عدم تعارض در آیات قرآن

ندای وحی

قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

عدم تعارض در آیات قرآن

اکبر احمدی
ندای وحی قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

عدم تعارض در آیات قرآن

«افلا یتدبرون القرآن و لو كان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافاً كثیراً» (نساء / 82)

ترجمه: آیا درباره قرآن نمی‌اندیشند كه اگر از ناحیه غیر خدابود اختلافات فراوانی در آن می‌یافتند.
بعضی شبهه می‌كنند و می‌گویند آیات قرآن كریم در مواردی با یكدیگر تعارض دارند، بدین صورت كه خداوند یك كار و فعل را گاهی به فعل كار نسبت می‌دهد، و گاهی می‌گوید كار آن فاعل است ولی با اذن خداوند است، و گاهی نیز می‌فرماید: این كار، فعل آن فاعل نیست بلكه كار خداوند است.
به طور مثال در موضوع قبض ارواح و توفّی انفس، در آیه‌ای می‌فرماید: «فكیف اذا توفتهم الملئكه یضربون وجوهم و ادبارهم» (محمد / 27) یا این كه می‌فرماید: «قل یتوفكم ملك الموت الذی و كلّ بكم» (سجده / 11) در این گونه از آیات، قبض ارواح نیكان و بدان را به فرشتگان و ملك الموت نسبت می‌دهد.
در آیات دیگری این فعل، ‌به ملائك نسبت داده شده با این وصف كه آنان رسولان الهی هستند و به اذن او جان مردم را می‌گیرند مانند (حتی اذا جاء احدكم الموت توفته رسلنا و هم یفرّطون) (انعام / 61).
و در نهایت در آیات دیگری با ظرایف كلامی، قبض ارواح را به خود نسبت می‌دهد: «و هو الذی یتوفاكم باللیل» (انعام / 60) یا این كه «الله یتوفی الانفس حین موتها» (زمر / 42).
این تفاوت ها در سراسر آیات قرآن به چشم می‌خورد، مثلا در یكی از آیات خطاب به رسول خود می‌فرماید:
«و ما رمیت اذ رمیت و لكن الله رمی» (انفال / 17) یعنی آن گاه كه تو ای رسول ما تیر انداختی، ‌تو نبودی بلكه خدا بود كه تیر انداخت. در این آیه در عین حال كه تیر اندازی را به آن حضرت نسبت می‌دهد (اذ رمیت) آن را با عبارت (و ما رمیت) و نیز (و لكنّ الله رمی) از آن حضرت نفی می‌كند.
مشابه این تفاوتها در مسئله اعجاز پیامبران الهی هم آمده كه گاهی به طور مطلق به خود آنها بدون تقیید به اذن خدا نسبت داده شده است و گاهی به آنها همراه با اذن خداوند و گاه نیز حصر در خداوند شده است.
اكنون سؤال و اشكال در این است كه آیا این تفاوتها و اختلاف و تعارض درونی آیات قرآن نیست؟
پاسخ شبهه آن است كه خدای سبحان بر اساس نظام علّی و معلولی، هر موجودی را كه می‌آفریند، اثر ویژه‌ای را نیز به او می‌دهد و این اثر برای او حقیقی است و اسنادش به آن موجود، اسنادی حقیقی است. یعنی آتش واقعا می‌سوزاند و یخ حقیقتاً خنك می‌كند و دیگر موجودات نیز همگی آثار واقعی خاص خود را دارند، امّا در عین حال كه اثر هر موجودی مربوط به خود اوست، همه این موجودات عوامل و كارگزاران خدا و مجرای ربوبیت مطلقه رب العالمین و وجهی از وجوه فعلیه و اسمی از اسمای فعلیه خدایند. نه این كه موثراتی باشند مستقل كه اثردهی آنها در عرض ربوبیت الهی باشد، زیرا فرض صحیح ندارد كه ربوبیت خداوند نامحدود باشد و در عین حال، در كنار این ربوبیت مطلقه و نامحدود، اشیاء و مخلوقاتی باشند كه تحت این ربوبیّت مطلقه نباشد و در وجود خود و اثر گذاری خود مستقل باشند. اگر ربوبیّت خداوند نامحدود است، دیگر جایی نمی‌ماند كه خالی از ربوبیت حق باشد و موجود دیگری آن را پر كند.
با این تحلیل، آن چه را كه با نظر ابتدایی مستقل می‌پنداشتیم، با نظر دقیق عقلی، غیر مستقل و وابسته به ربوبیت الهی می‌یابیم در این صورت همه موجودات وجه الله و جُندالله و سپاه و ستاد و مردات و مجلای او هستند: «للهُ جنودُ السموات و الارض» (فتح / 4). هیچ چیزی در جهان نیست جز این كه مأمور ذات اقدس الهی است.
البته خدای سبحان از طریق اسباب، ربوبیت خود را اعمال می‌كند، در این باره حضرت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: «ابی الله ان یجری الاشیاء الّا باسبابها» (بحار، ج 2، ص 90) یعنی سنت خداوند بر آن است كه افعال و اشیاء را به وسیله اسبابشان به جریان بیندازد. و از این جهت است كه خداوند در عین آن كه فعل واثری را به فاعل آن نسبت می‌دهد، استقلال را از آن سلب كرده، خود را تنها فاعل جهان معرفی می‌كند.[1]
معرفت نفس، راهگشای معارف
نمونه این مسئله را می‌توان به وضوح در نفس خود دریافت كه «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» (غرر الحكم، ج 5، ص 194) شناخت نفس و روح انسان، در بسیاری از معارف الهی راه گشاست و بلكه بهترین راه شناخت اسمای جلال و جمال الهی همان معرفت نفس است.
انسان دارای قوای تحریكی و ادراكی بی‌شماری است. هم حواس ظاهری دارد و هم حواس باطنی، و هم نیرویی كه این حواس را تعدیل می‌كند. اكنون اگر فعلی را یكی از قوای انسانی انجام داد و اثری از آن قوه صادر گردید، در عین حال كه آن فعل و اثر، مستند به آن حسّاسه و قوه است، مستند به خود انسان نیز هست، یعنی اگر به عنوان مثال گفته شود كه چشم شخص می‌بیند، در عین حال گفته می‎شود كه خود شخص می‌بیند، و این هر دو نسبت درست و صحیح است، زیرا هر اثری كه مربوط به قوه‌ای از قوای نفس انسان است، در حقیقت مربوط به خود نفس هم هست، چون نفس است كه مدیر و مدبر آن قواست.
البته قوای نفس غیر از اعضای بدن است، و چشم و گوش بدن، غیر از قوه باصره و سامعه است. آن چه با نفس انسان بدون واسطه ارتباط دارد و از شئون او محسوب است همان سامعه و باصره است كه گوش و چشم جسمانی، از ابزار آنهاست. بنابراین، ممكن است كاری را به دو فاعل نسبت داد و هر دو نسبت درست باشد ولی به شرط این كه دو فاعل، در عرض یكدیگر نباشند، بلكه یكی در طول دیگری و در احاطه او باشد، مانند روح انسان كه محیط و مدیر و مدبّر قوای خود است.
از این رو اگر خدای سبحان فاعلیّت آثار خاص را گاهی به خود اشیای مخصوص، و گاهی به خودش نسبت می‌دهد مانند نسبت فعلی است كه گاهی به یكی از قوای نفس نسبت می‌دهیم و گاهی می‌گوییم، فلان قوه نفس با تدبیر نفس این كار را می‌كند و گاهی می‌گوییم خود نفس این كار را می‌كند... .
بنابر آن چه گذشت، تفاوت تعابیر در آیات، در كمال هماهنگی صورت پذیرفته است و شبهات ناظر به اختلاف و تنافی آیات در اثر عدم تعمق در آیات الهی و معارف قرآن كریم است... .[2]
به عبارت دیگر، تعارض حقیقی میان آیات قرآن وجود ندارد، چرا كه سخن خداست، و در سخن خدا تعارض معنی ندارد، بلكه بعضی گویای بر بعض دیگر است و بعضی دلیل و شاهد بر بعضی دیگر می‌باشد... .
بنابراین، آن چه از تعارض در آیات به نظر قاصر ما می‌آید، تعارض ابتدایی و ظاهری است،‌كه یا اساساً توهمی، بیش نبوده است... . و یا از ظواهر دو دسته آیات ناشی می‌شود كه میان آنها جمع عرفی با توجه به خصوصیات قرآن وجود دارد كه دارای محكم و متشابه، مطلق و مفید، عام و خاص، مجمل و مبین، ناسخ و منسوخ، حاكم و محكوم، وارد و مورود و غیره می‌باشد و باید محكم اصل قرار گیرد و ظواهر متشابه متناسب با معانی لغوی و كاربرد عرفی و وجوه مختلف كاربرد در قرآن و محتوای آیه محكم معنی شود. و در موارد دیگر نیز دلیل مقید، خاص، مبین، ناسخ، حاكم وارد و غیره اصل قرار می‌گیرد و آیات مقابل آنها در پرتو اصلشان معنی می‌گردد، كه شمول دلیلِ مطلق و عام، محدود و شمول محكوم، محدود یا توسعه، و ابهام مجمل، مرتفع، و زمان عمل به منسوخ، منتفی، و زمان عمل به مورود، مقید به عدم تحقق موضوع دلیل وارد می‌گردد.مثال: 1. آیه (الی ربّها ناظره) در سوره قیامت متشابه است كه در پرتو آیه محكم (لا تدركه الابصار و هو یدرك الابصار) در سوره انعام معنی می‌شود كه مقصود یا نظر به رحمت خداست و یا رؤیت قلبی نه بصری را نظر دارد.
2. آیه مطلق یا عام: «... و لكن یضل من یشاء و یهدی من یشاء» (نمل / 93) در نظر ابتدایی جبر الهی و عدم اختیار انسان در امر هدایت و ضلالت را مطرح می‌كندكه در پرتو آیه مقید (بقره / 26) و نظائر آن معلوم می‌گردد كه مقصود ضلالت از پس فسق ظلم و كفر است كه با اختیار از انسان سرزده است.
(یضل به كثیرا و یهدی به كثیرا و ما یضل به الا الفاسقین) (بقره / 26)، و یا «انّ الله لا یهدی القوم الظالمین» (انعام / 144). این آیات در واقع از سخن قطعی خدا سخن می‌گوید كه در برابر اعمال اختیاری انسان، مطرح می گردد.[3]
[1] . ر.ك: معارف قرآن، مصباح یزدی، انتشارات در راه حق، قم، 1368، ج 1 و 3، ص 451.
[2] . تفسیر موضوعی قرآن كریم، ج 1، ص 169، حضرت آیت الله جوادی آملی، چاپخانه اسوه، چ اول، بهار 1378.
[3] . با تلخیص از كتاب تدبر در قرآن، ولی الله نقی پور، ص 311، انتشارات اسوه، 1374؛ و ر.ك: البیان، آیت الله خویی، انتشارات دانشگاه آزاد، 1375، ترجمه از محمد صادق نجمی، ج 1، ص 150.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: معارف قرآن
برچسب‌ها: معارف قرآن

تاريخ : چهار شنبه 17 / 4 / 1399 | 4:0 | نویسنده : اکبر احمدی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.