تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9920
بازدید دیروز : 1059
بازدید هفته : 343777
بازدید ماه : 666058
بازدید کل : 11057813
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 27 / 12 / 1399
نمونه ای از شجاعت و معجزات امام حسین علیه السلام - فصل دوم: معجزات امام حسین علیه السلام

نمونه ای از شجاعت و معجزات امام حسین علیه السلام/ بخش دوم

در این نوشتار بخش دوم از منبر مکتوب نمونه اى از شجاعت و معجزات امام حسین (علیه السلام) به مناسبت فرارسیدن سالروز میلاد با سعادت آن حضرت تقدیم حضورتان میگردد...

 

نمونه ای از شجاعت و معجزات امام حسین علیه السلام/ بخش دوم

فصل دوم: معجزات امام حسین علیه السلام  

۱. دعاى امام حسین علیه السلام مستجاب شد  

علامه مجلسى از شیخ طوسى به سند معتبر از امام صادق علیه السلام روایت کرده است: زنى در مکه طواف مى کرد. آن زن دست خود را از آستین بیرون آورد مردى دست خود را روى دست آن زن نامحرم گذاشت. آن مرد هر چه سعى کرد نتوانست دستش را جدا کند. تا این که مردم قطع طواف کردند و همه آن دو را تماشا مى کردند. خبر به والى مکه رسید، چون والى حاضر شد فقها را طلبید. تمام فقها فتوا دادند که دست آن مرد خائن باید قطع شود، براى این که خلاف اسلام رفتار کرده است. والى گفت: آیا کسى از فرزندان محمد صلى الله علیه و آله در این جا هست؟

گفتند: بلى امام حسین علیه السلام امشب تشریف فرما شده اند. پس والى حضرت را طلبید و عرضه داشت: توجه فرمایید چه بلایى بر سر ایشان آمده است ! حضرت این منظره را دیده رو به سوى کعبه گردانید و دست به دعا برداشت و ساعتى دعا کرد. پس از دعا به سوى آنها آمد و دست آن مرد را گرفته از دست آن زن جدا کرد. پس از این جریان والى عرضه داشت: اى پسر رسول خدا، آیا عقاب کنم او را به این کارى که کرده است؟ حضتر فرمودند: نه (جلاء العیون، ص ۳۰۳)

تا 50% تخفیف ویژه عید عطرهای مردانه!

تا 50% تخفیف ویژه عید عطرهای مردانه!

 
تا 50% تخفیف ویژه عید عطرهای مردانه!

تا 50% تخفیف ویژه عید عطرهای مردانه!

شاید غرض حضرت این بوده که همان مفتضح شدن میان مردم مکافات علمشان بوده است. ولى متاسفانه اخیرا عده اى مجهول الحال در لباس ‍ روحانیت ترویج وهابیت کرده این گونه کرامات را منکرند!

واى بر گبر مسلمان نماى                      ساخته بر منبر محمود جاى
دعوى دین و دل بى ترس و باک              مسخره بنمود بر این دین پاک
دزد به محراب چو تنها رود                      از پى قندیل و مصلا رود
گربه اگر چه حج اکبر کند                       هم به حرم صید کبوتر کند (
امیر خسرو)

۲. معجزه باغ بهشت  

هنگامى که امام حسین علیه السلام از مدینه طیبه به قصد زیارت بیت الله الحرام بیرون شد و در خدمت آن حضرت جمعیت زیادى بودند، مردى از قافله مریض شد و به آن حضرت عرض کرد: به انار خیلى میل دارم. آن جناب فرمود: در این بیابان باغى است از انار و میوه هاى دیگر، برو و هرچه مى خواهى تناول کن. در آن سرزمین قبل از این باغى نبود. اهل قافله رفتند باغى مشاهده کرده، داخل آن شدند و هر کس از هر میوه اى خواست خورد.

و چون از باغ بیرون آمدند از نظرها ناپدید شد (معجزه دیگر در آن وقت از آن حضرت سر زد) در همان حال آهویى پیدا شد حضرت به او اشاره نمود (آهو نزدیک آمد)، فرمود او را ذبح کنید و استخوان آن را نشکنید آن حیوان را ذبح کردند و گوشت آن را خوردند و استخوان ها را در پوستش نهادند. آن حضرت دعا کرد و آهو زنده شد پس به اصحاب فرمود هر کدام به شیر آهو مایل باشید از آن بدوشید. همه از آن دوشیدند و آشامیدند و به برکت دعاى حضرت همه را کفایت کرد. بعد به آهو فرمود تو را چند طفل است و انتظارت را مى کشند برو آنها را شیر بده. (کبریت احمر، ص ۳۴۵)

۳. زنده شدن مرده به دعاى امام حسین علیه السلام  

یحیاى ام طویل گوید: نزد مولایم امام حسین علیه السلام بودم که جوانى بر آن حضرت داخل شد و او مى گریست. حضرت فرمود: چه تو را مى گریاند جوان عرض کرد: یابن رسول الله، همانا مادرم در این ساعت مرد و ثروتى زیاد واگذارده و به من وصیتى نکرده و نمى دانم کجا او را دفن کنم (و او را از آن مال بازداشته بود) حضرت فرمود: هنگام مرگ به تو چه گفت؟ عرض ‍ کرد: به من گفت: چون خواستى کارى براى من انجام دهى به جا نیاور مگر به آنچه فرزند دختر رسول خدا اشاره فرماید. اکنون اى مولایم چه مى فرمایى؟

حضرت فرمود: آیا دوست دارى خداوند مادر تو را زنده کند و تو را به آنچه مى خواهى خبر دهد؟

آن جوان گفت: چه بسیار نیک است، حضرت برخاست و با آن جوان روانه شد و مردم هم با آنان روانه شدند تا به منزل مادر او رسیدند. حضرت بر سر مادر او ایستاد و خداى عزوجل را به دعاهایى خواند که نفهمیدم. بعد فرمود: قومى یا امه الله باذن الله تعالى و اوصى الى ابنک بما تریدین. اى کنیز خدا به اذن خداى تعالى برخیز و به پسرت آنچه خواهى وصیت کن. ناگاه آن زن برخاست و شهادت داد و گفت: السلام علیک یابن رسول الله، همانا نزد من مال زیادى بود در فلان جا نهادم، آن را بیرون آور و دو سوم آن براى شما هر چه خواهید بکنید و ثیک سوم دیگر را به همین پسرم بده اگر مى دانى دوست شماست و اگر مخالف است از آن منعش فرما، زیرا مال من حرام است بر کسى که شما اهل بیت را دشمن بدارد. آن زن دوباره مرد و حضرت فرمود: او را غسل دهید و دفن کنید.

۴. زنده کردن اسبان  

طبیبى بود اهل موصل از دوستان معاویه که او را خلیفه مى دانست. روزى یکى از پیروان مکتب علوى با او ملاقات کرد و در ضمن اتمام حجت به او فهمانید که امام باید داراى فضایل و مکارم اخلاق باشد و اکنون علایم امامت حجت به او فهمانید که امام باید داراى فضایل و مکارم اخلاق باشد و اکنون علایم امامت در حسین بن على موجود است، و از خوان احسان او ایتام و ارامل و مساکین بهره ورند، سخنان او را در دل آن طبیب موثر شد، اما با خود گفت: مى باید گفتار این کس را محک زد، اتفاقا در همسایگى او بیوه زنى بود که یتیمى داشت و آن زن مریض شد.

پسرش را نزد طبیب فرستاد و گفت: مادرم چنان حالتى یافته، طبیب پس از استفسار از عقیده آن پسر دید از محبان حسین علیه السلام است، گفت: علاج مرض مادرت جگر اسبى است فلان رنگ. یتیم گفت: از کجا فراهم کنم؟

پاسخ داد: از امامت حسین بطلب آن طبیب خدمت امام حسین آمد و از غلامان خواست او را به طویله ببرند تا اسب ها را بنگرد. چون آنها را کشته دید پرسید نه براى چه اینها را کشته اند؟ گفتند: براى یتیمى که مادرش معالجه شود طبیب تقاضا کرد خدمت حضرت برسد. چون او را آوردند به قدم هاى آن بزرگوار افتاد و از شیعیان شد. حضرت علت پرسید؟ او جریان را بیان کرد. حضرت فرمود: اینها سهل است، بیا تا به تو امرى بالاتر بنمایم و دعا نمود: الهى تو قادرى اینها را زنده کنى، اگر ما را نزد تو قرب و منزلتى است به حرمت جد و پدر و مادر و برادرم اینها را زنده گردان اسبان به قدرت بارى زنده شدند. (تحفه، ص ۱۴۸)

۵. نهى از جنابت  

فخر الساجدین فرمود: عربى به قصد ملازمت امام حسین علیه السلام به مدینه آمد و در بین راه با همسرش مباشرت کرد و قبل از غسل خدمت آن حضرت آمد، منظورش امتحان بود، چون نظر حضرت به او افتاد فرمود: یا اخى العرب شرم نمى کنى با این حال نزد امام زمان خود مى آیى؟ عرض ‍ کرد: چه حالى؟ فرمود با همسرت در راه، در فلان موضع مباشرت نمودى اکنون اینجا جنب ایستاده اى؟ عرض کرد: یابن رسول الله، غرضم معلوم شد و مدعایم حاصل، اشهد انک ابن رسول الله صلى الله علیه و آله و وصیه و از مجلس بیرون رفته و بعد از غسل برگشت و پاسخ مسائل مشکل خود را از آن حضرت پرسید.

۶. معجزه فرار تب  

زراره بن اعین گوید: امام صادق علیه السلام آن مهد مرا حدیث نمود که عبدالله بن شداد بن الهادى احبشى مریض شد و سخت تب کرد، حسین بن على علیه السلام چون این بدانست به عیادت او رفت. هنگامى که از در خانه وارد شد، تب از عبدالله بیرون شد، عرض کرد: شاد و شاکرم از آن منزلت که خداوند شما را عطا فرموده همانا تب از شما گریزان است. حضرت فرمود: والله ما خلق الله شیئا الا قد امره بالطاعه لنا

به خدا سوگند خداوند چیزى را نیافرید مگر این که او را به اطاعت ما امر نمود. عبدالله عرض کرد: در این هنگام صدایى شنیدم و کسى را ندیدم که همى گوید: لبیک.

۷. داستان زن صابئى  

عالم و فقیه فرزانه آیه الله العظمى آقاى حاج سید محمد حسینى شیرازى دام ظله العالى در کتاب عاشورا روز تجدید اسلام معجزه اى را از حضرت امام حسین علیه السلام نقل مى کند، ایشان مى فرماید: در کربلا با صائبى ها مباحثات فراوانى شنیده ام، از جمله آنها این داستان است.

یک زن صائبى شب عاشورا به یکى از مجالس سیدالشهدا علیه السلام که در همسایگى آنها بر پا بوده مى رود و براى دختر خود مقدارى برنج به عنوان تبرک درخواست مى کند و از صاحب منزل مى خواهد این امر را براى کسى نگوید، چون نزد صائبى ها این کار بسیار ناخوشایند بوده و جرم به حساب مى آمد و اگر این امر افشا مى شد احیانا به کشته شدن او مى انجامیده است.

بعد از گذشت یک سال با روى باز و چهره خندان به صاحب مجلس ‍ مى گوید: به برکت مجلس سیدالشهدا علیه السلام، دخترم بعد از ۱۳ سال حامله گشته و فرزندى به او عنایت شده که نامش را حسین گذاشتیم و به این وسیله تمام آن خانواده به دین اسلام مشرف مى شوند. (برای آگاهی بیشتر درباره صابئی ها به سه آیه ذیل و تفسیر آن مراجعه شود: سوره بقره آیه ۶۲، سوره مائده آیه ۶۹، سوره حج آیه ۱۷)

۸. معجزه انگور  

در مدینه المعاجز عبدالله بن محمد گوید: در مسجد در محضر مقدس ‍ حسین بن على علیهما السلام نشسته بودیم، فرزندش على اکبر در آمد و از پدر بزرگوارش در غیر موسم انگور طلبید. آن حضرت دست مبارکش را بر ستون مسجد زد و انگور و موز بیرون آورد و فرمود: ما عند الله لاولیائه اکثر، آنچه نزد خداوند است براى دوستانش بیشتر از این خواهد بود. (وقایع عاشورا، زندگانی سید الشهدا (علیه السلام)، ص ۹۶)


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی