داستان های امام سجاد علیه السلام : خويشتن شناسى
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 944
بازدید دیروز : 1059
بازدید هفته : 334801
بازدید ماه : 657082
بازدید کل : 11048837
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 17 / 12 / 1400

گلچین مولودی امام سجاد (ع) با  نوای محمود کریمی

یه جورایی من ساز ترانه عاشقونتم (سرود)

نغمه سر کن که جان دین آمد (مدح)

حق پرستی ، می و سبو سجاد (ع)(مدح)

ببین داره می باره نقل عشق (سرود)

این دنیا قشنگه با تو (سرود)

ذکر امیرالمومنین علیه السلام

هر که با خاک تو تطهیر کند (مدح)

من روز و شبمو تو فکر تو باشم (سرود)

ما همان یا کریم بام شما (مدح)

شب شب زین العابدینه (سرود)

گلچین مولودی امام سجاد(ع)

داستان های امام سجاد علیه السلام : خويشتن شناسى

مرحوم شيخ طوسى رحمة اللّه عليه در كتاب خود آورده است :
روزى شخصى بر امام سجّاد زين العابدين عليه السّلام وارد شد و عرضه داشت : اى پسر رسول خدا! شب را چگونه و در چه حالتى سپرى نمودى؟و اكنون در چه حالتى هستى؟
حضرت در پاسخ چنين اظهار نمود: شب را گذراندم و هم اكنون در حالتى مى باشم كه هشت چيز به دنبال من مى باشند و مرا مى طلبند:

داستان های امام سجاد علیه السلام : خويشتن شناسى

1 – خداوند متعال ، كه از من اطاعت و اجراء دستورات و انجام واجبات و وظايف را مى طلبد.
2 – پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله ، كه انجام مستحبّات و كارهاى پسنديده را از من مى طلبد.
3 – عائله و خانواده ام ، كه از من نفقه و مايحتاج زندگى خود را درخواست دارند.
4 – هواى نفس ، كه آرزوى رسيدن به خواسته هاى خود را دارد.
5 – شيطان ، كه مى خواهد مرا مطيع و فرمان بر خويش قرار دهد.
6 – دو ملك مامور الهى ، كه در همه جا و همه حالات همراه من هستند و از من صداقت و درستكارى مى خواهند.
7 – ملك الموت و عزرائيل است ، كه هر لحظه ممكن است روح و جان مرا بگيرد.
8 – و در نهايت قبر است ، كه در انتظار دريافت و تحويل بدن و جسم من به درون خود مى باشد.
سپس امام عليه السّلام افزود: اكنون حال كسى كه در چنين حالات و در مقابل چنين طلبكارانى قرار گرفته است ، چگونه مى تواند باشد.(1)
همچنين مرحوم قطب الدّين راوندى رحمه اللّه عليه – كه قبر شريفش در وسط صحن مطهّر حضرت معصومه عليهاالسّلام مى باشد – در كتاب خود آورده است :
حضرت باقرالعلوم عليه السّلام فرموده است :
روزى پدرم امام سجّاد سلام اللّه عليه سخت مريض شد و در بستر بيمارى قرار گرفت ، پدرش امام حسين عليه السّلام ضمن عيادت از او اظهار داشت : چه چيزى را اشتها دارى ؛ خواسته و نيازت چيست تا انجام دهم ؟
حضرت سجّاد عليه السّلام چنين پاسخ داد: مى خواهم تكيه گاهم پروردگارم باشد، چون كه او ناظر و شاهد احوال من مى باشد؛ و اگر مصلحت من باشد مرا عافيت مى بخشد، و من در هر حال راضى به رضايت و مقدّرات او هستم .
امام حسين به فرزندش ، زين العابدين عليهماالسّلام فرمود: احسنت ، روش ‍ تو همانند حضرت ابراهيم عليه السّلام مى باشد، هنگامى كه در شديدترين سختى هاى زندگى قرار گرفت و دشمنان او را بر بالاى منجنيق بردند تا حضرتش را در آتش افكنند، جبرئيل عليه السّلام به كمك او آمد و اظهار داشت : اى ابراهيم ! چه خواسته اى دارى ، بگو تا برآورده كنم ؟
در پاسخ اظهار داشت : من در هر حال راضى به رضاى خداوند متعال هستم ؛ و او پناهگاه و تكيه گاه من مى باشد، هرچه را او مصلحت بداند من در اختيار و تحت فرمان او هستم.(2)

1- اءعيان الشّيعة : ج 1، ص 645.

2- اءعيان الشّيعة : ج 1، ص 635، مستدرك الوسائل : ج 2، ص 148، ح 16.

منبع: ahlolbait.com

داستان های امام سجاد علیه السلام : رعايت حقّ مجلس و هم صحبت

داستان های امام سجاد علیه السلام : رعايت حقّ مجلس و هم صحبت

حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه عليهم اجمعين حكايت فرمايد:
در يكى از روزها، شخصى از مسلمان ها به محضر مبارك امام سجّاد، حضرت زين العابدين عليه السّلام وارد شد و پس از عرض سلام ، به حضرت عرضه داشت:
اى پسر رسول خدا! در فلان مجلس با جمعى از دوستان نشسته بوديم، كه شنيديم شخصى نسبت به شما ناسزا مى گفت و توهين مى كرد و در بين صحبت هاى ناپسندش گفت : علىّ بن الحسين عليهماالسّلام گمراه و بدعت گذار است .
امام زين العابدين سلام اللّه عليه ، پس از شنيدن سخنان آن شخص ، فرمود: تو حقّ مجلس و همچنين حقّ كسانى را كه با تو هم صحبت بودند، رعايت نكردى ، چون سخنانى كه در آن مجلس مطرح شده بود، امانت بود، چرا سخنان گوينده را از آن مجلس به بيرون منتقل كردى و اسرار او را فاش ‍ نمودى !؟
و تو حقّ مرا هم رعايت نكردى ، چون چيزى كه من از ديگران نسبت به خود نمى دانستم ، فاش كردى و مرا در جريان آن قرار دادى .
و سپس آن حضرت افزود: آيا نمى دانى كه چنگال مرگ همه انسان ها و نيز ما را مى ربايد؟!
و بعد از آن ، همه ما زنده خواهيم گشت و در روز قيامت محشور خواهيم شد؛ و بايد در ميعادگاه و دادگاه عدل الهى پاسخ گوى اعمال و گفتار خويش ‍ باشيم ، دادگاهى كه خداوند متعال قاضى و حاكم آن خواهد بود.
و آن گاه امام عليه السّلام در ادامه فرمايشات و نصيحت هاى خود اظهارنمود:
پس سعى كن هميشه از سخن چينى و غيبت پشت سر ديگران اجتناب و دورى كنى ؛ وگرنه همنشين سگان آتشين خواهى شد.(1)

1- احتجاج طبرسى : ج 2، ص 145، ح 183.

منبع: ahlolbait.com

داستان های امام سجاد علیه السلام : دعوت از آهو بر سفره دوستان

داستان های امام سجاد علیه السلام : دعوت از آهو بر سفره دوستان

حضرت ابو جعفر، امام محمد باقر صلوات اللّه و سلامه عليه حكايت فرمايد:
روزى پدرم؛ حضرت زين العابدين عليه السّلام به همراه عدّه اى از دوستان به اطراف شهر مدينه ، جهت تفريح و استراحت رفتند، كه من نيز با ايشان همراه بودم .
چون سفره غذا گسترانيده شد و افراد آماده خوردن طعام شدند، ناگاه آهوئى در آن نزديكى عبور كرد، پدرم امام سجّاد عليه السّلام خطاب به آهو كرد و فرمود:
اى آهو! من علىّ بن الحسين بن علىّ بن ابى طالب هستم و مادرم فاطمه زهراء عليهاالسّلام ، دختر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله مى باشد، نزديك ما بيا و با ما هم غذا شو.
آن گاه ، آهو جلو آمد و كنار سفره همانند ديگر دوستان نشست و مشغول خوردن غذا شد.
پس از گذشت لحظه اى ، يكى از افراد اشاره اى كرد و آهو را ترساند؛ وقتى آهو خواست فرار كند، پدرم اظهار نمود:
آن حيوان را نترسانيد چون كه در پناه من قرار گرفته است و سپس به آهو خطاب كرد و فرمود: نترس ، تو در پناه من هستى و كسى با تو كارى نخواهد داشت .
و آهو با آسودگى خاطر مشغول خوردن غذا شد، كه اين بار يكى ديگر از افراد دستى بر پشت آهو كشيد و آهو پا به فرار گذاشت .
پدرم امام سجّاد عليه السّلام به كسى كه دست بر كمر آهو كشيد و آن را ترساند، فرمود: تو مرا نزد آهو سبك و ضايع كردى و تو سبب شدى كه آهو از ما سلب اعتماد كند.
و سپس افزود: من ديگر با تو سخن نخواهم گفت و متوجّه باش كه براى اين حركت ناشايسته ات ضرر خواهى ديد.
و پس از مدّتى آن شخص با شتر خود به اطراف مدينه رفته بود، كه شتر او فرار كرد و مردم هر چه كردند، نتوانستند شتر او را به منزلش باز گردانند.(1)

1- إ ثبات الهداة : ج 3، ص 39 و 40.

منبع: ahlolbait.com


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی