ندای وحی

قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

مادران قاتل

اکبر احمدی
ندای وحی قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

مادران قاتل

مادران قاتل

زن بودن با خود الزاماتی دارد. زن بودن با خود معنایی دارد که نمی توان آنرا انکار کرد. یک زن همیشه یک مادر است حتی اگر فرزند نداشته باشد. مهربانی ، علاقه ی به کودکان ، گذشت و صبر صفات دیگری است که یک زن را زن می کند ، هرچند این روزها به بهانه ی تجدد و به روز شدن ارزش سابقش را در همجنسان من از دست داده اما هنوز هم تصویری که از یک خانم در ذهن داریم ، همان چهره ی مهربان مادر گونه اش می باشد.

 این یک موهبت بزرگ خداوند است که  بر عهده ی ما زنان قرار داده شده ، این که ما جنس لطیف هستیم و اینکه وجودمان سر شار از عاطفه خلق شده ،نه تنها نشانه ی ضعف ما نیست بلکه  نشانه ایست برای بزرگ ترین و موثرترین نقش جهان هستی که همان مادر بودن  است.

 از عروسک بازیهای دوران کودکی مان ، علاقه و عشق مان به فرزند معلوم است تا وقتی بزرگ می شویم و شیرین ترین لحظه ی زندگی مان وقتی است که فرزندمان را در آغوش می گیریم.

 نمی دانم چرا و چطور اما گاهی کارهای دنیا برعکس می شود. دلیلش این است که بیشتر صندلی های دانگاه را به دست آورده ایم ؟یا در بازار کار گوی سبقت را از آقایان ربوده ایم ؟ علتش تبلیغات غلط است یا گرفتاری ؟ فرقی نمی کند، مهم این است که  گاهی برخلاف طبیعت مان شنا می کنیم.

این روزها چیزهای عجیبی می بینیم ، زوج هایی که می گویند: می خواهیم دونفره باقی بمانیم چون بچه مزاحم است ! افرادی که مشکل مالی و غیره ندارند اما تنها یک فرزند می خواهند چون حوصله اش را ندارند و از همه بدتر مادرانی که فرزندان خود را می کشند!

 مگر می شود یک زن ، اسطوره ی مهر و عاطفه ،کسی که به پشتوانه ی احساس و عشقش ، خداوند امانتی چون یک انسان را در وجودش قرار می دهد تا او را رشد دهد و به دنیا بیاورد ، بتواند با دست خود این امانت را به قتل برساند؟ متاسفانه هر چند تلخ است اما می شود.

اگر در اخبار بشنویم که مادری فرزند خود را به قتل رسانده است ، سریع عکس العمل نشان می دهیم و می گوییم چقدر بی رحم بوده اما غافلیم از اینکه سقط خودخواسته ی جنین ، همان قتل نفس است

 قتل تنها این نیست که کودک را با چاقو بکشیم یا با گاز خفه کنیم ، فرزندی که حق حیاط گرفته است و قبل از تولد  ،این حق را از او می گیریم هم ،مقتول حساب می شود اما همه ی سقط ها چنین نیست.

سقط جنین به دو صورت اتفاق می افتد:

_ خواسته

_ناخواسته

نکلیف سقط های ناخواسته مشخص است . مادرانی که فرزندان خود را بخاطر بیماری یا سانحه از دست می دهند .اما سقط های خود خواسته خود به دو بخش تقسیم می شوند:

زمانی که ادامه ی بارداری برای مادر ضرر داشته یا جنین معلولیت دارد ، طبق نظر پزشک  این کار انجام می شود .اما صحبت ما بر سر سقط های خود خواسته ایست که بدون هیچ دلیل موجه توسط  مادر یا همکاری مادر و پدر انجام می شود.

این جمله خیلی دردناک است ، توسط مادر یا پدر و مادر ، فرزندی از بین می رود.

اگر در اخبار بشنویم که مادری فرزند خود را به قتل رسانده است ، سریع عکس العمل نشان می دهیم و می گوییم چقدر بی رحم بوده  اما غافلیم از اینکه سقط خودخواسته ی جنین ، همان قتل نفس است. انهم قتل موجودی که اجازه ی حیاط از ما گرفته اما هنوز پا به دنیا نگذاشته ،او را از بین می بریم.

 نمی خواهم بحث های شرعی و قانونی انرا بیان کنم ، تنها می خواهم به تمام مادرانی که صاحب فرزند می شوند و اسم آنرا بارداری ناخواسته می گذارند ، یاد آوری کنم اگر فرزند دارند ،نگاهی به صورت معصوم او بیاندازند . به چشمها و ابروهایش ،به دست ها و پاهایش .... موهایش را نوازش کنند و لحظه ای تصور کنند اگر برای فرزندشان اتفاقی بیافتد چه احساسی خواهند داشت. آن برگه ی آزمایش که دنیا را بر سرشان خراب کردو جواب مثبت بارداری یعنی فرزند دیگری همینطور دوست داشتنی در راه است. 

سقط جنین

درست است که وقی انتظارش را نداری ، اضافه شدن یک عضو جدید به خانواده می تواند مشکل ساز باشد و ممکن است برنامه هایت را به هم بریزد اما هر مشکلی راه حلی دارد.ترس از رزق و روزی و مشکلات آینده یعنی ما به خداوند و وعده اش ایمان نداریم .البته اگر به هیچ وجه در انتظار فرزند نیستیم، باید در پیشگیری دقت بیشتری داشته باشیم. سقط جنین یعنی کشتن پاره ای از وجودمان ..... 

البته در اینجا جنین هایی هم هستند که قربانی روابط نامشروع می شوند. نمی توان اسم  قاتل آنها را پدر و مادرگذاشت. قربانیان خاموشی که بخاطر کسب لذت نامشروع دو فرد دیگر به قتل می رسند.

 

***

وقتی به دنیا آمد فکر اینکه روزی می خواستم او را به قتل برسانم آزارم می داد.هرگاه که به چهره ی زیبایش نگاه می کردم، تصویر آن مطب زیر زینی به یادم می امد که برای کشتن او به آنجا رفته بودم . نمی دانم چه شد .شاید گرمای وجودش را درونم احساس کردم.شاید صدایش را شنیدم که مرا مادر خطاب می کند. چه خوب شد که ترسیدم.ترسیدم و او  را نگه داشتم. امروز که به من لبخند می زند باخود می گویم تمام تلاشم را خواهم کرد تا خوشبخت باشد .اوهم خدایی دارد....


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: دینی
برچسب‌ها: مطالب جالب وخواندنی،دینی

تاريخ : شنبه 12 / 12 / 1399 | 8:45 | نویسنده : اکبر احمدی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.