۳ جوان مدافع حرم که در یک روز آسمانی شدند + تصاویر
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 41012
بازدید دیروز : 70777
بازدید هفته : 120238
بازدید ماه : 173516
بازدید کل : 10565271
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 1 / 4 / 1399

فرماندهی پایگاه بسیج مسجد سیدالشهدا (ع) را بر عهده داشت. در همین سال‌ها مسئولیت کاروان اردو‌های راهیان نور و کاروان‌های زیارتی قم و جمکران را نیز عهده دار بود.

علی از نیرو‌های مستشاری سپاه در سوریه بود و نام جهادی «حسین ذاکر» را انتخاب کرده بود. او در هنگام شهادت ۳۰ سال سن داشت.  

مادر شهید امرایی می‌گوید: سال ۱۳۹۴ اعزامش چند مرتبه عقب افتاد تا بالأخره ۱۵ رجب قطعی شد. این حضورش هم با رضایت قلبی من و پدرش بود. ما هیچ وقت برای رفتنش بهانه تراشی نکردیم. بار آخر حال و هوای علی تغییر کرده بود. تولد حضرت علی (ع) یعنی دو روز قبل از رفتنش با هم به جمکران رفتیم. به او گفتم: «علی جان! تو را بیمه امام زمان (عج) کردم». علی نگاه معناداری کرد و لبخند زیبایی زد. نمی‌دانستم آن لحظه چه در سر او می‌گذرد و از امام عصر (عج) چه می‌خواهد. به دلم برات شده بود که این بار رفتنش با دفعه‌های قبل فرق دارد و ندایی در قلبم می‌گفت: «علی زنده بر نمی‌گردد». نماز صبح را در جمکران خواندیم و برگشتیم. در راه با علی تماس گرفتند و خبر قطعی شدن اعزام او را دادند.

حسن غفاری
شهید مدافع حرم «حسن غفاری» متولد ۲۵ شهریور سال ۱۳۶۱ در تهران بود. به گفته نزدیکان و همسایگانش، او جوانی با محبت، دست ودل باز و مهمان‌دوست بود.

وی که خادم حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) بود، پس از چندین مرتبه اعزام به سوریه در تاریخ اول تیرماه ۱۳۹۴ به شهادت رسید.

سه شهید مدافع حرم

محمد جواد موسوی دوست شهید غفاری می‌گوید: چند روزی به ماه مبارک رمضان مانده بود. سر کلاس قرآن بودم که گوشی تلفنم به صدا درآمد. حسن آقا بود. گفتم: «حسن جان چند دقیقه دیگه تماس می‌گیرم.» حسن را از خیلی سال پیش می‌شناختم. خانواده‌های پدری‌مان با هم دوست بودند. به حسن زنگ زدم، گفت: «می‌خواهم شما را ببینم. کار واجبی دارم» پیش من آمد. گفتم: «حسن جان خیر باشد.» گفت: «سید جان آمدم، در حقم برادری کنی و روی من را زمین نیندازی» کمی نگران شدم. ادامه داد: «عازم سوریه هستم» گفتم: «خب، به سلامتی حسن جان، اینکه مطلب جدیدی نیست. حالا چه کاری از دست من ساخته است». صحبت از شهادت کرد که می‌خواهم نمازم را بخوانید و تلقینم را بدهید. شوکه شدم. انگار همین دیروز بود، به دنبال آمدند که بروم و خطبه عقدشان را جاری کنم. گفتم: «حسن جان، این حرف‌ها چیست که می‌زنی؟ هنوز صدای بله همسرت سر سفره عقد، در گوشم است. هنوز جای اثر انگشت شما از دفتر عقدتان خشک نشده؛ پاشو، پاشو، خودت را لوس نکن». اما انگار قضیه جدی بود. گفت: «نه آقا سید، لوس بازی چیه؟ من این بار شهید می‌شوم. شما فقط برادری کنید و نماز و کفن و دفن من را قبول کنید» اصلا و ابدا باورم نمی‌شد؛ اما از حال و روزش معلوم بود که خودش هم منتظر شهادت است. گفتم: «باشه. حسن جان ان شالله می‌روی و صحیح و سالم برمی‌گردی» حدود شش روز گذشت. خبر شهادتش را شنیدم. خیلی دلم سوخت. برایم مثل یک خواب بود.

محمد حمیدی
«ابوزینب» نام جهادی شهید مدافع حرم محمد حمیدی در سوریه بود. مزار این شهید مدافع حرم در گلزار شهدای بهشت زهرا (س) تهران است.

سه شهید مدافع حرم

در دل‌نوشته شهید حمیدی درباره شهادت می‌خوانیم:

شهادت را لیاقت لازم نیست معرفت لازم است. منتهای آرزوی هر انسانی رسیدن به کمال است که راه گریز و سریع آن جهاد در راه اوست که هر کسی نتواند این نانوشته را خواند و آن را تفسیر کند. کمال را صلاتیست دو رکعتی که وضویش باخون است و لاغیر. حال هر کسی این وضو نتواند که سر منزل راه است، منزل بعدی نیت و قیام است که دعوت می‌باشد، منزل سوم طی طریق و ذوب الی الله است که کمتر کسی به این مقام رسیده. گریز دیگر توسل است که بهترین آن نور اعظم دخت خاتم است که تمام راه‌ها به او ختم شود و راه‌های دیگر ختم بدین راه است و راه دگر ندارد.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط:
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی