تفاوت جنگ ما با دیگران
همین ماهها و سالهای گذشته، گروههای تحقیقاتی بسیاری از خارج آمدهاند تا روی فرهنگ جبهه کار کنند. خود من تا بهحال با چندین گروه محقق آمریکایی، فرانسوی، هلندی، فنلاندی و انگلیسی بحث کردهام. حتی با ایرانیان مقیم آمریکا که پایاننامههایشان درباره هشت سال جنگ ایران و عراق بوده است.
چند سال پیش هم «انجمن دوستی ایران و فرانسه» سمیناری را در تهران برگزار كرد با عنوان «بررسی خاطره نویسی در جنگ ایران و عراق و در جنگ فرانسه».
چند دکتر و پرفسور از فرانسه برای شرکت در این سمینار سه روزه که اصلا کار تبلیغی روی آن نشد، آمدند تهران. پرفسور «ادوون روزو» رئیس موزه جنگ فرانسه، پرفسور «کریستف بالایی» رئیس وقت انجمن دوستی ایران و فرانسه، پرفسور «هوتکا» و دکتر «اریک بوتل». در مقابلشان هم گذشته از اساتید بزرگوار، آقایان علیرضا کمرهای، مرتضی سرهنگی و هدایت الله بهبودی، چند تن از نویسندگانی که زمان جنگ فقط رزمنده بودند و حالا خاطراتشان را منتشر کردهاند، نشسته بودند و بحث میکردند.
رئیس موزه جنگ فرانسه، توی جلسه یك سری اسلاید و عکس از موزة جنگشان نشان داد كه مثلا بله، ما این جوری هستیم و... و مدعی بود که من بیست سال كار تحقیقاتی روی جنگهای دنیا كردهام و... خیلی متكبر بود. فرق داشت با بقیه. روز آخر سیمنار، اینها را با هواپیما به آبادان بردند و یك ساعتی هم شلمچه. یکی از بچهها که همراه آنان به شلمچه رفته بود، میگفت: وقتی رفتیم شلمچه، همین ادوون روزو، كه تو از او بدت میآید و خیلی متكبر و بد دماغ بود، وقتی توی شلمچه راه میرفت، هی آه میكشید و میگفت: وای اینجا كجاست؟! گفتم: بابا اینجا میدان مین و سیمخاردارها را جمع كردهاند. گفت: « اینها كه آشغال است. توی فرانسه و آلمان هم میدان مین و سیمخاردار پیدا میشود، این زمین با آدم حرف میزند. اگر یك وجب از این خاک توی فرانسه بود، بهت میگفتم مردم چه زیارتگاهی درست میكردند.»
بعد میگفت:«من یك آرزو دارم و این را عملی خواهم کرد كه یك هفته بیایم ایران، پای برهنه روی زمین شلمچه راه بروم.»
روزی كه داشت از ایران میرفت، گفت: «من بیست سال كار تحقیقاتی روی جنگهای دنیا كردم. همه یك طرف، این سه روزی كه اینجا بودم طرف دیگر.»
توی جلسه اینها نشسته بودند و بحث میكردند كه آقای علیرضا كمرهای به نكته ی مهم و جالبی اشاره کرد. ایشان گفت: «یكی از بزرگترین تفاوتهای جنگ ما با جنگهای دنیا این است كه اگر تمام جنگهای دنیا را بررسی كنید، میبینید که وقتی یك سرباز خطا یا اشتباهی مرتكب میشود، از شهر تبعیدش میكنند به خط مقدم. این مسئله در جبهههای ما برعكس بود، یعنی یك بسیجی اگر در خط مقدم از فرماندهاش اطاعت نمیكرد و خطایی مرتكب میشد، تبعیدش میكردند به شهر. مثلا میگفتند شش ماه حق نداری بیایی جبهه. در این حال او گریه میكرد، التماس میكرد كه شما را به خدا بگذارید من برگردم خط مقدم!
اینها وقتی این موضوع را شنیدند، خیلی شگفتزده شدند. آدمهای با منطقیهم بودند. گفتند انصافا در هیچ جای دنیا چنین چیزی نیست. اینها در برابر فرهنگ دفاع مقدس و روحیه و اعتقادات این بچهها كرنش كردند.
حمید داوودآبادی
موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
برچسبها: دفاع مقدس
قداست دفاع ممکن است مانع گفتن همه حقایق شود؛ در پشت جبهه اختلاف سیاسی وجود داشت؛ انتقاد از تحریف ها و حملات به دوران دفاع مقدس؛ معامله ایران و اسرائیل شایعه بود؛ حمله به ایران ساده نخواهد بود؛ یک پیشنهاد برای دریافت غرامات جنگ و ... از جمله محورهای گفتگوی مشروح محسن رضایی با خبرگزاری مهر به مناسبت هفته دفاع مقدس است.
محسن رضایی فرمانده سپاه در دوران جنگ که از سال 1360 تا 1376 فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را بر عهده داشته است، می گوید رفته رفته زمان انتشار ناگفته های جنگ فرا رسیده اما خودش همچنان از بیان آن پرهیز دارد.
او هم اکنون دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام است و در این گفتگو از انتشار خاطرات و ناگفته هایش پیرامون جنگ خبر می دهد.
وی در پاسخ به سوالی از دو عضو کابینه یاد کرد که پذیرش قطعنامه شورای امنیت مبنی بر توقف جنگ را در جلسه هیئت دولت شکست ایران مطرح کرده اند و زمانی که از او خواسته شد نام آن دو را بگوید از قول سرلشکر فیروزآبادی نام بهزاد نبوی و خاتمی را بر زبان آورد.
در آخر مصاحبه از او خواستیم نظرش را درباره دادگاه کهریزک بگوید که از پاسخ دادن امتناع کرد و با خنده گفت: یکباره درباره سران فتنه هم بپرسید! محسن رضایی در این مصاحبه هرگونه ارتباط مدیریتی با روزنامه ملت ما را تکذیب کرده است.
مصاحبه با دبیر مجمع تشخصیص مصلحت نظام در ساختمان دبیرخانه مجمع انجام شد. رضایی مصاحبه با مهر را در میان چند ملاقات انجام داد و پیش از حضور خبرنگاران مهر، او در اتاقش در حال صحبت با داوود دانش جعفری وزیر اقتصاد دولت نهم بود.
وی در آغاز مصاحبه گفت: در 8 ماه گذشته با هیچ خبرگزاری مصاحبه انجام نداده و این نخستین مصاحبه او در چند ماه گذشته است که با خبرگزاری مهر انجام می شود.
موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
برچسبها: دفاع مقدس
موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
برچسبها: دفاع مقدس ،ابعاد ناگفته ،مقام معظم رهبری
جنگ تحمیلی علیه ایران چگونه رقم خورد؟
یك سال دیگر گذشت و مجدداً هفته دفاع مقدس فرارسید. این بهترین فرصتی است كه در محضر شهدا سر تعظیم و كرنش فرود آوریم و به محضر امام راحل كه بنیانگذار استقلال ما، آزادی ما و حكومت اسلامی ماست كه امروز معنای واقعی زنده بودن شخصیت و آرمان های امام را می توانیم هر لحظه حس كنیم چرا كه زندگی ما آمیخته شده به راهی كه او برای ما ترسیم كرده و خداوند توفیق داده در ادامه این راه ثابت قدم بمانیم.
و ابراز ارادت می كنیم به محضر رهبر انقلاب اسلامی و فرمانده كل قوا حضرت آیت الله خامنه ای كه امروز كاروانسالار ادامه این راه و این انقلاب عظیم می باشند كه حكومت اسلامی را سكانداری می كنند و این كشتی با عظمت و سربلندی به سمت ساحل عزت و اقتدار پیش می رود.
آنچه می خواهم عرض كنم پیرامون سه محور است
موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
برچسبها: دفاع مقدس
تفاوت جنگ ما با دیگران
همین ماهها و سالهای گذشته، گروههای تحقیقاتی بسیاری از خارج آمدهاند تا روی فرهنگ جبهه کار کنند. خود من تا بهحال با چندین گروه محقق آمریکایی، فرانسوی، هلندی، فنلاندی و انگلیسی بحث کردهام. حتی با ایرانیان مقیم آمریکا که پایاننامههایشان درباره هشت سال جنگ ایران و عراق بوده است.
چند سال پیش هم «انجمن دوستی ایران و فرانسه» سمیناری را در تهران برگزار كرد با عنوان «بررسی خاطره نویسی در جنگ ایران و عراق و در جنگ فرانسه».
چند دکتر و پرفسور از فرانسه برای شرکت در این سمینار سه روزه که اصلا کار تبلیغی روی آن نشد، آمدند تهران. پرفسور «ادوون روزو» رئیس موزه جنگ فرانسه، پرفسور «کریستف بالایی» رئیس وقت انجمن دوستی ایران و فرانسه، پرفسور «هوتکا» و دکتر «اریک بوتل». در مقابلشان هم گذشته از اساتید بزرگوار، آقایان علیرضا کمرهای، مرتضی سرهنگی و هدایت الله بهبودی، چند تن از نویسندگانی که زمان جنگ فقط رزمنده بودند و حالا خاطراتشان را منتشر کردهاند، نشسته بودند و بحث میکردند.
رئیس موزه جنگ فرانسه، توی جلسه یك سری اسلاید و عکس از موزة جنگشان نشان داد كه مثلا بله، ما این جوری هستیم و... و مدعی بود که من بیست سال كار تحقیقاتی روی جنگهای دنیا كردهام و... خیلی متكبر بود. فرق داشت با بقیه. روز آخر سیمنار، اینها را با هواپیما به آبادان بردند و یك ساعتی هم شلمچه. یکی از بچهها که همراه آنان به شلمچه رفته بود، میگفت: وقتی رفتیم شلمچه، همین ادوون روزو، كه تو از او بدت میآید و خیلی متكبر و بد دماغ بود، وقتی توی شلمچه راه میرفت، هی آه میكشید و میگفت: وای اینجا كجاست؟! گفتم: بابا اینجا میدان مین و سیمخاردارها را جمع كردهاند. گفت: « اینها كه آشغال است. توی فرانسه و آلمان هم میدان مین و سیمخاردار پیدا میشود، این زمین با آدم حرف میزند. اگر یك وجب از این خاک توی فرانسه بود، بهت میگفتم مردم چه زیارتگاهی درست میكردند.»
بعد میگفت:«من یك آرزو دارم و این را عملی خواهم کرد كه یك هفته بیایم ایران، پای برهنه روی زمین شلمچه راه بروم.»
روزی كه داشت از ایران میرفت، گفت: «من بیست سال كار تحقیقاتی روی جنگهای دنیا كردم. همه یك طرف، این سه روزی كه اینجا بودم طرف دیگر.»
توی جلسه اینها نشسته بودند و بحث میكردند كه آقای علیرضا كمرهای به نكته ی مهم و جالبی اشاره کرد. ایشان گفت: «یكی از بزرگترین تفاوتهای جنگ ما با جنگهای دنیا این است كه اگر تمام جنگهای دنیا را بررسی كنید، میبینید که وقتی یك سرباز خطا یا اشتباهی مرتكب میشود، از شهر تبعیدش میكنند به خط مقدم. این مسئله در جبهههای ما برعكس بود، یعنی یك بسیجی اگر در خط مقدم از فرماندهاش اطاعت نمیكرد و خطایی مرتكب میشد، تبعیدش میكردند به شهر. مثلا میگفتند شش ماه حق نداری بیایی جبهه. در این حال او گریه میكرد، التماس میكرد كه شما را به خدا بگذارید من برگردم خط مقدم!
اینها وقتی این موضوع را شنیدند، خیلی شگفتزده شدند. آدمهای با منطقیهم بودند. گفتند انصافا در هیچ جای دنیا چنین چیزی نیست. اینها در برابر فرهنگ دفاع مقدس و روحیه و اعتقادات این بچهها كرنش كردند.
حمید داوودآبادی
موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
برچسبها: دفاع مقدس
جبهه بهترين جاى عبادت
بیاد شهيد محمد حسين حسينيان
گرماى نگاهت به آدم، قوت مىداد و تبسم لبهايت غم و غصه را برمىچيد و به جاى آن گل اميد مىكاشت. وقتى صحبت مىكردى، يك يك واژههايت در قلب مىنشست و همان جا ماندگار مىشد. به خاطر همين سلوكت بود كه دعاى خير غريبه و آشنا بدرقهى راهت بود...
برادرم بودى و پشت و پناه و ياورم. ماهها چشم انتظارت مىنشستم تا دق الباب كنى و عطر نفست حياط را زنده كند. عجب مقيد بودى هر بار برمىگشتى، پيش از آن كه به ديدارت بيايم، به ديدنم مىآمدى و مهربانى و صفا را برايم سوغات مىآوردى.
... آن دفعه، هنوز چند روزى از آمدنت نگذشته بود كه روى پا بند نمىشدى و براى برگشتن لحظه شمارى مىكردى، مىگفتى: «جبهه بهشته» هنوز هم طنين صدايت در خاطرم مىپيچد كه: «جبهه بهشته...».
ساكت را بستى، مثل هميشه قرآن و مفاتيح را بوسيدى و با احترام درون ساك جاى دادى. پرسيدم: «داداش» مگر در جبهه فرصت اين كارها را هم دارى؟» با تبسم جواب دادى: «اى خواهر! از جبهه چه مىدانى! بهترين جاى عبادت، جبهه است و بهترين وقت عبادت، شب عمليات است!».
با آن كه صورتت مىخنديد؛ اما از ته دل، افسرده بودى. مىگفتى: «من لياقت شهادت ندارم». مىگفتم: «داداش! ببين، تو چهار فرزند دارى، اگر شهيد بشوى فرزندانت چه خواهند كرد؟ عاقبت آنها چه خواهد شد؟».
صدايت را آرامتر مىكردى و نگاهى به صورتم مىانداختى و مىگفتى: «اين حرف را نزن خواهر! مگر بچههاى من با بچههاى ساير شهدا فرق دارند؟ مگر خون بچههاى من از خون ديگران رنگينتره» و آنگاه با اطمينانى كه از ضمير پاكت سرچشمه مىگرفت، تأكيد مىكردى: «بچههاى من، خدا را دارند...».
فهميده بودى كه هر بار عازم جبهه مىشوى، برايت نذر مىكنم و دست به دعا برمىدارم تا سلامت برگردى. براى همين هم آخرين بار كه به ديدارم آمدى مرا قسم دادى كه ديگر براى سلامتىات نذر نكنم. گفتى: «به جاى آن كسى كه دوستش دارى، ديگر براى من نذر نكن، مىترسم آرزوى شهادت بر دلم بماند...».
رفتى و بعدها با تن مجروح بازگشتى و اين دفعه من به ديدنت آمدم. خدا را شكر كردم كه جراحاتت عميق نيست؛ اما تو گفتى: «اين كه شكر ندارد، هر وقت ديدى كه تيرى بر سينهام نشسته، آن وقت خدا را شكر كن» و پيش از آن كه از تو جدا شوم، باز از من خواستى تا برايت نماز بخوانم و دعا كنم تا خداوند شهادت را نصيبت كند؛ اما راستش دلم راضى نمىشد، تا اين كه روزى خبر دادند خداوند آرزويت را اجابت نموده است. آن روز ديگر نه نيازى به دعاى من بود و نه احتياجى به خواستهام. آن روز، وقتى صورت آرام و مهربانت را براى آخرين بار ديدم، چندين بار خدا را شكر كردم و در مقام استجابت دعا زمزمه نمودم: «اللهم تقبل منا هذا القليل القربان».
(مجلهى شاهد، ش 281، مهر 77، ص 15)
راوى: خواهر شهيد
موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
برچسبها: دفاع مقدس
جنگ از نگاه دیگران
جنگ در 22سپتامبر 1980 با تجاوز تمام عیار نیروهای عراقی به ایران آغاز شد. تا پیش از این تاریخ، نیروهای عراقی در مناطق مرزی ایران دست به خرابكاری و درگیریهای سنگین زده بودند.
موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
برچسبها: دفاع مقدس شهدا رزمندگان تا شهدا
دفاع مقدس زنانه
و اما کیفیت حضور زنان به دو شکل، مستقیم و غیر مستقیم، در این دوران خلاصه می گردد. در شکل مستقیم، گر چه زنان از حضور در صحنه و خط مقدم معاف بودند، ولی با شروع جنگ شهرها و حملات موشکی، حالت تدافعی همگان خصوصا زن ها بیشتر گردید، چون در این رزم بی امان از سوی ارتش عراق مورد حمله موشکی واقع شده بودند. حتی در اوایل جنگ، این زنان شیر دل خرمشهر و سوسنگرد و هویزه بودند که در هجوم
موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
برچسبها: دفاع مقدس , شهدا , رزمندگان , تا شهدا
خانه ی چادری
هرچه به پیکان قراضهاش استارت میزند، روشن نمیشود که نمیشود؛ در را محکم میبندد و با قد خمیدهاش آرام آرام به سمت خانه مخروبهای قدم برمیدارد؛ پرده پوسیده جلوی خانه را کناری میزند و لحظهای به همسرش که گوشهای از حیاط خانه، زیر برق آفتاب نشسته نگاهی میاندازد؛ “امین” هم از درخت آویزان شده و مثلاً تاب بازی میکند. “ننه” هم نشسته کف حیات و مثل همیشه سنگ ریزهها را جمع میکند. پرده را میاندازد و از گوشه دیوار ترکش خورده خانه میرود و مینشیند کنج اتاقک چادری؛ با آستین پیراهنش عرقهای پیشانی را خشک میکند و دستهای لرزانش را ستون میکند زیر چانه و به صدای امین گوش میدهد: “تاب تاب عباسی، خدا منو نندازی…”
موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
برچسبها: دفاع مقدس شهدا رزمندگان تا شهدا
تعقیب و تنبیه متجاوز
دشمن که توانایی انقلاب اسلامی را درک کرده بود در پی چاره ای برای گریز از این مهلکه بود؛ لذا رییس جمهور عراق دو هفته پس از باز پس گیری خرمشهر توسط رزمندگان اسلام به کلیه نیروهای خود دستور عقب نشینی به مرزهای بین المللی را داد و در همین حال به دعوت از مجامع بین المللی پرداخت در حالی که هدف اصلی، تقویت بنیه نظامی ارتش عراق بود. در همین راستا، اسرائیل به تهاجمی همه جانبه به منظور تصرف لبنان دست زد. این اقدام هم زمان با طرح سه شرط اساسی ایران به منظور خاتمه دادن به جنگ بود.
موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
برچسبها: دفاع مقدس شهدا رزمندگان تا شهدا
آغاز حملات عراق
اهداف اصلی عراق در این تهاجم عبارت بود از:
- حاکمیت بر اروند رود و باز پس گیری سه جزیره ی ایرانی خلیج فارس به منظور جبران قرارداد 1975، الجزایر.
موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
برچسبها: دفاع مقدس
علل تجاوز عراق
از آن جا که نظام جمهوی اسلامی در تعارض مستقیم با قدرت های سلطه گر قرار داشت، لذا از همان ابتدا با مقابله ی جدی آنان مواجه شد که به عنوان مثال: می توان به کودتاها ، عملیات های براندازی، درگیری های داخلی و شورش های محلی در قالب ادعای خودمختاری ها اشاره کرد.
موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
برچسبها: دفاع مقدس
پدر شهید "احمد وطن دوست" در مورد سخاوتمندی فرزندش گفت: «بعضی از خصوصیات اخلاقی احمد مرا به وجد میآورد، با اینکه نزدیک به چهار دهه از شهادت او میگذرد اما هنوز هم وقتی به خصوصیات اخلاقی و برخی از رفتار های او فکر میکنم، به خود میبالم» این دانش آموز شهید در حالی به شهادت رسید که برای امتحان ثلث راهی مدرسه شده بود.
موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
برچسبها: دفاع مقدس , شهدا , رزمندگان , تا شهدا
پوشيدن رداى فاخر شهادت
بیاد شهيد بهمن امينى
آمد و گفت: «مىخوام بروم اصفهان». گفتم: «دو - سه روز بايد صبر كنى». رفت. يك هفتهاى گذشته بود كه ياد او افتادم. نكند خجالت مىكشد پيش من بيايد. به سراغش رفتم، گفت: «ديگر نمىخواهم به اصفهان بروم».
چند شب بعد براى سركشى به سولهى دستهها رفتم. صداى گريه مىآمد، نزديك شدم. خودش بود. علت را از بچهها جويا شدم. گفتند: «چند شب است كه در سوله را آب و جارو مىكند و مثل اينكه منتظر كسى باشد، سر از پا نمىشناسد، گاهى هم گريه مىكند».
او عوض شده بود تا حدى كه ديدنش «يا محول الحول و الاحوال» را در ذهن تداعى مىكرد.
در عمليات كربلاى ده، پس از حماسهآفرينى در شكستن خط اول دشمن، جزو اولين شهيدانى بود كه رداى فاخر شهادت، زيبندهى وجودش گرديد. او «بهمن امينى» بود كه دير آمد و زود از ميان ما پر كشيد.
(حديث حماسه، اكبر جوانى - احمدرضا كريميان، لشكر 14 امام حسين (ع)، تابستان 75، ص 48)
در آغوش كشيدن شهادت با كولهبارى از اعمال صالح
شب قبل از عمليات كربلاى ده، به برادر «غنىزاده» گفتم: «عاشق كيست؟» گفت: «مثل عاشق، مثل كسى است كه دندانش درد مىكند و مىخواهد آن را بكشد، او مىداند درد زيادى دارد؛ ولى تحمل مىكند تا از درد اصلى راحت شود».
عاشق، سختىها را تحمل مىكند چون مىداند: «ان مع العسر يسرا» (انشراح: 6)؛ به دنبال هر سختى آسايشى هست.
برادر غنىزاده، آن شب تنها نيمساعت خوابيد، پس از آن، غسل شهادت كرد و فردا شب با كولهبارى از اعمال صالح و با بينشى عاشقانه به ديدار معبود شتافت.
(حديث حماسه، اكبر جوانى - احمدرضا كريميان، لشكر 14 امام حسين (ع)، تابستان 75، ص 84)
راوى: شهيد امانالله يادگارى
موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
برچسبها: دفاع مقدس
فقط به خاطر امام علی (ع)
جنگ که شروع شد، عضو جهاد شدم و از طرف جهاد به جبهه رفتم. یکی از دوستان که در جهاد سمنان خدمت می کرد، مسئول بردن اسرا بود. از او پرسیدم:
چطور اسیرها را می برید که به این سرعت بر می گردید؟!
با تعجب نگاهم کرد و گفت: چطور ندارد! قسمتی از راه را که رفتم، در مقری مشخص اسرا را تحویل ماشین دیگری می دهم و بر می گردم.
گفتم: فکر می کردم خودت آنها را تا محل نگهداری اسرا می بری و با سرعت بر می گردی!
خندید و گفت: نه کار یک نفر نیست.
از نحوه رفتار آنها با اسرا پرسیدم. گفت:
گاهی اوقات بچه ها از سر ناراحتی با آنها بد برخورد می کنند مثلا یک روز که دوستی برای سوار کردن اسرا به من کمک می کرد، چنان با خشونت با آنها رفتار می کرد که صدای یکی از آنها بلند شد. آن اسیر که کمی فارسی بلد بود گفت: به خاطر امام علی (ع) با ما این گونه برخورد نکنید، مگر شما شیعه علی نیستید! یادتان رفته آن حضرت با دشمنانش چگونه برخورد می کرد؟! صدام ما را مجبور به جنگ کرد، شما رحم کنید، به خاطر حضرت علی (ع) ما را اذیت نکنید!
دوست سمنانی ادامه داد:
رزمنده ای که با اسرا بد برخورد می کرد، با شنیدن نام مبارک حضرت علی (ع) آرام شد و در حالی که اشک می ریخت با متانت و آرامش اسرا را کمک کرد تا سوار ماشین شوند. بعد از آن روز دیگر ندیدم با اسرا بد برخورد کند و همیشه سعی می کرد در هر شرایطی بر اعصاب خود مسلط باشد.
جهاد از جمله ارگان هایی بود که حضورش هم قبل از عملیات و هم بعد از عملیات ضروری بود. بچه ها در کارهای مختلفی شرکت می کردند و هرگز نشنیدم کسی از سختی کار گلایه و شکایت کند. تعداد زیادی از بچه های جهاد زخمی و شهید شدند. گروهی به اسارت بعثی ها در آمدند.
روزی که من مجروح شدم، یک روز سرد برفی بود. وقتی برای نماز بیدار شدم، هوا به قدری تاریک بود که هیچ چیز را نمی شد تشخیص داد. من مثل روزهای دیگر رفتم کنار رودخانه و وضو گرفتم. تشنه بودم و کمی هم آب نوشیدم. اما احساس کردن مزه آب تلخ شده است. شاید تنها به اندازه یک کف دست آب خوردم اما تاثیر مواد شیمیایی که آب را آلوده کرده بود، به قدری زیاد بود که من شیمیایی شدم.
بعدا فهمیدم شب قبل دشمن منطقه را بمباران شیمیایی کرده و تمام آب ها آغشته به مواد شیمیایی کشنده شده اند.
موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
برچسبها: دفاع مقدس
فيض شهادت در حال سجده
بیاد شهيد محمدحسين ستارى
در همان روزهاى اول جنگ بود كه «حسين» پا به جبهههاى نبرد گذاشت و با خلوص نيت، در عملياتهاى مختلفى شركت كرد. او در ماههاى آخر دوران دفاع مقدس بيش از پيش به شهادت فكر مىكرد و آرزوى آن را داشت و مىخواست تا جنگ تمام نشده، مزد جهادش را بگيرد و در صف شهيدان سرافراز بماند.
در يكى از نامههايش نوشته بود: «به خدا قسم! من خجالت مىكشم كه چرا تاكنون زندهام در حالى كه بهترين دوستان و رفقايم به شهادت رسيدهاند و چند تن از آنان در هنگام شهادت سر به سجده گذاشتند؛ اين يك مسألهى عادى نيست كه انسان هنگام جان باختن، خدا را شكرگزار باشد...».
حسين، شهادتى را آرزو داشت كه سر به سجده بگذارد و پيش خدا برود. پس از عمليات والفجر هشت هنگام ديدهبانى بود كه در فراز دكل چهل مترى، مورد اصابت گلولهى توپ قرار گرفت و با ذكر: «يا صاحب الزمان (عج)» به زمين افتاد و در حال سجده به شهادت رسيد!
شهيد محمد حسين ستارى در كنار مرقد اميرمؤمنان على بن ابىطالب عليهماالسلام ديده به جهان گشود و در لشكر حضرتش به آرزوى خود رسيد.
(با ياران سپيده، محمد خامه يار، لشكر 17 على بن ابىطالب (ع)، تابستان 75، ص 64)
موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
برچسبها: دفاع مقدس
شهید «احمد شریف زادی» یکی از شهدای مفقودالاثر ایلامی است که شهادتش را پیش بینی کرده بود. احمد در ۲۰ سالگی به شهادت رسید و ۳۸ سال است که خانواده او چشم انتظار بازگشت پیکر این شهید هستند، انتظاری که هنوز به پایان نرسیده است.
تا شهدا؛ انتظار برای مادرانی که سالهاست چشم ترشان را برای یک نشان یا مزار از فرزندشان به جادههای بیقراری دوخته است که شاید عزیز سفر کردهشان بازگردد، خانوادههایی که نمیدانند جوانشان زنده است یا نه؛ هر لحظه برای آنها مثل شب عملیات است.
در جنگ تحمیلی بسیاری از جوانان در عملیاتهای مختلف و نیز تک و پاتکهای دشمن ناپدید شدهاند و اطلاعی از اسارت، شهادت و جانبازی آنها در دسترس نیست و مفقودالاثر شدهاند.
عشق به جبهه و مبارزه با دشمن آنها را مشوقتر از روزهای قبل کرده بود، شهید ۲۰ ساله ایلامی مفقودالاثری که با رفتنش چشمهای زیادی را به انتظار گذاشت؛ چشمهای منتظر و مظلومی که تا آخرین لحظه انتظار، دار فانی را وداع گفتند.
انتظار وصال معشوق تا پای جان
مادرانی که گریههایشان بوی انتظار و قلبهای پر از محنت و درد آنها در نوسان است، در نوسان و تپش اینکه آنها دیدار فرزندان شهیدشان آرزویشان است. دلتنگی بازگشت فرزندانشان به خانه و خلاصه رسیدن یک پلاک به درب منزلشان آرزویی شده است اما دریغا مادران شوریده حال و بی تابی که در ایلام به خاطر انتظار فرزندانشان از دنیا رفتهاند.
موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
برچسبها: دفاع مقدس
حمله لودرها
خدمت سربازی ام که تمام شد، وارد جهاد شدم و از همان سال اول ورود، سه چهار نوبت به جبهه اعزام شدم.
مرحله اول در سال 1361 بود که همراه با تعدادی از دوستان جهادی به بستان رفتم. آقای حق شناس فرمانده ما بود و آقای خدامراد سالاری نیز مسئولیت عملیات را به عهده داشت.
در یکی از عملیات ها که قرار بود در چزابه انجام شود، ما در خط گیر کردیم. حاج آقا کارنما در همان عملیات زخمی شد. عملیات ناموفقی بود. به همین دلیل ما را دو شب بعد به منطقه طلائیه بردند. در طلائیه هر شب صد متر خاکریز می زدیم. دوستم دهقان پور همان جا به شهادت رسید و من و بیژن آسوبار هم ترکش خوردیم. چند ساعت بعد آقای رودباری ما را با آمبولانس به اهواز رساند.
از فردا کارمان را دوباره شروع کردیم وقتی مشغول کار می شدیم، صدای دستگاه ها به قدری بود که متوجه هیچ چیز نمی شدیم. وقتی کارمان را تعطیل می کردیم و بر می گشتیم، تازه می فهمیدیم آتش دشمن چقدر سنگین بوده و اطرافمان چه گذشته است! فاصله دشمن تنها 200 متر بود و اگر سرمان را کمی از خاکریز بالا می بردیم، در دید مستقیم دشمن واقع می شدیم.
یک شب که ماموریت داشتیم 10 کیلومتری خاکریز بزنیم، چنان مشغول کار بودیم که متوجه پیش روی خود نشدیم. سه لودر و سه بولدوزر داشتیم و سعی می کردیم هر چه سریع تر ده کیلومتر خاکریز بزنیم و برگردیم، اما بدون اینکه بفهمیم دست به چه ریسک بزرگی زده ایم 20 کیلومتر خاکریز زدیم و جلو رفتیم.
عراقی ها که فکر کرده بودند نیروهای ایرانی با تانک و لودر حمله را آغاز کرده اند، پا به فرار گذاشته و عقب نشینی کردند. آنها فردای آن روز تازه متوجه شدند که مرتکب چه اشتباه بزرگی شده اند.
موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
برچسبها: دفاع مقدس
موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
برچسبها: زندگینامه سردار دلها شهید قاسم سلیمانی
موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
برچسبها: کسی که آمریکا را به زانو درآورد