـ صلّی الله علیه و آله ـ پیش آمد و صدای وحی را شنید، آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ نمیدانست كه این حالت، وحی و نبوتّ است، آنگاه كه مسئله را به خدیجه (سلام الله علیها) گفت و خدیجه آن را پیش «ورقه بن نوفل» بازگو كرد، ورقه بن نوفل لوازم نبوّت و علایم انبیا را بیان كرد و سپس گفت آنچه شما از همسرت نقل میكنی نشانهی نبوّت است. آنگاه خدیجه توضیح ورقه را به رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ رسانید و در آن حال بود كه حضرت رسول ـ صلّی الله علیه و آله ـ اطمینان یافت كه به مقام نبوّت و رسالت رسیده است![3]
و در حدیثى که مرحوم کلینى شبیه به روایت بالا از مردى ازاهل کتاب نقل کرده آنمرد کتابى به قرشیان که ولید بن مغیرة وعتبة بن ربیعه و دیگران در میانشان بود رو کرده و گفت:نبوت از خاندان بنى اسرائیل خارج شد و بخدا این مولود همان کسى است که آنها را پراکنده و نابود سازد!
قریش که این سخن را شنیدند خوشحال شدند،مرد کتابى که دید آنها خوشنود شدند بدیشان گفت:خورسند شدید! بخداسوگند این مولود چنان سطوت و تسلطى بر شما پیدا کند که زبانزد مردم شرق و غرب گردد.
ابو سفیان از روى تمسخر گفت:او بمردم شهر خود تسلط مى یابد! و نظیر آنچه در روایات ما آمده برخى از این حوادث درروایات اهل سنت نیز ذکر شده اما در بسیارى از آنها این حوادث قبل از بعثت رسولخدا«ص»ذکر شده نه مقارن ولادت.
مانند روایاتى که در سیره ابن هشام و تاریخ طبرى و جاهاى دیگر است و در صحیح بخارى نیز از ابن عباس روایتشده (2) و فخر رازى نیز در تفسیر آیه شریفه «فمن یستمع الآن یجد له شهابا رصدا» (3) در مورد منع شیاطین از نفوذ در آسمانها وتیرهاى شهاب همین گفتار را داشته و اقوالى در اینباره نقل کرده (4) و از ابى بن کعب نیز حدیثى در اینمورد نقل کرده اند که گفته است:
«لم یرم بنجم منذ رفع عیسى علیه السلام حتى بعث رسولالله-صلى الله علیه و آله-» (5)
و در اشعار بعضى از شاعران عرب نیز قسمتى از این حوادث در مورد مبعث آمده مانند اشعارزیر که از شاعرى بنام قیروانى نقل شده که مى گوید:
و صرح کسرى تداعى من قواعده و انفاض منکسر الاوداج ذامیلو نار فارس لم توقد و ما خمدت مذالف عام و نهر القوم لم یسلخرت لمبعثه الاوثان و انبعثت ثواقب الشهب ترمى الجن بالشعل
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و ال محمد وعجل فرجهم
در روایات ما آمده است که در شب ولادت آنحضرت حوادث مهم و اتفاقات زیادى در اطراف جهان بوقوع پیوست که پیش از آن سابقه نداشت و یا اتفاق نیفتاده بود که از جمله«ارهاصات» بوده بدانگونه که در داستان اصحاب فیل ذکر شد،و در قصیده معروف برده نیز آمده که چند بیت آن چنین است: یوم تفرس منه الفرس انهم قد انذروا بحلول البؤس و الفئم و بات ایوان کسرى و هو منصدع کشمل اصحاب کسرى غیر ملتئم النار خامدة الانفاس من اسف علیه و النهر ساهى العین من سدم و ساء ساوه ان غاضت بحیرتها و رد واردها بالغیظ حین ظم کان بالنار ما بالماء من بلل حزنا و بالماء ما بالنار من ضرم و شاید جامعترین حدیث در اینباره حدیثى است که مرحوم صدوق«ره»در کتاب امالى بسند خود از امام صادق علیه السلام روایت کرده و ترجمه اش چنین است که آنحضرت فرمود:
ابلیس به آسمانها بالا مىرفت و چون حضرت عیسى«ع»بدنیا آمد از سه آسمان ممنوع شد و تا چهار آسمان بالا مىرفت،و هنگامیکه رسولخدا«ص»بدنیا آمد از همه آسمانهاى هفتگانهممنوع شد،و شیاطین بوسیله پرتاب شدن ستارگان ممنوعگردیدند،و قریش که چنان دیدند گفتند: قیامتى که اهل کتاب مى گفتند بر پا شده!
عمرو بن امیه که از همه مردم آنزمان به علم کهانت وستاره شناسى داناتر بود بدانها گفت:بنگرید اگر آن ستارگانى است که مردم بوسیله آنها راهنمائى مىشوند و تابستان و زمستان از روى آن معلوم گردد پس بدانید که قیامت بر پا شده و مقدمه نابودى هر چیز است و اگر غیر از آنها است امر تازه اى اتفاق افتاده.
و همه بتها در صبح آن شب به رو در افتاد و هیچ بتى درآنروز بر سر پا نبود،و ایوان کسرى در آن شب شکست خورد وچهارده کنگره آن فرو ریخت.و دریاچه ساوه خشک شد.ووادى سماوه پر از آب شد.
امین خدا همخوانی در مدح و منقبت پیامبر اکرم (ص ) با اجرای گروه محراب «امام رسل پیشوای سبیل امین خدا مهبط جبرئیل/کلیمی که چرخ فلک طور اوست همه نورها پرتو نور اوست» (3:08)
صاحب الشفاعه تواشیحی با موضوع مدح و صلوات بر پیامبر (ص ) با اجرای گروه اسوه «اللهم صل علی محمد و زد و بارک علی آل محمد صل علی محمد و آل محمد » (4:56)
بنبی عربی و رسول مدنی هم خوانی به مناسبت میلاد حضرت رسول اکرم (ص) توسط گروه اهل بیت (5:15)
خیر خلق الله هم خوانی در وصف رسول الله (ص) با عنوان “یا خیر خلق الله یا نور عرش الله“ (2:36)
همخوانی صلوات همخوانی «اللهم صل و سلم و زد و بارک علی رسول الله و..» توسط گروه کر (1:08)
صلوات علی محمد همخوانی زیبای ” صلوات علی محمد یا الهی..” باتک خوانی ملاباسم کربلائی (8:17)طلع البدر تواشیح زیبای شعر معروف ” طلع البدر علینا” در مدح حضرت ختمی مرتبت (ص) با تک خوانی ملاباسم کربلائی (6:39)
علتهای متعددی درباره حرمت ازدواج با همسران پیامبر(ص) ذکر شده است. از جمله اینکه همسران پیامبر همانند مادران مؤمنین و در حکم مادر آنان هستند.
خداوند در آیه 6 از سوره احزاب میفرماید: پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او مادران آنها (مؤمنان) محسوب میشوند.
بر طبق این آیه، همسران حضرت رسول(ص) در حکم مادران مؤمنان هستند و طبیعی است که ازدواج مؤمنان با مادرشان جایز نیست. اما از جایی که اصطلاح «امالمؤمنین» توسط خود قرآن برای همسران پیامبر، ایجاد شده است، باید محدوده احکام تابع آن نیز توسط شارع مقدس تبیین شود. به همین خاطر؛ خداوند در آیه 53 از سوره احزاب در ضمن بیان ادب برخورد با پیامبر(ص) میفرماید: «. . . . امّا خداوند از (بیان) حق شرم ندارد! و هنگامی که چیزی از وسایل زندگی را (به عنوان عاریت) از آنان (همسران پیامبر) میخواهید از پشت پرده بخواهید این کار برای پاکی دلهای شما و آنها بهتر است! و شما حق ندارید رسول خدا را آزار دهید، و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسری خود درآورید که این کار نزد خدا بزرگ است.»
طبق نص صریح این آیه، ازدواج با همسران پیامبر، بعد از وفات ایشان جایز نیست. علت این حکم را در چند مطلب می توان یافت:
1. اگر این مسئله مجاز بود جمعی به عنوان اینکه همسر پیامبر (ص) را بعد از او در اختیار خود گرفتهاند ممکن بود این کار را وسیله سوء استفاده قرار دهند، و به این بهانه موقعیت اجتماعی برای خویش دست و پا کنند، و یا به عنوان اینکه آگاهی خاص از درون خانه پیامبر (ص) و تعلیمات و مکتب او دارند به تحریف اسلام پردازند، و یا منافقین مطالبی را از این طریق در میان مردم نشر دهند که مخالف مقام پیامبر باشد. خداوندی که بر اسرار نهان و آشکار آگاه است برای بر هم زدن این توطئه زشت یک حکم قاطع صادر فرمود و جلو این امور را به کلی گرفت، و برای تحکیم پایههای آن به همسران پیامبر (ص) لقب «ام المؤمنین» داد تا بدانند ازدواج با آنها همچون ازدواج با مادر خویش است! با توجه به آنچه گفته شد روشن میشود که چرا همسران پیامبر(ص) لازم بود از این محرومیت استقبال کنند؟
آیت الله جوادی آملی در خصوص دریافت وحی توسط پیامبر گفت: پیامبر در دریافت وحی مختار است و ذات اقدس الهی به او اختیار داد، او هم عقل و درایت دارد و این را درک می کند و جبری در کار نیست.
آیت الله جوادی آملی مفسر قرآن كریم بخشی از جلسات درس تفسیر خود را به سؤالات حضار و شاگردان خود اختصاص می دهد. وی در یکی از جلسات پرسش و پاسخ خود که درباره سوره شوری بود در پاسخ به این که حقیقت وحی چیست؟ می گوید: اینکه گفت وحی مخفی و سریع است، نه یعنی لفظ سریعاً می گذرد، بلکه فهم سریعاً پدید می آید! نه اینکه آن تُندحرف زدن را وحی بگویند. وحی طوری است که آمدن آن همان و فهمیدن آن همان! دقیق ترین و مشکل ترین مطلب را انسان به آسان ترین وجه و سریع ترین وجه می فهمد؛ لذا قرآن کریم بین «ثِقل» و «یُسر» جمع کرده است. فرمود این حرفها حرف های وزین و سنگین است، اما آسان است!
وی افزود: ما یک سنگین داریم در برابر سبک و خفیف، یک آسان داریم در برابر دشوار؛ این چهار امر، دو به دو روبه روی هم هستند. خداوند فرمود: (إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً)؛ این حرف وَزین است، محتوا دارد، حرف سبکی نیست که بشود «یَسْتَخِفّونَّکَ». این سنگین است؛ یعنی وزین و با محتواست، سبک نیست؛ امّا همین سنگین آسان است و سخت نیست (وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ)، بین «یُسر» و «ثِقل» را جمع کرده است؛ فرمود سنگین هست، ولی آسان است! به عبارتی یعنی سبک نیست، بی مغز نیست و سخت نیست.
(بسم الله الرحمن الرحیم) یکی از سوالات مطرح در خصوص پیامبر اکرم (ص) اینکه منظور از این که پیامبر(صلى الله علیه وآله) رحمت برای عالمیان است چیست؟
پاسخ اجمالی:
پاسخ تفصیلی: خداى متعال در آیه 107 سوره «انبیاء» به رحمت عامه وجود پیامبر(صلى الله علیه وآله) اشاره کرده مى فرماید: (ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم)؛ «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ». عموم مردم دنیا، اعم از مؤمن و کافر همه، مرهون رحمت تو هستند؛ چرا که نشر آئینى را بر عهده گرفته اى که سبب نجات همگان است، حال، اگر گروهى از آن استفاده کردند و گروهى نکردند این مربوط به خودشان است و تأثیرى بر عمومى بودن رحمت نمى گذارد.
این درست به آن مى ماند که: بیمارستان مجهزى براى درمان همه دردها با پزشکان حاذق و انواع داروها تأسیس کنند، و درهاى آن را به روى همه مردم بدون تفاوت بگشایند، آیا این وسیله رحمت براى همه افراد آن اجتماع نیست؟ اما اگر بعضى از بیماران لجوج خودشان از قبول این فیض عام امتناع کنند، تأثیرى بر عمومى بودن آن نخواهد داشت.
روزى پیامبر صلى الله علیه و آله با اصحاب خود نشسته بودند. پیامبر جوان نیرومندى را دید که اول صبح مشغول کار و تلاش مى باشد. بعضى از حاضران گفتند: این شایسته تمجید و ستایش بود، اگر نیروى جوانى خود را در راه خدا به کار مى انداخت ؟ پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: چنین نگویید، اگر این جوان کار مى کند تا نیازمندیهاى خود را تاءمین کند و از دیگران بى نیاز گردد، در راه خدا گام برداشته و همچنین اگر به نفع پدر و مادر ناتوان و کودکان خردسالش کار کند و آنها را از مردم
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (1)
کار و تلاش
روزى پیامبر صلى الله علیه و آله با اصحاب خود نشسته بودند. پیامبر جوان نیرومندى را دید که اول صبح مشغول کار و تلاش مى باشد. بعضى از حاضران گفتند: این شایسته تمجید و ستایش بود، اگر نیروى جوانى خود را در راه خدا به کار مى انداخت ؟ پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: چنین نگویید، اگر این جوان کار مى کند تا نیازمندیهاى خود را تاءمین کند و از دیگران بى نیاز گردد، در راه خدا گام برداشته و همچنین اگر به نفع پدر و مادر ناتوان و کودکان خردسالش کار کند و آنها را از مردم بى نیاز سازد، باز هم در راه خدا قدم برداشته است.
هیچگاه امام علی اجازه تحقیق و تجسس وحتی اجازه وارد کردن شبهه بر پاسخ مردم را نمی دهد و مامورش را مکلف می کند که به مردم اعتماد کند. این بالاترین مصداق تکریم و احترام به شخصیت انسانی است .
تکریم شخصیت انسان امام (علیه السلام) در دستوری خطاب به یکی از ماموران زکات نوشت: «مسلمانی را مترسان و اگر او را خوش نیاید بر سر وی مران و بیش از حق خدا از مال او مستان، چون به قبیله رسی بر سر آب آنان فرود آی و به خانه هاشان در میای، پس آهسته و آرام سوی ایشان رو تا به میان آنان رسی، و سلامشان کن و در درود گفتن کوتاهی مکن، سپس بگو بندگان خدا، مرا ولی خدا و خلیفه او سوی شما فرستاد تا حقی را که خدا در مالهایتان نهاده از شما بگیرم، آیا خدا را در مالهای شما حقی هست تا آن را ادا سازید و به ولی او بپردازید؟ اگر کسی گفت نه متعرض او مشو و اگر کسی گفت آری با او برو، بی آنکه او را بترسانی یا بیمش دهی یا بر او سخت گیری یا کار را بر او سخت گردانی.
اشتغال و مدیریت زنان همراه با مردان در مزارع و در خانه، امری عادی تلقی می شد؛ هر چند تفکیک نقشها و وظایف، جزء اصلی اشتغال محسوب می گردید.
موانع تحقق کرامت انسانی تحقق کرامت انسانی ممکن است موانع عدیده ای پیش روی خود داشته باشد. ما سه شاخص برابری، حفظ عزت نفس انسانی و تکریم و احترام به شخصیت انسان را به عنوان راهکارها یا جلوه های تحقق کرامت انسانی برشمردیم. بدون تردید هر اقدامی که بر خلاف جهت این سه شاخص انجام پذیرد از موانع تحقق کرامت انسانی به شمار می رود. در این قسمت تنها از فقر، بعنوان مهمترین مانع تحقق کرامت انسانی سخن می گوییم :شاید در دنیا هیچ پدیده ای را سراغ نداشته باشیم که به اندازه فقر و نیاز، مناعت طبع و عزت نفس انسانها را لگدمال کرده و از بین برده باشد. البته فقر برای بزرگان و اولیای خدا فخر بوده و موجب تکامل و تعالی آنهاست ولی در هر زمان، چند درصد مردم جامعه اینگونه اند؟ بنابراین فقر موجب فساد اخلاق عامه مردم می شود. به عقیده حضرت علی (علیه السلام) «فقر بزرگترین مرگ است» و برای انسان نیازمند «قبر بهتر از فقر است» . امام علی (علیه السلام) بر این نکته تصریح دارند که فقر، نفس انسان را ذلیل و عقل او را سرگردان کرده و موجب غم و غصه می شود. بدیهی است که نفس ذلیل و عقل سرگردان، هیچ سازگاری و تناسبی با کرامت انسانی ندارند و انسان اندوهناک و غمگین به تنها چیزی که نمی اندیشد کرامت انسانی است.
آفرینش زن و مرد با هدف یکسان یعنی نیل به سعادت جاودانه و عبودیت عارفانه بوده است. بنابراین هر دو در این هدف اساسی مشترکند و آفرینش هیچ کدام فرع بر دیگری نیست.
ارزش زن از نظر اسلام دیدگاه اسلام درباره زن را می توان دیدگاهی مترقی و در عین حال متعادل دانست. انسان زن را همچون مردانسان می داند که سه ویژگی مهم انسانی یعنی اختیار، مسئولیت پذیری و توان ارتقاء و کمال را دارا است و همانند مرد از امکانات رشد و کامیابی برخوردار است. از دیدگاه قرآن، هدف از خلقت زن و مرد عبودیت خداوند و تقرب به درگاه اوست و زن نیز چون مرد برای رسیدن به چنین هدفی خلقت شده است. از نظر اسلام آفرینش اصیل زن و مرد، به این معناست که هرکدام برای رسیدن به کمال خود خلق شده اند نه آنکه اصل، کمال مرد باشد و زن تنها ابزاری برای کمال یابی مرد به حساب می آید. البته اصالت خلقت زن و مرد هرگز بدین معنا نیست که آنها مستقل از یکدیگر می توانند کاملا به کمال خویش دست یابند. بلکه زن و مرد در کمال یکدیگر نقش مؤثری ایفا می کنند.
بسیاری از زنان به دشواری می توانند نقش کارمند را با نقش مادر و همسر در آمیزند و هر سه نوع مسئولیت را به طرزی مناسب برعهده بگیرند.
وضع زنان قبل از اسلام (قسمت دوم) یکی از موضوعاتی که غرب در حوزه حقوق زنان مطرح کرده است، اشتغال زنان است. غرب با نادیده گرفتن تفاوتهای تکوینی و طبیعی زن و مرد، برابری حق اشتغال زنان و مردان را مطرح می کند، حال آن که دولتهای غربی، خود در عمل با مشکلات و موانع زیادی در خصوص برابری حقاشتغال زنان و مردان روبه رو هستند و تبعیض در این مورد کاملا در جوامع غربی مشهود است به رغم کوششهایی از این دست که به مناسبت تغییر نقش زنان به عمل می آید، مسائل بیشماری هنوز باقی است. بسیاری از زنان به دشواری می توانند نقش کارمند را با نقش مادر و همسر در آمیزند و هر سه نوع مسئولیت را به طرزی مناسب برعهده بگیرند. در بیشتر موارد، ضرورتهای حرفه ای حالت غالب به خود می گیرد و تعهدات مادری و همسری به دست اهمال سپرده می شود. تغییرات حاصل در نقش زنان، آشکارا در شیوه زندگی آنان بازتاب یافته است. شگفت انگیز نیست که در زمینه هایی فراسوی اشتغال و زندگی خانوادگی، بسیاری از تفاوتهای سنتی بین دو جنس رنگ و بوی خود را از دست داده است. این امر در تمام زمینه ها به چشم می خورد، از طرز لباس پوشیدن تا بهداشت روانی و جسمانی، از مصرف دخانیات و الکل تا تعدد جنایتها و حوادث رانندگی، و خودکشی ها از منظر غرب اشتغال زنان، خود موضوعیت دارد و سرشت و طبیعت تکوینی زنان نادیده گرفته می شود. از اینرو در بسیاری از مواقع به جای این که اشتغال زنان در خدمت نهاد خانواده قرار گیرد، به تعارض و تقابل با آن می پردازد و در بسیاری از موارد موجب زوال نهاد مقدس خانواده می شود. به این ترتیب، در غرب نوعی تقسیم کار «مردانه» و «زنانه» به چشم می خورد. علت چیست و چرا این همه تفاوت در کار مردان و زنان وجود دارد؟ ریشه تقسیم کار را باید تفاوت تکوینی سرشت مردان و زنان دانست. غرب باید بپذیرد که زن به ایفای نقش زنانه در خانواده و اجتماع بپردازد و مرد هم به ایفای نقش مردانه بپردازد و اگر جامعه ای به حدی برسد که در آن زن، زن نباشد و مرد، مرد نباشد، آن جامعه قطعة سقوط کرده، تباه می شود.