علم اصول عقاید

اما علم الهی (که آن را علم اصول عقاید نیز گویند) واجب است بر هر کسی که تحصیل آن نماید، واحدی در جهل آن معذور نیست. و لیکن نه چنان است که جمیع مسائل، که در کتب «حکمیه» (41)نسبت به علم الهی داده اند، و از مسائل این علم شمرده اند، دانستن آنها واجب و اعتقاد به آنها لازم باشد، بلکه قدر واجب از آن، وآنچه امت «مختاره» (42)بر آن اجماع نموده اند این است که: بدانی که از برای عالم، آفریدگاری است موجود و «واجب الوجود» ، (43)و در «الوهیت» ، (44)شریکی از برای اونیست، و از اجزا و ترکیب «منزه» ، (45)و از جسمیت و عوارض آن «مقدس» (46)است، وجوداو عین ذات اوست، و ذات او عین صفات اوست، بر زمان و زمانیات، و مکان ومکانیات مقدم و از آنها بالاتر است، نه زمانی به او احاطه نموده و نه مکانی او را فروگرفته، بلکه دست تصرف زمان و زمانیات از دامن کبریای او کوتاه، و آلایش مکان ومکانیات را در ساحت جلالش راه نیست، و زنده ای است قدیم ازلی، که ابتدائی از برای وجودش نبوده، و ابدی که انتهائی از برایش نخواهد بود. قادر است بر هر چیزی و توانابر هر امری، هر چه می کند به اراده و اختیار کند، علم او به جمیع اشیاء احاطه نموده پیش از آنکه آنها را ایجاد نماید، هر چه را خواهد خلق می کند، و هر کاری که خواهدمی کند، و هیچ امری از «کتم عدم» (47)به فضای وجود نمی آید، مگر به اراده و مشیت او، حکم او عدل، و وعده او صدق، از برای او مثل و مانندی متصور نیست، بلکه او تام فوق تمام است، و بالجمله مستجمع جمیع صفات

کمالیه است.

و بدانی که: محمد - صلی الله علیه و آله - پیغمبر و فرستاده اوست و قرآن کلام اوست و آنچه را که پیغمبر - صلی الله علیه و آله - آورده است، از تعیین ائمه معصومین - علیهم السلام - و احکام شریعت و دین، و احوال نشاة آخرت، از بهشت و دوزخ وثواب و عقاب و حساب و صراط و میزان و نامه اعمال و شفاعت، تمام ثابت و حق است. و همین قدر کافی است از برای حصول نجات و وصول به سعادات.

و ام فهمیدن کیفیت صفات از اینکه علم حضوری (48)است یا «حصولی» ، (49)یاقدیمی است یا حادث، و مثل اینها، و بحث از حقیقت صفات، و همچنین حقیقت بعضی از احوال نشاة آخرت، مطلقا لزومی ندارد، بلکه در بعضی احادیث نهی از آنها شده، بلکه کافی است که همین قدر اعتقاد نماید که: واجب - تعالی شانه - متصف به جمیع صفات کمالیه است، و منزه است از جمیع صفات و نقایص به نحو اشرف، یعنی اتصاف او به جمیع کمالات، و تنزه او از نقایص بر وجهی است که از آن اشرف متصور نیست، کو آن وجه را نفهمد و به حقیقت آن نرسد. و همچنین اعتقاد کند که: آنچه پیغمبر او - صلی الله علیه و آله - فرموده صدق و مطابق واقع است، کو تفصیل و حقیقت بعضی ازآنها را ادراک ننموده باشد.

و واجب است، بر هر مکلفی که اعتقاد جازم و راسخ به جمیع امور مذکوره داشته باشد به نوعی که اطمینان و سکون از برای او حاصل شده باشد، و مجرد تصدیق به زبان بدون اطمینان قلب، در نجات اخروی و وصول به مراتب سعادت حقیقیه کمالیه کفایت نمی کند. بلی، کو از برای حفظ خون و مال و حکم به طهارت و اسلام اینها احکام دنیویه کافی باشد، و بعد از آنکه اطمینان قلبی حاصل شود، نجات اخروی و رستگاری حاصل می شود، اگر چه اعتقاد و اطمینان او از دلایل حکمیه و «براهین» (50)کمالیه نباشد: زیرا که:

از شرع و عرف تکلیف به زیادتر از تصدیق و جزم به اعتقادات مذکوره ثابت نشده. پس اگر از برای کسی اطمینان حاصل شود در اتصاف واجب به صفات کمالیه(51)و تنزه او از اوصاف سلبیه(52)به مجرد اینکه غیر از این نقص است، و نقص لایق پروردگار نیست کافیست از برای نجات.

و همچنین اگر اعتقاد و اطمینان او از عقاید مذکوره به مجرد این حاصل شود که معلوم است که

جمیع فرق انبیاء و اساطین حکماء و علماء با وجود عقول قویه و «افهام ثاقبه» (53)بر امری که مخالف واقع باشد اتفاق نمی کنند.

و بسا باشد که اعتقاد و اطمینان: از برای کسی حاصل شود به سبب بعضی حالات، که از برای خود او روی داده، از: استجابت دعوات و نجات از خطرات و امثال اینها. وبسیار می شود که اطمینان و جزم از برای کسی به امور مذکوره حاصل است و راه آن رانمی داند و سبب آن فطرتی است که خداوند عالم در او قرار داده، - همچنان که درحدیث وارد است - . (54)

بلکه ظاهر آن است که: چنانچه عصبیت جاهلیت، و پیروی آباءو امهات، آدمی را از فطرت خود بیرون نبرد فطرت او حاکم به وجود صانع عالم است، اگر چه دلیلی منظور او نباشد، زیرا که احتیاج مخلوق به خالق، و حادث به موجد فطری است از برای هر کسی، اگر چه هنوز به مرتبه تمیز و ادراک نرسیده باشد. همچنان که مشاهده می شود که: اگر سیبی را در نزد طفل خورد سالی گذاریم و کسی آن را بر دارد، بعد از التفات سئوال می کند که: سیب را که برداشت؟ پس به فطرت خود حکم می کندکه نبودن سیب به خودی خود نمی شود، بلکه احتیاج به بردارنده ای دارد.

بلکه ظاهر آن است که: حیوانات نیز بر این مفطورند، (55)و جبلت(56)آنها به این مطلب حاکم است، چنان که می بینیم که: اگر کسی آوازی کند در مکانی که حیوانی در آنجاباشد، یا سنگی بیندازد آن حیوان التفات می کند و به هر طرف نگاه می کند که آوازکننده و سنگ اندازنده را ببیند. پس جبلت او می فهمد که هر آوازی آواز کننده ای، وهر سنگی اندازنده ای می خواهد.

41. کتاب های حکمت و فلسفه.42. پیروان برگزیده، که مقصود مسلمانان (پیروان حضرت محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - ) است.43. کسی که وجودش ضروری و ذاتی است و در وجود محتاج دیگری نیست، در اصطلاح متکلمین و فلاسفه به ذات حق، واجب الوجود گویند همان گونه که غیر از ذات حق را ممکن الوجود نامند.44. صفت خدائی، در اصطلاح عرفا به «مرتبه ایجاد» ، مرتبه «الوهیت» اطلاق می کنند و آن بعد از مرتبه فیض اقدس و مقدس است. و همچنین به مرتبه الوهیت «و احدیت» و «ربوبیت» نیز اطلاق می کنند. جهت اطلاع بیشترمراجعه شود به: مقدمه شرح فصوص قیصری ص 11.45. یعنی بسان پدیده های دیگر دارای اجزاء خارجی نیست که از یک رشته قطعات ترکیب و تشکیل یابد.46. یکی دیگر از صفات سلبی خدا پیراستگی ذات او از جسم بودن و عوارض آن، (مانند نیاز به اجزاء ومکان و... ) می باشد.47. جهان نیستی.48. «علم حضوری» آن است که واقعیت معلوم، عین واقعیت علم باشد، یعنی ذات «معلوم» پیش عالم حضورداشته باشد، مثل: علم انسان به خودش.49. «علم حصولی» ، یعنی علمی که واقعیت علم با واقعیت معلوم دو تا است، مانند: علم انسان به زمین، آسمان، درخت و... جهت اطلاع بیشتر رک: فرهنگ معارف اسلامی، ج 2، ص 1332. و خدا را چگونه بشناسیم، ص 176.50. «برهان» ، به معنای اقامه دلیل است. رک: فرهنگ معارف اسلامی، ج 1، ص 416 - 424.51. صفات کمالیه آن صفاتی است که متضمن معنای کمال بوده و ذات حق، تمامی آن صفات را دارا می باشدو از آنها به صفات جمالیه و ثبوتیه نیز تعبیر می کنند مانند: علم، قدرت، اراده، حیاة و..52. صفات سلبیه صفاتی است که متضمن معنای نقص بوده و ذات حق از تمامی آن صفات منزه است و ازآنها به صفات جلالیه نیز تعبیر می کنند مانند: شریک داشتن، جسم بودن، مرکب بودن و... رک: شرح تجرید 279 والالهیات، ج 1، ص 81.53. فهم های روشن، تیز بین، استوار.54. ظاهرا اشاره به فرمایش حضرت رسول اکرم - صلی الله علیه و آله - است که فرمودند: «کل مولود یولد علی الفطرة...» یعنی: هر نوزادی با فطرت خداشناسی به دنیا می آید. بحار الانوار، ج 3 ص 281، ح 22.55. خلق شده اند.56. سرشت و طبیعت