تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2975
بازدید دیروز : 1059
بازدید هفته : 336832
بازدید ماه : 659113
بازدید کل : 11050868
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 13 / 9 / 1395

Image result for ‫مقام زن در اسلام‬‎

زن در اسلام، همان مقام شامخ انسان را دارد، زیرا زن و مرد در انسان بودن تفاوتی ندارند. اگر انسان در قرآن «خليفةاللَّه» معرفی شده و مورد کرامت قرار گرفته است:

«ما آدمى‏زادگان را گرامى داشتيم و در خشكى و دريا بر مركب سوار كرديم و از طيبات روزى داديم و بر بسيارى مخلوقات برترى عطا كرديم».[1]

و چنان‌چه آدم به مقامی رسید که مسجود فرشتگان واقع شد:

«وقتى طينت آدم را آراستم و آماده ساختم واز روح [منسوب به‏] خودم در آن دميدم به سويش سجده كنيد».[2]

همه اینها در اثر انسان بودن او است. قرآن کریم درباره حضرت آدم می‌فرماید:

«و خدا اسما را به آدم تعلیم کرد. سپس آنها را بر ملائکه عرضه داشت و گفت: اگر راست می‌گویید اسم‌های اینها را بگویید. ملائکه گفتند:

خدایا تو منزهی، جز آن‌چه را به ما تعلیم کرده‌ای، نمی‌دانیم و تو دانا و حکیم هستی. آن‌گاه خدا به آدم گفت: از اسما به آنان خبر بده، وقتی آدم اسم‌های آنان را بیان کرد، خدا به فرشتگان گفت: آیا به شما نگفتم که من از غیب آسمان‌ها و زمین آگاه هستم و آن‌چه را اظهار می‌دارید یا کتمان می‌کنید می‌دانم».[3]

اگر حضرت آدم توانست اسما را بفهمد و پاسخ‌گوی آنها باشد، در اثر آفرینش ویژه انسانی‌اش بود و در این آفرینش زن و مرد یکسانند. به طور کلی، هرگونه تعریف و تمجیدی که در قرآن و احادیث درباره انسان به عمل آمده، زن و مرد در این‌باره یکسانند.

در قرآن، آیه‌ای نیست که زن را به عنوان زن بودن نکوهش کند.

بنابراین، زن و مرد از دیدگاه اسلام و قرآن دو انسانند، در ارزش‌ها تفاوتی ندارند و مسئولیت‌های مشترکی را در اداره جامعه بر عهده دارند که به برخی اشاره می‌شود:

اول: زن و مرد به طور تساوی منشأ پیدایش و تولد و تکثیر و بقای نسل انسانند.

قرآن کریم می‌فرماید:

«اى مردم! ما شما را از مرد و زن آفريديم و شما را گروه گروه و قبيله قبيله قرار داديم تا شناخته شويد، ارزش‏مندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين افراد هستند. خدا دانا و آگاه است».[4]

هم‌چنین می‌فرماید:

«اى مردم! از پروردگارتان كه شما را از يك نفس آفريد و همسرش رانيز از جنس خودش خلق كرد و به وسيله آن دونفر، مردان و زنان فراوانى را در زمين پراكنده ساخت، بترسيد. تقواى خدا را پيشه سازيد كه با سوگند به نام او از يك‏ديگر سؤال مى‏كنيد و درباره خويشاوندان نيز از خدا بترسيد و خدا مراقب شما است».[5]

در آیات فوق زن و مرد دو رکن مهم اجتماع معرفی شده‌اند و رعایت تقوا ملاک برتری هر یک از زن و مرد معرفی شده است.

دوم: قرآن، تنها وسیله سعادت انسان را ایمان به خدا، تزکیه و تهذیب نفس از بدی‌ها، رعایت تقوا و انجام دادن عمل صالح می‌داند و در این جهت، میان زن و مرد فرقی نگذاشته است، بلکه هر دو را لایق ترقی و تکامل معنوی و قرب الی‌اللَّه دانسته است.

خداوند متعال در قرآن می‌فرماید:

«هر كس عمل صالحى را انجام دهد- مرد باشد يا زن- در حالى‏كه به خدا ايمان دارد، پس به او زندگى خوش و پاكيزه‏اى مى‏دهيم و پاداشى بهتر از كردارشان عطا خواهيم كرد».[6]

و نیز می‌فرماید:

 

موضوعات مرتبط: ناگفته های زندگی
برچسب‌ها: مقام زن در اسلام
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 12 / 9 / 1395

مروری بر خطبه معروف امام رضا (ع) دربارۀ امامت، گواه این واقعیت است که خطبه مذکور با تعابیر و مفاهیم والای قرآن، پیوندی عمیق دارد و امام (ع) برای بیان ابعاد و زوایای گوناگون امامت، از واژگان، تعابیر و مفاهیم قرآنی به صورت گسترده استفاده کردند.

نویسنده: حسین افسردیر

امام رضا

بهرهگیری و تأثیرپذیری معصومان (ع) از قرآن با انگیزههایی چون تبرک و تمین، تحمید، تهلیل و تسبیح خداوند، تبیین، تفسیر و توضیح آیات قرآن، تعلیل و توجیه سخن خود؛ تحریض و تحذیر مخاطب؛ جری و تطبیق؛ تزیین و تجمیل؛ استدلال و احتجاج و ... صورت میگیرد. (اقتباس گونهای از تجلی آیات قرآن در نیایش معصومان، ص9). امام رضا(ع) در خطبه امامت در موارد فراوانی ـ به طور صریح و غیر صریح ـ به آیات زیادی از قرآن استشهاد و استناد کردهاند که در ادامه به ذکر برخی از آنها پرداخته میشود.

جایگاه امامت

در فراز ابتدایی این خطبه حضرت درباره جایگاه و ارزش امامت میفرماید: «...إِنَّ الْإِمَامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْنا...»؛ یعنی مقولۀ امامتدارای ارزشی بلند و شأنی رفیع است. حضرت در این فقره به داستان حضرت ابراهیم اشاره کرده و با اشاره به آیۀ ﴿ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ﴾، بیان می‎‎‎دارند که امامت به ظالمان نمیرسد و با اشاره به آیۀ ﴿ وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَةً وَ کُلاًّ جَعَلْنا صالِحینَ﴾ (الانبیاء/ 72)، از لزوم صالح بودن امام خبر میدهند.

امام رضا (ع) در فراز دیگری، امام را به چراغی فروزان و ستارهای راهنما تشبیه میکنند و میفرمایند «الْإِمَامُ … وَ السِّرَاجُ الزَّاهِرُ … وَ النَّجْمُ الْهَادِی فِی غَیَاهِبِ الدُّجَى»، «امام، چراغ درخشان و ستارۀ راهنما در دل تاریکیها است. قرآن کریم نیز از پیامبر اکرم (ص) به عنوان «سراج منیر» تعبیر میکند: ﴿ وَ داعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنیراً﴾، (الاحزاب/ 46)؛ «و تو را دعوت کننده به سوى خدا به فرمان او و چراغى فروزان [براى هدایت جهانیان‏] قرار دادیم.

نصب الهی امام

امام رضا (ع) در فرازی از خطبه می‎‎فرماید : «رَغِبُوا عَنِ اخْتِیَارِ اللَّهِ وَ اخْتِیَارِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَهْلِ بَیْتِهِ إِلَى اخْتِیَارِهِمْ وَ الْقُرْآنُ یُنَادِیهِمْ»، مردم از انتخاب خدا، رسول(ص) و اهلبیت پیامبر(ص) رویگردان شده و به انتخاب خودشان تمایل پیدا کردند، در حالیکه قرآن آنان را فرا می‎‎خواند.(عیون أخبارالرضا‏، ج‏1، ص216). امام (ع) در اینجا به آیات متعددی از قرآن اشاره میکنند که در آن بر عمل به دستور خدا و پیامبر(ص) تأکید شده است که از جملۀ آن آیات در ذیل آمده است:
الف: ﴿ وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾، و پروردگارت آنچه را بخواهد میآفریند و [آنچه را بخواهد] بر مى‏گزیند، براى آنان [در برابر اراده او در قلمرو تکوین و تشریع‏] اختیارى نیست منزّه است خدا و برتر است از آنچه براى او شریک مى‏گیرند. (قصص/68)
ب: ﴿ وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً﴾، و هیچ مرد و زن مؤمنى را نرسد هنگامى که خدا و پیامبرش کارى را حکم کنند براى آنان در کار خودشان اختیار باشد و هرکس خدا و پیامبرش را نافرمانى کند یقیناً به صورتى آشکار گمراه شده است. (الاحزاب/36)

 

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 12 / 9 / 1395

بررسی تغییرات وضو پس از رحلت پیامبر(ص)

خلیفه سوم در سال‌های میانی دوران خلافت خود، نسبت به چگونگی وضوی پیامبر(ص) گرفتار تردید شد؛ سپس او وضوی حضرت رسول(ص) را به شکلی که اکنون میان اهل سنت مرسوم است، اعلام کرد.

بدعت در وضو

نوشتار پیش رو به اختصار اشاره دارد به مسئله کیفیت وضوی پیامبر(ص) و بدعتی که متأسفانه پس از رحلت ایشان به وجود آمد.

برداشت اول/ سنت

یکی از اصحاب پیامبر (ص)، آبی خواست و وضو گرفت؛ پس گفت: «رسول خدا (ص) را دیدم که وضو گرفت؛ آن چنان که من وضو گرفتم. سپس او مضمضه کرد و استنشاق نمود و صورت و دست‌ها را شست و بر سر و پشت‌پا، مسح کشید».
مسلمانان، وضوی پیامبر (ص) را مبین این آیه وضو می‌دانند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَینِ؛ ای مومنان! هرگاه قصد نماز کردید، صورت‌هایتان و نیز دست‌ها را تا آرنج بشویید و سرها و پایتان را تا برآمدگی آن دو، مسح کنید».
این آیه‌شامل «شستن» صورت و دو دست و همچنین «مسح» سر و دو پا است.

برداشت دوم/ بدعت

وضوی همه مسلمانان، تا خلافت عثمان، صورت واحدی داشته، مانند وضوی کنونی شیعی بوده است. این مسئله، با آیه وضو نیز هم‌خوانی دارد. علت تغییر وضو، این بود که خلیفه سوم در سال‌های میانی دوران خلافت خود، نسبت به چگونگی وضوی پیامبر (ص)، گرفتار تردید شد؛ سپس او وضوی پیامبر (ص) را به شکلی که اکنون در میان اهل سنت مرسوم است، اعلام کرد؛
«
شستن دست‌ها از سر انگشتان تا آرنج» و اصرار بر «شستن پا و نه مسح آن». این بدعت، مخالفت بسیاری از اصحاب پیامبر (ص) را دنبال داشت؛ اما حکومت اموی، بنا بر اغراض سیاسی، در نقاط مختلف اسلامی، شیوه وی را تبلیغ کرد و فضایی به وجود آورد که برخی از اصحاب، جرئت مخالفت با روش دستگاه حاکم را نداشتند و در نتیجه، این گونه وضو گرفتن، رواج یافت.

برداشت سوم/ درنگ

درباره چگونگی تفسیر آیه وضو و نوع وضوی پیامبر (ص) در «شستن دست‌ها» و «مسح سر و دو پا» چند نکته زیر تقدیم می‌شود:
1.
درباره «شستن دست‌ها از آرنج» چند نکته قابل ذکر است:
الف) برخی مفسران قرآن، واژه «الی: به» در آیه وضو را به «مع: با» تفسیر کرده‌اند.
«
وهبة الزحبلی» دانشمند و فقیه سنی‌مذهب می‌گوید: «نزد تمامی دانشمندان و عالمان - از جمله امامان مذاهب چهارگانه اهل سنت - داخل کردن دو آرنج در شستن، واجب است؛ زیرا حرف «الی» که برای انتهای غایب است، در این جا به معنای «مع» است؛ مانند دو آیه شریفه «وَیَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِکُمْ؛ نیرویی بر نیروی شما بیفزاید» و «وَلاَ تَأْکُلُواْ أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِکُمْ؛ ‌اموال آنان را همراه با اموال خود مخورید» که در این دو نیز «الی» به معنای «مع: با» است.
ب) در نگاه قرآن، حد دست که باید در وضو شسته شود «مرفق» یعنی آرنج است و کلمه «الی» در آیه فوق، تنها برای بیان حد شستن است و نه کیفیت شستن که بعضی توهم کرده، چنین پنداشته‌اند که آیه می‌گوید: باید دست‌ها را از سر انگشتان به طرف آرنج بشویید. این درست به آن می‌ماند که انسان، به کارگری سفارش کند که دیوار اتاق را از کف تا یک متر، رنگ کند. بدیهی است منظور این نیست که دیوار از پایین به بالا رنگ شود؛ ‌بلکه منظور این است که این مقدار باید رنگ شود؛ نه بیشتر و نه کمتر. بنابراین، در آیه، فقط مقداری از دست که باید شسته شود، ذکر شده، اما کیفیت آن، در سنت پیامبر (ص) که به وسیله اهل بیت (ع) به ما رسیده، آمده است و آن، شستن از آرنج به طرف سر انگشتان است.
ج) وقتی زراره از کیفیت وضوی پیامبر(ص) از امام باقر (ع) پرسید، حضرت تشت آبی درخواست کرد و پس از شستن صورت، مشتی آب از آن بر دست راست خود ریخت و آن را از آرنج تا سر انگشتان شست و هیچگاه آب را به طرف آرنج برنگرداند.
د) دارقطنی، یکی از دانشمندان حدیث اهل سنت، از جابر نقل کرده که وقتی پیامبر (ص) وضو می‌گرفت، آب را بر دو آرنج می‌ریخت.
2.
در آیه وضو، خداوند، امر به مسح سر و پاها کرده است؛ در حالی که اهل تسنن، پاها را می‌شویند؛
در این باره به نکات زیر اشاره می‌شود:
الف) ابن عباس می‌گوید: «قرآن درباره پاها، به مسح کردن دستور داده است؛ ‌ولی مردم جز شستن، به چیزی تن ندادند».
همچنین می‌گفت: وضو عبارت است از دو شستن و دو مسح کردن یا «دو شسته شده و دو مسح شده».
ب) ابن حزم، دانشمند نامی سنی مذهب، چنین نقل می‌کند: جمع زیادی از اصحاب و تابعین، در وضو، پا را مسح می‌کردند؛ شخصیت‌هایی مانند علی‌بن‌ ابی‌طالب (ع)، ابن عباس حسن بصری، انس‌بن مالک، عکرمة، شعبی و ... .
د) زمانی که به انس‌بن مالک که مدتی خادم رسول خدا (ص) بود خبر دادند که حجاج به شستن پا توصیه می‌کند، واکنش نشان داد و ضمن اشاره به واجب بودن مسح پا، این سخن را بر زبان جاری ساخت: «صدق‌الله و کذب الحجاج».
منبع: فارس

 

موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 12 / 9 / 1395

ترازویی که فسق را می‌سنجد!

بنا به فرموده خدا در قرآن، دوستی اهل و عیال و مال و منال و حتی تجارت و مسکن، باید تابع دوستی خدا و رسولش باشد. یعنی اگر لازم شود همه آنها باید در راه خدا و رسول هزینه شوند. در غیر این صورت، مدعی ایمان، فاسقی بیش نیست.

شکوری_شبکه تخصصی قرآن تبیان

دوستی خدا

چون ایمان حقیقتی است مربوط به قلب آدمی، لذا با صرف ادعا، نمی‌توان کسی را داخل در دایره ایمان و یا بیرون از آن انگاشت. بنا به فرموده خدا در قرآن، دوستی اهل و عیال و مال و منال و حتی تجارت و مسکن، باید تابع دوستی خدا و رسولش باشد. یعنی اگر لازم شود همه آنها باید در راه خدا و رسول هزینه شوند. در غیر این صورت، مدعی ایمان، فاسقی بیش نیست. قرآن در کریمه 24 توبه، در مقام تشخیص مومن از مومن‌نُما، ترازو و شاخصی به دست داده است که همگان می توانند ایمانشان را با آن محک بزنند؛ می فرماید:
قُلْ‌ إِنْ‌ کَانَ‌ آبَاؤُکُمْ‌ وَ أَبْنَاؤُکُمْ‌ وَ إِخْوَانُکُمْ‌ وَ أَزْوَاجُکُمْ‌ وَ عَشِیرَتُکُمْ‌ وَ أَمْوَالٌ‌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَ تِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ‌ کَسَادَهَا وَ مَسَاکِنُ‌ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَ‌ إِلَیْکُمْ‌ مِنَ‌ اللَّهِ‌ وَ رَسُولِهِ‌ وَ جِهَادٍ فِی‌ سَبِیلِهِ‌ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى‌ یَأْتِیَ‌ اللَّهُ‌ بِأَمْرِهِ‌ وَ اللَّهُ‌ لاَ یَهْدِی‌ الْقَوْمَ‌ الْفَاسِقِینَ‌ (24/توبه)
بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و قوم و خویش شما و اموالى كه بدست آورده‏اید و تجارتى كه از كساد آن مى‏هراسید و مسكن‏هایى كه بدان علاقمندید در نظر شما محبوب‏تر است از خدا و رسول او و جهاد در راه او، پس منتظر باشید تا خدا فرمان خود را بیاورد، و خدا مردم تبه‏كار را هدایت نمى‏كند.
خلاصه این آیه آن است كه براى یك موحد و مسلمان مكتبى، خدا و رسول و جهاد در راه خدا باید از پدر و فرزند و برادر و همسر و اقوام و ثروت و تجارت و خانه مسكونى محبوبتر باشد، آنها را به خطر اندازد نه مكتب را، از آنها دست بكشد نه از خدا و رسول و جهاد، به طور كلى اینها نمى‏توانند بهانه باشند، و گر نه آن مؤمن، فاسق است و از بندگى ساقط شده و در ضلالت مى‏باشد.(1)

نكته‏ ها و اشاره ‏ها:

1. هنگامى كه به مسلمانان دستور جهاد داده شد، برخى به فكر پدران، برادران و فرزندان كافر خویش بودند كه مى‏بایست با آنان بجنگند، و برخى دل در گرو سرمایه‏ها و تجارت خویش داشتند كه تا حد زیادى در دست مشركان بود و با مسافرت‏هاى آنان به مكه رونق مى‏گرفت و گروهى نیز كه خانه‏هاى خوبى در مكه داشتند، از ویرانى یا تعطیلى آن‏ها در جنگ هراس داشتند.
این آیه ناظر به حال این افراد بوده و به آنان سخت هشدار مى‏دهد.
2.
در آیه به سرمایه‏هاى هشت‏گانه زندگى مادى بشر اشاره شده است كه چهار قسمت آن‏ها یعنى پدران، فرزندان، برادران و همسران، به گروه خویشان نزدیك مربوط است و قبیله نیز به گروه اجتماعى بشر مربوط مى‏باشد و دو قسمت نیز به سرمایه و كار انسان‏ها ارتباط دارند و سرانجام به مسكن و خانه‏هاى پر ارزش اشاره شده است.
3.
مقصود آیه آن نیست كه انسان سرمایه‏هاى اقتصادى و عواطف انسانى خود را نادیده بگیرد، بلكه منظور آن است كه معیار ایمان واقعى را بیان كند. مؤمن واقعى كسى است كه بر سر دو راهى حق و باطل، عشق به امور اقتصادى و زن و فرزند و خویشان، او را از خدا، پیامبر و جهاد باز نكند؛ مؤمن واقعى كسى است كه امور اقتصادى در نظرش از دین او مهم‏تر نباشد.
4.
آیه شامل همه‏ى مسلمانان در همه‏ى عصرها مى‏شود؛ در جهان امروز نیز اگر مسلمانان براى جهاد آماده نباشند و منافع مادى خود را بر رضاى خدا و رسول ترجیح دهند، آینده آنان تاریك خواهد شد و به خطر خواهند افتاد.
5.
ترجیح امور مادى بر خدا، پیامبر و جهاد، نوعى نافرمان‏بردارى و فسق است، و این‏گونه دل‏باختگان زرق و برق زندگى مادى، شایستگى هدایت الهى را ندارند.
6.
در آیه، با جمله‏اى مبهم و سربسته دل‏باختگان دنیا تهدید شده‏اند؛ یعنى كسانى كه منافع مادى خود را بر رضاى خدا مقدم مى‏دارند، صبر كنند تا كیفر الهى برسد، و یا این‏كه خدا پیروزى پیامبرش را از راه دیگرى و به واسطه‏ى افراد شایسته‏ترى تحقق بخشد.
7.
آیه نفرموده است كه خویشاوندان و سرمایه‏هاى مادى خود را دوست نداشته باشید، بلكه فرموده است آن‏ها را بیش‏تر از خدا و پیامبرش و جهاد دوست نداشته باشید.(2)

 پی‌نوشت ها:

1. تفسیر احسن الحدیث، ج‏4، ص: 207
2.
تفسیر قرآن مهر، ج‏8، ص: 175و 176

 

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 9 / 1395

امام به كسى گفته مى شود كه رياست و رهبرى جامعه اسلامى را از جهات سه گانه: حكومت، بيان معارف و احكام دينى و رهبرى و ارشاد حيات معنوى مردم را به عهده مى گيرد. و در عقيده شيعه، چنين كسى بايد از جانب خدا تعيين و به مردم ابلاغ شود.

امام رضا(عليه السلام) خود در حديثى طولانى كه كلينى آن را در كافى نقل كرده صفات و ويژگى هايى رابراى امام بيان مى كند و اشاره مى كند كه منصب امامت مانند مقام نبوت منشأ الهى دارد و امام نيز بايد از جانب خداوند تعيين و به وسيله پيامبر يا امام قبلى به مردم معرفى شود. چنانكه امام اول، امير المؤمنين على(ع) مطابق آيه تبليغ در غدير خم به وسيله پيامبر اكرم به مردم معرفى و ابلاغ شد و امامان بعدى نيز علاوه بر اينكه نبى گرامى برابر احاديث موجود در كتب فريقين با مشخصات كامل تا امام دوازدهم نام برده است، هر امامى نيز امام بعد از خود را با نص صريح و قطعى معرفى مى كرده است.

امام كاظم نيز در موارد متعددى به امامت حضرت رضا پس از خود تصريح فرموده بود، از جمله داوود رقى گويد: به موسى بن جعفر عرض كردم پدرم فداى تو باد، من به سن كهولت رسيده ام و مى ترسم پيش آمدى برايم روى دهد و ديگر شما را نبينم، لذا مى خواهم مرا از امام بعد از خود خبر دهيد. حضرت فرمود: پسرم على امام بعد از من است.


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 11 / 9 / 1395

يكى از برادران بلند مقام حضرت رضا(عليه السلام)، احمد بن موسى (عليه السلام) است (معروف به شاه چراغ مرقد شريفش در شيراز مى باشد) اين شخصيت بزرگوار مورد احترام مردم بود، حتّى پس از شايع شدن شهادت حضرت موسى بن جعفر(عليه السلام)در مدينه، جمعى در مدينه به عنوان پذيرش امامت او به در خانه (ام احمد) آمدند، و همراه «احمد بن موسى(عليه السلام)» به مسجد رفتند، از آنجا كه «احمد بن موسى» داراى كرامات و مقامات ارجمند بود، مردم تصوّر مى كردند، امام بعد از امام كاظم(عليه السلام) اوست، با او به عنوان امام بيعت كردند، او از مردم بيعت گرفت و سپس بالاى منبر رفت و خطبه اى در نهايت فصاحت و بلاغت خواند، سپس فرمود: «اى مردم! شما همه با من بيعت كرديد، ولى بدانيد من با برادرم «على بن موسى(عليه السلام)» بيعت كرده ام، او امام و جانشين پدرم مى باشد، او ولى خداست، و بر من و شما از جانب خدا و رسولش واجب است كه هرچه او به ما امر مى كند، اطاعت كنيم.»

همه حاضران سخن احمد بن موسى(عليه السلام) را پذيرفتند، و دسته جمعى از مسجد بيرون آمده در حالى كه احمد بن موسى(عليه السلام) در پيشاپيش آنها بود، با هم به در خانه حضرت رضا(عليه السلام) رفتند و با آن حضرت بيعت كردند، امام رضا(عليه السلام)براى احمد بن موسى(عليه السلام)، دعا كرد، و احمد بن موسى(عليه السلام) از آن پس همواره در خدمت برادر بود، تا آن زمان كه حضرت رضا(عليه السلام) به سوى خراسان حركت نمود.

احمد بن موسى(عليه السلام) در عصر خلافت مأمون عباسى، همواره جماعتى از مدينه به قصد زيارت برادرش حضرت رضا(عليه السلام)، از طريق فارس به سوى خراسان حركت نمودند، هنگامى كه «قتلغ خان» استاندار و نماينده مأمون در شيراز از ورود او به سوى شيراز، مطلع شد (با توجه به اين كه سياست مأمون نسبت به امام رضا(عليه السلام) و امامزادگان، تغيير كرده بود) سپاهى به سوى او فرستاد، و در هشت فرسخى شيراز در محلى به نام «خان زينان» سر راه احمد بن موسى(عليه السلام) را گرفتند، بين حضرت احمد و همراهانش با سپاه قتلغ خان، جنگ واقع شد، در اين ميان يكى از ياران قتلغ خان فرياد زد: «اگر شما قصد ديدار حضرت رضا(عليه السلام) را داريد او از دنيا رفت». وقتى كه ياران احمد بن موسى(عليه السلام) چنين شنيدند از اطراف او پراكنده شدند، دشمنان آنها را تعقيب كرده و در شيراز در همانجا كه اكنون محل مرقد شريف احمد بن موسى(عليه السلام) است، او و عده اى از همراهانش را به شهادت رساندند.

به اين ترتيب اين امامزاده وارسته و بزرگ با كمال خلوص مردم را به پذيرفتن امامت برادرش حضرت رضا(عليه السلام)فراخواند، و خود و همراهانش در راه ديدار برادر، به شهادت رسيدند، و خون جوشان او و همراهان، بذرهاى گسترش تشيع و محبت اهل بيت(عليهم السلام) را در دلهاى ايرانيان آن عصر، و اعصار ديگر پاشيد.

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 10 / 9 / 1395

 

اخلاق و رفتار امام رضا عليه السلام  

امامان پاك ما در ميان مردم و با مردم مي‌زيستند، و عملا به مردم درس زندگي و پاكي و فضيلت مي‌آموختند. آنان الگو و سرمشق ديگران بودند، و با آنكه مقام رفيع امامت آنان را از مردم ممتاز مي‌ساخت، و برگزيده خدا و حجت او در زمين بودند در عين حال در جامعه حريمي نمي‌گرفتند، و خود را از مردم جدا نمي‌كردند، و به روش جباران، انحصار و اختصاصي براي خود قائل نمي‌شدند، و هرگز مردم را به بردگي و پستي نمي‌كشاندند و تحقير نمي‌كردند.

ابراهيم بن عباس مي‌گويد: «هيچگاه نديدم كه امام رضا عليه السلام در سخن بر كسي جفا ورزد، و نيز نديدم كه سخن كسي را پيش از تمام شدن قطع كند؛ هرگز نيازمندي را كه مي‌توانست نيازش را برآورده سازد رد نمي‌كند، در حضور ديگري پايش را دراز نمي‌كرد، هرگز نديدم به كسي از خدمتكاران و غلامانش بدگويي كند. خنده او قهقهه نبود بلكه تبسم بود، وقتي سفره غذا به ميان مي‌آمد همه افراد خانه حتي دربان و مهتر را نيز بر سفره خويش مي‌نشاند و آنان همراه با اما غذا مي‌خوردند. شب‌ها كم مي‌خوابيد و بيشتر بيدار بود، و بسياري از شب‌‌ها تا صبح بيدار مي‌ماند و به عبادت مي‌گذراند، بسيار روزه مي‌داشت بخصوص روزه سه روز در هر ماه را ترك نمي‌كرد. كار خير و انفاق پنهان، بسيار و بيشتر در شبهاي تاريك مخفيانه به فقرا كمك مي‌كرد».

محمد بن ابي عباد مي‌گويد: «فرش آن حضرت در تابستان حصير و در زمستان پلاسي بود. لباس او{در خانه{ درشت و خشن بود، اما هنگامي كه در مجالس عمومي شركت ميكرد{لباس‌هاي خوب و متعارف مي‌پوشيد} و خود را مي‌آراست.»

شبي امام ميهمان داشت، در ميان صحبت چراغي نقصي پيدا كرد، ميهمان امام دست پيش آورد تا چراغ را درست كند امام نگذاشت و خود اين كار را انجام داد و فرمود: «ما گروهي هستيم كه ميهمانان خود را بكار نمي‌گيريم».

يك بار شخصي كه امام را نمي‌شناخت در حمام از امام خواست تا او را كيسه بكشد، امام عليه السلام پذيرفت و مشغول شد، ديگران اما را به آن شخص معرفي كردند، و او با شرمندگي به عذرخواهي پرداخت ولي امام بي توجه به عذرخواهي او همچنان او را كيسه مي‌كشيد و او را دلداري مي داد كه طوري نشده است.

شخصي به امام عرض كرد: «به خدا سوگند هيچ كس در روي زمين از جهت برتري و شرافت پدران، به شما نمي‌رسد».

 

امام فرمود: «تقوي به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار آنان را بزرگوار ساخت».

 

مردي از اهالي بلخ مي‌گويد: در سفر خراسان با امام رضا عليه السلام همراه بودم. روزي سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگزاران و غلامان حتي سياهان را بر آن سفره نشاند تا همراه او غذا بخورند.

من به امام عرض كردم: «فدايتان شوم، بهتر است اينان بر سفره‌اي جداگانه بنشينند». فرمود: ساكت باش، پروردگار همه يكي است، پدر و مادر همه يكي است، و پاداش هم به اعمال است».

ياسر خادم امام مي‌گويد:‌ «امام رضا عليه السلام به ما فرموده بود اگر بالاي سرتان ايستادم (و شما را براي كاري طلبيدم) و شما به غذا خوردن مشغول بوديد برنخيزيد تا غذايتان تمام شود». به همين جهت بسيار اتفاق مي‌افتاد كه امام ما را صدا مي‌كرد، و در پاسخ او مي‌گفتند: «به غذا خوردن مشغولند» و آن گرامي مي‌فرمود: «بگذاريد غذايش تمام شود».

يك بار غريبي خدمت امام رسيد و سلام كرد و گفت: «من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم. از حج بازگشته‌ام و خرجي راه تمام كرده‌ام. اگر مايليد مبلغي به من مرحمت كنيد تا خود را به وطنم برسانم، و در آنجا از جانب شما معادل همان مبلغ را به مستمندان صدقه خواهم داد، زيرا من در شهر خويش فقير نيستم و اينك در سفر نيازمند مانده‌ام».

امام برخاست، به اطاقي ديگر رفت و دويست دينار آورد و از بالاي در، دست خويش را به سمت آن مرد دراز كرد، و آن شخص را صدا زد و فرمود: «اين دويست دينار را بگير و توشه راه كن، و به آن تبرك بجوي، و لازم نيست كه از جانب من معادل آن صدقه بدهي».

آن شخص دينارها را گرفت و رفت. امام از آن اطاق به جاي اول بازگشت، از ايشان پرسيدند: «چرا چنين كرديد كه شما را هنگام گرفتن دينارها نبيند؟»

فرمود: «تا شرمندگي نياز و سؤال را در او نبينم.....»

امامان معصوم و گرامي ما در تربيت پيروان و راهنمايي ايشان تنها به گفتار اكتفا نمي‌كردند و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ويژه‌اي مبذول مي‌داشتند، و در مسير زندگي اشتباهاتشان را گوشزد مي‌فرمودند؛ تا هم آنان را از بيراهه به راه آيند، و هم ديگران و آيندگان بياموزند.

سليمان جعفري از ياران امام رضا عليه السلام مي‌گويد: براي برخي كارها خدمت امام بودم ، چون كارم انجام شد خواستم مرخص شوم، امام فرمود: «امشب نزد ما بمان».

همراه امام به خانه او رفتم. هنگام غروب بود، غلامان حضرت مشغول بنايي بودند، امام در ميان آنها غريبه‌اي ديد، پرسيد: «اين كيست؟»

عرض كردند: «به ما كمك مي‌كند و به او چيزي خواهيم داد»

فرمود: «مزدش را تعيين كرده‌ايد؟»

گفتند: «نه! هرچه بدهيم مي‌پذيرد».

امام برآشفت و خشمگين شد. من به حضرت عرض كردم:

«فدايتان شوم خود را ناراحت نكنيد».

فرمود: «من بارها به اينها گفته‌ام كه هيچ‌كس را براي كاري نياوريد مگر آنكه قبلا مزدش را تعيين كنيد و قرارداد ببنيديد. كسي كه بدون قرارداد و تعيين مزد كاري انجام دهد اگر سه برابر مزدش را بدهي باز گمان مي‌كند مزدش را كم داده‌اي، ولي اگر قرارداد ببندي و به مقدار معين شده بپردازي از تو خشنود خواهد بود كه طبق قرار عمل كرده‌اي، و در اين صورت اگر بيش از مقدار تعيين شده چيزي به او بدهي هرچند كم و ناچيز باشد مي‌فهمند كه بيشتر پرداخته‌اي و سپاسگذار خواهد بود».

احمد بن محمد بن ابي نصر بزنطي كه از بزرگان اصحاب امام رضا عليه السلام محسوب مي‌شود نقل مي‌كند: من با سه تن ديگر از ياران امام خدمتش شرفياب شديم، و ساعتي نزد امام نشستيم؛ چون خواستيم بازگرديم امام به من فرمود: «اي احمد! تو بنشين».

همراهان من رفتند و من خدمت امام ماندم. سؤالاتي داشتم به عرض رساندم و امام پاسخ فرمودند، تاپاسي از شب گذشت. خواستم مرخص شوم، فرمود: «مي‌روي يا نزد ما مي‌ماني؟»

عرض كردم: «هرچه شما بفرماييد، اگر بفرماييد بمان مي‌مانم و اگر بفرماييد برو مي‌روم».

آنگاه امام برخاست و به اطاق خود رفت. من از شوق به سجده افتادم و گفتم: «سپاس خداي را كه حجت خدا و وارث علوم پيامبران در ميان ما چند نفر كه خدمتش شرفياب شديم تا اين حد به من محبت فرمود».

هنوز در سجده بودم كه متوجه شدم امام به اطاق من بازگشته است؛ برخاستم، حضرت دست مرا گرفت و فشرد فرمود: «اي احمد! اميرمؤمنان عليه السلام به عيادت صعصعة بن صوحان {كه از ياران ويژه آن حضرت بود} رفت، و چون خواست برخيزد فرمود: «اي صعصعه! از اين كه به عيادت تو آمده‌ام به برادران خود افتخار مكن (عيادت من باعث نشود كه خود را از آنان برتر بداني) از خدا بترس و پرهيزگار باش، براي خدا تواضع و فروتني كن خدا تو را رفعت مي‌بخشد». »

امام با اين عمل و سخن خويش هشدار داده است كه هيچ عاملي جاي خودسازي و تربيت نفس و عمل صالح را نمي‌گيرد، و به هيچ امتيازي نبايد مغرور شد، حتي نزديكي به امام و عنايت و لطف آن بزرگوار نيز نبايد وسيله فخر و مباهات و احساس برتري بر ديگران گردد.

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 10 / 9 / 1395

 

گفتگوى امام رضا(عليه السلام) با جاثليق   

جاثليق كه از علماى دين مسيح(عليه السلام) بود با متكلمين اسلامى به گفتگو و مناظره مى پرداخت و مى گفت: ما و شما همگى متفق بر نبوت عيسى(عليه السلام) مسيح و زنده بودن آن حضرت در آسمان هستيم ولى در نبوت پيغمبر اسلام بين ما و شما اختلاف است و همگى متفق هستيم كه از دنيا رفته است. پس چه دليلى داريد كه آن حضرت پيامبر بوده است؟ متكلمين اسلامى متحير ماندند. پس در محضر مقدس حضرت رضا(عليه السلام) و مأمون عباسى حاضر گرديد و به حضرت عرض كرد، نظر شما درباره عيسى(عليه السلام) و كتاب او چيست؟ حضرت رضا(عليه السلام) فرمود: من اقرار به نبوت و كتاب عيسايى دارم كه اقرار به نبوت پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نموده و امت خويش را بشارت داده است و به عيسايى كه اقرار به نبوت آن حضرت نكرده است كافر هستم.

سپس فرمود: اى نصرانى ما به عيسى(عليه السلام) كه ايمان به محمد(صلى الله عليه وآله) داشت ايمان داريم ولى يك نقص داشت كه نماز و روزه بسيار كم بجا مى آورد.

جاثليق گفت: به خدا قسم عيسى(عليه السلام) همواره صائم النهار و قائم الليل بود.

حضرت رضا(عليه السلام) فرمود: براى چه كسى به جا مى آورد؟

جاثليق ساكت شد. (زيرا آنها معتقد به خدايى عيسى(عليه السلام) بودند و اگر عيسى(عليه السلام) خدا بود براى چه كسى عبادت مى كرد؟)

جاثليق به حضرت عرض كرد: كسى كه مرده را زنده كند و اكمه و ابرص (كور مادرزاد و پيس) را شفا دهد مستحق عبادت است. حضرت فرمود: يسع نيز همين كارها را مى كرد. بر روى آب راه مى رفت و اكمه و ابرص را شفا مى داد و حزقيل نيز 35 هزار نفر را پس از مرگ 60 ساله زنده نمود و قومى از بنى اسرائيل خارج از بلاد خويش شدند از ترس طاعون و مرگ و خداوند آن را هلاك كرد، و خداوند به پيامبرى از پيامبرانش امر كرد كه بر استخوانهاى مرده آنها بعداز چندين سال بگذرد و آنها را صدا بزند و بگويد: به اذن خدا زنده شويد و آنها نيز زنده شدند. و قصه ابراهيم و پرندگان را در قرآن ذكر كرده است كه: فصر هن اليك و داستان موسى(عليه السلام) را كه واختار موسى ذكر نمود زيرا آنها مى گفتند: لن نومن لك حتى نرى الله جهرة پس سوخته شدند و بعداز آن موسى آنها را زنده نمود و قريش نيز از حضرت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) درخواست نمودند كه آنها را زنده كند. سپس فرمود: تورات و انجيل و قرآن و زبور اين مطلب را مطرح نموده اند و اگر بايد هركسى را كه مرده زنده مى كند خدا دانست، مى بايست تمامى اينها را خدا پنداشت.

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 10 / 9 / 1395

 

مدت امامت حضرت رضا(عليه السلام) حدود 20 سال طول كشيد، كه 17 سال آن در مدينه و سه سال آخر آن در خراسان گذشت.

امام رضا(عليه السلام) در مدينه، پس از شهادت پدر، امامت بر مردم را بر عهده گرفت، و به رسيدگى امور پرداخت، شاگردان پدر را به دور خودش جمع كرد، و به تدريس و تكميل حوزه علميه جدش امام صادق(عليه السلام) پرداخت و در اين راستا گامهاى بزرگ و استوارى برداشت.

موقعيت امام رضا(عليه السلام) در مدينه، همه علما و شخصيتهاى سياسى و اجتماعى حجاز را تحت الشعاع خود ساخت، مردم آن بزرگوار را در همه شؤون مادى و معنوى، مرجع و پناه خود مى دانستند، و نور وجود او چون خورشيدى بر قلبها مى تابيد، و تاريكيها را از نظرات گوناگون روشن مى ساخت.

آن حضرت براى رفع مشكلات اجتماعى، فرهنگى و سياسى مردم، در همه امور دخالت مى كرد، و در متن جامعه قرار داشت، و در امور و مسائل مختلف اجتماعى هرگز لحظه اى بى تفاوت نزيست، به ويژه در دو بعد فرهنگى و سياسى، تلاش فراوان داشت، آن بزرگوار در گفتگويى با مأمون در خراسان فرمود:

و ما زادنى هذا الامر الذى دخلت فيه، فى النعمة عندى شيئاً و لقد كنت بالمدينة و كتابى ينفذ فى المشرق و المغرب، و لقد كنت اركب حمارى، و امرّ سكك المدينه، و ما بها اعزّمنّى، و ما كان بها احد يسألنى حاجة يمكننى قضاؤها له الاّ قضيتها له:

«اينكه من در اينجا (خراسان) به عنوان ولى عهد، شده ام از نظر من هيچگونه بر موقعيت من افزوده نشده است، من در مدينه در موقعيتى بودم كه نامه ام به مشرق و مغرب مى رفت (دست خطم را در همه جا مى خواندند) بر مركب خود سوار مى شدم، و در راههاى مدينه عبور مى كردم، هيچ كس در آنجا عزيزتر از من نبود، و هركسى حاجتى داشت و آن را از من مى طلبيد، تا حدّ توان نيازهاى نيازمندان را تأمين مى كردم.»

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 10 / 9 / 1395









ویژه نامه شهادت جانگذاز شمس الشموس،
سلطان طوس ، آقا امام رضا علیه السلام


قال الامام علی بن موسی الرضا علیه السلام :

لا تَدعُوا العَمـلَ الصّالِـحَ وَ الاِجتهادَ فِى العِبادَةِ اتِّکالاً عَلى حُبِّ آلِ مُحَمدٍ (ص)
وَ لا تَدعُوا حُبَّ آلِ مُحَمـدٍ (ص) لامرِهـم اِتِّکـالاً عَلـى العِبـادَةِ
فَـاِنَّـهُ لایَقـبَلُ اَحـدَهُـمـا دونَ الآخَر؛


امام رضا علیه السلام فرموده اند :

مبادا اعمال نیک را به اتکاى دوستى آل محمد(ص) رها کنید،
مبادا دوستى آل محمد(ص) را به اتکاى اعمال صالح از دست بدهید،
زیرا هیچ کدام از ایـن دو ، به تنهایى پذیرفته نمى شود

( بحارالانوار،ج78،ص348)


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 8 / 9 / 1395

پای درس رسول خداصلی الله علیه و آله

بر خورد با مردم  

در حالى كه پیامبر صلى اللّه علیه و آله عازم میدان جنگ بود عربى به محضر او رسید و ركاب شترش را گرفت و گفت : یا رسول اللّه : علمى را به من بیاموز كه سبب رفتم به بهشت گردد.

حضرت فرمود: با مردم آن گونه رفتار كن كه دوست دارى با تو آن گونه رفتار كنند. و از رفتار با آنها كه خویشاوند تو نیست بپرهیز.(1)

پرهیز از امتیاز طلبى  

پیامبر اكرم صلى اللّه علیه و آله با عده اى از اصحاب خود به سفر رفته بودند. حضرت در بین راه دستور داد گوسفندى را ذبح كنند و غذایى تهیه نمایند. مردى گفت : كشتن گوسفند با من باشد، دیگرى گفت : پوست كندن آن با من باشد سو مى گفت : پختن آن را من به عهده مى گیرم .

پیامبر صلى اللّه علیه و آله فرمود: من هم هیزم آن را آماده مى كنم .

اصحاب گفتند: با رسول اللّه ! پدران و مادران ما فداى شما باد، خود را به زحمت نیندازید، ما خود هیزم را جمع آورى خواهیم كرد.

حضرت فرمود: مى دانم كه شما این كار را براى من انجام مى دهید اما خداى عز و جل نمى پسندد كه بنده اش خود را از اصحابش ممتاز كند آنگاه برخاست و براى آنها هیزم جمع آورى كرد.(2)

اندازه معیشت  

روزى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله با همراهان خود در صحرا عبور مى كرد كه به شتربانى گذر كرد، كسى را فرستاد تا از او شیر بخواهد.

رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: آنچه كم و كافى باشد بهتر از زیادى است كه دل را مشغول دارد. خداوندا محمد و آل محمد را به اندازه كفاف روزى عطا فرما.

شتربان گفت : آنچه در سینه شترهاست صبحانه قبیله است و آنچه در ظرف هاست شام آنهاست .

رسول خدا صلى اللّه علیه و آله گفت : خدایا مال و فرزندانش را زیاد گردان .

آنگاه به راه افتادند تا به چوپانى رسیدند. حضرت كسى را فرستاد تا از او شیر بگیرد. چوپان گوسفند را دوشید و هرچه در ظرف داشت در ظرف پیامبر صلى اللّه علیه و آله ریخت و گوسفندى هم براى آن حضرت فرستاد و عرض كرد: همین اندازه نزد ما بود اگر بیشتر هم بخواهید به شما مى دهیم .

رسول خدا صلى اللّه علیه و آله گفت : خدایا او را به اندازه كفاف روزى ده .

یكى از اصحاب عرض كرد: یا رسول اللّه ! براى كسى كه به شما چیزى نداد دعائى كردى كه همه ما آن را دوست داریم و براى كسى كه حاجت تو را برآورده ساخت دعائى كردى كه همه ما آن را ناخوش مى داریم .

رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: آنچه كم و كافى باشد بهتر از زیادى است كه دل را مشغول دارد. خداوندا محمد و آل محمد را به اندازه كفاف روزى عطا فرما.

امام صادق علیه السلام فرمود: خداى عز وجل مى فرماید: اگر بر بنده مومنم تنگ گیرم غمگین مى شود در صورتى كه این تنگى او را به من نزدیكتر مى سازد و اگر بر بنده مومنم وسعت دهم شادمان گردد، در صورتى كه آن وسعت او را از من دورتر مى كند.(3)

عزت كار و ذلت صدقه  

مردى از انصار نیازمند گردید و از بر آوردن نیاز خود درمانده شد. نزد رسول خدا صلى اللّه علیه و آله رفت و حاجت خود را بیان كرد.

حضرت فرمود: آنچه را در منزل دارى بیاور و چیزى را در این باره كوچك نشمار.

مرد انصارى به منزل رفت و یك قدح و یك قطعه پوست یا پارچه كه زیر زین اسب یا شتر مى گذارند را با خود آورد.

رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: چه كسى این دو را مى خرد؟

مردى گفت : من آنها را به یك درهم خریدارم .

حضرت فرمود: چه كسى بیشتر مى خرد؟

مرد دیگرى عرض كرد: من به دو درهم مى خرم .

پیامبر صلى اللّه علیه و آله فرمود: براى تو باشد و خریدار، دور دهم به مرد انصارى داد. آنگاه حضرت فرمود: با یك در هم آن خوراكى براى خانواده خود تهیه كن و با درهم دیگر تیشه اى خریدارى كن .

مرد انصارى تیشه اى خریدارى كرد و پیامبر صلى اللّه علیه و آله دسته اى دیگران براى آن گرفت و تیشه اى را به دسته اى مجهز كرد و فرمود: برو با این تیشه هیزم بیابان را بكن و چیزى را از چوب و خار بیابان ،تر یا خشك بى ارزش ندان .

مرد انصارى بدنبال كار رفت و پس از پانزده شب به محضر پیامبر صلى اللّه علیه و آله مشرف گردید و وضع اقتصادى او خوب شد.

حضرت صلى اللّه علیه و آله فرمود: این كار بهتر از این بود كه در روز قیامت بیائى در حالى كه در چهره تو ذلت صدقه باشد.(4)

انسان محترم را گرامى بدارید  

پیامبر اكرم صلى اللّه علیه و آله به یكى از خانه هاى خود وارد شد و اصحاب او به محضرش مشرف شدند تعداد اصحاب بسیار بود و اتاق پر شده بود.

جریربن عبداللّه در این هنگام وارد شد اما جایى براى نشستن نیافت و در نزدیكى در نشست 0.

پیامبر صلى اللّه علیه و آله عباى خود را برداشت و به او داد و فرمود: این عبا را زیر انداز خود قرار دهد. جریر عبا را گرفت و بر صورت خود گذارد و آن را مى بوسید و گریه مى كرد، آنگاه آن را جمع كرد و به پیامبر صلى اللّه علیه و آله رو كرد و گفت : من هرگز بر روى جامه شما نمى نشینم . خداوند تو را گرامى بدارد همان گونه كه مرا گرامى داشتى .

پیامبر صلى اللّه علیه و آله نگاهى به سمت چپ و راست خود كرد و سپس فرمود: هر گاه شخص محترمى نزد شما آمد او را گرامى بدارید و همچنین هر كسى كه از گذشته بر شما حقى دارد او را نیز گرامى بدارید.(5)

وفاى به پیمان

پیامبر اکرم صلى اللّه علیه و آله قبل از آنكه به مقام پیامبرى برسد، مدتى چوپانى مى كرد، یكى از چوپانان در آن زمان عمار یاسر بود. روزى پیامبر صلى اللّه علیه و آله با عمار، با هم قرار گذاشتند، تا فرداى آن روز، گوسفندان خود را به بیابان فخ كه علفزار بود ببرند.

پیامبر صلى اللّه علیه و آله نگاهى به سمت چپ و راست خود كرد و سپس فرمود: هر گاه شخص محترمى نزد شما آمد او را گرامى بدارید و همچنین هر كسى كه از گذشته بر شما حقى دارد او را نیز گرامى بدارید.

پیامبر صلى اللّه علیه و آله فرداى آن روز گوسفندان خود را بسوى بیابان فخ روانه كرد ولى عمار دیرتر آمد.

عمار مى گوید: وقتى گوسفندانم را به بیابان فخ رساندم ، دیدم پیامبر جلوى گوسفندان خود ایستاده و آن ها را از چریدن در آن علفزار باز مى دارد.

گفتم : چرا آنها را باز مى دارى ؟

فرمود: من با تو وعده كردم كه با هم گوسفندان را به این علفزار بیاوریم ، از این رو، روا ندانستم كه قبل از تو، گوسفندانم در این علفزار بچرند. (6)

میهمان سرزده  

از اهل مدینه ، پیامبر صلى اللّه علیه و آله و پنج نفر از اصحاب او را به غذائى كه آماده كرده بودند دعوت نمودند. حضرت دعوت آنها را پذیرفت اما وقتى به منزل میزبان مى رفتند در بین راه یك نفر دیگر كه دعوت نشده بود به آنها گروید. وقتى به منزل نزدیك شدند پیامبر صلى اللّه علیه و آله به او گفت : آنها تو را دعوت نكرده اند همین جا بنشین تا من با آنها صحبت كنم و همراهى تو را، با آنها در میان گذارم و اجازه ورودت را بگیرم.(7)

اهمیت طلب مردم  

جنازه مردى را آوردند تا رسول خدا صلى اللّه علیه و آله بر آن نماز گذارد.

پیامبر صلى اللّه علیه و آله به اصحاب خود فرمود: شما بر او نماز بخوانید اما من نمى خوانم .

اصحاب گفتند: رسول اللّه ! چرا بر او نماز نمى گذارى ؟

حضرت فرمود: زیرا بدهكار مردم است .

ابوقتاده گفت : من ضامن مى شوم كه قرض او را ادا كنم .

پیامبر صلى اللّه علیه و آله فرمود: بطور كامل ادا خواهى كرد؟

ابوقتاده : بله ، بطور كامل ادا خواهم كرد. آنگاه پیامبر صلى اللّه علیه و آله بر او نماز گذارد.

ابوقتاده گوید: بدهكارى آن مرد هفده یا هجده درهم بود.(8)

 

پی نوشت:

1) اصول كافى ، باب الانصاف و العدل ، ح 10.

2) محجة البیضاء، ج 4، ص 61.

3) اصول كافى ، باب الكفاف ، ح 5.

4) بحارالانوار، ج 103، ص 10.

5) همان، ج 1، ص 182.

6) كحل البصر، ص 103

7) بحارالانوار، ج 16، ص 236.

8) مستدرك الوسائل ، ج 13، ص 404.

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 8 / 9 / 1395

چرا پیامبر اکرم در خانه خود به خاك سپرده شد؟

وهابیان چون سفر براى زیارت قبور صالحان و نیز ساختن بقعه و بنا بر فراز آنها و دست مالیدن و تبرك به آنها را حرام مى‏دانند، با استناد به حدیثى كه از طریق عائشه از پیامبر اسلام نقل مى‏كنند علت دفن حضرت در خانه مسكونى‏اش را از دلایل این حكم مى‏دانند و ادعا مى‏كنند براى آنكه قبر پیامبر مسجد قرار نگیرد و در دسترس مردم نباشد، آن حضرت وصیت كرد كه در حجره مسكونى‏اش دفن گردد. حدیث‏یاد شده بدین صورت است:

«عن عائشة رضى الله عنها قالت: قال النبى فى مرضه الذى لم یقم منه: لعن الله الیهود اتخذوا قبور انبیائهم مساجد. قالت عائشة: لو لا ذلك لابرز قبره، خشى ان یتخذ مسجدا؛ عائشه مى‏گوید: پیامبر در آن بیمارى كه به دنبال آن از دنیا رفت، فرمود: لعنت ‏خدا بر یهود باد! قبور پیامبرانشان را مسجد قرار دادند. عائشه افزود: اگر این ملاحظه نبود، قبر پیامبر [توسط مسلمانان] آشكار مى‏گردید، او ترسید قبرش را مسجد قرار دهند. »

ابن تیمیه، بنیانگذار وهابیت در توضیح این حدیث مى‏نویسد: چون پیامبر، كسانى را كه قبور را مسجد قرار مى‏دهند، لعن كرد و امت ‏خود را از این كار برحذر داشت و نهى نمود، و از اینكه قبر او را مسجد قرار دهند نهى نمود، از این ‏رو در اتاق خود دفن گردید تا كسى نتواند قبر او را مسجد قرار دهد ...

استناد ابن تیمیه به این حدیث و احادیث مشابه دیگر در زمینه نهى از مسجد قرار دادن قبرها - كه از طریق اهل سنت نقل شده - مانند بسیارى دیگر از استدلالهاى او است كه موضوع یا حكمى را مسلم مى‏گیرد و موضوعها و مسایل دیگر را بر آن استوار مى‏سازد در حالى كه از نظر مخالفان او، موضوع یا حكم نخست مورد قبول نیست تا مسائل متفرع بر آن نیز ثابت گردد. در اینجا اجمالا باید توجه داشت كه مقصود از احادیث‏ یاد شده، بت قرار دادن یا قبله قرار دادن قبور است زیرا یهود و نصارى چنین مى‏كردند. اما حرمت‏ساختن مسجد بر فراز قبرها یا كنار آنها از احادیث استفاده نمى‏شود.

اگر مدرك و دلیل دفن پیامبر در اتاق مسكونى آن حضرت را این حدیث قرار دهیم موضوع هیچ ارتباطى با پیامبر نخواهد داشت زیرا این عائشه است كه مى‏گوید: مى‏ترسم قبر پیامبر را مسجد قرار دهند، نه پیامبر! از طرف دیگر اظهار نظر منقول از عائشه نه با احادیثى كه از طریق شیعه رسیده سازگار است و نه با احادیثى كه در كتب و سنن اهل سنت نقل شده است

اما این ادعا كه پیامبر اسلام براى آنكه قبرش مسجد و بت قرار نگیرد، در خانه‏اش دفن گردید، هیچ سند و مدركى ندارد جز اظهار نگرانى عائشه در دنباله حدیث كه ابن‏تیمیه نیز به آن استناد كرده است. یعنى جمله «لو لا ذلك لابزر قبره، خشى ان یتخذ مسجدا»، یعنی: اگر این ملاحظه نبود قبر پیامبر آشكار مى‏گردید، [پیامبر] ترسید كه قبر او را مسجد قرار دهند.

این حدیث را مسلم در صحیح خود از طریق دیگر، از عائشه بدین صورت نقل كرده: قال رسول الله فى مرضه الذى لم یقم منه: لعن الله الیهود و النصارى التخذوا قبور انبیائهم مساجد، قالت فلو لا ذلك ابرز قبره غیر انه خشى ان یتخذ مسجدا. یادآورى مى‏شود كه در این حدیث كلمه «خشى‏» توسط شارح صحیح بخارى به صورت فعل ماضى معلوم (خَشى) و توسط شارح صحیح مسلم به صورت مجهول (خُشِىَ) اعراب‏گذارى و ضبط شده است. چه «خشى‏» را معلوم بخوانیم و چه مجهول، در هر حال این سخن، استنباط و اظهار نظر عائشه است نه سخن پیامبر. بخارى این حدیث را در صحیح خود در كتاب «جنائز» نیز نقل كرده و در آخر آن سخن عائشه بدین صورت اضافه شده است: «و لو لا ذلك لابرزوا قبره غیر انى اخشى ان یتخذ مسجدا»، یعنی: اگر این ملاحظه نبود قبر او را آشكار مى‏كردند ولى من مى‏ترسم آن را مسجد قرار دهند.

اگر مدرك و دلیل دفن پیامبر در اتاق مسكونى آن حضرت را این حدیث قرار دهیم موضوع هیچ ارتباطى با پیامبر نخواهد داشت زیرا این عائشه است كه مى‏گوید: مى‏ترسم قبر پیامبر را مسجد قرار دهند، نه پیامبر!  از طرف دیگر اظهار نظر منقول از عائشه نه با احادیثى كه از طریق شیعه رسیده سازگار است و نه با احادیثى كه در كتب و سنن اهل سنت نقل شده است.

 

حضرت محمدعلت انتخاب محل دفن پیامبر از دیدگاه احادیث

«ابن‏ماجه‏» قضیه را چنین نقل مى‏كند: مسلمانان در تعیین محل قبر پیامبر اختلاف نظر پیدا كردند: گروهى گفتند: در مسجدش دفن شود، گروهى گفتند: با اصحابش دفن شود. ابوبكر گفت: از پیامبر شنیدم مى‏فرمود: «هر پیامبرى، هر جا كه از دنیا رفت، در همان جا دفن مى‏شود» از این‏رو بستر پیامبر را كه در آن درگذشته بود، بلند كردند و در محل آن قبر كندند و نیمه شب چهارشنبه به خاك سپردند.

«مالك‏» روایت مى‏كند كه پیامبر روز دوشنبه از دنیا رفت و روز سه ‏شنبه به خاك سپرده شد و مردم، بدون جماعت و تك تك بر جنازه او نماز خواندند [آنگاه] گروهى گفتند: نزد منبر دفن شود. دیگران گفتند: در بقیع دفن شود، ابوبكر آمد و گفت: از پیامبر شنیدم مى‏فرمود: «هر پیامبرى در همان محلى كه در آنجا فوت كرده، دفن مى‏شود» پس در همان جا براى حضرت قبر كندند.

«احمد زینى دحلان‏» پس از نقل سخنان ابوبكر، اضافه مى‏كند: على گفت: من نیز این سخن را از پیامبر شنیدم.

«على بن‏برهان الدین حلبى‏» در این باره چنین مى‏نویسد: اصحاب پیامبر در تعیین محلى كه پیامبر در آنجا دفن شود، اختلاف پیدا كردند: برخى گفتند: باید حمل شود و در كنار قبر ابراهیم خلیل دفن گردد. ابوبكر گفت: او در همان محلى كه در آن درگذشته است دفن كنید زیرا خداوند روح او را در محل پاك قبض كرده است.

مسلمانان در باره محل دفن پیكر پیامبر به بحث و گفتگو پرداختند، در این هنگام على علیه السلام گفت: «خداوند هر مكانى را كه پیامبر را در آن قبض روح كرده است، همانجا را براى دفن او برگزیده است، من او را در حجره‏اش كه در آن درگذشته است، دفن مى‏كنم‏» مسلمانان این پیشنهاد را پذیرفتند

در برخى روایات سخن ابوبكر با این لفظ نقل شده است: «خداوند روح هیچ پیامبر را قبض نمى‏كند مگر در همان محلى كه باید در آنجا دفن شود

نیز از ابوبكر نقل شده است كه: از پیامبر شنیدم مى‏فرمود: «هر پیامبرى در جایى كه در نظر او از همه جا محبوبتر است از دنیا مى‏رود.» در حدیث آمده است «هر پیامبرى كه درگذشته، در همانجا كه از دنیا رفته به خاك سپرده شده است‏» پس بستر پیامبر را كنار زدند و بدن او را در همان محلى كه در آنجا به لقاى خدا شتافته بود، به خاك سپرده شد.

این معنا در كتب و احادیث‏شیعه نیز آمده است: مرحوم شیخ طوسى روایت‏مى‏كند: هنگامى كه پیامبر درگذشت، خاندانش و كسانى كه از اصحاب او حاضر بودند، در تعیین محلى كه سزاوار است پیامبر در آن دفن گردد، اختلاف كردند: بعضى گفتند:  در بقیع دفن شود، بعضى دیگر گفتند: در صحن مسجد دفن شود.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: «خداوند، پیامبر را در پاكترین نقاط قبض روح كرده است، پس سزاوار است در همان بقعه‏اى كه در آن درگذشته است، دفن شود». این سخن را پذیرفتند و در نتیجه، جسد پیامبر در حجره‏اش به خاك سپرده شد.

فضل بن‏حسن طبرسى نیز مى‏نویسد: مسلمانان در باره محل دفن پیكر پیامبر به بحث و گفتگو پرداختند، در این هنگام على علیه السلام گفت: «خداوند هر مكانى را كه پیامبر را در آن قبض روح كرده است، همانجا را براى دفن او برگزیده است، من او را در حجره‏اش كه در آن درگذشته است، دفن مى‏كنم‏» مسلمانان این پیشنهاد را پذیرفتند. همه این اسناد و شواهد گواهى مى‏دهد كه در انتخاب محل دفن پیامبر، سخن از مسجد قرار گرفتن قبر او در میان نبوده و خود حضرت چیزى در این باره نفرموده است.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منبع : استاد مهدى پیشوایى، ماهنامه كوثر، شماره 4.

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 8 / 9 / 1395

ماجرای سرپیچی از لشکر أسامه

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به خوبی بر اهمیت منطقه شامات و فلسطین که تحت سیطره رومیان قرار داشت، واقف بود و مطمئن بود که دولت نیرومند روم، که شاهد گسترش روزافزون اسلام و قلع و قمع یهودیان فتنه جو و گرفتن جزیه از مسیحیان بوده است، ساکت و آرام نمی نشیند و درصدد فرصتی است که ضربه ای به حکومت نوپای اسلام بزند. از این رو، در سال هشتم هجری سپاهی را به فرمان دهی جعفر بن ابی طالب و زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه روانه این سرزمین نمود تا خطرات احتمالی را دفع کنند. در این سریه، هر سه فرمانده شجاع به همراه عده زیادی از مسلمانان به شهادت رسیدند و باقی مانده لشکر اسلام به فرماندهی خالد بن ولید عقب نشینی کرد و به مدینه بازگشت.

سپس در سال نهم هجری وقتی خبر آمادگی رومیان برای حمله به سرزمین حجاز در مدینه منتشر گردید، پیامبر همراه با سی هزار جنگجو عازم «تبوک» گردید و بدون برخورد با دشمن و جنگ و خون ریزی، به مدینه بازگشت. بدین سان، احتمال خطر در نظر پیامبر بسیار جدّی بود و به همین دلیل، پس از مراسم حجة الوداع و ورود به مدینه، سپاهی منظّم برای اعزام به این منطقه آماده کرد و دستور داد بزرگان مهاجران و انصار در آن شرکت کنند.(1)

پیامبر اسامه‏ بن زید را كه جوانی 20 ساله بود فرمانده این لشكر كرد و بزرگان صحابه همچون ابوبكر، عمر بن خطاب، ابوعبیده بن جراح و سعد بن ابى وقاص را فرمان اكید داد تا هرچه زودتر به فرماندهى ‏زید جوان راهى شوند.(2)

 

اعتراض به فرمانده جوان

ابن اسحاق از عروة بن زبیر و دیگران روایت کرده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله با وجودی که از بیماری رنج می برد، لشکر اُسامه را به سوی «بلقاء» و «داروم» در سرزمین فلسطین راهی کرد. در این میان، عده ای می گفتند: چگونه او را که جوانی بیش نیست بر تمام مهاجران و انصار برتری داده و او را فرمانده آنان قرار داده است؟

از کتاب‌های حدیثی و تاریخی معتبر روشن می‌شود هیچ کس حق ترک لشگر را نداشت و رسول خدا صلی الله علیه و آله بر متخلفان به صراحت نفرین و لعن کرده است. اما در حالی که پیامبر، ابوبکر را نیز به شرکت در سپاه اسامه فرمان داده بود و اسامه هم، غلام ابوبکر را فرمانده او ساخته بود، او از همراهی با سپاه اسامه خودداری کرد

به دنبال اعتراض عده ای از صحابه، آن حضرت در حالی که سرش را با پارچه ای بسته بود، از حجره بیرون آمد و بر منبر نشست و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «ای مردم، دستورات اسامه را اطاعت کنید و همراه لشکر او خارج شوید. به جانم سوگند که اگر امروز درباره فرماندهی او ایراد می گیرید، در گذشته در مورد پدرش هم ایراد می گرفتید. او شایستگی فرمان دهی را دارد چنان که پدرش هم شایستگی فرمان دهی را داشتسپس از منبر پایین آمد.(3)

شیخ مفید در ارشاد می گوید: « پس از آن رسول خدا صلی الله علیه و آله به منزل خود رفت و گروهی از مسلمانان را، که ابوبکر و عمربن خطاب هم در میان آنان بودند، فراخواند و پرسید: آیا به شما دستور ندادم که هرچه زودتر همراه سپاه اسامه حرکت کنید؟ چرا از دستور من سرپیچی کرده اید؟ (4)

همه تاریخ‌نویسان ومحدثین اهل سنت گفته‌اند رسول خدا صلی الله علیه و آله به تمام سران مهاجر و انصار امر کرد به فرماندهی أسامة بن زید به جنگ روم بروند. پیامبر پیوسته فرمان حرکت و خروج از مدینه را به لشکر اسامه می‏فرمود و در مورد تخلف از لشگر اسامه نهی مؤکد صادر نمود و فرمود:«جهّزوا جیش أسامة، لعن اللهُ من تخلّف عنه «؛سپاه اسامه را با ساز و برگ روانه کنید، لعنت خدا بر کسی که از همراهی با سپاه سرباز زند.(5)

از کتاب‌های حدیثی و تاریخی معتبر روشن می‌شود هیچ کس حق ترک لشگر را نداشت و رسول خدا صلی الله علیه و آله بر متخلفان به صراحت نفرین و لعن کرده است. اما در حالی که پیامبر، ابوبکر را نیز به شرکت در سپاه اسامه فرمان داده بود و اسامه هم، غلام ابوبکر را فرمانده او ساخته بود، او از همراهی با سپاه اسامه خودداری کرد. تخلف ابوبکر و صحنه‌گردانان سقیفه از لشگر اسامه مخالف نصّ آیات قرآن کریم است و هر چه در مقابل نص قرآن ساخته و آورده شود، اجتهاد در مقابل نص می‌باشد و بالاتفاق باطل است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله با وجودی که از بیماری رنج می برد، لشکر اُسامه را به سوی «بلقاء» و «داروم» در سرزمین فلسطین راهی کرد. در این میان، عده ای می گفتند: چگونه او را که جوانی بیش نیست بر تمام مهاجران و انصار برتری داده و او را فرمانده آنان قرار داده است؟

خدای تعالی می‌فرماید: «یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَا تَوَلَّوْاْ عَنْهُ وَ أَنتُمْ تَسْمَعُونَ (انفال/20)؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید از خدا و رسول او اطاعت کنید و در حالی که فرمان او را می‌شنوید روی برنگردانید

 این آیه کریمه بدون استثناء همه مؤمنان را الزام می‌کند به اطاعت کامل از خدا و از رسول خدا صلی الله علیه و آله. و باز برای تاکید در آیه‌ بعد می‌فرماید: «وَ لَا تَكُونُواْ کاَلَّذِینَ قَالُواْ سَمِعْنَا وَ هُمْ لَا یَسْمَعُونَ(انفال/21)؛ همانند کسانی نباشید که می‌گفتند شنیدیم ولی در حقیقت گوش نمی‌کردند

بنابر این، این دو آیه راه را برای سرپیچی از امر رسول خدا صلی الله علیه و آله به بهانه‌ جوئیهای واهی می‌بندد.

هم چنین خدای تعالی می‌فرماید:«یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ لَا تُبْطِلُواْ أَعْمَالَکمُ ‏ْ(محمد:33). مخاطب این آیه مؤمنین است و لحن آیه نشان می‏دهد مؤمنان هوشیار باشند که در میان آنها کسانی پیدا می‌شود از اطاعت خدا و رسول او سرپیچی و نافرمانی کند. حکم این آیه‌ کریمه فراگیر است. خدای تعالی در این آیه به آن‌ها اخطار می‏کند از این اسلوب منکر پرهیز کنند و تخلف ابوبکر و هم‌پیمان‌ هایش از لشگر اسامه مصداق روشن آیه کریمه است. بنابر این، روشن می‌شود آنان بدون دلیل وحیانی، تنها با عذرهای نفسانی، از بطلان اعمال خودشان واهمه نکردند و از دستور پیامبر نافرمانی کردند.

 

پی نوشت:

1) سیره ابن هشام، ج 2، ص 642.

2) الاصابه، ابن حجر، ج 8، ص 124؛ تاریخ ابن اثیر، ج 2، ص‏317-321؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 17، ص 177، ج 1، ص‏159.

3) سیره ابن اسحاق، ج 4، صص 299-301؛ مغازی واقدی، ج 3، ص 117-120؛ تاریخ یعقوبی،ج 2،ص 113.

4) ارشاد مفید، ج 2، ص 183.

5) الملل والنحل، ج1، ص23؛ شرح نهج البلاغة ابن الحدید، ج6، ص52؛ به نقل ار کتاب سقیفه ابوبکر جوهری که مسندا از عبدالله بن عبد الرحمن روایت می‌کند و غیر این‌ها از کتاب‌های معتبر اهل سنت.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 8 / 9 / 1395

در عاطفه آباد ولایت

زمان با تمام شتابی که داشت، گویی متوقّف شده بود و نبض هستی، با تمام هیجانش، جریان کُندی داشت!

خیل فرشتگان، با بال ‏های پرندین، کوچه ‏های بلورین آسمان را اذین می‏بستند و حضرت جبریل علیه‏السلام در انبوه رنگین کمان، بر آسمانِ «مدینه» بال گسترده بود.

در خانه امامت و رسالت، نور و ولایت و در خانه حضرت زهرا علیهاالسلام ، خورشیدی طلوع می‏کرد که تمام هستی، در انتظار پرتوافشانی ‏اش بود؛ خورشید بی ‏بدیلِ شرافت و نَسَب، کرامت و زهد، رحمت و مهر و شهادت و عشق.

میوه جلوه‏ زار طوبی، آیینه تجلّی ‏گاهِ پرتو ذات و تبلور عشق در عاطفه آباد ولایت! که اوّلین اختر آسمان فروز «تشیّع» است و کریم‏ ترین نخلِ بوستانِ آل اللّه‏.

آغوش آسمانی جبریل علیه ‏السلام قنداقه مولود را لمس می‏کند و انعکاس زیبایی ‏اش بر آسمان تابیده می‏شود.

کیست این مولود؟ چه نام دارد؟

کسی برای نام‏ گذاری، تعجیل نمی‏کند. نوبتِ سروش آسمانی است؛ لب به دعا می‏گشاید:

یا مُحسنُ بِحَقِّ الْحَسن!

آری! این تصویر، همان «فَتَبارَکَ اللّه‏ُ اَحسَنُ الْخَالِقینْ» است؛

تفسیر «اللّه‏ُ جَمیلٌ و هُوَ یُحِبُ الجَمالْ»!

            بت پرستان، رخِ خورشید تو را گر بینند                      بر قد و قامتِ زیبای تو، ایمان آرند

            شمّه‏ای گر ز تو در عالم علوی برسد                        قدسیان رقص برین گنبدِ گَردان، آرند

            جان و دل، هر دو فدای شِکرستانِ تو باد                    آب «کوثر» چو از آن چاه ز نخدان آرند!

نهایت شادمانی بر لب‏های حضرت زهرا علیهاالسلام نقش می‏بندد؛

این مولود، اولین میوه پیوند میان رسالت و امامت است.

در نیمه رمضان، نور حق جلوه کرده است و دومین امام نور، پای بر زمین نهاده و آن را متبرک کرده است. او امام مجتبی علیه السلام، سید نجیبان است و به یمن این میلاد، شیعیان علی علیه السلام از شادی در قالب تن نمی ‌‌‌گنجند و شادی ‌نوشان کوثر محبت اویند

اولین تبلور عشق و ایمان، طراوت و شور.

با شادمانی پیامبر صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله‏و سلم و علی علیه ‏السلام ، زهرا علیهاالسلام و جمیع ملایک آستان کبرایی حضرت حق (جلّ جلاله) همراه می‏شویم و عاشقانه می‏گوییم:

اَلْسلامُ عَلیکَ یَا اَبا مُحمّد یا حَسنَ بنَ عَلی، اَیُّها الْمُجْتبی!

مولاجان، ابا محمد، حسن بن علی علیه‏السلام ، ولادتت مبارک!

مرکز لطف و مدار حُسن

رمضان معطر شده است از عطر خوش‌ بوی یاسمن اهل بیت علیهم السلام، از حُسن «حسن» که گام بر گستره زمین نهاده و جهانی را منور ساخته است.

فرشتگان به پای ‌کوبی پرداخته ‌اند و اسحار این شب ‌ها، پیام‌آور نور و روشنی ‌اند.

در نیمه رمضان، نور حق جلوه کرده است و دومین امام نور، پای بر زمین نهاده و آن را متبرک کرده است.

او امام مجتبی علیه السلام، سید نجیبان است و به یمن این میلاد، شیعیان علی علیه السلام از شادی در قالب تن نمی ‌‌‌گنجند و شادی ‌نوشان کوثر محبت اویند.

میلاد حسن علیه السلام، مُهر ناامیدی بر پیشانی شب زده و راه روشن «صراط المستقیم» را به همگان نشان داده است.

آرى! «در صراط المستقیم، ای دل کسی گمراه نیست».

 اینک میلاد خجسته و شکوهمند امام برگزیده، زینت عرش الهى، فرزند جمیل پیامبر است.

ای روی ماه منظر تو، نوبهار حُسن، خال و خط تو مرکز لطف و مدار حُسن»


 


سید علی ‏اصغر موسوی

محمدکاظم بدرالدین

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 8 / 9 / 1395

نقطه پرگار درماندگان

پدر و مادرم فدای تو باد، ای گل خوشبوی رسالت، چهارمین قمر آسمان اصحاب کسا، امام حسن مجتبی علیه‏السلام !

تا آمدی، تو را در قنداقه سپیدی از پرنیان پیچیدند و به دست خورشید سپردند تا از روزنه گوش‏های تو، اذان و اقامه را در جانت سرازیر کند.

مدینه شاهد روزهای نجیبی است و این روزها، برای پنج نور مقدس چه شیرین می‏گذرد!

امروز علی علیه‏السلام و زهرا علیهاالسلام غرق سرورند و پیامبر لبخند، به تبسمی شکفته، مهاجر و انصار و فرشتگان حوالی کهکشان را مجذوب خویش می‏سازد که «کریم اهل بیت»، از نسل او، پا به عرصه گیتی نهاده تا میان دو دسته از امت، آشتی برقرار کند و خون اسلام را پاسداری نماید.

چه گل بوسه ‏هایی که لبان مشتاق پیامبر، نصیب تو نکرد!

آه! عشق و دلبستگی به تو و برادرت حسین علیه ‏السلام ، خنکای نسیم، به مزرعه قلب پیامبر صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم می ‏نواخت.

تو را همواره می ‏بوئید و می ‏بوسید و می‏گفت: «خداوندا! حسن را ـ که کریم است ـ دوست دارم؛ تو نیز دوستش بدار و به دوستدارانش محبت بی‏کران فرما

پدر و مادرم فدای تو باد، ای فرزند پیغمبر! که اصحاب، از فرط بلندای قدر تو، نزد رسول خدا صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله ‏وسلم گرد و غبار کوچه ‏های مدینه را از لباس و سر و روی تو می ‏زدودند؛ تو را بر فراز دست ‏های خویش بلند می‏کردند، تا نگذارند روی پای خویش راه بروی؛ مباد که خسته شوی، تا مگر این چنین نصیبی بیش‏ تر از اقیانوس مهر پیامبر صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏آله‏ وسلم و پاداش الهی، بهره آنان شود.

مدح و ستایش تو را می‏کنم که جلوه کرامت خداوندی؛ چه، بی ‏آن‏که مسکینِ نادار اظهار احتیاج کند و عرق شرم از جبین عزّت بریزد، انبانش را پر از نان آبرو می‏کردی و همیانش را سرشار از سیم و زر، تا رنج و مذلّت درخواست، پشت حیاتش را نشکند

چه داستان‏های شگفت و درس‏آموز که از محبت و علاقه سفیر رحمت الهی، به تو و برادرت حسین علیه ‏السلام در گلبرگ های تاریخ، می‏درخشد!

این بهشت است که بر خود می‏بالد؛ چونان عروس که بر خود می ‏بالد، وقتی سروش رحمانی را شنید و کلام خدا در گوش جانش پیچید که «آیا خشنود نیستی که رکن ‏های تو را به دو گوشواره عرش الهی، حسن علیه ‏السلام و حسین علیه ‏السلام ، زینت داده ‏ام؟!

دوست و دشمن از کرامت تو می‏گویند و به عظمت شأن و شخصیت تو اعتراف دارند؛ «سیوطی» این دانشمند اهل سنّت عرب، در تاریخ خود می‏نویسد:

«حسن بن علی علیه‏ السلام دارای امتیازات اخلاقی و فضایل انسانی فراوان بود. او شخصیتی بزرگوار، بردبار، باوقار، متین، سخی و بخشنده و مورد ستایش مردم بود

پدر و مادرم فدای تو باد که در طول عمر شریفت، سه بار، آن‏ چه از مال و منال دنیا داشتی، بین خود و خدای خویش به دو نیم کردی و سهم خداوند را به فقرا و مساکین امّت بذل نمودی.

هیچ کس به یاد ندارد که حاجت ‏مندی از خانه «کریم اهل بیت»، ناامید آمده باشد؛

امروز علی علیه‏السلام و زهرا علیهاالسلام غرق سرورند و پیامبر لبخند، به تبسمی شکفته، مهاجر و انصار و فرشتگان حوالی کهکشان را مجذوب خویش می‏سازد که «کریم اهل بیت»، از نسل او، پا به عرصه گیتی نهاده تا میان دو دسته از امت، آشتی برقرار کند و خون اسلام را پاسداری نماید

ای کریم اهل بیت!

وجودی داشتی که پناهگاه مستمندان و نقطه پرگار درماندگان بود.

مدح و ستایش تو را می‏کنم که جلوه کرامت خداوندی؛ چه، بی ‏آن‏که مسکینِ نادار اظهار احتیاج کند و عرق شرم از جبین عزّت بریزد، انبانش را پر از نان آبرو می‏کردی و همیانش را سرشار از سیم و زر، تا رنج و مذلّت درخواست، پشت حیاتش را نشکند.

از شجاعت تو چه بگویم که به شهادت تاریخ، در شجاعت و شهامت، خلف رشید امیرالمۆمنین علیه‏ السلام بودی، تا بدان حدّ که قلب سپاه خصم، هماره از سطوت گام ‏های استوار تو می‏لرزید.

این «محمد حنفیّه» است که در جنگ جمل، شهامت بریدن دست‏های شتر فتنه را ندارد و نزد امیرمۆمنان علیه‏ السلام ، دست خالی و سر به زیر، باز می‏گردد و اظهار عجز می‏کند و پدر، این بار، پرچم این مأموریت را به دستان با کفایت تو می‏دهد و ناقه تزویر، زمین ‏گیر می ‏شود.

پدر و مادر خود را فدای قدم ‏های تو می‏کنم؛ که اصحاب رسول اللّه‏ صلی‏ الله‏ علیه ‏و‏آله‏ وسلم ، هرگاه می‏خواستند دوستی تو را جلب کنند و محبت پیامبر را پیش کشند و عنایت الهی به خویش را سبب سازند، به هنگام هر خطابی به تو می‏گفتند: «پدر و مادرم فدای تو باد! یابن رسول اللّه‏».


سید عبدالحمید کریمی

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 8 / 9 / 1395

کریم اهل هدایت

می ‌آیی از آبی ‌ترین کرانه ‌های نور؛ تا سخاوت دریایی تو عرصه ‌ای باشد برای طلوع دومین خورشید امامت در تیرگی زمین.

کریم اهل بیت!

‌ای باغبان نور!

با خنده‌های غنچه به مهمانی آمدی،

ما جشن آفتابی آیینه تو را در چهره علی به تماشا نشسته ‌‌ایم.

امروز، گل به خانه زهرا رسیده است؛ یعنی خدا جمال تو را آفریده است.

ای کمال سخاوت!

زمین آغوش خود را گشوده است تا با تو بپیوندد و دل بی ‌قرار خود را به دریای تو بزند.

یا کریم اهل بیت!

تو آن آیه‌ای که از سوره کوثر نازل می‌ شوی تا منجی روز محشر باشی. تو آمدی و پرده‌های شب را کنار زدی تا در زلالی سینه ‌ات، پرنده ‌ایمان، دوباره اوج بگیرد.

                        درآ که در دل خسته توان درآید باز                بیا که در تن مرده روان درآید باز

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: کریم اهل هدایت
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 7 / 9 / 1395

پیامبر ، از ارتداد امّت نگران بود

آیات قرآنی حاکی از آن است که پیامبر صلی الله علیه و آله در دوران حیات خود از آینده جامعه اسلامی سخت نگران بود و بامشاهده یک سلسله حوادث ناگوار این احتمال در ذهن او قوّت می گرفت که ممکن است گروه یا گروههایی پس از درگذشت او به دوران جاهلی بازگردند و سنن الهی را به دست فراموشی بسپارند.

این احتمال هنگامی در ذهن او قوّت گرفت که در جنگ اُحُد، وقتی شایعه کشته شدن پیامبر از طرف دشمن در میدان نبرد منتشر شد، با چشمان خود مشاهده کرد که اکثر قریب به اتفاق مسلمانان راه فرار را در پیش گرفته ، به کوهها و نقاط دور دست پناه بردند و برخی تصمیم گرفتند که از طریق تماس با سرکرده منافقان (عبدالله بن ابی) از ابوسفیان امان بگیرند. و عقاید مذهبی آنان چنان سست و بی پایه شد که درباره خدا گمان بد بردند و افکار غلط به خود راه دادند. قرآن مجید از این راز چنین پرده بر می دارد:

«و طائفة قد اهمتهم انفسهم یظنون بالله غیر الحق ظن الجاهلیة یقولون هل لنا من الامر من شی (آل عمران/153)؛ گروهی از یاران پیامبر چنان در فکر جان خود بودند که درباره خدا گمانهای باطل ، بسان گمانهای دوران جاهلیت ،می بردند و می گفتند: آیا چاره ای برای ما هست؟»

قرآن کریم در آیه ای دیگر تلویحاً از اختلاف و دو دستگی یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از رحلت او خبر داده ،می فرماید:

«و ما محمد الّا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم و من ینقلب علی عقبیه فلن یضر الله شیئاً و سیجزی الله الشاکرین (آل عمران/144)؛ محمد فقط پیامبری است که پیش از او نیز پیامبران آمده اند. آیا اگر بمیرد یا کشته شود شما به افکار و عقاید جاهلیت باز می گردید؟ هر کس عقبگر کند ضرری به خدا نمی رساند و خداوند سپاسگزاران را پاداش نیک می دهد

در آن اوضاع که عقیده اسلامی در قلوب رسوخ نکرده ، عادات و تقالید جاهلی هنوز از دِماغها بیرون نرفته بود، هرنوع جنگ داخلی و دسته بندی گروهی مایه انحلال جامعه و موجب بازگشت بسیاری از مردم به بت پرستی و شرک می شد

این آیه از طریق تقسیم اصحاب پیامبر به دو گروه «مرتجع به عصر جاهلی» و «ثابت قدم و سپاسگزار»، تلویحاً می رساند که پی از درگذشت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ممکن است مسلمانان دچار اختلاف و دو دستگی شوند.

بررسی سرگذشت گروهی که در سقیفه بنی ساعده گرد آمده بودند به خوبی نشان می دهد که در آن روز چگونه از رازها پرده بر افتاد و تعصبهای قومی و عشیره ای و افکار جاهلی بار دیگر خود را از خلال گفت و گوهای یاران پیامبر صلی الله علیه و آله نشان داد و روشن شد که هنوز تربیت اسلامی در جمعی از آنان نفوذ نکرده، اسلام و ایمان جز سرپوشی بر چهره جاهلیت ایشان نبوده است.

بررسی این واقعه تاریخی به خوبی می رساند که هدف از آن اجتماع و آن سخنرانیها و پَرخاشها، جز منفعت طلبی نبوده است و هرکس می کوشید که لباس خلافت را، که باید بر اندام شایسته ترین فرد امت پوشیده شود، بر اندام خودبپوشد. آنچه که در آن انجمن مطرح نبود مصالح اسلام و مسلمانان بود و تفویض امر به شایسته ترین فرد امت که با تدبیر خردمندانه و دانش وسیع و روح بزرگ و اخلاق پسندیده خود بتواند کشتی شکسته اسلام را به ساحل نجات رهبری کند.

حضرت محمدآگاهی از موج های فتنه

در آن اوضاع که عقیده اسلامی در قلوب رسوخ نکرده ، عادات و تقالید جاهلی هنوز از دِماغها بیرون نرفته بود، هرنوع جنگ داخلی و دسته بندی گروهی مایه انحلال جامعه و موجب بازگشت بسیاری از مردم به بت پرستی و شرک می شد.

از همه روشنتر سخنان حضرت علی علیه السلام در آغاز حوادث سقیفه است. امام در سخنان خود به اهمیت اتحاد اسلامی و سرانجام شوم اختلاف و تفرقه اشاره کرده است. از باب نمونه هنگامی که ابوسفیان می‏خواست دست حضرت علی علیه السلام را به عنوان بیعت بفشارد و از این راه به مقاصد پلید خود برسد، امام رو به جمعیت کرد و چنین فرمود:

«موج های فتنه را با کشتیهای نجات بشکافید. از ایجاد اختلاف و دو دستگی دوری گزینید و نشانه های فخر فروشی را از سر بردارید... اگر سخن بگویم می گویند بر فرمانروایی حریص است و اگر خاموش بنشینم می گویند از مرگ می ترسد. به خدا سوگند علاقه فرزند ابوطالب به مرگ بیش از علاقه کودک به پستان مادر است. اگر سکوت می کنم به سبب علم و آگاهی خاصی است که در آن فرو رفته ام و اگر شما هم مثل من آگاه بودید به سان ریسمان چاه مضطرب و لرزان می شدید»

 (1)

علمی که امام علیه السلام از آن سخن می گوید همان آگاهی از نتایج وحشت آور اختلاف و دودستگی است. او می دانست که قیام و جنگ داخلی به قیمت محو اسلام و بازگشت مردم به عقاید جاهلی تمام می شود.

در آن اوضاع و احوال که مهاجرین و انصار وحدت کلمه را از دست داده ، قبایل اطراف پرچم ارتداد برافراشته ،مدعیان دروغگو در استانهای نجد و یمامه به ادعای نبوت برخاسته بودند، هرگز صحیح نبود که امام علیه السلام پرچم دیگری برافرازد و برای احقاق حق خود قیام کند

ظهور اندیشه ارتداد

هنگامی که خبر درگذشت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در میان قبایل تازه مسلمان منتشر شد گروهی از آنها پرچم ارتداد وبازگشت به آیین نیاکان را بر افراشتند و عملاً با حکومت مرکزی به مخالفت برخاستند و حاضر به پرداخت مالیات اسلامی نشدند. نخستین کاری که حکومت مرکزی انجام داد این بود که گروهی از مسلمانان راسخ و علاقه مند را برای نبرد با مرتدان بسیج کرد تا بار دیگر به اطاعت از حکومت مرکزی و پیروی از قوانین اسلام گردن نهند و در نتیجه اندیشه ارتداد که کم و بیش از دِماغ قبایل دیگر نیز در حال تکوین بود ریشه کن شود.

علاوه بر ارتداد بعضی قبایل ، فتنه دیگری نیز در یمامه بر پا شد و آن ظهور مدعیان نبوت مانند مسیلمه و سجاح و طلیحه بود.

در آن اوضاع و احوال که مهاجرین و انصار وحدت کلمه را از دست داده ، قبایل اطراف پرچم ارتداد برافراشته ،مدعیان دروغگو در استانهای نجد و یمامه به ادعای نبوت برخاسته بودند، هرگز صحیح نبود که امام علیه السلام پرچم دیگری برافرازد و برای احقاق حق خود قیام کند. امام علیه السلام در یکی از نامه های خود که به مردم مصر نوشته است به این نکته اشاره می کند و می فرماید:

«به خدا سوگند، من هرگز فکر نمی کردم که عرب خلافت را از خاندان پیامبر بگیرد یا مرا از آن باز دارد. مرا به تعجب وانداشت جز توجه مردم به دیگری که دست او را به عنوان بیعت می فشردند از این رو، من دست نگاه داشتم. دیدم که گروهی از مردم از اسلام بازگشته اند و می خواهند آیین محمد را محو کنند. ترسیدم که اگر به یاری اسلام و مسلمانان نشتابم رخنه و ویرانیی در پیکر آن مشاهده کنم که مصیبت و اندوه آن بر من بالاتر و بزرگتر از حکومت چند روزه ای است که به زودی مانند سراب یا ابر از میان می رود. پس به مقابله با این حوادث برخاستم و مسلمانان را یاری کردم تا آن که باطل محو شد و آرامش به آغوش اسلام بازگشت.(2)

ابن ابی الحدید می گوید: «در یکی از روزهایی که علی عزلت گزیده ، دست روی دست گذاشته بود، بانوی گرامی وی فاطمه زهرا، او را به قیام و نهضت و بازستانی حق خویش تحریک کرد. در همان هنگام صدای مؤذن به ندای اشهد ان محمداً رسول الله بلند شد. امام رو به همسر گرامی خویش کرد و گفت: آیا دوست داری که این صدا در روی زمین خاموش شود؟ فاطمه گفت: هرگز. امام فرمود: پس راه همین است که من در پیش گرفته ام.(3)

 

پی‌نوشت

1) نهج البلاغه ، خطبهء 5.

2) نهج البلاغهء عبده ، نامهء 62.

3) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 11، ص 113.

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 7 / 9 / 1395

ناله های حکیمانه علوی در سوگ رسول خدا


هنگامی که امیرالمومنین علیه السلام بدن مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله را غسل داد و در کفن پیچید چند جمله ای را خطاب به حضرتش عرضه داشت که آن عبارات هم بیانگر سوز و گداز درونی امیرمومنان است و هم رسول خدا صلی الله علیه و آله را بیش از پیش معرفی  می کند و هم  تشریح ابعاد گوناگون این مصیبت عالمگیر است.


متن سخنان حضرت را می توان در دو منبع کهن یعنی کتاب شریف نهج البلاغة و امالی شیخ مفید(ره) با اندک تفاوتی ملاحظه کرد. ظرایفی در نقل شیخ مفید(ره) وجود دارد که در نهج البلاغه نیامده است از این رو ما در این نوشته متن امالی را محور بحث قرارداده؛ به ترجمه و شرح فرازهایی از آن می پردازیم.

شیخ مفید(ره) با واسطه از عبدالله بن عباس نقل می کند: (1)

«لَمَّا تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ تَوَلَّى غُسْلَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ الْعَبَّاسُ مَعَهُ وَ الْفَضْلُ بْنُ الْعَبَّاسِ»

زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفت؛ امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام عهده دار غسل دادن آن حضرت شد؛ که در این کار عباس و فضل بن عباس هم به ایشان کمک کردند.

«فَلَمَّا فَرَغَ عَلِیٌّ مِنْ غُسْلِهِ كَشَفَ الْإِزَارَ عَنْ وَجْهِهِ ثُمَّ قَال‏

وقتی علی علیه السلام کار غسل [و کفن] را به پایان رساند، کفن روی صورت آن حضرت را کنار زد و خطاب به ایشان عرضه داشت:

«بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی طِبْتَ حَیّاً وَ طِبْتَ مَیِّتاً»

پدر و مادرم به فدایت! پاک زیستی و پاک از دنیا رفتی

«انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ أَحَدٍ مِمَّنْ سِوَاكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاء»

با رفتن شما نبوت و خبررسانی از عالم بالا به گونه ای قطع شد که با مرگ هیچ کس چنین نشد.

وقتی که آن حضرت از این دنیا رحلت می کند نبوت و خبرهای که مخصوص شان رسالت است مانند نزول و تشریع احکام به کلی قطع می شود و این همان فیض خاص و ارزشمندی است که امیرالمومنین علیه السلام از قطع شدن آن افسوس می خورد

شرح سخن

رسول خدا صلی الله علیه و آله خاتم پیامبران و دینی که او عرضه کرد کامل ترین دین آسمانی است؛ دینی که تا قیامت تمام افراد بشر در هر مکان و زمانی که باشند را پوشش می دهد و راهنمای دنیا و آخرت آنها خواهد بود.

بنابراین وقتی که آن حضرت از این دنیا رحلت می کند نبوت و خبرهای که مخصوص شان رسالت است مانند نزول و تشریع احکام به کلی قطع می شود و این همان فیض خاص و ارزشمندی است که امیرالمومنین علیه السلام از قطع شدن آن افسوس می خورد.

«خَصَّصْتَ حَتَّى صِرْتَ مُسَلِّیاً عَمَّنْ سِوَاكَ وَ عَمَّمْتَ حَتَّى صَارَ النَّاسُ فِیكَ سَوَاءً»

مرحوم مجلسی در توضیح این فراز می نویسد: مصیبت تو آنقدر بزرگ است که یادآوری آن به سایر مصیبت دیدگان، باعث تسلی آنان می شود. (زیرا مصیبت خود را در مقابل مصیبت شما ناچیز می بیند) و این داغ و اندوه همه را در بر گرفته و اینگونه نیست که تنها عده ای را داغدار کرده باشد.(2)

«وَ لَوْ لَا أَنَّكَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْجَزَعِ لَأَنْفَدْنَا عَلَیْكَ مَاءَ الشُّئُون‏»

اگر نبود دستور شما بر صبر و شکیبایی و نهی شما از فریاد و فغان و بی قراری؛ بی تردید تا خشك شدن چشمه های اشکمان در غم فراغت مى‏گریستیم

«وَ لَكَانَ الدَّاءُ مُمَاطِلًا وَ الْكَمَدُ مُحَالِفاً وَ قَلَّا لَكَ وَ لَكِنَّهُ مَا لَا یُمْلَكُ رَدُّهُ وَ لَا یُسْتَطَاعُ دَفْعُه‏» (3)

و این درد براى ما بى‏درمان مى‏ماند و حزن و اندوهمان پایان نمی یافت؛ باز هم این همه در مصیبتت کم بود ، اما چاره چیست که بر گرداندن مرگ و دفع آن، مقدور کسی نیست.

«بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی اذْكُرْنَا عِنْدَ رَبِّكَ وَ اجْعَلْنَا مِن‏ هَمِّكَ (بالِکَ)‏»

پدر و مادرم به فدایت باد ما را نزد پروردگارت یاد کن و ما را در خاطر خویش نگه دار.

علامه مجلسی در بیان این فراز می نویسد: «البال القلب أی اجعلنا ممن حضر بالك و تهتم بشأنه و تدعو و تشفع له»؛ البال یعنی قلب (روح، نفس)؛ بنابراین معنای عبارت این می شود: ما را از کسانی قرار بده که همیشه در خاطر شریفت حاضرند و شما به آنها توجه داری و برای آنها دعا کرده و در پیشگاه الهی آنها را شفاعت می کنی.(4)

بعد از آنکه امیرالمومنین علیه السلام این مطالب را به پیشگاه مقدس رسول خدا صلی الله علیه وآله عرضه داشت طاقت از کف بداد و خود را بر روی بدن شریف حضرتش انداخت،

ثُمَّ أَكَبَّ عَلَیْهِ فَقَبَّلَ وَجْهَهُ، برای آخرین بار روی ماه رسول خدا صلی الله علیه و آله را بوسید،

 وَ مَدَّ الْإِزَارَ عَلَیْه‏. و کفن را روی صورت حضرت کشید.

 

پی نوشت:

1. امالی شیخ مفید(ره) مجلس 12 حدیث 4

2. بحار الأنوار ج‏22، ص 542

3. با مراجعه به متن نهج البلاغه خطبه 235 روشن می شود در این فراز؛ متن امالی موجود دچار تصحیف (تغییر و اشتباه) شده است و آنچه صحیح است همان است که در نهج البلاغه موجود است. (بیان علامه مجلسی بحار ج22 ص527) از این رو ما در اینجا همان متن نهج البلاغه را می آوریم.

4. بحارالانوار، همان

امید پیشگر

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 7 / 9 / 1395

یک نامه و چند پرسش مهم


بُخاری که معتبرترین کتاب اهل سنت به نام اوست در کتاب حدیثی خود، احادیثی را از ابن عباس نقل می کند که در آنها یکی از غم انگیزترین صحنه های تاریخ اسلام بازگو شده است؛ ماجرایی که متاسفانه برخی از صحابه آن را به وجود آوردند و با خلق آن، قلب رسول خدا صلی الله علیه وآله را در آخرین روزها و یا ساعات عمر شریفش به درد آوردند.


 ماجرا از این قرار است:

«لَمَّا اشْتَدَّ بِالنَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَجَعُهُ قَالَ ائْتُونِی بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ»؛ زمانی که بیماری رسول خدا صلی الله علیه وآله شدت گرفت؛ فرمود: برگه ای برای من بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید.

«قَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَنَا كِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا»؛ بلا فاصله عُمَر گفت: بی تردید درد و بیماری بر پیامبر چیره شده و کتاب خدا نزد ما هست و همان ما را کفایت می کند.

با توجه به قبل و متن این سخن؛ منظور عُمَر این می شود: با وجود کتاب خدا در دست ما دیگر نیازی نیست رسول خدا چیزی بنویسد و ما را از گمراهی حفظ کند، خصوصا که او الآن در فشار درد و مریضی است و (معاذالله) اعتباری به سخنان او نیست.

پس از این سخنی که عُمَر در کنار رسول خدا صلی الله علیه وآله و با اشاره به ایشان بر زبان راند، بین حاضران اختلاف افتاد؛ برخی با او همنوا شدند و با آوردن برگ نوشته و قلم مخالفت کردند و برخی هم برای اطاعت از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با نظر عُمَر مخالفت کردند و خلاصه در بین جمع حاضر اختلاف بالا گرفت و سر و صدا زیاد شد.

«فَاخْتَلَفُوا وَ كَثُرَ اللَّغَطُ»

چون وضعیت بدین شکل اسفناک تبدیل شد، رسول خدا [با ناراحتی] فرمود: «قُومُوا عَنِّی وَ لَا یَنْبَغِی عِنْدِی التَّنَازُعُ»؛ بلند شوید و بروید و پیش من بگو مگو نکنید.(1)

کسانی که معتقدند محتوای آن نامه هیچگاه به مردم ابلاغ نشد؛ بدانند که نقص بزرگی را خواسته یا ناخواسته متوجه رسول خدا صلی الله علیه وآله می کنند؛ زیرا معنای چنین اعتقاد باطلی این است که مردم، نیازمند برنامه مهمی برای هدایت بودند ولی پیامبر صلی الله علیه وآله هیچگاه به آنها ابلاغ نکرد. پر واضح است که چنین سخنی از ساحت رسالت به دور است

ابن سعد (متوفی 230) بدون اشاره به نام کسی که در برابر امر رسول خدا صلی الله علیه وآله مخالفت کرد؛ جریان را اینگونه از ابن عباس نقل می کند:

پیامبر روز پنجشنبه سخت دردمند شد. سعید که راوی این روایت از ابن عباس است می گوید: [بعد از این جمله] ابن عبّاس به گریه افتاد و گفت: روز پنجشنبه و چه روز پنجشنبه‏ یى! درد پیامبر و بیماریش سخت شد و فرمود: دوات و قلم و ورقى بیاورید تا از براى شما نامه ‏یى نوشته شود كه پس از آن هرگز گمراه نشوید. سخن رسول خدا که تمام شد؛

«فقال بعض من كان عنده إن نبی الله لیهجر

یكى از كسانى كه آن جا بود گفت: پیامبر هذیان مى‏گوید.

«فقیل له: أ لانأتیك بما طلبت؟ قال: أ و بعد ما ذا؟ »

سپس كسى به حضرت عرض کرد: آنچه مى‏خواستید بیاوریم؟ فرمود: حالا و پس از این حرف؟

ابن عباس سخن خود را اینگونه به پایان می برد: «فلم یدع به» و دیگر ورق و قلم نخواست.(2)

طبری (متوفی 310) نیز همین احادیث را با تفاوت های جزئی به نقل از سعید بن جبیر از ابن عباس نقل كرده است.(3)

همین حدیث را شیخ مفید در ارشاد(4) ، طبرسی در اعلام الوری(5) و بسیاری دیگر از بزرگان و علما در كتاب های خویش با اختلافات جزئی در مطالب ذكر كرده اند.

اما چند نکته درباره این ماجرای تأسف برانگیز:

حضرت محمدنکته اول

 پیامبر خدا صلی الله علیه وآله قصد نوشتن چه مطلب مهمی را داشت؟

پاسخ این سوال مهم را می توان با دقت در سخن رسول خدا صلی الله علیه وآله و قرار دادن آن در کنار دیگر سخنان آن حضرت به خوبی به دست آورد.

در کلام رسول خدا صلی الله علیه وآله این عبارت به چشم می خورد « لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ » یعنی بعد از آن گمراه نشوید. معلوم می شود که اگر حضرت این توصیه را نکند و آن نامه را ننویسد بعد از او مردم، دچار گمراهی خواهند شد. با قرار دادن این عبارت در کنار عبارت « لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً » در حدیث ثقلین که با عبارتهای نزدیک به هم بارها از رسول خدا شنیده شد(6) به خوبی این نتیجه به دست می آید که حضرت برای تاکید بیشتر به خصوص در مقابل آن عده که دور بسترش جمع شده بودند قصد مکتوب کردن آن حدیث را داشت.

و اما کسانی که معتقدند محتوای آن نامه هیچگاه به مردم ابلاغ نشد؛ بدانند که نقص بزرگی را خواسته یا ناخواسته متوجه رسول خدا صلی الله علیه وآله می کنند؛ زیرا معنای چنین اعتقاد باطلی این است که مردم، نیازمند برنامه مهمی برای هدایت بودند ولی پیامبر صلی الله علیه وآله هیچگاه به آنها ابلاغ نکرد. پر واضح است که چنین سخنی از ساحت رسالت به دور است.

جمله ای که عُمَر در جلسه بر زبان راند و بر ذهن حاضرین القاء کرد؛ فضا را برای پذیرش آن نامه خراب کرد؛ این را می توان از سخن رسول خدا صلی الله علیه وآله فهمید، زمانی که به آن شخصی که قصد آوردن برگه و قلم را داشت فرمود: حالا؟! بعد از این حرف؟!

نکته دوم

چرا حضرت آن نامه را در فرصت دیگر ننوشتند؟

سوال این است که چرا رسول خدا صلی الله علیه وآله بعد از بیرون کردن آن عده دوباره برگه و قلم طلب نکردند و آنچه را می خواستند بنویسند؛ ننوشتند؟

پاسخ به این سوال را در چند بند بیان می کنیم:

1. طبق آنچه گذشت، رسول خدا صلی الله علیه وآله قصد بیان مطلب جدیدی را نداشتند و فقط می خواستند در آخرین ساعات عمر شریفشان مفاد حدیث ثقلین را تاکید بیشتری کنند.

2. با حوادثی که بعد از رحلت آن حضرت رخ داد به نظر می رسد مخاطب ویژه حضرت همان افراد و کسانی بودند که در آن مجلس حضور داشتند بنابراین بعد از امتناع آنها از پذیرش و نیز پراکنده شدن آنها دیگر دلیلی برای نوشتن وجود نداشت.

3. جمله ای که عُمَر در جلسه بر زبان راند و بر ذهن حاضرین القاء کرد؛ فضا را برای پذیرش آن نامه خراب کرد؛ این را می توان از سخن رسول خدا صلی الله علیه وآله فهمید، زمانی که به آن شخصی که قصد آوردن برگه و قلم را داشت فرمود: حالا؟! بعد از این حرف؟!

نکته سوم

مگر می شود کسی که فرستاده خداست – معاذالله-  هذیان بگوید؟

به راستی مگر می شود پیامبری که در مقام هدایت؛ جز به تعلیم وحی سخن نمی گوید «مَا یَنطِقُ عَنِ الهَْوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ یُوحَى» (نجم/3 و 4)؛ در مقام هدایت و نوشتن نامه ای برای جلوگیری از انحراف امت؛ - معاذالله- هذیان بگوید؟! این نمی شود جز آنکه گوینده آن سخن، «وحی» را هذیان بداند!!

 

پی نوشت ها:

1. بخاری ج1 ص194 . حدیث دیگر: عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ - رضى الله عنهما - قَالَ لَمَّا حُضِرَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله علیه و سلم – و َفِى الْبَیْتِ رِجَالٌ فیهم عمر بن الخطاب، قَالَ النَّبِىُّ - صلى الله علیه و سلم - « هَلُمَّ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ » . فَقَالَ عمر إِنَّ النبی - صلى الله علیه و سلم - قَدْ غَلَبَ علیهُ الْوَجَعُ وَ عِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ ، حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ . فَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَیْتِ فَاخْتَصَمُوا ، مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ قَرِّبُوا یَكْتُبُ لَكُمْ النبی صلی الله علیه و سلم كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ . وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ما قال عمر، فَلَمَّا أَكْثَرُوا اللَّغْوَ وَ الاِخْتِلاَفَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم- «قُومُوا». قال عبید الله فكان ابن عباس یقول إن الرزیة كل الرزیة ما حال بین رسول الله صلى الله علیه و سلم و بین أن یكتب لهم ذلك الكتاب من اختلافهم و لغطهم بخاری (مصحح: البغا) ج5 ص2146 (نرم افزار الشاملة)

2. الطبقات‏الكبرى، ج‏2، ص187

3. تاریخ الطبری، بیروت، موسسه الاعلمی، ج2، ص437

4. الارشاد، ج1، ص184

5. اعلام الوری، ص136

6. حضرت رسول در آن اجتماع بزرگ غدیر به مسلمانان فرمود: إِنِّی مُخَلِّفٌ فِیكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی فَإِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض‏ الارشاد، شیخ مفید(ره)، ج‏1، ص 176

امید پیشگر

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 7 / 9 / 1395






۩۩ داغ رحلت رسول خاتم است۩۩
۩ ویژه نامه رحلت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله ۩





بدرود، جان جهان!

لرزه بر اندام ناهموار خاک افتاده است.
انگار قیامت کبری فرا رسیده و اسرافیل، دم خویش را بی دریغ
در بطن صور، رها کرده است!


کوه ها، خاک یتیمی بر سر می ریزند و اشک ها امان دریا را بریده است.
خورشید، چگونه بی تلألوی جمال تو بر آسمان جلوه نماید؟
فردا چگونه خورشید برآید و روی تو را نبیند؟

ای رسول خدا! شب هنگام نزدیک است و ماه، تمام این
خاک را به دنبال تو خواهد گشت.

شب نزدیک می شود و نسیم نیمه شب، چون همیشه صدای
مناجات تو را جستجو خواهد کرد.

برخیز مرد! چگونه می توانی «حرا» ـ این وعدگاه محبوبت را ـ در
حسرت نجوایت بگذاری؟


برخیز ای حبیب خدا! نکند از مدینه دلتنگ شده ای؟
بعد از تو چه کسی پشت و پناه این خانه خواهد بود؟
زمان چگونه گذر کند از این روزهای تلخ؟

کاش زمان می ایستاد!
ای «رحمةٌ اللعالمین»! جهان را چگونه در ماتمت تنها می گذاری؟


صدای آشنایت را از کویر دل های این مردم نگیر!
مگذار مچاله شود اشتیاق اویس قرنی ها و ابوذرهایت.

مگذار گرد یتیمی، روشنای دیدگان دوخته بر قامت پهان تو را پنهان!
مگذار دشنه های کینه سینه سینای علی علیه السلام را نشانه رود!
مگذار تا آتش دشمنی ها بر دامان آسمانی زهرای علیه السلام تو شرر بزند.


بدرود، ای بهانه خلقت آسمان ها و زمین!
بدرود، ای سرچشمه برکات!
بدرود، ای جان جهان!

علی خالقی

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 6 / 9 / 1395

بسیج دانشجویی

بسیج


واژه "بسیج" در جامعه مذهبی ایران واژه ای آشناست و کمتر کسی یافت می شود که این واژه را به مفهوم مثبت و یا منفی نشنیده باشد و از شنیدن آن مفهومی برایش تداعی نکند . نوع نگرش افراد و تفسیری که از این تعبیر دارند گوناگون و گاه متضاد است و فاصله عمیقی بین برداشتهای جاری از این واژه در ذهن جامعه وجود دارد . پس زمینه های ذهنی مردم که از چگونگی مواجهه آنان با این تعبیر و نیز نهادی که با همین نام وجود دارد، شکل گرفته در تفسیر آنان از واژه یاده شده نقش جدی دارد . گروهی از سیج یک مفهوم والای عرفانی دارند و در آن خروج از رنگ تعلق و غرق شدن در بی رنگی مطلق و نوعی قلندری می بینند عده ای از آن خاطره جنگ و دفاع و غیرت ملی را در ذهن می آورند، برای جمعی بسیج نهادی نظامی - انتظامی است که حتی از دخالت در حوزه شخصی افراد و پایمال کردن حقوق فردی هم پروا ندارد، برای بعضی بسیج و بسیجی تداعی گر لباس و شکل ظاهری است و برای گروههایی مفاهیمی دیگر را به ذهن می آورد اما پرسش اصلی همچنان بی جواب است که "بسیج" چیست؟

به نظر می رسد مناسب ترین روش برای دستیابی به مفهوم"بسیج" کنارگذاشتن آثار شرایط زمانی و مکانی در مفهوم بسیج و مراجعه به مبتکر این واژه در ادبیات ماست سخنان ایشان می تواند تنها منبع قابل اعتماد در تفسیر این واژ باشد .

به بهانه نشر تبیان بیست و نهم با عنوان بسیج در اندیشه امام خمینی شایسته است نگاهی به واژه بسیج در اندیشه مبتکر و بنیان گذار این تعبیر داشته باشیم .

در اندیشه امام بسیج بیش از آن که یک نهاد و تشکیلات باشد روش مدیریت نهضت، انقلاب و جامعه بود، چیزی که در ادبیات مبارزاتی از آن به قیام توده، نهضت ملی، حرکت مردمی، اعتراض عمومی و امثال آن تعبیر می شود و در ادبیات سیاسی مدیریت جامعه، به دموکراسی، مردم سالاری و نظائر آن یاد می گردد .

این روش نقطه مقابل روشهای انقلابی دیگر نظیر حرکتهای چریکی، قیام مسلحانه، کودتا و امثال آن در فرهنگ مبارزه است . به نظر امام خمینی تحول سیاسی از طریق بکارگیری نیروی توده ای روشی موفق و تجربه شده بود که در نهضتهای انبیا پاسخ لازم را داده بود . وی در سال پنجاه و هشت در یک سخنرانی چنین گفت:

"موسی - علیه السلام - که تفصیل تاریخش در قرآن هم هست و در کتب آسمانی هم هست، ملاحظه می کنید که یک آدمی بوده است، یک شبانی بوده است، شبان حضرت شعیب بود مدتها، و با یک عصا مردم را همین مردم توده را را برضد فرعون که در زمان او بزرگترین قدرت بود بسیج کرد . "

[از سخنرانی وی در جمع افراد جهاد سازندگی و پاسداران قم 5/4/58 صحیفه امام 8/292]

و در یک سخنرانی دیگر در همان سال گفت:

"به حسب تاریخ، تاریخ اسلام هم که نزدیک است به ما، تاریخ دیگر هم که منقول است ... قیامهای انبیا همیشه اینطوری بوده که یکی از بین خود اینها، از بین خود این مومنین که طبقه پایین بودند، از خود همین مردم پایین یکی انتخاب می شد برای اینکه تبلیغ کند و کارش هم، یکی از کارهایش هم این بود که همین جمعیت مستضعف مقابل مستکبر را تجهیز می کرد یا تبلیغاتی می کرد . "

[در جمع دانشجویان دانشجویان دانشکده بابل 30/4/58، صحیفه امام ج 9/170 - 169]

این روش تنها روش موفق و مورد بهره گیری پیامبران بود و روشهای دیگر در قیام موسسان ادیان کاربردی نداشت . همین امر موجب شده بود که وی علاقه ای به این روشها نشان ندهد و همواره بر نقش توده ها تاکید بورزد و بسیج تبلور تاکید ایشان بر نقش اول داشتن توده مردم بود .

از آنجایی که بسیج در دوران جنگ عراق علیه ایران نام و عنوان خود را تثبیت کرد شرایط زمانی به بسیج مفهوم نظامی بخشید و کم کم آن را به نهادی نظامی - انتظامی تبدیل کرد اما در دیدگاه امام بسیج نهاد نظامی نبود بلکه مفهومی فراتر و پر گسترده تر از آن داشت و رنگ نظامی یکی از رنگهای آن بود که تحت تاثیر شرایط زمانی پر رنگ تر گشت و گرنه واژه بسیج با مفهوم مردم سالاری و حاکمیت مردم بیشتر قرابت و همخوانی داشت . تاثیر منفی شرایط در محدود شدن این تعبیر به یک مفهوم نظامی موجب گشت تا این واژه که به واقع یک نظریه سیاسی - اجتماعی بود از مفهوم حقیقی خود دور شود و در یک شاخه آن محدود گردد و کارآیی خود را در حوزه واقعی خود از دست بدهد .

اما اکنون که شرایط یاد شده تغییر پیدا کرده و مباحث نظری و تئوریک در حوزه مدیریت اجتماعی در بین اندیشوران و متفکران جای مناسب باز کرده است شایسته است به بسیج عنوان یک دیدگاه و نظریه سیاسی، و نیز مبنای مشروعیت حاکمیت نگاهی دوباره انداخته شود تلاشی در خود برای استنباط مبانی نظریه حاکمیت مردم و مردم سالاری از نظر امام از آن انجام پذیرد .

امام نه تنها به بسیج توده ای به عنوان تنها روش درست برای تحولات اجتماعی

جوامع بشری می نگریست و آن را به مثابه مبنای حاکمیت می دید بلکه در تعبیر ایشان حزب الله نیز به همین مفهوم بود . وی حاکمیت ها را به دو شکل کاملا متمایز می دید; شکلی از آن حاکمیت بدون توجه به خواست و اراده مردم بود که از آن به حاکمیت قلدران یاد می کرد و شکل دیگر آن حاکمیت منبعث از اراده و خواست مردم بود و جامعه بشری در طول تاریخ، شاهد مبارزه و جدال بین این دو نوع حاکمیت بود . در ذهنیت وی حتی واژه حزب الله که ترکیب کاملا اسلامی دارد به مفهوم توده مسلمان نبود بلکه وی غیر مسلمانان را هم در قلمرو حزب الله می دید در نیمه نحست سال 58 در سخنانی گفت:

"من یک پیشنهادی در چند روز پیش از این کردم که اگر این پیشنهاد را عمل کنند، این اسباب این می شود که روابط ان شا الله کم کم پیدا بشود و ایجاد یک حزب مستضعفین، تمام مستضعفین دنیا اعم از مسلم و غیر مسلم، این دولتهای غیر اسلامی به مردم ظلم می کنند، ملتها اینطور نیستند ملت مثلا آمریکا، ملت فرانسه، آنهایی که ظلمی نمی خواهند بکنند، آن که ظلم می کند، آن که خلاف می کند دولتها هستند، آنها هم مستضعفین شان گرفتار مستکبرین است و اگر یک حزبی در عالم پیدا بشود، یک حزب عالمی، حزب مستضعفین که همان حزب الله است، این همان مشکل رفع بشود" .

در این سخن در یک سو حاکمان و در سوی دیگر مردم قرار دارند و پیشنهاد، ایجاد یک حزب مستضعفین است که شامل مسلم و غیر مسلم می شود و این حزب مستضعفین همان حزب الله است .

با این بیان می توان گفت: بسیج، حزب الله، مستضعفین و تعابیری از این دست که هم در مرحله آغازین قیام و هم پس از استقرار نظام مورد تاکید امام خمینی بود به واقع برجسته کردن نقش توده ها در مدیریت زندگی و جامعه خویش بود، این نقش در مرحله انقلاب و تحول در شکل تظاهرات و خواسته های عمومی مطرح می شد و در دوران استقرار بخشی به نظام در شکل نیروی مدافع و رزمنده تبلور یافت و در زمان تثبیت نظام در شکل حضور مداوم و همه گیر در تعیین مدیران و مسئولان از طریق رای گیری و امثال آن بود، مقابل این نگرش را می توان چنین ترسیم کرد . در مرحله تحول تکیه بر روشهایی چون کودتا، جنگ چریکی، ترور و نظایر آن و در مرحله استقرار بخشی تکیه بر نیروها و تشکلهای رسمی و در مرحله تثبیت نظام در دست گرفتن حاکمیت از سوی طراحان و مجریان تحول بدون توجه به خواست و اراده مردم .

با این وصف همه مردم عنوان بسیجی، حزب الله، مستضعف و امثال آن خواهند گرفت و بدیهی است که در این تفسیر نهاد، شکل ظاهری افراد، پوشش خاص، وابستگی و نظائر آن نقشی ندارند چنان که در اطلاق لفظ مردم به افراد جامعه هیچ کدام از این تشخص ها لحاظ نمی گردد . از این رهگذر تنها کسانی بیرون از دایره مفهومی عنوان یاده شده قرار می گیرند که ستمکاری، تجاوز به حقوق عامه، نادیده انگاشتن حق تصمیم گیری برای مردم و حاشیه ای تلقی کردن آنان را روش و مرام زندگی سیاسی خود قرار داده باشند و روحیه طغیانگری و فرعون منشی را در خود ایجاد کنند .

کتاب"بسیج در اندیشه امام خمینی" به واقع با بیان ضمنی در تلاش است همین مفهوم را القا کند و بر این نکته تاکید ورزد که بسیج منحصر در یک نهاد نیست و کار آن نیز نظامی یا انتظامی صرف نمی باشد بلکه تجلی حضور دائمی مردم در سرنوشت خود است که در هر شرایط متناسب با آن بروز و ظهور پیدا می کند . خواندن کتاب و تامل در آن برای درک اندیشه امام در این حوزه بسیار مفید است .

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: بسیج
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 6 / 9 / 1395

کارنامه بسیج در دستاوردهای پرشکوه انقلاب اسلامی

تشکیل بسیج و پیام ها و روحیات ملکوتی و آسمانی بسیجیان خاطره ها و تاریخ انقلاب اسلامی را به خود معطوف ساخته است، در واقع بسیج و انقلاب از یکدیگر تفکیک ناپذیرند. پنجم آذر هر سال یادآور تحولی عظیم است که پایداری ارزش های ناب و آرمان های بزرگ در عصرکنونی را مصونیت می بخشد و استمرار آنها را تضمین می کند. آذر 58 در حساس ترین شرایط و اوضاع کشور، حضرت امام(ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی با درایت و قاطعیت فرمودند: ملتی که 20 میلیون جوان دارد باید 20 میلیون تفنگدار داشته باشد.

زمانی که درخشش شعاع نورانی اسلام و جاذبه های معنوی انقلاب در جامعه اسلامی ایران حرکت رو به رشد خود را آغاز نمود به یکباره حضور جوانان در بسیج مستضعفین گوهر وجودی آنان را با اکسیر ایمان و معنویت عجین نمود و زندگی آنان را با قدرت و فضیلت در هم آمیخت و برکت همین فضیلت ها، انقلاب اسلامی را از گردنه های سخت سه دهه انقلاب عبور داد. حال به بررسی نقش این شجره طیبه در انقلاب اسلامی پرداخته و سعی خواهیم کرد شمه ای کوتاه از دستاوردهای این نهاد معجزه آسا را هرچند مختصر با بضاعت اندک خویش به رشته تحریر درآوریم.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 6 / 9 / 1395

بسیج، آموزش استقامت، رویش فداکاری

اسوه های ایثار

بسیج درخت پرثمری است که شکوفه های شکوهمند آن رایحه ایثار، اخلاص و مقاومت را در فضای انسانیت پراکنده می سازد، در بوستان بسیج دلاورانی گمنام پرورش یافته اند که با رشادت خالصانه عروج به سوی عرش، قدس و ملکوت را زمزمه کرده اند. از این نهاد معطر هزاران عاشق به قلّه رفیع شهادت رسیده اند و میلیون ها نوجوان و جوان جویای رضای حق که تشنه معرفت و شیفته زیارت حسین بن علی علیه السلام بوده اند به این بارگاه پُربار راه یافته اند.

این گلستان که با نام سالار شهیدان عجین گشته و عطر عترت رایحه ای جهانبخش به آن عطا کرده آن چنان ابهت، صلابت و درخششی دارد که هر روز و هر زمان که بگذرد بر رونق، نام آوری، تأثیرگذاری و برکاتش افزوده می شود.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 5 / 9 / 1395

پرسمان بسیج


1) بسیجی کیست؟

آن کسی که با ایمان است، آن کسی که دنبال اهداف والاست، آن کسی که حاضر است از وجود خود برای کشورش برای اسلامش برای نظام اسلامی، برای آحاد ملتش، با وجود خود با استعداد خود، با جان و تن خود سرمایه گذاری کند او بسیجی است، در هر کجا که باشد. افتخار کنند جوانان عزیز بسیجی ما در گردان های مخصوص بسیج، گردان های عاشورا و الزهرا(س) در نیروی مقاومت، در بخش ها مختلف بسیج که توانسته اند با حضور سازمانی در بسیج، این احساس را مجسم کنند.

2) ایا رعایت ظواهر دینی در بسیج کافی است؟

من طرفدار این هستم که شما ظواهر دینی و ظواهر عاطفی اعتقادی و عملی را همان طور که حفظ کرده اید، همچنان حفظ کنید. همین زیارت عاشورا، همین توسل به امام زمان(عج)، همین مسجد جمکران، همین رفتن به نمازجمعه، همین روضه خوانی، همین سینه زنی، اینها خیلی خوب است، عده ای می خواهند بگویند اینها خوب نیست، نه، اینطور نیست، اما اینها کافی نیست. فضای ذهنی جامعه را باید در اختیار بچه های خوب باشد. اجتماعات خود، گروه های تحقیقی خوب، همین مباحث راجع به عدالت اجتماعی، اینها چیز کوچکی نیست.

4) مسئولیت بسیج چیست؟

نظام جمهوری اسلامی پرچم معنویت و اخلاق را بلند کرد. برافراشتن پرچم اخلاق، فقط از موضع موعظه گری قابل تأمین نیست. با حرکت عظیم و اقتدار ناشی از حشور مردم، این پرچم در دنیا افراشته شده است. امروز ما در سبزهای عظیم جهانی و بین المللی، از عدالت و مظلومیت ملتها سخن می گوییم و این به برکت نظام جمهوری اسلامی است. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، چنین چیزی نبود. حضور مردم و بسیج حقیقی دل ها و جسم ها و جان ها می تواند پشتوانه این حرکت عظیم جهانی باشد این مسئولیت عظیم بسیج است.

5) منظور از بصیرت و روشن بینی در نیروی بسیجی به چه معناست؟

بسیج یک حقیقت منحصر به فردی در نظام جمهوری اسلامی است که حاکی از نهایت توانایی مکتب و تفکر عمیق و ماندگار انقلابی و اسلامی در این سرزمین است. اگر ما بخواهیم از اول پیروزی انقلاب تا کنون، در میان عوامل انسانی، به دنبال مؤثرترین عامل بگردیم، عامل بسیج را پیدا می کنیم، معنا و مفهوم و حقیقت بسیج چیزی جز این نیست، یک انسان به خاطر بصیرت و روشن بینی خود که با روح گذشت و فداکاری همراه است. آسایش و راحتی خود و کسب امتیازات شخصی را در درجة بعد قرار می دهد. اما منافع ملت و کشور و سربلندی مردم و پیشرفت انقلاب و آبرومندی نظام را بزرگترین هدف خود می کند، این چیز بسیار بزرگ و با اهمیتی است.

در جنگ هم همین روحیه بسیجی بود که توانست برای کشور ما افتخار به بار آورد. هر جا این روحیه بسیجی وارد شد، گروه ها را باز کرد. در جنگ هم هر گاه در سازمان های موظف نظامی، یک فرمانده یا یک نظامی با روحیه بسیجی حضور داشت. همه چیز رنگ دیگری به خود می گرفت و فداکاری برجسته تر و پیشرفت و امید و نگاه به اینده روشن تر می شد و هرجا که این روحیه باشد و هر ملتی که مردمانی با چنین روحیه داشته باشد، بدون تردید آن ملت موفقیت های بزرگی به دست خواهد آورد.

6) نسبت انقلاب و جوان ها چگونه است؟

انقلاب ما را جوان ها پیروز کردند. جنگ را هم جوان ها اداره کردند. کشور را هم باید جوان ها پیش ببرند، این انقلاب را هم باید جوان ها به ثمر برسانند. نیروی جوان و جوان بسیجی نیروی مستحکم و قاعده اصلی مقاومت در نظام اسلامی را تشکیل می دهد و همچنان با قدرت و قوت و ایمان راسخ در مقابل دشمن ایستاده اند و یقیناً شما جوان ها آن روزی را خواهید دید که دشمن به زانو دربیاید و به شکست خود اعتراف کند.

جوانان، بسیج آن روز از مرزهای نظامی جغرافیایی کشور دفاع کرد و در میدان رزم توانست خود را نشان دهد، اما مگر مرزهای دفاعی انقلاب فقط به مرزهای جغرافیایی منحصر می شود.

بسیجی کیست؟

داود عباسی

ترسیم سیمای یک بسیجی واقعی در پرتو نظر ولی ‏امر مسلمین جهان

اشاره: بنیان‏گذار شجره‏ی طیبه‏ی بسیج فرموده بود: «من همواره به خلوص و صفای بسیجیان غبطه می‏خورم و از خدا می‏خواهم تا با بسیجیانم محشور گرداند، چرا که در این دنیا افتخارم این است که خود بسیجی‏ام».

خلف صالح و جانشین آن پیر سفر کرده نیز فرمود:«من هم افتخار می‏کنم که یک بسیجی باشم... همه باید به این عضویت افتخار کنیم»

وقتی این دو رهبر نورانی خود را بسیجی می‏دانند و شهدای با عظمت دفاع مقدس نیز به بسیجی بودن خود افتخار می‏نمودند و نائب امام‏زمان(عج) بسیجیان را سربازان امام‏زمان(عج) معرفی می‏فرماید، قداست بسیجی بودن روشن می‏گردد. اما به یقین این قداست صرفاً با عضویت در بسیج و گرفتن کارت بسیجی حاصل نمی‏گردد و فرد بسیجی دارای صفاتی است که آن صفات باعث این قداست می‏شود و هرکس بیشتر خود را به این صفات متصف کند قطعاً بسیجی‏تر خواهد بود.

معظم‏له فرموده‏اند: « بسیجی هم شدت و ضعف دارد. بعضی در میدان بسیج، خلوص و صفایشان مثل خورشید می‏تابد و انسان را مجذوب می‏کند. به‏هرحال، بسیج یک فرهنگ است؛ بسیج، یک ذهنیت برجسته و والا در جامعه‏ی ماست».

بهترین و به تعبری تنها کسی که می‏تواند این صفات را تبیین، تشریح ‏و مشخص نماید نیز کسی جز نائب عام امام‏زمان(عج) نخواهد بود.

با این وصف تلاش نمودیم تا بیانات آن رهبر فرزانه در خصوص صفات فرد بسیجی را از منظر شما و خود بگذرانیم تا سنگ محکی باشد برای سنجش میزان نزدیکی ما به یک بسیجی واقعی.

***

علی‏بن‏ابیطالب که مصداق کامل یک بسیجی فداکار انقلاب است... بسیجی یعنی این. یعنی همه‏ی وجودش وقف اسلام است. وقف است برای آنچه پیغمبر می‏خواهد و خدا را خشنود می‏کند...آن حضرت برای خودش کاری نمی‏کرد. این، همان مصداق کامل بسیجی است.

پس، بسیج یعنی متن مردم، آن مردمی که می‏توان امید دفاع از انقلاب را از آنها داشت.

اگر روزی دشمنی به کشوری حمله کند حمله ی نظامی چه کسی در مقابل این دشمن می‏ایستد. آن کسی که از همه به سرزمین خود علاقه‏مندتر است، به ملت خود علاقه‏مندتر است، به زخارف دنیوی بی‏علاقه‏تر است، احساس مسئولیت بیشتر می‏کند و متعهدتر است، خوب، او می رود دفاع می‏کند... بسیج یعنی همین، یعنی عنصر مومن انقلابی علاقه‏مند به سرنوشت میهن، و علاقه‏مند به سرنوشت کشور، و یک فرد فداکار.

امروز همه‏ی جوانان ما، پیران ما، دانشجویان ما، قشرهای مختلف ما، روحانیون ما، بزرگان ما، کوچکان ما مگر من شذ و ندری که دل به زندگی‏های رنگ و لعابی دروغین غرب بسته باشند فهمیده‏اند که سعادتشان در این است که اسلام را با بصیرت، با روشن‏بینی، با خردمندی بفهمند و آن را به کار بگیرند، تا بتوانند از دشمنی‏ها کم کنند، دشمنی‏ها را دفع کنند، این همان بسیج است، حقیقت بسیج یعنی این، ارتش بیست میلیونی که امام فرمودند، یعنی این.

بسیج از طرفی به معنای حرکت خودجوش مردمی است؛ مردمی که خودشان را صاحب مملکت خویش می‏دانند؛ مردمی که بخصوص جوانانش با معنویّت هستند و دلشان با خدا آشناست؛ مردمی که اوّلاً از هر گونه انحراف در مشی کلّی کشورشان آگاه می‏شوند، ثانیاً از آن رنج می‏برند و ثالثاً در مقابل آن انحراف می‏ایستند. این، معنای بسیج است.

(بسیجی بودن) یعنی به صحنه آمدن و به میدان آمدن. چه میدانی؟ میدان چالش‏های حیاتی و اساسی. میدان‏ها و چالش‏های اساسی زندگی چیست؟ فقط آن وقتی است که به کشوری حمله شود و مردم آن کشور به صحنه بیایند تا از مرزهای خودشان دفاع کنند؟ البته که نه؛ این فقط یکی از موارد به میدان آمدن است. آن وقتی هم که هویت ملی و سیاسی یک ملت مورد مناقشه قرار می‏گیرد، جای به میدان آمدن است. آن وقتی هم که به فرهنگ و اعتقادات و باورهای ریشه‏دار یک ملت اهانت می‏شود و آن را تحقیر می‏کنند، جای به میدان آمدن است. آن وقتی هم که نسل برگزیده‏ی یک ملت احساس می‏کنند از غافله‏ی دانش عقب مانده‏اند و باید علاجی بکنند، جای به میدان آمدن است. آن وقتی هم که احساس بشود پایه‏های یک زندگی مطلوب و عادلانه در کشور احتیاج به تلاش دارد تا ترمیم و یا استوار شود، جای به میدان آمدن است. آن وقتی هم که جبهه‏های فکری و فرهنگی دنیا برای تسخیر ملت‏ها با ابزارهای فوق مدرن می‏آیند تا ملتی را از سابقه و فرهنگ و ریشه‏ی خود جدا کنند و به راحتی آن را زیر دامن خودشان بگیرند، جای به میدان آمدن است.

(بسیجی) عدالت‏طلب است. عدالت‏طلبی فقط این نیست که انسان شعار عدالت‏طلبی بدهد؛ نه، باید این را واقعاً بخواهد.

بسیج یعنی اینکه هر جوانی بداند و بفهمد که باید کشورش مستقل و آزاد و آباد باشد و بخواهد در این راه تلاش کند و نقش بر عهده بگیرد؛ مسئولیت بر عهده بگیرد. این می‏شود بسیج.

نام بسیج، نام مقدسی است. بسیج عمومی یک ملت یعنی آمادگی و هوشیاری دائمی یک ملت، بخصوص جوان‏هایی که در راه تحصیل علمند؛ دانش‏آموزی و دانشجویی. مسئولان کشور هم همین‏جور؛ همه باید به این معنا، بسیجی باشند.

(بسیجی) یعنی آن عنصر دلسوزی که کشور را متعلق به خود و آینده را وابسته‏ی به تلاش خود می‏داند.

بسیجی کسی است که سینه‏اش را سپر می‏کند و با هر وسیله‏ای که در اختیارش باشد، دفاع از انقلاب را به عهده می‏گیرد، چون درحقیقت از اسلام و قرآن دفاع کرده است.

هرکس که در دل برای سرنوشت خود، سرنوشت این ملت و اینده ایران اسلامی ارزش قائل است، آن کسی که برای استقلال و هویت ملت خود ارزش قائل است، آن کسی که از تسلط قدرت‏های بیگانه بیزار است، آن کسی است که برایش اینده‏ی کشور و این ملت واینده‏ی دنیای اسلام یک هدف بزرگ محسوب می‏شود، آن کسی که از رنج‏های ملت فلسطین دلش خون است ... آن کسی که مایل است بیش از یک‏میلیارد مسلمان دنیا قدرت عجیبی را تشکیل بدهند که بشریت را به سمت کمال هدایت کنند و خودشان در قله کمال قرار بگیرند، آن کسی که این احساسات و این درک‏ها را دارد و حاضر است در این راه قدمی بردارد؛ او بسیجی است.

شما بسیجی‏ها باید به گونه‏ای رفتار کنید که احترام و محبت مردم جلب شود. شما باید نمونه‏ی اخلاق و تواضع و مهربانی و رعایت مقررات باشید. آن کسی بسیجی‏تر است که مقررات را بیشتر رعایت می‏کند، به خاطر آن‏که این فرد بیشتر از همه برای نظام دل می‏سوزاند و مقررات، لوازم قطعی اداره‏ی درست نظام است.

بسیجی یعنی دل با ایمان، مغز متفکّر، دارای آمادگی برای همه‏ی میدان‏هایی که وظیفه‏ این انسان را به آن میدان‏ها فرا می‏خواند، این معنای بسیجی است.

بسیجی به کسانی اطلاق می‏شود که از متن جامعه برخاسته‏اند و آماده شده‏اند تا برای شخصیت، عزت و اعتلای کشور و ملت خویش اهتمام کنند. بسیجی کسی است که در برابر یک تجاوز خارجی در نقش مدافع و در خط اول جبهه ظهور می‏کند، در عرصه‏ی سازندگی به ایفای نقشی که از او انتظار می‏رود می‏پردازد، در صحنه علم و تحصیل به فراگیری و آموزش روی می‏آورد و در هنگام تعلیم دادن، سواد و علم و تخصص و فن و صنعت و هنر را به دیگران می‏آموزد.

بسیجی کسی است که برای ارزش‏های اسلام، اهمیت قایل است و معتقد به خدا و خاضع و خاشع در مقابل پروردگار عالمیان است. در دل، مشتاق صلاح است و می‏خواهد صالح و پاک باشد و از رذایل اخلاقی دور بماند. می‏خواهد روز به روز انس خود را با خدا بیشتر کند و بنده‏ی او باشد و بر طبق فرمان او زندگی کند. بسیجی این راه را، راه سعادت می‏داند. او سعادت را در شهوات زودگذر زندگی و پوشیدن لباس الوان و رنگارنگ و قرار گرفتن در معرض دید این و آن به خاطر ارضای یک ساعته، نمی‏داند. روح او با این چیزهای کوچک و حقیر، ارضا نمی شود، روح او با معارف الهی ارضا می‏گردد.

بسیجی بلندهمت است. خواسته‏های او بزرگ و در حد اعتلای کشور می‏باشد. خواسته‏ی او، نجات همه‏ی آحاد بشر و رفع فساد و فقر و تبعیض و بی‏عدالتی و سلطه‏ی دشمن است. او از این که زیر پرچم امریکا یا دیگر قدرت‏های بیگانه زندگی بکند و مثل حیوانات بچرد، بیزار است. برای او فرق می‏کند و مهم است که چه کسی بر کشور او فرمان براند. یک انسان فاسد و فاسق و فاجر و مزدور بیگانه، یا بندگان صالح خدا. او به این که در خانه و در محیط زندگی او، حکومت الله مستقر باشد یا حکومت دشمنان الله، اهمیت می‏دهد. لذا برای این کار می‏ایستد.

آن کس که با ایمان است، آن کس که دنبال اهداف والاست، آن کس که حاضر است از وجود خود برای کشورش، برای اسلامش، برای نظام اسلامی، برای آحاد ملتش، با وجود خود، با استعداد خود، با جان و تن خود، سرمایه‏گذاری کند او بسیجی است، در هرکجا که باشد.

دانشجوی بسیجی، آن عنصر نورانی و پاک نهادی است که در حال فراگرفتن دانش و آماده‏سازی علمی و فکری خود برای شرکت در پیشرفت مادی ملت و کشورش چراغ ایمان و هدایت را نیز در دل خود و در محیط دانشگاه فروزان می‏کند و فضا را با صلاح و صفا و نورانیت خود، نورانی می‏سازد.

دانشجوی بسیجی کسی است که دشمن کمین گرفته را از یاد نمی‏برد و غافلانه، خود و دانشگاه و کشورش را به دست تطاول دشمن نمی‏سپرد.

دانشجوی بسیجی، جوانی خود را مغتنم می‏شمرد و از لحظه‏های گران‏بهای آن برای خودسازی علمی و فکری و روحی بهره می‏گیرد.

دانشجوی بسیجی، پیکار فرهنگی و فکری و عقلانی را نیز مانند حضور در میدان‏های جنگ، با تکیه بر هوشمندی و تلاش و توکل به پیش می‏برد و خود را در همه حال، سرباز اسلام و انقلاب و فرزند خمینی کبیر(ره) می‏شمرد.

هر دانشجویی با هر سلیقه‏ی سیاسی، اگر پایبند به ارزش‏های انقلاب و آماده‏ی حضور در عرصه‏ی مبارزه‏ی فرهنگی و سیاسی با استکبار و ایادی آشکار و نقابدار آن است، می‏تواند در خیل بسیجیان دانشگاه و عضوی از بسیج دانشجویی باشد.

بسیج یعنی حرکت عظیم ملت ایران، همراه با آگاهی؛ احساس آمیخته‏ی با عقلانیت؛ حرکت و عمل آمیخته‏ی با مبنای فکری؛ عمل‏گرایی همراه با آرمان‏گرایی و دیدن افق‏های دوردست؛ اینها مجموعه‏یی است که ذهنیت و هویت بسیج را تشکیل می‏دهد.

با خدا باشید؛ دل به خدا بسپارید؛ توکلتان را به خدای متعال از دست ندهید؛ به نیروی عظیمی که خدای متعال در دل شما، در ذهن شما، در اراده‏ی شما، در وجود شما و در جسم شما به ودیعه قرار داده است، باور و ایمان بیاورید و بدانید با این نیرو می‏توانید کوه‏های عظیم را جابه‏جا کنید.

بلکه بسیج، یعنی مجموعه‏ی انسان‏هایی که نیروی خودشان را به میدان می‏آورند تا در جهاد عمومی کشور و ملت‏شان، در جهت رسیدن به قله‏ها، فعال باشند و با آنها همکاری کنند و در کارشان سهیم باشند؛ این، معنای بسیج است.

آن مادری که با عشق به فرزند خود... او را راهی جبهه‏ی دفاع می‏کند و بعد که جنازه‏ی فرزند شهیدش را تحویل می‏گیرد، به جای اظهار پشیمانی، به جای اظهار گله، اظهار سرافرازی و افتخار می‏کند، مظهر یک بسیجی کامل است.

یک سیاستمدار بسیجی، یک نظامی بسیجی، یک دانشجوی بسیجی، یک روحانی بسیجی، یک کشاورز بسیجی، یک کارگر بسیجی، یک محقق و دانشمند بسیجی، یک استاد بسیجی، از همه‏ی قشرها یک بسیجی، آن کسی است که مقدورات و امکان خود را در راه هدف‏های عظیم این ملت به میدان می‏آورد؛ خود را سهیم می‏کند؛ خود را مسؤول می‏داند و مایل نیست کنار بنشیند، تا دیگران تلاش کنند، او هم نگاه کند؛ یا آن‏جایی که سودمند است، سودش را ببرد؛ و یا تا یک گوشه‏اش ساییده شد، بنا کند به ایراد گرفتن و اعتراض کردن؛ این‏جور انسان هم در جامعه داریم؛ بسیجی آن کسی است که این‏گونه نیست.

آن‏جایی که نیازمند رفتن به عرصه‏ی نظامی است، او پیشاهنگ است؛ جوان و پیر هم نمی‏شناسد؛ دور و نزدیک هم نمی‏شناسد؛ آن‏جایی که جای حضور در عرصه‏ی سیاسی و میدان سیاست است، او فعال و پُرنشاط است؛ آن‏جایی که در عرصه‏های بین‏المللی باید حضور پیدا کرد عرصه‏های گوناگون بین‏المللی؛ عرصه‏ی سیاسی، عرصه‏ی فرهنگی، عرصه‏ی ورزشی او در آن‏جا، مظهر عزت ملت و کشور خود است. با این روحیه، با این احساس، در آن‏جا حاضر می‏شود؛ آن‏جایی که جای علم است، جای تحقیق است، جای صبر کردن بر مشکلاتِ نوآوری علمی است، از جان و ذهن خودش مایه می‏گذارد؛ آن‏جایی که جای پول خرج کردن است، اگر پولی دارد، پول خرج می‏کند. این، بسیجی است.

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: پرسمان بسیج
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 5 / 9 / 1395

سیمای بسیج

این کلام آوای آسمانی روح خداست که آیینه زلال اندیشه ی امام خمینی قدس سره را نشان می دهد. این جمله از امواج دریای نور است که سیمای ملکوتی بسیجیان را پیرامون عرش الهی ترسیم می کند. راقم این سطور به بهانه هر حرف از حروف هفده گانه این کلام بخشی از جلوه های معنوی و شکوه اندیشه و اخلاص و جهاد بسیجیان - این عزیزترین یاران امام - را می نگارد و پرتوی از سیمای بسیج را ترسیم می کند. بدین امید که خدای بزرگ او را با بسیجیان زنده بدارد. و با ابرار و بسیجیان محشور فرماید و این ران ملخ را به عنوان خدمتی کوچک به دانش آموختگان «مدرسه عشق » و یاران حضرت مهدی - عجل الله تعالی فرجه - بپذیرد.

ب - بسیج:

بسیجی بانگ بلند بیداری است و باب رهایی، بلای جان استکبار است و برج استوار دیدبانی.

بسیجی، بلبل خوشخوان گلزار جبهه هاست و باران معنویت در کویر رفاه گرایی.

بسیجی بهار آفرین چهار فصل آزادی است و برق خشم الهی برتارک تاریک فکران مزدور و مدعی روشنفکری. بسیجی برکه غیرت دینی است و برف سپید بامدادی برهربام و بر زن و شهر و دیار اسلامی.

بازوانش بوسه گاه روح خداست و بلندای قامتش بازوی امن بندگان الهی.

بهارش جاودان، برق سلاحش درخشان و بانگ تکبیرش بلندترباد.

 

 

 

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: سیمای بسیج
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 4 / 9 / 1395


هفته بسیج

عضویت در بسیج

بسیج و بسیجی متعلّق به قشر خاص، کشوری و منطقه ای و برهه ای از زمان نمی باشد این نهاد مقدس مرزها را در هم می نوردد و می توان این مفهوم را به سراسر جهان سرایت داد، اوج این واژه در هنگامی است که رهبران الهی بسیجی بوده اند ...

بهتر است در ابتدا مقداری در باره بسیج سخن بگوئیم، بسیج در لغت یعنی سامان، جهاد، آمادگی، عزم، تجهیزات و برگ سفر مهیا ساختن، امام خمینی بسیج را این گونه تعریف کرده اند: بسیج میقات پابرهنگان و معراج اندیشه پاک اسلامی است که تربیت یافتگان آن، نام و نشان در گمنامی و بی نشانی گرفته اند و مقام معظم رهبری، عنوان بسیج را این گونه ترسیم نموده اند: بسیج عبارت است از تشکیلاتی که در آن افراد متفرّق و تنها، به یک مجموعه عظیم و منسجم، به یک مجموعه آگاه و متعهد و بصیر و بینای به مسایل کشور و نیاز ملت تبدیل می شوند. مجموعه ای که دشمن را بیمناک و دوستان را امیدوار و خاطر جمع می کند.
بسیجی در عمل علاقه خود را به پیشرفت، حفظ، گسترش و اعتلای نظام اسلامی و شأن و حیثیت ملّت مسلمان نشان می دهد یعنی بسیجی بودن معیار و ملاکی است که بر اساس آن میزان تعهّد اعضای آن به اصول و آرمان های انقلابی و اسلامی سنجیده می شود و البته پر واضح است که اقتدار نظام تا حدّ زیادی مدیون بسیج و حضور همه جانبه مردم در صحنه های گوناگون، تحت رهبری مقام باقداست ولایت می باشد و حتی رسیدن به اقتدار و شوکت جهانی مسلمانان با بسیجی همه جانبه و فراگیر در جهان میسّر خواهد بود و این امر شدنی است و به فرمایش امام خمینی باید به دنبال تحقق آن بود.
بسیج و بسیجی متعلّق به قشر خاص، کشوری و منطقه ای و برهه ای از زمان نمی باشد این نهاد مقدس مرزها را در هم می نوردد و می توان این مفهوم را به سراسر جهان سرایت داد، اوج این واژه در هنگامی است که رهبران الهی بسیجی بوده اند و هابیل اولین شهیدی است که خداوند خلعت بسیجی را به وی پوشانید. حضرت امام حسین(ع) بزرگ بسیجی عالم امکان بود که نه تنها در سرنوشت مسلمانان بلکه در تجدید حیات سایر ملل و جوامع تأثیری عمیق داشت.
قیام آن حضرت نخستین حرکت و خروش تمام عیار از حیث جان و مال در مقابل دنیای تزویر و تبذیر بود و اقدام و شهامت را برای بشریت در همیشه تاریخ به ارمغان نهاد.
پیروان بسیجی فرهنگ عاشورا با الهام از حماسه حسینی نبض هر حرکت انقلابی اند و نسبت به اجتماع، فرهنگ و سیاست، حساسیّت بروز می دهد و با حضور دائم در میدان امر به معروف و نهی از منکر عرصه را بر اهل ابتذال و فساد آفرینان تنگ می سازد، چون می داند عقب نشینی یا سکوت در این عرصه، تهاجم و گستاخی هرزه کاران را به دنبال می آورد.
حضرت امام حسین(ع) فریاد: «هیهات منّاالذله»، خروش «یا سیوف خذینی» و شعار «القتل لنا عادة و کرامتنا الشهادة» را در گوش جان ها و ضمیر خفته انسان ها طنین انداز نمود و این آوای توحیدی چون پتکی بر سر یزیدیان فرود آمد و طومار تباهی های آن ها را درهم پیچید و به زباله دانی تاریخ افکند.
رمز بقای انقلاب اسلامی، ایستادگی و مقاومت در برابر مخالفان و دشمنانی است که هر لحظه در کمین هستند تا بر آرمان ها و ارزش ها بتازند و بذر شقاوت و شرارت در جامعه بیافشانند و گلبرگ های عزت و عظمت را با یورش وحشیانه خود، پرپر سازند و این شیوه را فداکاران و مجاهدان در مکتب امام حسین(ع) فرا گرفته اند و در پایان ما عضو بسیج می شویم تا به این آرمانها پایبند باشیم و به آن جامه عمل بپوشانیم و عضو بسیج شدن اختیاری است و هیچ اجباری برای انتخاب راه نمی باشد.[i]

منبع: [i] پاسدار اسلام :: آذر ۱۳۸۵، شماره ۳۰۰

 

برچسب‌ها: عضویت در بسیج
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 4 / 9 / 1395


آیت الله مکارم شیرازی

از نگاه آیت الله مکارم شیرازی

شاخصه های راهبردی شجره طیبه بسیج

بسیج شجره طیبه ای است که ریشه های ثابتی در قلوب و افکار مردم دارد، شاخ و برگ آن همه جا را فراگرفته و میوه هایش همیشه در دسترس است. برخی تلاش دارند این نظام را متزلزل کنند؛اما تازمانی که فرهنگ اسلام، باور دینی وتفکر بسیجی است به این خیال دست پیدا نمی کنند.

بسیج، نیروی آماده، مخلص و با انگیزه ای است که به عنوان یکی از ابتکارات عظیم امام خمینی(ره) تاسیس گردید و به برکت انقلاب  اسلامی ایران آثار فراوانی در همه صحنه های اجتماعی این کشور بر جای گذاشت.
درتشریح این مسأله باید گفت، هنوز اوضاع انقلاب اسلامی سامان نیافته بود که امام راحل با ابتکار هوشمندانه خود بسیج را وارد میدان کردند و حتی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی نیز برای به ثمر نشاندن حرکت نهضت، اقدامات و کارها به صورت بسیجی وار صورت می گرفت[۳]، لذا تاسیس این نهاد مقدس که برگرفته از سیره نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه و اله و سلم)، اهل بیت(علیه السلام) و به ویژه نشأت گرفته از فرهنگ عاشورا است، در نوع خود سرمایۀ ذی قیمتی است که همگان باید آن را قدر بدانند، [۵]زیرا آثار و برکات بسیج به عنوان  شجرۀ طیبه  به گونه ای است که میوه های پربار این نهاد مقدس و مهم هر روز عائد ما و جامعه می شود.
حال با این اوصاف ضرورت واکاوی آموزه های بی بدیل نهاد مقدس بسیج در حکومت اسلامی و نقش بی نظیر آن در تداوم انقلاب شکوه مند بنیان گذار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) بیش از پیش احساس می شود، از این رو در این نگاشته با بهره گیری از آراء و اندیشه های مرجع عالی قدر حضرت آیت الله مکارم شیرازی، مهمترین مولّفه های کلیدی شجرۀ طیّبۀ بسیج به مخاطبان گرامی ارائه می گردد.

ضرورت تشکیل نهاد مقدس بسیج حکومت اسلامی
ما در عصرى زندگى مى‏كنيم، كه فنون نظامى بسيار پيچيده شده و جنبه تخصصى پيدا كرده است، و چاره‏اى جز استفاده از نيروهاى متخصص در اين فنون و افسران و درجه دارن درس خوانده و تمرين ديده برای مقابله با دشمن نيست، لیکن  با اين حال نقش بسيج و نيروهاى عمومى - مردمى درجاى خود محفوظ است، بلكه بدون آن كار گروه هاى بالا بازدهى مطلوب ندارد، همانگونه كه نقش اين نيروى عظيم را در جنگ تحميلى هشت ساله ايران و عراق به خوبى مشاهده كرديم؛ كه اگر آنها نبودند، بخش هاى عظيمى از ايران در برابر تهاجم عراق به كلّى از دست مى ‏رفت و اين نيروى عظيم بسيج بود كه سپاهيان صدام را كه از سوى قدرت هاى بزرگ كاملًا حمايت‏ می شد، عقب راند و ناكام كرد.
بنابراين اگر بعضى تصور كنند؛ كه مسأله بسيج مردمى مخصوص زمانى بوده است؛ كه فنون نظامى پيچيده امروز وجود نداشت - مانند عصر پيامبر صلى الله عليه و آله - سخت در اشتباه اند. بلکه امروزه  نيز نقش بسيج مردمى در دفاع از كشورهاى اسلامى غیر قابل انکار است.
به عنوان نمونه رزمندگان فلسطين نيروى بسيج مردمى است، كه با گذشت زمان و كسب تجربه‏ هاى فراوان تدريجاً در عمل همانند يك لشكر كار آزموده عمل مى‏كند؛ و گروهى نيز به همان صورت ابتدايى مى‏ جنگند و دشمنى را كه تا دندان مسلح است، به ستوه در مى‏ آورند!.
بنابراين حكومت اسلامى هرگز نبايد سنت اسلام را در استفاده از نيروى بسيج مردمى ناديده بگيرد، بلکه ‏ «حكومت اسلامى» باید با ارج نهادن بر فرهنگ دينى نيروى بسيج مردمى حتى در حال صلح، اهميّت فوق العاده‏ اى قائل شود؛ هم چنین بايد بسيجيان را تدريجاً با فنون نظامى پيشرفته عصر و زمان آشنا سازد؛ تا به هنگام خطر بتواند تمام كسانى را كه قدرت حمل اسلحه دارند به ميدان نبرد بفرستد.
چه زيبا است كه در كنار مساجد ما واحدهاى بسيج تشكيل مى‏ شود؛ و امر بسيج به عنوان يك عبادت بزرگ در كنار نماز قرار مى‏ گيرد؛ اين ها امورى است كه تنها در سايه اعتقاد و فرهنگ مذهبى امكان‏ پذير است و از سلاح هاى برنده‏اى است كه ما در اختيار داريم و جمعيت هاى الحادى ازآن محروم اند، هر چند مجهز به پيشرفته ‏ترين سلاح ها باشند!، لذا با توجه به آثار و برکات بسیج باید این تشکیلات همچنان پابرجا بماند.

پیشینۀ تاریخی  شکل گیری نهاد بسیج در کلام معظم له
در تبیین این مسأله باید گفت برخی تاریخ بسیج را به زمان پیامبر اکرم(صلى الله عليه و آله و سلم) برمی گردانند، اما از آیات قرآن کریم استفاده می شود که قبل از نبی مکرم اسلام، پیامبران دیگر هم بر بسیج تکیه می کردند، از جمله  آن می توان گفت وقتی که بر حضرت نوح ایراد کردند که جوانان تهی دستی که اطراف تو را گرفته اند از خود دور کن. لیکن حضرت نوح(علیه السلام) پاسخ داد من اینها را دور نمی کنم؛ در حقیقت آن جوانان فقیر و تهی دست بسیجیان حضرت نوح بودند.
پیش از زمان حضرت نوح نیز بسیجیان در خدمت انبیاء بودند حتی اصحاب کهف هم در زمان خود بر ضد حکومت کافر و ظالم قیام کردند و قرآن کریم از آنها به « فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ » یاد می کند. معلوم می شود تکیه انبیا بر نیروی جوان و مخلص بوده است که ما آن را بسیج نام می نهیم و این برنامه تا زمان ظهور امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) باید ادامه یابد. لذا باید گفت مقصود از ۳۱۳ نفر تعداد فرماندهان سپاه حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است و الا با این تعداد نفرات که نمی توان بر جهان تسلّط یافت و آن را اداره کرد و یاران امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز عمدتاً بسیجیان هستند.

پیشرفت اسلام مرهون اندیشۀ بسیج
بی شک پیشرفت اسلام از ابتدا تا کنون با بهره‌گیری از تفکر بسیجی صورت گرفته است، زیرا از ابتدای اسلام تا کنون بسیج یکی از عوامل مهم پیشرفت اسلام بوده است.
در تبیین این مدّعا باید گفت اوایل اسلام پیامبر اکرم‌(صلى الله عليه و آله و سلم) ارتش سازمان یافته‌ای نداشتند و این بسیج بود که با نیت‌هایی الهی باعث پیشرفت اسلام شد.
هم چنین تمام پیشرفت های پیامبر گرامی اسلام نیز در به ثمر رساندن دعوت اسلام به وسیله بسیج بود، در جنگ تحمیلی نیز نقش بسیج بسیار برجسته و مهم بود.
از این رو انتشار اخبار پیشرفت های بسیج همگان را  خوشحال خواهد کرد ومردم احساس آرامش می کنند که چنین تکیه گاه محکمی در سایۀ اسلام به ارمغان نهاده شده است.

تفکر بسیج؛ مقوله ای جهان شمول
بدیهی است  بسیج و بسیجیان باید به الگویى براى جوانان و آزادى خواهان داخل و خارج کشور تبدیل شوند و این امر دشمنان را به هراس خواهد انداخت، زیرا  نفوذ تفکر بسیجی در اقصی نقاط جهان، غیر قابل انکار است، لذا  آنچه زمینه پیروزی ملت لبنان را فراهم کرد، تفکر بسیجی بود؛ چرا که تمامی افراد حزب‌الله بسیجی هستند.
هم چنین بر اساس تفکر اسلامی تمام مسلمانان بسیجی به شمار می آیند، از این رو  اگر فرهنگ اسلام از بین برود نظام از بین می رود. لذا ما دیگر جوان بسیجی مدافع اسلام نخواهیم داشت، بنابراین بسیج برای ‏انقلاب و آحاد جوامع بشری بسیار مفید است.

انگیزه و ایمان؛ آموزه بی بدیل در نهاد مقدس بسیج
در تشریح این مسألۀ مهم باید گفت آنچه باعث قوت و قدرت و پیروزى بسیجیان و سپاهیان مى شود، ایمان است وآنچه برای پیشرفت یک لشکر مهم است، انگیزه است و انگیزه ای که در بسیجیان جان برکف و سلحشور وجود دارد، بسیار فوق العاده است و اقدامات آنها برای رضایت خدا است و این انگیزه به بسیج قدرتی فوق العاده می دهد.
نمونه این مهم را در دوران دفاع مقدس و مقاومت حزب الله در لبنان مشاهده کردیم. لذا اینگونه است که مردم با شنیدن کلمه بسیج به یاد افراد مؤمن و شجاع صدر اسلام مى افتند که باید این ذهنیت را حفظ و تقویت کرد.

ایستادگی در مقابل قدرت های استکباری؛ شاه کلید هویت ناب بسیج
گفتنی است یکی از مبانی بسیج این است که با وفاداران به نظام اسلام بجوشند و از بیگانگان دوری کنند و در مقابل آنها بایستند.
مقولۀ استقامت به قدری مهم است که اگر نباشد ایمان انسان بر باد می رود، ایمان بدون صبر و استقامت بقایی ندارد. باتوجه به زندگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می­بینیم که مسلمانان در سایه استقامت پیش رفته اند. اگر دشمن بداند در مقابلش افرادی با انگیزه مانند بسیجیان هستند که از مرگ هراسی ندارند، خودش را خواهد باخت.
چیزی که باعث شد مسلمانان در برابر دشمنان و مشرکان ایستادگی کنند و پیروز شوند عدد و تعداد آنها نبود بلکه استقامت مردم است که می تواند در برابر آنها ایستادگی کنند. در عراق،سوریه، یمن... استقامت کردند که دشمن نتوانست کاری از پیش ببرد.
نباید فراموش نمود زنده ترین بخش جهادی کشور بسیج است چون بسیجیان جان برکفانی بی توقع و مخلص هستند که برای دفاع از اسلام و انقلاب آمادگی همیشگی دارند.
بسیجیان باید همواره شرایطی از جمله آمادگی روحی و نظامی در مقابل دشمنان را داشته باشند هر چند نظام اسلامی امروز آنچنان قدرتمند است که دشمنان حتی نمی توانند فکر حمله به آن را داشته باشند.

حیات و دوام انقلاب؛ مرهون نقش‌ آفرینی بسیج
لازم به ذکر است بسیج از سرمایه­ های مهم فرهنگ اسلام است که انقلاب اسلامی در سایه همین تفکر بوجود آمد. لذا انقلاب اسلامی براساس تفکر بسیجی به پیروزی رسید و امروز نیز باید از همین تفکر در عرصه های مختلف کشور بهره گرفت اگر سرمایه عظیمی بسیجی نبود امروز انقلاب اسلامی به پیروزی نمی رسید.
در دوران جنگ همه مردم نقش بسیج را درک کردند و باید گفت چیزی که باعث دوام انقلاب ما شد بسیج و توکل بسیجی بود، و شاید خالی از لطف نباشد که بگوییم راهپیمایی های قبل از انقلاب هم راهپیمایی بسیجی بود.
امروز بسیج باید همچون زمان هشت سال دفاع مقدس همگام با زمان خود پیش برود و همچنان که در این دوران وارد میدان شد امروز نیز باید در عرصه‌های فرهنگی، علمی و سازندگی پیش قدم باشد.

لزوم ارتقای مقولۀ آموزش  در بسیج
بی شک مسئولان باید آموزش های نوین و به روز را برای اعضای نهاد مقدس بسیج در نظر بگیرند. بلکه بسیجیان همواره باید آماده رزم باشند چون کسی از فردا خبر ندارد لذا مسائل آموزشی نباید فراموش شود، لیکن مسائل آموزشی عقیدتی هم باید مهم شمرده شود چون از جاهایی که ممکن است به آن آسیب برسد همین­ جاست؛ باید بسیجیان را در این مسائل عقیدتی و اخلاقی تقویت کرد چون دشمن به این دل بسته است که جوانان را از این نظر جدا کند.
هم چنین در تبیین این مسأله کلیدی باید گفت؛ اعتقادات ما را از دشمنان جدا می کند، که بسیجیان با اعتقاد به معاد و شهادت، جان بر کف می شوند و این سلاح منحصر به جبهه اسلام است ، لیکن  سربازان کفر از قبیل جنایت کاران آمریکایی، اسراییلی... مبتلا به جنون شده، خودکشی یا فرار می کنند در حالی که  در طول هشت سال دفاع مقدس هرگز شاهد خودکشی و بیماری روانی ناشی از ترس نشدیم به همین دلیل آموزش های اعتقادی باید جایگاه ویژه‌ای در بسیج پیدا کند تا بسیجیان از عمق جان به هیهات من الذله باور پیدا کنند.
بنابراین باید با  برنامه ریزی دقیق، حساب شده، کاربردی و عملی به طور هماهنگ در سراسر کشور، برنامه های آموزشی برای  جوانان بسیجی اجرایی گردد.

جهاد علمی؛ شاخصۀ استراتژیک درتقویت نهاد  بسیج
بدیهی است امروز دشمنان بیش از آن که به هجوم نظامی فکر کنند بر هجوم فکری پافشاری دارند، لیکن قرآن از سویی دستور می دهد گروهی به میدان جهاد بروند، (گروهی که همه بسیجی بودند) و گروهی در مدینه بمانند و بسیج علمی داشته باشند که این مساله بدین مفهوم است که تعلیمات اسلام را فرا گیرند و به رزمندگان هنگام بازگشت بیاموزند.
به همین دلیل لازم است سد نیرومندی از نظر علمی و فرهنگی در برابر یاجوج و ماجوج های زمان که همان دولتمردان آمریکا، اروپا و رژیم صهیونیستی است، کشیده شود تا نتوانند از آن عبور کنند و آسیب های اعتقای و اخلاقی به صفوف مسلمین برسانند.
لذا از آنجا که  دنیای امروز دنیای پژوهش ها است، از این رو اگر نهاد و تشکیلاتی بدون پژوهش باشد گرفتار خطا شده، بالندگی و پیشرفت خود را از دست داده و متوقف می شود. بسیج نیز اگر پشتوانه پژوهشی نداشته باشند گرفتار مشکل خواهند شد، زیرا استعدادهاى خوب و فراوانى در میان بسیجیان وجود دارد که باید براى کشف این استعدادها و تقویت آنها برنامه ریزى کرد.
لذا  تشکیل بسیج اساتید حوزه  و دانشگاه را موضوع مهمی می دانیم، و هر وقت نام بسیج و حوزه و دانشگاه را در کنار هم می بینیم به آن افتخار می کنیم، زیرا دشمنان در تبلیغات خود مدعی بودند سطوح بالای جامعه از بسیج بیگانه است و بسیج را اقشار سطح پائین جامعه تشکیل می دهد، ولی با حضور اساتید بسیجی حوزه و دانشگاه، دشمنان خلع سلاح شدند. از این رو شاهد هستیم امروز بسیج توانسته است به خوبی جوانان را در زمینه های علمی و فرهنگی به خوب جذب و فعال کند.

روحیۀ جهادی؛ مولفه ای حیاتی در نهاد مقدس بسیج
در تشریح این مهم می توان گفت مقولۀ جهاد این قدر مبارک و گران قدر است که خدای متعال به جرقه های سم ستورانی که به سوی رزم گاه عازمند، سوگند یاد می کند. این نشان از اهمیت جهاد در اسلام دارد. لیکن در اسلام جهاد تنها در ابعاد نظامی منحصر نیست؛ بلکه دارای ابعاد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی نیز می باشد. امروز در میدان سیاست، فرهنگ و اقتصاد نیز نیازمند روحیه جهادگری می باشیم.
بدون شک چیزی که کشور ما را در طول این سال ها پا‌بر‌جا نگه داشته زنده بودن روحیه جهادی در بسیج و دیگر نهادهای ارزشی است و تا وقتی این روحیه زنده است هیچ آسیبی به ما نخواهد رسید هر چند دشمنان ما را تهدید کنند. لذا  به پایان رسیدن هشت سال دفاع مقدس به معنای به پایان رسیدن جهاد نیست بلکه روحیه جهادی باید همواره از نسلی به نسلی دیگر منتقل شود.

ضرورت آسیب شناسی نهاد بسیج
درست است که باید با چشم رضا و رغبت به فعالیتهای بسیج نگریست لیکن باید نگاه انتقادی هم داشت و آسیب ­ها را نباید نادیده بگیریم بلکه باید آنها را بشناسیم و درمان کنیم. البته درصدی از آسیب طبیعی است اما از آن میزان که بالاتر رود بیماری به شمار می رود و باید به درمان آن پرداخت.
باید گروهی مخصوص تشکیل شود و به بررسی بسیجیان بپردازند و آنها را پالایش کنند. اگر افراد نفوذی باشند، کنار بگذارند، افراد فاقد روحیه بسیجی هم کنار بگذارند و جمعیتی را پذیرش کنند که مشکلی نداشته باشند.
لذا باید مراقب آسیب های بسیج بود، چرا که دشمن با ایجاد شبهات و تفکرات ضد اخلاقی، عقاید و اخلاق جامعه را هدف گرفته است. اگر مراقب نباشیم ممکن است بسیج، بسیج سابق نماند، زیرا باید کاری کرد بسیج دست نخورده و آماده بماند تا دشمن همیشه هراسان باشد.

لزوم بهره گیری فراگیر از ظرفیت عظیم بسیج

در عصر حاضر مسئله بسیج را باید فراتر از آمادگی نظامی دانست، امروزه شجرۀ طیبۀ بسیج در بخش‌های مختلف اجتماعی در تربیت، اقتصاد ، هنر و... نیز وارد شده و موفقیت‌های زیادی را کسب کرده ‌است. حال با این تفاسیر که بسیج از نیروی بسیار قوی برخوردار است باید از آن بهره لازم را گرفت.
در تشریح این مسأله باید گفت پس از پایان یافتن دوران هشت سال دفاع مقدس بعضی معتقد بودند که اینک بسیج نیاز به فعالیت ندارد و باید تعطیل شود و گاهی این نوع برخورد آن ها دانسته بود و آن‌ها می‌خواستند با این رفتار خود بسیج که شجره طیبه است را بخشکانند. در حالی که  اگر دنیا یک‌ دهم بسیج را داشته باشد خیلی بیشتر از این استفاده می کند.  لذا بسیج باید در تمام جبهه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به فعالیت خود ادامه دهد.

سخن آخر
در خاتمه باید گفت بسیج شجره طیبه ای است که ریشه های ثابتی در قلوب و افکار مردم دارد، شاخ و برگ آن همه جا را فراگرفته و میوه هایش همیشه در دسترس است. لیکن برخی تلاش دارند این نظام را متزلزل کنند؛ اما تا زمانی که فرهنگ اسلام، باورهای دینی و تفکر بسیجی است هرگز آن‌ها به این خیال باطل خود دست نخواهند یافت.
بنابراین بسیج خار چشم دشمنان انقلاب، نظام و اسلام است و بر همین اساس دشمنان در تلاش هستند تا بتوانند به این تفکر آسیب برسانند، از این رو  دشمنان وقتی می گویند همه گزینه ها روی میز است! لیکن ما  هم در مقابل گزینه های بسیج، سپاه و ارتش و ... را روی میز داریم.
لذا با این تفاسیر اگر خط قرمزها را بشکنیم، پشتوانه انقلاب را از دست خواهیم داد، این نکته را باید بیان کرد که باید مولفۀ اعتقادات مذهبی و نهاد مقدس بسیج که پشتوانه اصلی ما هستند را حفظ کنیم. من بارها به مسئولان گفته ام اگر جمعیت بسیجی و جوانان مذهبی را از دست بدهیم پشتوانه انقلاب و کشور را از دست خواهیم داد.
بسیجیان کشور نیز دست به دست هم بدهند تمام مرزهای کشور را در تسخیر خود درآورند. ما تا زمانی که این جوانان با ایمان را داریم دشمن مأیوس است اگر روزی جوانان و بسیجیان عزیز را از دست ما بگیرند آن روز مصیبت آغاز می شود.

 

منبع:

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی

دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(مدظله) makarem.ir

 

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 4 / 9 / 1395

 

 

دیدار بسیجیان با رهبر انقلاب


حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (چهارشنبه) در دیدار هزاران نفر از بسیجیان، بسیج را «لشکر انقلاب» و «مظهر مردم‌سالاری دینی» و متکی بر بصیرت خواندند و با تأکید بر لزوم برنامه‌ریزی دقیق و مبتنی بر تشکیل هیئت‌های اندیشه‌ورزی برای هم‌افزایی لایه‌های مختلف بسیج به‌منظور حضور پرقدرت و تأثیرگذار در عرصه‌های گوناگون جامعه، گفتند: روحیه‌ی بسیجی یعنی خدا را همواره در کنار و همراه خود دیدن، و دچار ناامیدی و افسردگی و بن‌بست نشدن؛ بنابراین در پاسخ افراد ضعیف‌النفس که دچار ترس از دشمن و روحیه‌ی «نمی‌توانیم» شده‌اند، می‌گوییم با اتکا به قدرت الهی و باور قدرت حضور مردم، می‌توان بر همه‌ی مشکلات فائق آمد و از هیچ قدرتی هم نهراسید.


حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در ابتدای سخنان خود، راه‌پیمایی باشکوه اربعین را «پدیده‌ای تاریخی» و نشان‌دهنده‌ی «دست قدرت الهی» خواندند و خاطرنشان کردند: در پدیده‌ها و خیزش‌های ماندگار و عظیمی همچون راه‌پیمایی اربعین یا نمونه‌هایی نظیر تسخیر لانه‌ی جاسوسی، ۹ دی ۸۸ و اعتکاف‌ها که برخاسته از تبلیغات نیستند، دست خداوند روشن‌تر از هر جای دیگری دیده می‌شود.

ایشان پیروزی انقلاب اسلامی را نمونه‌ی دیگری از این پدیده‌های الهی برشمردند و خاطرنشان کردند: این دست الهی در حضور مردمی و شکل‌گیری انقلاب اسلامی کاملاً مشهود و برجسته بود و امام بزرگوار نیز فرمودند من در طول انقلاب همواره دست قدرت الهی را در پشت حرکت عظیم مردمی می‌دیدم.

رهبر انقلاب اسلامی، حضور میلیونی مردم در پدیده‌ی الهیِ راه‌پیمایی اربعین را نشانه‌ی «عشق و جاذبه همراه با بصیرت» دانستند و افزودند: به زائرانی که موفق به این کار بزرگ شدند، خوشامد و زیارت‌قبول می‌گوییم و از مردم عراق که این جمعیت عظیم را با محبت، پذیرایی و اداره کردند، تشکر می‌کنیم.

ایشان لازمه‌ی ماندگاری و استمرار پدیده‌ی فوق‌العاده‌ی راه‌پیمایی اربعین را شکر این نعمت خواندند و گفتند: شکرگزاری واقعی باید در عمل انجام شود و همان‌طور که اکثریت مردم ایران با فداکاری و ایثار، نعمت انقلاب اسلامی را پاس داشتند، باید نعمت اربعین را با حفظ روحیات و حالات به‌دست‌آمده در این سفر نورانی همچون برادری، مهربانی، توجه به ولایت و آمادگی برای حضور در میدان‌های سخت، شکرگزاری کرد.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای خاطرنشان کردند: برخی در دنیا به‌دنبال محو یا تحریف پدیده‌ی نورانی اربعین هستند که موفق به این کار نخواهند شد و قطعاً این نعمت بزرگ برای ملت‌های ایران و عراق، پایدار و موجب سرافرازی و سربلندی خواهد بود.

رهبر انقلاب اسلامی در ادامه، بسیج را از پدیده‌های شگفت‌آور دوران انقلاب اسلامی برشمردند و افزودند: امام بزرگوار ما با تعلیم و الهام الهی، این شجره‌ی طیبه را پایه‌گذاری کرد و سرنوشت انقلاب را به‌دست جوانان سپرد.

ایشان با اشاره به امانتداری جوانان در انتقال نسل به نسل «روحیه‌ی انقلابی»، گفتند: با وجود آنکه جوانانِ امروز، دوران انقلاب و امام (رحمه‌الله) را درک نکرده‌اند اما با همان روحیه‌ی انقلابی و با بصیرت، آگاهی و تجربه‌ای فراتر از جوانان اول انقلاب، در میدان حضور دارند که این نشان‌دهنده‌ی پیشرفت انقلاب اسلامی است.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با تأکید بر اینکه حفظ و پاسداشت انقلاب، وظیفه و مأموریت آحاد ملت است، جوانان را پیش‌ران و موتور محرکه‌ی این حرکت بزرگ دانستند و افزودند: قطعاً حرکت بسیجی در کشور ما پیروز است اما شرط تحقق این پیروزی، پیشه‌کردنِ تقوای فردی و گروهی و انجام عمل صالح است که این دو عامل مهم، موجب جلب نصرت و همراهی خداوند خواهد شد.

رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به نمونه‌ی قرآنیِ معارضه و مبارزه‌ی حضرت موسی (علیه‌السلام) و برادرشان هارون، با دست خالی علیه قدرت عظیم فرعونی، خاطرنشان کردند: خداوند به موسی (علیه‌السلام) فرمود «نترسید که من با شما هستم و می‌شنوم و می‌بینم» و پس از آن نیز موسی (علیه‌السلام) در پاسخ به قوم بنی‌اسرائیل که از دیدن لشکریان فرعون هراسان شده و می‌گفتند آنها ما را نابود خواهند کرد، گفت «هرگز! پروردگارم با من است و مرا هدایت خواهد کرد».

ایشان لازمه‌ی حفظ همراهی خداوند را تقوا و عمل صالح دانستند و تأکید کردند: اگر لوازم این همراهی الهی را حفظ کنیم، حتی قدرتی با ۱۰ برابر قدرت آمریکا نیز توان غلبه و تسلط را نخواهد داشت.

رهبر انقلاب اسلامی سپس به پنج سرفصل مهم که باید در برنامه‌ریزی‌ها و رویه‌سازی‌های بسیج مورد توجه جدی قرار گیرند، اشاره کردند.

متکی بودن بسیج به «بصیرت» اولین سرفصلی بود که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به آن اشاره کردند و گفتند: بسیج یک حرکت احساسی صِرف نیست، بلکه متکی بر فهمیدن، دانستن و بصیرت است و این جهت‌گیری باید همچنان در بسیج حفظ شود.

ایشان با اشاره به برخی افراد که در اوایل انقلاب اسلامی بسیار پرشور و انقلابی بودند امّا اکنون در مقابل انقلاب قرار گرفته‌اند، افزودند: این افراد به‌دلیل «نداشتن عمق دینی، حرکت بر اساس احساسات و هم‌نشینی با زاویه‌داران با انقلاب»، فاصله‌ی زیادی از انقلاب اسلامی گرفتند و درنهایت در مقابل انقلاب ایستادند.

رهبر انقلاب اسلامی، «بصیرت» را بسیار مهم خواندند و خاطرنشان کردند: علت تأکید مکرر من بر بصیرت در قضایای سال ۸۸ که البته عده‌ای هم از این تأکید ناراحت شدند، اهمیت این موضوع در تشخیص مسیر حق و باطل است.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، گسترده بودن دایره‌ی بسیج برای آحاد ملت و جناحی نبودن بسیج را به‌عنوان دومین سرفصل بیان کردند و گفتند: بسیج لشکر انقلاب است و اگر دوگانگی هم وجود داشته باشد، آن دوگانه‌ی «انقلابی» و «ضدانقلابی» است زیرا حتی «غیر انقلابی» را نیز می‌توان جذب کرد.

ایشان با تأکید بر لزوم جذب حداکثری افزودند: البته این جذب حداکثری به معنای استفاده از هر روش و اقدامی نیست، اما هر جناح یا فردی که انقلاب را قبول دارد و در خدمت انقلاب است، بسیج شامل او هم می‌شود.

رهبر انقلاب اسلامی خاطرنشان کردند: بسیج جزو هیچ‌یک از جناح‌های انقلاب نیست بلکه بسیج، جریان و رود عظیم جاری به سمت اهداف انقلاب اسلامی است.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای لزوم «هم‌افزایی لایه‌های مختلف بسیج» را به‌عنوان سومین سرفصل حرکت بسیج، بیان کردند و افزودند: گستره‌ی بسیج شامل قشرهای مختلف مردم است و باید سازوکار مناسبی برای هماهنگی و هم‌افزایی در آن به‌وجود آید.

رهبر انقلاب اسلامی در بیان چهارمین سرفصل برای حضور قوی‌تر و تأثیرگذارتر، به موضوع «مظهر مردم‌سالاری دینی و اسلامی بودن بسیج» اشاره کردند و افزودند: برخی تصور می‌کنند مردم‌سالاری دینی فقط شامل حضور در پای صندوق‌های رأی و انتخابات است در حالی که این موضوع، یکی از جلوه‌های مردم‌سالاری دینی است و معنی واقعی آن یعنی «مردم، سالارِ زندگی جامعه‌ی خود بر اساس دینِ اسلام» هستند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با تأکید بر اینکه بر اساس این تعریف، بسیج مظهر مردم‌سالاری دینی در همه‌ی عرصه‌ها است، خاطرنشان کردند: با چنین دیدگاهی، اگر بسیج وارد عرصه‌ی اقتصاد مقاومتی و علم هم شود، اقتصاد مقاومتی و علم نیز مردم‌سالار خواهند شد.

پنجمین و آخرین سرفصلی که رهبر انقلاب اسلامی به آن اشاره کردند، لزوم تشکیل هیئت‌های اندیشه‌ورز در دو سطح رأس و بدنه‌ی بسیج بود.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای گفتند: وظیفه‌ی این هیئت‌های اندیشه‌ورز در لایه‌های مختلف بسیج، طراحی برای مأموریت‌های مختلف اعم از جنگ سخت و جنگ نرم، و سازندگی و خدمات‌رسانی است.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با تأکید بر اینکه تشکیل این هیئت‌های اندیشه‌ورز موجب پویایی و خردمندی و تأثیرگذاری بیشتر و پیشرو بودن بسیج می‌شود، افزودند: در کنار مجموعه‌های اندیشه‌ورز، باید هیئت‌های رصدگر نیز تشکیل شوند که مأموریت آنها مراقبت از نفوذ نکردن ویروس‌ها و مورد آسیب قرار نگرفتن سازمان بسیج است.

ایشان، این پنج سرفصل را برای تکامل و ثمردهی مداوم شجره‌ی طیبه‌ی بسیج ضروری دانستند و تأکید کردند: این سرفصل‌ها، ناظر به عمل و واقعیت است و باید با برنامه‌ریزی دقیق، به مرحله‌ی اجرا درآیند.

رهبر انقلاب اسلامی همچنین با اشاره به الگوبرداری از بسیج در برخی کشورهای منطقه و برنامه‌ریزی دشمن برای ضربه زدن به این الگو، خاطرنشان کردند: یکی از طراحی‌های دشمن، موضوع بسیار مهم «نفوذ» است که از بیشتر از یک‌سال گذشته، بارها درباره‌ی آن هشدار داده شده است.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درخصوص چگونگی استفاده از «نفوذ» برای ضربه زدن به بسیج، گفتند: یکی از روش‌ها، ایجاد خطوط موازی و رقیب برای بسیج است که برخی هم‌اکنون در کشور به‌دنبال رقیب‌سازی برای بسیج هستند.

ایشان به یک نکته‌ی دیگر درخصوص بسیج اشاره کردند و افزودند: ما نمی‌خواهیم بسیج را به‌عنوان یک رقیب برای قوه‌ی مجریه قرار دهیم بلکه بسیج به‌عنوان یک مکمل و امیدبخش می‌تواند برای جهت‌دهی صحیح به قوه‌ی مجریه و همچنین کمک در عرصه‌های عملی حضور داشته باشد.

رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به اظهار ناامیدی بعضی دستگاه‌های دولتی در برخی زمینه‌ها، خاطرنشان کردند: چگونه می‌توان با سابقه‌ای که از انجام کارهای بزرگ در کشور وجود دارد و با حضور سازمانی همچون بسیج، اظهار ناامیدی کرد؛ زیرا نام بسیج، هر انسان افسرده و ناامیدی را هم امیدوار و بانشاط می‌کند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با تأکید بر اینکه در بسیج، هیچ‌گاه بن‌بست وجود ندارد، گفتند: یک بسیجی هم ممکن است در برهه‌ای دچار ترس یا تردید شود اما هیچ‌گاه دچار بن‌بست نمی‌شود زیرا عناصر قدرت‌بخش و راهنما در بسیج، آن‌قدر فراوان است که همه‌ی نقاط ضعف را تبدیل به نقاط قوت می‌کنند.

ایشان به مشکلات اقتصادی کشور و نام‌گذاری امسال به‌عنوان «اقتصاد مقاومتی؛ اقدام و عمل» اشاره کردند و افزودند: دیروز، مسئولان دولت، گزارشی از اقدامات انجام‌شده از ابتدای امسال برای تحقق اقتصاد مقاومتی را ارائه کردند که در آن آمار و ارقام کارهای انجام‌گرفته بیان شده بود اما مهم آن است که نتیجه‌ی این اقدامات، در صحنه‌ی عمل دیده شود.

رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: بسیج در این خصوص می‌تواند کمک و نقش‌آفرینی کند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در بخش دیگری از سخنان خود به مسائل مربوط به ایران و دولت مستکبر آمریکا اشاره کردند و گفتند: ما فعلاً امکانی برای قضاوت درباره‌ی دولت جدیدی که قرار است سرِکار بیاید نداریم اما دولت کنونی برخلاف آنچه در موضوع برجام تعهد کردند و تصمیم‌گیری‌های مشترک انجام‌شده -که آن زمان مسئولین به ما اعلام کردند- عمل می‌کند و تخلفات متعددی را مرتکب شده است.

ایشان با اشاره به تمدید قانون تحریم‌های ۱۰ساله در کنگره‌ی آمریکا، خاطرنشان کردند: اگر این تمدید، اجرایی و عملیاتی شود، قطعاً نقض برجام است و بدانند جمهوری اسلامی ایران حتماً در مقابل آن واکنش نشان خواهد داد.

رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: توافق هسته‌ای یا همان برجام نباید به وسیله‌ای برای فشار بر ملت و کشور ایران تبدیل شود.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به اظهارات مسئولان کشور و دست‌اندرکاران برجام که هدف از توافق هسته‌ای را برداشته شدن فشارها و تحریم‌ها بیان کردند، افزودند: دولت آمریکا علاوه بر آن قول‌ها و تعهداتی که در قضیه‌ی برجام انجام نداده و یا ناقص عمل کرده است -و مسئولان دست‌اندرکار برجام هم صراحتاً به این موضوع اشاره کرده‌اند- اکنون برجام را وسیله‌ای برای فشار مجدد بر ایران قرار داده است.

ایشان تأکید کردند: جمهوری اسلامی ایران با اتکا به قدرت الهی و با باور به قدرت حضور مردم، از هیچ قدرتی در دنیا هراس ندارد.

رهبر انقلاب اسلامی در پایان خاطرنشان کردند: اگر کسانی به تقلید از روحیه‌های ضعیف بنی‌اسرائیل بگویند که «نمی‌توانیم» و از دشمن هراس داشته باشند، ما نیز به تبعیت از حضرت موسی (علیه‌السلام) در پاسخ به آنها می‌گوییم هرگز این چنین نیست زیرا خداوند همراه ما است و ما را هدایت خواهد کرد.

پیش از سخنان رهبر انقلاب اسلامی، سردار سرلشکر محمدعلی جعفری فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با تأکید بر افزایش ظرفیت‌های پیش‌روندگی انقلاب اسلامی، گفت: بسیج درحال تقویت خود و گسترش و تعمیق انقلاب اسلامی در جبهه‌های محرومیت‌زدایی، دفاع مردمی و پیشرفت علمی است.

سردار جعفری با اعلام آمادگی بسیجیان برای پیکار با دشمن در عرصه‌های مختلف، افزود: همه همدل و یک‌صدا با به صحنه آوردن تمام توانمندی‌های خود در خدمت راهبرد عزتمندانه‌ی اقتصاد مقاومتی خواهیم بود و بسیج برای جاری شدن این جهاد مقدس تا آخر در کنار ملت ایستاده است.

همچنین سردار سرتیپ محمدرضا نقدی رئیس سازمان بسیج مستضعفین با اشاره به شور و شوق بسیجیان برای جهاد و شهادت، خاطرنشان کرد: با مقاومت جانانه‌ی مردمِ بسیجی ایران، امروز بسیج تبدیل به الگوی آزادی‌خواهان جهان شده است.

وی با بیان گزارشی از فعالیت‌ها و دستاوردهای بسیج در حوزه‌های مختلف ازجمله اقتصاد مقاومتی، افزود: بسیجیان با نیروی ایمان و اراده، حماسه‌هایی خلق خواهند کرد که دشمنان ناگزیر از اعتراف به شکست و پشیمانی شوند.

در این دیدار آقایان رضا قَمَشلو، محمدحسین عباسی و خانم سیده مرضیه رفعتی نیز به‌عنوان نماینده‌ی بسیجیان به بیان دیدگاه‌ها و نظرات پرداختند و بر این محورها تأکید کردند:
-
لزوم استمرار و تقویت طرح تربیتی حلقه‌های صالحین
-
اهمیت زیارتگاه‌های راهیان نور و ضرورت افزایش حمایت‌های مسئولان دولتی و توسعه‌ی زیرساخت‌ها
-
نقش مدارس در آموزش و نهادینه کردن سبک زندگی ایرانی - اسلامی
-
آسیب‌های فضای مجازی برای نوجوانان و لزوم انجام اقدامات لازم همچون راه‌اندازی شبکه‌ی ملی اطلاعات

 

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 4 / 9 / 1395






ویژه نامه گرامیداشت هفته بسیج

صدور انقلاب از اثرات بسیج بود

به گزارش عمارنامه،سردار قاسم سلیمانی در همایش فرماندهان بسیجی قوه قضائیه با اشاره به گرامیداشت هفته بسیج گفت: برخی ها با حرف هایی بسیج را تضعیف می کنند که چفیه دور گردن ولی فقیه، مصداقی از توجه رهبری به این موضوع است.
وی افزود: بسیج در قالب یک ساختار در کشور سازمان یافت ولی اساس آن، فرهنگ بسیج است. البته سازمان بسیج هم مهم است اما توسعه فرهنگ بسیج هم بسیار مهم است.
فرمانده نیروی قدس سپاه با اشاره به اثرات مهم بسیج در کشور، گفت: یک اثر بسیج مربوط به جنگ است که پیروزی مربوط به جنگ بدون وابستگی و مقروض شدن کشور فراهم شد.
سردار سلیمانی افزود: نشانه هایی از این اثراتی که بسیج بر جای گذاشت در دوره ها و جنگ های بشری، دیده نشد.
وی افزود: احساس درد نه جسمی و نه روحی در دوران جنگ وجود نداشت. در آن دوران من جوان بودم و در تیپ های مختلف حضور داشته و این موضوع را دیده بودم.
سردار سلیمانی با بیان اینکه احساس خستگی در دوران جنگ وجود نداشت، گفت: جنگ در درون خودش فرهنگ غنی و ویژه ای را ایجاد کرد. در دانشگاه جنگ جایگاه استاد و شاگرد مشخص نبود.
فرمانده نیروی سپاه قدس گفت: اثر داخلی فرهنگی دفاع مقدس، دفاع ما را تبدیل به یک دانشگاه کرد. صحنه هایی در جنگ رخ می داد که در حال حاضر برخی از آنها به کتاب تبدیل شده است که مقام معظم رهبری هم در حاشیه این کتابها پیوست هایی می نوشتند که خود نوعی تشویق به خواندن آنها است.
وی افزود: چیزی که انقلاب فرهنگی حقیقی در کشور ایجاد کرد، بسیج بود و این اثر دیگر جنگ بود.
وی با اشاره به اثر دیگر جنگ گفت: انقلاب فرهنگی حقیقی از جمله اثرات دیگر بود که به طور حقیقی و واقعی به وقوع پیوست. که حتی ستاد انقلاب فرهنگی هم نمی توانست آن را انجام دهد.
صدور انقلاب از اثرات بسیج بود
وی افزود: صدور انقلاب نیازمند چارچوب عملی موفق و تجربه شده داشت با این حال تئوری شیعه به عنوان تئوری انقلاب مطرح بود اما صدور انقلاب نیز از اثرات دیگر بسیج است.
سردار سلیمانی با اشاره به تولد جریان هایی از جمله حماس و حزب الله،گفت: جریان های حماسه ساز منطقه از بسیج نظام اسلامی الگو گرفت. پایه پرچم کشور ما امروز در کشورهای اسلامی هم به اهتزاز در آمده است و پرچم الله اکبر در خلال فعالیت های جریان ساز کشور های اسلامی دیده می شود.
وی امید بخشیدن و ثبات و امنیت بخشی را هم از دیگر اثرات بسیج و همچنین پیروزهای جنگ دانست و افزود: در حالی شعله های آتش در کشورهای منطقه افروخته شده است که کشور ما در امنیت به سر می برد.
بیش از یک چهارم جمعیت کشور بسیجی هستند
وی افزود: بیش از یک چهارم جمعیت کشور بسیجی هستند و همین مسئله تاثیرات ویژه ای دارد.
وی با اشاره به برگزاری رژه های نظامی در کشور گفت: دلیل این رژه ها پاسداشت روزهای مختلف است اما اساس آن تفهیم به دشمن و برای بازدارندگی است. تذکری است به دشمن که اگر آمدی این نیروی ما در برابرت می ایستد.
نمی شود کسی امام را قبول داشته باشد و ولی فقیه را قبول نداشته باشد
وی افزود: بسیاری از گرایش های سیاسی معتقدند که به امام اعتقاد دارند. نمی شود کسی امام راحل را دوست و قبول داشته باشد اما ولی فقیه را قبول نداشته باشد.
سردار سلیمانی تصریح کرد: بسیج شجره طیبه ای است که کتاب آن را همه انبیا امضا کردند.نمی شود به دلیل یک حرف و نگرانی از جایی، قیصریه اسلام و نظام را به آتش بکشیم، بسیج و فکر حزب الهی را به باد انتقاد بگیریم.   حمایت از بسیج یک وظیفه ملی است و بالا و پایین شهر مثل استفاده از آب گوارا از بسیج باید استفاده کند.
تضعیف دستاوردهای بسیج ظلم نابخشودنی است
فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران افزود : در این دوره پر از فتنه های خارجی و داخلی، بسیج در اوج رسیدن به قله پیروزی قرار دارد و نباید دستاورد بسیج را تضعیف کنیم که این ظلم نابخشودنی است.
نباید کسی به خودش چنین اجازه جسارتی را بدهد. امروز اگر با تمام سطوح جامعه کسی در فضای منصفانه و غیر سیاسی کسی در مورد بسیج حرف بزند،بعید است به جز ضد انقلاب کسی در داخل نظام موافق بسیج نباشد.
وی خطاب به بسیجی ها گفت: گاهی برادران برای دفاع از حرم به من مراجعه می کنند که من در پاسخ به آنها می گویم که انگیزه خود که عامل نگهدارنده شما هم هست را حفظ کنید.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 3 / 9 / 1395

صفات اخلاقی شیعه در عصر غیبت

درآمد در این نوشتار، نخست سعی بر آن بود که مهم ترین ویژگی های مؤمنان شیعی و دوستداران اهل بیت(ع) به طور مطلق و در ابعاد مختلف تبیین گردد، اما از آنجا که چنین نگرش و نگارشی جامع، در ضمن چند صفحه محدود مقدور نیست و مستلزم سلسله ای از مقالات است، به ناچار تنها به اشاره ای گذرا به برخی از مهم ترین "اوصاف اخلاقی" پیروان و محبّان اهل بیت(ع)اکتفا خواهد شد. ناگفته نماند که برخی از این صفات، ناظر به عموم شیعیان و چندی دیگر مربوط به مراتب پایین تر آنها، و تعدادی نیز ویژه شیعیان خاص است؛ گرچه نباید فراموش کرد که هر یک از اوصاف نیز باید به گونه ای تشکیکی و دارای مراتب در نظر گرفته شود. به امید آنکه از شیعیان و محبّان خاص و راستین آن ذوات قدسی و اسوه های اخلاقی باشیم. معنای "شیعه" "شیعه" نزد اهل لغت، تنها به معنای "پیرو" نیست، بلکه از ریشه "شاع" است و معنای گسترش را به همراه دارد؛ چرا که سبب ترویج و شیوع اندیشه ای خاص می شود؛ پس اگر پیشوا و رهبری دارای اندیشه ای ارزشی و بلند مرتبه باشد، هرگز تنها نمی ماند و افکارش شیوع می یابد؛ بنابراین شیعه را صرفاً به سبب تبعیت و پیروی از امامانشان شیعه نگفته اند، بلکه به دلیل پیروی از ایشان و مایه شیوع عقاید، افکار، اخلاق، اعمال و سنّت و سیرت آنان شدن، شیعه نامیده شده اند.1 در برخی منابع نیز شیعه به کسانی اطلاق شده است که اندیشه و اوصاف امام علی(ع) را بسط و گسترش داده اند و قائل اند که امامت و پیشوایی او به نصّ نبوی(ص) است.2 پیامبر(ص) واضع اصطلاح "شیعه" به عقیده برخی لغویان و مورّخان، اصطلاح "شیعه" از زمان جنگ جمل رایج شد. در وجه تسمیه شیعه، از محمد بن اسحاق نقل است که وقتی طلحه و زبیر به بهانه خون خواهی عثمان به مخالفت با حضرت امام علی(ع) برخاستند، امام (ع) عزم خود را برای جنگیدن با آنان تا گردن نهادن به فرمان خدا جزم کرد و کسانی که در این اقدام، آن حضرت را پیروی کردند، شیعه نامیده شدند3؛ در حالی که طبق حدیث مشهور جابر بن عبدالله انصاری، نخستین کسی که اصطلاح شیعه را به کار برد، رسول اکرم(ص)بود.4

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی