تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5053
بازدید دیروز : 40
بازدید هفته : 5508
بازدید ماه : 110874
بازدید کل : 11167725
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 6 / 7 / 1394

حرف هایی هست که باید به ما می گفتند اما نگفتند ...... شاید کسانی گفتند و ما نشنیدیم ....

فرآوری: رضا رستگاری - بخش فرهنگ پایداری تبیان
شهید

یکی از اشتباهات سهوی دست اندرکاران فرهنگ ایثار و شهادت، پیچیده سازی شخصیت معنوی شهدا و دست نیافتنی جلوه دادن سبک زندگی آن بزرگواران است؛ تا جایی که دریافت مخاطب نوجوان و جوان امروز از رزمنده و جبهه و آزاده و شهید، دریافتی ناقص و بسیار دور از زندگی روزمره و اشتغالات دنیایی است. غافل از اینکه ستاره هایی که با آنها راه دست یافتنی شده، همچون ما و دیگران در میان اقوام، دوستان و اهالی محله خود زندگی زمینی داشته اند. 
تفاوت آنها با ما رعایت حدود الهی و حاضر و ناظر دیدن خدا در هر لحظه و ساعت و مکان بوده و هست.  چه زیبا حق تعالی در آیه 6 سوره تحریم فرموده:«یَا أَیّهَا الَّذِینَ آمَنوا قوا أَنفسَكمْ وَأَهْلِیكمْ نَارًا وَقودهَا النَّاس وَالْحِجَارَة ...» اى مؤمنان! خود و خانواده خود را از آتشى كه هیزم آن انسان ها و سنگ ها است حفظ كنید.

عروسی یكی از اقوام نزدیكمان بود اما یوسف هنوز آماده نشده بود. دل توی دلم نبود. دوست نداشتم دیر به مراسم برسیم. توی همین حال و هوا بودم كه یك مرتبه گفت: «امشب عروسی نمیریم!» انگار آب یخ ریخته بودند روی بدنم. گفتم: «آخه اگه نریم ناراحت میشن». گفت: «عروسی اونا مختلطه. بهتره هرجا كه احتمال گناه هست نریم».

«این وصیتنامه هایی که این عزیزان مینویسند مطالعه کنید. 50 سال عبادت کردید و خدا قبول کند. یک روز هم یکی از این وصیتنامه ها را بگیرید و مطالعه کنید و فکر کنید». این بیان تاریخی امام خمینی(ره) نشانگر تاثیر بیبدیل و بیدارکننده وصیتهای به جا مانده از شهداست.

رهبر فرزانه انقلاب نیز تاکید فراوانی بر مطالعه و تدبر در وصیتهای شهدا دارند. «نغمه های سرخ» عنوان مجموعه کتاب هفت جلدی است که به روایت زندگانی شهدای بسیجی دانشگاه امام صادق(ع) میپردازد.

 این مجموعه چندی پیش به رؤیت مقام معظم رهبری رسیده و معظم له بر حاشیه آن تقریظ فرموده اند: «در میان این زبدگان که همه محبوبان خدایند، شخصیت دو نفر را جذاب یافتم: مصطفی عبدالشاه و علی شریعتمداری. وصیتنامه و نوشته های مهدی امینی غوغاست. وصیتنامه و نوشته های شهید باغانی پرشور و در عین حال عمیق است. رحمت خدا بر آن عالیقدر».

در این مطلب  به نمونه هایی از سیره شهدا در حفظ خود و خانواده شان اشاره شده است که آن را در زیر می خوانید.

وصیتنامه شفاهی

گفت: «اگه روزی من نباشم تو باز همین چادر و حجاب رو داری؟» با تعجب نگاهی به او كردم و گفتم: «من به چادر افتخار میكنم. معلومه كه همیشه با چادر می مونم. مگه از اول نداشتم؟» گفت: «دلم می خواد به یقین برسم. دلم می خواد خاطرم رو جمع كنی». گفتم: «مطمئن باش من همونجوری زندگی میكنم كه تو بخوای». حرفهایش به وصیت شبیه بود. بار آخری بود كه از لاسجرد میرفتیم تهران. چند روز بعد از آن برای آخرین بار رفت جبهه و من را با یك وصیتنامه شفاهی تنها گذاشت.
راوی: همسر شهید اسماعیل معینیان

نمیریم عروسی

عروسی یكی از اقوام نزدیكمان بود اما یوسف هنوز آماده نشده بود. دل توی دلم نبود. دوست نداشتم دیر به مراسم برسیم. توی همین حال و هوا بودم كه یك مرتبه گفت: «امشب عروسی نمیریم!» انگار آب یخ ریخته بودند روی بدنم. گفتم: «آخه اگه نریم ناراحت میشن». گفت: «عروسی اونا مختلطه. بهتره هرجا كه احتمال گناه هست نریم».
راوی: همسر شهید یوسف مداح

«این وصیتنامه هایی که این عزیزان مینویسند مطالعه کنید. 50 سال عبادت کردید و خدا قبول کند. یک روز هم یکی از این وصیتنامه ها را بگیرید و مطالعه کنید و فکر کنید». این بیان تاریخی امام خمینی(ره) نشانگر تاثیر بیبدیل و بیدارکننده وصیتهای به جا مانده از شهداست

نمیشه بچه تربیت كرد

تهران زندگی میكردیم و فقط زهرا و علی اصغر را داشتیم. یك روز عصر آمد خانه. مثل همیشه نبود. كتش را گرفتم تا آویزان كنم. رفت دست و صورتش را شست و آمد. همانطور كه سینی چای را به طرفش میگرفتم، گفتم: «حالت خوب نیست؟ قیافه ات كه اینو میگه!» بی مقدمه گفت: «بار و بندیلتو جمع كنیم بریم سرخه». گفتم: «واسه چی؟» گفت: «هر روز زنهای بدحجاب و مردای بیغیرت بیشتر میشن! مگه میشه توی این بی بندوباری بچه تربیت كرد!» یك هفته بعد بار و بندیلمان را جمع كردیم و رفتیم سرخه.
راوی: همسر شهید ابراهیم چتری

آقا داماد؛ امام جماعت

شب عروسی در آن گیرودار پذیرایی از مهمانها به من گفت: «بیا نماز جماعت...» گفتم: «الان درست نیست. آخه مردم چی میگن!» گفت: «چی میخوان بگن؟» گفتم: «میخندن به ما». گفت: «به این چیزا اصلا اهمیت نده». اذان كه گفته شد، بلند شد نماز بخواند. دید همه نشسته اند و كسی از جا بلند نمیشود. از همه مهمانها خواست برای نماز جماعت آماده شوند. همه هاج و واج به هم نگاه میكردند. نماز جماعت در مجلس عروسی؟! عجیب بود. اصلا سابقه نداشت. كمكم همه آماده نماز شدند...


منابع: همشهری

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 6 / 7 / 1394

سفر به زاهدان ( خاطرات شهید برونسی )

قسمت 8 :

راوی : سید کاظم حسینی 

سالهای پنجاه و سه ، پنجاه و چهار بود . آن روزها تازه با عبدالحسین آشنا شده بودم . اول دوستی مان ، فهمیدم تو خط مبارزه است. کم کم دست مرا هم گرفت و کشید به کار . مدتی بعد با چهره های سرشناس انقلاب آشنا شدم . زیاد می رفتیم پای صحبت شان . گاهی تو برنامه های عملی هم روی من حساب باز می کرد. یک روز آمد پیشم . گفت: می خوام برم مسافرت ، می آی ؟

پرسیدم : کجا ؟

گفت: زهدان .

 شهید برونسی

یقین داشتم منظورش از مسافرت ، تفریح و گردش نیست. می دانستم باز هم کاری پیش آمده . پرسیدم : ان شاء الله مأموریته دیگه ، آره؟

خونسرد گفت: نه ، همین جوری یک مسافرت دوستانه می خوایم بریم ، برای گردش.

توی لو ندادن اسرار، حسابی قرص و محکم بود. این طور وقت ها زیاد پیله اش نمی شدم که ته و توی کار را در بیاورم. گفتم: بریم ، حرفی نیست.

نگاه دقیقی به صورتم کرد . لبخندی زد و گفت: ریشت رو خوب کوتاه کن و سبیل ها رو هم بگذار بلند باشه.

گفتم : به چشم.

گفت: پس بار و بندیلیت رو ببند ، می آم دنبالت.

خداحافظی کرد و رفت. چند ساعت بعد برگشت. یک دبه روغن دستش گرفته بود. پرسیدم : آینو می خوای چه کار؟

گفت: همین جوری گرفتم ، شاید لازم بشه.

با هم رفتیم خانه ی یکی از روحانی ها که آن زمان نماینده دریافت وجوهات حضرت امام بود توی استان خراسان . من بیرون خانه منتظرش ایستادم . خودش رفت تو . چند دقیقه بعد آمد. گفت : بریم.

رفتیم ترمینال . سوار یکی از اتوبوس های زاهدان شدیم و راه افتادیم .

وقتی رسیدیم زاهدان ، تو اولین مسافرخانه اتاق گرفتیم . هنوز درست و حسابی جا به جا نشده بودیم که دبه روغن را برداشت و گفت: کار نداری؟

با تعجب پرسیدم : کجا؟

گفت: می رم جایی ، زود برمی گردم.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 6 / 7 / 1394

 

و شهید برونسی هیچ گاه باز نگشت ...

کتاب خاک های نرم کوشک

قسمت 1 :

خاطرات : خانواده و همرزمان شهید

مصاحبه و تألیف : سعید عاکف

هو الله العلیّ الاعلی

مقدمه ی چاپ اول :

آدمی چون نور گیرد از خدا
هست مسجود ملایک ز اجتبا
خاک های نرم کوشک

چند روز قبل از عملیات بدر، بارها شهید برونسی ، به مناسبت های مختلف از شهادتش در عملیات قریب الوقوع بدر خبر می دهد. گاهی آن قدر مطمئن حرف می زند که می گوید : اگر من در این عملیات شهید نشدم ، در مسلمانی ام شک کنید! و از آن بالاتر این که به بعضی ها ، از تاریخ ومحل شهادتش نیز خبر می دهد که چند روز بعد ، همان طور هم می شود.

از این دست وقایع اعجاب آور، در زندگی شهید برونسی بارها و بارها رخ داده است. آنچه ما را به تأمل در زندگی این بزرگوار وا می دارد ، رمز همین موفقیت های بسیارش است در زمینه های مختلف .

در ظاهر امر، او کارگری بنّا است که در دوران قبل از انقلاب ، رنج وشکنجه بسیاری را در راه اسلام تحمل می کند؛ و در دوران بعد از انقلاب هم که زمینه برای رشد او مهیا می شود ، چنان لیاقتی از خود نشان می دهد که زبانزد همگان می گردد و نامش حتی به محافل خبری استکبار جهانی نیز کشیده می شود ، و سردمداران کفر برای سر او جایزه تعیین می کنند.

اما در باطن امر، موردی که قابل تامل است و می توان به عنوان رمز موفقیت، و در واقع رمز رستگاری او نام برد؛ عبودیت و بندگی بی قید و شرط آن شهید والامقام در مقابل حق و حقیقت .

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 5 / 7 / 1394

رسم عاشق کشی

 

و اینک با سرور شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی : "خداوند مقرب ترین بندگانش را از میان عشاق بر می گزیند تا گره کور دنیا را به معجزه عشق می گشایند."

 

میگن از اولشم این جماعت خاطر خواه بودند اصلا مرامشون عشق بازی  بود،  اونم با بهترین ها با تنها ترین ها و با یگانه ترین ها با اونی که همه دنبالشن و هیچکس دست خالی از در خونش بر نمیگرده با خود خود اوستا کریم. آره همون جایی که هممون به عشقش بله گفتیم این وسط جایی که خدا ازشون خواست یه عشق زمینی داشته باشند، موضوع جالب شد همه میگن اونایی که عاشقن نمی تونن دوبار عاشق بشن اما از اونجایی که بازم امر امر فرمانده آسموناس فرماندهان خاکی ما چاره ای جز اطاعت محض از دستورات مافوق ندارند.

خداوند مقرب ترین بندگانش را از میان عشاق بر می گزیند تا گره کور دنیا را به معجزه عشق می گشایند

 

و اینک میشنویم لحظات شیرین ازدواج فرماندهان شهید را به روایت همسران و نزدیکانشان

 
شهید حمید باکری

حمید باکری

تولد: اول آذر 1334   سفر به آلمان برای تحصیل: 1355   بازگشت: 22 بهمن 57    ازدواج با فاطمه امیرانی : 30 دی 1358

شهادت : 6 اسفند 1362  ( عملیات خیبر)

همان روزهای اول ازدواجمان مدارک و پرونده تحصیل در آلمان را دور ریخت گفت دیگر آنجا کاری ندارم.

 


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 5 / 7 / 1394

7روایت معتبر از شهید باكری

 


 اهل «اینجا» نبود. مال «آبادی» دیگری بود. در سرش سودای دیگری داشت. پی «چیزی» می‌گشت. به دنیا پشت كرده بود
 

شهید حمید باكری

1- اهل «اینجا» نبود. مال «آبادی» دیگری بود. در سرش سودای دیگری داشت. پی «چیزی» می‌گشت. به دنیا پشت كرده بود. انگار كل دنیا از چشمش افتاده بود! به قول همسرش: «هیچ وقت از دنیا حرف نمی‌زد.» زندگی ساده‌ای داشت، لباس ساده می‌پوشید. در بند مو و اینطور چیزها نبود. می‌گفت: «به نظر من هر آدمی دو دست لباس داشته باشد بس است. یك دست را بپوشد، یك دست را بشوید.» گفتم كه این مرد «ساده بود و تمیز» حواسش خیلی جمع بود كه مبادا گرفتار عافیت و رفاه‌طلبی شود. از تجمل و اسراف شدیداً پرهیز داشت. به همسرش مدام سفارش می‌كرد: «درست زمانی بروید خرید كه واقعاً معطل مانده باشید.»

2- هرگاه دلش می‌گرفت، سجاده‌اش را پهن می‌كرد و به نماز می‌ایستاد. علاقه خاصی به نماز داشت. «بنده» خدا بود و از عبادت لذت می‌برد. سعی می‌كرد نماز شبش ترك نشود حتی در دل جنگ. نماز شبش اغلب طولانی می‌شد. حتی گاهی نماز شب را در پشت‌بام می‌خواند. بعضی وقت‌ها نمازش كه تمام می‌شد، سرسجاده‌اش می‌نشست بدون اینكه حرفی بزند. فقط سكوت می‌كرد. به مستحبات بیشتر اهمیت می‌داد. می‌گفت: «مستحبات بیشتر آدم را به خدا نزدیك می‌كند.»

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 5 / 7 / 1394

اولین عملیات آبی - خاکی

هر سال و در آستانه نوروز یاد و خاطره "شهید محمد ابراهیم همت" فرمانده جوانی که به دلیل اخلاص و شجاعت کم نظیرش در خاطر ملت ایران با عنوان "سردار خیبر"ماندگار شده  زنده می شود.

خیبر، نخستین عملیات آبی - خاکی :

با توجه به اینکه عراق در سالهای سوم و چهارم جنگ تجارب زیادی در نبرد خشکی بدست آورده بود ایران بر آن شد تا تاکتیک های جدیدی را در مقابله با دشمن به کار گیرد.

عملیات خیبر
 

بر همین اساس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در حین عملیات والفجر مقدماتی با تشکیل یک قرارگاه ، منطقه هور را انتخاب کرده و در پی آن و به منظور برهم زدن معادله نظامی جنگ به نفع جمهوری اسلامی عملیات خیبر را با توجه به موقعیت جغرافیایی از سمت شرق دجله و داخل هورالهویزه و از سمت شمال العزیز و از جنوب قرنه - طلائیه که از دو نوع طبیعت متفاوت خشکی و هور تشکیل شده است طراحی کرد.

عملیات خیبر در ساعت 21:30 روز 3/12/1362 با رمز" یا رسول‌الله " آغاز شد. به دلیل شرایط جنگ و تهدید و اقدامات وحشیانه ارتش عراق در جبهه ها و در پی بمباران شهرهای دزفول، کرمانشاه ، ایلام، رامهرمز و... ، نیروهای رزمنده که در غالب نیروهای مردمی و بسیجی آمادگی حضور در جبهه را پیدا کرده بودند با وسعت و انسجام خاصی وارد عملیات خیبر شدند و همین وسعت نیروهای عمل کننده باعث شکسته شدن خطوط دفاعی دشمن در جزایر مجنون و منطقه هورالهویزه شد.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 4 / 7 / 1394

حاج همت :حق استراحت ندارید!


جزیره داشت از دست می رفت. سنگر محکمی نداشتیم که از خودمان دفاع کنیم. محور طلائیه باز نشده بود. مشکل پشتیبانی داشتیم و دشمن خیالش از طرف طلائیه و بقیه جاها راحت شده بود. همه فشارش را گذاشته بود روی جزیره. وارد جزیره شده بود. تجهیزات زرهیش را آورده بود. خطر دفاعی محکمی هم پیدا کرده بود. سخت ترین لحظات عملیات خیبر بود. نزدیک ظهر بود. من، همت و باکری با هم بودیم. فکر کنم زین الدین هم بود. داشتیم جمع بندی می کردیم. همه چیز تمام شده که پیام امام رسید. امام پیام داده بود «حفظ جزیره، حفظ اسلام است.»


محمد ابراهیم همت ، فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله (ص)

تولد : 12 فروردین 1334 شهررضا

شهادت : 24 اسفند 1362

محل شهادت : جزیره مجنون

نزدیک بود همه چیز طور دیگری باشد. این را دکتر در کربلا به مادرش گفت. گفت «نباید می آمدید. سفر سختی بوده، بچه تلف شده» و شاید شده بود. اما بعضی دعاها، تقدیرها را عوض می کنند و تقدیر این شد که محمد ابراهیم همت زنده بماند و شش ماه بعد، دوازده فروردین 1334، در شهر رضا به دنیا بیاید. سالم و زیبا. اگر «زیبا» توصیف درستی برای چیزی باشد که هر صبح پدرش را پای گهواره او می کشاند تا بچه را نگاه کند و بعد برود پی یک لقمه نان حلال. این طوری روزش شگون داشت. به خیر و خوبی شب می شد.

*****

شهید همت
 

 علی اکبر همت کشاورز بود. ابراهیم بچه سومش بود. وقتی به سن مدرسه رسید گذاشتش درس بخواند. ابراهیم خوب درس می خواند و خوب هم تفریح می کرد. وارسی گندم ها، چیدن میوه ها و تقسیم آب زمین ها، کارهای معمولی ای بودند اما برای یک پسر بچه تفریح ماجراجویانه و لذت بخشی به حساب می آمدند. بزرگتر که شد تابستان ها را که درس نداشت می رفت قنادی، گز می پیچید. می خواست دستش برود توی جیب خودش. سال 1352 از دبیرستان سپهر شهررضا دیپلم گرفت. کنکور داد داروسازی بخواند، قبول نشد و رفت سربازی. محل خدمتش لشکرک تهران بود، بعد منتقلش کردند اصفهان. سربازی که تمام شد دوباره کنکور داد. این بار دانش سرا. می خواست معلم شود. دو سال بعد در مدرسه راهنمایی الهی قمشه ای در شهرضا معلم شد. خودش چیزی نمی گفت اما مدیر مدرسه چند بار زنگ زد خانه شان به پدرش گفت «از من نشنیده بگیرید ولی این جوان سر کلاس حرف های نامربوط می زند. اگر مراعات نکند همین روزهاست که بیفتد زندان، دست ساواک.» مراعات نکرد. سال 1357 در تظاهرات نزدیک بود تیر بخورد. باید می خورد. مطمئن بود تیر را به او شلیک کردند اما به یکی دیگه خورده. نمی توانست خودش را ببخشد. «آن تیر باید به من می خورد» گریه می کرد. بعد از پیروزی انقلاب تا خرداد 59 در روستاها فیلم نشان داد و در سپاه پاسداران اصفهان مجله در آورد. اما تابستان 59 بعد از اینکه یک دسته نوار و فیلم از جهاد دانشگاهی اصفهان قرض گرفت رفت پاوه. آنجا مدیر روابط عمومی سپاه شد. لباس کردی می پوشید و احترام سنی ها را نگه می داشت. اعتماد همه را جلب کرده بود. هم بومی ها، هم جوان هایی که از این دانشگاه و آن دانشگاه آمده بودند پاوه تا هر کاری از دستشان برمی آید بکنند.

بهار 1361 محسن رضایی که می خواست برای «فتح المبین» چند تیپ جدید سر و سامان بدهد «همت» را که حالا «حاج همت» شده بود، فرستاد جنوب. لشکر بیست و هفت محمد رسول الله (ص) این طوری پا گرفت. قبول کردنش برای خیلی ها سخت بود اما این جوان 27 ساله به جز روابط عمومی، در سازمان دهی افراد و فرماندهی نظامی هم نبوغ داشت. در هر عملیات سه چهار لشکر، خط شکن بود. یکیش لشکر 27 محمد رسول الله (ص) بود. در «خیبر» هم همین طور. اسفند 1362، در همین عملیات بود که محمد ابراهیم همت در جزیره مجنون شهید شد. همانطور که همسرش خواب دیده بود.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 4 / 7 / 1394

عملیاتی به عظمت سردار شهیدش

عملیات بزرگ خیبر در منطقه هورالهویزه و شمال بصره (1362ش)

شهید همت

عملیات بزرگ خیبر با رمز یارسول‌الله در جبهه جنوب، هورالهویزه و شمال بصره در وسعت تقریبی200 كیلومتر مربع با هدف تصرف و تأمین جزایر مجنون و بخشی از هورالهویزه از سوم اسفند62 آغاز شد و تا بیست و دوم اسفند به طول انجامید.

 در این عملیات، رزمندگان اسلام در ابتدا با ورود به جزایر مجنون، از اصل غافل‌گیری و سرعت بهره گرفته و تعدادی از یگان‌های مستقر در جزیره را به هلاكت رساندند. در ادامه با فشار بی‌امان سپاه توحید، دشمن بعثی كیلومترها به عقب رانده شد و نیروهای اسلام با یك حركت حماسی و باور نكردنی برای دشمن، رودخانه دجله را پشت سر گذاشتند.

عملیات خیبر

 در روزهای بعد، رزمندگان اسلام در حالی كه دشمن به شدت از گلوله شیمیایی استفاده می‌كرد، با وارد ساختن ضربات سنگین، موفق به پیشروی شده و بعثیان را به عقب راندند. با گذشت دو هفته از شروع عملیات،  رزمندگان اسـلام موفق شدند تا موقعیت مناطق آزاد شده، از جمله جزایر مجنون را تثبیت كنند و ابتكار عمل را به دست گیرند.

این عملیات سرانجام پس از19 روز نبرد سنگین با نتایج زیر پایان یافت:

تلفات نیروی انسانی دشمن: 1140 نفر اسیر و15000 نفر كشته و زخمی

سایر نتایج: به تصرف درآمدن منطقه‌ای به وسعت بیش از1180 كیلومتر مربع، از جمله جزایر مجنون

عملیات خیبر

 تجهیزات و امكانات: تانك و نفربر:330 دستگاه انهدامی،42 دستگاه اغتنامی، هواپیما:6 فروند انهدامی، دستگاه مهندسی:60 دستگاه اغتنامی، خودرو:200 دستگاه انهدامی.

عملیات بزرگ خیبر با دستاوردهای ارزشمند، از جمله عملیات‌های موفق رزمندگان اسلام محسوب می‌شود، به نحوی كه عراق را مجبور به استفاده گسترده از سلاح‌های ممنوعه شیمیایی كرد. با تصرف جزیره مجنون، یكی از حوزه‌های مهم نفتی در اختیار رزمندگان اسلام قرار گرفت و دشمن را در باز پس‌گیری آن ناكام گذاشت.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 4 / 7 / 1394

پلی به نام حمید

قائم مقام فرماندهی لشکر31 عاشورا (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)

در آذر سال 1334 ه ش در شهرستان ارومیه چشم به جهان گشود . در سنین كودكی مادرش را از دست داد و دوران دبستان و سیكل و اول دبیرستان را در كارخانه قند ارومیه و بقیه تحصیلاتش را در دبیرستان فردوسی ارومیه به پایان رساند.

شهید حمید باکری
 

به علت شهادت برادر بزرگش علی ،كه بدست رژیم خونخوار شاهنشاهی انجام شده بود با مسائل سیاسی و فساد دستگاه آشنا شد . بعد از پایان دوران خدمت سربازی در شهر تبریز با برادرش مهدی فعالیت موثر خود را علیه رژیم آغاز كرد و خود سازی و تزكیه نفس شهید نیز بیشتر از این دوران به بعد بوده است .

در سال 1355 ظاهراُ بعنوان تحصیل به خارج از كشور سفر می‌كند ، ابتداء به تركیه و از تركیه جهت گذراندن دوره چریكی عازم سوریه می شود و بعد به آلمان رفته و در دانشگاه اسم نویسی كرده و فقط یك هفته در كلاس درس حاضر می شود و با هجرت امام«ره»به پاریس، عازم پاریس می شود و از آنجا هم جهت آوردن اسلحه به سوریه می‌رود و با پیروزی انقلاب اسلامی به ایران مراجعت کرده، جهت پاسداری از دستاوردهای انقلاب اسلامی در مراكز نظامی مشغول فعالیت می‌شود.

 با تشكیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال 57 به عضویت سپاه درآمده و به عنوان فرمانده عملیات با عناصر دست‌نشانده امپریالیسم شرق و غرب كه در گروهكها و احزابی كه بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب شروع به فعالیت كرده بودند به مبارزه می‌پردازد .

در عملیات پاكسازی منطقه سرو و آزادسازی مهاباد ، پیرانشهر و بانه نقش مهم و اساسی داشته و در آزاد سازی سنندج با همكاری فرمانده عملیاتی منطقه با استفاده از طرحهای چریكی كمر ضد انقلاب وابسته و ملحد را در منطقه شكسته و باعث گردید كه سنندج پس از مدتها آزاد گردد .

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 3 / 7 / 1394

وصیت نامه شهید حمید باکری

 شهید حمید باکری

بسم الله الرحمن الرحیم

در این لحظات آخر عمر سر تا پا گناه و پشیمانی وصیت خود را می نویسم و علم كامل دارم كه در این ماموریت شهادت ، جان به پروردگار بزرگ باید تسلیم نمایم انشاالله كه خداوند متعال با رحمت و بزرگواری خود گناهان بیشمار این بندة خطاكار را ببخشند .

وصیت به احسان و آسیه عزیز :

1 ) انشاالله وقتی به سنی رسیدید كه توانستید این وصایا را درك نمائید هر چند روز یكبار این وصیتنامه را بخوانید.

2 ) شناخت كامل در حد استطاعت خود از خداوند متعال پیدا نمائید در پی اصول اعتقادی تحقیق و مطالعه نمائید و تفكر زیاد نمائید تا به اصول اعتقادی یقین كامل داشته باشید .

3 ) احكام اسلامی را (فروع دین ) با تعبد كامل و بطور دقیق و با معنی بجا آورید .

4 ) آشنایی كامل با قرآن كریم كه عزت‌بخش شما در این دنیای سرتا پا گناه خواهد بود داشته و در آیات آن تفكر زیاد بنمائید و با صوت خواندن قرآن را فرا گیرید .

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 3 / 7 / 1394

فرمانده هان بی سنگر


16 اسفند ماه امسال در یادواره شهید حاج محمد ابراهیم همت و شهید حاج مجید رمضان فرصتی بود تا میهمان سفره پر از فیض و برکت این دو شهید بزرگوار شویم.

فرمانده هان بی سنگر

اینجا که وارد شوید، میهمان لشگر 27 محمد رسول الله شده‌اید. حاج همت، کریمی، رمضان، حاج احمد توسلیان، باکری و خیلی از بچه‌های لشگر با لبخند مهمان نوازیشان را نشان می‌دهند. تنها عکس‌های شهدای لشگر 27 محمد رسول الله، اینجا را به سنگری امن برای عاشق پیشگان بدل کرده است. سنگری که درست در میدان شهدای و در پایتخت قرار گرفته و می‌گوید کلنگ این سنگر را زین‌الدین زده. زین‌الدینی که خودش هم خیلی زود به جمع دوستانش پیوست. بله درست حدس زدید اینجا حسینیه حاج همت خودمان است. 16 اسفند ماه امسال در یادواره شهید همت و شهید حاج مجید رمضان فرصتی بود تا میهمان سفره پر از فیض و برکت این دو شهید بزرگوار شویم.

در این مراسم پر فیض، جمعی از خانواده‌های معظم شهدا و ایثارگر و همرزمان این شهدا حضور داشتند. محسن طاهری به مدیحه سرایی در رثای حضرت زینب (س) و شیخ حسین انصاریان درباره موضوع شهادت و دفاع مقدس به سخنرانی پرداخت. حضور سردار حسین دهقان وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح و محمد اسماعیل کوثری فرمانده سابق لشگر 27 محمد رسول الله در حسینیه، ای مراسم را باشکوه‌تر کرده بود.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 3 / 7 / 1394

خیبریون درخیبرجنگیدند


در جنگ بعضی وقت‌ها به بن بست هایی برمی‌خوردیم که از نظر تجهیزات و امکانات قابل حل نبود. باید با فکر و تدبیر و ایمان به شکست این بن بست ها اقدام می‌کردیم. عملیات خیبر یکی از ابتکاراتی است که متکی به فکر و ایمان رزمندگان اسلام بود.

خیبریون درخیبرجنگیدند

محسن رضایی، یکی از طراحان بزرگ عملیات خیبر بوده برایمان از خیبر و خیبریان می‌گوید: «برای اینکه بن بست جنگی ای که بعد از آزادسازی خرمشهر به وجود آمد بود را از میان برداری و راه پیروزی رزمندگان اسلام در عملیات‌ها دوباره باز شود عملیات خیبر اجرایی شد. ماجرا از این قرار بود که اصولاً ایران اگر می‌خواست با اصول و قواعد رزم کلاسیک بجنگد، امکانات این جنگ را در اختیار نداشت. مثلا اگر طبق اصول جنگ کلاسیک، نیروهایمان وارد عمل می‌شدند و برای بازپس‌گیری بخش‌های تصرف شده توسط دشمن اقدام می‌کردند. برای این کار در مرحله اول ما نیاز به نیرویی داشتیم که تعدادشان سه برابر نیروهای دشمن باشد. یعنی در مقابل هر لشکر عراق، سه لشکر ایرانی باید حمله می‌کرد. خب، این توان را ما نداشتیم.»

 وی در ادامه افزود: «راه دیگر هم این بود که با برتری هوایی به دشمن متجاوز یورش ببریم. اما باز هم هواپیماهای ما به دلیل تحریم قطعات و تجهیزات در اختیار نداشتند. به همین خاطر نیروی هوایی هم نمی‌توانست، برتری هوایی تاکتیکی را برای رزمندگان فراهم کند. خلبان‌های با ایمان، شجاع، دلیر و شهادت طلب ما به عمق خاک دشمن می‌رفتند اهداف استراتژیک را بمباران می‌کردند. اما تعداد هواپیماها و تعداد موشک‌ها آنقدر کم بود که به هدف غایی نمی‌رسیدیم» .

رضایی با اشاره به توانمندی‌های خلبانان سلحشور نیروی هوایی در ادامه گفت: «البته راه سومی هم وجود داشت که بتوانیم دشمن را از خاک برانیم و نتیجه عملیات‌ها را به نفع خودمان کنیم. این کار نیاز به یک آتش توپخانه قوی داشت. به ای صورت که با آتش توپ خانه، موانعی مثل سیم‌های خاردار، میدان‌های مین، سنگرها و پدافندهای دشمن را از میان بر می‌دارد و با میلیون‌ها گلوله توپخانه همه این موانع را له کند و بعد از آن لشکرهای زمینی یورش ببرد. این کار باعث می‌شد که در جنگ ما با کمترین تلفات بهترین نتیجه‌ها را بگیریم. اما متأسفانه ما باز هم آتش توپخانه‌ای با این قدرت در اختیار نداشتیم. این‌ها همه در حالی است که برادران ارتشی ما در جنگ به همه تاکتیک‌های جنگی واقف بودند. اما به خاطر بود امکانات و تجهیزات کافی این‌گونه نبردها در جنگ تحمیلی عملی نبود. پس باید طوری دیگری می‌جنگیدیم. با روشی دیگر. باید شیوه جنگی نوینی خلق می‌شد جنگی متفاوت و قوی.»

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 2 / 7 / 1394


 

۩۩ روز اثبات عشق و تسلیم ۩۩

۩۩ ویژه نامه عید فرخنده قربان ۩۩

 

اکنون ابراهیم است و فرزند دلبند او، 
فرزند انتظارهای طولانی، میوه دل او، پاره جگر او...
و فرمان حقّ: اسماعیلت را ذبح کن!

اسماعیل را هم‏چون قربانی، به قربان‏گاه ببر،
سرش را بر مذْبَح بگذار، کارد بر گلویش بنه، خونش را جاری ساز... 
و بکش، بکش اسماعیلت را...

قربانی کن هر آن‏چه میان تو و حقیقت مطلق است،
به قربانگاه ببر هر آن‏چه را که میان تو و «او» فاصله می‏اندازد.

ای بت شکن تاریخ! اکنون... اکنون، اسماعیل،
فرزند دلبندت را به قربانگاه ببر!


ای ابراهیم؛ ای قهرمان توحید؛ ای آزموده؛ 
ای گذشته از آتش؛ ای برگزیده خدا؛ ای وارث رسالت؛ 
ای پیامبر پاکی؛ ای رسول روشنی! آنک آخرین آزمون بندگی است.

اسماعیل تو، جاه توست، مال و موقعیت 
و مقام و شهرت و قدرت و مکنت توست.

اسماعیل تو دنیای توست و هر آن‏چه در دنیا به آن دل بسته‏ ای. 
اسماعیل تو، نفس توست؛ اسماعیل، تویی؛
و تا از میان برنخیزی، به وصلِ حقّ نمی‏رسی.

پیرمرد یک عمر، بار انتظار فرزند به دوش کشیده بود؛ 
سارا را توان فرزند آوردن نبود. 


در نشیب حیات، ناباورانه، فرزند را از هاجر جُست، 
و شگفتا که یافت؛

و اینک پس از سال‏ها انتظار و رخ نمودن ابرهای تیره نومیدی، 
خورشید میلاد اسماعیل، آتش در نهادِ شبستان سرد او نهاده بود.



عید قربان است یـا عیـد عنایـات خداست
عید عشق و عیـد ایثار و مناجات و دعاست

ذات حق با میهمـانانش گرفتـه جشن عیـد
مرکـز ایـن جشـن نورانـی بیابـان منـاست


هر کجا رو آوریم و هـر طرف چشم افکنیم
خیمـۀ حجـاج بیـت‌الله پیش چشـم ماست

نـور از هر خیمـه می‌تابـد بـه بـام آسمـان
خیمه‌ها بیت‌الله و اشک و مناجات و دعاست


حاجیـان دارنـد بـر سـر شـوق ذبح گوسفند
قصد هر یک کشتن دیو هوس، گرگ هواست

ای خوش آن حاجی که در آن سرزمین کرده وقوف
خوش‌تر آن حاجی که جای او در آغوش خداست

جان من قربان آن حاجی کـه زیـر خیمه‌ها
چشم او گریان به یـاد خیمه‌های کربلاست

پیش‌تر از دید چشمم خیمه می‌آید به چشم
ای منا پاسخ بده، پس خیمۀ مهدی کجاست؟


حاجیان در هر نفس دارند از هم این سؤال
پس کدامین خیمه‌گاه مهدی موعود ماست

این صدای گریۀ مهدی است می‌آید به گوش؛
یا صـدای نالۀ «‌العفـو» ختم‌الانبیـاست؟


نالـۀ جانسـوز «یــااللهِ» ختـم‌المـرسلین؛
یا صـدای گریـۀ شوق علی مرتضـاست؟

یا امـام مجتبا صـورت نهـاده بـر زمین؛
یـا نـوای آسمـان‌سـوز قتیل نینـواست؟


یکطرف آمـاده ابـراهیم، بـر ذبـح پسـر
یکطرف تسلیم، اسماعیل از بهـر فداست

جان من قربـان آن حاجی که قربانگاه او
گاه نهـر علقمـه، گـه در کنـار قتلگاست

جان من قربان آن حاجی که ذبح حجّ او
طفل شیـر و نوجوان و پیرمرد پارساست

حاجیان سر می‌تراشند و عـزیز فـاطمه
در منای دوست می‌بینم سرش از تن جداست


جان من قربان آن حاجی که در صحرای خون
هـم قتیـل‌الاشقیـا و هـم ذبیـحٌ بالقفـاست

جان من قربان آن حاجی که بعد از بذل جان
سر به نوک نـی، تنش پامـال سمّ اسبهاست


جان من قربان آن حاجی که در این حجّ خون
ـروۀ او قتلگـاه او، صفـا طـشت طـلاست

گریه کن «میثم» بر آن حاجی که اجر حجّ او
گاه سنگ و گه سنان، گه تیغ، گه تیرِ جفاست







الإمام علیّ علیه السلام :

سَمِعتُ رَسولَ اللّه ِ صلى الله علیه و آله یَخطُبُ یَومَ النَّحرِ ، وهُوَ یَقولُ :
هذا یَومُ الثَّجِّ والعَجِّ ، والثَجُّ : ما تُهریقونَ فیهِ مِنَ الدِّماءِ ،
فَمَن صَدَقَت نِیَّتُهُ کانَت أوَّلُ قَطرَةٍ لَهُ کَفّارَةً لِکُلِّ ذَنبٍ ، 
والعَجُّ : الدُّعاءُ ، فَعِجّوا إلَى اللّه ِ ، فَوَالَّذی نَفسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ
لا یَنصَرِفُ مِن هذَا المَوضِعِ أحَدٌ إلاّ مَغفورًا لَهُ ،
إلاّ صاحِبَ کَبیرَةٍ مُصِرًّا عَلَیها لا یُحَدِّثُ نَفسَهُ بِالإِقلاعِ عَنها . 



امام علی علیه السلام فرموده اند: 

شنیدم رسول خدا صلی الله علیه وآله روز عید قربان ،
خطبه می خواند ومی فرمود :
امروز ، روز «ثجّ» و«عجّ» است . ثجّ ، خون قربانی هاست که می ریزید .
پس نیّت هرکس صادق باشد ، اولین قطره خونِ قربانی او کفّاره همه گناهان اوست ، 
و«عجّ» ، دعاست . پس به درگاه خداوند دعا کنید ،قسم به آن که جان محمّد(ص)
در دست اوست ، از اینجا هیچ کس بر نمی گردد ، مگر آمرزیده شود ، 
جز کسی که گناه کبیره انجام داده وبر آن اصرار ورزد
ودر دل خود تصمیم بر ترک آن ندارد . 



کتاب «حج و عمره در قرآن و حدیث» صفحه 361
 






موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 2 / 7 / 1394


نقطه رهایی در قلب هور


عراقی‌ها فکرش را هم نمی‌کردند که ما در این شرایط بتوانیم حتی یک گام پیشروی کنیم. این نقطه رهایی که درست در قلب هور قرار داشت امتیاز و فرصتی بود که بعثی‌ها با خیال راحت آن را تحت پوشش کمین گاه‌های خودشان قرار بدهند.

نقطه رهایی در قلب هور
خیبریان هورشکن

آیا تا به حال هور را دیده‌اید؟ با مرداب و نیزار چقدر آشنا هستید؟ شاید شما با شنیدن این واژه‌ها در ذهنتان یک جای مرطوب تداعی شود که قابل تحمل نیست. جایی که عبور از آن یا حتی توقف در آن برای چند لحظه هم بسیار مشکل و طاقت فرسا است. این‌ها را گفتیم تا به جزایر مجنون برسیم. سرزمینی به وسعت 200 کیلومتر مربع که تا چشم کار می‌کند مرداب دیده می‌شود و نیزار. البته صحبت ما فقط در باره جزایر مجنون نیست بلکه روی سخن مان آدم‌های است که مجنون وار این جزایر را زیر پا گذاشتند زیر آتش دشمن بی امان دشمن آب و باتلاق را در نوردیدند تا دشمن متجاوز را با آن همه تجهیزات و نفرات به خاک ذلت بنشانند. حکایت مجنون گزارش ما حکایت سرداران جوانی است که با غیرت و ایمان خودشان حماسه خیبر را آفریدند سرداران جوانی چون شهید محمدابراهیم همت، شهید زین‌الدین، شهید باکری و همه شهدایی که حالا جایشان در بین ما خالی است.

پیشروی در قلب هور

عملیات ویژه خیبر در سوم اسفند ماه 1362 پاسخی بود به شرارت‌های دشمن بعثی در منطقه عمومی هورالهویزه و هورالعظیم. عملیات خیبر را رزمندگان اسلام طرح ریزی و به مرحله اجرا در آوردند. مصطفی فتوحیان، از رزمندگان توپخانه 61 محرم بوده که دوشادوش خیبر شکنان به دل دشمن زد.

وی برایمان از خیبر می‌گوید: «نقاط زمینی قفل شده بود. دیگر مجالی برای رزم زمینی نمانده بود. به بن بست رسیده بودیم. باید تدبیری اندیشیده می‌شد تا نیروهای اسلام از آن تنگنای دشمن خارج می‌شدند. به همین خاطر عملیات خیبر با توجه به این وضعیت غیر قابل پیشروی طراحی شد.»

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 2 / 7 / 1394


 

عبور از آب گرفتگی


 

عملیات خیبر نوآوری و ابتکار تازه‌ای در جنگ تحمیلی بود که تا سال 1362 همتا نداشت. این عملیات نتیجه جنگ را تغییر داد و جنگ تحمیلی را وارد مرحله نویی کرد که به نحوی به نفع جبهه خودی بود.

عبور از آب گرفتگی

خرمشهر فتح شد و ارتش عراق عقب نشینی کرد، اما دشمن به فکر دست یابی به یک پدافند مطمئن بود. در مناطق کوهستانی، ارتفاعات مرزی را همچنان در اشغال خود نگه داشت؛ مناطق پست و دشت‌ها را نیز با استفاده از موانع مصنوعی مثل میادین مین موقعیت خود را تحکیم بخشید.

ناگفته نماند دشمن از موانع طبیعی نیز بهره می‌گرفت. رودخانه عریض اروند و منطقه وسیع هورالعظیم از مناطقی محسوب می‌شد که دشمن نسبت به تهاجم قوای ایران نگرانی‌اش کمتر بود، چرا که عراق هرگز نمی‌پنداشت نیروهای پیاده ایران بتواند از آب گرفتگی وسیع هورالعظیم به راحتی عبور کنند.

هر چند اجرای دو عملیات والفجر مقدماتی و رمضان در منطقه شمال هور با شکست روبه رو شد، اما به طور غیر مستقیم نتیجه مطلوبی داشت. اجرای این عملیات‌ها در منطقه چزابه باعث شد موقعیت دشمن در منطقه هور شناسایی شود.

در عملیات والفجر مقدماتی فرماندهان سپاه پاسداران در منطقه حضور یافتند و با مشاهده نقاط ضعف دشمن، سریعاً به دست طراحی عملیات خیبر زدند. مرحله اول عملیات‌های شناسایی بود که به صورت کاملا محرمانه و سری به نیروهای بومی سپاه خوزستان واگذار شد.

 مرحله دوم، تغییر در رزم نیروها بود چرا که عملیات خیبر برخلاف عملیات‌های دیگر که در خشکی انجام می‌شد اولین عملیات آبی – خاکی رزمندگان اسلام بود که باید به تحقق می‌پیوست.

 اولین نبرد آبی خاکی

منطقه عملیات خیبر درست در شرق رودخانه دجله و داخل هورالهویزه اجرا شد.

این منطقه دارای دو نوع طبیعت متفاوت است: هور و خشکی. هور منطقه‌ای است هم سطح دریا که در بعضی مناطق سطح آب آن 2 تا 3 متر بالاتر از آب دریاست و به طور کلی نسبت به مناطق هم جوار گودتر و عمیق تر است. نی‌زارهایی با ارتفاع 2 تا 7 متر، بردی و چولان پوشش‌های گیاهی این منطقه‌اند. در داخل منطقه مزبور جزایر شمالی و جنوبی مجنون واقع است که یکی از مناطق استراتژیک نیروهای دشمن محسوب می‌شد.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 2 / 7 / 1394


دولت خیانت‌کار


سپهبد قرنی به این وضع خیلی اعتراض کرد و آن عزیزانی که از دست رفتند و آن افسران مۆمنی که از اول جنگ بودند و بعد شهید شدند، همه با این کارها مخالف بودند.

شهید همت

باید خیانت‌های دولت موقت، در آینده تحلیل شود و در مورد آن کتاب‌ها نوشته و در تاریخ انقلاب آورده شود. خیانت‌هایی که در نظام ارتشی صورت گرفت. برادران عزیز که در جبهه‌ها خدمت کرده‌اند خبر دارند. راننده تانکی که اهل قزوین بود و در لشکر 92 زرهی اهواز خدمت می‌کرد. این راننده تانک را به شهرستان خودش اعزام کردند تا مجبور شود از لشکر زرهی برود و در لشکر پیاده خدمت کند. یعنی شخصی که خدمه تانک است باید می‌رفت در شهر خودش و در قسمت پرسنلی کار می‌کرد. دولت موقت بی صدر با این اقداماتش خی‌اتی آشکار می‌کرد به انقلاب و شهیدان. سپهبد قرنی به این وضع خیلی اعتراض کرد و آن عزیزانی که از دست رفتند و آن افسران مۆمنی که از اول جنگ بودند و بعد شهید شدند، همه با این کارها مخالف بودند. رها کردن نیرویی که در یک واحد تخصّص دارد. نیرویی که سالیان دراز از بودجه مملکت برایش هزینه شد تا مهارت پیدا کند. اما حالا باید می‌رفت در واحدی دیگر که هیچ گونه تخصّصی ندارند، فعالیت می‌کرد. این کار بیهوده‌ای بود که باعث شد بسیاری از واحدهای ارتش پس از انقلاب دچار گسیختگی شوند. این کار دولت موقت در لشکر 92 محسوس تر و ملموس تر بود.

 خیانت بنی صد زمینه را برای حمله گسترده دشمن آماده کرد. حتی حمله‌های هوایی هم پیش بینی شد ه بود. خطوط هوایی در نقشه معلوم شده بود. مانند حمله اسرائیل به اعراب. این از هم گسیختگی ارتش ما باعث شده بود که عراق بگوید می‌تواند در عرض چهل و هشت ساعت نظام ایران را بر هم زند و باعث سقوط ایران بشود. به راستی چه شد که دشمن نتوانست این کار را انجام دهد؟ در حالی که دو لشکر را به غرب اعزام کرد و با بیش از هشت لشکر به طرف جنوب حرکت کرد. چه عاملی باعث شد که دشمن در کرخه بماند؟ این تنها به خاطر مقاومت رزمندگان از خاک کشور بود. توطئه بنی صدر تنها در مورد نظام ارتش نبود؛ بنی صدر اجازه نداد کالاهایمان را از گمرک خرمشهر عبور دهند. کالاهایی که بیست و یک میلیارد دلار ارزش داشت و شامل قطعات فانتوم پادگان‌های نیروی هوایی بود. این قطعات فانتوم با کارشکنی‌های بنی صدر توسط دشمن در گمرک به تاراج رفت.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 1 / 7 / 1394

نیت‌های پلید آمریکا


هیچ کشوری جز آمریکا خبر از این نداشت که ما چند لشگر داریم و چند تیپ داریم و توان نظامی ما چیست و امکانات ما چیست و وضعیت لجستیکی ما چیست و نیروی دریایی و زمینی و هوایی چقدر قدرت دارند. به همین خاطر این آمریکا بود که عراق را به بازی گرفت تا به خاک ایران حمله کند.

شهید همت

در گذشته آمریکا در منطقه خاور میانه توسط ایران و دولت شاهنشاهی و مصر و اسرائیل مثلثی تشکیل داده بود. به قول امام اسرائیل غده سرطانی است و قبل از آن هم بود. مصر تأمین کننده خواسته‌های نظامی و اقتصادی و سیاسی ابر قدرت جنایتکاری مثل آمریکا در منطقه خلیج فارس و کلاً خاور میانه بود. سقوط رژیم شاه به واسطه آن حرکت عظیم و آن شتاب سریع و پویای انقلاب اسلامی، چنان آمریکای جنایتکار را به وحشت انداخت که قدرت تفکر و خلاقیت و طراحی منسجم و منظم را از آمریکا گرفت. این یکی از خصلت‌های ویژه و بزرگ انقلاب است. آمریکا که نمی‌توانست این جریان را با این عظمت تحمل کند، به انواع دسیسه‌ها دست زد. دسیسه اول به سازش کشیدن انقلاب بود و آمریکا در یک مجموعه کلی، رسیدن به دو هدف را دنبال می‌کرد که یکی کند کردن حرکت و دیگری به سقوط کشاندن انقلاب اسلامی بود. در روند اول کند کردن انقلاب، با شیوه‌های سازش و نهایتاً با تحمیل جنگ خواست به مقصود برسد. آمریکا شیوه‌ها را یکی یکی تجربه می‌کرد و در این تجربیات مداوم، از حرکت‌های سیاسی و اقتصادی و نظامی هم بی بهره نبود. ابرقدرت جنایتکار توسط مارهایی که از قبل در آستین خودش پرورش داده، و در تمام انقلاب‌های دنیا به محض اینکه در یک کشور مستضعفین انقلابی رخ داده و حرکتی شده، با عناصر از پیش تربیت شده، حتی چریک تربیت شده آمریکایی، دست به کار شده تا باعث توقف حرکت و سقوط انقلاب شود.

از آنجا که انقلاب اسلامی با عظمت تر و پویاتر و با محتوی تر و بدون وابستگی مطرح شده است، آمریکا مجبور است که دستش را رو کند و می‌خواست نظیر حرکتی که در زمان مصدق شد، در زمان استقرار نظام جمهوری اسلامی هم بشود؛ یعنی یک روند به سازش کشیدن با استفاده از گروهک‌هایی چون نهضت آزادی یا جبهه ملی به همراه توطئه‌های عناصر آمریکایی مورد نظر بود و ما آن زمان را فراموش نمی‌کنیم.

ای بسیجیان عزیز، به خاطر دارید که قطب زاده مزدور، این مطلب را عنوان می‌کرد که «ما به فانتوم نیاز نداریم و فانتوم ها را بفروشید.» داریوش فروهر با یک حرکت کوچک نظامی موجب زمینه سازی پاگیر شدن نیروهای نظامی در کردستان شد. او به کردستان رفت و به جای مذاکره با ملت مستعضف کردستان، با عناصر ساواک و وابسته به آمریکا و عناصری که از قبل با رژیم در ارتباط بودند، ارتباط برقرار کرد. در نتیجه این ارتباط عناصری چون دمکرات و کومله و رزگاری در کردستان شروع به فعالیت و نسخه پیچی کردند. آن‌ها برای به راه انداختن یک جنگ کوهستانی در غرب و کردستان و مشغول نمودن قسمت مهمی از توان نظامی مملکت آماده شدند. حرکتی که در کردستان شد نمونه دیگری از نتیجه عملکرد دولت موقت بود.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 1 / 7 / 1394

 اعجاز خداوند


خداوند بر مظلومیت شیعه که در طول تاریخ اسلام محرومیت کشیده دلش سوخت. خداوند دلش بر آن خون‌های پاکی که ریخته شده سوخت و جلوی دشمن را سد کرد و حال آینده سازان باید بنشینند در تاریخ بنویسند.

شهید همت

 توطئه‌های بنی صدر برای جلوگیری از بسیج شدن مردم واضح بود. او نمی‌گذاشت بسیج شکل بگیرد و سپاه را هم اصلاً قبول نداشت. توطئه‌های بنی صدر در جنوب و غرب یکی پس از دیگری شروع شد. نمی‌گذاشت جنگ شکل بگیرد و نمی‌گذاشت بجنگیم و در تمامی صحبت‌هایش که در یک جلسه به خاطر دارم، تز او فقط این بود که: «ما زمین می‌دهیم و زمان می‌گیریم.» یعنی تز کهنه شده نظامی در جنگ‌های جهانی که ما زمین را به دست دشمن می‌دهیم، خرمشهر را می‌دهیم بعد منتظر می‌شویم تا هر وقت آمادگی پیدا کردیم، آن را پس می‌گیریم و دیگر مهم نیست دشمن با خرمشهر چه می‌کند و ببینید که چه آبرویی از این‌ها رفت. به هر حال حرکت بنی صدر جلوگیری و بازدارنده بود و از جهد فی سبیل الله و حرکتی که عاشقان این انقلاب و عاشقان امام و خط ولایت و امامت در ایران اسلامی بتوانند پیاده کنند و بسیج شوند و به جبهه بیایند و دوشادوش سایر برادران رزمنده فی سبیل الله بجنگند و جهاد کنند باز می‌داشت.

خط بنی صدر و خطوطی که در کنارش از منافقین گرفته شده بود و سایر سازش کارها هم دست به کار بودند و همزمانی حرکت عراق و هماهنگی حرکت عراق با بنی صدر و امثالهم باعث شد که ملّت هوشیار دست بنی صدر را بخواند و با شناخته شدن آن توسط امام آگاه و عزیز و بیدار، بنی صدر بر کنار شد. هنگامی که بنی صدر کنار رفت حرکت جبهه‌ها آغاز شد و نیروهای مردمی بسیج شدند.

به خاطر دارید که در عملیات‌های ثامن‌الائمه و طریق‌القدس روی هم رفته از ایران سی و پنج میلیون نفری، هزار تا هزار و پانصد تا دو هزار نفر بسیج شدند و در عملیات فتح‌المبین شصت هزار نفر و در بیت‌المقدس هشتاد هزار نفر و همین طور این وضع رشد کرد و به محض اینکه بنی صدر کنار رفت، آن خط نجنگیدن و سازش کاری شکست. یعنی آن خطی که او اعمال می‌کرد و منافقین در انقلاب اسلامی و جامعه ترویج می‌کردند، یعنی خط آمریکا شکست. آمریکا که شکست خورد چاره‌ای نداشت جز این که جنگ را ادامه دهد و گسترش دهد و شلوغش کند و چاره‌ای نداشت اگر عراق این کار را ادامه دهد کمکش کند. با سقوط بنی صدر آمریکا هیچ چاره‌ای نداشت جز این که جنگ از شدت نظامی بیشتری برخوردار شود. یعنی کاری کند که اوج حرکت نظامی بر علیه انقلاب بیشتر شود. چرا که آمریکا از حرکت‌های سیاسی و اقتصادی سودی نبرد. تنها حرکتی که می‌توانست برای سقوط انقلاب به آمریکا امید دهد، یک حرکت گسترده نظامی بود.

جنگ برای آمریکا امکان پذیر نبود مگر اینکه در کنار عراق دُوَلی (دولت‌های) را بگذارد که پشتیبانش باشند و خودش هم پشتیبانی کند. کمک‌های مادی، تسلیحاتی، همکاری تبلیغاتی و هر گونه کمکی که از دستش بر می‌آید، ارائه دهد تا عراق بتواند این جنگ را ادامه دهد و بتواند انقلاب را زودتر به سقوط بکشاند.

 آمریکا حرکتی به عنوان جنگ شروع کرد. این سومین حرکت آمریکا برای سقوط انقلاب بود. آمریکا تمام کشورهای عربی خاور میانه و خلیج فارس و نیز کشورهای دیگر نظیر انگلیس و فرانسه را وادار به کمک به عراق برای تداوم جنگ کرد.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 1 / 7 / 1394

راز پاسداری جزایر مجنون


با تصرف جزایر مجنون در عملیات خیبر، عملیات نیز وارد مرحله جدیدی شد. دشمن با یورش‌های غافلگیرانه نیروهای اسلام مواجه شده بود و جزایر مجنون را از کف داده بود.

راز پاسداری جزایر مجنون

عراقی‌ها با تمام قوا و تجهیزاتشان برای باز پس گیری این مناطق وارد نبردی سنگین شدند. این در حالی بود که رزمندگان سلحشور کیلومترها از خاک خودی پیشروی کرده بودند. امکانات و تجهیزاتی که لشکریان اسلام به همراه داشتند بسیار محدود تر از تجهیزات جنگی دشمن بود.

 به راستی با کدام نیرو و با کدام تجهیزات رزمندگان جان‌برکف توانستند از جزایر مجنون آن هم در عمق خاک دشمن پاسداری کنند؟ 

 «ما باید دشمن را بیرون می‌راندیم و تمام سرزمین خود را از تیر رأس دشمن دور می‌کردیم. به همین خاطر گاهی لازم بود برای آنکه دست دشمن به سرزمین و خاکمان نرسد برویم در دل دشمن نفوذ کنیم.» عسکر کریمیان، آزاده و یکی از رزمندگان لشکر عاشوراست که در چندین عملیات استراتژیک حضور داشته است.

 کریمیان در ادامه با اشاره به اینکه عملیات خیبر یک نوع آوری و خلاقیت بوده، افزود: «عملیات خیبر، قرار نبود در جای صاف و خشکی با دشمن روبه رو شویم. حرف از کیلومتر آب بود و رزم آبی. احداث پل شناور 14 کیلومتری، تنها یکی از خلاقیت‌ها و نوع آوری ها در عملیات‌های خیبر بود. این عملیات به طرز هوشمندانه طراحی شده بود و فرماندهان بزرگی مثل سردار شهید محمد ابراهیم همت در این عملیات حضور داشتند.»

پاسداری از مجنون

به گفته این آزاده، با برنامه ریزی بی نقص طراحان و شناسایی و آگاهی دقیق از موقعیت منطقه توسط فرماندهان، رزمندگان اسلام توانستند با نبردهای پی در پی و سهمگین بخشی از اهداف عملیات که همان تصرف جزایر مجنون شمالی و جنوبی بود دست یابند.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 1 / 7 / 1394

 همراه با شهید مرتضی روحیان

http://sajed.ir/upload/Topic/72907.jpg

مرتضي روحيان در روز بيستم ارديبهشت ماه سال 1338 ديده بر جهان هستي گشود. کودکي او در سايه ‌‌سار دستان نوازشگر خانواده گذشت.روحيان در زمان جنگ تحميلي با سمت جانشين طرح و عملیات تيپ 15امام حسن (ع) به جبهه رفت و مردانه جنگيد. سرانجام نيز در تاريخ 14/4/1365 در منطقه‌ي مهران در عمليات کربلاي 1 در سن 27 سالگي به شهادت رسيد.

شهید روحیان در بخشی از وصیت نامه خویش نوشته: عزيزان من حب دنيا رأس همه خطاها مي‌باشد که دنيا به فرموده امام علي (ع) «الدنيا دارالمجار و الاخره دارالقرار» دنيا جاي عبور و گذر است و آخرت خانه ماندگار و قيامت را هميشه به ياد داشته باشيد که با ياد قيامت انسان مي‌تواند خودش را اصلاح کند از تهمت، غيبت، ريا و نفاق دوري کنيد نکند خداي ناکرده براي چهار روز رياست دنيا بندگان خدا را مورد تهمت قرار دهيد. تقواي خدا را پيشه کنيد که والعاقبه للمتقين

عباس شبانی در سال 1345 متولد شد.وی در دوران دفاع مقدس به خیل رزمندگان اسلام پیوست و سرانجام در عملیات کربلای پنج در منطقه عملیاتی شلمچه در محل کانال زوجی در روز دهم بهمن ماه سال 1365 به خیل یاران اباعبدالله پیوست.اما بعد از گذشت 8 سال از پایان جنگ در 23 اسفندماه سال 1373 به میهن اسلامی بازگشت و در قطعه 29 ردیف 21 شماره 18به خاک سپرده شد.

 

دوران کودکی در سال 1345 هجری شمسی در محله خزانه بخارایی تهران کودکی چشم به جهان گشود که نامش را عباس نهادند. عباس در خانواده ای به دنیا آمده که همه دوستدار اهل بیت بودند . دوران کودکی عباس به مانند دوران کودکی خیلی ها پر از شیطنت کودکانه و گریه و خنده و بازی های کودکانه بود . در زمان انقلاب بود که عباس به همراه برادرها در جلسات و هیئت های هفتگی که در کوچه و محل برگزار می شد شرکت می کرد. در یکی از این هیئت ها که آن زمان در منزل حاج آقا خوشبین برگزار شده بود و روضه حضرت ابوالفضل هم خوانده می شد عباس با یک آه و سوز جان گدازی گریه می کرد که از یک بچه ای در آن سن و سال که علم و آگاهی کاملی از حضرت ابوالفضل نداشت این گریه و سوز دور از انتظار بود. همین گریه های عباس در هیئت ها باعث تعجب بزرگترها حتی برادر های خود شده بود. دوران تحصیل و جوانی : عباس وقتی به سن 7 سالگی رسید تحصیل و درس و دانش را از مدرسه دکتر عمید ( شهاب ) آغاز نمود دوران دبستان و راهنمایی را در همین مدرسه پشت سر گذاشت . در دوره اول یا دوم راهنمایی بود که عباس توسط معلم دینی خود آقای رحیمی با مسجد و فضای مسجد آشنا شد (مسجد جامع) و همین آشنایی با فضای مسجد شروعی جدید و تحولی عرفانی در عباس بود که موجب شد تا با مسجد و کارهای دینی انس بگیرد تا جایی که اکثر روز و وقت خود را در مسجد بگذراند. جنگ تحمیلی که از سوی رژیم بعثی عراق به ایران شروع شد عباس در کلاس اول یا دوم راهنمایی بود . در سال اول دبیرستان عباس بدون آنکه خانواده خود هم متوجه شوند در جوار پاک حرم حضرت عبدالعظیم حسنی شروع به خواندن دروس حوزوی نمود و چندی بعد باز بدون اینکه خانواده اش بدانند وارد بسیج 20 میلیونی که امام عزیزمان فرمان داده بودند، می شود و در برنامه های بسیج مسجد جامع شرکت می نماید. در سال دوم دبیرستان بود که عباس از طریق بسیج مسجد پا به جبهه های نبرد حق علیه باطل می گذارد و دوران جدیدی در زندگی وی شکل می گیرد.

دوران جنگ و جبهه و شهادت : عباس به عنوان تخریبچی در لشگر 27 کار خود را شروع می کند و مسیرها و راههای زیادی را برای همرزمان و هم سنگران خود پاکسازی می کند. عباس در عملیاتهای مهمی چون عملیات والفجر 8 و عملیات بدر و در عملیاتهایی که در کردستان شکل گرفته بود شرکت داشت . عباس در این عملیات ها مجروح می شوند ولی عملیات دیدار با معشوق عباس آغاز می شود عملیات کربلای 5 . قبل از اعزام عباس به جبهه و شرکت در عملیات کربلای 4 به خاطر اینکه در عملیات بدر پسرخاله های عباس در جنگ شهید شده بودند به اصرار خاله گرامیشان به اصفهان می روند و چندماهی را درحجره پسرخاله سپری می کنند . در یک شب عباس خواب عجیبی می بیند که برای تعبیر آن نزد استاد خود در حوزه می رودو خواب را برای استاد تعریف می نماید و ایشان هم تعبیر خواب را بنا به روایتی که از امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده بود و یکی از صحابه وی هم چنین خوابی دیده بودند تعبیر می نماید. تعبیر خواب این بود که شما سید نیستید ولی جزء اهل بیت محسوب می شوید. استاد حوزه که قبلاً به هیچ وجه اجازه حضور در جبهه را به ایشان نمی داد و حضور ایشان را در کسوت روحانیت لازم و ایشان را جزء ذخایر می دانستند، در تعبیر این خواب گفتند که دیگر وقت جبهه رفتن شما فرا رسیده و من نمی توانم مانع رفتن شما شوم. پس از حضور در جبهه و شرکت در عملیات کربلای 4 و بلافاصله کربلای 5 به آرزوی دیرین خود می رسد. عملیات کربلای 5 : شب اول عملیات تمام می شود ، شب دوم عملیات به همراه بارندگی هوا شروع می شود و عباس با سرماخوردگی و کسالتی که داشت در شب دوم عملیات شرکت می کند، در خاک عراق و در تقاطع بین راه خاکی و آسفالت دشمن، نزدیک کانال زوجی ، یک خمپاره 60 به کمر عباس اصابت می کند ، عباس مجروح می شود. پیکر مجروح عباس و تعدادی از بچه های همرزمش را به پشت خاکریزی برای انتقال آماده می کنند ، اما شدت اثر خمپاره به حدی بود که عباس دیدار معشوق را به دنیا ترجیح داد و پر کشید. شهادت عباس در عملیات کربلای 5 در تاریخ 21/10/1365 اتفاق افتاد. پیکر پاک عباس بعد از 5 یا 6 سال از شهادتش به آغوش خانواده و هم محله ای هایش آمد و تشیع شد نکته جالبی که هست اینست که اکثر شهدای ما بعد از اینکه به شهادت می رسند باز هم جبهه را نمی توانند ترک کنند ؛ نمی دانم چه حکمتی است. این را می توان از شهید شبانی یا شهید فلاح به خوبی فهمید و درک کرد. فراز هایی از وصیت نامه شهید: با سلام و درود به محضر مبارك حضرت بقیه ا... مهدی(عج)صاحب الزمان كه چشم تمامی مستضعفان در انتظار است انشاءالله كه خداوند حضورش را نزدیك گرداند تا به یاری این محرومین و به داد آنها برسد. وصیتم به مردم شهید پرور و امت قهرمان این است كه همانطور كه شاه را با ایمان استوار خود بیرون نمودند و مقاوم در برابر زورگویی های تمامی ظالمان جهان ایستاندند و بر این عقیده كه حاكمیت جزء حاكمیت خداوند نیست ایستاند و بالیدند بر خود كه رهبری همچون امام دارند بمانندو طبق این سخن كه انقلاب را به جان بخرید كه انقلاب ما كه رهبرش خمینی است،همانا ادامه راه خون ریخته شده ابا عبدا... در زمان یزید لعنت ا... بر زمین كربلاست.كه الان در زمان ما در این ایران جاری شده است. مردم شهید پرور تقوی را كه راه سعادت است پیشه كنید ،دعا كه سلاح مومن استرا فراموش نكنید،نماز جماعت و راهپیماییها را فراموش نكنید،روحانیت را پشتیبان باشید و خانواده شهدارا گرامی بدارید. برادرانم راوصیت میكنم به این كاركه مادر را به صبر در برابر مسائل دعوت كنندو خود برادرانم را به تقوی و پرهیز از گناه و دوری از هواهای شیطانی و ادامه راه شهیدان كه اطاعت از امام است دعوت میكنم.

خصوصیات بارز شهید : از جمله خصوصیات نیکی که شهید عباس شبانی داشتند می توان به : 1 ـ خلوص نیت در کار : شهید عباس شبانی در کارهای خود اخلاص عمل داشت یعنی اینکه هر کاری را انجام می داد برای رضای خدا بود در همه حالات رفتارش را حفظ می کرد تا جایی که اگر در مجلسی یا مهمانی با هم سن و سالان خود بود اگر احساس می کرد که خدا را برای لحظه ای فراموش می کند آنجا را ترک می کرد و وقتی خاطره ای تعریف می کرد که برای خودش بود و می دانست که تجربه ای برای همرزمانش می شود هیچ اسمی از خود نمی برد و با اسم رزمنده خاطرات خود را تعریف می کرد. 2ـ حامی فقرا و مستمندان : عباس تا جایی که می توانست حامی فقرا و ضعفا بود. در خاطره ای که از ایشان و به نقل از یکی از دوستان ، آمده : روزی برای شرکت در نماز جمعه رفته بود که گویا بعد از نماز غذایی سفارش می دهند ، به محض اینکه می خواهند مشغول غذا خوردن شوند، خانمی به عنوان محتاج در خواست کمک می نمایند که عباس علاوه بر کمک به وی غذای دست نخورده خود را نیز به آن خانم می بخشد. 3 ـ جهاد با نفس اماره و زر و زیور دنیا : عباس برای مال دنیا ارزشی غائل نبود تا جایی که فیش حقوق خود را که آن زمان 15 هزار تومان ( به اندازه حقوق 4 ماه یک کارمند) بود را خاک می کنند. 4 ـ صبر و بردباری : در خاطره ای که یکی از دوستان نقل می کنند آمده که روزی مسئولین خطای یکی از بچه ها را از چشم ایشون می بینند در حالی که عباس اصلا از جریان چیزی نمی دانست در عین حال تنبیهی راکه به وی داده بودند ( جلوی همرزمانش سینه خیز برود) را با صبر پیشه کردن و ذکر صلوات و تسبیح انجام دادند.

دست نوشته های شهید : عباس در دست نوشته هایی که داشته می نویسد « شبی در حوزه بعد از خواندن نماز شب و نماز صبح خوابیدم ، بین خواب و بیداری بودم که صدایی شنیدم که می گفت اینجا محل نزول فرشتگان و ملائکه است جای خوابیدن نیست » می نویسد زود از جایم بلند شدم و آنجا بود که فضای اتاق را بوی عطر خاصی پر کرده بود و من این را احساس کردم و تا مدتی این بوی عطر وجود داشت. مطلب دیگری از دست نوشته های شهید مبادا خویشتن را واگذاریم امام خویش را تنها گذاریم زخون هرشهیدی لاله ای است مبادا روی لاله پا گذاریــم

 

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی