تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 31677
بازدید دیروز : 70777
بازدید هفته : 110903
بازدید ماه : 164181
بازدید کل : 10555936
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 29 / 3 / 1395

در بین ما شیعیان، سوره کوثر با سوره حضرت زهرا(س) مرادف است و حضرت زهرا(س) مصداق بارز و روشن «کوثر» قلمداد می‌شود؛لیکن با نگاهی به روایات شیعه و سنی ـ که در این زمان با کمک رایانه به راحتی دست یافتنی است ـ معلوم می‌گردد که روایات،حضرت زهرا(س) را مصداق «کوثر» معرفی نکرده‌اند؛بلکه مراد از «کوثر» را «نهری در بهشت» که خداوند آن را به پیامبر اکرم(ص) در عوض فرزندش «عبدالله» داد یا «نهری در بهشت که سفیدتر از شیر، صاف‌تر از بلور که در دو طرف آن قبه‌هایی از درّ و یاقوت است» و یا «حوضی بزرگ» دانسته‌اند.

سئوال این است که چگونه و چرا بدون وجود روایات،مفسران شیعه و سنی یکی از مصداق‌های «کوثر» را حضرت زهرا(س) دانسته‌اند1 و گاهی وی را برترین و بارزترین مصداق‌ها دانسته‌اند؟ 
آیا در تفسیر قرآن نباید قواعد و ضوابطی رعایت شود؟آن قواعد و ضوابط چیست که توانسته بدون وجود روایت،مصداق برای این سوره مشخص کند و آن ضوابط باید آن قدر با اهمیت باشد که حتی مفسران اهل سنّت نظیر فخر رازی که به این گونه فضائل کمتر بها می‌دهند،تشخیص داده که این احتمال را در بین پانزده احتمال پیرامون «کوثر» به عنوان قول سوم نقل کند و به عنوان تأیید بگوید:«بنابراین معنای سوره این است که خداوند به پیامبر اکرم(ص) نسلی می‌دهد که در طول زمان باقی می‌ماند.ببین چه اندازه از اهل بیت را شهید کردند، در عین حال جهان مملوّ از آنهاست.این در حالی است که از بنی امیه فرد قابل ذکری در دنیا باقی نماند،سپس بنگر و ببین چقدر از علمای بزرگ نظیر:باقر، صادق، کاظم، رضا و نفس زکیه2 و نظایرشان، در میان آنهاست».3 
برای روشن شدن این که مفسران راه درست را پیموده‌اند و مصداق بارز «کوثر» حضرت زهرا(س) است و این تشخیص مصداق طبق قواعد دقیق صورت گرفته است،باید مروری به این سوره و ویژگی‌های خاصش و نیز مروری به ویژگی‌های خاص حضرت زهرا(س) داشته باشیم تا در تناظر و مقایسه مطمئن شویم که زهرا(س) مصداق کوثر است و معنای سوره کوثر کاملاً منطبق بر حضرت زهرا (س) می‌باشد.

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
برچسب‌ها: شأن نزول در یگانه
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 29 / 3 / 1395

♥بخوان و تفکر کن...(عکس نوشته های زیبا) ♥

انسان هرگاه به خواسته ى خود برسد و به چيزهاى مورد علاقه ى خويش مانند مال، قدرت، نفوذ، موفقيت، علم، ايمان و تقوا دست يابد، در خود حالتى از شادى و سرور احساس مى كند.

شادى و سرور در قرآن 
انسان هرگاه به خواسته ى خود برسد و به چيزهاى مورد علاقه ى خويش مانند مال، قدرت، نفوذ، موفقيت، علم، ايمان و تقوا دست يابد، در خود حالتى از شادى و سرور احساس مى كند. بنابراين، شادى امرى نسبى و مبتنى بر اهداف انسان در زندگى او است; مثلا اگر هدف كسى در زندگى جمع آورى مال و دست يابى به قدرت و نفوذ و مقامات دنيوى ديگر باشد، موفقيت در تحقق اين اهداف، سبب شادى و سرور او خواهد شد; امّا كسى كه هدف زندگى اش تمسّك و پايبندى به ايمان و پرهيزكارى و عمل صالح براى دست يابى به خوشبختى اخروى باشد، همين مسايل مايه و منشأ آرامش، امنيت و شادى وى خواهد شد. 
قرآن هر دو نوع اين شادى را ذكر نموده است; مثلا شادى كفار به هنگام دستيابى متاع زندگى دنيا را چنين توصيف مى كند.«فَرِحُواْ بِالْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ مَا الْحَيَوةُ الدُّنْيَا فِى الاَْخِرَةِ إِلاَّ مَتَـعٌ;[1] و (اين مردم كافر) به زندگانى و متاع دنيا دل شادند در صورتى كه دنيا در قبال آخرت متاع ناقابلى بيش نيست». 
و شادى مؤمنان را آن گاه كه آيات قرآن بر آن ها خوانده مى شود، ذكر كرده است، قرآنى كه آن ها را به حق راهنمايى مى كند و در آن شفاى درد آنان و هدايت و رحمت است:«اى مردم، نامه اى كه همه پند و اندرز و شفاى دل هاى شما و هدايت و رحمت بر مؤمنان است، از جانب خدا براى نجات شما آمد. اى پيامبر! به خلق بگو كه شما بايد منحصراً به فضل و رحمت خدا شادمان شويد كه آن بهتر و مفيدتر از ثروتى است كه براى خود مى اندوزيد.»[2]

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 28 / 3 / 1395

در مکتب توحيد، آن چيزي داراي ارزش و ماندگاري است که در راه خدا و براي خدا شکل گيرد. هر مقدار از عمر انسان که براي خدا صرف شود. هر کاري که براي خدا انجام گيرد، مالي که در اين راه هزينه شود. از ارزش واقعي و ماندگاري برخوردار است و در اين راستا هر چه انجام کاري براي خدا سخت تر و نيت خالص تر باشد ارزش و اثر آن بيشتر است. بنابراين هر گونه اهتمام و تلاش در راه خدا مصداق جهاد في سبيل الله است. 
در اين مکتب، از خود گذشتگي در راه خدا و دفاع از حق در بالاترين حد، ارزشگذاري شده است و فرهنگ ايثارگري و شهادت طلبي در متن اسلام از درخشش و ويژگي برجسته اي برخوردار است. 
دستاورد اساسي حضرت امام خميني در رهبري انقلاب اسلامي، احياء اسلام ناب محمّدي(ص) و مهمترين ويژگي آن احياء فرهنگ شهادت و ايثارگري بود. با مروري گذرا در فرايند نهضت امام خميني و قوام نظام اسلامي به خوبي مي توان دريافت که اگر فرهنگ شهادت طلبي و ايثارگري نبود، نه انقلاب به پيروزي مي رسيد و نه نظام اسلامي دوام مي يافت، همانگونه که در صدر اسلام نيز اگر اين ويژگي نبود نه اسلام شکل گرفته بود و نه دوام مي يافت. 
بنابراين موضوع شهادت و ايثارگري سکه پربهايي است که در يک روي آن بايد والاترين ارزشهاي الهي را مشاهده کرد و در روي ديگر آن دستاوردها و آثار و برکات بي بديل را. 
شهيد در لغت به معني گواه، حاضر، ناظر و... و در اصطلاح ديني به کسي اطلاق مي شود که با انتخاب آگاهانه، و بر اساس حجت شرعي، در راه خدا به شهادت مي رسد و در قانون اساسنامه بنياد شهيد انقلاب اسلامي اين گونه تعريف شده است، «شهيد به کسي گفته مي شود که جان خود را در راه انقلاب اسلامي و حفظ دستاوردهاي آن يا دفاع از کيان جمهوري اسلامي در مقابل تهديدات و تجاوزات دشمن و عوامل ضد انقلاب و اشرار نثار نموده يا مي نمايد.»

موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 28 / 3 / 1395

افسران - به مناسبت فرارسیدن هفته دفاع مقدس/  در جنگ اقتصادی، کشاورزان را تنها نگذاریم

فرهنگ شهادت طلبي عبارت از وضعيت و شرايطي كه طي آن مردم يك كشور بر اساس ميل و علاقه شديد نسبت به باورها، اعتقادات و سرزمين خود اقدام به فداكاري هاي بزرگ؛ بذل جان و دست كشيدن از تمام هستي و دارائي خود مي نمايند.آنان با روحيه اي سرشار از شهادت طلبي،ايثار و از خود گذشتگي آمادگي دارند تا با تمامي تهديدات نسبت هب حيات فيزيكي،اخلاقي، اعتقادي و اجتماعي خود مقابله كنند. نعميق و تحكيم چنين روحيه اي و گسترش آن در بين آحاد افراد يك سرزمين عامل مهم و ركن اصلي در تامين و تداوم امنيت ملي آن سرزمين مي باشد. بر اين اساس اين نوشتار در صدد است تا رابطه اين مهم يعني فرهنگ شهادت طلبي با مقوله بسيار مهم و حياتي امنيت ملي را مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار دهد، در اين مقاله مباحثي همچون مفاهيم، كليات و تعاريف مربوط به امنيت ملي و همچنين خاستگاه اعتقادي شهادت، روحيه و فرهنگ شهادت طلبي و ارتباط آن با امنيت ملي مطالعه و بررسي مي شود كه اميدواريم درك روشن و مفيدي از مساله را ارائه نمايد.

موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 28 / 3 / 1395

 

 

چكيده 
 

 

 

نوشتار حاضر تلاش مي كند تا با تحليلي علمي و با رويكردي الهياتي و جامعه شناختي پس از تشريح و تبيين مفهوم راستين ايثار و شهادت و واكاوي ابعاد مختلف آن ، به شناسائي و معرفي عمده ترين موانع و عوامل بازدارنده فرهنگ ايثار و شهادت در جامعه بپردازد تا بدين طريق با تشخيص ضرورت ها به ارائه ي مناسب ترين و در عين حال عملياتي ترين راهكارها و پيشنهادات جهت ترويج و اشاعه ي فرهنگ ايثار و شهادت در بين سطوح مختلف جامعه بپردازد تا اينكه فضاي عمومي جامعه ي ما بهترين و بيشترين تأثير را در جنبه هاي گوناگون از وجود اين فرهنگ متع الي ببرد و در مسير الهي گام بردارد .

 

 


 

مقدمه 
 

ايثار و شهادت ، به عنوان يك فرهنگ متعالي(high culture) در زمره ي عالي ترين مفاهيم الهي و نتيجه والاترين ارزش هايي مي باشند كه يك انسان متعهد مي تواند به آن مقام دست يابد . اين مفاهيم اثر گذار و حركت آفرين قادرند تا فضاي يك جامعه را بصورت گسترده تحت تأثير قرار دهند و والاترين بركات را براي آن به همراه داشته باشند. حقيقت امر آنست كه اگر رشادت ها و خدمات شهدا و ايثار گران بخوبي براي مردم معرفي گردد و به قالب هاي كليشه اي و بيان هاي ژورناليستي محدود نگردد ، بيشترين و بهترين نتايج را به همراه خوهد داشت . تقويت باورهاي ديني و ملي كه امروزه جزءاصلي ترين مسائل اعتقادي و فرهنگي به حساب مي آيد ودررديف مهمترين وظايف ماست ، از جمله مواردي است كه با معرفي و تعميق شخصيت، منزلت ، عقايد و آرمان هاي ناب آن بزرگواران در سطحي فراگير تحت تأثير قرار مي گيرد . فلذا همه ي ما مديون شهداء و ايثار گران بوده و يكي از طرقي كه مي توانيم اداي دين نماييم ، شناساندن همه جانبه ي آنان بر نسل هايي است كه شهداء و مسيري كه در آن ممارست داشته اند را ، بخوبي درك نكرده اند . 
بنابراين نبايد فراموش كرد كه فرهنگ ايثار و شهادت دربردارنده ي آثار و بركات عظيمي است كه به شكل مستقيم و غيرمستقيم جامعه ي ما را شامل مي شود . چرا كه ايثار و شهادت يكي از غني ترين گنجينه هاي فرهنگ اسلامي و شيعي است كه جلوه هاي اعجاب انگيز آن در طول سالهاي انقلاب و دفاع مقدس به روشني آشكار گرديد و شگرف ترين و عظيم ترين صحنه هاي از خود گذشتگي انسان ها در آن تبلور يافت .(فرهنگ ايثار ، 1373 و ص( 27 اما مسأله ي اساسي در اين زمينه اين مي باشد كه ، چنين گنج گران بهائي را نمي توان با نگرش هاي سطحي و روش هاي صوري كارآمد ساخت و آن را انتقال و اشاعه داد . در نتيجه ضرورت توجه به فرهنگ ايثار و شهادت و همچنين ترويج آن در جامعه و مشاهده ي آثار و كاركردهاي مثبت آن در گروه داشتن باور عميق و انديشه ي بلند است و مي بايست چنين تفكري را با ساز و كارهاي مناسب بصورت عميق در بين مردم نهادينه ساخت . و پر واضح است كه شناسايي راهها و اتخاذ شيوه هايي كه بتواند اين فرهنگ را به بهترين شكل ممكن در جامعه مطرح سازد ، طبعاً نيازمند بررسي دقيق ، همه جانبه و مستمر است و يقيناً دست اندركاران اين حوزه بايد به اين مسئله توجه جدي داشته باشند . چرا كه عمل به اين وظيفه خطير در نهايت به بيداري و آگاهي جامعه نسبت به مقوله ي ايثار و شهادت منجر خواهد شد .

 

موضوعات مرتبط: دفاع مقدس
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 27 / 3 / 1395

عمل بی معرفت هیچ است.

 

می گویند باید بدانید و بشناسید تا عمل کنید.

می گویند تعلیم، مقدمه تزکیه است
اما شاید قدری تزکیه لازم باشد برای رفتن به سوی تعلیم.

شاید لازم باشد قدری سر از بالش راحت طلبی بلند کنی، از عادت ها و هوس ها
و غفلت ها دست بداری و برای یافتن علم و دانایی قدمی برداری.

گویی علم با تزکیه و آموختن با عمل کردن، آن قدر همراه و عجین اند که
بی هرکدامشان دیگری بی معنا می شود. 


تا نخواهی و نکوشی، علمی به دست نمی آید و تا علمی به دست نیاید، 
نگیزه ای برای یافتن، تو را به جلو نمی راند.

آموختن به سعی و کوشش است و سعی و کوششِ 
دانسته و عالمانه ارزشمند و پربهاست. 


معرفت تو را به عمل وا می دارد و عمل همراه معرفت ارزش می یابد.

شاید این گزاره بتواند محکی باشد برای سنجش میزان درستیِ راهی که می رویم.



قدمی فراتر از حس



عادت کرده ایم که همه چیز را حس کنیم و با حس بشناسیم.
تقریبا همه آنچه در ذهن ماست، درکی است از آنچه حس کرده ایم. 

اطرافمان را حس می کنیم، در ذهنمان درکی از آنها پدید می آید، آنها را 
می شناسیمو باور می کنیم. به درک حسی خو کرده ایم؛ 

ولی ما از محسوسات فراتریم و باید چیزهایی را بشناسیم و باور کنیم که به حس نمی آید.

ما می توانیم با چشم عقل ببینیم، با اندیشه مان درک کنیم و با تفکرمان دریابیم. 

غرق شدن در حس و عادت کردن به آن، راه را بر اندیشه مان می بندد. 
اکتفا به درک حسی، از رسیدن به معرفتی که رمز برتری ماست، بازمان می دارد.

باید قدمی از حس فراتر گذاشت. 
باید با پای اندیشه گام برداشت.


تفکر درباره آنچه به حس در نمی آید، اما وجود دارد و در اندیشه ما قابل
درک است،راهِ رسیدنِ ما به معرفت است؛ 

معرفتی که ما را به کمال مطلوب می رساند.

تقلید؛ خزان زندگی



اندیشیدن، فکر کردن و ره یافتن سخت است. 
سخت است که عالم ماده را کنار بزنی و فراتر از آن، به چیزهایی
بیندیشیکه ماورای عالم ماده اند؛ 

واقعیت ها، حقیقت ها، حق و باطل ها.
به خاطر همین، خیلی ها به جای اندیشیدن و فکر کردن، تقلید می کنند.

دسته ای یا گروهی یا فردی را که به نوعی در نگاهشان برتر می نماید،
برمی گزینند تا به جایشان فکر کند، نتیجه بگیرد و راه بنماید و حتی به این
هم نمی اندیشند که آن فرد یا گروه حق است یا باطل؟

خیلی ها از سرِ سستی، تنبلی و راحت طلبی، به پیروی کورکورانه و تقلید 
جاهلانه ای بسنده می کنند که قدرت اندیشیدن را از آنان می گیرد و صاحبان
این منش را به موجوداتی کاملاً دنیایی بدل می کند که نه توان تشخیص 
حق و باطل را دارند و نه توان انتخاب راه درست را. 

تقلیدهای کورکورانه، دیوار ستبری است که راه را بر نسیم حیات بخش اندیشه
و فکر در زندگی می بندد و باغچه زندگی را خزان زده و بی ثمر می کند.

دست یابی به معرفت یقینی



آی آدم ها، آی آنها که بر کوهپایه های زندگی در جست و جوی حیات اید، 
چشمه زلالی از آب گوارای معرفت، بر قله های بلند تلاش و اندیشه جاری است. 

به هوش که به هرزآب ها و مانداب های پراکنده ظن و گمان دلخوش نکنید. 
چشمه سار معرفت آن بالاست. 

مباد عطشِ اندیشه هاتان را به هرزآب های ظن و گمان و اعتقاد
باطل سیراب کنید.

زینهار که به مانداب های ظن و گمان، دست از چشمه زلال معرفت حقیقی بدارید 
و از شناخت راستین و یقینیِ حقایق باز بمانید که مانداب های آلوده گمان ها و
شک هاو اعتقادات بی مبنا، حیاتی به دست نمی دهد.


آی آدم ها، اگر در جست و جوی حیات اید، دلخوش به گمان نمانید، پا به پای
اندیشه تان بکوشید و بالا بروید، تا قله بلند معرفت و یقین را دریابید که قطره ای از
چشمه سار معرفت یقینی، حیات جاودانه تان می بخشد.

عادت به شایدها؛ سد راه معرفت



بارها از خودم پرسیده ام که چقدر و به چه چیزهایی به «یقین» اعتقاد دارم؟
اعتقادی که هیچ کس، هیچ گاه و در هیچ صورتی نتواند آن را از من بگیرد. 

بارها از خودم پرسیده ام کدام اعتقاد، باور یا عقیده است که در ذره ذره ذهنم
راه یافتهو لکه ای از شک و شبهه بر خود نداشته باشد؟


واقعیت آن است که به گمان ها و تردیدها خو کرده ایم.

عادت کرده ایم که به گمان اعتماد کنیم.
کدام قضیه تجربی است که یقینی باشد؟ 

ما در زندگی مادی مان، چاره ای جز اعتماد به گمان نداریم.

اما این حس اعتماد به شایدها، نباید به دایره زندگی روحانی مان
قدم بگذاردو به اعتقاداتمان راه بیابد. 

در 
سفر کردن، به هواپیمایی که گمان داریم به مقصد می رساندمان اعتماد
می کنیمو ناچاریم به آن اعتماد کنیم؛ 

ولی در ایمان و عقیده، اعتماد کردن به گمان و ظن و شاید، نه تنها آخرین
چاره نیست، بلکه اصلاً سودی نمی بخشد.

اگر من و تو در معرفت، در عقیده و در ایمان به گمان اعتماد کنیم،
راه را بر اندیشه و تفکرمان بسته ایم و این یعنی ماندن و فرو ماندن.


اندیشه های گرفتار رفاه



بعضی ها در زندگی فقط می خورند و می آشامند و به انتظار آنچه پیش آید می نشینند. 

آنها درست مثل بسیاری از مخلوقات دیگر خدا، نه به فردای 
مادی شان می اندیشند و نه به فردای آخرتشان.


هر لحظه گرفتار هوسی می شوند که آن لحظه به دلشان چنگ می زند و دیگر
قدمی حتی از آن لحظه و آنچه در آن هستند فراتر نمی روند. 

گویی چشم هایشان نمی بیند، گوش هایشان نمی شنود و 
اندیشه شان تکاپویی ندارد. گمراه اند و غفلت زده؛

گرفتاران رفاه و راحت طلبی که دل هاشان در قفس تنگ رفاه طلبی گرفتار شده
و این همه آسوده خواهی، راه را بر درست اندیشیدنشان بسته است. 

آن قدر به رفاه و راحتی شان فکر می کنند که یادشان می رود چرا آمده اند 
و به کجا می روند. اینها همیشه در خسران و زیان اند.


به یقین بی فایده نیست اگر گاهی خودمان و زندگی کردن مان را بسنجیم؛
مبادا که از این گروه آدمها باشیم.


گرداب زیاده خواهی



من و تو حتی اگر اهل فکر و اندیشه هم باشیم، حتی اگر اهل حساب و کتاب و
سنجش هم باشیم، وقتی هدفمان دنیا باشد، نمی توانیم به آنچه باید بیندیشیم.

اگر من و تو همه سعی و تلاشمان کسب ثروت و تحصیل قدرت و دست یابی به
مقام و موقعیت اجتماعی باشد، حال این هدف با هر جلوه و با هر توجیهی که ذهنمان 
را بهخود مشغول کند، نمی گذارد آن گونه که باید اندیشه کنیم.


وقتی افزون طلبی و دنیاخواهی، من و تو را آن قدر به خود مشغول کند که
یادمان برود برای اینها نیامده ایم، دیگر اندیشیدن به فردای قیامت برایمان معنا ندارد.

زیاده خواهیِ دنیایی، گردابی است که از ساحل اندیشه درست دورت می کند و به 
نابودی ات می کشاند و این گرداب، بارها و بارها پیش پای هر کدام از ما پهن می شود.

زینهار از آن لحظه که اندیشه مان طعمه این گرداب شود!

تکبر؛ سد راه اندیشه



شیطانی که ما آن همه لعن و نفرینش می کنیم و همه گناهانمان را
بردوش او می نهیم، سال هایی بسیار در برابر خدا سجده می کرد
و به عبادت سر به خاک می سایید.

او از سجده در برابر خدای خالق ابایی نداشت و تنها سجده در برابر
آدمی را ننگ شمرد و در آن فرمان خدا را اطاعت نکرد. 

خودخواهی، خودبزرگ بینی و تکبر او تا آنجا بود که به
آدمی سرخم نکند، ورنه او در برابر خدا خاضع بود؛

اما هستند کسانی از میان ما آدم ها که خودبینی و تکبر چنان چشم دلشان
را کور می کند و راه اندیشه شان را می بندد که نه خود را می بینند و نه خدا را؛
نه کوچکی خود را درک می کنند و نه عظمت خالق را.


تکبر چنان از اندیشیدن بازشان می دارد که نه سر به سجده شکر و سپاس 
و ستایش خدایشان می سایند و نه سفره نیازشان را به درگاه او پهن می کنند و اینان
خود درنمی یابند که حتی از شیطان رانده شده از درگاه خدا هم فروترند.

مبنای هم دلی



اینکه چطور شد که انسان ها در کنار هم جمع شدند و زندگی گروهی را در پیش گرفتند، بماند. 

به هر حال ما امروز در جامعه ای از انسان های مختلف و در بین 
افکار، اندیشه ها و نگاه های متفاوت زندگی می کنیم. آنچه در این میان بسیار
مهم است میزان سلامت و درستی رابطه ای است که ما با آدم های اطرافمان
و با اندیشه هانگرش ها و افکار آنها داریم.


ما در میان جمع و همراه با آن باید راهی را برویم که پایان 
خوشی داشته باشد، ولی انسان های اطراف ما، همه با یک سرعت، به یکسو و
به سمت یک هدف نمی روند، پس ما به یقین با همه آنها همسو نخواهیم بود.

مهم این است که بدانیم با چه کسانی همسوییم و با چه کسانی مخالف؟
و اینکه بدانیم روابط ما با اطرافیانمان بر چه مبنایی و چه اصل و اساسی است؟ 
چرا دوستی می کنیم و چرا دشمن می شویم؟
با چه کسانی دوستیم و با چه کسانی دشمن؟


بی شک، هدفی که ما به آن چشم دوخته ایم، مقصدی که به سویش می رویم
و راهی که در پیش گرفته ایم، مبنایی استوار در دوستی، همراهی و رابطه ما
با انسان های اطرافمان خواهد بود.


همراهی های ثمربخش



هر کدام از ما در هر گوشه ای از جامعه انسانی 
که زندگی می کنیم، جزء طیف خاصی از جامعه ایم.

افکار و اندیشه ها، رفتارها و گفتارها و حتی نوع پوشش ظاهری و
آداب خاص رفتاریِ ما، ما را در شمار گروه خاصی از جامعه قرار می دهد.


ارتباط ما با افراد دیگر و دوستی ها و همراهی هایمان با
دیگران، می تواند بیانگر اندیشه ها و اهداف ما باشد. 

اینکه ما با چه کسانی همراهیم و چه کسانی را به دوستی خود
انتخاب می کنیم، بدان معناست که ما با آنها همسوییم، یک هدف را برگزیده ایم. 


در اندیشه، مخالف آنها نیستیم و در راهی متفاوت از آنها قدم نگذاشته ایم. 

پس بجاست اگر به دوستی ها و دشمنی ها، رابطه ها و همراهی هایمان دقیق تر
نگاه کنیم و به اصولی بیندیشیم که ما را به سوی روابطی سالم و 
دوستی هایی مفید با آینده ای روشن هدایت کند.



خاشاک روی آب



بارها گفته اند و شنیده ایم که «خواهی نشوی رسوا، هم رنگ جماعت شو».

ب
ه هر حال در نگاه اول بدیهی است که در میان جماعتی هم رنگ، تو نیز اگر
هم رنگ جماعت باشی، شناخته نمی شوی و اگر رنگی دیگر به خود بگیری و سازی
متفاوت آغاز کنی، شناخته می شوی و انگشت نمای خلایق.


اما گاهی بد نیست اگر آدم انگشت نمای خلایق شود.
گاهی در جماعتی گم شدن و پنهان شدن زشت و ننگین است.

گاهی هم رنگ جماعت نبودنِ تو، مایه رسوایی جماعت است نه تو؛

و بالاخره گاهی هم رنگ جماعت بودن، رسوایی و ننگ و هلاکت است.

باید دید در میان کدام جماعتی؟ با کدام رنگ؟ با کدام اندیشه؟ با کدام هدف؟

گاهی اکثریت جامعه رو به سوی هدفی که تو به آن عقیده داری و نیک بختی تو
را تضمین می کند پیش نمی روند. گاهی اکثریت جامعه
رو به سوی کمال انسانی قدم برنمی دارند. 

در راه زندگی که پایانش حیات ابدی تو رقم می خورد، این تویی که باید
بدانی کجا می روی و کجا می خواهی بروی، با چشم باز و بیدار، نه 
کورکورانهچون خاشاکی بر سیلاب جامعه




موضوعات مرتبط: لحظه ای تامل
برچسب‌ها: لحظه ای تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 27 / 3 / 1395

راه گریزی نیست 



آی آدم ها! مرگی که شما از آن می گریزید، به یقین روزی ملاقاتتان می کند.

به هرجا که بگریزید، هر طریقی که پیش بگیرید، حتی اگر آن را از یاد ببرید،
مرگ اتفاقی است که در لحظه ای که فکرش را نمی کنید، رخ می نماید و بر خط 
ممتد عمر شما نقطه پایان می گذارد.


نه راه گریزی هست و نه راه انکاری.
مرگ درست در لحظه ای که از آن بی خبریم، فرا می رسد؛ 

سر زده و حتمی، و ما به یقین با آن روبه رو خواهیم شد.

زهی سعادت آنان که مهیای رفتنند و میزبانِ همیشه منتظرِ میهمان مرگ، و خوشا
به حال آنها که چنان پاک و آسمانی اند و شیفته عروج به عرش خدا، که مرگ برایشان 
زنگ رهایی از دنیاست.

بانگ رحیل 




راهیان سفر، همه در کاروان سرای دنیا منتظر نشسته اند، تا کی گاه سفرشان فرا
رسد و نوبت به نامشان افتد و راهی سفر آخرت شوند. 

اما کاروان سرا و خواب و غفلت، سفر را از یاد می برد.
مسافران هر یک به کاری مشغولند؛

گروهی به کار تهیه سفر، گروهی در خواب و رؤیا، و گروهی سرگرم
زرق و برق کاروان سرا و تجملات این مسافرخانه دو روزه. 

کاروانی هر صبح راه می افتد و یک یک راهیان سفر به نام خوانده می شوند، 
بی آنکه از پیش بدانند امروز رفتنی اند.
راه گریزی نیست. نامت که خوانده شد، اهل سفری و رفتنی. 


باید رفت ؛
چه بار سفر مهیا کرده باشی، چه در خواب مانده باشی
و چه با کاروان سرای رنگارنگت تازه خو گرفته باشی. 

هر چند آوای کاروان مرگ برای آنان که با کاروان سرا
خو گرفته اند، بانگ تلخ کامی و حسرت و عذاب است؛ 

اما همین آواز، برای آنان که بار سفر بسته اند، 
آهنگ خوش وصال است و آغاز رسیدن ها و داشتن ها.

بنگر که بانگ رحیل با دل تو چه خواهد کرد؟


می گذاریم و می رویم 



می گذاریم و می رویم، می دانیم اما دل می بندیم. 

می گذاریم و می رویم، می دانیم اما روی هم جمع می کنیم. 

می گذاریم و می رویم، می دانیم اما به رفتن نمی اندیشیم. 

ما همه آنچه را اندوخته ایم و همه آنچه را برای
خود جمع کرده ایم، می گذاریم و می رویم.


به روشنی پیداست که باور نکرده ایم. 
باور نکرده ایم؛ مرگ را، رفتن را، سفر از دنیا به آخرت را

ورنه این چنین گرم ساختن خانه دو روزه مان نمی شدیم و این چنین
به رنگارنگی اش نمی اندیشیدیم و این چنین در آبادی اش نمی کوشیدیم و به خاطر
این رنگارنگی، پا بر بایدها نمی گذاشتیم و رفتن را از یاد نمی بردیم. 


کاش برای باور کردن، گهگاهی سری به آنها که گذاشته اند 
و رفته اند، می زدیم!



تا راه چاره باقی است 



آدمی جایزالخطاست؛

اشتباه می کند، به خطا می افتد و این خطا را حتی اگر به عمد باشد،
می شود کتمان کرد، پوشاند، پنهان کرد. 


می شود عذرخواهی کرد. 
می شود راه گریزی جست.
می شود از زیر بارش شانه خالی کرد. 

می شود از نتیجه تلخ اشتباه به کسی پناه برد.
می شود جبرانش کرد.

همه اینها مربوط به زمانی است که تو در دنیا به اشتباهت پی ببری،
اما اگر اشتباه آدمی و خطاکاری اش تا روز حساب در پرونده اش بماند و خود او
به حساب خطا و درست اعمالش نرسد، دیگر راه نجاتی نیست؛ 

چون در روز حساب، نه می شود پنهان کرد، نه می شود عذرخواهی کرد،
نه می شود گریخت، نه می شود خطا را به دوش دیگران انداخت، و نه می شود
به کسی یا کسانی پناه برد. 

پس تا راه چاره باقی است، برای خطاکاری هامان چاره ای بیندیشیم.

بیهوده نیستیم



آیا این همه آمدن، رفتن و آفریدن، این همه تولد، زندگی و مرگ، می تواند
بی هدف باشد؟

می شود همه بی هیچ هدفی متولد شوند، زندگی کنند و بمیرند و تمام؟ 

می شود این عالم با این عظمت و با این نظم شگفت،
بی هیچ هدفی آفریده شده باشد؟

می شود که ما بیهوده خلق شده باشیم و فردا روزی به سوی خدایمان باز نگردیم 
و عملمان حساب رسی نشود. 


می شود که خدای حکیم، کارهای بندگانش را بی هیچ کیفر
و پاداشی رها کند؟ 

می دانیم که چنین نیست؛ 
به یقین می دانیم، اما از یاد می بریم.

چنان آسوده و بی خیال و خواب آلودیم که گویی مرگ که
از در رسد،پایان همه چیز است.

گویی حسابی در راه نیست. 
گویی بیهوده آمده ایم و بیهوده می رویم. 


اما بی شک چنین نیست.
باید باور کرد باید قدری بیشتر اندیشید و باید مهیا شد.



توشه ای برای فردا 



شب می خوابی و صبح آسوده برمی خیزی.

چند قدمی پی کسب و کاری و بعد خورد و خوراک و استراحتی، و بعد باز هم کار
و تلاش برای موازنه دخل و خرج، و شب خسته و خواب آلود باز سر بر بالش می گذاری. 

اما یک لحظه صبر کن. یک لحظه تأمل کن.

سر از این چرخه مدام در حرکت بیرون آر، فردایی هم هست؛ 

فردایی که پای میزان عمل خواهی ایستاد. 
آیا تو در این چرخه مدام هر روزه زندگی ات، به این فردا هم اندیشیده ای؟ 


شده است که کارهایت را به نام خدا و با نیت 
خرسندی او به توشه ای برای فردا بدل کنی؟ 

شده است که لابه لای همه کارهایت، به کوله بار خالی ات هم نگاهی بیندازی
و برایش فکری بکنی، و از هر کاری که می کنی، تنها با نیتی الهی، گوهری سنگین
برای میزان عمل فراهم آوری؟


برای فردایی که روز حسرت است؛ 


عمل نیک و نیت پاک امروز ای کاش گفتن، و روزی که
درآن هیچ چیز جزروزت، تو را نجات نمی دهد.


فردای پرحسرت 




لحظه ها آن قدر تند می گذرند که حسشان نمی کنیم. همه چیز آن قدر یک نواخت، 
روزمره و گاه کسل کننده است که یادمان می رود کجاییم و چه می کنیم. 

خوابمان می گیرد، از یاد می بریم. 
آن وقت حساب لحظه ها، کارها، اندیشه ها و همه چیز از دستمان می رود. 
یادمان می رود که آمده ایم تا برویم.

یادمان می رود که فردایی هست که باید در آن، حساب تک تک این لحظه ها
را و این داشته های امروزمان را برسند و ما پاسخ بگوییم.

چرا آن لحظه ها را هدر دادی؟ با آنچه به تو دادیم چه کردی؟ 
و آن روز، روز حسرت است. 

وقتی پاداش لحظه های خوبی را که به عملی نیک یا به ذکری 
گذرانده ای، ببینی، آه می کشی که چه اندک لحظه هایی را چنین گذرانده ای
و چه بسیار را هدر داده ای.

کاش یک لحظه دیگر، کاش یک کار نیک دیگر، یک ذکر دیگر، کاش...!
بیا راهی پیدا کنیم که فردا کمتر حسرت بخوریم.


گواهان روز حساب 



امروز دست تو کار می کند، پایت گام برمی دارد و زبانت می گوید.

دست کاری می کند که تو بخواهی، پا قدم در جایی می گذارد که تو امر
کنیو زبان چیزی می گوید که تو اراده کنی.


اما فردا در روز سخت حساب، زبان خاموش می ماند و دست می گوید.
پا می گوید و همه اعضا می گویند. 
هر آنچه را خودشان بخواهند. 
از آنچه تو با آنها کرده ای و نه آنچه تو امر کنی و تو بخواهی. 

گویی اینها شاهدانی هستند بر همه لحظه های تو که همراه تواند.
گواهانی برای روز حساب، که روزی بر همه آنچه دیده اند شهادت می دهند.
پس بهوش که این گواهان را از یاد نبری.

با دست هر چه می کنی، با پا به هر جا قدم می گذاری، با چشم هر چه می بینی،
با گوش هر چه می شنوی و همیشه در همه لحظه ها، به یاد داشته باش که اعضاء 
خویشتن را به عمل خوب یا بدت گواه و شاهد گرفته ای.


از معرفت دور مانده ایم.



قضاوت انسان درباره خودش کار سختی نیست. 
هر آدمی خودش را خوب می شناسد. 

هر کس به دور از توجیهات و بهانه ها و اما و اگرهایی که می آورد، 
خوب می داندکه چه کرده و در نامه عملش چه نوشته است. 


بیشترِ ما وقتی به راستی و روشنی به قضاوت بنشینیم، به این نتیجه خواهیم رسید که
نه خودمان را، نه خدایمان را و نه هدفمان را آن گونه که باید و شاید نمی شناسیم و در نمی یابیم.

حیرانیم و درمانده و فرومانده در کار خویش.

به راستی اگر ما خودمان را چنان که هستیم می شناختیم و اگر به خودمان آن گونه که 
باید معرفت داشتیم، باز هم چنین عمل می کردیم که اینک سرگرم آنیم؟ 

و اگر خدایمان را چنان که اوست می شناختیم، باز هم چنین عبادتش 
می کردیمو چنین در غفلت از او بودیم؟


واقعیت آن است که بیشتر ما غافل مانده ایم و دستمان از آسمان معرفت کوتاه است. 

آیا هیچ اندیشیده ایم که وقتی «معرفت»، 
کلید طلایی پیروزی است، چرا ما از آن بی بهره ایم؟


 

موضوعات مرتبط: لحظه ای تامل
برچسب‌ها: لحظه ای تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 26 / 3 / 1395

 

بسم الله الرحمن الرحیم:

بحث معرفت نفس در کتابهای امروزی تحتِ عنوان رشتۀ روانشناسی مطرح است که بسیار رشتۀ وسیع و دامنه داری است. منتها روانشناسی که در علومِ جدید مطرح شده روندی را طی می کند که کار را از اساس شروع نکرده امّا معرفتِ نفس رابطۀ انسان را با کلّ نظامِ هستی و رابطۀ انسان را با حقیقت اداره کنندۀ نظام عالم مورد بحث قرار می دهد. لذا حضرت آقا روحی فداه در تعلیقاتشان بر اسفار صدرالمتألهین می فرمایند: «مَن عَرَفَ نَفسَه عَرَفَ الاشیاءَ کَلَها» کسی که خودش را بشناسد تمام اشیاء و موجوداتِ عالم را می شناسد که دیگر نقطۀ مبهمی در عالم برایش نمی ماند که «عرف الاشیاء کلها» کلّ اشیاء را می شناسد. در آیۀ 24 سورۀ بقرة هم در موردِ حضرتِ آدم آمده که «وَ عَلَّمَ آدَمَ الاسماءَ کَلَها» ما به جنابِ آدم کلّ اسماء را تعلیم داده ایم و مراد از این اسماء یعنی کلّ موجوداتِ نظامِ هستی است. از این آیه بر اساسِ فرمایش حضرتِ آقا می خواهیم استفاده ای کنیم و یکی از بطونِ معانیِ این آیه این شود که خدای تبارک و تعالی حقایقِ کلّ نظامِ هستی را در نفسِ انسان تعبیه کرده است و همه در انسان وجود دارند و متحقّق هستند، «وَ عَلَّمَ آدَمَ الاسماءَ کُلُها» ما به آدم کل آسمانها و زمین و موجودات را تعلیم دادیم «وَ عَلَّمَ» یعنی قبلاً تعلیم دادیم. همه در ذات او هستند همه در ذاتِ جنابعالی هستند که اگر این جنابِ انسان خودش را بشناسد تمامِ این حقایق تعبیه شده در او شکوفا می شود. «مَن عَرَفَ نَفسَه عَرَفَ الاشیاءَ کُلَها» هر کسی خودش را بشناسد همۀ اشیاء را می شناسد هیچ نقطۀ مبهم برایش نمی ماند.
در منطق می فرمایند: هر قضیه ای عکس هم دارد، یعنی کسی که خودش را نشناخت هیچ یک از اشیاء را نمی شناسد. بعد از این بالاتر عبارتِ آقا را ببینید. می خواهیم بگوئیم که روانشناسی و معرفتِ نفس که طبق فلسفه و حکمتِ متعالیه و نصوصِ عرفان و بالاتر از همه قرآن می خواهد به ما تعلیم دهد این است که باید رابطۀ بینِ نفس و موجوداتِ کلّ نظامِ هستی بررسی شود که ما با موجودات عالم چه رابطه ای داریم بلکه بالاتر که انسان با خالقِ عالم چه رابطه ای دارد. موجوداتِ نظام عالم اشیاء جدای از هم نباشند که به تعبیرِ آقا توحید را توحید صمدی قرآنی بگیریم که در حقیقت یک حقیقت است و این یک حقیقت خودش را نشان می دهد و این فرمایش را در ترجیع بند دیوان ملاحظه می فرمائید:
همه یار است و نیست غیر از یار       واحدی جلوه کرد و شد بسیار
آنوقت اگر اینطور است؛ آقا جلوتر می روند، می فرمایند که یک پلّه بالاتر، هر کس خودش را بشناسد «عَرَفَ رَبَّها» بلکه خدایش، خدایِ نفسِ خودش را هم می شناسد. در این جمله لطیفه ای است و بعداً می آید که هر کس به قدرِ ظرفیتِ وجودیِ خودش ربّی دارد. حالا حرف پیش می آید، الان زود است، هر کسی نفس را شناخت ربِّ نفسش را هم می شناسد. چرا؟ چون معرفتِ نفس نردبانی برای معرفت ربّ است. هر کسی که بخواهد به اسماء الله و به حقیقت ربِّ اداره کنندۀ نظامِ عالم پی ببرد نردبانش خودش است از خودت برو بالا از خوابت از بیداریت از حالاتت از خودت باید بروی بالا بعد یک پله هنوز بالاتر. خوب مگر ما و حق، خالقِ ما از همدیگر جدائیم که بذهن برسد ما نردبانی باشیم که تا بخواهیم به او برسیم؟ خیر؛ «بَل مَعرِفَةُ النَّفس مَغرِفَةُ الرَّبِّ عِندَالرّاسِخینَ فِی الحِکمَةِ العالِیَة» بلکه معرفتِ نفس همان معرفت رب است. هر کسی خودش را شناخت حق را به همان شناخت شناخته است. دیگر شناختِ دوّم و مرتبۀ بالاتر نمی خواهد بعد عجیب اینست که آقا این بیت را در شرح این فرمایش می آورند:

موضوعات مرتبط: معرفت شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 26 / 3 / 1395

 

شرح دروس معرفت نفس درس اول جلسۀ دوم  :

در جلسۀ قبل دریافتیم که انتخابِ اسمِ شریفِ هو برای شروع مقدمۀ کتاب بدین جهت است که نفسِ ناطقۀ انسانی را با این اسم یکجور سنخیت است، که انسان به وزانِ حق آفریده شده است. فرمایشی را حضرت آقا در کلمۀ 268 صفحه 397 هزارویک کلمه در جلد دوّم دارند که می فرمایند: «دل آئینۀ جمال نمای هو و سفینۀ دریای اوست». خیلی جمله شیرین و سنگین است. دل انسان آئینۀ جمال نمای هوست و لذا کتاب با اسمِ شریفِ «هو» شروع شده است که جانِ انسان آئینۀ جمال این اسمِ شریف است و سیرِ نهائی انسان به این است که به حقیقت تقرّب پیدا کند، که «اِنَّ اِلی رَبَّکَ المُنتَهی»، و جنابِ خاتم الانبیاء و ائمۀ اطهار که « کُلُّهُم مِن نُورٍ وّاحِد» همه در مسیرِ الهی بودند که به این حقیقت راه پیدا کنند. بعد از این اسمِ شریف، حدیثِ شریفی از جناب رسول الله در کتاب شریف « وُرَر وَ قُرَر» سیدمرتضی علم الهُدی نقل می کنند: «اَعلَمَکُم بِنَفسه اَعلَمَکُم بِرَبَّه» که عالمترینِ شما به جانتان عالمترین شما به ربّتان است. حدیث را اینجور معنی کنیم که عالمترین شما که به نفسِ خود، آگاهترین شما به پرورش دهنده تان می باشد. که هر چه علمتان بیشتر و هر چه به حقیقتِ نفسِ خود آگاه شوید به حقیقتِ خدای تبارک و تعالی آگاه تر و داناتر می شوید که به این معنی معرفتِ نفس نردبانی برای معرفتِ رب قرار می گیرد. که اگر کسی از شما پرسید من خدا را چه چوری عالِم شوم می فرمایی به خودت شناخت داری؟ و آشنایی به سِرّ و حقیقتِ وجودیِ خودت داری یا نه؟ اگر داری به همان مقدار که به خودت عالِمی به خدایت نیز عالمی. ولی اگر به خودت آگاهی نداری به خدایت نیز آگاهی نداری. هر اندازه که از خودت آگاهی همان اندازه خدا داری و همان اندازه که جاهلی همان اندازه خدا نداری.
حرفِ بلندی باز جنابِ حاجی و حکیم سبزواری دارند: «اَلعِلمُ اُمُّ الطَّیِبات وَ الجَهلُ اَمُّ الخَبیثات» تمامِ بیچارگیها از جهل است. برای عالِم به خدا عالِم شدن به خود و شخصیت وجودیِ خود لازم است. داناترینِ شما به خودتاشن داناترینِ شما به خداست، الان می شود گفت عالِمترین به خدا عالِمترین به خود است هرآنچه خدای خود و حق را بیشتر بشناسی خود را می شناسی که معرفتِ ربّ برای معرفتِ نفس نردبان قرار می گیرد. اما فعلاً به همان معنای اوّلی پیش می رویم که: هر کسی خودش را بیشتر بشناسد خدا را هم بهتر می یابد. یعنی معرفت نفسنردبانِ معرفت ربّ قرار می گیرد.

موضوعات مرتبط: معرفت شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 26 / 3 / 1395

معرفت نفس درس اول جلسۀ اول: 
سپاس خدای عزّ و جلّ را که شروعِ کلاسِ دروسِ معرفتِ نفس با قرائتِ مقدمۀ کتاب معرفتِ نفس ( به خط و قلم مبارک حضرت علامه حسن حسن زاده آملی ) است و با بیستمین سالِ پیروزیِ انقلابِ اسلامی مصادف شد که آن را به فال نیک می گیریم و بحمدالله با انگیزۀ اصلیِ انقلاب مقدّسِ حضرتِ امام خمینی (ره) که همان خودسازی و خودشناسی است و اینها همه از برکاتِ خون مقدّس و مطهّرِ شهیدانِ ما می باشد.
اگر سئوالی پیش می آید انگیزه این است که ذهن فعال شود و بعد به جوابِ آن می رسیم و بر جانمان می نشیند.
ابتدا به کتابِ شریفِ دروسِ معرفتِ نفس می پردازیم و بعد از کتابِ معرفت نفس، اتحاد عاقل و معقول را پیش روی خواهیم داشت و سپس نصوص الحکم بر فصوص الحکم و گنجینۀ گوهر روان و سایرِ کتابهای عرفانیِ استاد علامه حسن زادۀ آملی را مقصود خویش خواهیم ساخت. دروس معرفت نفس حاوی 150 درس، اتحاد عاقل و معقول هم 24 درس و نصوص الحکم بر فصوص الحکم بیش از 73 فص و کتابِ شریفِ عیون مسائل نفس در 66 عین است که در حقیقت کل این کتابها و هضم کامل آن برابر با خلاصه ای از آنچه در این کتاب آمده است می باشد. البته باید پیاده شود و چشیده شود.
امّا چرا مقدّمۀ کتاب با اسمِ شریفِ «هو» شروع شده است؟ جوابِ آن بدین صورت است که: به یک وجه کل اسماء الهیه را به یک اسم بر میگردانند ( به معنای وحدت سعّی) و آن یک اسم (که حالا طلب دارید که اسم چیست و وحدت سعّی و غیر عددی و هکذا طلب شما) اسمِ شریفِ «الله» است که اوّلین حقیقتِ متجلّی از ذاتِ شریفِ الهی است و بعد از آن «تبارک» و پس از آن اسم شریفِ «تعالی» است و در بینِ ما مرسوم است به اینکه بگوئیم « الله تبارکَ و تعالی»، در حالیکه حق است بگوئیم( الله و تبارکَ و تعالی)، که سه اسم بشود، که اگر بابِ حدوثِ اسمای اصولِ کافی را نگاه بفرمائید؛ اوّل اسمِ متجلّی از خداوند( الله) است. قرآن نیز با این اسمِ شریف آغاز شده است و اسمِ الله هم بر می گردد به بالاتر از خود که اسمِ شریفِ «هو» است. این را به جنابِ رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم خطاب فرموده که «قُل هُوَ الله اَحَدٌ» غیر از جنابعالی دیگران آن توان را ندارند و به آن حقیقت نرسیده اند که بفرمایند: «هو» فقط شما یکی بفرما. این سوره (سورۀ توحید) اختصاص به رسول الله دارد. که تنها عبداالهو جنابِ خاتم الانبیاء (ص) است. یکی از لطائفِ آوردنِ این اسمِ شریف در اوّل این کتاب اینستکه کتاب در بابِ معرفتِ نفس انسانی است و بالاترین نفسِ ناطقۀ انسانی، نفسِ ناطقۀ جنابِ خاتم است و نفسِ ناطقۀ جنابِ خاتم چنان سِعۀ وجودی یافته که ایشان فقط «هو» را عبادت کند. حتّی تمامِ انبیاء هم به مقامِ شریفِ خاتم در عبادت نرسیده اند که انبیاء دیگر عبدِ هو و رسولِ هو نشدند و از آن مرتبه تنزّل یافته هستند. کتابِ مصباح تاهدایة حضرتِ امام (ره) را باز بفرمائید ایشان می فرمایند: سفرِ اوّل سفرِ از خلق است به ربِّ مُقیِّد و سفر دوم از ربِّ مقیِّد است به ربِّ مُطلق که در سفرِ دوّم تمامِ انبیاء مسافرت به خدایِ پیغمبر دارند. لذا کتابِ پیغمبر اکرم (ص) بالاترین کتابها شده است و رسالتِ پیغمبر بالاترین رسالتها. نبوّت و ولایت و امامت و خلافتِ پیغمبر بزرگترین نبوت و ولایت و خلافت و رسالتهاست. چون ایشان است که مقامِ عبودیّتِ «هو» را داراست. پس هر کسی نفسِ پیغمبر را شناخته است خدا را شناخته است. و این است یکی از صد تا معنایی است که حضرت آقا در معنای « من عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَفَ رَبَّه» بیان فرموده است.

موضوعات مرتبط: معرفت شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 25 / 3 / 1395





پیـــام های آسمــانی 

جزء نوزدهم

(برگرفته از تفسیر نور)



1 .الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمانِ وَ كانَ يَوْماً عَلَى الْكافِرِينَ عَسِيراً

در آن روز، فرمانروايىِ بر حقّ، از آن خداى رحمان است 
و روزى است كه بر كافران سخت و سنگين است.


قيامت روز جلوه ‏ى رحمت الهى است.

«الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ»

( فرقان، 26)

2 . وَ لَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقّ‏ وَ أَحْسَنَ تَفْسِيرًا

هيچ مثَلى براى تو نياورند مگر آن كه پاسخش را
به راستى و در نيكوترين بيان بياوريم.


سخن بايد منطقى و حقّ باشد. 

«جِئْناكَ بِالْحَقِّ»

گفتار و اعتراض ديگران را با كلام بهتر جواب دهيم.

«وَ أَحْسَنَ تَفْسِيراً» 

(فرقان، 33)

3 . ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضًا يَسِيرًا

سپس بر گرفتيمش، گرفتنى اندك‏ اندك.


گرفتن هيچ چيز براى خدا سخت نيست. 

«قَبْضاً يَسِيراً»

(فرقان، 46)

 

4 . قُلْ مَا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا

بگو: «بر اين [رسالت‏] اجرى از شما طلب نمى‏ كنم، جز اينكه 
هر كس بخواهد راهى به سوى پروردگارش [در پيش‏] گيرد.



مزد انبيا اين است كه مردم خدا را بندگى كنند. 

«إِلى‏ رَبِّهِ سَبِيلًا» 

(فرقان، 57)

5 . وَ هُوَ الَّذِى جَعَلَ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُورًا

و اوست كه شب و روز را براى كسانى كه مى ‏خواهند عبرت 
گيرند يا شكرگزارى كنند از پى هم قرار داد.


شب و روز، نعمتى شايسته‏ ى شكر و سپاسگزارى است. 

«أَرادَ شُكُوراً»

(فرقان، 62)
 
6 .أُوْلَئكَ يُجزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرواْ وَ يُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَ سَلَامًا

اينان همان كسانند كه به خاطر صبرى كه تحمل كرده ‏اند غرفه‏ هاى
بهشت را پاداش يابند و در آنجا به درود و سلامشان بنوازند.


بهشت را به بها دهند، نه بهانه. 

«يُجْزَوْنَ ... بِما صَبَرُوا»

بنده ‏ى خدا شدن، به صبر و پشتكار نياز دارد. 

«بِما صَبَرُوا» 

(فرقان، 75)

7 . لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ

شايد، از اينكه ايمان نمى ‏آورند، خود را هلاك سازى.


انبيا براى انجام تكليف خود، بيش از حدّ انتظار تلاش مى‏ كردند. 

«لَعَلَّكَ باخِعٌ»

(شعراء، 3)

8 .رَبّ‏ هَبْ لِى حُكْمًا وَ أَلْحِقْنِى بِالصَّالِحِينَ

اى پروردگار من، مرا حكمت بخش و مرا به شايستگان بپيوند.

جامعه‏ اى ارزش دارد كه افرادش صالح باشند.

«أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ»

انسان به رفيق خوب محتاج است. 

«وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ»

( شعراء، 83)


9 . وَ تَقَلُّبَكَ فِى السَّاجِدِينَ

و نماز خواندنت را با ديگر نمازگزاران مى ‏بيند.

سجده مهم‏ترين ركن نماز است.

«فِي السَّاجِدِينَ» 

( شعراء، 219)

10.وَ حُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ‏ وَ الْإنسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُون

سپاهيان سليمان از جن و آدمى و پرنده گرد آمدند 
و آنها به صف مى ‏رفتند.

جنّ مى ‏تواند به انسان كمك كند.

«مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ»

ولايت انبيا تنها بر انسان‏ها نيست.


«مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ» (نمل، 17)
 
 
 
 
 
 
 
 


موضوعات مرتبط: پیام های وحی آسمانی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 24 / 3 / 1395

 

جهان هستی :

فرض کن به منزلی دعوت شدی در نهایت استحکام وزیبایی که با بهترین وخوش دست ترین فرشها تزیین

 شده وزیباترین چراغها در آویخته شده وهر چیزی که دلت بخواد از لباس وزیور آلات وهر چیز دیگه ای که

 بهش احتیاج پیدا میکنی در اون برات مهیا باشه به طوریکه هر چیزی با نظم وهماهنگی خارق العاده ای در

 جای مناسب خودش چیده شده وتو رو به سمت خودش دعوت میکنه به اندازه ای مدبرانه که هر انسان

 صاحب فهمی تا چشمش به این همه زیبایی وهماهنگی می افته از این همه نظم وهارمونی به وجد میاد

و زبان به تحسین باز میکنه

دیدنی تر اینکه :

قبل از ورودت به این منزل باشکوه برای پذیرایی ازتو سفره ای انداختن که در اون انواع خوردنی ونوشیدنی ،از

 انواع میوه ها گرفته تا دسرو غیره وغیره .... با سلیقه ای بکر چیده شده وبه تو اجازه داده شده که از این

 همه امکانات به نحو احسن استفاده کنی.تصور کن،درست در همون لحظه ای که تو محو تماشای این همه

 زیبایی هستی وسلیقه ی خیلی خوب صاحب این منزل رو تحسین میکنی یک مهمان ناخواندهکه چشماش

 رو بسته وارد این خونه میشه وبا سرو صدای فراوون ،به دنبال یه چیزی برای خوردن ،خودش رو به در و دیوار

 میزنه وچه بسا پا بذاره تو سفره ای که برای پذیرایی از اون ودیگران به بهترین نحو چیده شده در حالی که

 نهایت احتیاج رو به اونها برای سیر شدن داره ، اما چون چشماش بسته ست به جای اینکه از این همه لطف

 تشکر کنه شکایت میکنه که چرا اینجا چیزی برای خوردن پیدا نمیشه وچرا هر چیزی سر جا ی خودش

 نیست وچه بسا شکوه کنه از بی نظمی صاحب خونه وهوش وتدبر اون رو هم زیر سوال ببره !شاید از

 خودت بپرسی که قصد من از مطرح کردن این مثال عجیب وغریب چیه ؟ اگه یه کمی تامل کنی می بینی که

 این عالم مثل همون خونه ای هست که ما به اون دعوت شدیم وهر چه که به اون نیاز داشته باشیم دراون

 برای ما مهیاست آسمون بلند سقف این خونه است زمین مثل سفره ای هست که در اون انواع خوردنی

ونوشیدنی و...برای ما فراهم شده،ستاره ها با نظم خاصی توی آسمون برای روشن کردن فضای تاریک زمین

 چیده شده وبه منزله چراغهای این خونه است وجواهراتی که در دل کوهها وجود داره مثل زیور آلاتی هستند

 که برای استفاده ی من وتو مهیا شده وهر چیزی روبرای مصلحتی قرار دادن وانسان به منزله ی همون

 کسی هست که که به این خونه مجلل پا می ذاره تا از چیزهایی که در این خونه براش مهیا شده استفاده

 بکنه انواع گیاهان،حیوانات،همه وهمه برای رفع نیازهای من وتو آفریده شدن وبه وجود اومدن که در خدمت

 ما باشن اما حکایت ما حکایت همون مهمون ناخونده است که از شکم مادر با چشمای بسته پا توی این

 عرصه ی خاکی میذاریم وبدون توجه به این همه شکوه وزیبایی که برای ما تدارک دیده شده با توجه به

 کوتاهی دانشمون وضعف آگاهی مون نسبت به محیطی که در اون وارد میشیم باعث میشه که برای تامین

 نیازهای ضروری ما مثل غذا وآب که بیشتر نیازهای مادی رو شامل میشه به هر کاری دست بزنیم وتازه

شکوه کنیم که چرا خداوند فلان چیز رو به من نداد چرا من مثل دیگران  ثروتمند نیستم یا چرا مثل کسایی که

 از زیبایی صورت برخوردارند زیبایی آنچنانی ندارم در یک کلام چرا من از زندگی لذت نمی برموشکوه وشکایت

 هایی از این قبیل که به دلیل کمی دانش وآگاهی ما نسبت به حکمت های موجود و اندیشه های غلط ما

 نسبت به محیط پیرامونمون وجود حکیمی مدبر ودانا رو منکر میشیم وگاهی با بی معرفتی تمام،به این

 موضوع بدون هیچ واهمه ای متذکر میشیم که خداوند عادل مطلق عدالت رو در مورد ما رعایت نکرده برای

اینکه این موضوع برای من وتو باز بشه وبه این حقیقت برسیم که هیچ ستمی به ما نشده واین خود ما

هستیم که موجبات گرفتاریهای خودمون رو فراهم میکنیم وچه بسا مانند کلافی سردر گم به جای اینکه در

 خودمون به دنبال حل مشکل باشیم به دنبال کسی هستیم که همه ی این گرفتاریهارو به گردن او بیندازیم

 من در گفتمانهای بعدی می خوام گام به گام از زمان تولد ودوران جنینی با بیان چگونگی رشدمون در رحم

مادر وپس از اون ،یعنی زمانی که به این عرصه ی خاکی پا گذاشتیم صحبت کنم تا شاید به امید خدا بتونیم

 درک کنیم که خداوند نه تنها در حق من وتو کوتاهی نکرده بلکه به گردن همه ی ما حق داره

 

موضوعات مرتبط: گونان گون
برچسب‌ها: جهان هستی :
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 24 / 3 / 1395

 قدرت تفكر

 چاپ دوم «قدرت تفکر، راهی به سوی آفرینش» نوشته هارون یحیی با ترجمه علیرضا عیاری از سوی موسسه فرهنگی منادی تربیت منتشر و روانه بازار نشر شد. با توجه به عنوان این اثر، هدف این کتاب، دعوت خوانندگان به تفکر است.

 

قدرت تفكر

نویسنده این اثر كه در تمامی آثار خود به موضوعات دینی و قرآنی می‌پردازد؛ هدف کتاب حاضر را نیز دعوت مردم به اندیشیدن برای پیدا كردن واقعیات هستی برمی‌شمرد.

حقیقت را به روش‌های مختلفی می‌توان بیان كرد و آن را با استفاده از جزئیات، سند و مدرک و استفاده از منطق نشان داد. با این حال، اگر انسان در مورد حقیقت خالصانه و مشتاقانه با هدف درک آن اندیشه نکند، همه این تلاش‌ها بی‌ثمر خواهد بود. به همین دلیل وقتی پیامبران الهی، پیام خدا را به مردم می‌رساندند، ابتدا حقایق را به روشنی برای آنان توضیح داده و سپس آنان را دعوت به اندیشیدن می‌کردند.

فردی که اندیشه می‌کند رازهای خلقت الهی، حقیقت این دنیا، وجود بهشت و جهنم و حقایق ذاتی موضوعات را درمی‌یابد، درک عمیق‌تری از زندگی به دست می‌آورد؛ بنابراین طبق دستورات دین زندگی می‌کند، نه آن طور که اکثر مردم می‌خواهند. در نتیجه از زیبایی‌های ‌موجود، بیشتر از دیگران لذت می‌برد و به خاطر نگرانی‌های بی‌مورد و حرص دنیوی، دچار رنج و عذاب نمی‌شود.

در جهان آخرت، پاداش فردی که همواره با تفکر، حقیقت را کشف می‌کند؛ عشق، خشنودی، رحمت و بهشت الهی است. اما همه آنهایی که تصور می‌کنند با فکر نکردن می‌توانند از مسوولیت‌هایشان فرار کنند و در مورد سرانجامی که در انتظارشان است تامل نمی‌کنند در اشتباه هستند و لذا دعوت این افراد به اندیشنیدن برای مومنان عبادت خواهد بود .

در همه کتاب‌های این نویسنده، موضوعات مربوط به ایمان در نور آیات قرآنی توضیح داده می‌شوند و افراد به یادگیری کلام خداوند و زندگی با آنها دعوت می‌شوند. تمام مطالب در برگیرنده آیات خداوند به طریقی شرح داده می‌شوند که جایی برای شک یا سوالی در ذهن خواننده نماند.

نویسنده این اثر، کتاب خود را با طرح این پرسش‌ها آغاز می‌کند كه:

«آیا تا به حال به این حقیقت که قبل از بسته شدن نطفه و قبل از تولد و ورود به این دنیا وجود نداشته‌اید و از پوچی محض به وجود آمده‌اید، اندیشیده‌اید؟»

«آیا تا به حال فکر کرده‌اید پشه‌ها که به طرزی آزار دهنده اطراف ما پرواز می‌کنند چگونه بال‌های خود را این قدر سریع تکان می‌دهند که ما قادر به دیدنشان نیستیم؟

آیا تا به حال به این که پوست میوه‌هایی مانند موز، هندوانه ، خربزه و پرتقال چگونه همانند پوششی با کیفیت عالی عمل می‌کند و این که چگونه میوه‌ها درون این لایه‌های محافظ بسته‌بندی می‌شوند تا طعم و عطرشان حفظ شود، فکر کرده‌اید؟»

«آیا تا به حال فکر کرده‌اید که ممکن است زمانی که شما در خواب به سر می‌برید، زلزله‌ای، خانه، دفتر و شهر شما را با خاک یکسان کند و ظرف چند ثانیه، تمام دارایی‌های خود در این دنیا را از دست دهید؟

آیا تا به حال فکر کرده‌اید که عمرتان چه قدر زود می‌گذرد و چه قدر سریع پیر و ضعیف می‌شوید و به تدریج زیبایی، سلامتی و توان خود را از دست خواهید داد؟»

«آیا تا به حال فکر کرده‌اید که چرا مردم این قدر به این دنیایی که به زودی از آن رخت بر خواهند بست، چسبیده‌اند، در حالی که اساسا آن چه که آنها به آن محتاجند تلاش برای جمع‌آوری توشه برای جهان پس از مرگ است؟»

انسان موجودی است که خداوند به او قدرت تفکر بخشیده است. با وجود این، بسیاری از مردم از این قدرت برتر آن طور که باید بهره نمی‌برند. در حقیقت، برخی از مردم تقریبا هیچ وقت فکر نمی‌کنند.

در واقع، هر انسانی از چنان قابلیتی برای تفکر برخوردار است که خود نیز از آن مطلع نیست. زمانی که انسان شروع به استفاده از این قابلیت می‌کند، حقایقی که تا آن زمان قادر به درک آنها نبوده است؛ بر وی آشکار می‌شوند. انسان هرچه عمیق‌تر بیاندیشد، قابلیتش بیشتر می‌شود، و این امکان برای هر انسانی وجود دارد؛ تنها انسان باید درک کند که به تفکر نیاز دارد و سپس باید سخت تلاش کند.

فردی که اندیشه می‌کند رازهای خلقت الهی، حقیقت این دنیا، وجود بهشت و جهنم و حقایق ذاتی موضوعات را درمی‌یابد، درک عمیق‌تری از زندگی به دست می‌آورد؛

هدف این کتاب دعوت مردم به اندیشیدن به بهترین روش و نشان دادن چگونگی آن است. کسی که تفکر نمی‌کند، به کلی از حقایق دور خواهد ماند و در خودفریبی و اشتباه زندگی خواهد کرد. در نتیجه، به هدف خلقت از به وجود آمدن این جهان پی نخواهد برد. در حالی که خداوند هرچیزی را با هدفی مشخص آفریده است. در قرآن این حقیقت چنین بیان شده است: «و آسمان‌ها و زمین و مابین آنها را بازیچه نیافریده‌ایم . آنها را جز به حق نیافریده‌ایم ولی بیشتر آنان نمی‌دانند.(دخان، آیات 39-38)»، «آیا پنداشته‌اید که شما را بیهوده آفریده‌ایم، و شما به نزد ما بازگرداننده نمی‌شوید؟ (مومنون، آیه 115)».

بنابراین هر انسانی باید به هدف از خلقت، ابتدا آن طور که به خودش مربوط می‌شود و سپس همان طور که به هر چیزی که او در این دنیا می‌بیند و هر رویدادی که وی در طول زندگی‌اش تجربه می‌کند، بیاندیشد. کسی که فکر نمی‌کند ، تنها پس از مرگ، وقتی که در پیشگاه خداوند برای حسابرسی حاضر می‌شود به حقایق پی خواهد برد که آن زمان بسیار دیر است.

خداوند در قرآن می‌فرماید كه در روز قیامت، همه تفکر خواهند کرد و حقیقت را خواهند دید. حال آن که خداوند فرصت زندگی در این دنیا را به ما اعطاء کرده تا بیاندیشیم و از تفکراتمان به نفع دنیا و آخرتمان، بهره ببریم. درک حقیقت سود سرشاری را برای ما در جهان پس از مرگ به ارمغان خواهد آورد . به همین دلیل، خداوند از طریق پیامبران از همه مردم خواسته است که در خصوص چگونگی خلقت خود و چگونگی آفرینش در این دنیا اندیشه کنند: «آیا در دل‌های خویش نیندیشیده‌اند که خداوند آسمان‌ها و زمین را و آن چه مابین آنهاست، جز به حق و سرآمدی معین نیافریده است؛ بی‌گمان بسیاری از مردم لقای پروردگارشان را منکرند (روم، آیه 8)».

بیوگرافی و آثار مولف

«هارون یحیی» نویسنده كتاب، امروزه در بازار کتاب ایران، به نامی آشنا و پرفروش بدل شده است. اکنون کتاب‌های متعددی از این نویسنده‌ 56 ساله‌ ترک در ایران، در هر دو حوزه‌ بزرگسال و کودک منتشر و از سوی خوانندگان ایرانی، با استقبال روبه‌رو شده است. اما این نویسنده‌ سرشناس، که نه تنها در ایران که در جهان، آوازه‌ای به هم زده است، به‌واقع کیست؟

کسی را که به نام «هارون یحیی» می‌شناسیم، سال 1956 میلادی در شهر آنکارا به دنیا آمد. نام واقعی او عدنان اکتار (Adnan Oktar) است و آن نام مستعار اوست. پاره‌ اول این اسم، نام هارون، برادر حضرت موسی(ع) است و پاره‌ دوم، نام حضرت یحیی(ع)؛ پیامبری که درست پیش از حضرت عیسی‌‌(ع) آمد و مردم را به آمدن او بشارت داد و در راه مبارزه با ظلم و فساد، به شهادت رسید.

«هارون یحیی» در دو رشته‌ دانشگاهی درس خوانده است؛ هنر و فلسفه. از 24 سالگی نوشتن و انتشار کتاب‌هایش را آغاز کرد و تا به امروز (به گواهی وبگاه رسمی خود او) بالغ بر 222 کتاب در موضوعات مذهبی، علمی و سیاسی نوشته است. البته موضوع کتاب‌های علمی و سیاسی او نیز به‌نوعی به مذهب باز می‌گردد. او در کتاب‌های علمی خود با نظریه‌ داروینیسم که در نهایت آفرینش را زاییده یک تصادف و محصول یک تکامل تدریجی و تطابق مستمر با شرایط زیستی می‌شمارد، درمی‌افتد و می‌کوشد وجود شعوری فرابشری را در آفرینش هستی و کائنات ثابت کند. در کتاب‌های سیاسی نیز به مبارزه‌ کمونیسم و فاشیسم یا فرآورده‌هایی که از این دو کارخانه بیرون آمده‌اند، می‌رود؛ ‌چرا که هر دو ویرانگر خرد و ایمان‌های مردمند.

آثار این نویسنده که در خود ترکیه، تا به امروز در شمارگانی بیش از یک میلیون نسخه به فروش رفته است، به 51 زبان مختلف از جمله انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، اسپانیولی، فارسی، عربی، اردو و روسی بازگردانده شده است. می‌توان گفت او یک نویسنده‌ جهانی به معنای واقعی است؛ زیرا آثار او را از هند گرفته تا آمریکا، از انگلستان تا هلند، از اسپانیا تا برزیل، از مالزی تا ایتالیا، از فرانسه تا بلغارستان و روسیه می‌خوانند. همچنین نباید مقالات پرشمار او را که بالغ بر 461 مقاله می‌شود، از یاد برد.

آثار او در کشور ما(ایران) نیز خوانندگان قابل توجهی دارد و اشتیاق آنها موجب می‌شود که کتاب‌های او با ترجمه های روان علیرضا عیاری به چاپ‌های مکرر برسد. برای نمونه، کتاب «معجزات قرآن کریم» ترجمه‌ علیرضا عیاری، توسط نشر منادی تربیت تاکنون دوازده بار تجدید چاپ شده است. این نویسنده‌ سرشناس، با وجود فعالیت‌های گسترده‌ای که در عرصه‌ بزرگسالان دارد، کودکان را نیز فراموش نکرده و برای آنها نیز سهمی در میان خیل آثار خود اختصاص داده است.

چنانچه سری به «وبگاه» کودکان او بزنید، با 14 جلد از کتاب‌هایی روبه‌رو خواهید شد که او برای کودکان و نوجوانان نوشته است. از این کتاب‌ها نیز تاکنون تعدادی زیادی توسط علیرضا عیاری ترجمه و توسط ناشران مختلف کشور منتشر شده است که از آن جمله‌اند:

«شکوه و عظمت آسمان‌ها»، «دنیای شگفت‌انگیز زنبور عسل»، «دنیای شگفت‌انگیز مورچه‌ها» و «سگ‌های آبی، سدسازان ماهر»‌ هر چهار کتاب توسط انتشارات سروش؛ «دنیای حیوانات»، «دنیای شگفت‌انگیز بدن ما»، «دنیای شگفت‌انگیز اطراف ما» و «اسرار آفرینش» راهی به سوی خداشناسی هر چهار كتاب توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان؛ و «شگفتی‌های خلقت جانوران» در چهار جلد، «قدرت تفكر»، «الگوبرداری از طبیعت»، «معجزات قرآن كریم(چاپ دوازدهم)»، «معجزه آفرینش انسان» و «جلوه های آفرینش» از انتشارات موسسه فرهنگی منادی تربیت.

بی‌شک، راز اشغال چنین جغرافیای پهناوری توسط کتاب‌های او، زبان روان و ساده‌ نویسنده در انتقال پیام‌های مذهبی و قرآنی است. نویسنده به‌طور مرتب در آثار خود یادآوری می‌کند که این زبان روان و دلپذیر، چنان که با گذاشتن نام هارون بر خود، آرزویش را داشته، یک لطف خداداد است و در این میان، او تنها واسطه‌ای برای ساده کردن مفاهیم قرآنی و واسطه‌ای برای انتقال پیام این کتاب شریف و عظیم است. آرزوی اوست که کوشش‌هایش به ثمر بنشیند و کتاب‌هایش، به خواست خدا، به مردم قرن 21، در رسیدن به جامعه و جهانی پر از صلح، عدالت و سعادت، که خداوند در قرآن وعده داده است، سود بخشد.

چاپ دوم کتاب « قدرت تفکر، راهی به سوی آفرینش» در شمارگان 3000 نسخه، 99 صفحه و بهای 45000 ریال با ترجمه علیرضا عیاری راهی بازار نشر شد .

 

 منبع:   موسسه فرهنگی منادی تربیت

 

 

موضوعات مرتبط: گونان گون
برچسب‌ها: قدرت تفكر
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 24 / 3 / 1395

کتاب «دنیای شگفت انگیز اطراف ما» نوشته هارون یحیی با ترجمه علیرضا عیّاری از سوی انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به چاپ سوم رسید.

حسین اسدی

کتاب «دنیای شگفت‌انگیز اطراف ما»

به گزارش تبیان، نوجوانان در این کتاب در مورد این مساله آموزش می بینند که همه اشیای اطرافشان دارای حسی از رازی نهفته درعالم امکان است.
در بخشی از این کتاب آمده است: «جهان، کهکشان راه شیری که منظومه شمسی درآن قرار دارد و سیاره زمین، همگی توسط عوامل بی شماری کنترل می شوند. تمامی این قوانین و توازن موجودات در شرایط خاصی طراحی و به صورت معجزه آسایی مرتب شده اند تا محیط مناسبی برای زندگی انسان به وجود آورند. بررسی دقیق ما از جهان نشان می دهد که همه چیز از اساسی ترین قوانین کیهان تا حساس ترین ویژگی های فیزیکی، از کوچک ترین توازن موجودات تا دقیق ترین نسبت های مربوط به آن به صورتی ترتیب داده شده اند که از حداکثر دقت برخوردار باشند
به گزارش تبیان، گرچه خداپرستی، فطری است و همه انسان ها ذاتاً خداجو هستند، اما شناخت جهان هستی و کشف رمز و راز آن، راهی برای خداشناسی است. این کتاب نوجوانان را با شگفتی های منظومه شمسی آشنا می کند. زیرا بررسی دقیق جهان نشان می دهد که همه چیز، از اساسی ترین قوانین کیهانی تا حساس ترین ویژگی های فیزیکی، به صورتی ترتیب داده شده اند که از حداکثر دقت برخوردار باشند. وقتی متوجه می شویم این دقت به اندازه ای برای وجود انسان ایده آل است که نه تنها به بقا بلکه به ترقی آنها منجر می شود، شگفت زده می شویم.
نویسنده در مقدمه کتاب آورده است: «از سرعت انبساط دنیا گرفته تا موقعیت زمین در کهکشان راه شیری، از طیف تشعشعات خورشید گرفته تا مقدار غلظت آب برای وجود انسان، مناسب هستند و هیچ یک از این عوامل توسط تصادفات محض برای زندگی ایده آل نشده است. این حقیقت که هزاران عنصر و شرایط باهم ترکیب شده اند تا این ترکیب را به وجود آورند، معجزه ای فراتر از محدوده درک انسان است.
از سوی دیگر تمامی داده های علمی، نشان می دهند که در هیچ جا یا هیچ مکانی در دنیا، جایی برای شانس یا تصادف وجود ندارد. از اولین لحظه شروع دنیا تا آخرین لحظه، جهان با نهایت جزئیات توسط خداوند حکیم طراحی شده است.

علاقمندان می توانند با حضور در بخش کودک و نوجوان بیست و نهمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران(شهرآفتاب)، سالن 108 غرفه 254 کانون، این كتابها را با تخفیف تهیه كنند

کتاب «دنیای شگفت انگیز اطراف ما» نوشته هارون یحیی كه با ترجمه روان علیرضا عیّاری از سوی انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برای گروه های سنی «د» و «ه » منتشر شده است، سه فصل زیر را دربرمی گیرد:
در نخستین فصل کتاب با شگفتی های خلقت منظومه شمسی و نظمی باورنکردنی که همراه با انفجار است و هماهنگی بین پروتون ها و الکترون ها آشنا می شویم و در دومین فصل، موقعیت و وضعیت منظومه شمسی در کهکشان، توازن در زمین، تراکم و غلظت هوا و ... را می شناسیم.
آخرین و سومین فصل از کتاب «دنیای شگفت انگیز اطراف ما» به این مقوله می پردازد که حتی ساده ترین موجودات زنده هم تصادفی به وجود نیامده اند و در پشت تنوع سلول ها معمایی است. اگر می خواهید با این معما آشنا شوید، پیشنهاد می کنیم کتاب را بخوانید.
علیرضا عیّاری، مترجم برجسته كشورمان، پیش از این نیز 14 جلد از کتاب های هارون یحیی را ترجمه كرده كه توسط ناشران مختلف منتشر شده اند كه از بین آنها سه كتاب «دنیای شگفت انگیز بدن ما»، «اسرار آفرینش» و «دنیای حیوانات» توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده اند.
کتاب «دنیای شگفت انگیز اطراف ما» در شمارگان پنج هزار نسخه  و قیمت 7500 تومان در قطع وزیری  از سوی انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان (ناشر برتر بیست و نهمین نمایشگاه کتاب تهران) روانه بازار نشر شد.
 
همچنین علاقمندان می توانند با حضور در بخش کودک و نوجوان بیست و نهمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران(شهرآفتاب)، سالن 108 غرفه 254 کانون، این كتابها را با تخفیف تهیه كنند.

 

موضوعات مرتبط: گونان گون
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 23 / 3 / 1395

چهار ویژگی یاری‌دهندگان امیرالمؤمنین علیه‌السلام

رهبر معظم انقلاب در دیدار خود با جمعی از مداحان(۱۳۹۳/۱/۳۱)، جمعیت جوان حاضر را مخاطب قرار دادند و به بیان روایتی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام پرداختند که حضرت در آن اشاراتی به سبک زندگی خود دارند و به مخاطب خود می‌گویند که شما نمی‌توانید این‌طور زندگی کنید، اما می‌توانید من را با چهار ویژگی «ورع»، «اجتهاد»، «عفت» و «سداد» کمک کنید؛ اما این کمک به چه معناست و جوانان نسل حاضر چگونه می‌توانند با تمسک به این چهار ویژگی به یاری حضرت امیر علیه‌السلام بپردازند؟ این پرسشی بود که با حجت‌الاسلام والمسلمین مسعود عالی، استاد حوزه‌ی علمیه‌ی قم مطرح کردیم.
امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: «ولایتی لعلی بن ابی‌طالب خیر من ولادتی منه»۱ ولایت علی برای من بهتر از این است که من فرزند او و منتسب به او هستم. به تعبیر دیگر انتساب ولایی مهم‌تر از انتساب نَسَبی است. پسر نوح که در ماجرای طوفان نجات نیافت، فرزند حضرت نوح بود ولی به تعبیر قرآن کریم «انه لیس من اهلک»۲، او از اهل نوح نبود. سلمان از نظر نسبی، فرزند اهل‌بیت علیهم‌السلام نبود، ولی در عین حال «منا اهل‌ البیت»۳ شد. چون بدون اجازه‌ی امیرالمؤمنین علیه‌السلام کاری نمی‌کرد و ولایت ایشان در سراسر زندگی او حضور داشت. آن‌چه که برای همه‌ی ما مهم است، همین نکته است که ما پای خود را از محبت امیرالمؤمنین علیه‌السلام بالاتر بگذاریم و به ولایت ایشان برسیم. این چگونه ممکن است؟ فرد ولایی کسی است که امیرالمؤمنین علیه‌السلام در سراسر زندگی او حضور داشته باشد و جامعه‌ی ولایی هم جامعه‌ای است که شئون خود را با رضایت و ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام داشته باشد و سبک زندگی خود را با آن حضرت همراه و هماهنگ و نزدیک کند. درست است که کسی به ایشان نمی‌رسد، ولی به هر حال مهم این است که آن قله برای حرکت ما مد نظر باشد. حالا ممکن است کسی در دامنه باشد و کسی دیگر بالاتر یا پایین‌تر؛ اما دقت کنیم که پشت به قله حرکت نکنیم.

موضوعات مرتبط: امام شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 23 / 3 / 1395

 امام علی (ع) از دیدگاه حضرت مهدی (ع)

1- نصب جانشین، هنگام منقضی شدن ایام نبوت

از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که درباره‌ی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«فلما انقضت ایامه اقام ولیه علی بن ابی‌طالب صلواتک علیهما و آلهما هادیاً» (1)؛
«چون دوران رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به سر آمد ولیّ خودش علیّ بن ابی‌طالب - که درود تو بر ایشان و خاندانشان باد - را برای هدایت‌گری قرار داد».
گرچه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در طول ایام بعثتش هر جا که مناسب می‌دیدند حضرت علی (علیه السلام) را به عنوان هادی جامعه معرفی می‌کردند، ولی هنگامی که ایام بعثتش به سر آمد از جانب خداوند متعال مأمور شد تا حضرت علی (علیه السلام) را به عنوان هادی بعد از خودش اقامه کرده و به مردم معرفی نماید.

موضوعات مرتبط: امام شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 23 / 3 / 1395

 امیرالمؤمنین (ع) الگوی زهد و ساده زیستی

 

ساده‌زیستی علی (علیه السلام) الگویی برای رهبران جامعه

اگر گذاشته بودند که در پناه حکومت اسلامی، اگر گذاشته بودند که در حکومت اسلامی و در پناه اسلام، حکومت تشکیل بشود و مردم در پناه حکومت اسلامی باشند، این همه گرفتاریهایی که از برای ماها الآن هم پیش آمده است، اینها هم- شاید- پیش نمی‌آمد. حاکمی که از طرف خدای تبارک و تعالی تعیین شد از برای امت، آن شخصی بود که وقتی به حکومت رسید، وقتی که با او جمع شدند و بیعت کردند بعد از آن خرابکاریهایی که شده بود تا آن روز و بعد از آن مصیبتهایی که برای اسلام پیش آوردند و تا حالا هم فسادش باقی مانده است، آن شخصی بود که وقتی که به حکومت رسید در حال حکومتش زندگی‌اش از جمیع زندگی امثال ماها و شماها، طلاب علوم دینیه، امثال این بقالها و این کاسبها، زندگی او پست‌تر بود. یک تکه نان جو بود که در آخر عمر مبارکشان، از قراری که گفته شده است، از بس خشک بود حضرت با دستشان نمی‌توانستند بشکنند، با زانو می‌شکستند آن نان را و با آب تناول می‌کردند. این حکومت اسلام بود. می‌فرمود که- به طوری که نقل شده است- من می‌ترسم که در یکی از حوالی مملکت من یک وقت یک گرسنه‌ای باشد، یک وقت باشد که گرسنه در کار باشد، چطور من بخوابم «سیر»، و رعیت من یک نفرشان- ولو در بعض از ارجای (1) مملکت- اینها گرسنه باشند. (2)

 

موضوعات مرتبط: امام شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 22 / 3 / 1395

جاله اي در شعبه رود زندگي 

مردی در کنار دره راه می رفت، که ناگهان به داخل رودخانه افتاد.

امواج تند و سریع او را به قسمت سفلی رود می برد و بدتر از این قوزک پایش در این اثنا شکست.

اما وی مطمئن بود که به ساحل خواهد رسید، زیرا در خصوص چگونگی نجات خود در امواج تند آموزش های لازم را دیده بود و البته سرانجام موفق شد.

وی در راه باریکه پرپیچ کوهستانی بجلو می رفت؛اما درد شدید قوزک پای شکسته اش برایش غیر قابل تحمل بود.

وی شاخه درخت را به عنوان عصا زیر بغل زد و به راه خود ادامه داد. وی که در دل دره بود و اطرافش را زمین های خشک احاطه کرده بود،همچنان تلاش داشت چاره ای بیابد و با یافتن بالگرد گشتی و یا گروهی از کوهنوردان، خود را از این وضع نجات دهد.

در همین موقع در شعبه رود جاله ای ظاهر شده و بر روی آن جاله یک نیروی امداد صحرائی نشسته بود.

این برای مرد مصیبت دیده کاملا" غیر مترقبه و خارج از تصور بود. مرد نجات یافت.امدادگر با شاخه های درخت و تخته شکسته ها پای آسیب دیده مرد را محکم بست و او را روی جاله نشاند.

شبانگاه، آنان در محلی راحت چادر زده و بعد یک شام لذیذ خوردند.

از این واقعه مرد خیلی چیزها آموخت و دیدگاهش در مورد خیلی مسائل تغییر کرد.

آن روز، در کنار رود در وسط دره کوهستانی آن مرد متوجه شد در طول عمر انسان ،بسیاری شگفتی ها در انتظار خواهد بود که پیش بینی کردن آن امکان نا پذیر است.

می گویند: لازم نیست ما همواره به دنبال دورنمای تازه باشیم! بلکه باید با دیدگاه نو واقعیات را بررسی کنیم.

با آنکه زندگی ضربات گوناگونی به ما وارد می آورد، اما همواره یک جاله در شعبه رود منتظر ما خواهد بود. بدنبال آن نباید گشت!زیرا، آن جاله در نظر ماست!!

زمان پیدایش آن را هم پیش گوئی نمی توان کرد. زیرا جاله در جدول زمانی شما نیست.!
به وجودش شک و تردید نکن، زیرا سوظن، چشمانت را می پوشاند و موجب آن می شود که قبل از آمدن،منصرف شوی.

بر اعتقاد خود استوار باش و مطمئن باش که مقابلت روشنایی است حتی اگر تو، آنرا ندیده باشی و در راه پر پیچ و خم مقابل، همیشه یک جاله در انتظار شما می ماند.!!!

جاله =چيزي باشد که از چوب و علف برهم بندند و چند مشک پرباد بر آن نصب کنند و برآن نشسته از آبهاي عميق بگذرند. (برهان ). کلک در دزفولي . (حاشيه برهان قاطع چ معين ). چند پوست گاو پرباد که بر آن چوب و علف برهم بندند و برآن نشسته از آبهاي ژرف بگذرند. و بعضي گفته اند چوبي چند که بر يکديگر بندند و مشکي چند پرباد کرده بر زير آن تعبيه کنند. (فرهنگ رشيدي ): 
جز جاله فضل اي برادر
از بهر جهالتت گذر نيست .


موضوعات مرتبط: حکایت ها وحکمت ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 22 / 3 / 1395

ديوار شيشه اي



يك روزي از روزها دانشمندى آزمايش جالبى انجام داد. او يك آكواريوم ساخت و با قرار دادن يک ديوار شيشه‌اى در وسط آكواريوم آن ‌را به دو بخش تقسيم ‌کرد.

در يک بخش، ماهى بزرگى قرار داد و در بخش ديگر ماهى کوچکى که غذاى مورد علاقه ماهى بزرگتر بود.

ماهى کوچک، تنها غذاى ماهى بزرگ بود و دانشمند به او غذاى ديگرى نمى‌داد.

او براى شکار ماهى کوچک، بارها و بارها به سويش حمله برد ولى هر بار با ديوار نامرئي كه وجود داشت برخورد مى‌کرد، همان ديوار شيشه‌اى که او را از غذاى مورد علاقه‌اش جدا مى‌کرد.

پس از مدتى، ماهى بزرگ ازحمله و يورش به ماهى کوچک دست برداشت. او باور کرده بود که رفتن به آن سوى آکواريوم و شکار ماهى کوچک، امرى محال و غير ممکن است.

در پايان، دانشمند شيشه ي وسط آکواريوم را برداشت و راه ماهي بزرگ را باز گذاشت. ولى ديگر هيچگاه ماهى بزرگ به ماهى کوچک حمله نکرد و به آن‌سوى آکواريوم نيز نرفت؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!

ديوار شيشه‌اى ديگر وجود نداشت، اما ماهى بزرگ در ذهنش ديوارى ساخته بود که از ديوار واقعى سخت‌تر و بلند‌تر مى‌نمود و آن ديوار، ديوار بلند باور خود بود ! باوري از جنس محدودیت ! باوري به وجود دیواري بلند و غير قابل عبور ! باوري از ناتوانی خويش .

اگر ما در ميان اعتقادات و باورهاى خويش جستجو کنيم، بى‌ترديد ديوارهاى شيشه‌اى بلند و سختى را پيدا خواهيم کرد که نتيجه مشاهدات وتجربيات ماست و خيلى از آن‌ها وجود خارجى نداشته بلکه زائيده باور ما بوده و فقط در ذهن ما جاى دارند.

موضوعات مرتبط: حکایت ها وحکمت ها
برچسب‌ها: ديوار شيشه اي
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 22 / 3 / 1395

چهار شمع بودند که به آرامی میسوختند .
سکوت طوری بر فضای اتاق خیمه زده بود که به وضوح میشد صدای درد دلشان را با یکدیگر شنید .
شمع اول گفت : من «آرامش» هستم ...! هیچ کس نمیتواند از نور من محافظت کند ، بهر حال فکر کنم باید بروم ، چون هیچ دلیلی برای ماندن و بیش از این سوختن نمیبینم ...
رفته رفته شعله اش کم نور و کم نور تر شد تا اینکه بطور کامل از بین رفت ( خاموش شد ) .
شمع دوم گفت : من «ایمان» هستم .. گمان نکنم تا مدت زیادی بمانم ، وقت رفتنم فرا رسیده و هیچ دلیلی برای بیشتر از این بودنم باقی نمانده من دیگر برای هیچ کس ارزشی ندارم .
تا صحبتهایش تمام شد ، نسیمی به آرامی وزید و شمع دوم را خاموش کرد .
شمع سوم با غم زیادی شروع به صحبت کرد : من «عشق» هستم .. دیگر قدرتی برای ماندن ندارم ، دیگر کسی به من اهمیت نمیدهد و مردم قدر مرا نمیدانند و فراموش کردند که عشق از همه کس به آنها نزدیک تر است .
بیشتر منتظر نماند و دوام نیاورد ، نورش کاملا از بین رفت و مانند شمعهای قبلی خاموش گشت .
ناگهان کودکی وارد اتاق شد و سه شمع اول را خاموش شده دید
با گریه و اندوه زیادی گفت : ای شمع ها ! ای شمع ها‌ ! چرا شعله تان خاموش شد و نورتان از بین رفت؟ باید تا ابد روشن بمانید و همه جا را نورانی کنید .. شما را بخدا روشن شوید .. نروید ..
کودک همچنان به اشک ریختن و گفتگو با شمع های خاموش ادامه میداد و التماس میکرد
در آن هنگام بود که شمع چهارم شروع به حرف زدن کرد و گفت :
نترس کوچولوی من ، تا وقتی که من هستم و وجود دارم میتوانم آن سه شمع را روشن کنم و تا همیشه پر نور نگهشان دارم .. زیرا من «امید» هستم .
کودک داستان ما با اشتیاق و شتاب فراوانی شمع چهارم را به دست گرفت و با شعله اش سه شمع خاموش شده را دوباره روشن کرد
آره .. «امید» رو هیچ وقت نباید از زندگیمون برونیم
هر کدوم از ما با کمک «امید» میتونیم از «عشق» و «ایمان» و «آرامش»ما ن را دل و در زندگيمان براي همیشه نگهداری کنیم.

موضوعات مرتبط: حکایت ها وحکمت ها
برچسب‌ها: چهار شمع
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 22 / 3 / 1395




 
 





نخواه گناه کنی ، نمیکنی ... ؟ !
یه جوونی بود به نام ابن سیرین ...
شغل این جوون بزاز بود ، مغازه هم نداشت ...
فقط یه سبد داشت که رو سرش میذ اشت و تو این کوچه ها را میافتاد و كاسبي مي كرد و گاهي هم براي رفع خستگي گوشه اي مي نشست و بساطش را كناري پهن مي كرد. 
از قضا زن جوا نی عاشقش شده بود و تصمیم گرفته بود ا و را به دام بندازه .
این بود که رفت پیش ابن سیرین و گفت : 
" من شوهرم مریضه ، لباس میخوام براش بخرم اما میخوام به سلیقه خودش باشه .
بساطتو جمع کن پاشو بریم پیش شوهرم ... "
ابن سیرینم قبول کرد و با آن زن راهي خانه ا شان شد .
زن وارد شد و ابن سیرین هم یا ا.. گويان پشت سرش وارد خونه شد 
اتاق اول را گذراند ، دومی را هم همین طور ، رسید به اتاق سوم ...
دید نه بابا مثلی که اینجا هیچ خبری نیست .
رو کرد به به اون زن و گفت : " پس شوهرت کجاست .؟ !
اون زن هم خيلي راحت گفت : " من که شوهر ندارم .
بعد به ابن سيرين گفت : ببین اینجا خونه ی منه ، تو هم الان تو خونه ی منی ، اگه آماده برای گناه نشی داد میزنم که مزاحمم شدی .
ابن سیرین يكباره متوجه شد در باتلاقی افتاده که هر چی بیشتر دست و پا بزند بیشتر فرو خواهد رفت . 
این بود که رويش را کرد به سمت آسمان و گفت :
" ای خدا تو که میدونی من اهل این کارا نیستم پس خودت نجاتم بده "
در همين حال یك فکری به خاطرش رسید ، گفت :
" باشه نياز نيست داد بزني ، من آماده میشم براي گناه ، فقط به من بگو دستشویي خانه کجاست ! "
آن زن هم با اين خيال كه او راضي شده محل دستشویی را نشون داد
ابن سیرین رفت داخلش ؛ و تا تونست از نجاسات اونجا برداشت و به خودش مالید ... ! ؟
و اومد و یك گوشه نشست .
دختره تا وارد اتاق شد ، دید چه بوی بدی میآد ...
رويش را برگردوند و ابن سیرین را در آن وضع دید ، گفت :
" چرا خودتو اینجوری کردی ؟ "
ابن سیرین گفت : " این تجسم عملیه که ازم میخواستی انجام بدم ! "
آن زن با عصبانيت و ناراحتي ابن سیرین را با همون وضع از خانه خود بيرون كرد . 
چقد سخته آدمو با اون قیافه تو خیابونا ببینند !!!
ولی نه ... !
خدا آبروی بنده ای رو که حرمت حفظ کنه ، نمیریزه ، میگین چه جوری ؟
حالا میگم : 
ابن سیرینم با همون قیافه از خونه اومد بیرون ، اما :
انگار اون روز و آن ساعت همه مردو مرده بودن ؟ !
هیچ کس ابن سیرین را با اون قیافه ندید ،
ميدانيد چرا ؟؟
چون حفظ حرمت کرد ه بود و بر نفس خويش به ياري خدا غلبه كرد
از اين ماجرا درس مي گيريم كه اگر نخواهيم گناه كنيم ؛ مي توانيم 


موضوعات مرتبط: حکایت ها وحکمت ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 21 / 3 / 1395

عکس نوشته هایی زیبا در مورد ماه مبارک رمضان

امتیازات قرآن

کتابی مبارک‏

إِنَّآ أَنزَلْنَاهُ فِى لَیْلَهٍ مُّبَارَکهٍ إِنَّا کنَّا مُنذِرِینَ (دخان، ۳)

ما قرآن را در شبى مبارک و فرخنده نازل کردیم، ما همواره انذار کننده بودیم.

قرآن از همه جهت مبارک است:

الف) از جهت نازل کننده. «تبارک الّذى نزل الفرقان»

ب) از جهت مکان نزول. «ببکه مبارکا»

ج) از جهت زمان نزول. «فى لیله مبارکه»

د) از جهت متن و محتوا. «کتاب انزلناه الیک مبارک»

کتابی با کرامت

اِنَّهُ لَقُرْآنٌ کرِیمٌ . فِى کتَابٍ مَّکنُونٍ . لَّایَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ . تَنزِیلٌ مِّن رَّبِ‏ّ الْعَالَمِینَ‏  (واقعه، ۷۷-۸۰)

  همانا آن قرآن‏کریم است که در کتاب محفوظى جاى دارد. جز پاکیزگان به آن دست نزنند . فرو آمده از سوى پروردگار جهانیان است.

در قرآن، خدا و آنچه مربوط به اوست «کریم» توصیف شده:

۱٫ خداوند، کریم است. «ما غرّک بربّک الکریم»

۲٫ قرآن، کریم است. «انّه لقرآن کریم»

۳٫ رسول خدا، کریم است. «و جاءهم رسولٌ کریم»

۴٫ واسطه نزول وحى (جبرئیل)، کریم است. «انه لقول رسول کریم»

انسان نیز به عنوان برترین مخلوق الهى، مورد کرامت است. «و لقد کرّمنا بنى آدم» حضرت على‏۷ در خطبه ۱۵۲ نهج‏البلاغه، اهل بیت را «کرائم القرآن» مى‏نامد. آری قرآن، کلید کرامت و عزّتِ فرد و جامعه است.  نگاه به آن، تلاوت و حفظ آن، تدبّر در آن و پندگیرى از آن، مایه رشد وکرامت انسان است. «انّه لقرآن کریم»

گوشه‏اى از امتیازات قرآن این معجزه‏ى جاودان الهى در ذیل تفسیر آیه ۳۸ سوره یونس در تفسیر نور چنین بیان شده است:

۱٫ گنجاندن معارفى بلند در کلماتى کوتاه: مثلاً در مورد زن و مرد تعبیر مى‏کند، «هنّ لباس لکم و انتم لباسٌ لهنّ»، زنان لباس شما و شما لباس آنها هستید. براى بیان سستى قدرت‏هاى غیر الهى، آنها را به خانه‏ى عنکبوت تشبیه مى‏کند. و یا این‏که از آفریدن یک پشه آنان را ناتوان مى‏داند. «لن یخلقوا ذباباً»

 ۲٫ شیرینى کلام و نفوذ: اگر هزار بار هم خوانده شود، کهنه نمى‏شود، بلکه هر بار نکته‏اى به دست مى‏آید.

 ۳٫ آهنگ و موسیقى کلام: طنین و آهنگ کلمات آن، مخصوص است و اگر آیه‏اى از قرآن در میان سخنان هر عرب زبان، یا در میانِ روایات باشد، مشخّص است.

 ۴٫ جامعیّت قرآن: از برهان تا مثل، از دنیا تا آخرت و نیز مسائل خانوادگى، حقوقى، سیاسى، نظامى، اخلاقى، تاریخى و … را دربردارد.

 ۵٫ واقعگرایى: محتواى آن مبتنى بر حدس و گمان نیست. حتى داستان‏هایش مستند و واقعى است.

 ۶٫ همه گیر و جهانى: مردم در هر سطح و هر کجا باشند، از آن بهره مى‏برند و قرآن به صورت کتاب تخصّصى نیست.

 ۷٫ ابدى و جاودانه: هر چه از عمر بشر و علوم مى‏گذرد، اسرار بیشترى از قرآن کشف مى‏شود.

 ۸٫ رشد فزاینده: با داشتن بیشترین دشمن و ضربات فراوان، بیشترین رشد را در طول عمر خود داشته است.

 ۹٫ معجزه‏اى در دست: این معجزه در دست همه است و از نوع سخن و کلمه است که در اختیار همه است.

 ۱۰٫ هم کتاب موعظه و هم کتاب دستور و قانون است.

 ۱۱٫ از فردى درس نخوانده و منطقه‏اى محروم از سواد است.

 ۱۲٫ چیزى به آن افزوده یا از آن کاسته نشده و مصون از تحریف است.

۱۳٫ مایه شفا و رحمت است. طبیب این دارو، هم ما را مى‏شناسد، هم دوستمان دارد و هم نتیجه نسخه‏اش ابدى است و نظیری ندارد.

اعجاز قرآن‏

 أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ وَ ادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللهِ إِن کنْتُمْ صَادِقینَ (هود، ۱۲)

یا اینکه مى‏گویند: (او) قرآن را از پیش خود بافته و ساخته است! بگو: اگر راست مى‏گویید، شما هم ده سوره مثل این از پیشِ‏خود ساخته‏ها، بیاورید و (براى این کار) هر کس از غیر خدا را که مى‏خواهید (نیز به کمک) دعوت کنید.

 قرآن، تنها از نظر فصاحت و بلاغت معجزه نیست، بلکه از نظر معارف، مواعظ، براهین، اخبار غیبى و قوانین نیز معجزه است، زیرا جمله‏ى «وادعوا من استطعتم» دعوت از همه‏ى مردم است، نه فقط عرب‏هایى که فصاحت و بلاغت قرآن را مى‏فهمند، چنانکه در آیه‏ى دیگرى نیز مى‏فرماید: «قل لئن اجتمعت الانس و الجنّ على أن یأتوا بمثل هذا القرآن لایأتون بمثله و لوکان بعضهم لبعض ظهیرا» اگر تمام انس و جنّ جمع شوند نمى‏توانند مثل قرآن را بیاورند.

 جهات اعجاز قرآن بسیار است: حلاوت و شیرینى الفاظ آن در قرائت، یکنواخت بودن محتواى آن با آنکه در مدّت ۲۳ سال نازل شده است، بیان علومى که تا آن زمان خبرى از آنها نبود، پیشگویى امورى که بعداً به وقوع پیوست، اِخبار از تاریخ اقوام گذشته که نشانى از آنها باقى نمانده است، بیان قوانینى جامع و کامل در همه‏ى ابعاد فردى و اجتماعى زندگى انسان، دور ماندن از هرگونه تحریف، تغییر، کهنه شدن و به فراموشى سپرده شدن در طول قرن‏هاى متمادى.

 با این همه تخفیف و آن همه تحریک، باز هم بشر عاجز است. قرآن در یکجا مى‏فرماید: مثل تمام قرآن را بیاورید، «ان یأتوا بمثل هذا القرآن»، یکجا مى‏فرماید: مثل ده سوره‏ قرآن بیاورید (همین آیه)، جاى دیگر باز هم تخفیف داده و مى‏فرماید: یک سوره مثل قرآن بیاورید. «فأتوا بسورهٍ من مثله». علاوه بر این تخفیف‏ها، انواع تحریک‏ها را نیز بکار برده است. یکجا مى‏فرماید: اگر جن و انس پشت به پشت هم دهند، نمى‏توانند. یکجا مى‏فرماید: از همه‏ى مغزهاى کره‏ى زمین دعوت کنید، امّا هرگز نمى‏توانید که مثل قرآن بیاورید.

تاریخ نیز ثابت کرده است که دشمنانى که جنگ‏هاى بسیارى علیه اسلام به ‏راه انداخته‏اند، توطئه‏ها چیده‏اند، امّا هرگز نتوانستند حتّى یک سوره مثل قرآن بیاورند، آیا معجزه غیر از این است؟

امتیاز داستان‏هاى قرآن

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْک أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَآ أَوْحَیْنَآ إِلَیْک هَذَا الْقُرْآنَ وَ إِن کنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ‏ (یوسف، ۳)

ما با این قرآن که به تو وحى کردیم بهترین داستان را بر تو بازگو مى‏کنیم، در حالى که تو پیش از آن، از بى‏خبران بودى.

امتیاز داستان‏هاى قرآن با سایر داستان‏ها:

۱٫ قصّه‏گو خداوند است. «نحن نقصّ»

۲٫ هدفدار است. «نقصّ علیک من أنباء الرّسل مانثبّت‏به فؤادک»

۳٫ حقّ است، نه خیال. «نحن نقصّ علیک نبأهم بالحقّ»

۴٫ بر اساس علم است، نه گمان. «فلنقصنّ علیهم بعلمٍ»

۵٫ وسیله تفکر است، نه تخدیر. «فاقصص القصص لعلّهم یتفکرون»

۶٫ وسیله عبرت است، نه سرگرمى. «لقدکان فى قصصهم عبره»

انواع قاریان قرآن‏

 وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ وَأَنْصِتُواْ لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ

 و هرگاه قرآن خوانده شود، به آن گوش دهید و ساکت شوید (تا بشنوید)، باشد که مورد رحمت قرار گیرید.  (اعراف، ۲۰۴)

امام باقر۷ فرمودند: قاریان قرآن سه گروه مى‏باشند:

گروهى قرآن را وسیله‏ى کسب و کار و معاش خود دانسته و بر مردم تحمیل مى‏شوند، گروهى که تنها قرآن را به زبان دارند و در عمل، احکامش را رعایت نمى‏کنند و گروهى که قرآن را تلاوت کرده و دواى درد خود مى‏دانند و همواره با قرآن مأنوسند، خداوند به واسطه‏ى این افراد عذاب را دفع کرده و به خاطر آنان باران نازل مى‏کند و اینان افراد بسیار نادر هستند.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: امتیازات قرآن
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 21 / 3 / 1395

عکس نوشته هایی زیبا در مورد ماه مبارک رمضان

  روزه، مسیر فنای فی‌الله


همین‌طور که شما با حسّ خود متوجه وجود واقعیت‌های محسوس می‌شوید و به طور بدیهی می‌دانید حسّ شما به شما دروغ نمی‌گوید، 

همین طور می‌دانید که با تعقل متوجه وجود حقایق معقول در عالم می‌شویدو درک می‌کنید عقل‌تان به طور بدیهی واقعیت‌های معقول را می‌یابد و به شما دروغ نمی‌گوید.

در همین راستا انسانی که عقل خود را درست به کار گیرد می‌تواند متوجه واقعیت‌های معقول باشد. 

معقولاتِ عالم هستی حقایقی هستند از جنس مجردات و چون در تغییر نیستند به آن‌ها حقایق می‌گویند، 

بر عکس پدیده‌های مادی که محقق و پایدار نیستند و دائماً در تغییر می‌باشند.





 ماوراء عقل


حقایق، پدیده‌های نوری عالم هستند که به جهت نحوه‌ی وجودی برتری که دارند همواره در تجلی می‌باشند، اگر جان انسان بتواند حجاب‌های بین خود و آن‌ها را کنار بزند جان انسان تحت تأثیر تجلیات نور حقایق قرار می‌گیرد و از کمالات مخصوصی که هر حقیقتی با خود دارد بهره‌مند می‌شود. 

پس از آن که به کمک عقل متوجه وجود حقایق شدیم، قدم بعدی آن است که انسان به کمک قلب آمادگی ارتباط با حقایق را در خود ایجاد کند. عقل، متوجه وجودِ حقایقی مثل خدا و ملائکه و اسماء الهی و سنن جاری در هستی می‌شود، ولی علم به وجود آن‌ حقایق یک بحث است و ارتباط پیدا کردن با آن‌ها بحث دیگری است. 

عقل هدیه بزرگی است که خداوند به بشر مرحمت فرموده تا بشر متوجه وجود حقایق شود، اما دل چیز دیگری است که اگر به کار گرفته نشود آن‌طور که شاید و باید از آن‌چه از طرفِ عقل به دست آورده، بهره‌ی کافی نمی‌برد. زیرا آنچه ارزش وجودِ حقایق را برای ما ملموس می‌کند، ارتباط و اُنس با حقایق است و چون عقل می‌فهمد نورانیت حقایق مطلوب جان انسان است، مسیر ارتباط با حقایق را نیز متذکر می‌شود تا بعد از فهم حقایق زمینه‌ی ارتباط با حقایق را با پای عبودیت فراهم کنیم و جان‌مان هماهنگی لازم با عالم اعلا را در خود ایجاد کند. 

عبودیت مجموعه‌ای از حالات عقلِ عملی است تا آن چه را عقل به آن نظر کرد و متوجه وجود آن شد، جان انسان با آن‌ ارتباط برقرار کند. در این حالت است که انسان آهنگی خاص علاوه بر آنچه عقل نظری به دست آورد، در خود احساس می‌کند که به آن تعبّد می‌گویند. تعبّد، حیاتی روحانی است که موجب تحرک عقل نظری می‌شود و آن را به ثمر می‌رساند. تعبّد نحوه‌ای از حیات است که موجب عزمی خاص در انسان می‌گردد تا انسان در آن حالت اراده ‌کند رابطه‌ای بین او و حقایق ایجاد شود و جان او در مرتبه‌ای خاص از عالم وجود قرار گیرد که تحت تأثیر پرتو انوار غیبی باشد.

دانستنِ حقیقت، کار عقل است و انسان از طریق عقل آگاه می‌شود چه حقایقی در عالم هستی وجود دارد، اما آن اراده‌ای که سبب می‌شود تا انسان به دانایی‌های متعالیِ خود بسنده نکند و با آن‌ها اُنس بگیرد، مربوط به روحیه‌ی عبودیت انسان می‌باشد و اُنس با حقایق با به صحنه‌آمدن قلب، عملی می‌شود. اُنس با حقیقت و اتحاد با آن کار قلب است و از طریق تعبد محقق می‌شود و تفاوت فلسفه و عرفان در همین نکته است که عرفان روح اُنس با حقایق را در انسان تقویت می‌کند.

وقتی معنای تعبد روشن شد و توانستیم جایگاه آن را بشناسیم و به عنوان یک مبنا جهت فعلیت‌دادن به باورهای خود آن را وارد زندگی کردیم، در طول مباحث دائماً از زوایای مختلف متذکر آن خواهیم شد که چگونه شریعت الهی در صدد است انسان‌ها از طریق تعبد با حقایق مرتبط شوند. 

یکی از موضوعاتی که اگر در زندگی انسان‌ها جای خود را باز کند موجب می‌شود تا آنچه عقل فهمید دل احساس کند، روزه‌داری است. 

اگر مبانی عقلی و قلبیِ روزه در کنار هم مطرح شود قلب و قالبِ روزه وارد زندگی انسان‌ها می‌شود و بهره‌ای که خداوند برای بندگانش اراده کرده ظهور می‌کند و مسلّم این هدیه‌ی بسیار ارزشمندی است. 

ابتدا باید روشن شود نحوه‌ی وجود انسان در عالم چگونه است، آیا انسان در ذات خود چنین استعدادی را دارد که بتواند با حقایق عالَم اَعلا ارتباط پیدا کند؟ اگر می‌تواند بر چه اساسی است و چگونه باید عمل کند تا ارتباط برقرار شود؟ همه‌ی عزیزان مستحضرند که با توجه به جایگاه و وسعت نفسِ ناطقه‌ی انسان، انسان موجودی بالاتر از بدن مادی است و مقصد تمام دستورات دین و تکلیف‌های الهی بر این اساس است که انسان از خودِ برتر و جنبه‌ی معنوی و روحانی خود در صحنه‌ی عمل غافل نشود وگرنه قالب زندگی می‌ماند و قلب آن می‌رود. 

وقتی انسان متوجه شد دارای یک جنبه‌ی روحانی و قدسی و یک جنبه‌ی زمینی است و هر کس در عالمِ «ترکیب» قرار دارد، قدم بعدی آن است که در عالم ترکیب، جای هر یک از بدن و روح را تعیین کند. در این صورت است که جای اصل و فرع مشخص می‌شود و بدنی که در حدّ یک ابزار است جهت تعالی روح، به جای مقصد انسان قرار نمی‌گیرد و امیال بدن هدف زندگی نمی‌شود. وقتی عقل و قلبِ انسان متوجه شد که جنبه روحانی او اصل است و دارای استعدادی است که تا همنشینی خدا امکان صعود دارد و مقامش مقام فوق ملائکه است و حقیقت او از روح صادر شده و خداوند به جهت عظمت آن روح، آن را به خود نسبت داده و می‌فرماید: «وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی »(4) و از روح خود در کالبد انسان دمیدم. می‌فهمد باید مواظب باشد جایگاه خود را پایین نیاورد.(5) خداوند بنیاد انسان یعنی روح او را به خودش نسبت داد تا از عظمت و جایگاه متعالی آن خبر دهد. 


حافظ می‌فرماید: 

چگونه طوف کنم درفضای عالَم قدس

که در سراچه‌ی «ترکیب» تخته‌بندِ تنم


حافظ می‌داند باید در این زندگی که ترکیبی از روح و جسم است، غلبه‌ی جسم کم شود تا بتواند در فضای عالم قدس و معنا سیر کند و طواف نماید. او حاضر نیست از حقیقت قدسیِ خود بگذرد و به تن و امیال آن قانع شود. متوجه است در سراچه‌ی ترکیب قرار دارد و مثل فرشتگان نیست که بدون انتخاب، به اقتضای ذات خود عمل کند، از خود می‌پرسد چرا من در این عالمِ ترکیب، تخته‌بند تن خود شده‌ام و طواف در عالم قدس را فراموش کرده‌ام، متوجه است باید برنامه‌ای بریزد تا از حقیقت خود محروم نشود و خود را در آن استعدادی وارد کند که می‌تواند همنشین خدا شود لذا ندا سر می‌دهد: 

چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانی‌است

روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم


هرچند می‌داند این کار خون دل‌خوردن می‌خواهد و باید از میل های تن دل بکند و لذا در ادامه می‌گوید:

اگر ز خون دلم بوی شوق می‌آید

عجب مدار که همدرد ناقه‌ی ختنم


سعی می‌کند با هر خون دلی که شده جای این تنی را که حجاب حقیقت اوست تعیین کند. این جاست که پای جوع و صوم و رمضان پیدا می‌شود و شوق رسیدن به محبوب در انسان شعله می‌کشد و می‌بیند شأنی دارد که می‌تواند بر اساس این شأن تا همنشینی خدا جلو برود و در این منظر است که «طلب»، شعله می‌کشد و سیر شروع می‌شود و تا کسی به طلب نرسد نمی‌تواند در راستای عبور از امیال تن به سوی حقیقت قدسی، قدم بردارد.
 
شروع فنا

هر سالکی ابتدا با عقلش متوجه می‌شود استعدادهای بسیار متعالی دارد که امکان حضور در عالم معنا را به او می‌دهند و می‌فهمد برای حضور در آن عالم باید تکلیف تن خود را مشخص کند و نگذارد تن او برای او تکلیف تعیین نماید و این شروعِ «فنا» است. زیرا «فنا» چیزی نیست جز عزمی که انسان حکم خدا را بر حکم نفس امّاره‌اش ترجیح دهد. انسان در راستای حاکمیت حکم خدا، آرام‌آرام روح خود را به تعادل نزدیک می‌کند و متوجه گوهری می‌‌شود که در جانش نهفته است و برای نزدیکی به آن گوهر، «طلب» شروع می‌شود و آن با تقیّدِ بیشتر به احکام الهی، زبانه می‌کشد و بهتر احساس می‌کند این تن مزاحم است و باید با روزه و جوع مزاحمت آن را کم کرد. زیرا در راستای مقابله با تن است که هرچه بهتر معلوم می‌شود انسان باید گوهر آسمانی خود را بر بُعد غیر قدسی‌اش ترجیح دهد. با توجه به این امر است که مولوی ندا سر می‌دهد:

این‌بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام

این بار من یک بارگی از عافیت ببریده‌ام‌

دل را ز خود برکنده‌ام با چیز دیگر زنده‌ام

عقل‌و‌دل‌و‌اندیشه را از بیخ و بن سوزیده‌ام

امروز عقل من ز من یک بارگی بیزار شد

خواهدکه ترساند مرا پنداشت من نادیده‌ام

من از برای مصلحت در حبس دنیا مانده‌ام

حبس‌ازکجا من ازکجا مال‌که را دزدیده‌ام

پوسیده‌ای درگور تن رو پیش اسرافیل من

کز بهر من‌در صور دَم‌کزگور تن ریزیده‌ام


حافظ با توجه به حضور قدسی نفس ناطقه‌ی انسان در عالم غیب به خودش تذکر می‌دهد:

تو را ز کنگره‌ی عرش می زنند صفیر

ندانمت که در این دامگه چه افتاده است


او راز محرومیت خود را با خود در میان می‌گذارد که چرا و چگونه شد که در دام دنیا گرفتار شده‌ای در حالی‌که می‌توانی در گلستان عالم عرش و معنا حضور داشته باشی.
 
 
مولوی راز محرومیت را دل بستن به لقمه‌های دنیایی می‌داند و برای رهایی از آن به خود می‌گوید: 

بهر لقمه گشت لقمانی گرو

وقت لقمان است ای لقمه برو


زیرا لقمانِ جان انسان در جایی بالاتر از این دنیا آشیان دارد و باید همچون حضرت خلیل دل را متوجه آن عالَم بگرداند و از امور فانی و ناپایدار به عالم بقاء و ثبات نظر کند، همچون عارف نامدار عبدالرحمن جامی به خود می‌گوید: 

تویی آن دست پرور مرغ گستاخ

که بودت آشیان بیرون از این کاخ

چه شد زان آشیان بیگانه گشتی

چو دونان مرغ این ویرانه گشتی

خلیل آسا دم از ملک یقین زن

نوای لا اُحِبُّ الْآفلین زن

عارف سالک نیمه‌های شب بلند می‌شود و به خود می‌گوید: چرا مشغول دنیا شدی؟ خجالت نکشیدی که دنیا را مقصد گرفتی؟ آخر چرا اینجائی شده‌ای در حالی که مال این جا نیستی؟ و با این تذکرات، «طلب» شروع می‌شود و شوق به سوی منزل اصلی سر بر می‌آورد و در آن حال خود را با تنی خاکی و جسمی گوشتی روبه‌رو می‌بیند که سنگینی می‌کند و با گرسنگی می‌تواند آن را بتراشد و از این طریق شوقِ به جوع شروع می‌شود. جوع یعنی این‌که انسان خود را از سنگینیِ جسم که مانع پرواز روح می‌شود، آزاد کند به همین جهت به خود می‌گوید: 

نان گِل است و گوشت، کمتر خور از این

تا نمانی همچوگِل اندر زمین 


انسان چون گِلِ خوار شد به زمین می‌چسبد و برای آزادی از زمین باید خود را از میل تن بیرون کند و بگوید: «صد جان شیرین داده‌ام تا این بلا بخریده‌ام» بلای گرسنگی را ارزان نخریده‌ام که به‌راحتی زیر پا بگذارم. اسیربودن در امیالِ جسم، عین فروافتادن در گور تن است که با نظر به چیزی بالاتر از تن و با روزه‌داری، جان در معرض صوراسرافیل قرار می‌گیرد و از گورِ خود آزاد می‌شود. گفت: 

پوسیده‌ای‌درگور تن، رو پیش اسرافیل من
کز بهر من‌در صور دَم‌کزگور تن ریزیده‌ام


در این حال میل به جوع شروع می‌شود و گرایش به دنیا سرد می‌گردد.
اگر طلبِ رجوع به حقیقت آسمانی در کسی به وجود آمد دیگر نمی‌تواند دنیا را دوست داشته باشد، گرمای جذبه‌های دنیایی در او سرد می‌شود، نه دیگر به امور دنیایی گوش می‌دهد و نه به آن‌ها نظر می‌اندازد. تجلی شوقِ به حق آن است که نمی‌تواند دنیا را بخواهد، دیگر دنبال کسی که از دنیا سخن می‌گوید راه نمی‌افتد. چشمش دیگر به دنیای زودگذر نیست و راز توصیه‌ی قرآن را می‌فهمد که می‌فرماید: «وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِه أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنیَا لِنَفْتِنَهُمْ فیه»(6) چشمان خود را به بهره‌هایی که به مردان و زنان کافر دادیم - که آن بهره‌ها شکوفه‌های زودگذر زندگی دنیا است- خیره مکن. با رعایت دستوری که در این آیه هست نور خداوند به قلب انسان می‌رسد و دیگر نمی‌تواند دنیا را با نگاه خریداری نگاه کند. نشانه‌ی تجلی عدمِ میل به دنیا و توجه به حق، علاقمندی به جوع و گرسنگی است، تا انسان را از دنیادوستی آزاد کند و امکان پروازِ روح را به سوی عالم ملکوت فراهم سازد. 

جوع یا گرسنگی شروع لازمی است، هیچ‌کس به جایی نرسید مگر این‌که خورش ‌او جوع باشد. امیرالمؤمنین(ع) در خطبه‌ی160 نهج‌البلاغه در وصف پیامبران می‌فرمایند: «به موسی(ع) بنگر، از سبزیِ زمین می‌خورد، چندان که به خاطر لاغری، رنگ آن سبزی از پوست تُنک شکم او نمایان بود و به عیسی بنگر که سنگ را بالین و جامه‌ی درشت بر تن می‌کرد و خورش او گرسنگی بود، مرکب او دو پایش و خدمتگزار وی دست‌هایش بود. پس به پیامبر خود اقتدا کن که از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند و به دنیا ننگریست چندان که گوشه‌ی چشمی بدان افکند، شکم او از همه خالی‌تر ... در زندگی رسول خدا(ص) برای تو نشانه‌هایی است که تو را به زشتی‌ها و عیب‌های دنیا راهنمایی می‌کند، چه او با نزدیکان خود گرسنه به سر می‌بردند ... از دنیا برون رفت و از نعمت‌های آن سیر نخورد و به سلامتی به آخرت وارد شد و گناهی با خود نبرد، سنگی بر سنگی ننهاد تا جهان را ترک گفت».

 
 
 
 
 
 
 
از رسول خدا(ص) روایت شده که فرموده‌اند: «جاهَدوا أنْفُسَكم بِالْجُوع و العطش، فإنّ الأجرَ فی ذلك كَأجْرِ الْمجاهد فی سبیل اللّه و إنّه لیس مِن عمل أحبّ إلى اللّهِ مِن جوع و عطش».(10) با تشنگى و گرسنگى با نَفْس‌هایتان مبارزه كنید، همانا پاداش این كار همانند پاداش مبارزه در راه خداست و عملى دوست داشتنى تر از گرسنگى و تشنگى در نزد خدا نیست. 

و نیز حضرت فرموده‌اند: «أَفْضَلُكُمْ مَنْزِلَةً عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى أَطْوَلُكُمْ جُوعاً وَ تَفَكُّراً وَ أَبْغَضُكُمْ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى كُلُّ نَئُومٍ وَ أَكُولٍ وَ شَرُوب »(11) برترین شما روز قیامت در نزد خدا كسى است كه گرسنگى بیشترى كشیده و تفكر بیشترى نموده باشد و منفورترین شما نسبت به خداوند هر پرخواب و پرخورد و خوراک است.

حضرت به اُسامه فرموده‌اند: «إن استطعت أن یأتیك ملك الموت و بطنك جائع، و كبدك ظمآن فافعل، فإنّك تدرك بذلك أشرف المنازل، و تحلّ مع النبیّین، و تفرح بقدوم روحك الملائكة، و یصلّى علیك الجبّار».(12)

اگر می‌توانی در حال گرسنگى و تشنگى ملك الموت را ملاقات كنی پس این کار را بکن چرا که به بالاترین مقام‌ها رسیده و با پیامبران هم منزل شوى و ملائكه از دیدن روحت شادمان شوند و خداوند بر تو درود فرستد. و نیز می‌فرمایند: 

«أَجِیعُوا أَكْبَادَكُمْ، وأعروا أجسادكم لعلّ قلوبكم ترى اللّه عزّ و جلّ »(13) گرسنگى بكشید و بر بدن‌هایتان سخت بگیرید شاید دل‌هایتان خداوند متعال را ببیند.




 
زیبایی زندگی

با دقت در سیره‌ی بزرگانِ دین می‌توان نتیجه گرفت: اگر کسی زیبایی زندگی را در گرسنگی ندید هنوز سالک نیست و نمی‌تواند حرکت به سوی مسیری را که راه به سوی مقصد متعالی جان او دارد شروع کند.

آن‌هایی که به جایی رسیده‌اند تمام عمر با گرسنگی مأنوس بوده‌اند، غذا نمی‌خورند که سیر شوند، غذا می‌خورند که برای ادامه‌ی بندگی، قوّت بگیرند. امیرالمؤمنین(ع) یکی از خصوصیات شیعیان را آن می‌دانند که به جهت روزه‌داری شکم‌هایشان به پشتشان چسبیده است. 

«قَالُوا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَا سِیمَاءُ الشِّیعَةِ قَالَ صُفْرُ الْوُجُوهِ مِنَ السَّهَرِ عُمْشُ الْعُیُونِ مِنَ الْبُكَاءِ ذُبُلُ الشِّفَاهِ مِنَ الدُّعَاءِ خُمْصُ الْبُطُونِ مِنَ الصِّیَامِ حُدْبُ الظُّهُورِ مِنَ الْقِیَام » 

از امیرالمؤمنین(ع) پرسیدند: نشانه‌ی شیعه چیست؟ فرمودند: زردى چهره‌ها از بی‌خوابى، ترى چشم‌ها از گریه، خشكى لب‌ها از تشنگى، لاغرى شكم از روزه، خم‌شدن پشت‌ها از نماز.(7) 

در روایتی قدسی خداوند خطاب به رسول خود می‌فرماید: «یَا مُحَمَّدُ مَا أَبْغَضْتُ وِعَاءً قَطُّ كَبُغْضِی بَطْناً مَلْآنا»(8) اى محمّد! من هرگز ظرفى را مانند شكمِ پر دشمن نداشته ام. 

گرسنگی فقط در آن حدی که انسان را از پای در آورد برای انسان تقدیر نشده و تحت عنوان «اَکْلِ مَا لَابُدّ مِنه» از آن نام برده‌اند یعنی آن مقداری که از آن چاره‌ای نیست که انسان بخورد، زیرا جوع در جای خود جهت امور دنیایی و آخرتیِ ما چیز مطلوبی است. 

امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «قِلَّةُ الْغِذَاءِ أَكْرَمُ لِلنَّفْسِ وَ أَدْوَمُ لِلصِّحَّة» كمى غذا گرامى تر است از براى نفس، و پاینده‌تر است براى صحت. «مَنْ قَلَّ أَكْلُهُ صَفَى فِكْرُه » هركس خوراکش كم باشد فكر او صاف گردد. «نِعْمَ الْإِدَامُ الْجُوعُ» چه خوب خورشی است گرسنگى . «نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى أَشَرِ النَّفْسِ وَ كَسْرِ عَادَتِهَا التَّجَوُّعُ» چه خوب یاوری است گرسنگی در سختگیری بر نفس و شكستن عادت آن».(9)

 

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 21 / 3 / 1395



()رمضان دریچه رؤیت() 

(سیر الی الله در سایه‌ی جوع، صوم و ماه رمضان)



 

مقدمه

بسمه تعالی
1- کتاب «رمضان دریچه رؤیت» با رویكرد سیر الی الله در سایه‌ی جوع، صوم و ماه رمضان، حاصل سلسله‌ی مباحث استاد طاهرزاده جهت آمادگی روح انسان در راستای اُنس قلب با انوار الهی است. این کتاب در صدد است ما را متذکر راه‌هایی نماید که می‌توانیم از حاکمیت نفس امّاره رها شویم.

ابتدا به نحوه‌ی وجود انسان در عالم می‌پردازد که آیا انسان در ذات خود چنین استعدادی را دارد که بتواند با حقایق عالَم اَعلا ارتباط پیدا کند، اگر می‌تواند چگونه باید عمل کند تا آن ارتباط برقرار شود؟ روشن می‌کند با توجه به جایگاه و وسعت نفس ناطقه‌ی انسان، انسان موجودی است بالاتر از بدن مادی و مقصد تمام دستورات دین و تکلیف‌های الهی بر این اساس است که انسان در صحنه‌ی عمل از خودِ برتر و جنبه‌ی معنوی و روحانی خود غافل نشود وگرنه قالب زندگی می‌ماند و قلب آن می‌رود و بر این مبنا جایگاه «جوع» و «صوم» را مشخص می‌نماید. هنر این نوشتار آن است که ابتدا بین «جوع» و «صوم» و «ماه رمضان» تفکیک قائل شده تا خواننده بتواند از هرکدام بهره‌ی لازم را نصیب خود بنماید. 

2- کتاب متذکر این نکته است که حقایق، پدیده‌های نوری عالم هستند که به جهت نحوه‌ی وجودیِ برتری که دارند همواره در تجلی‌اند و لذا اگر انسان بتواند حجاب‌های بین خود و آن‌ها را کنار بزند جان او تحت تأثیر تجلیات نور آن حقایق قرار می‌گیرد و از کمالات مخصوصی که هر حقیقتی با خود دارد بهره‌مند می‌شود. سپس به این نکته می‌پردازد که روزه‌داری از موضوعاتی است که اگر در زندگی انسان‌ها جای خود را باز کند موجب می‌شود تا آنچه عقل فهمید، دل احساس کند.

3- سخنران محترم بر این نکته تأکید دارد که اگر کسی زیبایی زندگی را در گرسنگی ندید هنوز سالک نیست و نمی‌تواند حرکت به سوی مسیری را شروع کند که به مقصد متعالی جان او راه دارد و نشان می‌دهد آن‌هایی که به جایی رسیده‌اند تمام عمر با گرسنگی مأنوس بوده‌اند، آن‌ها غذا نمی‌خوردند که سیر شوند، غذا می‌خوردند که برای ادامه‌ی بندگی، قوّت بگیرند. می‌گوید: امیرالمؤمنین(ع) یکی از خصوصیات شیعیان را آن می‌دانند که به جهت روزه‌داری شکم‌هایشان به پشتشان چسبیده است.(1) و خداوند نیز به رسول خود(ص) می‌فرماید: «یَا مُحَمَّدُ مَا أَبْغَضْتُ وِعَاءً قَطُّ كَبُغْضِی بَطْناً مَلْآنا»(2) اى محمّد! من هرگز ظرفى را مانند شكمِ پر دشمن نداشته ام.

4- از جمله نکات مهمی که کتاب با خواننده‌ی خود در میان می‌گذارد این نکته است که وقتی در زندگیِ انسان رجوعِ به «جوع» شروع شد و برکات آن معلوم گشت، انسان به دنبال زیباترین و کامل‌ترین شکلِ جوع خواهد بود و لذا از خود می‌پرسد مرز جواب به میل‌هایش کجاست و چگونه باید بر میل‌ها حاکم شود و در این مسیر متوجه «صوم» می‌شود که شکل مدیریت‌شده‌ی جوع در ذیل شریعت الهی است و وقتی خواست در پرتو صوم به بالاترین منازل معنویت برسد به «ماه رمضان» دل می‌بندند که حضرت‌سجاد(ع) مشخصه‌ی آن ماه را داشتن محرّمات فراوان می‌دانند و می‌فرمایند: «جَعَل لَهُ مِنَ الْحُرُماتِ الْمَوْفُورَةِ و الْفَضائِلِ الْمَشْهُورَةِ» خداوند برای آن ماه محرّمات فراوان و فضایل مورد توجهی قرار داد و بر این مبنا مشتاقانِ صعود به عالم اعلا احترام خاصی برای ماه رمضان قائل‌اند.

5- معلوم است که وقتی امیال نفس امّاره به میان آمد، ما از ارتباط با عالم بیکرانه‌ی معنویت محروم می‌شویم. حال اگر بفهمیم چگونه نفس امّاره، منبعِ بزرگی از شعف و مهربانی و رحمت، یعنی ارتباط با خدا را از ما می‌‌گیرد، متوجه می‌شویم با جدّیت تمام باید مسئله‌مان را با نفس امّاره حل کنیم. زیرا «نزد اهل دل آشکار است که نیل به جایگاه بلند معنویت ممکن نیست مگر با ریاضت‌های روحی و عقلی و با اندیشه‌های مقدس قلبی، پس از آن‌که جان آدمی از پلیدی‌های عالم طبیعت، پاک و پاکیزه شود» و روزه مرحله‌ی پاک‌کردن پلیدی‌های طبیعت را از جان آدمی به عهده دارد. و با این نگاه شما در این کتاب إن‌شاءالله مقصد روزه‌داری را خواهید شناخت و مقصد ما نیز در ارائه‌ی این کتاب به خوانندگان جز این نیست به امید آن‌که بذری باشد در زمین مستعد جان روزه داران.

گروه فرهنگی المیزان





موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 20 / 3 / 1395

تدبرّ در قرآن

شکایت از مهجوریّت قرآن‏

وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِ‏ّ إِنَّ قَوْمِى اتَّخَذُواْ هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً

پیامبر (در روز قیامت از روى شکایت) مى‏گوید: پروردگارا! قوم من این قرآن را رها کردند. (فرقان، ۳۰)

«هِجر»، جدایى با عمل، بدن، زبان و قلب را شامل مى‏شود. پس رابطه میان انسان و کتاب آسمانى، باید دائمى و در تمام زمینه‏ها باشد، زیرا کلمه‏ى «هجر» در جایى به کار مى‏رود که میان انسان و آن چیز رابطه باشد. بنابراین، باید تلاشى همه جانبه داشته باشیم تا قرآن را از مهجوریّت در آوریم و آن را در همه‏ى ابعاد زندگى، محور علمى و عملى خود قرار دهیم تا رضایت پیامبر عزیز اسلام را جلب کنیم.

 نخواندن قرآن، ترجیح غیر قرآن بر قرآن، محور قرار ندادن آن، تدبّر نکردن در آن، تعلیم ندادنش به دیگران و عمل نکردن به آن، از مصادیق مهجور کردن قرآن است. حتّى کسى که قرآن را فرا گیرد؛ ولى آن را کنار گذارد و به آن نگاه نکند و تعهّدى نداشته باشد، او نیز قرآن را مهجور کرده است.

این آیه، از گلایه‏ى پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله سخن مى‏گوید و آن حضرت چون «رحمه للعالمین» است نفرین نمى‏کند. آری در قیامت یکى از شاکیان، پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله است. بنابراین مهجوریّت قرآن و گلایه‏ى پیامبر و مسئولیّت ما قطعى است و تلاوت ظاهرى کافى نیست، بلکه مهجوریّت‏زدایى لازم است.

امام رضا۷ فرمود: دلیل آن که در نماز، قرآن مى‏خوانیم آن است که قرآن از مهجوریّت خارج شود.

در روایات آمده است: هر روز پنجاه آیه از قرآن را بخوانید و هدفتان رسیدن به آخر سوره نباشد، آرام بخوانید و دل خود را با تلاوت قرآن تکان دهید و هرگاه فتنه‏ها همچون شب تاریک به شما هجوم آوردند، به قرآن پناه برید.

در اینجا اقرار بعضى بزرگان درباره‏ى مهجوریّت قرآن را نقل می¬کنم:

 الف) ملاصدرا۱ در مقدّمه تفسیر سوره واقعه مى‏گوید: بسیار به مطالعه کتب حکما پرداختم تا آنجا که گمان کردم کسى هستم؛ ولى همین که کمى بصیرتم باز شد، خودم را از علوم واقعى خالى دیدم. در آخر عمر به فکر رفتم که به سراغ تدبّر در قرآن و روایات محمّد و آل‏محمّدعلیهم السلام بروم. یقین کردم که کارم بى‏اساس بوده است؛ زیرا در طول عمرم به جاى نور در سایه ایستاده بودم. از غصه جانم آتش گرفت و قلبم شعله کشید، تا رحمت الهى دستم را گرفت و مرا با اسرار قرآن آشنا کرد و شروع به تفسیر و تدبّر در قرآن کردم، درِ خانه‏ى وحى را کوبیدم، درها باز شد و پرده‏ها کنار رفت و دیدم فرشتگان به من مى‏گویند: «سلام علیکم طبتم فادخلوها خالدین».

 ب) فیض کاشانى‏۱ مى‏گوید: کتاب‏ها و رساله‏ها نوشتم، تحقیقاتى کردم، ولى در هیچ یک از علوم دوایى براى دردم و آبى براى عطشم نیافتم، بر خود ترسیدم و به سوى خدا فرار و انابه کردم تا خداوند مرا از طریق تعمّق در قرآن و حدیث هدایت کرد.

 ج) امام خمینى۱ در گفتارى از اینکه تمام عمر خود را در راه قرآن صرف نکرده، تأسّف مى‏خورد و به حوزه‏ها و دانشگاه‏ها سفارش مى‏کند که قرآن و ابعاد گوناگون آن را در همه رشته‏ها، مقصد اعلى قرار دهند تا مبادا در آخر عمر برایّام جوانى تأسّف بخورند.

ضرورت تدبّر در قرآن‏

کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِّیَدَّبَّرُواْ آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ

(این) کتاب مبارکى است که به سوى تو فرو فرستادیم تا در آیات آن تدبّر کنند و خردمندان پند گیرند. (ص، ۲۹)

سیماى قرآن در این آیه ترسیم شده است:

الف) متن آن نوشته شده است. «کتاب»

ب) از سرچشمه‏ى وحى و علم بى نهایت الهى است. «انزلناه»

ج) گیرنده‏ى آن شخص معصوم است. «الیک»

د) محتوایش پر برکت است. «مبارک»

ه) هدف از نزول، تدبّر در آن است. «لیدّبروا»

و) علم و آگاهى به نکات و معارف آن، مقدّمه‏ى حرکت معنوى و قرب به خداوند است. «لیتذکر»

ز) کسانى این توفیق را خواهند داشت که خردمند باشند.

لذا تدبّر در قرآن از اهمیت بالایى برخوردار است، زیرا: کسى که در آیات قرآن تدبّر نکند سزاوار تحقیر الهى است. «أفلا یتدبّرون القرآن ام على قلوب اقفالها» چنانکه از منظر قرآن عالم ربانى کسى است که سروکارش با تحصیل و تدریس قرآن باشد. «… کونوا ربانیین بما کنتم تعلمون الکتاب و بما کنتم تدرسون»

حضرت على‏علیه السلام درباره بى‏کرانگى مفاهیم قرآن فرموده است: «بَحراً لایُدرک قَعره» قرآن، دریایى است که تهِ آن درک نمى‏شود.

معمولاً در نوع سخنان و نوشته‏هاى افراد بشر در درازمدّت تغییر، تکامل و تضاد پیش مى‏آید. امّا این که قرآن در طول ۲۳ سال نزول، در شرایط گوناگون جنگ و صلح، غربت و شهرت، قوّت و ضعف و در فراز و نشیب‏هاى زمان آن هم از زبان شخصى درس نخوانده، بدون هیچگونه اختلاف و تناقض بیان شده، دلیل آن است که کلام خداوند است، نه آموخته‏اى از بشر. لذا قرآن هشدار می¬دهد:

 أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللهِ لَوَجَدَواْ فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً (نساء، ۸۲)

 چرا در معانى قرآن تدّبر نمى‏کنند؟ در حالى که اگر این قرآن، از طرف غیر خدا بود قطعاً اختلاف‏هاى بسیارى در آن مى‏یافتند.

فرمان تدبّر در قرآن براى همه و در هر عصر ونسلى، رمز آن است که هر اندیشمندى هر زمان، به نکته‏اى خواهد رسید.

با کمى دقت در آیه، مى‏توان نکات زیبایى را استفاده کرد، از جمله:

 ۱٫ اندیشه نکردن در قرآن، مورد توبیخ و سرزنش خداوند است.

۲٫ تدبّر در قرآن داروى شفابخش نفاق است.

۳٫ راه گرایش به اسلام و قرآن، اندیشه و تدبر است نه تقلید.

۴٫ قرآن همه را به تدبّر فراخوانده است و فهم انسان به درک معارف آن مى‏رسد.

۵٫ پندار وجود تضاد و اختلاف در قرآن، نتیجه‏ى نگرش سطحى و عدم تدبّر و دقّت است.

۶٫ یکدستى و عدم اختلاف در آیات نشان آن است که سرچشمه‏ى آن، وجودى تغییر ناپذیر است. زیرا هرچه از طرف خداست حقّ و ثابت و دور از تضاد و پراکندگى و تناقض است.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: تدبرّ در قرآن
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 20 / 3 / 1395

[عکس: ramazan_6.jpg]

آثار و برکات روزه‏

روزه/آثار و برکات روزه‏

یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ‏ (بقره، ۱۸۳)

اى کسانى که ایمان آورده‏اید! روزه بر شما مقرّر گردید، همان گونه که بر کسانى که پیش از شما بودند مقرّر شده بود، باشد که پرهیزگار شوید.

تقوى، به معناى خویشتن دارى از گناه است. بیشتر گناهان، از دو ریشه غضب و شهوت سرچشمه مى‏گیرند. و روزه، جلوى تندى‏هاى این دو غریزه را مى‏گیرد و لذا سبب کاهش فساد و افزایش تقواست.

تقوى و خداترسى، در ظاهر و باطن، مهم‏ترین اثر روزه است.

روزه، یگانه عبادت مخفى است. نماز، حج، جهاد، زکات و خمس را مردم مى‏بینند، امّا روزه دیدنى نیست. روزه، اراده انسان را تقویت مى‏کند. کسى که یک ماه نان وآب وهمسر خود را کنار گذاشت، مى‏تواند نسبت به مال و ناموس دیگران خود را کنترل کند. روزه، باعث تقویت عاطفه است. کسى که یک ماه مزه‏ى گرسنگى را چشید، درد آشنا مى‏شود ورنج گرسنگان را احساس ودرک مى‏کند.

رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمودند: روزه، نصف صبر است.

روزه‏ى مردمان عادّى، همان خوددارى از نان و آب و همسر است، امّا در روزه خواص علاوه بر اجتناب از مفطرات، اجتناب از گناهان نیز لازم است، و روزه‏ى خاصّ‏الخاص علاوه بر اجتناب از مفطرات و پرهیز از گناهان، خالى بودن دل از غیر خداست.  روزه، انسان را شبیه فرشتگان مى‏کند، فرشتگانى که از خوردن و آشامیدن و شهوت دورند.

 رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمودند: هرکس ماه رمضان را براى خدا روزه بدارد، تمام گناهانش بخشیده مى‏شود. چنانکه در حدیث قدسى نیز آمده است که خداوند مى‏فرماید: «الصوم لى و اَنَا اَجزى به» روزه براى من است و من آن را پاداش مى‏دهم.

 اهمیّت روزه به قدرى است که در روایات پاداش بسیارى از عبادات را همچون پاداش روزه دانسته‏اند. هرچند که روزه بر امّت‏هاى پیشین نیز واجب بوده، ولى روزه‏ى ماه رمضان، مخصوص انبیا بوده است و در امّت اسلامى، روزه رمضان بر همه واجب شده است‏.

از رسول خدا صلى الله علیه وآله نقل شده است که فرمود: براى هر چیز زکاتى است و زکات بدنها، روزه است.

آداب و شرایط روزه¬داری

أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَّرِیْضاً أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّهٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ وَ عَلَى الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَهٌ طَعَامُ مِسْکِینٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ وَأَنْ تَصُومُواْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (بقره، ۱۸۴)

 چند روزى معدود (روزه اجب شده است)، ولى هر کس از شما بیمار یا در سفر باشد، پس (به همان) تعداد از روزهاى دیگر (را روزه بگیرد) و بر کسانى که طاقت روزه ندارند (همچون بیماران و پیرمردان و پیره¬زنان)، لازم است کفّاره‏اى بدهند، مسکینى را اطعام کنند. و هر کس به میل خود بیشتر نیکى کند (وبیش از مقدار واجب، طعام بدهد)، براى او بهتر است، ولى اگر (آثار روزه را) بدانید، (مى‏فهمید که) روزه گرفتن، برایتان بهتر است. (و هرگز به روزه‏خوارى معذوران، غبطه نمى‏خوردید.)

اسلام براى هر فرد در هر شرایطى، قانون مناسب دارد. در این آیه، حکم مسافران، بیماران و سالمندان بیان شده است. اگر انسان در شرایطى نمى‏تواند روزه بگیرد، باید در ایام دیگرى قضا کند تا از منافع روزه برخوردار شود.

تسلیم فرمان خدا بودن، ارزش است. اگر دستور روزه گرفتن داد، باید روزه گرفت و اگر حکم به افطار کرد، باید روزه را شکست. در تفسیر مجمع‏البیان آمده است: گروهى از اصحاب پیامبر حتّى در حال سفر روزه گرفته و مایل نبودند که روزه خود را بشکنند. رسول اکرم صلى الله علیه وآله آنان را گناهکار خواندند. امام صادق علیه السلام فرمود: اگر کسى در سفر روزه بگیرد، من بر جنازه‏ى او نماز نمى‏گزارم.

 به هر حال اگر مسافر یا مریضى روزه گرفت، روزه‏اش باطل و باید قضاى آن را به جا آورد.   امام صادق‏۷ فرمودند: حتّى اگر مادرى نسبت به شیر کودک یا جنین نگرانى داشت، باید روزه خود را افطار نماید و این نشانه‏ى رأفت خداوند است.

افطاری

رسول خدا۹فرمود: هرکس با درآمد حلال، روزه¬داری را به غذا یا آبی افطاری دهد، فرشتگان هر ساعتی و جبرئیل در شب قدر بر او درود می¬فرستند.

افطاری یک عبادت است، به شرط آنکه خالصانه و به قصد قربت باشد. «إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ»

افطاری اطعام مؤمنان است که به فرموده امام صادق۷ همچون نمازشب، مایه نجات و سعادت آفرین است. «الْمُنْجِیَاتُ إِطْعَامُ الطَّعَامِ»

افطاری، به نوعی اکرام و ادخال سرور مؤمنان است.

افطاری، سبب تالیف قلوب، صله رحم عامل کینه¬زدائی و نفاق است.

افطاری، سبب آمرزش خود وخانواده و احسان و نیکی به والدین است.

افطاری، وسیله دعوت و ارشاد و هدایت است.

نباید هدف از دعوت و افطاری مباهات و فخرفروشی باشد.

نباید تنها اغنیا و صاحبان و جاه و مقام را دعوت کند.

نباید سفره معصیت و گناه و تحقیر و غیبت و براندازی باشد.

نباید بی¬احترامی و بی¬ادبی و برخورد تحقیرآمیز با مهمانان باشد.

نباید با تکلف و تجمّل و چشم و هم¬چشمی و حسادت باشد.

نباید همراه زورگویی و اذیت همسر و خانواده و دیگران باشد.

در روایتی آمده است که پاداش کسی که روزه¬داری را افطاری می¬دهد، همچون پاداش روزه¬دار است.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 20 / 3 / 1395

[عکس: ramazan_5.jpg]

ماه مهمانی خدا‏

شَهْرُ رَمَضَانَ اَلَّذِى أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرآنُ هُدىً لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى‏ وَالْفُرْقانِ فَمَن شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَن کَانَ مَرِیْضاً أَوْ عَلَى‏ سَفَرٍ فَعِدَّهٌ مِن أَیَّامٍ أُخَرَ یُرِیدُ اللهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَلِتُکْمِلُواْ الْعِدَّهَ وَلِتُکَبِّرُواْ اللهَ عَلَى‏ مَا هَدَاکُم وَ لَعَلَّکُم تَشْکُرُونَ (بقره، ۱۸۵)

 ماه رمضان، ماهى است که قرآن در آن نازل شده است. (و قرآن کتابى است که) هدایتگر مردم همراه با دلائل روشنِ هدایت ووسیله تشخیص حقّ از باطل است، پس هر کس از شما این ماه را دریابد، باید روزه بگیرد. و آنکس که بیمار یا در سفر باشد، روزهاى دیگرى را به همان تعداد روزه بگیرد. خداوند براى شما آسانى مى‏خواهد و براى شما دشوارى نمى‏خواهد (این قضاى روزه) براى آن است که شماره مقرّر روزها را تکمیل کنید و خدا را بر اینکه شما را هدایت کرده، به بزرگى یاد کنید، باشد که شکرگزار گردید.

«رمضان» از ماده «رَمض» به معناى سوزاندن است؛ البتّه سوزاندنى که دود و خاکستر به همراه نداشته باشد. علت نامگذارى این ماه از آن روست که در ماه رمضان، گناهان انسان سوزانده و نابود مى‏شود.

ماه رمضان، ماه نزول قرآن و تنها ماهى است که نامش در قرآن آمده و شب قدر نیز در این ماه است. پیامبراکرم۹فرمودند: «تمام کتاب‏هاى آسمانى، در ماه رمضان نازل شده‏اند. ماه رمضان، بهترین ماه خدا است».  آن حضرت در جمعه آخر ماه شعبان، خطبه مفصّلى در عظمت ماه رمضان ایراد کرده‏اند که در بعضى از تفاسیر و کتب روایى آمده است. همچنین در صحیفه سجّادیه، امام سجّادعلیه السلام با دعایى به استقبال ماه رمضان رفته و در وداع آن ماه، مناجات جان سوزى دارند.

در رمضان، مؤمنان با «یا ایّها الّذین آمنوا کتب علیکم الصّیام» به مهمانى خداوند دعوت شده‏اند، و این مهمانى ویژگى‏هایى دارد:

۱٫ میزبان، خداوند و مهمانان را شخصاً دعوت کرده است.

۲٫ وسیله‏ پذیرایى، شب قدر، نزول قرآن، فرود آمدن فرشتگان، استجابت دعا، لطافت روح، و دورى از دوزخ است.

۳٫ زمان پذیرایى، ماه رمضان است که به گفته‏ى روایات، اوّل آن رحمت، وسط آن مغفرت و آخر آن پاداش است.

۴٫ چگونگى پذیرایى شب قدر به گونه‏اى است که نیاز یک سال مهمانان تأمین مى‏شود و زمین با نزول فرشتگان در شب قدر مزیّن مى‏گردد.

۵٫ غذاى این ماه، غذاى روح است که براى رشد معنوى لازم است، نه غذاى جسم. لطف غذاى این مهمانى، آیات قرآن است که تلاوت یک آیه آن در ماه رمضان، همچون تلاوت تمام قرآن در ماه‏هاى دیگر است.

این مهمانى، هیچ‏گونه همخوانى وشباهتى با مهمانى‏هاى دنیوى ندارد؛ خداوندِ عالِم و غنى و خالق و باقى و عزیز و جلیل، میزبان انسان‏هاى جاهل و فقیر و فانى و مخلوق و ذلیل و محتاج مى‏شود.

در وسائل الشیعه  براى اخلاق روزه‏دار در ضمن روایت مفصّلى مى‏خوانیم: «روزه‏دار باید از دروغ، گناه، مجادله، حسادت، غیبت، مخالفت با حقّ، فحش و سرزنش و خشم، طعنه و ظلم و مردم آزارى، غفلت، معاشرت با فاسدان، سخن‏چینى و حرام‏خوارى، دورى کند و نسبت به نماز، صبر و صداقت داشته و به یاد قیامت توجّه خاصّ داشته باشد».

شرط حضور در این مهمانى، فقط تحمّل گرسنگى نیست. در حدیث مى‏خوانیم: «کسى که از اطاعت رهبران آسمانى سرباز زند و یا در مسائل شخصى و خانوادگى با همسرش بدرفتار و نامهربان باشد ویا از تأمین خواسته‏هاى مشروع او خوددارى کند و یا پدر ومادرش از او ناراضى باشند، روزه او قبول نیست وشرایط این ضیافت را به جاى نیاورده است».

ارزش رمضان، به نزول قرآن است. ارزش انسان‏ها نیز مى‏تواند به مقدارى باشد که قرآن در آنها نفوذ کرده باشد.

خطبه شعبانیه

 از حضرت على۷ نقل شده که رسول خدا۹ روز جمعه آخر ماه شعبان خطبه‏اى خواند و پس از حمد و ثنای خداوند فرمود:

ای مردم! ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به شما رو کرده است، ماهى که بهترین ماه، روزهایش بهترین روزها و شب¬هایش بهترین شب¬ها و ساعاتش بهترین ساعات است. ماهى که  در آن به مهمانى خدا دعوت شده¬اید.  نفس¬هاى شما، ثواب تسبیح و خواب شما، عبادت است، اعمالتان در آن پذیرفته و دعایتان مستجاب است. خدا را خالصانه بخوانید که شما را براى روزه و خواندن قرآن موفق بدارد. بدبخت کسی است از آمرزش و مغفرت خدا در این ماه‏ محروم گردد.

با گرسنگى و تشنگى، گرسنگى و تشنگى روز قیامت را یاد کنید و بر فقرا و مساکین صدقه دهید و به بزرگان خود احترام گذارید و به خردسالان ترحم کنید و صله رحم کنید و زبان خود نگهدارید و از محرمات، چشم بپوشید و گوش ببندید. بر یتیمان مهر ورزید تا بر یتیمان شما مهر ورزند و از گناهانتان توبه کنید و در وقت نماز دست به دعا بردارید که بهترین ساعتی است که خداوند در آن نظر لطف به بندگان خود دارد و به دعا و مناجات آنها پاسخ دهد و فریاد آنها را لبیک گوید و درخواست و دعاى آنها را مستجاب کند.

ای مردم! شما در بند کردارتان هستید، با استغفار خود را رها سازید، بار سنگین گناهانتان را با سجده¬های طولانی سبک کنید و بدانید که خداوند متعال به عزت خود قسم خورده که نمازگزاران و ساجدان را عذاب نکند.

ای مردم! هر که در این ماه یک روزه¬دار را افطاری دهد، نزد خدا ثواب آزاد کردن بنده‏اى دارد و گناهان گذشته‏اش آمرزیده گردد. سؤال شد: یا رسول اللَّه همه  بر آن توانائى نداریم، فرمود: از خدا بپرهیزید گرچه با نصف خرما و به مقداری آب باشد.

هر که در این ماه خوش‏خلقى کند، جواز عبور صراط او باشد در روزى که همه قدم¬ها بلغزد. هر که بر زیردستان آسان و سبک گیرد، خداوند حسابش را آسان گیرد و هر که از شرارت دست بردارد، خداوند خشم خود را از او باز دارد و هر که در آن یتیمى را گرامى دارد، خدا او را گرامى دارد و هر که صله رحم کند، با او به رحمت خود صله نماید و هر که قطع‏ رحم کند، رحمتش را از او ببرد. هر که نماز مستحبى بخواند، خدا برات آزادى از آتش به او دهد و هر که واجبى ادا کند، ثواب هفتاد واجب در ماههاى دیگر را دارد و هر که بر من بسیار صلوات بفرستد، خدا روزى که میزان¬ها سبک است، میزانش را سنگین کند. هر که یک آیه از قرآن بخواند، ثواب ختم قرآن در ماههاى دیگر را دارد.

ای مردم! در این ماه درهاى بهشت گشوده است، از خدا بخواهید که به روی شما نبندد و درهاى دوزخ بسته شده، از او بخواهید که به روى شما نگشاید. شیاطین دربند و زنجیرند، از خدا بخواهید که دیگر آنها را بر شما مسلط نکند.

امیر المؤمنین فرمود: من برخاستم و عرض کردم: یا رسول اللَّه کدام عمل در این ماه بهتر است؟ فرمود: اى أبو الحسن بهترین عمل تقوا و ورع از محرمات الهی است. سپس آن حضرت به گریه افتاد، عرض کردم یا رسول اللَّه چرا گریه می¬کنید؟ فرمود: ای علی! تو را می¬نگرم که در این ماه در حال نماز، شقى‏ترین افراد ضربتى بر فرقت زند و محاسنت را به خون سرت رنگین کند. امیر المؤمنین فرمود: آیا در آن صورت دین من سالم است؟ «أَ فِى سَلامَهٍ مِنْ دِینِى» فرمود: آری. اى على هر که تو را بکشد مرا کشته و هر که تو را به خشم آرد، مرا به خشم آورده و هر که تو را دشنام دهد، مرا دشنام داده است. زیرا تو جان منى، روحت از روح من و وجودت از وجود من است.

البته باید مراقب باشیم تا با نحوه دعا و عبادت و سر و صدا و بدخلقی با اطرافیان و خانواده و یا اسراف و تبذیر و بی¬عدالتی در میهمانی و افطاری¬ها، خدای نکرده نه تنها ثوابی را درک نکرده باشیم، بلکه بارگناه خود را سنگین¬تر سازیم.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: ماه مهمانی خدا‏
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 19 / 3 / 1395

ماه رمضان و بی کرانی رحمت خداوند

 

 

 

دعا

 

ماه رمضان، ماهی است عظیم که خداوند در آن حسنات را می‌افزاید و گناهان را محو می‌کند و درجات را بالا می‌برد. هر کس در این ماه صدقه دهد خداوند او را می‌آمرزد و هر کس در حد توانش نیکی نماید خداوند او را می‌بخشد.

 

گویند ماه رحمت فرارسیده است. گویند درب‌های مغفرت الهی بر بندگان باز شده است. گویند اولیای الهی مسرور دیدار یارند. گویند خداوند سفره ضیافتی به وسعت عالم پهن کرده است و تمام مردم اعم از فقیر و غنی، جوان و پیر، عرب و عجم بی هیچ تفاوتی دعوت گشته‌اند. گویند چشمان خداوند به راه است تا بندگانش را ببیند و با برکات مادی و معنوی سیرابشان کند
.

به راستی وسعت رحمت و برکت خداوند در این ماه تا چه اندازه می‌باشد؟! چرا بندگان مخلص خداوند همواره چشم به راه این ماه هستند و از خدا می‌خواهند توفیق صائم واقعی بودن را نصیبشان گرداند؟!

روزه، رکن اسلام

هر دین و آیینی بر ارکانی استوار است و اسلام نیز در این میان مستثنا نمی‌باشد. در روایات اسلامی چنین آمده است:

جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیه السلام) قَالَ: بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسِ دَعَائِمَ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ وَلَایَةِ أَمِیرِ الْمُۆْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ‏.[1]

امام صادق (علیه السلام) می‌فرمایند: اسلام بر پنج رکن بنا شده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایة امیر المۆمنین و ائمه از نسل ایشان (علیهم السلام).

آری! خدا روزه را رکنی برای اسلام قرار داده است و مسلمانان را دستور به انجام این فریضه در ماه رمضان داده است و وعده رحمت و برکت به آنان داده است تا تشویقی باشد برای توجه بیش‌تر بدان. حال باید دید وسعت رحمت خدا در این ماه تا چه حد است.

 

رحمت بی‌کران خدا

رمضان که فرا می‌رسد، فضای شهر را عطر حضور خدا فرا می‌گیرد. هر کس در حد و اندازه خویش، در تلاش است تا شاید اندکی به خدا نزدیک شود. مردم حضور خدا را بیش از گذشته در کنار خویش احساس می‌کنند. گناه کردن‌ها کم می‌شود. جرائم کاهش می‌یابد. دزدی کم می‌شود. طنین ربنا به جای آهنگ‌های مبتذل در شهر می‌پیچد و این نمونه‌ای بسیار ساده از رحمت و لطف خداوند در حق بندگانش می‌باشد.

امام صادق (علیه السلام) از طریق پدرانشان (علیهم السلام) نقل می‌کنند که امام علی (علیه السلام) فرمودند: بر شما باد در ماه رمضان به کثرت استغفار و زیادی دعا. پس دعا بلایا را از شما دور خواهد کرد و استغفار گناهان شما را محو می‌سازد

در این ماه خداوند بندگانش را فراخوانده و به آنان می‌گوید به آغوش من بازگردید و آرامش حقیقی را با عمق جانتان احساس نمایید. در روایتی آمده است:

أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ قَالَ: قَالَ: رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله):‏ إِنَّ شَهْرَ رَمَضَانَ شَهْرٌ عَظِیمٌ یُضَاعِفُ اللَّهُ فِیهِ الْحَسَنَاتِ وَ یَمْحُو فِیهِ السَّیِّئَاتِ وَ یَرْفَعُ فِیهِ الدَّرَجَاتِ مَنْ تَصَدَّقَ فِی هَذَا الشَّهْرِ بِصَدَقَةٍ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ مَنْ أَحْسَنَ فِیهِ إِلَى مَا مَلَكَتْ یَمِینُهُ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ثُمَّ قَالَ (علیه السلام) إِنَّ شَهْرَكُمْ هَذَا لَیْسَ كَالشُّهُورِ إِذَا أَقْبَلَ إِلَیْكُمْ أَقْبَلَ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ إِذَا أَدْبَرَ عَنْكُمْ أَدْبَرَ بِغُفْرَانِ الذُّنُوبِ هَذَا شَهْرٌ الْحَسَنَاتُ فِیهِ مُضَاعَفَةٌ وَ أَعْمَالُ الْخَیْرِ فِیهِ مَقْبُولَةٌ وَ مَنْ صَلَّى مِنْكُمْ فِی هَذَا الشَّهْرِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ رَكْعَتَیْنِ یَتَطَوَّعُ بِهِمَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ.[2]

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 19 / 3 / 1395

قابل توجه خانم ها و آقایان مدرن و روزه دار

حیا

 

 

انسان مدرن در تعاریف امروزی بیشتر از هر چیز به شکم خود اهمیت می دهد و با فرا رسیدن ماه رمضان، به دنبال هزار منطق و دلیل خواهد بود تا بلکه بتواند از روزه گرفتن فرار کند....

 

یکی از مشکلات بزرگی که انسان قرن بیست و یک را به شدت تهدید می کند، تعریفی است که این انسان از مدرنیسم دارد، تعریفی که ابعاد مهمی از سبک زندگی او را تحت تاثیر قرار داده است، از نوع پوشش گرفته تا سیاست و اقتصاد و فرهنگ همه و همه تعاریف جدیدی پیدا کرده اند.

در تعریف مدرنیته این گونه آمده است: مدرنیته عبارت است از جریان حاکم بر تمدن جدید غرب در زمینه‌های فکری، فرهنگی، علمی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و .. که جدا از آموزه‌های دینی و با محور قرار دادن انسان و تکیه بر آزادی همه جانبه او نیز اعتماد به عقل بشری و اصالت دادن به فرد در صدد تحلیل همه امور اعم از طبیعت، ماوراء طبیعت، ارزش‌ها و ... برآمده است و با اندیشه نوکردن و تغییر همه جانبه حیات انسان هر آنچه در مقابل آن واقع می‌شود؛ مانند دین، آداب و رسوم و سایر سنت‌ها، را نفی می‌کند.(دین در نگاهی نوین:ص 181)

در بعد فرهنگ به انسانی مدرن می گویند که در قید و بند رعایت احکام و مسائل شرعی و اخلاقی نباشد و به اصطلاح روشنفکر باشد، هر چه مخالف خود را بیشتر با مسائل دینی و مذهبی نشان دهی روشنفکر تر و مدرن تر خواهی بود.

انسان مدرن در تعاریف امروزی بیشتر از هرچیز به شکم خود اهمیت می دهد و با فرا رسیدن ماه رمضان، به دنبال هزار منطق و دلیل خواهد بود تا بلکه بتواند از روزه گرفتن فرار کند.

در بعد حجاب و عفاف به زنی مدرن می گویند که به راحتی با مردان نامحرم ارتباط بر قرار می کند و مشکلی با بی حجابی نداشته و اصلا به این مساله فکر نمی کند، به زنی زن مدرن می گویند که همپای مردان در بیرون از منزل کار کند و فریاد تساوی حقوق زن و مرد را بزند. زن مدرن زنی است که شرم و حیا را کاملا فراموش کرده باشد.

اما از دیدگاه قرآن مجید و روایات اسلامی، انسان و زندگی مدرن تعریف کاملا متفاوتی دارد که به بخشی از مهمترین ویژگی ها اشاره می کنیم:

اولین ویژگی انسان مدرن و به خصوص زن مدرن در قرن بیست و یکم داشتن یک ویژگی طلایی به نام حیا می باشد، خصوصیت منحصر به فردی که می تواند شخصیت بانوی مسلمان را به اوج برساند و در مقابل فقدان آن می تواند سبب نابودی و هلاکت زن در جامعه شود:

انسان مدرن انسانی است که همیشه بر لبان او خنده باشد و این خنده چنانچه امام صادق علیه السلام فرموده اند، خود حسنه است. هرکه به چهره برادر خود لبخند بزند آن لبخند برای او حسنه ای می باشد

1)زیبایی و نیکی واقعی را به او عطا می کند چنانچه امیر مومنان علی علیه السلام می فرماید: (الحیاء سبب الی کل جمیل: شرم و حیا وسیله رسیدن به هر زیبایی و نیکی است)(تحف العقول : ص 80)

2)خرد و عقل را به او می بخشد، چنانچه حضرت علی علیه السلام می فرماید: خردمندترین مردم با شرم ترین آنهاست.(غرر الحکم:2900)

3)پاکدامنی و عفت را به او هدیه می کند چنانچه امیر مومنان می فرماید: علت پاکدامنی حیاست(غرر الحکم:5527)

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 19 / 3 / 1395


روزه را به بهانه گرما ترک نکنیم !!

 

چند سالی است که ماه مبارک رمضان با فصل گرم تابستان مقارن شده و همین امر موجب گشته است روزه و روزه داری در این ایام به  دلایلی چند، از جمله طولانی بودن روزها و گرم بودن هوا و تشنگی و عطش ناشی از این گرما سخت و طاقت فرسا گردد. اما آیا این بهانه مناسبی برای ترک روزه است؟

 

آیات خدا در باب وجوب روزه

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کتِبَ عَلَیْکمُ الصِّیامُ کما کتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکمْ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ » (سوره بقره 183) «یعنی ای کسانی که ایمان دارید روزه گرفتن بر شما واجب گشت همچنان که بر پیشینیان از شما (از ملتهای گذشته) واجب شده بود شاید با روزه گرفتن پاک و پرهیرکار شوید

«أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ فَمَنْ کانَ مِنْکمْ مَرِیضاً أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ وَ عَلَى الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَةٌ طَعامُ مِسْکینٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ وَ أَنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ تَعْلَمُونَ» (سوره بقره آیه 184) «و این روزهایى چند است پس هر کس از شما مریض و یا مسافر باشد باید ایامى دیگر بجاى آن بگیرید و اما کسانى که به هیچ وجه نمى‏توانند روزه بگیرند عوض روزه براى هر روز یک مسکین طعام دهند و اگر کسى عمل خیرى را داوطلبانه انجام دهد برایش بهتر است و اینکه روزه بگیرید برایتان خیر است اگر بناى عمل کردن دارید».

 

وجوب روزه و استثناءهای آن

خداوند در جمله:" یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کتِبَ عَلَیْکمُ الصِّیامُ"، مساله وجوب روزه بر مسلمانان را خاطرنشان کرده و بلافاصله فرمود:" کما کتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکمْ" و فهماند که شما مسلمانان نباید از تشریع روزه وحشت کنید، و آن را گران بشمارید، چون این حکم منحصر به شما نبوده، بلکه حکمى است که در امتهاى سابق نیز تشریع شده بود. خداوند به صراحت در قرآن روزه را واجب کرده با این وجود بعد از آیه وجوب روزه مواردی را ذکر می کند که حکم روزه از گردن آنان ساقط شده و آن آیه از این قرار است: کسانى که از شما بیمار یا مسافر باشند و روزه گرفتن براى آنها مشقت داشته باشد از این حکم معافند و باید روزهاى دیگرى را بجاى آن روزه بگیرند کسانى که با نهایت زحمت باید روزه بگیرند (مانند پیر مردان و پیر زنان و بیماران مزمن که بهبودى براى آنها نیست) لازم نیست مطلقا روزه بگیرند، بلکه باید بجاى آن کفاره بدهند، مسکینى را اطعام کند. در میان استثنائات روزه‌داری به موردی بر نمی خوریم که گرما و طول روز را دلیل مناسبی برای روزه نگرفتن شمرد از این رو می توان گفت حکم وجوب روزه مختص به زمان و مکان خاصی نیست بلکه شامل حال تمامی مومنین در هر سرزمین و هر فصل سال که ماه رمضان با آن مقارن شده است می باشد. در عین حال خداوند افرادی که مشاغل سختی بر عهده دارند را نیز استثناء نکرده و روزه را برای افراد تا زمانیکه خطری برای سلامتیشان نداشته واجب نموده است .

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی