تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 31415
بازدید دیروز : 70777
بازدید هفته : 110641
بازدید ماه : 163919
بازدید کل : 10555674
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 20 / 4 / 1395

زن و حجاب

 

حجاب، در لغت به معنای پوشش است. حجاب، یعنی لباسی که بدن زن را بپوشاند. اسلام به بانوان دستور داده بدن خود را به طور کامل بپوشانند و از نظر مردان بیگانه محفوظ بدارند.

برای وجوب حجاب از آیات قرآن و احادیث استفاده شده است. در این‌جا به سه آیه اشاره می‌شود:

آیه اول

خداوند متعال در قرآن می‌فرماید:

«ای پیامبر! به مردان مؤمن بگو: چشمان خویش فرو بندند و عورت خود را نگه دارند، این برای پاک‌دامنی آنان بهتر است. خدا به کارهای آنان آگاه است. و به زنان مؤمن بگو: دیدگان خود را فرو بندند و عورت خود را نگه دارند و زینت‌های خود را جز آن مقدار که پیداست، آشکار نسازند و مقنعه‌های خود را تا گریبان خود گذارند و زینت‌های خویش

را جز برای شوهران و پدران و پدر شوهران و برادران و پسر برادران و پسر خواهران و زنان و بردگان خودشان و مردان خدمت‌گزارشان که به زن رغبت ندارند و کودکان غیر ممیزی که از عورت زنان خبر ندارند، آشکار نسازند.

و زنان آن‌چنان پای بر زمین نزنند، تا زینت‌های پنهانشان دانسته شود.

ای مؤمنان! همگان به درگاه خدا توبه کنید، باشد که رستگار شوید».[1]

آیه فوق، درباره حجاب بانوان نازل شده و به مسائلی اشاره کرده که نیاز به شرح و تفسیر دارد:

در آغاز از مردان و زنان مؤمن خواسته شده که دیدگان خود را فرو بندند و مردان به زنان و زنان به مردان خیره نشوند و چشم‌چرانی نکنند.

موضوعات مرتبط: ناگفته های زندگی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 20 / 4 / 1395

زن و آزادی

 

زن مانند مرد آزاد آفریده شده و علاقه‌مند است بدون دخالت دیگران زندگی کند. تمایل به آزادی خواسته‌ای طبیعی و مشروع است، اما آیا انسان می‌تواند در اجتماع آزادانه زندگی کند؟

انسان به همنوعان خود نیاز دارد و باید حقوق و خواسته‌های آنان را نیز رعایت کند و آزادی‌های خود را در محدوده مقررات اجتماعی مقید سازد؛ این‌گونه محدودیت‌ها به زیان انسان نیست، بلکه به نفع او است. به علاوه، آزاد زیستن و پیروی از خواسته‌های نفسانی گاهی به زیان واقعی انسان تمام می‌شود، در چنین مواردی باید محدودیت را بپذیرد، زیرا به صلاح واقعی او است.

اسلام نیز با این‌که حق آزادی انسان‌ها را محترم می‌شمارد، آزادی مطلق را نه ممکن می‌داند و نه طبق مصالح فردی و اجتماعی انسان‌ها. به همین دلیل، با رعایت مصالح جسمانی و نفسانی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی انسان‌ها، احکام و قوانین و تکالیفی را تشریع نموده و آزادی آنان را محدود می‌سازد. ممکن است برخی محدودیت‌های شرعی به مذاق انسان‌ها خوش‌آیند نباشد و آن را مزاحم آزادی خویش بدانند، این قضاوت معلول عدم شناخت صحیح انسان از مصالح واقعی خویشتن است. اگر بشر از مصالح واقعی زندگی خویش آگاه بود، محدودیت‌های شرعی را سلب آزادی نمی‌دانست و با رضایت‌خاطر آنها را می‌پذیرفت.

در مورد آزادی بانوان نیز وضع به همین‌گونه است. اسلام آزادی بانوان را محترم می‌شمارد و در قوانین خود، آن را رعایت می‌کند- به شرط این‌که خلاف مصالح واقعی او و سایر افراد اجتماع نباشد- ولی در مواردی که آزادی طبق مصالح واقعی او نبود، محدودیت را بر آن ترجیح می‌دهد. در این‌جا به طور اختصار برخی آزادی‌های زن را برمی‌شمریم:

موضوعات مرتبط: ناگفته های زندگی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 20 / 4 / 1395

 

 

مقام زن در اسلام

 

زن در اسلام، همان مقام شامخ انسان را دارد، زیرا زن و مرد در انسان بودن تفاوتی ندارند. اگر انسان در قرآن «خليفةاللَّه» معرفی شده و مورد کرامت قرار گرفته است:

«ما آدمى‏زادگان را گرامى داشتيم و در خشكى و دريا بر مركب سوار كرديم و از طيبات روزى داديم و بر بسيارى مخلوقات برترى عطا كرديم».[1]

و چنان‌چه آدم به مقامی رسید که مسجود فرشتگان واقع شد:

«وقتى طينت آدم را آراستم و آماده ساختم واز روح [منسوب به‏] خودم در آن دميدم به سويش سجده كنيد».[2]

همه اینها در اثر انسان بودن او است. قرآن کریم درباره حضرت آدم می‌فرماید:

«و خدا اسما را به آدم تعلیم کرد. سپس آنها را بر ملائکه عرضه داشت و گفت: اگر راست می‌گویید اسم‌های اینها را بگویید. ملائکه گفتند:

خدایا تو منزهی، جز آن‌چه را به ما تعلیم کرده‌ای، نمی‌دانیم و تو دانا و حکیم هستی. آن‌گاه خدا به آدم گفت: از اسما به آنان خبر بده، وقتی آدم اسم‌های آنان را بیان کرد، خدا به فرشتگان گفت: آیا به شما نگفتم که من از غیب آسمان‌ها و زمین آگاه هستم و آن‌چه را اظهار می‌دارید یا کتمان می‌کنید می‌دانم».[3]

اگر حضرت آدم توانست اسما را بفهمد و پاسخ‌گوی آنها باشد، در اثر آفرینش ویژه انسانی‌اش بود و در این آفرینش زن و مرد یکسانند. به طور کلی، هرگونه تعریف و تمجیدی که در قرآن و احادیث درباره انسان به عمل آمده، زن و مرد در این‌باره یکسانند.

در قرآن، آیه‌ای نیست که زن را به عنوان زن بودن نکوهش کند.

بنابراین، زن و مرد از دیدگاه اسلام و قرآن دو انسانند، در ارزش‌ها تفاوتی ندارند و مسئولیت‌های مشترکی را در اداره جامعه بر عهده دارند که به برخی اشاره می‌شود:

اول: زن و مرد به طور تساوی منشأ پیدایش و تولد و تکثیر و بقای نسل انسانند.

قرآن کریم می‌فرماید:

«اى مردم! ما شما را از مرد و زن آفريديم و شما را گروه گروه و قبيله قبيله قرار داديم تا شناخته شويد، ارزش‏مندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين افراد هستند. خدا دانا و آگاه است».[4]

هم‌چنین می‌فرماید:

«اى مردم! از پروردگارتان كه شما را از يك نفس آفريد و همسرش رانيز از جنس خودش خلق كرد و به وسيله آن دونفر، مردان و زنان فراوانى را در زمين پراكنده ساخت، بترسيد. تقواى خدا را پيشه سازيد كه با سوگند به نام او از يك‏ديگر سؤال مى‏كنيد و درباره خويشاوندان نيز از خدا بترسيد و خدا مراقب شما است».[5]

در آیات فوق زن و مرد دو رکن مهم اجتماع معرفی شده‌اند و رعایت تقوا ملاک برتری هر یک از زن و مرد معرفی شده است.

 

موضوعات مرتبط: ناگفته های زندگی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 19 / 4 / 1395

فصل دوم .

انحرافات جنسى و راه درمان آن

زمينه ها.خروج انسان از مرز قوانين طبيعى حاكم بر نظام آفرينش , انحراف نام دارد.غريزه جنسى كه مبدا آفرينش آن را جهت خير و كمال و بقاى نسل بشر در وجود انسان به وديعت نهاده است , ممكن است مورد سؤ استفاده وتجاوز قرار گيرد((57)).زمـيـنـه هـاى انـحراف جنسى در شرايطى كه انسان , رشد مى يابد و پا به مرحله بلوغ مى گذارد, فـراوان بـوده و مـمكن است در دوران زندگى هرجوانى , پيش آيد و شهوت جنسى او را تحريك نمايد و در نهايت موجبات آلودگى و انحراف وى را فراهم سازد.تـخـيـلات تـحريك آميز جنسى و عوامل محرك محيطى به عنوان زمينه هاى انحرافند, اما عامل سـومـى كـه مـوجب دعوت انسان به سوى انحراف جنسى مى گردد, همان وسوسه هاى شيطانى است .بسم اللّه الرحمن الرحيم .قل اعوذ برب الناس * ملك الناس * اله الناس * من شر الوسواس الخناس * الذى يوسوس فى صدور الناس * من الجنه والناس ((58)).زمـانـى كه انسان در شرايط محيطى نامساعد و تحريك آميز قرار گيرد, خواسته هايى در او ظاهر مى شود.شـيـطـان ايـن خـواسـتـه هـاى نـفـسـانـى را در نظرش زيبا و دلفريب جلوه مى دهد و بگونه اى خناسانه((59))و مرموز از درون , فرد را به سوى ارتكاب وانجام عمل , وسوسه مى كند.از سوى ديگر, عقل نيز از درون انسان به مقابله برمى خيزد و انجام كار مورد نظر را مجاز نمى داند.شـيـطـان بـراى انـحراف , از كششها و تمايلات غريزى استفاده كرده و فرد را به ارضاى نامشروع شهوات جنسى فرا مى خواند.در مـقـابـل , عـقـلا و دانشمندان و پيامبران و هاديان الهى , جهت هدايت انسان به نيروى عقل و گـرايـش فـطرى خيرخواهى در انسان , تكيه كرده و او رابه ارضاى مجاز و منطقى غرايز جنسى دعوت مى كنند.ايـن جـنگ و ستيز,((60))يعنى , مقابله عقل و شهوت , ايمان و هواى نفس , نيروى الهى و نيروى شـيـطـانـى , در وجـود انـسان همواره در جريان است وبه خصوص در ابتداى دوران بلوغ , ظهور بيشترى مى يابد و تا آخر عمر ادامه دارد.هر كدام در موقعيتهاى زندگى انسان , غالب شوند, شخصيت فرد به همان سو, ميل پيدا مى كند و پرورش مى يابد.اگـر عـقـل و ايـمان بر او حاكم گردد, هدايت و رستگار و اگر شهوت و شيطان بر او تسلط يابد گمراه و زيانكار خواهد شد.نفس اماره در وجود آدمى ك بر اثر وسوسه هاى شيطان ك سعى دارد كه بر عقل((61))تسلط يافته و آن را اسـيـر خواسته هاى خود گرداند و انسان رادر مسيرى بكشاند كه ظاهرا گناه و فساد آن , معلوم نيست .از طرفى عقل تلاش دارد كه مهار نفس را به كمك ايمان در دست گرفته و آن را كنترل نمايد و در جهت خير و كمال و سلامت جسم و روان هدايت كند.بنابر اين شخصيت انسان , هميشه در معرض اين كشش وكوشش عقل و شهوت , خير و فساد, پاكى و آلودگى , سلامتى و انحراف , در نوسان است و اين جنگ و گريز, همواره ادامه دارد و تنها كسى مـى تواند از اين صحنه جنگ و مبارزه درونى , جان سالم بدر برد كه خود را مجهز به سلاح ايمان و تقوا نموده و از ابتداى جوانى به خودسازى و جهاد با نفس بپردازد.بايد در نظر داشت كه اين كار شدنى است و خداوند متعال ككه يگانه قدرت و محل اتكا و توكل و نـجـات دهنده انسان ضعيف در همه بلاها وگرفتاريهاست ك در اثر دعا و نيايش ((62))

 

موضوعات مرتبط: ویژه جوانان ونوجوانان
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 19 / 4 / 1395

 

دختر جوان و پوشش

دخـتـران جـوان اگـر بـه سعادت خويش علاقه مند باشند بايد از خودآرايى و خودنمايى در برابر مردان نامحرم خوددارى كنند.به تجربه , ديده شده كه دختران ناآگاه و ضعيف النفس بيشتر به خودآرايى و خودنمايى مى پردازند و سعى دارند كه ظاهرى دلفريب از خود نشان دهند و از توجه به شخصيت واقعى و باطنى خود و كمالات روحى غفلت ورزند.غفلت از ياد خدا و ورود به گناه كم كم زمينه را براى انحطاط و ابتذال آنها فراهم مى سازد.حـجـاب ارزشـى اسـت كه رعايت آن به دختر, پاكى و سلامتى مى بخشد, او را همچون گوهرى درون صدف از شر آفتها, وسوسه ها و آلودگيهامصون نگاه مى دارد و به خدا نزديك مى گرداند.كسانى كه به بى حجابى و بدحجابى دست مى زنند, اكثرا نمى انديشند و تعقل نمى كنند و تنها آلت دست وسوسه هاى نفسانى خود قرارمى گيرند.خودنمايى و خودآرايى در صحنه اجتماع به شخصيت عفيف زن لطمه وارد مى سازد.بـا وقـار بـودن دخـتـر و رعايت نمودن حريم بين محرم و نامحرم به او اصالت مى بخشد و او را در ديدگان همه قابل تعظيم و احترام مى گرداند.حجاب در واقع , مصونيتى است براى دختر جوان كه او را از فروريختن شخصيت , نجات مى بخشد و از طرفى پسران جوان را از خطر انحراف باز مى دارد.در جـوامـعـى كـه بـى حـجابى را ترويج مى كنند,دختران بازيچه دست قدرتهاىاستعمارگران مى شوند, بطورى كه از استوارى شخصيت و تقدس وعفتى كه شايسته يك دختر پاكدامن و عفيف است تهى مى شوند.تـجربه نشان داده است كه مراعات حجاب در ميان دختران موجب حراست و سلامت روحى و نيز موفقيت آنان در زندگى آينده است .عـفـت و حيا در زندگى انسان به قدرى اهميت دارد كه پيامبررمى فرمايند: الحيا هو الدين كله , حيا تمام دين است .وامام صادق (ع ) مى فرمايند: لا ايمان لمن لا حيا له , كسى كه حياندارد, ايمان ندارد.استفاده از لباسهاى تنگ و عريان نمودن بخشى از بدن و در معرض ديد نامحرم قرار دادن , علاوه بر مضرات بهداشتى آن , عفت و حياى دختر راخدشه دار مى سازد و مقدمات دورى از مبدا آفرينش را فراهم مى آورد.دخـتـر جـوان بـا رعايت حجاب , خود را به خدا نزديك مى كند, زيرا به كمك آن , امنيت و آرامش مى يابد و افراد هرزه و لاابالى و منحرف را ازنگاههاى آلوده محروم مى سازد.دخـتـرعفيف و پاكدامن , فطرتا از اين كه به ديده شهوت آلود و هوس انگيز به او نگريسته شود در رنج و ناراحتى است و اگر دخترى اين خصوصيت و حالت را نداشته باشد و حاضر باشد كه بخشى از مـوى خـودرا نـامـحـرم بـبـيـنـدو هـمـچـنين از آن كه مورد بهره بردارى چشمهاى آلوده و هوس انگيزقرار گيرد, رنج و نفرتى احساس نكند, بايد بداند كه از فطرت سالم خود فاصله گرفته اسـت و با آلودگى نگاههاى بيگانه , خو پيدا كرده و به سراشيبى سقوط و فساد نزديك گرديده و ارزشهاى انسانى را از دست داده است .از طـرفـى دخـترى كه حريم حجاب را رعايت كند و خود را از دسترس نامحرمان دور نگاه دارد, همچون گوهرى با ارزش در درون صدف , ارزش و احترام خود را در نزد همگان افزايش داده و از ابتذال در امان مانده است .پـسـران جوان نيز هر چند لاابالى و بى بندوبار باشند, باز در عمق روح خود براى دخترانى , ارزش قـائلند كه در دسترس و پيش پا افتاده و بى بندوبارو بزك كرده نباشند و در درون خود اين گونه دختران را مى ستايند.عـفـت و حيا از خصوصيات فطرى آدمى است , چرا كه نظام آفرينش براى پاسدارى و نگهدارى از ايـن گـوهـر گـرانبها و ارزشمند و همچنين براى حفظ مقام و موقعيت زن , زيبايى اش را در اين مى بيند كه او, همچون گوهرى قيمتى درون صدفى از هر گرد و غبار و آفات و آلايشى و به دور ازدسـتـرس اين و آن باشد, چرا كه شئ قيمتى را معمولا دور از دسترس همگان در يك جاى امن نگهدارى مى كنند, ولى وسائل كم ارزش هميشه جلو دست و پا است .بـيـشـتـر بـانوان به تجربه دريافته اند: زمانى كه زن از درون اين صدف قيمتى خارج شده , لطمه بـزرگى به شخصيت والاى خويش و جامعه وارد ساخته و همواره در اجتماع , موجب سؤ استفاده مردان پست و هرزه و نيز مايه لعن و طعن و تحقير اكثر مردم واقع شده اند.دخترى كه زيور خود را تنها در كانون گرم خانواده بپوشد ودر بيرون از خانه و اجتماع با متانت و وقـار و پـوشـيـدگـى ظاهر شود, هم در بين اعضاى خانواده عزيز و گرامى است و هم در چشم ديگران ارزشمند.اگـر دخـتـرى پـا را از حـريـم عـفـت و حـجاب بيرون بگذارد نه تنها اولين ضربه را به زندگى خـانـوادگـى خود فرود آورده , بلكه گناه بزرگى را مرتكب شده است و نسل جوان پسر را كه در آيـنـده بـه حـال خـود و اجـتماع مفيد خواهند بود, در معرض تباهى و سقوط قرار داده است و با انحراف آنان , ضربه اى مهلك به آينده جامعه خود خواهد زد.تـجـربه هاى تاريخى گذشته به ما نشان داده كه دشمنان ملتها هرگاه كه خواسته اند نسلى را از درون تـهى كنند و سرمايه كشورى را غارت نمايند وذخيره ها و گنجينه هاى آن كشور را به يغما ببرند, از اين راه وارد شده اند.وقـتـى رضاخان توسط انگليس بر ايران مسلط شد, يكى از ماموريتهايش اين بود كه كشف حجاب كند.آتاترك هم كه عامل بيگانه در تركيه بود همين سياست را در پيش گرفت .در الجزاير نيز به همين حيله متوسل شدند.البته بايد هوشيار بود كه در هر زمان , شكل اين توطئه فرق مى كند.در اين زمان ممكن است از طريق زور و قلدرى وارد نشوند, بلكه با حيله ها و فريفتن نسل نو, تحت عـنـوان تجدد و تمدن و علم و عناوين ظاهرفريب ديگر, كارى كنند كه نسل جوان با رضا و رغبت پذيراى اين بدحجابى شود.

موضوعات مرتبط: ویژه جوانان ونوجوانان
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 19 / 4 / 1395

در گـذشـتـه , بـعـضـى از عـلـمـاى بزرگ ما, دوران بلوغ و تكليف را براى نوجوانان خود جشن مى گرفتند و بزرگان را دعوت نموده و در مراسم باشكوهى از او به عنوان يك فرد بالغ نام برده و حـضـار مـجـلـس به او تبريك مى گفتند, به او اين طور مى فهمانيدند كه اين مرحله از زندگى شـمـاسرآغاز حيات با ارزش و جديدى است كه همانند ساير بزرگسالان رشد يافته , مورد خطاب خداوند قرار مى گيرى و مسووليت پيدا مى كنى و بايدخود تصميم بگيرى , تو ديگر بزرگ شده اى , دررفـت و آمـدهـا, در نشست و برخاستها و در ارتباط باديگران بايد حريم و حدود الهى را رعايت كنى ب وبدين سان با او به عنوان يك شخصيت رشد يافته , رفتار مى كردند.همين امر به پرورش و رشد روحى و روانى او كمك مى كرد و كم كم او را براى پذيرفتن وظايف پر مسووليت زندگى آينده آماده مى ساخت .سـيـدبـن طـاووس (يـكـى از برجسته ترين علماى قرن ششم هجرى كه توفيق تشرف به خدمت حضرت ولى عصر(عج ) را داشته اند) درباره دوران بلوغ و تكليف فرزندش خطاب به وى چنين مى گـويـد: اگر من با مراحم و عناياتى كه خداوند, مرحمت فرموده , زنده بمانم , روز تشرف تو را به سن تكليف (بلوغ ) عيد قرار مى دهم و150 دينار, صدقه خواهم داد.اگـر بـلوغ تو فرا رسد با اين كار, قيام به خدمت حضرتش خواهم كرد, زيرا مال از اوست و من و تو بنده او هستيم .پس اى فرزندم محمد! به ياد عظمت مقام و كمال و بخشندگى حضرتش باش كه در اين هنگام به تو اهميت داده و فرشتگانش ((32))را به سوى توفرستاده تا اعمال عبادى را حفظ نمايند و در روز حساب , گواه بر تو باشند.پس در دوران بلوغ و رشد خود, حق آنان را ادا كن و طاعت الهى را به جاى آور! در اوقات زندگى خـود بـا ايـشان به خوبى و نيكى مصاحبت وهمنشينى كن , بطورى كه غير از خوبى و زيبايى از تو چيزى نبينند و نشنوند.اگر گاهى غفلتى از تو سر زند و از ياد خدا غافل شوى , فورا توبه كن و بدون تاخير, در مقام جبران آن بر آى و صدقه بده , كه صدقه , آتش گناه راخاموش مى گرداند.و چون به سن و سالى كه خداوند جل جلاله تو را به كمال عقل مشر ف فرمايد, برسى و صلاحيت و شايستگى سخن گفتن و روبه رو شدن (درنماز) با حضرتش را به تو عطا كند و شايستگى ورود به ساحت قدسى اش را به اطاعت و بندگى به تو مرحمت فرمايد, آن روز را در نظر بگير وتاريخ آن را يـادداشت كن و آن را از بهترين و بزرگترين اعياد خود قرار بده و هرساله در آن روز تجديد شكر خدا بنما و صدقه بده و بيش از پيش به طاعت خداوند بپرداز((33))!.

كشمكشهاى درونى و عوامل مهيج بيرونى

در انسان كششها و تمايلات مختلفى وجود دارد.خـداونـد ايـن كـششها و تمايلات و غرائز طبيعى را براى هدف و مقصودى عالى در وجود بشر به وديعت نهاده است .جوان در اين مرحله از دوران زندگى خود, علاوه بر ميل به غذا و استراحت و غريزه جنسى , مجهز به قوه عقلانى است .قوه تعقل و تفكر او در اين زمان از جهت آمادگى براى فعاليت به كمال خود مى رسد((34)).جـوان نـبـايد به همه خواسته ها و تمايلاتى كه در ذهن و خاطره اش وارد مى شود, بلافاصله جامه عـمـل بـپـوشـاند, بلكه بايد در كارها, پس از تفكر وانديشه كافى و بررسى همه جانبه آن , عاقلانه تـصـمـيـم بگيرد, زيرا نفس انسانى همواره از سويى در معرض دعوت به كارهاى خير و عقلانى و ازسوى ديگر در معرض وسوسه به كارهاى شر و شهوانى قرار دارد((35)).كسى در اين صحنه نبرد و مبارزه داخلى پيروز مى گردد كه جانب عقل را مراعات كند.در قرآن كريم تاكيد فراوانى درباره انديشيدن در كارها و تعقل نمودن در امور, شده است ((36)).بـا بـروز تـمـايـلات جـنـسـى در اين دوران , جوان بيشتر مورد هجوم وسوسه هاى شيطانى قرار مى گيرد و به همين جهت است كه تكليف پيدا مى كند,لذا پاك ماندن جوان در اين دوران , ارزش فراوان دارد.در حـديـثـى آمـده است كه خداوند به جوان پرهيزگار مباهات مى كند وبه ملائكه مى فرمايد: به بنده ام نظر كنيد كه شهوتش را به خاطر من ترك كرده است ((37)).جـوان در ايـن دوران بـا مـسـائل و حـوادث گـونـاگونى روبه رو خواهد شد و براى بارور شدن شخصيتش در معرض آزمايشهاى فراوان الهى قرار خواهدگرفت , در محيط زندگى او زمينه هاى بسيارى براى رشد و سعادت و يا سقوط و شقاوت پيش خواهد آمد.او بـا افـراد آلـوده و بى بندوبار و منحرف , مواجه خواهد شد و در معاشرتهاى روزانه ممكن است با پـسـران جـوانى روبه رو گردد كه عفت اخلاقى وضوابط شرعى را رعايت نمى كنند, لذا موقعيتى بـراى انحراف جوان فراهم مى شودب دختر جوان در اين هنگام بايد كاملا هوشيار باشد و قدر عفت وپـاكـى و سـلامت روانى خود را بداند و دامن خود را آلوده نسازد و زمينه را براى نگاههاى آلوده جوانان بى بندوبار و هوسباز فراهم نكند, بلكه بايدخويشتن دارى كند.دختر, مادام كه دختر است بايد رفتارى دخترانه داشته باشد و در خانه و اجتماع با ظاهرى ساده و بـدون آرايـش و تزيين حاضر شود, اينك وقت تلاش و تحصيل شماست و زمانى كه بزرگ شديد و تـشـكـيـل خـانواده داديد, آن وقت مطابق با اقتضاى زندگى خانوادگى بايد به خود بپردازيد و درخانه همانند يك زن , زندگى كنيد.بـنـابـر ايـن اولـين قدم اساسى و عملى در كنترل خواسته ها وهوسهاى نفسانى مراقبت از نگاه و بى بندوبارى است .قرآن همان طور كه مردان را از نگاه به زنان نهى مى كند, زنان را نيز از نگاه كردن و خيره شدن به مـردان منع مى نمايد و صريحا هشدار مى دهد: به زنان مومن بگو كه چشمهاى خود را (از حرام ) و دامن خود را از آلودگى , نگاه دارند((38)).نـگـاه در واقـع , مـقـدمـه اشـتغال فكر به عواقب و خاطرات مربوط به آن است , زيرا پس از نگاه , صـحنه هاى مهيج در ذهن باقى مى ماند و احساسها واراده انسان را تحت تسلط خود در مى آورد و انسان , تابع شهوات خود مى گردد.بايد دختر را از شركت در بعضى از برنامه هاى تفريحى يا ميهمانى هايى كه او را اجبارا به رفت و آمد و بـرخـورد با نامحرمان وادار مى سازد, منع كرد, زيرا اين برخوردها اولين زمينه اختلال روحى و انحراف او را فراهم مى سازد.عامل ديگرى كه نقش بسيار موثرى در تحريك ميل جنسى دارد, نيروهاى تخيل و فكر است .نـيـروى تـخـيـل كه خداوند آن را براى بالندگى فكرى و آفرينندگى هنرى در وجود انسان به وديـعـت نـهـاده است , در دوران جوانى , ممكن است موردسؤ استفاده قرار گرفته و تحت تاثير و تـسـلط غريزه جنسى و وسوسه هاى شيطانى , درس و تحصيل را رها كرده و به دنبال ايجاد روابط ناسالم باشد.در بـعضى موارد حتى نفوذ يك فكر و خيال هوس آلود, آن هم براى يك لحظه ومشغول شدن فكر بـه آن , كـافـى اسـت كـه انـسان را از حالت طبيعى خارج كرده و ميل جنسى او را تحريك نمايد, بـنـابـرايـن بـايـد هـمان طور كه چشم خود را از نگاه هاى بى مورد و حرام باز مى داريم , انديشه و خيال خود را نيز از هرگونه تصور بى مورد و حرام نگه داريم و به محض خطور چنين فكرى , خود را با فكر ديگرى مشغول سازيم و سعى كنيم فكر قبلى را كاملا فراموش نماييم((39)).بـنابر اين براى اين كه جوان از چنگال اين تمايلات و كششها رهايى يابد و عقل و منطق بر سرتاسر وجـودش حـاكـم و فـرمـانـروا بـاشـد, لازم است كه بااجتناب و دورى از برخوردهاى نامشروع و زمينه هاى انحراف به عقل ميدان دهد و آن را با ايمان به خدا و انجام نيايش و عبادت , تقويت كند تا بتوانددر مقابل تمايلات درونى و كششهاى بيرونى , خود را كنترل نمايد و تسليم چشم و گوش بسته آنها نشود.ديدگاه واقع بينانه .بـيدار شدن غريزه جنسى در نوجوان , نبايد مورد سؤ استفاده افكار و انديشه هاى غلط واقع شود و به آن به عنوان يك پديده زشت و آلوده وانحراف آميز نگاه شود.همان طور كه گفته شد, بروز و ظهور ميل جنسى , خود آيت و نشانه اى از طرف خداوند است كه بـه مـنـظـور بقاى نسل در وجود بشر نهاده شده وداراى هدف و مقصدى عالى و هماهنگ با كل نظام آفرينش است .آشـكـار شـدن غـريـزه جـنسى در جوان و بالغ شدن وى به معناى اين نيست كه او از همه جهات كاخـلاقـى , اجـتـمـاعى و اقتصادى ك پا به مرحله بلوغ نهاده و آمادگيهاى لازم را براى ازدواج و تـشـكـيـل خـانـواده , پـيدا كرده است , بلكه او بايد مدت زمان ديگرى را صبر كند تا از هر جهت , پختگى مناسب را براى تشكيل زندگى مشترك زناشويى به دست آورد.در واقـع ظهور غريزه جنسى , در سنين نوجوانى , به منزله بشارتى است ك در جهت رشد طبيعى فـردى جـوان ك كـه در آيـنـده اى نه چندان دور, اومى تواند همانند هر انسان بزرگسالى تشكيل خانواده دهد.جوان نبايد بيش از اين درباره غريزه جنسى و مسائل زندگى زناشويى , جستجو و تحقيق كند, چرا كـه پـى گـيرى بيش از حد و تخيل و انديشيدن بيش از اندازه در اين باره , موجب انحراف فكرى , اختلال روانى و از بين رفتن آرامش روحى و عدم توفيق در درس و تحصيل خواهد شد.جـوان بـايـد ارزش فرصتهاى دوران جوانى را بداند و با برنامه ريزى دقيق و حساب شده , درطول زندگانى خود, حداكثر بهره بردارى را از آن بنمايد.دانـشمندان بزرگ , بيشترين موفقيت خود را, مرهون بهره گيريهاى صحيح از دوران جوانى خود مـى دانـنـد و بـا مطالعه و كسب تجربه هاى فراوان واندوختن دانشهاى بى شمار كدر هنگام ميان سالى ك از آنها نتايج پربار علمى گرفته اند((40)).جـوان بـايـد هـوشيار باشد و در كارها و فعاليتهاى روزانه به عقل خود ميدان دهد و بر عواطف و احساسها و غرايز خود تسلط يابد تا بتواند مسائل رادرست ارزيابى كند.بـايـد ريشه تمايلات و خواسته هاى خود را بررسى نمايد, اگر موافق عقل و قوانين شرع بود آن را دنبال كند وگرنه از انجام آن كار, صرف نظرنمايد.در اين مرحله از زندگى بايد بيش از پيش با خداى خود انس و الفت پيدا كند و در نيايشهاى خود از او يـارى بخواهد, زيرا انسان در هيچ زمانى درطول دوران زندگانى خود, تا اين حد مورد توجه خداوند نيست .ابتداى بلوغ , نوجوان هنوز مرتكب گناه و معصيت نشده , صفحه دلش پاك و بى آلايش است , اگر هم خطايى مرتكب شود, توبه اش زود مورد قبول خداوند واقع خواهد شد.بـيـشـتر توفيقات دانشمندان و علماى ارزشمند, بر اثر پاك زيستن در دوران جوانى است , در اين دوران بـوده كـه رابـطـه خـود را بـا خالق خويش ,مستحكم كرده و به مقامهاى عالى روحى نايل گرديده اند.جنگ ايران و عراق حوادثى را پيش آورد كه عملا نشان داد, انسانهاى پاكى كه در عنفوان جوانى با عـشـقى سرشار و قلبى مملو از ايمان به خدا, درفعاليتهاى اجتماعى و مردمى خود, با دلى شاد و لـبـى خـنـدان و تلاشى خستگى ناپذير, در صحنه هاى نبرد حق عليه باطل , چگونه انجام وظيفه كـرده وبـه كارهاى سازنده اى دست زدند و با درايت كامل به سوى كمال نهايى و قرب الهى پيش رفته و ره صد ساله را يك شبه طى نمودند.

موضوعات مرتبط: ویژه جوانان ونوجوانان
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 18 / 4 / 1395

نقش نشاط در زندگي جوان (3)

نويسنده: كمال محمدي
منبع : اختصاصي راسخون 
 
فصل سوم: 
جوان و دیدگاهها/جوان در متون دینی/شاخصه های جوان از نگاه قرآن/ شاخصه های جوان از نگاه روایات
جوان در متون دینی:شاخصه های جوان از نگاه قرآن
همانطور كه میدانید در قرآن كریم دوبار(و هر دو بار در سوره كهف) كلمه فتیه (جوانان) بكار رفته است، در روایتى این چنین آمده است: امام صادق عليه‌السلام‌ «از مردى پرسیدند: «فتی» به نظر شما كیست؟ آن شخص جواب داد: جوان. امام صادق عليه‌السلام‌ فرمودند: خیر، مراد از «فتی» مؤمن است. مگر نمیدانى اصحاب كهف مردان كاملى بودند، پس خداوند آنان را جوان نامید به خاطر ایمانشان». بنابراین از دید قرآن «جوان» به قدرت بازو و سن و سال نیست؛ بلكه به قدرت ایمان میباشد و در احادیث دیگرى آمده است: «همه آنها جوان نبودند و لیكن قرآن آنها را جوان نامید (براى اینكه جوان با قدرت ایمان است كه توانایى تغییر و انقلاب را دارد و میتواند راه و روش خود را عوض كند) قرآن تعبیر به «فتیه» كرد تا برساند كه آنان جوانان عادى بودند نه پیغمبر، رسول و ولى خاص».
پیامها:
 
توانایى جوان، برجانفشانى در راه حق، ترجیح دادن حقیقت از غیر حقیقت، شناخت عقیده درست از نادرست، ترك لذتها و زیباییهاى دنیوى از سایرین افزون است.جوان مؤمن، با وجود فراهم بودن اسباب و وسایل ظاهرى دل به آنها نمیبندد و تنها برحمت خداوند امیدوار و به قدرت او اتكا دارد. (از مقدم شدن «مِن لَدُنكَ» بر «رَحمَةً» این نكته را مى فهمیم).جوان، آنگاه خداوند را با فطرت سلیم خویش درمییابد كه همه معبودهاى دروغین را نفى كند و خود را با تمام وجود از آنها دور سازد (آنان همه چیز را رها كردند و سپس گفتند «رَبَّنا»).جوان باید همواره حقیقتجو باشد. (وَ هیِّئ لَنا مِن أَمرِنا رَشَداً).جوان نسبت به شناخت جریانهاى اجتماعى نباید بیتفاوت باشد، بلكه باید به طور دقیق حق را از باطل جدا كرده و آنرا بشناسد. (آنان از قوم و جامعه باطل به غار پناه بردند).جوان هیچگاه هضم در فضاى ناسالم نمیشود، بلكه خود را از جو جامعه فاسد با هجرت نجات میدهد.(42) هرچند در آيات كلام وحي، تعريف دقيقي به لحاظ كمي از سنين جواني وجود ندارد، اما با دقت در مصاديق آيات،ميتوان به يك جمعبندي مشخص از دوران جواني رسيد. در آيه 54 سوره مباركه روم،خداي متعال، از اين سنين تحت عنوان سنيني كه پس از ضعف و ناتواني،نيروي مضاعفي به انسان داده ميشود، ياد ميكند و باز در آيه 5 سوره مباركه حج، از اين دوره به دوران رشد و زورمندي پس از كودكي تعبير ميكند.همچنين در آيه 67 سوره مباركه غافر، به طور مشخص از دوران جواني به دوران كمال و قوت آدمي تعبير ميشود و بر همين مبناست كه از اين دوره به بهترين دوره و دست مايه عمر تعبير ميشود.در ميان مفسران كلام وحي،اختلاف نظرهايي در مورد شروع و پايان اين مقطع از عمر وجود دارد اما از مجموع آرا و نظرات آنان، ميتوان سنين بين 15 تا 25 سالگي را به عنوان دوران جواني قلمداد كرد.

موضوعات مرتبط: ویژه جوانان ونوجوانان
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 18 / 4 / 1395

جوانان،جنسیت واخلاق«قسمت دوم»

نويسنده:فاطمه صفری

 

 

بررسی تربیت جنسی و اخلاقی نوجوانان و جوانان از سوی نهاد خانواده 

در خصوص نقش نهاد خانواده و تربیت جنسی یعنی جنبه مهم رفتار انسانی، «آ.س. ماکارنکو» خاطر نشان می‌سازد که «تربیت جنسی صحیح نیز مانند هر یک از خصوصیات انسانی در صورتی به موفقیت نزدیک می‌شود که اساس خانواده بر پایه صحیحی استوار بوده و کودک زیر نظر پدر و مادری دلسوز بزرگ شده باشد.»
او بعد می‌گوید:
«در مسایل تربیت جنسی طرق خاصی که مختص پرورش و تربیت جنسی باشد تعیین نشده و وجود ندارد. بلکه صورت کلی کار تربیتی روی هم رفته تصویری از تربیت جنسی است.»
«محیط خانواده و شکل‌پذیری صحیح شخصیت را معین می‌سازد و از جمله زمینه جنسی آن را مشخص می‌کند، برای تربیت اخلاقی کودکان باید پدر و مادر نمونه نفوذ و شخصیت باشند».(31)



موضوعات مرتبط: ویژه جوانان ونوجوانان
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 18 / 4 / 1395

مهم ترين وظيفه ى جوانان و نوجوانان در عصر حاضر از ديدگاه قرآن و روايات

نويسنده:حسن رضا رضايى 

دوران جوانى و نوجوانى، حساس و سرنوشت ساز و تعيين كننده ى شخصيت انسان است. براى استفاده ى صحيح از جوانى، بايد به يك راه نماى آگاه و آشنا به مسير و دور از خطا و اشتباه رو آورد و بهترين راه نما قرآن و احاديث صحيح معصومين(عليهم السلام)است. 
قرآن دوران جوانى را دوران قوت و قدرت مى نامد: 
(اللّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْف ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْف قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّة ضَعْفاً وَ شَيْبَةً);[1] خدا همان كسى است كه شما را آفريده در حالى كه ضعيف بوديد; سپس بعد از اين ضعف و ناتوانى قوت بخشيد، و باز بعد از قوت، ضعف و پيرى قرار داد ... 
جوانان فطرتى پاك دارند و پاكى ها را مى پذيرند و به آن جامه ى عمل مى پوشانند. پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) در اوايل دعوت خود، با جوانانى روبه رو شد كه سخنان پاك او را بر فطرت پاك خود نوشتند. ايشان مى فرمايد: 
(اوصيكم بالشباب خيراً فانهم ارقّ افئده ...); من شما را به نيكى با جوانان توصيه مى كنم، به سبب اين كه آنها دلى رقيق و قلبى فضيلت پذيرتر دارند ... جوانان سخنانم را پذيرفتند و با من پيمان محبّت بستند.[2] 
دوران جوانى و نوجوانى فرصتى بسيار ارزشمند و بى بديل است. حضرت على(عليه السلام)مى فرمايند: 
بادر شبابك قبل هرمك و صحتك قبل سقمك; جوانى را قبل از پيرى، و سلامتى را قبل از مريضى درياب.[3] 
برخى از فرصت طلبان از استعداد بكر و تازه ى جوانان سوء استفاده مى كنند و آنان را به سوى قدرت، ثروت و شهوت سوق مى دهند; اما اسلام با سه مقوله ى اخلاق، عقايد و احكام، دنيا و آخرت يك جوان را ترسيم نموده و وظايفى را اعم از دنيوى و اخروى براى جوانان و نوجوانان برشمرده است كه در اين جا به مهم ترين آن ها اشاره مى كنيم.

 

موضوعات مرتبط: ویژه جوانان ونوجوانان
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 17 / 4 / 1395

معمای تصویری سوم : کدام گزینه درست است؟

این معمای تصویری نسبت به معماهای تصویری قبلی ساده تر است. کدام گزینه صحیح است؟

معمای تصویری با جواب

معما های تصویری جدید

پاسخ معماهای تصویری را پایین تر ببینید.

 

 

 

 

معمای تصویری جدید و سخت

پاسخ معمای تصویری سوم : کدام گزینه درست است؟

در تصویر زیر به وضوح پاسخ معمای تصویری را می توانید ببینید :

معمای تصویری سخت
امیدوارم از این معماهای تصویری لذت برده باشید. منتظر نظرات شما در انتهای صفحه هستیم.

موضوعات مرتبط: معما
برچسب‌ها: چیستان ومعما
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 17 / 4 / 1395

سه تا معمای تصویری سخت و جالب رو برای شما عزیزان آماده کرده ایم که امیدواریم از آن ها لذت ببرید. درست است که این معماهای تصویری همراه با جواب هستند اما پیشنهاد می کنم خیلی خوب روی ایم معما های تصویری فکر کنید و اگه نتوانستید به جواب درست برسید سراغ جواب معمای تصویری برید.

معمای تصویری


معمای تصویری اول : قد این شخص چند متر است؟

همانطور که در تصویر بالا می بینید دو عدد در این معمای تصویری داده شده است اما هیچ کدام از این اعداد قد این فرد نمی باشد اما شما باید با توجه به تصویر جواب این معما را پیدا کنید. (کمی از ریاضیات کمک بگیرید!)

پاسخ معما های تصویری را کمی پایین تر ببینید

معمای تصویری جدید و سخت
پاسخ معمای تصویری اول : قد این شخص چند متر است؟

پاسخ این معمای تصویری بدین شرح می باشد. فرض کنید قد این فرد L باشد و طول و ارتفاع مکعب به تر تیب L وB باشند. بنابراین به سادگی می توان نوشت :
معادله اول
L+A-y=192
معادله دوم
L+y-A=166
حل همزمان این دو معادله ی ساده ما را به پاسخ صحیح این معمای تصویری می رساند :
L+A-y-L-y+A=192-166
۲A-2y=26
A-B=13
از معادله اول داریم :
L+13=192
L=192-13=179
پس توانستیم به راحتی قد این فرد را به دست آوریم : ۱۷۹ سانتی متر
امیدوارم از این معمای تصویری لذت برده باشید.

موضوعات مرتبط: معما
برچسب‌ها: چیستان ومعما
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 17 / 4 / 1395

معمای سخت اول (چیستان های جالب) : نخبه های خال دار

صد نفر نخبه در یک سالن زندانی می باشند که حداقل یک نفر و حداکثر همه آن ها بر روی صورتشان خال دارند.

هیچ یک از افراد نمی دانند که آیا خود دارای خال هستند یا خیر.

به آن ها گفته شده که به ازای هر آدم خال دار یک شبانه روز (نه کمتر و نه بیشتر) زمان دارند که آدم های خال دار از سالن بیرون روند.

این اشخاص نباید هیچ ارتباطی با اشخاص دیگر موجود در سالن برقرار نمایند.

تنها ارتباط موجود دیدن چهره دیگر اشخاص می باشد.

به هیچ وسیله و امکاناتی هم دسترسی ندارند که صورت خود را مشاهده نمایند.

تعداد کسانی که روی چهره خود خال دارند مشخص نیست.

حال معمای سخت اینجاست که با چه روشی امکان دارد که فقط اشخاص خال دار در پایان زمان مقرر شده (m  روز به ازای m  نفر خال دار) از سالن خارج گردند؟

معمای سخت ریاضی دوم (چیستان های جالب) : مجموع اعداد

در این چیستان جالب باید بگویید که کمترین عدد طبیعی که بتوان هم آن را به صورت مجموع 10 عدد طبیعی متوالی و هم به صورت مجموع 9 عدد طبیعی متوالی نوشت، چند می باشد؟

گزینه اول) 45

گزینه دوم) 55

گزینه سوم) 100

گزینه چهارم) 135

گزینه پنجم) 495

پاسخ چیستان های جالب را ادامه مشاهده نمایید

موضوعات مرتبط: معما
برچسب‌ها: چستان ومعما
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 16 / 4 / 1395

بایسته های انسان پس از عید

 

در این متن برداشتی از امام موسی صدر را در مورد شرایط اعتقادی انسان پس از ماه مبارک رمضان و عید فطر بیان می کنیم:

 

هنگامی که ماه رمضان و روز عید به روزمرگی و عادت تبدیل می‌‏گردند، طبیعی است که از مظاهر زندگی عادی تجاوز نمی‌کنند و در ظرفِ زمانی محدود خود متوقف می‌‏شوند. اما ماه رمضانی که از ارکان اسلام است و عید فطری که از اعیاد اسلامی است، خصوصیاتی کاملاً متفاوت دارند. رفتارهای سطحی و رسوم و عادت‌ها را درمی نوردند و از محدوده زمانی خارج می‌‏شوند. 

با این اوصاف متوجه می‌‏شویم که هدف این عبادات، پس از عید است. ماه رمضان زمانِ آماده ‏سازی و روز عید آغاز عمل است. در حقیقت، ماه رمضان برهه‌ای است که مابَعدِ خود را تولید می‌کند و در روز عید، انسانی جدید زندگی تازه خویش را آغاز می‌کند. ابعادِ وجودی این انسان با انسانِ پیشین متفاوت است. او با درک و فهمِ گسترده ‏تری که به سببِ یک ماه آموزش و ممارست، عمق و امتدادِ بیشترى یافته است؛ زندگی می‌‏کند.‏

‏ او از احساسی رقیق‏تر، که از روزه کسب کرده، برخوردار شده است. روزه ‏اى که او را با درد و رنجِ رنج‏دیدگان آشنا کرده است. او با نیرویی که آن را در تمرینِ الهی خود به دست آورده است، حرکت می‌کند. بنابراین، پایداری و ثباتِ او افزون‏تر شده و صبر و اعتدالش رشد کرده است.‏

این انسان بزرگ، با تحول عمیقی که در وجود خویش احساس می‌‏کند، در صبح روز عید، هنگامی که زکات می‌‏پردازد و نام پروردگار خویش را یاد می‌کند و نماز می‌‏گزارد؛ در این هنگام، جشن می‌گیرد تا خدا را شکر گزارَد و شادمان باشد. آنگاه زندگی جدید خویش را آغاز می‌‏کند. این زندگی با حیات عادی او، آن زمان که در محدوده مسائل شخصی خود به سر می‌برد و روحِ خویش را در پیله منیتِ خود محبوس کرده بود، متفاوت است. بدین گونه، احساسات و فعالیت‌های خویش را مهار می‌‏کند.‏

او در ظاهر فردی از امّت است، ولی در حقیقت، خودْ یک امت است. او موجودی نامتجانس و قطعه‌ای غریب و ناهماهنگ در پیکر جامعه بود. چیزی بود غیر از آنچه الآن شده است. اینک جزیی است حقیقی از امّت خویش که ابعاد وجود خود را با وجودِ همنوعانش پیوند می‌‏زند و افق فهم و احساس خویش را به فهم و احساس دیگران نزدیک می‌سازد. در نتیجه، پیوندِ امّت مستحکم‏تر و کنش و واکنش میان آن بیشتر و بازدهی آن افزون‏تر خواهد بود.

اینک، پس از عید، دردهای نیازمندان، رنج‏دیدگان و محرومان را حس می‌کند و برای کاهش باری که بر پشت آنها سنگینى می‌‏کند، چاره می‌‏اندیشد و در این راه می‌‏کوشد. او اینک از مشاهدة بی‌سواد، بیمار، و منحرف، دردمند می‌‏شود.

این انسانِ جدیدِ ما، احتکار را نمی‌‏پسندد، پس خود احتکار نمی‌‏کند و اجازه نمی‌‏دهد در میان امتش احتکار کنند. احتکاری که مورد قبول او نیست، به احتکارِ کالا و نیازمندی‌های مادی مردم محدود نمی‌‏شود، بلکه او با احتکارِ علم، احتکارِ مقام، احتکارِ سازندگی و حتی احتکارِ دین و بهشت هم به شدت مخالفت می‌‏ورزد. او انسان‌ها، همه انسان‌ها را دوست دارد. و انحراف، کجروی، الحاد، و بی‌‌‏مبالاتی انسان را نمی‌‏پسندد و برای درمان آن تلاش می‌‏کند؛ آنچنان که فرزندانِ بیمارِ خود را درمان می‌کند.

این است مسیر و خط مشی مسلمان پس از عید فطر: تلاشِ دائمی برای درمانِ مشکلاتِ اجتماعی، تلاش برای احقاق حقوق طبقات محروم، کوشش مستمر برای ارتقای سطح زندگی اقشار محروم و توسعه همه مناطق مظلوم. تلاشی دائمی، پس از شناختِ ابعاد و دامنه مشکلاتِ جامعه و پس از شناسایی کسانی که از این مشکلات رنج می‌‏برند و پس از آمادگی روحی صابرانه و خلل‌‏ناپذیر. تلاشی که از فعالیت اجتماعی وسیله‌ای برای خدمت به انسان می‌سازد، و وسیله‌ای برای عبادت خداوند. خدا را می‌‏توان با خدمت به بندگانش نیز عبادت کرد.

انسانِ جدیدِ ما که به موفقیتِ خود باور دارد، مردم را دوست می‌دارد؛ حتی منحرفان را، و برای درمان آنها تلاش می‌‏کند. محرومان را دوست دارد و برای درمان درد آنها تلاش می‌‏کند. با قلبی دردمند اما امیدوار، به دیدار نسل گم‏کرده ‏راه می‌‏شتابد؛ با برخوردی مثبت، نه با اتهام زدن به دیگران.‏

‏ با این ثروت، و با این سلاح؛ یعنی با انسانِ پس از عید، وطنِ خود را می‌سازیم و بساطِ ظلم و تبعیض را از جامعه خود بر می‌‏چینیم و به انسان خدمت می‌کنیم و این‏چنین عبادت می‌‏کنیم پروردگار بخشنده و مهربانمان را.‏

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 16 / 4 / 1395

بهار، در پس سی‏ امین روز

 

بهار کبریا، شاخه‏های بلوغش را بر پنجره شهود ما گسترانده و عطرِ دل‏انگیز ملکوت را بر ما ارزانی داشته است. بهار را دریابیم و این ابلاغ خجسته را در پی سی‏امین روز مهمانی، پاس بداریم؛ چرا که همین است پیام روشن رمضان و همین است رسالت افطارهایی که در پس سی روزه، بر جان‏ها حلول می‏کنند.

 

تبسم فطر

مسافر، به مقصد رسیده و بار، به منزل. کاروان رمضان، در منزل فطر، توقف کرده است. ساربان یگانه، کوله‏بار را در تجرد روح مسافر، به فراسوی سبکبالی می‏خواند و این، آغاز نزول آرامش در بلوغ دل او خواهد بود.

چه عیدی بالاتر از این ابتدای متعالی؟! چه جشنی دلنشین‏تر از تبسم به روی دقایق فطر؟!

 

پایان ضیافت سی‏روزه

دستانِ بی‏نهایت خداوند، سفره مهمانی یک‏ماهه را جمع می‏کند تا گستره‏ای نامتناهی را بر اشتهای انسان، عرضه دارد. تصرّف در متن فطر، امضایی است که بر کارنامه رمضانی هر عاشق زده خواهد شد. سایبان مهربانی خداوند؛ گسترده‏تر خواهد شد و روشنای ازلی هدایتش، تداوم خواهد داشت. این، همان بشارتی است که پیامبر فطر، به ابلاغش مبعوث شده است.

 

بهانه‏ای برای خدا

جماعت! این فقط عید نیست؛ بهانه‏ای خالقانه است برای کرامت و بخشندگی؛ فرصتی است تکرار ناشدنی، برای اجابت همه نیازهایی که چشم به آستان رمضان دوخته بودند. پس درمی‏یابیم این شکوه مبارک را و با هم ترانه ممتدِّ عبودیت را بخوانیم؛ چرا که همگان معترفیم بر عطش وصل و مرتکبیم بر شور مسلمانی! مبارک‏باد این عید بر همه عاشقان صبح!

 

تولدی دیگر

یا اهل الکبریاء و العظمه!

اکنون که خورشید عید سر می‏زند، چشم‏انتظارم تا از جود و جبروت تو، خود را میان اهل رحمت و مغفرت بیابم که این شعف، از تصور بخشش توست؛ نه از تجسم اعمالم.

قصد آن دارم، چشم‏هایی را که در نهر رمضان تو شست‏وشو کرده‏ام، دیگربار به غبار گناه نیالایم.

به راستی، عید روزی‏ست که در آن معصیت تو نباشد. دستم را بگیر تا از همین نقطه، تولد دیگری را در خود شروع کنم.

 

عید فطر ـ پایانی برای شروع

به نماز می‏ایستم و پنج تکبیر می‏زنم بر دنیا و هر آنچه مرا از نوازش نسیم رحمتت دور می‏سازد. می‏خواهم حسن‏ختام میهمانی‏ات، ابتدای آشنایی تازه‏ام با تو باشد.

اکنون به مدد عبورم از باغ صیام، عطر گل‏های تازه عبودیت را آن‏چنان در سر دارم که بیدارتر از همیشه، می‏بینمت. چه شیرین است طعم میوه‏های آسمانی تو، آن هنگام که دست بر قنوت نماز عید بر می‏داریم و تو را زمزمه می‏کنیم: «اَنْ تُدْخِلَنی فی کُلِّ خَیر...»

«دارد به خنده چشم جهان باز می‏شود یعنی که عید فطر تو آغاز می‏شود»

 

مهر تأیید بر رمضانی‏ها

نمی‏دانم در امتحان تو از قبول‏شدگانم یا نه؟ اما کارنامه لرزان چشم ترم را بر گونه‏هایم ببین که توان سیلی خشم تو را ندارد. اکنون که نشستن بر خوان روزه تو، قلبم را شکننده کرده است، بازگشته‏ام تا به مُهر تأیید، مِهر و امید را از تو طلب کنم. مبادا پس از امروز، در روزمرگی‏ها غرقه شوم و عهدم را با تو تا رمضانی دیگر نگاه ندارم! عید فطر، منزلی است برای پوشیدن بهترین لباس روح در موسم دیدار تو، تا مگر پسندت افتم و در بند بندگی‏ات اسیر شوم.

«صحن سرای دیده بشستم ولی چه سود *** کاین گوشه نیست در خور خیل خیال تو»

 

ادامه تحصیل

بارالها! عید مرا، میهمانی خداحافظی با ملکوت قرار مده که من برای ادامه تحصیل تو، امروز را قرار داده‏ام تا برای معراج روحم، پلکانی از روزهای عمرم بسازم. چه شیرین است رسیدن به بام رضایت تو، آن هنگام که زیر آسمان، در قنوت نماز عیدم دست نیازم را پر از شفقت می‏کنی و مرا تهی‏دست باز نمی‏گردانی! می‏دانی که دستاویزی جز تسبیحات فاطمه علیهاالسلام در تعقیبات نمازهایم ندارم که از تهی‏دستان، جز وام گرفتن از آبروی محمد و آل او کاری برنیاید.

«بهشت اگر چه نه جای گناه‏کاران است بیار باده که امید من به بخشش اوست»

ـ طلوع عید فطر، طلوع آدم است از قعر ظلمت گناه؛ مبارک باد صبحی که خورشید و انسان، هر دو پس از سیاهی، آغاز می‏شوند!

 

صبح عید

صبح که با عود و اسپند عید به سراغم آمد، تنم روشن‏تر از همیشه به استقبالِ خدا رفته بود؛ یا نه، خدا با آن لبخند همیشگی‏اش که جان مشتاقِ مۆمنین را نوازش می‏دهد، مرا به خود خوانده بود.

پاهایم طوری در مصلا می‏رفتند که انگار از آنِ خودم نبودند. در شادی سرزنده ارواحی به وجد آمده بودم که یک ماه، در بزرگ‏ترین ضیافتِ آسمان، رنگ و روی ملکوتی‏شان گُل کرده بود.

نماز عید فطر را که تکبیر گفتند، بعد از آن صف‏های طویل که از جنس بلوری‏ترین آدمیان بسته شد، ملائک بودند که تا هفت آسمان قامت می‏بستند.

در نمازی چنین باشکوه، آن لحظه که دست‏هایم به دستگیره شفاف قنوت آویخته بود، گویا بهشتی‏ترین دقایقم، بر گستره زمینِ خاکی می‏گذشت! با نوای موزون جنتیان می‏خواندم؛ با کلماتی که در ناب‏ترین لحظه ایمان، تراوش کرده بودند: «أللَّهُمَّ أَهْلَ الْکِبْرِیاءِ وَ الْعَظَمَةِ، وَ أَهلَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ وَ أَهْلَ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ...».

 

یک جان پاک

هر مۆمنی، شبیه جوانه شادابی است که از همین امروز، دوباره در زمین بِکر وجودش کاشته شده است؛ چون کودکی که از لحظه حالا، به بلوغ زندگی رسیده باشد.

وقتی رمضان، سوزنده پشته‏های پلشتی و گناه است؛ وقتی تازه‏ترین نَفَسش را برای طهارت نفْس و تزکیه جان‏های خدایی از هر غل و غش، می‏دمد؛ باید که وقت رفتنش، از تو، یک جان پاک باقی بماند و یک روح آماده بالندگی.

 

رمضان، مجالی برای پرواز بود

رمضان، ماه میهمانی آن یکتای کریم، بار سفر بست و از دیار روزمرگی‏مان کوچید؛

چون بهاری که در انتهای فصلِ سحرانگیز رویش، بوستان‏های سبز و خرم را به قدم‏های داغ تابستان، وا می‏نهد. اگر چه دلتنگیم برای سفره ساده نان و خرمایش، برای برکتی که در خوانِ افطارمان سرازیر می‏کرد، برای سحرهایش که نجوای صمیمی خالق در لحظه‏هایش شناور بود، برای شب‏های بی‏مانند قَدرش که جان‏های سالک را در عشق ازلی محبوب ذوب می‏نمود؛ ولی می‏توان با حلاوتی که در کام ایمان‏مان ریخته، به تمام ماه‏هایمان رنگ خلوص و بندگی بزنیم. رمضان، در کلاس ماندگار انسان‏سازی‏اش، چشمه جوشان معرفتی جاری ساخت‏هاست که در آن می‏توان تا همیشه، غبارهای گناه را از تنِ باطن شست‏وشو داد و در برابر آفتاب درخشان ایمان آویخت؛ اگر خود، گوهر وجود خویش را یافته باشیم!

 

عید رمضان

«عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت                  صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت»

 

دلم برای شب‏های استجابت دعا تنگ می‏شود؛ برای قرآن به سر گرفتن‏ها و الغوث الغوث گفتن‏های شب قدر.

دلم برای سحری خوردن‏ها و افطاری خوردن‏ها تنگ می‏شود؛ دلم برای ربنا گفتن‏های موقع افطار و اذان تنگ می‏شود. رمضان رفت و عطر و بوی قرآن را با خودش برد؛ قرآن خواندن‏هایی که ثواب چند برابر داشت.

خدایا! آنچه در توانمان بود، انجام دادیم. به فضل و کرمت از ما بپذیر!

 

عید صالحان

حس می‏کنم سبک شده‏ام؛ یک ماه پرواز در باغ ملکوت، یک ماه شست‏وشوی روح، یک ماه در محضر دوست بودن، شرایط پرواز را مهیا کرده است.

حس می‏کنم خودم را می‏فهمم و خودم را پیدا کرده‏ام.

امروز، روز عیدی است که صالحان، چشم به راهش بودند؛ روز عید فطر؛ روز رهایی از همه رذایل و پلیدی‏ها.

 

وداع با رمضان

در تنگنای روزمرگی، از پشت جاده‏های تاریک گناه و وسوسه، به دست‏های پر نیازمان آموختیم که تنها رو به آسمان بی‏کران کرامت و مهربانی تو دراز شوند و در ورای سیاه‏ترین لحظه‏های تنهایی، به امید نور روشن درگاهت، به انتظار بنشینند.

پروردگارا! زنگارهای سیاه دل را در جام طلایی رمضان شست‏وشو داده و با روحی تطهیر شده از هر آنچه ناپاکی، به سویت می‏شتابیم.

خدایا! در ناب‏ترین ثانیه‏های راز و نیاز با تو، میهمان سفره‏های رنگینت بودیم و در تپش نبض تند زمان، چه زود، بدرقه کردیم روزهای روزه‏داریمان را و حالا با روحی سرشار از معنویت و دل‏های لبریز از مهر تو، دست‏های در هم گره شده‏ای که بوی وحدت می‏دهند و شعارشان همدلی است، با قدم‏های استواری که مقصدشان یک‏پارچگی است، به استقبال روز موعود می‏شتابیم؛ در شکوه و عظمت نماز عید، غرق شده و با رمضان وداع می‏کنیم. فرشتگان آسمان، رشک می‏برند به این همه یکرنگی و اتحاد ما.

الهی! نگذار که روزهای بعد از این، عطر پاک رمضان را در یادها گم کند.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 16 / 4 / 1395

•*♥*• تصاویر عید سعید فطر  ۞ بازگشت به فطرت ۞   •*♥*•

روز بازگشت‌به فطرت 

در فرهنگ اسلامي اولين روز ماه شوال به عنوان عيد فطر و جشن بازگشت‌به فطرت معين شده است، زيرا مسلمانان روزه‌دار در طول ماه رمضان با ارتباط‌هاي پي در پي با خداوند متعال و استغفار از گناهان به تصفيه روح و جان خويش همت گماشته و از تمام آلودگي‌هاي ظاهري و باطني كه بر خلاف فطرت آن‌هاست، خود را پاك نموده و به فطرت واقعي خود برمي‌گردند. اميرمؤمنان علي عليه السلام نيز از همين زاويه به عيد فطر مي‌نگرد و با اشاره به روز عيد مي‌فرمايد: «انما هو عيد لمن قبل الله صيامه وشكر قيامه وكل يوم لا يعصي الله فهو عيد (1) ; اين عيد كسي است كه خدا روزه‌اش را پذيرفته و نماز او را ستوده است و هر روز كه خدا نافرماني نشود، آن روز عيد است. »
بلي روز ترك گناه و فاصله گرفتن از زشتي‌ها و پليدي‌ها و روز غلبه بر شياطين، روز عيد است . عيد فطر روز بازگشت‌به فطرت است، اين معنا رامي‌توان از لغت «عيد فطر» هم فهميد، چرا كه «عيد» به معناي بازگشت و «فطر» به معناي «فطرت و طبيعت‌» است . 
مسلمانان در اين روز در اثر يك ماه ضيافت و مهماني خداوند به صفاي باطن دست‌يافته و در حقيقت، شخصيت واقعي خويش را بازيافته‌اند، آري، فطرت پاك انسان در طول سال در اثر غبارهاي جهل و ناداني و غفلت‌به انواع گناهان و معصيت‌ها مبتلا شده و از حقيقت‌خود دور مي‌شود و در نتيجه دچار خودفراموشي و خدا فراموشي مي‌گردد . اما با فرا رسيدن ماه مبارك رمضان، انسان مسلمان در پرتو فضاي معنوي آن ماه و تلاش‌هاي خويش به يك زندگي نوين دست مي‌يابد، كه مي‌توان آن را «بازگشت‌به خويشتن‌» ناميد . 
در روز عيد فطر گوئي يك مسلمان از نو متولد مي‌شود، چرا كه طبق گفتار اميرمؤمنان عليه السلام، روزه‌داران در شب عيد فطر از تمام آلودگي‌ها و پليدي‌ها پاك شده‌اند و كمترين پاداش خود را كه پاكي و پاكيزگي است دريافت نموده‌اند . آن حضرت چنين مي‌فرمايد: «واعلموا عباد الله! ان ادني ما للصائمين والصائمات ان يناديهم ملك في آخر يوم من شهر رمضان: ابشروا عباد الله! فقد غفر لكم ما سلف من ذنوبكم فانظروا كيف تكونون فيما تستانفون (2) ; اي بندگان خدا! بدانيد كه كوچكترين چيزي كه براي مردان و زنان روزه‌دار است، اين است كه فرشته‌اي در روز آخر ما مبارك رمضان به آن‌ها ندا مي‌دهد: اي بندگان خدا! بشارتتان باد كه [خداوند متعال ] تمام گناهان گذشته شما را آمرزيد، پس بنگريد كه بعد از اين چگونه عمل خواهيد كرد 
شيخ مفيد مي‌نويسد: اينكه روز اول ماه شوال عيد اهل ايمان قرار داده شده است، به خاطر اين است كه آنان براي قبولي اعمالشان در ماه رمضان خوشحالند و از اينكه خداوند متعال گناهانشان را بخشيده و بر عيب‌هاي آنان پرده كشيده و مژده و بشارت از طرف خداوند رسيده است كه ثواب‌هاي بسياري براي روزه‌داران عطا خواهد كرد و از اينكه مؤمنين در اثر تلاش‌هاي شب و روز ماه مبارك رمضان چند مرحله به قرب الهي نزديك شده‌اند، حالت‌سرور و نشاط دارند . در اين روز غسل معين شده و اين علامت پاكي از گناهان مي‌باشد، عطر زدن و بوي خوش استعمال كردن و لباس زيبا و تميز پوشيدن و به صحرا رفتن و زير آسمان نماز خواندن همه‌اش علامت‌شادي و سرور و از روي حكمت مي‌باشد (3).

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 16 / 4 / 1395

•*♥*• تصاویر عید سعید فطر  ۞ بازگشت به فطرت ۞   •*♥*•

عید فطر، براستی عید پایان یافتن رمضان نیست، عید برآمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است، چونان ققنوس که از خاکستر خویش دوباره متولد می شود. رمضان کوره ای است که هستی انسان را می سوزاند و آدمی نو با جانی تازه از آن سر بر می آورد. فطر شادی و دست افشانی بر رفتن رمضان نیست، بر آمدن روز نو، روزی نو و انسانی نو است. 
وقتی بهار به پایان می رسد همه درختان در فراقش برگ ریزان می شوند.پاییز، برگ برگ اندوه ِباغ است از رفتن بهار. بهاری که دل های مرده بی جوشش را به پویش کشانده بود وبه مانند ردیف شناس ِموسیقی زنده اُنس همه را صلای بیداری داده بود. چه سخت است وداع بهار. و چه سخت تر وداع با بهارِجان. بهار ِ فرصت های ناب. بهارِ مجال های مغتنم بیداری. بهاری که به ناگاه بر همه تار و پود جان انسان می وزد و همه هستی ما را به یک کرشمه وزش خود به آشتی با محبوب ازل فرا می خواند.
"فطر"؛ همان هنگامه زیبایی است که از پس ِسی روز فرمانبرداری از مهربانترین یار، رخ می نماید. پایان ِماهی است که همه درهای ملکوت به جانب عابدان باز شد و شیطان لعین دربند و گرفتار، و بهار دل های بی قرار سرمست از لطف محبوب برقرار گردید. اکنون زمان آن است تا برای همیشه، براثرتمرین رمضان، زمام جان را از هر چه منیت و کبر است باز کنیم و دل ها را ظرف ِضیافت ِپیوسته حضرت حق گردانیم. 
فطر چیدن میوه هایی است که از متن باغستان های بی نظیر ِفطرت بر می آید.
عید، میعادی در زمان و فطر، میثاقی با فطرت است؛ چرا که رمضان دعوتی است به بازیافتن آن خودِ گمشده؛ و ندایی است برای توجه به خدای فراموش شده؛ و ضیافتی است برای تناول از مانده تقوا. پایان این میهمانی ِخدایی، عید پذیرش است. عید توفیق بر طاعت و اطاعت، عید توبه و تهذیب نفس، عید ذکرهای فرخنده شبانه، عید انقیاد خواسته ها، عید محرومیت نفس اماره. فطر؛ سپاس نعمتی است که در رمضان نازل شده است. عید فطر پاداش افطارهای خالصانه و مومنانه است. مُهر ِقبولی انفاق هایی که در امتداد قصد قربت انجام شد. 
فطر؛ پایان نامه دوره ای زیبا از ایثار و گذشت است.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 16 / 4 / 1395

عید نو

صدای پای عید می آید و دل مومن بر سر دو راهی آمدن عید رمضان و رفتن ماه رمضان بلا تکلیف است، از آمدن آن یک دل شاد باشد یا از رفتن این یک محزون؟ عید فطر پاک ترین و عیدترین عیدهاست چرا که پاداش یک ماه عبادت و شست وشوی جان در نهر پاک رمضان است.

عید فطر، عید پایان یافتن رمضان نیست، عید برآمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است، چونان ققنوس که از خاکستر خویش دوباره متولد می شود. رمضان کوره ایی است که هستی انسان را می سوزاند و آدمی نو با جانی تازه از آن سر بر می آورد . فطر شادی و دست افشانی بر رفتن رمضان نیست ، بر آمدن روز نو، روزی نو و انسانی نو است.  بناست که رمضان با سحرها و افطارهایش ، با شبهای قدر و مناجات هایش از ما آدمی دیگر بسازد . اگر درعید فطر درنیابیم که از نو متولد شده ایم، اگر تازگی را در روح خود احساس نکنیم، عید فطرعید ما نیست . از اینروست که در دعای قنوت نماز عید فطر می خوانیم :

"اسئلک بحق هذاالیوم الذی جعلته للمسلمین عیدا و لمحمد صلی الله علیه و اله ذخراً و مزیداً"؛ از تو خواهم به حق این روز که آن را برای مسلمانان عید قرار دادی و برای محمد و آل او ذخیره و فزونی ساختی .

در طی ماه مبارک رمضان ، در پنج بخش " مائده جان رسید" به بررسی تصویر رمضان و روزه در آئینه شعر فارسی پرداختیم ، و دیدیم که رمضانیات برخی از شعرا ( مانند فرخی ومنوچهری و حتی حافظ) بیشتر در شب و روز عید فطر دست داده است . برای آن که این مقال را به پایان بریم سزاست که به بررسی عید فطر در اشعار خداوند رمضان ستایی نظری افکنیم.

دوستانی که سری مقالات "مائده جان رسید" را پی گرفته باشند به خوبی می دانند که لقب خداوند گار رمضان ستایی به حق برازنده مولانا جلال الدین محمد بلخی است . " مولانا بر خلاف دیگر شاعران که رمضان را به سوگ می نشستند، آن را جشن می گرفت و اینک در عید فطرهم به جشن می نشیند اما نه از آنروی که روزه تمام شده است بل از آنرو که یک حیات جدید در جهانی جدید و جانی جدید آغاز شده است "1

از نظر گاه مولانا در طول ماه رمضان منِ حقیقی انسان که در سایه من های دروغین وی قرار گرفته بود، مجال می یابد که از سایه برون آمده و خویشتنِ انسان شود؛ و با عید فطر این من برآمده که از مذبح  من های دروغین ( من هایی که آلوده به نام و نان و شهوت اند. من هایی که نه سر بر آسمان که دل در گرو زمین دارند ) باز می گردد ، فرصت عروج می یابد . در نظر گاه مولانا عید فطر عید عاشقی است که اسماعیلِ خویشتن را ابراهیم وار به مذبح برده است و در پاداش فطر و شادی آن را دریافت داشته است :

 

" عید بر عاشقان مبارک باد

عاشقان عیدتان مبارک باد

بر تو ای ماه آسمان و زمین

تا به هفت آسمان مبارک باد

عید آمد به کف نشان وصال

عاشقان این نشان مبارک باد

روزه مگشای جز به قند لبش

قند او در دهان مبارک باد

عید آمد که این سبکروحان

رطلهای گران مبارک باد "2

" عید فطر در نگاه مولانا روز کمال است و وصال ، روز مشاهده و رویت ، ماه فائق آمدن بر تضادها ... عید فطر روز اجابت است و شگفتا از شگفتی دریافتهای مولوی در این روز:

 

بگذشت مه روزه ، عید آمد وعید آمد

بگذشت شب هجران معشوق پدید آمد

آن صبح چو صادق شد عذرای تو وامق شد

معشوق توعاشق شد شیخ تو مرید آمد

شد جنگ و نظر آمد شد زهر و شکر آمد

شد سنگ و گهر آمد شد قفل و کلید آمد

جان ازتن آلوده هم پاک به پاکی رفت

هرچند چو خورشیدی بر پاک و پلید آمد

از لذت جام تو دل مانده به دام تو

جان نیز چو واقف شد او نیز دوید آمد

بس توبه شایسته برسنگ تو بشکسته

بس زاهد و بس عابد کو خرقه درید آمد

باغ از دی نامحرم سه ماه نمی زد دم

بر بوی بهار تو ازغیب رسید آمد" 3

شگفت که دراین ماه، سنگ درون به گوهر، زهرجان به شکر و قفل دل به کلید تبدیل می شود و مولانا درعید فطر برتمام این گشایش ها دست افشان و سپاس گویان است .

در غزلی مولانا رمضان را به " مریم " و عید فطر را به " عیسی " تشبیه می کند:

 

نومید مشو جانا کاومید پدید آمد  

امید همه جان ما ازغیب رسید آمد

نومید مشو گرچه مریم بشد از دستت

کان نور که عیسی را بر چرخ کشید آمد...

ای شب به سحر برده در یارب و یارب ، تو

آن یارب و یارب را رحمت به شنید آمد

ای درد کهن گشته ! بخ بخ که شفا آمد  

وی قفل فرو بسته بگشا که کلید آمد

ای روزه گرفته تو ازمائده بالا

روزه بگشا خوش خوش کان غره عید آمد ... "4

" از هر طرف دیوان مولانا که می روی جز حیرتت نمی افزاید وافزایش این حیرت ره آوردی جز شوق و شور" لا یدرک ولا یوصف" چیزی نیست ." 5

انتخاب غزلی از مولانا بعنوان فصل الخطاب این گفتار دشوار است که هر چه او در ستایش رمضان و پی آمد آن عید فطر دارد همه شور است و شیدایی ، مولانا در رمضانِ احیاء کننده ، زنده شده و دست افشان و پا کوبان می سراید:

 

عید آمد و عید آمد و آن بخت سعید آمد

برگیرو دهل می زن کان ماه پدید آمد

عید آمد ای مجنون، غلغل شنواز گردون

کان معتمد سدره از عرش مجید آمد

عید آمد ره جویان ، رقصان وغزل گویان

کان قیصر مه رویان زان " قصر مشید"(6) آمد

صد معدن دانایی مجنون شد و سودایی

کان خوبی و زیبایی بی مثل و ندید آمد

زان قدرت پیوستن ، داوود نبی مستش

تا موم کند دستش ، گر سنگ و حدید آمد

عید آمد و ما بی او عیدیم بیا تا ما

برعید زنیم این دم کان خوان و ثرید (7)آمد؟

زو زهر شکرگردد، زو ابرقمر گردد

زو تازه وتر گردد هرجا که قدید(8) آمد

برخیز و به میدان رو ، در حلقه رندان رو

رو جانب مهمان رو کز راه بعید آمد

غمهاش همه شادی ، بندش همه آزادی

یک دانه بد و دادی ، صد باغ مزید آمد

من بنده آن شرقم ، در نعمت آن غرقم

جز نعمت پاک او منحوس و پلید آمد

بربند لب و تن زن چون غنچه و چون سوسن

رو صبرکن از گفتن چون صبر کلید آمد "9


 

پی نوشت ها:

1- امیری اسفندته . مرتضی . این شرح شرحه شرحه ( تجلی و بررسی اجمالی رمضان در ادوارشعرپارسی ) انتشارات سفیرصبح 1378ص150.

2- همان، ص 150.

3- همان، ص 154.

4- همان، صص6 و155.

5- همان، ص160.

6- قصر مشید : مشید: برافراشته ،مرتفع. قصرمشید اشاره به " بروج مشیده"(سوره نسا آیه 78)

7- قدید : گوشت کفانیده پاره کرده یا گوشت به درازا بریده خشک کرده . استعاره از هلال ماه شوال .

8- ثرید : معرب ترید . تلیت و تریت عامیانه : نوعی از طعام که پاره های نان را در شوربای گوشت تر کنند.

9- همان، صص 7 و156

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: عید نو
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 16 / 4 / 1395

*** هذاَ الْیَوْمِ الَّذیِ جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمینَ عیدا***

*** ویژه نامه عید سعید فطر***

ره توشه ‏هائى از عید فطر

<span style='background-color:yellow'>عید فطر</span>

فرا رسیدن روز مبارك عید فطر، نوید بخش تحوّلاتى سرنوشت ساز در زندگى اهل ایمان است. چرا كه عید فطر یكى از ایام الله، زمینه ساز وحدت كلمه براى مسلمانان و تقویت اتحاد و اراده آنان، تجدید حیات دوباره براى اسلام، دمیدن روح ایمان و سرور و نشاط براى بندگان الهى، روز نمایش عظمت دین و بازگشت دوباره به فطرت انسانى و بالاخره روز فتح و پیروزى در جهاد اكبر براى رهروان خداجوى مى‏باشد. در شب و روز عید فطر، اهل ایمان از سوئى به شب زنده دارى و نماز و دعا مى‏پردازند و از سوئى دیگر با زمزمه زیارت امام حسین علیه السلام با آن حضرت و مقاصد آسمانى‏اش پیمان مجدد امضاء كرده و روح حماسه و عرفان و فداكارى را در وجودشان احیاء مى‏كنند. این اعمال معنوى آنان را براى پرواز در عالم ملكوت به همراه قدسیان آماده مى‏كند و آنان بدین وسیله از قید و بند مادّیات و علاقه‏هاى بى‏ارزش رهائى یافته و با دلى سرشار از شوق ایمان و عشق به خدا زندگى نوینى را آغاز مى‏كنند.

چه زیباست كه تمام اقشار جامعه از این فرصت به دست آمده در راه اعتلاى كلمه حق و توسعه و ترویج معارف حیاتبخش الهى بهره گرفته و خود را یك سال دیگر در پناه ایمان و مصونیت بیمه كنند. در آن روز مسلمانان با شوق وصف ناپذیرى از عبادات و ریاضات شبهاى ماه رمضان و شبهاى قدر و زیباترین لحظات ارتباط با خداوند فارغ شده و در اجتماع روز فطر صف مى‏كشند و اتّحاد و یگانگى و برادرى و همدلى خود را به نمایش گذاشته و بار دیگر دست رد به سینه شیطان و شیطان صفتان مى‏زنند و همنوا با برادران دینى خود، پروردگار با عظمت را صدا كرده و توفیق در تمام كارهاى خیر و دورى از تمام بدى‏ها را به همراه حضرت محمّد و آلش ـ كه درود خدا بر آنان باد ـ از درگاه خداوند درخواست مى‏كنند. در همین راستا به برخى از دستاوردهاى این روز با شكوه اشاره كرده و روح و جان خویش را با آموختن درسهایى از آن صفا مى‏بخشیم به امید این كه ره توشه‏هائى را براى سلوك به سوى حق به دست آوریم.

درخواست برقرارى دولت كریمه حضرت مهدى(عج) بهترین پاداش و عیدى است كه مى‏توان در روز عید فطر از خداوند متعال آن را درخواست نمود.

در اجتماع بزرگ مسلمانان در روز فطر، مى‏توان پیام هاى مهم و حیاتبخش اسلام را به گوش حاضرین رساند چرا كه برخى افراد فقط در چنین روزى فرصت راه‏یابى به مجالس مذهبى را پیدا مى‏كنند و در چنین فضائى آمادگى شنیدن مطالب معنوى و دستورات انسان ساز اسلامى را دارند. به همین جهت امیرمؤمنان على علیه السلام در یكى از خطبه‏هاى خویش در روز عید فطر بعد از حمد و ثناى الهى و فراهم نمودن زمینه پیامهاى آسمانى به بیان مهمترین دستوارت الهى پرداخته و اهم احكام كلیدى را به نمازگزاران فطر مى‏آموزد در فرازهائى از گزارشى كه شیخ صدوق از بیانات امیرمؤمنان على علیه السلام در خطبه عید فطر آورده است چنین مى‏خوانیم: «انّ هذا الیوم جعله الله لكم عیداً و جعلكم له اهلاً فاذكروا الله یذكركم و ادعوه یستجب لكم؛ امروز را خداوند متعال براى شما عید قرار داده است و به شما شایستگى آن را عنایت فرموده پس شما هم به شكرانه آن خدا را یاد كنید تا شما را یاد كند و او را بخوانید تا شما را اجابت كند به یكى از مهمترین اعمال روز عید فطر كه پرداخت زكات فطره است اشاره كرده و اهمّیت آن را متذكر مى‏شود، چرا كه اگر زكات فطره از صورت پرداخت فردى به سمت بُعد اجتماعى آن سوق داده شود پشتوانه و سرمایه مهم اقتصادى در حلّ مشكلات مردم خواهد بود. ایجاد مراكز درمانى، تأسیس كانون‏هاى علمى و صنعتى براى اشتغال‏زائى بیكاران جامعه، سرمایه گذارى براى مسائل بهداشتى و عمران محیط زیست، تقویت بنیه دفاعى مسلمانان و حراست از مرزهاى اسلامى، توسعه فرهنگ عمومى و دینى و ایجاد مؤسسات پژوهشى و تحقیقاتى برخى از دستاوردهاى پرداخت زكات فطره در روز عید است كه در صورت جمع آورى و مصرف صحیح این بودجه دینى به دست خواهد آمد.

چون خواستى براى نماز عید بیرون روى كه با امامى نمازگزارى یا خودت امام جماعت شوى بر توست كه از مصیبتى كه براى غیبت امام خودت بر تو وارد شده است غافل نباشى، زیرا نماز عید حق خاص اوست و آن از مقامات معروفه اوست. پس بنگر حال به چه منوال گشته است كه نماز با امام به نماز تو و امثال تو مبدّل شده است و به زمان حضور آن حضرت و اجتماع مؤمنان به نماز او و نمازشان با او تفكر نماى و در پیش خویش میزان بگیر كه چون براى مؤمن خطیب، امام او باشد و سخنش را بشنود و از علومش فرا گیرد حال او چگونه خواهد بود؟!

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 15 / 4 / 1395

 حقوق زن

حقوق خانوادگى

20) از ديدگاه قرآن، مادران داراى چه حقوقى هستند؟
پاسخ:خانواده يك واحد كوچك اجتماعى است كه قرآن كريم براى همه افرادش حقوقى در نظر گرفته و اين حقوق در برابر وظايفى است كه هريك از اعضاى خانواده نسبت به همديگر دارند؛ بنابر اين همان گونه كه مرد در برابر وظايفى كه نسبت به همسر و فرزندان خود دارد، زن نيز در برابر وظايفى كه در زندگى به عهده او نهاده شده، از حقوقى برخوردار است. حقوق زن در خانواده متفاوت است؛ از اين رو بر شوهر به عنوان همسر و بر فرزندان به عنوان مادر، حقوقى دارد.
بعضى از اين حقوق عبارت اند از:

الف ـ حقوق زن بر همسر

1. حق رفتار شايسته

قرآن كريم برخلاف ملل گذشته و اعراب جاهليت كه با زنان رفتار بد و برخورد ناشايست داشتند، مؤمنان را اين گونه چنين مورد خطاب قرار مى دهد: «يا ايّها الّذين آمنوا ... عاشروهنّ بالمعروف»؛[1]اى كسانى كه ايمان آورديد! ... با آنها (زنان) رفتار شايسته داشته باشيد.

2. حق مسكن

قرآن كريم دستور مى دهد در همان منزلى كه خودتان ساكن هستيد، براى زنان تان جايى فراهم كنيد: «أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ مِنْ وُجْدِكُمْ وَ لا تُضارُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا 
عَلَيْهِن»؛[2]آنها (زنان مطلّقه) را هر جا خودتان سكونت داريد و در توانايى شما است سكونت دهيد و به آنها زيان نرسانيد تا كار بر آنان تنگ شود.
اين آيه درباره زنان مطلّقه است؛ ولى از آن برمى آيد كه اصل حق مسكن، امر مسلّمى است كه مرد بايد آن را رعايت كند.

3. حق نفقه

«الرِّجَالُ قَوَّاَمُونَ عَلَى النِّسآء بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ بِما اَنفَقوا مِن اَمولِهِم»؛[3]مردان، سرپرست و نگهبان زنانند؛ به سبب برترى هايى كه خداوند [از نظر اجتماع ]براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده است و به خاطر انفاق هايى كه از اموال شان [در مورد زنان ]مى كنند.

4. حق مهر

«وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَى ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً»؛[4]مهر زنان را [به طور كامل] به عنوان يك بدهى [يا يك عطيه] به آنها بپردازيد و اگر آنها با رضايت خاطر، چيزى از آن را به شما ببخشند، آن را حلال و گوارا مصرف كنيد.

ب ـ حقوق مادر بر فرزندان

1. حق احسان

قرآن كريم در آيه هاى متعدّد، ضمن دعوت به يكتاپرستى و نهى از پرستش غير خداوند، نيكى به پدر و مادر را توصيه كرده، به آن فرمان مى دهد؛ گويى نيكى به پدر و مادر در دومين مرحله از اهميت قرار دارد: «و اعبد و اللّه و لاتشركوا به شيئاً و 
بالوالدين احساناً»؛[5] خدا را بپرستيد و هيچ چيز را همتاى او قرار ندهيد و به پدر و مادر نيكى كنيد.
«قل تعالَوا اَتلُ ما حرّم ربّكم عليكم الاّ تشركوا به شيئاً و بالوالدين احساناً»؛[6] بگو بياييد آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده است براى تان بخوانم، اين كه چيزى را شريك خدا قرار ندهيد و به پدر و مادر نيكى كنيد.
«و اذ اخذنا ميثاق بنى اسرائيل لاتعبدون الّا اللّه و بالوالدين احساناً»؛[7]و [به ياد آوريد] هنگامى را كه از بنى اسرائيل عهد گرفتيم جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد و درباره پدر و مادر نيكى كنيد.
احسان، يك مفهوم وسيع و دامنه دار است كه به يك يا چند كار نيك محدود و منحصر نيست و هر كار شايسته اى كه منفعت مادى يا معنوى براى انسان در بر داشته باشد، احسان شمرده مى شود؛ پس انفاق و رسيدگى به امور مادى و معيشتى پدر و مادر، احسان به آنها است: «يسئلونك ماذا يُنفقون قُل ما انفقتم من خيرٍ فللوالدين و الاقربين»؛[8]از تو مى پرسند كه چه چيز انفاق كنند؟ بگو هر خير و نيكى كه انفاق مى كنيد بايد براى والدين و نزديكان خود باشد.

2. حقّ احترام

قرآن كريم احترام به پدر و مادر به ويژه در دوران پيرى را واجب و لازم مى داند و از كلام تند و برخورد ناشايست با آنان نهى مى فرمايد: «و قَضى رَبُّكَ اَلاّ تَعبُدوا اِلاّ اِيّاهُ وبِالولِدَينِ اِحسـنـًا اِمّا يَبلُغَنَّ عِندَكَ الكِبَرَ اَحَدُهُما اَو كِلاهُما فَلاتَقُل لَهُما اُفٍّ ولا تَنهَرهُما»؛[9]پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد،
هرگاه يكى از آن دو يا هر دوى آنها به سن پيرى برسند كمترين اهانتى به آنها روا مدار و بر آنها فرياد مزن و گفتار لطيف و سنجيده و بزرگوارانه به آنها بگو.
همچنين مى فرمايد: «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِى عامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِى وَ لِوالِدَيْكَ إِلَى الْمَصِيرُ وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بِى ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِى الدُّنْيا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنابَ إِلَى»؛[10]ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش كرديم، مادرش او را با ناتوانى حمل كرد و دوران شير خوارگى او در دو سال پايان مى يابد، [آرى! به او توصيه كرديم كه] براى من و پدر و مادرت شكر به جاى آور كه بازگشت [همه شما] به سوى من است و هرگاه آن دو تلاش كنند كه تو چيزى را همتاى من قرار دهى كه از آن آگاهى ندارى [بلكه مى دانى باطل است] از ايشان اطاعت مكن؛ ولى با آن دو در دنيا به گونه شايسته اى رفتار كن و از راه كسانى پيروى كن كه توبه كنان به سوى من آمده اند.
همچنين به برخورد شايسته و گفتار كريمانه با آنان امر مى كند: «و قل لهما قولاً كريما و اخفض لهما جناح الذُّلِّ من الرّحمةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّيانِى صَغِيرا»؛[11]بال هاى تواضع خويش را از محبت و لطف در برابر آنان فرود آر و بگو: پروردگارا! همان گونه كه آنها مرا در كوچكى تربيت كردند، مشمول رحمت شان قرار ده.

3. حق دعا و طلب آمرزش

قرآن كريم فرزندان را فرمان مى دهد كه براى پدر و مادرتان دعا و از خداوند براى آنها طلب آمرزش كنيد: «... قُل ربّ ارحمهما كما ربّيانى صغيرا»؛[12]بگو: پروردگارا! همان گونه كه آنها مرا در كوچكى تربيت كردند، مشمول رحمت شان قرار بده.
دعا در حق پدر و مادر، به زمان حيات آنها اختصاص ندارد و پس از درگذشت آنها نيز بايد به ياد آنها بود و برايشان طلب مغفرت و آمرزش كرد: «ربّنا اغفرلى و لوالدىّ و للمؤنين يوم يقوم الحساب»؛[13]پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را در آن روز كه حساب بر پا مى شود، بيامرز.
قرآن كريم با بيان گسترده، انسان را به بزرگداشت والدين و فرمانبردارى از آنان دعوت كرده؛ ولى اين نكته قابل توجّه را نيز يادآور شده است كه مهر و مودّت فرزند به والدين نبايد كوركورانه باشد و موجب شود كه انسان پا از مرز عدالت فراتر نهد. اگر فرزندى والدين را ظالم و ستمگر تشخيص دهد، نبايد از شهادت برحق عليه آنان خوددارى كند: «يا ايّها الّذين آمنوا كونوا قوّامين بالقسط شهداء للّه و لو على انفسكم او الوالدين و الاقربين»؛[14]اى كسانى كه ايمان آورده ايد! كاملاً به عدالت قيام كنيد، براى خدا شهادت دهيد؛ اگرچه [اين گواهى ]به زيان شما يا پدر و مادر و نزديكان تان باشد. عدالت را به پا داريد، از روشن ترين مصاديقش اين است كه براى رضاى خدا شهادت دهيد و اگر پدر و مادرى انسان را به شرك و بت پرستى و انحراف از جاده حق دعوت كردند، بايد در برابر آنان مقاومت كرد: «وَ وَصَّيْنَا الاْءِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْنا و انْ جاهَداك على ان تشرك بى ما ليس لك به علمٌ فلاتطعهما»؛[15]ما به انسان توصيه كرديم به پدر و مادرش نيكى كند و اگر آن دو [مشرك باشند و ]تلاش كنند كه براى من همتايى قائل شوى كه به آن علم ندارى، از آنها پيروى مكن. به تو سفارش كرديم به پدر و مادرت احسان كنى؛ امّا اگر به تو اصرار ورزيدند چيزى را كه به آن علم ندارى، شريك من سازى، اطاعت شان مكن.
بنابراين، همان گونه كه مرد در خانواده از حق و حقوقى برخوردار است، زن نيز حق و حقوقى دارد و هيچ فرقى بين اين دو از اين جهت نيست.[16]

حقوق اقتصادى

21) بنابر آيه هاى قرآن كريم، زن از چه حقوق اقتصادى اى برخوردار است؟
پاسخ:قرآن كريم انواع و اقسام ارتباطات مالى و اقتصادى را براى زن، بى مانع دانسته و استقلال و آزادى كامل براى او قائل شده است تا بتواند در اموال شخصى خود هرگونه كه مى خواهد، دخل و تصرّف كند بدون اين كه كسب و موافقت شوهر لازم باشد؛ اعم از اينكه آن اموال پيش از ازدواج به دست آمده باشد يا پس از آن؛ از راه كسب و كار به دست آمده باشد يا از راه ارث و امثال آن.
مى توان منابع دارايى زن را در امور زير خلاصه كرد كه قرآن كريم نسبت به همه آنها براى زن استقلال و مالكيت تام قائل است:

1. كار و دستمزد

قرآن كريم بر خلاف دوران جاهليت كه هيچ گونه حق كار و دستمزدى براى زن قائل نبودند و همه دسترنج او را پدر يا شوهرش تصاحب مى كردند، اعلام مى كند كه زنان مانند مردان مالك بهره كار و زحمت شان هستند: «لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَى ءٍ عَلِيماً»؛[17]مردان و زنان از آنچه به دست مى آورند، نصيبى دارند [و نبايد حقوق هيچ يك پايمال گردد] و از فضل [و رحمت و بركت] خدا براى رفع تنگناها يارى طلبيد و خداوند به هر چيز دانا است.

2. مهر

در جاهليت، مهر به زنان تعلُّق نمى گرفت و اگر در بعضى قبايل، چيزى شبيه مهر مرسوم بود، در واقع قيمت زن بود كه اولياى زن آن را تصاحب مى كردند؛ امّا قرآن با صراحت و قاطعيت دستور مى دهد كه مهر زنان را بدهيد: «وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَى ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً»؛[18]مهر زنان را [به طور كامل] به عنوان يك بدهى [يا يك عطيه] به آنها بپردازيد و اگر آنها با رضايت خاطر چيزى از آن را به شما بخشيدند، آن را حلال و گوارا مصرف كنيد.

3. ارث

قرآن كريم به صراحت مى فرمايد: زنان مانند مردان، از اموالى كه پدر و مادر و نزديكان به جاى مى گذارند، سهم دارند:«لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيباً مَفْرُوضاً»؛[19]براى مردان از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان از خود مى گذارند، سهمى است و براى زنان نيز از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان مى گذارند، سهمى؛ خواه آن مال كم باشد يا زياد، اين سهمى است تعيين شده و پرداختنى.

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: حقوق زن
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 15 / 4 / 1395

ويژگى هاى فردى و اجتماعى زنان

عقل زنان

16) ديدگاه قرآن كريم در باره عقل زنان چيست؟
پاسخ:از ديدگاه قرآن كريم، زن يك انسان است و «عقل» يكى از ويژگى هاى انسان است؛ از اين رو همه انسان ها را از مرد و زن به تعقل، تدبر، تفكر و مانند آن ـ كه ناشى از قوه عقل است ـ فرا مى خواند و ازهيچ يك از آنها برنمى آيد كه مرد و زن در داشتن عقل يا ميزان به كارگيرى آن متفاوت باشند.
«كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ»؛[1]اين چنين خداوند آيات را براى شما روشن مى سازد، شايد انديشه كنيد.
«أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِى أَنْفُسِهِمْ»؛[2]آيا آنان با خود نينديشيدند؟
از اين آيه ها و آيات بسيار ديگر برمى آيد كه زن و مرد در داشتن قوه عقل با هم مساوى هستند و هيچ يك بر ديگرى برترى ندارد.
تنها مسئله اى كه باقى مى ماند، چگونگى خطاب به تعقل و تفكر در قرآن كريم است كه با صيغه هاى مذكر آمده و شايد اين شبهه را در ذهن برخى پديد آورد كه اين خطاب، اشاره اى به نقص عقل در زنان باشد كه در پاسخ آن بايد گفت: درست است كه خطاب هاى قرآن با صيغه هاى مذكر آمده، ولى اين مسئله، به جهت قاعده ادبى است كه در زبان عربى وجود دارد؛ زيرا در مواردى كه جمع مورد نظر باشد، صيغه مذكر به كار مى رود كه هم شامل زن ها مى شود و هم مردها؛ از اين رو تاكنون هيچ
مفسر يا آشنا به زبان و ادبيات نگفته است كه مجموعه خطاب هاى قرآن به مردها اختصاص دارد؛ از اين رو خطاب هاى عام قرآنى، مخصوص زن يا مرد نيست؛ بلكه نسبت به زن و مرد، يكسان است؛ مانند سوره غافر، آيه 40؛ سوره نمل، آيه 97؛ سوره آل عمران، آيه 95؛ سوره فتح، آيه 5؛ سوره حديد، آيه 12؛ سوره توبه، آيه 71 و 72؛ سوره نور، آيه 12 و 31؛ سوره احزاب، آيه 36 و 58؛ سوره بقره، آيه 233 و 282؛ سوره نساء، آيه 12، 15، 32، 34، 98 و ... .
بنابراين، از ديدگاه قرآن، زن و مرد، هر دو در گوهرشريف انسانيت، همتا و داراى مراتب كمالى واحدى هستند و هر دو در داشتن عقل، يكسانند.[3]

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 15 / 4 / 1395

تفاوت هاى مرد و زن

6) تفاوت هاى مرد و زن در چيست؟ آيا آن تفاوت ها با برابرى مرد و زن سازگارى دارد؟
پاسخ:ميان زنان و مردان در اصل انسانيت هيچ گونه تفاوتى وجود ندارد؛ ولى ميان آن دو از جهت هاى جسمى و بعضى صفت هاى درونى، مانند شدت احساس و عاطفه در نوع زنان يا شدت تعقل و تدبير اجتماعى در نوع مردان و نيز در وظيفه هاى شرعى و عرفى تفاوت وجود دارد؛ زيرا آنچه مهم است، هماهنگ بودن آن تفاوت ها در جهت كمال انسانى است؛ به گونه اى كه زن و مرد جز با آن تفاوت ها به آن كمال ها دست نخواهند يافت و از همين جا است كه فلسفه آن تفاوت ها آشكار مى شود.
پس اين حقيقت را نمى توان انكار كرد كه ميان اين دو جنس، هم از لحاظ جسمى و هم از حيث روحى، تفاوت هاى زيادى وجود دارد كه خلاصه همه آنها اين است كه چون زن پايگاه وجود و پيدايش انسان است و رشد نونهالان در دامن او انجام مى پذيرد، همان گونه كه جسم او متناسب با حمل و پرورش و تربيت نسل هاى بعد آفريده شده، روح او نيز سهم بيشترى از عواطف و احساسات دارد.
با وجود اين اختلافات دامنه دار، آيا مى توان گفت كه زن و مرد بايد در تمام شئون همراه يكديگر گام بردارند و در تمام كارها به طور كامل مساوى باشند؟
مگر نه اينكه بايد طرفدار عدالت در اجتماع بود؟ آيا عدالت غير از اين است كه هر كس به وظيفه خود بپردازد و از مواهب و مزاياى وجودى خويش بهره مند گردد؟ آيا دخالت دادن زن در كارهايى كه خارج از تناسب روحى و جسمى او است، برخلاف عدالت نيست؟!
اينجا است كه مى بينيم اسلام در عين طرفدارى از عدالت، مرد را در پاره اى از كارهاى اجتماعى كه به قوت بدنى يا زحمت بيشترى نيازمند است (مانند سرپرستى كانون خانواده و ...) مقدّم داشته و مقام معاونت را به زن واگذار كرده است.
«خانه» و «اجتماع» هر دو به مدير احتياج دارند و مسئله مديريت در آخرين مرحله خود بايد به يك شخص منتهى گردد؛ وگرنه كشمكش و هرج و مرج برقرار خواهد شد.
آيا با اين وضع، بهتر نيست كه مرد براى اين كار نامزد گردد؟ همه محاسبات دور از تعصب نشان مى دهد كه وضع ساختمانى مرد ايجاب مى كند مديريت خانواده به عهده او نهاده شود و زن، «معاون» او گردد.
به بيان ديگر، از آنجا كه زنان از حيث عاطفه بر مردان و مردان از حيث تفكر بر زنان برترى دارند، آن وظايف اجتماعى اى كه به نيروى تفكر بيشترى نياز دارند و بايد دور از احساسات و عاطفه باشند (از قبيل: اداره ميدان جنگ، حكومت، قضاوت، سرپرستى خانواده و ...) به عهده مرد گذاشته شده و مردان در اين باره از زنان برترند و چون اداره جامعه، اصل مهم زندگى است و مردان از لحاظ جسمى و روحى آمادگى بيشترى دارند، فرموده است: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» و عمل طبيعى جوامع بشرى از آغاز تا امروز نيز اين مطلب را امضا كرده است.[26]

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 15 / 4 / 1395

آفرينش و شخصيت انسانى زن

پرسش : آيا از نخستين آيه سوره نساء برنمى آيد كه حضرت حوا (عليهاالسلام) از بدن حضرت آدم (عليه السلام) آفريده شده است چنان كه برخى مفسران در اين زمينه رواياتى نقل كرده اند كه زن از زيادى گِلِ آدم (عليه السلام) يا از استخوان هاى چپ او آفريده شده است؟
پاسخ:خداوند متعال مى فرمايد:«يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثِيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِى تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً»؛[1]اى مردم! از [مخالفت ]با پروردگارتان بپرهيزيد؛ همان كسى كه همه شما را از يك انسان آفريد و همسر او را [نيز] از جنس او خلق كرد و از آن دو، مردان و زنان فراوانى [روى زمين ]منتشر ساخت. از خدايى بپرهيزيد كه [همگى به عظمت او معترفيد و ]هنگامى كه چيزى از يكديگر مى خواهيد نام او را مى بريد! همچنين [از قطع رابطه با ]خويشاوندان خود پرهيز كنيد! زيرا خداوند مراقب شما است.
از اين آيه ومانند آن[2] برمى آيد كه حضرت حوا از همان حقيقتى آفريده شده است كه آدم و ديگر فرزندان او آفريده شده اند و اين آيه نشان مى دهد كه همه انسان ها از جمله حضرت حوا ـ كه نخستين زن است ـ همگى يك حقيقت دارند كه همان انسانيت است.
به بيان ديگر، اين آيه مى خواهد بيان كند كه انسان ها از حيث «حقيقت و جنس» يكى هستند و با همه كثرتى كه دارند، همه از يك ريشه منشعب شده اند كه اين معنا از جمله «وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثِيراً وَ نِساءً ...» به روشنى استفاده مى شود.
ظاهر جمله«وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها» مى فهماند كه همسر آدم از نوع خود آدم و انسانى مانند او است و اين افراد بى شمارى كه در كره زمين پراكنده شده اند، همگى از دو فرد شبيه به هم نشئت گرفته اند.
بنابراين، براى تفسير جمله «وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها» بايد به آيات ديگر قرآن مراجعه كرد. در آيه 21 سوره روم آمده است: «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها»؛ از نشانه هاى او اين است كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا كنار آنان آرامش يابيد و در آيه 72 سوره نحل مى فرمايد: «وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً»؛ خداوند همسرانى از جنس خودتان براى شما قرار داد.
با دقت در اين آيات، آشكار مى شود كه ميان «وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها» و «خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً» و نيز «جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً» تفاوت مفهومى وجود ندارد و كاملاً روشن است كه مقصود از اين دو آيه، خلقت زن از بدن مرد نيست. آيه نخست سوره نساء نيز به همين معنا است و مقصود از آن، خلقت زن از جنس مرد است.
بنابراين آنچه در بعضى تفسيرها آمده كه همسر آدم از بدن خود او خلق شده، صحيح نيست. اين تفسير از سوى امامان معصوم (عليهم السلام) كذب شمرده شده است.
در روايت آمده است كه زرارة بن اعين از امام صادق (عليه السلام) پرسيد: نزد ما مردمى هستند كه مى گويند: خداوند حوا را از بخش نهايى ضلع چپ آدم آفريد. امام صادق (عليه السلام) فرمود: خداوند از چنين نسبتى منزّه و برتر از آن است . آيا خداوند توان آن را نداشت كه همسر آدم را از غير دنده او بيافريند تا بهانه به دست شناعت كنندگان دهد كه بگويند: بعضى از اجزاى آدم با بعضى ديگر ازدواج كرد، سپس فرمود: خداوند پس از آفرينش آدم، حوا را به گونه نو ظهور پديد آورد. آدم (عليه السلام) پس از آگاهى از خلقت وى از پروردگارش پرسيد: اين كيست كه قرب و نگاه او مايه اُنس

 

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 14 / 4 / 1395

داستان بهلول :بهلول و خرقه و نان و جو و سرکه

آورده اند که بهلول بیشتر وقت ها در قبرستان می نشست و روزي که براي عبادت به قبرستان رفته بود و

هارون به قصد شکار از آن محل عبور می نمود چون به بهلول رسید گفت : بهلول چه می کنی ؟

بهلول جواب داد : به دیدن اشخاصی آمده ام که نه غیبت مردم را می نمایند و نه از من توقعی دارند و نه

مرا اذیت و آزار می دهند . هارون گفت :

آیا می توانی از قیامت و صراط و سوال و جواب آن دنیا مرا آگاهی دهی ؟

بهلول جواب داد به خادمین خود بگو تا در همین محل آتش نمایند و تابه بر آن نهند تا سرخ و خوب

داغ شود هارون امر نمود تا آتشی افروختند و تابه بر آن آتش گذاردند تا داغ شد . آنگاه بهلول گفت :

اي هارون من با پاي برهنه بر این تابه می ایستم و خود را معرفی می نمایم و آنچه خورده ام و هرچه

پوشیده ام ذکر می نمایم و سپس تو هم باید پاي خو د را مانند من برهنه نمایی و خود را معرفی کنی و

آنچه خورده اي و پوشیده اي ذکر نمایی . هارون قبول نمود .

آنگاه بهلول روي تابه داغ ایستاد و فوري گفت : بهلول و خرقه و نان جو و سرکه و فوري پایین آمد که

ابداً پایش نسوخت و چون نوبت به هارون رسید به محض اینکه خواس ت خود را معرفی نماید نتوانست و

پایش بسوخت و به پایین افتاد .سپس بهلول گفت :

اي هارون سوال و جواب قیامت نیز به همین صورت است . آنها که درویش بوده ند و از تجملات دنیایی

بهره ندارند آسوده بگذرند و آنها که پایبند تجملات دنیا باشند به مشکلات گرفتار آیند .

داستان بهلول :مصاحبه بهلول و ابو حنیفه

آورده اند که روزي ابوحنیفه در مدرسه مشغول تدریس بود . بهلول هم در گوشه اي نشسته و به درس او

گوش می داد . ابوحنیفه در بین درس گفتن اظهار نمود که امام جعفر صادق (ع) سه مطلب اظهار می

نماید که مورد تصدیق من نمی باشد و آن سه مطلب بدین نحو است .

اول آنکه می گوید شیطان در آتش جهنم معذب خواهد شد و حال آنکه شیطان خود از آتش خلق شده

و چگونه ممکن است آتش او را معذب نماید و جنس از جنس متاذي نمی شود .

دوم آنکه می گوید خدا رانتوان دید حال آنکه چیزي که موجود است باید دیده شود . پس خدا را با

چشم می توان دید .

سوم آنکه می گوید مکلف فاعل فعل خود است که خودش اعمال را به جا می آورد حال آنکه تصور و

شواهد بر خلاف این است . یعنی عملی که از بنده سر میزند از جانب خداست و ربطی به بنده ندارد .

چون ابوجنیفه این مطالب را گفت بهلول کلوخی از زمین برداشت و به طرف ابوحنی فه پرتاب نمود که از

قضا آن کلوخ به پیشانی ابوحنیفه خورد و او را سخت ناراحت نمود و سپس بهلول فرار کرد شاگردان

ابوحنیفه عقب او دویده و او را گرفتند و چون با خلیفه قرابت داشت او را نزد خلیفه بردند و جریان را به

او گفتند .

بهلول جواب داد ابوحنیفه را حاضر نمای ید تا جواب او را بدهم . چون ابوحنیفه حاضر شد بهلول به او

گفت : از من چه ستمی به تو رسیده ؟

ابو حنیفه گفت : کلوخی به پیشانی من زده اي و پیشانی و سر من درد گرفت . بهلول گفت درد را می

توانی به من نشان دهی ؟ ابوحنیفه گفت : مگر می شود درد را نشان داد ؟

بهلول ج واب داد تو خود می گفتی که چیزي که وجود دارد را می توان دید و بر امام صادق (ع)

اعتراض می نمودي و می گفتی چه معنی دارد خداي تعالی وجود داشته باشد و او را نتوان دید و دیگر

آنکه تو در دعوي خود کاذب و دروغگویی که که می گویی کلوخ سر تو را به درد آورد زیرا کلوخ از

جنس خاك است و تو هم از خاك آفریده شده اي پس چگونه از جنس خود متاذي می شوي و مطلب

سوم خود گفتی که افعال بندگان از جانب خداست پس چگونه می توانی مرا مقصر کنی و مرا پیش

خلیفه آورده اي و از من شکایت داري و ادعاي قصاص می نمایی . ابوحنیفه چون سخن معقول بهلول را

شنید شرمنده و خجل شده و از مجلس خلیفه بیرون رفت .

داستان بهلول :شکار رفتن بهلول و هارون

روزي خلیفه هارون الرشید و جمعی از درباریان به شکار رفته بودند . بهلول با آنها بود در شکارگاه

آهویی نمودار شد . خلیفه تیري به سوي آهو انداخت ولی به هدف نخورد . بهلول گفت احسنت !!!

خلیفه غضبناك شد و گفت مرا مسخره می کنی ؟

بهلول جواب داد : احسنت من براي آهو بود که خوب فرار نمود

موضوعات مرتبط: حکایت ها وحکمت ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 14 / 4 / 1395

 

 

 

داستان بهلول :حمام رفتن بهلول و هارون

روزي خلیفه هارون الرشید به اتفاق بهلول به حمام رفت . خلیفه از روي شوخی از بهلول سوال نمود اگر

من غلام بودم چند ارزش داشتم ؟

بهلول جواب داد پنجاه دینار

خلیفه غضبناك شده گفت :

دیوانه تنها لنگی که به خود بسته ام پنجاه دینار ارزش دارد . بهلول جواب داد من هم فقط لنگ را قیمت

کردم . و الا خلیفه قیمتی ندارد .

 

 

 

داستان بهلول :بهشت فروختن بهلول

روزي بهلول نزدیک رودخانه لب جوبی نشسته بود و چون بیکار بود مانند بچه ها با گِل چند باغچه

کوچک ساخته بود . در این هنگام زبیده زن هارون الرشید از آن محل عبور می نمود . چون به نزدیک

بهلول رسید سوال نمود چه می کنی ؟

بهلول جواب د اد بهشت می سازم . زن هارون گفت : از این بهشت ها که ساخته اي می فروشی ؟ بهلول

گفت : می فروشم . زبیده گفت : چند دینار ؟ بهلول جواب داد صد دینار .

زن هارون می خواست از این راه کمکی به بهلول نموده باشد فوري به خادم گفت : صد دینار به بهلول

بده خادم پول را به به لول رد نمود . بهلول گفت قباله نمی خواهد ؟ زبیده گفت : بنویس و بیاور . این را

بگفت و به راه خود رفت . از آن طرف زبیده همان شب خواب دید که باغ بسیار عالی که مانند آن در

بیداري ندیده بود و تمام عمارات و قصور آن با جواهرات هفت رنگ و با طرزي بسیار اعلا زینت یافته و

جوي هاي آب روان با گل و ریحان و درخت هاي بسیار قشنگ و با خدمه و کنیز هاي ماه روو همه

آماده به خدمت به او عرض نمودند و قباله تنظیم شده به آب طلا به او دادند و گفتند این همان بهشت

است که از بهلول خریدي . زبیده چون از خواب بیدار شد خوشحال شد و خواب خود ر ا به هارون

گفت .

فرداي آن روز هارون عقب بهلول فرستاد . چون بهلول آمد به او گفت از تو می خواهم این صد دینار را

از من بگیري و یکی از همان بهشت ها که به زبیده فروختی به من هم بفروشی ؟ بهلول قهقهه اي سر داد

و گفت : زبیده نادیده خرید و تو شنیده می خواهی بخري ولی افسوس که به تو نخواهم فروخت .

 

موضوعات مرتبط: حکایت ها وحکمت ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 14 / 4 / 1395

داستان بهلول :هارون و صیاد

آورده اند که خلیفه هارون الرشید در یکی از اعیاد رسمی با زبیده زن خود نشسته و مشغول بازي شطرنج

بودند . بهلول بر آنها وارد شد او هم نشست و به تماشاي آنها مشغول شد . در آن حال صیادي زمین ادب

را بوسه داد و ماهی بسیار فربه قشنگی را جهت خلیفه آورده بود .

هارون در آن روز سر خوش بود امر نمود تا چهار هزار درهم به صیاد انعام بدهند . زبیده به عمل هارون

اعتراض نمود و گفت : این مبلغ براي صیادي زیاد است به جهت اینکه تو باید هر روز به افراد لشگري و

کشوري انعام بدهی و چنانکه تو به آنها از این مبلغ کمتر بدهی خواهند گفت که ما به قدر صیادي هم

نبودیم و اگر زیاد بدهی خزینه تو به اندك مدتی تهی خواهد شد .

هارون سخن زبیده را پسندیده و گفت الحال چه کنم ؟ گفت صیاد را صدا کن و از او سوال نما این

ماهی نر است یا ماده ؟ اگر گفت نر است بگو پسند مانیست و اگر گفت ماده است باز هم بگو پس ند ما

نیست و او مجبور می شود ماهی را پس ببرد و انعام را بگذارد .

بهلول به هارون گفت : فریب زن نخور مزاحم صیاد نشو ولی هارون قبول ننمود . صیاد را صدا زد و به او

گفت : ماهی نر است یا ماده ؟

صیاد باز زمین ادب بوسید و عرض نمود این ماهی نه نر است نه ماده بلکه خنثی است .

هارون از این جواب صیاد خوشش آمد و امر نمود تا چهار هزار درهم دیگر هم انعام به او بدهند . صیاد

پولها را گرفته ، در بندي ریخت و موقعی که از پله هاي قصر پایین می رفت یک درهم از پولها به زمین

افتاد . صیاد خم شد و پول را برداشت . زبیده به هارون گفت :

این مرد چه اندازه پست همت است که از یک درهم هم نمی گذرد . هارون هم از پست فطرتی صیاد

بدش آمد و او را صدازد و باز بهلول گفت مزاحم او نشوید . هارون قبول ننمود و صیاد را صدا زد و

گفت : چقدر پست فطرتی که حاضر نیستی حتی یک درهم از این پولها قسمت غلامان من شود .

صیاد باز زمین ادب بوسه زد و عرض کرد : من پست فطرت نیستم . بلکه نمک شناسم و از این جهت

پول را برداشتم که دیدم یک طرف این پول آیات قرآن و سمت دیگر آن اسم خلیفه است و چنانچه

روي زمین بماند شاید پا به آن نهند و از ادب دور است .

خلیفه باز از سخن صیاد خوشش آمد و امر نمود چهار هزار درهم دیگر هم به صیاد انعام دادند و هارون

گفت : من از تو دیوانه ترم به جهت اینکه سه دفعه مرا مانع شدي من حرف تو را قبول ننمودم و حرف

آن زن را به کار بستم و این همه متضرر شدم .

موضوعات مرتبط: حکایت ها وحکمت ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 13 / 4 / 1395

امام خميني: «ماه محرم و صفر را زنده نگاه داريم، با ذکر مصائب اهل بيت عليهم السلام که با ذکر مصائب اهل بيت عليهم السلام زنده مانده است اين مذهب تا حالا».
 

فلسفه سياه پوشي در ايام عزاداري 
 

رنگ سياه از جهات گوناگون، آثار و خواص مختلف دارد و به اعتبار هر يك از اين خواص، در مورد يا مواردي خاص، فرد يا گروهي مخصوص بري منظور ويژه خويش از آن بهره مي گيرند. رنگ سياه از جهتي رنگ پوشش است؛ يعني، رنگ تيره سبب استتار و اختفا مي گردد و گاه بري چنين امري به كار گرفته مي شود. (نگا: يادداشت هايي در زمينه فرهنگ و تاريخ، صص 272-273)
رنگ سياه از جهت ديگر، رنگ هيبت و تشخص است و ازاين رو، لباس رسمي شخصيت ها نوعاً سياه يا سرمه ي سير است، و در نقل هي تاريخي موارد فراواني را مي توان يافت كه بري نشان دادن هيبت و تشخص فرد، گروه، حكومت يا مسأله ي از اين رنگ استفاده مي شده است.ابن اثير يكي از مورخان برجسته مي نويسد: ابومسلم خراساني روزي خطبه خواند. مردي برخاست و پرسيد: اين علامت سياه كه بر تو مي بينم، چيست؟ گفت: ابوزبير از جابر بن عبدالله انصاري روايت كرده است كه گفت: پيغمبر(ص) هنگام فتح مكه عمامه سياهي بر سر داشت و اين لباس هيبت و لباس دولت است. (ترجمه الكامل، ج 9، ص 114).
يكي ديگر از خواص و آثار رنگ سياه، آن است كه اين رنگ به صورت طبيعي، رنگي حزن آور و دلگير و مناسب عزا و ماتم است. از همين رو، بسياري از مردم جهان، از اين رنگ به عنوان اظهار غم و اندوه از مرگ دوستان و عزيزان خود سود مي جويند.
امّا بايد توجه داشت كه انتخاب رنگ سياه در ايام سوگواري - علاوه بر نكته فوق - علتي منطقي - عاطفي نيز دارد و آن عبارت است از اين حقيقت كه كسي كه در ماتم عزيزان خويش، جامه سياه مي پوشد و در و ديوار را سياهپوش مي كند، با اين عمل مي خواهد بگويد و بفهماند كه: «تو، مايه روشني چشم من و در حكم فروغ ديدگان من بودي و دفن پيكر تو در دل خاك بسان افول ماه و خورشيد در چاه مغرب، سينه حيات و زندگي را در چشمم تيره و تار ساخته و زمين و زمان را در سياهي و ظلمت فرو برده است».
چنان كه حضرت زهرا(س) در روز هشتم رحلت حضرت رسول(ص) بر سر قبر آن حضرت رفت و فرياد برآورد: «يا ابتاه انقطعت بك الدنيا بانوارها و زوت زهرتها و كانت ببهجتك زاهرة فقد اسود نهارها، فصار يحكي حنادسها رطبها و يابسها ... و الأسي لازمنا ...؛ اي پدر! تو رفتي و با رفتن تو، دنيا روشني هي خويش را از ما برگرفت و نعمت و خوشي اش را از ما دريغ كرد. جهان، به حسن و جمال تو، روشن و درخشان بود (ولي اكنون با رفتن تو) روز روشن آن سياه گشته و تر و خشكش حكايت از شب هي بس تاريك دارد ... و حزن و اندوه، همواره، ملازم ما است ...». (بحارالانوار، ج 43، صص 174 - 180)
 

و ز عمر، مرا جز شب ديجور نمانده است ×××× بي مهر رخت، روز مرا نور نمانده است

 

بنابراين، سياه پوشي، به دليل رمز و رازي كه در اين رنگ نهفته است؛ به عنوان يك رسم طبيعي و سنت منطقي نشان حزن و اندوه دارد و پيروان اهل بيت(ع) در ايام عزاداري، لباس سياه بر تن مي كنند؛ زيرا لباس سياه، نشانه عشق و دوستي به ساحت آنان، اعلام جانبداري از سرور آزادگان، در جبهه ستيز حق و باطل و اظهار تيره شدن آفاق حيات معنوي است.نگا: سياهپوشي در سوگ ائمه نور، صص 31 - 53.
لباس مشكين در عزاداري امامان نور(ع) - خصوصاً سالار شهيدان - جسمي تيره، ولي جاني روشن دارد. در ظاهر سياه است ولي در باطن سپيد و چه خوش گفته است شيخ محمود شبستري در گلشن راز:
 

به تاريكي درون، آب حيات است ××× سياهي گر بداني نور ذات است


موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: فلسفه سياه‏پوشى
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 13 / 4 / 1395

نااميدى انسان و هدايت خدا

پرسش 35 . بخشش و غفران الهى به خواست خدا و همه چيز در يد قدرت او است. اگر او بخواهد، ما را مى بخشد و اگر نخواهد ما را به راه فساد مى كشاند!؟ همچنين افراد بسيارى پس از سال ها عبادت و تحمّل رنج و سختى، به يكباره از راه حق منحرف شده اند و يا برعكس، آيا اين ديدگاه يك نااميدى را در انسان زنده نمى كند!؟

فهم اين مطلب، مبتنى بر شناخت دقيق اقسام هدايت و ضلالت، شرايط هر يك و گونه هاى تعلق مشيت و اراده حكيمانه الهى است.

اقسام هدايت در قرآن

در قرآن مجيد از چهار نوع هدايت سخن رفته است:

1. هدايت تكوينى عام؛ آن همان نظام و مكانيسمى است كه خداوند موجودات را طبق آن آفريده است؛ به طورى كه تمام هستى هماهنگ و منسجم به سوى غايتى در حركت و تكاپويند: «رَبُّنَا الَّذِى أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى»[338]؛ «پروردگار ما كسى است كه هر چيزى را خلقتى كه در خور او است داده، سپس آن را هدايت كرده است». در برابر اين گونه هدايت، هيچ گونه ضلالتى وجود ندارد.

2. هدايت تكوينى اولى خاص؛ و آن هدايت همه انسان ها از طريق عقل و فطرت به سمت يك سرى از حقايق، اصول و ارزش ها است كه از آن به «حجت باطنى» تعبير شده است. چنين هدايتى چند خصوصيت دارد:

الف . منحصر به انسان ها است؛

ب . در ميان انسان ها عمومى و استثنا ناپذير است؛

ج . ذاتى و درون بود است؛

د . در برابر آن هيچ گونه ضلالتى نيست؛ يعنى، خداوند هيچ كس را با فطرت خداگريز و عقلى گمراه كننده، نيافريده است.

3. هدايت تشريعى عام؛ اين گونه هدايت، مخصوص انسان ها و طايفه جن است؛ زيرا تشريع و قانون گذارى در ظرف اختيار و توان كنش هاى انتخابى و گزينش موضوعيت دارد و بدون آن بى معنا است. چنين هدايتى نيز از نظر قرآن، در ظرف خود فراگير و همگانى است؛ يعنى، خداوند، پيامبران را براى همه انسان ها فرستاده و كتاب آسمانى خود را براى جميع بشر نازل فرموده است:  «وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ» و «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاّ كَافَّةً لِلنّاسِ». در برابر اين گونه هدايت نيز هيچ ضلالتى نيست؛ زيرا ضلالت تشريعى به اين معنا است كه ـ نعوذ بالله ـ خداوند پيامبرانى را براى گمراه سازى برخى از مردم، مبعوث سازد و معارف و احكام و قوانين گمراه كننده اى بر آنان نازل فرمايد؛ در حالى كه او هرگز چنين نمى كند و از او جز سخن حق، نازل نمى گردد: «ما يقول الا الحق». در اينجا چند نكته مهم وجود دارد:

يكم. خداوند، به عنوان هادى و شارع، خواستار هدايت همه انسان ها است و از اين رو، دين حق را براى همگان نازل كرده است.

دوم. اراده الهى در اين زمينه، اين است كه انسان ها با اختيار خود راه درست را برگزينند، نه جبرا؛ وگرنه مى توانست همه را جبرا به راه درست بكشاند و نيازى هم به بعثت و رسالت نبود. از اين رو فرمود: «إِنّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً».

سوم. انسان ها در برابر هدايت تشريعى عام ـ با توجّه به اختيارى كه دارند ـ دوگونه موضع اتخاذ مى كنند: برخى در برابر آن راه تسليم و انقياد پيش مى گيرند و گروهى به سرپيچى وطغيان مى پردازند. دقيقا از همين جا است كه به مرحله بعد و نوع ديگرى از هدايت گذر مى كنيم.

4. هدايت تكوينى پاداشى(ثانوى)؛ اين هدايت، مخصوص مؤمنان است؛ يعنى، كسانى كه با اختيار خويش در برابر هدايت رسولان الهى و نورافشانى هاى عقل و فطرت، تسليم گشتند، خداوند باب هدايت ديگرى برتر از هدايت هاى قسم پيشين بر روى آنان مى گشايد. به عبارت ديگر چون آنان با اختيار خود، از هدايت هاى مراتب پيشين استفاده كردند؛ لذا اين نوع هدايت را پاداشى و ثانوى (مترتب برپذيرش هدايت هاى اولى) مى نامند.

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 13 / 4 / 1395

شرك، كفر و نفاق

پرسش 34 . مقصود از شرك، كفر و نفاق و علل آنها چيست؟ چگونه مى توان انسان ها را بر اين اساس شناخت تا معيارى براى شناخت خودمان باشد؟

يك. كفر در قرآن

منشأ كفر از ديدگاه قرآن، يا علل روان شناختى دارد يا دلايل معرفت شناختى. در روايتى از امام باقر (علیه السلام)  نقل شده است: «هر چيزى كه به انكار و نفى منجر شود، كفر است».[264] آيات قرآن، نيز دلالت بر اين حقيقت دارد كه: «كافران يقين ندارند»[265] و «از عقل، برهان و تعقّل پيروى نمى كنند».[266] بعضى از آيات، عامل اصلى كفر كافران را «جهل و نادانى آنان» تلقى مى كند[267] و دسته اى از آيات، منشأ انكار آنها را «شك»[268] مى داند. برخى از آيات نيز  كافران را گروهى مى داند كه «از ظن و گمان» پيروى مى كنند؛[269] اما مهم ترين علل روان شناختى انكار كافران تكبّر، خودبزرگ بينى و غرور برشمرده شده است.[270]

از ديدگاه قرآن، كافران علاوه بر آنكه از برهان و دليل پيروى نمى كنند؛ براى اثبات مدعاى خود نيز دليل و برهانى نمى آورند.[271]

گفتنى است در قرآن واژه «كفر» به معناى «فسق» نيز آمده است؛[272] چنان كه انكار در مقام عمل هم گاهى كفر خوانده شده است.[273]به اعتقاد علامه طباطبايى: از ديدگاه قرآن، منشأ اصلى كفر كافران، انكار معاد است كه لازمه آن، انكار نبوت، وحى و دين است.[274] براساس آيات قرآن، كفر از جمله اوصافى است كه شدت و ضعف مى پذيرد و براى هر مرتبه آن، اثر خاصى وجود دارد.[275]

امام صادق (علیه السلام)  در روايتى جالب و خواندنى «كفر» را از ديدگاه قرآن بر پنج وجه مى داند:

1. كفر و نفى؛ اين كفر عبارت است از نفى و انكار ربوبيت. اين گروه ـ كه معتقدند نه پروردگارى است و نه بهشت و جهنمى ـ از گمان پيروى مى كنند و خداوند متعال، انذار اين دسته را بى فايده دانسته است.[276]

2. انكار با معرفت؛ اين كفر عبارت است از انكار منكر، در حالى كه به حق و حقيقت، معرفت و علم دارد. آيات ذيل به اين كفر اشاره دارد:

«وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا...»[277]؛ «و با آنكه دل هايشان بدان يقين داشت، از روى ظلم و تكبر آن را انكار كردند» و « ... وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْكافِرِينَ»[278]؛ «و از ديرباز [در انتظارش ]بر كسانى كه كافر شده بودند پيروزى مى جستند، ولى همين كه آنچه [كه اوصافش] را مى شناختند برايشان آمد، انكارش كردند. پس لعنت خدا بركافران باد».

3. كفر و انكار نعمت هاى خداوند: «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّى لِيَبْلُوَنِى أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّى غَنِيٌّ كَرِيمٌ»[279]؛ «[سليمان گفت: ]اين از فضل پروردگار من است تا مرا بيازمايد كه آيا سپاسگزارم يا ناسپاسى مى كنم و هر كس سپاس گزارد، تنها به سود خويش سپاس مى گزارد و هر كس ناسپاسى [و كفران نعمت ]كند، بى گمان پروردگارم بى نياز و كريم است».

4. ترك اوامر خداوند متعال: «وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ لا تَسْفِكُونَ دِماءَكُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ. ثُمَّ أَنْتُمْ هؤلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِيقاً مِنْكُمْ مِنْ دِيارِهِمْ تَظاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ إِنْ يَأْتُوكُمْ أُسارى تُفادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْراجُهُمْ أَ فَتُؤمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ...»[280]؛ «و چون از شما پيمان محكم گرفتيم كه خون همديگر را نريزيد و يكديگر را از سرزمين خود بيرون نكنيد، سپس [به اين پيمان ]اقرار كرديد و خود گواهيد؛ [ولى] باز همين شما هستيد كه يكديگر را مى كشيد و گروهى از خودتان را از ديارشان بيرون مى رانيد و به گناه و تجاوز بر ضد آنان به يكديگر  كمك مى كنيد و اگر به اسارت پيش شما آيند، به [دادن ]فديه، آنان را آزاد مى كنيد با آنكه [نه تنها كشتن؛ بلكه ]بيرون كردن آنان بر شما حرام شده است. آيا شما به پاره اى از كتاب (تورات) ايمان مى آوريد و به پاره اى كفر مى ورزيد؟» كفر اينها بدين جهت بود كه اوامر خداوند متعال را ترك كردند.

 

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: شرك كفر و نفاق
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 12 / 4 / 1395

در سوره‌ی الرحمٰن ابتدا «علم القرآن» بیان شده و سپس «خلق الانسان»، پس قرآن قبل از انسان به چه کسانی تعلیم داده شده است؟
موضوع را از چند جنبه باید مطرح و به چند معنا باید نمود:
-
در سوره مبارکه‌ی «الرحمٰن»، از ابتدا تا به انتها به رحمت‌ها و نعمات واسعه‌ی الهی اشاره شده است، چنان چه ابتدای آن با کلمه و اسم رحمت خدا «الرحمن» آغاز شده است و ختم به اسمای جلال و کریم می‌گردد. «تَبَارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الجَْلَالِ وَ الْاکْرَام» و در طی سوره 31 مرتبه به نعمت‌های غیر قابل انکار و شمارش خدا تذکر می‌دهد «فَبِأَیّ‌ِ ءَالَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَان» و به برخی از آن نعمت‌ها و آلاء (قرآن، انسان، علم بیان، خورشید، ماه، خوردنی‌ها، نوشیدنی‌ها، بهشت و حتی جهنم و ...) نیز اشاره می‌نماید.
-
نعمت‌های شمارش شده [و نشده از این قبیل] همه صادره از جلوه‌ی رحمانیت خداوند متعال است و به همین دلیل، نمی‌فرماید: الله، یا حکیم، یا علیم، یا قادر و ...، در امر خلقت چنین و چنان نمود، بلکه می‌فرماید «الرحمن» قرآن را تعلیم داد، انسان را خلق کرد، علم بیان را آموخت، خورشید و ماه و ستارگان را به نظم درآورد و ... . یعنی این‌ها همه جلوه‌ی رحمت الهی است.
پس از قرآن کریم، انسان از عظمت وجودی بالاتری قرار می‌گیرد که این عظمت به شرط برخورداری و استفاده‌ی صحیح از قدرت «بیان» به معنای امکان و قدرت «تبیین» و روشنگری و تکلم هدایتگرانه (بر اساس آگاهی و آگاه کننده) می‌باشد و آگاهی و قدرت تبیین و تکلم آگاه کننده نیز مستلزم تمسک و بهره‌وری از ظاهر و باطن قرآن کریم است
-
اما ترتیب بیان شده توجه به عظمت مراتب وجودی آن تجلیات دارد و نه مبتلا و مبتلابه یا خطیب و مخاطب ...، و بدیهی است که عظمت و حقیقت وجودی قرآن کریم به مراتب والاتر از «انسان» به معنای عام آن است.
پس از قرآن کریم، انسان از عظمت وجودی بالاتری قرار می‌گیرد که این عظمت به شرط برخورداری و استفاده‌ی صحیح از قدرت «بیان» به معنای امکان و قدرت «تبیین» و روشنگری و تکلم هدایتگرانه (بر اساس آگاهی و آگاه کننده) می‌باشد و آگاهی و قدرت تبیین و تکلم آگاه کننده نیز مستلزم تمسک و بهره‌وری از ظاهر و باطن قرآن کریم است.

قرآن قبل از انسان آفریده شد؟

پس از توجه به نکات فوق، تأمل در مباحث دیگری نیز لازم است که از جمله موارد ذیل می‌باشد:
الف – هر چیزی «جسم، روح و ملکوتی» دارد، که ملکوت هر چیز نزد خداوند متعال و در اختیار اوست:
«
فَسُبْحانَ الَّذی بِیدِهِ مَلَکُوتُ کلشی‌ءٍ وَ إِلَیهِ تُرْجَعُونَ» (یس - 83) ؛ منزه است آنکه ملکوت (سلطنت به کنه وجود) همه چیز به دست اوست و به سوی او بازگشت می‌یابید.
و آن چه نازل می‌گردد نیز از منبع و خزینه است که همه‌ی خزاین زمین و آسمان‌ها نزد اوست و از هر چه حکمت و مشیت‌اش تعلق بگیرد، به اندازه‌ی لازم از آن خزاین نازل می‌نماید:
«
وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» (المنافقون – 7) ؛ گنج‌های زمین و آسمان‌ها از آن خداوند است.
«
وَ إِنْ منشی‌ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ به قدر مَعْلُومٍ» (الحجر - 21) ؛ هیچ چیز نیست مگر آنکه نزد ما خزینه‌های آنست و ما نازلش نمی‌کنیم مگر به اندازه معین.
قرآن کریم نیز از این قواعد مستثنیٰ نمی‌باشد. قرآن نیز جسمی دارد که در قالب کتاب در اختیار ماست و روحی دارد که انسان کامل است و ملکوت و خزینه‌ای دارد که در نزد پروردگار عالم است و از آن به حدی که لازم بوده است (به قدر مَعْلُومٍ) نازل نموده است. لذا خداوند خود در به اره‌ی قرآن کریم می‌فرماید:
«
وَ الْکِتَابِ الْمُبِینِ * إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْءَانًا عَرَبِیا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ * وَ إِنَّهُ فیِ أُمّ‌ِ الْکِتَابِ لَدَینَا لَعَلیِ‌ٌّ حَکِیمٌ» (الزخرف -4)
ترجمه: سوگند به کتاب روشنگر * که ما آن را خواندنی عربی کردیم، شاید تعقل کنید * و سوگند که این خواندنی قبلاً درم الکتاب نزد ما بود، که مقامی بلند و فرزانه دارد.

 

 

موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 12 / 4 / 1395

اصل اول
 

انسان موجودی است مرکب از جسم و روح، که پس از مرگ، جسم او متلاشی می شود ولی روح او به حیات خود ادامه می دهد، و مرگ انسان به معنای فنای او نیست. از این جهت تا برپایی قیامت، در عالم برزخ زندگی خواهد داشت. قرآن در بیان مراتب آفرینش انسان، آخرین مرحله آن را که با نفخه روح در کالبد وی صورت می پذیرد،با این جمله یاد می کند:”‌ ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ”‌ (مؤمنون ، 14)؛ آنگاه او را موجودی دیگر قرار دادیم.


اصل دوم
 

هر انسانی با فطرت پاک و توحیدی آفریده می شود، به گونه ای که اگر به همین حالت پیش برود و عوامل خارجی او را منحرف نکنند، راه حق را خواهد پیمود. هیچ فردی از مادر خویش خطاکار، گنهکار، و یا بد سگال زاده نشده است، و پلیدی‌ها و زشتی‌ها جنبه عرضی داشته و معلول عوامل بیرونی و اختیاری است.وروحیات ناپسند موروثی نیز به گونه ای نیست که در سایه اراده و خواست انسان تغییر ناپذیر باشد. بنابراین اندیشه گناه ذاتی فرزندان آدم، که در مسیحیت کنونی مطرح است، بی پایه است.
قرآن کریم در این باره می فرماید: «بدون هیچگونه انحراف به چپ و راست، به آیین الهی روی آور که خداوند انسان‌ها را بر اساس آن آفریده است.» (روم ، 30) پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم نیز می فرماید:«ما من مولود الا یولد علی الفطره» (1) : هیچ مولودی نیست مگر اینکه بر فطرت پاک (توحید و یگانه پرستی) به دنیا می آید.
ارزش‌های اخلاقی، که در حقیقت اصول انسانیت بوده و ریشه فطری دارند، اصولی ثابت و جاودانه‌اند، و گذشت زمان و تحولات اجتماعی سبب تغییر و دگرگونی آنها نمی شود. مثلا زیبایی وفا به عهد و پیمان، یا نیکی را با نیکی پاسخ گفتن، امری جاودانه است و تا بشر بوده و خواهد بود، این قانون اخلاقی دگرگون نخواهد شد. همچنین است‌حکم به زشتی خیانت و خلف وعده

 

 


موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی