خطر بیدینی؛ هشداری به همه دینداران
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
قیام امام حسین علیهالسلام بر اساس قرآن
آیاتی که امام حسین(ع) در مسیر کربلا خوانده بگوییم تا معلوم شود که تمام حرکتهای اینها براساس قرآن بوده است. از دو امام حدیث دیدم که اگر از ما امامان چیزی شنیدید، بگویید: از کجای قرآن درآوردی؟ تا ما بگوییم این حرف از حدیث ما ریشهاش کدام آیهی قرآن است. از امام صادق پرسیدند: شیعه وقتی مسح سر میکشد، جلوی سرش را مسح میکشد. اهل سنت وقتی مسح میکشند، تمام سرشان را مسح میکشند. شما چرا یک گوشه را مسح کشیدی؟ امام صادق فرمود: قرآن میگوید. گفت: کجای قرآن؟ گفت: قرآن نمیگوید «و أمسحوا رؤسکم» «و أمسحوا» یعنی مسح بکشید، «رؤوس» جمع رأس است، یعنی سر. سرهایتان را مسح کنید. اگر میگفت: سرهایتان را مسح کنید، ما همه سر را دست میکشیدیم. اما قرآن فرمود: «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُم» (مائده/۶) اگر میگفت: «و أمسحوا رؤسکم» سرهایتان را مسح کنید، ما همه سر را مسح میکشیدیم. وقتی میگوید: «بِرُؤُسکُم» یعنی یک گوشه از سر، همین گوشه. این میخواهد چه بگوید؟ امام صادق میخواهد بگوید: ریشه تمام دین ما در قرآن است.
این توسلاتی که ما میگیریم وهابیها اشکال میکنند. میگویند: چرا میگویید: یا زهرا، یا حسین، یا مهدی. بگویید: یا الله! میگوییم: قرآن گفته، میگوید: کجای قرآن گفته است؟ در قرآن شش تا «یُحیِی» است. «یُحیِی» یعنی مرده را زنده میکند. سه تا آیه قرآن میگوید: «یحیی الارض» (حدید، ۱۷) یعنی خدا زمین مرده را زنده میکند. ولی سه جای دیگر قرآن میگوید: «فَیُحیی به الارض» (روم/۲۴) «به» یعنی باران فرستادیم توسط باران زمین سبز شد. «به» یعنی چه؟ یعنی خدا که کار میکند به واسطه میکند. خدا زمین را سبز میکند اما به واسطه باران، خدا مرا شفا میدهد به واسطهی ابالفضل و به واسطهی حضرت مهدی، پس توسل در قرآن هست، واسطه در قرآن هست. «یحیی به الارض»
اراده خداوند، حاکم به اسباب و علل مادی
خدا میخواهد چشمه آب دربیاورد، به موسی میگوید: «أضرب» بزن، «بعصاک الحجر» (بقره/۶۰) عصایت را به سنگ بزن، «فَانْفَجَرَت» دوازده چشمه آب بیرون میآید. خدا میتواند بدون عصا هم این کار را بکند، اما میگوید: «اضرب بعصاک» واسطه میخواهد. چوب واسطه است. جالب این است که میگویند: یک علت، یک معلول نمیتواند بیشتر داشته باشد. اگر زغال کشیدی سیاه میشود و گچ کشیدی سفید میشود، میگوید: این حرفها در مدرسه برای شما خوب است. اگر خدا بخواهد، گچ هم میتواند سفید کند، سیاه هم بکند. زغال هم میتواند هم سیاه کند و هم سفید، چطور؟ یک عصا هست، موسی یکی و عصا یکی، اما «اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَر»، «اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْر» (شعرا/۶۳) به دریا زد، خشک شد. به خشکی زد، تر شد. یعنی یک زدن و یک کار است. یک دست است، یک عصا است، یک دستور است، «اضرب، اضرب»، «اضرِب بِعَصاکَ البَحر»، «اضرِب بِعَصاک الحَجَر» وقتی خدا میخواهد، هم واسطه درست است و هم از یک علت، چند معلول درمیآید، درست است. «به» داریم یعنی خدا کارها را با واسطه میکند.
یک آیه در قرآن داریم میگوید: «وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُول» (نساء/۶۴)، «وَ اسْتَغْفِرْ لَهُن» (ممتحنه/۱۲) این هم یک آیه دیگر است. پیغمبر برای اینها استغفار کن، این برای خانمهاست. خدایا، مگر خدا نیستی؟ خودت ببخش. چرا به پیغمبر میگویی؟ تو استغفار کن. این یعنی واسطه، «وَ اسْتَغْفِرْ لَهُن» در یک جای دیگر دارد،«وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُول» اگر رسول در حق شما دعا کرد، «لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً» (نساء/۶۴) خدا شما را میبخشد. قرآن پر است از آیات توسل، من نمیدانم این وهابیها چشمشان کجاست؟ عقلشان کجاست؟ ما واسطه داریم. خدا همه کارها را باواسطه میکند. آنجایی هم که میگوید: بی واسطه، واسطهاش درونش است. مثلاً میگوییم: «تُعِزُّ مَنْ تَشاء وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاء» (آلعمران/۲۶) خدایا عزت دست توست، بله عزت دست خداست. اما «مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّهُ» (كافي، ج ۲، ص ۱۲۲) عزت دست خداست اما اگر تواضع کنی، خدا عزت میدهد. عزت دست خداست اما خدا الکی نمیدهد.
مبارزه با منکرات بزرگ، تا پای جان
امام وقتی میخواست کربلا برود، نماینده یزید در مکه گفت: من نگران هستم شما بین مردم شکاف بیافکنید. مردم الآن یک دسته یزیدی هستند، اما خواسته باشی بروی حرکتی بکنی، یک عده حسینی میشوند و یک عده یزیدی، اختلاف میافتد. این خودش یک درسی میخواهد، کجا وحدت و کجا اختلاف، کجا تقیه، باید ساکت شد و کجا باید فریاد کشید. یکوقت منکر، مثلاً یک منکر سادهای است، کسی ماه رمضان در خیابان سیگار میکشد، شما اگر به او بگویی ممکن است یک سیلی بزند، یا چاقو بزند یک برخوردی بکند و اسباب درد سر شود. اینجا اگر میدانی برای یک سیگار کشیدن یا روزه خوردن میخواهی نهی از منکر کنی و یک موجی راه میافتد، این را باید از مراجع پرسید، این جور جاها بگوییم یا نگوییم. اما بعضی جاها خود مراجع هم شهید شوند، میارزد. به دلیل اینکه امام حسین هم شهید شد. امام حسین فرمود: دارم کربلا میروم برای اینکه نهی از منکر کنم. منکر چیست؟ رژیم بنی امیه منکر است. این منکر باید حذف شود. من برای براندازی ریشهی بنی امیه میروم، کشته هم شدم، شدم. این اختلاف نیست. هر اتفاقی خوب نیست که متحد هستیم. هر اجماعی ارزش ندارد. در قرآن یک کلمه اجماع داریم. کجا اجماع کردند؟ کسی هست بگوید و جایزهاش را بگیرد؟ در قرآن یک کلمه داریم که اجماع کردند، آن هم اجماع را کج رفت، «أَجْمَعُوا» (یوسف/۱۵) یعنی برادران یوسف همه فکر کردند یوسف را چه کنیم، اتفاق آراء رأی شد که یوسف را در چاه بیاندازند. هر اجماعی ارزش ندارد. روی فلانی اجماع کردند، خوب بیخود اجماع کردند. قرآن یک کلمه اجماع دارد، این هم برای انداختن یوسف در چاه! انشاءالله یک بحثی برای شما دارم که اگر توفیق باشد میگویم که بین یوسف و امام حسین.
گفت: میترسم شما از مکه بیرون میروید، فصل حج بود. امام حسین فصل حج مکه را رها کرد و به کربلا رفت. گفت: میترسم اختلاف بیافتد. گاهی باید اختلاف انداخت، مثلاً یک جایی نشستند، همه عروسی هستند. میگوید: حالا من بلند شوم نماز بخوانم به هم میخورد. خوب به هم بخورد. عزاداری است، ما سر نماز برویم دستهی ما به هم میخورد. خوب به هم بخورد، اصلاً دسته به هم بخورد یعنی چه؟ همه دستهها به هم بخورد برای اینکه یک نماز جماعت شود. چون امام حسین ظهر عاشورا خودش سر نماز است، امام زمان هم اول عزادار است او هم سر نماز است. شما حرف حسابت چیست ظهر عاشورا سینه میزنی؟ خود آقا سر نماز است. دسته به هم میخورد. جلسه به هم میخورد. جلسه به هم بخورد.
حفظ نظام اسلامی، مهمتر از حفظ افراد و مسئولان
شخصی به نام عثمان بن حنیف رفت مهمانی که اشراف بودند و فقرا نبودند. حضرت امیر(ع) یک نامه نوشت: شنیدم شما در سفرهای بودی که پولدارها بودند و فقرا نبودند. نمیدانم در سفره چه بوده است. بهترین غذا در زمان ما کباب است. اگر چند سیخ کباب خوردی، عثمان بن حنیف که ضایع شد، هزار و چهارصد سال است به عنوان یک نماینده شکمو خراب شده است. تبعیضی، با پولدارها مینشیند و با فقرا نمینشیند. حضرت امیر نمیداند این نامهای که مینویسد، عثمان بن حنیف دیگر آبرو ندارد. برود، عثمان بن حنیف باید آبرویش بریزد که معلوم شود نمایندهی امیرالمؤمنین نباید زندگیاش اشرافی باشد. حفظ نظام مهمتر از حفظ فرد است.
حرکت امام حسین علیهالسلام از مکه، یک مانور تبلیغی
باید امام حسین وسط حج برود که مردم ببینند امام حسین میرود. دیشب هم گفتم، سوار شد تا او را ببینند. کاروان راه انداخت تا او را ببینند، روز رفت تا او را ببینند. از وسط جمعیت رفت تا او را ببینند. همه اینها میتواند ضد شود. میشد امام حسین شب برود، او را نبینند. از پشت برود و از وسط جمعیت نرود. او را نبینند. پیاده برود که نفهمند چه کسی است دارد میرود. کاروان راه انداخت، با سر و صدا. بعضی کارها باید عملیاتی باشد. حرکت امام حسین عملیاتی بود، غدیر خم هم عملیاتی بود، در غدیر خم خدا به پیغمبر نمیگوید «ان لم تبّلغ»، «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ» باید بگوید: «و ان لم تبلغ» نمیگوید: «و ان لم تبلغ» میگوید: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَل» (مائده/۶۷) وزن کلمات باید به هم بخورد، برو، اگر نروی. بخور، اگر نخوری. بنشین، اگر ننشینی، یعنی باید به هم بخورد. «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ» پیغمبر بگو: علی بن ابی طالب بعد از من است. بعد میگوید: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَل» چرا «تَفعل» میگوید؟ باید بگوید: «بلّغ و ان لم تبلّغ» میخواهد بگوید: ابلاغ غدیر خم باید مراسم و عملیاتی باشد، لذا یک مراسمی بود، فرمود: بایستید، پیرمردهایی که عقب هستند برسند. به جوانهایی که جلو رفتند، بگویید برگردند. هوا داغ بود. جهاز شتر را روی هم گذاشتند و بلندی درست کردند. صبر کنید نماز شود. یعنی یک مراسمی بود که گفت: «من کنت مولاه»، «و اِن لَم تَفعل» وگرنه میگفت: «و ان لم تُبَّلِغ». خیلی وقتها یک کارهایی را با یک عملیات میشود، مسأله کربلا باید دانشگاهی بشود.
مثلاً در دانشگاه ما، دانشکده مدیریت، یک رشته دارند آقایانی که دکترای مدیریت میگیرند به نام مدیریت بحران، مدیریت بحران یعنی چه؟ یعنی اگر بم زلزله شد، استاندار کرمان کم آورد، بعضی استانها بیایند کمک کنند و کمک فکری کنند. سیلی میآید در گرگان، کرمانشاه، ایلام، هرجا... خوزستان، ممکن است طرف در بحران قرار بگیرد. میگویند: اینجا مدیریت بحران است. باید زندگی زینب کبری درس دانشگاه کرد، مدیریت بحران حضرت زینب، بالاترین بحران تاریخ عصر عاشورا بود. حسین رفت، نیست، کشته شد. روبروی خواهرش سرش را بریدند. ابالفضل نیست. علی اکبر نیست. خیمهها سوخته شد. یک بحرانی است که یعنی کربلا را باید با نگاه مدیریت بحران نگاه کرد. چطور میشود یک رژیم را زیر و رو کرد، قدم به قدم کارهای امام حسین عنایت داشت. آیههایی که میخواند انتخابی بود. وقتی نماینده یزید در مکه دید امام حسین از مکه بیرون میرود، گفت: نگران هستم بین مردم شکاف بیاندازید، فرمود: «ْ لِي عَمَلِي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ» (یونس/۴۱) این آیه قرآن است. تو کار خودت را بکن و من هم کار خودم را میکنم. «أَنْتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ» شما از من تبرئه پیدا میکنید و من هم از شما. کار خودت را بکن و کار به این کارها نداشته باش. فضولی موقوف.
آیهی هشتم، در راه که کربلا میرود، خبر میدهند آقا حضرت مسلم سفیر شما کشته شد، صبح مردم جمعیت انبوهی بیعت کردند و غروب همه برگشتند. مسلم تنها شد و گرفتند او را کشتند. فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون» راه روشن است برایش، حضرت مسلم هم فامیل امام حسین است. هم سفیر امام حسین است. هم جوان است، هم غریب است. هم مردم کوفه به او نامردی کردند. صبح تا غروب چند ساعت کشید که هجده هزار نفر صبح بیعت کردند و هجده هزار نفر همه برگشتند. مگر میشود غدیر خم همه مردم فراموش کنند؟ بله میشود. همینطور که صبح با مسلم بیعت کردند و غروب برگشتند. انسان موجود عجیبی است و یک مرتبه عوض میشود.
خطر بیدینی
یک روز امام صادق یک حدیثی خواند هرکس خودش را بهتر بداند مستکبر است. طرف جا خورد و گفت: یعنی چه؟ یک خانم حجابدار خودش را بهتر از بی حجاب میداند. یک کسی که نماز شب میخواند خودش را بهتر از کسی میداند که نماز صبحش هم قضا میشود یا نمیخواند. از امام پرسید: این حدیث سنگین است. یعنی چه؟ هرکس خودش را بهتر بداند مستکبر است؟ فرمود: بله. گفت: حدیث سنگین است. امام گفت: یک مثال برایت بزنم، سنگینیاش تمام میشود. گفت: انسان موجودی است که یک مرتبه عوض میشود. آنوقت مثال، فرعون فوق تخصصهای سحر و جادو را دعوت کرد. اینکه میگویم: فوق تخصص، قرآن میگوید: فوق تخصص، نمیگوید: ساحر، میگوید: سحّار، بعد هم میگوید: علیم، نمیگوید: عالم، ساحر عالم نمیگوید، میگوید: «سَحَّارٍ عَلِيمٍ» (شعرا/۳۷) یعنی فوق تخصصهای سحر و جادو را دعوت کرد، گفت: آبروی موسی را با سحر و جادو بریزید. اینها گفتند: ما اگر آبروی موسی را بریزیم، مزدی هم به ما میدهی؟ «أَ إِنَّ لَنا لَأَجْرا» (شعرا/۴۱) به ما اجر و مزدی میدهی؟ «إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبِين» اگر با سحر و جادو موسی را رسوا کردیم، پک و پولی هم هست؟ «قالَ نَعَمْ» بله، پول چیست؟ «وَ إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ» (شعرا/۴۲) اصلاً کارت سبز میدهم صاف در دربار بیایید. پول چیست؟ شما جزء خاندان ما میشوید. «وَ إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ» اینها ساعت ۸ صبح مثلاً گفتند: جمع شویم. کجا باشیم؟ وسط شهر باشیم. «مَكاناً سُوىً» (طه/۵۸) یعنی وسط شهر باشد که از همه شهر دسترسی داشته باشد. کی باشد؟ چاشت باشد که مردم از خواب بیدار شده باشند. چه روزی باشد؟ روز تعطیلی باشد. «مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ» (طه/۵۹) روزی باشد مثل سیزده بدر، عید نوروز، روزی باشد که هم مردم بیکار باشند، صبحانه خورده باشند و خواب کرده باشند. دسترسی هم از همه جا به آن منطقه باشد. یعنی وسط شهر، روز تعطیلی، چاشت. بهترین زمان و بهترین مکان باشد.
جمع شدند و گفتند: چه کسی اول؟ موسی گفت: شما بروید سحر و جادو انجام بدهید. اینها با عصا و چوب و طناب و ابزاری که داشتند، ساحرها انداختند و با یک موادی، جیوه و چیزی، مشابه این چه کردند، عصا تکان میخورد، طنابها تکان میخورد. موسی دلش فرو ریخت، نکند مردم گول بخورند و فکر کنند اینها معجزه است. دلش فرو ریخت، خدا گفت: دلت فرو نریزد. الآن حل میکنم. حالا تو عصا را بیانداز. عصا را انداخت، اژدها شد و تمام عصاها و طنابها را قورت داد. تا ساحرها دیدند ابزار سحر و جادو را قورت داد. «فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ» (شعرا/۴۶) عربیهایی که میخوانم قرآن است. همه ساحرها سجده کردند. «قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِينَ» (شعرا/۴۷) «رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ» (شعرا/۴۸) نه رب العالمین، آخر فرعون میگفت: من رب العالمین هستم. نه! رب العالمین، «رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ» فرعون دید عجب! این همه کارشناس و فوق تخصص از همه مناطق دعوت کرد برای اینکه با سحر و جادو آبروی موسی را بریزند، اینها خودشان به موسی ایمان آوردند. امام صادق فرمود: انسان وجودی است که ساعت ۸ چشم به سکه فرعونی دارد. میگوید: «أَ إِنَّ لَنا لَأَجْرا» ۱۵/۸ ایمان میآورد، وقتی هم فرعون میگوید: شما را تکه تکه میکنم، «لَأُقَطِّعَنَ» یعنی قطعه قطعهتان میکنم، چطور؟ دو تا پا را قطع نمیکنم که سینهخیز بروید. دو تا دست را قطع نمیکنم که با پا بروید. دست راست پای چپ و دست چپ و پای راست. ضربدری میکشم که نتوانید بروید. گفتند: «فَاقْضِ» آیهی قرآن است. یعنی قضاوت کن و دستور بده ما را بکشند. ما را تکه تکه کنند، تو کسی نیستی، «إِنَّما تَقْضِي» فقط قضاوت و قلدری تو، «هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا» (طه/۷۲) در این دنیاست و این دنیا هم چیزی نیست. امام صادق فرمود: انسان چه وجودی است، ساعت ۸ سکه برایش بزرگ است، ۳۰/۸ کره زمین... کمک کنید برایش... چرا نمیگویید؟ بلند بگویید.
انسان وجودی است که ساعت ۸ سکه برایش مهم است و ساعت ۳۰/۸ کره زمین برایش کوچک است. میگوید: «إِنَّما تَقْضِي هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا» یعنی دنیا چیزی نیست. امام صادق فرمود: آدمی که اینطور عوض میشود، تو چه حقی داری خودت را بهتر بدانی؟ ممکن است آن بد خوب شد، خوب بد شد. شخصی داریم به نام به نظرم اسمش براء است، اگر اشتباه نکرده باشم. امام حسین به او نامه نوشت دارم کربلا میروم. در همه جبههها تو بودی. با پیغمبر بودی. با امیرالمؤمنین بودی. با برادرم امام حسن هم بودی. در چهارده عملیات رزمی شرکت کردی. الآن دارم به کربلا میروم. در این رزم آخر هم بیا. ایشان گفت: ما به مقدار لازم جبهه رفتیم، سهم ما داده شده و برای ما بس است. دیگر جبهه نرفت. امام حسین که شهید شد بر سرش زد. گفت: چهارده امتحان قبول شدم، آخرین امتحان رفوزه شدم. آدم نمیداند که فردا چه میشود.
لذا سفارش کردند وقتی دعا میخوانید نگویید: «الهی لا تکلنی الی نفسی» یعنی خدایا مرا به نفسم واگذار نکن. بگو: «الهی لا تکلنی الی نفسی طرفة عین» به اندازه یک چشم به هم زدن، آنوقت امام فرمود: نه، یک چشم به هم زدن هم زیاد است. «لا تَكِلْنِي إِلَي نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً لا أَقَلَّ مِنْ ذَلِكَ وَ لا أَكْثَر» یعنی کمتر از یک چشم به هم زدن هم مرا به خودم واگذار نکن. انسان وجود خطرناکی است. به امیرالمؤمنین گفتند: خیلی «اهدنا الصراط المستقیم» میگویی. تو که دیگر کارت درست است. فرمود: الآن درست است. فردا چه می شود؟ یک جمله همه شنیدید که وقتی پیغمبر... یعنی همه به حسب ظاهر، که پیغمبر آخر ماه شعبان به مردم گفت: توجه توجه! ماه رمضان دارد میآید. ماهی است که نفس کشیدن چنین است. قرآن چنین است.
دعا برای عاقبت بخیری، سیره بزرگان دین
ستایش، ستایش، مفصل از رمضانی که دارد میآید تجلیل کرد. مردم هم نشسته بودند و حضرت علی هم در مردم بود. بلند شد گفت: یا رسول الله بهترین کار چیست؟ فرمود: ورع! تقوا، بهترین کار در ماه رمضان چیست؟ فرمود: تقوا، بعد حضرت رسول گریه کرد. گفتند: یا رسول الله، حضرت علی چیزی سؤال نکرد. شما از رمضان تعریف کردی، پرسید: بهترین کار، شما گفتی: تقوا و ورع، گریه نداشت. گفت: نه، همین علی را در همین ماه رمضان شهید میکنند. چون ایشان بلند شد سؤال کرد، یادم افتاد که همین ماه رمضانی که اهمیت دارد، همین علی را خواهند کشت. حضرت امیر نگفت کی؟ نگفت: کجا؟ نگفت: چرا؟ فرمود: یک سؤال دارم. «أ فی سلامة من دینی» دینم سالم است؟ ما این را در کامپیوتر زدیم، دیدیم امیرالمؤمنین سه بار از پیغمبر سؤال کرد، یکبار آن زمان است که در خطبههای آخر ماه شعبان بوده به مناسبت ماه رمضان، یکبار آن بوده، در دو مرحله دیگر حضرت امیر دلواپس بود که آیا دین خواهد داشت یا دین نخواهد داشت؟ «أ فی سلامة من دینی»
در تاریخ مهمانی کدام مهمان دوازده هزار دعوتنامه برایش آمده است؟ مهمان را تلفن میکنند. کارت میفرستند، طومار میفرستند، یک نامه و دو نامه، پیغام و پسغام، دوازده هزار نامه دعوت برای امام حسین، هجده هزار نفر با مسلم بیعت میکنند همه تو زدند، مگر میشود؟ بله غدیر خم هم همه تو زدند. بله میشود. آدم عوض میشود. صبح ساعت هشت کافر بودند، از سحر و جادو میخواستند آبروی موسی را بریزند، هشت و نیم ایمان آوردند. طوری که دیگر فرعون و تهدیدهایش هیچ اثری نداشت. انسان یک چنین وجودی است. گاهی ممکن است یک بدهایی یک مرتبه خوب شوند و لذا اگر یک منکری را دیدید هفته امر به معروف و نهی از منکر است، به منکر نگو: تو گناه میکنی، بگو: تو خوبی و کارت بد است. «إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقالِينَ» (شعرا/۱۶۸) حضرت لوط نمیگفت: شما خبیث هستید. میگفت: من عمل شما را دوست ندارم و الا خودتان قابل هدایت هستید. از شما توقع نبود.
حالا برعکسش هم بگویم که چطور بد یکبار خوب میشود. یکی این بود، یکبار هم جمعی نشسته بودند، صحبت از کسی به میان آمد. همه بدیاش را گفتند، یکی گفت: کلاهبردار است. یکی گفت: دزد است. یکی گفت: آدمکش است. هرکسی یک چیزی گفت. امام صادق دید عجب جلسهای است، همه دارند برای این بد میگویند. امام فرمود: ولی ایشان اهل بهشت است. عه... نه نمازی، نه روزهای، قهرمان فسق و فجور است. فرمود: اهل بهشت است. ماندند و گفتند: سنگین است برای ما. گفت: برای شما توضیح میدهم. این جوانی که میگویید: اینقدر بد بود. یک روز در کوچهای میرفت. کنار کوچه یک نفر خوابیده بود. لنگش پس رفته بود و بدنش پیدا بود. ایشان وقتی دید بدنش پیداست، سریع رفت خانه یک ملحفه، شمل، یک پارچهی بزرگی آورد و بزرگتر از لنگ آن مرد، روی پایش انداخت و رفت. مرد از خواب بیدار شد دید، لنگش پس رفته ولی یک پارچه بزرگی روی پایش هست. گفت: خدایا نمیدانم چه کسی عیب مرا پوشانده است. هرکس این خدمت را به من کرده و من خواب بودم، دوربین نبود، شاهد نبود، فیلمبرداری نبود. خودش برای خدا یک کاری کرده و هیچکس هم نفهمیده است. خدایا هرکس این کار را کرده، عاقبتش را بخیر کن. میگفت: آن دعا مستجاب شد، و این عاقبت بخیر است. مردم از خدمت امام صادق بلند شدند منزل آن جنایتکار رفتند و گفتند: ما خدمت امام صادق بودیم، هرکسی از دوستان یک عیبی از تو گفت. امام فرمود: این اهل بهشت است گفتند: چطور؟ قصهی لُنگ و آن پارچه بزرگ را گفت. ایشان کلافه شد و گفت: عجب! در کوچه هیچکس نبود. امامان ما کارهای ما را میبینند؟ عجب! ما هرکاری میکنیم حضرت مهدی میبیند؟ عه... آنوقت من این همه جنایت کردم خدا به خاطر یک کار خوب، مرا بخشید؟ خدایی که به خاطر یک کار خوب مرا میبخشد، چرا باقی کارهایم خوب نباشد؟ عوض شد. بنابراین هیچکس نمیداند که عاقبتش چه میشود؟
یک رفیق داشتیم به نام آقای محمد خانی، رئیس سازمان تبلیغات تهران بود. میگفت: در حرم امام رضا یکبار دیدم خیلی شلوغ است، حالا چه مناسبتی بوده، دیدم سه تا از علمای درجه یک در حرم هستند. یکی آیت الله مروارید بود مرحوم شد. یکی آیت الله فلسفی بود مرحوم شد. یکی آیت الله میرزا جواد آقای تهرانی بود مرحوم شد. سه عالم درجه یک مشهد بودند. میگفت: من به مناسبت چه روزی بود اینها حرم آمده بودند. دیدم هرکدام یک گوشه از حرم هستند. گفتم: بروم یک سؤالی بکنم. رفتم نزد آیت الله مروارید گفتم: شما هشتاد سال است در علم و اجتهاد و فقه هستید، اگر یک دعای مستجاب داشته باشید، چه میکنی؟ گفت: دعا میکنم خدا عاقبتم را بخیر کند. از لای جمعیت نزد آیت الله دوم آیت الله فلسفی رفتم که اخویاش از واعظهای درجه یک است. خدا هردوی اینها را رحمت کند. آیت الله مروارید گفت: حسن عاقبت، نزد آیت الله فلسفی رفتیم و گفتیم: شما هشتاد سال در حوزههای علمیه و قم و نجف هستید، یک دعای مستجاب داشته باشید چه میگویید؟ گفت: میگویم خدا عاقبتم را بخیر کند. رفتیم نزد آیت الله میرزا آقا جواد تهرانی به ایشان گفتم، یعنی سه تا آیت الله در سه گوشه حرم، هر سه یک دعا کردند. من وقتی این را شنیدم رفتم عیادت آیت الله العظمی گلپایگانی، باز خدا رحمتش کند. گفتم: شما یک مرجع تقلید هشتاد نود ساله هستی، اگر یک دعای مستجاب داشته باشی چه میگویی؟ گفت: دعا میکنم خدا عاقبتم را بخیر کند. آدم زود بی دین میشود.
لقمه حرام آدم را به اینجا میرساند. امام حسین روز عاشورا سه تا سخنرانی کوتاه کرد. آخر فرمود: علت اینکه حرف در شما اثر ندارد شکم شما از حرام پر شده است. مال حرام، انسان زود عوض میشود. حسن عاقبت مسأله مهمی است. «والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
سؤالات این هفته:
۱- آیه ۲۴ سوره روم، به چه امری اشاره دارد؟
۱) کارهای خداوند، بدون واسطه
۲) کارهای خداوند، با واسطه
۳) کارهای بشر، با اذن خداوند
۲- آیه ۱۲ سوره ممتحته، بیانگر کدام فرمان الهی است؟
۱) استغفار پیامبر برای مؤمنان
۲) استغفار مؤمنان از گناهان
۳) آمرزش گنهکاران از اهل ایمان
۳- امام صادق علیهالسلام فرمودند: هر کس خودش را بهتر از دیگران بداند، این گونه است
۱) دوزخی
۲) بیدین
۳) مستکبر
۴- امام صادق علیهالسلام برای تغییرپذیری انسان، به چه کسانی استناد کردند؟
۱) قوم بنیاسراییل
۲) ساحران فرمون
۳) اصحاب کهف
۵- مهمترین دعای بزرگان دین در طول تاریخ چه بوده است؟
۱) عاقبت بخیری
۲) آمرزش گناهان
۳) هدایت فرزندان
نظرات شما عزیزان: