نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
از سر دار کوفه می بینم
بر سر بام خانه ها سنگ است
ک وفه مشغول اسلحه سازی ست
ک وفه مشغول اسلحه سازی ست
فکر مردم تمامشان جنگ است
تو و مشک و دو چشم تر ابا الفضل (ع)
و نخلستانی از خنجر ابا الفضل (ع)
فرات از شرم چکه چکه شد آب
پس از دستان آب آور ابا الفضل(ع)
و نخلستانی از خنجر ابا الفضل (ع)
فرات از شرم چکه چکه شد آب
پس از دستان آب آور ابا الفضل(ع)
الدّخيل ؛ يا باب الحوائج ، يا اباالفضل العبّاس(ع)
لب به دریا نزدی چون که خود اقیانوسی
آن که باید بزند بر تـــو لبـش دریـــا بود
دست تو همهمه ی بال ملائک را دید
بدنت کعبـــه ی تسبیــح کبوترها بود
لب به دریا نزدی چون که خود اقیانوسی
آن که باید بزند بر تـــو لبـش دریـــا بود
دست تو همهمه ی بال ملائک را دید
بدنت کعبـــه ی تسبیــح کبوترها بود
دیدنت در همهی راه معما شده است
تو کجا؟ نیزه کجا؟ وای! چه با ما شده است
باورم نیست که بالای سرم می خندی
دل من سوخته تر از دل لیلا شده است
باورم نیست که بالای سرم می خندی
دل من سوخته تر از دل لیلا شده است
تمام دشت پر از زخم های عطشان بود
فرات پیرهنش بود و آسمان کفنش
فرشته گفت ببینید این چه آینه ای ست
چه قدر بوی هوالنور می دهد سخنش
فرات پیرهنش بود و آسمان کفنش
فرشته گفت ببینید این چه آینه ای ست
چه قدر بوی هوالنور می دهد سخنش
شکسته آسمان می گرید امشب
چه خسته آسمان می گرید امشب
کنار قبر عباس دلاور
نشسته آسمان می گرید امشب
به کوی سر فرازی رهسپر شد
و با آئینه رویان همسفر شد
چنان در سرخ رویی شعله افروخت
که شمع شعله افروز سحر شد
چه خسته آسمان می گرید امشب
کنار قبر عباس دلاور
نشسته آسمان می گرید امشب
به کوی سر فرازی رهسپر شد
و با آئینه رویان همسفر شد
چنان در سرخ رویی شعله افروخت
که شمع شعله افروز سحر شد
دلم امشب هوای گریه دارد
نوایم های های گریه دارد
برای غربت گل های زهرا
سکوتم هم صدای گریه دارد
نوایم های های گریه دارد
برای غربت گل های زهرا
سکوتم هم صدای گریه دارد
در آن غروب که آیات عشق شد تفسیر
در آن دیار که رؤیای اشک شد تعبیر:
حماسه بود که از بطن خاک و خون میرست
سرشک بود که زخم ستاره را میشست
در آن دیار که رؤیای اشک شد تعبیر:
حماسه بود که از بطن خاک و خون میرست
سرشک بود که زخم ستاره را میشست
تو اهل گریه و زاری نبودی
دل من! اهل غمخواری نبودی
عزاداری عزادار ابوالفضل
تو که اهل وفاداری نبودی
دل من! اهل غمخواری نبودی
عزاداری عزادار ابوالفضل
تو که اهل وفاداری نبودی
یکی ز خیل شهیدان گوشۀ چمنش
سلام ما برساند به صبح پیرهنش
کسی که بوی هوالعشق می دهد نفسش
کسی که عطر هوالله می دهد دهنش
سلام ما برساند به صبح پیرهنش
کسی که بوی هوالعشق می دهد نفسش
کسی که عطر هوالله می دهد دهنش
نظرات شما عزیزان: