برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
تو خوشبختـــی ،چون خدا را داری وقتے او را داری دلــــت از همه جا آسوده است نگاهــت مهربان اســت وفایــت ماندگار اســت پــس تو خوشبخـــــتی چـــون خدا را داری
کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد... ندا آمد بر در خانه ام بیا، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم... وقتی بر در خانه اش رسیدم هر چه گشتم در بسته ای ندیدم!! هر چه بود باز بود... گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم؟؟؟؟ ندا آمد: این را گفتم که بیایی... وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم! کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک...
روزی که مجبور بشیم زمین رو تخلیه کنیم، من روی سیّارهی مسکونی جدید،عطرفروشی میزنم و از دلتنگی آدما کاسبی میکنم.
عطر خاک بارونخورده میفروشم
عطر چمن کوتاهشده
عطر زعفرون و برنج
عطر بازار خشکبار و ادویه
بوی اقاقیا توی کوچهها، تو فصل بهار
و من فكر كردم كه حالا كه اين عطرها به دفعات به طور رايگان در دسترسم هستند ، زندگى رو آسون تر بگيرم و ازشون استفاده كنم
مخصوصا عطر آدمهايى كه نمى دونيم تا كى مجال بودن در كنارشون را داريم
متن زیبا درباره خدا
یک شمش آهن را در نظر بگیرید که ارزش آن 5 دلار است.
اگر از این شمش آهن در کوره آهنگری، نعل اسب بسازید، ارزش آن 10 دلار خواهد شد.
چنانچه همین شمش را به یک کارگاه سوزن سازی بدهیم، بهای سوزن های ساخته شده به3285 دلار بالغ می شود.
ولی اگر این شمش را به یک کارخانه ساعت سازی بدهیم. قیمت فنرهای ساعتی که نهایتا از آن ساخته می شود 250000 دلار خواهد شد.
در واقع، تفاوت ارزش ایجاد شده بین 5 دلار و 250000 دلار است.
شما با خودتان چه می کنید؟
از خودتان چه می سازید؟
چهقدر به ارزشتان اضافه میشود؟
متن زیبا و احساسی
در زندگی از چیزهای زیادی میترسیدم و نگران بودم ؛ تا اینکه آنها را تجربه کردم و حالا ترسی از آنها ندارم
از تنهایی میترسیدم ؛ یاد گرفتم *خود را دوست بدارم
از شکست میترسیدم ؛ یاد گرفتم *تلاش نکردن یعنی شکست
از نـفرت میترسیدم ؛ یاد گرفتم *به هر حال هر کسی نظری دارد
از درد میترسیدم ؛ یاد گرفتم *درد کشیدن برای رشد روح لازم است
از سرنوشت میترسیدم ؛ یاد گرفتم *من توان تغییر آن را دارم
از گذشته میترسیدم ؛ فهمیدم گذشته توان آسیب رساندن به من را ندارد
و در آخر از تـغيير میترسیدم ؛ تا اینکه یاد گرفتم ؛ حتی زیباترین پروانه ها هم قبل از پرواز کرم بودند ؛ و تغییر آنها را زیبا كرد....
متن کوتاه زیبا و جالب
کاش می شد تمامِ آدم های غمگین و تنهایِ جهان را در آغوش کشید ، برایشان چای ریخت ، کنارشان نشست و با چند کلامِ ساده ، به لحظاتشان رنگِ آرامش پاشید و حالشان را خوب کرد .
کاش می شد این را قاطعانه و آرام در گوشِ تمامِ آدم ها گفت ؛
که غم و اندوه ، رفتنی است و روزهایِ خوب در راه اند ،
که حالِ همه مان خوب خواهد شد ...
متن کوتاه زیبا جدید
از خدا پرسیدم:
خدایا چطور میتوان بهتر زندگی کرد؟
خدا جواب داد: گذشته ات را
بدون هیچ تاسفی بپذیر،
با اعتماد زمان حالت را بگذران،
و بدون ترس برای آینده آماده شو!
ایمان را نگه دار و
ترس رابه گوشه ای انداز،
شک هایت را باور نکن
وهیچ گاه به باورهایت شک نکن...
زندگی شگفت انگیز است؛
فقط اگر بدانید که چطور زندگی کنید...
متن زیبا و احساسی
گاهی دلت میخواهد از دید بعضی آدم ها پنهان بمانی
آدم هایی که مدام توی زندگیت سرک می کشند
و با ژست صمیمیت
داشته هایت را می شمرند
احساساتت را خط کشی می کنند
اشتباهاتت را سرزنش می کنند
به چیزهایی که خود ندارند حسادت می کنند
دست می گذارند روی نقطه ضعف هایت و آن را بزرگ و بزرگتر می کنند
و هر کاری که لازم باشد می کنند
تا تو را کوچک و بی رنگ و کدر نشان دهند
فریب ظاهرشان را نخور
این آدم ها " آینه " نیستند، " شیشه خرده " اند
متن زیبا در مورد زندگی
حواسمان هست به اين رك بودن ها؟!
حواسمان نيست که چه راحت با حرفی که در هوا رها ميکنيم
چگونه يک نفر را به هم ميريزيم!
چند نفر را به جان هم مي اندازيم!
چه سرخوردگي يا دلخوری هايی به جاي ميگذاريم!
چقدر زخم ميزنيم...!
حواسمان نيست؛ که ما ميگوييم و رد ميشويم و ميگذاريم به پای رک بودنمان...
اما يکی ممکن است گير کند!
بين کلمه های ما... بين قضاوتهای ما...
بين برداشت های ما...
دلی که ميشکنيم ارزان نيست...
متن زیبا کوتاه
چنان زندگی را سخت گرفته ایم گویی سال ها قرار است باشیم!
کاش یاد بگیریم، رها کنیم، بگذریم گاهی باید رفت...
دل به ساحل نبندیم، باید تن به آب زد...
ما به آرزوهایمان یک رسیدن بدهکاریم...
زندگی کوتاه است!
شاید، فرصتی نیست تا عکسی شویم یادگاری بر روی طاقچه ای که هر روز گردگیریمان کنند!
پس در لحظه زندگی کنید و شاکر داشته هایتان باشید
متن زیبا و احساسی
خيلی وقت ها ديگران میتوانند خوب و صميمی زندگی کنند اگر ما حرف اضافه نزنيم.
سه سال از زندگی زوج جوان ميگذرد عمه ميگويد: چطور قابلمه هايت اينقدر زود خش برداشته؟! شوهر بعدا زنش را توبيخ میکند که چرا مادرت برایت جهيزيه جنس خوب نخريده ؟!
يکی به شوهر می گويد: چطور اينهمه مدت با اخلاق تند همسرت ساخته ای؟!
شوهر پس از شنيدن اين سوال زنش را تحمل نمیکند و کارش با او به دعوا و مرافعه می کشد. به زن می گويند چقدر شوهرت شب ها دير به خانه می آيد؟!
زن پاپيچ شوهر میشود و شکاکانه میپرسد اين وقت شب کجا بودي؟! و اين شکاکيت کاذب همچون پتکی اعصاب و روان خانواده را له میکند.
بياييد اينقدر از هم سوال نپرسيم، حرف اضافه نزنيم، توصيه های شخصی نکنيم!!!!!
نپرسيم همسرت کو؟
چرا تنها آمده ايی؟
چرا هنوز بچه ندارید؟
چرا دومی را نمیارید؟
چرا درست غذا به بچه ات نمیدی کوچولو مونده؟
اين مانتو را چند سال قبل خريدی؟
شوهرت چقدر حقوق می گيرد؟
دستپخت همسرت خوب است يا نه؟
پدر زنت چند ميليون جهيزيه داد؟
خانه تان چند متر است؟
حرف اضافه، زندگی ديگران را خراب میکند ...
پس حواسمان را جمع کنيم که کم، درست و به موقع حرف بزنيم. واقعا خیلی چیزها به ما مربوط نیست.