احسان پیامبر رحمت به مساكين‏
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 43571
بازدید دیروز : 70777
بازدید هفته : 122797
بازدید ماه : 176075
بازدید کل : 10567830
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 10 / 10 / 1394

«انا فقير محتاج:»

من تهيدستى نيازمندم، حضرت به قنبر فرمود دو جامه قيمتى بر او بپوشان، مرد تهيدست چهارخط شعر در مدح اميرمؤمنان سرود، حضرت فرمود: صد دينار به او بدهيد، عرضه داشت همان دو لباس قيمتى مرا كفايت كرد و از فقرم كاست حضرت فرمود: از رسول خدا شنيدم ميفرمود: شأن مردم را رعايت كنيد و هر كس را در جايگاه خاص خودش قرار دهيد سپس فرمود:

در شگفتم از كسانى كه بردگان را با مال خود ميخرند ولى آزادگان را با احسان و كار نيك خود نميخرند! «2»

حضرت صادق (ع) فرمود:

«المعروف شيئى سوى الزكات فتقربوا الى الله عزوجل بالبر و صلة الرحم:» «3»

احسان و كار نيك نسبت به ديگران به ويژه تهيدستان غير از زكات است، با نيكى و احسان وصله رحم به خدا تقرب جوئيد.

امام صادق (ع) ميفرمايد:

«رأيت المعروف لايصلح الابثلاث خصال: تصغيره و ستره وتعجيله، فانك اذا صغرته عظمته عند من تصنعه اليه، واذا سترته تممته واذا عجلته هنيته وان كان غير ذلك محقته و نكرته:» «4»

احسان و كار نيك را جز به سه خصلت آراسته و درست نديدم: كوچك دانستن آن، پنهان انجام دادنش، و شتاب در تحققش، هنگامى كه آن را كوچك دانستى نزد كسى كه به او احسان كردهاى بزرگ و عظيم نموده اى، و چون پنهانش داشتى كار را كامل و تمام كرده اى، و وقتى در انجامش شتاب ورزيدى آن را گوارا نمودهاى و اگر غير از اين باشد آن را پوچ و نابود و ناگوار كرده اى.

حضرت صادق از پدرانش از رسول خدا روايت ميكند كه آن حضرت فرمود:

«كل معروف صدقة، والدال على الخير كفاعله، والله يحب انماثة اللهفان:» «5»

هر احسان و كار نيكى صدقه است، دلالتكننده بر كار خير مانند انجام دهنده آن است، خدا كمك به غصه دار و اندوهگين و رسيدن به فرياد او را دوست دارد.

روايت بسيار مهمى در اين زمينه از رسول خدا به مضمون زير نقل شده است:

«رأس العقل بعد الدين التوّدد الى الناس واصطناع الخير الى كل احد، برّ و فاجر:» «6»

رأس عقل پس از دين دوستى و محبت به مردم و نيكى كردن به هر كسى است چه اينكه انسان خوبى باشد و يا بدكار.

رسول خدا متن بسيار مهمى را از پروردگار عالم در رابطه با احسان و نيكوكارى به مضمون زير نقل ميكند:

«المعروف هدية منى الى عبدى المؤمن، فان قبلها منى فبرحمتى ومنى وان ردها فبذنبه حرمها ومنه لامنى وايما عبد خلقته فهديته الى الايمان وحسنت خلقه ولم ابتله بالبخل فانى اريد به خيراً:» «7»

نيكى و خير و احسان به ديگران هديه من به بنده مؤمنم ميباشد پس اگر آن را پذيرفت از جانب من و به كمك رحمت من پذيرفته و اگر آن را قبول نكرد به گناه خودش از آن محروم گشته و محروميت از فيض از طرف اوست نه از جانب من، و هر بندهاى را بيافرينم و او را به ايمان هدايت كنم و اخلاقش را نيكو گردانم و او را مبتلاى به بخل ننمايم بيترديد نسبت به او خير خواستهام.

از حضرت صادق (ع) روايت شده است:

«ايما مؤمن اوصل الى اخيه المؤمن معروفاً فقد اوصل ذلك الى رسول الله:» «8»

هر مؤمنى به برادر دينى‏اش احسانى برساند، تحقيقاً آن را به پيامبر خدا رسانيده است.

از حضرت رضا (ع) روايت شده كه آن امام معصوم فرمود:

«اهل المعروف فى الدنيا اهل المعروف فى الآخرة لان الله عزوجل يقول لهم: قد غفرت لكم ذنوبكم تفضلا عليكم لانكم كنتم اهل المعروف فى الدنيا و بقيت حسناتكم فهبوها لمن تشاؤون فيكونون بها اهل المعروف فى الآخرة ...» «9»

اهل احسان و نيكى در دنيا اهل احسان در آخرت هستند زيرا خدا در آخرت به آنان ميگويد: از روى احسان و لطف گناهانتان را بخشيدم زيرا شما در دنيا اهل احسان و نيكى بوديد، خوبى‏هايتان براى شما مانده به هر كس ميخواهيد ببخشيد كه به وسيله اين بخشيدن اهل احسان و نيكى در آخرت باشيد!

از ابوهاشم جعفرى نقل شده كه ميگويد از حضرت ابامحمد (ع) شنيدم ميفرمود:

«ان فى الجنة لباباً يقال له المعروف لايدخله الا اهل المعروف فحمدت الله فى نفسى و فرحت بما اكلفه من حوائج الناس فنظر الى ابومحمد (ع) و قال: نعم قذُم على ما انت عليه فان اهل المعروف فى الدنياهم اهل المعروف فى الآخرة جعلك الله منهم يا اباهاشم و رحمك:» «10»

در بهشت درى است كه به آن معروف ميگويند، جز اهل معروف از آن وارد بهشت نميشوند، من پس از شنيدن اين حقيقت در درونم خدا را ستايش كردم و بخاطر اين كه رفع حوائج و نيازمندى‏هاى مردم را به عهده گرفته ام خوشحال شدم، امام به من نظرى فرمود و گفت آرى بايد شكر كنى و خوشحال باشى بر اين برنامه مداومت كن زيرا اهل معروف در دنيا اهل معروف در آخرت اند، خدا تو را از آنان قرار دهد و تو را سزاوار رحمت و مهرش محسوب بدارد.

احسان حضرت هادى به تهيدست‏

در كتاب باارزش كشف الغمه روايت شده: روزى حضرت هادى (ع) براى انجام كارى از سامراء بيرون شدند، عربى در جستجوى حضرت بود، او را به محل كار حضرت در خارج از شهر راهنمائى كردند، پس از شرفياب شدن به محضر امام عرضه داشت از اعراب كوفه و از دوستداران و ارادتمندان شما اهل‏ بيت پيامبر هستم، قرضى سنگين بر عهده دارم و كسى جز شما را نميشناسم كه بتواند قرض مرا ادا كند مرا از اين بار سنگين نجات دهد، حضرت فرمودند اندوهگين مباش و به او فرمان دادند بنشيند، سپس فرمودند: من تو را به مطلبى راهنمائى ميكنم اما مواظب باش با مطلب من مخالفت نكنى، من به خط خودم مينويسم و اقرار ميكنم كه تو مبلغى از من طلبكارى، چون به شهر آمديم به منزل من بيا و اداى آن مبلغ را درخواست كن، هرچه از تو مهلت خواستم تو گوش نده و به درشتى و غلظت پول خود را از من بخواه و در آنچه گفتم كوتاهى مكن.

چون حضرت به شهر بازگشت مرد عرب وارد بر حضرت شد و در برابر عدهاى كه در محضر حضرت بودند و در ميانشان بعضى از اطرافيان حاكم عباسى قرار داشتند طلب خود را به صورتى جدّى درخواست كرد، حضرت از او تقاضاى صبر و تمديد مدت و دادن مهلت نمودند ولى عرب راضى نشد و با غلظت و درشتى طلب خود را درخواست ميكرد، حضرت در نهايت از پرداخت فورى پوزش خواستند ولى او نپذيرفت، اطرافيان حاكم عباسى جريان را به حاكم منتقل كردند و مضيقه مالى حضرت و تنگدستى آن جناب حاكم را به فكر فرو برد و در نتيجه سى هزار درهم براى حضرت فرستاد، آن جناب عرب را احضار نموده و همه سى هزار درهم را در اختيار او گذاشتند و فرمودند قرضت را ادا كن و اين بار سنگين را از دوشت بردار و مازاد آن را هزينه خانواده ات كن، عرب گفت پسرپيامبر يك سوم اين مبلغ مشكل مرا حال ميكرد و مرا از فشار روحى نجات ميداد، براستى چنين است كه خدا درباره شما فرموده:

اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ: «11»

خدا داناتر است كه رسالتش را كجا قرار دهد.

 

احسان پيامبر به دختر حاتم طائى‏

زمانى كه اسيران قبيله طى را كه قبيله حاتم بودند به مدينه آوردند به شرف حضور پيامبر اسلام رسانيدند.

در ميان اسيران سفانه دختر حاتم طائى قرار داشت، مردم از زيبائى او در شگفت شدند و هنگامى كه شروع به سخن گفتن كرد از ملاحت گفتار و شيرينى بيانش متحير گشتند و زيبائى او را از ياد بردند.

گفت: اى محمد پدرم از دنيا رفت و برادرم عدى پنهان شد، اگر مرا آزاد كنى تا به شماتت دشمن گرفتار نشوم و از طعنه قبائل عرب در امان بمانم بسيار بجاست زيرا پدرم طرفدار اخلاق نيكو و حالات پسنديده بود، گرسنگان را سير ميكرد، و برهنگان را ميپوشانيد، و هيچ آرزومندى نزد او نيامد مگر اين كه به آرزويش رسيد.

حضرت فرمود دخترك صفاتى كه برشمردى از اخلاق مؤمن است، اگر پدرت زنده بود از خدا براى او درخواست آمرزش و رحمت ميكرديم!

سپس فرمود: او را آزاد كنيد تا شرافت پدرش رعايت شود، دختر حاتم گفت درخواست دارم همه اسيرانى كه با من هستند آزاد كنيد، پيامبر فرمود: همراهان او را نيز به سبب شرافت خودش آزاد نمائيد آنگاه فرمود: به سه دسته ترحم كنيد و به كارشان برسيد: عزيزى كه پس از عزت خوار گردد، ثروتمندى كه تهيدست شود، دانشمندى كه در ميان جاهلان تباه شده باشد.

سفانه گفت: اجازه ميدهيد براى شما دعا كنم فرمود: دعا كن گفت خدا كمك‏ها و احسان‏هاى شما را شامل مستمندان و بيچارگان كند و هيچ نعمتى را از قوم و طايفهاى نگيرد مگر آن كه شما را وسيله بازگشت آن نعمت قرار دهد، حضرت آمين گفتند.

آنگاه پيامبر كريم فرمان دادند مقدارى شتر و گوسپند به او دادند كه ميان دره را فراگرفت، دختر حاتم از اين جود و سخاوت در شگفت شد، و به پيامبر گفت:

اين نوع جود و سخاوت ويژه كسانى است كه از فقر و پريشانى نترسند، پيامبر فرمود: پروردگارم اينگونه مرا تربيت كرده، دختر حاتم عرضه داشت اجازه ميدهيد به سوى خانه ام برگردم؟ حضرت فرمود: تو تا زمانى كه از خويشان و اقوامت شخص مورد اعتمادى بيايد كه به همراه او بروى مهمان ما هستى؟ پس از چند روز كه در ضيافت حضرت بود افرادى از بستگانش آمدند، سفانه خدمت پيامبر رسيد و اذن رفتن خواست حضرت فرمان دادند محملى برايش باروپوش خز بستند و سپس او را در حمايت پسرعموهايش بازگرداند، سفانه در تمام مسير هرگاه سر از محمل بيرون كرد ديد گروهى با شمشيرهاى برهنه به حفظ و حراست او مشغول اند.

زمانى كه به وطن رسيد به برادرش عدى سفارش كرد برو و به اين مرد بزرگوار ملحق شو، اگر او را ببينى خواهى دانست به حقيقت پيامبرى بزرگوار و باعظمت است.

عدى به مدينه آمد و در مسجد خدمت رسول خدا رسيد، هنگامى كه پيامبر او را ديد از نامش پرسيد، گفت من عدى بن حاتم هستم، حضرت از جاى برخاست و عباى خود را زير او پهن كرد و وى را به روى آن نشانيد و خود آن جناب براى احترام به او روبروى او نشست، عدى از مشاهده اين رفتار و اخلاق پسنديده آن هم از چنان شخصيت عظيم و بينظير به آئين اسلام مشرف شد. «12»

گناه ترك احسان عظيم است‏

فقيه بزرگ سيدجوادعاملى مؤلف كتاب باعظمت مفتاح الكرامة ميگويد: شبى در حال غذا خوردن بودم كه دق الباب كردند، به نظرم رسيد كوبنده در خادم جناب سيدمهدى بحرالعلوم است، با عجله در را باز كردم، خادم سيد گفت غذاى‏ سيد را آماده و در برابرش نهاده ايم و ايشان منتظر شما هستند به شتاب حركت كنيد!

همراه خادم به خانه سيد رفتم، همين كه خدمت سيد رسيدم و چشم او به من افتاد گفت: از خدا نميترسى كه مراقب او نيستى، آيا از حضرت حق حيا نميكنى؟!

پرسيدم چه اتفاقى افتاده؟ گفت، مردى از برادران هم كيش تو براى خانواده‏اش هرشب خرماى زاهدى نسيه ميگرفت و وضع مالى‏اش اجازه نميداد غير خرما تهيه كند، اينك يك هفته بر آنان گذشته كه گندم و برنج نچشيده‏اند و جز خرماى زاهدى چيزى نيافته اند، امروز رفته از بقال همان خرما را بخرد، بقال به او گفته: بدهى و قرض شما از فلان مبلغ بيشتر شده و من خرما به شما نميفروشم، آن مرد آبرودار شرمنده شده و چيزى نخريده و به خانه برگشته و امشب خود و خانواده‏اش بدون شام و غذا شب را به روز ميآورند ولى تو خوب ميخورى و با اين كه او را ميشناسى و همسايه توست و نامش فلانى است به او توجه ندارى!!

به سيد گفتم: من از وضع او كمترين اطلاعى نداشتم، سيد گفت اگر آگاهى داشتى و كمك نميكردى يهودى بلكه كافر بودى!!

اين خشم و درشتى من براى اين است كه چرا از وضع و حال برادران دينى ات تجسس نميكنى و از همسايه احوال نميپرسى، اكنون اين ظرف‏هاى غذا را خادمم برميدارد با او در خانه آن مرد برو و بگو: علاقه داشتم امشب باهم غذا بخوريم و اين كيسه را كه مقدارى پول در آن است زير حصير او بگذار و ظرف‏هاى غذا را نيز برمگردان.

خادم ظرف‏هاى پر از غذا را كه در سينى بزرگى بود برداشت و تا درب خانه آن مرد آورد، آنجا از او گرفتم و در را كوبيدم، آن مرد در را باز كرد من وارد شده گفتم: ميل داشتم امشب باهم غذا بخوريم، پذيرفت، هنگامى كه سينى را جلو كشيد ملاحظه كرد از غذاها بوى خوشى استشمام ميشود و اين غذا غذاى ثروتمندان و ارباب نعمت است.

به من گفت: سيدجواد اعراب نميتوانند چنين غذائى تهيه كنند، بايد اين غذا مربوط به شخص متمكنى باشد، داستانش را بگو تا بخورم، آنقدر بر خواسته خود پافشارى كرد تا حكايت را شرح دادم.

سوگند ياد كرد و گفت: جز خدا احدى تا الآن از حال من آگاهى نداشت، حتى همسايگان نزديك نميدانستند زندگى من چگونه ميگذرد چه رسد به كسانى كه دورند و اين پيش آمد را از سيد بسيار عجيب و شگفت آور شمرد.

مرد تهيدست شيخ محمد نجم عاملى نام داشت، پولى كه در كيسه قرار داشت شصت عدد شوش بود كه واحد پول آن زمان است و هر شوشى دو ريال و اندى ميشد. «13»

 

احسان به مسكين پيش از درخواست كمك‏

حضرت صادق (ع) ميفرمايد: اميرمؤمنان براى مردى پنج بار كيل بزرگ خرما با پنج شتر فرستاد، مردى كه آبرومند بود و از غير على سئوال و درخواستى نميكرد.

مردى خدمت حضرت بود گفت: يا على آن مرد از شما تقاضائى نكرده و از پنج بار شتر يك بار براى او بس بود، حضرت فرمود: در ميان مؤمنان هرگز مانند تو زياد نشود، من ميبخشم تو بخل ميورزى؟ اگر به كسى پس از آن كه تقاضا كند كمك نمايم، در اين صورت آنچه به او داده ام قيمت همان آبروئى است كه‏ ريخته و سبب آبروريزى او من شده ام، آبرومند رويش را فقط در هنگام عبادت به پيشگاه خدا روى زمين ميگذارد. «14»

 

سهم مسكينان در ثروت ثروتمندان‏

ابوبصير ميگويد: به حضرت صادق (ع) عرضه داشتم يكى از شيعيان شما كه مردى باتقواست بنام عمر پيش عيسى بن اعين آمد و درخواست كمك كرد، با اين كه در مضيقه بود عيسى به او گفت زكات نزد من ميباشد ولى به تو نميپردازم، زيرا ديدم گوشت و خرما خريدى و اين مقدار براى زندگى هزينه كردن اسراف است!

آن مرد گفت در خريد و فروشى يك درهم بهره من شد يك سوم آن را گوشت، و بخش ديگر را خرما و مازادش را هزينه ديگر احتياجات منزل كردم.

حضرت صادق از شنيدن اين خبر افسرده و غمگين شدند، و مدتى پس از شنيدن اين جريان دست بر پيشانى گذارد فرمودند: خدا براى تهيدستان سهمى در مال ثروتمندان قرار داده به اندازه كه بتوانند با آن بخوبى زندگى كنند و اگر آن سهم كفايت نميكرد، بيشتر قرار ميداد از اين جهت بايد به مقدارى كه خوراك و پوشاك و ازدواج و تصدق و حج ايشان را تأمين نمايد به آنان بپردازند و نبايد سخت گيرى كنند به ويژه شخصى به مانند عمر كه از نيكوكاران است. «15»

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- بحار، ج 71، ص 407، ح 1.

(2)- امالى صدوق 164.

(3)- خصال، ج 1، ص 25.

(4)- بحار، ج 71، ص 408، ح 8.

(5)- بحار، ج 71، ص 409، ح 10.

(6)- عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 35.

(7)- امالى طوسى، ج 1، ص 23.

(8)- ثواب الاعمال 154.

(9)- بحار، ج 71، ص 412.

(10)- كشف الغمه 306.

(11)- انعام 124.

(12)- شجره طوبى، ج 2، ص 222.

(13)- كلمه طيبه 111.

(14)- انوار نعمانيه 343.

(15)- شرح من لايحضره الفقيه كتاب زكات، ص 36.

 

برکرفته از

کتاب: تفسير حكيم    ج‏3   

نوشته: استاد حسین انصاریان


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی