آیا قرار بود اسماعیل و سیدمحمد امام شوند وبجای ایندو،امام کاظم (ع) وامام حسن عسکری (ع) امام شدند
بداء در امامت اسماعیل و سید محمد
بحث بعدى که جناب مدرسى مطرح کردهاند، قضیه «بداء» در امامت اسماعیل فرزند امام صادق و سید محمد فرزند امام هادى علیهما السلام است.
ما ابتدا چند نکته در باره امکان یا عدم امکان «بداء» در امامت اسماعیل و سید محمد یادآورى کرده و در ادامه از آن جایى که قضیه اسماعیل با قضیه سید محمد تفاوتهایى دارد، ما به صورت جداگانه از هر دوى آنها پاسخ خواهیم داد.
بداء، محال:
عقل و نقل بر این مطلب دلالت دارد که «بداء» در اخبارى که خداوند به وسیله انبیاء، اوصیاء پیامبران به اطلاع مردم رسانده و آنها از جانب خداوند این مطلب را نقل و از اتفاق افتادن قطعى آن خبر دادهاند، امکان پذیریر نیست. مثلا اگر پیامبر خدا و یا جانشین او به مردم بدون هیچ قید و شرطى بگوید که در فلان روز، فلان اتفاق مىافتد، در این صورت باید آن اتفاق بیفتد و امکان «بداء» از جانب خداوند در باره آن خبر وجود ندارد.
اما دلیل عقلى: «بداء» در چنین اخبارى، سبب سلب اعتماد مردم به آن پیامبر و به اخبارى که مىدهد خواهد شد و مردم آن پیامبر را جاهل و دروغگو خواهند خواند. در این صورت آن پیامبر جایگاه خود را در میان مردم از دست خواهد داد و غرضى را که خداوند از فرستادن پیامبران و نصب امام داشته است، نقض خواهد شد و نقض غرض قبیح و براى خداوند محال است.
از دیدگاه روایات نیز «بداء» در اخبار و پیش بینىهاى پیامبران و ائمه محال است. چنانچه شیخ کلینى با سند صحیح در این باره، نقل مىکند:
مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ الْعِلْمُ عِلْمَانِ فَعِلْمٌ عِنْدَ اللَّهِ مَخْزُونٌ لَمْ یُطْلِعْ عَلَیْهِ أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ وَعِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِکَتَهُ وَرُسُلَهُ فَمَا عَلَّمَهُ مَلَائِکَتَهُ وَرُسُلَهُ فَإِنَّهُ سَیَکُونُ لَا یُکَذِّبُ نَفْسَهُ وَلَا مَلَائِکَتَهُ وَلَا رُسُلَهُ وَعِلْمٌ عِنْدَهُ مَخْزُونٌ یُقَدِّمُ مِنْهُ مَا یَشَاءُ وَیُؤَخِّرُ مِنْهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ مَا یَشَاء.
امام باقر علیه السلام فرمود: علم، بر دو گونه است: 1. علمى که نزد خدا در خزانه است و کسى از مخلوق از آن آگاه نیست؛ 2. دانشى که خدا به فرشتگان و پیغمبرانش یاد داده است. آنچه را که به پیامبران و فرشتگان آموزش داده، قطعاً مطابق آن چه آموزش داده، واقع خواهد شد؛ زیرا خداوند نه خودش را تکذیب کند و نه فرشتگان و پیمبرانش را؛ اما دانشى که نزد خودش در خزانه است، مىتواند اتفاق افتادن آن را پیش اندازد و و یا به تأخیر افکند و هر چه را مىخواهد تثبیت مىکند.
الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج1، ص 147، ناشر: اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.
و در روایت دیگرى حضرت امام رضا علیه السلام خطاب به سلیمان المروزى، متکلم مشهور خراسان فرمود:
یَا سُلَیْمَانُ إِنَّ عَلِیّاً علیه السلام کَانَ یَقُولُ الْعِلْمُ عِلْمَانِ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ مَلَائِکَتَهُ وَرُسُلَهُ فَمَا عَلَّمَهُ مَلَائِکَتَهُ وَرُسُلَهُ فَإِنَّهُ یَکُونُ وَلَا یُکَذِّبُ نَفْسَهُ وَلَا مَلَائِکَتَهُ وَلَا رُسُلَهُ وَعِلْمٌ عِنْدَهُ مَخْزُونٌ لَمْ یُطْلِعْ عَلَیْهِ أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ یُقَدِّمُ مِنْهُ مَا یَشَاءُ وَیُؤَخِّرُ مِنْهُ مَا یَشَاءُ وَیَمْحُو ما یَشاءُ وَیُثْبِتُ مَا یَشَاء.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، التوحید، ص444، تحقیق: السید هاشم الحسینی الطهرانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ( التابعة ) لجماعة المدرسین ـ قم.
شاهد بر این مطلب روایتى است از امیرمؤمنان علیه السلام که فرمود:
یَا مَعْشَرَ النَّاسِ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی سَلُونِی فَإِنَّ عِنْدِی عِلْمَ الْأَوَّلِینَ وَالْآخِرِینَ أَمَا وَاللَّهِ لَوْ ثُنِیَ لِیَ الْوِسَادُ لَحَکَمْتُ بَیْنَ أَهْلِ التَّوْرَاةِ بِتَوْرَاتِهِمْ وَبَیْنَ أَهْلِ الْإِنْجِیلِ بِإِنْجِیلِهِمْ وَأَهْلِ الزَّبُورِ بِزَبُورِهِمْ وَأَهْلِ الْقُرْآنِ بِقُرْآنِهِمْ حَتَّى یَزْهَرَ کُلُّ کِتَابٍ مِنْ هَذِهِ الْکُتُبِ وَیَقُولُ یَا رَبِّ إِنَّ عَلِیّاً قَضَى بِقَضَائِکَ وَاللَّهِ إِنِّی أَعْلَمُ بِالْقُرْآنِ وَتَأْوِیلِهِ مِنْ کُلِّ مُدَّعٍ عِلْمَهُ وَلَوْ لَا آیَةٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ لَأَخْبَرْتُکُمْ بِمَا یَکُونُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ قَالَ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی....
اى گروه مردم از من بپرسید پیش از آنکه (من از دست شما بروم، و) مرا نیابید، از من بپرسید؛ زیرا دانش اولین و آخرین نزد من است، آگاه باشید به خدا سوگند اگر (بر بالین خلافت تکیه زنم و) بستر حکومت برایم گسترده شود میان اهل توراة (و یهود) با توراتشان، و میان اهل انجیل (و نصارى) با انجیلشان، و میان اهل زبور با زبور آنها، و میانه اهل قرآن با قرآن داورى کنم، بدانسان که هر کتابى از این کتابها به سخن آید و بگوید بار پروردگارا همانا على به داورى تو داورى کرد، به خدا سوگند من به قرآن و شرح و تفسیر آن داناترم از هر که ادعاى دانستن آن را مىکند، و اگر یک آیه در قرآن نبود هر آینه شما را به آنچه تا روز قیامت خواهد شد، آگاه مىکردم، سپس (دوباره فرمود:) از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید.
الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری البغدادی (متوفاى413 هـ)، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج1، ص35، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة، 1414هـ - 1993 م.
منظور امیرمؤمنان علیه السلام از « وَلَوْ لَا آیَةٌ فِى کِتَابِ اللَّهِ» همان آیه مشهور «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَیُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ (الرعد/39)» است که در بحث قرآنى «بداء» بحث آن گذشت.
همین مطلب از امام زین العابدین علیه السلام نیز نقل شده است که آن حضرت فرمود:
لولا آیة فی کتاب الله لحدثتکم بما یکون إلى یوم القیامة. فقلت: أیة آیة ؟ قال: قول الله: «یمحو الله ما یشاء ویثبت وعنده أم الکتاب».
المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج4، ص118، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م.
طبق آن چه گذشت، ادعاى جناب مدرسى در باره «بداء» به معناى واقعى آن در امامت اسماعیل فرزند امام صادق علیه السلام و امامت سید محمد فرزند امام هادى علیه السلام، قابل پذیرش نیست؛ چرا که اگر امام صادق و یا امام هادى علیهما السلام از امامت آنها خبر داده بودند، باید همانها امام مىشدند و گرنه نعوذ بالله گفتار امام خلاف واقع درمىآمد و مردم دیگر به سخنان آن حضرت اعتماد نمىکردند و حتى امامت امام کاظم و امام عسکرى علیهما السلام را هم نمىپذیرفتند؛ چون ممکن بود که در باره آنها «بداء» حاصل شود و دیگرى به امام منصوب شود و این نقض غرض خواهد بود و نقض غرض براى امام معصوم محال است.
روایات «امامان دوازدگانه» از امام صادق و امام هادی نقل شده است:
شیعیان بر خلاف دیگر مذاهب اسلامى که معتقدند امامت مقامى است انتخابى و در اختیار مردم، بر این باور هستند که انتخاب امام علیه السلام تنها و تنها در صلاحیت باریتعالى است و او است که جانشینان پیامبر را انتخاب مىکند؛ همان طورى که انتخاب خود پیامبر نیز از اختیارات خداوند است و مردم هیچ نقشى در آن ندارند.
شیعیان معتقد هستند که نام ائمه دوازدگانه، از همان اول مشخص بوده، روایات فراوانى در منابع شیعه و سنى وجود دارد که رسول خدا صلى الله علیه وآله از تک تک ائمه علیهم السلام نامبرده و از خصوصیات آنها خبر داده است.
جالب است که این روایات از زبان امام صادق و امام هادى علیه السلام نیز نقل شده است؛ با این وجود چگونه امکان دارد که آن حضرات ابتدا به امامت فرزند ارشدشان تصریح و بعد که آن فرزند از دنیا رفته، بحث «بداء» را پیش کشیده باشند؟
ما براى اثبات این مطلب فقط به یک روایت صحیح السند بسنده مىکنیم.
شیخ کلینى در کتاب شریف کافى در «بَابُ مَا جَاءَ فِى الِاثْنَى عَشَرَ وَ النَّصِّ عَلَیْهِمْ» روایت لوح جابر را از زبان حضرت صادق علیه السلام این گونه نقل کرده است:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى وَمُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ ظَرِیفٍ وَعَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِی حَمَّادٍ عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ أَبِی لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ إِنَّ لِی إِلَیْکَ حَاجَةً فَمَتَى یَخِفُّ عَلَیْکَ أَنْ أَخْلُوَ بِکَ فَأَسْأَلَکَ عَنْهَا فَقَالَ لَهُ جَابِرٌ أَیَّ الْأَوْقَاتِ أَحْبَبْتَهُ فَخَلَا بِهِ فِی بَعْضِ الْأَیَّامِ فَقَالَ لَهُ یَا جَابِرُ أَخْبِرْنِی عَنِ اللَّوْحِ الَّذِی رَأَیْتَهُ فِی یَدِ أُمِّی فَاطِمَةَ علیها السلام بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَ مَا أَخْبَرَتْکَ بِهِ أُمِّی أَنَّهُ فِی ذَلِکَ اللَّوْحِ مَکْتُوبٌ فَقَالَ جَابِرٌ أَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنِّی دَخَلْتُ عَلَى أُمِّکَ فَاطِمَةَ علیها السلام فِی حَیَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله فَهَنَّیْتُهَا بِوِلَادَةِ الْحُسَیْنِ وَ رَأَیْتُ فِی یَدَیْهَا لَوْحاً أَخْضَرَ ظَنَنْتُ أَنَّهُ مِنْ زُمُرُّدٍ وَ رَأَیْتُ فِیهِ کِتَاباً أَبْیَضَ شِبْهَ لَوْنِ الشَّمْسِ فَقُلْتُ لَهَا بِأَبِی وَ أُمِّی یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله مَا هَذَا اللَّوْحُ فَقَالَتْ هَذَا لَوْحٌ أَهْدَاهُ اللَّهُ إِلَى رَسُولِهِ صلی الله علیه وآله فِیهِ اسْمُ أَبِی وَ اسْمُ بَعْلِی وَ اسْمُ ابْنَیَّ وَ اسْمُ الْأَوْصِیَاءِ مِنْ وُلْدِی وَ أَعْطَانِیهِ أَبِی لِیُبَشِّرَنِی....
امام صادق علیه السلام فرمود: پدرم به جابر بن عبد اللَّه انصارى فرمود: من با تو کارى دارم، چه وقت برایت آسانتر است که تو را تنها ببینم و از تو سؤال کنم؟ جابر گفت: هر وقت شما بخواهى، پس روزى با او در خلوت نشست و به او فرمود: در باره لوحى که آن را در دست مادرم فاطمه علیها السلام دختر رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله دیدهاى و آنچه مادرم به تو فرمود که در آن لوح نوشته بود، بمن خبر ده.
جابر گفت: خدا را گواه مىگیرم که من در زمان حیات رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله خدمت مادرت فاطمه علیها السلام رفتم و او را به ولادت حسین علیه السلام تبریک گفتم، در دستش لوح سبزى دیدم که گمان کردم از زمرد است و مکتوبى سفید در آن دیدم که چون رنگ خورشید (درخشان) بود.
به او عرض کردم: دختر پیغمبر! پدر و مادرم قربانت، این لوح چیست؟ فرمود: لوحى است که خدا آن را به رسولش صلّى اللَّه علیه و آله اهدا فرمود، اسم پدرم و اسم شوهرم و اسم دو پسرم و اسم اوصیاء از فرزندانم در آن نوشته است و پدرم آن را به عنوان مژدگانى به من عطا فرموده....
الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج1، ص527، ناشر: اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.
حال چگونه امکان دارد که امام صادق علیه السلام با وجود نقل این روایت، بازهم به امامت فرزندش اسماعیل تصریح کرده باشد و از نام امام بعد از خودش آگاهى نداشته باشد و بعد با مرگ اسماعیل براى او «بداء» حاصل شده باشد که امام بعد از او فرزندش امام کاظم علیه السلام است؟
بداء در امامت اسماعیل فرزند امام صادق (ع)
اما بداء در اسماعیل. این مطلب از قدیم الایام در جامعه اسلامى و به ویژه شیعى مطرح بوده و برخى همچون زیدیه، اسماعلیه و... این ادعا را داشته و بر شیعه به خاطر آن اشکال گرفتهاند.
مرحوم شیخ صدوق رضوان الله تعالى علیه در کتاب شریف کمال الدین به صورت مفصل از این قضیه پاسخ داده است و ما بهتر دیدم که پاسخ این مطلب را از زبان این دانشمند بزرگ شیعه مطرح نماییم:
[الشبهة الثانیة حول نص الإمام الصادق ع لابنه إسماعیل و البداء فیه]
(اعتراض آخر للزیدیة) قالت الزیدیة:
«ومما تکذب به دعوى الإمامیة إنهم زعموا أن جعفر بن محمد علیهما السلام نص لهم على إسماعیل وأشار إلیه فی حیاته ثم إن إسماعیل مات فی حیاته فَقَالَ: مَا بَدَا لِلَّهِ فِی شَیْءٍ کَمَا بَدَا لَهُ فِی إِسْمَاعِیلَ ابْنِی» فإن کان الخبر الاثنا عشر صحیحا فکان لا أقل من أن یعرفه جعفر بن محمد علیهما السلام ویعرف خواص شیعته لئلا یغلط هو وهم هذا الغلط العظیم».
فقلنا لهم: بم قلتم؟ إن جعفر بن محمد علیهما السلام نص على إسماعیل بالإمامة؟ وما ذلک الخبر؟ ومن رواه؟ ومن تلقاه بالقبول؟ فلم یجدوا إلى ذلک سبیلا وإنما هذه حکایة ولدها قوم قالوا بإمامة إسماعیل لیس لها أصل لأن الخبر بذکر الأئمة الاثنی عشر علیهم السلام قد رواه الخاص والعام عن النبی صلی الله علیه وآله والأئمة علیهم السلام وقد أخرجت ما روی عنهم فی ذلک فی هذا الکتاب.
فأما قَوْلُهُ: «مَا بَدَا لِلَّهِ فِی شَیْءٍ کَمَا بَدَا لَهُ فِی إِسْمَاعِیلَ ابْنِی» فإنه یقول ما ظهر لله أمر کما ظهر له فی إسماعیل ابنی إذ اخترمه فی حیاتی لیعلم بذلک أنه لیس بإمام بعدی وعندنا من زعم أن الله عز وجل یبدو له الیوم فی شیء لم یعلمه أمس فهو کافر والبراءة منه واجبة کما روی عن الصادق علیه السلام:
حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الرَّازِیُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ اللُّؤْلُؤِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ وَسَمَاعَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ:
«مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ یَبْدُو لَهُ فِی شَیْءٍ الْیَوْمَ لَمْ یَعْلَمْهُ أَمْسِ فَابْرَءُوا مِنْهُ».
و إنما البداء الذی ینسب إلى الإمامیة القول به هو ظهور أمره یقول العرب بدا لی شخص أی ظهر لی لا بداء ندامة تعالى الله عن ذلک علوا کبیرا. وکیف ینص الصادق علیه السلام على إسماعیل بالإمامة مع قَوْلِهِ فِیهِ إِنَّهُ عَاصٍ لَا یُشْبِهُنِی وَلَا یُشْبِهُ أَحَداً مِنْ آبَائِی؟
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ إِسْمَاعِیلَ فَقَالَ: «عَاصٍ لَا یُشْبِهُنِی وَ لَا یُشْبِهُ أَحَداً مِنْ آبَائِی»
حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ وَ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ ذَکَرْتُ إِسْمَاعِیلَ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقَالَ: «وَاللَّهِ لَا یُشْبِهُنِی وَلَا یُشْبِهُ أَحَداً مِنْ آبَائِی.
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنِ الْوَلِیدِ بْنِ صَبِیحٍ قَالَ جَاءَنِی رَجُلٌ فَقَالَ لِی تَعَالَ حَتَّى أُرِیَکَ ابْنَ الرَّجُلِ قَالَ فَذَهَبْتُ مَعَهُ قَالَ فَجَاءَ بِی إِلَى قَوْمٍ یَشْرَبُونَ فِیهِمْ إِسْمَاعِیلُ بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ فَخَرَجْتُ مَغْمُوماً فَجِئْتُ إِلَى الْحَجَرِ فَإِذَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ جَعْفَرٍ مُتَعَلِّقٌ بِالْبَیْتِ یَبْکِی قَدْ بَلَّ أَسْتَارَ الْکَعْبَةِ بِدُمُوعِهِ قَالَ فَخَرَجْتُ أَشْتَدُّ فَإِذَا إِسْمَاعِیلُ جَالِسٌ مَعَ الْقَوْمِ فَرَجَعْتُ فَإِذَا هُوَ آخِذٌ بِأَسْتَارِ الْکَعْبَةِ قَدْ بَلَّهَا بِدُمُوعِهِ قَالَ فَذَکَرْتُ ذَلِکَ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه لاسلام فَقَالَ: «لَقَدِ ابْتُلِیَ ابْنِی بِشَیْطَانٍ یَتَمَثَّلُ فِی صُورَتِهِ» وَ قَدْ رُوِیَ أَنَّ الشَّیْطَانَ لَا یَتَمَثَّلُ فِی صُورَةِ نَبِیٍّ وَ لَا فِی صُورَةِ وَصِیِّ نَبِیٍ
فکیف یجوز أن ینص علیه بالإمامة مع صحة هذا القول منه فیه.
اعتراض دیگر از زیدیه و جواب آن:
زیدیه گفتهاند: «دلیل بر دروغ بودن ادعای امامیه این است که عقیده دارند جعفر بن محمد علیهم السلام بر امامت فرزند اسماعیل تصریح کرد و او را در زمان حیاتش به عنوان امام بعد از خودش تعیین نمود و چون اسماعیل در زمان حیات پدر از دنیا رفت، فرمود: «خدا در هیچ چیز اظهار بدا نکرد چنانچه در اسماعیل فرزندم کرد» اگر خبر تعیین دوازده امام درست بود لا اقل جعفر بن محمد علیهما السلام آن را میدانست و خواص شیعهاش از آن خبر داشتند و مرتکب این خطا نمیشدند.
ما در جواب آنها گفتیم: از کجا میگوئید که جعفر بن محمد نص بر امامت اسماعیل صادر کرده؟ آن کدام خبر است؟ چه کسى آن را روایت کرده؟ چه کسى آن را پذیرفته است؟ زیدیه پس از آن جوابى نداشتند.
این روایت را کسانى ساختند که به امامت اسماعیل اعتقاد پیدا کردند، این روایت اصل و ریشهاى ندارد؛ زیرا روایت امامت دوازه امام را شیعه و سنى از پیامبر نقل کردهاند که ما آن را در این کتاب آوردهایم.
اما گفته آن حضرت در باره اسماعیل که «ما بد اللَّه فى شىء کما بدا فى اسماعیل؛ خدا آشکار نساخت چیزى را آنطور در باره پسرم اسماعیل آشکار کرد» به این معنا است که خداوند او را در زمان حیات من از دنیا برد تا بر همگان آشکار شود که او امام بعد از من نیست.
از دیدگاه ما کسى که گمان کند خداى عز و جل امروز چیزى بر او آشکار مىشود که دیروز نمیدانسته کافر است و بیزارى از او واجب است؛ چنانچه از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که فرمود:
«هر کس گمان برد امروز چیزى بر خدا آشکار مىشود که دیروز نمیدانسته از او بیزار باشید».
بدائى که شیعه بر آن اعتقاد دارد، به معناى «ظهور امر خداوند است». عرب مىگوید: «بدا لى شخص» یعنى شخصى در برابر من ظاهر شد. «بداء» به معناى پشیمانى نیست؛ زیرا خداوند از چنین مطلبى برتر و منزه است.
چگونه امام صادق علیه السلام بر امامت اسماعیل تصریح مىکرد؛ در حالى که در باره او گفته است که او عاصى است و به من و هیچ یک از اجدادم شباهى ندارد؟
حسن بن راشد گوید: از امام ششم (ع) راجع باسماعیل پرسیدم فرمود: «او نافرمان است نافرمان نه بمن شباهتى دارد و نه به هیچ یک از پدارنم».
عبیدة بن زراره گوید« نام اسماعیل را پیش امام ششم بردم فرمود:
«به خدا شبیه من و هیچ کدام از پدرانم نیست»
ولید بن صبیح گوید: مردى نزد من آمد و گفت بیا تا پسر آن مرد را بتو نشان دهم با او رفتم مرا نزد جمعى برد که شراب مىنوشیدند و اسماعیل بن جعفر هم میان آنها بود، راوى گوید: از دیدن این صحنه اندوهناک شدم و از آنجا بیرون آمدم و نزد حجر الاسود رفتم، دیدم اسماعیل بن جعفر به خانه کعبه چسبیده و اشک میریزد و پرده خانه را از اشک خود تر کرده. راوى در ادامه مىگوید: بیرون دویدم باز دیدم اسماعیل با آن جمع شرابخوار نشسته باز برگشتم دیدم بپرده کعبه چسبیده و آن را با اشک خود خیس کرده این حادثه را به امام ششم عرض کردم فرمود:
«پسرم گرفتار شیطانى شده که به صورت او مىشود»
با آنکه روایت شده شیطان به صورت پیغمبر و وصى پیغمبر نمىشود. چگونه ممکن است که امام علیه السلام تصریح به امامت او کرده باشد؛ در حالى که این گفتار از وى در باره او با سند صحیح نقل شده است.
شیخ مفید رضوان الله تعالى علیه، اعتقاد دارد که «بداء» در اسماعیل اصلا هیچ ارتباطى به امامت او نداشته است؛ بلکه «بداء» در عمر او بوده و این که دو بار اجل معلق او نزدیک شده بود که با دعاى امام صادق علیه السلام دفع شده است:
وقول أبی عبد الله - علیه السلام -: (ما بدا لله فی شئ کما بدا له فی إسماعیل)، فإنما أراد به ما ظهر من الله تعالى فیه من دفاع القتل عنه وقد کان مخوفا علیه من ذلک مظنونا به، فلطف له فی دفعه عنه. وقد جاء الخبر بذلک عن الصادق - علیه السلام - فروی عنه أنه قال: (کان القتل قد کتب على إسماعیل مرتین فسألت الله فی دفعه عنه فدفعه) وقد یکون الشئ مکتوبا بشرط فیتغیر الحال فیه. قال الله تعالى: «ثُمَّ قَضى أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ»....
اما این گفته امام صادق علیه السلام که فرمود: «ظاهر نگشت براى خداوند، آن طور که براى فرزندم اسماعیل ظاهر شد». منظور امام علیه السلام از این جمله، دفع کشته شدن اسماعیل است که بیم قتل او زیاد مى رفت و حدس و گمان بر کشته شدن او بسیار بود، خداوند براى دفع کشته شدن اسماعیل بر امام صادق علیه السلام لطف کرد. روایت از امام صادق علیه السلام در این باره نقل شده است که آن حضرت فرمود: «دو بار قتل بر اسماعیل واجب گردید، اما دفع آن را از خداوند مسئلت کردم و خداوند آن را دفع کرد». گاهى خداوند چیزى را به صورت مشروط واجب مىکند؛ اما حال او تغییر مىکند؛ چنانچه خداوند فرموده است: « آن گاه مدّتى را [براى شما عمر] مقرّر داشت. و اجَل حتمى نزد اوست»....
الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری البغدادی (متوفاى413 هـ)، تصحیح اعتقادات الإمامیة، ص66، تحقیق: حسین درگاهی، ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1414هـ ـ 1993م.
و در کتاب الفصول المختاره به صورت مفصل وارد این بحث شده و مىگوید:
وأما ما ادعوه من تسلیم الجماعة لهم حصول النص علیه فإنهم ادعوا فی ذلک باطلا وتوهموا فاسدا من قبل أنه لیس أحد من أصحابنا یعترف بأن أبا عبد الله علیه السلام نص على ابنه إسماعیل ولا روى راو ذلک فی شاذ من الأخبار ولا فی معروف منها وإنما کان الناس فی حیاة إسماعیل یظنون أن أبا عبد الله علیه السلام ینص علیه لأنه أکبر أولاده وبما کانوا یرونه من تعظیمه فلما مات إسماعیل رحمه الله زالت ظنونهم وعلموا أن الإمامة فی غیره فتعلق هؤلاء المبطلون بذلک الظن وجعلوه أصلا وادعوا أنه قد وقع النص ولیس معهم فی ذلک أثر ولا خبر یعرفه أحد من نقلة الشیعة وإذا کان معتمدهم على الدعوى المجردة من برهان فقد سقط بما ذکرناه.
فأما الروایة عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مِنْ قَوْلِهِ: «مَا بَدَا لِلَّهِ فِی شَیْءٍ کَمَا بَدَا لَهُ فِی إِسْمَاعِیلَ» فإنها على غیر ما توهموه أیضا من البداء فی الإمامة وإنما معناها ما روى عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى کَتَبَ الْقَتْلَ عَلَى ابْنِی إِسْمَاعِیلَ مَرَّتَیْنِ فَسَأَلْتُهُ فِیهِ فَعَفَا عَنْ ذَلِکَ»
فما بدا له فی شیء کما بدا له فی إسماعیل یعنى به ما ذکره من القتل الذی کان مکتوبا فصرفه عنه بمسألة أبی عبد الله علیه السلام.
وأما الإمامة فإنه لا یوصف الله فیه بالبداء وعلى ذلک إجماع فقهاء الإمامیة ومعهم فیه أثر عَنْهُمْ علیهم السلام أَنَّهُمْ قَالُوا:
مَهْمَا بَدَا لِلَّهِ فِی شَیْءٍ فَلَا یَبْدُو لَهُ فِی نَقْلِ نَبِیٍّ عَنْ نُبُوَّتِهِ وَلَا إِمَامٍ عَنْ إِمَامَتِهِ وَلَا مُؤْمِنٍ قَدْ أَخَذَ عَهْدَهُ بِالْإِیمَانِ عَنْ إِیمَانِه.
وإذا کان الأمر على ما ذکرناه فقد بطل أیضا هذا الفصل الذی اعتمدوه وجعلوه دلالة على نص أبی عبد الله علیه السلام على إسماعیل.
اما آنچه این طایفه «اسماعیلیه» ادعا کردهاند که تمام شیعه انتصاب اسماعیل را به امامت و وجود نص در این باره را قبول دارند، به راستى که این ادعاى باطل و توهّم فاسدی کردهاند؛ زیرا هیچ یک از اصحاب ما قائل نشدهاند که نصى از امام صادق علیه السّلام در باره امامت فرزندش اسماعیل وارد شده باشد، چنین روایتى را نقل نکردهاند، نه در روایات شاذ و نه در روایات مشهوره.
آنها خیال مىکردند که مردم در زمان حیات اسماعیل گمان داشتند که امام صادق علیه السّلام نص بر امامت او خواهد کرد؛ زیرا بزرگترین فرزند آن حضرت علیه السّلام بود. و مىدیدند که امام صادق علیه السلام او را تعظیم و تکریم مىکند؛ اما وقتى اسماعیل از دنیا رفت، این گمان مردم از بین رفت و فهمیدند که امامت بعد از امام صادق علیه السّلام در غیر اسماعیل خواهد بود.
اما طایفه اسماعیلیه بر اساس همین وهم و گمانى که داشتند خواستند که مشروعیت مذهب خود را ثابت کنند و ادعا کردند که این نص واقع شده و منشأ این ادعا همان گمانى بود که مىگفتند چون اسماعیل رحمه اللَّه فرزند بزرگ حضرت صادق علیه السّلام بود پس قطعا آن حضرت او را به جانشینى خود برگزیده است؛ در حالى که در این باره نه روایتى نقل شده و نه کسى از راویان طایفه شیعه از آن اطلاع داشته است. و چون بناى مذهب اسماعلیه بر ادعاى بدون برهان است؛ پس بطلان آن طبق آن چه گفتیم آشکار مىشود.
اما روایتى که از امام صادق علیه السّلام نقل شده که آن حضرت فرمود: «در باره هیچ چیز به اندازه فرزندم اسماعیل براى خداوند «بداء» حاصل نشد» به راستى که طایفه اسماعیلیه در فهمیدن این حدیث نیز اشتباه کردهاند و این «بداء» را در امامت اسماعیل قرار دادهاند؛ در حالى که این گفته امام صادق علیه السلام با روایت دیگرى که از آن حضرت نقل شده است، معنا مىشود که آن حضرت فرمود:
« دو بار قتل بر اسماعیل واجب گردید، اما دفع آن را از خداوند مسئلت کردم و خداوند آن را دفع کرد»
پس منظور امام علیه السلام از «در باره هیچ چیز به اندازه فرزندم اسماعیل براى خداوند «بداء» حاصل نشد» وجوب کشته شدن او است که با درخواست آن حضرت دفع شده است
اما امامت، دانشمندان شیعه بر این مطلب اجماع دارند که خداوند به «بداء» در باره امامت توصیف نمىشود (در باره امامت هیچگاه براى خداوند «بداء» حاصل نمىشود)، شیعیان براى اثبات این مطلب روایاتى از خود آن بزرگواران دارند که فرمودهاند:
«در هرچیزى ممکن است براى خداوند «بداء» حاصل شود؛ اما در نقل نبوت از پیامبر و امامت از امام و ایمان از مؤمنى که براى ایمان از او پیمان گرفته، هیچگاه «بداء» حاصل نمىشود».
وقتى این چنین باشد که ما گفتیم، این ادعاى اسماعلیه نیز که بر آن اعتماد کرده و آن را دلیل بر ورود نص از جانب امام صادق علیه السلام گرفتهاند، باطل مى شود.
الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری البغدادی (متوفاى413 هـ)، الفصول المختارة، ص 309، تحقیق السید علی میر شریفی، ناشر: دار المفید ـ بیروت، الطبعة: الثانیة، 1414 هـ ـ 1993م.
بداء، در امامت سید محمد، فرزند امام هادی (ع):
آخرین بحثى که در این مقاله بررسى مىشود، ادعاى جناب مدرسى در باره «بداء» در امامت سید محمد است. علاوه بر آن چه که در بحث «بداء» محال گفتیم، و ثابت کردیم که «بداء» در این زمینه محال است، دلائل دیگرى نیز به صورت اختصاصى مىتوان در باره «بداء» در امامت سید محمد اقامه کرد که به صورت خلاصه به آنها خواهیم پرداخت.
روشن است که «بداء» به معناى واقعى آن هرگز نمىتواند در امامت سید محمد حاصل شده باشد؛ چرا که روایاتى فراوانى در منابع شیعه وجود دارد که ثابت مىکند، امام هادى علیه السلام در زمان حیات سید محمد، بارها و بارها فرموده بود که او امام بعد از من نیست و امام عسکرى علیه السلام را به عنوان جانشین خود معرفى کرده بود.
با این وجود چگونه مىتوان ادعا کرد که در امامت سید محمد «بداء» حاصل شده با این که اصلا امامت او را امام هادى علیه السلام اصلا اعلام نکرده و خلاف آن را به اطلاع مردم رسانده است؟
ما به چند روایت صحیح السند در این باره بسنده مىکنیم. شیخ کلینى در «باب الإشارة والنص على أبى محمد علیه السلام» نقل مىکند:
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْکُوفِیِّ عَنْ بَشَّارِ بْنِ أَحْمَدَ الْبَصْرِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُمَرَ النَّوْفَلِیِّ قَالَ کُنْتُ مَعَ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام فِی صَحْنِ دَارِهِ فَمَرَّ بِنَا مُحَمَّدٌ ابْنُهُ فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ هَذَا صَاحِبُنَا بَعْدَکَ؟ فَقَالَ لَا صَاحِبُکُمْ بَعْدِیَ الْحَسَن.
على بن عمر نوفلى گوید: در صحن منزل امام هادى علیه السلام خدمتش بودم که پسرش محمد از نزد ما گذشت. به آن حضرت عرض کردم: قربانت گردم، بعد از شما این صاحب ماست؟ فرمود: نه صاحب شما بعد از من حسن است.
الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج1، ص326، ناشر: اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.
و شیخ طوسى در کتاب الغیبة مىنویسد:
عنه (سعد بن عبد الله) عن أحمد بن عیسى العلوی من ولد علی بن جعفر قال: دخلت على أبی الحسن علیه السلام بصریا فسلمنا علیه، فإذا نحن بأبی جعفر وأبی محمد قد دخلا، فقمنا إلى أبی جعفر لنسلم علیه، فقال أبو الحسن علیه السلام: لیس هذا صاحبکم، علیکم بصاحبکم، وأشار إلى أبی محمد علیه السلام.
احمد بن عیسى علوى که از فرزندان على بن جعفر است گفت خدمت حضرت امام هادى در صریا رسیدم سلام کردم در همین موقع ابو جعفر و ابو محمّد وارد شدند، از جاى حرکت کردیم که سلام به ابو جعفر نمائیم، امام هادى علیه السلام فرمود: این امام شما نیست، به امام خود احترام بگذارید، اشاره کرد به ابو محمّد علیه السلام.
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، کتاب الغیبة، ص 199، ح165، تحقیق الشیخ عباد الله الطهرانی/ الشیخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامیة، الطبعة: الأولى، 1411هـ.
حتى روایتى در منابع شیعه نقل شده است که امام رضا علیه السلام به امامت امام عسکرى بعد از امام هادى علیه السلام تصریح کرده است. آن حضرت خطاب به دعبل خزاعى فرمود:
یا دعبل الإمام بعدی محمد ابنی وبعد محمد ابنه علی وبعد علی ابنه الحسن وبعد الحسن ابنه الحجة.
اى دعبل ! امام بعد از من فرزندم محمد و پس از او فرزندش على و بعد از على، فرزندش حسن و پس از او فرزند «حجت» امام بر شما است.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ص372، تحقیق: علی اکبر الغفاری، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ( التابعة ) لجماعة المدرسین ـ قم، 1405هـ. (مکتبه اهل بیت)
در کافی در باب نصّ بر امامت حضرت عسکری (ع) (و از آن جا در اعلام ولی و جز آن) روایات متعددی است که حضرت عسکری از جناب سید محمد ب سال بزرگتر بودهاند. معمولا این اظهار در دنباله روایاتی است که از زبان حضرت هادی (ع) نقل میکند که جانشین ایشان «اکبر اولاد» خواهد بود. نگارنده تردیدی ندارم که تمام این اظهارات مربوط به راویان متأخری است که تصور کردهاند اگر چنین توضیحی ندهند آن گفته به معنی نصّ بر امامت جناب سید محمد خواهد در حالی که از کجا که امام، آن را در زمان حیات وی گفته بودهاند؟ اما پس از وفات او که حضرت عسکری (ع) یقینا ارشد اولاد بازمانده بوده است. فی الواقع اگر حضرت عسکری (ع) ارشد اولاد بودهاند چگونه قابل تصور است که همه جامعه شیعه انتظار داشته باشند که جناب سید محمد، جانشین پدر باشد؟ درست است که آن امام زاده جلیل القدر، جامع کمالات و صفات حسنه و بسیار مهذب و آراسته بوده است اما یقینا حضرت عسکری (ع) در این جهات مقدم بوده و واجد حد اعالی همان مکارم و فضایل بودهاند. پس اگر ارشدیت سنی بنوبد هرگز امکان نداشت فرزند کوچکتر امام در نظر عامه شیعیان جانشین پدر باشد. محدثان توجه نکردهآند که اجگر حصرت عسکری (ع) فرزند بزرگتر بودهاند نقل این که حضرت هادی فرموده باشند «یا بنی احدث لله شکرا فقد احدیث فیک امرا» جسارت به مقام مقدس حضرت عسکری (سلام الله علیه» است.
اگر منظور جناب مدرسى یک «بداء» خیالى است که برخى از افراد جامعه که از امام خود دور بوده و به نصب الهى امام اعتقادى نداشتهاند، فکر کردهاند که در این باره «بداء» حاصل شده، بلى این مطلب وجود داشته است؛ اما «بداء» به معناى واقعى آن در امامت قابل پذیرش نیست.
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقیقاتى حضرت ولى عصر (عج)
برگرفته شده از menbar1.blog.ir
نظرات شما عزیزان: