اتفاقات زیادی در اعمال روزانه ما وجود دارد که با رعایت تغافل و چشم پوشی می توانیم آسایشجامعه را حفظ کرده و انسانی با آنها برخورد نماییم. یا اینکه بدون در نظر گرفتن اصل و هرچهمقتضی کار باشد با عجله تمام با آنها روبرو شویم.
بر فرض مثال همه ما در جامعه به نحوی با افراد مختلف اعم از حسود، مغرض ، بی بندو بار حتیبی دین و بهانه جو و... مواجه می شویم اگر بنا شود در هر موضوعی به طور مستقیم وارد شویمآسایش ما به هم می خورد ودست به گریبان درگیری های گوناگون می شویم.
* احاديثي در رابطه با تغافل و چشم پوشي
امام زین العابدین (ع) می فرماید :
همانا سامان یافتن همه امور دنیا دو جمله است : درست شدن دنیا و وضع زندگی پیمانه پری استکه دو سوم آن توجه و هوشیاری است و یک سوم آن نادیده گرفتن است .
حضرت امیرالمومنین علی (ع) فرمودند :
هر کس نسبت به بسیاری چیزها بی توجهی و چشم پوشی نکند زندگیش ناگوار شود .
باز درحدیث دیگری فرمودند :
هیچ بردباریی چون نادیده گرفتن نیست و هیچ خردمندی چون وانمود کردن به نادانی و بی اطلاعینیست.
حضرت امیرالمومنين (ع) روزی دیدند چند نفر از خوارج در کوفه به ایشان فحش و ناسزا گفتندایشان با کمال بزرگواری از کنار آنها رد شد و فرمودند: منظورشان من نیستم.
* فرق غفلت با تغافل
بین تغافل و غفلت فرق بسیاری وجود دارد . غفلت خصلت ناپسندی است که از آن به شدت نهیشده است.
غفلت یک نوع بی تفاوتی و سستی و مستی است که انسان را از یاد خدا و مسائل زنده اسلام دورنگه می دارد.
حضرت علی (ع) فرمودند : غفلت، زیان بخش ترین دشمنان است.
در جای دیگری می فرمایند: غفلت یک نوع گمراهی است .
دلیل چنین فرمایشات این است که غفلت باعث می شود که راه هدایت و نور را انسان گم کند از خداو مسائل دین اگر کسی آگاهی نداشته باشد این بزرگترین گمراهی است و این گمراهی به هلاکتانسان می انجامد.
* داستان
* * نام داستان : بازاري و عابر
مالك اشتر كه از اميران ارتش اسلام و فرمانده سپاه على (ع ) بود روزى از بازار كوفه عبور مي كرد. پيراهن كرباسى در برو عمامه اى از كرباس بر سر داشت . يك فرد عادى و بى ادب كه او را نمى شناخت با مشاهده آن لباس كم ارزش ، مالك را حقير و خوار شمرد و از روى اهانت پاره كلوخى را به وى زد. مالك اشتر اين عمل موهن را ناديده گرفت و بدون خشم و ناراحتى ، راه خود را ادامه داد. بعضى كه ناظر جريان بودند به آن مرد گفتند : واى بر تو، آيا دانستى چه كسى رامورد اهانت قرار دادى ؟
جواب داد: نه .
گفتند : اين مالك اشتر دوست صميمى على (ع) است .
مرد از شنيدن نام مالك بخود لرزيد و از كرده خويش سخت پشيمان شد، نمي دانست چه كند. قدرى فكر كرد، سرانجام تصميم گرفت هر چه زودتر خود را به مالك برساند و از وى عذر بخواهد، شايد بدين وسيله عمل نارواى خويش را جبران كند و از خطر مجازات رهايى يابد. در مسيرى كه مالك رفته بود به راه افتاد تا او را در مسجد به حال نماز يافت . صبر كرد تا نمازش تمام شد، خود را روى پاهاى مالك افكند و آنها را مى بوسيد. مالك سؤ ال كرد : اين چه كار است كه مى كنى ؟
جواب داد : از عمل بدى كه كرده ام پوزش مى خواهم .
مالك با گشاده رويى و محبت به وى فرمود: خوف و هراسى نداشته باش . به خدا قسم به مسجد نيامدم مگر آنكه از پيشگاه الهى براى تو طلب آمرزش نمايم .
* شعر
نام شعر : از پشت عينك ما
دنيا زيباست
نه زشت زشت است
نه چون جهنم
نه چون بهشت است
نه چون گلستان
نه چون بيابان
از عينك ماست
خوب و بد آن
گر شاد باشيم
شاد است دنيا
اندوهبار است
از غصهي ما
با عينك سبز
سبز است گيتي
از ديد آبي
آبي است ، آبي
مصطفي رحماندوست
نظرات شما عزیزان: