تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 16696
بازدید دیروز : 70777
بازدید هفته : 95922
بازدید ماه : 149200
بازدید کل : 10540955
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 8 / 12 / 1394

چيستى خدا

پرسش 8 . در مورد چيستى «خداوند»، توضيح دهيد؟

فكر و انديشه بشر، به «ذات غيبى» او راه ندارد و به جز تحيّر و سرگردانى يا انحراف و گمراهى، بهره ديگرى نخواهد داشت.

در آلا فكر كردن شرط راه است

ولى در ذات حق محض گناه است

بود در ذات حق انديشه باطل

محال محض دان تحصيل حاصل[57]

ذات حق ـ كه از آن به «هويت غيبيه»، «غيب ذات»، «مقام ذات»، «مرتبه ذات» و گاهى هم به الفاظ ديگر (مانند «عنقاء» و «غيب الغيوب») تعبير مى شود ـ وجودِ صرف است؛ هيچ گونه حدّى ندارد؛ از جميع تعيّنات ـ چه مفهومى، و چه مصداقى ـ مبرّا است؛ نه نامى دارد و نه نشانى؛ نه اسمى دارد و نه رسم و صفتى؛ نه با اسم يا صفتى مقيّد است و نه با عدم آن اسم يا صفت؛ نه با تعيّن خاصى متعين است و نه با عدم همان تعين. حتى به «اطلاق» و «عدم تعين» هم مقيّد نيست؛ زيرا «اطلاق» و «عدم تعين» نيز به جاى خود، نوعى تعيّن و قيد است و مقام ذات، از آن هم منزّه و مبرّا است. امّا تعيّنات اسمى و وصفى (اسما و صفات  حق)، همه از مقام ذات متأثر بوده و در مقام تجلّى به ظهور مى رسند.

از اين رو راهى، به مقام ذات خداوند نيست؛ نه فكر بدان مقام راه دارد و نه عقل و نه وهم و كشف ارباب شهود. همه اينها از اين مقام قاصر و در اين ميدان كاملاً عاجزند. اگر قدم پيش بگذارند، حيران مى شوند و يا به راه گمراهى و خطا مى روند؛ علاوه بر نرسيدن، از آن دورتر هم مى شوند: «يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً»[58].

فكر در ذات الهى:

«ادراك بشر»، به آنچه متعين است، راه دارد؛ نه به ذاتى كه از همه تعين ها بالاتر است و تعين ها همه متأخر از آن، بعد از آن و مخلوق آن هستند. «اشاره» نيز بدان مقام راه ندارد؛ چه اشاره حسّى باشد و چه اشاره ذهنى، عقلى و وهمى. چگونه مى توان به ذاتى كه تعيّن ندارد، اشاره كرد؟

به همين جهت از فكر در «ذات حق» نهى شده است؛ چنان كه امام على بن موسى الرضا (علیه السلام)  مى فرمايد: « ... فليس اللّه  عرف من عرف بالتشبيه ذاته، و لا اياه وحّد من اكتنهه، و لا حقيقته اصاب من مثله، و لابه صدّق من نهّاه، و لا صمد صمده من اشار اليه»؛ «پس، خداى را نشناخته، آن كس كه ذات او را به چيزى تشبيه كرده است و به توحيد او نايل نگشته، آن كس كه خواسته است به كنه ذات او برسد، و به حقيقت او نرسيده، آن كس كه ذات او را تصوير ذهنى نموده است و به او تصديق نكرده است، آن كس كه ذات او را حدّى قائل شده و به جانب او روى نياورده است؛ آن كس كه به ذات او اشاره كرده است ...».[59]

حتى اگر عقل و عشق همگام باشند و با بلند پروازى هاى خود، بخواهند به  سوى مقام ذات اوج بگيرند، راه به جايى نبرده، به حيرت خواهند افتاد و بر ناتوانى و قصور خود در اين ميدان، با كمال شرمسارى اعتراف خواهند كرد.

سحرگاهان كه مخمور شبانه

گرفتم باده با چنگ و چغانه

نهادم عقل را ره توشه از مى

به شهر هستيش، كردم روانه

نگار مى فروشم، عشوه اى داد

كه ايمن گشتم از مكر زمانه

ز ساقىّ كمان ابرو شنيدم

كه اى تير ملامت را نشانه!

نبندى ز آن ميان، طرفى كمر وار

اگر خود را ببينى در ميانه

برو اين دام بر مرغ دگر نه!

كه عنقارا بلند است آشيانه[60]

اهل دعا در مقام «دعا»، اهل عبادت در مقام «عبادت»، اهل ذكر در مقام «ذكر»، ارباب سلوك در مقام «سلوك» و ... به ذات عينى حق، در مظاهر اسماى او روى مى آورند و از طريق اسما و صفات او، به ذات او متوجه مى شوند. به عبارتى، ذات حق را با اسما مى خوانند؛ زيرا به مقام ذات راه نيست.[61]

عنقا شكار كس نشود دام بازچين

كاينجا هميشه باد به دست است دام را

خداوند از ديدگاه قرآن :

قرآن كريم ـ كه جامع ترين، دقيق ترين و رساترين تعريف ها را نسبت به خداوند متعال مطرح مى كند ـ او را تنها از طريق اسما و صفاتش، براى ما باز مى شناساند.

قرآن كريم در پى آن است كه در حد توان، خداوند را به كامل ترين وجه از طريق اسما و صفاتش، به انسان بشناساند. از ديدگاه قرآن، خداوند  گشايش بخش و دانا،[62] سريع ترين حساب گر، زنده و پاينده،[63] والا، بزرگ و داراى حقيقت،[64]صاحب شكوه و ارجمندى[65] و بى نياز است.[66]

آنكه دولت آفريد و دو سرا

ملك دولت ها چه كار آيد ورا[67]

از نظر قرآن خداوند، «متعال» است[68]؛ يعنى، او از هر چه در وهم ما آيد، بالاتر است و هرگز ما نمى توانيم حقيقت او و جمال و جلال او را ـ آن گونه كه هست ـ در يابيم.[69]

اى برون از وهم و قال و قيل من

خاك بر فرق من و تمثيل من[70]

خداوند، يكى است و جز او خدايى نيست؛[71] او يكتا و يگانه است[72] و هيچ چيز مثل و مانند او نيست.[73]

او پادشاه راستين جهان هستى، پاك از هر عيب، سلامت بخش، مراقب بر همه چيز، عزيز، اصلاح گر، ترميم كننده و شايسته بزرگى است[74] و او بر همه چيز قادر و توانا است.[75]

گفت صوفى قادر است آن مستعان

كه كند سوداى ما را بى زيان

آن كه آتش را كند ورد و شجر

هم تواند كرد اين را بى ضرر

آن كه گل آرد برون از عين خار

هم تواند كرد اين دى را بهار

آن كه زو هر سرو آزادى كند

قادر است ار غصه را شادى كند[76]

او خدايى است «بخشنده و مهربان» و اين دو صفت، چنان در او متجلّى است كه تمامى سوره هاى قرآن را با آن آغاز كرده است: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» و آن چنان خدايى است كه مهربانى و بخشايش را بر خود فرض كرده است.[77]

خداوند، در غايت بزرگى و عظمت است؛ اما به انسان از رگ گردن نزديك تر مى باشد و حتى وسوسه هاى نفس او را نيز مى داند.[78]

آنچه حق است اقرب از حبل الوريد

تو فكنده تير فكرت را بعيد

اى كمان و تيرها برساخته!

صيد نزديك و تو دور انداخته[79]

او خدايى است آمرزنده و نيرومند،[80] توبه پذير،[81] دوستدار،[82] داراى نعمت،[83] داراى رحمت،[84] بسيار توبه پذير[85]و داراى فضل بزرگ.[86]

وِزْر او و صد وزير و صد هزار

نيست گرداند خدا از يك شرار

پرورد در آتش ابراهيم را

ايمنى روح سازد بيم را

از سبب سوزيش من سودايى ام

در خيالاتش چو سوفسطايى ام[87]

خداوند، آفريننده جهان هستى و آسمان ها و زمين،[88] صاحب اختيار، مالك و مدبّر همه شئون و پروردگار همه عالميان[89]است. او هيچ شريكى ندارد، نه در آفرينش و سلطنت و نه در ربوبيّت، حكم كردن، شفاعت و هيچ كمالى ديگر.[90]

غير از خداوند، هركس نصيب و بهره اى از «كمال» دارد، از او وام گرفته است.[91]

اى همايى كه همايان فرخى!

از تو دارند و سخاوت هر سخى

اى كريمى كه كرم هاى جهان!

محو گردد پيش ايثارت نهان

اى لطيفى كه گل سرخت بديد!

از خجالت پيرهن را بر دريد[92]

دست رحمت و قدرت الهى، گشوده است و هرگونه كه بخواهد مى بخشد و روزى مى دهد.[93] هر جا كه باشيم، او با ما است و به آنچه مى كنيم، دانا است.[94] در واقع به هر جا روى كنيم، خدا آنجا است.[95]

گر به جهل آييم، آن زندان اوست

ور به علم آييم، آن ايوان اوست

ور به خواب آييم، مستان وييم

ور به بيدارى به دستان وييم

ور بگرييم، ابر پر زرق وييم

ور بخنديم، آن زمان برق وييم

ور به خشم و جنگ عكس قهر اوست

ور به صلح و عذر، عكس مهر اوست[96]

او خدايى است كه دعاها را مى شنود و اجابت مى كند.[97]

اى دهنده عقل ها! فريادرس

تا نخواهى تو نخواهد هيچ كس

هم طلب از توست وهم آن نيكويى

ما كه ايم؟ اوّل تويى، آخر تويى

هم بگو تو، هم تو بشنو، هم تو باش

ما همه لاشيم با چندين تراش[98]

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: چيستى خدا
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی