تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7890
بازدید دیروز : 8
بازدید هفته : 8305
بازدید ماه : 113671
بازدید کل : 11170522
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 21 / 4 / 1394

حال دشمنان اهل بیت (ع)
روزی در محضر كشاف حقائق جعفر بن محمد الصادق ـ علیه السلام ـ جوانی از ارادتمندان حضرت وارد شد عرض كرد: 
پدرم از اهل شام كه معمولاً با اهلبیت عداوت داشتند مال فراوانی داشت چون من دوستدار شما بودم مالش را پنهان كرده كه بمن نرسد و مرده است در حالی كه من به آن مال احتیاج دارم. 
خلاصه حدیث كه در جلد یازدهم بحار الانوار است حضرت چیزی نوشتند و فرمودند امشب در بقیع میروی نام كسی را (كه حضرت یادش دادند) می‌بری و از قول من به او می‌گوئی كه پدرت را حاضر كند و از او می‌پرسی. 
حسب امر امام شب در بقیع می‌رود و نام آن شخص را می‌خواند شخص برابرش آشكار می‌شود می‌پرسد: چه می‌خواهی؟ 
می‌گوید: پدرم را می‌خواهم تا از او پرسش كنم. 
طولی نكشید سگ مهیبی در برابرش حاضر شد و عجب این است كه هر كس در هر صورتی در برزخ است شناخته هم می‌شود تا سگ را دید او را شناخت گفت: پدر چه برسرت آمده؟ 
گفت: در اثر عداوت با اهل بیت این طور شدم ولی تو دست از دامن اهلبیت برندار امّا مال، ‌یكصد هزار درهم داشتم كه در باغچه كنار درخت زیتون دفن كردم كه بتو نرسد امّا حالا به تو خبر می‌دهم نصفش را برای خودت بردار و نصف آن را به امام صادق ـ علیه السلام ـ بده. 
جوان رفت و همان طوری كه نشان داده بود پولها را برداشت و نصف آن را به خدمت امام ـ علیه السلام ـ آورد و حضرت دیون بعضی از سادات را به آن وجه ادا فرمود. 
راوی خدمت حضرت عرض می‌كند آیا این كاری كه كرد یعنی نصف مالش را تقدیم شما كرد، آیا برایش نفعی دارد حاصل پاسخ حضرت این است كه فرمود: 
برایش تخفیف از عذاب است. 
خواستم عرض كنم نه این كه این شخص را سگ كردند بلكه همان دشمن اهل بیت شدنش او را سگ كرده است، علی ـ علیه السلام ـ چه كرده جز مجسمه عدالت چه بوده، چرا با او دشمنی می‌كنی؟
داستانهاي پراكنده / آية الله دستغيب

 

توشه آخرت
زهری گوید: شبی تاریك بود. باران هم می‌آمد. با غلامم در كوچه‌های مدینه می‌آمدم، كه مولایم حضرت زین‌العابدین ـ علیه السلام ـ را دیدم از اسب پیاده شدم و خدمت آن حضرت رسیدم و اظهار ارادت كردم. مقداری نان همراه حضرت بود، عرض كردم: كجا تشریف می‌برید؟ حضرت فرمود: خیال مسافرت دارم و برای سفرم توشه تهیه كرده‌‌ام، می‌خواهم آن را در جای محفوظی نگهداری كنم. 
عرض كردم: پس اجازه بدهید غلام من كمك كند؟ فرمود: خودم اولی هستم. زهری گوید: چند روز بعد، آقا را در كوچه‌های مدینه ملاقات كردم و پرسیدم: مگر شما اراده مسافرت نداشتید؟ فرمود: آن طور كه تو گمان كردی نیست، اراده سفر آخرت داشتم(و نان‌ها را برای فقرای مدینه می‌بردم ...) 
در روایت است كه حضرت سجاد ـ علیه السلام ـ به چهارصد خانه از فقرا، نان می‌برد، بدون این كه خود را بشناساند.
داستانهاي پراكنده / آية الله دستغيب

 

 

مؤمن به هنگام مرگ
صدوق از حضرت عسكری علیه السلام و ایشان از رسول اكرم (ص ) نقل كردند كه آن جناب فرمود مؤمنین همیشه از عاقبت خود در ترسند و یقین ندارند كه مشمول رضایت خدا واقع می شوند یا نه تا موقع مرگ مؤمن وقتی كه ملك الموت را دید در آن شدت درد بسیار متاءثر است كه اكنون از خانواده و اموال خود جدا می شود با اینكه به آرزوهایش نرسیده ملك الموت به او می گوید آیا هیچ عاقلی برای مال و ثروتی كه فایده ندارد غصه می خورد با این كه خداوند به جای آن چندین هزار برابر به او داده است می گوید نه ملك الموت اشاره می كند به طرف بالا نگاه كن : می بیند قصرهای بهشت و درجات آن را كه از حدود آرزو هم خارج است به او می گوید اینجا منزل تو است و اینها را خداوند به تو عنایت كرده و افراد صالح از خانواده ات با تو در همین جا ساكن می شوند آیا راضی هستی در عوض ثروت و مال دنیا این مقام را به تو بدهند؟ می گوید آری به خدا قسم راضیم . سپس می گوید باز نگاه كن وقتی توجه می كند حضرت رسول (ص ) و امیرالمؤمنین و فرزندان ارجمند ایشان را در اعلا علیین می بیند ملك الموت می گوید اینها همنشین و انیس تو هستند آیا به جای كسانی كه در این جهان از آنها مفارقت می كنی راضی نیستی اینها با تو باشند؟ می گوید چرا به خدا قسم راضیم . همین است تفسیر و معنای آیه شریفه ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائكه الا تخافوا فما امامكم من الاهوال فقد كفیتموه و لاتحزنوا علی ما تخلفونه الذراری والعیال والاموال فهذا شاهد تموه فی الجنان بدلا منهم وابشروا بالجنه التی كنتم توعدون هذه منازلكم و هؤ لاء اناسكم و جلاسكم نحن اولیائكم فی الحیوه الدنیا و فی الاخره ولكم فیها ما تشتهی انفسكم ولكم فیها ما تدعون نزلا من غفور رحیم.
داستانها و پندها, ج1/ مصطفي زماني وجداني

 

 

مرگ مؤمن و كافر
امام موسی بن جعفر علیه السلام به بالین یكی از دوستانش آمد كه در حال جان كندن بود، و حالش به گونه ای بود كه به سؤ ال هیچكس پاسخ نمی داد. حاضران خطاب به امام هفتم كرده و عرض كردند: ای پسر رسولخدا(ص ) دوست داریم حقیقت مرگ را شرح دهی و بفرمائی كه این بیمار ما اكنون در چه حالیست ؟ امام فرمود: مرگ برای مؤمن ، وسیله تصفیه و پاكسازی است ، مؤمنان را از گناه می شوید، برای آنان آخرین ناراحتی است ، و كفاره آخرین گناهانشان است ، در حالی كه كافران ، هنگام مرگ از حسناتشان جدا می شوند، و آخرین لذت خود را در دنیا می چشند (كه پاداش كار خوب آنها كه احیانا انجام داده اند می باشد). و اما این شخص بیمار كه در حال جان كندن است ، به كلی از گناهانش پاك شد و تصفیه گردید آنگونه كه لباس چركین را در آورده و لباس پاك می پوشد، او هم اكنون شایستگی آنرا دارد كه در سرای همیشگی آخرت ، با ما اهلبیت ، محشور شود.
داستانها و پندها, ج6/ مصطفي زماني وجداني

 

قبرهای زیبا
پس از جنگ بدر، پیامبر(ص) دستور داد شهدای مسلمان را در قبر می گذاشتند و فرمود: قبرها را در یك ردیف قرار دهید و دقت كنید كه ظاهر قبرها خوب و زیبا باشد، یكی از مسلمانان گفت : ای رسول خدا(ص)! اگر ظاهر قبرها خوب و زیبا نباشد، تصور می كنید كه شهیدان را ناراحت كند؟ پیامبر(ص) در پاسخ فرمود: آنها را ناراحت نمی كند، زندگان را ناراحت و اندوهگین می كند، زیرا مشاهده یك قبر زشت و ناموزون ، یكی از مناظر غم انگیز است . این موضوع به صورت محكم كردن قبرها، در جریان دفن سعد بن معاذ نیز آمده : كه پیامبر(ص) جسد پاك او را در قبر گذاشت و صورت قبر را محكم و زیبا و موزون درست كرد، و فرمود: می دانم كه بدن او به زودی پوسیده می شود، ولی خداوند دوست دارد بنده ای را كه وقتی كاری انجام داد آنرا محكم و استوار انجام دهد.
داستانها و پندها, ج6/ مصطفي زماني وجداني

سخت جان كندن
پیامبر(ص) به علی علیه السلام فرمود: عزرائیل وقتیكه برای قبض روح كافر می آید، روح او را با آهنی گداخته به آتش كه بریان كننده است از بدنش ‍ بیرون می آورد، و دوزخ (در این هنگام صیحه می كشد). علی علیه السلام عرض كرد: آیا این گونه جان كندن سخت ، برای شخصی از امت تو (مسلمان) نیز ممكن است صورت گیرد؟ پیامبر(ص) فرمود: آری جان دادن سه نفر از امت من ، این گونه است : 1- حاكم ظالم 2- كسی كه از روی ظلم ، مال یتیم را بخورد 3- كسی كه گواهی ناحق بدهد (كه از آن به شهاده الزور تعبیر می شود).
داستانها و پندها, ج6/ مصطفي زماني وجداني

 

در لحظه مرگ !
امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود: وقتی كه انسانها در آخرین روز از دنیا و نخستین روز از آخرت (یعنی لحظه مرگ) قرار می گیرند، مال و فرزندان و كارهای او در برابرش مجسم می گردند. او به مالش متوجه می شود و می گوید: سوگند به خدا من به جمع آوری تو حریص بودم و سعی فراوان داشتم ، اكنون در نزد تو چه پاداشی دارم ؟. مال در پاسخ گوید: كفن خود را از من بگیر. او متوجه فرزندان می شود و می گوید: سوگند به خدا من شما را دوست داشتم ، و از شما حمایت می نمودم ، اینك در نزد شما چه مزدی دارم ؟. فرزندان گویند: تو را (با احترام) برداشته و می بریم در قبر (زیر خاك) دفن می كنیم . او به عمل خود متوجه شده و گوید: سوگند به خدا من نسبت به تو بی اعتنا بودم و تو برایم سنگین و سخت بودی ؟ عمل در پاسخ گوید: من همنشین تو در قبر و هنگام حشر و نشر در قیامت هستم تا من و تو را در معرض عدل الهی قرار دهند و خداوند قضاوت فرماید.
داستانها و پندها, ج6/ مصطفي زماني وجداني

 

یاد قیامت
علی (ع) میل به جگر پخته پیدا كرد، كه با نان نرم بخورد، تا یكسال ترتیب اثر به میلش نداد، پس از یكسال به فرزندش امام حسن (ع) تذكر داد، امام حسن (ع) رفت و جگری تهیه كرد و آن را پخت ، و علی (ع) آن روز روزه بود، هنگام افطار، وقتی خواست از آن جگر بخورد، آنرا نزدیك خود آورد، در همین هنگام فقیری در خانه را زد، علی (ع) همه جگر را به امام حسن (ع) داد و فرمود: پسرم این جگر را به آن فقیر بده ، مبادا در روز قیامت در نامه اعمال ما (این آیه را) بخوانی ؛ اذهبتم طیباتكم فی حیاتكم الدنیا و استمتعتم بها... شما در زندگی دنیا، خوشیهای خود را بردید و از آنها بهره مند شدید و امروز شما را عذاب خواری دهند (احقاف20). 
داستانها و پندها, ج5/ مصطفي زماني وجداني

 

داستان‌هایی از مرگ

علاقه به مرگ: چرا؟
از حضرت علی (ع) سؤال شد که چرا مرگ را دوست داری و گاهی می‌فرمایی که انس من به مردن از علاقه طفل به پستان مادرش بیشتر است) در پاسخ فرمودند: چون نمونه الطاف خدا را در دنیا دیدم یقین پیدا کردن که آن خدایی که در دنیا آنقدر به من لطف کرد و مرا در راه فرشتگان و پیامبرانش سوق داد و در روز قیامت هم مرا فراموش نخواهد کرد، آری من از مقصد و نوع برخورد و پذیرایی‌های آن خدای بزرگ در آن روز حساس دلهره ای ندارم. ( 1 )

 

 

مرگ و زندگی دست خداست

یک نفر گفت: من در هر عملی که خصوص علم طب استادم، از جمله حرف‌هایش این بود که می‌گفت: چون از روی موازین پزشکی مواظب مزاج و حال خود هستم، تا چهل سال دیگر زنده و سالم می‌مانم. در آن هنگام او شصت ساله بود، فردای ان روز، هنگام ظهر، ماست و خیار خورد و دلش درد گرفت، به جای این که تشخیص دهد از سردی است این طور تشخیص داد که چون ماست ضد صفرا است من هم صفرایم زیاد است، ماست نتوانسته تمام صفرا را دفع کند بنابراین یک شیشه آب لیمو را هم سر کشید تا به نظر خودش، مزاجش متعادل شود. همین قدر بدانید که عصر همان روز مرد و جنازه‌اش را از خانه بیرون بردند. بدین ترتیب ثابت شد که مرگ و زندگی انسان دست خداست و انسان از خود قدرتی ندارد. (2)

مرگ ترس ندارد!

یکی از علاقه مندان و نزدیکان مرحوم آیت الله کوهستانی (رحمه‌الله) نقل می‌کند! یکی از اهالی محل از دنیا رفت، ما به اتفاق از اهل محل جهت تجهیز میت در قبرستان بودیم. یکی از مؤمنین مشغول کندن قبر بود، در این اثنا مرحوم آقاجان (آیت الله کوهستانی) برای اقامه نماز و تفقد از صاحبان عزا در مراسم شرکت کردند. شخصی به آقاجان گفت: چه کارکنیم، مرگ خیلی سخت است، خدا چگونه می‌خواهد با ما معامله کند معظم له در جوابش گفت: «اگر عمل داشته باشی چیزی نیست، مثل این است که پیراهن کثیف را از تنت بیرون کنی و پیراهن تمیز بپوشی».(3)

 

 

مرگ و مغفرت

عصر رسول خدا (ص) بود. بانویی دردمند و رنجور از دنیا رفت، هر کس با خبر می‌شد طبق معمول می‌گفت: آن زن از دنیا راحت شد، چنانکه روزمره شنیده می‌شود که اگر کسی در این دنیا بسیار در رنج و درد باشد و بمیرد می‌گویند راحت شد، بلال حبشی نیز بر این اساس، به حضور رسول خدا (ص) آمد و گفت: «ماتَت فُلانَه فَاستَراحَت فلان زن مرد و راحت شد.» پیامبر (ص) از این سخن بلال خشمگین شد و به او فرمود: «إنَّما إستَراحَ مَن غُفِرَلَهُ؛ بدان که کسی راحت شود که مورد آمرزش قرار گیرد».(4)

چرا از مرگ می‌ترسیم؟

شخصی از پیامبر گرامی (ص) پرسید چرا از مرگ می‌ترسیم؟ رسول خدا (ص) فرمود: آیا مال داری؟ گفت بله فرمود: آیا در راه خدا داده ای؟ گفت: نه، فرمود: به همین خاطر می‌ترسی. نظیر همین سؤال را شخص دیگری از امام حسن (ع) کرد؛ امام جواب داد: شما تمام کوشش خودتان را صرف آبادی دنیا کرده‌اید و برای آخرت کار نیکی ندارید و به همین خاطر از مرگ می‌ترسید که از جای آباد به جای خراب منتقل شوید. «إنکُم أخرَبتُم آخِرَتَکُم وَ عَمَّرتُم دُنیاکُم فَأنتُ» تَکَرَون النَّقلَهَ مِنَ العُمرانِ إلی الخَرابِ» (5)

موضوعات مرتبط: داستانها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 21 / 4 / 1394

رحم بر اموات
حضرت رسول (ص ) فرمودند: 
برمیت سخت تر از شب اول قبر نمی گذرد، پس برمرده های خودتان رحم كنید و صدقه برای آنها بدهید، و اگر چیزی پیدا نكردید كه صدقه بدهید، یكی از شماها دو ركعت نماز برای او بخواند كه در ركعت اول آن سوره حمد یك مرتبه و اَلهیكُم التَّكاثُر ده مرتبه و بعد از سلام بگو: (اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمِّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ ابْعَثْ ثَوابَها اِلی قَبْرِ ذلِكَ الْمَیِّتِ فُلانِ بْنِ فُلان (اسم مرده را می بری. حضرت حق سبحانه و تعالی ، (بواسطه این عمل ) همان ساعت هزار ملك كه با هرملك جامه و حله ای است را به سوی قبر آن میت می فرستد، و تنگی قبر بر آن مرده تا روز نفخه صور (قیامت ) وسیع خواهد شد. و خداوند متعال به خواننده این نماز به تعداد آنچه كه آفتاب بر او طلوع كرده حسنات خواهد بخشید، و چهل درجه بالا به او عنایت خواهد كرد. (البته این نماز را بطور دیگر هم روایت كرده اند كه دو ركعت است ، در ركعت اول بعد از حمد آیه الكرسی یكمرتبه و توحید دو مرتبه بخواند).
داستانهايي از اذکار و ختوم و ادعيه مجرب, ج1/ علي مير خلف زاده

 

شرط رضایت مادر
مرحوم شیخ مفید، به نقل از امام جعفر صادق صلوات اللّه علیه حكایت نماید: روزی به رسول گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و آله ، خبر دادند كه فلان جوان مسلمان ، مدّتی است در سكرات مرگ و جان دادن به سر می برد ونمی میرد. چون حضرت رسول بر بالین آن جوان حضور یافت ، فرمود: بگو لا إ لهَ إ لاّ اللّه ؛ ولی مثل این كه زبان جوان قفل شده باشد ونمی توانست حركت دهد، حضرت چند بار تكرار نمود و جوان بر گفتن كلمه طیّبه لا إ لهَ إ لاّ اللّه قادر نبود. زنی در كنار بستر جوان مشغول پرستاری از او بود، حضرت از آن زن سؤال نمود: آیا این جوان مادر دارد؟ پاسخ داد: بلی ، من مادر او هستم . 
حضرت فرمود: آیا از فرزندت ناراحت و ناراضی می باشی ؟ گفت : آری ، مدّت پنج سال كه است با او سخن نگفته ام . حضرت پیشنهاد داد: از فرزندت راضی شو. عرض كرد: به احترام شما از او راضی شدم و خداوند نیز از او راضی باشد. سپس حضرت به جوان فرمود: بگو لا إلهَ إلاّ اللّه ، در این موقع آن جوان سریع كلمه طیّبه را بر زبان خود جاری كرد. بعد از آن ، حضرت به او فرمود: دقّت كن ، اكنون چه می بینی ؟ عرض كرد: مردی سیاه چهره با لباس های كثیف و بدبو همین الان در كنارم می باشد و سخت گلوی مرا می فشارد. حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله ، اظهار نمود: بگو: یا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسیرَ، وَ یَعْفُو عَنِ الْكَثیرِ، إ قبَلْ مِنِّی الْیَسیرَ، وَاعْفُ عنّی الْكَثیرَ، إ نّكَ انْتَ الْغَفُورُ الرَّحیم . یعنی ؛ ای كسی كه عمل ناچیز را پذیرا هستی ، و از خطاهای بسیار در می گذری ، كمترین عمل مرا بپذیر و گناهان بسیارم را به بخشای ؛ همانا كه تو آمرزنده و مهربان هستی ، وقتی جوان این دعا را خواند، حضرت فرمود: اكنون چه می بینی ؟ گفت : مردی خوش چهره و سفید روی و خوش بو با بهترین لباس ، در كنارم آمد و با ورود او، آن شخص سیاه چهره رفت . حضرت فرمود: بار دیگر آن جملات را بخوان ، وقتی تكرار كرد. و در همان لحظه روح ، از بدنش خارج شد و به دست پر بركت پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله ، نجات یافت و سعادتمند گردید.
چهل داستان و چهل حديث از حضرت رسول خدا (ص)/عبدالله صالحي

اخبار از عالم مردگان
سید نعمت الله جزائری شاگرد مقرب علامه مجلسی گوید: من با استادم مجلسی قرار گذاشتم هر كدام زودتر از دنیا برویم به خواب دیگری بیائیم تا بعضی قضایا منكشف شود. بعد از اینكه استادم از دنیا رفت بعد از هفت روز كه مراسم فاتحه تمام شد، این معاهده به یادم آمد و رفتم سر قبر علامه مجلسی ، قدری قرآن خواندم و گریه كردم و مرا خواب ربود و در عالم رؤیا استاد را با لباس زیبا دیدم كه گویا از میان قبر بیرون شده .! فهمیدم او مرده است و انگشت ابهام او را گرفتم و گفتم : وعده كه دادی وفا كن و قضایای قبل از مردن و بعد از مردن را برایم تعریف كن . فرمود: چون مریض شدم و مرض بحدی رسید كه طاقت نداشتم ، گفتم : خدایا دیگر طاقت ندارم و به رحمت خود فرجی برایم كن . در حال مناجات دیدم شخص جلیلی (فرشته ) آمد به بالین من و نزد پایم نشست و حالم را پرسید و من شكوه خود را گفتم ، آن ملك دستش را گذاشت به انگشت پاهایم و گفت : آرام شدی ؟ گفتم : آری ، همینطور دست را یواش یواش به طرف سینه بالا می كشید و دردم آرام می گرفت ، چون به سینه ام رسید، جسد من افتاد روی زمین و روحم در گوشه ای به جسدم نظر می كرد. اقارب و دوستان و همسایگان آمدند و اطراف جسد من گریه می كردند و ناله می زدند، روحم به آنها می گفت : من ناراحت نیستم من حالم خوب است چرا گریه می كنید، كسی حرفم را نمی شنید. بعد آمدند جنازه را بردند غسل و كفن و نماز بجای آوردند و جسدم را درون قبر گذاشتند، ناگاه منادی ندا كرد ای بنده من ، محمد باقر برای امروز چه مهیا كردی ؟ من آنچه از نماز و روزه و موعظه و كتاب و... را شمردم ، مورد قبول نشد، تا اینكه عملی یادم آمد، كه مردی را به خاطر بدهكاری در خیابان می زدند و او مؤمن بود و من بدهكاری او را دادم و از دست مردم او را نجات دادم ، آن را عرض كردم . خداوند به خاطر این عمل خالص همه اعمالم را قبول و مرا به بهشت (برزخ ) داخل نمود. 
يکصد موضوع 500 داستان / سيد علي اکبر صداقت

فرشته مرگ
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: در شب معراج ، خداوند مرا به آسمانها سیر می داد، در آسمان فرشته ای را دیدم كه لوحی از نور در دستش ‍ بود، و آنچنان به آن توجه داشت كه به جانب راست و چپ نگاه نمی كرد و مانند شخص غمگین ، در خود فرو رفته بود، به جبرئیل گفتم : این فرشته كیست ؟ گفت : این فرشته مرگ (عزرائیل ) است كه به قبض روحها اشتغال دارد گفتم : مرا نزد او ببر، تا با او سخن بگویم ، جبرئیل مرا نزدش برد، به او گفتم : ای فرشته مرگ آیا هر كسی كه مرده یا در آینده می میرد روح او را تو قبض ‍ كرده ای و یا قبض می كنی ؟ گفت : آری ، گفتم : خودت نزد آنها حاضر می شوی ؟ گفت : آری خداوند همه دنیا را همچنان در تحت اختیار و تسلط من قرار داد، همچون پولی كه در دست شخصی باشد، و آن شخص ، آن پول را در دستش هرگونه كه بخواهد جابجا نماید. هیچ خانه ای در دنیا نیست مگر اینكه در هر روز پنج بار به آن خانه سر می زنم ، وقتی كه گریه خویشان مرده را می شنوم به آنها می گویم : گریه نكنید من باز مكرر به سوی شما می آیم تا همه شما را از این دنیا ببرم. 
يکصد موضوع 500 داستان / سيد علي اکبر صداقت

 

بلال در بستر مرگ
بلال حبشی مؤذن پیامبر صلی الله علیه و آله ، هنگامی كه رنجور شد و در بستر مرگ قرار گرفت ، همسرش در بالین او نشست و گفت : واحسرتا كه مبتلا شدم ! بلال گفت : بلكه موقع شور و شادی است ، تاكنون رنجور بودم و تو چه می دانی كه مرگ در زندگانی خوش است ؟ همسر گفت : هنگام فراق فرا رسیده است . بلال فرمود: هنگام وصال فرا رسیده است . همسرش گفت : امشب به دیار غریبان می روی ، فرمود: جانم به وطن اصلی می رود. همسر گفت : واحسرتا، او فرمود، یا دولتاه ، همسر گفت : تو را از این پس كجا بینم ؟ فرمود: در حلقه خاصان الهی ، همسرش عرض كرد: دریغا كه با رفتن تو، خانه بدن و خانمان ما ویران می گردد! فرمود: این كالبد مانند ابر می باشد كه لحظاتی به هم پیوند و بعد از هم گسیخته می شود.
يکصد موضوع 500 داستان / سيد علي اکبر صداقت

 

پیرمرد 150 ساله
سعدی گوید: در مسجد جامع دمشق با دانشمندان مشغول مناظره و بحث بودم ، ناگاه جوانی به مسجد آمد و گفت : در میان شما چه كسی فارسی می داند؟ همه حاضران اشاره به من كردند، به آن جوان گفتم : خیر است ، گفت : پیرمردی 150 ساله در حال جان كندن است ، و به زبان فارسی صحبت می كند، ولی ما كه فارسی نمی دانیم ، نمی فهمیم چه می گوید، اگر لطفی كنی و قدم رنجه بفرمائی ، به بالینش بیائی ثواب كرده ای شاید وصیتی كند، تا بدانیم چه وصیت كرده است . من برخاستم و همراه آن جوان به بالین آن پیرمرد رفتم ، دیدم می گوید: چند نفسی به مراد دل می كشم ، افسوس كه راه نفس گرفته شد، افسوس كه در سفر عمر زندگانی هنوز بیش از لحظه ای بهره نبرده بودیم و لقمه ای نخورده بودیم كه فرمان رسید، همین قدر بس است . آری با اینكه 150 سال از عمرش رفته بود، تاءسف می خورد كه عمری نكرده ام حرفهای او را به عربی برای دانشمندان ترجمه كردم ، آنها تعجب كردند كه با آن همه عمر دراز باز برگذر دنیای خود تاءسف می خورد. به آن پیرمرد در حال مرگ گفتم . حالت چگونه است ؟ گفت : چه گویم كه جانم دارد از وجودم می رود.! گفتم : خیال مرگ نكن و خیال را بر طبیب چیره نگردان ، كه فیلسوفهای یونان گفته اند: مزاج هر چند معتدل و موزون باشد نباید به بقاء اعتماد كرد، و بیماری گرچه وحشتناك باشد دلیل كامل بر مرگ نیست اگر بفرمائی طبیبی را به بالین تو بیاورم تا تو را درمان كند؟ چشمانش را گشود و خندید و گفت : پزشك زیرك ، بیمار را با حال وخیم ببیند، به نشان تاءسف دست بر هم ساید، وقتی كه استقامت مزاج دگرگون شد نه افسون (دعا) و نه درمان هیچكدام اثر نبخشد.
يکصد موضوع 500 داستان / سيد علي اکبر صداقت

حکمت الهی و نحوه مرگ
پیامبری از پیامبران بنی اسرائیل به شخصی گذشت كه زیر دیواری جان داده بود، و نیمی از بدنش را بیرون از دیوار درنده و حیوانات پاره كرده بود. از آن شهر گذشت و به شهر دیگری آمد و دید: یكی از بزرگان آن شهر كه مرده بود كفن دیباج بر او نموده و بر تابوت زر قیمت نهاده و عود و عنبر بر جنازه اش می ریختند و جمعیت زیادی در تشییع جنازه اش شركت كرده اند!! عرض كرد: خدایا تو حكیم عادل هستی و ستم روا نمی داری از چه رو آن بنده ات كه هرگز شرك نیاورد، آن طور بمیرد، و این شخص كه هرگز پرستش ‍ ننموده این طور بمیرد. خطاب شد: همانطور كه گفتی من حكیم هستم و ستم روا نمی دارم ، اما آن بنده گناهانی داشت ، خواستم به این نوع مردن كفاره گناهانش باشد، كه پاكیزه نزدم آید. و این شخص نیكوكاریهائی داشت ، خواستم پاداش آن را در دنیا به او بدهم و چون نزدم آید كردار نیكی برایش ‍ نباشد. 
يکصد موضوع 500 داستان / سيد علي اکبر صداقت

 

شرورترین مردم در قیامت
عبدالله بن ابی سلول (یكی از سرسخت ترین منافقان صدر اسلام و دشمن جدی پیامبر صلی الله علیه و آله ) برای وارد شدن بر آن حضرت اجازه خواست . رسول خدا صلی الله علیه و آله با ایراد جمله برادر عشیره چقدر بد است از ناهنجاری عبدالله و نفرت خود از وی خبر داد و بعد فرمود: اجازه دهید داخل شود. هنگامی كه داخل شد، حضرت او را نشانید و با خوشروئی و گرمی با وی سخن گفت پس از بیرون رفتنش ، عایشه گفت : یا رسول الله شما درباره او قبل از ورود كلام خوبی نگفتید، اما وقتی با وی روبرو شدید، با چهره باز و خندان برخورد كردید؟! پیامبر فرمود: ای عایشه ! شرورترین مردم در روز قیامت كسی باشد كه بخاطر پرهیز و رهائی از شرش ، مورد اكرام و خوش برخوردی واقع شود.
يکصد موضوع 500 داستان / سيد علي اکبر صداقت

موضوعات مرتبط: داستانها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 21 / 4 / 1394

اجل حتمی علاج ندارد
از مرحوم حاج غلامحسین مشهور به تنباكو فروش ، شنیدم كه گفت از
مرحوم آقای حاج شیخ محمد جعفر محلاتی شنیدم كه فرمود هنگام مرض مرحوم حجه الاسلام شیرازی ، حاج میرزا محمد حسن ، عده ای از بزرگان علما، اطراف بسترشان بودند و می گفتند در هریك از مشاهد مشرفه مخصوصا در حرم حضرت سیدالشهداء علیه السلام و در اماكن متبركه مخصوصا در مسجد كوفه عده ای از اخیار معتكف شده اند و شفای شما را از خداوند خواهانند وصدقه های بسیاری برای سلامتی حضرتت داده شده است و ما یقین داریم كه از بركات دعاها و صدقه ها خداوند شما را شفا می بخشد و برای مسلمانان نگاه می دارد. مرحوم میرزا پس از شنیدن این كلمات ، این جمله را فرمود: یا مَنْ لا یَرُدُّ حِكْمَتَهُ الْوَسائِلُ ، گویا آن جناب ملهم شده بود كه اجل حتمی ایشان رسیده و باید رفت و لذا اشاره فرمود كه این وسیله ها جلوگیری از حكمت حتمی الهی نمی كند. 
داستانهاي شگفت/ آيه الله دستغيب

 

سه نامه عمل!
حضرت رضا (ع ) فرمود: هنگامی كه روز قیامت می شود، انسان با ایمان در پیشگاه خداوند، قرار می گیرد، و خداوند خودش او را به محاسبه می كشد، و كردار او را در معرض دید او قرار می دهد. او نخست ، نامه ای از عمل خود را می نگرد، كه در آن گناهانش ثبت شده ، از دیدن آن رنگش تغییر می كند و لرزه بر اندامش می افتد: سپس نامه دیگری را می نگرد، كه در آن كارهای نیك ، و پاداش آنها ثبت شده ، از دیدن آن شادمان می گردد. پس از آن خداوند به فرشتگان دستور می دهد كه صفحه هایی را بیاورید كه در آن ، هیچ گونه اعمالی ثبت نشده است ، فرشتگان آن صفحه ها را در معرض دید مؤمنان قرار می دهند، وقتی مؤمنان آن صفحات را می نگرند، در می یابند كه در آن صفحه ها، (پاداش ثبت شده ) ولی عملی نوشته نشده است ، به خدا عرض می كند: خدایا به عزت و جلالت در این صفحات ، عملی نمی بینم . خداوند به آنها می فرماید: راست می گوئید، شما آن اعمال (نیك ) را نیت كردید (ولی موفق به انجامش نشدید) و ما همان اعمال را برای شما ثبت كردیم ، سپس به مؤمنان به خاطر نیت آن اعمال ، پاداش ‍ می دهند. 
داستان دوستان / محمد محمدي اشتهاردي

 

ماهیت مرگ
امام جواد نهمین امام بر حقّ(ع) به عیادت یكی از اصحابش كه بیمار شده بود رفت و در بالین او نشست ودید او گریه می كند و در مورد مرگ ، بی تابی می نماید. فرمود: ای بنده خدا! از مرگ می ترسی ؟ از این جهت كه نمی دانی ، مرگ چیست ؟ آیا اگر چرك و كثافت ، تو را فرا گیرد و موجب ناراحتی تو گردد، و جراحات و زخمهای پوستی در بدن تو پدید آید و بدانی كه غسل كردن و شستشو در حمام ، همه این چركها وزخمها را از بین می برد، آیا نمی خواهی كه وارد حمّام شوی و بدنت را شستشو نمائی و از زخمها و آلودگی ها پاك گردی ؟ و یا میل نداری به حمّام بروی و با همان آلودگی و زخم ها باشی ! بیمار عرض كرد: البته دوست دارم در این صورت به حمّام بروم و بدنم را بشویم . امام جواد(ع) فرمود:مرگ (برای مؤمن) همان حمام است ، و آن آخرین پاكسازی آلودگی گناه ، شستشوی ناپاكی هاست بنابراین وقتی كه به سوی مرگ رفتی و از این مرحله گذشتی ، در حقیقت از همه اندوه و امور رنج آور رهیده ای و به سوی خوشحالی و شادی روی آورده ای . بیمار از فرموده های امام جواد(ع) قلبی آرام پیدا كرد و خاطرش آسوده شد، وعافیت و نشاط پیدا كرد و با آرامشی استوار، دلهره و نگرانیش از بین رفت . آری وقتی كه انسان از نظر روانی و روحیه ، و ایمان و عمل خود را آماده سفر آخرت كند ترس را به خود راه نمی دهد و در می یابد كه در حقیقت با این سفر، به سوی نجات ورهائی از رنجها، و روی آوردن به شادی ها دست زده است.
داستان دوستان / محمد محمدي اشتهاردي

 

سه موضع خطیر
یكی از افراد خانواده پیامبر اسلام (ص) از آن حضرت پرسید: آیا در قیامت یادی از دوستان می شود؟(كه مثلا افراد نیكی از آنها یاد كنند و آنها را نجات بخشند). پیامبر (ص) در پاسخ فرمود: در سه مورد، هیچكس از كسی یاد نمی كند: 
1- در نزد میزان (و ترازوی عمل ) كه انسان در آن وقت همه فكرش در این است كه آیا بار گناهش (یا پاداشش) در میزان ، سبك است یا سنگین ؟! 2- در نزد پل صراط، كه انسان همه فكرش متمركز در این جهت است كه آیا از آن ، می تواند عبور كند یا نمی تواند؟ 3- هنگام تقسیم نامه های اعمال ، كه انسان همه فكرش ، در این است كه آیا نامه عملش به دست راستش داده می شود (و قبول شده) و یا نه (رفوزه شده است). در این سه مورد، نه خویش از خویشاوند خود و نه دوست از دوستش و نه یار از یارش و نه پدر و پسر و مادر هیچكدام در یاد همدیگر نیستند، سپس ‍ فرمود: این است معنی قول خدا (در آیه 37 سوره عبس) لكل امرء منهم یومئذ شاءن یغنیه : در آن روز، هر كسی را كاری است كه او را (از توجه به دیگران) مشغول و غافل داشته است پناه می بریم به خدا در این سه مورد!

داستان دوستان / محمد محمدي اشتهاردي

 

 

نصیحت پیامبر (ص)
براء بن عازب یكی از صحابه بزرگ پیامبر(ص) نقل می كند: در حضور
پیامبر(ص) بودم ، نظرش به جمعیتی افتاد كه اجتماع كرده بودند، پرسید: آنها چرا اجتماع كرده اند؟ گفتند: شخصی از دنیا رفته ، برای او قبر می كنند. آن حضرت تا نام قبر را شنید، به سوی آن جمعیت رفت و من در حضورش ‍ بودم ، دیدم آن حضرت دو زانو كنار قبر نشست ، من به آن سوی قبر رفتم و روبروی پیامبر(ص) ایستادم تا تماشا كنم كه آن حضرت چه می كند؟ دیدم آن حضرت گریه سختی كرد كه قطرات اشكش خاك زمین را تر نمود، آنگاه در همان حال به حاضران رو كرد و فرمود: اخوانی لمثل هذا فاعدّوا. :برادرانم ، برای مثل این (مرگ و خانه قبر) خود را آماده كنید. خدایا گوش ‍ شنوا به ما بده ، تا این نصیحت پرمعنا و عبرت انگیز رسول اكرم (ص) را فراموش نكنیم و از مركب غرور پیاده شده و در فكر عاقبت خود باشیم.
داستان دوستان / محمد محمدي اشتهاردي

 

نامه تسلیت پیامبر(ص)
معاذن جبل ، از اصحاب باوفای رسول خدا(ص) بود پسرش از دنیا رفت ، بسیار ناراحت شد، و از فراق او بی تابی می كرد. پیامبر (ص) برای او نامه ای نوشت ، و در آن نامه پس از حمد و ثنای الهی و اقرار به یكتائی خدا، چنین نگاشت : شنیده ام در مورد مرگ فرزندت ، جزع و بی تابی می كنی ، و بی تابی در مورد موضوعی كه قضای الهی بر آن تعلق گرفته است ، این امانت را به تو سپرد و تا مدّت فرا رسیدن اجلش ، از وجود او بهره مند شدی ، و در وقت تعیین شده ، امانتش را از تو گرفت ، انا لله و انا الیه راجعون لا یحبطن جزعك اجرك ... :همه ما از آن خدائیم و به سوی او باز می گردیم ، مراقب باش كه مبادا پاداش خود را، بر اثر بی تابی ، پوچ و نابود كنی ، اگر پاداش عظیم صبر و تسلیم در برابر رضای خدا در مصیبت فراق فرزندت را بدانی ، خواهی فهمید كه مصیبت تو در برابر آن همه پاداش ، بسیار ناچیز است . واعلم ان الجزع یرد میتا، و لا یدفع قدرا... :و بدان كه جزع بی تابی ، جلو مرگ را نمی گیرد، و تقدیر الهی را دفع نمی كند، بنابراین صبر و بردباری خود را نیكو گردن ، و به وعده الهی امیدوار باش ، و در برابر امور حتمی و قضا و قدر خداوند كه برای همه مخلوقاتش ، اندازه گیری نموده است ، اندوه مخور والسلام علیكم و رحمه الله و بركاته. 
داستان دوستان / محمد محمدي اشتهاردي

 

پنجاه ایستگاه بازرسی
امام صادق)علیه السلام ) فرمود: هرگاه یكی از شما حاجتی از خدا خواست كه حتما برآورده گردد، باید دل به خدا ببندد و از مردم ناامید شود، و امید جز خدا نداشته باشد، وقتی كه خداوند قلب مؤ من را چنین دید، قطعا حاجت او را - اگر از خدا طلبید - بر می آورد، قبل از آنكه به حساب و باز خواست خداوند در قیامت كشیده شوید خود را به حساب بكشید چرا كه در روز قیامت پنجاه ایستگاه (بازرسی ) است كه توقف در هر ایستگاه ، مدت هزار سال است ، سپس آیه 5 سوره سجده را خواند:(ثم یعرج الیه من یوم كان مقداره خمسین الف سنه مما تعدون(جبرئیل و فرشتگان به سوی خدا عروج می كنند، در روز )قیامت) كه اندازه آن ، پنجاه هزار سال از آنچه می شمارید (از سالهای دنیا باشد).
داستان صاحبدلان / محمد محمدي اشتهاردي

 

تسلیم اراده خدا
عده ای به محضر امام باقر علیه السلام رسیدند و دیدند كه یكی از فرزندان او بیمار شده است و امام علیه السلام ناراحت و اندوهگین است . با خود گفتند: اگر این كودك از دنیا برود می ترسیم امام علیه السلام را آن گونه ببینیم كه نمی خواهیم در آن حال باشد. چیزی نگذشت كه صدای شیون اهل خانه بلند شد و فرزند امام علیه السلام از دنیا رفت . آنگاه حضرت نزد آنها آمد در حالیكه چهره او شاد بود و ناراحتی های قبل از سیمای او بر طرف شده بود. آنها به امام علیه السلام عرض كردند: فدایت شویم ما ترس آن داشتیم كه با مرگ فرزند حالتی پیدا كنید كه ما هم بخاطر اندوه شما غمگین شویم . حضرت به آنها فرمود: ما می خواهیم كسی را كه دوست داریم بسلامت باشد و ما راحت باشیم اما وقتی امر الهی فرا رسد تسلیم اراده خداوند هستیم.
قصه هاي تربيتي چهارده معصوم (عليهم السلام) / محمد رضا اکبري

 

 

برقراری سه سنت
امام موسی كاظم صلوات اللّه علیه حكایت فرماید: 
چون ابراهیم فرزند حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله در سنین هیجده ماهگی در گذشت ، سه سُنّت و سیره برای مسلمان ها تحقّق یافت : هنگامی كه ابراهیم قبض روح شد؛ خورشید، گرفتگی پیدا كرد و كُسوف شد، مردم گفتند: كسوفِ خورشید به جهت مرگ ابراهیم پسر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله می باشد. حضرت رسول با شنیدن چنین سخنی بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی ، فرمود: گرفتگی خورشید و ماه ، دو نشانه از آیات الهی هستند كه به دستور خداوند متعال واقع می شوند و ارتباطی با مرگ یا حیات كسی ندارند؛ پس هر زمانی كه چنین علامت و حادثه ای رخ دهد نماز آیات بخوانید. و چون از منبر فرود آمد، با جمعیّت نماز كسوف به جا آوردند، بعد از آن خطاب به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، كرد و فرمود: فرزندم ابراهیم را غسل ده و كفن كن تا آماده دفن او گردیم . پس هنگامی كه خواستند ابراهیم را دفن كنند، مردم گفتند: رسول خدا به جهت غم و اندوهی كه در مرگ فرزند خود دارد نماز میّت را فراموش كرده است ، وقتی سر و صدای مردم به گوش حضرت رسید، از جای خود برخاست و ایستاد؛ سپس اظهار داشت : جبرئیل مرا بر گفتگوی شما آگاه نمود؛ ولی چون خداوند متعال بر شما پنج نماز، در پنج موقع واجب گردانده است ، به جای هر نماز یك تكبیر برای اموات گفته می شود، آن امواتی كه نماز بر آن ها واجب بوده باشد یعنی ؛ به حدّ بلوغ و تكلیف رسیده باشند. پس از آن فرمود: یا علی! وارد قبر شو، و فرزندم ابراهیم را در لحد بگذار؛ چون علی علیه السلام ، ابراهیم را درون قبر نهاد، مردم گفتند: دیگر نباید كسی فرزند خود را داخل قبر بگذارد؛ چون رسول خدا صلوات اللّه علیه چنین نكرد. در این هنگام نیز حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله ، فرمود: اگر كسی فرزند مرده خود را داخل قبر بگذارد، حرام نیست ؛ مشروط بر آن كه مطمئن باشد كه شیطان ایمان او را نگیرد و جزع و بی تابی نكند و كلماتی كفرآمیز بر زبان خود جاری ننماید. امام كاظم علیه السلام در پایان افزود: پس از این جریان مردم همه متفرّق شدند و رفتند. 
چهل داستان و چهل حديث از حضرت رسول خدا (ص)/عبدالله صالحي

 

موضوعات مرتبط: داستانها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی