تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 22729
بازدید دیروز : 70777
بازدید هفته : 101955
بازدید ماه : 155233
بازدید کل : 10546988
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 9 / 3 / 1395

آسان‌گيرى در ازدواج:

خداوند در تشريع قوانين ازدواج، بر مردم آسان گرفته است. نمونه‌اى از اين تخفيف و توسعه، تشريع ازدواج با كنيزان است; زيرا در جامعه، كسانى هستند كه توان ازدواج با زنان آزاد را ندارند و خداوند پس از بيان امكان ازدواج با كنيزان فرموده: «يُرِيدُ اللهُ اَن يُخَفِّفَ عَنكُم و خُلِقَ الاِنسـنُ ضَعيفا». (نساء/4،28) هم‌چنين مردم موظّفند در امر ازدواج سخت‌گيرى نكنند. در روايت وارد شده است كه با بركت‌ترين زنان، كسانى هستند كه مهرشان سبك باشد.[136] قرآن از قول شعيب هنگام گفت و گو درباره ازدواج موسى با دخترش چنين نقل مى‌كند: «و‌ما‌اُريدُ اَن اَشُقَّ عَلَيكَ». (قصص/28، 27) من در اين چند سالى كه با تو قرارداد مى‌بندم، بر تو سخت نمى‌گيرم يا اين‌كه مخيرى بين 8 و 10 سال را خودت انتخاب كنى; من بر تو سخت نمى‌گيرم.[137] با توجّه به آيه، مواردى از آسان‌گيرى را مى‌توان برشمرد: پدر و مادر نبايد در ازدواج دخترانشان سخت‌گيرى كنند و در‌صورت فراهم‌بودن شرايط، براى ازدواج دختر كوچك‌تر آن را بر ازدواج دختر بزرگ‌تر متوقف كنند. 2.‌خانواده دختر مى‌توانند پيش‌نهاد دهنده ازدواج باشند; 3.‌بر داماد نمى‌توان سخت گرفت و كار طاقت‌فرسا از او مطالبه كرد.

موضوعات مرتبط: ازدواج
برچسب‌ها: ازدواج
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 9 / 3 / 1395

عقد و شرايط ضمن آن در ازدواج

الف. عقد ازدواج:

آغاز زندگى مشترك، با عقد* شروع مى‌شود كه به گفته برخى مقصود از «پيمان محكم» زنان از مردان در آيه‌21 نساء/4، عقد (صيغه) ازدواج است[102]: «و‌اَخَذنَ مِنكُم ميثـقًا غَليظا». همچنين در آيه‌235 بقره/2 مى‌فرمايد: تا عدّه زن به پايان نرسيده، عقد نكاح را برقرار نكنيد: «و‌لاتَعزِموا عُقدَةَ النِّكاحِ حَتّى يَبلُغَ الكتِـبُ اَجَلَه‌...». ‌(بقره/2، 235) عقد ازدواج، همانند ديگر عقود، به ايجاب و قبول نياز دارد[103] و فقط راضى بودن زن و مرد كافى نيست.
فقيهان مى‌گويند: ايجاب نكاح، با دو لفظ «زوّجتُ» و «اَنكحتُ» كه از الفاظ صريح در باب ازدواج هستند، حاصل مى‌شود كه قرآن هم آن‌ها را به‌كار برده است.
[104] (احزاب/33،37; نساء/4،22; قصص/28،27). برخى از اهل‌سنّت با استناد به آيه‌50 احزاب/33 عقد نكاح با واژه «وهبتُ» را براى پيامبر جايز مى‌دانند: «يـاَيُّهَا النَّبِىُّ اِنّا اَحلَلنا لَكَ ... و امرَاَةً مُؤمِنَةً اِن وَهَبَت نَفسَها لِلنَّبِىِّ اِن اَرادَ النَّبِىُّ اَن يَستَنكِحَها‌...» ; زيرا در اين آيه، زنى كه بى‌شرطِ مهر*، خود را به پيامبر ببخشد، بر‌او حلال شده است. عدّه‌اى ديگر، انعقاد نكاح با اين لفظ را براى غير پيامبر نيز جايز مى‌دانند با اين تفاوت كه براى ديگران، با اين لفظ، عقد واقع‌مى‌شود و پرداخت مهرالمثل برعهده زوج مى‌آيد; ولى به استناد جمله «خالِصةً لَكَ مِن دُونِ المُؤمِنينَ» براى پيغمبر، چنين عقدى بدون مهريّه صحيح خواهد بود.[105] اماميّه اتّفاق دارند كه نكاح با لفظ «هبه» (حداقل براى غير پيغمبر) واقع‌نمى‌شود.[106] در عقد ازدواج، شرايطى معتبر است; از‌جمله قصد انشا و توجّه به مضمونِ عقد، موالات (فاصله نيفتادن بين ايجاب و قبول)، تنجيز (قطعى بودن عقد و معلّق نبودن بر كارى يا وصفى يا‌...) و تعيين زن و شوهر به نام يا وصف يا اشاره;[107] به‌ويژه اگر ولىّ يا وكيل، عقد را اجرا كنند; بنابراين اگر پدرى بگويد: «زوّجتك اِحدَى بَناتى» عقد صحيح نيست[108] و سخن شعيب(عليه السلام) به حضرت موسى(عليه السلام): «اِنّى اُريدُ اَن اُنكِحَكَ اِحدَى ابنَتَىَّ هـتَين‌...»(قصص/28، 27)، ظاهر آن است كه گفتوگويى مقدّماتى بوده،[109] نه آن‌كه با اين سخن او، عقد اجرا شده باشد. قرينه بر اين مطلب، لفظ «اريد» است. شرط ديگر، اختيار و رضايت است; بنابراين، عقدِ با اكراه و عدم رضايت دختر يا پسر، درست نيست. قرآن مى‌فرمايد: پس از طلاق و تماميّت عدّه، اگر زن و شوهر سابق، به ازدواج رضايت دارند، كسى حقّ ندارد آنان را منع كند: «و‌اِذا طَلَّقُتمُ النِّساءَ فَبَلَغنَ اَجَلَهُنَّ فَلاتَعضُلوهُنَّ اَن يَنكِحنَ اَزوجَهُنَّ اِذا تَرضَوا بَينَهُم بِالمَعروفِ‌...». (بقره/2،232) باز‌مى‌فرمايد: اختيار زنان شوهر مرده را در دست نگيريد و آنان را به ازدواج وانداريد[110] و زير فشار قرار ندهيد تا بخشى از آن‌چه به‌دست آورده‌اند، باز‌پس دهند: «...‌لايَحِلُّ لَكُم اَن تَرِثُوا النِّساءَ كَرهًا و‌لا‌تَعضُلوهُنَّ لِتَذهَبوا بِبعَضِ ما‌ءاتَيتُمُوهُنَّ‌...».(نساء/4،‌19)

 

موضوعات مرتبط: ازدواج
برچسب‌ها: ازدواج
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 8 / 3 / 1395

در کدام آیه از قران کریم به نوبت های 5 گانه ی نماز اشاره شده است؟ 

به این آیات مراجعه شود:
1 - « أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلى‏ غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً
وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى‏ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً» اسراء /78 - 79
نماز را از زوال آفتاب تا نهایت تاریکى شب برپادار، و [نیز] نماز صبح را، زیرا نماز صبح همواره [مقرون با] حضور [فرشتگان‏] است.
و پاسى از شب را زنده بدار، تا براى تو [به منزله‏] نافله‏اى باشد، امید که پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند.
2 - «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِکَ ذِکْرى‏ لِلذَّاکِرینَ»هود /114
و در دو طرف روز [=اول و آخر آن‏] و نخستین ساعات شب نماز را برپا دار، زیرا خوبی ها بدی ها را از میان مى‏برد. این براى پندگیرندگان، پندى است.
3 - «فَسُبْحانَ اللَّهِ حینَ تُمْسُونَ وَ حینَ تُصْبِحُونَ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِیًّا وَ حینَ تُظْهِرُونَ » روم / 17 - 18
پس خدا را تسبیح گویید آن گاه که به عصر درمى‏آیید و آن گاه که به بامداد درمى‏شوید.
و ستایش از آنِ اوست در آسمان ها و زمین و شامگاهان و وقتى که به نیم روز مى‏رسید.
4 - « فَاصْبِرْ عَلى‏ ما یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّکَ تَرْضى»‏ طه/130
پس بر آنچه مى‏گویند شکیبا باش، و پیش از بر آمدن آفتاب و قبل از فرو شدن آن، با ستایش پروردگارت [او را] تسبیح گوى، و برخى از ساعات شب و حوالى روز را به نیایش پرداز، باشد که خشنود گردى.
5 - « فَاصْبِرْ عَلى‏ ما یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ أَدْبارَ السُّجُودِ» ق / 39 -40
و بر آنچه مى‏گویند صبر کن، و پیش از برآمدن آفتاب و پیش از غروب، به ستایش پروردگارت تسبیح گوى.
و پاره‏اى از شب و به دنبال سجود [به صورت تعقیب و نافله‏] او را تسبیح گوى.
دلالت بعضی از آیات مذکور بر نمازهای پنجگانه احتیاج به توضیح و تبیین دارد . برای اطلاع از آنها لازم است به کتب تفسیر به خصوص تفاسیر آیات الاحکام مراجعه شود ، بدین منظور ما دو کتاب مناسب را در این زمینه به شما معرفی می کنیم : 

1 – فاضل، جواد کاظمى، جواد بن سعد بن على اسدى، مسالک الأفهام إلى آیات الأحکام، ج‏1، ص: 141 – 157، 4 جلد.
2 - فاضل مقداد، جمال الدین مقداد بن عبد اللَّه، کنز العرفان فی فقه القرآن، ج‏1، ص: 66 ، 2 جلد - قم - ایران، نوبت چاپ‏اول.79.

موضوعات مرتبط: نماز
برچسب‌ها: نمار
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 8 / 3 / 1395

چگونه نماز بخوانم تا در قبر و قیامت، شرمنده نباشم؟

باید به همراه نماز، به عبادات دیگر و از جمله رفتار نیک با دیگران و کمک به نیازمندان نیز توجه کرد. نماز باید با حضور قلب همراه باشد.
از آیات و روایات استفاده می‌شود که نماز کامل و حقیقی نمازی است که با حضور قلب و خلوص نیت و همراه با یقین باشد. از امام رضا (ع) نقل شده است : "لا صلاة الا باسباغ الوضو‌ء و احضار النیة و خلوص الیقین و افراغ القلب و ترک الاشتغال و هو قوله"فاذا فرغت فانصب و الی ربک فارغب"؛(1) نماز کامل باید با وضوی کامل، با حضور قلب و خلوص یقین و خالی بودن فکر و ذهن و قلب از توجه و اشتغال به دنیا باشد، همان طور که خطاب به پیامبر آمده است : "هنگامی که فارغ شدی، به نماز بایست و به سوی پروردگارت بشتاب".
اما این بدان معنا نیست که اگر احیانا نماز با این ویژگی­ها نبود، باطل است، بلکه می‌توان مراتب متعددی برای نماز و نمازگزار تصور کرد. مسلماٌ هر چه درجه و مرتبة کمال معنوی بالاتر باشد، نماز بهتر و از درجه ای بالا برخوردار خواهد بود. قرآن از برخی انسان‌ها چنین یاد می‌کند "رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله؛(2) افرادی که تجارت و خرید و فروش آنان را از ذکر خدا باز نمی­دارد". اینان در عین این که بین مردم هستند و به کار و تلاش مشغولند، ولی این کارها آنان را از نماز و یاد خدا باز نمی­دارد.
عرفا برای حضور قلب در نماز مراتبی ذکر کرده اند: 
1 - شخص نماز گزار اجمالاٌ بداند که با خداوند سخن می­گوید و حمد و ثنای او می­کند، اگر چه به معنای الفاظ 
توجه نمی­کند.
2 - علاوه بر مرحلة قلبی، به معانی کلمات و اذکار نیز توجه داشته باشد و بداند که چه می­گوید. به این مرتبه روایتی از امام صادق (ع) اشاره دارد: "هر کس دو رکعت نماز بخواند، در صورتی که بداند چه می­گوید، از نماز فارغ می‌شود در حالی که بین او و خداوند گناهی نیست، مگر این که خداوند آن‌ها را می­بخشد". (3)
3- مرتبة سوم آن است که اسرار عبادت و حقیقت اذکار و تسبیح و تحمید را بفهمد.
4- آن اسرار و حقایق به باطن نفوذ کند.
5 - در این مرتبه نمازگزار به مرتبة کشف و شهود و حضور کامل می­رسد، که به این مرحله حضور قلب در معبود می­گویند. در این مرحله نمازگزار حتی به خود و افعال و حرکاتش نیز توجه نداشته، از سخنگو و سخن نیز غافل است. (4)
بدیهی است که بعضی از این مراتب اختصاص به اولیای حق دارد، ولی تحصیل بعضی مراتب دیگر برای دیگران نیز ممکن است. بزرگان برای به دست آوردن حضور قلب در نماز عواملی را ذکر کرده اند که مهم­ترین آن‌ها عبارتند از :

موضوعات مرتبط: نماز
برچسب‌ها: نمار
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 8 / 3 / 1395

در حدیث قدسی، پیامبر اکرم(ص) از قول خداوند نقل می کند : «هیچ بنده‌ای به سوی من توسط عملی تقرب نمی‌جوید که نزد من محبوب‌تر باشد از آنچه بر وی واجب نموده‌ام».
آن چه را که خداوند انجام آن را واجب کرده از نماز و روزه و سایر عبادت ها و انفاق مال و صلة ارحام و کمک به ضعفا و دستگیری از فقرا، هم چنین آن چه را که ترک آن را واجب شمرده و آن همه گناهان صغیره و کبیره است. بنابر این انجام واجبات و ترک گناهان و محرمات، محبوب‌ترین عملی است که انسان را به مقام قرب الهی می رساند.(1)
بعد از انجام واجبات و ترک گناهان، کارهای مستحبی است که انسان را به خدا نزدیک می کند، از این رو در ادامة حدیث قدسی خداوند می فرماید:
«بدون شک و تردید، ‌بندة من با به جا آوردن کارهای مستحب، به سوی من تقرّب پیدا می کند و با انجام کارهای مستحبی، چنان کمال می یابد و به من تقرّب پیدا می کند،‌ که او را دوست دارم (یعنی بندة خدا، محبوب خدا می شود). وقتی کسی محبوب من گشت و او را دوست داشتم، گوش او می شوم، که با آن می شنود. چشم او می شوم که با آن می بیند.زبان او می گردم که با آن سخن می گوید .دست او می شوم، که با آن می دهد و می گیرد. پای او می شوم، که با آن راه می رود. وقتی (چنین بنده‌ای) مرا بخواند، اجابت می کنم، وقتی از من چیزی را درخواست کند، به او خواهم داد».
مفهوم حدیث این است: کسی که همه واجبات را انجام می دهد و از همه گناهان خود را دور می سازد و با کارهای مستحبی به خداوند تقرب می جوید، چشم و گوش و زبان و دست و پا و فکر و اندیشه و بالاخره همة اعضا و جوارح او در مسیری که رضایت و خشنودی خداوند است، تحرک و فعالیت خواهد داشت و هرگز خلاف رضای خدا نمی‌اندیشد و گام برنمی‌دارد. چنین شخصی همة دعاهایش مستجاب است.

مستحبات که بعد از واجبات انسان را به خدا نزدیک می کند، بسیار است و توان و طاقت و عمر انسان ، محدود و کوتاه ، پس در میان مستحبات باید محبوب‌ترین و با فضیلت‌ترین مستحبات را شناسایی کرد و آن ها را انتخاب نمود.
در ذیل به برخی از آنها اشاره می شود.
1ـ خواندن نمازهای واجب (صبح، ظهر و عصر و مغرب و عشا) در اول وقت ،
2ـ نماز شب، 
3ـ خوشحال کردن مسلمان فقیری با سیر کردن شکم او، یا پرداخت بدهی های او،
4ـ جهاد در راه خدا،
5ـ داشتن حیا و عفت،
6ـ رفتن به زیارت چهارده معصوم و داشتن ارتباط روحی و توسل به آنان به خصوص زیارت قبر ابی عبدالله الحسین علیهم السلام،
7ـ انتظار فرج امام زمان علیه السلام و عمل کردن به آن چه که لازمة منتظر واقعی است،
8ـ تولی و تبری و دوستی و دشمنی به خاطر خدا ،
9ـ ذکر خدا و دعا، 
10ـ صلوات بر محمد و آل محمد.



پی‌نوشت‌ها:
1. الکافی، ج 2، ص 352.

موضوعات مرتبط: نماز
برچسب‌ها: نمار
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 7 / 3 / 1395

راه کارهای کسب آرامش:
1: انفاق: انسان هنگامی که فقیری را می‌بیند یا از فقر کسی اطلاع پیدا می‌کند دلش می‌سوزد و نارحت می‌شود و در این زمان است که آرمش از وجودش پر می‌کشد و می‌رود تا زمانی که دست به انفاق بزند و آن فقیر را مورد کمک‌های مالی خود قرار دهد. و اقعا چقدر لذت بخش است انفاق کردن و هر چه این انفاق مخفی‌تر باشد اثر آرامش بخشی آن بیشتر است همان گونه که خداوند می‌فرماید:
آن‌ها که اموال خود را، شب و روز، پنهان و آشکار، انفاق مى‏‌کنند، مزدشان نزد پروردگارشان است نه ترسى بر آن‌هاست، و نه غمگین مى‏‌شوند. [1]
این آیه مى‏‌گوید انفاق‏ کنندگان واقعى کسانى هستند که تنها براى خشنودى خدا و همچنین پایان دادن به اضطراب و ناراحتی‌هایى که بر اثر احساس مسؤولیّت در برابر محرومان در وجدان آن‌ها پیدا مى‏‌شود، اقدام به انفاق مى‏‌کنند و البته از پاداش بزرگتری برخوردار می‌شوند و آن آرامش می‌باشد.
2: هدف الهی داشتن: مشرکان مکه تصمیم به قتل پیامبر گرفتند و پیامبر از نقشه مشرکان با خبر شد و شبانه مکه را ترک کرد، در هنگام خروج ابوبکر هم با ایشان همراه شد، بعد از طی مسافتی به غاری پناه بردند و خداوند درِ غار را به وسیله تار عنکبوتی پوشاند، مشرکان از خروج پیامبر آگاه شدند و به تعقیب رسول گرامی اسلام شتافتند؛ هنگامی که به در غار رسیدند،در آن موقع ترس و وحشت،یار و همسفر پیامبر را فرا گرفت و پیامبر او را دلدارى مى‏‌داد و به همسفرش مى‏‌گفت:
غم مخور خدا با ماست. [2] در این هنگام خداوند روح آرامش و اطمینان را که در لحظات حساس و پر خطر بر پیامبرش نازل مى ‌کرد،بر او فرستاد. و همه این کمک ها به خاطر این بود که رسول گرامی اسلام هدفش الهی و جهت ترویج دین خدا بوده است. [3]

3: دوری از خلاف کاران: جوانانی که به اصحاب کهف معروف بودند، تا آن جا که در توان داشتند براى زدودن زنگار شرک از دل ها، و نشاندن نهال توحید در قلب ها، تلاش و کوشش کردند، اما آن قدر غوغاى بت و بت پرستى در آن محیط بلند بود که نغمه‏‌هاى توحیدى آن‌ها در گلویشان گم شد. لذا در میان خود به مشورت پرداخته با یکدیگر چنین گفتند:
هنگامى که از این قوم بت پرست و آن چه را جز خدا مى‌پرستند کناره گیرى کردید و حساب خود را از آن‌ها جدا نمودید به غار پناهنده شوید تا پروردگارتان رحمتش را بر شما بگستراند و راهى به سوى آرامش و آسایش و نجات از این مشکل به رویتان بگشاید. [4]
و همین گونه هم شد هنگامی که به غار پناه بردند خواب آرامش بخشی آن‌ها را فرا گرفت.
4: حکومت امام زمان«عج»: خداوند در قرآن آرامش را ناشی از جامعه آرام و مقتدر و اسلامی دانسته است و فرموده:
خداوند به کسانى که از شما ایمان آورده‌اند و اعمال صالح انجام داده ‏اند وعده مى‏‌دهد که آن ها را قطعا خلیفه روى زمین خواهد کرد،.... و ترس شان را به امنیّت و آرامش مبدّل مى‏‌کند. [5]
منابع
1:الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ«سوره بقره آیه 274»
2:إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا«سور توبه آیه 40»
3:فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ«سوره توبه آیه 40»
4:وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقا«سوره کهف آیه 16»
5:وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى‏ لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنی‏ لا یُشْرِکُونَ بی‏ شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُون«نور آیه 55»

 

موضوعات مرتبط: ناگفته های زندگی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 7 / 3 / 1395

 

قرآن کریم و نیکو سخن گفتن


زبان یکی از نعمت‏هاى بزرگ آفریدگار هستى به انسان است. خداوند متعال در سوره‏ى بلد پس از ذكر سوگندهایى پر معنا، و اشاره به زندگى پررنج انسان، شمارى از مهم‏ترین نعمت‏هایى را كه به بشر ارزانى داشته است یادآور مى‏شود، كه یكى از آن‏ها نعمت زبان است: «آیا براى او دو چشم قرار ندادیم و یك زبان و دو لب؟»1

زبان از اعضاى شگفت‏انگیز بدن انسان است و وظایف بزرگى را عهده‏دار مى‏باشد كه از مهم‏ترین آن‏ها سخن گفتن است. ایزد متعال در قرآن كریم پس از ذكر خلقت انسان، از نعمت بیان، سخن گفته و فرموده است: «خداى رحمان، قرآن را یاد داد، انسان را آفرید، و به او «بیان» ر ا آموخت».2

 

معیارهاى ارزشى گفتار

آیا هر سخنى داراى ارزش و اعتبار است؟ و بر هر سخنى مى‏توان نام گفتار ارزشمند و پسندیده نهاد؟ مسلّم جواب منفى است. چه بسیار سخنانى كه نه تنها ارزش ندارند كه در بى‏ارزشى آنها همان بس كه بلا،3 فتنه ،4خون‏ریزى5و... را بدنبال دارند.

قرآن‏كریم معیارهایى را براى گفتار، بیان داشته كه پاره‏اى از آنان را یادآور مى‏شویم:

1-  عقلانیت و اندیشیدن

امام على(ع) مى‏فرماید: اندیشه كردن در گفتار، ایمن مى‏سازد از لغزش .6 و نیز مى‏فرماید: كسى كه در كلام خود تجسّس و تفحّص و تأمّل كند، غلط او كم شود.7

از مجموع آیات و روایات، این مطلب به دست مى‏آید كه كلامى داراى ارزش و اعتبار است كه خردمندانه و همراه با خردورزى و اندیشیدن باشد؛ یعنى افزون بر عاقلانه بودن گفتار، گوینده قبل از سخن گفتن در گفتار خویش اندیشه نموده و آنگاه لب به سخن باز كند، زیرا هر سخن جایى و هر نكته مكانى دارد.

 

2- عمل

از معیارهاى ارزشى دیگر سخن، عمل گوینده به كلام خویش است. خداوند متعال در آیاتى از گفتار بدون عمل نهى كرده و آن را نكوهش نموده و مورد خشم و غضب خود دانسته است: «اى كسانى كه ایمان آورده‏اید! چرا سخنى مى‏گویید كه عمل نمى‏كنید؟ نزد خدا بسیار موجب خشم است كه سخنى بگویید كه عمل نمى‏كنید»8

 

3- رعایت ادب

 از دیدگاه قرآن كریم، گفتارى با ارزش است كه همراه با فرهنگ و ادب باشد، سخنى گرچه فى نفسه باارزش باشد (مانند آیات شریفه قرآن) ولى اگر گوینده با عدم رعایت ادب، آن را به زبان آورد، سخنى بى‏ارزش و بى‏اثر خواهد بود. از این‏رو، پروردگار عالم آنگاه كه موسى و هارون را مأمور به رفتن به پیش فرعون و دعوت او مى‏نماید، مى‏فرماید: «با او سخنى نرم گویید، شاید كه پند پذیرد یا بترسد».9

آداب سخن در لسان قرآن وروایات


1- نیكو سخن گفتن و رعایت عفت كلام

 در آیات مختلف قرآن كریم، خداوند متعال با پیامبران، ملائكه، مؤمنان، عموم مردم و حتى با كفار و مشركان، ادب در كلام را كاملاً رعایت مى‏كند. به مؤمنان نیز دستور مى‏دهد با دیگران زیبا سخن گفته و از به زبان آوردن گفتار زشت و بى‏ادبانه (حتّى در مقابل كافران و ابلهان) دورى گزینند: «با مردم (به زبان) خوش سخن بگویید »10و نیز مى‏فرماید : « و به بندگانم بگو: آنچه را كه بهتر است بگویند ، كه شیطان میانشان را به هم مى‏زند ، زیرا شیطان همواره براى انسان دشمنى آشكار است .»11

 

2- آهستگى در كلام

 آهسته سخن گفتن از بهترین و زیباترین آداب گفتار و نشانه ادب است. قرآن مجید مسلمانان را به رعایت این خصلت بزرگ و با ارزش دعوت كرده و صداى افرادى كه با فریاد سخن مى‏گویند را به صداى درازگوش تشبیه نموده است : «[لقمان به فرزند خود گفت: اى پسرك من‏] در راه رفتن خود میانه‏رو باش، و صدایت را آهسته‏ساز، كه بدترین آوازها بانگ خران است .»12

 

شیوه‏هاى سخن‏

در قرآن كریم براى هر گفت و شنودى نوع و شیوه‏اى خاص از گفتار توصیه شده مانند: قول حسن، قول معروف، قول كریم؛ و استفاده از بعضى شیوه‏ها مورد نهى قرار گرفته است، مانند: مكالمه با صداى بلند، یا با ناز و كرشمه دربرابر نامحرمان .

 

- گفتار مؤمنان با یكدیگر

الف. استوارى كلام: با پایه و اساس سخن گفتن را خداوند متعال به مؤمنان دستور مى‏دهد و به آنان تأكید مى‏كند، این‏گونه با یك دیگر سخن بگوید: «اى كسانى كه ایمان آورده‏اید، از خدا پروا دارید و سخنى استوار گویید .»13

ب. سوژه به دشمن ندادن: بر مؤمنان لازم است علاوه بر استوار سخن گفتن؛ به گونه‏اى تكلّم كنند كه كفّار، مشركان و منافقان آنان را به استهزا نگیرند ، و به عبارت دیگر: مؤمنان باید با یكدیگر به گونه‏اى سخن بگویند كه سوژه به دشمن ندهند. آیه 104 بقره بیان كننده همین مطلب است: « اى كسانى كه ایمان آورده‏اید، نگویید: « راعنا» و بگویید: «انظرنا» و [این توصیه را] بشنوید، و كافران را عذابى دردناك است ».

 

-  سخن گفتن با پدر و مادر

قرآن كریم براى پدر و مادر مقام و جایگاه بلندى را قائل است و در آیات 23 و 24 سوره مباركه اسراء دستورهاى بسیار مهمّى را به فرزندان مى‏دهد که همه حاکی از مقام و ارزش آنان است .

موضوعات مرتبط: ناگفته های زندگی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 7 / 3 / 1395

آرامش یعنی طمأنینه، تسکین و آسودگی خاطر[1] که در مقابل آن تشویش، نگرانی و اضطراب است.

 

از نظر اسلام آرامش و طمأنینه امری واقعی، حقیقتی و دست یافتنی است. در متون دینی ما راه های به دست آوردن آرامش بیان شده است و همین امر بهترین دلیل بر امکان دست رسی به آن است. علاوه بر این مطالعه زندگی بزرگانی که به دستورات دین عمل کرده اند و به آرامش درونی رسیده اند، می تواند ما را به این واقعیت رهنمون سازد که کسب آرامش در زندگی یک شعار نیست و این چیزی است که ما خود می توانیم با به کار بستن دستورات دینی آن را در خود احساس و تجربه نماییم.

 

عوامل پیدایش و ایجاد آرامش:

 

قرآن و روایات عوامل متعددی را برای آرامش بیان نموده اند برخی از آنها عبارتند از:

 

1. ذکر و یاد خدا: در قرآن آمده است: همانا با یاد الاهی قلب ها آرام می شود.[2]منظور از یاد و ذکر خدا یعنی این که انسان همیشه توجه و یقین داشته باشد که هیچ موجودی در عالم نمی تواند مستقل و جدای از «الله» وجود داشته باشد تا چه رسد به این که بتواند منشأ اثر باشد: «تمام عزت از او است»،[3] و تمام قدرت و ملک و هستی از او است. عزت و ذلت بندگان نیز به دست او است. او بر همه چیز توانا است.[4]

 

چنین انسانی هیچ نگرانی و خوف و حزنی ندارد؛ چنان که قرآن می فرماید: "کسی که دنبال هدایت من باشد او دیگر خوف و نگرانی ندارد".[5] بله اگر انسان واقعا با تمام وجودش باور داشته باشد که هیچ دگرگونی و قدرتی در عالم نیست مگر این که وابسته به خداوند بزرگ است و آن گاه با زبان بگوید: «لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم»، دیگر دغدغه و اضطرابی ندارد. رسول مکرم اسلام (ص) فرمودند: ذکر «لاحول ولا قوة الا بالله» شفای از 99 درد است که کمترین آن دردها، غم و غصه است.[6]

 

2. توکل به خدا: توکل یعنی این که انسان وظیفه خود را در حد توانایی انجام داده و نتیجه کارها را به خداوند واگذار نماید. قرآن مجید می فرماید: "کسی که بر خدا توکل کند خداوند او را کفایت می کند".[7]

 

3. رضایت به خواست الاهی: اگر انسان باور داشته باشد که خداوند متعال همیشه خیر خواه بندگان خود است و به خواست الاهی گردن نهد هیچ دغدغه ای نخواهد داشت.

 

4. ارتباط و اطاعت از اولیای الاهی: خداوند به پیامبرش می فرماید: "نگامی که از مردم خمس و زکات دریافت می کنی بر آنها درود بفرست؛ زیرا که صلوات تو بر آنها، مایه آرامش آنها است".[8]

 

5. ازدواج با همسر مومن و صالح: قرآن می فرماید: "یکی از نشانه ها و آیات الاهی این است که برای شما از جنس خودتان همسرهایی آفرید تا با او به سکونت و آرامش برسید".[9]

 

6. استراحت در شب: خداوند در قرآن می فرماید: "او همان کسی است که شب را برای شما قرار داد تا در آن آرام شوید".[10]

 

7. خوردن غذای سالم و طبیعی: در روایات وارد شده است که خوردن انگور سیاه،[11] غم و غصه را از بین می برد.

 

8. پاکیزگی و نظافت: در روایات زیادی آمده است که: شستن لباس،[12] و شستن سر[13] و... باعث از بین رفتن غم و غصه می شود. اینها بعضی از عوامل ایجاد آرامش است که در روایات و آیات مطرح شده است.

 

از طرف دیگر، اگر انسان از چیزهایی که مانع آرامش است و برای انسان پریشانی خاطر می آورد دوری کند، زمینه رسیدن به حالت طمأنینه و آرامش را فراهم ساخته است. بعضی از عوامل از بین رفتن آرامش که در روایات بدان ها اشاره شده است عبارت اند از:

 

1-دلبستگی به دنیا: پیامبر اکرم (ص) فرمود: "رغبت و علاقه به دنیا موجب غم و حزن انسان است و زهد و بی رغبتی به دنیا موجب راحتی قلب و بدن است".[14]

 

امام خمینی (ره) نیز با توجه به روایات به فرزندشان حاج سید احمد فرمودند: «... من آنچه ملاحظه کردم و مطالعه در حال قشرهای مختلف نمودم، به این نتیجه رسیده ام که قشرهای قدرتمند و ثروتمند، رنج های درونی و روانی و روحیشان از سایر اقشار بیشتر و آمال و آرزوهای زیادی که به آن نرسیده اند بسیار رنج آورتر و جگر خراش تر است... آنچه مایه نجات انسان ها و آرامش قلوب است، وارستگی و گسستگی از دنیا و تعلقات آن است که با ذکر و یاد دایمی خدای تعالی حاصل می شود».[15]

 

2- طمع و چشم داشت به مال مردم: پیامبر اکرم (ص) فرمودند: "کسی که به مال دیگران طمع و چشم داشت، داشته باشد حزن و اندوهش طولانی خواهد شد".[16]

 

3- حسادت: امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود: "غیر از حسود ظالمی را ندیدم که شبیه ترین کس به مظلوم باشد؛ زیرا دارای قلبی غصه دار و حزنی پیوسته است".[17]

 

4- شک و عدم رضایت: رسول خدا (ص) فرمودند: "مانا که خداوند با حکمت و فضلش، راحتی و شادی را در یقین و رضا قرار داده و غصه و ناراحتی را در شک و نارضایتی گذاشته است".[18]

 

پس دست یابی به آرامش تنها یک شعار نیست، بلکه حقیقتی دست یافتنی و دارای راه های عملی بسیاری است که در متون دینی به وضوح بیان شده است.

 



[1] المصباح المنیر، قسمت حرف «ط» کلمه طمأن.

[2] رعد، 28. «الا بذکر الله تطمئن القلوب».

[3] نساء، 139. «ان العزة لله جمیعاً».

[4] آل عمران، 26؛ «قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ».

[5] بقره،38؛ «فمن تبع هدای فلاخوف علیهم...»

[6] بحارالانوار، ج 74، ص 88.

[7] طلاق، 3؛ «ومن یتوکل علی الله فهو حسبه».

[8] توبه، 103. .«ان صلوتک سکن لهم».

[9] روم، 2.

[10] یونس، 67. «هو الذی جعل لکم اللیل لتسکنوا فیه».

[11] 6- سن، [المحاسن‏] عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ شَکَا نَبِیٌّ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ إِلَى اللَّهِ الْغَمَّ فَأَمَرَهُ بِأَکْلِ الْعِنَبِ. بحارالانوار، ج 73، ص 323.

[12] قال علی (ع): غسل الثیاب یذهب بالهم و الحزن – بحارالانوار، ج 76، ص 84 و الخصال.

[13] قال الصادق (ع): "من وجد هما فلایدری ما هو فلیغسل رأسه"، بحار الانوار، ج 76، ص 323.

[14] قال رسول الله (ص): "الرغبة فی الدنیا تورث الغم و الحزن، و الزهد فی الدنیا راحة القلب و البدن"، بحارالانوار، ج 73، ص 91.

[15] وعده دیدار، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، نامه 26/4/1363.

[16] قال رسول الله (ص): "من نظر الی ما فی ایدی الناس، طال حزنه و دام اسفه"، بحارالانوار، ج 77، ص 172.

[17] بحارالانوار، ج 73، ص 256.

[18] بحارالانوار، ج 77، ص 61 و تحف العقول.

موضوعات مرتبط: ناگفته های زندگی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 6 / 3 / 1395

يكي از عوامل موفقيت و پيروزي انقلاب اسلامي توجه حضرت امام خميني و روابط ايشان با مردم به ويژه نسل جوان بوده است. امام خميني براي جوانان همچون پدري دلسوز و فداكار بود و لحظه اي از اين قشر فعال جامعه غفلت ننموده و همواره با نصايح خود سعي در آگاه نمودن جوانان داشت. امام با جوانان رابطه قلبي و پيوند عاطفي برقرار كرده بود به طوري كه همدلي و همزباني امام با آنان مورد تعجب جامعه شناسان بود و اين مسئله همچون معمايي براي آنان به نظر مي رسيد كه چگونه امام با سن بالا فكر پر نشاط و جوان پسند دارد كه توانسته نسل جوان را به خود مجذوب ساخته و به دنبال خود به حركت در آورد تا پا به پاي او براي حفظ اسلام بكوشند. امام جوانان را اميد آينده كشور مي دانست و نقش جوانان را در پيروزي انقلاب بس عظيم مي شناخت. 

غنيمت شمردن فرصت جواني

يكي از توصيه هاي حضرت امام به جوانان در خصوص اهميت دادن به جواني بود و اين فرصت را آنقدر مهم مي دانست كه همواره به اصلاح انسان در اين دوران تاكيد مي نمودند و دريغ داشتند كه اين سرمايه بزرگ و فرصت بي نظير از دست برود چنان كه اميرالمومنين علي (ع) فرموده اند: « شيئان لا يعرف فضلهما الا من فقدهما: السباب و العافيه ( 1 ) دو چيز است كه قدر و قيمتشان را نمي شناسند مگر كسي كه آن دو را از دست داده باشد يكي جواني و ديگري تندرستي و عافيت. » از اين حديث شريف به خوبي روشن مي شود كه جواني فرصت و سرمايه اي بس با اهميت است كه اولا همرديف با نعمت بزرگ الهي يعني سلامت و عافيت قرار گرفته و ثانيا انسان وقتي آن را از دست داد پي به ارزشش مي برد آنگاه دچار حسرت مي شود چرا كه مي فهمد سرمايه گرانبهايي را از دست داده كه قابل جبران نيست و اين موجب حسرت و پشيماني دايمي خواهد بود. امام خميني در باره ضرورت غنيمت شمردن جواني خطاب به فرزند خود فرمودند: « پسرم تا نعمت جواني را از دست ندادي فكر اصلاح خود باش كه در پيري همه چيز را از دست مي دهي. يكي از مكايد شيطان كه شايد بزرگترين آن باشد كه پدرت بدان گرفتار بوده و هست مگر رحمت حق تعالي دستگير او باشد استدراج است. در عهد نو جواني شيطان باطن كه بزرگترين دشمنان اوست او را از فكر اصلاح خود باز مي دارد و اميد مي دهد كه وقت زياد است. اكنون فصل برخورداري از جواني است و هر آن و هر ساعت و هر روز كه بر انسان مي گذرد درجه درجه او را با وعده هاي پوچ از اين فكر باز مي دارد تا ايام جواني را از او بگيرد و آنگاه كه جواني رو به اتمام است او را به اميد اصلاح در پيري سر خوش مي كند و در ايام پيري نيز اين وسوسه شيطاني از او دست نكشد و وعده تو به در آخر عمر مي دهد و در آخر عمر و شهود موت حق تعالي را در نظر او مغبوض ترين موجود جلوه مي دهد كه محبوب او كه دنيا است از دستش گرفته است اين حال اشخاصي است كه نور فطرت در آنها به كلي خاموش نشده است و اشخاصي هستند كه غرقاب دنيا آنها را از فكر اصلاح به دور نگهداشته و غرور دنيا سر تا پاي آنان را فراگرفته است . ( 2 )

موضوعات مرتبط: ویژه جوانان ونوجوانان
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 6 / 3 / 1395




إمام عليّ عليه ‏السلام :


ما مِن مُؤمِنٍ و َلا مُؤمِنَةٍ يَضَعُ يَدَهُ عَلى رَسِ يَتيمٍ تَرَحُّما لَهُ إِلاّ كَتَبَ اللّه لَهُ بِكُلِّ شَعرَةٍ مَرَّت يَدُهُ عَلَيها حَسَنَةً؛ 

امام على عليه ‏السلام :
هيچ مرد و زن مؤمنى نيست كه دست محبت بر سر يتيمى بگذارد،
مگر اين كه خداوند به اندازه هر تار مويى كه بر آن دست كشيده است ثوابى برايش بنويسد.


وسایل الشیعه ج21 ، ص375 - بحارالأنوار(ط-بیروت)ج72، ص4، ح9



 

مقدمه
 

امیرالمومنین علی (ع) می‌فرمایند: «کسی که شرافت باطنی وگوهر انسانی خود را بشناسد، این شناسایی، او را از پستی‌هایش مصون خواهد داشت (1) پس برای جلوگیری از سقوط و تباهی دنیا و آخرت، می‌بایست جوانان استعدادهای معنوی و لیاقتهای روحی خود را بشناسند و برای نیل به خوشبختی و سعادت ابدی و این که انسان واقعی باشند و به مدارج کمال روحانی نایل شوند تصمیم قطعی بگیرند؛ و با کمک قرآن و اهلبیت هدف زنگی را بیابد. پیشینه‌ی انتخاب هدف در تمام ملت‌ها از اغاز خلقت بوده است، بسیاری از انسان‌ها مخصوصا دولت‌های اروپایی هدف را قدرت و پول و... می‌دانند در صورتی که همه این‌ها فنا پذیر و آخر تمام می‌شود.»

موضوعات مرتبط: ویژه جوانان ونوجوانان
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 6 / 3 / 1395

 

نشاط در اصطلاح:
 

نشاط يك مفهوم جدید روانشناسي است كهکمتر مورد توجه قرار گرفته است. تعریف نشاط علی‌رغم آنکه ساده به نظر می‌رسد، مشکل است و روان شناسان در مورد آن وفاق نظر ندارند. معمولا نشاط را شامل سه عنصر لذت، خرسندی و رضایت از زندگی می‌دانند.

تعريف شادي وشادماني : 
 

وقتي آدمي نيازهايش ارضاء مي شود وبه چيزهاي مورد علاقه اش دست مي يابد احساس و هيجاني دراو پديد مي‌آيد كه ازآن به شادي ونشاط تعبير مي شود وبا واژه هايي چون شادماني، سرور، وجد، سرخوش، مسرت، خوشي و خوشحالي هم معناست . 
شادي زندگي را خوشايند مي سازد واشتياق براي پرداختن به فعاليت هاي اجتماعي را آسان مينمايد. ارسطو پروراندن عالي ترين صفات و خصايص انساني را شادماني مي داند يعني شادي تنها در لذتهاي مادي گذرا خلاصه نمي شود ،شادماني واقعي در نزديك شدن به هدف والاي آفرينش و آراسته شدن به خصلتها و خوي هاي انساني و الهي است . به طور خلاصه مي توان گفت : شادي به طور مطلق امكان پذير نيست و هر انساني مطابق جهان بيني و انديشه هاي خود اگر به چيز هاي مورد علاقه اش برسد و از زندگي اش رضايت داشته باشد در خود احساس شادي مي كند كه شادي نام دارد .استاد مرتضي مطهري رحمه الله در تعريف شادي مي نويسد: سرور، حالت خوش و لذت بخشي است که از علم و اطلاع به اينکه يکي از اهداف و آرزوها انجام يافته يا انجام خواهد يافت، به انسان دست مي دهد و غم و اندوه، حالت ناگوار و دردناکي است که از اطلاع بر انجام نشدن يکي از هدف ها و آرزوها به انسان دست مي دهد.در دنياي پراضطراب و پرتلاطم امروز، آرامش و داشتن خيالي آسوده، نعمتي است که همگان آرزوي آن را دارند. در واقع، يکي از نيازهاي اساسي انسان، شادزيستن است که در پرتو آن، با رسيدن به تعادل روحي، خود و جامعه اش را به سلامت و پويايي رهنمون مي شود.انسان به طور فطري از غم گريزان و به سوي شادي در حرکت است. شادي و نشاط نه تنها بر روح و روان انسان، بلکه بر جسم او نيز تأثير مي گذارد. از نگاه اجتماعي، نيز شادماني، قلب ها را به يکديگر نزديک و ترس، نگراني، ناکامي و بدگماني را بي اثر مي کند. ارسطو مي گويد: «شادي، بهترين چيزهاست و آن قدر اهميت دارد که ديگر چيزها وسيله به دست آوردن آن هستند.» دين مقدس اسلام نيز که تأمين کننده صلاح دنيا و آخرت آدمي است، شادي هاي مناسب و حلال را تأييد مي کند و پيروانش را از افسردگي و بي حالي برحذر مي دارد.

موضوعات مرتبط: ویژه جوانان ونوجوانان
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 6 / 3 / 1395

چیستان اول : آن چه چیزی است که چه پر باشد و چه خالی وزنش یکی هست ؟
معما دوم : یک زن و شوهر 7 پسردارند و هر پسر یک خواهر این خانواده چند نفره هستند ؟
چیستان سوم : آن چه چیزی است که در رادیو و دریا مشترک و هر دو آن را دارا می باشند ؟

پاسخ چیستان و معما ها را ادامه مطلب می توانید ملاحظه نمایید .

Mystery1

پاسخ چیستان و معما های شیرین پارسی

پیشنهاد میکنم یکم دیگه به فکرتون فشار بیارید ….

پاسخ چیستان اول : نوار
پاسخ معما دوم : ده نفر
پاسخ چیستان سوم : موج
معما

معمای روز قتل وزیر به دست پادشاه

به خاطر سوء تفاهمی که بین وزیر دانا و پادشاه ایجاد می شود، پادشاه دستور قتل وزیر را صادر می کند و این جمله را به کار می برد “تو را روزی از هفته آینده خواهم کشت که از آن روز خبر نداری” وزیر دانا پس از شنیدن این جمله با کمی تامل می گوید که مرا هرگز نمی کشی!!! پادشاه از وی شرح دلیل می خواهد که اگر دلیل قانع کننده ای بود وی را نکشد.معما اینجاست که اگر شما جای وزیر دانا بودید چه استدلالی می آوردید؟

پاسخ این چیستان و معمای جالب را کمی پایین تر مشاهده نمایید.معما

پاسخ معمای قتل وزیر

این چیستان از آن دسته معما های استدلال مرحله به مرحله می باشد :
پادشاه هرگز نمی تواند وزیر را روز جمعه بکشد چرا که هفته تمام شده است و وزیر خبر دارد که در آن روز به قتل می رسد پس حرف پادشاه نقض می شود. با حذف روز جمعه در این چیستان اگر روز کشته شدن وزیر روز پنج شنبه باشد وزیر خبر دارد پس باز هم پادشاه نمی تواند وی را بکشد چرا که حرفش نقض می شود و به همین ترتیب بقیه روز های هفته نیز پادشاه نمی تواند وزیر را بکشد!!!
یک اشکال اساسی در این استدلال وجود دارد می توانید حدس بزنید؟( راهنمایی : در این گونه چیستان ها و معما ها باید اثبات رفت و برگشتی باشد.)

چیستان

چیستان و معما های فیلی بسیار جالب

چیستان و معما هایی که در ادامه می خوانید یکی از بهترین مجموعه های معما می باشد که در عین سرگرم کردن شما حس طنز شما را نیز شکوفا می کند حتما بخونید . اگه نخونید واقعا از دستتون رفته من که خیلی حال کردم نکته ای رو که باید دقت کنید اینه که حتما همه ی چیستان و معما ها رو باید تا آخر بخونید :

چیستان

چیستان اول : با یک معما ی ساده شروع می کنیم . می تونید بگید که اگه یک فیل بالا ی درخت بره چی می شه ؟
معما ی دوم : خوب حالا سوال رو یکم سختش می کنیم . اگه سه تا از همون نوع فیل بالای درخت برند چه اتفاقی می افته ؟
چیستان سوم : حالا اگه پنج تا فیل از درخت بالا برند چه اتفاقی می افته ؟
معما ی چهارم : می رسیم به سوال آخر این بخش که یک فیل چطوری می تونه از درخت بیاد پایین ؟
چیستان پنجم : از الآن به بعد سبک سوالات یکم فرق می کنه .شما باید بگید پنج تا فیل چطوری می تونند سوار یک ژیان بشن ؟
معما ی ششم : چه طوری سی تا فیل سوار یک بنز میشن ؟
چیستان هفتم : خوب حالا ماشین ها رو فراموش کنید و بگید که چه طوری امکان داره یک برگ از درخت بیفته روی یک سوسمار و سوسمار له بشه ؟
معمای هشتم : اگه گفتید چرا فیل نمی تونه از سوراخ سوزن رد بشه ؟

چیستان

چیستان نهم : می تونید بگید چرا یک فیل نمی تونه گاز بگیره ؟
معما ی دهم : حالا بگید چرا هیچ فیلی نمی تونه موتور سواری کنه ؟
چیستان یازدهم : یک سوالی که خیلی ذهنم رو مشغول کرده اینه که چرا فیل ها از سربازی معافند ؟
معما ی دوازدهم : می تونید بگید که اون چیه که به بزرگی یک فیل است ولی در عین حال هیج وزنی ندارده

چیستان

چیستان سیزدهم : حالا بگید دقیقا چطوری یک فیل می تونه بره بالای درخت ؟

معما ی چهاردهم : 2 تا زرافه و 8 تا فیل رو چطوری می تونیم تو ی یک بنز جا بدیم ؟
چیستان پانزدهم : چطوری بفهمیم که هشت تا فیل و دو تا زرافه به سینما رفتن ؟
معما ی شانزدهم : 4 تا فیل و یک زرافه با هم دیگه وارد یک خونه میشن ولی از در پشتی . حالا شما بگید چند تا حیوون از درب جلو بیرون میان ؟
چیستان هفدهم : حالا که معما ی قبلی رو جواب دادید اونقدری جواب چیستان ها دستتون اومده که بتونید سوال بعدی رو جواب بدید . چهار تا فیل و یک دونه زرافه از درب پشتی همان خانه وارد خونه می شن . حالا بگید دقیقا چند تا حیوون از درب جلو بیرون میان ؟

چیستان

معما ی هجدهم : 4 تا فیل با یک زرافه مسابقه ی دو میدانی میذارند و آقا زرافه از یک فیل که نفر دوم باشه جلو می زنه حالا بگید که زرافه نفر چندم شده ؟
چیستان نوزدهم : در همان مسابقه دو میدانی قبلی فیل از آخرین نفر جلو می زنه حالا نفر چندم می شه ؟
معما ی بیستم : اکنون یک شیر میاد و همه ی حیوون های جنگل رو می خوره ولی پنج تا رو نمی خوره . می تونید بگید اون پنج نفر کدوم ها هستند ؟

چیستان بیست و یکم : اگه گفتی با چند تا حرکت یک زرافه رو میشه داخل یک یخچال جا کرد ؟

چیستان

معما ی بیست و دوم : حالا بگید در چند مرحله یک فیل رو تو یک یخچال جا می کنند ؟

چیستان بیست و سوم : اگه یه روزی یه جایی یه فیلی بره تو استخر چه طوری از تو استخر در بیاد ؟

معما ی بیست و چهارم : فرض کنید یک فیل یک لباس خواب بپوشه که رنگش صورتی باشه حالا بهش چی میگن ؟
چیستان بیست و پنجم : حالا اگه فیل لباس خواب آبی بپوشه چی بهش میگن ؟
معما ی بیست و ششم : متاسفانه در یک تصادف همه ی حیوانات جنگل که سوار ماشین بودند می میرند . ولی زرافه نمی میره ! می تونید بگید چرا ؟

چیستان بیست و هفتم : در رود خانه ی محل زندگی زرافه تمساح وجود داره .حالا بگید زرافه چطوری می تونه بدون این که آسیبی ببینه از رودخانه عبور کنه ؟
معما ی بیست و هشتم : شخصی هزار تا آجر داره که با نه صد و نود و نه تا از آجر ها خونه می سازه . با اون یکی آجر چی کار می کنه ؟

چیستان

چیستان بیست و نهم : وقتش است که کمی چیستان و معما ها را تغییر بدیم . شخصی یک سگ داشته کلاه بر سر سوار یک ماشین فولکس میشه که ماشین سقف نداره و با سرعت هم در حال رانندگی بوده و ناگهان باد کلاه رو می بره و سگ هم به دنبال اون میره و بعد از 1 ساعت بر میگرده که یک چیزی تو دهنش هست . می تونید بگید چی؟
معما ی سی ام : تا حالا فکر کردید که اگه دو تا هزار پا هم دیگر رو بغل کنند چه اتفاقی می افته ؟

چیستان

چیستان سی و یک ام : کسی می تونه بگه چرا پرنده ها از طرف شمال جغرافیایی به سمت جنوب پرواز می کنن ؟
معما ی سی و دوم : یک چیستان و معما ی بسیار ساده ! این رو دیگه باید خودتون بتونید جواب بدید . به هفت صد و پنجاه گرم چی میگن ؟
چیستان سی و سوم : می تونید بگید اولین بز دیابتی شناخته شده در طول تاریخ کدام بز بود ؟
معما ی سی و چهارم : چند جفت از هر حیوان را حضرت موسی (ع) با خودش به کشتی برد تا از طوفان محافظت شوند ؟
چیستان سی و پنجم : یک سوالی که فکرم رو خیلی وقته مشغول کرده اینه که چرا مار ها مسافرت نمیرن ؟
معما ی سی و ششم : اگه روی دیوار یک نقطه آبی رنگ ببینید که در حال حرکت باشه حدس می زنید چی باشه ؟

چیستان

چیستان سی و هفتم : حالا اگه یک نقطه قرمز رنگ روی دیوار ببینید حدس می زنید چی باشه ؟
معما ی سی و هشتم : دیگه این یکی رو باید خودتون حدس بزنید ! یک نقطه سبز رنگ روی دیوار چی می تونه باشه ؟

چیستان سی و نهم : اگه یک پرنده رو از بالای یک ساختمان بلند با سرعت تمام به پایین پرت کنیم چه اتفاق تلخی می افته ؟

معما ی چهلم : یک چیستان آسون ! می تونید بگید فرق بلال و خیار چیه ؟

چیستان چهل و یکم : حالا چه شباهتی بین بلال و خیار می تونید پیدا کنید ؟
معما ی چهل و دوم : اگر یک نفر قلبش ایستاده باشد اولین کاری که انجام می دهید چیست ؟

چیستان

چیستان چهل و سوم : به یک نفر که سرشناس هست چی میگن ؟
معما ی چهل و چهارم : کسی می دونه به کشتی چی میگن ؟
چیستان چهل و پنجم : حالا بگید به دمپایی چی میگن ؟
معما ی چهل و ششم : به آفتابه چی ؟ به آفتابه چی میگن ؟
چیستان چهل و هفتم : سیفون رو که باید دیگه بدونید ! به سیفون چی میگن ؟
معما ی چهل و هشتم : دوباره یک معمای ساده ! بین یخمک و روغن کرچک چه تفاوتی وجود داره ؟
چیستان چهل و نهم : یک چیستان و معما ی سخت ! چطوری باید یک زیر دریایی رو غرق کرد ؟

چیستان

معما ی پنجاهم : دقیقا کجا میشه ماه آبان رو قبل از قبل از ماه مهر دید ؟
چیستان پنجاه و یکم : دوباره یک چیستان و معما ی ساده ! امکان داره 4 نفر زیر یک چتر یک نفره برن و هیچ کدوم خیس نشن ؟ چطور ؟
معما ی پنجاه و دوم : یک چیستان و معمای اینترنتی جالب ! تا حالا فکر کردید چرا تو آدرس های اینترنتی به جای یک w سه تا w استفاده می کنند ؟
چیستان پنجاه و سوم : اگه یک اسکلت انسان از بالای یک دیوار بلند پایین بپره چه اتفاقی می افته ؟
معما ی پنجاه و چهارم : دوباره یک چیستان و معمای تفاوت ! می تونید بگید تفاوت تفنگ و عینک چیه ؟
چیستان پنجاه و پنجم : برای قطع کردن جریان برق چه راه حلی دارید ؟

چیستان

معما ی پنجاه و ششم : نام آخرین دندانی که در دهان انسان دیده می شود چیست ؟
چیستان پنجاه و هفتم : یک چیستان و معمای خیلی خیلی ساده ! چرا اگه دوچرخه رو ول کنیم می افته ؟

پاسخ چیستان و معما های فیلی را کمی پایین تر مشاهده نمایید .

چیستان

پاسخ چیستان و معما های بسیار جالب

پاسخ چیستان اول : یک دونه فیل از روی زمین کم میشه .
جواب معما ی دوم : خوب معلوم دیگه سه دونه فیل از روی زمین کم میشه.

چیستان

پاسخ چیستان سوم : پنج تا فیل از روی زمین کم نمیشه چون که دیگه خیلی سنگین شده و درخت میشکنه .

جواب معما ی چهارم : منتظر می مونه پاییز بشه بعد سوار یک برگ می شه میاد پایین ( مسخره هم خودتی !!! )
پاسخ چیستان پنجم : کار خیلی سختی نیست دو تا از فیل ها جلو میشینند و سه تا هم عقب ! به همین راحتی
جواب معما ی ششم : ماشین بنز رو می فروشند و شش تا فولکس می خرند بعدش پنج تا پنج تا سوار میشن .
پاسخ چیستان هفتم : همون برگ درختی که فیل روش سوار شده بود دیگه
جواب معما ی هشتم : برای این که ته دمش رو گره زده

چیستان

پاسخ چیستان نهم : چون که کپسول نداره
جواب معما ی دهم : خوب معلوم دیگه ! چون دستش انگشت شست ندارد که بتونه بوق بزنه
پاسخ چیستان یازدهم : چون که کف پاش صافه
جواب معما ی دوازدهم : این یکی که دیگه خیلی ساده بود این رو هم نتونستید جواب بدید ؟ سایه فیل

چیستان

پاسخ چیستان سیزدهم : یک تخم میکاره و بعد روی تخم میشینه تا درخت سبز بشه .
جواب معما ی چهاردهم : ماشین بنز رو می فروشیم و دو تا پیکان می خریم و بعد تو هرکدوم از پیکان ها پنج تا رو جا میدیم .

پاسخ چیستان پانزدهم : چون که دو تا پیکان رو به روی سینما پارکند .
جواب معما ی شانزدهم : 4 تا حیوون بیرون میان چون زرافه رفته دست شویی

پاسخ چیستان هفدهم : اشتباه کردید ؟ 6 تا ، حالا چرا 6 تا ؟ خب معلومه دیگه برای این که اون زرافه بود که رفت دست شویی کارش تموم شده با اینا اومد بیرون .

چیستان

جواب معما ی هجدهم : واضحه دیگه دوم میشه چرا که از نفر اول که جلو نزده هنوز !
پاسخ چیستان نوزدهم : اصلا نمیشه ! از نفر آخر چرا که نفر آخر خودش بوده و از خودش که نمی تونه هیچ وقت جلو بزنه !
جواب معما ی بیستم : یک زرافه و چهار تا فیل . چون که رفتن مسابقه دو میدانی .
پاسخ چیستان بیست و یکم : فکر کنم با شناختی که از این چیستان و معما ها پیدا کردید بتونید خودتون پاسخ رو حدس بزنید : درب یخچال رو باز می کنیم . زرافه رو وارد یخچال می کنیم . درب یخچال رو می بندیم . می بینیم گردنش بیرون مونده هنوز . پس دوباره درب یخچال رو باز می کنیم . گردن زرافه رو هم به زور میدیم بره تو . حالا درب رو می بندیم . می شه شش حرکت . همونطور که دیدید اصلا نکته خاصی نداشت .
جواب معما ی بیست و دوم : با 4 حرکت . اول درب یخچال رو باز می کنیم . زرافه رو که یخ زده میاریم بیرون . فیل رو به جاش میذاریم تو یخچال . درب یخچال رو می بندیم . شد چهار حرکت

چیستان

پاسخ چیستان بیست و سوم : یعنی واقعا جوابش رو نمی دونی که اومدی دنبالش !!! معلومه دیگه خیس از استخر میاد بیرون .
جواب معما ی بیست و چهارم : چیز خاصی نمیگن فقط بهش میگن  شب بخیر ! مسخره هم خودتی !!!
پاسخ چیستان بیست و پنجم : میگن لباس خواب صورتی خیلی بیش تر بهت میومد .
جواب معما ی بیست و ششم : برای این که اول صدقه داده بوده  (نخند ! جدی دارم میگم)
پاسخ چیستان بیست و هفتم : زیاد به ذهن تون فشار نیارید چون که مثل همه ی حیوانات دیگر جنگل تمساح هم تصادف کرده مرده !
جواب معما ی بیست و هشتم : خب دیگه لازمش نداره میندازه بیرون
پاسخ چیستان بیست و نهم : فکر کنم تو این معما هم گول خوردید .  آجره که یادتونه ! همون رو میاره
جواب معما ی سی ام : هیچی دیگه زیپ میشن .

چیستان

پاسخ چیستان سی و یکم : ساده ست ! چون اگه پیاده خواستند برند خیلی راهش طولانیه
پاسخ معمای سی و دوم : نیم کیلو و نیم ! گفتم که خیلی ساده است ولی خوب چیکار میشه کرد ؟ شما اصلا باهوش نیستید دیگه !
پاسخ چیستان سی و سوم : اینم باید من بگم ! معلومه دیگه بزبز قندی
پاسخ معمای سی و چهارم : پس معجزه حضرت نوح (ع) چی بود ؟ !!! یکم اطلاعات دینی خودتون رو افزایش بدید بد نیست !!!
پاسخ چیستان سی و پنجم : مطمئنا جواب این چیستان و معما رو هم نمی دونید ! خودم میگم مار نمی تونه بای بای کنه چون دست نداره پس نمی تونه بره مسافرت ! اصلا هم مسخره نبود .
پاسخ معمای سی و ششم : یک مورچه که شلوار لی پوشیده داره میره پارک
پاسخ چیستان سی و هفتم : تا حالا یک مورچه رو که آرایش کرده داره میره پارک دیدی ؟ ! خیلی خنده دار بود ، نه؟

چیستان

پاسخ معمای سی و هشتم : یک مورچه پلیس که اومده اون دو تا مورچه رو دستگیر کنه ! به همین راحتی فقط کافیه یکم حس طنزتون رو قوی کنید !

پاسخ چیستان سی و نهم : پرواز می کنه میره ! به همین راحتی

پاسخ معمای چهلم : همونطور که می دونید بلال بازیگره ولی خیار که بازیگر نیست !!

پاسخ چیستان چهل و یکم : با این که بلال بازیگره ولی هیچ کدومشون در فیلم تایتانیک بازی نکردند !

پاسخ معمای چهل و دوم : خسته میشه خوب ! براش صندلی میذاریم بشینه !

چیستان

پاسخ چیستان چهل و سوم : ما که بهش میگیم آرایشگر ! شما رو نمی دونم !

پاسخ معمای چهل و چهارم : تشخیص ! بیش تر از این هم نمی تونم توضیح بدم خودتون برید دنبالش !
پاسخ چیستان چهل و پنجم : میگن منبر دیگه ! توضیح بیشتر نخواین که خودمم نفهمیدم !

پاسخ معمای چهل و ششم : منشور ! حالا چرا و از کجا اومده ؟ من که نمی دونم .

پاسخ چیستان چهل و هفتم : انبر !!!!!!!!!!!

پاسخ معمای چهل و هشتم : این دیگه خیلی تابلویه ! یخمک خوشمزه تره خوب !

پاسخ چیستان چهل و نهم : کاری نداره ! یک غواص رو می فرستیم بره در بزنه !
پاسخ معمای پنجاهم : در فرهنگ معین جلد اول و آخر !
پاسخ چیستان پنجاه و یکم : وقتی بارون نیاد ! ( گفتم که مسخره هم خودتی )

پاسخ معمای پنجاه و دوم : واضحه دیگه ! برای این که هیچ کاری از محکم کاری عیب نمی کنه !

پاسخ چیستان پنجاه و سوم : هرگز یک این کار رو نمی کنه چون اصلا جیگرشو نداره ( جالب بود نه ؟ )

چیستان

پاسخ معمای پنجاه و چهارم : یک کدومش رو اول می زنند و بعد می بینند و اون یکی رو اول می بینند و بعد می زنند ! عینک رو اول می زنند و بعد با اون می بینند ولی تفنگ برعکس اینه یعنی اول طرف رو می بینند بعد با یک گلوله پرپرش می کنند .
پاسخ چیستان پنجاه و پنجم : کاری نداره فقط کافی یک ماه قبضشو پرداخت نکنید .

پاسخ معمای پنجاه و ششم : اینم نمی دونید ! حتما یک تست iq بدید ! دندان مصنوعی !

پاسخ چیستان پنجاه و هفتم : زبون بسته خیلی خسته ست ! خیلی خسته میفهمی ؟

معما8 معما و چیستان جالب

چیستان اول : آن چیست که چه خالی باشد و چه پر باشد وزنش فرقی نمی کند ؟
معما دوم : یک پدر و مادر 7 پسر دارند و هر پسر هم یک خواهر دراد این خانواده چند نفری هستند؟
چیستان سوم : آن چیست که رنگش سپید است ولی قند نیست ریشه هم دارد ولی درخت نیست؟
معما چهارم : آن چه چیزی است که سخت است اما سنگ نیست تخم می گذارد ولی مرغ نیست چهار پا دارد اما سگ هم نیست ؟
چیستان پنجم : کدام پرنده است که اگر نامش را برعکس کنیم باز هم نام پرنده است؟
معما ششم : آن چه چیززی است که گریه کردن آسمان اشک آن هم سرازیر می شود؟
چیستان هقتم : بالای آن جای حساب می باشد و پایین آن بازی تاب است؟
معما هشتم : کدام گیاه است که در صورتی که نصفش کنی نیم آن لنگ و نیم دیگرش غصه می باشد؟

پاسخ چیستان و معما ها را کمی پایین تر ببینید
معما

جواب چیستان و معما های جالب

پاسخ چیستان اول : نوار
جواب معما دوم : ده نفر
پاسخ چیستان سوم : دندان
جواب معما چهارم : لاک پشت
پاسخ چیستان پنجم : غاز
جواب معما ششم : ناودان
پاسخ چیستان هفتم : ساعت پاندول دار
جواب معما هشتم : شلغم نیم آن لنگ است درمعنی

 

موضوعات مرتبط: معما
برچسب‌ها: چستان ومعما
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 5 / 3 / 1395

سوال

آیا قرآن مخلوق است یا مخلوق نیست؟

پاسخ

قرآن کریم مخلوق خداوند است و اساساً ماسوی الله مخلوق است و اگر مخلوق نباشد پس چیست!!! چنانچه روایات هم بر این معنا دلالت دارند و یکی از جنگهای عهد بنی العباس که بین مسلمین رخ داد همین مسأله ساده بود که قرآن مخلوق خداوند است یا قدیم است گویی گروهی خیال کرده اند که اولاً قدیم فقط قدیم زمانی است و ثانیاً قدیم بودن با مخلوق بودن متنافی الاجزاء است در حالی که این گونه نیست.

سوال

درباره حدیث ثقلین معمولا علما می گویند که قرآن ثقل اکبر و اهل بیت ثقل اصغر هستند. لطفا درباره علت این نام گذاری و فلسفه این حدیث توضیح دهید.

پاسخ

باید خاطر نشان گردیم که اهل بیت ثقل کبیرند و قرآن ثقل اکبر و این دو گنجینه گران­بها از هم جدایی ندارند و برای روشن شدن فلسفه حدیث ثقلین لازم است که بطور اجمال به چند مطلب اشاره کنیم:

*اولا فهم قرآن با وجود اهل بیت ممکن خواهد بود.

قرآن راجع به خودش می­فرماید:

« وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظّالِمینَ إِلاّ خَسارًا [i]

و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است برای مؤمنان، نازل می‏کنیم؛ و ستمگران را جز خسران (و زیان) نمی‏افزاید.».

پس قرآن نسخه شفابخش است. بعد از تهیه نسخه باید دو مرحله دیگر طی شود تا نسخه­ای موجب شفای مریضی گردد:

1- منطق اقتضا می­کند که دقیقا مورد فهم قرار گیرد.

2- به دستوراتش عمل شود.

انسانی که در دام گناه و جهل و ... گرفتار آمده است هم مریض است (مرض قلب در اصطلاح قرآن و روایات همین است که اشاره شد) و هم راه گم کرده.

و در پرتو عمل به دستورات قرآن است که شفا می­یابد و هدایت می­شود، منتهی در مرحله فهم قرآن و اینکه چه کسانی قرآن را می­فهمند، خداوند بعنوان معلم قرآن معرفی شده:

«الرَّحْمنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ خداوند رحمان، قرآن را تعلیم فرمود،» [ii]

و در جای دیگر می فرماید:

«فی کِتابٍ مَکْنُونٍ ا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ‏ [iii]

که در کتاب محفوظی جای دارد، و جز پاکان نمی‏توانند به آن دست زنند [= دست یابند].»

که بیان می­دارد برای مس ظاهری، طهارت ظاهری و برای مس باطنی، طهارت باطنی لازم است، یعنی اگر کسی بخواهد به باطن قرآن برسد، باید طهارت روحی داشته باشد و مفسران واقعی قرآن کسانی­اند که از طهارت روحی برخوردار باشند که خود قرآن اینان را معرفی نموده و فرموده است که اهل بیت، مطهر از رجس و دنائت بوده و طهارت روحی دارند،

إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا [iv]

خداوند فقط می‏خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد (تفصیل این مساله را در کتب و مقالات مفصل بیابید.)

لذاست که ما معتقدیم برای هدایت جامعه در مسیر صحیح، هم نیاز به قرآن داریم و هم نیاز به اهل بیت، و قرآن در پرتو تفسیر اهل بیت است که هم نسخه شفا بخش است و هم هادی و نجات دهنده انسان، از امراض قلبی و خطر گمراهی.

آنها حافظ دین و شریعتند و از اصول و فروع اسلام محافظت و مراقبت می­کنند یعنی مرجع تشخیص حق و باطل در عقایدند و چون قرآن ناطق­اند، از سوء استفاده منحرفین در اثبات عقاید باطل خود از طریق قرآن جلوگیری می­کنند، و هم برای حل اختلاف در فروع و حفظ احکام واقعی، وجود آنها لازم و ضروری به نظر می­رسد.

علاوه، آنها باز دارنده مفسدان و شیادان از جعل حدیث و وارد کردن اباطیل ملل سلف در اسلام­اند و حافظ سنت پیامبر (ص).

*ثانیا قرآن مشتمل بر قوانین و دستوراتی است که باید در جامعه اجرا شود و هر جامعه­ای نیاز به رهبر دارد و رهبر جامعه اسلامی باید مجری دستورات قرآن باشد و ائمه بخاطر ویژگی عصمت، بهترین مجریان قرآنند و لذاست که ما معتقدیم این دو، دو گنجینه گرانب­ها هستند که از همدیگر جدایی ندارند و هر دو جلوه­ای از یک حقیقت واحدند. جدا کردن قرآن از اهل بیت، همانا جدا کردن چیزی از خودش است که محال می­باشد.

و با این بیان روشن شد که قرآن بعنوان اصل و محور است، لذا ثقل اکبر است و اساس همه معارف اسلامی قرآن کریم است و ائمه علیهم السلام نیز مفسران حقیقی و نمونه­ها و الگوهای حقیقی معارف آن و نیز مجریان آن در جامعه و ثقل کبیر هستند.



[i] - سوره اسراء، آیه 82.

[ii] - سوره الرحمن، آیات 1 و 2.

[iii] - سوره الواقعه، آیات 78 و 79.

[iv] - سوره احزاب، آیه 33 * وَ قَرْنَ فیِ بُیُوتِکُنَّ وَ لَا تَبرََّجْنَ تَبرَُّجَ الْجَهِلِیَّةِ الْأُولیَ‏  وَ أَقِمْنَ الصَّلَوةَ وَ ءَاتِینَ الزَّکَوةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ  إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُ‏ْ تَطْهِیرًا * و در خانه‏های خود بمانید، و همچون دوران جاهلیّت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید، و نماز را برپا دارید، و زکات را بپردازید، و خدا و رسولش را اطاعت کنید خداوند فقط می‏خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملًا شما را پاک سازد.

سوال

آیا خط کشیدن با مداد زیر آیات قرآن در متن کتاب کلام الله مجید جایز است؟

پاسخ

خط کشیدن با مداد در زیر آیات قرآن اشکال ندارد مگر اینکه مداد نجس باشد و یا در منطقه ای باشد که این را توهین به قرآن تلقی می­کنند و یا او قصد توهین داشته باشد.

سوال

یکی از دوستانم در حال تهیه تحقیقی در قرآن است و می گوید که: قرآن خودش کافی است و احتیاجی نه به حدیث است و نه به امام. و همچنین می گوید که: تنها وظیفه پیامبر، رساندن قرآن بوده است و او مسئول توضیح آن نبوده است.

پاسخ

بعضی از مسائل بسیار واضح هستند و بیان و شرح آنان توضیح واضحات است. از آن دوست عزیز بپرسید آیا شما نماز می خوانید یا نه؟ اگر بگوید نه معلوم می شود به قرآن عمل نمی کند و اگر می گوید بلی بگویید چطور نماز می خوانید، رکوع و سجده و قیام و تشهد و سلام دارد یا شیر بی دم و سر و شکم است؟ نماز را در چند وقت می خوانید؟ و هر نماز چند رکعت است؟ مثلاً نماز ظهر چند رکعت و نماز عصر و صبح هر کدام چند رکعت هستند؟ فکر می کنید پاسخ او چه خواهد بود؟ در هر صورت از او بپرسید که آیا قرآن گفته است نماز صبح چند رکعت است؟ یا مغرب و عشاء چند رکعت هستند و دیگر شرائط نماز و اجزاء آن؟ از او بپرسید آیا سگ نجس است یا پاک؟ بعد بگویید این حکم را از کجای قرآن بدست آورده اید؟ بلی قرآن اصول کلی نیاز بشر را بیان فرموده است و تفسیر و بیان آن در روایت و حدیث پیامبر (ص) و ائمه آمده است مثلاً قرآن می فرماید: «وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما» [1] یعنی زن و مرد دزد را دستهایشان را قطع کنید، ولی نگفته است از کجای دست باید قطع شود و این حدیث است که حدود آن را مشخص می کند، مثال در این زمینه فراوان است.

قرآن مجید در بسیاری از موارد اطاعت خداوند و پیامبر را با هم آورده است که اطاعت از خدا اطاعت از قرآن و اطاعت از رسول اطاعت از دستورات و اوامر پیامبر اکرم (ص) می باشد و همینگونه ایمان آوردن به خداوند و به پیامبر را همراه هم آورده است در سورة تغابن آیه 12 فرموده است:« وَ أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ » از خدا و از پیامبرش اطاعت کنید و فعل (اطیعوا) اطاعت کنید را تکرار نموده است.

 در سوره محمد(ص) آیه 33 فرموده است :« أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ » از خدا و از پیامبرش اطاعت کنید و اعمال خود را باطل نکنید.

 در سوره نساء آیه 59 فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُمْ » خدا و پیامبر و اولی الأمر (ائمه علیهم السلام) را اطاعت کنید.

در سوره انفال آیه 24 فرمود:« اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ » اجابت کنید برای خدا و برای پیامبر هنگامی که می خوانند شما را بسوی آن چیزی که شما را زنده می کند و حیات (معنوی و انسانی) می بخشد.

 و صریحتر از همه اینان در سوره مبارکه حشر آیه 7 فرمود :«وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا » آن چه رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید) و از آنچه نهی کرده است خودداری نمائید.

 در سوره نحل آیه 43 و انبیاء آیه 7 می فرماید:« فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُون » از اهل ذکر (پیامبر و ائمه) سؤال کنید اگر نمی دانید (اگر چیزی نمی دانید از اینها سؤال کنید).

 خلاصه اینکه ظاهر آن آیات شریفه ای که آن برادر به آنان تمسک جسته است این است که بر قافله دلها کسی جز خداوند سیطره ندارد و پیامبر نمی تواند در دل انسانها ایمان ایجاد کند او فقط باید بیان کند و دیگران تکلیف دارند که ایمان بیاورند نه اینکه توقع آن باشد که پیامبر تکلیف آنها را انجام دهد و در دل آنان ایمان را بوجود بیاورد.

برای اطلاعات بیشتر به :

انفال، آیه 1، اعراف، آیه 158، انفال، آیه 20، انفال، آیه 46، نور، آیه 52، احزاب، آیه 36، احزاب، آیه 71، فتح، آیه 9، حدید، آیه 7ـ28، حجرات، آیه 1ـ14ـ15، مجادله، آیه 4ـ5ـ13ـ20، تغابن، آیه 8، جن، آیه 23 ، مراجعه کنید.



[1] سوره مائده آیه 38.

سوال

تفاوت میان اسم قرآن کریم و قرآن مجید چیست و کلا وجه تسمیه آن اسماء چه می باشد؟ آیا اختلاف نگرشی دارند؟

پاسخ

کلمات کریم و مجید از صفات قرآن بشمار می روند که هر کدام به معنای خاص و در موارد خاص در قرآن مورد استفاده قرار گرفته است:

توصیف" قرآن" به" کریم" (با توجه به اینکه" کرم" در مورد خداوند به معنی احسان و انعام، و در مورد انسانها به معنی دارا بودن اخلاق و افعال ستوده، و به طور کلی اشاره به محاسن بزرگ است) نیز اشاره به زیبائیهای ظاهری قرآن از نظر فصاحت و بلاغت الفاظ و جمله‏ها و هم اشاره به محتوای جالب آن است، چرا که از سوی خدایی نازل شده که مبدأ و منشا هر کمال و جمال و خوبی و زیبایی است.آری هم گوینده قرآن کریم است، و هم خود قرآن، و هم آورنده آن، و هم اهداف قرآن کریم است.[1]

توصیف " قرآن " به " مجید " بخاطر این است که: کفار قرآن را از ناحیه خدا نمی‏دانند و حال آنکه چنین نیست، بلکه قرآن کتابی است خواندنی و دارای معانی والا و معارفی زیاد.[2]

کلمه " مجید" از ماده" مجد" به معنی گستردگی شرافت و جلالت است، و این معنی درباره قرآن کاملا صادق می‏باشد، چرا که محتوایش عظیم و گسترده، و معانیش بلند و پرمایه است، هم در زمینه معارف و اعتقادات، و هم اخلاق و مواعظ، و هم احکام و سنن.[3]



[1] . تفسیر نمونه ج 23 ص 267

[2] . المیزان ج 20 ص 422

[3] . تفسیر نمونه   ج 26  ص‏353

 

سوال

باید آیات قرآن را ملاک قرار داد یا روایات و احادیث قدسی زیرا روایات و احادیث و سیره پیامبر در مورد چگونگی کیفیت حظور نوزاد در آخرت اختلافات لا ینحلی وجود دارد حال باید قرآن که کلام خداست را ملاک دانست یا روایات و احادیث و امثال آن

پاسخ

درباره سوال شما باید بگوییم به طور کلی پیرامون این مساله سه نظریه کلی داریم:

1.عده ای قائل بودند تنها کتاب الهی ما را کفایت می کند.(مشهورترین و اولین قائل این مساله عمر بوده است که گفته بود حسبنا کتاب الله)

2.عده ای قائل بودند که تنها می توان از احادیث استفاده نمود چرا که کلام الهی قابل فهم نیست و احتیاج به مفسر دارد و ما باید به مفسران حقیقی که همان معصومین علیهم السلام هستند رجوع کنیم.(این همان مسلک اخباریگری است  که در میان علمای شیعه نیز طرفدارانی داشته است)

3.اما آنجه که مورد قبول غالب علمای شیعه بوده و هست این است که ما باید از هردو منبع استفاده کنیم و برطبق حدیث ثقلین کتاب الله و عترتی دو ثقلی هستند که از یکدیگر جدا نخواهند شد .اما این نکته را باید توجه داشت که ملاک قطعی الصدور ما همان قرآن کریم است و احادیث به عنوان مفسر و مبین آیات الهی قلمداد می شوند از اینرو هرگاه احادیث و روایات ما با صریح قرآن در تضاد بودند از اعتبار ساقط می شوند و علمای علم حدیث هم این نکته را همواره ذکر کرده اند که احادیث باید از نظر سندی و دلالتی با اصول مسلم دینی که مورد تایید قرآن و عقل سلیم  هستند مخالفتی نداشته باشند و در واقع خود معصومین به ما این ملاک را داده اند که صحت و سقم احادیث را با عرضه کردن آن ها به قرآن و عقل سلیم بسنجید.درهمین راستا پیامبر گرامی اسلام می فرمایند : احادیث دروغ زیاد به من نسبت می دهند هرگاه احادیثی از من به شما رسید آن ها را به کتاب خداوند عرضه کنید.(مورد سنجش قرار دهید)[1] یا در حدیثی دیگر می فرمایند: زمانی که از من حدیثی روایت شد آن را بر کتاب خدا عرضه کنید اگر موافق کتاب بود آن را قبول نمایید و اگر موافق نبود آن را رد نمایید.[2]ضمن اینکه شاید ما در مسائل فقهی چندان نیاز به استفاده از عقل نداشته باشیم و عمده منبع استنباط ما کتاب وسنت باشد اما در مسائل اعتقادی عقل هم وارد می شود لذا اگر در مسائل اعتقادی و کلامی حدیثی (چه قدسی و چه غیر قدسی )ویا سیره ای از معصومین (ع) با کتاب خدا و عقل سلیم معارض بود نشانگر نادرست و جعلی بودن آن می باشد .



[1] الإفصاح،ص60

[2] الصوارم المهرقه،ص156

سوال

آیا قضایا و گزاره ای قرآنی [اعم از معارف و احکام] قضایای خارجیه هستند یا قضایای حقیقیه یعنی ناظر به افراد موجود هستند یا ناظر به همه عصرها و نسلها است؟

پاسخ

این یک مبحث منطقی و اصولی است که آیا قضایا و گزاره ای قرآنی [اعم از معارف و احکام] قضایای خارجیه هستند یا قضایای حقیقیه یعنی ناظر به افراد موجود هستند یا ناظر به همه عصرها و نسلها، توضیح این مطلب را در چند نکته می آوریم:

الف: قضایای خارجیه قضایایی هستند که ناظر به افراد موجود هستند و شامل غیر آنها نمی شود مثل این گزاره که:( همه افراد خانه مریض هستند) هر کس در پادگان بود مسموم شد اما قضایای حقیقه قضایایی هستند که حکم آنها شامل تمام افراد طبیعت آن شی می شود و مختص به موجود و معدوم و غائب نیست بلکه فراگیر و شامل است مثل این که می گوییم آتش سوزان است که طبیعت آتش سوزنده می باشد و به مصادیقی که در آینده هم می آیند صدق می کند.

ب: قوانین را که عقلاء عالم وضع می کنند به نحو قضیة حقیقیه است نه قضیه خارجیه چون قرار است که به این قوانین عمل شود و بیشتر این قوانین از مخاطبه خالی هستند ولی شامل حال غائبین و کسانی که بعداً می آیند خواهد شد.

ج: قوانین قرآنی هم برهمین اساس هستند با این خصوصیت که زمینه مشافهه در عصر و نسل های دیگر فراهم نیست در قوانین بشری واضع قانون می تواند در هر عصری مردم را مخاطب قرار دهد و یا دیگران مردم را از طرف واضع قانون مخاطب قرار دهند اما مردم این استعداد را ندارند که در عصرهای مختلف مخاطب خداوند واقع شوند با توجه به این خصوصیت با تأکید بیشتری قضایای قرآنی (احکام و چه غیر احکام) که متوجه عموم مردم است از نوع قضایای حقیقیه است و شامل همه افراد و همه زمانها می شود.

د: قرآن کریم خود را برای مردم یا زمان خاصی معرفی نکرده است بلکه می فرماید: (و اوحی الی هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ ، وحی شده است بر من این قرآن برای این که شما را انذار کرده بترسانم و هر که را این قرآن یا انذار بوی رسد) [1] .

و هم چنین می فرماید:( و ما هو الا ذکر للعالمین ) و هم چنین می فرماید (ان هو الا ذکر للعالمین) نیست قرآن مگر یادآوری برای همه جهانیان) [2] .

و باز می فرماید:( إنها لاحدی الکبر نذیراً للبشر ، به درستی این آیه یکی از بزرگترین آیات می باشد در حالی که ترساننده بشر است) [3] .



[1]   سوره انعام آیه 19.

[2]   سوره قلم آیه 53.

[3]   سوره مدثر آیه 36.

 

 

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: مخلوق بودن قرآن
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 5 / 3 / 1395





نماز اول وقت

حجت الاسلام سید عباس حسینی واعظ می فرمود: 
مشهد رفتم و خدمت 
حاج شیخ حسنعلی نخوکی اصفهانی رسیدم به ایشان عرض کردم برای عاقبت به خیری و روزی چه کاری باید کرد فرمود : نماز اول وقت نماز اول وقت نماز اول وقت.
 


غیبت و بدگویی از دیگران

حجه الاسلام محی الدین حائری شیرازی فرمودند: 
شیخ بهلول، نقل کرد در زمان رضا خان به خاطر آن که مورد غضب شاه بودم و مأموران در تعقیب من بودند، همسر خود را طلاق دادم؛ زیرا اگر او به زوجیت من باقی می ماند ممکن بود مورد تعرض دستگاه قرار بگیرد. 
حتی پس از آن که او را طلاق دادم و عده او تمام شد وسیله ازدواج مجدد را برای او فراهم آوردم تا هیچ ناراحتی و خطری از ناحیه من متوجه او نشود.
مدتی گذشت این زن مرد. 
من در خواب سه نفر زن را دیدم که نزد من آمدند. از آنها پرسیدم شما کیستید؟
یکی از آنها گفت: من عمه پدر تو هستم، و دو نفر دیگر هم از خویشان به شمار می آمدند.
به هر صورت آنان به من گفتند: حضرت زهرا (س) ما را فرستاده است تا این مطلب را به شما برسانیم که وقتی زن شما از دنیا رفت ملائکه عذاب قصد عذاب او را داشتند ولی حضرت زهرا (س) دستور فرموده است فعلا دست از عذاب او بردارید. 
علت عذاب غیبتهایی بود که او از بعضی از مردم کرده بود و دلیل دستور توقف عذاب از سوی حضرت زهرا (س) نیز برای آن است که شاید از غیبت شدگان رضایت خواهی شود و آنان نیز رضایت دهند.

شیخ بهلول گفت: من پس از بیدار شدن از خواب فورا خود را به محل سکونت آن زن رسانیده و به منبر رفتم، بالای منبر به مردم گفتم: 
شخصی از اهل این محل از دنیا رفته و غیبت بعضی از مردم را کرده است از تقصیر او بگذرید و او را عفو کنید تا از عذاب اخروی نجات یابد و به دیگران هم که در جلسه حاضر نیستند بگویید تا از تقصیر او بگذرند.
بعد از مدتی همسر سابقم را خود در خواب دیدم که رو به من کرده و گفت: فلانی راحت شدم  و اضافه کرد که : تو نیز اینجا بیا، چرا در دنیا این محل کثیف مانده ای....

مشکل شدن امور به خاطر ترک نماز

مرحوم آیت الله حق شناس نقل  می کردند: 
موقعی که من در قم ساکن بودم، یکی از جوانهایی که با من رابطه داشت نامه ای به من نوشت که فلانی، مرا برای سربازی طلبیده اند شما دعا بفرمایید تا شاید از آن خلاص شوم.
من هم به حرم حضرت معصومه (س) رفتم و برای نجات او دعا کردم.
شبانگاه خواب دیدم که جوان مذکور به اتاق من آمده و به سینه میزند و حسین، حسین می گوید.
خواب را برای مرحوم آیت الله آقای حجت نقل کردم. 
ایشان چنین تعبیر فرمود: این شخص مضطر است بیشتر درباره او دعا کنید.

من هم اجابت کرده و بیشتر دعا کردم. تا آن که شبی مجددا در عالم خواب به من گفتند ما رفتن به سربازی را از او بر می داریم به شرط آن که او نماز بخواند و هر گاه در نماز کوتاهی کند دوباره او را مبتلا می کنیم.
من پس از بیدار شدن از خواب بسیار تعجب کردم و همانطور که در خواب شرط شده بود دستوری را طی نامه برای او نوشتم.
او نیز در جواب من نوشت : که شما از کجا متلفت شدید که من نماز نمی خوانم؟ 
هیچ کس حتی پدرو مادرم نیز از آن اطلاع نداشتند.

اثر خدمت و احترام به پدر و مادر

آیت الله خزعلی از آیت الله محمدرضا بروجردی نقل کردند که :
پدر آقای مشکور در عالم خواب می بیند به حرم امام حسین علیه السلام مشرف شده است و همه مردمی که آنجا به زیارت مشغول هستند – به جز چند نفر – به صورت حیوانات دیده می شوند. 
در همان حال نیز مشاهده می کند که جوانی به حرم وارد شده و گفت: السلام علیک یا ابا عبدالله 
و از آن حضرت جواب شنید :

و علیک السلام احسنت.


آقای مشکور می گوید: 
که از خواب بیدار شده و به حرم مشرف شدم، منظره حرم را همان طور که درخواب دیده بودم، مشاهده کردم، البته همه به صورت انسان بودند  اما افراد همان افرادی بودند که در خواب آنها را مشاهده نموده بودم. 
چیزی نگذشت که ناگهان دیدم همان جوان نیز آمده و سلام داد ولی من جواب سلام حضرت را نشنیدم.
سراغ جوان رفته و جریان خوابم را به او گفتم.
جواب داد: برای او مهم نیست.
گفتم: چطور این خواب برای شما مهم نیست؟
گفت: من جواب آن حضرت را شنیدم.
گفتم: شما چه کردی؟
جواب داد: 
من هر شب جمعه به زیارت حضرت می آیم و هر بار پدر یا مادرم را به حرم می آورم. 
یکبار پدر و مادرم هر دو با هم گفتند ما را ببر. 
در بین راه پدرم به زمین خورد و از راه رفتن عاجز شد. 
ولی باز ازمن خواست که او را به حرم ببرم. من او را روی دوش خودم قرار داده و به حرم بردم؛ لذا حضرت حواب من را دادند و مرا تحسین کردند

اثر ترک حج

حجة الاسلامسید موسی اصفهانی می گفتند :
دائی من با آیت الله العظمی حکیم مرتبط بود و به درس ایشان می رفت .
ایشان گفت آقای حکیم فرمودند با شخصی دوستی فراوانی داشتم و با هم قرار گذاشته بودیم که هر کدام زودترازدنیا رفتیم به خواب دیگری بیاییم . 
دوست من وفات یافت و حدود یکسال گذشت و به خوابم نیامد .
پس از گذشت یکسال بخوابم آمد گفتم قرار بود زود به خوابم بیایی !
گفت: هنگامی که مردم به من گفتند : مت یهودیا او نصرانیا 
گفتم چرا؟ گفتند چون حج به گردن داری بسیار ناراحت شدم اما در آن حال فاطمه زهرا و ائمه اطهار علیهم السلام را دیدم .
دست به دامن حضرت زهرا سلام الله علیها شدم آن بزرگوار سفارش مرا به حضرت مهدی علیه السلام کرد. آن حضرت حج مرا بگردن گرفت تا در سال آینده بجا آورد و من تا حج را آن حضرت انجام نداد آزاد نشدم.

درخواست جناب حبیب بن مظاهر

حجت الاسلام  قرهی از حجه الاسلام شیخ جواد کربلایی نقل کردند که :
مرحوم میرزا محمد حسن شیرازی در مکاشفه ای حبیب بن مظاهر را دیدند و از ایشان پرسیدند که :
شما می خواهید برای چه به دنیا بر گردید ؟
فرمود برای سه کار:
1- شرکت در مجلس عزای امام حسین 
2- آب بدهم
3- صلوات بفرستم

آثار سوء بی توجهی به نماز و سکونت در محلی که در آن ظلم شده است

حجت الاسلام ابوالقاسم غروی می فرمودند: 
شخصی نزد پدرم آمد و طلب استخاره کرد. 
پدرم گفت: بد است ضرر می کنی. بلکه در هر معامله ای که انجام دهی ضرر خواهی کرد.
آن مرد گفت: آقا چرا اینطور است؟ 
من می توانم کار را بیافرینم. اما در عین حال همیشه متضرر می شوم.

پدرم گفت: می خواهی علت آن را بدانی؟
گفت: آری
فرمود: علت آن دو چیز است: 
یکی به خاطر خانه ای که در آن زندگی میکنی؛ 
دوم به خاطر استخفاف و بی اهمیتی که نسبت به نماز داری. مثلا همین امروز نماز تو قضا شده است. هر گاه احتیاج به غسل داشتی باید قبل از طلوع آفتاب غسل کنی و نمازت را با طهارت بخوانی.

آن مرد گریه کرد و رفت. 
بعد از مدتی نزد پدرم آمد , ولی هنوز خانه خود را تبدیل نکرده بود.
چندی بعد معلوم شد که این خانه از قبل محل زندان دولت بوده و در آنجا ظلم و ستمهای زیادی به مردم شده است. 
در آب انبار آن خانه، سنگهای بزرگی بوده است که با برداشتن سنگها سیاه چالهای زندان ظاهر شد.



اثر برزخی نارضایتی مومن

مرحوم حاج سیدمهدی خرازی از حاج جعفر صابونی نقل کرده اند که :
شبی چهارده صلوات می فرستادم و از خدا می خواستم امر تازه ای را به من نشان دهد.
در عالم خواب حاج میرزا عباس شیشه بر را مشاهده کردم که حیوانی روبروی او نشسته و مزاحم اوست. 
آن حیوان بسیار وحشتناک بود. 
وی اظهار می داشت این حیوان در اثر نارضایتی میرزا حسام پهلوان است.
از خواب بیدار شده شخصی را پیش میرزا حسام فرستادم تا از قضیه مطلع شود. میرزا حسام پس از فهمیدن جریان اظهار داشت بلی درست است، در اثر تهمتی که به من زده است از او ناراضی هستم.

بالاخره من پیش او رفته و او را راضی کردم که از حقی که بر مرحوم میرزا عباس شیشه بر دارد بگذرد. 
بعد حاج میرزا عباس را در عالم خواب دیدم که از شر آن حیوان خلاص شده است.
 

آثار صفات عالیه

آیت الله العظمی  اراکی همه شبها پس از ادای نماز مغرب و عشاء در مدرسه فیضیه به صحن مطهر حضرت معصومه (س) می رفتند و در کنار مرقدی فاتحه می خواندند. 
از ایشان سوال شد این قبر از کیست؟ 
|فرمودند: مرقد حاج سید عبدالمطلب رشتی است، که نه با من خویش بوده نه رفیق فقط یک منقبت برای من نقل کرده است لذا من حق او را محترم می شمارم.
سید عبدالمطلب که شخصی موثق و مورد اعتماد من بود، روزی به منزل مرحوم آیت الله العظمی  سید محمدتقی خوانساری (رحمه الله علیه) آمد و چنین گفت:
وقتی که من برای تحصیل به نجف اشرف مشرف شدم در آنجا شنیدم پیر مردی پینه دوز هر شب جمعه نزدیک غروب از نجف به کربلا طی الارض می کند و در حرم مطهر امام حسین علیه السلام مشغول عبادت می شود و صبح شنبه دوباره با طی الارض به نجف باز می گردد.

به فکر افتادم صحت این مطلب برایم اثبات گردد، لذا از خود او هر چه پرسیدم چیزی دستگیرم نشد. سرانجام یکی از دوستان را به کربلا فرستادم تا غروب پنج شنبه نزدیک کفش داری حرم منتظر رسیدن نامه ای از من باشد و خودم هم در موقع غروب پنج شنبه به دکان و مغازه آن پیرمرد در نجف اشرف رفتم. نامه ای به او دادم و گفتم من کاری فوری دارم خواهش میکنم وقتی به کربلا رسیدید نامه را در اسرع وقت به فلانی که نزدیک کفش داری ایستاده برسانید، پیر مرد پذیرفت و نامه را از من گرفت.

 پس از خدا حافظی از او، او درب مغازه اش را بست و رفت. دوست ما در کربلا در همان محل موعود، نامه را در زمان غروب پنجشنبه دریافت کرد. 
بدین ترتیب بر ما روشن شد که پیرمرد مذکور با طی الارض به کربلا می رود.
در یکی از روزها به نزد پیرمرد رفتم و صحبت از طی الارض کردم ولی باز هم پیر مرد اظهار بی اطلاعی کرد و زیر بار نمی رفت سرانجام کاری که با او کرده بودیم را برایش باز گفتم آن پیرمرد سخت ناراحت شد. 
من به او گفتم:
آیا ممکن است این مقام را به من هم تعلیم کنی؟ 
پیرمرد به قبر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام اشاره کرد و گفت: این آقا جد تو است یا جد من؟ 
گفتم جد من است. 
گفت: هر چه من دارم از این بزرگوار است از من چه می خواهی؟

آیت الله العظمی بهجت می فرمودند :
آقای حاج سید عبدالمطلب، ناقل این داستان عالمی خوب و اهل ریاضت بود، من با او رفت و آمد داشتم. آن پیرمرد پینه دوز را هم دیده بودم و کفشهای خود را برای تعمیر به او می دادم، او عادت داشت در مقابل کار خود قیمتی را معین نکند بلکه هر چه به او می دادند قبول میکرد و سخنی هم نمی گفت و عادت دیگر او این بود که هر شب دوشنبه جمعی از مؤمنین را به منزلش دعوت می کرد و آنان را اطعام می نمود.
 



دستگیری حضرت سیدالشهدا- ع

آیت الله شب زنده دار می فرمودند: 
یکی از دوستان متدین جهرمی به نام حاج مصطفی که شغل قنادی داشت نقل کرد که من در آغاز، کسب و کار خوبی نداشتم؛ ولی همیشه یکی دو نفر را جهت خواندن زیارت عاشورا دعوت می کردم و به صحرا می رفتیم پس از آن، با نان و خرما و ارده از آنها پذیرایی می کردم. 

این کار سالها ادامه داشت و به قدری این برنامه توسعه یافت که در این اواخر هیأتهای مختلف عزا را اطعام مفصل می کردم.
ایشان (حاج مصطفی) گفت: در زمان جنگ بین المللی من پول داشتم ولی قند پیدا نمیشد تا جهت پذیرایی خوانندگان زیارت عاشورا آن را تهیه کنم.
تا اینکه شخصی مقداری قند آورد و به من داد، خیلی خوشحال شدم. 
شب که خوابیده بودم ناگهان دیدم درب منزل را می کوبند از خواب بیدار شدم و نزدیک درب رفتم کلون درب را بیرون آوردم ولی باز نشد. 
شخصی از پشت در گفت آن قند را مصرف نکن. قند دیگری برای تو می رسد. 
بعد درب را که باز کردم هر چه نگاه کردم کسی پیدا نبود!
ایشان (حاج مصطفی) ادامه داد که: چیزی نگذشت که شخص دیگری قند آورد و من آن را مصرف کردم و دست به قند اولی هم نزدم.
این جریان گذشت تا اینکه روزی با کسی که قند اولی را آورده بود برخورد کردم، گفتم: این چه قندی بود که برای من آوردی؟
گفت: حاجی والله خودم دزدی نکرده بودم لکن از کسی طلب داشتم به جای بدهی خود این قند را داد ولی معلوم بود که این قند دزدی است.

آقا حاج مصطفی از دنیا رفت، پسر ایشان نقل می کرد که پدرش را در عالم رویا دیده و حالش هم خوب بوده و از او می پرسد بر شما چه گذشت؟
می گوید:
یک دقیقه ناراحت بودم و بر من سخت گذشت تا آن که آقا آمام حسین علیه السلام با تبسم به دیدنم آمدند و مرا صدا زدند و فرمودند :
حاج مصطفی میدانی چرا یک دقیقه ناراحت بودی؟ 
این نارحتی به خاطر آن بود که در خانه اخلاق خوبی نداشتی.

 


عنایت امام رضا - ع - به آیت الله میلانی

از شخص موثقی نقل کردند که :
خدمت آیت الله العظمی میلانی بودیم .
ایشان فرمودند فلانی به زیارت مشهد آمده است؟ 
گفتم: نه 
چیزی نگذشت دوباره فرمودند فلانی به زیارت آمده است؟ 
گفتم: نه 
چیزی نگذشت برای بار سوم فرمودند و من هم گفتم نه .
اما چیزی نگذشت که دیدم فلانی وارد شد و گفت در خواب حضرت رضا علیه السلام را دیدم که فرمودند آقای میلانی میل دارند شما را ببیند .
آنگاه آیت الله میلانی فرمودند در حرم مطهر دیدم میل دارم شما را ببینم و شرم کردم که از حضرت رضا علیه السلام این مطلب را بخواهم.

 


تازه بودن بدن قطب راوندی

آیت الله العظمی اراکی می فرمود: 
مرحوم آخوند محمد حسن جلالی نقل کرد که: 
استادم مرحوم آقا شیخ محمدحسین فرمود وقتی که صدراعظم (قریب به زمان مشروطیت) صحن مطهر قم را تعمیر می کرد در اثر تعمیر، روزنه ای به قبر قطب راوندی باز شده بود. 
من رفتم و از نزدیک دیدم که دو سر زانوی مرحوم قطب راوندی سالم است.
سر خود را داخل قبر کردم و سر زانوی آن بزرگوار را بوسیدم در حالی که اثری از فرسودگی در آن نبود و هیچ تأثیری هم از بوسیدن من در آن بوجود نیامد...
آیت االله اراکی می فرمودند: من قبلا این داستان را شنیده بودم و این مطلب هم بین مردم قم متواتر بود که جنازه مرحوم قطب راوندی تازه است .
 


قبر مرحوم قطب رواندی 
 صحن حرم مطهر حضرت معصومه - س 
عکس : سایت صالحین


منبع :

روزنه هایی از عالم غیب  
نویسنده :  آیت الله سید محسن خرازی  
 ناشر :  انتشارات  مسجد مقدس جمکران - قم 
تلفن : 7253340
 
چاپ اول  / 1383

موضوعات مرتبط: حکایت ها وحکمت ها
برچسب‌ها: نماز اول وقت
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 4 / 3 / 1395

ايمان و شك

پرسش 32 . گاهى در ايمان به خدا گرفتار شك و ترديد مى شوم و خيلى نگران مى شوم و عذاب وجدان مى گيرم، مرا راهنمايى كنيد چگونه مى توانم به يقين برسم؟

ايمان به خدا

قرآن كريم به تفصيل، درباره «شناخت» و اركان آن؛ (معلوم، علم، عالم) و نيز درباره شرايط، وسايل، ابزار، موانع و حجاب هاى «شناخت» سخن گفته است.[236]

از آنجا كه «ايمان» مبتنى بر معرفت و شناخت است، در قرآن تأكيد فراوانى بر «شناخت خداوند» رفته و موانع شناختى و گرايشى آن بيان شده است؛ براى  مثال در موانع شناختى به حس گرايى[237]، تقليد[238] كوركورانه و تكيه بر گمان[239] اشاره و درباره موانع گرايشى، مواردى چون: هوس هاى لحظه اى،[240] انديشه افراطى درباره آينده مادى[241] و دشمنى با خداوند، پيامبر و دين[242] مطرح شده است.[243]

در قرآن نسبت به آموزه هاى دينى ـ به خصوص مسأله مبدأ و معاد ـ از واژه هايى چون: ريب، ظن، شك، يقين، انكار و شهادت به صورت مثبت و منفى، استفاده شده است. در اينجا بايد به اين نكته ظريف توجّه داشت كه نمى توان به صورت كلى، مردم را بر اين اساس دسته بندى كرد؛ به طورى كه بگوييم: مثلاً واژه «انكار» تنها مربوط به كافران، واژه «شك» فقط مخصوص مشركان يا منافقان و واژه «شهادت» منحصر به مسلمانان است.

به عنوان نمونه: در آيه 81 سوره «غافر» و آيه 69 سوره «مؤمنون»، هر چند واژه انكار به كافران نسبت داده شده است؛ ولى در آيه 10 سوره «ابراهيم» و آيه  54 سوره «سبأ»، كافران به شك و ريب نيز متصف گشته اند. در آيه 59 سوره «غافر» و آيه 45 سوره «توبه»، غيرمؤمنان به داشتن شك و ريب، توصيف شده اند. اين غيرمؤمنان اعم از منافقان، كافران و مشركان است. آيه اول سوره «منافقون» نيز به شهادت و گواهى زبانى آنان اشاره دارد و در همان آيه، به انكار قلبى آنان تصريح شده است.

براى آنكه معلوم شود اين واژه ها به چه معنا بوده و كافران، مشركان، منافقان، مسلمانان و مؤمنان، چه موضعى در برابر معرفت به مبدأ و معاد و آموزه هاى دينى اتخاذ كرده اند؛ بهتر است آيات قرآن را در كنار يكديگر قرار دهيم تا تلقّى صحيح ترى از اين مطلب داشته باشيم. اما به جهت گستردگى مطالب، در اين بخش تنها به تعريف و تبيين آثار «شك»، «ظن» و «يقين» در ارتباط با شناخت و گرايش به خداوند مى پردازيم.

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: شناخت اوصاف الهى
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 4 / 3 / 1395

عدل الهى و زنا زاده

پرسش 28 . در باب عدل الهى گفته مى شود كه زنازاده از نظر آيات و ادله مستند، نمى تواند به رستگارى برسد و به طور كلى زمينه در او به گونه اى است كه به طرف گناه تمايل بيشترى دارد. حال بر اساس عدل خداوندى، چرا يك فرد زنازاده ـ كه خودش در امر زنا هيچ دخالتى نداشته ـ بايد اين گونه باشد؟

نخست بايد دانست در اعمال انسان سه عامل مهم نقش دارد:

1. عوامل وراثتى و ژنتيكى

2. عوامل محيطى.

3. اختيار و انتخاب.

سه امر ياد شده، از عوامل متغير هستند كه هيچ گاه شرايط مساوى را براى افراد انسان ها به وجود نمى آورند و اين تفاوت ها از زيبايى هاى آفرينش و بر اساس «حكمت» خداوند است.

اما «عدالت» خدا بر اين اساس است كه از هر كس با توجه به شرايط محيط و عوامل ژنتيكى و امكاناتى كه در اختيار دارد، بازخواست كند؛ لذا شدت و يا تخفيف عذاب و يا پاداش او نيز با ملاحظه هر سه عامل است.

به طور مثال در روايت آمده كه خداوند، هفتاد خطا را بر جاهل مى آمرزد كه يكى از آنها را بر عالم نمى آمرزد. بنابراين تأثير عوامل غير اختيارى در روحيات و اعمال و كنش هاى انسان ها، امرى مسلّم و ترديد ناپذير است؛ ليكن اين گونه امور هرگز سلب كننده اختيار و آزادى اراده انسانى نيستند و از طرف ديگر نمى توانند فطرت پاك الهى آدمى را - كه اورا به سوى خدا و فضايل و پاكى ها فرا مى خواند - از بين ببرند.

نقش عوامل محيطى يا وراثتى ياد شده آنها، ايجاد زمينه گرايش به سوى بعضى از رذالت ها و منكرات است. بنابراين تفاوت يك انسان حرام زاده يا فردى كه در محيط تربيتى فاسدى تولد و رشد مى يابد، با فرد حلال زاده يا كسى كه در محيط سالم تولد و رشد يافته، آن است كه در وى زمينه گرايش به كژى ها و آلودگى ها بيشتر است؛ ولى اين زمينه هرگز توانايى و اراده اصلاح را از او سلب نمى كند و همين انسان بر حسب فطرت الهى ميل به سوى نيكى ها و ارزش هاى متعالى نيز دارد. بنابراين مى تواند مانند هر كس ديگر به سمت ارزش ها و فضايل حركت كند.

در طول تاريخ نيز بسيارى از انسان هايى كه در محيط سالم رشد كرده اند، به سوى انحرافات گرويده و در مقابل افرادى در محيط هاى فاسد عليه تمايلات نفسانى پست خود قيام كرده و به اصلاح گراييده اند. از طرف ديگر عذاب و پاداش الهى، نسبت به همه انسان ها يكسان نيست؛ چنان كه گفته اند: در قيامت سه كتاب وجود دارد كه به حسب آنها پاداش و جزا صورت خواهد گرفت:

1. پرونده سيئات،

2. پرونده حسنات،

3. پرونده نعمات.

مقصود از نعمت ها صرفاً آب و نان و ... نيست؛ بلكه مهم ترين آنها عوامل تربيتى ـ مانند پيامبران، علما، خانواده خوب، دوستان خوب، شرايط اجتماعى مناسب، قواى ادراكى، شرايط ژنتيك و... ـ مى باشد.

از اينجا روشن مى شود كه مسئوليت هر كس در پيشگاه خداوند، متناسب با نعمت هايى است كه پروردگار به وى ارزانى داشته و عدالت الهى ايجاب مى كند با ملاحظه تمام شرايط و عوامل ارادى و غير ارادى دخيل در افعال انسان، هر فردى را پاداش و جزا بخشد. آنچه در روايات درباره حرام زادگان و ... آمده، همه براى تذكر و يادآورى وجود همين زمينه ها است و از آنها مى توان در امور تربيتى نتايج درخشانى گرفت. بنابراين وجود اين عوامل و تأثير آنها، هيچ تضادى با عدل الهى و پاداش و عذاب اخروى ندارد.

 

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: شناخت اوصاف الهى
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 4 / 3 / 1395

شرور و نقص قابليت ها

پرسش 26 . آيا نواقص موجود در ميزان قابليت ها، حاصل از نظام جبرى است؟ يك قابليت براى يك فرد از ناحيه عواملى غيراختيارى، تا چه حد با عدل خدا سازگار است؟ آيا فردى كه در نظام علّى لايتغير، با عدم قابليت مواجه است، مى تواند اعتراضى براى وى مطرح باشد؟

«عنايت»؛ يعنى، اهتمام فاعل به فعل خويش تا اينكه فعلش، بر وجه خير يا  بهترين وجه خير محقق شود. امّا مفهوم عنايت در انسان، با معناى آن نسبت به خداوند متعال، در هدف و غايت متفاوت است؛ يعنى، عنايت آدمى به افعالش، به جهت نيل به منافعى است كه او فاقد آن است. امّا از آنجا كه خداوند متعال، كامل مطلق و غنى بالذات است، هدفى وراى ذات خويش در اهتمام به افعالش ندارد و به عبارت ديگر، هدف اصلى خداوند متعال در اهتمام به فعل خويش، ذات مقدسش است و از آنجا كه اين ذات در مخلوقاتش تجلى يافته و از طريق آفريدگان حضرت حق، مى توان تا حدّى به ذاتش راه برد. آنها هدف تبعى و ثانوى هستند.

با دقت در آنچه گفته شد عنايت خداوند، بدين معنا است كه او به عنوان فاعل و خالق هستى، براى آنكه فعل و مخلوقش، نشانگر خوبى از ذات اقدسش باشند، اهتمام جدّى كرده تا آفريدگان را به گونه اى بيافريند كه هر چه بيشتر داراى خير و كمال باشند.[214]

آفرينش نظام احسن :

يكى از مهم ترين اقتضائات عنايت خداوند، آفرينش نظام احسن است؛ يعنى، مقتضى عنايت خداوند آن است كه نظامى خلق شود كه موجب تحقق كمالات وجودى بيشتر و بالاترى باشد؛ يعنى، عوالم گوناگون و موجودات آن، به گونه اى آفريده شوند كه هر قدر ممكن است مخلوقات بيشترى از كمالات بهترى بهره مند گردند. اين احسن بودن نظام آفرينش را مى توان از راه هاى ديگر نيز اثبات كرد؛ مثلاً يكى از دلايل آن است كه اگر خداى متعال، جهان را با بهترين  نظام نيافريده باشد، يا بدين جهت است كه علم به بهترين نظام نداشته، يا آن را دوست نمى داشته، يا قدرت بر ايجاد آن نداشته و يا از ايجاد آن بخل ورزيده است. حال آنكه هيچ كدام از اين فرض ها در مورد خداى حكيم فيّاض، صحيح نيست. پس ثابت مى شود كه عالم، داراى بهترين نظام است؛[215] چنان كه قرآن كريم نيز بدان تصريح دارد: «الَّذِى أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ»[216]؛ «همان كسى كه هر چيزى را كه آفريده، نيكو آفريده است» و «صُنْعَ اللّهِ الَّذِى أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ»[217]؛ «صنع خدايى است كه هر چيزى را در كمال استوارى، پديد آورده است».

با توجّه به تحليل عنايت خداوند و خلقت نظام احسن، اين پرسش مطرح مى شود كه وجود شرور و نقايص در عالم، با احسن بودن نظام خلقت سازگار نبوده و چگونه با تحليل مفهوم عنايت خداوند، سازگار است؟ به بيان ديگر، عنايت خداوند، مستلزم خلقت نظام احسن است؛ ولى شرور و نقايص توجيه  كننده نظام احسن نبوده و در نتيجه با مقتضى آن؛ يعنى، عنايت خداوند سازگار نيست! اين تنافى را به صورت هاى زير بايد توجيه كنيم:

يكم. جواب اين را در تحليل عنايت خداوند گفتيم؛ يعنى، اهتمام جدّى خداوند به آفرينش مخلوقاتى كه هر چه بيشتر داراى خير و كمال باشند؛ نه اينكه مطلق خير و كمال باشند (آن تنها بر ذات اقدس الهى اطلاق دارد). در مقتضاى عنايت نيز، بيان كرديم كه نظام احسن؛ يعنى، بهترين نظامى كه ممكن است با مخلوق بودن آن و با خصايص و خصلت هاى ذاتى جهانِ امكان، سازگار باشد؛ نه حسن مطلق (اين امر نيز تنها برازنده خالق هستى است، نه مخلوق آن).

دوم. برگشت تمام شرور، نواقص و بدى هاى عالم، به نيستى است؛ نه به  هستى. بنابراين هستى هاى عالم دو گونه نيست (هستى هاى خوب و هستى هاى بد) كه بعد گفته شود آن كسى كه فاعل هستى است و هستى هاى خوب را آفريد، چرا هستى هاى بد را آفريد.[218]

سوّم. اقتضاى عالم براى اختلاط خير و شر در يكديگر است؛ يعنى، اصول آن دو از يكديگر تفكيك ناپذير است و اگر در اين دنيا حيات هست، موت هم بايد در كنار آن باشد؛ اگر غنا هست، فقر هم بايد در كنار آن باشد؛ اگر قدرت هست، ضعف هم بايد در كنار آن باشد و ... عالمى كه ما در آن به سر مى بريم، عالم ماده، حركت، تغيير، تبدّل، تضاد و تزاحم است. اين خصايص لازمه ذات اين عالم مادى است؛ نه اينكه لازمه ذات هستى باشد؛ زيرا در اين جهان هستى ـ چنان كه در جاى خود اثبات شده است ـ عوالم ديگر نيز هست كه اصلاً قوانين عالم مادى در آن حاكم نيست (مانند عوالم تجرد و تا حدى عالم مثال).[219]

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: شناخت اوصاف الهى
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 3 / 3 / 1395

چرا خرمشهر را "خدا" آزاد کرد؟ 



 
به گزارش مشرق به نقل از تسنیم، سردار احمد حق طلب، رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس سپاه و بسیج در جریان بازدید از بخش‌های مختلف خبرگزاری تسنیم در آستانه سوم خرداد و سالروز فتح خرمشهر از چگونگی آزادسازی خرمشهر توسط رزمندگان اسلام و دلایل سقوط ابتدایی این شهر و روند فتح و پیروزی بر دشمن سخن گفت. سردار حق طلب که از روزهای ابتدایی جنگ تا آخرین روزها در جبهه‌های جبگ حضور داشته از مبارزانی بوده که در جریان مقاومت آبادان، سوسنگرد، خرمشهر و ... با دشمن بعثی مقابله کرده است. 
سردار شهید حسن تهرانی مقدم، سردار شهید حسن شفیع‌زاده از بنیان‌گذاران توپخانه و موشکی سپاه، سردار رمشان شریف، سردار رحیم‌صفوی از دوستان و همرزمان سردار حق‌طلب بودند که بسیاری از آنان با عضویت در گروه جنگ‌های نامنظم دکتر چمران وارد جنگ می‌شوند.
او همچنین در جریان عملیات بیت المقدس نیز حضور داشته و با فضای مقاومت‌های مردمی، نظرات فرماندهان و شرایط و دیدگاه‌های سیاسی مسئولان دفاع در آن روزها آشنایی کامل دارد. مقاومت آن روز مردم را به خوبی با شرایط امروزی مقایسه می‌کند و از روحیه ایستادگی مردم ایران که این روزها برجسته‌تر شده و ابعاد دیگری پیدا کرده است، می‌گوید.

* سردار اگر موافق باشید از چرایی سقوط خرمشهر شروع کنیم. چه عواملی در سقوط این شهر مؤثر بود؟ نظر شما درباره نقش دولت وقت در سقوط آن و بعد فتح دوباره شهر چیست؟
سقوط خرمشهر دلایل بسیاری دارد که به شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آن زمان، یعنی تقریبا شروع جنگ برمی‌گردد. عدم آمادگی کامل نیروهای مسلح که عمدتا ارتش جمهوری اسلامی است یکی از عوامل است.
آن زمان سپاه هم در بعد نظامی‌گری بویژه مرزداری و جنگ، وظیفه‌ای بر عهده نداشت و عمدتا وقت نیروهایش صرف حفاظت داخلی یعنی مبارزه با گروهک‌های ضد انقلاب می‌شد و بعد هم حرکت‌های تجزیه طلبی که در بعضی از شهرهای مرزی مثل کردستان یا مازندارن و در برخی موارد ترکمن صحرا و هم بخشی در سیستان و بلوچستان بود. 
یعنی توان نظامی نیروی سپاه که در آن زمان یک نیروی جوان و کم تجربه است و هنوز مجهز به سلاح و تجهیزات لازم و پیشرفته نشده صرف مبارزه با همین گروهک‌ها و تجزیه‌طلبی‌ها شده بود و وقتی جنگ آغاز شد طبیعتا این نگرانی‌ و درگیری در مرزها و تجزیه طلبی‌ها وجود داشت. 
بخش قابل توجهی از سپاه در آن‌جا درگیر بود و فقط بخش‌هایی از آن به جنوب آمد چون در آن زمان واحدهای سپاه عموماً در شهرها تقسیم شده بود. مثل سپاه هشتم که در خوزستان بود و در آن زمان درگیر دفاع مقدس بود. 
هر روزی که از جنگ گذشت این توان ساماندهی‌تر و تقویت شد و قاعدتا به جایی رسید که توانست خرمشهر را پس بگیرد. اما در مجموع توان نظامی ایران برای دفاع از خرمشهر مناسب نبود.

وضعیت سیاسی هم که خوب نبود. بنی صدر عهده دار مسولیت ریاست جمهوری بود. وی با مسائل آشنایی نداشت و اطلاعات دقیقی در مسائل دفاعی و نظامی نداشت. عمدتا سرنوشت کار را به دست مشاورانی داده بود که نه آدم‌های کاردانی بودند، نه خیلی دلسوز بودند و نه به یک مقاومت مردمی و همه جانبه و ایستادگی در مقابل دشمن اعتقاد داشتند. دشمن با توان بالا از اصل غافلگیری استفاده کرد و وارد خاک ما شد. محور اصلی خوزستان بود.
چند ماه قبل از 31 شهریور 59 و آغاز رسمی جنگ، عراق به طور غیر رسمی جنگ را آغاز کرده بود و در استان‌ها و مناطق میانی یعنی در منطقه ایلام و کرمانشاه، درست در مناطقی که مقابل بغداد در مرز غربی خاک جمهوری اسلامی قرار دارد، در ارتفاعات و نقاط سرکوبی که احتمال می‌داد اگر جنگ شروع شود،
ایران از آنجا بغداد را تهدید می‌کند، ایجاد آشوب کرده بود. فاصله بین بغداد تا مرزهای ایران حدود 130 کیلومتر است و در واقع عراق پیش دستی کرده و این مناطق را اشغال کرده بود و بعد جنگ را رسما آغاز کرد.
خصوصا از جنوب برای تجزیه خوزستان آمد. با توان بالا و غافلگیری تا نزدیکی اهواز پیش روی کرد و طبیعی بود که در چنین شرایطی ما آمادگی مقابله نداشتیم.

بعضی مشاوران تزی را به بنی صدر داده بودند که زمین بدهیم و زمان بگیریم 
بعضی‌ها آن موقع به اصطلاح یک تزی را به بنی صدر داده بودند که ما می توانیم به دشمن زمین بدهیم و زمان از آن‌ها بگیریم. به این معنا و مفهوم که ما الان آمادگی مقابله نداریم و اشکالی ندارد که اجازه بدهیم نیروهای نظامی عراق در خاک ما گسترش پیدا کنند تا ما آمادگی لازم را به دست بیاوریم و بعد نیروها را با یک توان بالا منهدم کنیم.
در تاریخ هم آمده که مثلا اشکانیان هم، در جنگ‌هایشان زمین می‌دادند و زمان می‌گرفتند. یک استدلال تاریخی برای بنی صدر پیدا کرده بودند و با استناد به این استدلال تاریخی ذهن بنی او را مشغول کرده بودند. بنی صدر با نیروهای انقلابی مثل سپاه میانه خوبی نداشت. سپاه و نیروهای مردمی را هم باور نداشت.
شاید این سوال به ذهن برسد که اگر بنی صدر این تز را قبول داشت و به نیروهای مردمی اعتقاد نداشت، در راس جمهوری اسلامی که امام حضور داشتند و با فرمان امام بود که سپاه و نیروهای مردمی وارد صحنه شدند. چرا ایشان نتوانستند کاری بکنند؟ 
یک علت، توان پایین سپاه بود که نتوانسته بود نیروهای خودش را برای دفاع از مرزهای جمهوری اسلامی بسیج کند و دوم اینکه امکانات هم نداشت و زمانی که توانست بخشی از این مشکلات را یعنی حضور همه جانبه نیروهای سپاه در منطقه را رفع کند، هنوز مشکل دوم باقی بود و امکانات لازم را نداشت.










ارتش از بنی صدر دستور داشت سلاح به سپاه ندهد 

نیروهای ارتش که همراه انقلاب بودند، آمادگی همکاری با سپاه را داشتند اما یک دستور صریحی از بنی صدر داشتند به عنوان فرمانده کل قوا که اجازه واگذاری سلاح و تجهیزات را از آن‌ها می‌گرفت. البته به صورت پنهانی بعضی از فرماندهان ارتش تجهیزات و امکاناتی را در اختیار سپاه قرار می‌دادند. 
نیروهای عراقی حدودا از مرز شلمچه وارد شدند، از کارون هم گذشتند و به سمت آبادان آمدند تا جاده آبادان و اهواز را هم گرفتند و در واقع یک حلقه محاصره برای آبادان و خرمشهر آماده کردند. نیروهای ما به تعبیری 35 روز و به تعبیر دیگر 45 روز در خرمشهر مقاومت کردند در حالی که هیچ مسیری برای کمک رسانی به آن‌ها نبود و تجهیزات و امکانات هم همان تجهیزاتی بود که سپاه به صورت انتظامی داشت.
سلاح‌های سبک؛ یعنی اسلحه‌های ژ3 و ام یک قدیمی بدون پشتوانه مهمات و بدون عقبه‌ای که به عنوان آتش توپخانه‌ای، آن‌ها را حمایت بکند یا بتواند از آتش هوایی استفاده کند. در واقع امکاناتی که در رزم از آن استفاده می‌شود را نداشتیم. متاسفانه فریاد فرماندهان سپاه و مردم در خرمشهر هم به جایی نرسید.
این جا باید اشاره کنیم وقتی می‌گوییم سپاه فقط هم سپاه نبوده است نیروهای متعهدی از ارتش، نیروهای دریایی و مردمی هم در خرمشهر کنار نیروهای سپاه و بسیج از شهر دفاع می‌کردند اما چون نقش عزیزان سپاه پررنگ‌تر بود، بیشتر در ذهن متبادر می‌شود.



بنی صدر وعده کمک می‌داد اما امکانات تا روز سقوط خرمشهر فراهم نشد 

نهایتا در طول مدتی که از خرمشهر دفاع می‌کردند، پیغام‌هایی که برای درخواست کمک نیروهای زرهی، توپ و تانک و سلاح‌های پیشرفته فرستاده بودند به جایی نرسید. 
به طور مداوم فرماندهان می‌گفتند که یگان‌های زرهی از فلان شهر مثلا از قزوین یا همدان حرکت کرده و شما تحمل کنید ولی این امکانات تا روز سقوط خرمشهر فراهم نشد. خرمشهر به تصرف نیروهای بعثی درآمد در حالی که عمده نیروهایی که داخل خرمشهر بودند در حال مقاومت به شهادت رسیدند و تعداد محدودی توانستند در آخرین لحظات، آن هم برای جلوگیری از پیشروی عراق به سمت آبادان از طریق پل قدیم خرمشهر به آبادان برسند و زنده بمانند.
خرمشهر تنها با یک پل قدیمی به جزیره آبادان وصل می‌شد. 
آبادان به نوعی یک جزیره است که یک طرف آن اروند و طرف دیگر کارون و طرف دیگر بهمن شیر است تا جایی که اروند و بهمن شیر در شمال غربی خلیج فارس به هم می‌پیوندند. از این رو آبادان نوعاً یک جزیره تلقی می‌شود که خرمشهر با یک پل به این جزیزه وصل می‌شد و اگر از این پل حفاظت نمی‌شد و تخریب نمی‌شد قاعدتا نیروهای عراقی با آن روحیه‌ایی که از تصرف خرمشهر بدست آورده بودند و احساس قدرت و پیروزی می‌کردند، به راحتی از پل عبور می‌کردند و وارد آبادان می‌شدند و آنجا را هم تصرف می‌کردند.










عراق در طول دفاع مقدس نشان داد که هرگز توان عبور از رودخانه را ندارد

نیروهای عراقی در طول سال‌های دفاع مقدس نشان دادند که هرگز توان عبور از رودخانه را ندارند. البته عبور از رودخانه یک کار نظامی بسیار دشوار است. یعنی جزو عملیات‌های دشوار و پیچیده در نیروهای مسلح است. عراقی‌ها با وجود اینکه آبادان، محاصره بود و مرز جنوبی ما با عراق در اروند، سراسر در منطقه فاو و خاک عراق بود، هرگز این قدرت و جرأت را به خود ندادند که بخواهند از رودخانه عبور کنند. بنابراین پل خرمشهر یک موقعیت کاملا استراتژیکی بود.

در تاریخ ثبت شد که عراق با لشکر و تیپ زرهی برای تصرف یک شهر کوچک 45 روز جنگید

خرمشهر بیش از یک ماه و نیم مقاومت کرد و نهایتا به تصرف نیروهای بعثی درآمد. این در تاریخ هم ثبت است که نیرویی با آمادگی بالا و با لشکر و تیپ زرهی و مکانیزه با پشتوانه آتش هوایی بالا، برای تصرف یک شهر کوچک، مثل خرمشهر، 45روز نبرد می‌کند. در حالی که مدافعان شهر تعداد بسیار محدود نیروهایی هستند که شاید نتوان به آن‌ها نیروهای نظامی هم گفت، بلکه شبه نظامی با امکانات محدود بودند. در روزهای ابتدایی که عراق خرمشهر را محاصره کرد، بنی صدر و بعضی از فرماندهان گفتند بر اساس اصل نظامی شهر سقوط کرده است. یعنی شهر محاصره شده را سقوط کرده تلقی می‌کردند و می‌گفتند بهتر این است که نیروها عقب نشینی کنند و جان خود را نجات داده و شهر را تسلیم کنند.


مقاومت نیروها در خرمشهر سرعت پیش روی عراق را به سمت اهواز و دزفول گرفت

شاید از نظر نظامی چنین ملاکی مطرح بود، اما مقاومت نیروها در خرمشهر سرعت پیش روی عراق را به سمت اهواز و دزفول گرفت. یعنی این فداکاری که نیروها در خرمشهر کردند باعث شد ماشین جنگی حزب بعث و صدام 45 روز درگیر این نقطه باشد. هم از لحاظ روحی و روانی ضربه‌ای به نیروی بعث زدند، چون صدام گفته بود من 3 روز دیگر در تهران با خبرنگاران مصاحبه می‌کنم و هدفش این بود که خوزستان را در یک هفته بگیرد. وقتی برای گرفتن یک شهر کوچک مثل خرمشهر که تقریبا محاصره بود و نیم مرز خرمشهر با عراق است، وقتی فضای بیرونی گرفته می‌شود، دیگر ارتباط داخلی نیست. این هم روحیه و هم سرعت پیش روی را گرفت و هم به مردم و مسولان کشور ما نشان داد که می‌توانیم با روش‌هایی که خودمان برای دفاع و مقاومت ابداع می‌کنیم در مقابل متجاوز بایستیم.
به طور خلاصه می‌توان گفت بهم ریختگی اوضاع سیاسی و بنی صدر به عنوان رئیس قوه مجریه، عدم آشنایی و باورش به نیروهای سپاه و مردمی، عدم آمادگی نیروهای مسلح و ارتش جمهوری اسلامی و از طرفی آمادگی و پیش بینی رژیم بعث عراق شاید عوامل عمده‌ای بود که باعث تصرف خرمشهر به دست نیروهای عراقی انجامید.









*امام راحل زمانی که اعلام کردند "حصر آبادان باید شکسته شود" شاهد بودیم که حرکت موثری بین نیروها انجام شد. 
چون هم باعث تجدید روحیه بود و هم نیروهای مردمی و سپاه با تمام قدرت پای کار آمدند تا کار عملیاتی شود. این سخن امام باعث شد تا نیروها حیثیتی‌تر ورود کنند.
به نظر من در مورد خرمشهر هم همین‌طور بود. به نظر شما این سخن صریح امام چقدر روی رزمندگان و تقویت روحیه آنان تأثیر گذاشت؟
آیا به خاطر موقعیت استراتژیکی آبادان و خرمشهر امام این مهم را از رزمندگان خواستند؟

در تمام طول زندگی امام، این رابطه امام و امتی و رابطه نیروهای حزب الهی، بسیج، سپاه و مردم با امام که، رهبر و مرادشان بود و به او اعتقاد کامل داشتند. دیده بودند که اگر امام عمل یا حرفی را می‌زند محقق می‌شود و به آن اعتقاد پیدا کرده بودند. این باعث شده بود که وقتی امام حرفی را می‌زدند یا روی جایی دست می‌گذاشتند این احساس تکلیف در نیروها بود که این کار باید بشود و نباید حرف امام زمین بماند.
امام اسم سه شهر را می‌آورند و تاکید می‌کنند که باید آزاد شود. اولین آن در غائله پاوه است.
اولین باری که امام فرمانی را صادر می‌کند، زمانی بود که پاوه در محاصره ضد انقلاب بود و نیروهای باقی مانده از شهید چمران در بیمارستان در محاصره قرار گرفته بودند
و بررسی دولت وقت و رفت و آمدهایش، نتیجه مثبتی که نداشت هیچ، امتیازات بیشتری هم به ضد انقلاب داده بود. مصوبه‌ها از هئیت دولت در مذاکره دولت موقت با ضد انقلاب‌ها این بود که ضدانقلاب‌ها خواسته بودند که نیروهای سپاه سلاح‌هایشان را تحویل بدهند و از شهر خارج بشوند
و آن‌ها هم موافقت کرده بودند تا شرایط به شرایط عادی برگردد. 
به هر حال امام در آنجا فرمان می‌دهند به نیروها که محاصره آنجا را بشکنند و با فرمان امام این امر محقق می‌شود. با فرمان امام، هم روحیه در نیروهایی که در محاصره بودن ایجاد می‌شود و هم نیروهایی به آن‌ها ملحق می‌شوند و محاصره پاوه را می‌شکنند و آنجا را آزاد می‌کنند. 
بار دیگر درباره سوسنگرد حضرت امام فرمان می‌دهند و یک بار هم در ارتباط با آبادان این فرمان را صادر می‌کنند که حصر آبادان باید شکسته شود. 
از اول جنگ تا 5 مهر 60 نزدیک یکسال شهر آبادان محاصره بود و مردم در این شرایط مقاومت می‌کردند. 
تنها راه ارتباطی از طریق لنج با بندر ماهشهر بود. 
حماسه دفاع از آبادان در مقابل محاصره بعثی‌ها یک حماسه بسیار بزرگ است که متاسفانه چون آبادان در کنار خرمشهر قرار گرفته، توجه مناسبی به این حماسه نشده است.
چون خرمشهر سقوط می‌کند و در عملیاتی به نام بیت المقدس آزاد می‌شود و این شیرینی بسیار زیادی در کام ملت ماست و عملیات بسیار بزرگی است.
در این عملیات ما 10ها هزار اسیر گرفتیم و صدام هم گفته بود اگر شما خرمشهر را پس بگیرید من کلید بصره را به شما می‌دهم.
این کنایه از این بود که هم شما نمی‌توانید و هم این‌که این کار آنقدر بزرگ است که نیازمند توانمندی زیادی است و اگر شما بگیرید به این معنا است که ما شکست خورده‌ایم، پس بیایید بصره را هم بگیرید. موضوع آبادان چون در کنار خرمشهر قرار گرفته، مغفول مانده و به آن بی توجهی شده است.


تا زمان عزل بنی صدر، ما هیچ عملیات موفقیت آمیز و پدافندی علیه رژیم بعث نداشتیم

تا زمانی که بنی صدر فرمانده کل قوا است و نیروهای مسلح در اختیار اوست هیچ عملیات موفقیت آمیز و پدافندی علیه رژیم بعث نداریم. ما از شکست حصر آبادان یا کمی عقب‌تر از آن از عملیات "فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا" که زمانش مرداد ماه و درست روز بعد از عزل بنی صدر که به عنوان فرمانده کل قوا صادر می‌شود، بود؛
در منطقه دارخوین که سردار صفوی فرمانده سابق سپاه مسئول این خط بودند و نیروهایی را تشکیل داده بودند که جلوی پیش روی عراقی‌ها را به سمت اهواز بگیرد، اولین عملیات را انجام می‌دهیم و موفق هم می‌شویم. تا قبل از آن عملیات‌های دیگری هم شده بود، مثل عملیاتی که ارتش جمهوری اسلامی در منطقه آبادان انجام دادند. در منطقه پل نادری، دشت عباس اما همه متاسفانه با شکست همراه بوده و عراقی‌ها با تانک وارد این مناطق شده بودند و نیروهای ارتش مجبور به عقب نشینی بودند. 
در دشت عباس و پل نادری رقمی حدود 40 تا 50 تانک چیفتن که در آن موقع بهترین نوع سلاح حمله زمینی که ساخت انگلستان بود به دست عراقی‌ها می‌افتد.
تا عزل بنی صدر هیچ عملیات موفقیت آمیزی نبود و احتمالا هم نیروهای ارتش برای این عملیات‌ها دلایلی دارند و نمی‌خواهم این نیروها را متهم کنم. 
چون بعدا توانمندی‌های بسیار زیادی از نیروهای ارتش دیدیم. شاید در آن زمان فرماندهی که حاکمیت داشته دلیل شکست‌ها بوده است. بعد از عملیات منطقه دارخوین، عملیات‌های دیگر شروع می‌شود که عملیات تپه‌های مدن و شمال آبادان هم موفق بوده است. بعد عملیات ثامن الائمه(ع) است که آبادان از محاصره خارج می‌شود. فاصله این عملیات‌ها پشت سر هم بوده و جمهوری اسلامی روی، دور عملیاتی قرار می‌گیرد.
یعنی در عملیات‌ها موفق می‌شود و عراق شکست می‌خورد و بلافاصله آماده عملیات بعدی می‌شود. عملیات حصرآبادان انجام می‌شود و بلافاصله بعد از آن طریق القدس، عملیات آزاد سازی بستان را انجام می‌دهیم. عملیات بستان کاملا موفقیت آمیز انجام می‌شود. 
بلافاصله در شب عید ما عملیات فتح المبین را در منطقه بسیار عظیم فتح المبین انجام می‌دهیم. به فاصله یکی دو ماه از عملیات فتح المبین در اردیبهشت ماه عملیات بیت المقدس آغاز می‌شود که در نهایت منتهی به آزادسازی خرمشهر می‌شود.

فرمان امام و عزل بنی صدر، نیروی سپاه با اتکا به نیروهای مردمی‌اش با روحیه ایثار و جهاد و از خود گذشتگی و از طرفی نیروهای ارتش با امکاناتی که دارد از هوانیروز، توپخانه، امکانات و تجهیزاتی که در اختیار دارد و حس برادری سپاه و ارتش که بعد از عزل بنی صدر بوجود آمد ما را در مسیر پیروزی‌های پی در پی قرار داد که نقطه اوج این پیروزی‌ها بازپس گیری خرمشهر بود. این پیروزی در دفاع مقدس و جنگ‌های ایران یک نقطه عطف و بسیار شیرین برای مردم بوده است.





 






*اشاره فرمودید که در آزادسازی خرمشهر نیروهای زیادی از سپاه، مردم و ارتش باهم متحد شدند تا خرمشهر آزاد شود و بعد از آن امام فرمودند که "خرمشهر را خدا آزاد کرد" دکترین سیاسی و الهی امام چه بود که در کنار این هجم امکانات و ایثارگری‌های مردمی و رزمندگان این جمله را عنوان می‌کنند. 
ما برای این فتح کشته و شهید هم زیاد دادیم اما امام پیروزی را از جانب خدا می‌دانند.
درکنار تفسیری عرفانی از این نگاه امام تفسیری از شرایط آن زمان می‌تواند توجیهی عقلانی برای این جمله بیان کند؟ نگاه و تفسیر شما درباره این فرموده امام(ره) چیست؟


ما فرمایشات امام را تفسیر یا تحلیل می‌کنیم. یکی دو سال پیش در جلسه فرماندهان سپاه با مقام معظم رهبری یکی از فرماندهان گزارشی درباره پیشرفت تجهیزات و پدافندی که انجام شده ارائه دادند و عنوان می‌کنند که این برنامه‌ها به مرحله عملیات رسیده است.
حضرت آقا در آنجا اشاره می‌کنند که، پیروزی‌های ملت ایران به علت پیشرفت نظامی نبوده بلکه به علت تعهد و ایمان نیروهای انسانی بوده که موفق شده است. یک مصداقی هم حضرت آقا با بیان خاطره‌ای از سال‌ها دفاع مقدس آوردند که نقل به مضمون آن این چنین است که ما برای یک گلوله آر پی جی هم، در جنگ در مضیقه بودیم و نگران بودیم که شنیدیم شهید چمران مقداری تهیه کرده است. 
گفتیم از کجا آوردید؟
تعریف کردند که از یک هواپیما که از شوروی مقداری امکانات داشتند و احتمالاً برای فلسطین و یاسر عرفات به اردن یا مصر می‌بردند، برداشته شده است. گویا این هواپیما برای سوخت گیری در مهرآباد فرود آمده بود که شهید چمران از این موضوع باخبر می‌شوند و دستور می‌دهند که اجازه پرواز ندارد و مهماتش را خالی کنید.
مقام معظم رهبری فرمودند که شهید چمران گفت من با یاسر عرفات دوستی دارم بعد جواب این‌ها را به او می‌دهم. یعنی کار به جایی رسیده بود که به مصادره مهمات روی آورده بودیم. حضرت آقا در ادامه سخنان خودشان تایید می‌کردند که ما در جنگ که پیروز شدیم به واسطه امکانات پیشرفته نبود، بلکه بخاطر روحیه سلحشوری، وحدت، برادری، شجاعت و خودباوری بود.

ما نمی‌توانیم بگوییم که با دست خالی و شعار الله اکبر رفتیم و جنگیدیم که اگر هم این را بگوییم غلو نیست چون در تاریخ انقلاب هم با دست خالی و شعار الله اکبر پیروز شدیم. اما باید به ابزار هم توجه کرد. یعنی نسل جوان باید بداند که توکل یعنی چی؟ یعنی همان که پیامبر(ص) گفتند با توکل اشتر زانو زدند. یعنی انسان باید به خدا توکل کند و از ابزاری هم که در اختیار دارد استفاده کند. این گونه نبود که در جنگ رزمنده‌ای اگر سلاحی در دست داشت زمین بگذارد و بگوید با توکل به خدا مثلا با مشت به تانک عراقی بزنیم. ما از این ابزارهایی که داشتیم استفاده می‌کردیم ولو ابزار ساده‌ای باشد.
واقعیت این بود که تا پایان جنگ هرگز امکانات ما به برابری با رژیم بعث عراق نرسید. ما در اول جنگ به واسطه امکاناتی که در ایران دپو شده بود از زمان نظام ستم شاهنشاهی قدری جلو بودیم. دپوی این‌ها همه به علت این بود که ایران ژاندارم منطقه شده بود. امکاناتی داشتیم مثل هواپیما اف 14 که پیشرفته‌ترین هواپیمای آن موقع بود. تانک و توپ خانه خیلی خوبی داشتیم. هلی کوپترهای کبری که دو سه کشور بیشتر در دنیا نداشتند از جمله آمریکا و ما.
امکانات خوبی داشتیم که عراق نداشت. جنگ که شروع شد امکانات ما رو به تحلیل رفت تا جایی که یک هواپیما که سقوط می‌کرد جایگزینی نداشت. رفته رفته امکانات ما کمتر می‌شد و به پایان جنگ که رسیدیم امکانات عراق چندبرابر می‌شد. یک تفاوت دیگری بین ما و عراق وجود داشت، ما امکاناتمان محدود به چند کشور غربی بود یعنی آمریکا و بعضا انگلیس، ولی عراق عمدتا تجهیزاتش روسی بود. جنگ که شروع شد ما توسط این کشورها تحریم شدیم و عراق را همه دنیا تجهیز می‌کردند.
ایرباس آمریکایی در اختیار عراق قرار می‌گیرد، ناو آمریکایی در خلیج فارس از عراق حمایت می‌کنند، از طرفی سوپرتانک‌های انگلیسی در اختیار عراقی‌ها قرار می‌گیرد. 
موشک اگزیسوی فرانسه، مین‌های ایتالیایی. شوروی میگ 29 و هلی‌کوپترهای 21 یا موشک‌های اسکات به عراق می‌دهند. یعنی تمام دنیا، عراق را حمایت می‌کنند.


بیش از 30کشور در دنیا تیپ و گردان رزمی به عراق اعزام می‌کردند

بر اساس آمار بیش از حدود 30 کشور نیروی انسانی در اختیار عراق قرار می‌دادند. 
ما در بین اسرا از 30 کشور اسیر داشتیم مثل اردن، مصر، سودان و... حضور این نیروها در عراق به گونه‌ای بوده که این کشورها یگان می‌فرستادند به عراق برای کمک به نیروی انسانی؛ نه اینکه یک فرد سودانی یا اردنی در عراق کار کند و چون در عراق اقامت داشته به جنگ برود؛ نه؛ آن کشورها تیپ و گردان رزمی به عراق اعزام می‌کردند.
یک تیپ از نیروهای نظامی سودان در بمباران ترمینال مسافربری عراق تلف شدند

یکی از سندهای آن این است که زمانی که قرار شد ایران هم مقابله به مثل کند و موشک به عراق بزند -البته به فرمان امام نه در شهرها بلکه در پالایشگاه‌ها و تاسیسات نظامی آن‌ها- یکی از این موشک‌ها به ترمینال جابه‌جایی نیروهای نظامی عراق برخورد می‌کند. این زمانی بوده که یک تیپ از نیروهای مزدور سودان برای مرخصی با یک تیپ دیگر در حال جابجایی بودند که موشک وسط آن‌ها می‌خورد و تلفات زیادی هم می‌دهند.

به ما سیم خاردار هم نمی‌فروختند

ما به لحاظ تجهیزات با عراق برابری نداشتیم و اصلا قابل مقایسه نبود. در آن زمان به ما سیم خاردار هم نمی‌فروختند این از پایین‌ترین امکانات است و می‌گفتند جزو امکانات نظامی محسوب می‌شود در حالی‌که استفاده آن فقط برای مصارف نظامی نیست، حالا فرض کنید برای امکانات دیگر چه برخوردی داشتند. به زحمت می‌توانستیم تجهیزات اندک با قیمت‌های گزاف از گوشه و کنار دنیا برای دفاع تهیه کنیم. امکاناتی هم که ارتش از گذشته داشت روز به روز کمتر می‌شد. در بعضی از عملیات‌ها متکی به غنایمی شده بودیم که از عراق می‌گرفتیم.

اطلاعات ما چشمی بود و اطلاعات عراق ماهواره‌ای

ادوات و خمپاره سپاه را سردار شهید حسن تهرانی مقدم و سردار شهید حسن شفیع زاده در طریق القدس ایجاد کردند و در طریق القدس و فتح المبین و بیت المقدس که از عراق توپ غنیمت می‌گیریم توپخانه سپاه را تشکیل دادند. یعنی توپخانه سپاه با توپ های غنیمتی تشکیل شد. 
به لحاظ نیروی انسانی هم تا پایان جنگ هیچ گاه با عراق برابری نداشتیم. ما نزدیک جنگ 25 تا 30 میلیون جمعیت داریم و عراق 11 میلیون جمعیت دارد.
اما با این وجود از نظر نیروی انسانی در خط مقدم هرگز با عراق برابر نبودیم چون در عراق، در جنگ بودن اجباری بود و هرکس به جنگ نمی‌آمد اعدامش می‌کردند اما در ایران آزاد و داوطلبانه بود. در جنگ معمولا سه رکن اساسی وجود دارد: اطلاعات، نیروی انسانی و فرماندهی و امکانات و تجهیزات که در همه این‌ها به طور محسوس از عراق عقب‌تر بودیم و فاصله بسیار زیادی داشتیم.



فرمانده عراقی می‌گوید در عکس ماهواره‌های آمریکایی از پادگان ایران، عدم تراز دست سرباز ایرانی در رژه را هم می‌توانستیم تشخیص دهیم

اطلاعات ما هم با عراق قابل مقایسه نبود. ما آنچه را با چشم می‌دیدیم برایمان اطلاعات بود اما آن‌ها با ماهواره و ایرباس اطلاعات کسب می‌کردند. در حدی که یکی از فرماندهان عراقی در خاطراتش عنوان کرده که عکس‌هایی که ماهواره‌های آمریکایی از یکی از پادگان‌های ایران آورده بود چنان دقیق بود که، در آن عکس می‌توان دید که کدام سرباز در خط رژه با سربازهای دیگر دستش هم تراز نیست. از نظر اطلاعات اینگونه بود که آن‌ها از پشرفته‌ترین رادارها که هر جنبنده‌ای را نشان می‌داد، استفاده می‌کردند.
ما نه امکانات و نه نیروی انسانی‌مان با عراق قابل مقایسه بود و نه اطلاعاتمان؛

لیبی قطعات حساس 9 موشکی‌ را که به ما داد، موقع پرتاب برداشت/عراق فقط در دزفول 159 موشک زد

مثلا ما توانسته بودیم 9 موشک از لیبی بگیریم و نیروهای ما آموزش آن‌ها را در سوریه دیدند. و چون قزافی با عرب‌ها بهتر بود تا جمهوری اسلامی، زمانی که قرار شد موشک‌ها پرتاب شوند، فرماندهان لیبی قطعات حساس آن‌ها را برداشتند و در سفارتشان پناهنده شدند و بعد به کشورشان بازگشتند یعنی همین همکاری را هم درمیانه راه از ما دریغ کردند.
این درحالی بود که عراق در دزفول 159 موشک زده بود. 
در آخر فرماندهی و تدبیر نظامی باقی می‌ماند که به لحاظ ظاهری در عراق کارشناسان روسی، اسرائیلی و آمریکایی بودند و کمک فکری به عراق می‌دادند. پیشرفته‌ترین خطوط پدافندی را برای آن‌ها ترسیم می‌کردند. 
مثلا در عملیات رمضان یا به تعبیری عدم الفتح که نتوانستیم پیشروی کنیم یا در کربلای4 هم اوضاع به این ترتیب بود چرا که خطوط پدافندی عراق به فرماندهی استکبار دنیا ترسیم شده بود. با جمیع این توجیهات و ارزیابی‌های عقلی و توصیف شرایط علت پیروزی ما چه بوده غیر از این که بگوییم "خرمشهر را خدا آزاد کرده است."

تحلیل دیگر آن است که امام می خواستند مانع غرور کاذب نیروهای رزمنده شوند. چون عراق با آن همه نیرو 45 روز طول کشید تا در مقابل نیروهای اندک در خرمشهر مقاومت کند. بعد از یکسال، در طی سه عملیات از ابتدا تا فتح خرمشهر 23 روز در عملیات بیت‌المقدس خرمشهر آزاد شد. به همین علت ممکن بود این غرور در نیروهای رزمنده ایجاد شود به همین علت امام فرمود خرمشهر را خدا آزاد کرد تا روحیه رزمندگان را تنظیم کند.




 






* گفته شده که قبل از آزادی خرمشهر، خیلی از عراقی‌ها خودشان را تسلیم می‌کردند و به نوعی هراس در میان آنان وجود داشته. با اینکه تعداد و تجهیزات آنان بسیار بالا بوده، این موضوع رزمندگان را شگفت زده کرده که چطور این‌ها دسته دسته تسلیم نیروهای ما می‌شوند.

این موضوع را هم بگذارید با نقل خاطره‌ای برایتان بگویم:

نیروهای زبده گارد ویژه ریاست جمهوری تسلیم شدند

بنده در این عملیات در لشکر 25 کربلا همراه مرتضی قربانی، از فرماندهان سپاه بودم. ما پلیس راه خرمشهر را هم رد کردیم و بچه‌های تخریب هم برای اینکه اگر به میدان مین رسیدیم، بیایند و مین‌ها را خنثی کنند، همراهمان بودند. رفتیم تا به جایی که عراق هنوز مقاومت می‌کرد و درگیری بود، رسیدیم.
از دور خط دفاعی عراق که نیروهای پاتک آن‌ها(یعنی نیروهای زبده‌ای که از گارد ویژه ریاست جمهوری بودند) بودند را دیدیم و بچه‌های ما هم پراکنده بودند.
گرد و غبار وسیعی دیدم که در هوا بلند شده است. به مرتضی قربانی بیسیم زدم و گفتم که ستون تانک عراق به سمت ما در حال حرکت است.
اما مرتضی قربانی گفت که بچه‌ها گزارش داده‌اند که عراقی‌ها در حال تسلیم شدن هستند حتماً چیز دیگری است، جلوتر برو و اطلاعات دقیق‌تری بگیر؛ صد متر که جلوتر رفتم دیدم ستون تانک نیست، ستون چند هزار نفره نیروهایی هستند که تسلیم شده‌اند و این غبار به دلیل هجم حرکت آنان است.
این عین واقعیتی بود که به چشم دیدم. یک ستون با عرض زیاد و طول چند صدمتری همه در حال تسلیم شدن بودند. 
در خرمشهر هم تعداد کسانی که تسلیم شدند به مراتب بیشتر از کشته شده‌ها بود. این نشان دهنده این بود که دیگر جرات مقاومت ندارند. 

تعدادی از آن‌ها هم برای فرار خود را به رودخانه اروند می‌اندازند که بخاطر عمق اروند آنجا غرق شدند.

البته باز هم متذکر می‌شوم که این جز عنایت الهی چیزی نمی‌تواست باشد. خداوند یک ابهتی را در دل نیروهای اسلامی قرار می‌دهد و این رعب را در دل دشمنان آن‌ها می‌اندازد که تسلیم می‌شوند. در کنار عنایات الهی برنامه ریزی و شکل عملیات‌های فرماندهان نیز بسیار تاثیرگذار بود.
 
یادی کنیم از حسن باقری که از طراحان عملیات خرمشهر و دفاع مقدس بوده است. 
در خرمشهر، عراقی‌ها انتظار داشتند که نیروهای ما از روبرو یعنی آبادان با آن‌ها مقابله کنند اما نیروهای ما توانستند آن‌ها را دور بزنند و از پشت غافلگیر کنند.


*یک سخنی حضرت امام داشتند که می فرمودند «جنگ جنگ تا رفع فتنه» اما خیلی از مسولان می گفتند جنگ جنگ تا پیروزی. بعد از فتح خرمشهر خیلی ها سخنرانی کردند که وقتی ما سرزمین‌های اشغال شده‌مان را پس گرفتیم چرا باید دوباره بجنگیم. آیا ما باید بعد خرمشهر هم ادامه می‌دادیم؟

باید گفت که اصلا صورت مسئله غلط است. چون ما بعد از فتح خرمشهر هنوز خیلی از مناطق اشغال شده‌مان در دست دشمن بود. ما هنوز مناطق اشغال شده‌مان را پس نگرفته بودیم، فقط خرمشهر را پس گرفته بودیم. 
خیلی از شهرها مثل سومار، قصرشیرین، مهران، دهلران از شمال غرب در دست عراقی‌ها بود. خرمشهر آزاد می‌شود. هنوز در خوزستان بخشی از خاک ما در دست عراقی‌ها بود. ما بعد از فتح خرمشهر هنوز به مرزهای جمهوری اسلامی نرسیده بودیم.
نقاطی هم در دست عراق بود که بسیار مهم بود. در اول صحبت‌هایم هم گفتم قبل از شروع رسمی جنگ عراق نقاط مهم و استراتژیکی را گرفته بود. عراق می‌دانست اگر این ارتفاعات در دست ایران بماند بغداد در تهدید است. در آن زمان صدام گفته بود عراق بدون خرمشهر، حتی بدون بصره می‌تواند باشد اما بدون بغداد نمی‌تواند. به همین علت آن ارتفاعات را نگه داشت و باز پس‌گیری آن‌ها بسیار دشوار بود.





ما باید خواسته‌مان ساقط کردن رژیم بعث می‌بود تا آن‌ها به دادن مرزهایمان راضی شوند

نکته دیگر در این سوال این بود که برخی‌ها به نقل از عربستان گفته بودند غرامت می‌دهند اما هیچ سند معتبر و پیشنهاد رسمی قابل وثوقی برای این وجود ندارد که بعد از فتح خرمشهر غرامت می‌پردازند. نکته سوم اینکه دین و بینش امام بسیار وسیع بود. چیزهایی را درک می‌کردند که ما درک نمی‌کردیم. اینکه امام عنوان می‌کنند جنگ جنگ تا رفع فتنه در معنای عوامی آن هم این است که ما زمانی می‌توانیم خواسته‌های بحق خود را از دشمن مطالبه کنیم که همیشه دست بالاتری را در اختیار داشته باشیم. ما اگر بگوییم خواسته ما گرفتن مرزهایمان است که اصلا برای این جنگی نیاز نبود. ما باید خواسته‌مان ساقط کردن رژیم بعث باشد تا آن‌ها به این خواسته راضی شوند. غیر از اینکه این شعار یک شعار اسلامی است چون خداوند گفته است باید بجنگیم تا رفع فتنه در برابر دشمنان. 
یک جنبه تاکتیکی هم داشت که ما یک خواسته بزرگتری را اعلام کرده بودیم تا دشمن به کمترش راضی شود. بنابر این در بحث خرمشهر اینکه آن‌ها آمادگی داشتند که غرامت بدهند یا ما خاک خودمان را پس گرفته بودیم یا جنگ تمام بشود و صلح شود، نبود. صدام به دنبال این بود که وقتی در اوج نقطه ضعفش بود در سخت‌ترین شرایط گفت آتش بس؛ همه تحلیلگران عنوان می‌کنند که اگر ما آتش بس را از عراق پذیرفته بودیم، رژیم بعث عراق هنوز بود و هنوز ما در آتش بس بودیم یعنی یک جنگ سی ساله با عراق داشتیم.

*آن‌روزها روحیه مقاومت هم در میان رزمنده‌ها و هم در میان مردم بخصوص مردم شهرهایی که در جنگ بودند وجود داشت. شرایط آن زمان شرایط جنگ بود. از طرفی این روزهاجمهور اسلامی شرایط سخت دیگری مثل محاصره اقتصادی، جنگ فرهنگی و ... را پیش‌رو دارد.
ملت‌های منطقه ایران را پرچم‌دار مقاومت معرفی می‌کنند و این خط ایستادگی به سردمداری ایران را تا حد بسیار زیادی پذیرفته‌اند.آیا این خط مقاومت و عدم سازش با کشورهای زورگو می‌تواند همچنان کارساز باشد؟ برخی می‌گویند دیگر وقت آن رسیده که این گفتمان را کنار بگذاریم و با این دولت‌ها کنار بیاییم و این کنار آمدن سود بیشتری برای ما دارد. نظر شما چیست مذاکره و سازش بیشتر به کار ما می‌آید یا حفظ و ادامه همان روحیه مقاومت؟

نگاه به گذشته نشان داده که ما هر جا مقاومت کردیم، پیروز شدیم

نگاه به گذشته نشان داده که ما هر جا مقاومت کردیم، پیروز شدیم. باید از تجربه‌ها درس آموخت. همه سیاستمدارانی که هرکدام پرچم‌دار یک گفتمان سیاسی در انتخابات پیش رو هستند یک سندی را مطرح کنند که در جایی سازش کردیم و موفق بودیم. یا اگر سازش می‌کردیم، موفق بودیم.
در زمان طاغوت، نزدیکترین افراد به امام راحل اعتقادشان بر این بود که امکان بیرون کردن و حذف شاه نیست. افراد متفکری که بعضی هم شهید شده‌اند با این تفکرات بلند که برای مردم الگو هستند به امام می‌گفتند ما نمی‌توانیم شاه را بیرون کنیم. پس ما مثل انگلستان شاه را بپذیریم و خودمان در کنارش دولت را تشکیل دهیم و خواسته‌های انقلاب را پیاده کنیم.
اما امام محکم ایستادند که نظام ستم شاهی باید از ایران برود و اگر آنجا سازش می‌کردند، دوباره شاه از طریق ارتش قدرت می‌گرفت و با یک کودتا مثل 28مرداد همه چیز تمام می‌شد.





در جنگ جایی نداریم که کوتاه آمده و موفق شده باشیم/قطعنامه را پذیرفتیم اما با قدرت پذیرفتیم

در جنگ هم ما جایی نداریم که کوتاه آمده باشیم و موفق شده باشیم. درست است که ما قطعنامه را پذیرفتیم اما قطعنامه را با قدرت پذیرفتیم. درست است که ما در شرایطی بودیم که امام عنوان می‌کنند من جام زهر را سرکشیدم چون اهدافی که امام ترسیم کرده بودند، اهداف بسیار بلندی بود، این نبود که ما بخواهیم فقط مرزها را پس بگیریم پس چه کسی باید جواب این خسارت‌ها و تلفات را می‌داد؟ از طرفی امام خود را به جهان اسلام متعهد می‌دانست. 
در همان عراق میلیون‌ها مسلمان در چنگال رژیم بعث بودند.

ما در این انقلاب و جنگ هیچ جایی را نمی‌بینیم که سازش کرده باشیم و خواسته‌مان پیش رفته باشد. 
در این مسئله انرژی اتمی در دولت اصلاحات وزرای خارجه انگلیس، فرانسه و آلمان به ایران آمدند و به اصطلاح نماینده جمهوری اسلامی، آقای روحانی که دبیر شورای امنیت بودند به نمایندگی از دولت وقت مذاکره کردند و خیلی از موارد را هم پذیرفتند و دقیقا تعبیر اینکه کوتاه آمدند. ما پذیرفتیم که غنی سازی را متوقف کنیم یا حتی تعطیل کنیم اما آن‌ها چه کردند؟ 
اگر مثلا می‌پذیرفتند که این حق مسلم ماست اما باید تعطیل شود و آن‌ها بیایند نیروگاه برق بوشهر را بسازند، یا راکتور پزشکی برای تهران را تامین می‌کنیم یک حرفی، اما این کار را نکردند. 
ولی ما هر جا ایستادیم پیروز شدیم. 
دنیای امروز دنیای مادی است و مدیریت آن یاد گرفته در پی امتیاز گرفتن باشد نه امتیاز دادن. 
اگر اروپا در اقتصاد پیروز است بخاطر همین مدیریتی است که امتیازاتی گرفته‌اند. آن‌ها مثل ما نیستد که مثل برخی شخصیت‌ها بگویند که کوتاه بیایم. آن‌ها در باطن خودشان خیلی محکم و استوار ایستادند. 
ما هیچ صحنه‌ای را نداشتیم که با کوتاه آمدن و سازش به جایی رسیده باشیم از این پس هم همینطور خواهد بود.

حضرت آقا گفته بودند مرز این کوتاه آمدن را مشخص کنید/چقدر کوتاه بیاییم تا رابطه با آمریکا خوب و تحریم‌ها برداشته شود؟

در دولت اصلاحات عده‌ای خدمت حضرت آقا آمده بودند که ما بهتر است کوتاه بیاییم. زمانی بود که آمریکا تهدید کرده بود و احتمال بروز جنگ زیاد بود و نیروهای مسلح آماده باش بودند. حضرت آقا گفته بودند حد قذف این کوتاه آمدن را مشخص کنید. مرز این کوتاه آمدن را مشخص کنید. 
یعنی بگویید تا کجا باید کوتاه بیاییم. یعنی چقدر کوتاه بیاییم تا رابطه ما با آمریکا خوب شود، تحریم‌ها برداشته شود؟ اما دولت اصلاحات نتوانسته بودند پاسخی به رهبری بدهند.
ارتباط با آمریکا در اختیار هیچ فردی حتی در جایگاه ریاست جمهوری در این نظام نیست/این‌حرف‌ها مصرف انتخاباتی دارد

نزدیک به 25 تا 30 سال است که ترکیه در مقابل اتحادیه اروپا اصولش را زیر پا گذاشته تا به این اتحادیه بپیوندد اما هر بار اتحادیه اروپا از آن‌ها کاری خواسته انجام دهند یا شرطی برایشان قرار داده است تا اجازه دهد در اتحادیه اروپا قرار بگیرد. الان هم که ترکیه از همه اصولش گذشته، گفتند که شما هرگز اجازه ورود به اتحادیه اروپا را ندارید. 
به دستور اتحادیه اروپا حجاب در جایی که امپراتوری عثمانی بوده و نماینده اسلام بوده، برداشته شده و قانون منع حجاب در ترکیه که نیمی از افرادش مسلمان هستند زودتر از فرانسه که مسیحی‌اند، گذاشته شد.

مصر که آمریکا سالانه 3 هزار میلیارد دلار کمک بلاعوض به آن‌ها داشته و تحت سلطه کامل آمریکا بوده و هر آنچه آمریکا می‌خواسته انجام می‌دادند چه چیزی در تمام این سال‌ها داشته؟
حالا انقلاب کردند و بر ضد همه این‌ها بلند شده‌اند. تکنولوژی یا امکانات چه دارند؟ 
یا قدرت سیاسی و نظامی و اقتصادی خاصی دارند؟ 
می‌بینیم مصری که یک عمر دست آمریکا بوده چیزی ندارد که بخواهیم آن را الگوی خود قرار دهیم و مثل آن‌ها یا آمریکا سازش کنیم.
این‌ها شعارهای انتخاباتی است که برخی آقایان این روزها می‌دهند. 
ارتباط با آمریکا و کوتاه آمدن در برابر آمریکا اختیار هیچ فردی حتی در جایگاه ریاست جمهوری در این نظام نیست این در اختیارات مقام معظم رهبری است که پشتوانه ملت مسلمان ایران را دارد.
سردار حق طلب
منبع

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 3 / 3 / 1395

╫**╫ شهرلاله های پرپر ╫**╫
ویژه 
نامه سالروز آزادی سازی خرمشهر 

به نخل های بی سرت فکر می کنم 
که گلوله های ستمگررا تاب آوردند و از پا نیفتادند.


به مردان و زنان دلیرت می اندیشم که دیوار محاصره را 
درهم شکستند و از هر ذره خاکت، خورشیدی برآوردند.

به تو فکر می کنم و حماسه ات را بر دروازه های
استقلال، اشک شوق می ریزم.


ایستادی؛ آنچنان که کوه، توفان های هرزه گرد را. 
خشت خشت جانت، بانگ تکبیر شد و فریادهای سرمست
متجاوزان را تکه تکه بر زمین ریخت.

ایستادی و آموختی مان که بر پنجره های شکسته نیز
آفتاب طلوع می کند. نامت، تا همیشه آذین عزتمان باد!


معصومه داوودآبادی


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 3 / 3 / 1395

به اندازه همت

 

تبيين کرامت انساني در قرآن کريم 
 

شناخت موقعيت انسان در هر ديدگاهي بستگي به نوع مباني و مؤلفه هاي آن ديدگاه درباره انسان دارد تا زمينه قضاوت در خصوص موفقيت و عدم موفقيت آن ديدگاه فرآهم آيد. در انديشه اسلامي، خداوند کمال مطلق علي الاطلاق بوده، همه موجودات از جمله انسان از طريق افاضه الهي به خلعت زيباي وجود و کمال آراسته مي شوند. بنابراين توجه خداوند به موجودات بيانگر موقعيت آنها در مقام خداوندي است و از همين رهگذر اعتقاد به مراتب وجودي عالم امکان تبيين پذير است. 
از آنجا که در انديشه اسلامي خداوند توجهي خاص و متفاوت از ديگر موجودات به انسان دارد بنابراين او از ارجمندي و عظمت فوق العاده اي برخوردار است. بلندي مقام انسان نسبت به ديگر مخلوقات را مي توان در آيات فرآواني از قرآن که بيانگر نگاه انسان شناختي اسلامي است، مشاهده کرد. 

 

خلقت انسان 
 

«الرحمن، علم القرآن، خلق الانسان» (سوره الرحمن/1-3) نخستين کرامت خداوند بر هر انساني نعمت حيات است. انسان موجوديت خويش را از خدا وام گرفته است. شکي نيست که در وجود يا عدم وجود هر آنچه که استعداد وجود و رشد و کمال داشته باشد، وجود آن بهتر از نبود آن است و لطف خداوند نيز بر چنين وجودي تعلق گرفته و او را مي آفريند. انسان نيز موجودي است که استعداد رشد و پيشرفت و طي کردن پله هاي ترقي در او وجود داشت و خداوند نيز از بذل چنين لطفي دريغ نکرده است؛ «ربنا الذي اعطي کل شيء خلقه ثم هدي» (سوره طه/50). پروردگار ما کسي است که هر چيزي را خلقتي که در خور اوست داده سپس آن را هدايت کرده است.

 

 

موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
برچسب‌ها: به اندازه همت
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 3 / 3 / 1395

 انسان در عالم ذرّ: آراء و اقوال دانشمندان قرن 15(1)

چکيده: عالم ذرّ، از مسائلي است که در قرآن و روايات، درباره ي آن سخن رفته است و شناخت آن به فهم معناي توحيد، کمک مي رساند. در اين گفتار، نظرات يازده تن از دانشمندان قرن پانزدهم هجري در اين مورد، نقل و نقد و بررسي شود. از جمله: سيدمحمّدحسين طباطبايي، ميرزا حسنعلي مرواريد، سيدعبدالرسول جهرمي، عبدالله جوادي آملي، محمدتقي مصباح يزدي، ناصر مکارم شيرازي.
کليدواژه: عالم ذرّ/ توحيد/ طباطبايي، سيدمحمدحسين/ مرواريد، حسنعلي / جهرمي، سيدعبدالرسول/ جوادي آملي، عبدالله/ مصباح يزدي، محمّدتقي/ مکارم شيرازي، ناصر.

1. سيد محمد حسين طباطبايي( 1401ه.ق)
 

خلاصه ي بيان ايشان چنين است:
1-1- در تفسير آيه ي ذرّ(1)، بعد از معناي اجمالي آيه، قول مثبتين عالم ذرّ را بيان مي کند، يعني آنان که محتواي روايات را تفسير آيه دانسته اند.علامه ميان رواياتي که به اخراج ذريّه ي حضرت آدم از پشت او دلالت دارند و آيه که اخراج ذريّه از پشت فرزندان آدم را مطرح مي کند، هيچ گونه تخالفي نمي بينند. ايشان عقيده دارند که خداوند بعد از اخراج تمام انسان ها به صورت ذرّ، خود و پيامبرش و ائمه(ع) را به آنها معرفي کرد و از آنها بر اين امور عهد و پيمان گرفت. سپس به پشت حضرت آدم (ع)برگرداند و در اين دنيا همه ي آنها را به تدريج بيرون مي آورد.
آنگاه قول منکران و اشکالات آنها را بر قول مثبتين ذکر مي کند و به آنها پاسخ مي دهد. پس از آن، حاصل فهم مثبتين را به اين صورت بيان مي کند:
اخرج نطفة آدم التي هي مادة البشر، و وزعها بفصل بعض اجزائه من بعض، الي ما لا يحصي من عدد بني آدم بحذاء کل فرد ما هو نصيبه من اجزاء نطفة آدم، و هي ذرات منبثة غير محصورة. ثم جعل الله سبحانه هذه الذرات المنبثه عند ذلک، او کان قد جعلها قبل ذلک کل ذرّه منها انساناً تاماً في انسانيته، هو بعينه الانسان الدنيوي الذي هو جزء المقدم له. فالجزء الذي لزيد هناک هو زيد هذا بعينه، و الذي لعمرو هو عمرو هذا بعينه. فجعلهم ذوي حياة و عقل، و جعل لهم ما يسمعون به و ما يتکلمون به، و ما يضمرون
به معاني فيظهرونها أو يکتمونها. و عند ذلک عرفهم نفسه فخاطبهم فأجابوه، و اعطوه الاقرار بالربوبيه، اما بموافقة ما في ضميرهم لما في لسانهم او بمخالفته ذلک.
ثم إن الله سبحانه ردهم بعد اخذ الميثاق الي مواطنهم من الاصلاب، حتي اجتمعوا في صلب آدم و هي علي حياتها و معرفتها بالربوبيه، و إن نسوا ماوراء ذلک مما شاهدوه عند الاشهاد و اخذ الميثاق، و هم بأعيانهم موجودون في الاصلاب، حتي يؤذن لهم في الخروج الي الدنيا؛ فيخرجون و عندهم ما حصلوه في الخلق الاول من معرفة الربوبية، و هي حکمهم بوجود رب لهم من مشاهدة انفسهم محتاجة الي من يملکهم و يدبر امرهم.(8:ج 9، ص 315).

 

موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 3 / 3 / 1395

انسان در عالم ذرّ: آراء و اقوال دانشمندان قرن 15(2)

 

2. شيخ علي نمازي شاهرودي( 1406ه ق)
 

ايشان هم به مانند استاد خويش( مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني) معتقد به وجود انسان در عالم ذرّ است و در جواب به شبهه ي تناسخ مي نويسد:
اين اشکال مبني بر آن است که بدن هاي ذرّي غير از بدن هاي دنيوي باشند، در حالي که مقتضاي روايات برخلاف اين مبنا است، زيرا بدنهاي دنيوي عين همان بدنهاي ذرّي است. و همين انسان در مرتبه ي ذرّ خلق شده و او را روحي است که دو هزار سال پيش از بدن ها آفريده شده است، و با همين روح در اصلاب و ارحام حرکت کرده، تا اينکه به تقدير الاهي پا به اين دنيا نهاده است و در اين دنيا با تغذيه، رشد و نموّ مي کند و آنچه با تغذيه به او مي افزايد، خارج از حقيقت اوست.( 14:ص 219)

3. سيّد عبدالحسين طيب( 1411ه ق)
 

ايشان، آيه ذرّ را از مشکلات آيات- بلکه از متشابهات- دانسته است . و در مورد
اخبار ذرّ مي نويسد:
ردّ اين ها[ يعني اخبار آيه ذرّ] - بعد از اخذ از کتب معتبره و فوق حد تظافر من حيث السند- بسيار مشکل است. بلي، من حيث الدلالة مي توان گفت از متشابهات اخبار است...
خلاصه ي آنچه به نظر مي رسد، اين است که خداوند تبارک و تعالي، ارواح بندگان را قبل از اجساد آفريد... و اين ارواح در عوالمي سير دارند که يکي در همين عالم، تعلّق به اجساد گرفته و مناط تکليف و ثواب و عقاب در اين عالم است، و يکي به عالم مثال که صور برزخيّه و قالب مثالي صورت بدون ماده... و من جمله از اين عوالم، عالم ذرّ است که خداوند، تمام ذرّيه ي آدم را تا روز قيامت، در صلب حضرت آدم قرار داد، آن هم نه به نحو عرضي؛ تا مورد بعض اشکالات و خلاف ظاهر آيه باشد، بلکه به نحو طولي؛ مثلاً جناب عالي در صلب پدر و او در صلب جدّ و هکذا. پس به يک معنا همه در صلب آدم و به يک معنا هريک در صلب پدر بلاواسطه ي خود. و مي توان همه را ذرّيّه آدم گفت و نسبت مفرد داد... و مي توان هريک را ذريّه ي ديگري گفت و نسبت جمع داد... به اين بيان بسياري از اشکالات که کرده اند حلّ مي شود.
و مطلب ديگر آن که خداوند قادر متعال، پس از اخراج اين ذريّات ارواح را که از مجرّدات بودند، هريک را تعلّق به يکي از اين ذراري داد که اين اوّلين تعلّق ارواح بود و اينها داراي عقل و شعور و ادراک شدند، چنانچه قبل از تعلّق در همان عالم ارواح، داراي عقل و شعور و ادراک بودند. بنابراين قابل خطاب و سؤال و جواب شدند.
و اشکال به اينکه:« اگر چنين بود، بايد اقلاً بعض آنها متذکّر آن عالم باشند، نه به کلّي غافل شوند»، اين هم مرفوع است به نقض به عالم ارواح که جنود مجنّدة بودند و تألف و تناکر داشتند و در اين عالم، احدي خبر از آن عالم ندارد و خداوند به توسط انبياء و اوصياء خبر داده.( 9: ج6، ص 24-26)

موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 2 / 3 / 1395

حديث1- رفاه مردم در عصر امام زمان :

ابوسعيد خدرى از پيامبر اكرم (ص) روايت كرده كه فرمود :

يكون من امتى المهدى ان قصر عمره فسبع سنين و الافثمان و الافتسع يتنعم امتى فى زمانه نعيما لم يتنعموا مثله قطّ البر و الفاجر يرسل السماء عليهم مدراراً و الا تدخر الارض شيئاً من نباتها .  

مهدى از ميان امت من برخاسته شود مدت سلطنت او هفت يا هشت يا نه سال مى باشد ، همه طبقات امت من در زمان ظهور او چنان در رفاه زندگى نمايند كه قبل از وى هيچ بّر و فاجرى بدان نرسيده باشند، آسمان باران رحمت خود را بر آنان مى بارد و زمين از روئيدنيهاى خود چيزى فرو گذار نمى كند.


حديث2- عدل مهدى (عج) : 

ابوسعيد مى گويد پيغمبر فرمود: 

تملاء الارض ظلماً و جوراً فيقوم رجل من عترتى فيملاءها قسطاً و عدلاً يملك سبعاً او تسعاً .

زمين پر از ظلم و ستم گردد، پس مردى از عترت من قيام كند و آن را پر از عدل و داد گرداند و هفت يا نه سال سلطنت نمايد.

حديث3: 

و باز نقل كرده كه پيغمبر(ص) فرموده :

لا تنقضى الساعة حتى يملك الارض رجل من اهل بيتى يملاء الارض  عدلاً كما ملئت جوراً يملك سبع سنين .

قيامت منقضى نخواهد شد تا اين كه مردى از اهل بيت من به سلطنت رسد و او زمين را پر از عدل و داد كند ، چنان كه پر از ظلم شده باشد و مدت سلطنت هفت سال است .

حديث4- مهدى فرزند فاطمه  زهرا (س) :

از امام زين العابدين و آن حضرت از پدرش روايت نموده كه پيامبر اكرم (ص) به فاطمه زهرا (س)  فرموده : 

المهدى من ولدك .

( مهدى از فرزندان تو است ).

حديث5- مهدى برگزيده خداست :

على بن هلال از پدرش روايت نموده كه گفت در مرض پيامبر (ص) ، حضورش شرفياب شدم ، ديدم فاطمه (س) در بالين پدرش نشسته و اشك مى ريزد چون صداى گريه اش بلند شد، پيامبر سر برداشت و فرمود:

فاطمه جان ! چرا گريه مى كنى ؟

عرض كرد: مى ترسم بعد ازشما احترام ما از دست برود ؟

فرمود : عزيزم ، مگر نمى دانى كه خداوند به اعل زمين نگاه كرد و پدرت را از ميان آنان برگزيد، سپس نظر كرد و شوهرت را انتخاب كرد، و به من وحى فرمود كه تو را به او تزويج كنم ؟

دخترم ! ما اهل بيتى هستيم كه خداوند عزوجل هفت فضيلت به ما عطا فرموده كه به هيچ كس قبل و بعد ازما عطا نفرموده است، و آن اين كه :

من خاتم پيامبران نزد خدا و بهترين آنها و محبوبترين بندگان مى باشم و با اين امتيازات پدر تو مى باشم، جانشين من بهترين جانشينان پيغمبران و محبوبترين آنها نزد خداست، و او شوهر تو است شهيد ما بهترين شهداء و محبوبترين آنان نزد خداوند است و او حمزه بن عبدالمطلب عموى پدر و شوهرت مى باشد، جعفربن ابيطالب كه با دو بال در بهشت با فرشتگان پرواز مى كند پسر عموى پدرت و برادر شوهرت از ما است ، در سبط اين امت كه حسن و حسين دو فرزند تو و دو آقاى اهل بهشت مى باشند از ماست، و به خدا قسم كه پدرشان افضل از آنهاست.

يا فاطمة و الذى بعثنى بالحق ان منهما مهدى هذه الامة اذا صارت الدنيا هرجاً و مرجاًًً و تظاهرت الفتن و انقطعت السبل و اغار بعضهم على بعض فلا كبير يرحم صغيراً و لا صغير يوقر كبيراً فيبعث الله عند ذلك منهما من يفتح حصون الضالة و قلوباً غلفاً يوم بالدين فى آخر الزمان كما قمت به فى آخر الزمان و يملاء الارض عدلاً كما ملئت جوراً .

اى فاطمه ! به خداوندى كه مرا به راستى برانگيخته ، مهدى اين امت نيز از ايشان مى باشد، موقعى كه دنيا هرج و مرج شود و آشوبها پديد آيد و راهها مسدود گردد و اموال يكديگر را به غارت برند، نه بزرگتر به كوچكتر رحم كند و نه كوچكتر احترام بزرگتر را نگاه دارد، خداوند كسى را برانگيزد كه قلعه هاى ضلالت و دلهاى قفل زده را بگشايد و اساس دين را در آخر الزمان استوار سازد، چنان كه من در آخر الزمان پايدار گردم و زمين را پراز عدل نمايد چنان كه از ظلم پر شده باشد....

حديث6- مهدى ، حسينى است :

در آن كتاب از حذيفة بن يمان روايت مى كند كه گفت: پيامبر خطبه اى ايراد فرمود و آنچه مى بايد اتفاق بيفتد به ما اطلاع داد سپس فرمود :

 لولم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله عزوجل ذلك اليوم حتى يبعث رجلاً من ولدى اسمه اسمى .

اگر از عمر دنيا جز يك روز بيشتر نمانده باشد. خداوند آن روز را چندان دراز گرداند تا مردى از اولاد من برانگيزد  كه همنام من باشد.

 سلمان برخاست و عرض كرد: اى رسول خدا(ص) از كدام فرزند شما خواهد  بود؟ فرمود : از اين فرزندم ، و دست روى شانه حسين (ع) گذاشت.

حديث7- قريه اى كه مهدى از آنجا قيام مى كند :

به سند خود از عبدالله بن عمر روايت نموده كه گفت :

 يخرج المهدى من قرية يقال لها كرعة

مهدى از قريه اى قيام مى كند كه آن را كرعه مى گويند .

حديث8- ويژگيهاى حضرت :

همچنين حذيفة از پيامبر(ص) نقل كرده كه فرمود :

المهدى رجل من ولدى وجهه كالكوكب الدرى

مهدى از فرزندان من است كه چهره اش چون ستاره تابان است .

حديث9  :

 حذيفه روايت نموده كه پيامبر (ص) فرمود :

المهدى رجل من ولدى لونه لونٌ عربىٌ و جسمه جسمٌ اسرائيلى على خدّه الآيمن خال كانه كوكب درى يملاء الارض عدلاً كما ملئت جوراً يرضى فى خلافته اهل الارض و اهل السماء والطير فى الجوّ.  

مهدى مردى از اولاد من است رنگ بدن او رنگ نژاد عرب و اندامش مانند اندام بنى اسرائيل است،در گونه راست وى خالى است كه چون ستاره تابناكى بدرخشد زمين را پر از عدل كند چنان كه پر از ظلم شده باشد، ساكنان زمين و آسمان و پرندگان هوا در خلافت وى خشنود خواهند بود.

حديث10:

ابو سعيد خدرى مى گويد پيامبر فرمود :

 المهدى منا اجل الجبين اقنى الانف

مهدى ما پيشانيش روشن و وسط بينيش كمى برآمده است



حديث11: 

المهدى منا اهل البيت رجل من امتى اشم الانف يملاء الارض عدلاً كما ملئت جوراً

 مهدى ما اهل بيت مردى از امت من است كه وسط بينيش برآمده و او زمين را پر از عدل كند، چنان كه پر از ظلم باشد.

حديث12:

 ابوامامه باهلى از پيغمبر (ص) روايت كرده كه فرمود:

 بينكم و بين الروم اربع هدن يوم الرابعةعلى يد رجل من آل هرقل يدوم سبع سنين ..

ميان شما و روميان چهار صلح است ، چهارمين آن به دست مردى از نسل هرقل خواهد بود و هفت سال دوام مى يابد مردى از طائفه عبدقيس به نام مستور بن بجلانعرض كرد اى رسول خدا (ص) در آن روز پيشواى مردم كيست ؟

فرمود : المهدى من ولدى ابن اربعين سنة، كان وجهه كوكب درى فى خده الايمن خال اسود عليه عباء تان قطريتان كانه من رجال بنى اسرائيل يستخرج الكنوز يفتح مدائن الشرك .

پيشواى مردم مهدى است كه از فرزندان من مى باشد كه چون ظهور كند به صورت مرد چهل ساله مى نمايد.رخسارش چون ستاره تابان مى درخشد و در سمت راست رخسارش خال سياهى است، دو عباى قطرى پوشيده (و از لحاظ سلامت بنيه ) گوئى ازمردان بنى اسرائيل است، ذخائر زمين را استخراج كند و شهرهاى شرك را بگشايد .

حديث13:

عبدالرحمن بن عوف روايت نموده كه پيغمبر فرمود: 

ليبعثن الله من عترتى رجلاً افرق الثنايا، اجلى الجبهه ، يملاء الارض عدلاً يفيض المال فيضاً

خداوند از عترت من مردى را برانگيزد كه ميان دندانهايش باز ، و رويش روشن باشد، زمين را پر از عدل كند و به مردم اموال فراوان بخشد.

حديث14:

 پيشوا صالح ابوامامه نقل مى كند كه رسول اكرم (ص) براى ما خطبه ايراد كرد و درضمن ، از دجّال نام برد و فرمود :

پس شهر مدينه از پليديها پاك شود چنان كه كوره آهنگرى از كثافات فلزات پاك گردد ، آن روز اعلام خواهند كرد كه امروز روز آزادى است .

زنى به نام ام شريك عرض كرد: اى رسول خدا (ص) عرب كجا خواهند بود؟

فرمود : در آن روز آنها اندكى بيش نيستند ، بيشتر آنان در بيت المقدس مى باشند ، اممهم المهدى ، رجل صالح پيشواى آنها مهدى است كه مردى صالح مى باشد .

حديث15: ظهور هويدا :

ابو سعيد خدرى روايت مى كند كه پيغمبر (ص) فرمود :

يخرج المهدى فى امتى يبعثه الله عياناً للناس يتنعم الامة و تعيش الماشية و تخرج الارض نباتها و يعطى المال صحاحاً .

مهدى ميان امت من قيام خواهد كرد و خداوند او را به طور آشكار براى مردم برانگيزد ، مردم در رفاه ، و چهار پايان در آسايش باشند، و زمين روئيدنيهاى خود را بيرون دهد و او مال را به طور مساوى ميان مردم تقسيم نمايد .

حديث16- ابر بر سر او سايه افكند :

عبدالله بن عمر نقل كرد كه پيغمبر فرمود :

 يخرج المهدى و على رأسه عمامة فيهما مناد ينادى هذا المهدى خليفة الله فاتبعوه .

مهدى در حالى كه قطعه ابرى بر سر او سايه افكنده قيام مى نمايد ، در آن وقت گوينده اى اعلام مى دارد كه اين مهدى خليفة الله است از وى پيروى كنيد.

حديث17: بالاى سرحضرت مهدى (ع) فرشته اى است :

عبدالله بن عمر مى گويد : پيامبر (ص) فرمود:

يخرج المهدى و على رأسه ملك ينادى هذا المهدى فاتبعوه .

مهدى در حالى قيام مى كند كه فرشته اى بالاى سر او قرار دارد و مى گويد : مهدى اين است از وى پيروى نمائيد .

حديث18: مژده پيامبر (ص) به ظهور مهدى (ع) :

ابوسعيد خدرى از پيغمبر (ص) نقل كرده كه فرمود :

ابشركم بالمهدى يبعث فى امتى على اختلاف من الناس زلزال فيملاء الارض عدلاً و قسطاً كما ملئت ظلماً و جوراً يرضى عنه ساكن السماء و ساكن الارض يقسم المال صحاحاً فقال له رجل : و ما صحاحاً ؟ قال : السوية بين الناس .

شما را مژده به ظهور مهدى مى دهم كه به هنگام اختلاف زياد و تزلزل مردم ، قيام كند و زمين را پر از عدل و داد نمايد چنان كه از ظلم و ستم پر شده باشد ساكنان آسمان و زمين از حكومت او راضى خواهند بود و اموال را ميان مردم به طور مساوى قسمت كند.

حديث19: نام آن حضرت :

عبد الله بن عمر از رسول خدا (ص) روايت نموده كه فرمود :

 لا يقوم الساعة حتى يملك رجل من اهل بيتى ، يواطى اسمه اسمى يملاء الارض عدلاً و قسطاً كما ملئت ظلماً و جوراً .

پيش از قيامت مردى از اهل بيت من به سلطنت مى رسد كه همنام من باشد زمين را پر از عدل و داد كند چنان كه پر از ظلم و جور شده باشد.

حديث20- كنيه او :

حذيفه از آن حضرت روايت كرده كه فرمود:

لولم يبق من الدنيا الا يوم واحد لبعث الله فيه رجلا اسمه اسمى و خلقه خلقى يكنّى ابا عبدالله .

اگر از عمر دنيا جز يك روز نمانده باشد، خداوند در آن روز مردى را بر انگيزد كه نامش نام من وخويش چون  خوى من و كنيه اش ابوعبدالله مى باشد .


حديث21:

 همچنين فرمود :

لا يذهب الدنيا حتى يبعث الله رجلاً من اهل بيتى يواطىء اسمه اسمى و اسم ابيه اسم ابى يملاءها قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً.

عمر دنيا به پايان نمى رسد تا اين كه خداوند مردى از اهل بيت من برانگيزد كه نامش نام من و  نام پدرش نام پدر من است . (1) او دنيا را پر از عدل و داد نمايد چنان كه از ظلم و جور پر شده باشد .

حديث22-عدل مهدى (عج):

ابوسعيد خدرى از پيامبر اكرم (ص) روايت كرده كه فرمود:

لتملان الارض ظلما و عدواناً ثم ليخرجن رجل من اهل بيتى حتى يملاءها قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراو ظلماً.

چون روزى فرارسد كه زمين پر از ظلم و ستم شود خداوند مردى از اهل بيت من ظاهر گرداند تا جهان را پر از عدل و داد كند . 

حديث23-اخلاق آن حضرت :

عبدالله بن عمر روايت نموده كه پيغمبر فرمود :

يخرج رجل من اهل بيتى يواطى اسمه اسمى و خلقه خلقى يملاءها قسطاً و عدلاً.

مردى از اهل بيت من خارج مى شود كه نامش مطابق نام من و اخلاقش چون اخلاق من مى باشد، و او جهان را پر از عدل و داد كند.

حديث24- بخشش مهدى (ع) :

ابوسعيد خدرى گفت رسول اكرم (ص) فرمود:

يكون عند انقطاع من الزمان و ظهور من الفتن رجل يقال له: المهدى يكون عطاؤه هنيئاً .

در آخرالزمان و موقعى كه آشوبها پديد آيد، مردى به قدرت مى رسد كه به او مهدى گفته مى شود كه بخشش او گوارا باشد.

حديث25-علم مهدى به سنت پيغمبر (ص):

ابو سعيد خدرى روايت كرده كه پيغمبر فرمود :

يخرج رجل من اهل بيتى و يعمل سنتى و ينزل الله له البركة من السماء وتخرج الارض بركاتها و تملاء به الارض عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً و يعمل على هذه الامة سبع سنين و ينزل بيت المقدس .

مردى از اهل بيت من به سلطنت خواهد رسيد كه به سنت من (آن طور كه بايد) عمل نمايد و خداوند از آسمان براى وى روزى فرستد، و زمين آنچه دارد، بيرون دهد و او زمين را پر از عدل كند چنان كه پراز ظلم و ستم باشد او به بيت المقدس درآيد و هفت سال سلطنت نمايد.

حديث26-آمدن مهدى با پرچمها :

ثوبان از پيامبر (ص) روايت نموده كه فرمود:

اذا رأيتم الرأيات السود قد اقبلت من خراسان فائتوها و لو حبوا على الثلج فيها خليفةالله المهدى . 

چون پرچمهاى سياه ببينيد كه ازسوى خراسان مى آيد به استقبال آن بشتابيد هرچند با رفتن از روى برف باشد زيرا كه همراه آن جماعت مهدى خليفة الله است .

حديث27-آمدن وى از جانب مشرق:

عبدالله عمر گفت : روزى در خدمت پيامبر (ص) بوديم كه عده اى از جوانان بنى هاشم بيامدند، از مشاهده آنها ديدگاه پيامبر پر از اشك شد و رنگ مباركش تغيير كرد، اصحاب عرض كردند: يا رسول الله سيماى مباركتان گرفته است ما نمى توانيم شما را بدين حالت ببينيم فرمود:

انا اهل بيت اختارالله لنا الآخرة على الدنيا و ان اهل بيتى سيلقون بعدى بلاء و تشريداً و تطريداُ حتى يأتى قوم من قبل المشرق و معهم رايات سود فيسألون الحق فلا يعطونه فيقاتلون و ينصرون فيعطون ماسألوا فلا يقبلون حتى يدفعوه الى رجل من اهل بيتى فيملاء ها قسطاً كما ملاءها جوراً فمن ادرك ذلك منكم فليأتهم و لحبواً على الثلج .

ما اهل بيتى هستيم كه خداوند آخرت را براى ما بر دنيا ترجيح داده ، بعد از اين اهل بيت من مصيبتها مى بينند و از وطن آواره مى گردند ، تا آنگاه كه مردمى از جانب مشرق با پرچمهاى سياه به طلب حق قيام كنند، اين حق را به آنها نمى دهند تا جنگ كنند ، و پيروزى يابند و حق را بگيرند و آن را به مردى از اهل بيت من بسپارند كه دنيا را پر از عدل كند چنان كه از ظلم پر شده باشد هر كس ، آن زمان را درك كند به آنها بپيوندد اگر چه به رفتن از روى برف باشد.

حديث28- تجديد عظمت اسلام با ظهور او:

حذيفه روايت نموده كه از پيغمبر (ص) شنيدم مى فرمود :

واى بر اين امت از سلطه اى كه پادشاهان ستمگر بر آنها پيدا مى كنند و آنها را كشته، و مؤمنين را به وحشت مى اندازند، مگر كسى كه فرمان آنها را گردن نهد شخص با ايمان به زبان با آنها مى سازد ولى قلباً از آنان مى گريزد و چون خداوند عزوجل اراده نمايد كه عزت اسلام را تجديد كند ، شوكت هر ستمگر جبارى را درهم بشكند زيرا خداى توانا قادر است امتى را كه در ميان فساد افتاده اند، به ساحل صلاح آورد.

سپس فرمود: اى حذيفه ، لولم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يملك رجل من اهل بيتى تجرى الملاحم على يديه و يظهر الاسلام لا يخلف وعده و هو سريع الحساب.

اگر از عمر دنيا جز يك روز نمانده باشد، خداوند آن روز را چندان دراز گرداند تا مردى از اهل بيت من به سلطنت رسد كه با بى دينان جنگها كند تا اسلام را آشكار سازد.

حديث29- رفاه و آسايش مسلمانان در عصر مهدى (عج):

ابوسعيد خدرى از پيغمبر (ص) روايت نموده كه فرمود:

يتنعم امتى فى زمن المهدى (ع) نعمة لم يتنعموا قبلها قطّ يرسل السماء عليهم مدراراً و لا تدع الارض شيئاً من بناتها الاخرجته .

امت من در زمان مهدى چنان در فراخى معيشت به سر برند كه هيچگاه پيش از آن نديده باشند . آسمان پى در پى بركات خود را براى آنان فرو مى ريزد و زمين آنچه دارد بيرون مى دهد .

حديث30- مهدى يكى از سروران بهشت :

انس بن مالك روايت كرده كه پيغمبر (ص) فرمود:

نحن بنو عبدالمطلب سادات اهل الجنة، انا و  اخى على و عمى حمزه و جعفر و الحسن و الحسين و المهدى .

ما فرزندان عبدالمطلب سروران اهل بهشتيم ، من و برادرم على و عمويم حمزه و جعفر و حسن و حسين و مهدى .


حديث31- سلطنت مهدى (ع):

ابوهريره روايت كرده كه پيغمبر (ص) فرمود:

لولم يبق من الدنيا الا ليلة لملك فيها رجل من اهل بيتى .

اگر از عمر دنيا جز يك شب نماند، در همان شب مردى از اهل بيت من به سلطنت رسد .

حديث32- خلافت مهدى (ع) :

ثوبان از پيامبر اكرم (ص) روايت كرده كه فرمود:

نزد گنج شما سه نفر به قتل رسند كه هر سه پسران خليفه مى باشند و پس از آن ديگر هيچ يك از آنها خليفه نمى شود تا آن كه مردمى با پرچمهاى سياه سررسند و طورى آنها را به قتل رسانند كه هيچ قومى را بدان وضع نكشته باشند.

ثم يجيئى خليفة الله المهدى فاذا سمعتم به فأتوه فيبايعوه فانه خليفة الله المهدى .

سپس خليفه خدا مهدى بيايد ، چون بشنويد كه ظهور نموده به سوى او رو آوريد و با او بيعت كنيد زيرا او مهدى خليفه حقيقى خداوند است .

حديث33- بيعت با حضرت: 

ثوبان از پيامبر (ص) روايت كرده كه فرمود: 

مردمى با پرچمهاى سياه از جانب شرق پديد آيند كه دلهاى آهنين دارند هر كس از آمدن آنها مطلع گشت به سوى آنها رو آورد و با آنان بيعت كند و لو با رفتن از روى برف باشد .

حديث34- پيوند دهنده دلها :

از على (ع) روايت شده كه فرمود: به پيغمبر اكرم (ص) عرض كردم :

 يا رسول الله (ص) أمنا آل محمد المهدى أم من غيرنا ؟

اى رسول خدا مهدى از ما اهل بيت است يا از غير ما؟

  پيامبر فرمود:

لا،  بل منا يختم الله به الدين كما فتح بنا و بنا ينقذون من الفتن كما انقذوا من الشرك و بنا يؤلف الله بين قلوبهم بعد عداوة الفتنة  اخوانا كما ألف بينهم بعد عداوة الشرك اخواناً فى دينهم .   

او از ماست خداوند دين را به وسيله او ختم كند چنان كه توسط ما گشود ، مردم به وسبله ما از آشوبها نجات يابند چنان كه از منجلاب شرك بيرون آمدند، دلهاى آنها را به هم پيوند دهد و بعد از دشمنيها آنها را با هم برادر كند، چنان كه بعد از نجات از شرك ، آنها را با هم برادر دينى كرد.

حديث35- بعد از مهدى زندگى بى فائده است :

عبدالله بن مسعود مى گويد پيامبر اكرم (ص) فرمود :

 لولم يبق من الدنيا الا ليلة لطول الله تلك الليلة حتى يملك رجل من اهل بيتى يواطى اسمه اسمى و اسم ابيه اسم ابى يملاء ها قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماًً و جوراً و يقسم المال بالسوية و يجعل الله الغنى فى قلوب هذه الامة فيملك سبعاً او تسعاً لاخير فى العيش بعد المهدى  .

اگر از عمر دنيا جز يك شب نماند، خداوند آن شب را چندان دراز گرداند تا مردى از اهل بيت من به سلطنت رسد كه نامش نام من و نام پدرش نام پدر من مى باشد . و او زمين را پر از عدل و داد كند چنان كه پر از ظلم و جور شده باشد، اموال را بالسويه ميان مردم تقسيم كند، و خداوند دلهاى امت مرا بى نياز گرداند، هفت سال يا نه سال سلطنت نمايد سپس بعد از مهدى زندگى فائده ندارد.

حديث36- قسطنطنيه به دست مهدى (ع) فتح شود:

ابوهريره از پيغمبر (ص) روايت كرده كه فرمود:

لا تقوم الساعة حتى يملك رجل من اهل بيتى يفتح القسطنطنية و جبل الديلم و لو لم يبق الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يفتحها.

پيش از آنكه قيامت شود و مردى از اهل بيت من به سلطنت رسد و قسططنطنيه و جبال ديلم (2) را فتح كند اگر يك روز از عمر دنيا باقى باشد خداوند آن روز را چندان دراز گرداند تا آنجا را فتح كند.

حديث37- مهدى (ع) پس از پادشاهان ستمگر:

قيس بن جابر از پدرش و او از جدش ، از رسول خدا (ص) روايت نموده كه فرمود:

 سيكون بعدى خلفاء و من بعد الخلفاء امراء و من بعد الامراء ملوك جبابرة ثم يخرج رجل من اهل بيتى يملاء الارض عدلاً كما ملئت جوراً .

بعد ا ز من خلفاء خواهند بود و بعد ازخلفاء امراء و بعد از امراء پادشاهان ستمگر بيايند آنگاه مردى از اهل بيت من خواهد آمد كه زمين را از عدل و داد پركند چنانكه پراز ظلم باشد.

حديث38-عيسى (ع) مأموم مهدى (ع) :

ابوسعيد از پيغمبر (ص) نقل كرده كه فرمود:

منا الذى يصلى عيسى ابن مريم (ع) خلفه .

آن كس كه عيسى بن مريم پشت سر او نماز مى گذارد ، از ما است .

حديث39- مهدى با عيسى بن مريم سخن مى گويد:

جابر بن عبدالله انصارى از آن حضرت روايت نموده كه فرمود:

ينزل عيسى بن مريم (ع) فيقول امير هم المهدى تعال صل بنا فيقول : الا ان بعضكم على بعض امراء تكرمة من الله عزوجل لهذه الامة.  

چون اصحاب مهدى قيام كنند، عيسى بن مريم از آسمان فرود آيد، امير قيام كنندگان به عيسى مى گويد بيا تا با تو نماز بگذاريم عيسى مى گويد: شما خود از جانب خدا برخى بر برخى ديگر امير هستيد و اين لطف خدا نسبت به اين امت است .

حديث40- مهدى (ع) حافظ امنيت :

عبدالله بن عباس از پيغمبر اكرم (ص) روايت كرده كه فرمود:

لن تهلك امة انا فى اولها و عيسى بن مريم فى آخرها و المهدى فى وسطها .(3)

امتى كه من در اول آنها و عيسى بن مريم در آخر آنها و مهدى در وسط آنها باشيم، هرگز هلاك نمى شوند. 

 

        

 

همه اين چهل حديثى كه ابونعيم از ميان انبوه احاديث حضرت مهدى جهت كتاب خود برگزيده ، در ساير كتب حديث اهل تسنن نيز نقل شده است و اين احاديث بعضى از آن احاديثى است كه علماى اهل سنت در كتابهاى خود نوشته اند .

يكى از علماى شيعه كتابى تأليف كرده و نام آن را كشف المخفى فى مناقب المهدى ناميده است. (4) و در اين كتاب 110حديث از طريق رجال عامه روايت كرده كه به خاطر اختصار و رعايت حال از نقل آن نيز خوددارى نموديم ، زيرا برخى از روايات گذشته كه نقل كرديم خواننده را از تفضيل بيشتر بى نياز مى كند و همانها براى اهل انصاف و دارنده عقل سليم كافى بود و در اينجا فقط اسامى كسانى  كه اين يكصدو ده حديث را در كتابهاى خود آورده اند، ذكر مى كنيم تا اهل توفيق با تحقيق ازمضامين آن مستحضر گردند:  

  

مؤلف 

نام كتاب:

احاديث

بخارى

صحيح

 3  حديث 

مسلم

صحيح

11  حديث 

حميدى

جمع بين الصحيحين

2  حديث 

زيد بن معاويه عبدرى 

بين صحاح سته

11  حديث

عبدالعزيز عكبرى

فصال الصحابة

7  حديث 

ثعلبى

تفسير

5  حديث 

ابن قتيبه 

غريب الحديث

6  حديث

ابن شيرويه ديلمى

الفردوس

4  حديث

حافظ ابوالحسن دار قطنى

مسند فاطمه (س)

6  حديث

حافظ ابوالحسن دار قطنى 

مسند علي (ع)

3  حديث

كسائى

المبتداء

2  حديث

حسن بن مسعود فراء

المصابيح

5  حديث

ابوالحسن منارى

الملاحم

36  حديث

حافظ بن مطيق

از كتاب وى

3  حديث

محمد بن اسماعيل فرغانى

الرعاية لا هل الرواية

3  حديث 

حميدى (نامبرده )   

در خبر سطيح

2  حديث

يوسف بن عبدالبر نميرى 

استيعاب

2  حديث

مرحوم سيد بن طاوس مى نويسد : جلد دوم سنن ابن ماجه قزوينى را كه تاريخ كتابت آن سال 300هجرى يعنى زمان مؤلف است، به دست آورديم ، در كتاب نامبرده روايات بسيارى درباره ملاحم (پيشگوئيها ) از جمله هفت حديث در باب ظهور مهدى با سلسله سند نقل كرده است كه وى از فرزندان فاطمه است و زمين را پر از عدل مى كند چنان كه پر از ظلم شده باشد .

همچنين وى مى گويد : كتابى ديگر به نام المقنص على محدث الاعوام لنبأ ملاحم عابر الايام تلخيص ابوالحسن احمد بن جعفر بن محمد منارى به دست آوردم كه در زمان مؤلفش نوشته شده ، در آخر آن نسخه نوشته شده بود: در سنه 330از تأليف آن فراغت حاصل شد، در آن كتاب ، هيجده روايت با سند از پيغمبر درباره قيام و ظهور حتمى مهدى (ع) و اوصاف آن حضرت و اين كه او از اولاد فاطمه زهرا (س) دختر پيغمبر است و زمين را پر از عدل مى كند ، نقل كرده است .

سپس مرحوم سيد ابن طاوس چهل حديثى را كه حافظ ابونعيم اصفهانى در توصيف مهدى موعود جمع آورى نموده، آورده ، آنگاه نتيجه گرفته است كه احاديث راجع به مهدى كه دانشمندان اهل تسنن روايت كرده اند، يكصدو پنجاه و شش حديث است، و آنچه شيعه در اين باره نقل كرده اند بايد در چندين جلد تدوين شود. (5)

آرى در كتابهاى اهل تسنن كه روايات حضرت مهدى آمده است ، به نقل روايات كلى اكتفاء نگرديده بلكه از اوصاف و خصوصيات آن نيز سخن رفته است .

فرقه زيديه جاروديه نيز احاديث بسيارى درباره امام زمان (عج) از پيامبر اكرم (ص) و امام باقر (ع) روايت مى كنند، از علماى بزرگ آنان در كوفه و ابوسعيد عبادبن يعقوب رواجينى عصفرى (متوفى 250هـ ) بود، او كتابى تحت عنوان اخبارالمهدى  نوشت. (6)ذهبى نقل مى كند كه عباد مبلغى رافضى بود، قيام مهدى را در آينده نزديك انتظار مى كشيد، او شمشيرى را با خود حمل مى كرد و مى گفت كه آن را براى جنگ در راه مهدى آماده نگه مى دارد . (7)

ذكر اين نكته جالب است كه او اين عقيده را قبل از غيبت امام دوازدهم در سال 260هجرى داشت زيرا وى در سال 250 درگذشت .    

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: احادیث
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 2 / 3 / 1395

 

پاسخ: امام هادى (عليه السلام) پنچ فرزند داشت (چهار پسر ويک دختر)، به نامهاى امام حسن عسکرى (عليه السلام)، حسين، محمد، جعفر وعليه، در ميان اين فرزندان امام، جعفر، انسانى بدکردار ودروغگو بود. به طورى که لقب (کذاب) را گرفت. وى که برادر امام حسن (عليه السلام) وعموى امام زمان (عجل الله فرجه) بود، ادعاى امامت داشت وپس از درگذشت امام هادى (عليه السلام) مى گفت: امام مسلمين من هستم نه برادرم؛ حتى پس از امام هادى (عليه السلام) نزد خليفه وقت رفت وگفت: بيست هزار اشرفى براى تو مى فرستم واز شما خواهش مى کنم که فرمان دهى تا بر مسند امامت بنشينم، واين مقام را از برادرم سلب کنى!
واز آنجايى که امام عسکرى (عليه السلام) فرموده بود: (امام بعد از من کسى است که بر جنازه ام نماز بخواند). بعد از درگذشت آن حضرت، جعفر کذاب خواست بر پيکر برادر نماز بخواند، ناگهان پرده سفيدى که در حجره آويزان بود بلند شد، وکودکى نورانى پيدا شد، رداى جعفر را گرفت وفرمود: اى عمو! برو کنار، من سزاوارترم که بر جنازه پدرم نماز بخوانم. جعفر مانند نقش بر ديوار هيچ نتوانست بگويد وکنار رفت.
ابو الاديان گويد: چون حضرت عسکرى (عليه السلام) وفات کرد، کودکى بيرون آمد وبر جنازه وى نماز گذاشت، واو را به خاک سپردند، ما نشسته بوديم که عده اى از قم آمدند واحوال حضرت را پرسيدند، گفته شد: از دنيا رفت. پرسيدند: جانشين او کيست وبه چه کسى بايد تسليت بگوييم؟ مردم به جعفر کذاب اشاره کردند، آمدند سلام کردند وپس از تسليت، مقام امامت او را تبريک گفتند واظهار نمودند که نامه ها واموالى با خود داريم، بگو نامه ها از کيست واموال چقدر است؟ جعفر برخاست وبا عصبانيت گفت: توقع داريد علم غيب داشته باشم؟! در اين هنگام خادمى بيرون آمد وگفت: نامه هايى از فلان وفلان، وهميانى محتوى يک هزار دينار که ده دينارش قلب است، همراه شماست، پس نامه واموال را به وى دادند وگفتند: آن کسى که اين پيغام را به وسيله تو فرستاده امام است).(18)
جعفر کذاب در سه زمينه، فعاليت انحرافى داشت وبا امام مهدى (عليه السلام) در تضاد بود:
1- ادعاى امامت پس از برادرش امام حسن عسكرى (عليه السلام).
2- انکار وارث شرعى براى امام عسکرى (عليه السلام) واين ادعا که او وارث امامت است.
3- وقتى امام مهدى به او اعتراض کرد مأمون دولتى را از احتمال وجود او آگاه ساخت ودولت را وادار کرد تا براى تعقيب وبازرسى گسترده خانه او عمل کنند.

 
 - پاورقي -

(18) کمال الدين وتمام النعمه، شيخ صدوق، ص 475.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 2 / 3 / 1395

&&&& احادیث تصویری ویژه حضرت مهدی (عج) &&&&

پاسخ: معجزات وکرامات بسيارى از آن امام عزيز صادر شده است که ذکر آنها نياز به يک کتاب جداگانه دارد، ولى در اينجا به چند نمونه آنها اشاره مى کنيم:
1- مردى از اهالى عراق، مالى را براى امام زمان (عجل الله فرجه) فرستاد، حضرت مال را برگرداند وپيغام داد که حق پسرعموهايت را که چهارصد درهم است، از آن خارج کن. مزرعه اى در دست او بود که پسر عموهايش در آن مزرعه شريک بودند، ولى حق آنها را نمى پرداخت. چون حساب کرد، ديد که طلب آنها همان چهارصد درهم مى شود. پس از پرداختن آن، باقيمانده را نزد حضرت فرستاد وقبول شد).(14)
2- ابن شاذان مى گويد: چهار صد وهشتاد درهم سهم امام نزد من جمع شده بود، من نخواستم از پانصد درهم کمتر باشد، لذا بيست درهم از مال خودم برداشته، به آن اضافه نموده وبراى اسدى (وکيل حضرت) فرستادم، اما ننوشتم که مقدراى از اينها هم از من است. جواب آمد: پانصد درهمى که بيست درهم آن از خودت بود رسيد.(15)
3- يکى از معجزات آن حضرت که در سالهاى اخير اتفاق افتاده، معجزه اى است که براى همسر آقاى (متقى همدانى) رخ داده است، وى مى گويد:

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 2 / 3 / 1395

پاسخ: همان طورى که در روايات اسلامى آمده است، امام مهدى (عجل الله فرجه) پس از شهادت پدر بزرگوارش، حضرت امام حسن عسکرى (عليه السلام)، بلا فاصله به پيشوايى وامامت مسلمانان رسيد، يعنى هنوز پنج سال از عمر شريفش سپرى نشده بود، که امام مسلمين شده وآنچه از مايه هاى روحى وفکرى که براى امامت لازم بود، فراهم داشت.
زيرا امامى که در سنين کودکى به پيشوايى روحى وفکرى مردم مسلمان رسيده ومسلمين حتى در کشاکش آن همه موج ويرانگر، باز خويشتن خويش را به دوستى وپيروى از او گماشته اند، مسلما بايد از دانش وآگاهى وگستردگى ديد، دانا بودن در فقه وتفسير وعقايد، بهره اى چشمگير وزيادى داشته باشد. چون در غير اين صورت، نمى تواند مردم را به پيروى از خويش ترغيب کند.
بارى، امامان ما در موقعيتهايى بودند که پيروانشان از کوچک وبزرگ مى توانستند با ايشان بجوشند وبه آسانى، از بازتابهاى وجودشان بهره گيرند؛ حال آيا امکان دارد که کودکى، مردم را به قبول امامتش بخواند، واين دعوت را مدام در برابر چشم وگوش همگان انجام بدهد، ومردم پنهان وآشکار به وى بگروند، وحتى در راه گرايش خويش، از بذل جان ومال هم نهراسند، اما از چگونگى حال وروز امام آگاهى نداشته باشند، ومسئله (امامت وپيشوايى در کودکى) مردم را به جستجو پيرامون کشف حقيقت وارزيابى امام کودک وپرس وجو درباره او را ندارد؟ وآيا ممکن است که سالها بر موضع گيرى پيشوايانه امام ورابطه هميشگى او با مردم بگذرد، اما باز هم پرده از چهره حقيقت کنار نرود وچگونگى انديشه ودانش امام - چه کودک وچه بزرگ - آشکار وروشن نگردد؟!
به فرض محال که مردم نتوانستند واقعيت امر را دريابند، خلافت ونيروى حاکم که آن همه دشمنى علنى با آن حضرت داشت، چرا برنخاست، وپرده از رخساره حقيقت نينداخت؟ آيا برايش امکان نداشت؟ وآيا اگر امام کودک هم مثل همه کودکان بود واز سطح تفکر وانديشه اى بزرگ برخوردار نبود، بهترين دستاويز براى بيان بى لياقتى ها وبى ارزشى هاى امام به دست خلفاى غاصب وظالم نمى افتاد تا به پيروان امامان عرضه کنند، وآن ستارگان درخشان را بکوبند؟ زيرا اگر اثبات بى لياقتى يک انسان چهل پنجاه ساله که سرمايه هاى فروان علمى وتجربى زمانش را داراست، به مردم عادى، مشکل باشد، اثبات عدم لياقت يک کودک، در رهبرى مردم مسلمان کار مشکلى نخواهد بود.
اگر امام خرسال، از دانش وسطح تفکر عالى برخوردار نبود، خلفاى معاصرش خيلى راحت مى توانستند جنجال به پا کنند ومردم را از دورادور او پراکنده نمايند، اما سکوت آنها وتاريخ گواه وشاهد است که امامت در سنين کم، پديده اى واقعى در زندگانى امامان معصوم عليهم السلام بوده است، وخلفا نيز حقيقى بودن امامت اين بزرگواران را، در مقام عمل وفکر، دريافته بودند ومى ديدند که چنانچه خردسالى امام را هم بهانه کنند، باز پيروز نخواهند شد. زيرا حتى يک مورد هم نشان نمى دهد که با وجود خردسال بودن، با پرسش ويا مشکل رو به رو شوند ودر پاسخ آن به تنگنا افتاده باشند.
خلاصه، پيشوايى در سنين کودکى، پديده اى است که دو تن از نياکان او نيز يعنى امام جواد وامام هادى عليهم السلام، در سن هفت وهشت سالگى به آن رسيده اند. اما پديده امامت در کودکى، در زمان حضرت مهدى (عجل الله فرجه) به اوج خود رسيد.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 2 / 3 / 1395

پاسخ: با استفاده از روايات اسلامى، قطعى ومسلم است که امام زمان (عجل الله فرجه) از فرزندان امام حسين (عليه السلام) است. چنانکه حذيفه، از پيغمبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت مى کند که فرمود: (اگر از دنيا بيش از يک روز باقى نمانده باشد، خدا آن روز را طولانى گرداند تا مردى از اولاد مرا، که همنام من است برانگيزد، سلمان عرض کرد: يا رسول الله! از کدام فرزندانت به وجود مى آيد؟ پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) دست مبارکش را بر حسين زده فرمود: از اين.(8)
ونيز ابو وائل گويد: حضرت على (عليه السلام) به فرزندش حسين (عليه السلام) نگاه کرد وفرمود: اين پسرم آقا وسيد است چنانکه خدا او را آقا وسيد ناميده! واز پشت او مردى همنام پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وشبيه آن حضرت در خلقت واخلاق بيرون آيد که در وقت غفلت مردم، وضايع شدن حق وظهور ظلم وستم، خروج کند. به خدا سوگند، اگر خروج نکند (وشمشير به دست نگيرد) گردنش را مى زنند. از خروجش ساکنان آسمان خشنود شوند وزمين را از عدل وداد پر کند چنانکه از ظلم وستم پر شده باشد).(9)
روايات اندکى نيز وجود دارد که امام زمان (عجل الله فرجه) از فرزندان امام حسن مجتبى معرفى نموده اند. مثلا در همين روايت امير المؤمنين (عليه السلام) جاى حسين، حسن آورده شده است. اما بعيد نيست که احاديث حاکى از اينکه مهدى از اولاد امام حسن (عليه السلام) است، ساختگى باشد. زيرا عوامل جعل آن به همان عوامل سياسى شباهت دارد که بنى عباس را به جعل احاديثى مبنى بر اينکه مهدى از اولاد عباس است وادار ساخته است.
يکى از عوامل اين است که فرزندان امام حسن (عليه السلام)، به منظور تشکيل حکومت به استفاده از آن متوسل شدند. واما اينکه به چه دليل حضرت مهدى (عجل الله فرجه) از فرزندان امام حسين (عليه السلام) است نه امام حسن (عليه السلام)، واصولا چرا از فرزندان امام مجتبى (عليه السلام) کسى به امامت نرسيد؟ در روايات نکات ودلايلى به چشم مى خورد که بدان اشاره مى شود. ضمن اينکه بايد توجه داشت که اين مسئله از مصالح الهى است. چنانکه امام رضا (عليه السلام) در پاسخ به اين پرسش که: چرا امامت در فرزندان حسين قرار گرفت نه در فرزندان حسن فرمود: (زيرا خداوند خواسته است که از فرزندان حسين (عليه السلام) باشد واز فرزندان حسن (عليه السلام) نباشد وخداوند هيچ گاه از آنچه انجام مى دهد مورد سؤال قرار نمى گيرد).(10)
در روايت ديگرى امام صادق (عليه السلام) به وضع موسى وهارون عليهما السلام اشاره کرده وعلت اين مسئله را بدانها تشبيه نموده است. چنانکه هشام بن سالم از آن حضرت سؤال کرد: امام حسن (عليه السلام) افضل است، يا امام حسين (عليه السلام)؟ امام صادق (عليه السلام) فرمود: حسن، عرض کرد: پس چرا امامت بعد از حسين در فرزندان او است، نه فرزندان حسن (عليه السلام)؟ فرمود: خداوند متعال دوست داشت که سنت موسى وهارون را در رابطه با حسن وحسين عليهما السلام نيز قرار دهد. آيا نمى بينى که موسى وهارون هر دو پيامبر بودند، همان طورى که حسنين (عليهما السلام) هر دو امام هستند؟ وخداوند عز وجل، نبوت را در فرزندان هارون قرار داد نه در فرزندان موسى، اگر چه موسى از هارون برتر بود..)..(11) واين روايت نيز بر مصلحت وحکمت الهى دلالت دارد.
نا گفته پيداست که هيچ يک از امامان معصوم عليهم السلام، بر ديگران فضيلت وبرترى معنوى ندارد، هر چند براى امير المؤمنين (عليه السلام) در برخى از روايات، نوعى برترى مشاهده مى شود؛ ولذا مراد از برترى امام حسن از امام حسين (عليه السلام)، نمى تواند برترى معنوى باشد.
وهمچنين از روايتى که پيرامون دلالت سيد الشهداء وارده شده، يک نحوه ارتباط بين شهادت امام حسين (عليه السلام) وقرار دادن امامت در فرزندان آن حضرت ديده مى شود. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:
(جبرئيل بر رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) نازل شده عرض کرد: اى محمد! خداوند تو را مژرده مى دهد به مولودى که از فاطمه (سلام الله عليها) متولد شد، واو را امت بعد از تو به قتل مى رسانند، پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: اى جبرئيل سلام مرا به آفريدگارم برسان وعرض کن مرا نيازى بر چنين فرزندى نيست.
جبرئيل به آسمان عروج نموده، ديگر بار هبوط کرد وهمين را گفت، وباز همان جواب را شنيد، ديگر باره فرود آمد، عرض کرد: پروردگارت به تو سلام مى رساند وتو را مژده مى دهد که خدا در ذريه اين پسر امامت وولايت ووصايت را قرار مى دهد. پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: راضى شدم.
پس از آن نزد فاطمه (سلام الله عليها) فرستاد، به او خبر داد که خداوند مرا مژده مى دهد به مولودى که خدا به تو عطا مى فرمايد وامت من بعد از من او را به قتل مى رسانند. فاطمه خدمت پدرش فرستاده، عرض کرد: مرا نيازى به چنين مولودى نيست که امت تو بعد از تو او را بکشند.
ديگر بار حضرت کسى را نزد فاطمه (سلام الله عليها) فرستاد وپيام داد که خداوند در ذريه اين پسر امامت وولايت ووصايت را قرار مى دهد. آنگاه فاطمه پيام به رضايت خود داد).(12)
ونيز امام صادق (عليه السلام) فرموده است: (خداوند متعال امام حسين (عليه السلام) را به خاطر شهادتش پاداش داد به اينکه: امامت را در ذريه او قرار دهد، ودر تربتش شفا باشد، ودعا کنار قبرش اجابت گردد...).(13)

 - پاورقي -

(8) ذخائر العقبى، محب الدين طبرى، ص 136.
(9) کتاب الغيبه، شيخ طوسى، ص 116.
(10) الزام الناصب، شيخ حائرى يزدى، ج 1، ص 47.
(11) کمال الدين واتمام النعمه، شيخ صدوق، ص 416.
(12) الامالى، شيخ طوسى، ص 317.
(13) الامالى، شيخ طوسى، ص 317.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 2 / 3 / 1395

پاسخ: در اينکه آن حضرت را با کنيه يا يکى از القاب شريفش مانند: حجت، قائم، مهدى، صاحب الزمان وغيره، ياد کنيم، شک وترديدى در جواز آن نيست. ليکن در اينکه آيا مى توان به نام اصلى حضرت، يعنى (م.ح.م.د) تصريح کرد يا نه، در بين علماى شيعه اختلاف نظر است.
واما تحقيق سخن در اين باره اين است که ياد نمودن نام شريف معهود آن حضرت بر چند گونه متصور مى شود:
1- ياد کردن آن در کتابها، که در جايز بودنش ترديد نيست، زيرا دلايل منع شامل آن نمى شود، ونيز شيوه علماى صالح وعامل از زمان کلينى تا کنون بر اين بوده که نام آن حضرت را در کتابهاى خود ذکر کرده اند، بدون اينکه کسى بر آنان اعتراض نمايد.
2- ياد کردن نام آن حضرت با اشاره وکنايه، مانند اينکه گفته شود: اسم او، اسم رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) است، وکنيه اش، کنيه آن حضرت مى باشد. واين نيز جايز است، به همان دلايلى که در گونه اول گذشت. به اضافه روايات متعددى از طرق شيعه وسنى از پيغمبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) که در آنها تصريح فرموده است: (مهدى از فرزندان من است. نام او نام من وکنيه اش کنيه من مى باشد).(2)
لازم به ذکر است که جايز بودن در اين دو مورد مذکور به غير حال ترس اختصاص دارد، زيرا ترس، از جمله عناوين عارضى است که مايه حرام شدن هر جايزى مى گردد.
3- ياد کردن آن حضرت در دعا ومناجات که ظاهرا در اين مورد نيز جايز است.
4- ياد کردن آن حضرت در مجامع وغيره به طور سرى وبه عنوان درد دل، که در اين صورت نيز جايز است، زيرا دلايل منع از اين قسم منصرف است، پس اصل جواز ودلايل جواز بدون معارض باقى مى مانند. ضمن اينکه در روايت نبوى آمده: (اوست کسى که نامش به طور آشکارا پيش از قيامش نبرد مگر کافر به او).(3)
5- ياد کردن اين اسم شريف در مواقع ترس، مانند: محافل ومجالس دشمنان دين که تقيه با آنان واجب است، ودر حرمت اين نوع هيچ اختلافى وجود ندارد چنانکه در روايات متعددى بر اين حرمت تصريح شده است.
6- ياد کردن نام آن حضرت در مجالس ومجامعى که ترس وتقيه اى در آنها نباشد. اين مورد است که معرکه آرا وجاى بحث وگفتگو است. بعضى گويند: اخبار گوناگونى در دست است که دلالت بر حرمت اين نوع دارد.
از جمله روايات، اين است که امام هادى (عليه السلام) فرمود: (جانشين بعد از من پسرم حسن است، پس چگونه خواهيد بود در جانشين پس از جانشين؟
راوى مى گويد: عرض کردم: خداوند مرا فداى شما گرداند، چرا؟ فرمود: زيرا که شما شخص او را نمى بينيد وبردن نامش براى شما روا نيست. گفتم: پس چگونه او را ياد کنيم؟ فرمود: بگوييد حجت آل محمد (صلى الله عليه وآله وسلم)).(4)
ونيز در توقيع شريف آن حضرت است که: (ملعون است ملعون است کسى که در محفلى از مردم اسم مرا ببرد..).(5)
وعده اى گويند: منظور از حرمت نام بردن اسم صريح امام، در مورد تقيه است. زيرا رواياتى داريم که به جهت جايز دانستن ذکر نام آن امام، در مقابل روايات حرمت قرار دارند، وتنها راه جمع بين روايات حرمت وجواز همين است. ودلايل ديگرى هم مى آورند که منطقى مى نمايد.
در اين رابطه عالم بزرگ تشيع، على بن عيسى اربلى گويد: فتواى من اين است که منع تلفظ به نام مهدى (عجل الله فرجه) از روى تقيه بوده است، ولى اکنون اشکال ندارد.(6) همان گونه که محدث کبير شيخ حر عاملى در وسايل الشيعه اختيار کرده است.
پس با آنچه گذشت مى توان گفت: ذکر نام شريف حضرت مهدى (عليه السلام) که عبارت از امام محمد فرزند امام حسن عسکرى عليهما السلام مى باشد، در امثال زمان ما که تقيه لازم نيست، جايز است.(7)

 - پاورقي -

(2) کمال الدين وتمام النعمه، صدوق، ص 286.
(3) مستدرک الوسائل، ميرزا حسين نورى، ج 2، ص 380.
(4) اصول کافى، کلينى، ج 1، ص 328.
(5) بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 53، ص 184.
(6) کشف الغمه، علامه اربلى، ج 2، ص 520.
(7) براى آگاهى بيشتر رجوع شود به کتاب (القواعد الفقهيه) ج 3، ص 124. تأليف آيت الله مکارم شيرازى.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 2 / 3 / 1395

پاسخ: قرآن کريم براى معرفى شخصيتهاى الهى از سه راه وارد مى شود، ودر هر موردى طبق مصالحى از شيوه خاصى پيروى مى کند. گاهى معرفى با اسم، گاهى معرفى با عدد، وگاهى نيز معرفى با صفت.
اگر نام حضرت مهدى (عليه السلام) در قرآن نيست، ولى صفات وخصوصيات حکومت او در قرآن وارده شده است.
اصولا قرآن در معرفى افراد، مصالح عالى را در نظر مى گيرد. گاهى مصالح ايجاب مى کند تنها به صفات افراد بپردازد، چنان که درباره حضرت مهدى (عليه السلام) جريان از اين قرار است که:
اولا: تشکيل چنين حکومتى، در مواردى صريحا ودر موارد ديگر به طور اشاره در قرآن وارد شده است. آياتى که در سوره (توبه) و(صف) از انتشار وگسترش اسلام در سطح جهانى نويد مى دهد، مانند: (ليظهره على الدين کله) يعنى تا آن را بر همه اديان پيروز سازد، اشاره به تشکيل اين حکومت است. زيرا مفسران گويند: مضمون اين آيه را که پيشگويى از گسترش فراگير وهمه جانبه اسلام در سطح جهان است، هنوز تحقق نپذيرفته است.
از اين گذشته، در آيه 106 سوره انبياء مى فرمايد: (ما پس از ذکر، در زبور نوشتيم که بندگان شايسته من، وارث زمين خواهند بود). آيه شريفه نويد مى دهد که صالحان، وارثان زمين خواهند بود وحکومت جهان را به دست خواهند گرفت. وبه اتفاق تاريخ بشر، هنوز اين وعده الهى تحقق نپذيرفته است.
ثانيا: اگر نام اصلى امام زمان (عليه السلام) را نبرده، به خاطر مصلحتى است که براى اهل فضل ودرک مخفى نمى باشد، زيرا به همان علت که نام امام على (عليه السلام) را نبرده، نام آن حضرت را نيز ذکر ننموده است. اگر نام اين پيشوايان گرامى را مى برد، کينه هاى ديرينه (بدر واحد وحنين) بار ديگر زنده مى شد، ولذا مطلب را به صورت کلى مطرح کرده وفرموده است: (بندگان شايسته من، وارث زمين خواهند بود). نام بردن از گذشتگان، مانند لقمان وذى القرنين، قابل قياس با افراد آينده نيست، درباره گذشتگان، حسدها وکينه ها تحريک نمى گردد، وافراد سودجو وشهرت طلب نمى توانند از آن سوء استفاده کنند، ولى بردن نام آيندگان اين محظور را دارد.
آيا شما فکر مى کنيد که تنها ذکر نام، دردى را دوا مى کند؟ آيا فکر مى کنيد که اگر نام امام زمان (عليه السلام) در قرآن برده مى شد، امکان نداشت که در طول تاريخ، شيادان وافراد شهرت طلب آنان سوء استفاده نکنند، يا افرادى روى غرض هاى خاص، وجود او را انکار ننمايند؟ تجربه تاريخى نشان داده است که اگر هم در قرآن صراحتا نام آن حضرت برده مى شد، باز در طول تاريخ، شيادان ومدعيان دروغين مهدويت پيدا مى شدند ونام خود را امام زمان ومهدى موعود مى گذاشتند، تا از آب گل آلود ماهى بگيرند واز نام او وانتظار مردم استفاده نادرست کنند. مگر نام پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) را در انجيل نبرده است؟ ولى گروههاى مغرض، از آن بهره بردارى ناجوانمردانه کردند.
بنابراين، مساله مهم، بيان خصوصيات ديگر آن حضرت است که افراد دل آگاه، با شناخت آنها، مهدى واقعى را از مدعيان قلابى مهدويت باز شناسند.(1)

 - پاورقي -

(1) اقتباس از (پرسشها وپاسخها) جعفر سبحانى، ص 185.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 2 / 3 / 1395

پاسخ: يکى از اعمالى که در بين شيعيان مرسوم ومعمول بوده است، اين است که چون نام (قائم) (عجل الله فرجه) در جايى برده مى شود، اهل مجلس، بلند مى شوند. اگر چه دليلى مسلم بر وجوب قيام به هنگام ذکر اين لفظ در دست نيست، اما در اين حد مى توان گفت که اين امر در بين مردم، به عنوان يک عمل مستحب، ريشه اى مذهبى دارد ودر حقيقت، اظهار ادب واحترام به آن امام عزيز است.
چنانکه نقل شده: حضور امام رضا (عليه السلام) در خراسان کلمه (قائم) ذکر شد، حضرت برخاست ودستش را بر سر نهاد وفرمود: (اللهم عجل فرجه وسهل مخرجه) خداوندا! بر فرجش شتاب کن، وراه ظهور ونهضتش را آسان گردان).(18)
واز روايتى چنين استفاده مى شود که اين رفتار در عصر امام صادق (عليه السلام) نيز معمول بوده است. از حضرت صادق (عليه السلام) سؤال شد: علت قيام در موقع ذکر (قائم) چيست؟
حضرت فرمود: صاحب الامر غيبتى دارد بسيار طولانى، واز کثرت لطف ومحبتى که به دوستانش دارد، هر کس وى را به لقب قائم - که مشعر است به دولت کريمه او، واظهار تأثرى است از غربت او - ياد کند، آن حضرت هم نظر لطفى به او خواهد نمود؛ وچون در اين حال، مورد توجه امام واقع مى شود سزاوار است از باب احترام به پا خيزد واز خدا تعجيل در فرجش را مسئلت نمايد).(19)
البته مى توان گفت در بعضى شرايط واجب مى باشد. مثل اينکه اين لقب يا القاب ديگر حضرت در مجلس ياد شود، آنگاه همه اهل مجلس به احترام آن به پا خيزند. در اين حال اگر کسى از اهل مجلس بدون عذر از جاى خود برنخيزد، اين برنخاستن توهين وهتک حرمت آن حضرت خواهد بود، وبديهى است اين عمل حرام مى باشد.
آيت الله سيد محمود طالقانى - رحمه الله عليه - مى گويد: (اين دستور قيام، شايد (فقط) براى احترام نباشد، والا بايد براى خدا ورسول واولياى مکرم ديگر هم به قيام احترام کرد، بلکه دستور آمادگى وفراهم کردن مقدمات نهضت جهانى ودر صف ايستادن براى پشتيبانى اين حقيقت است... اين همه فشار ومصيبت، از آغاز حکومت دودمان دنائت ورذالت اموى، تا جنگهاى صليبى وحمله مغول واختناق وتعديلهاى دولتهاى استعمارى، بر سر هر ملتى وارد مى آمد، خاکسترش هم به باد فنا رفته بود؛ ليکن دينى که پيشوايان حق آن دستور مى دهند که چون اسم صريح (قائم) مؤسس دولت حقه اسلام برده مى شود، به پا بايستيد وآمادگى خود را براى انجام تمام دستورات اعلام کنيد، وخود را هميشه نيرومند ومقتدر نشان دهيد، هيچ وقت نخواهد مرد).(20) 

 - پاورقي -

(18) بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 51، ص 30.
(19) الزام الناصب، شيخ حائرى يزدى، ج 1، ص 271.
(20) خورشيد مغرب، محمد رضا حکيمى، ص 264.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی