در هنگام تلاوت جزء يک قران کريم اين آيه را انتخاب کردم که به روي آن تامل بيشتري داشته باشيم:
وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِينَ
"45" سوره مبارکه بقره
و از صبر و نماز يارى جوييد ، و به راستى نماز ، كارى بس سنگين و گران است ، مگر بر فروتنان
نکات برجسته آيه :
1- چيره شدن بر مشكلات در گروى پايدارى و توجّه به خداست ;
2- براي غلبه بر مشکلات خداي متعال به صبر و نماز توصيه مى كند
3- هر مشكلى هرچند بزرگ باشد با صبر و بردباري در نظر ادمي كوچك مى شود
4- به وسيله نماز و روى آوردن به خدا ، روح ايمان شكوفا مى گردد
5- اگر آدمى باور كند كه به تكيه گاهى استوار و زوال ناپذير اتّكا كرده است ايمانش قوي و تحملش دربرابر مشکلات بيشتر مي شود
6- نماز و روزه موجب تقويت ايمان و صبر و تحمل مي شود.
در همين زمينه از امام صادق عليه السلام روايت است که فرمود ه اند :
هرگاه امرى دهشت آور بر حضرت على (ع) هجوم مياورد به نماز برمى خاست . سپس اين آيه را تلاوت فرمود : « واستعينوا بالصّبر و الصّلوة »
كافى ،{ج 3 ، ص 480 ، ح 1} .
ونيز از ايشان درباره اين آيه نقل شده است كه فرمود : « صبر » روزه است ، و فرمود :
« هرگاه براى كسى بلايى سخت پيش آمد ، روزه بگيرد كه خداوند بزرگ فرموده است :
« واستعينوا بالصّبر » كه مقصود از آن روزه است . كافى ، {ج 4 ، ص 63 ، ح 7[ }
بايد دانست كه تفسير صبر به روزه ، از باب بيان يكى از مصاديق آن است .
خوشحال مي شم دوستان ديگر هم در اين زمينه نظر شون رو بيان کنند
التماس دعا
آیه 13 سوره بقره :
"وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُواْ كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاء أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاء وَلَـكِن لاَّ يَعْلَمُونَ"
"و چون به ایشان گویند: ایمان آورید چنانکه دیگران ایمان آوردند؛ گویند: چگونه ایمان آوریم مانند بیخردان؟! آگاه باشید که ایشان خود بیخردند ولی نمیدانند."
تفسیر آیه :
يكي ديگر از ويژگيهاي منافقان اين است كه هرگاه پيامبر گرامي اسلام(ص) يا مؤمنان به آنان ميگفتند شما هم مانند ساير مردم ايمان بياوريد، ميگفتند: آيا همانند مردم كم عقل و سبكسر ايمان بياوريم. در اين آيه خداوند ميفرمايد: آگاه باش كه خود اينان كم عقلاند، ولي نميدانند.
از آيه فهميده ميشود كه منافقان طبقة ممتازي بودند و براي خود برتري فكري و عقلي قائل بودند و روش نفاق خود را دور انديشي ميپنداشتند و روش مؤمنان را سادهلوحي، كم عقلي و سفاهت تلقي ميكردند؛ چون ميديدند شماري از مسلمانان خانه و زندگي خود را رها و مهاجرت كردهاند و در شهري غريب با يك لقمه نان زندگي ميكنند؛ در حالي كه در شهر خود امكانات فراواني داشتند و دستة ديگري از مسلمانان اموال خود را در اختيار مهاجرين قرار دادهاند و براي رهبري كه از شهر آنها نيست، فداكاري و كمك ميكنند تا با گروهي كه از خود آنهايند، بجنگند. از سوي ديگر به نظر منافقين، جنگ هم جنگي عاقلانه نبود؛ زيرا عدهاي با نيرو و امكانات بسيار اندك در برابر گروهي انبوه با ساز و برگ فراوان جنگيدند و چنين جنگي از نظر آنها سرنوشتي جز شكست نداشت. به نظر آنان اين روش سفاهت بود و خود را در پيروي از پيامبر معذور ميدانستند و معتقد بودند كه مقتضاي عقل احتياط است و بايد هر دو طرف را براي خود حفظ كنند تا هر گروهي كه غالب شد، راه دوستي با او باز باشد.
و خدا در پایان آیه میفرماید انها خودشان سفیه و بی خرد هستند
آيه
إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ
ترجمه
(خدايا) تنها ترا مىپرستيم و تنها از تو يارى مىجوئيم.
نکته ها
انسان بايد به حكم عقل، بندگى خداوند را بپذيرد. ما انسانها عاشق كمال هستيم و نيازمند رشد و تربيت، و خداوند نيز جامع تمام كمالات و ربّ همهى هستى است. اگر به مهر و محبّت نيازمنديم او رحمان و رحيم است و اگر از آينده دور نگرانيم، او صاحب اختيار و مالك آن روز است. پس چرا به سوى ديگران برويم؟! عقل حكم مىكند كه تنها بايد او را پرستيد و از او كمك خواست. نه بنده هوى و هوس خود بود و نه بنده زر و زور ديگران.
در نماز، گويا شخص نمازگزار به نمايندگى از تمام خداپرستان مىگويد: خدايا! نه فقط من كه همهى ما بنده توايم، ونه تنها من كه همهى ما محتاج و نيازمند لطف توايم.
خدايا! من كسى جز تو را ندارم «ايّاك» ولى تو غير مرا فراوان دارى و همه هستى عبد و بندهى تو هستند. «ان كلّ من فى السموات و الارض الاّ اتى الرّحمن عبداً»(41) در آسمانها و زمين هيچ چيزى نيست مگر اين كه بنده و فرمان بردار خداوند رحمان هستند.
جمله «نعبد» هم اشاره به اين دارد كه نماز به جماعت خوانده شود و هم بيانگر اين است كه مسلمانان همگى برادر و در يك خط هستند.
مراحل پرواز معنوى، عبارت است از: ثنا، ارتباط و سپس دعا. بنابراين اوّل سورهى حمد ثناست، آيهى «ايّاك نعبد» ارتباط و آيات بعد، دعا مىباشد.
گفتگو با محبوب واقعى شيرين است، شايد به خاطر همين كلمه «ايّاك» تكرار شد.
41) مريم، 93.
پيام ها
1- ابتدا بايد بندگى خدا كرد، آنگاه از او حاجت خواست. «نعبد، نستعين»
2- بندگى، تنها در برابر خداوند رواست نه ديگران. «ايّاك نعبد»
3- گر چه عبادت از ماست، ولى در عبادت كردن نيز نيازمند كمك او هستيم. «ايّاك نعبد و ايّاك نستعين»(42)
4- «ايّاك نعبد و ايّاك نستعين» يعنى نه جبر است و نه تفويض. چون مىگوييم: «نعبد» پس داراى اختيار هستيم و نه مجبور. وچون مىگوييم: «نستعين» پس نياز به او داريم و امور به ما تفويض نشده است.
5 - شناخت خداوند و صفات او، مقدمّه دستيابى به توحيد و يكتاپرستى است. «ربّ العالمين، الرّحمن الرّحيم، مالك يوم الدّين، ايّاك نعبد»
6- از آداب دعا و پرستش اين است كه انسان خودرا مطرح نكند و خود را در حضور خداوند احساس كند. «ايّاك نعبد...»
7- توجّه به معاد، يكى از انگيزههاى عبادت است. «مالك يوم الدّين ايّاك نعبد»
42) و ما كنا لنهتدى لولا ان هدانا اللَّه» اگر هدايت الهى نبود ما هدايت نمىيافتيم. اعراف، 43.
"وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ"
نگرشى بر واژهها «سجود» جمع «سجده» است. اين واژه در فرهنگ واژهشناسان بهمعناى «نهايت خضوع و اظهار ذلّت و فرمانبردارى و در اصطلاح دين، بهمفهوم «قراردادن پيشانى بر زمين» است، و بسان ركوع، قنوت و تشهّد، يكى از اجزاى نماز بشمار مىرود. «اَبى» بهمعناى «سرباز زد» آمده است؛ و سه واژه «اباء»، «ترك»، و «امتناع»، يك معنا دارند. «استكبر» بهمفهوم «خود را بزرگ پنداشتن و خودبزرگبينى» است. و استكبار نيز از همين ماده و بهمعناى «تكبّرورزيدن» است. «ابليس» معادل پارسى «شيطان» است. تفسير در اين آيه و چند آيه ديگر كه ازپى آن خواهد آمد، مقام و شكوه آدم بهتصوير كشيده مىشود و خداوند عظمت او را بيان مىكند. روى سخن اين آيه شريفه در وهله اوّل پيامبر گرامى (ص) است؛ كه: هان اى محمّد! بياد آر هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم براى آدم خضوع و سجده كنند: «و اذ قلنا للملائكة...». آيه شريفه بيانگر آن است كه فرمان خدا، فرمان به همه فرشتگان است. با اين برداشت، فرشتگان گرانقدرى چون فرشته وحى نيز درميان آنان قرار مىگيرند؛ چرا كه هيچكدام استثنا نشدهاند. اين نكته از آيات ديگر نيز دريافت مىشود؛ ازجمله: «فَسَجَدَالْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ اَجْمَعُونَ اِلّا اِبْليسَ...»(114). امّا برخى براين باورند كه فرمان خدا بهسوى گروهى از فرشتگان، كه شيطان نيز از آنان بود، صادر شده است. چگونگى اين سجده سجده فرشتگان براى آدم، چگونه و به چه ترتيب انجام پذيرفت؟ دربرابر اين پرسش، دو ديدگاه ارائه شده است: 1. در روايات آمده است كه منظور از اين سجده، گراميداشت آدم و خضوع فرشتگان درمقابل او بود؛ تا بدينوسيله برترى انسان - در صورتيكه راه توحيد و تقوا را درپيش گيرد و به دانش و ارزشهاى والاى انسانى آراسته گردد - روشن شود. اين بيان، علاوه بر روايات، ديدگاه گروهى ازجمله قتاده و علىبن عيسى رمّانى نيز است. 2. گروهى برآنند كه به دستور خدا، آدم قبله فرشتگان شد و فرمان رسيد كه همه بدان سو سجده كنند. با اين بيان، آدم بهمثابه قبله بود و سجده براى خدا و نوعى گراميداشت و شكوه و خضوع دربرابر آدم. با تعمّق در اين آيه و آيات ديگر در اين مورد، و نيز انگيزه سرپيچى و سركشى ابليس در سجده به آدم كه مىگفت: «انا خيرمنه...»، اين حقيقت دريافت مىشود كه ديدگاه دوّم سست است؛ چرا كه علاوه بر دلالت آيه مورد بحث، اگر براستى آدم بهمنزله قبله بود، سرباززدن شيطان معنا نداشت. پس، ديدگاه نخست درستتر بنظر مىرسد. ابليس فرشته بود يا جن؟ گروهى ازجمله ابن مسعود و ابن عبّاس براين باورند كه شيطان فرشته بود و در ميان فرشتگان قرار داشت. مرحوم شيخ طوسى نيز اين ديدگاه را برگزيده است. و افزون بر ظاهر تفاسير، از ششمين امام نور (ع) نيز همين نكته روايت شده است. امّا شيخ مفيد معتقد است كه: ابليس از جن بود، نه از فرشتگان. روايات بسيارى نيز، علاوه بر مذهب اهل بيت، اين ديدگاه را تأييد مىكنند. طرفداران اين ديدگاه مىگويند: 1. خدا در قرآن مىفرمايد: «... فَسَجَدُوا اِلّا اِبْليسَ كانَ مِنَالْجِنِّ...»(115) (پس همه جز ابليس كه از [گروه] جن بود، سجده كردند). و روشن است كه منظور از واژه «جن» در هر آيهاى از قرآن كه بكار رفته باشد، همان «جنّ» مشهور و معروف است. 2. قرآن در ترسيم شخصيت و هويت فرشتگان، آنان را فرمانبردارانى معرّفى مىكند كه هرگز از آنچه خدا به آنان فرمان مىدهد، سرپيچى نمىكنند، و هر آنچه را فرمان يافتهاند، انجام مىدهند: «... لا يَعْصُونَاللَّهَ ما اَمَرَهُمْ...»(116). با اين بيان، ابليس نمىتواند از فرشتگان باشد، چرا كه نافرمانى خدا كرد. 3. به گفته قرآن شريف، ابليس داراى نسل و تبار است؛ و قرآن به انسانها هشدار مىدهد كه از نسل و تبارش، دوست و سررشتهدار امور خويش نگيرند: «... اَفَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ اَوْلِياءَ مِنْ دُونى وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ...»(117). و برخى از قرآنپژوهان اظهار نظر كردهاند كه ابليس پدر جن است و آدم پدر انسانها؛ درحاليكه فرشتگان روحانى هستند و معنوى، و نسل و تبار و توليد مثل و خور و خواب ندارند. مطابق اين عقيده، ابليس از فرشتگان نبود. 4. قرآن درمورد فرشتگان مىفرمايد: «... جاعِلِالْمَلائِكَةِ رُسُلَاً...»(118) (...فرشتگان را پيامآورنده قرار داد...). روشن است كه كفرگرايى و شرك و تبهكارى از فرستاده و پيامآورنده خدا، سخنى دور و بيگانه است؛ چرا كه اگر كفر و تبهكارى را درمورد آنان بپذيريم، بايد دروغپردازى را نيز ازجانب آنها قبول كنيم؛ در اينصورت چنين پيام و پيامآورندهاى چگونه خواهد بود؟! با اين بيان، ابليس از فرشتگان نبود؛ چرا كه به كفر گراييد و از فرمان حق خارج شد. بيان طرفداران ديدگاه نخست طرفداران ديدگاه نخست، به اين آيه شريفه استناد مىكنند كه مىفرمايد: «فَسَجَدَالْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ اَجْمَعُونَ اِلّا اِبْليسَ اَبى اَنْ تَكُونَ مَعَالسّاجِدينَ»(119). پس فرشتگان همگى سجده كردند، جز ابليس كه خوددارى كرد از اينكه با سجدهكنندگان باشد. و به اين آيه شريفه كه مىفرمايد: «فَسَجَدُوا اِلّا اِبْليسَ اَبى وَاسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَالْكافِرينَ»(120). پس جز ابليس كه سرباز زد و كبر ورزيد و از كافران شد، [همه] سجده كردند. از اين دو آيه روشن مىشود كه او جزو فرشتگان بوده كه استثنا شده است؛ و نيز او هم بسان همه فرشتگان فرمان يافته بود كه سجده كند. در پاسخ اين ديدگاه گفتهاند كه: استثناى ابليس از فرشتگان در اين آيه شريفه، هرگز دليلى بر قراردادن آن جزو فرشتگاننيست؛ چرا كه ممكن است فرمان خدا هم به گروهى از فرشتگان صادر شده باشد و هم به دستهاى از جنّ؛ امّا آنان فرمانبردارى كنند و اين نافرمانى. درست بسان اين سخن كه گفته شود: به همه مردم بصره فرمان دادند كه به مسجد جامع بروند؛ همه رفتند جز يك مرد «كوفى». از اين استثنا مشخّص مىشود كه مردم كوفه نيز همانند مردم بصره مشمول فرمان بودند، امّا علّت اينكه تنها از مردم بصره نام برده شده، بسيارى گروه آنان و شمار اندك كوفيان بوده است. و نيز ممكن است اين استثنا، استثناى منقطع باشد و آنچه پس از حرف استثنا آمده، غير آن چيزى باشد كه پيش از آن آمده است؛ بسان اين آيه: «... ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ اِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ...»(121) (... و هيچ دانشى بدان ندارند، جز آنكه از پندار پيروى مىكنند...). افزون برآنچه آمد، از ششمين امام نور (ع) نقل كردهاند كه در پاسخ جميل بن درّاج كه پرسيد: «ابليس فرشته بود يا جنّ؟ و آيا به انجام كارى در آسمانها گمارده شده بود؟»، فرمود: «او نه فرشته بود و نه به كارى گمارده شده بود؛ بلكه از جنّ بود؛ امّا فرشتگان مىپنداشتند از آنان است؛ چرا كه هماره با آنان بود؛ ليكن هنگامى كه فرمان سجده به آدم آمد و او سرباز زد، ماهيتش براى فرشتگان آشكار شد». گروهى كه ابليس را از فرشتگان مىدانند، علاوه بر تمسّك به ظاهر آيات و برخى روايات، چهار دليل ديدگاه دوّم را - كه شيطان را از جنّ مىشمارد - بدينصورت پاسخ مىگويند: 1. درمورد آيه شريفه «اِلّا اِبْليسَ كانَ مِنَالْجِنّ ِ» مىگويند: واژه «جنّ» بهمعناى پوشيده و نهان است، و از آنجا كه گروهى از فرشتگان از چشمها پوشيدهاند، اين واژه درمورد آنها بكار رفته است. 2. درمورد آيه شريفه «لايَعْصُونَاللَّهَ ما اَمَرَهُمْ...» مىگويند: اين آيه بيانگر وصف گروهى از فرشتگان است كه دربانان بهشت پرطراوت و زيبا هستند، نه وصف همه آنان. 3. درمورد «توليد مثل ابليس و داشتن نسل و تبار» مىگويند: ممكن است خدا در ابليس كه فرشته بود، چنين نيرويى قرار داده باشد؛ ما از كجا مىتوانيم اين موضوع را نفى كنيم؟! 4. و درمورد آيه شريفه «وَ جاعِلِالْمَلائِكَةِ رُسُلَاً...» مىگويند: خداوند تنها برخى از فرشتگان را بعنوان پيامآورنده برمىگزيند، نه همه آنان را؛ از اين رو، به استناد آن، نمىتوان استدلال كرد كه گناهكار و نافرمان نمىتواند بعنوان فرستاده خدا برگزيده شود و چنين نتيجه گرفت كه: پس شيطان از فرشتگان نبود. نه، اينطور نيست؛ چرا كه بعضى از آنان فرستاده و پيامآورنده خدا بودند، همانند برخى از انسانها. قرآن مىفرمايد: «اَللَّهُ يَصْطَفى مِنَالْمَلائِكَةِ رُسُلَاً وَ مِنَالنّاس ِ...»(122) (خدا از ميان فرشتگان، فرستادگانى برمىگزيند، و نيز از ميان مردم...). روشن است كه «من» بهمعناى «از» و بيانگر اين است كه عدّهاى از فرشتگان و گروهى از مردم را برمىگزيند، نه همه را. با اين توضيح، مىتوان گفت كه ابليس از فرشتگان بود. «و كان منالكافرين» و از كافران شد مفسّران درباره كفر شيطان، سخنان مختلفى دارند: الف - درمورد «و كان منالكافرين» مىگويند: او كافر شد، نه آنكه از كافران بود. درست بسان اين آيه كه درخصوص فرزند نوح (ع) مىفرمايد: «... فَكانَ مِنَالْمُغْرَقينَ.»(123) (پس، از غرقشدگان گرديد). ب - كفر و شرك، مفهومى مربوط به قلب و انديشه و عقيده است يا عملكرد؟ كداميك؟ برخى آن را، هم به دل منسوب دانستهاند و هم به رفتار و عملكرد؛ چرا كه شيطان ازنظر عقيدتى گويى مشكل نداشت، ولى در عملكرد كه سجدهكردن به فرمان خدا بود، از دستور سرباز زد، و همان هم سبب كفرش شد. امّا بعضى معتقدند كه اين سخن بىاساس است؛ زيرا عملكرد آگاهانه و آزادانه و حسابشده انسان، نشانگر انديشه و عقيده اوست. براى نمونه: شايد درمورد فردى كه دربرابر بت سجده مىكند، بتوان گفت خود اين كار كفر نيست ولى از آنجا كه نشانگر انديشه بىاساس و منحطّ اوست كه به خدايى بت عقيده دارد، كار او كفر محسوب مىشود؛ و شيطان نيز چنين بود؛ و با تصريح قرآن به كفر وى درمىيابيم كه او از اصل به خدا ايمان نداشت و گرنه از او نافرمانى نمىكرد و به سركشى و خودكامگى و شرارت روى نمىآورد. ج - درمورد چگونگى فرمان سجده، ديدگاهها متفاوت است: 1. عدّهاى معتقدند كه دستور سجده دربرابر آدم بدانگونه بود كه فرشتگان و شيطان خطاب قرار گرفتند و فرمان سجده يافتند. 2. برخى ديگر مىگويند: خداوند پيام رسانى بهسوى آنان گسيل داشت تا فرمان او را به آنان برساند. 3. و پارهاى نيز بر اين باورند كه خدا كارى انجام داد كه ازطريق آن، به آنان فهمانيد بايد دربرابر آدم سجده كنند. د - آيا ترك سجده براى آدم - همانگونه كه در قرآن آمده - كفر و كفرگرايى است؟ در پاسخ به اين پرسش بايد خاطرنشان ساخت كه كفر شيطان تنها بهدليل ترك سجده نبود؛ بلكه ترك سجده، گناهان ديگرى را نيز بههمراه داشت كه بسيار سهمگين بود؛ بدينصورت: 1. او به اين نتيجه رسيد كه آفريدگار هستى وى را به كار بيهودهاى فرمان داده؛ چرا كه به باور او، در اين سجده سود و مصلحتى نبود. 2. او از سر خودبزرگبينى و تكبّر، از انجامدادن فرمان خدا و سجده براى آدم سرباز زد. اكنون نيز اگر كسى با اين پندار زشت از نماز و سجده سرباز زند، كافر مىشود. 3. او افزون بر ترك سجده، پيامآور خدا را بهباد استهزا گرفت؛ و اين كار زشت نيز نشانگر باطن آلوده به كفر او بود. يك نكته ديگر از فرازهاى اين آيه شريفه، اين نكته ظريف دريافت مىشود كه جبر و جبرگرايى بىاساس است و طرفداران آن نسنجيده سخن مىگويند؛ چرا كه در اين آيه، نخست مىفرمايد: «أبى» يعنى «شيطان سرباز زد»؛ و بديهى است كه مىتوانست از فرمان خدا سرباز نزند. و اينكه مىفرمايد: «فَسَجَدُوا اِلّا اِبْليسَ...»، به اين معناست كه سجده و فرمانبردارى، كار فرشتگان است. و ديگر اينكه قرآن در همين آيه، فرشتگان سجدهكننده را مىستايد و شيطان سركش را نكوهش مىكند؛ و اين نيز نشانگر سستى و بىپايگى جبر است، چرا كه فقط كارهاى ارادى و اختيارى قابل ستايش و حقشناسى است، نه كارهاى جبرى. و اينكه برخى گفتهاند شيطان نمىتوانست جز آن عمل كند، سخنى پوچ است
نظرات شما عزیزان: