1- امامعلیه السلام پس از برخورد با سپاه حُر که راه را بر او بستند، فرمود: "من پیش شما نیامدم مگر پس از آن که نامهها و فرستادههایتان رسید که: نزد ما بیا که ما پیشوائى نداریم... اگر بر سر پیمان و سخن خویشید، که آمدهام، و اگر خوش ندارید و نمىخواهید، بر مىگردم."[1]
2- در جاى دیگر، حضرت از انگیزه نامه نگارى و دعوت کوفیان این گونه یاد مىکند: "اِنَّ اَهْلَ الکُوفَةِ کَتَبوُا اَلَىَّ یَسألوننى اَن اُقدِمَ عَلَیهِم، لَما اَرْجوُا مِن اِحیاءِ مَعالِمِ الْحَقّ وَ اِماته البِدَع؛ کوفیان به من نامه نوشته و از من خواستهاند که نزد آنان روم، چرا که امیدوارم معالم و نشانههاى حق زنده گردد و بدعتها میرد."[2]
3- باز امام حسین(ع) در اینباره سخنانى دارد: "مردم! شما به من نامهها نوشتید و پیام فرستاید که به سوى شما بیایم و وعده دادى که دست از یارى من برندارید و پیمان شکنى نکنید. اینک که من به سرزمین شما آمدهام، اگر به عهد خود وفا کنید، مرا تنها نگذارید، به هدایت حقیقى مىرسید."[3]بنابراین امام حسین(ع) به دعوت کوفیان به آن دیار رفت، ولى آنان خیانت ورزیدند، همان طور که امام حسین(ع)فرمود:
"اى مردم! مرگ بر شما! مگر شما نبودید که به من نامه نوشتید و استغاثه کردید و مرا به یارى خویشتن خواندید؟! ولى اکنون که به استغاثه شما پاسخ داده و به فریاد شما رسیدهام، شمشیرهاى خود را از نیام به روى من کشیدهاید و شعله آتشى را متوجه ما ساختهاید... چه شد که بعد از آن همه وعدهها و دعوتها، صفحه زندگى تان ورق خورد و بر ضد دوستان خود گرد آمدید و به نفع دشمنان تان براى منکوب کردن دوستان خود آستین بالا زدهاید و دشمنان شما نه عدالت گسترى کردند که شیفته عدالت آنها شوید و نه امید آیندهاى بهتر براى شما باقى گذاشتند، تا بهانه دل بستگى شما باشد.
شما به خاطر اندکى از مال حرام دنیا که بنى امیه به شما دادند و براى این که به زندگى پست و ناچیزى برسید، به سوى من حمله مىکنید. بدون آن که کوچکترین گناهى داشته باشم."[4]
ولى پس از حادثه کربلا و عاشورا،موجى از بیدارى در جامعه مسلمانان پدید آمد، و در پى آن مردم دریافتند که حق با اهلبیت پیامبر بود، و کشندگان آن حضرت، نه تنها به اصول اسلامى پایبند نیستند، بلکه سفاک و مستبدند.
از آن که فرزند پیامبرصلى الله علیه وآله را یارى نکرده بودند، پشیمان بودند و به تدریج دست به اعتراض زدند از جمله: اعتراض عبدالله بن عمر به یزید، برگزارى پنج سال عزاى مداوم در مدینه از سوی مردم، قیام عبدالله بن حنظله در مکه، اعتراض در بصره و قیام در کوفه ، پدید آمدن نهضت توابین ، قیام مختاربن ابى عبیده ثقفى ، انقلاب مطرف بن مغیره و انقلاب عبدالرحمن بن اشعث[5]
تشابه فراوانى بین مشارکت سیاسى - اجتماعى مردم کوفه و ایران در دو حادثه انقلاب حسینى(ع) و انقلاب خمینى(ره) وجود دارد با این تفاوت که مردم ایران از حادثه کربلا و حرکت کوفیان، درس گرفتند و در خلاف جهت آنان، به نهضت امام خمینی(ره) روی آوردند و او را تنها نگذاشتند تا پیروزی حاصل شد.در واقع:
1- پس از دستگیرى امام خمینی(ره) در 13 خرداد 1342، مردم دست به اعتراض زدند، و حادثه 15 خرداد 1342 را آفریدند.
2- در یک دوره چهارده ساله پس از آن، مردم چندان حضور فعال در صحنه ندارند. بنابراین، نهضت امام خمینى(ره) به ثمر نمىنشیند.
3- پس از آن، مردم ایران به میدان آمدند، و انقلاب حسینى(ع) را نشر دادند و انقلاب اسلامى را به پیروزى رساندند.
از این رو، نمونههاى بسیارى از الگوگیرى مردم ایران از عاشوراى حسینى(ع) در روند پیروزى انقلاب اسلامى به چشم مىخورد. از جمله:
الف –"تظاهرات 250 تا 400 هزار نفرى با توجه به جمعیت 1/5 میلیونى تهران در روز عاشوراى(13 خرداد) 1342 تهران از مسجد حاج ابوالفتح در میدان قیام (میدان شاه) آغاز و به مسجد امام خمینی(ره)(مسجد شاه) ختم شد."[6]
ب –"سخنرانى معروف امام خمینی(ره)در عصر عاشوراى(13 خرداد) 1342در مدرسه فیضیه آغاز شد که منجر به دستگیرى و بازداشت و زندانى شدن امام خمینی(ره)گردید، و در اعتراض به آن، حرکتهاى مردمى در مساجد شهرهاى مختلف شکل گرفت."[7]از جمله ورامین.
ج –"راهپیمایى عاشوراى دوازدهم محرم 1343از مسجد امام خمینی(ره)(شاه سابق) آغاز گردید. این راهپیمایى براى بزرگ داشت پانزده خرداد صورت گرفت که امام خمینی(ره)، آن را ایام الله نامیده بود. سربازان رژیم شاه نیز به سرکوب آن پرداختند."[8]
د –"حدود چهار میلیون نفر در تهران در عاشوراى 1357علیه رژیم شاه دست به تظاهرات زدند و شعار مرگ بر شاه سر دادند. پس از آنها ژنرال هایزر روانه تهران شد و شاه متقاعد گردید یک چهره به ظاهر ملى را به عنوان نخستوزیر برگزیند و خود ایران را ترک کند."[9]
ه- "مردم براى نشان دادن همبستگى خود بر ادامه مبارزه تا برپایى جمهورى اسلامى، راهپیمایى عظیم اربعین را برپا کردند که در آن فریاد الله اکبر و درود بر خمینى توسط چند میلیون زن، مرد و کودک دنیا را به تعجب و حیرت وا داشت."[10]
ارتباط بین مردم، عاشورا، مسجد و انقلاب اسلامى را در گزارشات ساواک هم مىبینیم. به عنوان مثال، کمیته مشترک ضد خراب کارى در گزارشى به ریاست پلیس تهران مىنویسد: "از فعالیت مساجد هدایت، الجواد و حسینیه ارشاد که اقدامات آنها مخالف مصالح کشور بود، جلوگیرى به عمل آمد تا با مذاکره با مسؤولین مساجد و حسینیه مزبور اقدامات آنها در آینده با مصالح کشور هماهنگى داشته باشد.
على هذا نظر به این که توافقهایى که با واقفین و هیأت مؤسس مساجد و حسینیه موصوف به عمل آمده از این به بعد کلیه مسائل مربوط به این سه مؤسسه مذهبى زیر نظر مستقیم سازمان اوقاف خواهد بود."[11]
در دستورالعمل نحوه تشکیل مجالس عزادارى در ماههاى محرم و صفر ستاد فرماندارى نظامى تهران و حومه (رکن 2 ارتش) در7 آذر 1357آمده است:
الف - از طریق دولت به طور قاطع طى اعلامیهاى نکاتى را که مردم بایستى در ایام عزادارى ماههاى محرم و صفر رعایت نمایند وسیله دستگاههاى ارتباط جمعى ابلاغ مىگردد.
ب - در شهرهایى که مقررات حکومت نظامى برقرار مىباشد، اجراى دستورات درباره نحوه برگزارى مجالس عزادارى با فرماندارى نظامى بوده و در سایر شهرها با شهربانى و ژاندارمرى محل مىباشد.
پ - مجالس عزادارى در مساجد، تکایا و حسینیهها در تهران و شهرستانها محدود گردد، به طورى که در حوزه استحفاظى هر کلانترى بیش از دو مجلس تشکیل نشود."[12]
پی نوشت:
[1]- محدثى، همان، ص 77. به نقل از: تاریخ طبرى، ج 4، ص 303.
[2]- همان، ص 222. به نقل از: دینورى، الاخبار الطوال، ص 246.
[3]- محمد مهدى شمسالدین، ارزیابى انقلاب امام حسین (ع)، ترجمه مهدى پیشوایى (تهران: الست فردا، 1380)، ص 172.
[4]- همان، ص 175.
[5]- ابوالفضل اردکانى، پیامدهاى عاشورا (قم: منبع، 1380) صفحات مختلف.
[6]- جواد منصورى، سیر تکوینى انقلاب اسلامى (تهران: دفتر مطالعات سیاسى و بینالمللى، 1379) ص 180.
[7]- همان، ص 182.
[8]- همان، ص 195.
[9]- همان، ص 330.
[10]- همان، ص 339.
[11]- زهیرى، همان، ص 333.
[12]- همان، ص 366.
منبع: مرکز مطالعات شیعه
نظرات شما عزیزان: