تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 10785
بازدید دیروز : 3487
بازدید هفته : 14727
بازدید ماه : 120093
بازدید کل : 11176944
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 2 / 3 / 1395

حديث1- رفاه مردم در عصر امام زمان :

ابوسعيد خدرى از پيامبر اكرم (ص) روايت كرده كه فرمود :

يكون من امتى المهدى ان قصر عمره فسبع سنين و الافثمان و الافتسع يتنعم امتى فى زمانه نعيما لم يتنعموا مثله قطّ البر و الفاجر يرسل السماء عليهم مدراراً و الا تدخر الارض شيئاً من نباتها .  

مهدى از ميان امت من برخاسته شود مدت سلطنت او هفت يا هشت يا نه سال مى باشد ، همه طبقات امت من در زمان ظهور او چنان در رفاه زندگى نمايند كه قبل از وى هيچ بّر و فاجرى بدان نرسيده باشند، آسمان باران رحمت خود را بر آنان مى بارد و زمين از روئيدنيهاى خود چيزى فرو گذار نمى كند.


حديث2- عدل مهدى (عج) : 

ابوسعيد مى گويد پيغمبر فرمود: 

تملاء الارض ظلماً و جوراً فيقوم رجل من عترتى فيملاءها قسطاً و عدلاً يملك سبعاً او تسعاً .

زمين پر از ظلم و ستم گردد، پس مردى از عترت من قيام كند و آن را پر از عدل و داد گرداند و هفت يا نه سال سلطنت نمايد.

حديث3: 

و باز نقل كرده كه پيغمبر(ص) فرموده :

لا تنقضى الساعة حتى يملك الارض رجل من اهل بيتى يملاء الارض  عدلاً كما ملئت جوراً يملك سبع سنين .

قيامت منقضى نخواهد شد تا اين كه مردى از اهل بيت من به سلطنت رسد و او زمين را پر از عدل و داد كند ، چنان كه پر از ظلم شده باشد و مدت سلطنت هفت سال است .

حديث4- مهدى فرزند فاطمه  زهرا (س) :

از امام زين العابدين و آن حضرت از پدرش روايت نموده كه پيامبر اكرم (ص) به فاطمه زهرا (س)  فرموده : 

المهدى من ولدك .

( مهدى از فرزندان تو است ).

حديث5- مهدى برگزيده خداست :

على بن هلال از پدرش روايت نموده كه گفت در مرض پيامبر (ص) ، حضورش شرفياب شدم ، ديدم فاطمه (س) در بالين پدرش نشسته و اشك مى ريزد چون صداى گريه اش بلند شد، پيامبر سر برداشت و فرمود:

فاطمه جان ! چرا گريه مى كنى ؟

عرض كرد: مى ترسم بعد ازشما احترام ما از دست برود ؟

فرمود : عزيزم ، مگر نمى دانى كه خداوند به اعل زمين نگاه كرد و پدرت را از ميان آنان برگزيد، سپس نظر كرد و شوهرت را انتخاب كرد، و به من وحى فرمود كه تو را به او تزويج كنم ؟

دخترم ! ما اهل بيتى هستيم كه خداوند عزوجل هفت فضيلت به ما عطا فرموده كه به هيچ كس قبل و بعد ازما عطا نفرموده است، و آن اين كه :

من خاتم پيامبران نزد خدا و بهترين آنها و محبوبترين بندگان مى باشم و با اين امتيازات پدر تو مى باشم، جانشين من بهترين جانشينان پيغمبران و محبوبترين آنها نزد خداست، و او شوهر تو است شهيد ما بهترين شهداء و محبوبترين آنان نزد خداوند است و او حمزه بن عبدالمطلب عموى پدر و شوهرت مى باشد، جعفربن ابيطالب كه با دو بال در بهشت با فرشتگان پرواز مى كند پسر عموى پدرت و برادر شوهرت از ما است ، در سبط اين امت كه حسن و حسين دو فرزند تو و دو آقاى اهل بهشت مى باشند از ماست، و به خدا قسم كه پدرشان افضل از آنهاست.

يا فاطمة و الذى بعثنى بالحق ان منهما مهدى هذه الامة اذا صارت الدنيا هرجاً و مرجاًًً و تظاهرت الفتن و انقطعت السبل و اغار بعضهم على بعض فلا كبير يرحم صغيراً و لا صغير يوقر كبيراً فيبعث الله عند ذلك منهما من يفتح حصون الضالة و قلوباً غلفاً يوم بالدين فى آخر الزمان كما قمت به فى آخر الزمان و يملاء الارض عدلاً كما ملئت جوراً .

اى فاطمه ! به خداوندى كه مرا به راستى برانگيخته ، مهدى اين امت نيز از ايشان مى باشد، موقعى كه دنيا هرج و مرج شود و آشوبها پديد آيد و راهها مسدود گردد و اموال يكديگر را به غارت برند، نه بزرگتر به كوچكتر رحم كند و نه كوچكتر احترام بزرگتر را نگاه دارد، خداوند كسى را برانگيزد كه قلعه هاى ضلالت و دلهاى قفل زده را بگشايد و اساس دين را در آخر الزمان استوار سازد، چنان كه من در آخر الزمان پايدار گردم و زمين را پراز عدل نمايد چنان كه از ظلم پر شده باشد....

حديث6- مهدى ، حسينى است :

در آن كتاب از حذيفة بن يمان روايت مى كند كه گفت: پيامبر خطبه اى ايراد فرمود و آنچه مى بايد اتفاق بيفتد به ما اطلاع داد سپس فرمود :

 لولم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله عزوجل ذلك اليوم حتى يبعث رجلاً من ولدى اسمه اسمى .

اگر از عمر دنيا جز يك روز بيشتر نمانده باشد. خداوند آن روز را چندان دراز گرداند تا مردى از اولاد من برانگيزد  كه همنام من باشد.

 سلمان برخاست و عرض كرد: اى رسول خدا(ص) از كدام فرزند شما خواهد  بود؟ فرمود : از اين فرزندم ، و دست روى شانه حسين (ع) گذاشت.

حديث7- قريه اى كه مهدى از آنجا قيام مى كند :

به سند خود از عبدالله بن عمر روايت نموده كه گفت :

 يخرج المهدى من قرية يقال لها كرعة

مهدى از قريه اى قيام مى كند كه آن را كرعه مى گويند .

حديث8- ويژگيهاى حضرت :

همچنين حذيفة از پيامبر(ص) نقل كرده كه فرمود :

المهدى رجل من ولدى وجهه كالكوكب الدرى

مهدى از فرزندان من است كه چهره اش چون ستاره تابان است .

حديث9  :

 حذيفه روايت نموده كه پيامبر (ص) فرمود :

المهدى رجل من ولدى لونه لونٌ عربىٌ و جسمه جسمٌ اسرائيلى على خدّه الآيمن خال كانه كوكب درى يملاء الارض عدلاً كما ملئت جوراً يرضى فى خلافته اهل الارض و اهل السماء والطير فى الجوّ.  

مهدى مردى از اولاد من است رنگ بدن او رنگ نژاد عرب و اندامش مانند اندام بنى اسرائيل است،در گونه راست وى خالى است كه چون ستاره تابناكى بدرخشد زمين را پر از عدل كند چنان كه پر از ظلم شده باشد، ساكنان زمين و آسمان و پرندگان هوا در خلافت وى خشنود خواهند بود.

حديث10:

ابو سعيد خدرى مى گويد پيامبر فرمود :

 المهدى منا اجل الجبين اقنى الانف

مهدى ما پيشانيش روشن و وسط بينيش كمى برآمده است



حديث11: 

المهدى منا اهل البيت رجل من امتى اشم الانف يملاء الارض عدلاً كما ملئت جوراً

 مهدى ما اهل بيت مردى از امت من است كه وسط بينيش برآمده و او زمين را پر از عدل كند، چنان كه پر از ظلم باشد.

حديث12:

 ابوامامه باهلى از پيغمبر (ص) روايت كرده كه فرمود:

 بينكم و بين الروم اربع هدن يوم الرابعةعلى يد رجل من آل هرقل يدوم سبع سنين ..

ميان شما و روميان چهار صلح است ، چهارمين آن به دست مردى از نسل هرقل خواهد بود و هفت سال دوام مى يابد مردى از طائفه عبدقيس به نام مستور بن بجلانعرض كرد اى رسول خدا (ص) در آن روز پيشواى مردم كيست ؟

فرمود : المهدى من ولدى ابن اربعين سنة، كان وجهه كوكب درى فى خده الايمن خال اسود عليه عباء تان قطريتان كانه من رجال بنى اسرائيل يستخرج الكنوز يفتح مدائن الشرك .

پيشواى مردم مهدى است كه از فرزندان من مى باشد كه چون ظهور كند به صورت مرد چهل ساله مى نمايد.رخسارش چون ستاره تابان مى درخشد و در سمت راست رخسارش خال سياهى است، دو عباى قطرى پوشيده (و از لحاظ سلامت بنيه ) گوئى ازمردان بنى اسرائيل است، ذخائر زمين را استخراج كند و شهرهاى شرك را بگشايد .

حديث13:

عبدالرحمن بن عوف روايت نموده كه پيغمبر فرمود: 

ليبعثن الله من عترتى رجلاً افرق الثنايا، اجلى الجبهه ، يملاء الارض عدلاً يفيض المال فيضاً

خداوند از عترت من مردى را برانگيزد كه ميان دندانهايش باز ، و رويش روشن باشد، زمين را پر از عدل كند و به مردم اموال فراوان بخشد.

حديث14:

 پيشوا صالح ابوامامه نقل مى كند كه رسول اكرم (ص) براى ما خطبه ايراد كرد و درضمن ، از دجّال نام برد و فرمود :

پس شهر مدينه از پليديها پاك شود چنان كه كوره آهنگرى از كثافات فلزات پاك گردد ، آن روز اعلام خواهند كرد كه امروز روز آزادى است .

زنى به نام ام شريك عرض كرد: اى رسول خدا (ص) عرب كجا خواهند بود؟

فرمود : در آن روز آنها اندكى بيش نيستند ، بيشتر آنان در بيت المقدس مى باشند ، اممهم المهدى ، رجل صالح پيشواى آنها مهدى است كه مردى صالح مى باشد .

حديث15: ظهور هويدا :

ابو سعيد خدرى روايت مى كند كه پيغمبر (ص) فرمود :

يخرج المهدى فى امتى يبعثه الله عياناً للناس يتنعم الامة و تعيش الماشية و تخرج الارض نباتها و يعطى المال صحاحاً .

مهدى ميان امت من قيام خواهد كرد و خداوند او را به طور آشكار براى مردم برانگيزد ، مردم در رفاه ، و چهار پايان در آسايش باشند، و زمين روئيدنيهاى خود را بيرون دهد و او مال را به طور مساوى ميان مردم تقسيم نمايد .

حديث16- ابر بر سر او سايه افكند :

عبدالله بن عمر نقل كرد كه پيغمبر فرمود :

 يخرج المهدى و على رأسه عمامة فيهما مناد ينادى هذا المهدى خليفة الله فاتبعوه .

مهدى در حالى كه قطعه ابرى بر سر او سايه افكنده قيام مى نمايد ، در آن وقت گوينده اى اعلام مى دارد كه اين مهدى خليفة الله است از وى پيروى كنيد.

حديث17: بالاى سرحضرت مهدى (ع) فرشته اى است :

عبدالله بن عمر مى گويد : پيامبر (ص) فرمود:

يخرج المهدى و على رأسه ملك ينادى هذا المهدى فاتبعوه .

مهدى در حالى قيام مى كند كه فرشته اى بالاى سر او قرار دارد و مى گويد : مهدى اين است از وى پيروى نمائيد .

حديث18: مژده پيامبر (ص) به ظهور مهدى (ع) :

ابوسعيد خدرى از پيغمبر (ص) نقل كرده كه فرمود :

ابشركم بالمهدى يبعث فى امتى على اختلاف من الناس زلزال فيملاء الارض عدلاً و قسطاً كما ملئت ظلماً و جوراً يرضى عنه ساكن السماء و ساكن الارض يقسم المال صحاحاً فقال له رجل : و ما صحاحاً ؟ قال : السوية بين الناس .

شما را مژده به ظهور مهدى مى دهم كه به هنگام اختلاف زياد و تزلزل مردم ، قيام كند و زمين را پر از عدل و داد نمايد چنان كه از ظلم و ستم پر شده باشد ساكنان آسمان و زمين از حكومت او راضى خواهند بود و اموال را ميان مردم به طور مساوى قسمت كند.

حديث19: نام آن حضرت :

عبد الله بن عمر از رسول خدا (ص) روايت نموده كه فرمود :

 لا يقوم الساعة حتى يملك رجل من اهل بيتى ، يواطى اسمه اسمى يملاء الارض عدلاً و قسطاً كما ملئت ظلماً و جوراً .

پيش از قيامت مردى از اهل بيت من به سلطنت مى رسد كه همنام من باشد زمين را پر از عدل و داد كند چنان كه پر از ظلم و جور شده باشد.

حديث20- كنيه او :

حذيفه از آن حضرت روايت كرده كه فرمود:

لولم يبق من الدنيا الا يوم واحد لبعث الله فيه رجلا اسمه اسمى و خلقه خلقى يكنّى ابا عبدالله .

اگر از عمر دنيا جز يك روز نمانده باشد، خداوند در آن روز مردى را بر انگيزد كه نامش نام من وخويش چون  خوى من و كنيه اش ابوعبدالله مى باشد .


حديث21:

 همچنين فرمود :

لا يذهب الدنيا حتى يبعث الله رجلاً من اهل بيتى يواطىء اسمه اسمى و اسم ابيه اسم ابى يملاءها قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً.

عمر دنيا به پايان نمى رسد تا اين كه خداوند مردى از اهل بيت من برانگيزد كه نامش نام من و  نام پدرش نام پدر من است . (1) او دنيا را پر از عدل و داد نمايد چنان كه از ظلم و جور پر شده باشد .

حديث22-عدل مهدى (عج):

ابوسعيد خدرى از پيامبر اكرم (ص) روايت كرده كه فرمود:

لتملان الارض ظلما و عدواناً ثم ليخرجن رجل من اهل بيتى حتى يملاءها قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراو ظلماً.

چون روزى فرارسد كه زمين پر از ظلم و ستم شود خداوند مردى از اهل بيت من ظاهر گرداند تا جهان را پر از عدل و داد كند . 

حديث23-اخلاق آن حضرت :

عبدالله بن عمر روايت نموده كه پيغمبر فرمود :

يخرج رجل من اهل بيتى يواطى اسمه اسمى و خلقه خلقى يملاءها قسطاً و عدلاً.

مردى از اهل بيت من خارج مى شود كه نامش مطابق نام من و اخلاقش چون اخلاق من مى باشد، و او جهان را پر از عدل و داد كند.

حديث24- بخشش مهدى (ع) :

ابوسعيد خدرى گفت رسول اكرم (ص) فرمود:

يكون عند انقطاع من الزمان و ظهور من الفتن رجل يقال له: المهدى يكون عطاؤه هنيئاً .

در آخرالزمان و موقعى كه آشوبها پديد آيد، مردى به قدرت مى رسد كه به او مهدى گفته مى شود كه بخشش او گوارا باشد.

حديث25-علم مهدى به سنت پيغمبر (ص):

ابو سعيد خدرى روايت كرده كه پيغمبر فرمود :

يخرج رجل من اهل بيتى و يعمل سنتى و ينزل الله له البركة من السماء وتخرج الارض بركاتها و تملاء به الارض عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً و يعمل على هذه الامة سبع سنين و ينزل بيت المقدس .

مردى از اهل بيت من به سلطنت خواهد رسيد كه به سنت من (آن طور كه بايد) عمل نمايد و خداوند از آسمان براى وى روزى فرستد، و زمين آنچه دارد، بيرون دهد و او زمين را پر از عدل كند چنان كه پراز ظلم و ستم باشد او به بيت المقدس درآيد و هفت سال سلطنت نمايد.

حديث26-آمدن مهدى با پرچمها :

ثوبان از پيامبر (ص) روايت نموده كه فرمود:

اذا رأيتم الرأيات السود قد اقبلت من خراسان فائتوها و لو حبوا على الثلج فيها خليفةالله المهدى . 

چون پرچمهاى سياه ببينيد كه ازسوى خراسان مى آيد به استقبال آن بشتابيد هرچند با رفتن از روى برف باشد زيرا كه همراه آن جماعت مهدى خليفة الله است .

حديث27-آمدن وى از جانب مشرق:

عبدالله عمر گفت : روزى در خدمت پيامبر (ص) بوديم كه عده اى از جوانان بنى هاشم بيامدند، از مشاهده آنها ديدگاه پيامبر پر از اشك شد و رنگ مباركش تغيير كرد، اصحاب عرض كردند: يا رسول الله سيماى مباركتان گرفته است ما نمى توانيم شما را بدين حالت ببينيم فرمود:

انا اهل بيت اختارالله لنا الآخرة على الدنيا و ان اهل بيتى سيلقون بعدى بلاء و تشريداً و تطريداُ حتى يأتى قوم من قبل المشرق و معهم رايات سود فيسألون الحق فلا يعطونه فيقاتلون و ينصرون فيعطون ماسألوا فلا يقبلون حتى يدفعوه الى رجل من اهل بيتى فيملاء ها قسطاً كما ملاءها جوراً فمن ادرك ذلك منكم فليأتهم و لحبواً على الثلج .

ما اهل بيتى هستيم كه خداوند آخرت را براى ما بر دنيا ترجيح داده ، بعد از اين اهل بيت من مصيبتها مى بينند و از وطن آواره مى گردند ، تا آنگاه كه مردمى از جانب مشرق با پرچمهاى سياه به طلب حق قيام كنند، اين حق را به آنها نمى دهند تا جنگ كنند ، و پيروزى يابند و حق را بگيرند و آن را به مردى از اهل بيت من بسپارند كه دنيا را پر از عدل كند چنان كه از ظلم پر شده باشد هر كس ، آن زمان را درك كند به آنها بپيوندد اگر چه به رفتن از روى برف باشد.

حديث28- تجديد عظمت اسلام با ظهور او:

حذيفه روايت نموده كه از پيغمبر (ص) شنيدم مى فرمود :

واى بر اين امت از سلطه اى كه پادشاهان ستمگر بر آنها پيدا مى كنند و آنها را كشته، و مؤمنين را به وحشت مى اندازند، مگر كسى كه فرمان آنها را گردن نهد شخص با ايمان به زبان با آنها مى سازد ولى قلباً از آنان مى گريزد و چون خداوند عزوجل اراده نمايد كه عزت اسلام را تجديد كند ، شوكت هر ستمگر جبارى را درهم بشكند زيرا خداى توانا قادر است امتى را كه در ميان فساد افتاده اند، به ساحل صلاح آورد.

سپس فرمود: اى حذيفه ، لولم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يملك رجل من اهل بيتى تجرى الملاحم على يديه و يظهر الاسلام لا يخلف وعده و هو سريع الحساب.

اگر از عمر دنيا جز يك روز نمانده باشد، خداوند آن روز را چندان دراز گرداند تا مردى از اهل بيت من به سلطنت رسد كه با بى دينان جنگها كند تا اسلام را آشكار سازد.

حديث29- رفاه و آسايش مسلمانان در عصر مهدى (عج):

ابوسعيد خدرى از پيغمبر (ص) روايت نموده كه فرمود:

يتنعم امتى فى زمن المهدى (ع) نعمة لم يتنعموا قبلها قطّ يرسل السماء عليهم مدراراً و لا تدع الارض شيئاً من بناتها الاخرجته .

امت من در زمان مهدى چنان در فراخى معيشت به سر برند كه هيچگاه پيش از آن نديده باشند . آسمان پى در پى بركات خود را براى آنان فرو مى ريزد و زمين آنچه دارد بيرون مى دهد .

حديث30- مهدى يكى از سروران بهشت :

انس بن مالك روايت كرده كه پيغمبر (ص) فرمود:

نحن بنو عبدالمطلب سادات اهل الجنة، انا و  اخى على و عمى حمزه و جعفر و الحسن و الحسين و المهدى .

ما فرزندان عبدالمطلب سروران اهل بهشتيم ، من و برادرم على و عمويم حمزه و جعفر و حسن و حسين و مهدى .


حديث31- سلطنت مهدى (ع):

ابوهريره روايت كرده كه پيغمبر (ص) فرمود:

لولم يبق من الدنيا الا ليلة لملك فيها رجل من اهل بيتى .

اگر از عمر دنيا جز يك شب نماند، در همان شب مردى از اهل بيت من به سلطنت رسد .

حديث32- خلافت مهدى (ع) :

ثوبان از پيامبر اكرم (ص) روايت كرده كه فرمود:

نزد گنج شما سه نفر به قتل رسند كه هر سه پسران خليفه مى باشند و پس از آن ديگر هيچ يك از آنها خليفه نمى شود تا آن كه مردمى با پرچمهاى سياه سررسند و طورى آنها را به قتل رسانند كه هيچ قومى را بدان وضع نكشته باشند.

ثم يجيئى خليفة الله المهدى فاذا سمعتم به فأتوه فيبايعوه فانه خليفة الله المهدى .

سپس خليفه خدا مهدى بيايد ، چون بشنويد كه ظهور نموده به سوى او رو آوريد و با او بيعت كنيد زيرا او مهدى خليفه حقيقى خداوند است .

حديث33- بيعت با حضرت: 

ثوبان از پيامبر (ص) روايت كرده كه فرمود: 

مردمى با پرچمهاى سياه از جانب شرق پديد آيند كه دلهاى آهنين دارند هر كس از آمدن آنها مطلع گشت به سوى آنها رو آورد و با آنان بيعت كند و لو با رفتن از روى برف باشد .

حديث34- پيوند دهنده دلها :

از على (ع) روايت شده كه فرمود: به پيغمبر اكرم (ص) عرض كردم :

 يا رسول الله (ص) أمنا آل محمد المهدى أم من غيرنا ؟

اى رسول خدا مهدى از ما اهل بيت است يا از غير ما؟

  پيامبر فرمود:

لا،  بل منا يختم الله به الدين كما فتح بنا و بنا ينقذون من الفتن كما انقذوا من الشرك و بنا يؤلف الله بين قلوبهم بعد عداوة الفتنة  اخوانا كما ألف بينهم بعد عداوة الشرك اخواناً فى دينهم .   

او از ماست خداوند دين را به وسيله او ختم كند چنان كه توسط ما گشود ، مردم به وسبله ما از آشوبها نجات يابند چنان كه از منجلاب شرك بيرون آمدند، دلهاى آنها را به هم پيوند دهد و بعد از دشمنيها آنها را با هم برادر كند، چنان كه بعد از نجات از شرك ، آنها را با هم برادر دينى كرد.

حديث35- بعد از مهدى زندگى بى فائده است :

عبدالله بن مسعود مى گويد پيامبر اكرم (ص) فرمود :

 لولم يبق من الدنيا الا ليلة لطول الله تلك الليلة حتى يملك رجل من اهل بيتى يواطى اسمه اسمى و اسم ابيه اسم ابى يملاء ها قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماًً و جوراً و يقسم المال بالسوية و يجعل الله الغنى فى قلوب هذه الامة فيملك سبعاً او تسعاً لاخير فى العيش بعد المهدى  .

اگر از عمر دنيا جز يك شب نماند، خداوند آن شب را چندان دراز گرداند تا مردى از اهل بيت من به سلطنت رسد كه نامش نام من و نام پدرش نام پدر من مى باشد . و او زمين را پر از عدل و داد كند چنان كه پر از ظلم و جور شده باشد، اموال را بالسويه ميان مردم تقسيم كند، و خداوند دلهاى امت مرا بى نياز گرداند، هفت سال يا نه سال سلطنت نمايد سپس بعد از مهدى زندگى فائده ندارد.

حديث36- قسطنطنيه به دست مهدى (ع) فتح شود:

ابوهريره از پيغمبر (ص) روايت كرده كه فرمود:

لا تقوم الساعة حتى يملك رجل من اهل بيتى يفتح القسطنطنية و جبل الديلم و لو لم يبق الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يفتحها.

پيش از آنكه قيامت شود و مردى از اهل بيت من به سلطنت رسد و قسططنطنيه و جبال ديلم (2) را فتح كند اگر يك روز از عمر دنيا باقى باشد خداوند آن روز را چندان دراز گرداند تا آنجا را فتح كند.

حديث37- مهدى (ع) پس از پادشاهان ستمگر:

قيس بن جابر از پدرش و او از جدش ، از رسول خدا (ص) روايت نموده كه فرمود:

 سيكون بعدى خلفاء و من بعد الخلفاء امراء و من بعد الامراء ملوك جبابرة ثم يخرج رجل من اهل بيتى يملاء الارض عدلاً كما ملئت جوراً .

بعد ا ز من خلفاء خواهند بود و بعد ازخلفاء امراء و بعد از امراء پادشاهان ستمگر بيايند آنگاه مردى از اهل بيت من خواهد آمد كه زمين را از عدل و داد پركند چنانكه پراز ظلم باشد.

حديث38-عيسى (ع) مأموم مهدى (ع) :

ابوسعيد از پيغمبر (ص) نقل كرده كه فرمود:

منا الذى يصلى عيسى ابن مريم (ع) خلفه .

آن كس كه عيسى بن مريم پشت سر او نماز مى گذارد ، از ما است .

حديث39- مهدى با عيسى بن مريم سخن مى گويد:

جابر بن عبدالله انصارى از آن حضرت روايت نموده كه فرمود:

ينزل عيسى بن مريم (ع) فيقول امير هم المهدى تعال صل بنا فيقول : الا ان بعضكم على بعض امراء تكرمة من الله عزوجل لهذه الامة.  

چون اصحاب مهدى قيام كنند، عيسى بن مريم از آسمان فرود آيد، امير قيام كنندگان به عيسى مى گويد بيا تا با تو نماز بگذاريم عيسى مى گويد: شما خود از جانب خدا برخى بر برخى ديگر امير هستيد و اين لطف خدا نسبت به اين امت است .

حديث40- مهدى (ع) حافظ امنيت :

عبدالله بن عباس از پيغمبر اكرم (ص) روايت كرده كه فرمود:

لن تهلك امة انا فى اولها و عيسى بن مريم فى آخرها و المهدى فى وسطها .(3)

امتى كه من در اول آنها و عيسى بن مريم در آخر آنها و مهدى در وسط آنها باشيم، هرگز هلاك نمى شوند. 

 

        

 

همه اين چهل حديثى كه ابونعيم از ميان انبوه احاديث حضرت مهدى جهت كتاب خود برگزيده ، در ساير كتب حديث اهل تسنن نيز نقل شده است و اين احاديث بعضى از آن احاديثى است كه علماى اهل سنت در كتابهاى خود نوشته اند .

يكى از علماى شيعه كتابى تأليف كرده و نام آن را كشف المخفى فى مناقب المهدى ناميده است. (4) و در اين كتاب 110حديث از طريق رجال عامه روايت كرده كه به خاطر اختصار و رعايت حال از نقل آن نيز خوددارى نموديم ، زيرا برخى از روايات گذشته كه نقل كرديم خواننده را از تفضيل بيشتر بى نياز مى كند و همانها براى اهل انصاف و دارنده عقل سليم كافى بود و در اينجا فقط اسامى كسانى  كه اين يكصدو ده حديث را در كتابهاى خود آورده اند، ذكر مى كنيم تا اهل توفيق با تحقيق ازمضامين آن مستحضر گردند:  

  

مؤلف 

نام كتاب:

احاديث

بخارى

صحيح

 3  حديث 

مسلم

صحيح

11  حديث 

حميدى

جمع بين الصحيحين

2  حديث 

زيد بن معاويه عبدرى 

بين صحاح سته

11  حديث

عبدالعزيز عكبرى

فصال الصحابة

7  حديث 

ثعلبى

تفسير

5  حديث 

ابن قتيبه 

غريب الحديث

6  حديث

ابن شيرويه ديلمى

الفردوس

4  حديث

حافظ ابوالحسن دار قطنى

مسند فاطمه (س)

6  حديث

حافظ ابوالحسن دار قطنى 

مسند علي (ع)

3  حديث

كسائى

المبتداء

2  حديث

حسن بن مسعود فراء

المصابيح

5  حديث

ابوالحسن منارى

الملاحم

36  حديث

حافظ بن مطيق

از كتاب وى

3  حديث

محمد بن اسماعيل فرغانى

الرعاية لا هل الرواية

3  حديث 

حميدى (نامبرده )   

در خبر سطيح

2  حديث

يوسف بن عبدالبر نميرى 

استيعاب

2  حديث

مرحوم سيد بن طاوس مى نويسد : جلد دوم سنن ابن ماجه قزوينى را كه تاريخ كتابت آن سال 300هجرى يعنى زمان مؤلف است، به دست آورديم ، در كتاب نامبرده روايات بسيارى درباره ملاحم (پيشگوئيها ) از جمله هفت حديث در باب ظهور مهدى با سلسله سند نقل كرده است كه وى از فرزندان فاطمه است و زمين را پر از عدل مى كند چنان كه پر از ظلم شده باشد .

همچنين وى مى گويد : كتابى ديگر به نام المقنص على محدث الاعوام لنبأ ملاحم عابر الايام تلخيص ابوالحسن احمد بن جعفر بن محمد منارى به دست آوردم كه در زمان مؤلفش نوشته شده ، در آخر آن نسخه نوشته شده بود: در سنه 330از تأليف آن فراغت حاصل شد، در آن كتاب ، هيجده روايت با سند از پيغمبر درباره قيام و ظهور حتمى مهدى (ع) و اوصاف آن حضرت و اين كه او از اولاد فاطمه زهرا (س) دختر پيغمبر است و زمين را پر از عدل مى كند ، نقل كرده است .

سپس مرحوم سيد ابن طاوس چهل حديثى را كه حافظ ابونعيم اصفهانى در توصيف مهدى موعود جمع آورى نموده، آورده ، آنگاه نتيجه گرفته است كه احاديث راجع به مهدى كه دانشمندان اهل تسنن روايت كرده اند، يكصدو پنجاه و شش حديث است، و آنچه شيعه در اين باره نقل كرده اند بايد در چندين جلد تدوين شود. (5)

آرى در كتابهاى اهل تسنن كه روايات حضرت مهدى آمده است ، به نقل روايات كلى اكتفاء نگرديده بلكه از اوصاف و خصوصيات آن نيز سخن رفته است .

فرقه زيديه جاروديه نيز احاديث بسيارى درباره امام زمان (عج) از پيامبر اكرم (ص) و امام باقر (ع) روايت مى كنند، از علماى بزرگ آنان در كوفه و ابوسعيد عبادبن يعقوب رواجينى عصفرى (متوفى 250هـ ) بود، او كتابى تحت عنوان اخبارالمهدى  نوشت. (6)ذهبى نقل مى كند كه عباد مبلغى رافضى بود، قيام مهدى را در آينده نزديك انتظار مى كشيد، او شمشيرى را با خود حمل مى كرد و مى گفت كه آن را براى جنگ در راه مهدى آماده نگه مى دارد . (7)

ذكر اين نكته جالب است كه او اين عقيده را قبل از غيبت امام دوازدهم در سال 260هجرى داشت زيرا وى در سال 250 درگذشت .    

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: احادیث
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 2 / 3 / 1395

 

پاسخ: امام هادى (عليه السلام) پنچ فرزند داشت (چهار پسر ويک دختر)، به نامهاى امام حسن عسکرى (عليه السلام)، حسين، محمد، جعفر وعليه، در ميان اين فرزندان امام، جعفر، انسانى بدکردار ودروغگو بود. به طورى که لقب (کذاب) را گرفت. وى که برادر امام حسن (عليه السلام) وعموى امام زمان (عجل الله فرجه) بود، ادعاى امامت داشت وپس از درگذشت امام هادى (عليه السلام) مى گفت: امام مسلمين من هستم نه برادرم؛ حتى پس از امام هادى (عليه السلام) نزد خليفه وقت رفت وگفت: بيست هزار اشرفى براى تو مى فرستم واز شما خواهش مى کنم که فرمان دهى تا بر مسند امامت بنشينم، واين مقام را از برادرم سلب کنى!
واز آنجايى که امام عسکرى (عليه السلام) فرموده بود: (امام بعد از من کسى است که بر جنازه ام نماز بخواند). بعد از درگذشت آن حضرت، جعفر کذاب خواست بر پيکر برادر نماز بخواند، ناگهان پرده سفيدى که در حجره آويزان بود بلند شد، وکودکى نورانى پيدا شد، رداى جعفر را گرفت وفرمود: اى عمو! برو کنار، من سزاوارترم که بر جنازه پدرم نماز بخوانم. جعفر مانند نقش بر ديوار هيچ نتوانست بگويد وکنار رفت.
ابو الاديان گويد: چون حضرت عسکرى (عليه السلام) وفات کرد، کودکى بيرون آمد وبر جنازه وى نماز گذاشت، واو را به خاک سپردند، ما نشسته بوديم که عده اى از قم آمدند واحوال حضرت را پرسيدند، گفته شد: از دنيا رفت. پرسيدند: جانشين او کيست وبه چه کسى بايد تسليت بگوييم؟ مردم به جعفر کذاب اشاره کردند، آمدند سلام کردند وپس از تسليت، مقام امامت او را تبريک گفتند واظهار نمودند که نامه ها واموالى با خود داريم، بگو نامه ها از کيست واموال چقدر است؟ جعفر برخاست وبا عصبانيت گفت: توقع داريد علم غيب داشته باشم؟! در اين هنگام خادمى بيرون آمد وگفت: نامه هايى از فلان وفلان، وهميانى محتوى يک هزار دينار که ده دينارش قلب است، همراه شماست، پس نامه واموال را به وى دادند وگفتند: آن کسى که اين پيغام را به وسيله تو فرستاده امام است).(18)
جعفر کذاب در سه زمينه، فعاليت انحرافى داشت وبا امام مهدى (عليه السلام) در تضاد بود:
1- ادعاى امامت پس از برادرش امام حسن عسكرى (عليه السلام).
2- انکار وارث شرعى براى امام عسکرى (عليه السلام) واين ادعا که او وارث امامت است.
3- وقتى امام مهدى به او اعتراض کرد مأمون دولتى را از احتمال وجود او آگاه ساخت ودولت را وادار کرد تا براى تعقيب وبازرسى گسترده خانه او عمل کنند.

 
 - پاورقي -

(18) کمال الدين وتمام النعمه، شيخ صدوق، ص 475.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 2 / 3 / 1395

&&&& احادیث تصویری ویژه حضرت مهدی (عج) &&&&

پاسخ: معجزات وکرامات بسيارى از آن امام عزيز صادر شده است که ذکر آنها نياز به يک کتاب جداگانه دارد، ولى در اينجا به چند نمونه آنها اشاره مى کنيم:
1- مردى از اهالى عراق، مالى را براى امام زمان (عجل الله فرجه) فرستاد، حضرت مال را برگرداند وپيغام داد که حق پسرعموهايت را که چهارصد درهم است، از آن خارج کن. مزرعه اى در دست او بود که پسر عموهايش در آن مزرعه شريک بودند، ولى حق آنها را نمى پرداخت. چون حساب کرد، ديد که طلب آنها همان چهارصد درهم مى شود. پس از پرداختن آن، باقيمانده را نزد حضرت فرستاد وقبول شد).(14)
2- ابن شاذان مى گويد: چهار صد وهشتاد درهم سهم امام نزد من جمع شده بود، من نخواستم از پانصد درهم کمتر باشد، لذا بيست درهم از مال خودم برداشته، به آن اضافه نموده وبراى اسدى (وکيل حضرت) فرستادم، اما ننوشتم که مقدراى از اينها هم از من است. جواب آمد: پانصد درهمى که بيست درهم آن از خودت بود رسيد.(15)
3- يکى از معجزات آن حضرت که در سالهاى اخير اتفاق افتاده، معجزه اى است که براى همسر آقاى (متقى همدانى) رخ داده است، وى مى گويد:

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 2 / 3 / 1395

پاسخ: همان طورى که در روايات اسلامى آمده است، امام مهدى (عجل الله فرجه) پس از شهادت پدر بزرگوارش، حضرت امام حسن عسکرى (عليه السلام)، بلا فاصله به پيشوايى وامامت مسلمانان رسيد، يعنى هنوز پنج سال از عمر شريفش سپرى نشده بود، که امام مسلمين شده وآنچه از مايه هاى روحى وفکرى که براى امامت لازم بود، فراهم داشت.
زيرا امامى که در سنين کودکى به پيشوايى روحى وفکرى مردم مسلمان رسيده ومسلمين حتى در کشاکش آن همه موج ويرانگر، باز خويشتن خويش را به دوستى وپيروى از او گماشته اند، مسلما بايد از دانش وآگاهى وگستردگى ديد، دانا بودن در فقه وتفسير وعقايد، بهره اى چشمگير وزيادى داشته باشد. چون در غير اين صورت، نمى تواند مردم را به پيروى از خويش ترغيب کند.
بارى، امامان ما در موقعيتهايى بودند که پيروانشان از کوچک وبزرگ مى توانستند با ايشان بجوشند وبه آسانى، از بازتابهاى وجودشان بهره گيرند؛ حال آيا امکان دارد که کودکى، مردم را به قبول امامتش بخواند، واين دعوت را مدام در برابر چشم وگوش همگان انجام بدهد، ومردم پنهان وآشکار به وى بگروند، وحتى در راه گرايش خويش، از بذل جان ومال هم نهراسند، اما از چگونگى حال وروز امام آگاهى نداشته باشند، ومسئله (امامت وپيشوايى در کودکى) مردم را به جستجو پيرامون کشف حقيقت وارزيابى امام کودک وپرس وجو درباره او را ندارد؟ وآيا ممکن است که سالها بر موضع گيرى پيشوايانه امام ورابطه هميشگى او با مردم بگذرد، اما باز هم پرده از چهره حقيقت کنار نرود وچگونگى انديشه ودانش امام - چه کودک وچه بزرگ - آشکار وروشن نگردد؟!
به فرض محال که مردم نتوانستند واقعيت امر را دريابند، خلافت ونيروى حاکم که آن همه دشمنى علنى با آن حضرت داشت، چرا برنخاست، وپرده از رخساره حقيقت نينداخت؟ آيا برايش امکان نداشت؟ وآيا اگر امام کودک هم مثل همه کودکان بود واز سطح تفکر وانديشه اى بزرگ برخوردار نبود، بهترين دستاويز براى بيان بى لياقتى ها وبى ارزشى هاى امام به دست خلفاى غاصب وظالم نمى افتاد تا به پيروان امامان عرضه کنند، وآن ستارگان درخشان را بکوبند؟ زيرا اگر اثبات بى لياقتى يک انسان چهل پنجاه ساله که سرمايه هاى فروان علمى وتجربى زمانش را داراست، به مردم عادى، مشکل باشد، اثبات عدم لياقت يک کودک، در رهبرى مردم مسلمان کار مشکلى نخواهد بود.
اگر امام خرسال، از دانش وسطح تفکر عالى برخوردار نبود، خلفاى معاصرش خيلى راحت مى توانستند جنجال به پا کنند ومردم را از دورادور او پراکنده نمايند، اما سکوت آنها وتاريخ گواه وشاهد است که امامت در سنين کم، پديده اى واقعى در زندگانى امامان معصوم عليهم السلام بوده است، وخلفا نيز حقيقى بودن امامت اين بزرگواران را، در مقام عمل وفکر، دريافته بودند ومى ديدند که چنانچه خردسالى امام را هم بهانه کنند، باز پيروز نخواهند شد. زيرا حتى يک مورد هم نشان نمى دهد که با وجود خردسال بودن، با پرسش ويا مشکل رو به رو شوند ودر پاسخ آن به تنگنا افتاده باشند.
خلاصه، پيشوايى در سنين کودکى، پديده اى است که دو تن از نياکان او نيز يعنى امام جواد وامام هادى عليهم السلام، در سن هفت وهشت سالگى به آن رسيده اند. اما پديده امامت در کودکى، در زمان حضرت مهدى (عجل الله فرجه) به اوج خود رسيد.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 2 / 3 / 1395

پاسخ: با استفاده از روايات اسلامى، قطعى ومسلم است که امام زمان (عجل الله فرجه) از فرزندان امام حسين (عليه السلام) است. چنانکه حذيفه، از پيغمبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت مى کند که فرمود: (اگر از دنيا بيش از يک روز باقى نمانده باشد، خدا آن روز را طولانى گرداند تا مردى از اولاد مرا، که همنام من است برانگيزد، سلمان عرض کرد: يا رسول الله! از کدام فرزندانت به وجود مى آيد؟ پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) دست مبارکش را بر حسين زده فرمود: از اين.(8)
ونيز ابو وائل گويد: حضرت على (عليه السلام) به فرزندش حسين (عليه السلام) نگاه کرد وفرمود: اين پسرم آقا وسيد است چنانکه خدا او را آقا وسيد ناميده! واز پشت او مردى همنام پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وشبيه آن حضرت در خلقت واخلاق بيرون آيد که در وقت غفلت مردم، وضايع شدن حق وظهور ظلم وستم، خروج کند. به خدا سوگند، اگر خروج نکند (وشمشير به دست نگيرد) گردنش را مى زنند. از خروجش ساکنان آسمان خشنود شوند وزمين را از عدل وداد پر کند چنانکه از ظلم وستم پر شده باشد).(9)
روايات اندکى نيز وجود دارد که امام زمان (عجل الله فرجه) از فرزندان امام حسن مجتبى معرفى نموده اند. مثلا در همين روايت امير المؤمنين (عليه السلام) جاى حسين، حسن آورده شده است. اما بعيد نيست که احاديث حاکى از اينکه مهدى از اولاد امام حسن (عليه السلام) است، ساختگى باشد. زيرا عوامل جعل آن به همان عوامل سياسى شباهت دارد که بنى عباس را به جعل احاديثى مبنى بر اينکه مهدى از اولاد عباس است وادار ساخته است.
يکى از عوامل اين است که فرزندان امام حسن (عليه السلام)، به منظور تشکيل حکومت به استفاده از آن متوسل شدند. واما اينکه به چه دليل حضرت مهدى (عجل الله فرجه) از فرزندان امام حسين (عليه السلام) است نه امام حسن (عليه السلام)، واصولا چرا از فرزندان امام مجتبى (عليه السلام) کسى به امامت نرسيد؟ در روايات نکات ودلايلى به چشم مى خورد که بدان اشاره مى شود. ضمن اينکه بايد توجه داشت که اين مسئله از مصالح الهى است. چنانکه امام رضا (عليه السلام) در پاسخ به اين پرسش که: چرا امامت در فرزندان حسين قرار گرفت نه در فرزندان حسن فرمود: (زيرا خداوند خواسته است که از فرزندان حسين (عليه السلام) باشد واز فرزندان حسن (عليه السلام) نباشد وخداوند هيچ گاه از آنچه انجام مى دهد مورد سؤال قرار نمى گيرد).(10)
در روايت ديگرى امام صادق (عليه السلام) به وضع موسى وهارون عليهما السلام اشاره کرده وعلت اين مسئله را بدانها تشبيه نموده است. چنانکه هشام بن سالم از آن حضرت سؤال کرد: امام حسن (عليه السلام) افضل است، يا امام حسين (عليه السلام)؟ امام صادق (عليه السلام) فرمود: حسن، عرض کرد: پس چرا امامت بعد از حسين در فرزندان او است، نه فرزندان حسن (عليه السلام)؟ فرمود: خداوند متعال دوست داشت که سنت موسى وهارون را در رابطه با حسن وحسين عليهما السلام نيز قرار دهد. آيا نمى بينى که موسى وهارون هر دو پيامبر بودند، همان طورى که حسنين (عليهما السلام) هر دو امام هستند؟ وخداوند عز وجل، نبوت را در فرزندان هارون قرار داد نه در فرزندان موسى، اگر چه موسى از هارون برتر بود..)..(11) واين روايت نيز بر مصلحت وحکمت الهى دلالت دارد.
نا گفته پيداست که هيچ يک از امامان معصوم عليهم السلام، بر ديگران فضيلت وبرترى معنوى ندارد، هر چند براى امير المؤمنين (عليه السلام) در برخى از روايات، نوعى برترى مشاهده مى شود؛ ولذا مراد از برترى امام حسن از امام حسين (عليه السلام)، نمى تواند برترى معنوى باشد.
وهمچنين از روايتى که پيرامون دلالت سيد الشهداء وارده شده، يک نحوه ارتباط بين شهادت امام حسين (عليه السلام) وقرار دادن امامت در فرزندان آن حضرت ديده مى شود. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:
(جبرئيل بر رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) نازل شده عرض کرد: اى محمد! خداوند تو را مژرده مى دهد به مولودى که از فاطمه (سلام الله عليها) متولد شد، واو را امت بعد از تو به قتل مى رسانند، پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: اى جبرئيل سلام مرا به آفريدگارم برسان وعرض کن مرا نيازى بر چنين فرزندى نيست.
جبرئيل به آسمان عروج نموده، ديگر بار هبوط کرد وهمين را گفت، وباز همان جواب را شنيد، ديگر باره فرود آمد، عرض کرد: پروردگارت به تو سلام مى رساند وتو را مژده مى دهد که خدا در ذريه اين پسر امامت وولايت ووصايت را قرار مى دهد. پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: راضى شدم.
پس از آن نزد فاطمه (سلام الله عليها) فرستاد، به او خبر داد که خداوند مرا مژده مى دهد به مولودى که خدا به تو عطا مى فرمايد وامت من بعد از من او را به قتل مى رسانند. فاطمه خدمت پدرش فرستاده، عرض کرد: مرا نيازى به چنين مولودى نيست که امت تو بعد از تو او را بکشند.
ديگر بار حضرت کسى را نزد فاطمه (سلام الله عليها) فرستاد وپيام داد که خداوند در ذريه اين پسر امامت وولايت ووصايت را قرار مى دهد. آنگاه فاطمه پيام به رضايت خود داد).(12)
ونيز امام صادق (عليه السلام) فرموده است: (خداوند متعال امام حسين (عليه السلام) را به خاطر شهادتش پاداش داد به اينکه: امامت را در ذريه او قرار دهد، ودر تربتش شفا باشد، ودعا کنار قبرش اجابت گردد...).(13)

 - پاورقي -

(8) ذخائر العقبى، محب الدين طبرى، ص 136.
(9) کتاب الغيبه، شيخ طوسى، ص 116.
(10) الزام الناصب، شيخ حائرى يزدى، ج 1، ص 47.
(11) کمال الدين واتمام النعمه، شيخ صدوق، ص 416.
(12) الامالى، شيخ طوسى، ص 317.
(13) الامالى، شيخ طوسى، ص 317.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 2 / 3 / 1395

پاسخ: در اينکه آن حضرت را با کنيه يا يکى از القاب شريفش مانند: حجت، قائم، مهدى، صاحب الزمان وغيره، ياد کنيم، شک وترديدى در جواز آن نيست. ليکن در اينکه آيا مى توان به نام اصلى حضرت، يعنى (م.ح.م.د) تصريح کرد يا نه، در بين علماى شيعه اختلاف نظر است.
واما تحقيق سخن در اين باره اين است که ياد نمودن نام شريف معهود آن حضرت بر چند گونه متصور مى شود:
1- ياد کردن آن در کتابها، که در جايز بودنش ترديد نيست، زيرا دلايل منع شامل آن نمى شود، ونيز شيوه علماى صالح وعامل از زمان کلينى تا کنون بر اين بوده که نام آن حضرت را در کتابهاى خود ذکر کرده اند، بدون اينکه کسى بر آنان اعتراض نمايد.
2- ياد کردن نام آن حضرت با اشاره وکنايه، مانند اينکه گفته شود: اسم او، اسم رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) است، وکنيه اش، کنيه آن حضرت مى باشد. واين نيز جايز است، به همان دلايلى که در گونه اول گذشت. به اضافه روايات متعددى از طرق شيعه وسنى از پيغمبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) که در آنها تصريح فرموده است: (مهدى از فرزندان من است. نام او نام من وکنيه اش کنيه من مى باشد).(2)
لازم به ذکر است که جايز بودن در اين دو مورد مذکور به غير حال ترس اختصاص دارد، زيرا ترس، از جمله عناوين عارضى است که مايه حرام شدن هر جايزى مى گردد.
3- ياد کردن آن حضرت در دعا ومناجات که ظاهرا در اين مورد نيز جايز است.
4- ياد کردن آن حضرت در مجامع وغيره به طور سرى وبه عنوان درد دل، که در اين صورت نيز جايز است، زيرا دلايل منع از اين قسم منصرف است، پس اصل جواز ودلايل جواز بدون معارض باقى مى مانند. ضمن اينکه در روايت نبوى آمده: (اوست کسى که نامش به طور آشکارا پيش از قيامش نبرد مگر کافر به او).(3)
5- ياد کردن اين اسم شريف در مواقع ترس، مانند: محافل ومجالس دشمنان دين که تقيه با آنان واجب است، ودر حرمت اين نوع هيچ اختلافى وجود ندارد چنانکه در روايات متعددى بر اين حرمت تصريح شده است.
6- ياد کردن نام آن حضرت در مجالس ومجامعى که ترس وتقيه اى در آنها نباشد. اين مورد است که معرکه آرا وجاى بحث وگفتگو است. بعضى گويند: اخبار گوناگونى در دست است که دلالت بر حرمت اين نوع دارد.
از جمله روايات، اين است که امام هادى (عليه السلام) فرمود: (جانشين بعد از من پسرم حسن است، پس چگونه خواهيد بود در جانشين پس از جانشين؟
راوى مى گويد: عرض کردم: خداوند مرا فداى شما گرداند، چرا؟ فرمود: زيرا که شما شخص او را نمى بينيد وبردن نامش براى شما روا نيست. گفتم: پس چگونه او را ياد کنيم؟ فرمود: بگوييد حجت آل محمد (صلى الله عليه وآله وسلم)).(4)
ونيز در توقيع شريف آن حضرت است که: (ملعون است ملعون است کسى که در محفلى از مردم اسم مرا ببرد..).(5)
وعده اى گويند: منظور از حرمت نام بردن اسم صريح امام، در مورد تقيه است. زيرا رواياتى داريم که به جهت جايز دانستن ذکر نام آن امام، در مقابل روايات حرمت قرار دارند، وتنها راه جمع بين روايات حرمت وجواز همين است. ودلايل ديگرى هم مى آورند که منطقى مى نمايد.
در اين رابطه عالم بزرگ تشيع، على بن عيسى اربلى گويد: فتواى من اين است که منع تلفظ به نام مهدى (عجل الله فرجه) از روى تقيه بوده است، ولى اکنون اشکال ندارد.(6) همان گونه که محدث کبير شيخ حر عاملى در وسايل الشيعه اختيار کرده است.
پس با آنچه گذشت مى توان گفت: ذکر نام شريف حضرت مهدى (عليه السلام) که عبارت از امام محمد فرزند امام حسن عسکرى عليهما السلام مى باشد، در امثال زمان ما که تقيه لازم نيست، جايز است.(7)

 - پاورقي -

(2) کمال الدين وتمام النعمه، صدوق، ص 286.
(3) مستدرک الوسائل، ميرزا حسين نورى، ج 2، ص 380.
(4) اصول کافى، کلينى، ج 1، ص 328.
(5) بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 53، ص 184.
(6) کشف الغمه، علامه اربلى، ج 2، ص 520.
(7) براى آگاهى بيشتر رجوع شود به کتاب (القواعد الفقهيه) ج 3، ص 124. تأليف آيت الله مکارم شيرازى.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 2 / 3 / 1395

پاسخ: قرآن کريم براى معرفى شخصيتهاى الهى از سه راه وارد مى شود، ودر هر موردى طبق مصالحى از شيوه خاصى پيروى مى کند. گاهى معرفى با اسم، گاهى معرفى با عدد، وگاهى نيز معرفى با صفت.
اگر نام حضرت مهدى (عليه السلام) در قرآن نيست، ولى صفات وخصوصيات حکومت او در قرآن وارده شده است.
اصولا قرآن در معرفى افراد، مصالح عالى را در نظر مى گيرد. گاهى مصالح ايجاب مى کند تنها به صفات افراد بپردازد، چنان که درباره حضرت مهدى (عليه السلام) جريان از اين قرار است که:
اولا: تشکيل چنين حکومتى، در مواردى صريحا ودر موارد ديگر به طور اشاره در قرآن وارد شده است. آياتى که در سوره (توبه) و(صف) از انتشار وگسترش اسلام در سطح جهانى نويد مى دهد، مانند: (ليظهره على الدين کله) يعنى تا آن را بر همه اديان پيروز سازد، اشاره به تشکيل اين حکومت است. زيرا مفسران گويند: مضمون اين آيه را که پيشگويى از گسترش فراگير وهمه جانبه اسلام در سطح جهان است، هنوز تحقق نپذيرفته است.
از اين گذشته، در آيه 106 سوره انبياء مى فرمايد: (ما پس از ذکر، در زبور نوشتيم که بندگان شايسته من، وارث زمين خواهند بود). آيه شريفه نويد مى دهد که صالحان، وارثان زمين خواهند بود وحکومت جهان را به دست خواهند گرفت. وبه اتفاق تاريخ بشر، هنوز اين وعده الهى تحقق نپذيرفته است.
ثانيا: اگر نام اصلى امام زمان (عليه السلام) را نبرده، به خاطر مصلحتى است که براى اهل فضل ودرک مخفى نمى باشد، زيرا به همان علت که نام امام على (عليه السلام) را نبرده، نام آن حضرت را نيز ذکر ننموده است. اگر نام اين پيشوايان گرامى را مى برد، کينه هاى ديرينه (بدر واحد وحنين) بار ديگر زنده مى شد، ولذا مطلب را به صورت کلى مطرح کرده وفرموده است: (بندگان شايسته من، وارث زمين خواهند بود). نام بردن از گذشتگان، مانند لقمان وذى القرنين، قابل قياس با افراد آينده نيست، درباره گذشتگان، حسدها وکينه ها تحريک نمى گردد، وافراد سودجو وشهرت طلب نمى توانند از آن سوء استفاده کنند، ولى بردن نام آيندگان اين محظور را دارد.
آيا شما فکر مى کنيد که تنها ذکر نام، دردى را دوا مى کند؟ آيا فکر مى کنيد که اگر نام امام زمان (عليه السلام) در قرآن برده مى شد، امکان نداشت که در طول تاريخ، شيادان وافراد شهرت طلب آنان سوء استفاده نکنند، يا افرادى روى غرض هاى خاص، وجود او را انکار ننمايند؟ تجربه تاريخى نشان داده است که اگر هم در قرآن صراحتا نام آن حضرت برده مى شد، باز در طول تاريخ، شيادان ومدعيان دروغين مهدويت پيدا مى شدند ونام خود را امام زمان ومهدى موعود مى گذاشتند، تا از آب گل آلود ماهى بگيرند واز نام او وانتظار مردم استفاده نادرست کنند. مگر نام پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) را در انجيل نبرده است؟ ولى گروههاى مغرض، از آن بهره بردارى ناجوانمردانه کردند.
بنابراين، مساله مهم، بيان خصوصيات ديگر آن حضرت است که افراد دل آگاه، با شناخت آنها، مهدى واقعى را از مدعيان قلابى مهدويت باز شناسند.(1)

 - پاورقي -

(1) اقتباس از (پرسشها وپاسخها) جعفر سبحانى، ص 185.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 2 / 3 / 1395

پاسخ: يکى از اعمالى که در بين شيعيان مرسوم ومعمول بوده است، اين است که چون نام (قائم) (عجل الله فرجه) در جايى برده مى شود، اهل مجلس، بلند مى شوند. اگر چه دليلى مسلم بر وجوب قيام به هنگام ذکر اين لفظ در دست نيست، اما در اين حد مى توان گفت که اين امر در بين مردم، به عنوان يک عمل مستحب، ريشه اى مذهبى دارد ودر حقيقت، اظهار ادب واحترام به آن امام عزيز است.
چنانکه نقل شده: حضور امام رضا (عليه السلام) در خراسان کلمه (قائم) ذکر شد، حضرت برخاست ودستش را بر سر نهاد وفرمود: (اللهم عجل فرجه وسهل مخرجه) خداوندا! بر فرجش شتاب کن، وراه ظهور ونهضتش را آسان گردان).(18)
واز روايتى چنين استفاده مى شود که اين رفتار در عصر امام صادق (عليه السلام) نيز معمول بوده است. از حضرت صادق (عليه السلام) سؤال شد: علت قيام در موقع ذکر (قائم) چيست؟
حضرت فرمود: صاحب الامر غيبتى دارد بسيار طولانى، واز کثرت لطف ومحبتى که به دوستانش دارد، هر کس وى را به لقب قائم - که مشعر است به دولت کريمه او، واظهار تأثرى است از غربت او - ياد کند، آن حضرت هم نظر لطفى به او خواهد نمود؛ وچون در اين حال، مورد توجه امام واقع مى شود سزاوار است از باب احترام به پا خيزد واز خدا تعجيل در فرجش را مسئلت نمايد).(19)
البته مى توان گفت در بعضى شرايط واجب مى باشد. مثل اينکه اين لقب يا القاب ديگر حضرت در مجلس ياد شود، آنگاه همه اهل مجلس به احترام آن به پا خيزند. در اين حال اگر کسى از اهل مجلس بدون عذر از جاى خود برنخيزد، اين برنخاستن توهين وهتک حرمت آن حضرت خواهد بود، وبديهى است اين عمل حرام مى باشد.
آيت الله سيد محمود طالقانى - رحمه الله عليه - مى گويد: (اين دستور قيام، شايد (فقط) براى احترام نباشد، والا بايد براى خدا ورسول واولياى مکرم ديگر هم به قيام احترام کرد، بلکه دستور آمادگى وفراهم کردن مقدمات نهضت جهانى ودر صف ايستادن براى پشتيبانى اين حقيقت است... اين همه فشار ومصيبت، از آغاز حکومت دودمان دنائت ورذالت اموى، تا جنگهاى صليبى وحمله مغول واختناق وتعديلهاى دولتهاى استعمارى، بر سر هر ملتى وارد مى آمد، خاکسترش هم به باد فنا رفته بود؛ ليکن دينى که پيشوايان حق آن دستور مى دهند که چون اسم صريح (قائم) مؤسس دولت حقه اسلام برده مى شود، به پا بايستيد وآمادگى خود را براى انجام تمام دستورات اعلام کنيد، وخود را هميشه نيرومند ومقتدر نشان دهيد، هيچ وقت نخواهد مرد).(20) 

 - پاورقي -

(18) بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 51، ص 30.
(19) الزام الناصب، شيخ حائرى يزدى، ج 1، ص 271.
(20) خورشيد مغرب، محمد رضا حکيمى، ص 264.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 2 / 3 / 1395

پاسخ: نام اصلى حضرت، (محمد) است. نامى که پيغمبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) براى او گذارده وفرمود: اسم او اسم من وکنيه او کنيه من است.
کنيه حضرت: ابو القاسم است. ونيز ابو صالح وابو عبد الله وابو ابراهيم وابو جعفر وابو الحسين هم گفته شده است.(9)
القاب حضرت: بسيار است، از جمله:
1- مهدى: مشهورترين لقب حضرت است. مهدى به اسم مصدر هدايت است، به معنى کسى که به وسيله خدا هدايت شده باشد. امام صادق (عليه السلام) در ضمن حديثى فرموده است: (آن حضرت را مهدى گويند، زيرا او مردم را به امرى که گم کرده اند هدايت مى کند). ونيز امام باقر (عليه السلام) فرموده است: (او را مهدى ناميدند براى اينکه به امرى پنهان (اسلام راستين) هدايت مى کند).(10)
2- قائم: يعنى قيام کننده به حق. رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد: (از اين جهت قائم را (قائم) ناميدند، که پس از فراموش شدن نامش قيام کند).(11)
3- منصور: امام باقر (عليه السلام) در تفسير آيه شريفه (من قتل مظلوما) فرمود: (او حسين بن على (عليهما السلام) است، وبقيه آيه شريفه: (فقد جعلنا لوليه سلطانا فلا يشرف فى القتل انه کان منصورا)(12) مقصود امام زمان (عجل الله فرجه) است، مقصود امام زمان (عجل الله فرجه) است، که نامش در اين آيه (منصور) مى باشد، چنان که خداوند احمد ومحمد را محمود، وعيسى را مسيح خوانده است).(13)
4- منتظر: از امام جواد (عليه السلام) پرسيدند: چرا وى را (منتظر) مى گويند؟ فرمود: (زيرا وى براى مدتى طولانى غيبت مى نمايد وعلاقمندان، منتظر ظهورش خواهند بود وآنها که ترديد دارند انکار مى کنند..).(14)
5- بقيه الله: روايت شده که چون آن حضرت خروج کند، پشت به کعبه مى کند، وسيصد وسيزده مرد به دور او جمع مى شوند واول چيزى که تکلم مى فرمايد، اين آيه است: (بقيه الله خير لکم ان کنتم مؤمنين).(15)

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 1 / 3 / 1395

43: حقيقت انتظار چيست؟
انتظار، كيفيتى روحى است كه موجب به وجود آمدن حالت آمادگى است براى آنچه انتظار دارند، و ضد آن ياءس و نااميدى است هر چه انتظار بيشتر باشد آمادگى بيشتر است.اگر انسان مسافرى داشته باشد كه چشم به راه آمدن او است هر چه زمان رسيدن او نزديك تر گردد آمادگى براى آمدنش فزونى مى يابد. حالت انتظار، گاهى به پايه اى مى رسد كه خواب را از چشم مى گيرد چنان كه درجات انتظار از اين نظر تفاوت مى كند، همچنين از نظر حب و دوستى نسبت به آنچه را انتظار دارد تفاوت دارد. هر چه عشق به ((منتظر)) افزون باشد آمادگى براى فرارسيدن محبوب افزون مى گردد و دير آمدن و فراق محبوب دردناك مى گردد، تا بدانجا كه انسان منتظر از خود بى خود مى شود و دردها و سختى هاى دردآور و مشكلات سخت خود را در راه محبوب حس نمى كند.
44: انتظار چه ويژگى هاى خاصى دارد؟
انتظار در درجه نخست ويژه حيات و زندگى است. ماهيت زندگى انسان با انتظار و اميد به آينده عجين شده است به گونه اى كه بدون انتظار، زندگى مفهومى ندارد و شور و نشاط لازم براى تداوم آن در كار نيست. حيات حاضر و كنونى ظرف پويايى، تلاش و حركت به سوى فردا و فرداهاست، و اين چنين پويايى و حركتى بدون عنصر ((انتظار)) ممكن نيست؛ زيرا احتمال معقول بقا و پايدارى و اميد به تداوم حيات است كه به زندگى كنونى معنا و مفهوم مى بخشد، و پويايى و نيروى لازم براى ادامه آن را تاءمين مى كند. از اين رو است كه ماهيت زندگى با انتظار پيوستگى ناگسستنى دارد.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: انتظار فرج
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 1 / 3 / 1395

21: آيا تاريخ بى هدف است؟
اسوالد اشپنگلر متفكر آلمانى و صاحب اثر معروف (انحطاط تمدن غرب) تاريخ را همچون موجود زنده اى فرض ميكند، و از تاريخ تفسيرى ادوارى دارد. از نظر وى هر دوره تاريخى حدود هزار سال است كه با مرگ محتوم او دوره بعدى جايگزين آن مى شود....
مطابق نظر او سير تاريخ روند تكاملى ندارد، بلكه تاريخ مجموعه اى از تمدن هاست كه هر كدام پس از طلوع و طى مراحلى غروب خواهند كرد و آن گاه تمدنى ديگر طلوع و پس از طى زمان به غروب خواهد گراييد، و اين دور باطل همواره ادامه دارد. در واقع از ديدگاه او تاريخ جهان تصويرى از تكوين و پيشرفت پايان ناپذير حيات و مرگ تمدن هاست.(1)
از اشپنگلر سؤال مى كنيم: دوره جديد از تاريخ آيا مثل دوره قبل است در فرهنگ و تمدن، و يا از ماقبل منحطتر است و يا كامل تر.
اگر مثل دوره قبل است، دوره جديد ادامه همان دوره قبل است، و در حقيقت دوره جديدى وجود ندارد. و اگر منحطتر است كه اين خلاف واقع است. و اگر كامل تر است سؤال مى كنيم كه اين كمال از درون او برخاسته است و يا از بيرون و عوامل خارجى در آن دخيل بوده است. اگر از درون آن برخاسته كه همان نظر صحيح در باب تكامل تاريخ است. و اگر از برون و خارج به تكامل رسيده است اين همان نظريه ماديت تاريخ است.
از طرفى ديگر اين نظريه بر خلاف واقعيت خارجى است؛ زيرا نوع بشر در تكامل معنوى و مادى است و در هر عصرى از تجربيات عصر ديگر بهره گرفته و بر آن مى افزايد و به جلو ميرود.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: نجات بخشى تطبيقى
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 1 / 3 / 1395

15: جهانى شدن به چه معنايى است؟
به نظر مى رسد با همه تعاريفى كه از جهانى شدن ارائه شده، تاكنون تعريف روشن و جامعى از آن ارائه* نشده است. زيرا اولا: اين پديده هنوز به حد تكامل نهايى خود نرسيده است.
ثانيا:
هر كسى در مقام تعريف، بُعدى از ابعاد آن را بازگو كرده است.
در عين حال به برخى از تعاريف اشاره مى كنيم:
1- برخى جهانى شدن را فرايندى اجتماعى مى دانند كه در آن قيد و بندهاى جغرافيايى كه بر روابط اجتماعى و فرهنگى سايه افكنده است از بين مى رود.(1)
2- برخى ديگر جهانى شدن را به معناى تشديد روابط اجتماعى در سرتاسر جهان مى دانند كه مكان هاى دور از هم را چنان به هم مرتبط مى سازد كه اتفاقات هر محل، زاده حوادثى است كه كيلومترها دورتر به وقوع مى پيوندد.(2)
3- هاروى، جهانى شدن را در بردارنده دو مفهوم فشردگى زمان و مكان و كاهش فاصله ها تلقى مى كند.(3)

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: جهانى شدن
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 31 / 2 / 1395

5: ضرورت برپايى حكومت عدل جهانى از راه فطرت چگونه قابل تبيين است؟
ايمان به حتميت ظهور منجى عالم در فكر عموم انسان هان وجود دارد، منشاء اين فكر يك رشته اصول قوى و متين است كه از سرشت و فطرت اصيل انسانى سرچشمه گرفته است؛ زيرا بشر فطرتا طالب رسيدن به كمال در تمام زمينه هاى مربوط به خود است و او مى داند كه اين كمال، تنها در سايه حكومت عدل توحيدى تحقق مى يابد.
شهيد صدر رحمة الله عليه مى فرمايد: ((اعتقاد به مهدى عليه السلام تنها نشانه ى يك باور اسلامى با رنگ خاص دينى نيست، بلكه افزون بر آن، عنوانى است بر خواسته ها و آرزوهاى همه ى انسان ها با كيش ها و مذاهب گوناگون، و نيز بازده الهام فطرى مردم است كه با همه ى اختلاف هايشان در عقيده و مذهب دريافته اند كه براى انسانيت در روى زمين روز موعودى خواهد بود كه با فرارسيدن آن، هدف نهايى و مقصد بزرگ رسالت هاى آسمانى تحقق مى يابد...)) (1)
برهان فطرت را با بيان هاى مختلف مى توان تبيين نمود:
بيان اول
الف: انسان در درون خود ميل به حكومت عدل جهانى توحيدى را احساس ميكند.
ب: اين حكومت بايد موجود شود؛ زيرا ميل و كشش درونى از امور ذات الاضافه است كه بدون مضاف اليه مكان پذير نيست.
ج: مصداق كامل آن حكومت حضرت مهدى عليه السلام است.
نتيجه: حكومت عدل جهانى ضرورت دارد.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 31 / 2 / 1395

4: چه آثار و فوايدى بر بحث از مهدويت در اين زمان مترتب است؟
برخى بر اين گمان اند كه طرح و بررسى موضوع مهدويت در اين زمان امرى بى فايده است، زيرا اين موضوع مربوط به آينده ى بشريت است و آينده و اتفاقات آن امرى است مجمل و مبهم، اما آنچه وظيفه ى ماست اينكه به تكاليف خود در عصر و زمان خود عمل كنيم زيرا هر عصر و زمانى مقتضيات خود را مى طلبد... (1).
پاسخ: بحث از مهدويت در اين عصر و زمان آثار و فوايدى دارد كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
1- آرمان قيام و انقلاب مهدى عليه السلام يك فلسفه بزرگ اجتماعى، اسلامى است. اين آرمان بزرگ گذشته از اينكه الهام بخش ايده و راه گشاى به سوى آينده است، آينه بسيار مناسبى است براى شناخت آرمان هاى اسلامى. (2)
2- نويد به برپايى حكومتى جهانى و اسلامى اركان و عناصر مختلفى دارد كه برخى فلسفى و جهانى است و جزئى از جهان بينى اسلامى است، و برخى فرهنگى و تربيتى است، برخى سياسى است و برخى اقتصادى و برخى اجتماعى است. و برخى انسانى يا انسانى، طبيعى مى باشد. (3)
انسان ميتواند با الگو پذيرى از برنامه هاى جامع و فراگير حضرت در عصر ظهور به آرمان هاى واقعى اسلام نزديك شود.
3- در طول تاريخ و در سطح جهان، انقلاب هاى گوناگونى از قبيل فرهنگى، سياسى، اجتماعى و... صورت گرفته است، ولى اكثر اين انقلابها يا در شروع موفق نبوده و يا اينكه در مواجهه با مشكلات فراوان و مقابله با دشمنان خود نتوانسته است دوام بياورد... و تنها نگاه سبزى كه شيعه به مهدويت دارد مى تواند با ايجاد روحيه اميد در جامعه، مردم را از نااميدى و ياءس برهاند. شيعه معتقد به امام زمانى زنده و حاضر و ناظر بر اعمال خود است كه او را در مواقع حساس كمك كار خواهد بود. اين اعتقاد از جهت روان شناسى آثار عميقى را در روحيه شيعيان خواهد گذاشت.
4- از آن جهت كه وقت تشكيل حكومت امام زمان عليه السلام مشخص نيست و هر لحظه ميتواند زمان ظهور باشد، لذا وظيفه داريم كه نظرى به مباحث مهدويت و ظهور كرده و خصوصيات عصر ظهور و وظايف خود در آن عصر را بدانيم.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 31 / 2 / 1395


 


امشب زمین آبستن یك انفجار دیگرى است 
گویى عروس آسمان، اختر شمار دیگرى است

لوح و قلم را از شعف نقش و نگار دیگرى است 
چرخ و فلك را در محك گشت و گذار دیگرى است

گهواره توحید را شب زنده‌دار دیگرى است 
هستى عالم عرصه چابك سوار دیگرى است

زیرا خدا را معنى سر مسدد آمده 
مهدى زهرا یوسف آل محمد (ص) آمده

امشب عروس فاطمه، فخر البشر مى‌آورد 
كلك قضا را زینت لوح قدر مى‌آورد

در سنگر آزادگى فتح و ظفر مى‌آورد 
طوق طلوع فجر را به هر سحر مى‌آورد

تكبیر گو، تكبیر گو نرجس پسر مى‌آورد 
جبریل بهر مصطفى هر دم خبر مى‌آورد

زیرا خدا را معنى سر مسدد آمده 
مهدى زهرا یوسف آل محمد آمده

امشب به گوش باغبان باد صبا گوید چنین 
آمد بهار و شد جهان زیباتر از خلد برین

از مقدم فرخنده فرخ رخى ناز آفرین 
بهر نثار مقدمش مانند گلچین، گل بچین

آمد امام منتظر بر یارى مستضعفین 
كز ریشه سازد ریشه كن نخل همه مستكبرین

زیرا خدا را معنى سر مسدد آمده 
مهدى زهرا یوسف آل محمد آمده

آمد به دنیا تا علم بر قاف این عالم زند 
عیسى دمى كز وصف او آدم دمادم دم زند

نوح نبى از عشق او، كشتى به قلب یم زند 
بر حبل مهر او خلیل، امشب گره محكم زند

موسى كتاب نیل را در محضرش بر هم زند 
گلبوسه‌ها بر مقدمش، صد عیسى مریم زند

زیرا خدا را معنى سر مسدد آمده 
مهدى زهرا یوسف آل محمد آمده

اى دل مخور اندوه و غم سرها به سامان می‌رسد 
با یك شور و شعف، جآنان جآنان می‌رسد

ویرانگر كاخ ستم با جیش ایمان می‌رسد 
احیاگر دین خدا، حامى قرآن می‌رسد

چشم انتظاران را بگو، یوسف ز كنعان می‌رسد 
اى دل شب هجران ما، آخر به پایان می‌رسد

زیرا خدا را معنى سر مسدد آمده 
مهدى زهرا یوسف آل محمد آمده

بازا كه این دیوانگان دیوانه روى تواند 
مست از مى عشق تو و خاك سر كوى تواند

چشم انتظار دیدن چشمان جادوى تواند 
دل بسته‌ی مهر تو و آن طُرّه موى تواند

جان بر كف راه تو و آن تیغ ابروى تواند 
محو تماشاى تو و آن قد دلجوى تواند

زیرا خدا را معنى سر مسدد آمده 
مهدى زهرا یوسف آل محمد آمده 



موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: اشعار
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 31 / 2 / 1395





در نیمه شعبان شد ، نور حق عیان به به 
صاحب الزمان آمد شاه انس و جان به به

ای شیعه نما شادی ، با کمال آزادی 
زان که مهدی و الهادی شد رخش عیان به به


مبارک باد میلاد فرخنده گل نرگس

نیمه شعبان سرود زندگی است
نیمه شعبان فرار از بردگی است

نیمه شعبان سلامی از خــــدا
بر همه افراد شهر بنــدگی است 


میلاد فرخنده قائم آل طاها مبارک باد 

گدای او شدن زشتی ندارد

حساب 
او سرانگشتی ندارد

گدایی 
کن که آقا دست به نقد است

چک 
مهدی(ع) برگشتی ندارد


میلاد فرخنده گل نرگس 
مبارک باد

شاید که به پیکر جهان جان آمد
شاید که شب غصه به پایان آمد

آماده پی ظهور او باید شد
شاید که همین نیمۀ شعبان آمد

عید ولادت با سعادت مهدی موعود (عج) مبارک 

مهدی جان!

چه حکایت عجیبیست!!!

تو را بیابان نشین کرده ایم و شهر بدون تو را غرق در چراغهای رنگین. . .!!!



عید ولادت با سعادت قائم آل محمّد ، مهدیّ الامم (عج) مبارک .

یعقوب ترین چشم جهان قسمت ما باد

چون یوسف گمگشته ی ما یوسف زهراست 



میلاد با سعادت آخرین حجّت خداوند ، یوسف زهرا(عج) مبارک .


آمده به دنیا نور هر انجمن
مبارک میلاد ِ حجت بن الحسن

درخت امامت امشب ثمر داد 
خدا بر پسر ِ زهرا پسر داد 



میلاد با سعادت آخرین حجت خداوند برشیعیان مبارک 

قطعه‌ی گمشده‌ای از پر پرواز کم است
یازده 
بار شمردیم، یکی باز کم است

این 
همه آب که جاری است نه اقیانوس است
عرق
 شرم زمین است که سرباز کم است.

میلاد
 مهدی موعود(عج) مبارک

در گوش سحر طنین حزب ‏اللَّه است
خورشید 
ز عزم عاشقان آگاه است

اى 
منتظران سرود وحدت خوانید
فرزند
 محمد و على در راه است

میلاد
با سعادت مهدی موعود(عج) بر مسلمین مبارک

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 31 / 2 / 1395

1: آيا ايجاد شك و شبهه در مسائل اعتقادى صحيح است؟
مسلما آنچه در ابتدا به نظر مى رسد اين است كه شك در دين، بد بوده و نشانه سياهى قلب است؛ زيرا هدف اين است كه انسان به يقين برسد. ايمان بايستى تواءم با يقين باشد ولى شك و شبهه در جايى كه دالان و معبر خوبى براى رسيدن به ايمان و يقين باشد پسنديده است. ايمان چيزى است كه انسان بايد به آن دسترسى پيدا كند، اما اين ايمان از همان ابتدا در انسان وجود ندارد، زيرا تا شك نكند به يقين نمى رسد. قرآن مى خواهد كه در اعتقادات وراثتى انسان شك ايجاد كند تا او را به يقين برساند. لذا مى فرمايد:اءولو كان آباؤ هم لا يعقلون شيئا و لا يهتدون (1)؛ ((آيا بايست آنها تابع پدران باشند در صورتى كه آنها بى عقل و نادان بودند.)) 
شهيد مطهرى مى فرمايد: ((... اگر اين تشكيكات وارد جامعه نشود خطر است. اگر وارد نشود كم كم مردم آن حالت دينى شان رو به تحجر، و نه تحجر كه رو به عفونت مى رود. درست مثل آب كاملا صافى كه آن را در حوض قرار مى دهيم و اگر مدتى بماند مى گندد. اگر در مردم يك حالت آرامشى باشد و بر معتقدات دين و مذهبى تازيانه شك نخورد در آن صورت عوام پيشتاز آن معتقدات مى شوند. وقتى عوام پيشتاز بشوند دائم از خودشان چيزى مى سازند...)).(2) 
ولى برخى شك ها نوعى بيمارى است، مانند وسوسه، شك كثيرالشك در نماز، وضو و ساير عبادات و طهارت و نجاست. اين گونه شك ها و شبهه ها نوعى بيمارى و مرض است. زياد شك كردن نوعى بيمارى است.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: شك و شبهه
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 31 / 2 / 1395








قال مولانا الامام المهدی-عجل الله تعالی فرجه الشریف : 

(إِنّی لاََمانٌ لاَِهْلِ الاَْرْضِ كَما أَنَّ النُّجُومَ أَمانٌ لاَِهْلِ السَّماءِ)

همانا، من، امان و مایه ایمنى براى اهل زمینم; 
همان گونه كه ستاره ها، سبب ایمنى اهل آسمان اند. 


بحارالأنوار، ج53، ص181، ح10 


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 28 / 2 / 1395



 


هلال ماه جبینش از دل شبِ زلفش رخ نمود، 
ابرهای پلک واره از هم دور شد و برق نگاه یک جفت ستاره، 
آسمان مهتابی رخسارش را شکافت!

این نخستین تصویر از شمایل شهزاد بنی هاشم
در قاب نگاه چشم های لیلا علیهاالسلام بود!


از وقتی که پنجره چشم هایش را به روی جاده بی انتها نگاه لیلا
باز کرده بود، خواب را از دیدگان او ربوده بود؛ 

نه از آن جهت که دستی باید گهواره بی تابی هایش را تکان می داد 
و یا جرعه های شیره گل، لبان او را به شبنم می نشاند!


لیلا نیز مثل هر زن دیگری، راه و رسم مادری می دانست 
و سلوک مهربانی می شناخت، اما آن چه در گهواره دستان او تکان می خورد، 
یک کودک نبود که سپیدی موی مادر را به پای بزرگ شدن خویش بطلبد.

او از هم اینک بزرگ بود!
همانند اسم اعظمی که بر وی خطاب می کردند 


و غیرت بوتُراب را در برق چشمان او به تماشا می نشستند! 
انگار که از هم اکنون با ذوالفقار نگاهش، دروازه های کربلا را می گشود!

آن جلال و جبروتی که کودک لیلا را بر تخت بزرگی و شوکت می نشاند، 
تکرار خطوط نسخه وجود حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم 
بر صفحه هستی علی اکبر علیه السلام بود. 


گویی برگه ای از کتاب جان پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله وسلم 
در پیش چشم لیلای دور مانده از خاتم رُسُل قرار گرفته بود 
و او در آن نظر نمی افکند و چیزی نمی خواند، 
جز آن چه به امین اللّه منتسب بود!

لیلا دیگر مادر کودک خویش نبود، 
بلکه دایه کودکی های پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم
شده بود! و چه موهبتی برتر از آن که زنی 
موسپید شود در راه روسپیدی عشق!

مگر نه آن که چیزی نخواهد گذشت 
که کودک رسول واره لیلا، 
دلاور صحنه های کربلا خواهد شد؟!

لیلا اطهر ، مهربان مادرعلی اکبر 
میلاد مهتاب درخشان شبهایت مبارک 



موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: هلال ماه
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 28 / 2 / 1395

برای موضع گیری صحیح در برابر هر پدیده و هر مرحله از زندگی باید واقعیت آن را فهمید و به جوان شناساند. این یک برخورد صادقانه است، چنان که علی (ع) در نامه ای به امام حسن (ع) می گوید:

«پسرم! بدان که پیش روی تو گردنه ایست رنج زا، در عبور از این گردنه حال مردم سبک بار بهتر است از سنگین باران...

... و جز این نیست که قلب جوان مانند زمین خالی است هر چه در آن کاشته شود همان را می پذیرد (اگر بادام شیرین; نتیجه شیرین و اگر بادام تلخ; نتیجه تلخ)

... و این وصیت پدری است رو به فنا، اعتراف کننده به تغییر و تحولات زمان، در منزلگه مردگان آرمیده، که فردا از آن جا کوچ خواهد کرد، به فرزندی که چیزی را آرزو می کند که آن را نخواهد یافت. انسانی که راهروی کسانی است که از هستی برخوردار بوده و هلاک شدند، هدف بیماری ها و گروگان روزگار است، در تیررس ناگواری ها و بنده ی دنیا و سوداگر فریبنده ها، وامدار زوال و فنا، در بند اسارت مرگ و هم پیمان اندوه ها و همدم غصه ها و نشانه های آفات و زمین خورده ی تمایلات و جانشین مردگان است.» (1)

چنان که می بینید امام (ع) در گفت وگو با یک نوجوان یا جوان تلاش نموده از همه ی واقعیت های زندگی سخن بگوید تا مخاطب بتواند موضع صحیحی را در مقاطع مختلف حیات انتخاب کند. او خواسته است که جوان فقط یک روی سکه را نبیند تا توقع یکنواخت خوشی داشته باشد و چنین بینشی است که می تواند تحمل را در فرد زیاد نموده و برای برخورد صحیح با فراز و نشیب های زندگی، او را مهیا کند.

بعد از این پیش درآمد، خواهیم کوشید تا بی پیرایه از ویژگی های جوانی سخن برانیم و هدف، راهیابی به درست ترین راه است نه آن که جنبه های منفی در نظر ما باشد و از آن جا که در حوصله ی جوان مقدمه چینی ملال آور است به اصل مطلب می پردازیم.

سنین نوجوانی و جوانی در دیدگاه ها و نظریات متفاوت است، اما معمولا بین 12 تا 25 سالگی را شامل می شود. (12 تا 18 سالگی را دوره ی نوجوانی و 18 تا 25 سالگی را محدوده ی جوانی دانسته اند.) (2)

این تقسیم بندی ممکن است با تغییرات کمی در نگاه کارشناسان مطرح شود; زیرا تغذیه، جغرافیا، محیط و فرهنگ تفاوت هایی را باعث می شود، اما مهم آن است که فردی که خود را جوان می داند، دشواری این دوران را درمی یابد. جوان در این مرحله می کوشد تا هویت خویش را از هویت خانوادگی جدا کند و به استقلال دست یابد. به ویژه آن که در این سیر شتابنده، با بلوغ که تولدی دیگر نامیده شده، رو به روست، جریانی که زمینه ساز تحولات سرنوشت ساز جسمی، روحی و عاطفی می باشد.

 

در این مطالعه می خواهیم جوان مثل یک مسافر با ما همراه شود و از خویشتن شناخت مفیدی به دست آورده و با حقیقت خود آشنا گردد و در سایه ی این شناخت، کاستی ها را ترسیم نموده و از سرمایه های ارزشمند خویش بهره گیرد.


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی