پیوند ولایت معنوی و ولایت سیاسی

ندای وحی

قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

پیوند ولایت معنوی و ولایت سیاسی

اکبر احمدی
ندای وحی قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

پیوند ولایت معنوی و ولایت سیاسی

متاسفانه در فرهنگ عمومی جامعه و در میان کثیری از مسلمانان تفکر اصیل و صحیحی درباره ولایت ائمه اطهار ع مشاهده نمی شود و این یکی از ضعف های بزرگ در دین شناسی به شمار می رود که بامنزلت و جایگاه یک جامعه اسلامی در تعارض و تنافی می باشد

متاسفانه در فرهنگ عمومی جامعه و در میان کثیری از مسلمانان تفکر اصیل و صحیحی درباره ولایت ائمه اطهار (ع ) مشاهده نمی شود و این یکی از ضعف های بزرگ در دین شناسی به شمار می رود که بامنزلت و جایگاه یک جامعه اسلامی در تعارض و تنافی می باشد.

گروه هایی از مسلمانان همواره بر این اعتقاد و تفکر اصرار می ورزند که ولایت ائمه فقط جنبه معنوی دارد و امامان معصوم (ع ) به دلیل داشتن مقام والای « عصمت » با انتخاب و گزینش الهی امامت را فقط به صورت مقامی معنوی و برای هدایت توده های مردم و آشنا ساختن آنان به تعالیم و معارف اسلامی و جلوگیری از کژاندیشی و بیراهه روی و ضلالت عهده دار شده اند. با این تفکر یک سویه ولایت سیاسی ائمه اطهار(ع ) مفهوم و مصداق پیدا نمی کند و آنان مامور نیستند که به تشکیل حکومت برای اداره جامعه و تامین اقتدار در ابعاد سیاسی نظامی اقتصادی قضایی و امنیتی سرزمین اسلامی اهتمام ورزند و اصولا امامان وظیفه و مسئولیتی جز نمایاندن راه و بیراهه و حق و باطل به انسان ها و تلاش و فعالیت به منظور هدایت و رشد و کمال معنوی آنان را ندارند!

این تفکر ناصحیح قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با شدت و حرارت خاص در میان اقشار مردم حضور داشت لکن با قیام مقدس حضرت امام خمینی وقوع نهضت اسلامی و تجلی اندیشه های سیاسی آن پیشوای الهی در صحنه ها و عرصه های مبارزات مردم به مرور دریافتند که نه اسلام در معنویت خلاصه می شود و نه پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع ) دارای مشی و سیره و روشی بودند که نشان دهد فقط مامور به هدایت معنوی مردم جامعه می باشند و فاقد ولایت سیاسی هستند.

امروز به برکت انقلاب اسلامی و پس از استقرار تعالیم سیاسی اسلام در قالب تشکیل حکومت و نظام جمهوری اسلامی در ایران تفکر انحصار ولایت در امور معنوی رنگ باخته است و فاقد جایگاه و نقش مخربی است که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی داشت لکن نباید فراموش کرد که هنوز رسوباتی از این تفکر ناصحیح در جامعه اسلامی حضور دارد و گروه هایی اگر چه اندک ولایت سیاسی ائمه اطهار(ع ) را ضروری نمی پندارند و به همین دلیل هر نوع تلاش فکری و عملی برای تشکیل حکومت اسلامی و تداوم ولایت سیاسی امامان معصوم (ع ) در دوره غیبت مهدی موعود و توسط فقهای جامع الشرایط و مدیر و مدبر و آگاه به زمان را نفی می نمایند!

برای ایجاد بینش و شناخت در جامعه به ویژه برای نسل جوان بهترین روش رویکرد تاریخی به زندگی و سیره و روش امامان معصوم می باشد و از این طریق است که می توان ثابت نمود ائمه دین (ع ) هم دارای ولایت معنوی بودند و هم از مقام ولایت سیاسی بهره داشتند و این دو نوع ولایت با هم پیوند و رابطه ای مستحکم و ناگسستنی دارند.

آنچه در ذیل می آید یک نمونه تاریخی از پیوند و ارتباط ولایت معنوی و ولایت سیاسی ائمه دین (ع ) میباشد که مربوط به صلح حضرت امام حسن (ع ) و تبیین علت آن با مطرح کردن رابطه متقابل ولایت معنوی و ولایت سیاسی توسط آن پیشوای الهی می باشد.

امام حسن (ع ) در شرایط خاص و بسیار سخت و بحران زایی که در تقابل نظامی آن حضرت با سپاه معاویه به وجود آمد و در اثر آن با ترفندها و مکر و نیرنگ های معاویه نظام و سازمان ارتش امام (ع ) به هم ریخت و گروه هایی از سپاهیان و از جمله فرمانده سپاه به معاویه پیوست مجبور به پذیرش صلح گردید و حال آن که اگر سپاهیان اسلام متفرق و متشتت نمی شدند و امام (ع ) تنها و بی یاور نمی ماند مبارزه و نبرد با معاویه استمرار می یافت .

برخی از اصحاب و یاران امام (ع ) با صلح آن پیشوای مظلوم با معاویه مخالفت کردند و بعضی دیگر با تردید و ابهام با آن مواجه گردیدند و در ملاقات با امام (ع ) با مطرح کردن پرسش و شنیدن پاسخ های آن حضرت سعی در کسب شناخت و آگاهی نمودند. یکی از این افراد « ابوسعید عقیصا » می باشد که پرسش خویش از امام حسن مجتبی و پاسخ آن حضرت را درباره صلح با معاویه اینگونه گزارش می دهد :

به امام حسن مجتبی (ع ) چنین عرض کردم :

ای فرزند رسول خدا (ص ) چرا با این که می دانستی حق با شماست با معاویه که گمراه و ستمگر است صلح کردی

امام (ع ) فرمود :

« ای اباسعید آیا من حجت خدا بر خلق او و امام و رهبر مردم جامعه بعد از پدرم نیستم »

عرض کردم : بله

امام (ع ) فرمود : « آیا من همان نیستم که رسول خدا (ص ) در باره من و برادرم حسین فرمود : حسن و حسین هر دو امام هستند چه قیام کنند و چه قعود »

گفتم : بله .

امام (ع ) فرمود : « پس اکنون من امام و رهبرم چه قیام کنم و چه قیام نکنم و خانه نشین باشم . ای اباسعید علت مصالحه من با معاویه همان علت مصالحه ای است که پیامبر خدا(ص ) با طائفه بنی صنمره و بنی اشجع و مردم مکه در بازگشت از حدیبیه کرد با این تفاوت که آنان کافر بودند به نزول قرآن از جانت خدا و معاویه و اصحابش کافرند به تاویل (و باطن ) قرآن .

ای ابا سعید وقتی من از جانب خداوند متعال « امام » هستم نمی توان کاری را که کرده ام چه صلح و چه چنگ تخطئه کرد گرچه راز و رمز آنچه انجام داده ام برای دیگران روشن نباشد. »

در یک نگرش سریع و تفکر و تعمق گذرا می توان از سخنان حضرت امام حسن (ع ) به حقایق ذیل دست یافت :

۱) حضرت امام حسن مجتبی (ع ) با یک استناد نقلی به صورت بیان مجدد کلام پیامبر اکرم (ص ) اولین گام را برای ایجاد شناخت و بینش در مخاطب طی مینماید. امام (ع ) به این سخن رسول خدا (ص ) استناد می کند که فرمود : « حسن و حسین هر دو امام هستند چه قیام کنند وچه قیام نکنند »

مفهوم این کلام و رهنمود رسول اکرم (ص ) این است که امامان معصوم (ع ) یک « حقیقت » و « نور واحد » هستند و دارای مقام رفیع و والای « عصمت » می باشند که در همه آنان ثابت است و همین مقام موجب می گردد که از هر خطا و اشتباه و نقص و گناه مصون و محفوظ باشند.

نکته دیگر این که مقام عصمت امامان باید هم در امور معنوی و هم در امور سیاسی مورد توجه و نظر قرار گیرد و قیام و قعود و جنگ و صلح از جلوه های مرتبط با ولایت سیاسی ائمه اطهار (ع ) می باشد.

نور واحد بودن و جمع بین عصمت معنوی و سیاسی ائمه اطهار (ع ) موجب می گردد که آن مطهران هر کدام در هر شرایطی به مقتضای مصالح دین و جامعه مشی و سیره و روش مناسب را داشته باشند و به این ترتیب اگر امام حسن مجتبی (ع ) در شرایط خاص اجتماعی و سیاسی دوره امامت حضرت امام حسین (ع ) قرار می گرفت همچون او علیه یزید قیام میکرد. همچنین اگر حضرت ابا عبدالله الحسین (ع ) در شرایط اجتماعی و سیاسی دوره امامت حضرت امام حسن مجتبی (ع ) واقع می شد همچون او بامعاویه صلح می نمود.

۲) حضرت امام حسن مجتبی (ع ) در این سخنان به استناد تاریخی نیز روی می آورد و آن عبارت است از مستند قرار دادن روش پیامبر اکرم (ص ) که در شرایط خاصی به صلح با کفار قریش متمایل می شود و حال آن که قبل از انعقاد قرار داد صلح حدیبیه با کافران در حال نبرد بود.

امام حسن مجتبی (ع ) با این رویکرد تاریخی به این نتیجه می رسد که رسول گرامی اسلام مبعوث از جانب خدا بود و دارای مقام عصمت و مصونیت از خطا و اشتباه در همه امور از جمله امور سیاسی و من نیز امام هستم و دارای عصمت و مصونیت از خطا و گناه در همه کارها از جمله آنچه مربوط به ولایت سیاسی جامعه است .

۳) امام (ع ) با این رهنمودها به اباسعید تفهیم می کند که امام هم دارای ولایت معنوی است و هم دارای ولایت سیاسی و مسلمین همان گونه که از ولایت معنوی امام پیروی می کنند باید از ولایت سیاسی او نیز تبعیت نمایند و این دو ولایت خاستگاهی چون « عصمت » دارند و اطاعت از هر دو واجب می باشد.

به تعبیری دیگر امام (ع ) به اباسعید این حقیقت را منتقل می نماید که آیا غیر از این است که تاکنون از ولایت معنوی من ـ که به صورت اندیشه و گفتار و رفتار و دستورالعمل ها برای هدایت و رشد و کمال و تقرب به خدا متجلی می شود ـ پیروی و تبعیت کامل نموده ای بنابراین باید از ولایت سیاسی من نیز که به شکل تدبیر امور و راهبرد جامعه و کشور با تعیین سیاستهای داخلی و خارجی و ضرورت و مصالح مربوط به جنگ یا صلح به ظهور و عینیت در می آید نیز پیروی و تبعیت نمایی که هرگز مشروع و معقول نیست که خداوند متعال مسلمین را درباره ولایت معنوی راه بنماید و اسوه و الگو به مردم جامعه معرفی کند و درباره ولایت سیاسی که بسیار حیاتی و بنیادی می باشد و با موجودیت دین و ملت مسلمان و استقلال و تمامیت ارضی سرزمین اسلامی پیوند و ارتباط می یابد و موجب تشکیل حکومت اسلامی به منظور استقرار نظام اقتصادی و قضایی اسلام و تشکیل ارتش و قوای انتظامی برای تامین امنیت داخلی کشور اسلامی و دفاع در برابر تهاجم و تعدی دشمنان خارجی می باشد مسلمانان را به حال خود رها کند! در نتیجه ولایت معنوی و ولایت سیاسی با هم پیوند و ارتباطی ناگسستنی دارند و هرگز از یکدیگر منفک و جدا نمی گردند و این حقیقت علاوه بر انطباق بر جامعیت اسلام و قوانین اجتماعی و سیاسی و نظامی و قضایی آن که ضرورت ولایت سیاسی را تثبیت مینماید از بدیهیات و ضروریات عقل و خرد نیز به شمار می رود.

امروز به برکت انقلاب اسلامی و پس از استقرار تعالیم سیاسی اسلام در قالب تشکیل حکومت و نظام جمهوری اسلامی در ایران تفکر انحصار ولایت در امور معنوی رنگ باخته است و فاقد جایگاه و نقش مخربی است که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی داشت لکن نباید فراموش کرد که هنوز رسوباتی از این تفکر ناصحیح در جامعه اسلامی حضور دارد و گروه هایی اگر چه اندک ولایت سیاسی ائمه اطهار (ع ) را ضروری نمی پندارند و به همین دلیل هر نوع تلاش فکری و عملی برای تشکیل حکومت اسلامی و تداوم ولایت سیاسی امامان معصوم در دوره غیبت و توسط فقهای جامع الشرایط و آگاه به زمان را نفی می نمایند!

نور واحد بودن و جمع بین عصمت معنوی و سیاسی ائمه اطهار (ع ) موجب می گردد که آن مطهران هر کدام در هر شرایطی به مقتضای مصالح دین و جامعه مشی و سیره و روش مناسب را داشته باشند و به این ترتیب اگر امام حسن مجتبی (ع ) در شرایط خاص اجتماعی و سیاسی دوره امامت حضرت امام حسین (ع ) قرار می گرفت همچون او علیه یزید قیام می کرد. همچنین اگر حضرت اباعبدالله الحسین (ع ) در شرایط اجتماعی و سیاسی دوره امامت امام حسن مجتبی (ع ) واقع می شد همچون او با معاویه صلح می نمود.

مسلمین موظفند همان گونه که از ولایت معنوی امامان معصوم پیروی و تبعیت می کردند از ولایت سیاسی آنان که به شکل تدبیر امور و راهبرد جامعه و کشور با تعیین سیاستهای داخلی و خارجی و ضرورت ها و مصالح مربوط به جنگ و صلح به ظهور و عینیت در می آید نیز پیروی نمایند که این هر دو هرگز از هم منفک و جدا نمی گردند و این حقیقت علاوه بر انطباق بر جامعیت اسلام و قوانین اجتماعی و سیاسی و نظامی و قضایی آن که ضرورت ولایت سیاسی را تثبیت می نماید از بدیهیات و ضروریات عقل و خرد نیز به شمار می رود.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: ولایت فقیه
برچسب‌ها: ولایت و امامت، ولایت

تاريخ : جمعه 8 / 3 / 1399 | 4:0 | نویسنده : اکبر احمدی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.