۳. شاه نعمتالله ولی
از آتش عشق صنم دلکش ما
افتاده مدام آتشی در کش ما
پروانه پرسوخته ما را داند
تو پخته نه ای چه دانی این آتش ما
✰☆✰
عشقست که جان عاشقان زنده از اوست
نوریست که آفتاب تابنده از اوست
هر چیز که در غیب و شهادت یابی
موجود بود ز عشق و پاینده از اوست
✰☆✰
گفتم جنت گفت که بستان شماست
گفتم دوزخ گفت که زندان شماست
گفتم که سراپردهٔ سلطان دو کون
گفتا که بجو در دل ویران شماست
✰☆✰
اللّه یکی صفات او بسیاری
وز هر صفتی به عاشقی بازاری
یاری که به هر صفت ورا باشد یار
یاری باشد چو سید ما باری
✰☆✰
از جام و حباب آب می نوش
می نوش چو عارفانه و می پوش
گویی چه کنم چه چاره سازم
در راه خدا به جان همی کوش
۴. فیض کاشانی
ای حسن تو جلوهگر ز اسما و صفات
روی تو نهان در تتق این جلوات
اندیشه کجا بکبریای تو رسد
هیهات ازین خیال فاسد هیهات
✰☆✰
از عشق مجاز گویمت چیست غرض
زان چاشنی عشق حقیقیست غرض
از جلوهٔ حسن دوست در روی نکو
تعلیم طریق عشقبازیست غرض
✰☆✰
نی اهل دلی که بشنوم زو رازی
نی هم نفسی که باشدم دمسازی
کی باشد و کی که با پر و بال فنا
در عالم لامکان کنم پروازی
نظرات شما عزیزان: