جوان مسيحي
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 42876
بازدید دیروز : 63316
بازدید هفته : 256024
بازدید ماه : 578305
بازدید کل : 10970060
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 5 / 4 / 1400

جوان مسيحي

موهاي بلندي داشت اونارو پشت سرش بسته بود يک گيتار بلندي هم دستش بود دوستي اونو بامن آشنا کرد

مي گفت سئوالاتي از اسلام و قرآن داره جواب مي خواد.

مي گفت بابام کشيشه من با کشيشا اين سئوالات رو اول حسابي مطرح کردم جوابمو دادند الان هم مي خوام جواب قرآن رو بفهمم.
 
بهم گفت يه بار ترجمه آياتي از سوره مريم رو واسه بابام خوندم بهم گفت : پسر توهم تومسائل ديني کم کم داري وارد ميشي
 
تصور مي کرد من از کتاب مقدس براش خواندم
 
راستي اين کتاب مقدس اگه دست نخورده بود چقدر شبيه قران بود


مشکل اينه که قرآن بعد از اون اومده قرآن آخرين نسخه کتاب مقدس الهي است و کامل ترين نسخه.

******************************

 

مائده


شب قدر بود
دوتا دختر خانم حدود 15 ساله اومدم پيشم
يادم نمي ره اون خيلي آرايش هم كرده بود
هردوشون روسري داشتند
يكي شون شروع كرد صحبت كردن ، بله اين دوستم مائده تازه از كشور..... اومده ، هنوز فارسي خوب بلد نيست، خودش مي خواد باهات حرف بزنه ،
مائده شروع كرد به گفتگو ، من 15 سالمه ، از كشور.... اومدم ، پدر و مادرم اونجا زندگي مي كنن اونا اصالتا ايراني هستند ، ولي ما اونجا چيزي بنام دين نداريم ما لائيك هستيم
وقتي اومدم ايران به مادر بزرگم سر بزنم با اين خانم آشنا شدم وقتي اومدم روسري نداشتم ، پاهام هم لخت بود ، همه اينا رو از دوستم ياد گرفتم ، الان از اين طرز لباس پوشيدن خوشم اومده ، اومدم پيش شما تا بهم درباره اسلام بگي ، دلم مي خواد يه مسلمون باشم ، اما مشكلم اينه كه بعد از ماه رمضون برمي گردم كشور خودم پيش پدر و مادرم اونا دين اسلام رو قبول ندارن ، و من مطمئن هستم همه چيزايي كه اينجا بدست ميارم رو ازدست خواهم داد،
ازت مي خوام چيزايي بهم بگي كه وقتي برگشتم بتونم خودم رو حفظ كنم ، ديني رو كه باهاش آشنا شدم رو حفظ كنم!
اين اولين آشنايي ما باهم بود
اولين پيشنهادي كه بهش كردم اين بود كه اگه ممكنه بمون ايران! اولش مي گفت خيلي واسم سخته، آخه پدر و مادرم درسم زندگيم اونجاس، يه سري كتاب بهش هديه دادم ، يه سري كليات براش گفتم ، رفت يه شب ديگه اومد...
اين ماجرا گذشت سال بعد نمايشگاه قرآن بودم باز شب احيا شد، سرو كله مائده دوباره پيدا شد، خيلي خوشحال شدم ، اونم از ديدن من خوشحال بود ، بهم گفت امسال من با پارسالم خيلي متفاوت شده، من به توصيه شما موندم ايران پيش مادر بزرگم كه تنهاس ، هرچند وقت يك بار هم مي رم به پدر و مادرم سر مي زنم
درسم رو همينجا دارم ادامه مي دم ، اين امر باعث شد من يه سفر كربلا و يه سفر مكه رفتم...
امسال مائده اومد بهم سرزد ، دانشگاه مي ره ، يه دختر خانم چادري كاملا محجبه، مقيد و متدين و .....

******************************

تشرف مادر امام زمان (عج)

 

حضرت نرجس خاتون ادامه ی داستان زندگی خود را برای بشیر بن سلیمان این گونه بازگو فرمود:« چهارده روز پس از آنکه پیامبر اسلام مرا به ازدواج امام حسن عسگری علیه السلام در آورد، بار دیگر در خواب دیدم که حضرت زهرا(س)، بهترین بانوی جهان، همراه حضرت مریم و هزار حوری بهشتی، به دیدار من آمدند. حضرت مریم با اشاره به حضرت فاطمه علیهاسلام به من فرمود:«این بانو سرور زنان جهان و مادر شوهر تو است.»
به دامان فاطمه چنگ زدم و گریه‌کنان، از این که امام حسن عسگری علیه السلام از دیدار و ملاقات با من خودداری می کند، گِله و شکایت کردم. حضرت فاطمه فرمود:« تا وقتی بر دین مسیحیت هستی، فرزندم حسن عسگری به دیدار تو نخواهد آمد. خواهرم، مریم، نیز از دین و مذهب تو تبری می جوید. اگر خواهان خشنودی خدا و حضرت عیسی علیه السلام هستی و شوق دیدار امام حسن عسگری علیه السلام را در دل داری، بگو: اشهد ان لا اله الا الله و ان ابی محمداً رسول الله.»

هنگامی که این شهادتین را بر زبان جاری کردم، حضرت فاطمه مرا در آغوش گرفت، به سینه چسباند، دلداری ام داد و فرمود:« اکنون منتظر دیدار فرزندم باش. من او را به سوی تو خواهم فرستاد.»
در این هنگام از خواب بیدار شدم. تمام وجودم را شوق و انتظار دیدار امام حسن عسگری علیه السلام فرا گرفته بود.

منابع:
بحارالانوار، ج 51، ص 9 - 8 ، حدیث 12 ------------ غیبه الشیخ
 
******************************
گفتگو با ماهایا پطروسیان در مورد مسلمان شدنش
من در سالهای گذشته از دین اسلام دور نبودم، در مدارس ایرانی و مسلمان درس خوانده‌ام و دوستان مسلمان زیادی دارم. شخصا معتقدم ادیان الهی را از هم دور و متفاوت نمی‌بینم.
ماهایا پطروسیان را همه می‌شناسند. بازیگر جوان و پرشروشوری که چه در صحنه تئاتر، چه سینما و چه تلویزیون همیشه متفاوت و نسبتا قوی ظاهر می‌شود. طی روزهای اخیر برخی از سایت‌های اینترنتی و نشریات خبر مسلمان شدن این بازیگر را منتشر کردند. این نشریات نوشته بودند که این بازیگر در پی ازدواج با یک جوان مسلمان به دین اسلام روی آورده است. او همچنین به برخی از خبرنگاران گفته بود که از مدت‌ها پیش برای باقی ماندن در مسیحیت یا گرویدن به اسلام در تردید بودم که با توجه به ازدواج با یک مسلمان از این تردید خارج شده و مسلمان شدم.
حالا او با یک جوان ایرانی مسلمان که هنرمند هم نیست ازدواج کرده برای کسب اطلاعات بیشتر خبرنگار ما با او گفتگویی انجام داده‌ که می‌خوانید:

- خانم پطروسیان! خبر را تایید می‌کنید؟
بله تابستان سال گذشته به دین اسلام گرویدم و دلیلش هم این بود که همسرم یک مسلمان بود و من ترجیح دادم که مسلمان شوم.
- واکنش خانواده شما نسبت به مسلمان شدن شما چه بود؟
-واکنش خاصی نداشتند چون خانواده‌ام، همسرم را خیلی دوست داشتند ضمن اینکه خانواده‌ام، افراد متعصبی نیستند و بیش از همه برایشان انسانیت مهم است. من سال‌ها با مسلمانان در ارتباط بودم و نظر خانواده‌ام در این رابطه مثبت بود.
- از جانب هم‌کیشان خود با چه عکس‌العملی مواجه شدید؟
- الان تعداد ارامنه در ایران کم است و من هم با تعداد اندکی از ارامنه ارتباط نزدیک دارم و همان کسانی را هم که می‌شناسم تبریک گفتند و عکس العمل خاصی نشان ندادند.
- جالب است چون ارمنی‌ها دارای تعصبات خاصی هستند.
- بله، ارمنی‌ها متعصب هستند البته تعدادشان اندک است و می‌خواهند که جامعه خودشان را حفظ کنند ولی از نظر من فرق چندانی نمی‌کند چون من هم یک ارمنی بودم و الان مسلمان شده‌ام.
- تغییر مذهب چه احساسی را در انسان به وجود می‌آورد؟
- من از دین اسلام خیلی دور نبودم، و سالهاست که با این دین مانوسم در مدارس ایرانی و مسلمانان درس خواندم و دوستان مسلمان هم داشتم و با افراد مختلفی در ارتباط بودم و بیشتر با ایرانی‌های مسلمان سروکار داشتم تا ایرانی‌های ارمنی. ضمن اینکه شخصا مذاهب و ادیان الهی را از هم دور و متفاوت نمی‌بینم چون در نهایت تمام مذاهب مهم و اصلی دنیا یک حرف زده‌اند و چندان فرقی با یکدیگر ندارند.
- نظر همسرتان در مورد ادامه کار هنری شما چیست؟
- نظرشان کاملا مثبت است چون از وقتی که با هم آشنا شدیم، من بازیگر بودم. همسرم هم در خارج از کشور بزرگ شده و عقایدش نسبت به هنر مثبت است و مثل بعضی‌ها که معتقدند خانم‌ها بعد از ازدواج نباید به کار خود ادامه دهند همسرم معتقد است که باید به کارم ادامه دهم.
- پس کم کاری شما در این مدت به دلیل ازدواج بوده است؟
- نه، اتفاقا من بعد از ازدواج حضورم در سینما بیشتر شده ولی فیلم‌هایم به نمایش درنیامده است.
- زندگی مشترک چطور است؟
- خوب است و خیلی متفاوت از زندگی مجردی و مسئولیت هم سنگین‌تر می‌شود دید آدم به زندگی تغییر می‌کند و آرامش بیشتری هم پیدا می‌کند
- زمانی که مسلمان شدید نام جدید شما به چه اسمی تغییر کرد؟
- اسم من تغییر نکرد چون اسم من مسیحی نیست. ماهایا اسم شرقی است و ریشه هندی دارد و موقع مسلمان شدن هم از من نخواستند که اسمم را تغییر دهم.
- در محضر چه کسی مسلمان شدید؟
این مسئله شخصی است چون فردی که نزد ایشان اسلام آوردم فردی شناخته شده است ؛ چندان تمایلی به گفتن نام ایشان ندارم.

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: داستانها
برچسب‌ها: داستانها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی