- مقدمه آیا در عصر نانو، در عصر دهکده جهانی، در عصر ارتباطات و اطلاعات، نیازی به معنویت وجود دارد؟ در عصر کنونی و در میان نیازهای متنوع انسانی، معنویت چه جایگاهی میتواند داشته باشد؟ معنویت چه نقشی را در زندگی امروزی، میتواند بازی کند؟ اگر معنویت را از صحنه زندگی خود حذف کنیم، مگر چه اتفاقی خواهد افتاد؟
اینها برخی سؤالاتی هستند که شاید ذهن بسیاری از ما را به خود مشغول کرده باشد، و شاید تاکنون جواب قانع کنندهای هم برای آن پیدا نکرده باشیم.
بسیاری از ما تحت تأثیر بمباران تبلیغاتی، فکر میکنیم که اگر همه نیازهای مادیمان برآورده شود در آن صورت به خوشبختی واقعی دست یافتهایم، ولی وقتی به این مرحله میرسیم، تازه متوجه میشویم که نیازهای مادی، تنها جزیی از همه نیازهای ماست، و ما در کنار آسایش جسم به آرامش روان هم نیاز داریم. اینجاست که انسانها دو دسته میشوند:
1- عدهای برای دست یافتن به آرامش روان، همه لذتهای مادی را تجربه میکنند، ولی وقتی همه این لذتها و کامجوییها، آنها را اشباع نکرد، به مواد آرامبخشی همچون سیگار، تریاک، هروئین، حشیش، قرصهای آرامبخش، مواد شادیآور، مشروبات الکلی، و غیره پناه میبرند، و اگر همه اینها آنها را إشباع نکرد به سیم آخر میزنند و خودکشی میکنند، تا به گمان خود از این جهنمی که در آن گرفتار شدهاند خلاصی یابند.
علت این امر آنجاست که این افراد از آنجا که به فراماده و معنویات اعتقادی ندارند، (شاید هم اعتقاد دارند، ولی پایبندی ندارند) و به انسان و جهان با دیدی مادیگرایانه نگاه میکنند، لذا آرامش روح و خوشبختی روان را تنها در لذتهای مادی و مواد آرامبخش جستجو میکنند، ولی از آنجا که هیچ یک از اینها نمیتواند غذای روح باشد، بجای کعبه، راه ترکستان را در پیش میگیرند، و نهایتاً هم به مراد خود نمیرسند.
روح تشنه و گرسنه را نمیتوان با ماده سیر کرد، چرا که غذای روح از جنس ماده نیست، بلکه از جنس روح است، و آن ایمان به خدا و اتصال به ذاتش از کانال معنویاتی است که آنرا برای همه بشریت فرستاده است.
2- عدهای هم برای دست یافتن به آرامش روح و روان، به خالق روح و روان روی میآورند، و با او ارتباط برقرار میکنند، و بجای مدد جستن از مواد مخدر و مشروبات الکلی، به او روی میآورند، و نهایتاً به مطلوب خود هم میرسند. انسان موجودی است مرکب از جسم و روح، و همان طور که جسم انسان برای رشد و ادامه حیات نیاز به غذا دارد، روح او نیز نیازمند غذاست.
ولی غذای روح چیست؟ با عنایت به این واقعیت که روح انسان مانند جسم او به غذا نیاز دارد، آراء صاحبنظران درباره غذای روح متفاوت است و غذای روح را موسیقی، علم و دانش و... دانستهاند، ولی دیل کارنگی میگوید: «روانشناسان دریافتهاند که ایمان قوی و پایبندی به دین ضامن چیرهشدن بر نگرانیها و اضطراب، و باعث درمان بیماریها میشود».
بله! درست است، معنویت غذای روح است، و اگر انسان از این غذا محروم گردد، با مشکلات جدی روحی و روانی دست و پنجه نرم خواهد کرد، و شاید حتی به حد خودکشی هم برسد. دین مبین اسلام با به رسمیتشناختن ابعاد وجودی انسان، در تمام زمینهها برنامههایی را تدارک دیده است که ضامن سلامت فیزیکی و امنیت روحی و روانی انسان در هر عصر و دورهای و در هر مکان و محدودهای میباشد.
2- معنویت در لغت و اصطلاح
معنوی / ma'navī / منسوب به معنی، مربوط به معنی،... شخصی که در عالم معنی و باطن سیر کند. (معین، 1392/2)
المعنوی منسوب به معنی، معنوی ضد مادی است. (افرام البستانی، 381) المعنوی، منسوب به معنا، المعنی جمع معان و به معنای آن چه از چیزی مقصود باشد است. المعانی: صفات پسندیدهای است که انسان دارا باشد. گفته میشود: «فلان حسن المعانی» یعنی دارای صفات ستوده و پسندیده (معلوف، 535). معنویت از ماده «عنی، یعنی، معنی» است. یعنی آنچه که از لفظ اراده شده است. توضیح این که الفاظی وضع شدهاند که همه جا به کار میروند. این الفاظ ظاهر و آشکارند ولی معنی و واقعیتی دارند که اصل و حقیقت است و این لفظ، اشاره و علامت است که ذهن را متوجه آن حقیقت. الفاظ بدون معنی، مهمل و بیهودهاند و ارزشی ندارند، مثل واژه عسل و حلوا که به تنهائی دهان را شیرین نمیکند. واژه قدرت و علم بدون باطن، فایده و ارزش و اثری ندارد. اصل باطن است که غیب است ولی مؤثر که مقصود اصلی است. وقتی از معنویت سخن میگوییم مقصودمان این است که همه این عالم مادی مثل الفاظ کلماتاند و یک باطن دارند که آن حق است و مؤثر و اصل و عاقل کسی است که از این پوسته ظاهر عبور کند و به مغز و اصل برسد و با چشم عقل ببیند و باور کند که در ورای این جلوههای ظاهری و الفاظ حقایقی وجود دارد معنویت وقتی حاصل میشود که شخص بتواند از قشرهای دین بگذرد و به کنه دین برسد. در فرهنگ لغت آکسفورد (2)، spirituality به معنای معنویت را حالت یا کیفیت مرتبط با موضوعات روحی و روانی ترجمه نموده و spirit به معنای روح را به معانی مختلفی از جمله احساسات و تفکر که متمایز از جسم باشد، روان جدای از جسم، و... در نظر گرفته است. (Hornby,1145,1146)
گرچه تک تعریف متفق صریحی برای واژه معنویت وجود ندارد و مصادیق فراوانی که احیاناً بسیار کلی و دارای شمولیت نیز میباشد را از مصداقهای آن نام میبرند، با این وجود تعاریف متفرقهای برای لفظ معنویت نیز ارائه گردیده است. معنویت، شناختی ساده از روح الهی است که در درون خود داریم، توجه به آن حوزه غیر مادی و نامریی است که همه چیز از آن ناشی میشود، منشأ انرژی است. (دایر، 12) معنویت به حقیقت نهایی یا غیر مادی اشاره دارد. راهی درونی که شخص را قادر به کشف ماهیت هستی یا عمیقترین ارزشها و معانی زندگی مردم میسازد؛ میتوان آن را توجه به حقایق غیرمادی یا ماندگار یا ذات متعالی جهان دانست. (معنویت http://fa.wikipedia.org/wiki/)
3- ابعاد وجودی انسان
3 -1- بعد مادی و فیزیکی:
مجموعهای از گوشت و پوست و خون بوده که کانون انگیزههای فطری است، اشتهای سرکش و غیرقابل انعطاف آن در جستجوی ادامه زندگی مادی و به منظور دو هدف تلاش میکند: یکی آن که از طریق خوراک و پوشاک وسایل مصونیت خود را فراهم میکند، و دیگر آن که به تولید نسل و پرورش نوع میپردازد. (قطب، محمد، انسان بین مادیگری و اسلام، 98-97) وجود مادی ما مخلوطی از مواد شیمیایی است که هیچ تفاوتی بین انسانها، تخته سنگها، درختان، میمونها، یا ستارگان دور دست وجود ندارد. اگر همه آنها را با هم مخلوط و آسیا کنیم، ترکیب شیمیایی آنها از یکدیگر قابل تشخیص نیست. خداوند متعال در آیات متعددی، آفرینش بعد مادی و فیزیکی گاه مجمل و گاه به تفصیل بیان نموده است.
«وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ» (حجر: 26)
«خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ» (رحمان: 14)
«وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلاَلَةٍ مِن طِینٍ ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّكِینٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ» (مؤمنون: 14-12)
اخلاق طبعی عناصر چهارگانه خاک، آتش، باد و آب؛ سراسر نیازمندی و بندگی است و نفس انسان تا هنگامی که با مادیات تعلق و ارتباط داشته باشد، نیازمندی و احتیاج و بندگی محصول کار او خواهد بود، چون نشو و نمو و امتزاج نفس اماره انسان از همین عناصر اربعه به دست آمده است و به همین علت او انسان را به سمت پستی و نیازمندی سوق میدهد.
3 -1-1- خاک و اخلاق فطری آن
اساس تمام کثافتیها و زبریها خاک است که هیچ مناسبتی با لطافت ندارد. لذا در بین عناصر دیگر از ارزش و احترام چندانی برخوردار نیست. شب و روز، زمین زیر پا لگدمال میشود و ذلت و پستی آن به حدی است که حتی نمیتواند دم بزند. نه از ادراک برخوردار است و نه از احساس. خاصیت معنوی آن نیز قبض و بخل است. اگر چیزی بر زمین انداخته شود به مرور آن را در خود فرو میبرد و تا هنگامی که شکم زمین را پاره نکنید، او خود به شما باز نمیگرداند. خدا میداند چه خزانهها و گنجهایی از اولاد آدم را در بطن حرص و آز خود مخفی کرده و از خود مخفی کرده و از خود چیزی اطلاع نمیدهد.
همین طبع در وجود انسان نیز پدیدار است که به طور فطری میل انسان به طرف سخا و ایثار نمیرود، بلکه بیشتر متمایل به گرفتن از دیگران و عدم دهش به آنان است که منجر به حرص و طمع میگردد و نیازمندی را برای انسان به ارمغان میآورد. «من» هر کسی در مقابل «من» های دیگر قرار میگیرد و گویی حفظ «من» هر کس مستلزم نفی «من» های دیگر است، یعنی آن حالت انحصارطلبی و فقط خود را دیدن و غیر از ندیدن که لازمه من طبیعی انسان است. (مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، 246)
3 -1 -2- آتش و اخلاق فطری آن
آتش به اشیاء دیگر روشنایی میبخشد، خودش روشن است و دیگر چیزها را نیز روشن میگرداند. گویا آتش ضد خاک است که او همه تن به سوی پستی است و این سراسر سرکشی و برتریجویی را میطلبد. آتش بخشی از وجود مادی انسان را نیز تشکیل میدهد. حرارت بدن که به صورت هیجان و تب بروز میکند دلیلی بر وجود آن است. به هر حال ترفع و گردن افرازی و منیت انسان در حقیقت از آتش به او ارث رسیده است. در این هم سراپا ذلت و ضلالت به نظر خواهد آمد، چون نتیجه ترفع، خود را بزرگتر داشتن از دیگران و در نگاه دیگران بزرگ جلوه دادن است. پس معنای آن جز این نیست که اگر دیگران نباشند، یا توجه دیگران به سوی بزرگی او نباشد و او را بزرگ ندانند، عمارت و ساختمان بزرگی او منهدم میشود. هدف این که تا زمانی که انسان از دام ناریت خود رهایی نیابد، همواره محتاج و ذلیل است که خاصیت احتیاج، ذلت و مسکنت است.
منیت شما با مقصود نهایی حضورتان در سیاره خاک مستقیم درگیر میشود. منیت با القاء مداوم یک نظام اعتقادی که بر خاص و استثنایی بودن شما تأکید دارد، شما را از دستیابی به این نگرش باز میدارد. (دایر، وجود متعالی انسان، 376)
3-1-3- باد و اخلاق فطری آن
فطرت باد به گونهای است که در آن خاصیت انتشار و پراکندگی وجود دارد و میخواهد که در همه جا حاضر باشد و خود را جای دهد. انسان نیز میخواهد که در هر جایی موجود و حاضر باشد و جای گیرد و هیچ جا از وجودش خالی نباشد. ولی نفس مادی او آنقدر قابل انتشار و پراکندگی نیست که در هر جا حاضر شود، لذا او خواهان شهرت و آوازه است تا مردم در هر جایی از او سخن به میان آورند و ذکر او در هر جایی وجود داشته باشد. بنابراین شهرت خواهی و جاهطلبی موجود انسان اثری از وجود باد و هوا در اوست. نتیجه و حاصل شهرت پسندی هم نیازمندی است زیرا این آرزوی انسان بدون آن کامل نمیشود، زیرا باید شخصی باشد که نام او را به دیگران برساند. این باعث میشود انسان مقاصد خویش را وابسته به دیگران بداند.
3 -1 -4 آب و اخلاق فطری آن
آب اصل و تصویر، هر دو را در خود جای میدهد، زیرا نه تنها لطیف الماده بلکه لطیف الصوره نیز هست. اگر چیزی را در آب بیندازید در قعر آب جای خواهد گرفت ولی سطح و چهره آب آنقدر صاف و شفاف است که همانند آیینه، صورت آن چیز را میتواند نشان دهد. در آفرینش آب صفت بیصبری نهفته است، یعنی در آب هیچ علامت و نشانهای دال بر اعتماد به نفس وجود ندارد. او خودش را نمیتواند کنترل کند از هر طرفی که از آن ممانعت به عمل آید میایستد و هر زمان مانع از جلویش برداشته شد روان میشود. در جسم مادی انسان نیز آب وجود دارد. پس در او نیز به طور فطری نشانی از ضبط نفس وجود ندارد. اگر چیزی در نظرش زیبا جلوه کند، دلباخته آن میشود. بر نامحرم با خیرگی نگاه میکند. اگر ساختمان زیبایی ببیند با دقت به آن نگاه کرده و آرزو میکند که مال او باشد. حاصل این نیز جز احتیاج و نیاز نیست که دلیل بر عدم قدرت انسان و عجز اوست.
یکی از مهمترین خصوصیات شکلی که اسلام به عبادت داده مسأله تمرین ضبط نفس در هنگام عبادت است. در تمام مدت نماز، خوردن - و لو یک ذره قند انسان بخواهد بخورد - نباید صورت گیرد خوردن و آشامیدن در آن ممنوع است؛ خندیدن آن را خراب میکند، گریستن برای غیر خدا، برای هر موضوعی از موضوعات دیگر خرابش میکند این یک حالت انضباط جسمی و روحی است. (مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، 191)
بخل، گرفتگی، حرص و طمع از طبع خاک، تکبر و گردن افرازی و منیت از طبع آتش، شهرت طلبی و به دنبال پیدا کردن جایی برای خود در همه جا از طبع باد و بیصبری و عدم ضبط نفس از طبع آب چهار اصل از رذایل نفس میباشد که انسان را از عوامل معنوی هم چون سخاوت و ایثار، تواضع و فروتنی، اخفاء و گمنامی و قناعت دور میگرداند.
3 -2- بعد معنوی و روحانی:
انسان که عصاره هستی است و به لحاظ هدف الهی و غایت اقصای خود به سوی محبوب و معشوق در حرکت است، قطرهای است که تنها وصول به دریای هستی را میجوید و موجی است که آسودگی خود را در لقای الهی دیده و تنها به یاد او آرام میگیرد. خلافت الهی سکویی است برای پهلو گرفتن در عندیت الهی، حشمت و جلال انسانی و سلطنت و اقتدار آدمی زمانی به کنار میآید که انسان مقام (عند ملیک مقتدر) را در آغوش آورد. (جوادی آملی، 14)
در تفکر اسلامی و بر پایه انسانشناسی اسلامی، انسان بزرگتر از آن است که در قالب صرف مادی بگنجد؛ زیرا او فقط ماده نیست. انسان واجد یک عنصر غیر مادی است، این عنصر غیر مادی چنان که مکتب اسلام به ما میآموزد همان روح الهی است. آزادی انسان، وحدت انسان و تقسیمناپذیری آن، درونی بودن تجربه حقیقت الهی انسان، خودآگاهی ذاتی انسان، مختار بودن انسان، مسئول بودن انسان، امانتداری انسان، خلافت الهی انسان، کرامت انسان و جاودانگی حیات انسان از جمله ویژگیهای بعد معنوی وجودی انسان میباشد. (هاشمیان، 202-191) در اشعار منسوب به امام علی (علیهالسلام) آمده است:
أ تزعم أنک جرم صغیر *** و فیک انطوی العالم الاکبر
(وجدی، 715/10)
3 -2 -1- ارزش و قدرت بعد معنوی انسان
در آیات قرآن، روح دمیده شده در انسان از سنخ عالم ملکوت معرفی میشود (من روحه) و به خود پروردگار نسبت داده میشود و نشان میدهد روح فراتر از سنخ مادیات است و وحی را امکانپذیر میسازد. (معرفت، 20-19) بر طبق آیات قرآن کریم، منزلت و گرامیداشت انسان وابسته به بعد معنوی و روحانی او میباشد. خداوند متعال در آیه فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ» (حجر: 29)، به فرشتگان مقربش دستور و امر میفرماید که پس از نفخ روحش در انسان و پدیداری بعد روحی و معنوی او، بر او کرنش ببرند و او را مورد بزرگداشت و تعظیم قرار دهند. آن چه سبب کرامت انسان میگردد، بعد فیزیکی و مادی او نیست؛ چنان که رسول خدا میفرماید: «إن الله لا ینظر إلی أجسادکم و لا إلی صورکم ولکن ینظر إلی قلوبکم» (نووی، 6)
جسم و کالبدی که ما در اختیار داریم و به طور رایگان به ما داده شده است، مطلقاً پیرو اوامر روح ماست و در کوچکترین چیزی از روح ما نافرمانی نمیکند. با این تفکر که این همان روح خداوندی است، انسان باید با تبعیت از برنامههای خالق و سازنده روح، مسیر صددرصد منتهی به بهشت را بپیماید. به نظر میرسد. بیان صفات مختلف مثبت و منفی از جانب خدای عزوجل در قرآن کریم در شأن انسان مانند ظلوم، جهول، کنود، هلوع، جزوع، صابر، نعم العبد، شکور، قانت و... با توجه به تعامل انسان در برآوردن خواستههای بعد والا و برتر وجودیش که همان بعد معنوی و روحانی اوست، میباشد، زیرا جسم نحیف و ریزی که در بعد معنوی اوج گرفته باشد در نزد منان متعال ارزشمند میگردد نه جسم فربه و بزرگی که به سبب دوری از معنویت، در رذایل و پستیها سقوط نموده است.
بدانکه هر ظاهری باطنی متناسب با خود دارد آن چه ظاهرش پاکیزه، باطن آن نیز پاکیزه است و آنچه ظاهرش پلید، باطنش نیز پلید است و پیامبر راستگو فرمود (همانا خداوند بندهای را دوست دارد اما کردار او را دشمن و کردار بندهای را دوست دارد اما شخص او را ناخوش) آگاه باش! هر عملی رویشی دارد و هر رویندهای از آب بینیاز نیست و آبها نیز گوناگون میباشند پس هر درختی که آبیاریش به اندازه و نیکو باشد شاخ و برگش نیکو و میوهاش نیز نیکو و شیرین است و آنچه آبیاریاش پاکیزه نباشد درختش عیبدار و میوهاش تلخ است. (امام علی، 203).
وقتی به روح الهی خود یا به عالم معنا بیشتر توجه میکنیم، دیگر تحت تأثیر خواستههای نفس خود یا دیگران نمیشویم. ما تسلیم نیروی همواره حاضری میشویم که از ما میخواهد این معنویت را حفظ کنیم که پر از سعادت است و ما تحت تأثیر رسالت نهایی خود قرار داریم، که واقعاً هدف زندگی است. (دایر، معنویت رسالت نهایی شما، 14).
روح هم قبل از هر نقل و انتقالی در بدن و هم قبل از وجود آن موجود بوده است و او در آخر هم وجود خواهد داشت چون باعث حیاط بدن، روح است پس افعال هر شخص بدون وجود روح، انجامپذیر نخواهد بود. بنابراین در هر کار، نخست روح وارد میشود و چون روح موجب حیاط است و هیچ کار بدن قبل از حیات نمیتواند انجام شود پس منتهای حیات نیز روح است و در صورتی که روح از جسم برود، جسم از کار میافتد و پوسیده میگردد.
انواع تفاضل و برتریها و احترامهای دنیوی که خود مردم به اوهام و افکار کوتاه مادی خود تراشیدهاند و مثلاً یکی را به خاطر دودمانش و یکی را به خاطر ثروتش و یکی را به خاطر مقامش از دیگران برتر میشمرند، همه از بین میرود و آن روز همه در یک صف و یک ردیف و بدون اینکه والایی نسبت به زیر دستی و غنیی نسبت به فقیری و مولایی از غلامی امتیازی داشته باشد، محشور میگردند. امتیاز تنها بر ملاک عمل است، و در این هنگام است که میفهمند در زندگی دنیا خطا کردند و به بیراهه رفتند. (طباطبایی، 547/13)
اگر کسی بویی از معنویت برده باشد میفهمد که تا انسان از قید هواپرستی آزاد نگردد، و تا طفل جان از پستان طبیعت گرفته نشود، و تا مسائل مادی از صورت هدف خارج نشود و به صورت وسیله در نیاید، سرزمین دل برای رشد و نمو احساسات پاک و اندیشههای تابناک و عواطف ملکوتی آماده نمیگردد. (مطهری، سیری در نهجالبلاغه، 240-239) چه خوب گفت آن امام همام: «ما لعلی ولنعیم یفنی، ولذة لاتبقی!» (امام علی، 328)
4- تعادل و توازن میان بعد مادی و بعد معنوی
تکامل صحیح آن است که در تمام شئون فرد مورد تربیت انجام گیرد، زیرا تکامل در یک جهت، و عقبماندگی در جهات دیگر، مایه نابودی است. هرگاه فشار و رشد و نمو، روی جنبههای مادی و غرایز نفسانی قرار گیرد و جهات دیگر زندگی او مورد غفلت واقع شود، نام این تکامل، تکامل یک بعدی و تکامل غیر صحیح خواهد بود. آن تکامل، صحیح و ضامن بقاء است که در تمتم جوانب و جهات موجود در حال رشد، انجام میگیرد و همه جهات با نظام خاصی رو به جلو گام نهند. (سبحانی، مربی نمونه، 4) ترک تمام لذایذ و تن در دادن به همه ریاضتها و شکنجهها برای وصول به نیروانا (انسان اعلی) که در مکتب بودا دیده میشود، نمیتواند فلسفه و هدف زندگی بوده و به عنوان سعادت مطلق ایده آل انسانی بوده باشد. اما اگر در این حیات غوطهور نشویم و آن را به عنوان شایستهترین گذرگاه برای حیات واقعی «وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ» تلقی کنیم در عالیترین هدف که برای من انسانی قابل تصور است گام خواهیم گذاشت. این زندگی است که میتواند فلسفه و هدف قانع کنندهای داشته باشد، نه زندگی خالی ناچیز که محصول ظریف ماده ولی غوطهور در آن است. (جعفری، فلسفه و هدف زندگی، 81-124-123)
در تفسیر نمونه (یک مسابقه بزرگ معنوی)، عنوانی است که برای قسمتی از سوره حدید از آیات 21 تا 24 در نظر گرفته شده است. (مکارم شیرازی، 372/23) این مسابقه بزرگ معنوی در تفسیر المیزان اینگونه بیان گردیده است که: «غرض این سوره تحریک و تشویق مؤمنین به انفاق در راه خداست هم چنان که تکرار امر صریح به این معنا در خلال آیاتش اشعار بدان دارد». (طباطبایی، 291/19) شاید یکی از مهمترین پیامها و زیباترین درس تربیتی سوره حدید، همین موضوع تعادل و توازن میان ابعاد وجودی جسمی و معنوی انسان میباشد. این سوره ضمن بیان این مطلب، ما را وادار به انتخاب یکی از آنها نمیکند بلکه توصیه به برقراری اعتدال میان آنها دارد. این سوره از مردمی سخن میگوید که تنها به عبادت پرداختند و در مقابل کسانی دیگر که دلهایشان به خاطر روی آوردن به کار و سرگرم شدن با دنیا، به جای طاعت و عبادت، سخت شد. این سوره روشن میسازد که هر دو گروه در اشتباه هستند و هر دویشان از راه و منهج الهی دور شدهاند.
در ارتباط با غلو و زیادهروی در مادیگری آیهای شگفتانگیز وجود دارد که لرزه بر اندام انسانها انداخته و آنها را به یاد پروردگار میاندازد. خداوند متعال میفرماید: «أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلاَ یَكُونُوا كَالَّذِینَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلُ»، بر این اساس و مطابق با غلوشان در بعد مادی، دنیا آنان را به کام خود فرو برد و نتیجهاش این شد که «فَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ» (حدید: 16) آیه بعدی چنین است که: «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا» (حدید: 17) و از آنجا که زنده شدن قلبهای مرده با ذکر الهی و پیدا کردن حیات معنوی در پرتو خشوع و خضوع در مقابل قرآن، شباهت زیادی به زنده شدن زمینهای مرده به برکت قطرات حیاتبخش باران دارد در آیه بعد میافزاید: «بدانید که خداوند زمین را بعد از مرگ آن زنده میکند». (مکارم شیرازی، 355/23) در اینکه دنبال آن عتاب رو به مؤمنان کرد، و بر قساوت قلب ملامتشان نمود این تمثیل را آورده که خدا زمین مرده را زنده میکند، تقویتی است از حس امید مؤمنان و ترغیبی است به خشوع. (طباطبایی، 333/19) این آیه بیانگر این مطلب است که وجود افراط رفته در بعد مادی میمیرد و از اصلش فاصله گرفته ولی میشود که آن را احیا نمود و در سایه یاد و ذکر خدا، دوباره آن را به اوج رساند. به هر حال، خداوند متعال افراطیان در مادیگری را به عبارت «وَكَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ» توصیف مینماید.
در رابطه با معنویت و بعد روحی و معنوی انسان نیز، منان متعال میفرماید: «ثُمَّ قَفَّیْنَا عَلَى آثَارِهِم بِرُسُلِنَا وَقَفَّیْنَا بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَآتَیْنَاهُ الْإِنجِیلَ وَجَعَلْنَا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً» (حدید: 27) تا بدینجا همه چیز مطلوب و متعادل است، اما پس از این چه میشود؟ خداوند متعال در ادامه همین آیه میفرماید: «وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایَتِهَا فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ» نتیجه ابتداع رهبانیتی که غلو در معنویت است و خداوند آن را بر آنان مقرر نکرده بود این میشود که: «وَكَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ». کلمه (فسق) به طوری که گفتهاند، از الفاظی است که قبل از آمدن قرآن معنای امروز آن را نداشت، و در این معنا استعمال نمیشد، و این قرآن کریم است که کلمه نامبرده را در معنای معروفش استعمال کرد، و آن را از معنای اصلیش که به معنای بیرون شدن از پوست است گرفته، چون وقتی میگویند: (فسقت التمره) معنایش این است که خرما از پوستش بیرون آمد، و به همین جهت خود قرآن نیز کلمه: فاسقین را تفسیر کرد به «الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ»، کسانی که میشکنند عهد خدا را بعد از میثاق آن، و معلوم است که نقض عهد وقتی تصور دارد که قبلاً بسته و محکم شده باشد، پس نقض عهد نیز نوعی بیرون شدن از پوست است. (طباطبایی، 85/10)
شایان ذکر است که پایان هر دو آیه که درباره غلو در بعد مادیات و افراط در بعد معنویات سخن میگوید، با عبارت مشابهی خاتمه یافتهاند که «وَكَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ» میباشد، زیرا خارج شدن از منهج الهی با دوری از دنیا و پرداختن به عبادت درست مانند سنگدلی و دوری از بعد معنوی، فسق اندر فسق است.
5- ویژگیهای زندگی معنوی
تاریخ بشر پر است از صحنههای غمانگیزی که بیان میکند انسان برای تحصیل آرامش به هر چیزی تشبث جسته و در هر وادی گام نهاده، و تن به انواع اعتیادها داده است، ولی غوطهوری بیشترش در این جنبهها همان و دور شدنش از آرامش همان. حال که غوطهوری در بعد مادی، انسان را سیراب نمیکند بلکه او را تشنهتر نیز میگرداند، باید جستجو نمود که زندگی با چه کیفیت و مختصاتی میتواند آرامش ا برای انسان به ارمغان آورد و اضطراب و نگرانی دائمی او را تسکین نماید. مهمترین شاخصههای یک زندگی معنوی و مملو از آرامش و طمأنینه بر طبق تحلیل قرآنی عبارتند از:
5 -1- توحید:
اولین و مهمترین ویژگی یک زندگی معنوی، این است که در آن زندگی تنها خدا عبادت و فرمانبرداری گردد. توحید یعنی این که نهایت فروتنی و فرمانبرداری در مقابل معبود و نهایت محبت نسبت به او مبذول گردد. شرک، نقطه مقابل توحید، عامل اصلی تباهیها و ناهنجاریهای فردی و اجتماعی و زمینهساز سقوط انسان از اوج ارزشهای ایمانی به سراب ذلت و خواری بوده است. شرک که ظلم بزرگ انسان در حق خدای عالم هستی و کرامت انسانی میباشد، چنین مورد نکوهش است: «إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَكَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن یَشَاءُ وَمَن یُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْماً عَظِیماً» (نساء: 48) توحید یعنی رو آوردن و تضرع و زاری نمودن به سوی خدای واحد یگانه. این یگانگی انسان را از قید و بند بتهای دروغین و جعلی دیگر آزاد و رها میسازد و انسان را در یک دایره فکری و عملیاتی محصور میگرداند که مبدأ و منشأ آفرینش همه موجودات است.
به همان نسبت که وابستگی به غیر خدا، انسان را با خود بیگانه میسازد، و به یک ماشین متحرک بیولوژی تبدیل میکند، اتکاء به خدا و نیایش به درگاه او، انسان یک بعدی و غرق شده، و فاقد حیات معنوی را از اعماق اقیانوس غفلت بیرون میکشد و او را به هوش میآورد و به خویشتن باز میگرداند. در سایه نیایش حق، استعدادهای روحی و نیروهای ملکوتی پرورش مییابند و آدمی به حقارت آرزوها و آمال بیارزش و محدود مادی، و نقایص و ضعفهای درونی خود پی میبرد. (موسوی لاری، مبانی اعتقادات در اسلام، 168-167)
2-5- اتباع:
زندگی معنوی زمانی تحقق مییابد که برنامهها و دستورالعملهای آن مطابق با فرمان و دستور خالق آن اجرا گردد. چنان چه برنامهای اجرا گردد اما مطابق با موازین برنامه و برنامهنویسان نباشد، نتیجهای در پی نخواهد داشت یا نتیجه معکوس و ناقص خواهد بود. دین مبین اسلام که از جهت نرمافزاری، برنامههایش از مدرنترین طراحیها، نیازسنجیها و واقعیتگراییها برخوردار است در صورتی میتواند زندگی معنوی را به بار آورد که پیروانش مطابق با دستورات شارع حکیم و براساس معیارهای مطروحه از سوی وی آن را عملیاتی نمایند. بدیهی است در صورتی که برنامه را به صورت مومی در دست خود به اشکال مختلف تغییر دهیم و براساس هوای نفس آن را اجرایی نماییم، نه تنها معنویت به بار نخواهد نشست، بلکه آن چه عملاً موجود میگردد، ضد معنویت و یا معنویت تحریف شده نکوهیده خواهد بود. از آنجائی که اسلام، با تسلیم شدن در برابر خدا تحقق مییابد و مظهر این تسلیم، پیروی از شریعت الهی است و این مظهر بعد از بعثت پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) تنها با پیروی کردن از شریعت اسلامی تحقق مییابد، پس لازمه این امر، اطاعت از تمام احکام شریعت اسلامی است. و چون یکی از ویژگیهای شریعت اسلامی شمولیت آن است بدین معنی که در تمام زمینههای زندگی بشری احکام خاص خود را دارد، انسان مسلمان باید در تمام عرصههای زندگی خود و در ارتباط خود با خدا و خلق خدا از احکام شریعت اسلامی پیروی کند و نباید در هیچ زمینهای فکری و اعتقادی باشد یا گفتاری و کرداری، فعل باشد یا ترک، أخذ باشد یا عطا، اقدام باشد یا بازگشت، محبت باشد یا کراهت و بالاخره هدف باشد یا وسیله، از احکام شریعت اسلامی خارج شود.
3-5 - اخلاص یا خلوص نیت:
انجام طاعات و ترک منکرات و یا به طور کلی انجام هر فعلی و ترک هرگونه نهی باید صرفاً جهت رضای خدا و قرب به سوی وی جهت رسیدن به کمال باشد. در بینش اسلامی، اعمال بدون برخورداری از نیتی الهی نه تنها هیچ پشتوانهای محسوب نمیگردد، بلکه خود عمل را نیز ضایع میگرداند. نیت آنقدر اهمیت دارد که اگر خود عمل را و نیتی که توأم با عمل است اندازهگیری کنند، جنبه نیت بر پیکر عمل رجحان دارد. (مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، 196). از نگاه قرآن و روایات، نیت نقش تعیین کننده در ارزش عمل دارد. اگر نیت نقش داشت، به طور طبیعی عقل و محاسبه عقلی و نیز انتخاب به معنای قصد همراه با آگاهی نیز در ارزش کارها نقش خواهد داشت و نمیتوان دخالت آنها در ارزش بخشی به کارها را نادیده گرفت.
خداوند متعال میفرماید: «وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاءَ» (بینه: 5) رسول مکرم اسلام نیز میفرمایند: «إنما الأعمال بالنیات و إنما لکل امرئ ما نوی:» (نووی، 46/1) زندگی معنوی هنگامی ظاهر میگردد که شائبه شخصپرستی، مقام داری، کسب مال و دارایی و شهرت نمایی در ورای هیچ کدام از اعمال رفتاری، گفتاری و ذهنی ما نباشد؛ زیرا که منجر به ریا، تملق، چاپلوسی، حقارت و تحقیر دیگران میگردد که هر کدام از این نتایج با روح معنویگری در تضاد صریح میباشد.
5 -4- وجود اشکال مختلف معنویات:
دین مبین اسلام در وضع مقررات عبادی، تنوع و کثرت را منظور نموده و بندگان را به اعمال عبادی مختلف در زمینههای قولی، فعلی، ترک و نهی، واجب و اختیاری و در اوقات مختلف شبانهروز به صورت آشکار و نهان دعوت نموده است. برخی از عبادات جنبه صرف گفتاری و قلبی دارند؛ مانند اقرار به کلمه توحید، ذکر، دعا، استغفار و اورادهای گوناگون، برخی دیگر از عبادات مانند روزه صرفاً بدنی و اعمالی هم چون زکات و صدقات، مالی - اقتصادی میباشند. جهاد بدنی و پیکار در راه خدا نیز از جایگاه وسیعی برخوردار است. به طور کلی اساس این عبادات بر دو محور اساسی رابطه انسان با خالق، و رابطه انسان با خود و با سایر مخلوقات بنا نهاده شده است. وجود چنین فرصتهای فراوان و عرصههای وسیعی سبب آن خواهد گردید که انسانها با علایق مختلف و در زمانها و مکانهای متفاوت بتواند به سیر و سلوک بپردازند، و هر مسلمانی در آن مجال و عرصهها برای برطرف نمودن عطش و عشق معنوی خویش، بتواند روح خود را صیقل دهد.
5-5 - توازن و آسانگیری:
معنویت زمانی عملیاتی میگردد که همه جنبههای زندگی را تحت پوشش قرار دهد و در عین حال مسئولیتهای سخت و بارهای سنگین که پشت انسان را خم نماید، بر دوشش نمیگذارد. حیات معنوی آنگونه که اسلام آن را طراحی نموده و مشروع گردانده، حیاتی است معتدل و هماهنگ و سازگار با همه عرصههای مادی و دنیوی زندگی. تندروی و سختگیری و تنگنظری و موضعگیریهای آنچنانی که مسلمانان حقوق خود و دیگران را زیر پا بگذارند، در آن پذیرفتنی و مورد قبول نیست. هیچگاه اسلام از پیروان خود نخواسته که انزوا و گوشهنشینی اختیار نمایند و روزها همه در روزه و شبها همهاش به قیام مشغول گردند و بعد جسمی خود را مورد آزار و ستم قرار دهند. از طرف دیگر، لازمه یک زندگی معنوی نیز آن نیست که مسلمان مانند مانویهای ایران باستان، و برهماییهای هند و بودائیان چین و راهبان دین مسیح خود را از نعمتهای پاک و بیآلایش زندگی محروم نماید. در قرآن کریم، خوردن رزق و شکر نعمت توأمان بیان گردیده: «فَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلاَلاً طَیِّباً وَاشْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِن كُنتُم إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ» (نحل: 114) دین مبین اسلام از مسلمانان میخواهد که امور دنیوی، او را از اطاعت اوامر آفریدگار باز ندارد و هرگاه مؤذن ندای (حی علی الصلاه) را سر میدهد، خود را از گیر و دار مشغولیتهای دنیوی بیرون کشد تا فروتنانه در پیشگاه با عظمت معبود خویش به عبادت و نیایش بپردازد، و نیز مسلمانان را دستور میدهد که پس از ادای نماز برای رزق و روزیجویی در زمین منتشر گردند و در عین حال جهت رستگاری، خدا را به کثرت یاد نمایند: «فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلاَةُ فَانتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِیراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (جمعه: 10)
5 -6- تداوم و استقامت:
رسول خدا فرمایش نمودهاند: «أحب الأعمال إلی الله عزوجل ما داوم علیه العبد و إن قل» با توجه به این که زندگی معنوی مسلمانان از نظر افقی یا مکانی، مدام در همه عرصههای زندگی او را همراهی مینماید، به همان صورت از نظر عمودی و زمانی نیز، در همه اوقات و احوال زندگی با او همراه و ملازم خواهد بود، و این بودن تا پیوستن و ملاقات با خداوند استمرار خواهد داشت. دیدگاه اسلام با سایر دیدگاهها که پیروان خود را به عبادت یک روز در هفته و یا کمتر از آن دعوت مینمایند و دیگر ساعتها و روزهای عمرشان را در طول هفته به مشغولیتهای شهوانی و دنیوی باز میگردند، بسیار متفاوت است. اسلام از پیروانش میخواهد که خوب باشند و این خوبی همیشگی باشد و با تمام وجود و به طور تمام و کمال وارد دین خدا گردند. در واقع در زندگی انسان مسلمان هیچ گوشهای وجود ندارد که در آن به دور از احکام شرعی عمل کند. بلکه باید در تمام وجود و هستی و تمام تصرفات خود از احکام شرعی اطاعت کند و نباید به خود اجازه دهد که در یکی از زمینههای زندگی از دایره شریعت اسلامی خارج شود. خداوند متعال نیز از مسلمانان خواهان است که: «یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ كَافَّةً» (بقره: 208) باید تصور نمود چه میشود و چه نتایج شیرینی به بار مینشیند اگر مسلمانان به همین مورد اکتفا نموده و تنها به همین رهنمود الهی توجهی ویژه و خاص مبذول بدارند و بدان جامه عمل بپوشانند. نتیجه آنچه حیات طیبه و زندگی مملو از معنویتی خواهد شد؟
6- آثار عدم تعادل در بعد مادی و معنوی
قرآن کریم، درون انسان را با حفظ اختیار او، تحت سیطره ذات مقدس ربوبی میداند و میان انسان و حقیقت او را محل حضور خدای سبحان میخواند: «وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ» (انفال: 24). خداوند با ترتیبی حکیمانه بر سراسر جان انسان، حکومت و فرمانروایی دارد. به این شکل که هرگز از ورود خیر به قلمرو حقیقت انسان جلوگیری نمیکند. اما شر و بدی را تا نهایت امکان از حریم جان انسان دور میسازد و بارها انسان را از آلودگی به دست خودش باز میدارد. اگر آدمی با این همه گرایشهای لطفآمیز خدا بیراهه را در پیش گرفت و به طغیان برخاست، نه تنها راه بازگشت او را نمیبندد، که با تشویق و ترغیب به توبه و انابه او را به سوی حق هدایت مینماید و به سمت خیر میکشاند؛ چون هستی را براساس توحید و صفا و مهر و وفا و قسط، اداره میفرماید. (جوادی آملی، 139)
هدف آشکار پایهگذاری قوانین الهی در روی زمین تنها برای بهبود آخرت نیست، بلکه دنیا و آخرت با هم، دو مرحله تکامل بخش یکدیگرند. (قطب، سید، چراغی بر فراز راه، 189) تمام مظاهر طبیعی زندگی از نظر اسلام زشت و ناپسند نیست، بلکه میتوان گفت که تمایل و رغبت به این امور که با مسیر حیات و زندگی وفق میدهد، مطابق با مشیت خدا در آفرینش زندگی است و هرچه را که اراده خدا به آن تعلق گیرد برای اینست که به کمال مطلوب خود نائل آید. در اسلام، دعوت به کامیابی از زندگی، دوشادوش با ترقی و تعالی سیر میکند و از میان آنها یک صورت معتدلی که از فحشاء و زشتی و محرومیت دور باشد بوجود میآید. (همو، اسلام و صلح جهانی، 74-73)
هنگامی که فرد دنیا را به چشم حقارت نگریست و آن را مانع کمالات روحی پنداشت، تمام توجه خود را به اصلاح و رشد روحی متوجه میگرداند تا از راه گسستن از جهان و پرداختن به عبادت، این هدف را به انجام رساند. آن گاه پیوسته روزه میگیرد، بیخوابی میکشد، نماز میگذارد، شهوت و ازدواج را تعطیل میکند چنین شخصی باید در زندان متروکی به نام صومعه یا مغاره، آنقدر بماند تا با مرگ رخت از جهان بربندد. مردم متحیر میماندند که چگونه بین این تعالیم خشک و آن نعمتهایی که خدا در دنیا خلق فرموده، هماهنگی ایجاد کنند. در نتیجه، نیروهایشان به سستی گراییده، نسلی پدید گشت که پیوسته میان واقعیت و خیال موهوم خود دست و پا میزد. این روش از نظر قرآن پسندیده نیست و هرگز هنگام یادآوری راههای مختلف زندگی، از آن ذکری به میان نیاورده است. تنها دو روش است که مورد بحث قرآن در این زمینه قرار گرفته که مسأله روگردانی از دنیا هیچ یک از آن دو نمیباشد. «فَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا وَمَا لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ» (بقره: 200) «وَمِنْهُمْ مَن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً» (بقره: 201)
پس ببینید که تنها دو مسلک است که در این آیات ذکر گردیده و سومی هم وجود ندارد؛ یکی روگردانی از آخرت و دیگری جمع دنیا و آخرت. اما انصراف از دنیا که مرام رهبانیت و انزواگزینی است، گویا از نظر قرآن ابداً ارزش بازگویی ندارد. (شلتوت، 98-97) انسان در آیین مدرن اسلامی حتی در رابطه با ظاهر و سلامتی بعد جسمی و فیزیکی خود مسئول است و باید تلاش نماید عوامل مخل سلامتی را ترک گوید و به عواملی که سبب شور و نشاط اوست دست یازد. به همین خاطر شرع مقدس اسلام جهت جلوگیری از آسیبهای جسمی و فیریکی، خوردن و نوشیدن بعضی از مواد را تحریم نموده است. این ساختمان اسرارآمیزی که بدن و جسم مینامیم، امانتی است خدایی که به ما سپرده شده، آیا این امانت نفیس مسئولیت ندارد؟ اگر مغز و اعصاب را به واسطه الکل و افیون تخدیر نماییم و جهاز هضم را مختل کنیم و در کبد تشعشع ایجاد نماییم و رونق چشم را ببریم جواب آفریننده آن را چه میدهیم؟
در جهان پیشرفته مادی امروزی، خلأ معنویت در ابعاد مختلف به صورت محسوس، عیان است. محمد قطب از آن به عنوان جاهلیت قرن بیستم نام برده و ابعاد آن را در ابعاد مختلف فساد در تصور، اجتماع، سیاست، اقتصاد، اخلاق، روابط جنسی، هنر و فساد در همه چیز تام برده و آن را جاهلیت تقدم مادی مغرور به نیرو و سرمست ترقی و تفوق نامیده است. (قطب، محمد، جاهلیت قرن بیستم، 16) هنگامی که تعالی خویشتن انسان نادیده گرفته میشود، وجود نیز منحرف میگردد، به سطح جسمانی تنزل مییابد و صرفاً تا سطح یک شیء پایین میآید. وجود انسان عاری از شخصیت میشود و مهمترین مسأله این است که فاعل به منفعل تبدیل میگردد. این مادی شدن است که در را برای به بازی گرفته شدن انسان میگشاید و برعکس. اگر قرار است کسی انسانها را به بازی بگیرد، ابتدا وی باید آنها را جسمانی کند. (فرانکل، 49)
مادیگرایی و مهجور ماندن معنویت سبب گردیده است که مجالسی با عنوان دین و معنویت نیز، مظهر رذل و پستی اخلاقی و اشباع غرایز جنسی گردد. مجالس دینی که به مناسبت اعیاد مذهبی و یا به عنوان یادبود، تأسیس میگردید، و باید در این گونه مجالس دینی، برادری و مهربانی موضوع بحث کلیسا قرار گیرد، رهبران آیین مسیح از فرصت استفاده نموده و از انواع خوشگذرانیها و لذتها بهره میبردند و کشیشها هر عمل ناشایستهای که مایل بودند مرتکب میشدند. کار پاپها به جایی رسیده بود که برای بدست آوردن پول، مقامهای روحانیت خرید و فروش میشد گاهی در معرض مزایده قرار میگرفت و برای بدست آوردن پول، بهشت را خرید و فروش کرده و اجاره میدادند. (ندوی، 259-258)
نتیجهگیری
معنویت که همان تربیت بعد معنوی و روحی در کنار بعد جسمی و فیزیکی انسان است، زندگی انسان را از ظاهر و مادیات به باطن و معنا سوق میدهد. انسان که در درونش، طبایع عناصر چهارگانه باد، آب، آتش و خاک وجود دارد، گرایش طبعی به سمت مادیات و فرار از معنویات دارد؛ زیرا خاصیت ماده و تکنولوژی نیازمندی است ولی بعد معنوی خواستار استغنا و پرواز روحانی است. بعد روحی انسان که توسط خداوند متعال و از روح متعالی آن ذات لا یزال در انسان دمیده شده است، مظهر اوج و ترقی و تعالی و ارزشمندی و کرامت انسانی است. خواسته شرع مقدس اسلام، برقراری حالتی از تعادل و توازن در میان این دو بعد وجودی انسان است. خداوند متعال، افراطگرایان در هر دو بعد مادی و معنوی را از زمره فاسقان معرفی نموده است. توحید، اتباع، خالص نمودن نیت تنها برای رضایت الهی، وجود اشکال و صور مختلف جهت رسیدن به معنویات، توازن و آسانگیری، و تداوم و استقامت از مهمترین ویژگیهای یک زندگی معنوی میباشد. افراط در معنویت سبب رهبانیت و انزوا و گوشهنشینی و در نتیجه عقبافتادگی از قافله ترقی و پیشرفت به دنبال خواهد داشت و افراط در مادیات نیز سبب خواهد گردید که تمدن حاصلش توحش گردد.
پینوشتها:
1. کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث و مدرس دانشگاه علمی کاربردی استان هرمزگان واحد پارسیان.
2. Oxford Edvanced Dictionary
منابع تحقیق :
قرآن کریم
نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم، چاپخانه سرور، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، چاپ ششم، 1382.
افرام البستانی، فؤاد، المنجد الطلاب، ترجمه بندر ریگی، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ پانزدهم، 1377.
جعفری، محمدتقی، فلسفه و هدف زندگی، تهران، انتشارات کتابخانه صدر، 1368.
جوادی آملی، حسن، صورت و سیرت انسان در قرآن، تحقیق امین دین، غلام علی، چاپ دوم، 1381.
خالدی، عبدالفتاح، آمریکا از دیدگاه سید قطب، ترجمه مصطفی اربابی، تهران، نشر احسان، 1370.
دایر، وین، معنویت - رسالت نهایی شما، ترجمه علی پناهی، تهران، نشر آسیم، چاپ دوم، 1387.
ــــ، وجود متعالی انسان، ترجمه آل یاسین، نشر هامون، چاپ پنجم، 1385.
سبحانی، جعفر، مربی نمونه، قم، نشر دانش اسلامی، 1362.
شلتوت، محمود، سیری در تعالیم اسلام، ترجمه سید خلیل خلیلیان، تهران، شرکت سهامی انتشار، چاپ ششم، 1361.
طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ترجمه محمد باقر موسوی همدانی، تهران، نشر بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، چاپ ششم، 1376.
فرانکل، ویکتور، فریاد ناشنیده برای معنا، ترجمه علی علوینیا و مصطفی تبریزی، نشر یادآوران، 1371.
قطب، محمد، انسان بین مادیگری و اسلام، ترجمه سید خلیل خلیلیان، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1360.
ــــ، جاهلیت قرن بیستم، ترجمه صدرالدین بلاغی، تهران، چاپ سوم، 1385.
ــــ، اسلام و صلح جهانی، ترجمه خسروشاهی، سید هادی و زین العابدین قربانی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، 1368.
ــــ، چراغی بر فراز راه، قم، سازمان نشر حر، بیتا.
مطهری، مرتضی تعلیم و تربیت در اسلام، تهران، انتشارات صدرا، چاپ بیست و نهم، 1376.
ــــ، سیری در نهجالبلاغه، تهران، انتشارات صدرا، چاپ هشتم، 1370.
معرفت، محمدهادی، علوم قرآنی، قم، انتشارات تمهید، چاپ دهم، 1388.
معلوف، المنجد فی اللغه، دارالمشرق، چاپ سی و پنجم، بیتا.
معین، محمد، فرهنگ فارسی دکتر معین، تهران، مؤسسهی انتشارات امیرکبیر، چاپ دهم، 1375.
مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ پنجاهم، 1385.
موسوی لاری، مجتبی، مبانی اعتقادات در اسلام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1360.
ندوی، ابوالحسن، حدود خسارت جهان و انحطاط مسلمین، قم، انتشارات پیام اسلام، چاپ هشتم، 1369.
نووی، یحیی، ریاض الصالحین من کلام سید المرسلین، ترجمه عبدالله خاموش هروی، تهران، نشر احسان، 1360.
وجدی، محمد فرید، دائره معارف القرن العشرین، چاپ چهارم، 1386.
هاشمیان، سید احمد، علم النفس از دیدگاه دانشمندان اسلامی، تهران، انتشارات دانشگاه پیام نور، چاپ چهارم 1387.
AS Hornby, Oxford Advanced Learners Dictionary of Current English, editor, croethet, Jonathan, Fifth edition, Oxford University Press, 1999.
منبع مقاله :
گروه نویسندگان؛ (1393)، مجموعه مقالات دومین همایش ملی سیره و معارف رضوی «معنویت» (جلد اول)، مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد، چاپ اول.
نظرات شما عزیزان: