تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3717
بازدید دیروز : 8
بازدید هفته : 4132
بازدید ماه : 109498
بازدید کل : 11166349
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 11 / 6 / 1399

سخت ترین دوران امامت امام چهارم (علیه السلام)

امام زین العابدین(علیه السلام) در مدت امامت خویش، سخت ترین دوران عمر خویش را سپری نمود به گونه ای که، عقل آدمی از درک آن عاجز و ناتوان است و قلم و بیان، توانایی ترسیم عمق آن را ندارد.

حضرت در دوران امامت خویش با شش نفر از خلفای جور، معاصر بود که عبارتند از: 1- یزید بن معاویه (61 – 64 ق) 2- عبدالله بن زبیر (61-73) 3- معاویه بن یزید (مدت چند ماه از سال 64 ق) 4- مروان بن حکم (مدت نه ماه از سال 65 ق) 5- عبدالملک بن مروان (65 -86) 6- ولید بن عبدالملک (86 – 96)

دشوارترین دوران امامت امام چهارم(علیه السلام)، در زمان خلافت عبدالملک بن مروان است که مدت بیست و یک سال به طول انجامید. مورخان عبدالملک را به عنوان فردی زیرک، با احتیاط و دوراندیش، ادیب، باهوش و دانشمند معرفی می نمایند.1 او پیش از رسیدن به قدرت، یکی از فقهای مدینه به شمار می رفت. و به زهد و عبادت و دینداری شهرت داشت و اوقات خود را در مسجد با عبادت سپری می کرد به طوری که به او (حمامة المسجد) یعنی کبوتر مسجد می گفتند.2

اما به محض رسیدن به قدرت حالش تغییر یافت، محبت به دنیا و عشق به پست و مقام و ریاست، چشم دلش را کور و اعتقاد  و ایمان پوشالی او را بر باد فناء داد، و از اینجا معلوم می شود که ایمان در عمق جان او جای نگرفته بود والا با روی آوردن دنیا، تغییری در اخلاق و رفتارش ایجاد نمی شد و به گذشته ایمانی خود پشت پا نمی زد.

نقل می کنند: بعد از مرگ پدرش، مشغول خواندن قرآن بود، به محض شنیدن خبر مرگ پدر، قرآن را بست و گفت: اینک بین من و تو جدایی افتاد! و دیگر با تو کاری ندارم.3

عبدالملک، در دوران ریاست خود به جنایات فجیعی دست زده و با این اقدامات غیر انسانی، لکّه ننگی در تاریخ اسلام از خود برجای گذاشت.

سیوطی و ابن اثیر می نویسند: در طول تاریخ اسلام، عبدالملک نخستین کسی بود که خیانت ورزید، و نخستین کسی بود که مردم را از سخن گفتن در حضور خلیفه منع کرد و نخستین کسی بود که از امر به معروف جلوگیری کرد.4

عبدالملک دو سال پس از شکست عبدالله بن زبیر در مکه (در سال 75 هجری) در جریان سفر حج وارد مدینه شد و ضمن سخنانی خطاب به مردم چنین گفت: من نه همچون خلیفه خوار شده(عثمان)، نه همچون خلیفه آسانگیر(معاویه) و نه مانند خلیفه سست خرد(یزید) هستم، من این مردم را جز با شمشیر درمان نمی کنم، شما از ما کارهای مهاجران را می خواهید، اما مانند آنها رفتار نمی کنید (ما را به تقوا می خوانید و خود به آن عمل نمی کنید) به خدا سوگند از این پس هر کس مرا به تقوا امر کند، گردن او را خواهم زد.5

سیوطی و ابن اثیر می نویسند: در طول تاریخ اسلام، عبدالملک نخستین کسی بود که خیانت ورزید، و نخستین کسی بود که مردم را از سخن گفتن در حضور خلیفه منع کرد و نخستین کسی بود که از امر به معروف جلوگیری کرد

او روزی به سعید بن مسیب گفت: چنان شده ام که اگر کار نیکی انجام دهم خوشحال نمی شوم و اگر کار بدی از من سر زند، ناراحت نمی شوم.6

عبدالملک در زمان ریاست خود، افراد جنایتکار و خونخواری را در مناطق مختلف اسلامی به عنوان حاکم نصب کرد، آنها با زور و قلدری با مردم رفتار کرده و به دلخراش ترین جنایات دست خود را آلوده ساختند.

افرادی چون حجاج در عراق، مهلب در خراسان و هشام بن اسماعیل در مدینه که همانند عبدالملک سفاک و بیرحم بود و شیعیان را مورد اذیّت و آزار و شکنجه قرار می دادند.

از میان این افراد ستمگر، حجاج در ظلم و ستم و جنایت گوی سبقت را از بقیه ربوده بود، به گونه ای که در تاریخ اسلام، جنایات وحشیانه او مشهور است.

 

گوشه ای از جنایات فجیع حجاج علیه شیعیان

امام سجاد(ع)

پس از شکست عبدالله بن زبیر توسط حجاج، عبدالملک او را به مدّت دو سال به عنوان حاکم حجاز (مکه، مدینه و طائف) منصوب کرد.

او در مدینه به جنایات فجیعی دست زد که از شنیدن آنها قلب هر انسان مؤمنی به درد می آید، در تاریخ آمده است که حجاج در مدینه گردن گروهی از صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله) را که از بزرگان مدینه بودند را زد، افراد نامداری چون(جابر بن عبدالله انصاری، انس بن مالک، سهل بن ساعدی و ...) و جمع دیگری را به قصد خوار کردن آنان، داغ نهاد به این بهانه که آنها کشندگان عثمانند.

او هنگام ترک مدینه، سخنان بسیار زشت و زننده ای به زبان آورده و به ساحت مقدس پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله) اهانت کرد.

در تاریخ آمده است که او چنین گفت: (خدا را سپاس می گویم که مرا از این شهر بزرگ بیرون می برد. این شهر از همه شهرها پلیدتر و مردم آن نسبت به امیرالمؤمنین(عبدالملک) حقه بازتر و گستاخ ترند. اگر سفارش امیرالمؤمنین نبود، این شهر را با خاک یکسان می کردم، در این شهر جز پاره چوبی که منبر پیامبر خوانند و استخوان پوسیده ای که قبر پیامبر می دانند، چیزی نیست).7

بعد از مکه و مدینه، عبدالملک او را حاکم عراق کرد، تا از این طریق بتواند با ایجاد رعب و وحشت در دل مردم، پایه های حکومت ظالمانه خود را تحکیم بخشد.

عبدالملک دو سال پس از شکست عبدالله بن زبیر در مکه (در سال 75 هجری) در جریان سفر حج وارد مدینه شد و ضمن سخنانی خطاب به مردم چنین گفت: من نه همچون خلیفه خوار شده(عثمان)، نه همچون خلیفه آسانگیر(معاویه) و نه مانند خلیفه سست خرد(یزید) هستم، من این مردم را جز با شمشیر درمان نمی کنم، شما از ما کارهای مهاجران را می خواهید، اما مانند آنها رفتار نمی کنید (ما را به تقوا می خوانید و خود به آن عمل نمی کنید) به خدا سوگند از این پس هر کس مرا به تقوا امر کند، گردن او را خواهم زد

وقتی وارد کوفه شد، به صورت فردی ناشناس با سر و صورتی پوشیده به مسجد آمد، صف مردم را شکافته و بر فراز منبر نشست و مدتی طولانی خاموش ماند. در بین مردم زمزمه در گرفت که این کیست؟! یکی گفت: او را سنگسار کنیم، گفتند: نه،صبر کن ببینیم چه می گوید؟ وقتی همه ساکت شدند حجاج، روی خود را باز کرد و در آغاز سخن گفت:

(مردم کوفه! سرهایی را می بینیم که چون میوه ی رسیده، وقت چیدن آنها فرا رسیده است و باید از تن جدا شود و این کار به دست من انجام می گیرد، و خون هایی را می بینیم که میان عمّامه ها و ریش ها می درخشد...)

این سخنان تهدید آمیز را همچنان ادامه داد تا اینکه مردم دیدند، سنگریزه از دست مردی که می خواست او را سنگسار کند، بی اختیار به زمین افتاد.8

حجاج در بصره نیز، جنایات وحشیانه ای مرتکب شد که با آن جنایات صفحات تاریخ را سیاه ساخت، به گونه ای که قلب هر خواننده ای از مطالعه آن، محزون و غمگین می شود.

طبق آنچه در تاریخ نقل شده است او وقتی به بصره آمد، به همراه سپاهیان خود، وارد مسجد شد، و با ترفند و نقشه ای شیطانی، مردم مظلوم را مورد حمله قرار دادند و آن مردم بی پناه وقتی چنین وضعی را دیدند، به بیرون مسجد هجوم آوردند، اما هر کس پای از درِ مسجد بیرون گذاشت، سر از بدنش جدا شد و لذا فراری ها مجبور شدند به مسجد برگردند و در آنجا نیز مجدداً مورد حمله قرار گرفتند و کشته شدند، به گونه ای که جوی خون تا درِ مسجد و بازار سرازیر گردید. مسعودی می نویسد: حجاج بیست سال، فرمانروایی کرد و تعداد کسانی که در این مدت با شمشیر دژخیمان وی یا زیر شکنجه جان سپردند، صد و بیست هزار نفر بود! و این عده غیر از کسانی بودند که ضمن جنگ با حجاج به دست نیروهای او کشته شدند. 9

 

نوشته مهدی صفری – گروه دین و اندیشه تبیان


1- الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج4، ص520

2- سیره پیشوایان، ص242

3- تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص217

4- همان، 218؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج4، ص522

5- زندگانی علی بن الحسین، دکتر شهیدی، ص98

6- سیره پیشوایان، ص243 و 244

7- تاریخ تحلیلی اسلام، دکتر شهیدی، ص182

8- همان، ص184

9- سیره پیشوایان، ص247 و 248

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه محرم حسینی
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی