برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
شب نوزدهم اوّل شبهای قدر است و شب قدر همان شبی است که در تمام سال شبی به خوبی و فضیلت آن نمی رسد و عمل در آن بهتر است از عمل در هزار ماه و در آن شب تقدیر امور سال می شود و ملائکه و روح که اعظم ملائکه است در آن شب به اذن پروردگار به زمین نازل می شوند و به خدمت امام زمان علیه السلام مشرّف می شوند و آنچه برای هر کس مقدّر شده است بر امام زمان علیه السلام عرض می کنند و اعمال شبهای قدر بر دو نوع است یکی آنکه در هر سه شب باید کرد و دیگر آنکه مخصوص است به هر شبی امّا اوّل پس آن چند چیز است:
اوّل غسل است علاّمه مجلسی فرموده که غسل این شبها را مقارن غروب آفتاب کردن بهتر است که نماز شام را با غسل بکند.
قرآن در شبی مبارک و پر برکت است نازل شده است، لذا به برکت نزول قرآن و فرشتگان و روح (1) در این شب، جهت سر و سامان دادن به امور بندگان، از قدر و منزلت خاصی برخوردار است، از بهترین شبهای سال است که مسلمانان اجتماع و اتحاد و برداری خود را به نمایش می گذارند.
این اثر را به شهید راه دین و عدالت، علی علیه السلام برادر و جانشین بحق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که به دست شقی ترین و سنگدل ترین مردم جهان به شهادت رسید و روح بلند و لطیف تر از دریا وسیعتر از آسمانش، در شب قدر به ملکوت اعلی پرواز کرد و در جوار حق آرامش جاودانه یافت و مزارش پایگاهی مقاوم برای مبارزه با استکبار و پناهگاهی مطمئن برای درماندگان و میعادگاهی شور آفرین برای شب زنده داران و پرهیزگاران گشت،
هدیه می کنم و از خدای متعال، مسألت دارم که ما را از پیروان واقعی علی علیه السلام که درود خدا بر او باد - قرار دهد.
امشب، شب گریه است. شب اشک است. اشک، شبنم وار فرو می ریزد تا آبروی از دست رفته را باز گرداند. خدا امشب مهربان تر از همیشه است. او به این اشک های ناچیز توجه می کند و به آنها پاداش می دهد. این اشک و قطره های ناچیز آتشی را که قرار بود سوزاننده تنم باشد، خاموش می کنند. امشب شب گریه است. شب ناله و فغان.
شب آه و افسوس، می گریم ؛ چرا که دستم تهی و خالی است و کوله بارم از گناهان انباشته است و به جز قطرات اندک اشک، چیزی ندارم.
پس ای چشمان من! در این شب مهربان بگریید و بنالید و مرا از آتش دوزخ رها کنید.
امشب چه شبی است؛ شب خوبی ها، نیکی ها، زیبایی ها؛ شب بیداری؛ شب راز و نیاز.
امشب چشم هایم را برهم نمی نهم و با تنها معبودم سخن می گویم. تنها با او واگویه می کنم دردهای دلم را!
او را می خوانم و از درگاهش اجابت نیازهایم را می طلبم. امشب چه شبی است؛
ملایک دسته دسته به یمن و بزرگی این شب بر زمین می آیند تا چشمان خسته و خیس شب زنده داران را با گلاب بهشتی بشویند. آنان می آیند تا غبار خطا و گناه را با عطر فردوس از دل ها بزدایند. امشب چه شبی است؛ شب گردش فرشتگان گرداگرد حجت الهی؛ شب بخشودن، شب تقدیر و چه زیباست امشب!
شب نوزدهم، اوّل شبهاى قدر است و شب قدر همان شبى است كه در تمام سال شبى به خوبى و فضيلت آن نمى رسد و عمل در آن بهتر است از عمل در هزار ماه و در آن شب تقدير امور سال مى شود و ملائكه و روح كه اعظم ملائكه است
شب قدر؛ شــــب توبه شب قدر،بال گشودن فرشتگان و عرشیان، روی زمین دیدنی است.
ستارگان با نورافشانی زیبایشان اشک های سوز و توبه بندگان گنهکار را در اوج نگاههای شان و در آسمان عشق منعکس می کنند.
آری، دستهای نیاز سوی خداوند بلند شده است تا از عطر رحمت او سرشار شوند. اطرافم را می نگرم.همه جا پر شده است از بوی رحمت و مهربانی و عشق خداوندی. همه جا لبریز ناله سوزناک عاشقان الهی است.
نواهای عاشقانه با آوایی عطشناک، تشنگی روحهای سرگردان در کویر دنیا را سر میدهند و با نالههای بک یا الله»، عاشقی و نیاز را به اوج میرسانند. امشب، مهتاب مثل همیشه نیست، او نیز نورانیتر شده تا با تابش رحمت الهی بر دلهای تاریک و سیاه چندین ساله، آنها را روشن و الهی کند.
پروردگارا!در این شب، چشم به آسمان دوختهام و سر بر آستان کبریایی تو. بارالها! تسبیحگوی توام و چشم در چشم افق دوختهام و در مدار نگاهم نظارهگر کهکشان مهربانی توام.
یا نور!هیچ یاریگری نیست جز مهربانی تو. پس دستم بگیر. هیچ تکیهگاهی نیست جز پناهگاه مودّت و رحمت تو. مرا نزد خویش بپذیر. قطرات اشک و نالههای سوزناک، آرام آرام دلم را به سویت میکشاند.
مهربانا! میدانم که شب قدر را فرصتی برای دلسوختگان و عاشقان راهت قرار دادهای و من باید این پلکان صعود را در این شب زیبا و نورانی بپیمایم. باید راهی به سوی آسمان بیابم. باید خود را به ابدیت نزدیک کنم. باید همچون فرشتگان، گرداگرد امام هستی بگردم. باید بروم به سوی نورانیت. باید وجودم را در اینه خوبیها منعکس کنم.
باید در این شب،خود را پیدا کنم که سالهاست گمکرده راهم و اسیر پندارهای خویش. باید در این جاده تنهایی گام بردارم، عاشقانه ناله بک یا الله» سر دهم و بند بند یا غیاث المستغیثین» را بر لوح دلم حک کنم.
باید رنگ خدا گیرم که شب قدر، شب زیباییهاست،شب آسمانی شدن شب همنشینی با فرشتگان است.
از کوچه های تاریک نفسانیت به سمت روشنایی و نور می آیم. پیوند میخورم با شبهای همیشه بهار قدر؛ شبهایی که پروانه های حقیقت، گلهای ایمان را کشف خواهند کرد شبهایی که امواج دریای وجودم اوج خواهند گرفت به سمت بودن. در کوچه باغهای سبز جوشن کبیر، مسافر راهی میشوم که مقصدش رستگاری است.
چراغ راهم، هزار نام نورانی خداست. از صدف لبم مروارید «الغوث الغوث»، میتراود؛ به امید آنکه باران توبه، آتش دوزخم را فرو نشاند «خَلِّصنا مِنَ النار یا رب».
و من آمده ام تا در میان انبوه ستارگان روشن شبهای قدر، در زیر نور رهایی مهتاب به خویش برگردم؛ به سرزمینی که ا ز آن دور افتاده ام، سرزمین حقیقت.
«من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم» و شبهای قدر، محفل وصل دوستداران است.
«چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند»