تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6592
بازدید دیروز : 718
بازدید هفته : 19404
بازدید ماه : 49915
بازدید کل : 10441670
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 12 / 3 / 1394

آرى! ممكن است انسان در پس پرده اى باشد و ديگران با وجود ديدن آن پرده ى او را نبينند، اما قرآن بر اين نكته رهنمون است كه خداوند پيامبر ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ را در پس پرده اى مصون و محفوظ نگاه مى داشت كه دشمنان شرارت پيشه نه پيامبر ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ را مى ديدند و نه آن پرده را، گويى هر دو از نظر آنان پوشيده بود. 
نكته ى ديگرى كه نبايد مورد غفلت قرار گيرد اين است كه واژه (وجعلنا ) در آيه نشانگر قدرت بى كران خداست و بيانگر اين واقعيت كه «ما» در برابرشان ديوارى قرار داديم . . . 
و يا اينكه «ما» ميان تو اى پيامبر و كسانى كه ايمان به قيامت ندارند، حجابى ناپيدا افكنديم . . . كه به قدرت الاهى تأكيد دارد. 
3 ـ هم چنين خداوند در داستان سامرى مى فرمايد: (قال بصرت بما لم يبصروا به فقبضت قبضة من أثر الرسول فنبذتها )(7). 
سامرى گفت: من چيزى ديدم كه آنان نمى ديدند، مشتى از خاكى كه نقش پاى آن فرستاده ى خدا بر آن بود برگرفتم و در آن پيكر افكندم . . . . 
در اين آيه ى شريفه، سخن از گفتگويى است كه ميان موسى ـ عليه السلام ـ با سامرى، آن گوساله سازِ منحرف، جريان يافته است كه قرآن اينگونه از آن گزارش مى دهد: 
(فأخرج لهم عجلاً جسداً له خُوار )(8). 
و سامرى براى بنى اسرائيل تنديس گوساله اى را ساخت كه نعره ى گاوان را داشت . 
موسى ـ عليه السلام ـ از او پرسيد: 
( فما خطبك يا سامرى * قال بصرت بما لم يبصروا به فقبضت قبضة من أثر الرسول فنبذتها )(9).
«و تو اى سامرى! اين چه كارى بود كه كردى؟» 
او پاسخ مى دهد: «من چيزى ديدم كه آنها نمى ديدند، من مشتى از خاكى كه نقش پاى آن فرستاده خدا، بر آن بود برگرفتم و در آن پيكر بى روح افكندم . . . . 
مفسرين در اين مورد آورده اند: «سامرى، جبرئيل را در شكل انسانى ديد كه پياده يا بر مركبى از مركبهاى بهشتى سوار است و پيام خدا و وحى او را بر موسى ـ عليه السلام ـ مى آورد; در اين هنگام مشتى از خاك پاى او را برداشت و آن را بر آن پيكر بى روح افكند كه بر اثر آن حيات در آن اسكلت بى جان پديد آمد». 
به عبارت ديگر: منظور مفسرين اين است كه «سامرى» فرشته وحى را در حالى ديد كه هيچ كس از بنى اسرائيل كه حاضر بودند، نديدند و هدف ما از ترسيم اين آيه ى مباركه اين است كه در نگرش قرآنى ممكن است پديده و موجودى چون فرشته ى وحى براى انبوه ديدگان مخفى و ناپيدا باشد و براى برخى در همان حال و هوا، آشكار و ديدنى. 
فلسفه غيبت جارى با سنت خدا
آنچه از منابع حديثى و تاريخى بدست مى آيد آنكه خداوند در طول تاريخ بر سنتى استوار هميشه اصرار داشته است و در ميان هر قوم و ملتى آن را به حركت آورده و به گونه اى عينيت بخشيده است و آن پنهان سازى معلمان و مربيان راستين بشريت از ديده ها بوده است. از اين قانون ژرف امت اسلام نيز استثنا نبوده و به غيبت آخرين امام خود گرفتار آمده است. در اين باره به رواياتى اشاره كرده ايم: 

محمد بن مسلم مى گويد: خدمت امام محمّد باقر ـ عليه السلام ـ رسيدم تا درباره ى قائم آل محمّد ـ عليهم السلام ـ از آن حضرت پرسشى كنم. پيش از آنكه من سؤال بنمايم فرمود: اى محمد بن مسلم: در قائم آل محمّد ـ عليهم السلام ـ پنج شباهت [سنت] از پيغمبران است: شباهت با يونس بن متى و يوسف بن يعقوب و موسى و عيسى و محمّد صلوات اللّه عليهم. 
شباهتى كه به يونس دارد غيبت اوست كه بعد از پيرى بصورت جوانى نزد قومش بازگشت. 
شباهت او به يوسف غيبت و پنهانى او حتى از نزديكان و مردم و ديگر برادرانش و هم چنين رنجى كه كار وى براى پدرش يعقوب پديد آورده بود; با اينكه مسافت بين او و پدرش و خويشاوندان نزديك بود. 
شباهتى كه از موسى دارد ترس ممتد وى از مردم و غيبت طولانى و پنهان بودن ماجراى ولادتش، و پنهان گشتن پيروان او بواسطه ى آزار و خوارى كه بعد از وى به نهايت رسيد; تا آن هنگام كه خداوند عزّ وجلّ فرمان ظهور او را صادر كرد و بر دشمنانش پيروز و مؤيد داشت. 
شباهت وى به عيسى اختلافى است كه مردم درباره ى او دارند، زيرا جماعتى گفتند: او متولد نشده; و عده اى گفتند: او مرده است; و گروهى گفتند: او را كشتند و بدار زدند. 
و اما شباهتى كه به جدش محمّد مصطفى ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ دارد: قيام بشمشير و كشتن دشمنان خدا و رسول و جباران و گردن كشان و پيروزى وى بوسيله ى شمشير و ترسى كه در دلها پديد مى آورد، از جمله علامات قيام او خروج سفيانى از جانب شام و شخص يمنى از يمن و صداى آسمانى در ماه مبارك رمضان و نداكننده اى است كه او را بنام و نام پدرش صدا مى زند(10). 
عبداللّه بن سنان مى گويد: از حضرت صادق ـ عليه السلام ـ شنيدم، مى فرمود: 
در قائم ـ عليه السلام ـ علامتى از موسى بن عمران وجود دارد. عرض كردم: آن علامت چيست؟ فرمود: پنهان بودن ولادت و غيبت او از قومش. پرسيدم: موسى چند مدت از خويشان و قوم خود غائب گرديد؟ فرمود بيست و هشت سال!(11) 
شيخ صدوق از زيد شحام روايت نموده كه حضرت امام جعفر صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: 
صالح پيغمبر مدتى از نظر قومش غائب شد. وى در روز غيبت مردى كامل و داراى شكمى هموار و اندامى زيبا و محاسنى انبوه و گونه هاى كم گوشت، ميانه بالا و متوسط القامه بود; ولى چون بسوى قوم بازگشت تغيير كرده بود و او را نشناختند در موقع بازگشت وى مردم سه دسته گشتند: يكدسته منكر وى شدند و دسته اى بشك افتادند، و دسته ديگر يقين داشتند كه او همان صالح پيغمبر است . . . (12). 
پيامبر اكرم ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ فرمودند: 
«كائنٌ في أُمّتي ما كان في بني إسرائيل حذو النّعل بالنّعل والقذّة بالقذّة! وانّ الثاني عشر من ولدى يغيب حتّى لا يرى!»(13).
«آنچه در ميان بنى اسرائيل واقع شده در ميان امّت من نيز مو به مو واقع خواهد شد. دوازدهمين [امام كه اوست ]فرزند من، از ديده ها غايب مى گردد و ديده نمى شود». 
آنچه كه در ميان بنى اسرائيل روى داده و موجب سرگردانى و حيرت آنها شده بود، غيبت نخستين سبط آنها «لاوى بن بَرخيا» بود كه مدتى بس دراز غيبت كرد و سپس به سوى قوم خود بازگشت و دين خدا را بعد از مندرس شدن ديگر بار زنده ساخت. با پادشاه ستمگرى به نام «قرسيطا» جنگ كرده، بر او پيروز شد. به علاوه حوادثى در ميان آنها روى داد كه با حوادث امت اسلامى هم گونى فراوان داشت، كه يكى از آنها انتظار ظهور حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ است كه از روز شنيدن نويد آن تا به امروز انتظار مى كشند. 
حفظ جان امام (ارواحنا فداه )
هرگاه گروهى از شيعيان گرداگرد يكى از امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ گرد آمده، از خرمن علمش خوشه اى چيده اند; بر ستمگران زمان سخت آمده، آتش حسد و كينه شان شعلهور شده، با تمام نيرو براى خاموش كردن آن مشعل هدايت همت گماشته اند. 

هنگامى كه به روايات پيامبر و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ در مورد امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ مى نگريم; به اين نكته تصريح شده است كه: حكمت غيبت طولانى آن وجود گرانمايه به فرمان خدا، صيانت از جان گرامى و حيات پر بركت او براى تحقّق يافتن نويدها و بشارتهاست. 
چرا كه ما مى دانيم دو رژيم سياهكار عثمانى و عباسى و ديگر حكمرانان خودكامه اى كه در طى قرون و اعصار در كشورهاى اسلامى بويژه خاورميانه حكومت مى كردند، همواره تمامى تلاش و كوشش ارتجاعى خود را در راه از ميان برداشتن آن مصلح بزرگ جهانى بكار گرفتند; بويژه پس از دريافت اين حقيقت كه او طبق آيات و روايات همان اصلاحگر پر شكوهى است كه پايه هاى قدرت ظالمانه ى آنان را به لرزه در خواهد آورد و كاخ بيداد ايشان را منهدم مى سازد و آنان را از تسلط ظالمانه بر سرنوشت بندگان خدا و سرزمين آنان باز خواهد داشت. 
پس از هجوم مأموران خلافت عباسى به خانه ى امام حسن عسكرى ـ عليه السلام ـ و جستجوى فرزند و جانشين آن امام، روشن گشت كه خطرى جان امام آينده را تهديد مى كند; خطرى بس سهمگين. اين هجوم و پيگيرى ـ در پيدا كردن مهدى ـ ارواحنا فداه ـ ، ايجاب مى كرد تا براى نگهدارىِ جان باقيمانده ى سلسله ى امامت و سلاله ى نبوّت، و مصلح بزرگ بشريت اقدامى بس جدى به عمل آيد. در امر غيبت امام دوازدهم و علل آن مسائل بسيارى وجود دارد. يكى از علتهاى ظاهرى و ملموس آن همين چگونگى و پيشامد بود، كه از سوى دشمنان طراحى شد، و امر عظيم «غيبت» را در پى داشت. در احوالى كه ياد شد ضمن مقارناتى زمينه ى ناپديدى امام از نظرها فراهم آمد. و دوازدهمين هادى، به فرمان الاهى و به قدرت و حكمت خدائى از نظرها پنهان گرديد. 
قدرشناسى
ديگر از راز و رمزهاى پيچيده ى نهان زيستى امام مهدى ـ ارواحنا فداه ـ بازشناسى ارزش و اهميت حضور امام معصوم در عرصه هاى مختلف جامعه بشرى است. چو آنكه اين نعمت ناديده انگاشته شد، حرمان از جانب حق عزّ وجلّ ناشكران را لازم آمد; زيرا: 

قدر عافيت كسى داند كه به مصيبتى گرفتار آيد 
تا ارزش او بازشناسى شود و اين نعمت عظيم طالب و خواهان واقعى يابد! 
از اين روست كه بازگشت اين نعمت ـ به هنگام ظهور ـ چون خورشيدى كه از كرانه ى غروب خود سر بر آورد، مانند شده است(14). 
و اين بدان معناست كه ناپديد شدن اين خورشيد هدايت ريشه يافته از امور اجتماعى بسيارى است كه يكى از مهم ترين آنها بى توجهى و قدرناشناسى از مقام ولايت و شخص ولى اللّه و امام معصوم زمان وكناره گيرى از درياى بى كران دانش و حكمت و معارف او و سرتافتن از تربيت خداگونه وى و روى آورى به مظاهر پوچى و تباهى است; و بدين علت است كه چنين گوهرى از كفها ربوده شده و تا هنگام خواهش صادقانه انسانها باز پس نمى گردد. 
البته اين تنها موردى نيست كه بين خلق و خالق چنين داد و ستد مى شود; بلكه از ديرباز چنين بوده و در زندگانى بسيارى از پيام آوران و فرزانگان الاهى اين نهان زيستى را با همين منظور مى توان مشاهده نمود. چنانچه در گفتار معصومان بدان اشاره رفته و حكمت غيبت امام مهدى ـ ارواحنا فداه ـ و انبياى الاهى را همانند دانسته اند(15). 
حال نيز چنانچه درباره پيام آوران پروردگار مى يابيم كه چون ملتها خواهان سامان يافتن واقعى جامعه خويش شدند و اصلاح حقيقى را از پروردگار طلب كردند و در آن اصرار و الحاح نمودند، آن گونه كه ملت به ستوه آمده ى بنى اسرائيل كردند و راهبر راستين خويش را تمنى داشتند و از غفلت و حق فراموشى و قدرناسپاسى روى تافتند (چه آنكه موسى روزگارى در ميان آنان بود، ليك بناچار بدرود آن ديار گفت و تا سالها در مدين اقامت گزيد) پس آنگاه نعمت رهبرى الاهى آنان را در بر گرفت و به سعادت نايل آمدند و خرمى دنيا را با شادكامى عقبى در هم آميختند. 
بنابر آنچه پيش تر گفتيم نعمت حضور امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ از همان كرانه كه غروب نموده طلوع خواهد كرد; و آن افق بازشناسى مقام و ارزش امام و احساس نياز جدى به وى در تمام عرصه هاى مادى و معنوى است. در تأييد اين سخن به خط سير غيبت و ظهور آن امام معصوم مى نگريم كه چگونه حضور عينى ولايت به هنگام زندگانى ائمه هدى ـ عليهم السلام ـ تا امام هادى و عسكرى ـ عليهما السلام ـ به غيبت امام مهدى ـ ارواحنا فداه ـ انجاميد; ليكن نه غيبت تمام عيار بلكه امام دستورات خود را توسط افرادى ويژه اعمال نموده و مردم نيز چالش هاى زندگى و روحى و جسمى خود را با رهبر خويش به همين ترتيب در ميان مى گذارند; تا آنكه اين مقدار محروميت جامعه را هشيار نساخت و اين هشدار باش آنان را به اقدامى جدى وا نداشت و بى توجهى و قدرناشناسى عمومى ادامه يافت و بلكه شتابى بيشتر گرفت و سپس غيبت كبرا آغاز گرديد و ارتباط با محور انسانيت به سختى گراييد و جز مؤمنان عاشق و پاكباخته محضرش را نيافتند و جوّ فراگير رو به انحطاط و دورى از امام خود نهاد و كار بدانجا رسيد كه: 
يكى گفت: مرده است! 
ديگر گفت: كشته شده! 
آن ديگر گفت: در كجا مسكن دارد؟!! 
و به يكبار نام و ياد او را از خاطرها زدودند و غيبت نيز به منتهى اليه انحطاط خويش رسيد. 
با توجه به آنچه گفتيم، آيا جامعه اى اين چنين ناسپاس و غافل تربيتى را در سايه پنهان سازى امام معصوم و رهبر الاهى و مربى دلسوز نمى طلبد تا سرانجام جاى خالى او را در عرصه هاى گوناگون زندگى خويش بيابد و رفته رفته يادش را زنده دارد و نامش را گرامى شمارد و شوق وصال در سرش افتد و روى نياز به سويش آرد و دست تمنى به دامنش درآويزد و در طلبش افتد و حضور او را در زندگى فردى خود بيابد و ظهورش را لحظه شمارد. 
آرى! اين همان حركت به سوى ظهور اوست. اميد كه چنين باشيم!


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی