تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1791
بازدید دیروز : 8
بازدید هفته : 2206
بازدید ماه : 107572
بازدید کل : 11164423
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 14 / 4 / 1394

(شهود) ((شب قدر)) يا ((ليلة القدر)) مشهورترين نام اين شب است. مفسران درباره اينكه چرا اين شب را ((شب قدر)) گفته اند و ((قدر)) به چه معناست، سه معنا را انتخاب كرده اند:

1- قدر = شرف و منزلت
((مرحوم طبرسى)) گويد: ((از آن رو به اين شب، قدر گفته اند كه داراى شرف و پايه اى بلند و شانى عظيم است. مثل اينكه گويند: مرد داراى قدر؛ يعنى داراى شرف و منزلت. چنان چه قرآن مى فرمايد: ((و ما قدروا الله حق قدره))، يعنى عظمت و شأن خدا را آن گونه كه بايد به جا نياوردند. ((ابوبكر وراق)) گويد: ((لان من لم يكن ذا قدر اذا احياها صار ذاقدر))؛ آن شب را قدر ناميدند، از اين رو كه انسان ها با زنده داشتن آن به قدر و منزلت مى رسند. ديگران نيز گفته اند: شب قدر است، زيرا كارهاى خدايى را در آن شب پاداشى بزرگ و گران سنگ است. گروهى ديگر نيز گفته اند: شب قدر است، چون كتابى گرانبها بر پيامبرى بلند مرتبه و گرامى، براى امتى بلند پايه با دستان فرشته اى گرانقدر نازل شده است.(2) در قدر و منزلت شب قدر همين بس كه سوره مباركه (قدر) در شأن آن نازل شده است.
2- قدر = تنگي و ضيق
يكي از معانى (قدر) ضيق و تنگى است.
اين شب را از آن رو (قدر) گفته اند كه زمين به واسطه كثرت فرود فرشتگان در آن شب، تنگ مى شود. زمين در اين شب، سرشار از فرشتگانى است كه تا سپيده دم، هم صدا با زمينيان به احياى آن شب مى پردازند و به وظايف خويش مى رسند. در اين زمينه قرآن كريم مى فرمايد: (تنزل الملائكه و الروح فيها باذن ربهم من كل امر).

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 14 / 4 / 1394

شب قدر در نگاه مقام رهبری

شب قدر

بیانات رهبری در خطبه‌های نماز جمعه‌ تهران 15/8/1383

امروز _ بیست و یكم ماه رمضان _ بنا بر احتمال فراوان، هم روز قدر است، هم روز شهادت امیرالمومنین (علیه‌الصلاة والسلام) است. دیشب یكی از سه شب ممتاز در دوران سال بود؛ شب‌هایی كه محتمل است شب قدر باشند. تنزل ملائكه‌ الهی و تنزل روح در مثل دیشب یا یكی از دو شب دیگر اتفاق افتاده است یا می‌افتد. خوشا به حال كسانی كه با فرود فرشتگان الهی توانستند روح خود را فرشته‌گون كنند. حضور ملائكه‌ الهی در روی زمین و در میان ما مردم، كه فرمود: «تنزل الملائكة‌ و الروح فیها باذن ربهم من كل امر» باید بتواند ما را به نزدیك شدن به خلق و خوی فرشته‌گون كمك كند. یقینا در میان بندگان خدا كسانی بوده‌اند كه دیشب را شب خوبی گذرانده‌اند و چشم حقیقت بین و روح حقیقت یاب آنها حقایق شب قدر را ادراك كرده است. شاید كسانی فرشته‌ها را به چشم دیده باشند. شما مردم عزیز هم در همه جا شب نوزدهم و شب بیست و یكم و ان شاءالله شب بیست و سوم را ساعات خوبی گذراندید و می‌گذرانید. می‌بینیم كه مردم ما، جوان‌های ما، زن و مرد ما با این شب‌ها حقیقتا قصد پالایش خود را دارند؛ دل‌ها نرم می‌شود، چشم‌ها اشكبار می‌شود، روح‌ها لطیف می‌شود؛ روزه هم كمك كرده است. ما باید امیدوار باشیم، دعا كنیم و بكوشیم از این شب‌ها برای عروج معنوی خود استفاده كنیم؛ چون نماز معراج و وسیله‌ عروج مومن است. دعا هم معراج مومن است. شب قدر هم معراج مومن است.

شب قدر هم در میان این سه شب است. طبق روایتی كه مرحوم «محدث قمی» نقل می‌كند. سوال كردند كه كدام یك از این سه شب _ یا دو شب بیست و یكم و بیست و سوم _ شب قدر است؟ در جواب فرمودند: چقدر آسان است كه انسان، دو شب _ یا سه شب _ را ملاحظه‌ی شب قدر كند. چه اهمیت دارد بین سه شب مردد باشد. مگر سه شب چقدر است؟ كسانی بوده‌اند كه همه‌ی ماه رمضان را از اول تا آخر، شب قدر به حساب می‌آوردند و اعمال شب قدر را انجام می‌دادند! قدر بدانید. این روزها را قدر بدانید.

كاری كنیم عروج كنیم و از مزبله مادی كه بسیاری از انسان‌ها در سراسر دنیا اسیر و دچار آن هستند، هرچه می‌توانیم، خود را دور كنیم. دلبستگی‌ها، بدخلقی‌ها، خلقیات غیرانسانی، ضد انسانی، روحیات تجاوزگرانه، افزون خواهانه و فساد و فحشا و ظلم.

 

بیانات ایشان در خطبه‌های نماز جمعه‌ تهران 23/8/1382

یك جمله‌ كوتاه در باب اهمیت لیلةالقدر عرض كنم؛ علاوه بر این كه از جمله‌ قرآنی «لیلة‌القدر خیر من الف شهر» می‌شود فهمید كه از نظر ارزشیابی و تقویم الهی، یك شب برابر هزار ماه است. در دعایی كه این روزها می‌خوانیم، برای ماه رمضان چهار خصوصیت ذكر می‌كند: یكی تفضیل و تعظیم روزها و شب‌های این ماه است بر روزها و شب‌های ماه‌های دیگر، یكی وجوب روزه در این ماه است، یكی نزول قرآن در این ماه است و یكی هم وجود لیلة‌القدر در این ماه است. یعنی در این دعای ماثور، لیلة‌القدر را عدل نزول قرآن در ارزش دادن به ماه رمضان مشاهده می‌كنیم. بنابراین قدر لیلة‌القدر را باید دانست، ساعات آن را باید مغتنم شمرد و كاری كرد كه ان‌شاءالله قلم تقدیر الهی در شب‌های قدر برای كشور عزیز و آحاد ملت ما تقدیری آن چنان كه شایسته‌ مردم مومن و عزیز ماست، رقم بزند.

 

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 14 / 4 / 1394

شب قدر، شب ارتباط با خدا

شب قدر

جمعیت از خود بی‌خود شده است. چراغ‏ها خاموش است. در تاریكى صداى گریه و ناله از هر سو برمى‌خیزد. انگار اینها همان انسان‏هایى نیستند كه ساعتى پیش در كوچه و خیابان راه مى‏رفتند از بقالى و لبنیاتى و نانوایى خرید مى‏كردند، گاهى بر هم اخم مى‏كردند و از یكدیگر دلگیر مى‏شدند. پیش خود هزار جور حساب و كتاب داشتند. انگار اینها از یك سیاره دیگر آمده‏اند، از سیاره عشق و دوستى؛ از سیاره دل‌هاى نرم و آماده. از سیاره‏اى كه در آن كسى به فكر مزه خورشتى كه با نان فردا شب خواهد خورد نیست. آنجا دیگر كسى به فكر بزرگى و كوچگى خانه، زیبایى و زرق و برق اتومبیل و لباس، تفاخر و رفاه و دنیاطلبى نیست. اینها از كجا آمده‏اند كه این‏طور ضجه مى‏زنند. این‏گونه از خود بی‌خود مى‏شوند. شانه به شانه هم مى‏نشینند و تكان‏هاى شانه یكدیگر را حس مى‏كنند. اینها از كجا آمده‏اند كه فضاى خاموش مصلى را با امواج آسمانى و عرشى خود به فضایى سرشار از نفس فرشتگان تبدیل كرده است.

صداى آرام بخش مجرى مراسم، فریادها را به سكوت مبدل مى‏كند: گوش كن امشب فرض كن اینجا تنهایى، فرض كن هیچ كس جز تو نیست. تنهاى تنها. فرض كن در تنهایى قبر و در تاریكى قبر به خودت آمدى، یك عمر معصیت كردن، یك عمر خلاف اوامر الهى رفتار كردن، یك عمر جواب محبت‏هاى او را با بى اعتنایى دادن تمام شده است. حالا آوردنت اینجا در آرامگاه ابدى، جایى كه هیچ برگشتى نیست، هیچ فریادرسى نیست. جایى كه تو هستى و نتیجه اعمال تو كه به صورت مار و مور و عقرب به جانت مى‏افتد. این تاریكى، همان تاریكى شب قبر است. فكر كن كه عذاب‏هاى الهى در راه هستند. تو را به جان على ‏(علیه السلام) كه امشب فرقش در محراب شكافته مى‏شود! این محیط را فراموش كن.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 14 / 4 / 1394


واقعه‌‌ای در شب نوزدهم در مسجد كوفه

امام علی علیه السلام

سال 40 هجری قمری: ضربت خوردن حضرت علی علیه السلام در مسجد كوفه.

عبدالرحمن بن ملجم مرادی، از گروه خوارج و از آن سه نفری بود كه در مكه معظمه با هم پیمان بسته و هم سوگند شدند، كه سه شخصیت مؤثر در جامعه اسلامی، یعنی امام علی بن ابی طالب علیه السلام، معاویه بن ابی سفیان و عمرو بن عاص را در یك شب واحد ترور كرده و آن ها را به قتل رسانند.

هر كدام به سوی شهرهای محل مأموریت خویش رهسپار شدند و عبدالرحمن بن ملجم مرادی به سوی كوفه رفت و در بیستم شعبان سال 40 قمری وارد این شهر بزرگ شد. [ نگاه كنید: بیستم شعبان سال 40 هجری قمری ]

وی به همراهی شبیب بن بجره اشجعی، كه از همفكران وی بود و هر دوی آن ها از سوی "قطام بنت علقمه" تحریك و تحریص شده بودند، در سحرگاه شب نوزدهم ماه مبارك رمضان سال 40 قمری در مسجد اعظم كوفه كمین كرده و منتظر ورود امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام شدند.(1) هم چنین قطام، شخصی به نام "وردان بن مجالد" را كه از افراد طایفه اش بود، به یاری آن دو نفر فرستاد.(2)

أشعث بن قیس كندی كه از ناراضیان سپاه امام علی علیه السلام و از دو چهرگان و منافقان واقعی آن دوران بود، آنان را راهنمایی، پشتیبانی و تقویت روحی می نمود.(3)

حضرت علی علیه السلام در شب نوزدهم ماه مبارك رمضان، مهمان دخترش ام كلثوم(س) بود و در آن شب حالت عجیبی داشت و دخترش را به شگفتی درآورد.

روایت شد كه آن حضرت در آن شب بیدار بود و بسیار از اتاق بیرون می رفت و به آسمان نظر می كرد و می فرمود: به خدا سوگند، دروغ نمی گویم و به من دروغ گفته نشده است. این است آن شبی كه به من وعده شهادت دادند.(4)

به هر روی، آن حضرت به هنگام نماز صبح وارد مسجد اعظم كوفه شد و خفته گان را برای ادای نماز بیدار كرد. از جمله، خود عبدالرحمن بن ملجم مرادی را كه به رو خوابیده بود، بیدار و خواندن نماز را به وی گوش زد كرد.

هنگامی كه آن حضرت وارد محراب مسجد شد و مشغول خواندن نماز گردید و سر از سجده اول برداشت، نخست شبیث بن بجره با شمشیر برّان بر وی هجوم آورد، ولیكن شمشیرش به طاق محراب اصابت كرد و پس از او، عبدالرحمن بن ملجم مرادی فریادی برداشت: "لله الحكم یا علی، لا لك و لا لأصحابك"! و شمشیر خویش را بر فرق نازنین حضرت علی علیه السلام فرود آورد و سر مباركش را تا به محل سجده گاهش شكافت.(5)

حضرت علی علیه السلام در محراب مسجد، افتاد و در همان هنگام فرمود: بسم الله و بالله و علی ملّة رسول الله، فزت و ربّ الكعبه؛ سوگند به خدای كعبه، رستگار شدم.(6)

نمازگزاران مسجد كوفه، برخی در پی شبیب و ابن ملجم رفته تا آن ها را بیابند و برخی در اطراف حضرت علی علیه السلام گرد آمده وبه سر و صورت خود می زدند و برای آن حضرت گریه می نمودند.

حضرت علی علیه السلام، در حالی كه خون از سر و صورت شریفش جاری بود، فرمود: هذا ما وعدنا الله و رسوله؛(7) این همان وعده ای است كه خداوند متعال و رسول گرامی اشت به من داده اند.

حضرت علی علیه السلام كه توان ادامه نماز جماعت را نداشت، به فرزندش امام حسن مجتبی علیه‌السلام فرمود كه نماز جماعت را ادامه دهد و خود آن حضرت، نمازش را نشسته تمام كرد.

روایت شد، كه در هنگام ضربت زدن عبدالرحمن بن ملجم بر سر مطهر حضرت علی علیه السلام، زمین به لرزه در آمد و دریاها مواج و آسمان ها متزلزل شدند و درهای مسجد به هم خوردند و خروش از فرشتگان آسمان ها بلند شد و باد سیاهی وزید، به طوری كه جهان را تیره و تاریك ساخت و جبرئیل امین در میان آسمان و زمین ندا داد و همگان ندایش را شنیدند. وی می گفت: تهدمت و الله اركان الهدی، و انطمست أعلام التّقی، و انفصمت العروه الوثقی، قُتل ابن عمّ المصطفی، قُتل الوصیّ المجتبی، قُتل علیّ المرتضی، قَتَله أشقی الْأشقیاء؛(8) سوگند به خدا كه اركان هدایت درهم شكست و ستاره های دانش نبوت تاریك و نشانه های پرهیزكاری بر طرف گردید و عروه الوثقی الهی گسیخته شد. زیرا پسر عموی رسول خدا شهید شد، سید الاوصیا و علی مرتضی به شهادت رسید. وی را سیاه بخت ترین اشقیاء، (یعنی ابن ملجم مرادی) به شهادت رسانید.

بدین گونه پیشوایی شایسته، امامی عادل، خلیفه ای حق جو، حاكمی دلسوز و یتیم نواز، كامل ترین انسان برگزیده خدا و جانشین بر حق محمد مصطفی صلی الله علیه و آله، به دست شقی ترین و تیره بخت ترین انسان روی زمین، یعنی ابن ملجم مرادی ملعون، از پای درآمد و به سوی ابدیت و لقاء الله و هم نشینی با پیامبران الهی و رسول خدا صلی الله علیه و آله رهسپار گردید و امت را از وجود شریف خویش محروم نمود.

 

پی‌نوشت‌ها:

1- الارشاد (شیخ مفید)، ص 20؛ الجوهره فی نسب الامام علی و آله (البری)، ص 112 .

2- وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص 41؛ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص 184 .

3- الارشاد، ص 21؛ وقایع الایام، ص 41؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج1، ص 171 .

4- منتهی الآمال، ج1، ص 172 .

5- الارشاد، ص 23؛ منتهی الآمال، ج1، ص 172؛ الجوهره فی نسب الامام علی و آله، ص 113؛ وقایع الایام، ص 41 .

6- منتهی الآمال، ج1، ص 174 .

7- همان .

8- همان .

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 14 / 4 / 1394

 

شب قدر

خداوند متعال در چهارمین آیه سوره مباركه قدر می‌فرماید:

تنزّل الملائكة و الرّوح فیها بإذن ربهّم من كلّ أمرٍ؛ فرشتگان و روح، در آن شب به دستور پروردگارشان با هر فرمانی (برای تقدیر هر كاری) فرود آیند. (1)

فعل مضارع «تنّزل» دلالت بر تكرار و بقاء «لیلةالقدر» دارد، و در آیات سوم و چهارم سوره دخان نیز:

فیها یفرَق كلّ أمرٍ حكیم(2) ؛ در آن شب، هر فرمانی، بر حسب حكمت صادر می‌شود.

دلالت بر تجدد و دوام دارد. زیرا هیأت نحوی باب «تفعّل» دلالت بر پذیرش یا تكلف یا هر دو می‌نماید. ظاهر این فعل‌ها، خبر از تفریق و تنزل امر در لیلةالقدرهای آینده می‌دهد.

این امر كه در زمان رسول خدا به آن حضرت نازل می‌شده‌است، و در هر شب قدر دیگر، باید بر كسی نازل و تبیین و تحكیم یا كشف شود كه به افق نبوت نزدیك و پیوسته باشد.

قبول اصل وصایت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و امامت، ناشی از این معنی و مبتنی بر همین اساس است.

امام سجاد علیه السلام فرموده‌اند:

ای گروه شیعه، با سوره «انا انزلناه فی لیلة القدر» با مخالفین امامت ائمه معصومین علیهم السلام مخاصمه و مباحثه (و اتمام حجت) كنید تا كامیاب و پیروز شوید، به خدا كه آن سوره، پس از پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله حجت خدای تبارك و تعالی است بر مردم، و آن سوره آقای دین شماست و نهایت دانش و آگاهی ماست. ای گروه شیعه، با «حم و الكتاب المبین؛ انا انزلناه فی لیلة مباركة انا كنا منذرین» مخاصمه و مناظره كنید، زیرا این آیات مخصوص والیان امر امامت بعد از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله است.

كسی كه قرآن را به عنوان كلام خدا پذیرفت به این معنی است كه همه سوره‌ها و آیات آن را پذیرفته است و یك مسلمان واقعی هم كسی است كه تسلیم همه آیات قرآن باشد، پس هر مسلمانی الزاماً باید سوره قدر، و از آن سوره، شب قدر، و استمرار آن را تا قیامت بپذیرد و لازمه پذیرفتن آن، آیه (تنزّل الملائكة...) كه هر فرد با ایمانی ناگزیر از قبول آن است. باید بپذیرد كه در شب قدر فرشته‌ها و روح از جانب پروردگار با هر امری فرود می‌آیند و این امر یك متولی و ولیّ می‌خواهد كه متولی و ولیّ آن امر باشد. این كه خداوند در آیات سوم و چهارم سوره دخان می‌فرماید:

در آن شب هر فرمانی، بر حسب حكمت صادر می‌شود. فرمانی از جانب ما، و ما همواره فرستنده آن بوده‌ایم.

دلالت بر تكرار و تجدید و ارسال در آن شب دارد و به این معنا كه آن شب، فرشتگان و روح، در هر سال، دائماً نازل می‌شوند؛ پس باید به طور مدام شخصی به عنوان «ولیِّّ» این امر باشد كه به سوی او نازل و ارسال گردند كه او همان ولیّ جهان و جهانیان خواهد بود؛ و هم اوست كه اطاعتش بر همگان واجب است.

به همین سبب، هر كس ادعا كرد كه من ولیّ امر هستم، باید ثابت كند كه این امر توسط فرشتگان و رو ح بر او نازل شده و می‌شوند، و چون هیچ كس جز پیامبر و اوصیاء معصوم علیهم السلام نمی‌توانند مدعی این امر باشند و اساساً هم نیستند، باید از اوصیاء و پیامبر همواره كسی باشد كه در شب قدر توسط روح و فرشتگان از جانب یزدان هر امری بر او نازل شود.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 14 / 4 / 1394

جایگاه و اهمیت شب قدر

 

چنان ‏كه درك شب قدر، كاری مشكل است، بیان جایگاه و «قدر» شب قدر عملی است دشوار كه تنها راه ‏یافتگان به آن شب عزیز می‏توانند واقعیت و حقیقت آن را بیان دارند؛ چرا كه قرآن به پیامبر خدا فرمود: «و تو چه دانی شب قدر چیست؟»

در وصف آن همین بس كه «از هزار ماه برتر است» و مسائلی بر قدر و منزلت این شب افزوده است، از جمله:

 

1- نزول قرآن

نزول جامع‏ترین، كامل‏ترین و ماندگارترین كتاب الهی بر عظمت و منزلت شب قدر افزوده است. قرآن خود می‏گوید: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی اُنْزِلَ فیهِ الْقُرْانَ»(1)؛ «ماه [مبارك] رمضان ماهی است كه در آن قرآن نازل شده است.» اما در چه شبی از شب‌های آن ماه، قرآن نازل شده است؟ آیه دیگر بیان می‏كند كه «اِنّا اَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةٍ مُبارَكَةٍ» (2)؛ «به راستی، آن [قرآن] را در شبی پر بركت نازل كردیم.» و این شب مبارك را در سوره قدر مشخص فرموده كه «اِنّا اَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» (3)؛ «به حقیقت ما آن [قرآن] را در شب قدر فرود آوردیم.» پس باید گفت نزول قرآن در چنین شبی بر عظمت آن می‏افزاید. این نكته را هم اضافه كنیم كه این نزول، نزول دفعی است بر قلب رسول گرامی اسلام، نه نزول تدریجی كه آغاز آن با آغاز بعثت یعنی بیست و هفتم رجب همراه است.

 

2- تقدیر امور

در نام‏گذاری شب قدر بیان‌های مختلفی وارد شده است: برخی آن را به معنای شبی با عظمت و بزرگ «لَیْلَةُ الْعَظَمَة» (4) گرفته‌‏اند؛ چرا كه قدر در قرآن به معنای منزلت و بزرگی خداوند آمده، در آیه‏ای می‏خوانیم: «ما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ»(5) ؛ «قدر ندانستند (و نشناختند) خدا را آنگونه كه حقّ عظمت او بود.»

«قدر» به معنای تقدیر و اندازه‌‏گیری و تنظیم است. این معنی را هم لغت تأیید می‏كند و هم قرآن و روایات. راغب اصفهانی می‏گوید: «لَیْلَةُ الْقَدْرِ اَیْ لَیْلَةٌ قَیَّضَها لِأُمُورٍ مَخْصُوصَة » (6)؛ شب قدر یعنی شبی كه (خداوند) برای [تنظیم و تعیین] امور مخصوصی آن را آماده [و مقرّر] نموده است.» و قرآن كریم می‏فرماید: در آن شب «یُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكیمٍ» (7) «هر كاری بر طبق حكمت [خداوند] جدا (و تعیین و تنظیم) می‏گردد.»

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 11 / 4 / 1394

مردی با سیمای انبیا و شكوه پادشاهان


حضرت امام حسن مجتبی علیه ‌السلام، اولین فرزند امام علی بن ابی طالب و فاطمه زهرا علیهماالسلام، در نیمه‌ ماه رمضان سال دوم یا سوم هجری در شهر مدینه به دنیا آمد. جلال الدین سیوطی در كتاب «تاریخ الخلفاء» می‌نویسد: «امام حسن در سال سوم هجرت به دنیا آمد و شبیه ‌ترین شخص به پیامبر اكرم صلی الله علیه و اله بود، در روز هفتم تولدش، پیامبر صلی الله علیه و آله گوسفندی را برای او عقیقه كرد و موی سرش را تراشید و هم وزن آن را نقره صدقه داد. او یكی از پنج نفر اهل كساء است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «پروردگارا! من او را دوست می ‌دارم پس او را دوست داشته باش.» (1)
سیره و سیمای نبوی

امام حسن علیه ‌السلام از لحاظ جسمانی و رویه و مجد و بزرگواری شبیه ‏ترین مردم به رسول الله صلی الله علیه و آله بود. غزالی در «احیا علوم ‏الدین» و مكی در «قوت القلوب» آورده ‏اند كه پیامبر صلی الله علیه و آله به امام حسن علیه ‌السلام گفت: تو از جهت منظر و اخلاق شبیه به من هستی. 
امام حسن علیه ‌السلام رخساره ‏ای سفید آمیخته به اندكی سرخی داشت، در چشمانش سیاهی درخشنده ‏ای برق می زد، و توده ‏های موی سرش انباشته و پیچیده بود. استخوانها و عضلاتی درشت و ستبر داشت، و فاصله‏ شانه و بازوانش زیاد بود. مویی در هم پیچیده و محاسنی انبوه و كوتاه داشت و گردنش به مانند ابریقی نقره‌‏ای می‌درخشید. میانی باریك، قدی میانه، نه چندان بلند و نه چندان كوتاه داشت. سیمایی نمكین داشت و چهره‌‏اش در شمار زیباترین چهره‌‏ها بود. واصل بن عطا در وصف جمال دلربای آن امام همام، می‌گوید: كان الحسن بن علی علیه‌السلام علیه سیما الانبیا و بها الملوك؛در امام حسن علیه‌السلام سیمای انبیا و شكوه و جلوه پادشاهان جمع بود.(2)
سفره دار کرَم

امام مجتبی علیه ‌السلام شخصیتی آرام، باوقار و متین بود. در حدیثی آمده است كه: «ان الحسن علیه السلام كان من اوسع الناس صدرا و اسجحهم خلقا؛ امام مجتبی علیه السلام سعه صدرش از همه بیشتر و از نظر اخلاق معتدلترین مردم بود». (3)
بسیاری از دانشمندان به این معنی اشاره كرده ‏اند كه در بخشش و كرم و سعه صدر هیچ كس به پایه امام حسن علیه ‌السلام نمی رسید. مداینی می گوید: امام حسن علیه ‌السلام بزرگترین فرزند علی علیه ‌السلام و شخصی كریم و بزرگوار و در سخاوت و حلم و بردباری بی‏نظیر بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله او را دوست می داشت.

پیشوای دوم، راستگوترین مردم و در نطق و بیان از همه والاتر بود. امام سجاد علیه‌ السلام فرمود: « ان الحسن بن علی علیه السلام كان اصدق الناس لهجه و افصحهم منطقا ؛ امام حسن علیه السلام از جهت زبان صادقترین مردم و از نظر گفتار فصیحترین آنان بود»

قیروانی نیز نقل می كند كه: امام حسن علیه السلام بخشنده و با كرامت بود و هیچ سایلی را رد نمی كرد و امیدواری را ناامید نمی‌گردانید... . (4)
سبط اکبرِ پیامبر رحمت به فقیران و بینوایان رسیدگی می ‌نمود و معمولا بیش از حد درخواست آنها به آنان كمك می ‌كرد تا زندگی‌شان تامین گردد، زیرا روا نمی‌دید كه سائلی بیش از یك بار از او چیزی بخواهد كه موجب شرمساری ‌اش شود. در حدیثی آمده: هرگز دیده نشد كه كسی به امام نامه ای در مورد حاجتی بدهد مگر اینكه حضرت جواب می داد: حاجتت برآورده است: گفته شد: ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله كاش در نامه اش می نگریستی و به اندازه حاجتش می دادی. حضرت فرمود: می ترسم خدا از من درباره مدت زمانی كه او رو برویم خوار ایستاده تا نامه اش را بخوانم سوال كند.(5)
او در طول عمرش دو بار تمام ثروت و دارایی خویش را در راه خدا بخشید و سه بار تمام اموال خود را وقف كرد، نیمی از آن را برای خود و نیم دیگر آن را در راه خدا بخشش نمود.(6)
همانطور که امام صادق علیه السلام فرمود:
إِنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ قَاسَمَ رَبَّهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ حَتَّى نَعْلًا وَ نَعْلًا وَ ثَوْباً وَ ثَوْباً وَ دِینَاراً وَ دِینَارا ؛امام حسن علیه السلام تمام اموالش را حتی كفش و لباس و دینارهایش را سه بار با خدا تقسیم كرد. (7)

همواره در نزد خدا


امام حسن بن علی علیهماالسلام در عبادت و زهد و تقوی و فضیلت چنان بود كه در زمان خود هیچ كس به پایه‏ی وی نمی رسید. شیخ صدوق در كتاب امالی به سند خود از امام صادق علیه السلام و او از پدر خود و او نیز از جد خود آورده به این مطلب اشاره کرده است. در این رابطه امام زین العابدین علیه السلام فرمود: « ان الحسن بن علی بن ابی طالب علیهماالسلام كان اعبد الناس فی زمانه ازهدهم و افضلهم ؛ امام حسن علیه السلام عابدترین و زاهدترین و برترین مردم زمان خود بود. (8)
وقتی مرگ را به یاد می آورد می گریست و هرگاه به یاد قبر می افتاد می گریست. (9) همانگونه که. امام چهارم می فرماید: امام مجتبی علیه السلام وقتی برانگیخته شدن و حشر و نشر قیامت و گذشتن از پل صراط را به یاد می آورد گریه می كرد. (10)
نقل شده است همین كه امام حسن علیه السلام قصد سفر حج می كرد پیاده به راه می افتاد و گاهی پای خود را نیز برهنه می ساخت. و می فرمود: 
«انی لاستحیی من ربی ان القاه و لم امش الی بیته ؛ من از خدایم (حیا میكنم) كه او را ملاقات كنم در حالی كه پیاده به زیارت خانه اش نرفته باشم». (11)
چنانکه امام صادق علیه السلام فرمود: امام حسن علیه السلام بیست و پنج بار پیاده به حج رفت. (12)
همچنین محمد بن اسحاق می گوید:
حسن بن علی را در راه مكه ملاقات كردم كه از مركب خود فرود آمد و پیاده به راه افتاد. همه‏ كسانی كه در كاروان بودند به وی اقتدا كردند و پیاده به راه افتادند. حتی سعد بن ابی وقاص نیز پیاده شد و در كنار آن حضرت به راه افتاد.
امام مجتبی علیه السلام هرگز به كاری نمی پرداخت مگر اینكه خدای سبحان را یاد می كرد. در این باره امام چهارم می فرماید: امام حسن علیه السلام در هیچ حالی دیده نشد مگر اینكه خدای سبحان را یاد می‌كرد.(13)
امام حسن علیه ‌السلام از لحاظ جسمانی و رویه و مجد و بزرگواری شبیه ‏ترین مردم به رسول الله صلی الله علیه و آله بود. غزالی در «احیا علوم ‏الدین» و مكی در «قوت القلوب» آورده ‏اند كه پیامبر صلی الله علیه و آله به امام حسن علیه ‌السلام گفت: تو از جهت منظر و اخلاق شبیه به من هستی

شیرین‌سخنی راستگو

پیشوای دوم، راستگوترین مردم و در نطق و بیان از همه والاتر بود. امام سجاد علیه‌ السلام فرمود: « ان الحسن بن علی علیه السلام كان اصدق الناس لهجه و افصحهم منطقا ؛ امام حسن علیه السلام از جهت زبان صادقترین مردم و از نظر گفتار فصیحترین آنان بود». (14)
چنانکه عمیر بن اسحاق گوید: كسی نزد من (نیكو گفتارتر) از امام حسن علیه السلام نبود تا آنجا كه هرگاه سخن می گفت: دوست داشتم سخنش به پایان نرسد و سكوت نكند و هرگز كلمه زشتی از او نشنیده‌ام.(15)

شیر میدان جهاد

امام مجتبی علیه ‌السلام، فردی شجاع و مبارز بود و در جنگهایی كه در ركاب پدرش امیرالمومنین علیه ‌السلام می‌جنگید معمولا در خط مقدم حركت می‌كرد. او در جنگ جمل و صفین از مبارزان پر تلاش لشكر آن حضرت بود. آن حضرت دلیری بود که دلاوریش را از جد ارجمندش محمد مصطفی صلی الله علیه و آله سرور فرزندان آدم و پدر بزرگوارش علی مرتضی سرور اوصیا و عموی گرامی اش جعفر طیار و عموی دلاور پدر خود حمزه شیر خدا و شیر رسول خدا و سیدالشهدا به ارث برده بود.
 
 
شرف تورث كابرا عن كابر كالرمح انبوبا علی انبوب‏
پی نوشت:
1) تاریخ الخلفاء ص 210.
2) مناقب ج 4 ص 9.
3) اعیان الشیعه ج 1 ص 563.
4) مسند امام مجتبی ص 134 ح 18.
5) نظم درر السمطین ص 196.
6) تاریخ الخلفاء ص 190.
7) وسایل الشیعه ج 9 ص 480.
8) امالی صدوق ص 150 ، بحارالانوار ج 43 ص 331 .
9) امالی صدوق ص 150 ، بحار الانوار ج 43 ص 331.
10) امالی صدوق ص 150.
11) بحارالانوار ج 43 ص 339 .
12) مناقب ج 4 ص 14 ، بحارالانوار ج 43 ص 339.
13) امالی صدوق ص 150. 
14) بحارالانوار ج 43 ص 331 ، عوالم ج 16 ص 132.
15) نظم درر السمطین ص 201.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 11 / 4 / 1394


در ساباط چه گذشت؟


«ساباط» یکی از روستاهای اطراف شهر تاریخی مدائن بوده است. مرحوم طریحی نوشته است «و یوم ساباط من ایام الحسن بن علی مشهور[1] ». در این یادداشت کوتاه، مروری داریم بر حوادث تاریخی عزیمت امام حسن علیه السلام به ساباط و اتفاق تلخی که در آنجا رخ داد. امید است که برای علاقه مندان مباحث تاریخ اسلام سودمند باشد.

 

 


 


خیرخواه امت


پس از شهادت امیرالمومنین علیه السلام و بیعت مردم عراق با حضرت مجتبی علیه السلام، از آنجا که معاویه به ادامه درگیری با سپاه عراق تمایل داشت و اقدامات ایذایی خود را متوقف نمی کرد، حضرت مجتبی علیه‌السلام هم برای درگیری با سپاه دشمن مردم را به جهاد دعوت نمود. گروهی از آنان که در تعدادشان بحث است (دوازده هزار نفر[2] یا چهل هزار نفر[3] ) به این منظور آماده شوند. امام مجاهدین را به فرماندهی پسر عمویشان عبیدالله بن عباس – برادر ابن عباس معروف که در حدیث و تفسیر مطرح است - به سوی دشمن فرستاد و خود عازم مدائن شد.
اینکه چرا امام به سمت مدائن رفتند محل بحث می باشد. بیشتر منابع در این زمینه سکوت کرده اند. اگر به حدس باشد، احتمال دارد برای تشویق مردم و اعزام نیروی بیشتر به نبرد به آنجا رفته باشند. لکن دینوری در «اخبار الطوال» گزارش می دهد که معاویه سپاهی را به فرماندهی عبدالله بن عامر به انبار فرستاده بود تا از آنجا به سوی مدائن پیشروی کنند. امام که وضع را چنین دید خود عازم مدائن شد[4]. بر این اساس اقدام امام جنبه دفاعی داشته است.
در هر حال حضرت در منطقه ساباط – برخی منابع خود مدائن را ذکر می کنند ولی احتمالا چون ساباط نزدیک شهر مدائن است اینگونه تعبیر شده – توقفی داشتند و یک شب ماند (و بات هناک[5]) صبح روز بعد حضرت خطبه ای کوتاه برای مردم خواندند که از متن آن بوی صلح و آتش بس به مشام می رسید. متن خطبه به نقل از ابوالفرج اصفهانی (متوفی 356) چنین است:
«الحمد لله كلما حمده حامد و أشهد أن لا اله الا الله كلما شهد له شاهد و أشهد أن محمدا رسول الله أرسله بالحق و ائتمنه علی الوحی صلی الله علیه و آله، أما بعد فوالله انی لأرجو أن أكون قد أصبحت بحمد الله و منه و أنا أنصح خلقه لخلقه و ما أصبحت محتملا علی مسلم ضعینة و لا مریدا له بسوء و لا غائلة ألا و ان ما تكرهون فی الجماعة خیر لكم مما تحبون فی الفرقة، ألا و انی ناظر لكم خیرا من نظركم لأنفسكم فال تخالفوا أمری و لا تردوا علی رأیی غفر الله لی و لكم و أرشدنی و ایاكم لما فیه محبته و رضاه انشاء الله.[6] »

هجوم مذکور پس از مذاکره امام با نمایندگان معاویه – مغیرة بن شعبة و عبدالله بن عامر - بوده است. آنها پس از مذاکره، از خیمه امام خارج می شوند و در میان مردم شایع می کنند که امام صلح با معاویه را پذیرفت. در نتیجه، مردم به خیمه امام هجوم می برند

 


پس از حمد و صلوات: اما بعد بخدا سوگند که من امیدوارم که بحمد الله روز کرده باشم در حالی که خیرخواه‌ترین مخلوق خدا برای خلق او باشم و روز نکنم در حالی که بر مسلمانی کینه ای در دل داشته باشیم و برای او بدی بخواهم آگاه باشید آنچه را که در اتحاد ناپسند می دانید برای شما بهتر از چیزی است که در تفرقه دوست می دارید. آگاه باشید که من برای شما از خودتان خیرخواه تر هستم بنابراین با فرمان من مخالفت نکنید و نظرم را به من باز مگردانید خدا من و شما را بیامرزد و به آنچه در آن محبت و رضایتش هست ارشاد فرماید.
شیخ مفید هم همین متن را نقل کرده است [7] که احتمالا از ابوالفرج گرفته است. 

پاسخ به یک اشکال


قبل از نقل ادامه ماجرا در اینجا لازم است به اشکالی که برخی از پژوهشگران معاصر به نقل پیش گفته وارد کرده اند بپردازم. آنها معتقدند که مطلب گذشته با ظاهر وقایع سازگار نیست و چگونه ممکن است امام که برای جلوگیری از حمله دشمن به مدائن و یا تهیه نیرو به آنجا آمده، بی دلیل و هنوز درگیری آغاز نشده سخنانی بگوید که بوی صلح بدهد؟ [8]
پاسخ ایشان در کلام مرحوم مفید آمده است – گویا ملاحظه نکرده‌اند –جناب مفید قبل از ذکر خطبه بالا علت بیان آن را امتحان مردم دانسته و گفته امام برای اینکه مردم را بیازماید که تا چه حد مطیع فرامین ایشان هستند، مطلب را به صورت مذکور بیان نموده است. 
توجیه دیگر اینکه که ممکن است بیان شود اینکه شاید حضرت به عدم امکان رویارویی با لشکریان شام پی برده باشد چرا که قبل از عزیمت به مدائن و در هنگامی که در کوفه مردم را دعوت به جهاد کرده بود، عدم آمادگی مردم کاملا مشهود بود (فتثاقلوا عنه[9])، لذا چه اشکالی دارد که در اینجا امام شروع به زمینه سازی برای پذیرش واقعیت در میان مردم کرده باشد؟

ماجرای تلخ هجوم

پس از خطبه کوتاه امام در میان مردم همهمه و گفتگو آغاز می شود. مردم به این گمان گرایش پیدا می کنند که گویا امام قصد دارد تا با معاویه صلح کند. اینجاست که ماجرای تلخ هجوم به خیمه امام پیش می آید. با این تفاوت که سه نقل در مورد زمان رخ دادن آن وجود دارد:
نقل اول: ابوالفرج و شیخ مفید نوشته اند که مردم پس از اینکه حدس زدند امام قصد صلح دارد به خیمه ایشان هجوم برده و اسباب و وسایل حضرت را غارت می کنند. تا جایی که حتی جانماز حضرت را از زیر پای ایشان می کشند (فانتهبوه حتی اخذوا مصلاه من تحته) و مردی با ایشان درگیری فیزیکی پیدا می کند.[10]

مردم پس از اینکه حدس زدند امام قصد صلح دارد به خیمه ایشان هجوم برده و اسباب و وسایل حضرت را غارت می کنند. تا جایی که حتی جانماز حضرت را از زیر پای ایشان می کشند (فانتهبوه حتی اخذوا مصلاه من تحته) و مردی با ایشان درگیری فیزیکی پیدا می کند

 

 

 


نقل دوم: ابن اثیر و ابن جوزی آورده اند که علت هجوم مردم به خیمه امام، پخش شدن شایعه کشته شدن قیس بن سعد - جلودار لشکر امام در نبرد با شام - بوده است. مردم به محض شنیدن خبر مذکور به خیمه ایشان حمله می کنند.[11]
نقل سوم: یعقوبی گزارش می دهد که هجوم مذکور پس از مذاکره امام با نمایندگان معاویه – مغیرة بن شعبة و عبدالله بن عامر - بوده است. آنها پس از مذاکره، از خیمه امام خارج می‌شوند و در میان مردم شایع می کنند که امام صلح با معاویه را پذیرفت. در نتیجه، مردم به خیمه امام هجوم می برند.[12]
هر کدام که باشد، ماجرای غارت خیمه نشان می دهد که مردم آماده پذیرش صلح نبودند و گرایشات افراطی و خوارج گونه در میان آنها زیاد بوده است. خوارج هر کسی که را به نظر آنها مرتکب گناه کبیره- همانند صلح با دشمن- شود کافر می دانستند[13]!
ادامه جریان تلخ تر است. یاران امام ایشان را تحت الحفظ از مردم دور می کنند و به مکان دیگری منتقل می کنند. اما مردی با نام جراح بن سنان از بنی اسد که گویا منتظر فرصت بوده به ایشان حمله کرده و با خنجر پای ایشان را می شکافد - در نقل ابن جوزی، زخمی شدن امام در ادامه غارت خیمه ذکر شده[14]- امام هم گردن او را محکم می‌گیرد و هر دو روی زمین می افتند. یاران حضرت مهاجم را می کشند و حضرت را روی تخت گذاشته به شهر مدائن منتقل می کنند. والی شهر سعد بن مسعود ثقفی- عموی مختار- بود که از طرف امیرالمۆمنین علیه‌السلام منصوب گشته بود. امام تا مدتی جهت مداوا نزد والی خود می ماند.[15]
جریانات تلخ مذکور به خوبی از وضعیت وخیم عراق در آن دوره حکایت می کند. چه بهتر که این اتفاقات ناگوار پیش از جنگ رخ داد، چرا که معلوم نبود آن جماعت در صورت وقوع جنگ چه بلایی بر سر امام میاورد!

پی نوشت:
[1] - مجمع البحرین : 4.
[2] - مقاتل الطالبین: 71.
[3] - الفتوح 4/153. 
[4] - اخبار الطوال : 216.
[5] – الارشاد : 2/11.
[6] - مقاتل الطالبین: 71.
[7] – الارشاد: 2/11
[8] - رسول جعفریان، حیات فکری وسیاسی امامان شیعه: 143.
[9] – الارشاد: 2/10.
[10] -مقاتل الطالبین: 72.
[11] – الکامل: 3/271 ؛ تذکرة الخواص: 257.
[12] - تاریخ یعقوبی: 2/215.
[13] - ر.ک: موسوعة التاریخ الاسلامی: 5/457.
[14] - تذکرة الخواص: 257.
[15] - مقاتل الطالبین: 72.

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: در ساباط چه گذشت؟
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 11 / 4 / 1394


مناجات با خدا از نگاه امام کریم


بزرگترین هدف انسانها این است که بتوانند با معبود خود ارتباطی عمیق و صحیح داشته باشند. برای بهتر ارتباط برقرار کردن به خداوند هم مکان دارای اهمیت است و هم زمان مناجات. مکان مانند مساجد؛ اما بهترین زمان برای مناجات با خدا ماه مبارک رمضان است. حال که زمان مناسب از طرف خود خدا مهیا شده باید آداب مناجات با خدا یعنی چگونه مناجات کردن و نیز چه دعا کردن را یاد گرفت. برای دانستن آداب مناجات باید سر سفره اهل بیت علیهم السلام نشست. در این نوشتار لحظاتی در محضر با برکت کریم اهل بیت امام حسن بن علی علیهماالسلام سپری خواهیم کرد.

شرط استجابت دعا 
دغدغه اصلی بندگان در هنگام دعا این است که چگونه دعا کنند تا دعایشان مستجاب شود. برای این منظور شرایطی از سوی بزرگان دین گفته شده است که با رعایت و محقق کردن آنها امید استجابت دعا می رود. 
از امام حسن مجتبی علیه السلام نیز در این زمینه حدیثی نقل شده است؛ کلینی رحمة الله به سند خود از علی بن اسباط از امام صادق علیه السلام نقل کرده است: حسن بن علی با عبدالله بن جعفر دیدار کرد و به او فرمود: عبدالله! چگونه مۆمن، مۆمن خواهد بود در حالی که از بهره [و تقدیر الهی] خود، خشمگین است و منزلت خود را کوچک می شمرد، با این که فرمانروای او خداست؟! و من ضامنم برای کسی که در دل او جز رضا [و خوشنودی از تقدیرات الهی] خطور نکند، این که خدا را بخواند و دعایش مستجاب شود.(1)
باید توجه داشت که منظور از رضایت به تقدیرات الهی این نیست که انسان برای تغییر وضعیت موجود در زندگی تلاشی نکند که خداوند در قرآن می فرماید: «و ان لیس للانسان الا ما سعی».(2) بلکه منظور این است که انسان نسبت به آنچه خداوند به او داده و عملا قابل تغییر نیست ناخوشنود نباشد و شکایتی نکند که مثلا چرا من در یک خانواده بهتری نبودم. و یا اینکه اگر تلاش در جهت بهبودی زندگی خود کرد و به نتیجه دلخواه نرسید بداند این دیگر از حیطه قدرت او خارج است و به آنچه بی اختیار او برایش رخ داده راضی باشد. مثلا برای بدست آوردن موقعیت شغلی بهتر یا سود حلال بیشتر تمام تلاشش را کرده است اما نتیجه مطلوب حاصل نشده اینجا نباید ابراز نارضاتی کند که خدا برای من نمی خواهد!

به اعتقاد بزرگان دینی بهترین دعا برای انسان که باید از خداوند طلب کرد دعا برای ختم به خیر شدن انسان است. اینکه انسان با ایمان به خداوند از دنیا برود. در قرآن نیز چنین درخواستی از خداوند مطرح شده است؛ آنجا که می فرماید: « رَبَّنا أَفْرِغْ‏ عَلَیْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمینَ »

 


ارزش دعای پنهانی
اینکه چگونه با خدا مناجات کنیم و چگونه از خدا حاجات خود را درخواست کنیم در برآورده شدن حاجات مهم است. این ادب حضور در پیشگاه خداوند بزرگ را باید از بهترین بندگان آموخت.
امام حسن صلوات الله علیه راجع به ارزش دعاهای پنهانی و آگاهی خداوند از آن فرمود: «إن الله یعلم القلب التقی و الدعا الخفی... و لقد کان المسلمون یجتهدون فی الدعا...»(3)
خداوند از دل پرهیزگار و دعای پنهان آگاه است... مسلمانان در دعا کردن بسیار تلاش می کردند و بین آنها و پروردگارشان جز صدای نجواگونه ای به گوش نمی رسید، زیرا خدای بزرگ می فرماید: «ادعوا ربکم تضرعا و خفیة؛(4) خدای را از سر زاری و پنهانی بخوانید.» و خداوند زکریا را ستایش کرده به اینکه «فقال اذ نادی ربّه نداء خفیا؛(5) هنگامی که پروردگارش را به صدایی آهسته فرا خواند». و میان دعوت پنهان و دعوت آشکار هفتاد برابر فرق است.(6)
حضرت ارزش دعای نهانی بر دعای علنی را هفتاد برابر می شمارد. این ارزش گذاری می تواند در ثوابی که قرار است در قبال این دعا برای دعا کننده در نظر گرفته شود باشد. و حتی اثر بخشی آن در برآورده شدن حوائج باشد.

از خدا چه طلب کنیم 
در ماه مناجات با خدا ماه مبارک رمضان به ویژه در شبهای قدر آنچه مهم بنظر می رسد این است که در این روزها و لحظات که دعاها به اجابت بسیار نزدیک است از خدا چه طلب کنیم؟ بهترین راه برای این منظور نظر کردن به دعاهای معصومین است که ایشان چه خواسته هایی از خدا می خواستند. نمونه هایی از خواسته های امام حسن علیه السلام از خداوند در ذیل تقدیم می گردد:

الف. واگذاری نیازهای مهم دنیایی و آخرتی به خداوند: امام مجتبی علیه السلام در مناجاتی با خدا بعد از اینکه خداوند را تعریف و تمجید می نماید و بر محمد و آلش درود می فرستد و از خداوند طلب آمرزش می کند و تمام قدرت ها را از خدا بر می شمارد و باز بر اهل بیت علیهم السلام صلوات می فرستد، در نهایت عرضه می دارد: «و اکفنا مهمّ الدنیا و الآخرة فی عافیة یا ربّ العالمین».(7)
ای کسی که فراریان رو به سوی او آرند، و وحشت کنندگان با او انس گیرند! بر محمد و آل او درود بفرست، و انس مرا با خود قرار ده! پروردگارم! از گناهانم به سوی تو توبه می کنم، و از بدی هایم از تو آمرزش می خواهم، و هیچ جنبش و نیرویی جز از خدا نیست. و درود خدا بر محمد و آل او باد! و تو ای پروردگار جهانیان! نیازهای دنیا و آخرت ما را، در عافیت کفایت فرما.(8)

منظور از رضایت به تقدیرات الهی این نیست که انسان برای تغییر وضعیت موجود در زندگی تلاشی نکند که خداوند در قرآن می فرماید: « و ان لیس للانسان الا ما سعی». بلکه منظور این است که انسان نسبت به آنچه خداوند به او داده و عملا قابل تغییر نیست ناخوشنود نباشد و شکایتی نکند

 

 


ب. درخواست عاقبت به خیری از خدا: به اعتقاد بزرگان دینی بهترین دعا برای انسان که باید از خداوند طلب کرد دعا برای ختم به خیر شدن انسان است. اینکه انسان با ایمان به خداوند از دنیا برود. در قرآن نیز چنین درخواستی از خداوند مطرح شده است؛ آنجا که می فرماید: «رَبَّنا أَفْرِغْ‏ عَلَیْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمینَ ».(9) ساحران وقتی به حضرت موسی ایمان آوردند از خداوند درخواست کردند تا خداوند در حالیکه مسلمانند جان آنها را بگیرد. 
امام دوم شیعیان نیز از خداوند چنین درخواستی را می نماید: اللهم اجعل خیر عمری آخره و خیر عملی خوآتمه و خیر ایامی یوم القاک.(10)
امام مجتبی علیه السلام هم از خداوند می خواهد که آخرین لحظات عمر شریفش بهترین ساعات زندگی اش باشد. و اینکه پایان کردارش بهترین قسمت آن باشد و بهترین روز برای ایشان روز دیدار با خداوند در قیامت باشد. 

دعا هنگام افطار
امام مجتبی علیه السلام فرمود: هر روزه داری دعای مستجابی در هنگام افطار دارد.
عَنِ الْحَسَنِ‏ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام ‏: أَنَّ لِكُلِّ الصَّائِمِ عِنْدَ فُطُورِهِ دَعْوَةً مُسْتَجَابَةً فَإِذَا كَانَ أَوَّلُ لُقْمَةٍ فَقُلْ بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ [اللَّهُمَ‏] یَا وَاسِعَ‏ الْمَغْفِرَةِ اغْفِرْ لِی فَإِنَّهُ مَنْ قَالَهَا عِنْدَ إِفْطَارِهِ غُفِرَ لَه‏.»(11) ‏ 
از امام حسن علیه السلام روایت شده است که هر کس هنگام افطار در لقمه اول این جمله را بگوید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ یَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ اغْفِرْ لِی» (12) بخشیده خواهد شد.

پی نوشت:
1) شریفی و دیگران، فرهنگ جامع سخنان امام حسن علیه السلام، مترجم: علی مۆیدی، قم:نشر معروف، چاپ اول، 1382ش، ص 581
2) نجم/39
3) زمخشرى محمود، تفسیرالكشاف، بیروت: دار الكتاب العربی، چاپ سوم، 1407ق، ‏ج 2، ص 110
4) اعراف/55
5) مریم/3
6) محمد دشتی، فرهنگ سخنان امام حسن محتبی علیه السلام ، قم: مۆسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمۆمنین، چاپ اول، 1382ش، ص332
7) مهدی العطبی البصری و دیگران، بلاغة الامام الحسن المجتبی علیه السلام ، بیروت: دارالصفوة، چاپ اول، 1424ق، ص 228
8) فرهنگ جامع سخنان امام حسن علیه السلام ، ص 583
9) اعراف/126
10) ابن طاووس، على بن موسى، مهج الدعوات و منهج العبادات، قم: دار الذخائر، چاپ اول، 1411 ق، ص144
11) ابن طاووس، على بن موسى، إقبال الأعمال (ط - القدیمة)، 2جلد، دار الكتب الإسلامیه - تهران، چاپ: دوم، 1409 ق،ج‏1 ؛ ص116
12) همان.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 11 / 4 / 1394

میوه شیرین درخت رسالت



 


 

نام مبارك پیشوای دوم معصوم، «حسن» و كنیه اش ابومحمد و القاب شریفش: سید، سبط، امین، حجت، برّ، نقی، زكی، زاهد و مجتبی است. پدر بزرگوار ایشان، امام علی بن ابی طالب علیه‌ السلام و مادر مكرمه ‌اش حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام می ‌باشد.

 


 

آن حضرت در شب سه ‌شنبه پانزدهم ماه مبارك رمضان، در سال دوم و یا سوم هجرت به دنیا آمد و در سال چهل هجری بعد از شهادت پدر مظلومش، در سن 38 سالگی به مقام والای امامت منصوب شد و در سال پنجاه هجری به دستور معاویه‌ پلید به وسیله همسر جفاكارش، «جعده» مسموم گشت و در روز 28 ماه صفر، در سن 47 یا 48 سالگی شهید و در بقیع دفن شد. مدت امامت آن حضرت، 10 سال بود و در عدد فرزندانش اختلاف است؛ بعضی هشت پسر و هفت دختر و برخی پانزده پسر و هشت دختر و عده ‌ای پانزده پسر و شش دختر برای آن حضرت نوشته ‌اند.
در نوشتار حاضر مروری هرچند اجمالی بر مناقب و فضائل آن امام همام خواهیم داشت.

درخت بهشتی

شیخ صدوق(ره) در كتاب «معانی الاخبار» از امام صادق علیه ‌السلام و آن حضرت از پدر بزرگوارش روایت كرده است كه: جبرییل نام مبارك امام حسن مجتبی علیه ‌السلام را در حالیكه میان پارچه ‌ای ابریشمی از پارچه‌ های بهشتی بود به رسول خدا صلی الله علیه و آله هدیه كرد، و نام حسین برگرفته از نام حسن است.(1) 
و از روایت عروه‌ بارقی از پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله ظاهر می ‌شود كه حسن و حسین اسم دو درخت در بهشتند كه رسول خدا صلی الله علیه و آله در شب معراج از میوه‌ آن دو درخت خورده ‌اند.
و حكایت شده است كه خداوند تبارك و تعالی این دو اسم را از مردم پنهان كرد تا آنكه دو فرزند فاطمه علیهاالسلام به آن نامگذاری شوند.(2)

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله غیر از فاطمه سلام الله علیها، دختران دیگر، و غیر از امام على علیه ‌السلام نیز عموزاده ها و خویشاوندان بسیارى داشت، پس چرا اینهمه اظهار علاقه و محبت، مخصوص به فاطمه و على و فرزندان علیهم ‌السلام آنها شد؟ براى اینكه این چهار تن نماینده صفات، روحیات، اخلاق و كمالات او بودند

 


حافظ کوچک وحی

روایت شده است كه امام مجتبی علیه ‌السلام در مجلس رسول خدا صلی الله علیه و آله حاضر می‌گشت در حالی كه هفت سال بیشتر از سن شریف او نگذشته بود، وحی الهی را از لب‌های مبارك پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله می ‌شنید و آن را حفظ می ‌كرد، و وقتی به خانه بر می ‌گشت آنچه را حفظ كرده بود برای مادرش صدیقه‌ كبری علیهاالسلام بازگو می ‌كرد. و هر گاه امام علی علیه‌ السلام نزد حضرت زهرا علیهاالسلام می ‌آمد كلمات تازه ‌ای از قرآن و وحی را از او می ‌شنید، از آن حضرت سئوال می ‌فرمود كه:
اینها را از كجا نقل می ‌كنی؟
عرض می ‌كرد: از فرزندت حسن.
روزی امام علی علیه ‌السلام در خانه پنهان گشت تا اینكه امام حسن علیه ‌السلام وارد خانه شد، و می ‌خواست كلمات نورانی وحی الهی را كه شنیده بود بازگو كند ولی نتوانست مثل گذشته صحبت كند، بلكه به لرزه افتاد و كلماتش در هم شد.
مادرش حضرت زهرا علیهاالسلام تعجب كرد، امام حسن علیه ‌السلام عرض كرد:
«لا تعجبی یا اماه، فان كبیرا یسمعنی و استماعه قد اوقفنی؛
ای مادر! تعجب نكن، گویا امروز شخص بزرگی به گفتار من گوش می ‌دهد و شنیدن او مرا از تكلم بازداشته است».
آنگاه امام علی علیه ‌السلام از محل خود خارج شد، و فرزند دلبندش را بوسید.
و در روایت دیگری نقل شده است كه فرمود:
«یا اماه قلّ بیانی و كلّ لسانی، لعلّ سیدا یرعانی؛ 
ای مادر! بیانم نارسا و زبانم ناتوان گردیده است گویا آقای بزرگواری مراقب من است».(3)

بر دوش عرش


از ابن ‌عباس نقل شده است كه گفت: رسول صلی الله علیه و آله تشریف می ‌آورد و حسن را بر گردن گرفته بود، مردی به آن حضرت رسید و گفت: چه مركب خوبی سوار شده ‌ای ای پسر؟ رسول اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: و چه سوار خوبی است او.(4)
همچنین عبدالله بن عبدالرحمن بن زبیر گفت شبیه ‌ترین اهل پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله به او و محبوب‌‌ترینشان در نزد آن حضرت حسن بود. دیدم او آمد و آن حضرت در حال سجده بود، بر گردن مباركش رفت (یا گفت) بر پشت مباركش. رسول خدا صلی الله علیه و آله او را فرود نیاورد تا خود فرود آمد. رسول اكرم صلی الله علیه و آله را در حال ركوع دیدم كه هر دو پای مباركش را برای حسن باز كرد تا از بین آن عبور نمود و به جانب دیگر رفت.

محبوب قلب رسول

حذیفه بن یمان نقل كرده است كه رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدم كه دست امام حسن مجتبی علیه ‌السلام را گرفته بود و می ‌فرمود:
« ایها الناس هذا ابن‌ علی فاعرفوه، و الذی نفس محمد بیده انه لفی الجنة، و محبه فی الجنة، و محب محبیه فی الجنة؛
ای مردم! این فرزند علی بن ابی‌طالب است، او را بشناسید، سوگند به آن كسی كه جان محمد در قبضه قدرت او است، او در بهشت است، دوستان او و دوستان دوستانش نیز در بهشت خواهند بود.(5)
همچنین در كتاب‌های «جامع ترمذی»، «فضایل احمد»، «شرف المصطفی»، «فضایل سمعانی»، «امالی ابن‌شریح» و «امالی ابانه بن بطه» نقل شده است:
پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله دست امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را گرفت و فرمود:
« من احبنی و احب هذین و اباهما و امهما كان معی فی درجتی فی الجنة یوم القیامة؛ 
هر كس مرا و این دو فرزند و پدر و مادر این دو را دوست داشته باشد فردای قیامت در بهشت با من و در درجه من است».(6)
چنانکه اسامه بن زید گفت: پیغمبر افضل صلی الله علیه و آله را دیدم حسن و حسین روی هر دو ران او بودند و فرمود: اینان دو پسر من ‌اند و دو پسر دختر من ‌اند، خدایا من اینان را دوست دارم تو هم دوستشان بدار و دوست بدار كسی را كه این دو را دوست دارد.(7)
و به روایت شیخان (بخاری و مسلم) از ابی‌ هریره نقل شده است که: رسول رحیم صلی الله علیه و آله فرمود: خدایا من او را دوست دارم و دوست دارم كسی را كه او را دوست دارد. منظور حسن بن علی علیهماالسلام بود. و در روایتی فرمود: خدایا من او را دوست دارم تو هم او را دوست بدار، و دوست بدار كسی را كه او را دوست می‌دارد.(8)
 

وقتى این اخبار را مطالعه مى كنیم، و از شدّت علاقه و دوستى پیامبر عظیم الشان اسلام صلی الله علیه و آله نسبت به امام حسن مجتبی علیه ‌السلام آگاه مى شویم، نباید فراموش كنیم كه گوینده این كلمات و الفا1 پیغمبر خدا است

 

 


ابوهریره گفت: هیچ كس نزد من از حسن محبوبتر نبود پس از آن كه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود آنچه را كه فرمود.
و نیز در حدیث ابی ‌هریره نزد حافظ سلفی آمده است كه گفت: هیچگاه حسن بن علی را ندیدم مگر این كه اشك از چشمانم فروریخت، و این بدان واسطه بود كه یك روز رسول افضل صلی الله علیه و آله بیرون تشریف آورد. من در مسجد بودم دست مرا گرفت و بر من تكیه كرد تا رسیدیم به بازار بنی‌قینقاع. نگاهی به بازار انداخت و بازگشت تا در مسجد جلوس فرمود. آنگاه فرمود: پسر مرا بخوان. پس حسن بن علی را آوردم. او می دوید تا خود را در آغوش آن حضرت انداخت، رسول اشرف صلی الله علیه و آله دهان او را باز كرد و دهان خود را در دهان او گذاشت و فرمود: خدایا من او را دوست دارم تو هم دوستش بدار و دوست بدار كسی را كه دوستش دارد، تا سه بار.(9)

نماد اشرف مخلوقات

وقتى این اخبار را مطالعه مى كنیم، و از شدّت علاقه و دوستى پیامبر عظیم الشان اسلام صلی الله علیه و آله نسبت به امام حسن مجتبی علیه ‌السلام آگاه مى شویم، نباید فراموش كنیم كه گوینده این كلمات و الفا1 پیغمبر خدا است، و او كسى است كه در دوره زندگانى با گزاف گوئى و سخنان دور از حقیقت و مدح بیجا مبارزه داشت; سخنان و كارهایش براى بشر حجت و قانون و شریعت بوده و آنچه فرموده ترجمان حقیقت است.
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله غیر از فاطمه سلام الله علیها، دختران دیگر، و غیر از امام على علیه ‌السلام نیز عموزاده ها و خویشاوندان بسیارى داشت، پس چرا اینهمه اظهار علاقه و محبت، مخصوص به فاطمه و على و فرزندان علیهم ‌السلام آنها شد؟ براى اینكه این چهار تن نماینده صفات، روحیات، اخلاق و كمالات او بودند.

پی نوشت:
1) معانی الاخبار: 55 ح 8، علل الشرایع: 139/1 ح 9، بحارالانوار: 241 / 43 ح 11.
2) بحارالانوار: 314/43 ضمن ح 73، تهذیب الاسماء: 158/1، الاحقاق: 488/10، منتخب طریحی: 351.و ظاهرا مولف این حدیث را از «سفینه البحار: 601/1 » نقل كرده است.
3) مناقب ابن‌شهر اشوب: 8/4، بحارالانوار: 338/43 ذیل ح 11، معالی السبطین: 9.
4) صحیح ترمذی 661:5، ح 3784. المستدرك، للحاكم 186:3. تاریخ الخلفاء: 189.
5) مشارق الانوار: 53.
6) جامع الترمذی: 641/5 ح 3733، مسند احمد: 77/1، شرف المصطفی: 267 باب 27 (طبع فارسی)، العمدة: 395، میزان الاعتدال: 117/3، تهذیب الكمال: 270/2، تهذیب التهذیب: 297/2، الاحقاق: 175/9.
7) صحیح ترمذی 656:5، ح 3769.اسدالغابة 11:2. الاصابة 328:1. تاریخ الخلفاء: 189. الصواعق المحرقة: 135.
8) صحیح بخاری 221:4. صحیح مسلم 192:15. مجمع الزواید 180:9. تاریخ الخلفاء ص 188. ینابیع المودة: 169.
9) الصواعق المحرقة: 138.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 11 / 4 / 1394

لباس زیبا برای نماز 


گویند هنگامی كه امام حسن مجتبی علیه السّلام برای نماز آماده می شد، بهترین لباسهای خود را می پوشید.
چرا بهترین لباسهای خود را می پوشید؟
امام علیه السّلام در پاسخ فرمود: انّ اللّه جمیل و یحب الجمال ، فاتحمل لربّی و هو یقول : خذو زینتكم عند كل مسجد.
همانا خداوند زیباست و زیبایی را دوست می دارد، پس من نیز لباس زیبا برای راز و نیاز با پروردگارم می پوشم و هم او فرمود: به هنگام رفتن در مسجد خود را به زینت دربرگیرید.
بر همین اصل ، طبق روایات مستحب است كه انسان ، برای نماز نیكوترین جامه خود را بپوشد، خود رامعطّر كند و با رعایت نظافت و در كمال طهارت به نماز و راز و نیاز با خدای بزرگ بپردازد.

داستان درباره نماز و نمازگزاران / يدالله بهتاش

 

پاسخ محكم به معاویه 


زمان خلافت معاویه بود، او با دسیسه های گوناگون بر مناطق اسلامی مسلط شده بود، آن گونه كه خود را بی رقیب می دانست (چرا كه حضرت علی (ع) به شهادت رسیده بود و امام حسن (ع) را نیز به انزوای تحمیلی در مدینه كشانده بودند).
معاویه سفری به حجاز كرد، در این سفر به مدینه وارد شد، و در مسجد در میان جمعیت به منبر رفت و سخنرانی كرد، در این سخنرانی به ناسزاگوئی و دهن كجی به مقام مقدس علی (ع) پرداخت . 

امام حسن (ع) در بین سخنرانی معاویه ، برخاست و پس از حمد و ثنا فرمود: خداوند هیچ پیامبری را به پیامبری مبعوث نكرد مگر اینكه در دودمان او وصی قرار داد، و هیچ پیامبری نبود مگر اینكه دشمنی از مجرمین داشت ،
و بی گمان علی (ع) وصی رسول خدا (ص) بود و من پسر همین علی (ع) هستم ، اما تو (ای معاویه) پسر صخر هستی ، جد تو حرب است ولی جدّ من رسول خدا (ص) است ، مادر تو هند است و مادر من حضرت فاطمه (ع) است ، جدّه من حضرت خدیجه (ع) است ، و جدّه تو نثیله است (با توجه به اینكه هند و نثیله به ناپاكی مشهور بودند) .
آنگاه فرمود: فلعن الله الامنا حسبا و اقدمنا كفرا و اخملنا ذكرا: پس ‍ خداوند لعنت كند آن كس را كه در بین ما از نظر حسب و شرافت خانوادگی پست است ، و پیشتاز كفر بوده و غافل از یاد خدا است . ...همه حاضران در مسجد گفتند: آمین .
معاویه سرافكنده شد و سخن خود را دیگر ادامه نداد و از منبر پائین آمد.
داستان / محمد محمدي اشتهاردي

 

داوری امام حسن (ع) 


عصر خلافت امام علی (ع) بود، قصابی را كه چاقوی خون آلود در دست داشت ، در خرابه ای دیدند و در كنار او جنازه خون آلود شخصی افتاده بود، قرائن نشان می داد كه كشنده او همین قصاب است ، او را دستگیر كرده و به حضور امام علی (ع) آوردند. 
امام علی (ع) به قصاب گفت : در مورد كشته شدن آن مرد،
چه نظر داری ؟ 
قصاب گفت : من او را كشته ام . 
امام بر اساس ظاهر جریان ، و اقرار قصاب ، دستور داد تا قصاب را ببرند و به عنوان قصاص ، اعدام كنند.
در این حال كه ماءمورین ، او را به قتلگاه می بردند، قاتل حقیقی با شتاب به دنبال ماءمورین دوید و به آنها گفت :
عجله نكنید و این قصاب را به حضور امام علی (ع) بازگردانید. 
ماءمورین او را به حضور علی (ع) باز گرداندند، قاتل حقیقی به حضور علی (ع) آمد و گفت : ای امیر مؤمنان !
سوگند به خدا، قاتل آن شخص این قصاب نیست ، بلكه او را من كشته ام 
امام به قصاب فرمود: چه موجب شد كه تو اعتراف نمودی من او را كشته ام ؟ 
قصاب گفت : من در یك بن بستی قرار گرفتم كه غیر از این چاره ای نداشتم ، زیرا افرادی مانند این ماءمورین ،
مرا كنار جنازه بخون آغشته با چاقوی خون آلود بدست دیدند، همه چیز بیانگر آن بود كه من او را كشته ام ، از كتك خوردن ترسیدم و اقرار نمودم كه من كشته ام ، ولی حقیقت این است كه من گوسفندی را نزدیك آن خرابه كشتم ، سپس ادرار بر من فشار آورد، در همان حال كه چاقوی خون آلود در دستم بود، به آن خرابه برای تخلّی رفتم ، جنازه بخون آغشته آن مقتول را در آنجا دیدم ، در حالی كه دهشت زده شده بودم ، برخاستم ، در همین هنگام این گروه به سر رسیدند و مرا به عنوان قاتل دستگیر نمودند. 
امیرمؤمنان علی (ع) فرمود این قصاب و این شخص كه خود را قاتل معرفی می كند را به حضورامام حسن (ع) ببرید تا او قض
اوت نماید. ماءمورین آنها را نزد امام حسن (ع) آوردند و جریان را به عرض ‍ رساندند.
امام حسن (ع) فرمود: به امیر مؤمنان علی (ع) عرض كنید، اگر این مرد قاتل ، آن شخص را كشته است ، در عوض جان قصاب را حفظ نموده است ، و خداوند در قرآن می فرماید: و من احیاها فكانّما احیا الناس جمیعا. 
و هر كس انسانی را از مرگ نجات دهد، چنان است كه گوئی همه مردم را نجات بخشیده است (مائده 32).
آنگاه هم قاتل و هم آن قصاب را آزاد نمود، و دیه مقتول را از بیت المال به ورثه او عطا فرمود. 
به این ترتیب ، ارفاق و تشویق اسلام شامل حال آن قاتل شد كه مردانگی كرد و موجب نجات یك نفر بی گناه گردید، و با این كار جوانمردانه اش ، تا حدود زیادی گناه خود را جبران نمود.

داستان / محمد محمدي اشتهاردي

 

شجاعت امام حسن (ع)

جنگ جمل در بصره بین سپاه علی (ع) و سپاه طلحه و زبیر، در گرفت ، آتش ‍ جنگ شعله ور گردید، امیر مؤمنان علی (ع) پسرش محمّد حنفیّه را طلبید و نیزه خود را به او داد و فرمود: با این نیزه به دشمن حمله كن ، محمّد حنفیّه به سوی دشمن حركت كرد، ولی در برابر گردان بنوضبّه قرار گرفت ،
و نتوانست كاری انجام دهد، عقب نشینی كرد و به حضور پدر بازگشت ، هماندم امام حسن (ع) بر جهید و نیزه را از او گرفت و به میدان شتافت و مقداری با دشمن جنگید و باز گشت ، در حالی كه نیزه اش خون آلود بود.
محمّد حنفیّه وقتی كه دلاوری امام حسن (ع) را دریافت ، صورتش (از شرمندگی) سرخ شد،

امام علی (ع) به محمّد حنفیّه فرمود: لا تانف فانّه ابن النبی و انت ابن علی . 
سرافكنده نباش ، زیرا حسن (ع) پسر پیامبر (ص) است تو پسر علی هستی .
داستان / محمد محمدي اشتهاردي

 

گل رسول خدا (ص) 


حافظ ابونعیم اصفهانی از ابوبكر روایت می كند كه گفت : پیامبر (صلی الله علیه وآله) در نماز بود، وقتی كه به سجده رفت ، امام حسن (علیه السلام) كه كودك بود آمد و بر پشت جدش رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نشست ، 
رسول خدا آنقدر سجده را طول داد تا امام حسن (علیه السلام) پائین آمد، بعد از نماز ابوبكر به رسول خدا (صلی الله علیه وآله) عرض كرد: ای رسول خدا چطور در نماز این چنین به این كودك مدارا می كنی پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: ان هذا ریحانتی و ان ابنی هذا سید: این كودك گل من است، و این پسرم آقا است .

داستان صاحبدلان / محمد محمدي اشتهاردي

 

دعای خیر امام حسن (ع) 


امام حسن (علیه السلام) چندین بار از مدینه پیاده به مكه برای انجام حج رفت در یكی از این سفرها كه از مدینه به سوی مكه راه افتاد، پاهایش بر اثر پیاده روی روی ریگهای خشك و سوزان ، ورم كرد.
شخصی به آن حضرت عرض كرد: آقا اگر كمی سوار می شدید، پاهایتان بهتر می شد.

امام فرمود: خیر وقتی به منزلگاه بعدی رسیدیم ، مرد سیاه چهره روغن فروشی پیدا می شود كه فلان روغن را دارد آن را برایم بخر، به پاهایم می مالم خوب می شود. 

عده ای عرض كردند: پدران و مادرانمان بفدایت در پیش منزلی سراغ نداریم كه در آنجا روغن بفروشند. امام به راه خود ادامه داد، چند ساعتی نگذشته بود كه همان مرد روغن فروش پیدا شد،

امام فرمود: نزد او بروید و روغن را خریداری كنید نزد او رفتند و روغن خواستند، 
او گفت : برای چه كسی می خواهید؟ 
گفتند برای امام حسن (علیه السلام).
روغن فروش گفت : مرا نزد آن حضرت ببرید وقتی كه او را به حضور امام حسن (علیه السلام) بردند به امام عرض كرد: من نمی دانستم روغن را برای شما می خواهند و من حاجتی به تو دارم و آن اینكه دعا كن خداوند فرزند نیكوكار و پرهیزكاری به من بدهد، من وقتی از وطن بیرون آمدم همسرم نزدیك زایمانش بود.
امام حسن (علیه السلام) فرمود: خداوند پسر سالمی كه پیرو ما است به تو خواهد داد. 
وقتی روغن فروش به منزلش رفت ، دید خداوند پسر سالمی به او داده است . 
همان پسر وقتی بزرگ شد به سید حمیری معروف گردیده و از شیعیان راستین و شاعران آزاده بود كه در هر فرصتی از امامان اهلبیت (علیهم السلام دفاع و حمایت می نمود، و فضائل علی (علیه السلام) را به قصیده در آورده بود و می خواند و هنگام مرگ علی (علیه السلام) ببالینش آمد. 

نام او اسماعیل بن محمد بود امام صادق (علیه السلام) به او فرمود: مادرت تو را سید نامید و این نام زیبنده تو است زیرا تو سید شاعران هستی . 
روزی اشعاری درباره مصائب امام حسین (علیه السلام) در حضور امام صادق (علیه السلام) خواند، قطرات اشك از دیدگان امام سرازیر شد و صدای گریه از منزل آن حضرت برخاست ، سرانجام امام (علیه السلام) امر به خودداری كرد.

داستان صاحبدلان / محمد محمدي اشتهاردي

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 11 / 4 / 1394

خاندان علم و فضيلت 

روزى عثمان در كنار مسجد نشسته بود. مرد فقيرى از او كمك مالى خواست. عثمان پنج درهم به وى داد. مرد فقير گفت: مرا نزد كسى راهنمايى كن كه كمك بيشترى به من بكند. عثمان به طرف حضرت مجتبى و حسين بن على (ع) و عبدالله جعفر، كه در گوشه ‏اى از مسجد نشسته بودند، اشاره كرد و گفت: نزد اين چند نفر جوان كه در آنجا نشسته ‏اند برو و از آنها كمك بخواه.

وى پيش آنها رفت و اظهار مطلب كرد.حضرت مجتبى (ع) فرمود: از ديگران كمك مالى خواستن، تنها در سه مورد رواست: ديه‏ اى (خونبها) به گردن انسان باشد و از پرداخت آن بكلى عاجز گردد، يا بدهى كمر شكن داشته باشد و از عهده پرداخت آن برنيايد، و يا فقير و درمانده گردد و دستش به جايى نرسد. آيا كدام يك از اينها براى تو پيش آمده است؟ (3) 
گفت: اتفاقاً گرفتارى من يكى از همين سه چيز است. حضرت مجتبى (ع) پنجاه دينار به وى داد. به پيروى از آن حضرت، حسين بن على (ع) چهل و نه دينار و عبدالله بن جعفر چهل وهشت دينار به وى دادند. 

فقير موقع بازگشت، از كنار عثمان گذشت. عثمان گفت: چه كردى؟ جواب داد: از تو پول خواستم تو هم دادى، ولى هيچ نپرسيدى پول را براى چه منظورى مي ‏خواهم؟ اما وقتى پيش آن سه نفر رفتم يكى از آنها (حسن بن على) در مورد مصرف پول از من سوال كرد و من جواب دادم و آنگاه هر كدام اين مقدار به من عطا كردند. 

عثمان گفت: اين خاندان، كانون علم و حكمت و سرچشمه نيكى و فضيلتند، نظير آنها را كى توان يافت؟(4)

بخشش بى نظير 

حسن بن على (ع) تمامى توان خويش را در راه انجام امور نيك و خداپسندانه، به كار مي ‏گرفت و اموال فراوانى در راه خدا مي ‏بخشيد. 

مورخان و دانشمندان در شرح زندگانى پرافتخار آن حضرت، بخشش بى سابقه و انفاق بسيار بزرگ و بى نظير ثبت كرده ‏اند كه در تاريخچه زندگانى هيچ كدام از بزرگان به چشم نمي ‏خورد و نشانه ديگرى از عظمت نفس و بی اعتنايى آن حضرت به مظاهر فريبنده دنيا است. نوشته ‏اند: 

«حضرت مجتبى (ع) در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارايى خود را در راه خدا خرج كرد و سه بار ثروت خود را به دو نيم تقسيم كرده و نصف آن را براى خود نگهداشت و نصف ديگر را در راه خدا بخشيد.» (5)
رمضان آمد و دارم خبرى بهتر از این
مژده اى دیگر و لطف دگرى بهتر از این
گر چه باشد سپر آتش دوزخ صومش
لیك با این همه دارد سپرى بهتر از این
شب قدر رمضان گر چه بسى پر قدر است
دارد این ماه و لیكن سحری بهتر از این
چون كه در نیمه این مه پسرى زاد بتول
كس نزاده ست و نزاید پسرى بهتر از این
رمضان، اى كه دهى مژده میلاد حسن
به خدا نیست به عالم خبرى بهتر از این
مجتبى لؤلؤ پاك مرج البحرین است
نیست در رشته خلقت گهرى بهتر از این
رست پیغمبر از آن تهمت ابتر بودن
نیست بر شاخه طوبى ثمرى بهتر از این
گفت خالق (فتبارك) به خود از خلقت او
كلك ایجاد ندارد اثرى بهتر از این
بگذر آهسته تر اى ماه حسن، اى رمضان
عمر ما را نبود چون گذرى بهتر از این



حسن چایچیان(حسان
انتظارات امام حسن(ع) از شيعيان


نوشتاری که پیش رو دارید بیان برخی انتظارات و توصیه های امام حسن مجتبی(علیه السّلام) است به امت اسلامی بخصوص شیعیان و کسانی که خواهان دستیابی به هدایت الهی و صراط مستقیم هستند. با هم این مطلب را که از سایت تبیان انتخاب شده، از نظر می گذرانیم.


1- خدا محوری
از مهمترین انتظاراتی که تمام انبیا و اولیا از بندگان خدا، داشته اند و دارند این است که مردم در کارها و رفتارها خدا محور باشند و رضایت الهی و خداوندی را در تمام امور، محور و اساس قرار دهند.
امام حسن مجتبی(علیه السّلام) نیز که خود خدامحور و سراپا اخلاص بود، از امت اسلامی و شیعیان خویش انتظار دارد که رضایت الهی را محور فعالیت خویش قرار دهند. این توقع را گاه با بیان زیان مردم محوری و خارج شدن از محور رضایت الهی ابراز می دارد، آنجا که فرمود: «من طلب رضی الله بسخط الناس کفاه الله امور الناس و من طلب رضی الناس بسخط الله و کله الله الی الناس؛ (1) هر کس رضایت خدا را بخواهد هرچند با خشم مردم همراه شود؛ خداوند او را از امور مردم کفایت می کند و هر کس که با به خشم آوردن خداوند، دنبال رضایت مردم باشد، خدا او را به مردم وامی گذارد.»
حضرت گاه فوائد خدا محوری و در نظر گرفتن رضایت الهی را به زبان می آورد و می فرماید: «انا الضامن لمن لم یهجس فی قلبه الا الرضا ان یدعو الله فیستجاب له(2) من ضمانت می کنم برای کسی که در قلب او چیزی نگذرد جز رضا ]ی خداوندی[، که خداوند دعای او را مستجاب فرماید.»
راوی از حضرت امام حسن(علیه السّلام)این مهم را چنین نقل می کند: امام حسن روز عید فطر بر گروهی از مردم گذر کرد که مشغول بازی و خنده بودند، بالای سر آنها ایستاد و فرمود: «اتن الله جعل شهر رمضان مضمارا لخلقه فیستبقون فیه بطاعته الی مرضاته فسبق قوم ففازوا و قصر آخرون فخابوا؛(3) به راستی، خداوند ماه رمضان را میدان مسابقه برای خلق قرار داده است تا به وسیله طاعت او برای جلب رضایت خداوند بر یکدیگر سبقت گیرند. مردمی سبقت گرفتند و کامیاب گشتند و دیگران کوتاهی کردند و ناکام ماندند.»
رسیدن به رضایت الهی آرزوی تمام انبیا بود.لذا در روایت آمده است که «موسی(علیه السّلام) عرض کرد: خدایا! مرا به عملی راهنمایی کن که با انجام آن به رضایت تو دست یابم. خداوند وحی کرد که ای فرزند عمران! رضایت من در سختی و گرفتاری تو است که طاقت آن را نداری. موسی به سجده افتاد و مشغول گریه شد...، سرانجام وحی شد که ای موسی! رضایت من در رضایت تو به قضا و تقدیرات من است.»(4)



2- فراگیری دانش
علم و دانش کلید خیرات و دستیابی به سعادت است. بدون دانش نه راه سعادت معلوم است و نه حرکت ممکن؛ به همین جهت از مهم ترین ماموریتهای انبیا در طول تاریخ، تعلیم کتاب و آموزش مسائل دینی و تربیتی بوده است. از مهمترین توقعات امامان معصوم علیهم السلام از مسلمانان این است که اهل دانش و فراگیری حکمت باشند.
امام حسن مجتبی(علیه السّلام) فرمودند: «علم الناس علمک و تعلم علم غیرک؛ (5) دانش خود رابه مردم بیاموز و دانش دیگران را یادگیر.»
خداوند تمام امکانات فراگیری دانش را در اختیار ما قرار داده است. لذا لازم است که از چشم و گوش و فرصتها بیشترین استفاده را ببریم و با فراگیری دانش، شک و شبهه را از دل و درون خویش بیرون برانیم.
چنانکه حضرت می فرماید: «ان ابصر الابصار ما نفذ فی الخیر مذهبه و اسمع الاسماع ما وعی التذکیر و انتفع به واسلم القلوب ما طهر من الشبهات؛ به راستی، بیناترین دیده ها آن است که در خیر نفوذ نماید، و شنواترین گوشها آن است که تذکرات ]دیگران[ را بشنود و از آن بهره مند شود و سالم ترین دلها آن است که از شک و شبهه پاک باشد.(6)
ادامه دارد...
3- اندیشیدن و تفکر
علم و دانش آنگاه نتیجه بخش خواهد بود که با تفکر و تدبر همراه باشد. خواندن و فراگیری قرآن نیز آنگاه مفید و مثمر است که با تدبرو تفکر همراه شود. از مهمترین انتظاراتی که امامان ما از شیعیان خویش داشته و دارند، این است که اهل اندیشه و تفکر باشند، آنان این توقع را با بیانهای مختلف ابراز نموده اند.
امام مجتبی(علیه السّلام) می فرماید: «اوصیکم بتقوی الله و ادامه التفکر، فان التفکر ابو کل خیر و امه(7) شما ]شیعیانم[ را به تقوا و اندیشیدن دائم سفارش می کنم؛ زیرا تفکر، پدر و مادر ]و ریشه و اساس[ تمامی خوبیها است.»
در جای دیگر فرمود: «علیکم بالفکر فانه مفاتیح ابواب الحکمه (8) بر شما ]شیعیان[ لازم است که اندیشه کنید؛ زیرا فکر، کلیدهای درهای حکمت است.»
راستی اگر امت اسلامی بیشتر اندیشه وتفکر می کردند و به آن عمل می نمودند، این همه عقب ماندگی و مشکلات نداشتند و این همه محل تاخت و تاز استعمارگران و ابرقدرتها قرار نمی گرفتند.
گاه دل مولا امام حسن بدرد آمده و با زبان گلایه اظهار می دارد: «عجبت لمن یتفکر فی ماکوله کیف لایتفکر فی معقوله فیجنب بطنه ما یؤذیه و یودع صدره ما یردیه؛ (9) در شگفتم از کسی که در ]چگونگی استفاده از[ خوراکیهای خود اندیشه می کند ولی درباره معقولات خویش اندیشه نمی کند. از آنچه معده اش را اذیت می نماید دوری می کند، در حالی که سینه ]و روح[ خود را از پست ترین چیز پر می کند.»
راستی در کدام مکتب و مذهب جز اسلام و تشیع پیدا می کنید که این همه بر علم و دانش، تدبر و تفکر، اندیشه وتعقل سفارش و تاکید نموده باشند.



4- تلاش و کوشش
فکر و اندیشه، و یا تامل و تدبر، آن گاه ارزش حقیقی و عینی خویش را نشان می دهد که منجر به عمل و تلاش و سعی و کوشش شود، وگرنه تفکری که منهای عمل باشد، ارزش واقعی نخواهد داشت. در واقع فکر مطلوب و کارساز است که به عمل و تلاش بینجامد.
یکی از انتظارات امام حسن(علیه السّلام) این است که بندگان الهی در کنار علم و اندیشه، اهل تلاش و عمل باشند. آن حضرت فرمود: «این بندگان خدا! پروا پیشه باشید و برای رسیدن به خواسته ها تلاش کنید و از کارهای ناروا بگریزید و قبل از آنکه ناگواریها به شما روی آورند و نابودکننده لذات ]یعنی مرگ[ فرا رسد به کار]های نیک[ مبادرت ورزید که نعمتهای دنیا دوام ندارند و ]کسی از[ خطرات و بدیهای آن در امان نیست. ]دنیا[ فریبکار زودگذر و تکیه گاهی سست و بی اساس است.»(10)
نکته دیگری را که حضرت مجتبی علاوه بر اصل تلاش و عمل گوشزد می کند و انتظار دارد که به آن توجه شود، این است که انسان هم باید برای دنیا کار و تلاش کند و هم برای آخرت. کلام نغز و دلنشین امام در این باره چنین است: «واعمل لدنیاک کانک تعیش ابدا و اعمل لاخرتک کانک تموت غدا؛(11) برای دنیایت چنان کار کن که گویا برای همیشه ]دراین دنیا[ خواهی بود. و برای آخرتت ]نیز چنان[ سعی و تلاش کن که گویا فردا از دنیا خواهی رفت.»
طالب علمی به عالمی گفت: نیمه شبها و قبل از سحرها بیدار می شوم، درس بخوانم بهتر است و یا نماز شب؟ عالم در جواب او گفت: کاری کن که هم درس بخوانی و هم نماز شب. نه درس فدای نماز شب و عبادت شود، و نه عبادت فدای درس و منبر، نه کار بخاطر عبادات مستحبی و ... کنار گذاشته شود، و نه عبادات واجب و مقداری مستحب بخاطر کار یا اضافه کاری به تاخیر افتاده و یااز دست برود.

ادامه دارد...
5- صبر و بردباری
دنیا از یک سو جای حوادث و مصائب است و از طرف دیگر، انجام عبادات و کنترل شهوات نیاز به قدرت و نیرو دارد، آنچه انسان را در مقابل حوادث و مصائب، نیرومند و مقاوم می سازد، صبر و بردباری است و آنچه انسان را بر انجام عبادات نیرو و توان می بخشد، استقامت و پایداری است و آنچه انسان را بر شهوات غالب و پیروز می سازد، صبر و پایداری است. از انتظارات مهم امام حسن مجتبی(علیه السّلام) این است که مسلمانان و پیروان او در تمام مراحل زندگی صابر و بردبار باشند، حضرتش در این زمینه دلسوزانه می فرماید: «جربنا و جرب المجربون فلم نر شیئا انفع وجدانا و لا اضرفقدانا من الصبر نداوی به الامور؛ (12) تجربه ما و دیگران نشان می دهد که چیزی نافع تر از داشتن صبر و زیانبارتر از فقدان بردباری دیده نشده است، صبری که بوسیله آن تمام ]دردها و[ امور درمان می شود.»
راستی که باید گفت: 
صدهزاران کیمیا حق آفرید
کیمیایی همچو صبر، آدم ندید
امام مجتبی(علیه السّلام) در کلام دیگری فرمود: «الخیر الذی لا شر فیه الشکر مع النعمه و الصبر علی النازله ؛ خیری که شر ندارد، شکر در حال نعمت و بردباری در مقابل ناگواری است.»(13)
کلید صبر کسی را باشد اندر دست
هر آینه در گنج مراد بگشاید
به شام تیره محنت بساز وصبر نما
که عاقبت سحر از پرده رو بنماید



6- دقت در دوستیابی
رفیق و دوست عمیق ترین تاثیر را بر زندگی و رفتار انسان دارد، تا آنجا که گفته شده: «المرء علی دین خلیله؛ انسان بر آیین رفیقش است.» به این علت در قرآن و روایات، سخت بر آیین دوست یابی تاکید و سفارش شده است. امام حسن مجتبی(علیه السّلام) نیز از نزدیکترین افراد خانواده تا مسلمانان انتظار دارد که در انتخاب دوست و رفیق دقت بخرج دهند و مراقب باشند که در دام دوستان ناباب گرفتار نشوند.
در سفارشی به یکی از فرزندان خویش فرمود: «یا بنی لانواخ احدا حتی تعرف موارده و مصادره، فاذا استنبطت الخبره و رضیت العشره فاخه علی اقاله العثره و المواساه فی العسره ؛ (14) پسرم! با هیچ کس برادری ]و دوستی[ مکن مگر آنکه ]اول[ بدانی کجا رفت و آمد دارد و از چه خانواده ای می باشد، هرگاه به این مسئله پی بردی ومعاشرت و دوستی او را ]طبق معیارها[ پسندیدی، پس با او برادری ]و دوستی[ کن، در گذشتن از لغزشها و همدردی در سختی.»
حضرت در این باره فقط به سفارش اکتفا نکرده ، بلکه گاه به معرفی الگوهای عینی، و دوستانی که خود براساس معیارهای مطلوب انتخاب نموده می پردازد، و درباره یکی از دوستان خود چنین می فرماید: «او از دیدگاه من از همه مردم بزرگتر بوده و ا ساس بزرگی او به دیده من کوچکی دنیا در دیده او بود، از سلطه جهالت برون بود. دست دراز نمی کرد مگر نزد کسی که مورد اعتماد بود و سودی در آن وجود داشت، نه شکایتی داشت و نه خشمگین و ناخشنود بود، بیشتر روزگارش را خاموش بود، پس هنگامی که سخن می گفت بر گویندگان و زبان آوران غلبه می یافت. مردی افتاده بود و مردم ناتوانش می انگاشتند؛ اما همین که زمان تلاش و جدیت فرا می رسید، شیر بیشه را می ماند!»
حضرت در ادامه بیان اوصاف دوست خوبش می فرماید: چون با دانشمندان جمع می شد به شنیدن، بیشتر شیفته بود تا به گفتن. اگر در سخن مغلوب می شد، در خاموشی مغلوب نمی گشت. آنچه را انجام نمی داد نمی گفت، ولی کارهایی انجام می داد که آن را به زبان نمی آورد. اگر در مقابل دو کار قرار می گرفت که نمی دانست کدامیک از آن دو خداپسندانه تر است، آن را که نفسش می پسندید انجام نمی داد، هیچ کس را به کاری که زمینه عذر در آن بود سرزنش نمی کرد. (15)

پي‏نوشت‏ها: 
نويسنده: جواد خرميان

1- محمدی ری شهری، میزان الحکمه ، ج 4 ص .153
2- بحارالانوار، ج 43، ص .351
3- تحف العقول، ص .410
4- منتخب میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ص 221، شماره .2628
5- بحارالانوار، ج 75، ص .111
6- تحف العقول، ص 408،
7- مجموعه ورام، ج 1، ص .53
8- میزان الحکمه، ج 8، ص .245
9- بحارالانوار، ج 1، ص .218
10- بحارالانوار، ج 75، ص .109
11- بحارالانوار، ج 44، ص .139
12- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص .320
13- تحف العقول ص .404
14- همان، ص .404
15- همان، ص .406

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 11 / 4 / 1394

حلم امام حسن علیه السلام

امام حسن (ع) و سایر امامان (ع) فرهیخته و تربیت ‏شده مكتب قرآن بودند، چنان كه در روایت آمده: كنیزى شاخه گلى را به امام حسن (ع) اهدا نمود، آن حضرت او را آزاد كرد، انس بن مالك به آن حضرت عرض كرد: «آیا شما براى یك شاخه گل ناچیز، او را آزاد كردید؟»
امام حسن (ع) در پاسخ فرمود: «ادبنا الله تعالى ... ؛ خداوند ما را چنین تربیت كرده است .» آن جا كه مى‏فرماید: «اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها او ردوها؛ هنگامى كه كسى به شما تحیت گوید، پاسخ او را به طور بهتر، یا همان گونه بدهید.» (9) پاسخ بهتر همان آزاد كردن او است.» (10)
حلم امام حسن (ع) از آیات قرآن نشات گرفته بود، از جمله از این آیه كه خداوند مى‏فرماید: «... ادفع بالتی هى احسن فاذا الذى بینك و بینه عداوة كانه ولى حمیم؛ ناپسندى را با نیكى دفع كن، كه ناگاه خواهى دید همان كس كه میان تو و او دشمنى است، گویى دوستى گرم و صمیمى است.» (11)
خصلت‏ حلم امام حسن (ع) در حدى بود كه مروان یكى از دشمنان پركینه خاندان رسالت، كه امام حسن (ع) را بسیار رنج داد و آزرد، گفت: «این كارها را با كسى انجام دادم كه حلم و خویشتن‏دارى او با كوه‏ها برابرى مى‏كند.» (12) به عنوان نمونه نظر شما را به فراز تاریخى زیر جلب مى‏كنیم:
پیر مردى ناآگاه از اهالى شام در مدینه، امام حسن (ع) را سوار بر مركب دید، آنچه توانست از آن حضرت بدگویى كرد، وقتى كه فارغ شد، امام حسن (ع) كنار او آمد، و به او سلام كرد، و در حالى كه لبخندى بر چهره داشت ‏به او فرمود: «اى پیرمرد! گمانم غریب هستى، و گویا امورى بر تو اشتباه شده، اگر از ما درخواست رضایت كنى از تو خشنود مى‏شویم، اگر چیزى از ما بخواهى به تو عطا مى‏كنیم، اگر از ما راهنمایى بخواهى تو را راهنمایى مى‏كنیم، اگر كمك براى باربردارى از ما بخواهى، بار تو را برمى‏داریم، اگر گرسنه باشى تو را سیر مى‏نماییم، اگر برهنه باشى، تو را مى‏پوشانیم، اگر نیازمند باشى تو را بى‏نیاز مى‏كنیم، اگر گریخته باشى به تو پناه مى‏دهیم . اگر حاجتى دارى آن را ادا مى‏نماییم، اگر مركب خود را به سوى خانه ما روانه سازى، و تا هر وقت ‏بخواهى مهمان ما باشى، براى تو بهتر خواهد بود، زیرا ما خانه آماده و وسیع، و امكانات بسیار داریم .»
هنگامى كه آن پیر ناآگاه این گفتار مهرانگیز نشأت گرفته از حلم و صبر انقلابى امام حسن (ع) را شنید، آن چنان دگرگون شد كه اشك از چشمانش جارى گردید و گفت: «گواهى مى‏دهم كه تو خلیفه خدا در زمینش هستى، خداوند آگاه‏تر است كه مقام رسالت ‏خود را در وجود چه كسى قرار دهد، تو و پدرت مبغوض‏ترین افراد در نزد من بودید، ولى اینك تو محبوب‏ترین انسان‏ها در نزد من هستى!»
سپس او به خانه امام حسن (ع) وارد شد، و مهمان آن بزرگوار گردید، و پس از مدتى در حالى كه قلبش سرشار از محبت‏ خاندان رسالت‏ بود، از محضر امام حسن (ع) بیرون رفت. (13)
فراموش نمى‏كنم هنگامى كه حضرت امام خمینى - قدس سره - در اوایل پیروزى انقلاب در قم تشریف داشتند، روزى جمعى از چماق به دستان بدخواه، از خانه‏اى بیرون آمده و با شعار و داد و فریاد نزدیك بیت امام آمدند، امام اگر اشاره‏اى مى‏كرد، مردم به آنها حمله كرده و آنها را تار و مار مى‏كردند، ولى امام در عین شجاعت و صلابت‏ بى‏نظیرى كه داشت، در این مورد صلاح اسلام را در حلم و صبر انقلابى دید، با حلم كم نظیرى، سكوت كرد، و قریب به این مضمون فرمود: «كارى به آنها نداشته باشید، مساله به مرور زمان حل خواهد شد .»
همان گونه كه امام فرموده بود؛ مساله به طور طبیعى حل شد. آرى گاهى حلم و صبر انقلابى، این گونه پى‏آمدى درخشان دارد، و كارسازتر از عكس‏العمل‏هاى دیگر خواهد بود .
امام حسن (ع) در عصر حكومت‏ خودكامه معاویه، در وضعیتى قرار گرفت كه اگر صلح تحمیلى را ( كه به معناى آتش بس و متاركه جنگ موقت، مشروط به شرایط بود) نمى‏پذیرفت، و با خصلت والاى حلم و صبر انقلابى، با آن برخورد نمى‏كرد، كیان تشیع در خطرى عظیم، و جان همه شیعیان در معرض نابودى جدى قرار مى‏گرفت . از این رو، در پاسخ به معترضان فرمود: «واى بر شما! شما نمى‏دانید كه من چه كرده‏ام، سوگند به خدا پذیرش صلح من براى شیعیانم بهتر است از آنچه خورشید بر آن مى‏تابد و غروب مى‏كند ... .» (14)
شاید بر همین اساس بود كه پیامبر (ص) با بینش جهانى و پیش بینى وسیعى كه داشت، در شأن امام حسن (ع) فرمود: «لو كان العقل رجلا لكان الحسن (15)؛ اگر عقل، خود را به صورت مردى نشان دهد، آن مرد، حسن (ع) است .»

رفتار پرصلابت

پر واضح است كه داشتن خصلت‏ حلم، یك قانون غالبى است نه دائمى، باید موارد را شناخت و بر اساس ضوابط اسلامى با آن برخورد كرد، در بعضى از موارد باید سد حلم را شكست و فریاد زد و شدت عمل نشان داد، در آن مواردى كه حلم موجب سوء استفاده گمراهان گردد. چرا كه همیشه افرادى هستند كه از شیوه حلم بزرگان، سوء استفاده مى‏كنند، و تا زیر ضربات خرد كننده شلاق مجازات قرار نگیرند، دست از كردار زشت ‏خود برنمى‏دارند، در این گونه موارد باید در برابر آنها شدت عمل نشان داد، تا ایجاد مزاحمت نكنند، لذا در زندگى امام حسن مجتبى (ع) ملاحظه مى‏كنیم، در عین آن كه به حلم معروف بود، در بعضى از موارد، فریادى چون صاعقه داشت كه تار و پود دشمنان را مى‏سوزانید. به عنوان نمونه؛ پس از ماجراى صلح تحمیلى، معاویه به كوفه آمد، و در میان ازدحام جمعیت ‏برفراز منبر رفت، در ضمن گفتارش با گستاخى بى‏شرمانه‏اى از امیرمؤمنان على (ع) بدگویى نمود، هنوز سخن او به پایان نرسیده بود كه امام حسن (ع) بر پله آن منبر ایستاد، و خطاب به معاویه فریاد زد: «اى پسر هند جگر خوار! آیا تو از امیرمؤمنان على (ع) بدگویى مى‏كنى، با این كه پیامبر (ص) در شأن او فرمود: «من سب علیا فقد سبنى، و من سبنى فقد سب الله، و من سب الله، ادخله نار جهنم خالدا فیها مخلدا و له عذاب مقیم؛ كسى كه به على (ع) ناسزا گوید، به من ناسزا گفته، و كسى كه به من ناسزا گوید، به خدا ناسزا گفته، و كسى كه به خدا ناسزا گوید، خداوند او را براى همیشه وارد دوزخ مى‏كند، و او در آن جا همواره گرفتار عذاب الهى است.»
آن گاه امام حسن (ع) از منبر پایین آمد و به عنوان اعتراض از مسجد خارج شد و دیگر باز نگشت. (16)
برخوردهاى پرصلابت امام حسن (ع) در برابر معاویه و مزدوران او، بسیار است، كه به همین یك نمونه بسنده شد. (17)

فعالیت در امور سیاسی

اینك این سؤال مطرح مى‏شود كه امام حسن (ع) بعد از شهادت پدر بزرگوارش حضرت على (ع) با آن كه آن حضرت ده سال امامت كرد، تنها شش ماه و چهار روز خلافت و حكومت نمود، و سپس از كوفه به مدینه رفت و از سیاست و حكومت دورى نموده و انزوا را برگزید، آیا این روش كه نشأت گرفته از حلم او بود، كناره‏گیرى از سیاست نیست؟
پاسخ به طور خلاصه این است كه شرایط و جوى كه دشمنان و بدخواهان، و حتى دوستان، براى آن حضرت ایجاد كردند، آن حضرت را قهرا از سیاست و حكومت دارى كنار زدند، نه این كه او خودش كنار رفت، و هرگز حلم او باعث این كار نشد، بلكه شرایط و صلاح اسلام، چنین اقتضاء مى‏كرد، از این رو در مدینه نیز در فرصت‏هاى مناسب، مطالب را به طور صریح بیان مى‏كرد، و با روش معاویه مخالفت مى‏نمود، به همین دلیل معاویه نتوانست وجود آن حضرت را تحمل كند، و با پیام‏هاى محرمانه‏اش، جعده دختر اشعث را كه همسر امام حسن (ع) بود، واداشت تا آن حضرت را مسموم نماید. شهادت جانسوز او بزرگترین دلیل بر دخالت او در سیاست، و صلابت او در طاغوت زدایى است، چنان كه حلم او نیز در این راستا بود

اي مولود خجسته رمضان! اي بدر تمام ماه خدا! تو تنهاترين فرزند رمضاني و آسمان، در پيشگاه كرم و بخشش تو، با اين همه ابرهاي باران زايش، گمشده اي غريب بيش نيست. رسول رحمت، تو را بر شانه هاي خويش سوار مي كرد و بر تو مباهات مينمود. تو ادامه محمد (ص) و كرانه علي (ع) هستي. تو امام مايي و ما مُريد و دلداده تو.


و اينك در بهار شكفتن تو، در فصل خدا، بر خود از رهبري تو مي باليم و بر نامت كه زينت همه خوبي ها و نيكي هاست، افتخار مي كنيم.


حسن مجتبي اولين مژده از كوثري است كه خداوند بر حبيبش وعده داده بود. حسن اولين گل از بوستان علي و فاطمه، اولين وارث بزرگي والدين بزرگوارش و نخستين كسي است كه يا بن رسول ا... لقب يافت و دهان دشنام گوياني كه پيامبر را ابتر مي خواندند، بست.
زندگي امام حسن سكوتي تحميلي است در ميان دو فرياد، فرياد امام علي بر " قاسطين و مارقين و ناكثين" و فرياد امام حسين بر ظلم و انحطاط حكومت يزيد و هر دو چه خونين به پايان رسيدند. علي را در محراب عبادت فرق سر شكافتند و حسين را در صحراي عطشناك كربلا با 72 تن از بهترين ياراني كه هر رهبري آرزوي آنان را دارد، در بستر خون نشاندند. خون و رنگ سرخ آن جاودانه ترين رنگ ها در حافظه تاريخ است. فرق خونين علي و پيكر خونرنگ حسين در تمام تاريخ نه تنها شيعه كه تمام فرق اسلامي در خاطره ها باقي ماند و حركت ساز شد. ولي زندگي سياسي امام حسن در دوران محيلانه و سياستمدارانه معاويه سپري شد. معاويه يك به يك ياران امام حسن را از گرد ايشان پراكند و صلح ناخواسته را به ايشان تحميل كرد. امام حسن تنهاترين سردار تاريخ اسلام است. به ياد آوريم سخن ايشان به يكي از يارانشان را كه فرمودند اگر به اندازه اين گله گوسفند همراه داشتم لحظه ايي در قيام ترديد نمي كردم و وقتي آن يار امام ، گوسفندان گله را شمارش كرد تعداد آنها را كمتر از انگشتان دست يافت ( نقل به مضمون) و امام حسين در برابر برادر چه خوشبخت بود كه در روز عاشورا و واقعه كربلا 72 تن يار جاني داشت كه حاضر بودند 70 بار بميرند و زنده شوند و باز هم در ركاب امام به شهادت رسند. حال در مقايسه اين دو برادر، كداميك مظلومترند؟ حسن در تنهايي اش و شهادت خاموش با زهر ، و يا حسين در ميان 72 تن ياران جاني اش و شهادت خونگرش؟ اين دو برادر نيمه هاي يك حقيقت اند، هر دو برابر! همانندي اين دو چنان بود كه هر دو به يك نام خوانده شدند ( حسين صورت مصغر حسن است: حسن كوچك).
سكوت حسن و خانه نشيني وي را بايد از جنس سكوت 25 ساله علي دانست. آنچه علي را در مقابل غاصبان جايگاه به حق اش به سكوت واداشت چه بود؟ علي را بيم آن بود كه دست بردن به شمشير در برابر غاصبان ولايت و تبديل كنندگان آن به خلافت، ريشه اسلام را كه بسيار نو پا و جوان بود، بخشكاند. به راستي از ولايت تا سلطنت راه بسيار است و تبديل اين دو لامحال ؛ كه ضدين و نقيضين هم هستند ولي خلافت را با سلطنت راه چنداني نيست. خلافت عثمان راه اندكي پيمود تا به سلطنت موروثي سلسله بني اميه منجر شد.
و حسن وارث همان زخم هايي بود كه بي وفايي هاي مردم كوفه بر جان علي نشاندند، حسن وارث همان سكوت علي شد براي حفظ اسلام! براي حفظ مرارت هاي 23 ساله رسول اكرم. امام حسن خود مي فرمايند: "... من ديدم كه به مردم كوفه نمي شود اعتماد كرد، هر كس بخواهد به كمك آنان پيروز شود شكست خواهد خورد... پدرم از ناحيه آنان سختي ها كشيد و زجرهاي زيادي را تحمل كرد".(1)
و همچنين امام حسن (ع) درباره سيانت از دين اسلام فرمودند: « ترسيدم ريشه مسلمانان از زمين كنده شود و كسي از آنان باقي نماند از اين رو خواستم با مصالحه ايي كه صورت گرفت، حافظ و نگهداري براي دين باقي بماند».(2)
امام حسن بلافاصله پس از بيعت مردم كوفه با ايشان به كار ساماندهي سپاه پرداختند و « ... معاويه مي دانست كه حسن بن علي از محبوبيت بسيار زيادي در ميان مسلمانان برخوردار است و در اندك زماني جاي خالي پدر را پر خواهد نمود...»(3) لذا معاويه كوشيد امام را در زاويه قرار دهد، وي فرماندهان سپاه امام حسن را با پرداخت رشوه خريداري نمود و شايعه صلح را پيش از تحقق آن پراكند و تمام اين عوامل به اضافه سست نهادي و ضعف ايمان سپاهيان امام سبب شد كه امام حسن به دلايل فوق الذكر پيمان صلح را بپذيرند.
« امام حسن در جمع مردم كوفه در مسجد چنين فرمودند... اي معاويه چنانچه من انصار و اعواني داشتم هرگز كار به مصالحه نمي انجاميد و با تو بيعت نمي كردم.»(4)
پيامبر گرامي اسلام در حديثي اين عمل امام حسن را سالها پيش از آن تائيد كرده بودند. پيامبر اكرم با اشاره به امام حسن فرمودند: « ... ان ابني هذا سيد و ان ا... سيصلح به بين فئتين من المسلمين عظمتين. همانا اين فرزند من آقا و سرور است و خداوند سبحان به واسطه او در ميان دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح برقرار خواهد كرد».­(5)
امام حسن شبيه ترين خلق به پيامبر بود: « اشبهت خلقي و خُلقي تو از لحاظ خلق و خوي و آفرينش مانند من هستي » ­(6)
و چه به جا بود كه اين شبيه ترين خلق به رسول خدا كوشاترين فرد در پاسداري از دين رسول خدا باشد. و زمينه ها را براي قيام برادرش و همتايش، حسين آماده سازد.

پي نوشت :

احمدزماني – حقايق پنهان پژوهشي از زندگاني سياسي امام حسن مجتبي



فريادرس محرومان 

در آيين اسلام، ثروتمندان، مسئوليت سنگينى در برابر مستمندان و تهيدستان اجتماع به عهده دارند و به حكم پيوندهاى عميق معنوى و رشته‏ هاى برادرى دينى كه در ميان مسلمانان بر قرار است، بايد همواره در تأمين نيازمنديهاى محرومان اجتماع كوشا باشند. پيامبر اسلام (ص) و پيشوايان دينى ما، نه تنها سفارشهاى مؤكدى در اين زمينه نموده‏ اند، بلكه هر كدام در عصر خود، نمونه برجسته‏ اى از انساندوستى و ضعيف نوازى به شمار مي رفتند.


پيشواى دوم، نه تنها از نظر علم، تقوى، زهد و عبادت، مقامى برگزيده و ممتاز داشت، بلكه از لحاظ بذل و بخشش و دستگيرى از بيچارگان و درماندگان نيز در عصر خود زبانزد خاص و عام بود. 


وجود گرامى آن حضرت آرام بخش دلهاى دردمند، پناهگاه مستمندان و تهيدستان، و نقطه اميد درماندگان بود. هيچ فقيرى از در خانه آن حضرت دست خالى برنمى گشت. 


هيچ آزرده دلى شرح پريشانى خود را نزد آن بزرگوار بازگو نمي ‏كرد، جز آنكه مرهمى بر دل آزرده او نهاده مي ‏شد. گاه پيش از آنكه مستمندى اظهار احتياج كند و عرق شرم بريزد، احتياج او را برطرف مي ‏ساخت و اجازه نمي ‏داد رنج و مذلت سؤال را بر خود هموار سازد!


«سيوطى» در تاريخ خود مي ‏نويسد:«حسن بن على» داراى امتيازات اخلاقى و فضائل انسانى فراوان بود، او شخصيتى بزرگوار، بردبار، باوقار، متين، سخى و بخشنده، و مورد ستايش مردم بود.(2)


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 10 / 4 / 1394

مولودی های تصویری امام حسن مجتبی (ع)

کمی صبر کنید تا بارگزاری کلیپ ها
ردیف نام مداح

شعر

عکس اجرا فرمت

حجم
(KB)

1 میرداماد ولادت امام حسن مجتبی(ع) - آی عاقلا اگه جای من باشید می دونید
(جدید)
پخش و دانلود
(
mp4)
----
2 میرداماد خدا پرده را تا ثریا گشود
(جدید)
پخش و دانلود
(
mp4)
----
3 کریمی با خوب و بد گدا می سازه
(جدید)
پخش و دانلود
(
mp4)
----
4 کریمی ای عشق ببین حال پریشانی ما را
(جدید)
پخش و دانلود
(
mp4)
----
5 عرب خالقی ما غیر تو دل دار نداریم به ولله
(جدید)
پخش و دانلود
(
mp4)
----
6 میرداماد ذکر یا حسن جان عشق زندگیمه
(جدید)
پخش و دانلود
(
mp4)
----
7 هلالی توی این دنیا تنها به عشقت می نازم پخش و دانلود
(
mp4)
----
8 سعید رفیعی حسن مكرر پخش و دانلود
(
mp4)
----
9 میرداماد دل من باز دوباره هوای میخونه داره پخش و دانلود
(
mp4)
----
10 کریمی روي دامن ابرا مي درخشه خورشيد پخش و دانلود
(
mp4)
----
11 کریمی سر رسوایی دارم تب بالایی دارم پخش و دانلود
(
mp4)
----
12 بهمنی با یادت میشه دلم خدایی پخش و دانلود
(
mp4)
----
13 ابوالفضل بختیاری صبح هنگام سحر جام به دستم دادند ولادت امام حسن مجتبی (ع) / بختیاری flv 12.8
14 ابوالفضل بختیاری دوباره فصل مستیه،غصه سر اومد ولادت امام حسن مجتبی (ع) / بختیاری flv 12.6
15 مجید بنی فاطمه سبزه تموم آسمون ولادت امام حسن مجتبی (ع) / بنی فاطمه flv 12.1
16 مجید بنی فاطمه اول تو را سرشت انسان درست کرد flv 16.5
17 سید مهدی مختاری من که شدم خراب اون ولادت امام حسن مجتبی (ع) / مختاری flv 11.5
18 سید مهدی مختاری اشک شوق ملک چکید از عرش ولادت امام حسن مجتبی (ع) / مختاری flv 8.3
19 حاج محمد رضا طاهری دوباره دست های خالی اگه رو به آسمونه ولادت امام حسن مجتبی (ع) / طاهری flv 11.5
20 حاج محمد رضا طاهری ما از عزل به جز تو هوایی نداشتیم ولادت امام حسن مجتبی (ع) / طاهری flv 20.8
21 حاج محمد رضا طاهری حسن کریم آل الله ولادت امام حسن مجتبی (ع) / طاهری flv 13.9
22 حاج محمود کریمی مولا دریا،زهرا دریا
مروارید اومد به دنیا
ولادت امام حسن مجتبی (ع) / کریمی flv 15.0
23 حاج محمود کریمی پسر فاطمه تموم آبرومه ولادت امام حسن مجتبی (ع) / کریمی flv 20.5
24 حاج محمود کریمی سال ها چشم به دنبال ابایی می گشت ولادت امام حسن مجتبی (ع) / کریمی flv 16.3
25 حاج محمود کریمی پونه سبزه دل سرخ عاشق دیوونه سبزه ولادت امام حسن مجتبی (ع) / کریمی flv 7.8
26 سیدمهدی میرداماد حس خوبی است که امشب به زبان آمده است ولادت امام حسن مجتبی (ع) / میرداماد flv 19.3
27 سیدمهدی میرداماد به صاحب سفره امشب دل سپردم ولادت امام حسن مجتبی (ع) / میرداماد flv 14.9
28 سیدمهدی میرداماد ذکر تپش دل من ذکر یا رب ولادت امام حسن مجتبی (ع) / میرداماد flv 10.2

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 10 / 4 / 1394

فضائل امام حسن علیه السلام

سیوطى در تاریخ خود مى‏نویسد: «كان الحسن رضى الله عنه له مناقب كثیرة، سیدا حلیما، ذا سكینة و وقار و حشمة، جوادا، ممدوحا(6)؛ حسن [بن على داراى امتیازات اخلاقى و فضائل انسانى فراوان بود، او [شخصیتى ] بزرگوار، بردبار، با وقار، متین، سخاوتمند، و مورد ستایش بود.»
البته سبط اكبر پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله باید چنین باشد، چرا كه متقین باید داراى فضائل باشند. امام على علیه السلام فرمود: « فالمتقون هم اهل الفضائل (7)؛ پرهیزکاران، اهل فضائل هستند.»
در ذیل برخى از فضائل آن حضرت را بر مى‏شمریم .


1- محبوب رسول خدا صلى الله علیه و آله

از راه‏هاى شناخت عظمت و برترى یك انسان این است كه محبوب انسان‏هاى برتر و با فضیلت ‏باشد. در عالم هستى برتر از خاتم پیامبران صلى الله علیه و آله نداریم و حسن بن على علیهماالسلام سخت محبوب پیغمبر گرامى اسلام بود و این محبت و دوستى را در گفتار و كردار خویش ظاهر، و به اصحاب خود مى‏فهماند. بخارى از ابى بكر نقل مى‏كند كه گفت: «رایت النبى صلى الله علیه و آله على المنبر والحسن بن على معه وهو یقبل على الناس مرة و ینظر الیه مرة و یقول: ابنى هذا سید(8)؛ دیدم نبى اكرم صلى الله علیه و آله را كه بر فراز منبر بود، و حسن بن على هم با او بود. او گاهى به مردم رو مى‏كرد و گاهى به حسن، و مى‏فرمود: این فرزند من [سید و] آقاست .» و مى‏فرمود: «من احب الحسن والحسین فقد احبنى ومن ابغضهما فقد ابغضنى (9)؛ هر كه حسن و حسین را دوست ‏بدارد، مرا دوست دارد، و هر كه با آن دو دشمنى كند با من دشمنى كرده است.»
در این حدیث علاوه بر محبوبیت امام حسن علیه السلام در نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله كه خود نشانه فضیلت است، محبت او و برادرش حسین علیه السلام معیار فضیلت و خوبى‏ها قرار داده شده است، چنان كه دشمنى آن دو، نشانه مبغوضیت نزد رسول خدا و پلیدى است.
پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله در جاى دیگرى فرمود: «هما سیدا شباب اهل الجنة و هما ریحانتى (10)؛ آن دو (حسن و حسین) آقاى جوانان بهشت و ریحانه من هستند.»


2- عبادت و خوف از خدا

بندگى رمز پیشرفت اولیاء الهى و زمینه ‏ساز رسیدن به اوج كمالات و فتح قله سعادت است. با عبادت، انسان محبوب خدا شده و به او تقرب مى‏یابد .
اگر ایوب و داوود و دیگر پیامبران الهى مدال افتخار دارند، به خاطر بندگى خداست كه خداوند با عبارت «نعم العبد» (11) آنان را ستوده است . و اگر خضر نبى علم لدنى داشت و پیغمبر اولوالعزمى همچون موسى علیه السلام شاگردى او مى‏كرد و جدایى از او را تلخ‏ترین حادثه زندگى مى‏دانست، در اثر بندگى او بود . قرآن كریم نام حضرت خضر را نیاورد بلكه فرمود: «فوجدا عبدا من عبادنا» (12)؛ « بنده‏اى از بندگان ما را یافتند.» كه نشان دهنده مقام بندگى و عبودیت در پیشگاه خداوند است . و اگر پیامبر خاتم، محمد مصطفى صلى الله علیه و آله به اوج قله مكاشفه و دریافت آخرین دین الهى دست‏ یازید، بر اثر بندگى بود، از این رو در شبانه روز حداقل ده نوبت عرضه مى‏داریم: «اشهد ان محمدا عبده ورسوله؛ شهادت مى‏دهم كه محمد صلى الله علیه و آله بنده و رسول خداست.» خداوند هدف از آفرینش انسان را بندگى مى‏داند و مى‏فرماید: «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون‏» (13)؛ «من جن و انس را نیافریدم جز براى این كه عبادت كنند.»
راستى بندگى چه اكسیرى است كه در دسترس همگان قرار دارد، ولى اكثر مردم از آن بى‏خبر و نسبت ‏به آن بى‏توجه‏اند . در حالى كه تمام عزت‏ها، سربلندى‏ها و افتخارها، زیر سایه بندگى است .
امام مجتبى علیه السلام مى‏فرماید: «اذا اردت عزا بلا عشیرة، وهیبة بلا سلطان فاخرج من ذل معصیة الله الى عز طاعة الله (14)؛ هر گاه اراده عزتى بدون دار و دسته، و هیبتى بدون سلطنت داشتى، از خوارى معصیت الهى بیرون آمده، به سوى عزت طاعت‏ خداوند رو كن.»
از مصادیق كامل بندگان مقرب الهى، امام حسن مجتبى علیه السلام است كه در تمام حالات رو به سوى خدا داشت، خود را در محضر او مى‏دید و خوف عظمت الهى سراسر وجود او را پر كرده، و تمام هستى او را فرا گرفته بود.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 10 / 4 / 1394


اخلاق امام

دانشمندان نوشته اند : « امام حسن (ع) در میان مردم گشاده ترین سینه را داشت و پر گذشت ترین و بخشنده ترین مردم بود . » 
مدائنی می نویسد : « امام حسن (ع) که ارشد فرزندان علی (ع) بود ، انسانی بزرگمنش با سخاوت و حلیم بود و رسول الله (ص) او را دوست می داشت . » 
شیخ صدوق در « امالی » از حضرت صادق (ع) و او از پدرانش نقل می کند که امام حسن بن علی بن ابیطالب در میان مردم زمان خود عابدترین ، پارساترین و گرامیترین افراد بود ، چون قصد حج می کرد پیاده راه می رفت و گاهی پای خود را نیز برهنه می فرمود . هیچگاه دست به کاری نمی زد ، مگر اینکه خدا را یاد می نمود . راستگوترین مردم بود و رساترین بیان را داشت . هر گاه به در ورودی مسجد می رسید سر خود را بلند کرده و عرض می نمود :
« بارالها! مهمان تو به حضرت رسیده ؛ ای احسانگر! بنده تباهکار تو بدرگاهت شتافته ، پس از زشتیهایی که مرتکب شده بخاطر زیباییهایی که نزد تو است ، در گذر ای کریم! »
زبیر بن بکار در کتاب « انساب قریش » می نویسد : « زینب بن ابی رافع روایت می کند که فاطمه سلام الله علیها در زمانی که پدر بزرگوارش بر بستر بیماری مرگ افتاده بود ، روزی دست دو فرزند خود را گرفت و به خدمت پدر آورد و گفت :
« ای پیامبر خدا! این دو ، فرزندانت هستند ، آیا برای آنان ارثی از خود قرار نمی دهی؟ »
حضرت در پاسخ فرمودند :
« هیبت و آقایی خود را برای حسن و جرات و بخشش خود را برای حسین قرار می دهم . »
طبرسی در کتاب « اعلام الوری » می نویسد : این روایت با روایت دیگری که محمد بن اسحاق نقل می کند، سازگاری دارد . او می گوید : « پس از رسول خدا هیچکس در شرف و عزت به رتبه حسن بن علی نرسید » . گاهی امام (ع) در خانه را می گشودند و در آستانه در می نشستند ، در نتیجه راه بسته می شد، زیرا هیچکس از مردم بخاطر تعظیم و بزرگداشت او از مقابلش عبور نمی نمود و چون حضرت این نکته را در می یافتند ، بدرون خانه می رفتند و راه باز می شد .
هم او می گوید: « حسن بن علی را در راه حج ملاقات کردم که از مرکب خویش پیاده شد و قدم زنان حرکت کرد . در این موقع تمام مردمی که با او بودند به او اقتدا نموده و با او پیاده حرکت کردند ، حتی سعد بن ابی وقاص را دیدم که فرود آمد و پیاده گام زد . »
واصل بن عطا می گوید : « سیمای حسن بن علی (ع) چون سیمای پیامبران و هیبت او چون هیبت پادشاهان بود . » 
شیخ مفید در ارشاد می نویسد :
« حسن بن علی وصی پدرش امیرالمومنین بود که او را ناظر بر موقوفات و صدقات خویش قرار داد و عهدنامه مشهوری برای او نگاشت . همچنین حضرت علی (ع) در وصیت خود مبانی روشن دین و جنبه های حکمت و ادب را برای فرزند خویش بیان فرمود . این وصیت را دانشمندان بیشماری در کتب خود نگاشته و فقیهان بزرگوار در روش دینی و دنیایی خود از روشناییهای آن بهره جسته اند . »


 سخاوت و بخشندگی 

ابونُعَیم در حلیه الابرار می نویسد: «حسن بن علی(ع) دارایی خود را با پروردگار خود به دو بخش یکسان تقسیم نمود.»

هم او می نویسد: «حسن بن علی(ع) دو بار مال الله را از دارایی خود خارج نمود و سه بار دارایی خود را به دو نیم کرد، نیمی را خود برداشت و نیم دیگر را در راه خدا داد؛ بگونه ای که اگر دو جفت کفش داشت، یک جفت را برای خود بر میداشت و جفت دیگر را به نیازمندان می بخشید.» 

مانند همین مطلب را محمد بن حبیب در کتاب «امالی» خود نقل نموده است. ابن سعد در «الطبقات الکبری» می نویسد: «آ« حضرت سه بار مال خود را بدو نیم کرد، نیمی را در راه خدا بخشید و نیمی را برای خود نگه داشت، حتی اگر دو جفت کفش یا دو جفت پاپوش داشت، یک جفت را برای خود بر میداشت و جفت دیگر را به نیازمندان می رساند. همچنین دو بار از مال خود، مال الله را اخراج فرمود.»

درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آمده است که ابوجعفر محمد بن حبیب در کتاب امالی خود نوشته است: «حسن بن علی(ع) به فردی شاعر مبلغی پول عطا کرد. فردی که در آنجا نشسته بود، به ایشان اعتراض کرد که چرا به شاعری مال میدهی که گناه خدا را بجا می آورد و سخن ناروا و بی اساس می گوید. حضرت در پاسخ او فرمودند: «ای بنده خدا بهترین مالی که انسان می بخشد، آن مالی است که انسان به وسیله آن آبروی خود را نگاه می دارد و یکی از موارد کسب خیر، دوری گزیدن از بدی است.» 

ابن شهر آشوب در مناقب روایت می کند که مردی از آن حضرت تقاضای کمک مالی نمود. حضرت پنجاه هزار درهم و 500 دینار بوی ارزانی داشتند، سپس فرمودند: «برو باربری را بیاور که این پولها را برای تو حمل کند». مرد باربری را آورد، حضرت عبای سبز خود را به مرد سائل داده و فرمودند: «این کرایه بار بر است.»

روزی فردی از بیابان نشینان بخدمت حضرتش شرفیاب شده پیش از آنکه اظهار نیاز بکند، حضرت امر فرمودند که هر چه در خزانه هست به او بدهند. وقتی به سراغ خزانه رفتند، مبلغی برابر بابیست هزار درهم در آنجا یافتند و همه را به سائل دادند. او که سخت به شگفت آمده بود، عرض کرد: ای آقای من آیا بمن امان ندادید که نیاز خود را بیان کنم و در مدح شما سخن بگویم. پاسخ شنید: «ما گروهی هستیم که بخششمان تازه و بیدرنگ صورت می گیرد.»

مدائنی می گوید: حضرت امام حسن(ع) و حضرت امام حسین(ع) و عبدالله بن جعفر هر سه به قصد زیارت حج حرکت نمودند، اما اثاث و لوازم خود را فراموش کردند، در نتیجه در راه گرفتار گرسنگی و تشنگی شدند. در این هنگام پیرزنی را دیدند که در خیمه ای زندگی می کند. از او آب خواستند. پیرزن عرض نمود: این گوسفند کوچک مال من است، از او شیر بدوشید و بنوشید. آنان چنین کردند، سپس خواستار غذا شدند. عرض کرد: من جز این گوسفند غذای دیگری ندارم، پس یکی از شما آنرا بکشد. آنان نیز چنین کردند و پوست گوسفند را کندند. آنگاه پیرزن از گوشت گوسفند مقداری را بریان نموده از میهمانان خود پذیرایی کرد. میهمانان نیز از آن غذا خوردند و مدتی در همان خیمه اقامت کردند و سپس براه افتادند. در موقع خداحافظی به پیرزن گفتند ما از افراد قریشیم و در راهرفتن به خانه خدا می باشیم، اما وقتی باز گشتیم، تو نزد ما بیا تا این بزرگمنشی ترا جبران کنیم.

چون شب فرا رسیده و همسر پیرزن به منزل آمد، او را از جریان روز آگاه کرد. مرد اندکی رنجید و به او گفت: وای بر تو! گوسفند مرا برای افرادی ناشناخته، کشته ای و می پنداری که آنها از قبیله قریش هستند.

مدت زمانی گذشت و زندگی پیرزن به سختی افتاد، ناچار از جایگاه خود کوچ نمود و در بین راه به مدینه رسید. در این بین حضرت امام حسن(ع) او را دیده و شناختند، نزدیک رفتند و از او پرسیدند که آیا مرا می شناسی؟ پیرزن ابتدا اظهار ناآشنایی کرد، حضرت فرمودند: من در فلان روز میهمان تو بودم. سپس دستور داد که به او هزار گوسفند و هزار دینار ببخشند و او را با فردی به سوی امام حسین(ع) و سپس به سو عبدالله بن جعفر فرستاد و آندو نیز هر یک بهمین مقدار به او بخشیدند.
شاگردی بی نظیر
 
در هیاهوی زندگی امروز انگار بسیاری از واژه ها, دیگر رنگ باخته . برادری, شرف, بزرگواری ... گویی به زمان دیگری تعلق دارند. به زمانی كه پدری درعین بی نیازی, می پرسد آنچه را كه می داند و پسر می گوید با آنكه می داند پدر بی نیاز است از شنیدن آن, تا كه شاید زمانی دیگر خسته ای چون من, تو, ما, بیگانگی خویش را با این كلمات بشكند ...
* امیر المومنین علیه السلام : فرزندم درستی چیست ؟
حسن بن علی علیه السلام: پدر, درستی, از میان برداشتن بدی ها بوسیله ی نیكی هاست .
* شرف چیست ؟
نیكی كردن به خویشاوندان و تحمل بدی ایشان .
* جوانمردی چیست ؟
پاكدامن بودن ...
* پستی چیست ؟
به چیزهای خرد نظر داشتن و از اندك چیزی دریغ ورزیدن .
* كرم چیست ؟
بخشیدن قبل از خواستن ...
* فرومایگی چیست ؟
راحت خود را خواستن و به همسر بی اعتنایی كردن .
* جود چیست ؟
بذل و بخشش در حال تنگ دستی و توانگری.
* بخل چیست ؟
آنچه كه داری را شرافت(خود) پبنداری و آنچه كه انفاق می كنی را تلف شده بدانی.
* برادری چیست ؟
وفاداری در سختی و آسایش.
* ترس چیست ؟
دلیری بر دوست و گریز از دشمن .
* غنیمت چیست ؟
گرایش به تقوی و پارسایی در دنیا , كه نیكو غنیمتی است .
* بردباری چیست ؟
خشم را فرو خوردن و خویشتن دار بودن .
* بی نیازی چیست ؟
دلخوش بودن به قسمت الهی , اگر چه اندك باشد ...
* فقر چیست ؟
حریص بودن بر هر چیزی ...
* ذلت چیست ؟
وحشت از حقیقت و راستی ...
* رنج بیهوده چیست ؟
سخن گفتن در باره ی چیزی كه به دردت نمی خورد .
* بزرگواری چیست ؟
در عین تنگدستی بخشیدن و گذشت از بدی ها .
* خردمندی چیست ؟
حفظ آن چیزی كه به تو سپرده شده ...
* بلند مرتبگی چیست ؟
انجام زیبایی ها و دوری از زشتی ها .
* دوراندیشی چیست ؟
بسیار بردبار و بودن و با نزدیكان با نرمی رفتار كردن .
* سفاهت چیست ؟
پیروی از فرو مایگان و همنشینی با گمراهان ...
* محرومیت چیست ؟
از دست دادن بهره ای كه به تو داده شده است ...
* نادانی چیست ؟
شتاب در دستیابی به فرصت ها قبل از اینكه امكان پذیر باشد و نیز خودداری از پاسخ گویی(نسبت به آنچه می دانی) و چه نیكو یاوری است سكوت در بسیاری از مواقع, هر چند كه سخنور باشی.(تحف العقول؛ صفحه 225)
امام حسن علیه السلام از منظر رسول الله صلی الله علیه و آله 
حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله فضایل و امتیازات فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام را بین مسلمانان تبلیغ می‏كرد و از ارتباط او با مقام نبوت و علاقه‏ی حقیقی كه به وی داشت همه‏جا سخن می‏گفت. 
آنچه از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد حضرت مجتبی علیه السلام بیان شده است چنین است: 
«هر كس می‏خواهد آقای جوانان بهشت را ببیند به حسن علیه السلام نگاه كند». (7) 
«حسن گل خوشبویی است كه من از دنیا برگرفته‏ام‏». (8) 
روزی پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله به منبر رفت و امام حسن علیه السلام را در كنارش نشانید و نگاهی به مردم كرد و نظری به امام حسن علیه السلام انداخت و فرمود: «این فرزند من است و خداوند اراده كرده كه به بركت و جود او بین مسلمانان صلح را برقرار سازد». (9) 
یكی از یاران رسول الله صلی الله علیه و آله می‏گوید: پیغمبر صلی الله علیه و آله را دیدم كه امام حسن علیه السلام را بر دوش می‏كشید و می‏فرمود: «خدایا من حسن را دوست دارم، تو هم دوستش بدار». (10) 
روزی پیامبر معظم اسلام صلی الله علیه و آله امام حسین علیه السلام را بر دوش گرفته بود، مردی گفت: ای پسر بر مركب خوبی سوار شده‏ای. پیامبر فرمود: «او هم سوار خوبی است‏». (11) 
شبی پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله نماز عشأ می‏خواند و سجده‏ای طولانی به جا آورد. پس از پایان نماز، دلیل را از حضرتش پرسیدند، فرمود: پسرم حسن، بر پشتم نشسته بود و ناراحت‏بودم كه پیاده‏اش كنم. (12) 
انس بن مالك نقل می‏كند كه: رسول الله صلی الله علیه و آله درباره‏ی امام حسن علیه السلام به من فرمود: 
ای انس! حسن فرزند و میوه‏ی دل من است، اگر كسی او را اذیت كند، مرا اذیت كرده و هر كس مرا بیازارد، خدا را اذیت كرده است. (13) 
زینب دختر ابو رافع می‏گوید: حضرت زهرا (س) در هنگام بیماری رسول الله صلی الله علیه و آله هر دو فرزندش را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آورد و فرمود: اینان فرزندان شما هستند. اكنون ارثی به آنان بدهید. حضرت فرمود: 
«شرف و مجد و سیادتم را به حسن علیه السلام دادم و شجاعت وجود خویش را به حسین علیه السلام بخشیدم‏». (14) 

اسوه‏ی بزرگواری 
امام حسن علیه السلام در طول زندگی پر بركتش همواره در راه هدایت و ارشاد مردم گام بر می‏داشت و شیوه‏ی برخوردش با عموم مردم - حتی دشمنان - چنان جالب و زیبا بود كه همه را به خود جذب می‏كرد. 
مورخین نوشته‏اند «روزی امام مجتبی علیه السلام سواره از راهی می‏گذشت. مردی شامی بر سر راه آن حضرت آمد و ناسزا گفت. وقتی كه فحش‏هایش تمام شد، امام علیه السلام رو به او كرده و سلامش كرد! آنگاه خندید و گفت: ای مرد! فكر می‏كنم در این جا غریب هستی... اگر از ما چیزی بخواهی، به تو عطا خواهیم كرد. اگر گرسنه‏ای سیرت می‏كنیم، اگر برهنه‏ای می‏پوشانیمت، اگر نیازی داری، بی‏نیازت می‏كنیم، اگر از جایی رانده شده‏ای پناهت می‏دهیم، اگر حاجتی خواسته باشی برآورده می‏كنیم، هم‏اینك بیا و مهمان ما باش. تا وقتی كه این‏جا هستی مهمان مایی... 
مرد شامی كه این همه دل‏جویی و محبت را از امام مشاهده كرد به گریه افتاد و گفت: 
«شهادت می‏دهم كه تو خلیفه‏ی خدا روی زمین هستی و خداوند بهتر می‏داند كه مقام خلافت و رسالت را در كجا قرار دهد. من پیش از این، دشمنی تو و پدرت را به سختی در دل داشتم. اما اكنون تو را محبوب‌ترین خلق خدا می‏دانم. 
آن مرد، از آن پس، از دوستان و پیروان امام علیه السلام به شمار آمد و تا هنگامی كه در مدینه بود، همچنان مهمان آن بزرگوار بود. (15)
 
 
اسوه‏ ی ایثارگری 
یكی دیگر از صفات برجسته‏ی امام مجتبی علیه السلام انفاق و بخشش بی‏سابقه‏ی اوست. 
تاریخ نگاران نوشته‏اند: امام حسن علیه السلام دوبار تمام ثروت خود را در راه خدا خرج كرد و سه بار دارایی‏اش را به دو نصف كرده، نیمی را برای خود گذاشت و نصف دیگر را در راه خدا انفاق كرد. (16) 
امام حسن علیه السلام ملجأ درماندگان، آرام بخش دل‏های دردمندان و امید تهیدستان بود، هیچ گاه نشد كه فقیری به حضور آن بزرگوار برسد و دست‏خالی برگردد. در همین مورد نقل كرده‏اند: مردی به حضور امام حسن علیه السلام آمد و اظهار فقر و حاجت كرد. امام حسن علیه السلام دستور داد تا پنجاه هزار درهم، به اضافه‏ی پانصد دینار به او بدهند. مرد سائل حمالی را صدا زد كه پول‏هایش را برایش ببرد. امام مجتبی علیه السلام پوستین خود را هم به آن مرد داد و فرمود: این را هم به جای كرایه به آن مرد بده. (17) 

امام حسن مجتبی علیه السلام بعد از پدر 
پس از آن كه حضرت علی علیه السلام در محراب عبادت خون خویش را به پای درخت توحید نثار كرد امام مجتبی غمگین در سوگ اسوه‏ی صبر و بردباری، برفراز منبر رفت و بعد از حمد و سپاس خداوند در فرازی از سخنانش فرمود: 
... لقد قبض فی هذه اللیلة رجل لم یسبقه الاولون بعمل و لا یدركه الاخرون بعمل... (18) 
«شب گذشته مردی از این جهان در گذشت كه هیچ یك از پیشینیان - در انجام وظیفه و اعمال شایسته بر او سبقت نگرفتند و از آیندگان نیز كسی را یارای پا به پایی او نیست... 
و سپس فرمود: علی علیه السلام در شبی رخت از جهان بست كه در آن شب عیسای مسیح به آسمان عروج كرد، یوشع بن نون جانشین موسای پیامبر نیز در آن شب درگذشت. 
پدرم در حالتی دنیا را ترك كرد كه هیچ سیم و زر و اندوخته‏ای نداشت. مگر تنها هفتصد درهم كه از هدایای مردم به جا مانده بود كه قصد داشت‏با آن خدمتكاری بگیرد. 
در اینجا، امام گریست و مردم نیز همصدا با حضرت مجتبی علیه السلام گریستند. 
سپس ادامه داد: من پسر بشیرم، من پسر نذیرم، من از خانواده‏ای هستم كه خداوند دوستی آنان را در كتاب خویش (قرآن) واجب كرده است آن جا كه می‏فرماید: 
«قل لا اسئلكم علیه اجرا الا المودة فی القربی و من یقترف حسنة نزد له فیها حسنا..». (19) بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم در خواست نمی‏كنم جز دوست داشتن نزدیكانم [ اهل بیتم] ; و هر كس كار نیكی انجام دهد، بر نیكی‏اش می‏افزاییم‏». 
بر این اساس دوستی ما - خاندان - همان حسنه و خوبی است كه خداوند بدان اشاره كرده است. 
سپس بر جای خود نشست. 
در این هنگام «عبدالله بن عباس‏» برخاست و به مردم گفت: این فرزند پیامبر شما و جانشین امام علی علیه السلام است، اكنون او رهبر و امام شماست. بیایید و با او بیعت نمایید! 
مردم گروه گروه به سوی حضرت مجتبی علیه السلام روی آوردند و بیعت كردند. سپس امام علیه السلام خطبه‏ای بیان فرمود كه در آن بر لزوم اطاعت از خدا و پیامبر و اولی الامر تاكید شده بود و مردم را از پیروی شیطان برحذر داشت و اهمیت ایمان و عمل خیر را یادآور گردید (20). 
امام مجتبی علیه السلام در سال چهلم هجرت و در سن 37 سالگی با مردم بیعت كرد و با آن‏ها شرط كرد كه: با هر كه من صلح كنم شما هم صلح كنید، با هر كه من جنگ كنم شما هم جنگ كنید و آن‏ها قبول كردند (21). 
در ضمن امام علیه السلام نامه‏ای به معاویه نوشت و او را دعوت به بیعت كرد و متذكر شد كه اگر در امر اداره‏ی جامعه اخلال كند و جاسوس بگمارد با قاطعیت‏برخورد خواهد كرد و در مورد دستگیری و اعدام دو جاسوس وی به او هشدار داد (22). 
معاویه در پاسخ امام نوشت: 
... من از تو سابقه بیشتری دارم، پس بهتر آن كه تو پیرو من باشی. من نیز قول می‏دهم كه خلافت مسلمانان، پس از من با تو باشد و هر چه بیت‏المال عراق است در اختیار تو خواهم گذارد... (23) و چنین بود كه معاویه از پذیرش حق امتناع ورزید و نه تنها از بیعت ‏با امام حسن علیه السلام خودداری كرد، بلكه عملا به طرح توطئه علیه حضرت پرداخت و با خدعه و فریب و تطمیع، افرادی را برانگیخت تا نسبت‏به قتل امام علیه السلام اقدام نمایند و سرانجام این امام مظلوم در بیت‏خودش به دست همسرش «جعده‏» زهر خورانده شد و به جای این كه نوشی برای مولی باشد نیشی شد كه جگر امام مجتبی علیه السلام را پاره كرد. 
امام علیه السلام با دسیسه معاویه مسموم گردید... (24) و پس از چهل روز در روز بیست و هشتم ماه صفر سال پنجاهم هجری به شهادت رسید و در قبرستان بقیع به خاك سپرده شد. چونان خورشیدی در دل زمین (25).

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: ویژگیها وخصوصیات
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 10 / 4 / 1394

 

اشعاری از امام حسن مجتبی ع در سالروز ميلاد


















از امام حسن عليه السلام اشعاري در تاريخ به ثبت رسيده است که به برخي از آنها اشاره مي‌شود: 

ذري کــدر الايام ان صفائـها *** تولـي بايام السـرور الذواهب 
و کيف يغر الدهر من کان بينه *** و بين الليالي محکمات التجارب 

به رنج هاي روزگار اعتنا مکن، زيرا ايام خوش نيز مي‌گذرد. (پس ايام سختي هم سپري مي‌شود.) کسي که داراي تجربه‌هاي محکمي است، در سختگي‌هاي روزگار، چگونه فريب مي‌خورد؟ 




قل للمقيـم بغيرداراقامـه *** حان الـرحيـل فودع الاحبـابـا 
ان الذين لقيتهم وصحبتـهم *** صاروا جميعا في القبور 

به آن کس که در غير جايگاه خود، رحل خويش را افکنده است بگو زمان کوچيدن فرا رسيد. پس دوستان را بدرود گوي، زيرا آنان که تو با ايشان همنشين بودي نيز همگي در قبرهايشان آرميده‌اند. 



يااهل لذات دنيا لابقاءلها *** ان المقـام بظـل زائـل حمـق 

اي خو کردگان به لذت هاي زودگذر دنيا! اقامت در زير سايه‌اي گذران نابخردي است. 

لکسره من خسيس الخبز تشبعني *** وشربه من قراح الماء يکفيني 
من رقيق الثوب تسترني *** حياوان مت يکـفينـي لتکفيني 

پاره ناني بي ارزش سيرم مي کند و جرعه آبي اندک سيرابم مي سازد. لباسي مندرس و کهنه تا وقتي زنده ام بدنم را مي پوشاند، و پس از مرگم همان براي کفنم کفايت مي‌کند. 




نحن انـاس نوالنـا خضل *** يرتع فيه الرجاء والامـل تجودقبل 
السوال انفسنا *** خوفاعلي ماء وجه من يسل 
لوعلم الجر فضل نائلنا *** لغاض من بعد فيـضه خجـل 

ما مردمي هستيم که بخشش‌مان همچون سبزه‌زاري تازه است که اميد و آرزو در آن مي‌چرد. پيش از اينکه کسي تقاضا کند، نفوس ما ناخودآگاه مي‌بخشند تا مبادا آبروي سائل ريخته شود. اگر دريا فراواني بخشش ما را مي‌دانست، پس از بالا آمدن، بي‌ترديد، با خجالت فروکش مي‌کرد. 

6) اني السخاء علي العباد فريضه *** للـه يقـرء فــي کتـاب محـکم 
وعـدالعـبادالاسـخـياء جنـانه *** واعـد للبـخـلاء نـار جـهـنـم 
من کـان لاتـندي يـداه نبـائل *** للـراغـبين فلـيس ذاک بمسـلم 

بخشش از طرف خدا بر بندگان واجبي است که در کتابي محکم (قرآن) خوانده مي‌شود. خداي متعال بندگان بخشنده اش را نويد بهشت داده و براي بخيلان، آتش جهنم را آماده ساخته است. هر کس که دستش به بخشش بر سائلان گشوده نمي‌گردد، به‌راستي مسلمان نيست. 
عربي با عصبانيت نزد رسول خدا رفت و خواست از پيامبر سوالاتي کند. 
پيامبر فرمود:«اگر مي خواهي يکي از اعضايم جوابت را مي دهد.» 
گفت:«مگر عضو بدن پاسخ مي دهد؟» 
پيامبر فرمود:«آري.» آن‌گاه به حسن بن علي عليه اسلام که کودکي خردسال بود فرمود:«برخيز و پاسخش را بده.» 
عرب گفت:«خودش هيچ نمي‌گويد و از بچه‌اي مي‌خواهد با من سخن بگويد.» 
پيامبر فرمود:«به‌زودي مي‌بيني که او دانا به پاسخ‌ سوالات توست.» 
حسن عليه السلام فرمود:«اي مرد عرب، اندکي صبر کن.» و سپس چنين سرود: 

ماغـبيـا سالت وابـن غبـي *** بل فقيها اذن وانت الجهول 
فـان تک قدجهـلت فان عندي *** شفاء الجهل ماسـال مسؤول 
وبحـر الا تقـسـمه الدوالي *** ثـراثا کـان ورثـه رسول 

تو نه از شخص کودني سوال کرده‌اي، و نه از فرزند شخص کودني. بلکه از شخصي دانا پرسش نموده‌اي. اگر کسي از من چيزي بپرسد، درد ناداني‌اش را شفا مي‌بخشم. نزد من اقيانوسي از دانش است که در ظرف‌ها نمي‌گنجد، و اين درياي دانش ميراثي است که از رسول خدا رسيده است. 
8) مردي نزد حضرت امام حسن عليه السلام رفت و اشعاري گفت به اين مضمون که:«براي من چيزي که حتي يک درهم ارزش داشته باشد، باقي نمانده، و شاهدم پريشان‌حالي من است. آري، آنچه براي من باقي مانده، آبرويم است که آن را نفروختم ولي اينک مي‌بينم فروشش به تو مي‌ارزد.» 
امام به خادم خود گفت:«چقدر پول داريم؟» 
گفت:«دوازده هزار درهم.» 
امام فرمود:«همه‌ي آن را به اين مرد فقير بده. من از او خجالت مي کشم که بيش از اين ندارم.» 
خادم گفت:«چيزي براي خودمان نمي‌ماند.» 
فرمود:«همه را بده، و به کرم خدا خوش‌بين باش.» 
سپس اشعاري بر وزن اشعار او سرود: 
عاجـلتنا فـاتک وابـل بـرنا *** طلـا ولـوامهـلتنا لـم تـمطر 
فخذ القليل وکن کانک لم تبع *** ماصـنته و کـاننـا لـنـشتر 

«با عجله از ما تقاضا کردي، و لذا باران شديد بخشش ما به صورت باراني کم و پراکنده بر تو باريد، و اگر ما را مهلت مي دادي چنين بر تو نمي‌باريد. پس اين اندک را بپذير و چنان باش که گويا چيزي را که براي خود نگه داشته بودي (آبرويت) نفروخته اي و ما نيز آن را نخريده‌ايم.» 
مراجعه شود به: 
سخنان امام حسن مجتبي عليه السلام 


 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 10 / 4 / 1394

رویدادهای مهم
1. از دست دادن جدّش، پیامبر اسلام (ص)، در سال یازدهم هجرى.
2. فشارهاى روانى مخالفان بر پدر و مادرش، پس از رحلت پیامبر اسلام (ص).
3. از دست دادن مادر خود، فاطمه زهرا (س)، در سال یازدهم هجرى.
4. حضور در برخى از جنگ‏هاى مسلمانان علیه مشركان، در عصر خلیفه دوم و خلیفه سوم.
5. ایجاد مهمان‏پذیر (مضیف) براى پذیرایى از مهمانان و مستمندان.
6. آبرسانى به خلیفه سوم، عثمان بن عفّان (كه در محاصره انقلابیون مسلمان قرار داشت).
7. همراهى با پدرش، حضرت على (ع)، در تصدىِ خلافت اسلامى، پس از كشته شدن عثمان بن عفّان به دست انقلابیون.
8. فرماندهىِ لشكر در جنگ‏هاى جمل، صفین و نهروان، در ركاب حضرت على(ع).
9. از دست دادن پدرش، حضرت على (ع)، در 21 رمضان سال 40 هجرى.
10. تصدىِ غسل، نماز و دفن پیكر امام على (ع) و پنهان نمودن قبرش از چشم مردم.
11. بیعت مردم با امام حسن (ع) در مسجد كوفه، پس از شهادت امیرالمؤمنین، على (ع).
12. تصدىِ خلافت اسلامى، در 21 رمضان سال 40 هجرى.
13. مكاتبات و ارسال پیام‏ها میان امام حسن (ع) و معاویه.
14. اعدام شدن دو جاسوس معاویه، در كوفه و بصره به فرمان امام حسن (ع).
15. اعلان جنگ معاویه علیه امام‏حسن(ع) و حركت لشكریان شام به سوى كوفه.
16. اعلان آماده‏باش سپاهیان امام حسن (ع) و تهیه مقدمات جنگ در شهرها.
17. خیانت برخى از فرماندهان سپاه امام حسن (ع) و پیوستن به سپاه معاویه.
18. زخمى شدن امام حسن مجتبى (ع) در ساباط مدائن به دست جراح بن سنان (یكى از منافقان فرقه خوارج).
19. افزایش توان نظامى و روحى سپاه معاویه و كاهش تدریجىِ سپاهیان امام‏حسن(ع).
20. پذیرش صلح تحمیلى با معاویه و واگذارى خلافت اسلامى به وى در جمادى الاوّل (یا ربیع الأول) سال 41 هجرى.
21. تعهد معاویه بر مفاد صلحنامه امام حسن (ع) و نقض آن، پس از سیطره كامل بر شهرهاى اسلامى.
22. بازگشت امام حسن (ع) و خاندان امیرالمؤمنین(ع) از كوفه به مدینه مشرفه.
23. دسیسه معاویه در بیعت گرفتن از مردم براى ولایت عهدىِ فرزندش، یزید و واهمه او از امام حسن (ع).
24. تحریك و فریب جعده بنت اشعث كندى، همسر امام حسن (ع)، توسط معاویه براى كشتن امام حسن (ع) به طور پنهانى.
25. مسمومیت امام حسن (ع) به دست همسرش، جعده بنت اشعث كندى و شهادت آن حضرت پس از چهل روز بیمارى، در 28 صفر سال پنجاه هجرى، در مدینه مشرفه.
26. ممانعت عایشه، همسر پیامبر (ص)، مروان و هواداران بنى‏امیه از دفن پیكر امام حسن (ع) در كنار مرقد مطهر پیامبر اكرم (ص).
27. دفن امام حسن(ع) درقبرستان بقیع، در جوار مرقد جده‏اش، فاطمه بنت‏ اسد(س).

 

 

زمین وآسمان دریای نور است 
دل شیعه ز شادی در سرور است

علـــی مرتضی زین باره خرسند 

به غنچه گل زده همواره لبخند

جناب فاطـــــــمه(س) دارد تبسم 

که ازاین چهره جنت شد تجسم

به عرش حق شده بزمی مهیا 

امام مجتبی آمد به دنیا

از آن سو جبرئیل سرخوش از این باب 

تمام عرشیان زین باره بی تاب

ز جود و بخشش است ایشان زبانزد 

ز هر بخشنده ای بی شک سرآمد

بر او رحمت بُِِوَد پیوسته بی حد 

وجودش پاک و طاهر بوده از بد

تجلــی کرده امشب ذات سرمد 

که آمد میوه ی جان محمد


گلی زیبا نمایان در چمن شد 

شب میلاد مولایم حسن شد



شدم امشب سراپا مست نامش 

یقین مرغ دلم گردیده رامش



نمی دانم چه گویم از وجودش 

تمام عـــرشیان محو سجودش



حسن را لطف یزدان بی حساب است 

که قدر و شان ایشان در حجاب است



حسن تنهاترین سردار دین است 

که ایشان بی گمان حبل المتین است



ز مدحش بی گمان قاصر زبان است 

حســـن دوم امام شیعیان است

 

مراسم نامگذارى و بيمه ساختن نوزاد

امام سجّاد زين العابدين عليه السلام مى فرمايد:
چون حضرت فاطمه زهراء عليها السلام اوّلين نوزاد خود را به دنيا آورد، از همسرش امام علىّ عليه السلام درخواست نمود تا نامى مناسب براى نوزادشان انتخاب نمايد.
امام علىّ عليه السلام فرمود: من در اين امر هرگز بر رسول خدا صلى الله عليه و آله سبقت نخواهم گرفت .
هنگامى كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله وارد منزل شد، قنداقه نوزاد را كه در پارچه اى زردرنگ پيچيده شده بود، تحويل حضرتش دادند.
همين كه چشم رسول خدا صلى الله عليه و آله به قنداقه نوزاد افتاد، فرمود: مگر نگفته ام نوزاد را در پارچه زرد نپيچيد؛ و سپس پارچه زرد را باز نمود و نوزاد را در پارچه اى سفيد قرار داد.
بعد از آن خطاب به پدر نوزاد - امام علىّ عليه السلام - كرد، و فرمود: آيا اسمى برايش تعيين كرده ايد؟
حضرت علىّ عليه السلام اظهار داشت : يا رسول اللّه ! ما بر شما سبقت نخواهيم گرفت ، و حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: و من نيز بر پروردگارم سبقت نمى گيرم .
در همين بين خداوند متعال توسّط جبرئيل عليه السلام وحى فرستاد: اى محمّد! چون علىّ بن ابى طالب براى تو همانند هارون براى موسى است ؛ پس اسم اين نوزاد را همنام فرزند هارون قرار ده .
حضرت رسول صلى الله عليه و آله پرسيد: فرزند هارون چه نام داشته است ؟
جبرئيل عليه السلام پاسخ داد : شُبَّر.
حضرت رسول اظهار داشت : زبان من عربى است و زبان هارون عِبْرى بوده است ، جبرئيل پاسخ داد، نام او را حسن بگذاريد.
و آن گاه رسول خدا صلى الله عليه و آله در گوش راست نوزاد اذان ؛ و در گوش چپ اقامه گفت و سپس فرمود: خداوندا! اين نوزاد را از تمام آفات و شرور شيطان رجيم در پناه تو قرار مى دهم .
و بعداز آن دستور داد: تا براى سلامتى و بيمه شدن نوزاد از بلاها و حوادث ، گوسفندى برايش عقيقه كنند؛ و در بين بيچارگان و فقراء تقسيم نمايند.
و همچنين امر فرمود تا موهاى سر نوزاد را تراشيده و هم وزن آن نقره تهيّه كنند و به عنوان صدقه به تهى دستان دهند.

 

سبطى در آغوش جبرئيل عليه السلام

عبداللّه بن عبّاس - پسر عموى پيغمبر اسلام و امام علىّ صلوات اللّه و سلامه عليهما - حكايت نمايد:
روزى در محضر رسول اللّه صلى الله عليه و آله نشسته بوديم ، كه حضرت فاطمه زهراء عليها السلام با حالت گريه وارد شد.
رسول خدا صلوات اللّه عليه فرمود: دخترم ! چرا گريان هستى ؟
اظهار داشت : اى پدرجان ! امروز حسن و حسين - سلام اللّه عليهما - از منزل خارج شده اند؛ و تاكنون برنگشته اند و هر كجا به دنبالشان گشتم آن ها را نيافتم .
سپس افزود: و شوهرم علىّ عليه السلام هم ، مدّت پنج روز است كه جهت كشاورزى از منزل خارج شده و هنوز نيامده است .
در اين بين حضرت رسول صلى الله عليه و آله خطاب به اصحاب كرد - كه در جمع ايشان ابوبكر و سلمان فارسى و ابوذر حضور داشتند - و فرمود: حركت كنيد و ببينيد نوران چشمم كجا رفته اند، آن ها را بيابيد و نزد من بياوريد.
حدود هفتاد نفر جهت يافتن آن دو عزيز بسيج شدند؛ وليكن همگى پس از گذشت ساعتى آمدند و گفتند: آن ها را نيافتيم .
حضرت رسول صلوات اللّه عليه بسيار غمگين و افسرده خاطر شد، پس جلوى مسجد آمد و دست به دعا بلند نمود و اظهار داشت : خدايا! تو را به حقّ ابراهيم و به حقّ آدم ، نور چشمانم و ميوه هاى قلب مرا در هر كجا هستند از گزند هر آفتى سالم نگه دار، يا ارحم الرّاحمين !
و چون دعاى حضرت پايان يافت ، جبرئيل امين عليه السلام فرود آمد و گفت : يا رسول اللّه ! ناراحت مباش ، حسن و حسين در دنيا و آخرت سالم و گرامى مى باشند؛ و خداوند ملكى را ماءمور نموده تا محافظ آن ها باشد؛ و درحال حاضر در قلعه بنى نجّار در صحّت و سالم آرميده اند.
له ، با شنيدن اين خبر شادمان و خوشحال گرديد و آن گاه به همراه جبرئيل و ميكائيل و عدّه اى از اصحاب به طرف حظيره و قلعه بنى نجّار حركت كردند، وقتى وارد آن قلعه شدند؛ ديدند حسن ، برادرش حسين را در آغوش گرفته و هر دو دست در گردن هم كرده و به آرامى خوابيده اند.
پس حضرت دو زانو كنار آن عزيزان نشست و مشغول بوسيدن آن ها شد تا آن كه هر دو بيدار شدند.
بعد از آن حضرت رسول ، حسين را و جبرئيل ، حسن را - كه سلام و صلوات خدا بر آنان باد - در آغوش گرفته و از قلعه خارج شدند.
و سپس پيغمبر فرمود: هر كه حسن و حسين را دشمن دارد، اهل آتش جهنّم خواهد بود؛ و هر كه دوستدار آن ها باشد و آن ها را عزيز و گرامى دارد، اهل بهشت خواهد بود.

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: رویدادهای مهم
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 10 / 4 / 1394

*میلاد امام حسن مجتبی(ع)*




نام: حسن 
كنیه: ابو محمد.
نام و كنیه آن حضرت را پیامبر اكرم (ص) تعیین فرمودند.
القاب: مجتبى، سید، سبط، زكى، تقى، حجت، برّ، امین، زاهد و طیب.
منصب: معصوم چهارم، امام دوم شیعیان و پنجمین خلیفه اسلامى.
تاریخ ولادت: نیمه ماه مبارك رمضان سال سوم هجرى. برخى نیز تولد آن حضرت را سال دوم هجرى دانسته‏اند. او نخستین فرزند امیرالمؤمنین (ع) و فاطمه زهرا (س) است.
محل تولد: مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى‏ كنونى).
نسب پدرى: امیرالمؤمنین، امام على بن ابى ‏طالب بن عبدالمطلب.
مادر: فاطمه زهرا، دختر پیامبر (ص).
مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امیرالمؤمنین(ع)، در رمضان سال چهلم تا صفر سال پنجاه هجرى، به مدت 10 سال.
از این مدت، هفت ماه و 24 روز را عهده‏دار امر خلافت مسلمین بود و سپس طى صلحى، آن را به معاویة بن ابى سفیان واگذار كرد.
تاریخ و سبب شهادت: 28 صفر سال پنجاه هجرى، در سن 47 سالگى، به‏وسیله زهرى كه همسرش، جعدة بنت اشعث، به تحریك معاویة بن ابى سفیان، به آن حضرت خورانیده بود، پس از چهل روز مسمومیت و بیمارى، به شهادت نایل آمد.
محل دفن: قبرستان بقیع، در مدینه منوّره، در كنار قبر جدّه‏اش، فاطمه بنت اسد.
همسران: 1. ام بشیر بنت ابى مسعود. 2. خوله بنت منظور. 3. ام اسحاق بنت طلحه. 4. سلمى بنت امرء القیس. 5. جعده بنت اشعث. 6. ام كلثوم بنت فضل بن عباس. 7. هند بنت عبدالرحمن بن ابى بكر.
فرزندان:الف) پسران: 1. زید. 2. حسن مثنى. 3. عمر. 4. قاسم. 5. عبدالله. 6. عبدالرحمن. 7. ابوبكر. 8. حسین اثرم. 9. طلحه.

ب) دختران: 1. ام حسن. 2. ام حسین. 3. فاطمه. 4. ام سلمه. 5. ام عبداللّه. 6. رقیه. برخى مورخان تعداد فرزندان امام حسن (ع) را بیش از این مى‏دانند؛ اما همگى اتفاق دارند كه نسل آن حضرت، تنها از طریق حسن مثنى و زید ادامه یافته است. از میان فرزندان امام حسن (ع) چهار تن در سرزمین كربلا، در ركاب عمویشان، امام حسین(ع) به شهادت رسیده و یكى از آنان (حسن مثنى) نیز در آن معركه به شدت زخمى شد و سپس بهبودى یافت

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 6 / 4 / 1394



 

 

حضرت خديجه اولين زن مسلمان 

حضرت خدیجه س در حالی به همسری محمد ابن عبدالله در آمد که از ثروت و شهرت خاصی در عربستان برخوردار بود و خواهان زیادی از میان ثروتمندان قریش داشت . 

در این دوره زمانی حضرت محمد (ص) هنوز به رسالت برانگیخته نشده بود واز ثروت و مکنت نیز برخوردار نبود . ایشان در این زمان تحت سر پرستی جد بزرگوارشان حضرت عبد المطلب زندگی می کردند و شهرتی مگر در راستکاری و امانت داری نداشت اما حضرت خدیجه سلام الله عليها او را بر گزید و پس از رسالت آن حضرت نه تنها تمام سختی ها را به جان خرید و سرمایه خویش را برای هدف شگفت رسول الله (ص) خرج کرد .

ايشان اولین زنی است که به پیامبر اسلام ایمان آ ورد .از ثروت بسیار حضرت خدیجه همسر بى ‏همتاى پیامبر (ص) اسلام رونق یافت .


وي با اين كه در عصر جاهليت، در "مكه معظمه" ديده به جهان گشود، و در آن شهر قبيله گرا و طايفه مدار رشد و كمال يافت، در عفت، نجابت، طهارت، سخاوت، حسن معاشرت، صميميت، صداقت، مهر و وفا با همسر، كم نظير بود، و وي را در آن عصر، "طاهره" و "سيده نساء قريش"ميخواندند، و در اسلام يكي از چهار بانويي كه بر تمام بانوان بهشت فضيلت و برتري دارند، شناخته شد، و جز دختر ارجمندش حضرت "فاطمه زهرا(س)"، هيچ بانويي اين مقام و فضيلت را نيافت.

وي پيش از ازدواج با "رسول خدا(ص)"، در آغاز با "هند ابن بناس تميمي"، معروف به "ابوهاله" و پس از وي با "عتيق ابن عابد مخزومي" ازدواج كرد و از هر دوي آن ها داراي فرزند شد، پس از مرگ همسر دوم، "خديجه كبري(س)" با درايت و خردمندي خويش صاحب دارايي فراوان شد و كاروانهاي متعددي براي بازرگاني به راه انداخت.

"حضرت محمد(ص)" كه پيش از بعثت، بنا به سفارش عمويش "ابوطالب(ع)" در يكي از سفرهاي كارگزاران خديجه شركت كرد، و سود فراواني نصيب وي نموده بود، علاقه "خديجه(س)" را به خويش جلب و زمينه ازدواج با وي را فراهم كرد.

"خديجه كبري(س)" در چهل سالگي با امين قريش، حضرت "محمد(ص)" كه در سن 25 سالگي بود ازدواج كرد، و زندگي شرافتمندانه و اصيلي را پايه ريزي كردند، كه در تاريخ بشريت بي همتا و بي مانند است.






علاقه خاص حضرت خديجه (س) به پيامبر (ص)


"خديجه كبري(س)" به "پيامبر(ص)" عشق و علاقه ويژه اي داشت و هنگامي كه آن حضرت مبعوث به رسالت شد، تمام توان و داراييهاي خويش را در اختيار آن حضرت گذاشت، تا در راه اسلام و باروري آن هزينه كند. 

او نخستين زني بود كه به آن حضرت ايمان آورد و در اين راه مشقات و آزار فراواني از سوي قريش و اهالي "مكه" متحمل گرديد.


وي تا زنده بود، در تمام صحنه ها يار و ياور رسول خدا(ص) و موجب تسلي قلب شريف آن حضرت بود، و در روزگار سخت تبعيد در "شعب ابيطالب"، هيچ گاه آن حضرت را تنها نگذاشت و با تمام وجود از وي پشتيباني و نگاهباني ميكرد.

سرانجام اين بانوي فداكار، پس از يك عمر تلاش و كوشش و 25 سال خدمت به رسول گرامي(ص) و دين مبين اسلام، پس از بازگشت از محاصره قريش در "شعب ابيطالب" به "مكه معظمه"، در دهم رمضان سال 10 بعثت، جان به جان آفرينان تسليم و روح مطهرش به اعلي عليين عروج نمود.



 

مقام حضرت خديجه(س) در نزد پيامبر (ص)

پس از غسل و كفن بدن مطهر "خديجه كبري(س)"، "پيامبر(ص)" وي را در "حجون مكه" به خاك سپرد.

"خديجه(س)" در خانه "پيامبر(ص)" داراي 2 پسر به نامهاي "قاسم" معروف به "طيب"، و "عبدالله"معروف به "طاهر" و 4 دختر به نامهاي "زينب"، "رقيه"، "ام كلثوم " و حضرت "فاطمه زهرا(س) "گرديد.

"پيامبراكرم(ص)" در شأن همسرش "خديجه(س)" فرمود: 
سوگند به خدا، پروردگار كسي را بهتر از "خديجه" نصيبم نكرد، زيرا در حاليكه مردم، كفر ميورزيدند، او به من ايمان آورد، و در حاليكه مردم تكذيبم ميكردند، او مرا تصديق كرد، و در حاليكه مردم محرومم كرده بودند، او با داراييهاي خود با من مساوات كرد، و خداوند از او به من فرزنداني عطا كرد، كه از ساير همسرانم چنين موهبتي نصيبم نشد.







حضرت خديجه (س) بزرگترين حامي اسلام

سخن از اسلام خديجه گفتن در واقع سخن از اسلام در روز نخستين است. همه امت اتفاق نظر دارند كه خديجه اولين بانويي است كه اسلام آورده است. در همان زماني كه پيامبر گرامي از اذيت و آزار و دشواريها رنج مي برد، آنجا كسي بود كه از بار اندوه و غمهاي او مي كاست و موجب مي شد كه غمها و اندوه هاي خويش را به فراموشي سپارد. او تنها خديجه همان زن با ايمان بود، همان زن گرانقدري كه ياور و شريك محمد (ص) بود.

تبسم خديجه كوله بار اندوه و دردها را از محمد (ص) سبك مي كرد و دوستي نمايان بر چهره اش موجب مي شد كه پيغمبر دردها و رنجهاي خود را از ياد ببرد. ايمان خديجه پيغمبر را از يك آينده درخشان و با شكوه براي دعوت خبر مي داد و استواري عقيده اش دليلي بر آغاز پيروزي بود.

اموال خديجه در واقع كليد شكست اين محاصره بود. او مواد مصرفي را چندين برابر قيمت واقعيش از براي غذاي كساني كه ميان امت بودند مي خريد تا اينكه سالهاي محاصره اقتصادي با سلامت و رهايي امت سپري شد و حيله قريش با شكست و ناكامي مواجهه گرديد.


رسول گرامي (ص) به خاطر صداقت و امانتي كه از او نمايان شده بود به صادق و امين معروف بود و خداوند حاضر و ناصر چنين مي خواست كه خديجه داراي سيره اي باشد كه بدان از همه زنان منحصر بفرد باشد، به همين جهت در دوره جاهليت به طاهره معروف بود و همين لقب براي شرف و افتخار او كافي است.


 





ایمان و فداکاری خدیجه 

خدیجه زنی با فضیلت ودارای کمالات علمی و معنوی بود ، ودر اثر معاشرت با پسر عمویش که عالمی دانا و دانشمند بود وبه رسالت پیامبر خدا در آینده ایمان داشت. می دانست که رسول خدا به پیامبری خواهد رسید.

خدیجه ازعلمای دیگر یهود ونصارا نیز سخنانی در تأیید نبوت پیامبر شنیده بود، وازهمه مهم تر در سفر بازرگانی آن حضرت به سرزمین شام ازطریق غلامش« میسره» که همراه کاروان بود، اطلاعات زیادی از کرامات و معجزات آن بزرگوار شنیده وبر عشق وایمانش افزوده بود. لذا با ورقة بن نوفل رازدل گشود وخواهان وصلت با پیامبر شد . 

همه اینها حاکی ازایمان خدیجه به رسالت پیامبر بود که سالها قبل ازبعثت آن حضرت اتفاق افتاده ، لذا پس از مبعوث شدن به رسالت الهی نخستین شخصی که به وی ایمان آورد خدیجه بود.7

امیر مؤمنان در «خطبه قاصعه»می فرمایند : روزی که رسول خدا به پیامبری رسید،نور اسلام به هیچ خانه ای وارد نشد جز به خانه پیامبر وخدیجه که من سومین نفرآنان بودم که نور وحی و رسالت را می دیدم و عطر نبوت را استشمام می کردم .8

خدیجه ازنظر ایمان وعقیده به جایی رسیده بودکه خدا وپیامبر و ملائکه اورا دوست داشتند ،وبر ایمان اومباهات می کردند ، واو را افضل زنان پیامبر و جزء برترین زنان عالم و جهان معرفی می نمودند !

خدیجه زنی است که پیامبر خدا در حق او می گوید :ای خدیجه!خداوند متعال هر روز به وجود توچندین بار به ملائکه اش مباهات می کند .9

آری !خدیجه زنی بود که در اثر ایمان و فداکاری به جایی رسید که خداوند به اوسلام رساند . اونه تنها این همه ناملایمات را تحمل کرد،بلکه تمام تلخی های سیاسی واجتماعی آن روز را که قلب نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله وسلم ) را مجروح می ساخت ترمیم نمود ، و وی رادر ادامه سیرالهی اش یاری داد، ومایه آرامش شوهر گشت!



موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی