تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1584
بازدید دیروز : 1059
بازدید هفته : 335441
بازدید ماه : 657722
بازدید کل : 11049477
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 16 / 7 / 1395

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 16 / 7 / 1395





«گهواره خالی»




مردی به مهر، مرا بر دست‏هایش بلند کرده بود:
«این جنگ، جنگِ ماست؛
آیا کودک خُردسال مرا آبی نمی‏دهید؟»

می‏دیدم صحرا، شلوغِ وحشت‏ آ ور تیر و شمشیر، و خاکی که از
خون، گل شده بود. من از درونِ خیمه می‏دیدم سایه‏ ی سوارانی را که مشعل
به سمت خیمه ‏ها پرتاب می‏کردند. من ترس و عطش را می‏گریستم.


و زنی که هر دَم مرا در آغوش می‏کشید و نوازش می‏کرد.
سیلِ التهابی غریب از خیمه بیرون می‏ریخت و من می‏شنیدم هر
لحظه صداهایی که اذنِ جنگ و شهادت می‏خواستند و من، معنیِ
این کلمات را خوب نمی‏دانستم

صدای مردی که بسیار دوستش می‏داشتم و بسیار دیده بودمش
را می‏شنیدم که در پاسخ، دعایشان می‏کرد و به جهاد می‏فرستادشان و
وعده می‏داد که ما نیز ساعتی پس از شما، به شما خواهیم پیوست.


نمی‏دانم قرار بود به کجا بروند، من نمی‏فهمیدم؛ امّا عطش را خوب می‏فهمیدم؛
آخر، تمامِ وجودم را می‏سوزاند.
چرا کسی به من آب نمی‏دهد؟

و من می‏گریستم و حس می‏کردم که گریه ‏ی من، هر لحظه چروکی بر
چهره‏ اش می‏اندازد؛ بر چهره‏ی همان زنی که عمّه ‏ی من بود، و ناله‏ های
عطشناکِ من، گویی دشنه‏ای بود که به قلبش می‏نشست.

پدر، شرمگینِ تشنگی من بود؛ این را حس می‏کردم.
ناگهان، پرده‏ی خیمه کنار می‏رود. نور، چشمانم را نیمه بسته می‏کند.

حضورِ پدر را حس می‏کنم که مرا در آغوش می‏فشارد.
نگاهش، مهر و لبخند است؛ امّا آمیخته ‏ی اندوه و شرم؛ گویی با من وداع می‏کند.


مرا از خیمه می‏بَرَد، من در آغوش او هستم و صدای ضربان قلبش
را می‏شنوم که هر لحظه تندتر می‏تپد.

التهابی وجودش را فرا گرفته است.
مرا بر دست بلند می‏کند:
«این جنگ، جنگِ ماست،
آیا کودک خردسال مرا آبی نمی‏دهید؟»

نگاه می‏کنم؛ هیچ کس برای آوردنِ آب نمی ‏آید.
زیرِ گرمای آفتاب، عطش گلویم را بیشتر چنگ می‏زند؛
امّا دیگر نخواهیم گریست.


حسی سراسر وجودم را سرشار کرده است.
می‏بینم که کمانی کشیده می‏شود، دستِ پدر می‏لرزد. تیری از کمان رها می‏شود؛

ناگهان احساس می‏کنم که حنجره‏ام داغ شده است
و چیزی بر سطح سینه ‏ام، جاری می‏شود.


درد و سوزش، عطش را از یاد برده است.
چشمانم را می‏بندم؛ حس می‏کنم که از آغوشِ پدر جدا می‏شوم.

چشمانم را می‏گشایم؛ آسمان چقدر نزدیک شده است!
سرم را برمی‏گردانم؛ به پایین که نگاه می‏کنم، پدرم را می‏بینم؛


با دستانِ خونی که مرا بر سینه می‏فشارد و می‏گرید.
حالا دور و دورتر می‏شوم و آدم‏ها هر لحظه کوچکتر به نظر می‏رسند.

حالا نه عطشی هست نه دردی نه سوزشی.
فقط فرشته ای را می‏بینم که مهربان، مرا در آسمان، در آغوش می‏گیرد


و می‏گوید:
«خوش آمدی! باید برویم؛ پدرت نیز تا لحظه ‏ای بعد، نزدِ تو خواهد بود.»




مهدی میچانی فراهانی

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: گهواره خالی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 16 / 7 / 1395







گوش تا گوش تو ای غنچه گلستان شده است
آب آب لب تو بانی باران شده است

خون حلق تو نرفته نفست بند آمد
که به یک چشم زدن جسم تو بی جان شده است


از زمین می رود این بار به سمت ملکوت
قطره هایی که پر از باده عرفان شده است

تو که سیراب شدی تازه دلم می سوزد
از همین خشکی زخمی که نمایان شده است

تو به اندازه خون پدرت مظلومی
غصه ات بر جگرم داغ دو چندان شده است

کاش می شد پسرم زیر عبا گریه کنم
ناله ام در دل هر هلهله پنهان شده است


مادرت بند دلش بسته به گیسوی تو بود
مادرت چشم به راه است و پریشان شده است

ردپایی که چنین دور خودش چرخیده است
حال روز پدری هست که حیران شده است


محمد امین سبکبار




موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: غصه ات بر جگرم
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 16 / 7 / 1395






بخواب علی‌اصغرم
بخواب که راه درازی در پیش روی ماست


می‌دانم که شدّت رنج و محنت این سرزمین،
خواب را از چشمان کوچکت ربوده است

پدرت حسین(علیه‌السلام) می‌فرمایند:
(( این جا غاضریه، نینوا و بهتر بگویم؛کربلاست


محلّ فروآوردن ما و سرزمین ریخته شدن خون‌های ما.
این جاست که حرمت ما را می‌شکنند و مردان و کودکانمان را می‌کشند))

این دشمن از نسل همان‌هایی است که در جنگ بدر
و در مبارزه‌ی با حجّت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به جهنّم پیوستند

آن روز در مخالفت با رسول الله قد علم کردند
و امروز در مخالفت با سبط او، حسین(علیه‌السلام)

در مدّت این شش ماهی که در این دنیا زیسته‌ای،
سرود شهامت و شهادت را برایت زمزمه کردم


و از شیره‌ی جانم که آمیخته
با ولای حسین(علیه‌السلام) بود، سیرابت نمودم

برایت گفتم که حق و باطل با هم جمع نمی‌شوند
گفتم که یا ولایت امام نار یا امام نور

ولی امان از این قوم که ولایت امام نور را
رها کردند و به ولایت امام نار گردن نهادند

نامه‌های دعوت کوفیان هنوز هم همراه ماست
امام زمانشان را به سوی خود می‌خوانند
و از برای کشتنش شمشیر از غلاف برون می‌کشند


اینان آن قومی را که(( از یک صبح تا شب، چهل پیامبر خدا را
کشتند و فردای آن، به راحتی به بازارهایشان رفتند
و مشغول سرگرمی‌های دنیایشان شدند)) رو سفید کردند

آنان یحیی(ع) کُشان امروزند در سال شصت و یک هجری
فرعون وجودشان در برابر موسی زمان ایستاده است


نمرود وجودشان، در برابر خدا سینه سپر کرده
و بانگ برآورده که ((اَنَا رَبُّکُمُ الاَعلی))

آن‌ها را خواب دنیا فراگرفته
و به چند روز زندگی دنیا دل خوش نمودند


سوره‌ی فجر را با هوای نفس می‌خوانند
و از تأویل آن که حسین بن علی است، غافلند

"دین لقلقه‌ی زبانشان شده
و موقع ابتلا، دین داران واقعی، چه قلیل‌اند!"


حسین(علیه‌السلام) را که جامع همه‌ی آیات الهی است،
قرآن است و باطن دین و کشتی نجات آن‌ها،
به زر و سیم دنیا می‌فروشند

اگر می‌خواهی تفسیر و عینیّت آیه‌ی
((لا تَشتَرو بِآیاتی ثَمَناً قلیلاً و ایّای فَاتَّقون)) را ببینی،
به آن‌ها که روبروی آیت خدا، حسین(علیه‌السلام) ایستاده‌اند، نگاه کن


آری این‌جا سرزمین ((کرب)) و ((بلا)) در سال شصت و یک هجری است
سال موعود، زمین موعود و حادثه موعود

این‌جا انبیاء و اولیای الهی آمده اند
« همه‌ی آن‌ها از آدم(علیه‌السلام) تا نوح، ابراهیم،
موسی، عیسی و محمد که سلام و درود خدا بر آن‌ها باد،
از این جا عبور کردند و بر مصیبت خاندان رسول خاتم
محمّد مصطفی صلی‌الله‌علیه‌وآله» ناله کردند و گریستند


گویا همین دیروز بود که پدربزرگ غریبت،
علی(علیه‌السلام) از صفین بازمی‌گشت
و چون به این زمین تفتیده و مضطرب رسید،
اشک پهنای صورتش را شست

اصحاب دلیل را جویا شدند و فرمودند :
«اینجاست که حسینم را می‌کشند
در حالی که روزها آب را بر او و اهل بیت او بسته‌اند»


خداوند می‌خواهد مردان و سربازان پدرت را در راهش،
کشته ببیند و ما زنان و کودکان خیام را، اسیر

خداوند می‌خواهد که همه‌ی ما،سربازان حسین(علیه‌السلام) شویم
و مانند مادرمان فاطمه سلام‌الله‌علیها فداییان ولایت و در این میان
قرار است که کوچکترین و اقیانوس‌ترین سرباز حسین(علیه‌السلام) تو باشی

پاره جگر رباب، کمتر تقلّا کن
زود است که تو را به دستان حسین بسپارم
تا آخرین اتمام حجّت این قوم شوی و دلیل مظلومیت
مولایمان حسین(علیه‌السلام)

ف.بهمنی




موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: بخواب علی‌اصغرم
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 16 / 7 / 1395







لب تر كن از پياله ي كوثر توهم برو
برخيز علي اصغر خيبر تو هم برو

از صبح گريه كردي و دل شوره داشتي
ديدي رسيد نوبتت اخر توهم برو

شش ماه ميشود به تو من خو گرفته ام
باشد، عصاي پيري مادر توهم برو

فكر دل شكسته ي عمه نمي كني؟
كم بود داغ قاسم و اكبر؟ تو هم برو

هر شعبه ي سه شعبه براي تو نيزه ايست
در بزم تيرو نيزه و خنجر توهم برو

بعد از عموت ماندت اصلا ً صلاح نيست
او رفت پيش ساقي كوثر توهم برو


تا خيمه ها هنوز به غارت نرفته است
قبل از شروع معركه بهتر.... تو هم برو

سید جواد پرئی


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 16 / 7 / 1395







لالا، لالا ... گل پرپر...
لالا... لالا... علی اصغر...

مادر بخواب!
امشب بوی کربلا می‏دهد لالایی ‏هایم.
مادر بخواب؛ نمی‏خواهم امشب خون دلم را ببینی.


مادر بخواب... علی کوچکم بخواب!
چرا این همه زاری می‏کنی مادر؟

نکند تو هم فهمیده ‏ای امشب
ستاره‏ ها برای که جشن تولد گرفته ‏اند؟


چرا ضجّه می‏زنی مادر؟
آسمان امشب دارد خودش را سبک می‏کند روی شانه ‏های زمین.

این باران نیست؛ اشک‏های ملایک است برای تطهیر خاک.
می‏دانی کودکم، امشب عشق به دنیا می‏آید؛

با همه کودکی‏ اش، با همه کوچکی‏ اش.
امشب، شیرین‏ ترین خواب دنیا آشفته است.


می‏دانم که فهمیده‏ ای مادر، بگذار قصه
تشنه‏ ترین لب‏های کوچک دنیا را برایت نگویم!


بگذار اندوهم را خواب کنم!
بگذار از ماهی‏های بیرون از آب چیزی نگویم!


لالا... لالا... بغضم چرا شکست مادر؟
تشنگی‏ ات را پنهان کن! امشب تشنگی تازه به دنیا می‏آید.

امشب آب برای همیشه تلخ می‏شود
فرشته ‏ها این پایین، گهواره یکی را نشان هم می‏دهند
و برایش از همین امشب، بهشت را آذین می‏بندند.


فرشته‏ ها می‏دانند طولی نخواهد کشید
که عشق از گلوی کوچک این پروانه طلوع کند

.
ماهی‏های بیرون از آب،
قدر اشک‏های او را بهتر از ما می‏دانند، مادر!


لالایی امشب از من نخواه کودکم!
این‏که می‏بینی نمی‏توانم آرامت کنم، از ضعف نیست؛
نمی‏توانم آهنگ منظّم نفس‏هایت را بشنوم امشب.


امشب شش ماهه ‏ترین خورشید، بیدار می‏شود،
امشب که ماه، خودش را بر آسمان می‏کشد،

چطور می‏توانم تو را آرام کنم؟
کودکم، شیرینم، علی اصغرم!


معصومیت را می‏توان در قنداقه خونی نوزادها هم دید،
می‏توان از گلوی شکفته، تصویر خُدا در چشم‏ها جاودانی کرد.


می‏توان به خُلود اندیشید، به جذبه رسید
و دور گاهواره ‏ای چرخ زد که تمام ستاره ‏ها دور آن می‏چرخند...
لالایی کودک شیرینم، لالایی!


این لالایی امشب برای سکوت خوانده می‏شود.
این لالایی برای اشک است.

این لالایی خون است،
لالایی پروانه‏ ها،

لالا لالا، گل بی‏ سر.
لالا لالا علی اصغر...


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: گل پرپر
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 16 / 7 / 1395







فقط نه غنچه خود عاشقانه بو می کرد
تمام غربت خود روی دست رو می کرد


جواب قطره ای از آب حرمله تیری
رها به سوی سفیدی آن گلو می کرد


شهادت جانسوز کوچکترین سرباز کربلا,غنچه نشکفته پرپر
آقـا ابـا عبدالله الحسیـن علیـه السـلام , باب الجـوائـج ,

حضرت علی اصغرعلیه السلام بر سوگواران حضرتش
و عاشقان اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السلام تسلیت باد





موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 15 / 7 / 1395

شکوه قيام عاشــورا (قسمت اول)
 

نويسنده:حجت الاسلام محسن قرائتی

زيبايي هاي قيام عاشــورا

حضرت زينب كبري(سلام الله علیها) پس از قیام عاشورا در جمله اي زیبا فرمودند (ما رأيت إلا جميــــلا)، من هر چه مي بينم زيبايي مي بينم اين يعني چه؟ زيبائي هاي كربلا چيست؟ (ما رأيت إلا جميــــلا) من در كربلا جز زيبايي نديدم، ما از كربلا هر چي مي بينيم تشنگي و دود و عطش است آنها سختي هايش است اما گاهي توي سختي زيبائي است يعني يك خانمي كه توي آشپزخانه زحمت مي كشد سخت است اما توي همين سختي برايش لذيذ است درد زايمان سخت است اما همين سختي را زنها آرزو مي كنند كه بچه دار شوند آنهايي كه بچه دار نمي شوند يك وزنه بردار يك وزنه اي را كه بلند مي كند خيلي سخت است به او فشار مي آيد اما همين وزنه برداشتن برايش لذيذ است يعني در عمق دردسرها... زيبائي ها در لابلاي سختي هاست شركت در كنكور سخت است وزنه برداشتن سخت است زايمان سخت است عمل جراحي سخت است دويدن سخت است بالا رفتن از كوه سخت است منتهي لابلاي سختي ها زيبائي است ما مي خواهيم منظور حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) از زيبائي های کربلا را بگوئيم.

 

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 15 / 7 / 1395

فرهنگ عاشورا، آسیب‌ها و تحریف‌ها(1)

نويسنده:علی آقا جانی قناد

تحریف و آسیب‌ها متوجه هر پدیده اجتماعی و به ویژه تحریف مربوط به قیام حسینی و عزاداری، اساسا از بعد جامعه شناختی، معلول علت هایی در درون آن جامعه‌اند که شناخت درست آن‌ها، نخستین و شاید مهم‌ترین گام برای برخورد مناسب با آن باشد. از این رو، ما نیز در ابتدا باید به طرح ریشه‌ها و عوامل ایجاد و گسترش تحریف و آسیب‌ها متوجه موضوع مورد بحث بپردازیم. بنابراین، عوامل یاد شده را با طرح مثال‌هایی بدین صورت بر می‌شماریم:

1. دگرگونی فضای اجتماعی و تغییر در گفتمان عاشورا

یکی از آسیب‌هایی که به شدت متوجه فرهنگ عاشوراست، آسیبی است که از راه تغییرات زمانه به وجود می‌آید. از آن جا که فرهنگ عاشورا و عزاداری، سنتی اجتماعی در درون جامعه شیعی است، به ناچار ممکن است با تحول زمان، تغییر پذیرد. همین موضوع است که وظیفه اندیشوران و دل بستگان فرهنگ ناب عاشورایی را دو چندان می‌کند ؛ اگر چه بی نهایت کاری سخت و سترگ به شمار می‌آید. اگر نگاهی به ادبیات منثور و منظوم عاشورا در دوره‌های مختلف بیفکنیم، خواهیم دید که تا حدود بسیاری، رابطه‌ای متقابل و متعامل میان رویکردهای عاشورا با وضع اجتماعی ـ سیاسی ویژه هر دوره‌ای وجود دارد. فرضیه این نظریه آن است که دگرگونی شرایط وضعیت و منطق هر زمان، تأثیری عمیق بر نگرش غالبی مردمان آن عصر دارد و این تغییرات در سنت‌هایی اجتماعی به ویژه سنت‌های دینی چون فرهنگ عاشورا و عزاداری نقش به سزایی دارد. بر این اساس گفته می‌شود «دوره‌هایی که جامعه شیعی، جامعه سیاسی و کنش گرا از نظر اجتماعی است، قرائت و ادبیات عاشورا، صبغه‌ای سیاسی و فعال به خود گرفته و وجه مبارزه‌جویانه و حماسی عاشورا، شاخصه فرهنگ مکتوب یا شفاهی، منظوم یا منثور سیاسی می‌گردد و در شرایطی که به هر دلیل و سبب اجتماعی ـ تاریخی، جامعه شیعی غیر سیاسی و «پولیتیزه» می‌شود، وجه فاجعه بار، غم‌انگیز، سوگوارانه و منفعلانه عاشورا بر جسته می‌گردد.»(1) از این دست می‌توان در سده‌های نخست تاریخ شیعه، ادبیات حماسی و انقلابی شاعران حماسه سرای شیعی چون فرزدق، کمیت اسدی، سید حمیری و دعبل خزائی و مقتل‌هایی چون مقتل ابی مخفف و ارشاد را مشاهده کنیم.
در دوران آل بویه و سلجوقی، ادبیات عاشورا، غیر حماسی و غیر سیاسی می‌شود که در آثار سنایی، کسایی و قوامی رازی و نیز کتاب‌هایی چون اللهوف علی قتلی الطفوف می‌بینیم. در فاصله زوال ایلخانان تا تأسیس صفویه، شاهد سیاسی شدن جامعه شیعی و به تبع آن، حماسی شدن ادبیات عاشورا هستیم که ادبیات نهضت را رقم می‌زند.
با تبدیل شدن نهضت به نظام در دوران صفویه، بار دیگر قرائت غیر سیاسی و غیر حماسی از عاشورا برتری یافته، این وضعیت تا پایان دوران رضا خان ادامه می‌یابد. از شهریور 1320 تا اواخر جنگ تحمیلی ایران و عراق، دوباره رویکرد حماسی اوج می‌گیرد این رویکرد آثار کسانی چون امام خمینی (ره)، محمد تقی شریعتی، آیت الله کاشانی، آیت الله طالقانی، فدائیان اسلام، شهید مطهری، مهندس بازرگان، دکتر علی شریعتی است.
از اواخر جنگ به این سو، به تدریج با فروکش کردن تکاپوی انقلابی، گفتمان عاشورا نیز به تدریج و در مراتبی غیر حماسی و غیر سیاسی شد. البته این نظریه، به حتم نمی‌تواند تمامی مسایل مرتبط با فرهنگ عاشورا را توضیح دهد و پرسش‌هایی چند نیز در برابر آن، قابل طرح است. البته می‌توان آن را یکی از عمده‌ترین ـ و نه تمامی ـ عوامل تحریف‌زا دانست ؛ چرا که در هر یک از این دوره‌ها، که فرهنگ عاشورا به تبع جامعه، سیاسی و یا غیر سیاسی می‌شود، ابعاد دیگر آن مورد غفلت قرار می‌گیرد و نیز تحریف‌های لفظی و معنوی بر اساس گفتمان رایج زمان در آن صورت می‌گیرد. برای مثال در فضای سیاسی، همه ابعاد فرهنگ عاشورا، سیاسی، ایدئولوژیک و کار کردی شده و بر آن اساس تفسیر می‌شود. یا در فضای غیر سیاسی، این ابعاد به بعد عاطفی و احساسی فروکاسته می‌شود که هر یک از این دو رویکرد در بردارنده تحریف فرهنگ عاشورا است.

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 15 / 7 / 1395

 عاشورا آيينه تمام نماي حقيقت دين (1)

نويسنده: حسين طاهري وحدتي
 
پديد آمدن حادثه عظماي عاشورا و شهادت امام حسين (ع)، نزديکان و ياران و در ادامه اسارت اهل بيت آن حضرت، برآيند زمينه ها، عوامل متعددي بود. فهم درست اين اتفاق بزرگ در تاريخ اسلامي، بسته به اين است که همه ي آنها مورد بازشناسي دقيق جامعه شناختي و فکري قرار گيرد. اين موضوع خود بحث مفصل و دامنه داري است و مقالات علمي و تاريخي فراواني هم درباره ي آن نگاشته شده است. اما در نوشتار کوتاه پيش رو، اين مسئله مطرح مي شود که قيام امام و عاشورا، تجلي تمام نماي حقيقت دين بود که خود به خود چند پرسش را به دنبال خواهد داشت
1.
توصيف اين تجلي چگونه است ؟
2.
اين تجلي حقيقت براي جامعه مسلمانان چه پيامي داشت ؟
3.
آسيب هايي که ممکن است آن را از تاثيرگذاري در متن زندگي مسلمانان باز دارد، کدام است ؟
اگر ما اين سه پرسش را درست مورد تحليل قرار دهيم، مي توانيم با اين واقعه بزرگ، تعامل سازنده و منطقي برقرار کنيم و از متن آن، پاسخ هاي فراواني در رويارويي با مسائل مختلف زندگي، بيرون بياوريم. با اين فرض به عاشورا به عنوان يک روش و مکتب هم براي فهم دين و هم براي فهم زندگي، نگاه مي کنيم و در فرايند تحولات و واقعيات انکارناپذير، از اين مکتب درس بهتر زيستن را مي آموزيم.

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 14 / 7 / 1395


نويسنده:سید امیرحسین کامرانی راد

*سيدالشهدا (عليه السلام) ، با چند نفر از اصحاب،چند نفر از ارحامشان،از مخدراتشان قيام كردند. چون قيام لله بود اساس سلطنت آن خبيث را به هم شكستند. در صورت،ايشان كشته شدند،لكن اساس سلطنت را شكستند،اساس سلطنتي كه مي خواست اسلام را به صورت سلطنت طاغوتي درآورد. (1)
*
سيدالشهدا (عليه السلام) مذهب را بيمه كرد. با عمل خودش اسلام را بيمه كرد. (2)
*
شخصيت عظيمي كه از عصاره ي وحي الهي تغذيه و در خاندان سيد رسل،محمد مصطفي (صلي الله عليه وآله وسلم) و سيد اولياء،علي مرتضي (عليه السلام) تربيت و در دامن صديقه ي طاهره (سلام الله عليها) بزرگ شده بود،قيام كرد و با فداكاري بي نظير و نهضت الهي خود،واقعه ي بزرگي را به وجود آورد كه كاخ ستمگران را فرو ريخت و مكتب اسلام را نجات بخشيد.(3)
*
سيدالشهداء كه همه ي عمرش را و همه ي زندگيش را براي رفع منكر و جلوگيري از حكومت ظلم و جلوگيري از مفاسدي كه حكومت ها در دنيا ايجاد كردند،تمام عمرش را صرف اين كرد و تمام زندگيش را صرف اين كرد كه اين حكومت،حكومت جور،بسته شود و از بين برود؛معروف در كار باشد،منكرات از بين بروند. (4)
*
كربلا و نام مبارك حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) را زنده نگه داريد،كه در اين صورت اسلام زنده نگه داشته مي شود.(5)
*
انقلاب اسلامي ايران،پرتويي از عاشورا و انقلاب عظيم الهي آن است. (6)
*
اين مطلبي كه الآن القاء كرده اند به جوان هاي ما كه تا كي گريه و تا كي روضه و اين ها،اين ها نمي فهمن روضه چيست و اين اساس تا حالا چه طور نگه داشته شده است.
اين را نمي دانند و نمي شود هم بهشان فهماند. اين ها نمي فهمند كه اين روضه و اين گريه‌آدم ساز است. انسان درست مي كند اين مجالس روضه.
اين مجالس عزاداري سيدالشهداء و آن تبليغات بر ضد ظلم اين تبليغ ر ضد طاغوت است. بيان ظلمي كه به مظلوم شده تا‌آخر بايد باشد. (7)
*
سيدالشهدا (عليه السلام) مذهب را بيمه كرد. با عمل خودش اسلام را بيمه كرد. (8)
*
اگر سيدالشهداء‌ (عليه السلام) نبود ، اين رژيم طاغوتي را اينها تقويت مي كردند و به جاهليت بر مي گرداندند،اگر حالا من و تو هم مسلم بوديم،مسلم طاغوتي بوديم،نه مسلم امام حسيني. امام حسين (عليه السلام) اسلام را نجات داد. (9)

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 14 / 7 / 1395


«گريه» مظهر شديدترين حالات احساسى انسان است، و علتها و انگيزه‌هاى مختلفى دارد كه هر يك از آنها نشان دهنده حالتى خاص است . در روايات ، بعضى از انواع گريه تحسين شده و از صفات پسنديده بندگان پاكدل خداوند به حساب آمده است ، و بعضى از انواع گريه مذموم شمرده شده است .
گريه ، از حالات و انفعالات انسانى است كه با مقدمه‌اى از اندوه و ناراحتى روانى به طور طبيعى به ظهور مى‌رسد، و گاه ممكن است انگيزه‌اش هيجانات تند روانى باشد . مثل شوق و ذوقى كه از ديدار محبوب پس از زمانى طولانى ناشى مى شود. همچنين گاهى هم گريه كردن حاكى از عقايد مذهبى انسان است با اين توصيف، از آنجايى كه گريه عملى طبيعى و اى بسا غير ارادى است؛ لذا نمى شود مورد امر و نهى و حسن و قبح قرار گيرد، بلكه آنچه كه مورد حسن و قبح است، مقدمات و انگيزه‌هاى گريه مى‌باشد . چنانكه گفته‌اند: «تو آنى كه در بند آنى».
در اينجا براى اينكه بدانيم گريه بر سيدالشهدا (ع) چگونه گريه‌اى است و چه تأثيرات و بركاتى مى‌تواند داشته باشد، بهتر آن است كه اشاره‌اى به انواع گريه كنيم تا بعد از آن، نوع گريه بر آن حضرت برايمان معلوم گردد.
1-
گريه طفوليت: زندگانى انسان با گريه شروع مى شود كه همان گريه، نشانه سلامت و تندرستى نوزاد است، و در واقع گريه در آن زمان ، زبان طفل است .
2-
گريه شوق: مانند گريه مادرى كه از ديدن فرزند گمشده خويش پس از چندين سال سرداده مى‌شود . و اين گريه‌اى است كه از روى هيجان و احياناً جهت سرور و شادى به انسان دست مى‌دهد.
3-
گريه عاطفى و محبت: محبت از عواطف اصيل انسانى است كه با گريه انس ديرينه دارد . مثلاً محبت حقيقى به خداوند حسن آفرين است و براى قرب به او بايد اشك محبت ريخت.
صنما با غم عشق تو چه تدبير كنم‌
تا به كى در غم تو ناله شبگير كنم‌
4- گريه معرفت و خشيت: انجام عبادات خالصانه و تفكر در عظمت آفرينش و كبريايى خداوند ، و همچنين اهميت تكاليف و مسئوليتهاى انسانى باعث مى‌گردد كه نوع خاصى از خوف، در درون انسان ايجاد شود و اين خوف، خوفى است كه از روى معرفت به خداوند و تهذيب نفس به دست مى‌آيد كه «خشيت » ناميده مى شود.
5-
گريه ندامت: از عوامل اندوه زدايى كه منجر به گريه مى‌گردد، محاسبه نفس و حسابرسى شخصى است ، و همين حسابرسى باعث مى‌شود كه انسان به گذشته خود فكر كند و با حسابرسى ، جبران كوتاهى و خطاها را بكند و اشك حسرت و ندامت از چشمانش جارى نمايد، اين گريه، نتيجه توبه و بازگشت به خداست.
اشك ميغلتد به مژگانم به جرم رو سياهى‌
اى پناه بى پناهان، مو سپيد روسياهم‌
روز و شب از ديدگان اشك پشيمانى فشانم
تا بشويم شايد از اشك پشيمانى گناهم‌
6- گريه پيوند با هدف: گاهى قطره‌هاى اشك انسان، پيام آور هدفهاست . گريه بر شهيد از اين نوع گريه است . گريه بر شهيد خوى حماسه را در انسان زنده مى‌كند و گريستن بر سيدالشهدا (ع) خوى حسينى را در انسان احيا مى‌كند ، و خوى حسينى چنان است كه نه ستم مى‌كند و نه ستم مى‌پذيرد. آن كسى كه با شنيدن حادثه كربلا قطره اشكى از درون دل بيرون مى‌فرستد، صادقانه اين پيوند با هدف والاى سيدالشهدا (ع) را بيان مى‌كند.

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 14 / 7 / 1395

پیام های عاشورا از دیدگاه روایات


نويسنده:محمد روان بخش
چکیده
ازجمله مهمترین قیام هایی که بعد از رحلت پیامبراکرم (ص) رخ داد و پایه های اسلام را مستحکم و پایه های کاخ ستمکاران را برای همیشه تاریخ به لرزه درآورد، قیام امام حسین (ع) در سال 60 هـ.ق بود. امام حسین (ع) با خون مطهر خود پیام بندگی، اطاعت الهی، تسلیم هوای نفس نشدن، ظلم ستیزی، صبر، بردباری، امر به معروف و نهی از منکر، تسلیم محض در برابر حضرت حق جل و اعلی، و اینکه مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است را برصفحه تاریخ نوشت. امام حسین (ع) با شهادت خود به جهانیان فهماند که حکومت مشروع از آن آل پیغمبر (ص) است نه آل ابوسفیان. خطبه های آتشین امام سجاد (ع) در مسجد شام و حضرت زینب (ع) در بازار کوفه ماهیت کفر آلود و ننگین بنی امیه و میزان درندگی، قساوت قلب، رذالت، و چهره اهریمنی آنها را برملا کرده با ید حادثه عاشورا به پیام های عاشورا متصل شود تا عبرت واقع شدن آن ملموس تر گردد. امام حسین (ع) با آن فداکاری بی نظیر اسلام را زنده کرد و بقاء آن را تا ابد تضمین نمود، همانطور که جمله زیر بیانگر این مطلب است (الإسلامُ، محمدیُّ الحدوث و حسینیُّ البقاءُ) (1)حضرت محمد (ص) آئین اسلام را آورد و امام حسین (ع) سبب بقاء و ثبات آن شد.
کلید واژه: امام حسین (ع)، پیام، عاشورا، شهادت، اباعبدالله (ع)،کوفه
مقدمه
شهید مرتضی مطهری در تعریف پیام می گوید: « پیام یعنی فکری را، پیغامی را به دیگران رساندن » کلمه پیامبر و پیغامبر که در زبان فارسی آمده است نیز به معنای پیام آور است یعنی اینکه پیامبر (ص) حکم را از جانب خداوند می گیرد و به مردم می رساند و خود کلمه پیامبر ترجمه کلمه رسول است که از رسالت گرفته شده است ورسالت در جایی به کار می رود که پیامی در کار باشد. (2)
واژه عاشورا بروزن «فاعولا» است و این وزن یکی از وزن های عددی،در زبان عربی است که بعد از اسلام برای دوعدد نهم و دهم به کار رفته است. عاشورا، عاشوراء، عشورا ء، عاشوربه معنای دهم ماه محرم می باشند، گفته اند عاشورا عربی شده واژه عبری «عاشور» نام روز دهم ماه تشری یهودیان است. (3)
دلایلی که ضروری دانسته شده درباره موضوع پیام های عاشورا از دیدگاه روایات تحقیق شود: الف ـ اززمانیکه خداوند حضرت آدم را آفرید، حق وباطل در مقابل یکدیگر بوده اند که نمونه آن کشته شدن هابیل بدست قابیل بود. خداوند یکصد وبیست وچهار هزار پیامبر برای هدایت بشریت فرستاد که هر کدام از آنها با طاغوت یا طاغوتهایی مواجه بوده اند، تاریخ تکرار نمی شود ولی وقایع تاریخی در هر زمان ممکن است اتفاق بیفتد، مطالعه و بررسی عمیق نهضت عاشورا باعث می شود از بروز چنین حوادثی در آینده جلوگیری کنیم. در هر زمان حسینی هست و در طرف مقابل یزیدی، حادثه عاشورا این پیام را داد که مبادا حسین های زمان ندای «هَل مِن ناصرٍ یَنصُرُنی» آیا کسی هست مرا یاری دهد. سردهند ولی کسی نباشد آنها را یاری کند.
ب ـ اگر ما نسبت به نهضت عاشورا شناخت و آگاهی پیدا کنیم از جمله فوائد آن این است که اولاً: باعث پای بندی بیشتر به فرامین و دستورات اسلامی می شود. ثانیاً: عاشورا را در یک مدار که مصیبت جانگداز اباعبدالله (ع) و یاران با وفایش در آن روز واقع شد نمی بینیم، بلکه عاشورا از دیدگاه دیگر قابل بررسی است وآن شناخت پیام های عاشورا است که سبب حرکت در خط و مشی اباعبدالله (ع) و دست یابی به حقایق است.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 13 / 7 / 1395


نويسنده:عباسعلي اخوان ارمكي

چكيده
 

دراين مقاله بعد از مقدمه اي كوتاه درباره ي اوضاع زمان امام حسين (ع) و دلايل انتخاب راه شهادت آن بزرگوار، معني لغوي «سوگواري» را بيان خواهيم كرد. آن گاه به ضرورت برگزاري مجالس سوگواري امام حسين (ع) خواهيم پرداخت و با بيان اينكه خداوند روز عاشورا را روز عزا ناميد، با اشاره به گريه جبرئيل و پيامبر (ص) بر امام حسين (ع)، اهميت مجلس سوگواري را از ديدگاه ائمه معصومين (عليهم السلام)بررسي خواهيم كرد و به اين نتيجه خواهيم رسيد كه ائمه معصومين (عليهم السلام) به برگزاري مجالس سوگواري تأكيد داشتند و معتقد بودند : اجر سوگواري امام حسين (ع) با خداوند است و اشك ريختن بر مصيبت آن امام شهيد (ع) باعث آمرزش گناهان مي شود.

مقدمه
 

امام حسين (ع) در دوره اي به امامت رسيد كه انحراف ها، كج روي ها و بدعت هاي حاكم‌، اسلام را شكسته بود؛ در اين زمان اسلام از درون تهي شده و ملعبه اي در دست معاويه بود. ياران نخستين پيامبر (ص) كه توحيد ده ساله ايشان را تجربه كرده بودند، به سه دسته تقسيم شده بودند؛ گروهي مانند ابوذر، عمار و ميثم نتوانستند انحراف ها را تحمل كنند و به شهادت رسيدند. گروهي ديگر براي به دست آوردن بهشت به جاي آنكه در جبهه شركت كنند، گوشه امن رياضت را انتخاب كردند و دسته سوم كه از جهاد و هجرت در كنار پيامبر (ص) به افتخارهايي رسيده بودند، همه را در كاخ سبز معاويه به فروش رساندند.
كوفه كه روزگاري مركز قدرت اسلام و خلافت حضرت علي(ع) بود، روحيه، شخصيت و هويت انقلابي خود را از دست داده بود.
هراندازه مسلمانان از عصر پيامبر (ص) دور مي شدند، خوي و خصلت مسلماني را بيشتر فراموش مي كردند و سيرت هاي عصر جاهلي به تدريج بين آنان زنده مي شد؛ چه اينكه برتري فروشي نژادي باعث رو در روي هم قرار گرفتن قبيله ها شده بود.(1)
در چنين شرايطي، امام حسين (ع) نداي هشدار و خطر برآورد؛ چه اينكه هنگامي كه با خبر شد يزيد خليفه ي مسلمانان شده است، با تأسف فرمودند : «اِنا لِله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام، اذ قد بليت الامه براع مثل يزيد» : فاتحه اسلام را بايد خواند؛ زماني كه امت اسلام خليفه اي مانند يزيد داشته باشد.(2)
دراين زمان لازم بود امام حسين(ع) براي بيداري و آگاه ساختن اين مردم به خواب رفته و غفلت زده، حركتي انجام دهد و به پا خيزدي؛ آنگونه كه انگيزه قيام خود را چنين بيان كرده است: «اني لم اخرج اشراً و لا بطرو لا مفسداً و لا ظالماً و انما خرجت لطلب اصلاح في امه جدي»: من نه از روي خود خواهي و سركشي و هوسراني و نه براي ايجاد فساد و ستمگري به پا خاستم، بلكه هدف من ازاين حركت، اصلاح امت جدم بوده است.(3)
لذا با شعار زنده كردن سيره رسول خدا (ص) خط بطلاني بر بدعت ها و كج روي ها و فتنه هايي كه در جامعه اسلام به وجود آمده بود، بايد كشيده مي شد و اين به هيچ طريق امكان نداشت مگر آنكه با شهادت خود و يارانش اين مردم در جهالت خفته را بيدار سازد؛ پس ايشان با نهضت عاشورا زمينه ي حركت را براي همه ي نسل ها و عصرها پديد آورد.

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 13 / 7 / 1395



نويسنده:محمّدرضا جبّاری

پیش درآمد

حادثه عاشورا را با توجه به ماهیت و اهداف و پیامدهایش، می‌توان عظیم‌ترین واقعه در نظام هستی برآورد کرد، این بدان روست که قهرمان و شخصیت حادثه، شخصیتی همچون حسین بن علی علیه‌السلام ؛ برترین هدف آن، حفظ اصالت برترین ادیان، و مهم‌ترین پیامد آن بقای اسلام است. چنین حادثه‌ای با این ویژگی‌ها از عصر آدم علیه‌السلام تا بعثت حضرت خاتم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله سابقه نداشته است؛ اسلام که با بعثت نبی گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در عرصه هستی رخ نمود، در بقایش ریزه‌خوار خوان قیام حسینی است.
برای بررسی ابعاد عظمت این قیام، مسیرهای متفاوتی را می‌توان پیمود. اما آنچه اکنون در صدد آنیم، نگاهی است به گزارش‌های مربوط به گریه نظام هستی بر شهادت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام ، به ویژه گریه آسمان. این گزارش‌ها، گوشه‌ای از گزارش‌هایی هستند که بر مجموعه‌ای از تحوّلات و رخدادهای عجیب پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام دلالت دارند.
این روایات را هم در منابع روایی و تاریخی شیعه و هم اهل سنّت می‌توان یافت. تعدادی از این خوارق عادات و امور شگفت توسط برخی از امامان شیعه علیهم‌السلام ، همچون امیرالمؤمنین علیه‌السلام ، امام حسن مجتبی علیه‌السلام ، امام سجّاد علیه‌السلام ، امام باقر علیه‌السلام ، امام صادق علیه‌السلام ، امام رضا علیه‌السلام ، امام جواد علیه‌السلام و امام عصر علیه‌السلام نقل شده، و تعدادی نیز از سوی برخی از اصحاب آنان همچون ابوذر، میثم تمّار، ابن عباس و ام سلمه گزارش شده‌اند.
در روایات اهل سنّت نیز تعداد زیادی روایت به چشم می‌خورند که به رجال ناقل حدیث منتهی می‌شوند و بعضی از این روایات نیز منقول از سوی برخی بزرگان و ائمّه اهل‌سنّت هستند. روایاتی نیز به صورت مرسل نقل شده و برخی از مؤلّفان اهل سنّت نیز بدون اشاره به سند، به نفس حوادث اشاره کرده‌اند. جالب آن‌که گاه بعضی از خوارق عادات، منقول از برخی سران حکومتی یا وابستگان و مأموران آن‌هاست.
یکی از مسائل مهم در این مبحث، بررسی انگیزه راویان و مؤلّفان اهل سنّت در پرداختن تفصیلی به خوارق عادات مترتّب بر شهادت امام حسین علیه‌السلام است. به راستی، چه محملی برای این توجه خاص نسبت به این بعد از قیام امام حسین علیه‌السلام در منابع سنّی می‌توان یافت؟

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 13 / 7 / 1395

 


نويسنده: عباس قره گوزلويي

بررسي آيات مربوط به امام حسين (ع) در قرآن و جايگاه قرآن در حرکت ايشان از مدينه تا کربلا  

قرآن کريم يگانه شاهراه رستگاري انسان و رسيدن به سعادت است. جز در پرتو نوراني آيات کتاب خدا راه گريزي از جهل، گمراهي و غفلت نيست. اهل بيت پيامبر (ص) پرچمداران هدايت و در حقيقت ترجمان راستين قرآن و فصل الخطاب بوده و همچون قرآن، تنها راه هدايت و تمثل صراط مستقيمند. قرآن و عترت در واقع يک حقيقتند و هر يک تبلور تمام عيار موهبت، رحمت و هدايت آسماني اند؛ حقيقتي جاويدان که يکي بدون ديگري نمي تواند تفسير و تبيين شود. به هر کدام که رجوع شود و در آن تعمق و تفکر گردد، تو را به سوي ديگري مي خواند. در ژرفاي قرآن به حضور اهل بيت (عليهم السلام) مي رسي و با دقت و توجه در سيطره نظري و عملي اهل بيت (عليهم السلام) به محتوا و مفهوم آيه هاي قرآن رهنمون مي شوي. در اين ميان نور هدايت حسين بن علي (ع) فروزان تر و آتش عشق او پر نفوذتر و تأثيرگذارتر است و اين چيزي جز اراده حق نيست که حسين (ع) چراغ هدايت و کشتي نجات بشريت از اول تا به ابد باشد. تأمل و تدبر در آيات قرآن در حقيقت به شناخت و آگاهي از امام (ع) نيز منجر مي شود و اين بدان معناست که هر يک از ثقلين به مثابه ميزان و معيار، صحت و سقم ديگري را حکايت مي کند. در اين نوشتار ابتدا به آياتي از قرآن که درباره اهل بيت (عليهم السلام) و امام حسين (ع) است اشاره و سپس به همراهي و همگامي قرآن در طول مسير حرکت امام (ع) از مدينه تا کربلا پرداخته مي شود.


 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 12 / 7 / 1395

ويژگي‌هاى بزرگ اخلاقى‏ اباعبدالله

ويژگي‌هاى بزرگ اخلاقى‏ اباعبدالله

بخشنده و بزرگوار


1 - روزى يك اعرابى نزد امام حسين آمد و عرض كرد: اى فرزند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله من پرداخت ديه ‏اى كامل را ضمانت كرده‏ ام امّا از اداى آن ‏ناتوانم. با خود گفتم كه از بزرگوارترين مردم، آن را تقاضا می‏كنم و از خاندان رسول اللَّه كسى را بزرگوارتر و بخشنده ‏تر نيافتم.
پس امام حسين به وى فرمود: "اى برادر عرب از تو سه پرسش مى‏كنم ‏اگر يكى از آنها را پاسخ گفتى ثلث آن ديه را به تو میدهم و اگر دو پرسش ‏را جواب دادى دو ثلث آن را به تو مى‏پردازم و اگر هر سه پرسش را پاسخ‏ گفتى تمام مالى را كه مى‏خواهى به تو مى‏دهم".
اعرابى عرض كرد: آيا كسى مانند تو كه اهل علم و شرف است از چون‏ منى مى‏خواهد بپرسد؟
حضرت فرمود: "آرى. از جدّم رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله شنيدم كه مى‏فرمود.معروف به اندازه معرفت است".
اعرابى عرض كرد: آنچه مى‏خواهى بپرس اگر پاسخ دادم (كه هيچ) و گرنه جواب آنها را از تو فرا خواهم گرفت. و لا قوة الا باللَّه.
امام عليه السلام پرسيد: "برترين اعمال چيست؟"
اعرابى گفت: ايمان به خدا.
حضرت سؤال كرد: "راه رهايى از نيستى و نابودى چيست؟"
اعراى گفت: اعتماد به خداوند.
امام حسين پرسيد: "زينت دهنده انسان چيست؟"
اعرابى گفت: علم همراه با حلم.
امام پرسيد: "اگر اين نشد؟"
اعرابى گفت: مال همراه با مروّت.
حضرت پرسيد: "اگر اين نشد؟"
اعرابى گفت: "فقر همراه با صبر".
حضرت پرسيد: "اگر اين نشد؟"
اعرابى گفت: در اين صورت صاعقه‏اى از آسمان بر او فرود آيد و بسوزاندش كه او سزاوار آن است.
آن‏حضرت براى ترغيب مردم به جود و سخاوت اين اشعار را میخواند: - چون دنيا به تو بخشيد تو نيز همه آن را پيش از آنكه از بين برود، بر مردم ببخش
آنگاه امام حسين ‏عليه السلام خنديد و كيسه‏اى كه در آن هزار دينار بود، به او داد و انگشترى خود را كه نگين آن به دويست درهم مى‏ارزيد، بدو بخشيد و فرمود: "اى اعرابى اين طلا را به طلبكارانت بده و انگشترى رابه مصرف خود برسان."
اعرابى تمام آنها را گرفت و گفت: "خدا داناتر است كه رسالتش را در كجا نهد."(1)
2 -
انس بن مالك گويد: پيش امام حسين ‏عليه السلام بودم كه كنيز آن‏حضرت ‏داخل شد و در حالى كه دسته ‏اى گل براى آن‏ حضرت آورده بود، به وى‏ سلام داد. امام به او فرمود: "تو را در راه خدا آزاد كردم".
عرض كردم: او به شما با دسته‏اى گل سلام كرد. اين امر براى آن كنيز چندان مهم نبود كه آزادش كردى؟!
فرمود: "خداوند ما را چنين ادب آموخته است. او فرمود: "چون به‏شما تحيّت فرستادند شما نيز تحيّتى بهتر از آن يا همانند آن بفرستيد".بهتر از تحيّت اين زن، آزاد كردنش بود".(2)

ياور ضعيفان‏
 

اين صفت در حقيقت به مثابه شاخه‏اى از صفات پسنديده بخشش ‏و كرم آن‏حضرت است. زيرا هر گاه نفس به بلنداى صفات پاك و والابرسد نسبت به ديگران مهر مى‏ورزد همچنان كه ابر بر زمين و خورشيد برديگر ستارگان مهربانى و محبّت مى‏بخشد.
1 -
پس از ماجراى عاشورا، بر شانه آن‏ حضرت زخمى عميق مشاهده‏كردند. به نظر مى‏رسيد كه اين زخم در اثر ضربت چند شمشير بر شانه ‏آن‏ حضرت پيدا شده است. كسانى كه اين زخم را ديدند دريافتند كه اين، زخمى عادى نيست. از امام سجادعليه السلام در اين باره پرسش كردند. آن‏حضرت ‏پاسخ داد: "اين زخم در اثر حمل توبره‏اى بود كه حسين ‏عليه السلام آن را بردوش مى‏گرفت و به منزل بيوه زنان و يتيمان و بيچارگان مى‏برد".(3)
3 -
آن‏حضرت براى ترغيب مردم به جود و سخاوت اين اشعار رامى‏خواند:
-
چون دنيا به تو بخشيد تو نيز همه آن را پيش از آنكه از بين برود، بر مردم ببخش.
-
پس بخشش، نابود كننده آن نعمت هاى رسيده نيست و بخل نمى‏تواند آن نعمتهاى از دست رفته را نگاه دارد.
در حقيقت او پيش از آنكه گوينده خصال نيك باشد، عامل بدان هابود. داستان زير از همين ويژگى امام حسين‏عليه السلام حكايت مى‏كند.

شجاعت و دلاورى‏
 

ما شيعيان بر اين باوريم كه ائمه معصوم ‏عليهم السلام به قلّه همه كمالات ‏انسانى رسيده و در رسيدن به هر كمالى از همگان گوى سبقت ربوده بودند.امّا شرايط خاصّ‏ اجتماعى كه هر يك از ائمه‏ عليهم السلام در آن به سر مى‏برده‏اند، موجب مى‏شده تا صفتى مخصوص به همان اوضاع و شرايط در آن نمود بيشترى پيدا كند.
بنابر اين مى‏توان گفت كه هر كدام از آنان صفتى متفاوت‏از ديگرى داشته‏اند. صفت برجسته امام حسين‏عليه السلام، كه وى را از ديگر ائمه متمايز ساخته، همانا شجاعت و دلاورى آن‏حضرت است.
هر گاه انسان واقعه كربلا را با آن صحنه‏هاى شگفت انگيز به خاطرمى‏آورد صحنه‏هايى كه در آنها خون با اشك و بردبارى با مروّت و همدلى‏با فداكارى آميخته بود، چهره قهرمان يكى از دلير مردان اين ميدان يعنى‏حسين بن على‏عليه السلام در شكوهمندترين و درخشانترين شكل خود نمايان‏مى‏شود به گونه‏اى كه اگر از توانايي‌هاى جنگى آن ‏حضرت كه آن را دست به‏دست و سينه به سينه از پدران خويش به ارث برده بود آگاهى نداشتيم و ياآنكه در اين باره مدارك و اسناد قطعى تاريخى در دست نداشتيم و اگر براين باور و اعتقاد نبوديم كه رهبران معنوى مى‏بايست آيت خلقت ‏و معجزه خداوند باشند، چه بسا در بسيارى از حقايق ثابتى كه عقل و انديشه و ضمير ما در برابر آنها سر تعظيم فرود آورده، گرفتار گمان‏ و ترديد مى‏شديم.
امام حسين‏عليه السلام در واقعه عاشورا در هر مناسبتى به ميدان نبرد گام‏ مى‏نهاد و در ميان تاخت و تاز اسبان براى يافتن جسد صحابى يا هاشمى‏كه شهيد شده بود به جستجوى مى‏پرداخت. و چه بسا تا رسيدن بر سر جسد ياران خود درگيري‌هاى بس خونين ميان او و دشمنانش در مى‏گرفت.
هر يك از اين درگيري‌ها و نبردها، خود يورشى بى همتا و دشوارمحسوب مى‏شد. مصيبت، خود از نيروى انسان و اراده او مى‏كاهد. گرسنگى وتشنگى او را فرسوده و ضعيف مى‏كند و توان او را كاهش مى‏دهدو گرماى شديد خود عامل ديگرى است كه تلاش بيشترى از وى مى‏طلبد.
شكيبايى آن است كه انسان در سخت ترين شرايط بر اعصاب خود مسلّط باشد. بى‏گمان امام در روز عاشورا در دشوارترين وسخت‏ترين ‏حالتى بوده كه انسان در برابر ظلم و ستم پايدارى كرده است. امّا با اين ‏همه آن‏حضرت شكيبايى ورزيد، آن گونه كه حتّى فرشتگان آسمانى از مقاومت دليرانه و قدرت اراده و عزم پولادين وى به شگفت آمدند
تمام اين موارد، در روز عاشورا براى امام حسين به وجود آمده بود. امّابا اين حال او نيم زرهى در بركرده بود و با يورش‌هاى شجاعانه خويش بردشمن درنده خوى مى‏تاخت. همچون صاعقه‏اى بود كه چون فرود مى‏آمد،دلاوران سپاه دشمن را مانند برگ درخت، در اطراف خود به خاك‏وخون مى‏نشاند.
يكى از كسانى كه در صحنه عاشورا حضور داشت، مى‏گفت:
"
هيچ كس را دليرتر از حسين نديدم. چون يورش مى‏آورد، دشمنان‏ مانند حيوان ضعيفى كه از پيش روى شير مى‏گريزد، از مقابل او مى‏گريختند. بعلاوه اينكه فصيح‏تر از ايشان كسى وجود نداشت".
عقاد در اين باره مى‏نويسد: "در ميان نوع انسان هيچ كس دلدارتر ازحسين‏عليه السلام در روز عاشورا يافت نمى‏شود."(4)

بردبار حكيم:
 

1 - شكيبايى آن است كه انسان در سخت ترين شرايط بر اعصاب خود مسلّط باشد. بى‏گمان امام در روز عاشورا در دشوارترين وسخت‏ترين ‏حالتى بوده كه انسان در برابر ظلم و ستم پايدارى كرده است. امّا با اين ‏همه آن‏حضرت شكيبايى ورزيد، آن گونه كه حتّى فرشتگان آسمانى از مقاومت دليرانه و قدرت اراده و عزم پولادين وى به شگفت آمدند.
2 -
يكى از خادمان آن‏حضرت مرتكب عملى شد كه بر وى مجازات‏ لازم بود. امام دستور داد او را حد بزنند. خادم گفت: مولاى من(وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ )(و آنهايى كه خشم و غضب خود فرو نشانند) امام ‏فرمود: رهايش كنيد. خادم گفت: (وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ) (و از بدى مردم‏ در گذرند) امام فرمود: از تو گذشتم. خادم گفت:
(
وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ)(و خداوند نيكو كاران را دوست مى‏دارد) امام فرمود: "تو در راه خدا آزادى و دو برابر مبلغى كه پيش از اين به تو مى‏دادم، به تو خواهم داد".(5)

پي‌نوشت‌ها:
 

1 - اعيان الشيعه - سيّد محسن امين، ص‏40 - 29.
2 -
أبو الشهداء - عباس محمود عقّاد.
3 -
اعيان الشيعة، ج‏4، ص‏132.
4 -
أبو الشهداء - عباس محمود عقّاد، ص‏46.
5 -
الفصول المهمّة، ص‏159.

منبع: هدايتگران راه نور؛ زندگانى امام حسين ‏عليه السلام آية الله سيد محمد تقى مدرسى؛ مترجم : محمد صادق شريعت
ارسال توسط کاربر محترم سایت :sukhteh

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 12 / 7 / 1395

منش حسين (ع)، منشور آزادگي

منش حسين (ع)، منشور آزادگي

نويسنده: علي سروش
 
نمونه هاي ديگر از جلوه ها و رخدادهاي زيبا و شگفت انگيز و عبرت آموز در کربلا و عاشوراي حسيني جريان آزادگي و حريت امام حسين(ع) در مقابله با حرين رياحي و لشکريان او اتفاق افتاد. حر نيز که يکي از فرماندهان لشکر کفر بود با هزار تن از سپاهيان خود بنا به دستوري که از ابن زياد به او رسيده بود موظف بود حلقه محاصره را بر حسين (ع) تنگ تر کند.
حسين بن علي و يارانش در راه کوفه در محلي به نام زوحسم با حر و لشکريانش روبه رو مي شوند و علي رغم رفتار سرسختانه و بي رحمانه حر، امام به ياران خود دستور مي دهد تا سپاهيان حر و اسبانشان را سيراب کنند. اين رفتار به آنان و همگان درس حريت و احترام به حيات انسان ها را مي دهد. در اين محل امام با حر لحظاتي را به گفت و گو مي نشيند و مطالبي به او مي گويد. حر که جنگجوي دليري بود و آزادگي و حريت در دلش موج مي زد هرگز قصد کشتن حسين بن علي را نداشت و روز عاشورا وقتي متوجه شد ابن سعد واقعا قصد کشتن امام حسين(ع) را دارد ناگهان براي پيمودن فاصله بين حق و باطل، نور و ظلمت، بهشت و جهنم از روي ايمان و يقين تصميمي عاقلانه گرفت و انتخابي بزرگ کرد تا خود را از صف شيطان و يزيد به حسين (ع) برساند. او به بهانه آب دادن به اسبش از سپاه کفر فاصله گرفت و در پاسخ به (مهاجران اوس) که گفته بود تو را که شجاع ترين مرد کوفه بوده اي تا به حال در چنين وضعيتي نديده بودم، اين چه حالي است که در تو مي بينم؟ مي گويد: به خدا قسم من خودم را در داخل بهشت و دوزخ مي بينم و بايد يکي را انتخاب کنم. و الله چيزي را به جاي بهشت برنخواهم گزيد هر چند که تکه تکه ام کنند و در آتشم بسوزانند.
او آمد تا به خيمه امام نزديک شد و به نشانه ترک جنگ سپرش را وارونه کرد و نشان داد که براي طلب امان آمده است. چون نزديک امام رسيد سلام کرد و گفت: فدايت شوم اي فرزند رسول خدا، من همانم که از مراجعت تو جلوگيري کردم و دست از تو برداشتم و در اين جا زنداني ات کردم. سوگند به خداي يکتا هرگز گمان نمي کردم اينها پيشنهاد تو را نپذيرند و فکر نمي کردم که کار را به جنگ و کشتن تو بکشانند، توبه کرده و به نزد شما آمده ام. از تو مي خواهم با من همدردي کني و در پيش تو بميرم. آيا توبه ام پذيرفته مي شود؟ امام فرمود: از اسب پياده شو! او از امام اجازه گرفت که از اسب پياده نشود و سوار بر اسبش به سپاه يزيد حمله کند. حر در ادامه چنين گفت که اي پسر رسول خدا چون من اولين کسي بودم که جلوي راه تو را سد کردم اجازه دهيد تا اولين مبارزي باشم که با دشمن بجنگم و کشته شوم و در قيامت اولين کسي باشم که با جدت رسول خدا مصافحه کنم. امام فرمود: هر چه مصلحت مي داني انجام بده. او سراسيمه به ميدان رفت رجز خواند و با کوفيان سخن گفت: پس از آن به دشمن حمله کرد و تعدادي را از پاي در آورد تا اين که به شدت مجروح شد و بر روي زمين افتاد او را به پيشگاه امام آوردند و حضرت با دست مبارک خود گرد و خاک ميدان را از روي صورتش پاک کرد و فرمود: اي حر! اي آزادمرد! همان گونه که مادرت تو را حر ناميده است در اين جهان نام تو حر بود و در آن جهان از آتش دوزخ رها و آزاد خواهي بود.
او پس از آن که اين بشارت را شنيد جان به جان آفريد تسليم کرد و اين چنين با افتخار به شهادت رسيد. يکي ديگر از صحنه هاي عبرت آموز که در عين حال دردناک ترين حادثه بوده و عالي ترين پيام را با خود به همراه دارد اين است که در روز عاشورا هنگامي که سپاه يزيد سرور شهيدان را از چهار طرف محاصره کردند حضرت آنان را امر به سکوت کرد تا با سخنان خود حجت را بر آنها تمام کند ولي چون لشگر گمراه يزيد به سخنان گهربارش گوش نمي دادند و هلهله مي کردند. امام حسين چنين فرمودند: مي دانيد چرا به سخنان من گوش نمي کنيد چون شکم هاي شما از حرام پر شده و دل هاي شما از فهم سخنان من عاجز است. چون بر دل هاي شما مهر باطل زده شده است. وقتي لشکر آرام شد خطبه مفصلي خواند که فرازهايي از آن را مي خوانيم: اکنون به ياري دشمنانتان و عليه دوستانتان به پا خاسته ايد در صورتي که دشمنان در ميان شما عدالتي نکرده و آرزوي شما را بر نياورده اند مگر اينکه از حرام دنيا مقداري برخوردارتان کرده اند و به اين زندگي نکوهيده دنيا چشم طمع دوخته ايد بدون اينکه از ما کاري ناستوده سر زده باشد يا رايي به خطا داده باشيم. پس چگونه دستخوش عذاب و عقاب نباشيد. واي بر شما اکنون که ما را نمي خواهيد، از ما دست برداريد و اگر ياري نمي کنيد دشمني هم نورزيد.
...
شما به فرزندان ابوسفيان و پيروان آنان اعتماد مي کنيد و از ياري ما دست بر مي داريد... سينه هاي شما را پرده هاي قساوت تنگ و تاريک کرده، درخت وجود شما بدترين ميوه را به بار آورده، باغبان از آن محروم و بيگانگان بهره مند مي گردند، لعنت خدا بر پيمان شکنان که پيمان خويش را پس از تاييد مي شکنند و حال آن که شما خدا را بر پيمان هاي خود ضامن کرده بوديد، به خدا سگوند که شما همان پيمان شکنان هستيد. آگاه باشيد که اين "فرومايه فرزند فرومايه" مرا در بين کشته شدن و ذلت قرار داده است و هيهات که ما زير بار ذلت برويم... واي بر شما براي چه با من کارزار مي کنيد و قصد کشتن مرا داريد؟ آيا حق شما را برده ام يا سنتي را تغيير داده، بدعتي در دين گذاشته يا شريعت پيامبر خدا را دگرگون کرده از دين خارج شده ام؟ عده اي بي شرمانه چنين گفتند: پدر تو علي بن ابيطالب در بدر و حنين پدران ما را کشته و ما براي انتقام و آن دشمني که با پدرت داريم با تو مي جنگيم.
امام حسين(ع) از شنيدن اين کلمات سخت متاثر شد و بر ناداني و گمراهي اين فريب خوردگان شيطان و آل ابوسفيان گريست. آري هيچ يک از سخنان دلسوزانه و مهربان حضرت به دل سياه آنها اثر نکرد و چشمان گناهکار آنان هيچ چيز به جز زرق و برق سکه هاي اهدايي يزيد و عوامل دست اندر کار او را نديدند و طنين هيچ صدايي به جز صداي شيطان و زمزمه هاي خناسان گوش هايشان را نوازش مي داد. امام حسين(ع) بر حال و بدبختي اين دون صفتان گريه کرد و آنان ديدند و نفهميدند. حتي هنگامي که سرور آزادگان پي درپي به آنان حمله کرد... دشمن زبون ناگهان تصميم گرفت براي وارد ساختن ضربه روحي به آن حضرت و از کار انداختن توان بازوان نيرومند و علي گونه او که همچون پدر شجاعش در ميدان شمشير مي زد، حمله به سوي خيمه ها را آغاز کند، که امام حسين(ع) با صداي بلند فرياد زد واي بر شما اي پيروان آل ابوسفيان اگر دين نداريد و از روز جزا نمي هراسيد لااقل در زندگي آزادمرد باشيد و اگر خود را عرب مي پنداريد به نياکان خود بينديشيد و شرف انساني خود را حفظ کنيد. شمر که در نزديکي امام بود پرسيد يا حسين چه مي گويي؟ و حضرت فرمود: من با شما جنگ دارم، شما با من جنگ داريد اين زن و بچه گناهي ندارند. تا من زنده هستم به اهل بيت من تعرض نکنيد و از تجاوز اين ياغيان جلوگيري کنيد. شمر پليد گفت: اي فرزند فاطمه اين حق را به تو مي دهم. سپس سپاهيان را صدا کرد و گفت دست از حرم وي برداريد و به حسين (ع) حمله کنيد. حمله به خيمه ها متوقف شد اما پس از شهادت آن حضرت بي رحمانه به خيمه ها حمله کردند. حسين (ع) از گودال قتلگاه خويش در روز عاشورا و در هنگام حمله ناجوانمردانه دشمن به خيمه ها به همه انسان ها در هر کجاي عالم که هستند و در هر زمان که زندگي مي کنند و هر اعتقاد و انديشه اي که دارند اين پيام و منشور آزادگي و جوانمردي را اعلان مي کند: اگر پايبند به قوانين الهي و دستورات آسماني نيستيد، لااقل بايد حدود انساني و قوانين انسانيت را رعايت کنيد. امام حسين (ع) در روز عاشورا در آن سرزمين گرم و سوزان کربلا و با وجود بستن آب بر روي او، يارانش، زنان و کودکان حتي ندادن آب به کودک شيرخواره اش و علي رغم سختي هايي که در پي حملات پي در پي دشمن به او مي رسيد و غم و اندوهي که از شهات هر يک از يارانش بر دل پاک او مي نشست، حتي در بحراني ترين صحنه هاي جنگ نابرابر، عدالت اجتماعي و حقوق اسلامي را از ياد نبرد و نسبت به همه اجرا کرد. به گواهي تاريخ نه تنها وقتي فرزند برومندش علي اکبر که شبيه ترين کس به جدش رسول خدا بود قبل از شهادتش وقتي پدر را صدا مي کند خود را سراسيمه به او مي رساند و سرش را به دامن مي گيرد و يا در بالاي سر عباس برادر باوفايش حاضر مي شود و با او در لحظات پاياني عمر شريفش گفت و گو مي کند و دلش آرام مي گيرد، هر يک از ياران و اصحابش که پس از پيکار قهرمانانه به زمين مي افتادند از جمله غلام سياهش خود را در آن لحظات آخر عمر بر بالينشان مي رساند و سر در آغوش و دامن حسين جان پاک خودرا به جان آفرين تسليم مي کردند و امام اين گونه در حق همه اصحاب و ياران عزيز خود با محبت و عدالت رفتار مي کرد.
امام حسين(ع) در گودي قتلگاه قبل از آن که شمر سر مبارکش را از تن جدا کند و او را که هنوز تشنه کام بود به شهادت برساند، با خدا مناجات مي کرد. در مناجات او درس هاي توکل، توحيد، صبر و خويشتنداري در برابر مصائب و گفتاري هاي زندگي است. سر مبارکش بر روي خاک گرم و سوزان کربلا بود و با خدا چنين مي گفت: خدايا در مقابل قضا و قدر تو شکيبا هستم، اي پروردگاري که به جز تو خدايي نيست، اي فريادرس دادخواهان که مرا جز تو پروردگار و معبودي نيست، بر حکم و تقدير تو شکيبا هستم، اي فريادرس آن که فريادرسي ندارد، اي هميشه زنده اي که پايان ندارد، اي زنده کننده مردگان، اي خدايي که هر کسي را با اعمالش مي سنجي، در ميان من و اين مردم حکم کن که تو بهترين حکم کنندگاني.
سيد بن طاووس در لهوف مي گويد آخرين کلماتي که از دو لب مبارک حسين به علي آن گاه که صورت روي خاک گذاشته بود و با خدا مناجات مي کرد اين بود: بسم الله و بالله و في سبيل الله و علي مله رسول الله و از آن روز و آن لحظه شهادت تا به امروز چشمان شيعيان دلسوخته و شيفتگان او اشکبار است و زيارت عاشوراي او را مي خوانند و بر او و خاندان او سالم و درود مي فرستند و مي گويند: يا اباعبدالله اني سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم الي يوم القيامه. يعني حسين جان من صلح هستم با هر کس که با تو صلح است و نبرد مي کنم با هر کس که با تو بجنگد تا روز قيامت.
منابع:
-قيام جاودانه، دکتر سيد جعفر شهيدي
-
تاريخ امام حسين، علامه محمد تقي جعفري
-
آخرين گفتارها، محمد راجي قمي
-
معاني الاخبار
-
بحار کمپاني
-
بحار الانوار
-
لهوف
-
مقتل خوارزمي
-
چهره ها در حماسه کربلا، محمد باقر اميني
منبع: موفقيت شماره 181

 

 

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 12 / 7 / 1395

امام حسين عليه السلام، مغناطيس دلها

امام حسين عليه السلام، مغناطيس دلها
امام حسين عليه السلام، مغناطيس دلها
عزيزان من! نام حسين بن علي عليه السلام، نام عجيبي است. وقتي از لحاظ عاطفي نگاه مي کنيد، مي بينيد خصوصيت اسم آن امام دربين مسلمين با معرفت، اين است که دلها را مثل مغناطيس و کهربا، به خود جذب مي کند. البته، در بين مسلمين کساني هستند که اين حالت را ندارند و در حقيقت، از معرفت به امام حسين عليه السلام بي بهره اند. از طرفي کساني هم هستند که جزو شيعيان اين خانواده محسوب نمي شوند؛ اما در ميان آنها بسياري هستند که اسم حسين عليه السلام، اشکشان را جاري مي سازد و دلشان را منقلب مي کند. خداي متعال، در نام امام حسين عليه السلام اثري قرار داده است که وقتي اسم او آورده شود، بر دل و جان ما ملت ايران و ديگر ملتهاي شيعه، يک حالت معنوي حاکم مي شود. اين، معناي عاطفي آن ذات و وجود مقدس است
از اوّل هم دربين اصحاب بصيرت، همين طور بوده است. در خانه ي نبّي اکرم (عليه و علي اله الاف الصلاة و السلام ) و اميرالمؤمنين (عليه الصلاة و السّلام ) و در محيط زندگي اين بزرگواران هم - آن طوري که انسان از روايات و تاريخ و اخبار آثار مي فهمد - اين وجود عزيز، خصوصيتي داشته و مورد محبّت و عشق ورزيدن بوده است. امروز هم، همين گونه است.

معارف و دعاهاي امام حسين عليه السلام
 

ازجنبه ي معارف نيز، آن بزرگوار واين اسم شريف - که اشاره به آن مسمّاي عظيم القدر است - همين گونه مي باشد. عزيزترين معارف و راقيترين مطالب معرفتي، در کلمات اين بزرگواراست. همين دعاي امام حسين عليه السلام در روز عرفه را که شما نگاه کنيد، خواهيد ديد حقيقتاً مثل زبور اهل بيت، پر ازنغمه هاي شيوا و عشق و شور معرفتي است. حتي بعضي از دعاهاي امام سجّاد عليه السلام را که انسان مي بيند و مقايسه مي کند؛ گويا که دعاي اين پسر، شرح و توضيح و بيان متن دعاي پدر مي باشد؛ يعني او اصل است و اين فرع مي باشد. دعاي عجيب و شريف عرفه و کلمات اين بزرگوار در حول و حوش عاشورا و خطبه هايش در غير عاشورا، معنا و روح عجيبي دارد و بحر ذخّاري از معارف عالي و رقيق و حقايق ملکوتي است که در آثار اهل بيت (عليهم السّلام ) کم نظير است.(1)

پي نوشت ها :
 

1- ديدار با مسؤولان و پرسنل سپاه و نيروهاي انتظامي به مناسبت روز پاسدار 1374/10/5.
 

منبع : شخصيت و سيره ي معصومين(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامي(جلد 5)،( شخصیت و سیره امام حسین (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگي قدر ولايت - 1383

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 11 / 7 / 1395

اوّلاً حادثه را بايد فهميد که چه قدر بزرگ است، تا دنبال عللش بگرديم. کسي نگويد که حادثه ي عاشورا، بالاخره کشتاري بود و چند نفر را کشتند. همان طور که همه ي ما در زيارت عاشورا مي خوانيم: « لقد عظمت الرّزيّه و جلّت و عظمت المصيبه »، مصيبت، خيلي بزرگ است. رزيّه، يعني حادثه ي بسيار بزرگ. اين حادثه، خيلي عظيم است. فاجعه، خيلي تکان دهنده و بي نظير است.
براي اين که قدري معلوم بشود که اين حادثه چه قدر عظيم است، من سه دوره ي کوتاه را از دوره هاي زندگي حضرت ابي عبدالله الحسين عليه السلام اجمالاً مطرح مي کنم. شما ببينيد اين شخصيتي که انسان در اين سه دوره مي شناسد، آيا مي توان حدس زد که کار اين شخصيت به آن جا برسد که در روز عاشورا يک عده از امت جدش او را محاصره کنند و با اين وضعيت فجيع، او و همه ي ياران و اصحاب و اهل بيتش را تقل عام بکنند و زنانشان را اسير بگيرند؟
اين سه دوره، يکي دوران حيات پيامبراکرم است. دوم، دوران جواني آن حضرت، يعني دوران بيست و پنج ساله ي تا حکومت اميرالمؤمنين است. سوم، دوران فترت بيست ساله ي بعد از شهادت اميرالمؤمنين تاحادثه ي کربلاست.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 11 / 7 / 1395

سرنوشت آن ها که جنايت هاي کربلا را رقم زدند
 
به خيال خوش حکومت در ري، شمشير به دست شده بود و سپاه به راه انداخته بود تا حسين بن علي عليه السلام را بکشد. چقدر دو دلي کشيده بود.
چقدر ميان رفتن و نرفتن، ترديد مثل خوره به جانش افتاده بود. چقدر خار و ذليل شده بود مقابل چشمان حسين. چقدر وعده حکومت ري، عقل و هوشش را برده بود که وعده هاي ديگر را رد کرد. حتي وعده هايي را که خود حسين به او داده بود تا او را از اين مهلکه نجات دهد. حسين عليه السلام تمام سعي اش اين بود که از اين جنگ نابرابر، که بدون شک محقق مي شد، رستگاراني را از آتش برهاند. اما عمر سعد رستگار نبود. او به هيچ صراطي مستقيم نمي شد. «ري» نامي بود که دل و دين عمر سعد را ربوده بود. ري، در آن زمان مرکز عراقِ عجم بود. يکي عراق عرب داشتيم و يکي عراق عجم. مرکز عراق عرب، کوفه بود و مرکز عراق عجم، ري.
عصر عاشورا که تمام شد. غبار جنگ و نزاع که فرو نشست، تازه ذلت و بدبختي عمر سعد، آغاز شد.
ابن زياد زير قولش زده و وعده حکومت ري را فراموش کرده بود. وقتي جر و بحث ميان ابن زياد و عمر سعد بالا گرفت و عمر ديد که حرفش به هيچ کجا نمي رسد، از دارالاماره بيرون زد و با خودش گفت: کدام مسافر، بدبخت تر از من، با دست هاي خالي؟ کدام مسافر، بدبخت تر از من که هم دنيا را از دست داده و هم آخرت را؟
خانه نشين شدن و مورد لعن مردم...همه با انگشت نشانش مي دادند که:«هذا قاتِلُ الحُسين...»
پنج سال گذشت.


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: به بهانه ري
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 11 / 7 / 1395

فلسفه قیام ابی عبدالله الحسین (عليه السلام) را در سخنان آن حضرت، در آغاز حركت از مدینه و موضع‌گیری‌های ایشان در برابر حوادثی كه در منزلگاه‌های میان راه روی داده است، می‌توان یافت.
در این مجموعه سعی شده است ضمن آگاهی از نام منزلگاه‌ها و مسیر تقریبی حركت امام حسین (عليه السلام) از مدینه تا كربلا، با اهداف و دیدگاه‌های آن حضرت آشنا شده و مختصری از وضعیت سیاسی و اجتماعی آن عصر بیان شود.
 
مدینه زمان: نیمه دوم ماه رجب سال 60 هجری
 
حاكم وقت مدینه (ولید بن عتبه) پس از مرگ معاویه دستور یافت تا از امام حسین (عليه السلام) برای یزید بیعت بگیرد. حضرت فرمود: «...یزید مردی است شرابخوار و فاسق كه به ناحق خون می‌ریزد و اشاعه دهنده فساد است و دستش به خون افراد بی‌گناه آلوده گردیده و شخصیتی همچون من با چنین مرد فاسدی بیعت نمی‌كند».
وقتی كه مروان بن حكم بیعت با یزید را از حضرت درخواست كرد امام (عليه السلام) فرمود: ای دشمن خدا! دور شو، من از رسول خدا شنیدم كه فرمود: «خلافت بر فرزندان ابوسفیان حرام است و اگر معاویه را بر فراز منبر من دیدید، او را بكشید». و امت او چنین دیدند و عمل نكردند و اینك خداوند آنان را به یزید فاسق گرفتار كرده است.
امام (ع) در شب 28 رجب سال 60 هجری همراه با بیشتر خاندان خویش و بعضی یاران، پس از وداع با جدش پیامبر (ص) از مدینه به طرف مكه حركت كرد. امام حسین هدف خروج از مدینه را در وصیتنامه‌اش چنین بیان می‌كند: و جز این نیست كه برای اصلاح در میان امت جدم خارج شدم. می‌خواهم امر به معروف و نهی از منكر كرده و به راه و روش جدم (رسو مكه زمان: از 3 شعبان تا 8 ذی الحجه 60 هجری
امام (عليه السلام) در سوم شعبان به مكه رسید و در خانه عباس بن عبدالمطلب سكنی گزید. مردم مكه و زائران خانه خدا كه از اطراف آمده بودند، به دیدار حضرت شرفیاب می‌شدند.



موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 11 / 7 / 1395





|۩| آمد بهار زخم دل ما و مرهمت , یا حسین! |۩|

|۩| بادلی پرخون به استقبال کاروان شهدا میرویم|۩|




محرم می آید؛ مثل پرنده ای غریب،
از التهاب خاکستری آسمان.

ماه سرخ بلوغ؛ ماهی که در آن، عشق آفریده شد
و مردانگی و شرف در عطش معنا گرفت.

ماهی که هیچ واژه ای گنجایش اندوه بی کرانه ی آن را ندارد؛
ماهی که هر ساله، خون خدا را بر آسمان دنیا می پاشد
تا ابرهای روزمره، سرخی آفتاب را نپوشاند.

محرم، ماه فریاد، ماه بیداری و پایداری است؛
ماهی که تمام تاریخ، وام دار یک نیم روز آن است.

ماهی که خاک و خون، آتش و عطش
و مشک و تیر، رازهای سر به مهر آنند.

ماهی که هفتاد و دو آیه ی سرخ، بر صحیفه ی دل ها نازل شد
و هفتاد و دو کهکشان، در مدار هستی قرار گرفت.
ماهی که دست می افتاد و پر و بال می رویید.
ماهی که هر ساله انتظار من و تو را می کشد.

محرّم، فصل مَحرم شدن با خوبی هاست؛ فصل فشردن
دست هایی که در کنار فرات، رویید؛ فصل عاشقی کردن.

سال هاست که محرم سیاه پوش است
و سینه ها از سوگ، در جوش و خروش.
سال هاست که کربلا، روزهای سردمان را گرما می دهد
و بر شب های سیاه مان نور می پاشد.

کیست که آزاده باشد و محرم را به سوگ ننشیند؟
کیست که سوار بر راهوار اشک،
به مهمانی عاشوراییان برود و شیفته برنگردد؟

کیست که در سفینه ی نجات وارد شود
و در موج های هوس غرق گردد؟

کیست که حسین را چراغ راهش کند
و در بیراهه های پر پیچ و خم، گم شود؟

کیست که گوش جان بسپارد
و نام تو را در هیاهوی فرات نشنود؟

نمی دانم این چه رازی است
که محرم، ماه آغازین سال است،

شاید سرّ آن در این باشد که عزت،
در گرو قیام و جهاد است
و حیات، در سایه ی خون.



موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 10 / 7 / 1395

دیدگان تو را در نمی یابد



من چقدر در غفلتم، وقتی به خطا می روم، وقتی پا بر حدود نبایدها می زنم
و وقتی خواسته یا ناخواسته، از سر جهل یا غفلت، عصیان تو می کنم.

بیچاره من که حضورِ روشن و هماره ات را از یاد می برم و تنها خودم را می بینم و
چه غافلم وقتی دیده همیشه بیدار تو را ندیده می گیرم و در خیال آن که تو را نمی بینم،
غایبت می انگارم و از یاد می برم که تو همیشه پایداری و هماره بیدار.

دیدگان تو را در نمی یابند و تو یکسره دیدگان را در می یابی. تو از دیده غایبی و کسی
از دیده تو غایب نیست. ذره ای از دیده ناظر تو پوشیده نمی ماند و خردلی
ازگستره علمت جا نمی افتد.

من چقدر غافلم که حضور همیشه تو را از یاد می برم و در محضر تو به خطا می روم
و در برابر دیده ات دست به عصیان می زنم.

ای عزیز! از خواب غفلت بیدارم کن و از غبار ناهوشیاری
بیرونم آر که به چشم دل تو را دریابم.



موضوعات مرتبط: لحظه ای تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 10 / 7 / 1395

بهشت دنی




اگر باور کنی یگانگی او را، گر توحید او تنها لقلقه زبان تو نباشد، اگر باور
یکتایی اش و ایمان به یگانگی اش وجودت را پرکند و ذره ذره وجودت،
دمادم ذکر «لا اله الا اللّه » نجوا کند، هستی ات رنگ و بویی تازه می گیرد.


در این صورت، به هیچ کس جز او امید نمی بندی،
از هیچ کس جز او نمی ترسی، به غیر او اعتماد نمی نمایی، بر غیر
او تکیه نمی کنی، دست نیازت را به سوی غیر او دراز نمی کنی

کاسه حاجت جز به درگاه او نمی بری، امید لطف
جز از او نداری، دیده به مهربانی غیر او نمی دوزی و چشم
به راه رحمت غیر او نمی مانی.

در این حالت است که نه راه را گم می کنی، نه
در کارت حیران می مانی و نه در مسیر زندگی ات سرگردان می شوی.


نه حاجتت بی جواب می ماند، نه امیدت به ناامیدی می کشد
و نه دوستی ات بی ارج و بها می ماند.

گاه فکر می کنم چه بهشتی است دنیای آن ها که یکتایی
اورا به دل باور کرده اند و جز او را نمی بینند.



موضوعات مرتبط: لحظه ای تامل
برچسب‌ها: بهشت دنی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 10 / 7 / 1395

روشن ترین آیه هستی



چگونه باور کنیم خدایا، که تو در باوری نباشی و نور حضورت در دلی نتابد؟
آنان که به وجود تو ایمان ندارند، آیا حضور خود را باور دارند؟
حال آن که هیچ نبودند و تو حیاتشان بخشیدی؛


ناتوان بودند و نعمتشان دادی؛
درمانده بودند و تو به لطف نواختی شان؛
و هنوز هم در برابر قدرت تو هیچ اند.


اینان که تو را انکار می کنند، اگر روزی آب ها در زمین فرو رود
از کجا آب روان و گوارا خواهند جست؟

یا اگر از پس نفسی، هوای برای نفسی دیگر نیابند، چگونه
تاب ماندن خواهند داشت؟ چگونه به تو کفر می ورزند،
در حالی که تو از نبود، به بودشان آورده ای؟


چگونه کسی به کفر می ورزد و هر لحظه از لطف تو ماندن
را در می یابد و به فیض وجود تو هستی را تجربه می کند؟

چه غفلت بزرگی است ناباوری تو و چه جهل بی پایانی است
بی ایمانی به تو، ای روشن ترین آیه هستی!

موضوعات مرتبط: لحظه ای تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 9 / 7 / 1395

 

درس دوم

در درس اول دانستيم كه هر چه مشهود ما است وجود دارد يعنى موجود است بلكه خود وجود است و تا حدى در مشهودات خود كاوش كرديم و آنها را با يكديگر سنجيديم و نتيجه گرفتيم كه انسان دانا اشرف از اقسام ديگر است .


4

اكنون گوييم كه اين كاونده و سنجنده و نتيجه گيرنده كيست ؟ و به عبارت ديگر , آنكه تميز بين آن اقسام داد , و ترتيب مقام در آنها قائل شد , و حكم كرد كه اين نوع , اشرف از آن نوع است , كيست ؟ آيا نه اينست كه آن تميز و آن حكم از آثارند و همه آثار از موجود است نه از معدوم ؟ پس آنكه تميز داد و حكم كرد موجود است . و نه اينست كه اين مميز و حاكم منم و تويى ؟ و نه اينست كه هر يك از ما داراى چيزى است كه تميز دهنده است ؟ پس آن چيز , يا بيرون از ما است يا بيرون از ما نيست كه در هر صورت كسى بر اين مطلب اعتراض ندارد آيا چنين نيست ؟

حال كه وجدانا و عيانا مى دانيم كه اين مميز و حاكم هر يك از ما است و هر يك از ما داراى اين چيز تميز دهنده است كه در هر حال و در هر جا و در هر وقت داراى آن است , مى پرسيم كه ذات آن چيز يعنى گوهر و سرشت آن چيست و چگونه موجودى است ؟ و اگر گفتيم در بيرون ما است , چگونه با ما ربط دارد ؟ وانگهى ما كيستيم كه او در بيرون ما است ؟ و اگر گفتيم در ما است در كجاى ما است ؟ و اگر گفتيم عضوى از اعضاى پيدا يا پنهان ما است كدام عضو است ؟

آيا انسان مرده , كه تمام اعضا و جوارح و باطن او صحيح و كامل است داراى " آن چيز " است كه انسان مرده هم مميز است ؟ مى بينيم كه نيست و اگر آن چيز هيچ يك از اعضا و جوارح نيست , پس به مردن , انسان چه شده است ؟ آيا معدوم شده است يا باز موجود است ؟ و اگر معدوم شده است آيا خودش نابود شده است و ذات خود را نابود كرده است يا ديگرى او را نابود كرده است ؟ و درباره ديگرى مى پرسيم كه اين ديگرى كيست كه او را نابور كرده است , و چرا او را نابود كرده است , و او چرا از خود دفاع نكرده است ؟ و اصلا نابود كردن " بود " چه معنى دارد و چگونه " بود " نابود " مى شود ؟ آيا مى توان باور كرد كه خودش نابود شده است و يا خودش ذات خود را نابود كرده است ؟ و اگر باز موجود است به كجا رفته است و به مردن چه شده است ؟ چرا او را با چشم نمى بينيم ؟ اصلا خود مردن يعنى چه ؟ فرق آن با زيستن چيست ؟ موت چيست ؟ حيات چيست ؟ آيا مردن به معنى معدوم شدن است يا معناى ديگرى دارد ؟ و

باز سؤال پيش مى آيد كه من كيستم كه داراى آن چيزم ؟ آيا من غير از آن چيزم ياعين آنم ؟ و اينكه مى گويم تميز داده ام و من سنجيده ام , آيا گوينده اين مطلب يعنى اين حاكم و مميز و مقايس , غير از آن من است يا همان من است ؟ و اگر گوييم عين من نيست و


5

جز من است , چگونه كارى را كه ديگرى يعنى آن چيز كرده است به خود نسبت مى دهم كه من كرده ام و به همين منوال پرسشهاى بسيارى پيش مى آيد . آيانبايد در يك يك آنها بحث كرد ؟ آيا نبايد اهل حساب بود ؟ آيا نبايد بدانيم كيستيم ؟ چگونه حكم مى فرماييد ؟

اينك در اين درس تنها مطلب بى دغدغه اى كه بدان اعتراف داريم اين است كه هر يك از ما داراى چيزى هست كه بدان چيز تميز مى دهد و مقايسه مى كند و حكم مى نمايد و نتيجه مى گيرد . آن چيز را بايد به نامى بخوانيم , به هر اسمى بخوانى مختارى , در نام گذارى دعوى نداريم خواه قوه مميزه اش خوانى , خواه قوه عاقله اش نامى , خواه نفس ناطقه اش دانى . خواه به روح يا به عقل يا به خرد يا به جان يا به روان يا به نيرو يا به " من " يا به " انا " يا به ديگر نامها بدان اشارت كنى . و آنچه در اين مقام اهميت بسيار بسزايى دارد اين است كه بايد كتاب وجود خود را فهميده ورق بزنيم , و كلمه كلمه آنرا ادراك كرده و يافته و رسيده پيش برويم كه اين قوه مميزه چيست ؟ و اين انسان كيست ؟ و كجايى است ؟ و به كجا مى رود ؟ و آغاز و انجامش چه خواهد بود ؟ آيا عاطل و باطل است و تركيب و مزاجى اتفاقى است و با تراكم ذرات اتمها و نوترونها و پروتنها به چنين صورتى پديد آمده است ؟ و مردن , اضمحلال و انحلال و از هم گسيختگى آنها است و با ويران شدن بدن و خرابى آن , ديگر انسانى نيست و كسى باقى نمانده است ؟ چنانكه كوزه اى اتفاقى پديد آمد و پس از چندى شكست و ديگر كوزه اى نيست ؟ ببينيم از روى منطق دليل و برهان به كجا مى رسيم و چه نتيجه مى گيريم .

 

موضوعات مرتبط: معرفت شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 9 / 7 / 1395

 

بسم الله الرحمن الرحيم اقرا باسم ربك الذى خلق خلق الانسان من علق اقرا و ربك الاكرم الذى علم بالقلم علم الانسان ما لم يعلم .

هوالذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين .

نگارنده را شيوه و برنامه اين بود كه هرگاه از حوزه علميه تهران يا قم به آمل مى آمد با دوستانى در آنجا , چند حلقه تدريس و تحقيق داشت . اين دروس معارف عقلى و اصول علمى كه چشمه هايى از منبع حيات لايزالى , و گوهرهايى از خزائن وسائط فيض الهى است , اثرى است كه از بركت محفل آن تشنگان آب زندگانى , به رشته نوشته در آمد .

مثنوى را چون تو مبدا بوده اى

گر فزون گردد تواش افزوده اى

همت عالى تو اى مرتجى

مى كشد اين را خدا داند كجا

كان لله بوده اى در ما مضى

تا كه كان الله له آمد جزا

هر كس افسانه بخواند افسانه ايست

و انكه ديدش نقد خود فرزانه ايست

اميد است كه مردم صاحب نظر را اثرى موثر و مستعدين را مادبه اى با فائده و مائده اى با عائده بوده باشد . افتتاح آن , پنجشنبه سوم محرم هزار سيصد و نود و پنج هجرى قمرى مطابق بيست و ششم ديماه هزار و سيصد و پنجاه و سه هجرى شمسى بود . در اين دروس معرفت نفس اعنى خودشناسى , طريق معرفت به ماوراى طبيعت و به خداشناسى است كه مرآت و مرقات جميع معارف است و من لم يجعل الله له نورا فماله من نور .

آمدى قدس سره در غرر و درر از اميرالمؤمنين على عليه السلام نقل كرده است : ناللفوز الاكبر من ظفر بمعرفه نفس ( 1 ) و نيز : معرفه الله سبحانه اعلى المعارف , معرفه النفس انفع المعارف ( 2 ) .

درس اول

وجود است كه مشهود ما است , ما موجوديم و جز ما همه موجودند ما جز وجود نيستيم و جز وجود را نداريم و جز وجود را نمى يابيم و جز وجود را نمى بينيم . وجود را در فارسى به هست و هستى تعبير مى كنيم . در مقابل وجود عدم است كه از آن به نيست و نيستى تعبير مى شود . و چون عدم نيست و نيستى است پس عدم هيچ است و هيچ , چيزى نيست تا مشهود گرددو اگر بحثى از عدم پيش آيد به طفيل وجود خواهد بود . پس وجود است كه منشا آثار گوناگون است و هر چه كه پديد مى آيد بايد از وجود باشد نه از عدم . و من بديهى تر از اين درس چيزى نمى دانم .

اين بود سخن ما در اين درس و خلاصه اينكه جز هستى چيزى نيست و همه هستند و هر اثرى از هستى است .

اكنون در دنباله اين درس يك فحص و بحث در پيرامون مشهودات خود به ميان مى آوريم كه ببينيم كدام يك از آنها اشرف از ديگران است تا دانش پژوهان را در مسير تكاملى علمى و دانش پژوهى , موجب مزيد شوق , و زيادتى ذوق گردد و رغبت و ميل آنان فزونى گيرد و سبب كثرت استبصار و وفور انتباه آنان شود . اينك گوئيم كه در مشهودات خود كاوش مى كنيم تا ببينيم آثار وجودى كدام يك از آنها بيشتر است :

يك قسم از مشهودات خود را مى بينيم كه به ظاهر هيچ حس و حركت ندارند و آنها را رشد و نمو نيست , چون : انواع سنگها و خاكها و مانند آنها كه اين قسم را جماد مى گوييم .

و يك قسم ديگر را مى بينيم كه تا حدى حس و حركت دارند و رشد و نمو مى كنند , چون : انواع نباتات كه رستنيها باشند از گياه گرفته تا درخت . و چون جماد و نبات را با يكديگر بسنجيم مى بينيم كه هر دو در اصل وجود داشتن مشتركند , و جماد حجم دارد , نبات هم حجيم است . آن وزن دارد و اين نيز وزين است تا كم كم به جايى مى رسيم كه مى بينيم نبات رشد و نمو دارد و او را تا اندازه اى حس و تا حدى حركت است ولى جماد

1 غرر الحكم و درر الكلم ( چاپ دانشگاه 1342 ) ج 6 ص 172

2 ايضا غرر و درر ( چاپ سابق الذكر ) ج 6 ص 148


3

فاقد اين كمال است و صاحب اين كمال آثار وجودى بيشتر دارد پس نبات در رتبه برتر از جماد است .

و يك قسم ديگر را مى بينيم كه آنها را حركات گوناگون است و حس آنها به مراتب شديدتر و قويتر از حس نباتات است و افعال گوناگون از آنها بروز مى كند و همه از اراده آنها است كه انواع حيوانات برى و بحرى اند و چون اين قسم را با نبات مقايسه كنيم مى بينيم كه هر دو در وجود داشتن و جسم بودن و در لوازم جسم شريكند و نيز نبات را رشد و نمو است يعنى داراى قوه اى است كه بدان قوه غذا مى گيرد و مى بالد و اين قوه را در اين قسم كه حيوان است نيز مى يابيم تا اندك اندك به جايى مى رسيم كه مى بينيم حيوان واجد كمالاتى است كه نبات فاقد آنها است كه همان حركات ارادى و افعال گوناگون است ناچار شعور و قوه و بينش بيشتر و قويتر موجب آنگونه امور مختلف است , پس آثار وجودى و حياتى حيوان بيشتر از نبات است پس حيوان در رتبه , برتر از نبات است .

و يك قسم ديگر را مى بينيم كه تمام آثار وجودى حيوان را دارا است با اضافه اين معنى و اين حقيقت كه موجودى است داراى رشد و نمو و حس و حركت ارادى و ديگر قواى حيوانى , ولى افعالى از او صادر مى شود كه از هيچ حيوانى ساخته نيست . و مى بينيم كه همه حيوانات و نباتات و جمادات مسخر اويند و او بر همه حاكم و غالب , اين موجود عجيب انسان است . پس ناچار قواى حياتى و وجودى او بيشتر از حيوانات است , پس انسان در رتبه والاتر از حيوان است .

و باز اگر در افراد اين نوع , فحص و كاوش كنيم مى بينيم كه آثار وجودى دانا و مراتب بيش از نادان است و همه اكتشافات و اختراعات و . . . از دانمشند است نه از نادان , و انسان نادان , محكوم دانا و تابع او است و در حقيقت دانش است كه محور جميع محاسن است . پس انسان دانا , اشرف از انسان نادان و حيوان و نبات و جماد است . پس در حقيقت , علم , موجود اشرف , و در رتبه , فزون تر از همه است تا زمان بحث در گوهر علم فرا رسد كه ببينيم چگونه گوهرى است .

 

موضوعات مرتبط: معرفت شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 9 / 7 / 1395

 

 



4. ذَالِكَ جَزَيْنَاهُم بِمَا كَفَرُواْ وَ هَلْ نُجَازِى إِلَّا الْكَفُور

اين (كيفر) را به خاطر كفرانشان به آنان جزا داديم و
آيا جز ناسپاسان را كيفر مى‏ دهيم.


سرچشمه‏ ى بدبختى‏ ها، عملكرد منفى خود ماست.

«ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا»

(سبأ، 17)


 

 

                                                

. يَأَيُّها النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِيدُ

اى مردم! اين شماييد كه به خداوند نياز داريد
و (تنها) خداوند، بى ‏نياز و ستوده است.


هيچ كس از خدا بى نياز نيست.

«يا أَيُّهَا النَّاسُ»

(فاطر، 15)



6. وَ لَا الظُّلُمَاتُ وَ لَا النُّورُ

تاريكى و روشنايى (نيز يكسان نيستند).

راه حقّ يكى بيش نيست.

«النُّورُ»


به صورت مفرد آمده ولى راه‏هاى انحرافى زياد است.

«الظُّلُماتُ»

(فاطر، 20)


                                      

 


7. لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ يَزِيدَهُم مِّن فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُور

خداوند پاداش آنان را به طور كامل عطا كند و از فضل خويش
به آنان بيفزايد، چرا كه خداوند آمرزنده و سپاسگزار است.

خداوند از تلاش‏ها قدردانى كرده و لغزشها را مى ‏پوشاند،
ما نيز در برابر خدمات ديگران قدرشناس باشيم
و از لغزش‏هاى آنان بگذريم.

«إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ»

(فاطر، 30)


 
 

8. إِنَّ اللَّهَ عَالِمُ غَيْبِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ
إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ

همانا خداوند به غيب آسمان‏ها و زمين آگاه است،
بدون شك او به راز دل‏ها داناست.


كسانى كه فرصت‏هاى دنيا را از دست داده و عمل صالحى انجام
نداده‏ اند و در آخرت ناله مى ‏زنند كه ما را از دوزخ نجات بده تا
عمل صالح انجام دهيم، در سخن خود صداقت ندارند.


«إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»

(فاطر، 38)



. وَ اضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصحْابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ

براى آنها اصحاب قريه را مثال بزن كه فرستادگان خدا به سوى آنها آمدند.

در بيان داستان، عبرت‏ها مهم است، نام قريه، نژاد، زبان و تعداد افراد مهم نيست.

«أَصْحابَ الْقَرْيَةِ»

انبيا به سراغ مردم مى ‏رفتند و منتظر نبودند تا مردم به سراغ آنان بيايند.

«جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ» ( یس، 13)


موضوعات مرتبط: پیام های وحی آسمانی
برچسب‌ها: پیام های آسمانی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 9 / 7 / 1395




پیـــام های آسمــانی

جزء بیست و دوّم

(برگرفته از تفسیر نور)




1. تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلَامٌ وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْرًا كَرِيمًا

تحيّت آنان در روزى كه خدا را ملاقات كنند سلام است
و خداوند براى آنان پاداشى نيكو فراهم كرده است.


سلام، درودِ بهشتى و بهشتيان است.

«تَحِيَّتُهُمْ ... سَلامٌ»

پاداش‏هاى الهى، هم بزرگوارانه است، هم بزرگ و گرانقدر.

«أَجْراً كَرِيماً»، «أَجْراً عَظِيماً»( احزاب، 44)

. يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِى الْأَرْضِ وَ مَا يخْرُجُ مِنْهَا وَ مَا يَنزِلُ مِنَ السَّمَاءِ
وَ مَا يَعْرُجُ فِيهَا وَ هُوَ الرَّحِيمُ الْغَفُور

هر چه را كه در زمين فرو شود و هر چه را كه از زمين بيرون آيد
و هر چه را كه از آسمان فرود آيد و هر چه را كه بر آسمان بالا رود،
مى ‏داند. و او مهربان و آمرزنده است.


با آن كه خداوند همه چيز را مى ‏داند ولى كسى را رسوا نمى‏ كند.

«الرَّحِيمُ الْغَفُورُ»

(سبأ، 2)



3. لِّيَجْزِىَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَاتِ أُوْلَئكَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ

تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده ‏اند پاداش دهد
آنانند كه برايشان آمرزش و روزى نيكو مقرّر است.


پاداش ‏هاى الهى، هم معنوى است

«مَغْفِرَةٌ»


و هم مادّى.


«رِزْقٌ كَرِيمٌ»

(سبأ، 4)


موضوعات مرتبط: پیام های وحی آسمانی
برچسب‌ها: پیام های آسمانی
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی